ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
وضعیت بیکسی اسلام و بیپناهی اهل علم و دین در هند، مدنظر، سید آقا بود. میدیدند که نیروهای غیرمسلمان، چگونه تسلط دارند و قلدری میکنند. بویژه وضعیت مسلمانان «پنجاب» که خیلی اسفناک و غیر قابل تحمل بود، که میشود گفت مسلمانان آنجا در حال بردگی، خفت باری بسر میبردند. در کل جامعه، مسلمانان در بیاعتمادی، محرومیت، استضعاف و تذلیل و تحقیر بسر میبردند. به بهانههای کوچک و واهی اموال و املاک مسلمانان، مصادره میشد. معروفترین مسجد «لاهور» بنام «شاهی مسجد» اصطبل اسبهای سلاطین بود. خیلی جاها اذان ممنوع بود و عمل به احکام اسلامی و اظهار شعایر اسلامی، جرم محسوب میشد. از این وضع بردگی و ذلتبار، بر مسلمان یأس و اضطراب تسلط و غلبه یافته بود.
در این ایالت پهناور، که مرکز مسلمانان مبارز و نظامی بود و مسلمانان در آنجا از نظر آمار در اکثریت بودند، این ذلت و خواری مسلمانان و قلدری دشمنان کینه توز اسلام و مسلمین وضعی نبود که بتوان آن را نادیده گرفت. این وضع برای خود «دهلی» کل شمال غربی هند، حتی ایالت شمال مرزی و افغانستان نیز رنگ خطری بود. حضرت سید آقا و یارانشان که دارای بصیرت سیاسی و فراست بودند این خطر را کاملاً درک و احساس کردند و بهمین دلیل پنجاب را به عنوان مرکز فعالیت خودشان انتخاب نمودند.
تسلط انگلیسیها بر هند، جنگهای داخلی مسلمانان، تفرقه، اختلاف و زوال مسلمانان، ایشان را بیحد مضطرب کرده بود، بنظر ایشان اعلای کلمة الله و نجات بلاد اسلامی از چنگال گرگان خونخوار، بر هر مسلمان غیرتمند، فرض عین بود، از نظر ایشان جهاد یکی از مهمترین ارکان اسلام و گام تکاملی آن بود و مقدمهی جهاد هجرت را میدانستند، چون در آن اوضاع و احوال، بدون هجرت، جهاد مشکل بنظر میرسید. آیات صریح قرآنی و احادیث مربوط به جهاد، ایشان را آرام نمیگذاشت و ایشان در آن زمان، رسیدن به محبت و رضایت الهی را منحصر در جهاد میدیدند. این حقایق، عامل عزم راسخ ایشان، برای جهاد شد.
اگرچه هدف اصلی سیدآقا، نجات هند بود، کما اینکه در بسیاری از نامهها و پیامهایی که ایشان برای والیان ایالتهای هند و دیگر مسلمانان خارج از هند نوشتهاند تصریح فرمودهاند، اما چون در «پنجاب» ریشه دواندن رنجیت سینگه و مظلومیت و شکنجهشدن مسلمانان نیاز به حرکت فوری و کمک اورژانسی داشت. و از نظر تاکتیک نظامی و تدبر سیاسی، نیز لازم بود که این فعالیت مهم، از شمال غربی هند که مرکز بسیاری از قبایل پرشور و هیجان افغانی بود، پایهریزی گردد. که تعداد زیادی از افراد این قبایل، با نیاکان حضرت سید آقا رابطهی ارادت و بیعت داشتند و عدهای در لشکر ایشان نیز بودند و قول داده بودند که همهی این قبایل، برای نصرت و همکاری، آمادگی کامل دارند. علاوه براین، از آنجا یک رشته مناطق آزاد اسلامی بود که آنطرف آنان به ترکیه متصل بود. ایشان از اول برای این کار هم خودشان را و هم اعضاء و طرفدارانشان را داشتند آماده میکردند.
از یکم رمضان المبارک 1239هـ.ق مطابق با 30 آوریل 1824م تا 7 جمادی الاخری 1241هـ.ق مطابق با 17 ژانویه 1829 بمدت یک سال و ده ماه در رای بریلی ماندند و آخرین اقامت زندگیشان در وطن بود، در این دوران اقامت مهمترین مشغله، دعوت و تشویق به جهاد فی سبیل الله، تربیت ایمانی و تزکیهی عملی دوستان و همراهان بود، این مدت، از طرفی احساسات دینی و کیفیات معنوی رشد میکرد و از طرفی دیگر آموزش نظامی و تمرین مجاهدت، انکسار، فداکاری و گمنامی انجام میگرفت. در همهی این مدت، محل سکونت ایشان و دایرهی شاه علم الله/ مرکز تربیت علمی و معنوی بود.
در این دوران، علاوه بر محو شدن شعائر دیگر اسلامی، رکن مهمی همانند حج، بنابر حیلههای شرعی علماء، یکسره داشت متروک میشد. برخی از علماء فتوا داده بودند که حج، از همهی مسلمانان هند ساقط است. حضرت سید آقا جهت دفع این فتنه و اثبات فرض بودن حج سخنرانیهای هیجان انگیزی ایراد فرمودند و برای احیاء آن اقدام عملی را لازم دانستند. به همین جهت همراه با جمعیت بزرگی از علماء و مردم سرشناس، سفر حج را انجام دادند و به جاهای متعددی، نامههایی برای تبلیغ حج ارسال فرمودند. در اثر این نامهها و تبلیغات حج، از جاهای مختلفی گروههای متعددی، از زوار بیت الله پروانهوار، از هرطرف، هجوم آوردند. ایشان یکم شوال 1236هـ.ق مطابق با دوم ژوئیه 1851م پس از نماز عید، با قافلهی چهارصد نفری از موطن خویش، برای زیارت خانهی خدا حرکت کردند.
ایشان از رائی بریلی به ولمعو، تشریف بردند و از آنجا به وسیلهی کشتی به سوی کلکته حرکت کردند، در طول راه، خود ایشان، مولانا محمد اسماعیل، مولانا عبدالحی، و علمای دیگر قافله، نیز موعظه میفرمودند. ریشهکنی شرک و بدعت و اصلاح عقاید و اعمال به خوبی انجام پذیرفت در اله آباد هزاران هزار مرد و زن بیعت شدند. بعضی از مردم تخمین زدند که احدی از مسلمانان شهر بدون بیعت باقی نماند. در میرزاپور تمام اهالی شهر بیعت شدند. در بنارس نیز هزاران نفر مرید و علماء و مشایخ زیادی بیعت کردند. بر برنامههای شرک و بدعت ضربهی مهلکی وارد شد. ایشان از راه قاضی پور و داناپور به پتنی رسیدند و در آنجا دو هفته اقامت نمودند. در این مدت اقامت، ترویج شریعت، اشاعهی فرهنگ دینی، ریشهکنی شرک و بدعت با شدت صورت گرفت. در عظیم آباد، تعدادی از اهالی تبت را برای تبلیغ به وطن آنها، اعزام فرمودند که تلاش آنها چین را فراگرفت بعد از عظیم آباد به کلکته رسیدند و در کلکته سه ماه اقامت گزیدند. در مدت اقامت کلکته که عظیمترین شهر هند معاصر و مرکز حکومت انگلیسی بود دگرگونی عظیم دینی برپا شد، رؤسای قبایل و سرداران عشایر در طوایف خود اعلام کردند، هرکسی به دست حضرت سید آقا بیعت نکند و برای اتباع احکام شرعی تعهد ندهد، او از طایفه اخراج و با او قطع رابطه خواهد شد. پس از این اعلامیه صفهای طولانی، از تائبین به وجود آمد. میخانهها و مراکز عیاشی و فسق و فجور تعطیل شدند نوههای سلطان تیپو، که اجدادشان از ارادتمندان اجداد حضرت سید آقا بودند از این موقعیت استفاده کامل بردند. پس از اقامت سه ماه در کلکته، از آنجا حرکت نمودند، روز حرکت از کلکته همراهان سفر حج به هفتصد و پنج نفر رسیدند. علاوه بر مسلمانان، مسیحیان و هندوها چنان هجوم میآوردند که راهها بسته میشد. و گذشتن از این مسیر خیلی مشکل بود ایشان در طول مسیر به بندرها و سواحل متعددی توقف میکردند موعظه و ارشاد میفرمودند.
تاریخ بیست و سوم شعبان، روز چهارشنبه 1237هـ.ق مطابق با شانزدهم مه 1822م به جده رسیدند و در بیست هفتم شعبان، به حرم وارد شدند.
در آن محل مقدس نیز، فیضرسانی ایشان ادامه داشت. امام جماعت حرم و مفتی مکه و دیگر علماء عرب مرید ایشان شدند و سران زیادی از سایر ممالک اسلامی و علماء نامدار آنجا، از ایشان کسب فیض نمودند. ماه مبارک رمضان را در مکه مکرمه پرکردند در ایام حج در محل عقبهی اولی اولین گروه انصار با جناب رسول اکرم ج بیعت کرده بودند و سرآغاز هجرت را پایهگذاری کرده بودند. در همان محل ایشان از دوستان خودشان، بیعت گرفتند.
از مکهی مکرمه به مدینهی منوره تشریف بردند و آنجا نیز مدتی اقامت گزیدند، آنجا نیز مشایخ، علماء و مردم خاص و عام، به کثرت مراجعه میکردند. از مدینهی منوره مجدداً به مکهی مکرمه برگشتند، رمضان مبارک دوم را نیز در مکهی معظمه گذراندند، و پس از حج دوم یکم رمضان المبارک 1239 مطابق با 30 آوریل 1824م به وطنشان رای بریلی، برگشتند.
سفر به لکهنو برای تبلیغ و اصلاح
در شهرکی متصل به لکهنو منطقهای که در آنجا قشر عظیمی از پتانها سکونت داشتند که به حضرت سیدآقا و نیاکانشان ارادت و علاقه داشتند که در بین آنها، نواب فقیر محمد خان بطور اخص قابل ذکراند. بنابه تقاضای آنها به امید اصلاح و نفع مردم با قافلهای صد و هفتاد نفری به سوی لکهنو حرکت کردند. در این سفر نیز مولانا محمد اسماعیل و مولاناعبدالحی همراه بودند.
در این دوران پادشاهی نواب قاضی الدین هیدو وزارت نواب معتمدالدوله آغامیر بود. در این دوران در لکهنو دوران جاهطلبی، بینظمی، حقتلفی، عیاشی، لهو و لعب، استهزاء و تمسخر بود. اما در عین حال در اهالی شهر، استعداد اثر پذیری، عظمت و احترام دین باقی بود چون لکهنو همیشه مرکز علماء و مشایخ بوده است حتی از روستاها و جاهای دیگر گوهر مفید و کارآمد در دسترس بود، که همه آنجا منتظر یک نگاه کیمیاگرانه بودند.
حضرت سیدآقا و دوستانشان در کنار گومتی روی تپه شاه پیرمحمد، توقف فرمودند. به محض رسیدن ایشان مراجعه و هجوم مردم آغاز گردید. مردم از اول صبح تا اواخر شب در مجلس ایشان جمع بودند. با مداخلههای مؤثر و پی در پی جناب مولانا محمد اسماعیل و مولانا عبدالحی در مردم محلی لکهنو دگرگونی عظیمی به وجود آمد. وضعیت هزاران انسان به طور کلی دگرگون شد. مردم فوج فوج بلند شدند علناً اظهار ندامت و توبه میکردند و زندگی ایمانی جدیدی را آغاز میکردند. از این اقامت چند روزهی حضرت سید آقا و جماعت با برکت ایشان اهالی لکهنو استفادهی معنوی و استفاضهی کامل نمودند. بسیاری از علماء و مشایخ بزرگ به محضر رسیدند، بیعت میکردند. هر روز جمعه مولانا عبدالحی و مولانا محمد اسماعیل موعظه و سخنرانی میکردند. قبایل و عشایر متعدد به دست پربرکت حضرت سید آقا بیعت نمودند از شرکت و بدعت تائب میشدند. دعوتیهای متعددی برای شام یا ناهار انجام میگرفت که در این دعوتیها کرامتهای بیشماری به ظهور پیوست، که با دیدن آن علاوه بر اهل سنت افراد و غیرمسلمان و حکام وقت نیز متأثر میشدند. بازار شرک و بدعت از رونق افتاد. مردم جرایم پیشه، فاسق و فاجر تایب شدند. از این مراجعه عموم مردم بوی حضرت سید آقا و تائبشدن بسیاری از روش خود مسئولان دولتی مضطرب شدند. و اشارتاً به ایشان گوشزد میکردند اما ایشان و علمایی که همراه ایشان بودند از گفتن حرف حق و آگاه کردن مردم از حقیقت، از هیچ چیزی باک نداشتند و استقلال تبعی و فکری خود را در برنامههایش اعمال میکردند. پس از یک ماه سفر به وطن برگشتند. در حین اقامت در وطن مظلومیت مسلمانان پنجاب و جهاد برای نجات آنها شدیداً ضروری احساس شد و این فکر، ایشان را بیقرار ساخت هرفردی از نظر جسمی تنومند و توانا میدیدند، میفرمودند این به درد ما میخورد و خود ایشان همیشه مسلح و آمادهباش بودند تا دیگران به اهمیت موضوع پی ببرند. آموزش نظامی، تمرین تیراندازی و تدریس فنون نظامی اجراء میشد.
پس از این دید و بازدید و سفر، ایشان به وطن خویش، رای بریلی برگشتند و این دوران زمان قحطی، خشکسالی، گرسنگی، اضطراب، فقر و فاقه (نیازمندی) و افلاس(نداری و مفلس بودن) بود. اما در عین حال مسؤلیت و کفالت تغذیهی صد نفر به عهدهی ایشان بود. به در و دیوار محل سکینت الهی و توکل علی الله کاملاً نمایان بود. در صحبت ایشان بزرگترین علماء، عارفان، و اهل سجادهی معاصر هند، حضور داشتند. هریک از آنها با وجود داشتن علم و عرفان، فضل و کمالات، جهت استفاده از ایشان زانو میزدند و به اینصورت ایشان همیشه علاوه بر خدمت دوستان و ارادتمندان به خدمت خلایق مشغول بودند. این آبادی کوچک زمان خانقاهی آباد و فعال، حوزهای برای تحصیل علوم دینی و مرکزی برای آموزش و اجرای جهاد بود، این دوران دارای ذوق و شوق، لذت و شیرینی، کیف و سرور و تحمل مشقتها بود. در همین دوران اقامت در وطن ایشان به شهرهای، الله آباد، بنارس، کانپور، و سلطان پور نیز سفر کردند. در فاصلهی کوتاهی مردم به ایشان وصل میشدند و بیعت میکردند.