اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

* راه دهم: اینکه انسان خود را برتر از منزلتش بداند

* راه دهم: اینکه انسان خود را برتر از منزلتش بداند

مثلا به بابی از ابواب علم توجه نماید، دقایق و مسایل آن را غور و بررسی کند، مراجع آن را بداند، بعضی نصوص آن را، بعضی اقوال و بعضی کتب را حفظ کند، پس چون مجلس بزرگی را ببیند، شروع به سخن گفتن کند، پس بگوید: فلانی گفته، فلانی گفته. مسائل را مورد به مورد با دلایل آن با ذکر کتاب و جزء و صفحه بیان نماید، پس آنچه را که حفظ کرده، بخواند. مقصودش این است که مردم بگویند: وی عالم است؛ پس با انگشت او را نشان دهند، سپس درباره اموری که از او دیده‌اند، سخن بگویند. گاهی عبارات را با طول و تفصیل بیان کند، عباراتی که جز اهل علم صلاحیت آن را ندارند. گاهی می‌گوید: نظر من چنین و چنان است. به فکر من، کار چنین و چنان می‌باشد؛ آنچه که برای من آشکار شده، این است، یا کسانی که درباره این مسئله گفته شده، من می‌گویم...... عباراتی را بیان کند که از شأن اهل علم و تحقیق و نظر است، از شأن ضعفاء و ابتدایی‌ها نیست. برای همین یکی از ایشان گفته:

یقولون: هذا عندنا غیر جائز

 

فمن أنتم حتى یکون لکم (عِنْدُ)؟

می‌گویند این در نزد ما غیر جایز است *** شما کی هستید که برای شما نزدی باشد؟

* راه نهم: سخن گفتن از آنچه که دلالت بر عابد بودن دارد

* راه نهم: سخن گفتن از آنچه که دلالت بر عابد بودن دارد

از جمله، انسان سخنانی را می‌گوید که دلالت بر آن می‌نماید که وی بعضی طاعات را انجام می‌دهد، مثلا می‌‌گوید: هرگاه بنده قرآن زیاد بخواند، زبانش با قرآن خواندن تسلیم وی می‌شود، در خواندن قرآن مطیع او می‌گردد، خصوصا که در قیام و عبادت شبانه قرآن بخواند. مقصودش این است که: وی چنین کاری را کرده و آزموده است. یا دیگری می‌گوید: بعضی از مردم گمان می‌کنند که روزه گرفتن سخت است و همراه با مشقت و مشکلات می‌باشد، هرکس که این را آزمایش کند می‌بیند که سخت نیست، در آن مشقت و مشکلاتی وجود ندارد. مقصودش این است که: وی از اهل این عبادت می‌باشد. گاهی علمش را از دیوان مخفی و پنهانی به دیوان آشکار منتقل می‌کند، مثل کسی که می‌گوید: فلانی دیشب نیم ساعت جلوتر اذان داد. مرادش این است که: این عادت وی می‌باشد که قبل از فجر به عبادت می‌پردازد. برای همین وقتی که سعید بن جبیر به یارانش گفت: چه کسی ستاره‌ای را که دیشب سقوط کرد، دیده است؟ حصین بن عبدالرحمن گفت: من. سپس رفع اشتباه نمود و گفت: اما من برای نماز بیدار نبودم، و لیکن چون گزیده شده بودم، بیدار بودم.[1]

پس وی فوراً این را نفی کرد که نماز می‌خوانده است، لذا گفت: من را حشره‌ای گزیده بود. پس همین سبب بیداری من بوده است. این نشان دهنده آن است که سلف، مدح نفس و ذکر محاسن را ترک کرده و دوست نداشتند؛ چراکه می‌دانستند، اگر قصدشان ریا و دوست داشتن ستایش شدن باشد، اعمالشان حبطه و برباد می‌گردد و اگر قصدشان ریا نباشد، عمل خود را از دیوان سری و مخفی به دیوان آشکار و علنی انتقال داده‌اند، پس ثواب آن کم می‌گردد و از پاداش کاسته می‌شود.



[1]ـ این لفظ را مسلم روایت کرده است(220).

* راه هشتم: محافظت از وجاهت و منزلت

* راه هشتم: محافظت از وجاهت و منزلت

وقتی انسان در بین مردم شناخته شد که وی اهل خیر و صلاح است، پس شخص دوست دارد در نزد مردم از این طریق کسب مقام و منزلت کند. انسان از این می‌ترسد که منزلتش تضعیف گردد، اگر در چیزی مورد ستایش قرار گیرد، آن را در دیگر چیزها گسترش داده، یا آن را برای مردم ـ نه به‌خاطر دینداری ـ آشکار نموده  و انجام می‌دهد. این کارها را می‌کند تا منزلتش در نزد مردم حفظ شود. گاهی سخن می‌گوید و وعظ می‌نماید، این برای آن نیست که چیزی او را به وعظ کردن واداشته باشد، بلکه چنین احساس می‌کند که دیگران منتظر سخن گفتن و وعظ او هستند، پس دوست ندارد بدون سخن گفتن مجلس را ترک کند، چون مردم را در حال سکوت می‌بیند، اگر چه مقصودش این نیست که درباره وی سخن بگویند، اما مقصودش این است که: از شخصیت و منزلت و مقامش در نزد آنان محافظت کند، این روشی پیچیده و پنهان است؛ زیرا اعمال بستگی به نیت‌ها دارد، پس اگر اراده‌اش رضای خداوند سبحان باشد، برای این کارش به او ثواب داده می‌شود، اما چون نیت وی حفظ مقامش در نزد مردم است، پس چیزی جز نیتش به او داده نمی‌شود.

* راه هفتم: آشکار کردن عیوب دیگران

* راه هفتم: آشکار کردن عیوب دیگران

گاهی شیطان از جهت عیب گرفتن به دیگران، شخص را می‌فریبد، لذا شخص با عیب گرفتن از دیگری، نفس خود را به نجات و سلامتی از این عیبی که دیگران را بدان متهم می‌کند، پاک می‌داند، پس می‌گوید: فلانی ـ العیاذ بالله ـ هرگز شب به عبادت نمی‌پردازد، یا فلانی هرگز روزه نمی‌گیرد، یا فلانی ـ با وجود اینکه از من ثروتمندتر است ـ هرگز دستش برای خیر باز نمی‌شود. مقصدش این است که من مثل آنان نیستم، پس من نماز می‌خوانم، روزه می‌گیرم، صدقه می‌دهم. حال آنکه اگر عاقل باشد، باید بگوید:

لِنَفْسِـیَ أَبْکِی لَسْتُ أَبْکِی لِغَیْرِهَا

 

لِنَفْسِیَ فِی نَفْسِی عَنِ النَّاسِ شَاغِلُ

 به جانم سوگند! گریه می‌کنم و گریه‌ام برای غیر نفسم نیست *** به جانم سوگند! که مشغول شدن به نفسم، مرا از دیگر مردم باز می‌دارد.

یا چنانکه شافعی فرموده، بگوید:

لِسَانَکَ، لا تذکُرْ به عَوْرَةَ امِرىءٍ

 

فعندک عَوْرَاتٌ و لِلنَّاس أَلسُنُ

عینک إن أبدت إلیک معایباً

 

فصُنها و قل: یا عین للناس أعینُ

زبانت را به زشت گویی کسی باز نکن *** چرا که همه وجود تو زشتی است و مردم زبان‌ها دارند.

و اگر چشمت عیوبی از دیگران را بر تو آشکار کرد*** آن را فروبند و بگو: ای چشم! مردم چشم‌ها دارند.

عیب‌جویان و غیبت کنندگان در عیب گرفتن از مردم و غیبت ایشان راه‌هایی و فنونی دارند؛ بدان وسیله آنان را جدا کرده و چنین بنمایند که خودشان از آنان برتر و افضل می‌باشند. شیخ الاسلام ابن تیمیه / می‌گوید[1]: و بعضی از ایشان به قالب‌های گوناگونی غیبت می‌نمایند، گاهی به قالب دیانت و صلاح، پس می‌گوید: عادت من این است که کسی را جز به خیر و خوبی یاد نمی‌کنم، من غیبت و دروغ را دوست ندارم، همانا شما را از احوال وی با خبر کردم؛ و می‌گوید: به خدا سوگند وی بیچاره است، یا شخص خوبی است؛ ولیکن چنین و چنان است. گاهی می‌گوید: ما را به غیبت او نینداز، خداوند ما و او را بیامرزد؛ هدف وی از این گفته‌ها، کم عقل شمردن و ناچیز شمردن او است. پس در قالب صلاح و دیانت، غیبت می‌کند، با این کار می‌خواهد خدا را فریب بدهد، چنانکه مخلوق را فریب می‌دهد، مردمان بسیاری را از این گروه می‌بینیم که به شکل‌های مختلفی، این‌گونه غیبت می‌کنند.

بعضی از ایشان دیگران را با ریا بالا می‌برند، در واقع می‌خواهند خود را بالا ببرند، پس می‌گوید: کاش دیشب در نماز برای فلانی دعا می‌کردم؛ چون به من خبر رسیده که وی چنین و چنان است. بدین‌وسیله می‌خواهد خود را در نزد کسی که به او معتقد است، بالا ببرد. یا می‌گوید: فلانی تن پرور و کند ذهن است؛ قصد وی مدح خود و اثبات معرفتش است، می‌خواهد بگوید خودش از او برتر می‌باشد.

بعضی در قالب تمسخر و شوخی غیبت می‌نمایند، با استهزاء و همانندی و شباهت، دیگری را می‌خنداند، هدفش از این کار کوچک و حقیر شمردن شخصی است که ادایش را در می‌آورد.

بعضی در قالب تعجب، غیبت می‌کنند، پس می‌گوید: از فلانی در تعجبم که چگونه چنین و چنان نمی‌کند؟! از فلانی در تعجبم که چگونه از وی چنین و چنان سرزده است، چگونه چنین و چنان کرده است؟! پس نام آن شخص را در معرض تعجب می‌آورد.

بعضی در قالب دلسوزی غیبت می‌نمایند، پس می‌گوید: بیچاره فلانی، از آنچه بر او می‌گذرد، اندوهگینم، از این حالتی که برای او اتفاق افتاده ناراحتم. کسی‌که این‌ها را می‌شنود، گمان می‌کند وی برای آن شخص اندوهگین و متاسف است، حال آنکه قلبش سرشار از خوشی است، اگر قدرت داشته باشد، بر مصایب آن شخص می‌افزاید، چه‌بسا که این‌ها را در نزد دشمنان آن شخص بازگو می‌کند تا دل آنان خنک شود. اینگونه رفتار، از بزرگترین امراض قلوب و فریب دادن خدا و خلق خدا می‌باشد.

و بعضی در قالب خشم و انکار منکر غیبت می‌نمایند، در این باب، بسیار چیزها می‌گوید؛ اما قصدش غیر از آنچه است که آشکار می‌نماید. والله اعلم.



[1]ـ (الفتاوی 28/237).

* راه ششم: تظاهر به تواضع

* راه ششم: تظاهر به تواضع

گاهی انسان تظاهر به تواضع، عیب نفس، ملامت، دشنام و توبیخ آن می‌نماید، در هر مناسبتی به خود نسبت عیب و نقص می‌دهد، پس می‌گوید: من مسکین هستم، الله یاری رساننده است؛ عمل ما چیزی نیست. همانا قصد وی از این گفته‌ها، اظهار تواضع است، بلکه گاهی نفس خود را دشنام می‌دهد، فرقی نمی‌کند که معتقد به این است که نفسش را چیزی نمی‌بیند، یا بدون اعتقاد این را می‌گوید؛ پس همیشه این را اظهار می‌کند، تا اینکه شیطان به او نزدیک شده و می‌گوید: بشارت باد بر تو! از ریا نجات یافتی، حال آنکه شیطان او را از وجهی دیگر به ریا می‌کشاند و آن دو رویی و نفاق در تواضع، همچنین نکوهش نفس و عیب آن است؛ حال آنکه واجب است راه میانه را بپیماید، یعنی نه نفس خود را آشکارا دشنام دهد، نه آن را مدح و ستایش کند.