خداوند فرمودهاست:
﴿وَٱذۡکُر رَّبَّکَ فِی نَفۡسِکَ تَضَرُّعٗا وَخِیفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَکُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِینَ٢٠٥﴾ [الاعراف: 205].
«پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (در برابر خدا) و هراس (از او) و آهسته و آرام صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از گروه غافلان مباش».
این آیه کریمه از غفلت و رویگردانی از یاد خدا نهی کرده است، زیرا غفلت جزو بیماریهای قلبی است که فطرت را فاسد میکند و آن را بهسوی هلاکت میکشاند و در این صورت حواس انسان دوباره برای دریافت حق بیدار نخواهد شد، بلکه حق خود را از او میپوشاند و نورش را از او منع میکند. خداوند فرموده است:
﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡیُنٞ لَّا یُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا یَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٧٩﴾ [الاعراف: 179].
«ما بسیاری از جنیان و آدمیان را آفریده و (در جهان) پراکنده کردهایم که بازگشت آنان به دوزخ و اقامت آنان در آتش است. (به آن خاطر که) دلهایی دارند که با آنها (آیات) را نمیفهمند و چشمهایی دارند که با آنها (موعظه را) نمیشنوند، اینان همسان چهار پایانند و بلکه سرگشتهتراند. اینان واقعاً بیخبر هستند».
هیچ چیزی مانند مداومت و پایبندی به ذکر خدای تعالی زنگار غفلت را از قلب پاک نمیکند و باعث بیداری دائمی آن نمیشود. این عبادت چنان ثأثیری دارد که در نتیجهی آن ترس از خدا و خوف او در قلب انسان جایگزین میشود و چنین انسانی اگر اراده و نیت ظلم به کسی یا انجام گناهی به فکر او خطور میکند، خدا را به یاد میآورد و آن را ترک میکند:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾ [الانفال: 2].
«مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دلهایشان هراسان میگردد».
خداوند نیز به چنین افرادی که ترس و هراس او در قلبشان افتاده وعده بهشت داده است:
﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠ فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِیَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٤١﴾ [النازعات: 40-41].
«و اما آن کس که از جا و مقام پروردگار خود ترسیده باشد و نفس را از هوی و هوس باز داشته باشد، قطعاً بهشت جایگاه اوست».
﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦﴾ [الرحمن: 46].
«هرکسی که از مقام پروردگار خود بترسد باغهایی (در بهشت) دارد».
به همین خاطر پیامبر ج به شدت برای رسیدن به این مرحله حریص بود و میفرمود: «به خدا قسم دوست دارم که بیشتر از همه شما از خدا بترسم و برای پرهیزگاری از خدا از همه شما آگاهتر باشم»([1]).
بر این مبنا میان خشیت و علم رابطهی نزدیکی وجود دارد، زیرا میزان ترس و خشیت بستگی به میزان شناخت انسان از خدا، عظمت و صفات او دارد:
﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ غَفُور﴾ [فاطر: 28].
«تنها بندگان دانا و دانشمند از خدا، ترس آمیخته با تعظیم دارند».
یاد خدا باعث میشود قلب انسان نرم گردد، از سختی آن جلوگیری میکند و آن را از تواضع و آرامش و اطمینان و خشوع لبریز میگرداند:
﴿أَلَا بِذِکۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ﴾ [الرعد: 28].
«آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد».
﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦﴾ [الحدید: 16].
«آِیا برای مؤمنان وقت آن نرسیده که دلهایشان به هنگام یاد خدا و در برابر حقی که خدا فرو فرستاده است، بلرزد و کرنش برد؟ شما همچون کسانی نشوید که برای آنان قبلاً کتب فرستاده شده است و سپس زمان طولانی بر آن سپری گشته و دلهایشان سخت گشته است و بیشترشان فاسق و خارج (از حدود دین خدا) گشتهاند».
اسلام برای ارتباط دادن دلهای پیروان خود با خداوند متعال بسیار حریص و مشتاق است و برای این هدف عبادتهایی مانند روزه و نماز و حج و زکات را تعیین کرده که بعضی از آنها بارها در روز تکرار میشود و برخی سالانه و برخی برای یک بار در طول عمر انجام میگیرد. ذکر، انسان را در هر حالی به خدا متصل میکند و بزرگ و کوچک و تندرست و مریض توانایی انجام آن را دارند. ذکر، تداوم ارتباط قلبی با خدای ﻷ را تضمین و از سنگدلی جلوگیری میکند. غفلتی را که بر قلب جاری شده از بین میبرد، زنگار آن را میشوید، آن را از محبت خدا و رسول و حب ایمان پر میگرداند و به آن انگیزه میدهد که با شیوههای مختلف خود را به خدا نزدیک سازد.
تنوع اذکار طبق مناسبتها و حالات مختلفی که برای انسان پیش میآید، نوعی رابطه میان مؤمن و اشیاء و اتّفاقات اطراف او ایجاد میکند و خود سبب یادآوری عظمت خالق، قدرت او، و توانایی او در تغییر و تحول جهان میگردد.
مادر مؤمنان عایشه صدیقه ل در بیان دوام ذکر رسول خدا ج چنین میفرماید: «پیامبر ج، خدا را در هر حالتی یاد میکرد»([2]). یعنی زمانی که ایستاده بود یا راه میرفت یا مینشست و یا به پهلو دراز میکشید و فرقی نمیکرد در حال طهارت باشد یا خیر.
اصحاب و یاران رسول خدا و پیروان نسلهایی پس از آنان در این مسئله به ایشان کاملاً اقتدا میکردند. بلال را میبینیم که آنگاه که مشرکان او را در «رمضان» شکنجه میدادند میگفت: اَحد اَحد. علی س اصحاب را چنین وصف میکند: «آنان هنگام ذکر خدا مانند درختی که در معرض باد شدید قرار دارد به خود میلرزیدند و اشکهایشان بر لباسهایشان سرازیر میشد»([3]).
حسن بصری اوقات فراغت خود را با انجام این ذکر میگذرانید: «سبحان الله العظیم»([4]). به همین صورت بیشترین لفظی که از زبان محمد بن سیرین خارج میشد این بود: «سبحان الله العظیم سبحان الله وبحمده»([5]). ربیع بن انس از یکی از یاران خود چنین نقل میکند: «نشانه محبت با خدا، یاد کردن او در بسیاری از حالات است، زیرا هرگز کسی را دوست نخواهی داشت مگر این که او را به فراوانی یاد میکنی»([6]).
مالک بن دینار گفته است: «هیچ کس نتوانسته لذتی را که در ذکر خدا هست در چیز دیگری بیابد»([7]). پیامبر ج برای بیان منزلت والا و اجر فراوان ذکر گویان آنان را جزو هفت گروهی قرار داده که خداوند در روز قیامت زیر سایهی عرش خود قرارشان میدهد: «و مردی که در تنهایی خدا را یاد میکند و چشمانش اشک بار میگردد»([8]).
ذکر زبانی در همه اوقات جایز و سنت است اما در برخی موارد انجام آن اهمیت بیشتری دارد مانند ذکر پس از نمازهای فرض. ضرورت ندارد که برای ذکر خدا فقط از الفاظ وارده در سنت استفاده کرد، هرچند که حفظ «اذکار مأثور» و انجام ذکر با آن الفاظ به خاطر وجود معانی عمیق و الفاظ رسا و مؤثر بهتر است، زیرا پیامبر ج با به همراه داشتن گفتارهای فراگیری مبعوث شد و چنین گفتارهایی را دوست میداشت و با چنین الفاظی مردم را پند میداد. امام مسلم در صحیح خود چنین روایت کرده است: «ابن عباس درباره جویریه دختر حارث روایت کرده که: یک روز صبح جویریه در مسجد خود نشسته بود که پیامبر ج نماز صبح را خواند و از پیش او رفت، پیامبر ج بعد از نماز چاشت بازگشت و او را در همان حالی که نشسته بود دید.
پیامبر ج فرمود: آیا هنوز در همان حالی هستی که صبح از تو جدا شدم؟
جویریه گفت: آری. پیامبر ج فرمود: پس از تو چهار جمله را سه بار تکرار کردم که اگر با آنچه که تو در طول امروز گفتهای وزن شوند سنگینتر خواهد بود؛ «سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ وَرِضَا نَفْسِهِ وَزِنَةَ عَرْشِهِ وَمِدَادَ کَلِمَاتِهِ»([9]).
اصحاب پیامبر ج درخت ایمان را با ذکر و تلاوت قرآن تغذیه میکردند. انس س میگوید: «عبد اللّه بن رواحه هرگاه یکی از اصحاب را میدید میگفت: بیا لحظهای به پروردگار خود ایمان بیاوریم. روزی همین جمله را به مردی گفت. او عصبانی شد و نزد پیامبر ج رفت و گفت: ای رسول خدا آیا نمیبینی که ابن رواحه از ایمانی که به آن امر کردهای رویگردان شده و به ایمان لحظهای ایمان آورده است؟ پیامبر ج فرمود: «خداوند ابن رواحه را رحمت میکند زیرا او مجالسی را دوست دارد که ملائکه خدا -درود خدا بر آنان باد- به آن مجالس افتخار میکنند»([10]).
از جمله دعاهای پیامبر برگزیده خدا این بود که از خدا میخواست محبت خود را و محبت کسانی که او را دوست میدارند به ایشان عطا کند. در این باره یک حدیث قدسی در روایت ابن عباس آمده است: «پیامبر ج فرموده که خداوند به من فرمود: ای محمد، گفتم: لبیک ای پروردگار، خداوند فرمود: آنان که در ملأ علی هستند بر سر چه چیزی باهم در گیرند؟ گفتم: در مورد اموری که گناهان را پاک میکند. فرمود: آن، چه اموری است؟ گفتم: قدم برداشتن برای نیکیها، نشستن در مساجد پس از نمازهای فرض و کامل کردن وضو به هنگام سختیها، خداوند فرمود: در چه اموری؟ گفتم: بخشیدن غذا، نرمی گفتار، نماز شب در حالی که مردم در خوابند. خداوند فرمود: اکنون چیزی بخواه. گفتم: خداوندا! از تو میخواهم که مرا در انجام امور خیر و ترک امور زشت یاری کنی. کمک کن که مساکین را دوست داشته باشم، مرا ببخش و به من رحم کن، هرگاه اراده فرمودی قومی را مورد آزمایش و فتنه اندازی مرا در حالی که در فتنه نیفتادهام بمیران، خداوندا! از تو میخواهم که محبت خودت و محبت دوستدارانت را و محبت اعمالی را که مرا به تو نزدیک میسازد نصیبم گردانی. پیامبر ج میفرماید: این دعاها حق هستند پس آنها را بخوانید و به دیگران آموزش دهید»([11]).
در این حدیث یک مسئله غیبی بیان شده که عبارت است از این که ملائکه در سنجش اعمالی باهم اختلاف دارند که خداوند تا عالم بالا جایی که سدرة المنتهی هست آنها را بالا میبرد تا در کتابی «مرقوم» که فرشتگان مقرب بر آن شاهدند ثبت گردد. همچنین در این حدیث انواعی از اعمال صالح بیان شده که فقط از قلبی بیدار و روحی شفاف و مشتاق به نزدیکی خدا و محبت او سرچشمه میگیرد.
در یک حدیث قدسی دیگر این گفتهی خداوند نقل شده که: «بندهام پیوسته از طریق انجام سنتها به من نزدیک میشود تا آنگاه که محبوب من میگردد و آنگاه که محبوب من گردید، من آن گوشی خواهم بود که او با آن میشنود و آن چشمی خواهم بود که با آن میبیند و آن دستهایی خواهم بود که با آنها عمل میکند و آن پاهایی خواهم بود که با آنها راه میرود و هرگاه از من درخواست چیزی نماید، حتماً آن را به او عطا میکنم و اگر به من پناه آورد حتماً به او پناه میدهم»([12]). به همین صورت اگر خداوند بندهای را دوست بدارد، او را سرپرستی میکند و این را هم فرموده است:
﴿وَهُوَ یَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِینَ﴾ [الاعراف: 196].
«این خداوند است که صالحان را سرپرستی میکند».
ترمذی این حدیث را از پیامبر ج روایت کرده که فرمود: «هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد در برابر دنیا او را محافظت میکند همانگونه که شما مریض خود را از آب محافظت میکنید [که مبادا به او آسیبی برساند]»([13]).
پیامبر ج به حسن بن علی س آموخت که جملات زیر را در نماز وتر بخواند: «اللَّهُمَّ اهْدِنِی فِیمَنْ هَدَیْتَ، وَعَافِنِی فِیمَنْ عَافَیْتَ، وَتَوَلَّنِی فِیمَنْ تَوَلَّیْتَ...»([14]). «الهی مرا در زمره کسانی قرار بده که آنها را هدایت دادهای و مرا جزو آنهایی بگردان که به ایشان عافیت عطا فرمودهای و مرا میان آنان قرار بده که محافظتشان نمودهای...».
[1]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 788، حدیث شماره 1110.
[2]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 282، حدیث شماره 373.
[3]- ابو نعیم، خلیفه الاولیاء، ج1، ص 76.
[4]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج2، ص 516.
[5]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج2، ص 517.
[6]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج2، ص 516.
[7]- ابو نعیم، حلیه الاولیاء، ج2، ص 358.
[8]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2090، حدیث شماره 2726.
[9]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2090، حدیث شماره 2726.
[10]- امام احمد، المسند، ج3، ص 265.
[11]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 368، حدیث شماره 3235 و گفته که حسن و صحیح است.
[12]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج11، ص 340، حدیث شماره 6502.
[13]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 381، حدیث شماره 2036.
[14]- ابوداود، السنن، ج2، ص 133، حدیث شماره 1425 و ترمذی، الجامع، ج2، ص 328، حدیث 464 و گفته که حسن است.
ذات حق ﻷ همه بندگان را از جمله مؤمنان و کافران و آنان که مرتکب گناهان کبیره یا کفرآمیز شدهاند مورد خطاب قرار میدهد که از رحمت خدا ناامید نشوند:
﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ٥٣﴾ [الزمر: 53].
«(ای رسول رحمت) بدان بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنتهای) خدا ناامید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است».
دروازه توبه باز است و پروردگار بخشنده و مهربان است. از علی س در بارهی این آیه نقل شده که: این آیه از لحاظ معنی وسیعترین آیهی قرآن است.
از ابن مسعود هم روایت شده که گفته این آیه بازترین آیه در قرآن است([1]).
خدای متعال مؤمنان را به توبه کردن امر نموده و آن را امیدی برای رستگاری قرار داده و فرموده است:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِکَ أَزۡکَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ٣٠﴾ [النور: 30].
« (ای پیامبر!) به مردان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نا محرم) فرو گیرند، و شرمگاهشان را حفظ کنند، این (کار) برای آنها پاکیزهتر است، بیگمان الله به آنچه انجام میدهند؛ آگاه است ».
و فرمودهاست:
﴿وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ [الحجرات: 11].
«و هرکه توبه نکند چنین کسانی بسیار ظالم و ستمکارند».
پس اسلام به خاطر دیدگاه واقع بینانه به انسان از سایر دینها متمایز شده است، از نظر اسلام انسان نه فرشته است و نه شیطان، بلکه موجودی عاقل و بلندمرتبه و بزرگوار است که تمایلات و انگیزههای روحانی در او هست و او را به بلندترین نقطه عالم میبرد و در او کششهای جسمی و هواهای نفسانی هم وجود دارد که میتواند او را به شیطانهای زینتگر نزدیک سازد... در واقع هم سرافرازی و رشد عالی و هم سقوط و انحراف جزو خصوصیاتی است که در سرشت او نهاده شده است. چنین خلقتی برای انسان جزو احکام تکوینی خداست و اراده و حکم دینی خدا هماهنگ با حکم تکوینی اوست، بر این اساس چون سرشت بشر قابلیت وقوع در گناه را دارد، دروازه بازگشت بر او بسته نشده و رحمت خدا از او دور نگردیده است تا در بدبختی دایمی و خطاهای پی در پی درجا نزند...
پیامبر ج -در حالی که خداوند منزلت و ارزش او را بالا برده و گناهان گذشته و آینده او را بخشیده است- حتی یک روز هم از توبه و استغفار غافل نبود و این چنین اصحاب خود را به انجام آن توصیه میفرمود: «ای مردم؛ بهسوی خدا توبه کنید و آگاه باشید که من در طول روز صدبار توبه میکنم»([2]).
توبه باعث تازه گشتن ایمان و استغفار مایه حیات قلب است. انسان ذاکر و خداشناس مرتکب گناه نمیشود. اما اگر درون او از ذکر خالی شد و خداوند او را به خود سپرد و در نتیجه دچار غفلت شد، در دام گناهان و نافرمانی خدا گرفتار میشود. این در حالی است که گناهان دو نوعند: صغیره و کبیره و اگر کسی از افتادن در ورطه گناهان صغیره نجات یابد و خداوند او را محفوظ دارد، بسیار کم احتمال دارد که از گناهان صغیره نجات یابد. پیامبر ج فرموده است: «قسم به کسی که جانم در دست اوست! اگر شما گناه نکنید، خداوند شما را از میان بر میدارد و قومی را به عرصه حیات میآورد که گناه کنند و در پی آن از خدا آمرزش بخواهند و خداوند هم آنان را ببخشد»([3]).
قلبی که در آن حیات ایمانی جاری است، بیوقفه گناه را با توبه نصوح دنبال میکند و فرد به خاطر واقع شدن در نافرمانی خدا، پشیمان میشود و برای ریشه کن کردن آن گناه شتاب میورزد و با خدای خود عهد میبندد که دوباره آن عمل را انجام ندهد و این روال، شرط توبه نصوح است.
حال اگر معصیت فرد، تجاوز به حقوق دیگران را در پی داشت مانند غصب اموال آنان یا شهادت دروغ یا ضرر به آنان، در این صورت لازم است برای بازگرداندن حقوق مردم شتاب کند، زیرا تا زمانی که حقوق افراد به آنان بازگردانده نشود، توبه فرد پذیرفتنی نخواهد بود. در حدیث آمده است: «هرکس که ظلمی به برادرش نموده باشد، خواه به آبروی او لطمه زده یا حق دیگری از او پایمال کرده است، همین امروز (در دنیا) از او طلب بخشش کند. قبل از این که روزی فرا رسد که دیگر دینار و درهمی نیست [تا خود را با آن نجات دهد] و در آن روز اگر عمل صالح داشته باشد به اندازه ظلمی که نموده است از آن کسر میگردد و اگر هم عمل نیک نداشته باشد گناهان مظلوم را به دوش او میگذارند»([4]). اما اگر معصیت فرد در زمینهی حقوق خدا باشد باید استغفار کند و به خاطر انجام آن پشیمان باشد، به گناه خود اعتراف کند و از پروردگار طلب مهر و بخشش نماید و تقدیر الهی را برای گناه خود دلیل قرار ندهد -یعنی نگوید که گناه من تقدیر خدا بود و نمیتوانستم آن را انجام ندهم یعنی به این وسیله در برابر خدا برای گناهان خود دلیل تراشی کند و خود را معذور بداند- زیرا چنین رفتاری با توبه در تضاد است. در حدیث صحیح آمده است: «هیچکس مانند خدا معذرت خواهی را دوست ندارد»([5]).
پشیمانی بنده پس از ارتکاب گناه نشان از این دارد که او از خدای خود شرم دارد و او را بزرگ میشمارد، پس گناه خود را کوچک نمیداند بلکه به عظمت و بزرگی کسی مینگرد که نافرمانیش کرده است. اما کسی که گناهان خود را کوچک و بیارزش میداند، در واقع، نه آنگونه که شایسته است خدا را میشناسد و نه به مجازات قیامت ایمان دارد.
از جمله نشانههای توبه نصوح، خشوع قلب، بازگشت بهسوی خدا، ترس از آثار گناه، دعای فراوان برای پذیرش توبه، درخواست عفو و بخشش و گریستن به خاطر خطاها و گناهان است. اگر بندهای پس از گناه صادقانه توبه کرد و بهسوی خدا بازگشت، آثار گناه را کاملاً پاک کرد و حقوق مردم را به آنان بازگرداند، خداوند با لطف و احسان خود و از روی نیکی و مهربانی با بندگان، از توبه او شاد میگردد، در حالیکه نه به آنان احتیاج دارد، نه به توبهی آنان... پیامبر ج فرموده است: «به خدا قسم که خداوند به خاطر توبهی بندهاش بسیار شادمانتر میشود از مردی که در سرزمین خشک در حال مسافرت است و برای استراحت زیر سایه درخت میرود و میخوابد. هنگامی که بیدار میشود سواری خود را نمییابد، روی یک تپه میرود و از آن جا اطراف خود را مینگرد [تا شاید چهارپایش را بیابد] اما چیزی نمیبیند، روی یک تپه دیگر میرود، بازهم چیزی نمیبیند و با خود میگوید: بهجای خودم باز میگردم و در آن جا میمانم تا میمیرم، وقتی که به آنجا باز میگردد چهارپای خود را میبیند که دهنهاش را با خود میکشد. پیامبر ج فرمود: «شادی خداوند از توبه بندگان بسیار بیشتر از شادی چنین مردی است که چهارپایش را یافته است»([6]).
خدای متعال توبه را یکی از صفات پرهیزکاران قرار داده و پذیرش آن را به استغفار و مصر نبودن بر گناه وابسته کرده است و فرمودهاست:
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٣٥﴾ [آل عمران: 135].
« و کسانیکه چون مرتکب کار زشتی شوند یا بر خود ستم کنند، الله را به یاد میآورند، پس برای گناهانشان آمرزش میخواهند، و چه کسی جز الله گناهان را میآمرزد؟ و به آنچه کردهاند، در حالیکه میدانند (که گناه است) پا فشاری و اصرار نمیکنند».
منظور از اصرار در آیه بالا انجام عمدی گناه یا توبه نکردن از آن است، استغفار هم همان توبه از گناه و پشیمانی از آن است، پس کسی که استغفار میکند، پشیمان است و بر انجام گناه اصرار نمیورزد. خداوند توبه کنندگان و پرهیزکاران را وعده مغفرت و بهشت و پاداش نیک داده است... و چنین فرمودهاست:
﴿أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ١٣٦﴾ [آل عمران: 136].
«آنها پاداششان آمرزشی از (جانب) پروردگارشان و باغهایی است که از زیر (درختان) آن جویها جاری است، جاودانه در آن میمانند، و پاداش (نیکو کاران و) اهل عمل چه خوب است».
حتی خداوند به آنان وعده داده که بدیهایشان را به نیکی تبدیل کند، زیرا گناه بدی و توبه نیکی است و نیکیها و بدیها را از بین میبرند. این هم فرمودهی خداست:
﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیَِّٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٧٠﴾ [الفرقان: 70].
«مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح بهجای آرند. پس خدا گناهان آن را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است».
بر انسان لازم است که در انجام توبه شتاب ورزد زیرا ممکن است به ناگاه مرگ فرایش گیرد یا در بستر موت، بیمار افتد و اینک توبه او پذیرفته نمیگردد زیرا از روی اجبار است نه اختیار. در حدیث آمده است که: «خداوند توبه بنده را تا زمانی که در بستر مرگ روح به حلقوم او میرسد میپذیرد»([7]). خداوند هم چنین فرموده است:
﴿وَلَیۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیَِّٔاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّی تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمۡ کُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٨﴾ [النساء: 18].
«و کسانی که (تمام عمر) به اعمال زشت اشتغال ورزند تا آن گاه که یکیشان مرگ را مشاهدهکند در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم، توبه چنین کسی پذیرفته نخواهد شد، و آنان که به حال کفر بمیرند (توبه آنها نیز قبول نشود)، بر اینان عذابی دردناک مهیا ساختیم».
گناهان دو دستهاند: صغیره و کبیره. در مقابل گناهان صغیره کفارههایی مانند روزه و نماز وجود دارد که باعث پاک شدن گناهان میگردد و پیامبر ج فرموده است: «نمازهای پنچ گانه، نمازهای جمعه و روزههایی که در ماه رمضان گرفته میشود، یاعث پاک شدن گناهانی است که در فاصله میان آنها [در طول روز و هفته و سال] انجام میگیرد، البته به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود»([8]). قرآن نیز این مسئله را به صراحت تاکید کرده است.
﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیَِّٔاتِکُمۡ وَنُدۡخِلۡکُم مُّدۡخَلٗا کَرِیمٗا٣١﴾ [النساء: 31].
«(ای اهل ایمان) چنان که از گناهان بزرگی که شما را از آن نهی کردهاند دوری گزینید، ما از گناهان دیگر شما درگذریم».
در مورد گناهان کبیره در حدیث صحیح چنین آمده است که «گناهان کبیره عبارتند از: شریک قرار دادن برای خدا، نافرمانی پدر و مادر، قتل و سوگند دروغ»([9]). این را هم باید دانست که کوچک شمردن گناهان صغیره و اصرار بر انجام آنها یعنی زیاد انجام دادن این گناهان باعث میشود که جزو گناهان کبیره محسوب شوند. در حدیث آمده است که: «نسبت به گناهان کوچک هوشیار باشید و از آنها بپرهیزید»([10]).
رسول خدا ج فرموده است: «انسان مؤمن گناهان خود را همچون کوهی میبیند که در پای آن نشسته است و میترسد که بر او فرو ریزد، اما انسان فاجر، گناهان خود را مانند مگسی میداند که بر بینی او میگذرد و گناه را مانند راندن مگسی ساده میانگارد»([11]).
از یکی از انسانهای صالح چنین روایت شده است: «کوچک بودن گناهان خود را در نظر مگیر بلکه به عظمت آن کسی توجه کن که نافرمانیش کردهای».
شکی نیست که باز بودن دروازه توبه در اسلام، هدفی استراتژیک و مهم را دنبال میکند که عبارت است {{از تداوم پیوند پیروان با دین و خدای آنها در مواقع ضعف و هنگام انجام گناهان و نافرمانیها یا موقع سرکشی آنان در برابر برخی دستورات}} حتی آنان که دشمنی با دین خدا کارشان را بهجای رسانده که شمشیر عدالت برای کشتارشان آخته گشته و قلم و زبان دعوت بر ضد آنها، به حکم مدیر جهان به حرکت درآمده، اسلام دروازه توبه را پیش رویشان گشاده و باز گذاشته است، بدان خاطر که رحمت پروردگار همه چیز و همه کس را دربر گرفتهاست و نتیجه طبیعی چنین برخوردی این است که جذب پیروان به طور مداوم ادامه مییابد و دشمنان نیز از دین مأیوس نشوند، زیرا یک لحظه درخشش و روشنیِ چشم در برابر حق باعث میشود که نور الهی در دل نفوذ کند و به آن حیاتی تازه بخشد و آنگاه است که تیغ روبروی اسلام در جهت دفاع از آن تغییر جهت میدهد.
[1]- طبری، تفسیر، ج24، ص 15 و 16.
[2]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2076، حدیث شماره 2702.
[3]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2106، حدیث شماره 2749.
[4]- بخاری، فتح الباری، ج5، ص 101، حدیث شماره 2449.
[5]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 399، حدیث شماره 7416 و مسلم، ج4، ص 2114، شماره 2760، لفظ حدیث از بخاری است.
[6]- امام احمد، المسند، ج4، ص 275.
[7]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 547، حدیث شماره 3537 و گفته: حسن غریب است.
[8]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 209، حدیث شماره 233.
[9]- بخاری، فتح الباری، ج11، ص 555، حدیث شماره 6675.
[10]- احمد، المسند، ج1، ص 402.
[11]- بخاری، فتح الباری، ج11، ص 102، حدیث شماره 6308.
توکل، اعتماد صادقانه قلب به خدای متعال است، اعتماد بر اینکه خداوند میتواند در همهی مسائل دنیا و آخرت برای ما مصلحت را جلب و ضرر و زیان را دفع نماید: توکل واگذاری همهی امور به خدا و ایمان به این حقیقت است که غیر از خدا هیچ کسی نمیتواند چیزی ببخشد یا آن را از کسی منع کند، ضرری برساند یا منفعتی شامل کسی بگرداند([1]).خداوند فرموده است:
﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِکُلِّ شَیۡءٖ قَدۡرٗا ٣﴾ [الطلاق: 2-3].
«و هرکس خداترس و پرهیزکار شود خدا راه بیرون شدن (از عهده گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او میگشاید. و از جایی که گمان نبرد به او روزی عطا کند، و هرکس بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد».
پیامبر ج این آیه را برای ابوذر خواند و فرمود: «اگر همهی مردم به این آیه عمل میکردند برای آنان کافی بود»([2]). همانگونه که ابن رجب گفته: اگر مردم «تقوی و توکل را به حقیقت رعایت میکردند، همین برای مصالح دین و دنیای آنان کافی بود»([3]).
توکل جزو اعمال قلب است و ربطی به اعضای دیگر یا زبان او ندارد و هرچه شناخت بنده از خدا و صفات او مانند قدرت و لیاقت و علم و مشیّت و سایر صفات او بیشتر گردد، توکل هم بیشتر میگردد، در واقع هر اندازه «به خدا و صفات او داناتر و آگاهتر باشد توکل او هم صحیحتر و قویتر خواهد بود»([4]).
نشانهی این که توکل در قلب حاصل شده و نتیجه بخش بوده این است که شخص به قضا و قدر خداوند خشنود باشد، در طلب مال دنیا و تکاپو برای روزی حرص شدید را رها کند و هنگام ناموفق بودن در امور اهل شکایت نباشد. خداوند به ما یاد داده است که در دعاهایمان توکل و یاری جستن را مخصوص خدا گردانیم و جز از او کمک نخواهیم، خداوند این مسئله را در سوره فاتحه و در هر نمازی به ما آموزش داده است:
﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ٥﴾.
« تنها تو را میپرستیم؛ و تنها از تو یاری میجوییم»
خداوند پیامبرش را نیز امر کرده که بر او توکل کند:
﴿فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّکَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِینِ٧٩﴾ [النمل: 79].
«پس تو بر خدا توکل کن که تو البته بر حقّی و حقّانیت بر همه آشکار است».
همه رسولان و انبیای خدا چنین بودهاند، قرآن از زبان آنان برای ما حکایت میکند که:
﴿وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا سُبُلَنَاۚ وَلَنَصۡبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَیۡتُمُونَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ ١٢﴾ [ابراهیم: 12].
«و چرا ما بر خدا توکل نکنیم در صورتی که خدا ما را به راه راستمان هدایت فرمودهاست؟».
خداوند فرمودهاست:
﴿وَقَالَ مُوسَىٰ یَٰقَوۡمِ إِن کُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَیۡهِ تَوَکَّلُوٓاْ إِن کُنتُم مُّسۡلِمِینَ ٨٤ فَقَالُواْ عَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡنَا رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٥﴾ [یونس: 84-85].
«و موسی گفت که ای قوم من، شما اگر به حقیقت ایمان به خدا آورده و اگر به راستی تسلیم فرمان او هستید بر او توکل کنید. پیروان موسی نیز همه گفتند: ما بر خدا توکل کردیم».
پس توکل دلیل ایمان و یار همیشگی آن است و هر قلبی که از توکل خالی باشد، از ایمان هم خالی است، بدین خاطر است که خداوند مؤمنان را چنین وصف نمودهاست:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِیَتۡ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ ٢﴾ [الانفال: 2].
«مؤمنان تنها کسانی هستند که چون نام الله برده شود، دلهای شان ترسان گردد، و چون آیات او بر آنها خوانده شود، ایمانشان افزون گردد، و بر پروردگارشان توکل میکنند».
در صحیح بخاری آمده که ابن عباس گفت: «جمله «حسبنا الله ونعم الوکیل» را ابراهیم هنگامی که در آتش انداخته شد، سه بار زبان آورد و پیامبر ج نیز هنگامی که به او گفتند: مردم قریش بر ضد شما گرد یکدیگر جمع شدهاند، پس از آنان بترسید، این جمله را تکرار کرد»([5]).
پیامبر ج حقیقت توکل را به یاران خود میآموخت و در دعاهای خود آن را بهکار میبرد. در صحیح بخاری و مسلم آمده است که پیامبر ج در دعای خود فرمود: «اللَّهُمَّ لَکَ أَسْلَمْتُ، وَبِکَ آمَنْتُ وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ»([6]). «خداوندا! در برابر تو تسلیم شدم، به تو ایمان آوردم و بر تو توکل کردم».
آن چه در توکل لازم است این است که بنده جز از پروردگار چیزی نخواهد و جز هنگام ضرورت و ناچاری از مردم درخواست نکند. در صحیح مسلم از عوف بن مالک اشجعی روایت شده که گفت: «ما به تعداد هفت یا هشت یا نه نفر نزد پیامبر ج بودیم که به ما فرمود: آیا با فرستاده خدا بیعت نمیکنید؟ این در حالی بود که ما تازه بیعت کرده بودیم، پس گفتیم: با شما بیعت کردهایم ای رسول خدا .پیامبر ج دوباره فرمود: آیا با فرستاده خدا بیعت نمیکنید؟ در این حال ما دستهای خود را دراز کردیم و عرض کردیم: ما با شما بیعت کردهایم اما اکنون در چه موردی با شما بیعت کنیم؟ فرمود: بر این که خدا را عبادت کنید و برای او شریک قرار ندهید و نمازهای پنجگانه را به پا دارید و از من اطاعت کنید (پیامبر در این هنگام یک کلمه را پنهان کرد)، و از مردم چیزی نخواهید». مالک میگوید: «من از آن به بعد افرادی از آنها را میدیدم که تازیانهشان بر زمین میافتاد اما از کسی نمیخواستند که آن را به آنها باز گرداند»([7]).
در صحیح مسلم آمده که قبیصه از پیامبر ج چنین نقل کرد: «درخواست کردن فقط برای سه نفر جایز است. برای مردی که دیهای به گردن گرفته جایز است که از مردم درخواست کمک کند تا این که به مطلوب خود میرسد، سپس از طلب کردن دست میکشد. دوم برای مردی که مصیبتی دامنگیرش شده و در نتیجه ثروتش را از بین برده است، برای او جایز است که از مردم درخواست کمک مالی کند تا این که توانای تأمین نیازهای ضروری زندگی را پیدا کند. سوم برای مردی که فقیر و مستمند میشود، برای او جایز است که درخواست پول کند تا به مالی برسد و توان تأمین هزینههای جاری زندگیش را بیاید. ای قبیصه غیر از این سه مورد، درخواست پول کردن از مردم حرام است و صاحب چنین مالی آن را به حرامی میخورد»([8]).
استفاده از اسباب با توکل حقیقی منافاتی ندارد، مادامی که شخص معتقد باشد که امر و دستور و سرانجام همهی امور در دست خداست و خداوند متعال «کسب عمل و انجام آن را به بنده نسبت داده و تقدیر و اختیار و امر و نهی را برای آنان قرار داده تا به این وسیله آنان را به بندگی خود درآورد و با این امتحان، فرمانبرداران را از نافرمانها جدا کند و میان آنان که خدا را بر همه چیز ترجیح میدهند با آنان که چیزهای دیگر را بر خدا ترجیح میدهند جدایی افکند، خداوند، مردم را امر کرده تا در این امور و برای انجام دستورات او بر او توکل کنند و به این وسیله آنان را مطیح خود سازد»([9]).
ابن رجب گفته است: «واقعیت بخشیدن به توکل منافاتی با استفاده از اسباب ندارد اسبابی که خداوند مقدرات را بر آنها بنا کرده و سنت خود را در میان مخلوقات از طریق این اسباب جاری کرده است، و خداوند همراه دستور به توکل به استفاده از اسباب نیز امر کرده است. تلاش برای استفاده از اسباب با اعضا و جوارح انسان، برای او عبادت محسوب میشود و توکل قلبی به خداوند، ایمان به شمار میآید». خداوند فرمودهاست:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذۡرَکُمۡ﴾ [النساء: 71].
«ای اهل ایمان سلاح جنگ برگیرید».
﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠﴾ [الجمعه: 10]([10]).
«پس آنگاه که نماز پایان یافت (بعد از ظهر جمعه باز در پی کسب و کار خود رفته و) روی زمین منتشر شوید و از فضل و کرم خدا (روزی) طلبید».
قرآن کریم امر کرده که مؤمنان برای رویارویی با دشمنان، نقشههای حکیمانه و استوار، هوشیاری، احتیاط و آمادگی دفاعی را وسیله قرار دهند و برای کسب روزی تلاش کنند. این در حالی است که آنان را به توکل بر خدا فرا خوانده، بدون اینکه استفاده از وسائل تناقضی با توکل داشته باشد. پیامبر ج نیز به همین شیوه حقیقت توکل را با گفتار و کردار خود به اصحاب میفهماند. پیامبر ج روز اُحُد میان دو زره به یاری جنگجویان آمده بود و هرگز بدون زره در صف جهاد حاضر نشد... و هنگام هجرت یک راهنمای مشرک که هنوز بر دین قریش بود اجیر کرد تا راه را به او نشان دهد. این در حالی است که خداوند او را مایه هدایت همه جهانیان قرار داده و از شر همه مردم او را محافظت نموده بود.
پیامبر که سالار اهل توکل است برای خانوادهاش، غذای یک سال را ذخیره میکرد و هنگام سفر یا جهاد یا حج یا عمره، توشه و کوله بار خود را با خود حمل میکرد»([11]).
پیامبر ج هنگام مداوای بیماری از بهترین شیوه بهره میبرد و اینگونه بیان میفرمود که توکل صحیح نه تنها منافاتی با بهرهگیری از اسباب ندارد بلکه با استفاده از اسباب تحقق مییابد، زیرا استفاده از اسباب، اطاعت از خدای تعالی است. سهل تُستری گفتهاست: «هرکس حرکت – یعنی تلاش برای روزی – را ناپسند شمارد، سنت پیامبر ج را ناپسند دانسته و هرکس توکل را بیاعتبار داند، ایمان را بیاعتبار کرده است. توکل حالت روحی پیامبر ج و کسب روزی، سنت اوست، پس هرکس طبق حال پیامبر ج رفتار کند، به هیچ عنوان سنت او را ترک نمیکند»([12]).
یوسف بن اسباط گفتهاست: «میگویند مانند مردی عمل کن که گویا فقط عمل او باعث نجات او خواهد شد و مانند مردی توکل کن که گویا فقط مقدارات برایش پیش میآید»([13]). پس هرگاه انسان مسلمان برای رسیدن به اهداف خود از اسباب مشروع استفاده کند و از خداوند متعال یاری جوید به حقیقتِ توکل و رضای پروردگار دست یافته و اجر عظیم خود در قیامت را به دست آوردهاست. در این زمینه امام مسلم از عمران بن حصین س روایت کرده که پیامبر ج فرمود: «هفتاد هزار از امت من بدون حساب و کتاب وارد بهشت میشوند. اصحاب گفتند: آنان چه کسانی هستند ای رسول خدا؟ فرمود: آنان کسانی هستند که تعویذ نمیخواهند، فال نمیگیرند، داغ نمیکنند و بر پروردگار خود توکل مینمایند»([14]).
همچنین پیامبر ج فرموده است: «نزد خدا مؤمن قوی، بهتر و دوست داشتنیتر از مؤمن ضعیف است برای به دست آوردن آنچه به تو نفع میرساند حریص باش، از خداوند کمک بخواه و ناتوانی پیشه مکن. اگر امر نامطلوبی برایت پیش آمد نگو: اگر چنین و چنان میکردم چنین و چنان میشد، بلکه بگو: تقدیر خداوند بود و هر چه بخواهد انجام میدهد، آگاه باش که «اگر و کاش» کار شیطان را آغاز میکند»([15]).
امیر مؤمنان عمربن خطاب س با گروهی از اهل یمن برخورد کرد، فرمود: «شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما بر خدا توکل کردهایم، فرمود: [اینگونه نیست] بلکه شما در خوراک و در اموال با مردم یک کاسه شدهاید، متوکل کسی است که دانهای در زمین میکارد و بر خدا توکل میکند»([16]).
حقیقت توکل هنگام اعتماد بر خدا، یاری خواستن از او در هر حالی، استفاده از اسباب مشروع و کوشش مطابق سنتهای طبیعی و اجتماعی ظاهر میگردد، نتیجهی توکل هم آن است که شخص به قضا و قدر خدا خشنود میشود و به انسان، قدرت و جرأت و شجاعت میبخشد. خداوند فرمودهاست:
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾ [ابراهیم: 11].
«یعنی توکل کنندگان فقط بر خدا توکل میکنند».
ابن عباس س از پیامبر ج نقل کرده که فرمود: «هرکس دوست دارد که قویترین مردم باشد، باید بر خدا توکل کند»([17]). «متوکل در حقیقت به کسی میگویند که میداند خداوند با روزی و توانای خود زندگی او را تضمین کرده است، در نتیجه او هم خدا را در این ضمانت تصدیق میکند، با قلبش به او اطمینان مییابد و برای روزی خود اعتماد به خدا را عملی میسازد بدون این که برای دستیابی به روزی توکل را جایگزین اسباب و وسایل کند. زیرا روزی هر فردی تقسیم شده است، چه نیکوکار باشد یا بدکار، مؤمن باشد یا کافر، همانگونه که خداوند فرموده است:
﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا﴾ [هود: 6].
«و هیچ جنبندهای در زمین نیست جز آن که روزیش بر خداست».
برخی افراد در فهم حقیقت توکل به اشتباه افتادهاند و آن را مساوی با ترک سبب دانستهاند. مردی که به گمان خود قصد سفر حج را داشت و هیچ زاد و توشهای با خود نبرده بود در این باره از امام احمد سؤال کرد. ایشان فرمودند: «آیا بر کیسه مردم توکل کردهای؟!!»([18]).
آنان که در فهم معنی توکل اشتباه کردهاند و در نتیجه از کار و کوشش دست کشیدهاند باعث شدهاند که برخی از متفکران ناآگاه از حقیقت اسلام، این دین را متهم کنند به این که تلاش مسلمانان را بیثمر میکند و عجز و تنبلی و بر سفره دیگران نشستن را در روح و روان آنان میکارد. اما اگر مسلمان جاهل باشد چه اتهامی بر اسلام وارد است؟ باید توجه کرد که برای شناخت تعالیم اسلام و تأثیر آن در جوامع، از طریق قرآن و سنت و سیرهی گذشتگان صالح عمل کرد، نه از طریق رفتارهای تودهی مردم یا انسانهای جاهل. و اگر آنان که دست از کار و تلاش کشیدهاند، حقیقت تعالیم اسلام را میدانستند و میفهمیدند که اسلام به قدرت و تمدن و دانش و بیداری فرا میخواند، کاری نمیکردند که سبب متهم شدن دینشان باشند و راضی نمیشدن که به خاطر عمل آنان عقیده و باورشان زشت جلوه داده شود تا چه رسد به این که در عقب افتادن امت از قافله تمدن جهانی سهیم باشند.
توکل صحیح آن است که یاری خواستن از خدا با ایمان جمع شده باشد، یعنی ایمان به «لا حول ولا قوة الا بالله» و ایمان به این که هر چه خدا خواهد همان خواهد شد و هر چه خدا نخواهد روی نمیدهد، حال اگر چنین توکلی سبب عقب افتادن مسلمانان از تمدن و ناکام ماندن تلاشهای آنان بود چگونه این امت توانست در وقت خود بزرگترین بنای تمدنی را بنیان نهد و آنگاه که حاکمیت از آنِ او بود و در قرنهای اولیهی تابناک خود با معانی درست و صحیح بر مسند قدرت نشسته بود و توانست قویترین لشکر را ساز و برگ دفاع بپوشاند. پس واقعیت تاریخی این دین، بزرگترین دلیل است برای ظالمانه بودن این اتهام که اسلام را سبب عقب افتادگی فرهنگی و شکستهای نظامی ما میداند. حقیقت این است که سبب اصلی این عقب افتادگی که امت اسلامی در دورانهای اخیر سختیهای زیادی از آن دیده است، همان انحراف از اسلام حقیقی و دور شدن از روشهای آن است.
همانگونه که برخی از مسلمانان نادان، توکل صحیح را به هم کیسه بودن با دیگران و بیکاری و کسالت تغییر دادهاند، برخی دیگر هم آن را کاملاً رها کرده و فقط بر اسباب طبیعی و اجتماعی اعتماد کرده و هیچ توجهی به معنی توکل ندارند و در نتیجه زندگی آنان سراسر به تلاش و فشار طاقت فرسا تبدیل شده و کوشش آنان برای جمع ثروت یک هدف ذاتی گشته است و هر چه که سرمایههای آنان بیشتر میشود سعی میکنند که با انواع وسایل مشروع و غیر مشروع، آن را دو برابر کرده و صفرهای جدیدی را به رقم حسابهای خود بیفزایند. آنان در جنون بازار بورس و میان طغیان معاملات تجاری به سر میبرند و در این حال حقوق پدران و فرزندان، روابط خویشاوندی، زدودن درد و زخم مریضان و ضعیفان و یاری رساندن به اهل حسرت و اندوه و تأمین غذای گرسنگان را به فراموشی میسپارند، حتی برخی از آنان به خودشان هم هیچ توجهی ندارند تا چه رسد به دیگران. علت اصلی این وضعیت فقدان توکل و همراهی و همنشینی قلبی آنان با اسباب ظاهری است، به همین خاطر خودشان را برای دستیابی به اسباب خسته کرده و نهایت تلاش را بهکار میگیرند اما جز آنچه که خداوند مقدر نموده چیزی عایدشان نمیشود و اگر با قلب خود به طور حقیقی بر خدا توکل میکردند، خداوند روزی آنان را با کوچکترین تلاشی برایشان حواله میکرد، آنگونه که با حرکت صبح و غروب یک پرنده روزیاش را به او میدهد، زیرا این حرکت هم نوعی طلب و کوشش برای دستیابی به روزی است با این وصف که تلاشی اندک و ساده است»([19]).
گاهی ممکن است انسان به دلیل گناهی که انجام میدهد از کل روزی یا بخشی از آن محروم شود. مانند آنچه که در حدیث ثوبان به آن اشاره شده است. او از پیامبر ج نقل میکند که فرمود: «گاهی شخصی به خاطر گناهی که انجام میدهد از روزی محروم میگردد»([20]). عمربن خطاب س هم گفتهاست: «میان بندهی خدا و روزی او حجابی قرار دارد، اگر قانع بود و نفس او به آنچه که خدا داده راضی شد، خداوند روزیش را به او میدهد و اگر شتاب کرد و حجاب را پاره نمود، بیشتر از روزیش به او داده نمیشود»([21]).
حضرت عمربن خطاب س از پیامبر ج روایت کرده که فرمود: «اگر شما آنگونه که شایسته خدا است بر او توکل میکردید، خداوند مانند پرندهای که با رفت و آمد صبح و غروب [یعنی با کمترین تلاش] به او روزی میدهد به شما روزی میداد»([22]).
انس س از در سنن از پیامبر ج روایت کرده که فرمود: «هرکس هنگام خروج از منزل، بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ» در پاسخ او گفته میشود: کفایت شدی، هدایت شدی و حفاظت گشتی و شیطان از او کناره میگیرد»([23]).
بدون شک، داشتن حسن نیت به پروردگار، بنده را به توکل کردن بر او، سپردن امور به او، اعتماد به فضل و رحمت او، قناعت به روزی و مراعات شأن او وا میدارد. در این حال اگر دنیا به بنده پشت کند نگران نمیشود، اگر بخشی از ثروتش را از دست دهد ناامید نمیگردد و اگر روزیش کم شود، غمگین و ناراحت نمیشود و این مسئله باعث نمیگردد که امیدش را به خدای تعالی از دست بدهد و مانند ملحدان و انسانهای نافرمان و دور از خدا رفتار نمیکند که به محض تنگدستی و فقر دست به خودکشی میزنند، بلکه چنین انسانی به خدای خود خوشبین است، به روزی پروردگار امیدوار است و انتظار خبر دارد، به شیوه نیکو بر خدا توکل میکند و در دعاهایش خدا را بسیار فرا میخواند، او مانند شخصی است که پادشاه درهمی به او داد اما از او دزدیدند، حاکم به او گفت: نزد من چندین برابر بیشتر از آن وجود دارد پس به درهم دزدیده شده اهمیت نده و هرگاه نزد من آمدی از خزینههای خود چند برابر آن را به تو میبخشم. اگر این شخص به صحت و درستی گفته حاکم آگاه باشد و به آن اطمینان پیدا کند و بداند که گنجینههای حاکم از آن درهمها لبریز است، دزدیده شدن آن یک درهم او را نگران نمیکند. بنده خدا همواره باید این آیه را به یاد داشته باشد:
﴿مَن کَانَ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا﴾ [الطلاق: 2].
«هرکس خداترس و پرهیزکار شود خدا راه بیرون شدن (از عهده گناهان و بلا و حوداث سخت عالم) را بر او میگشاید».
و نیز این گفتهی قرآن را:
﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ یُسۡرٗا﴾ [الطلاق: 4].
«و هرکه متقی و خداترس باشد خدا (مشکلات) کار او را آسان میگرداند».
این که مردم در غرب به هنگام مشکلات و سختیها به خودکشی پناه میبرند به پوچی و بیهودگی بر میگردد که تمدن اروپایی به آن دچار شده است و مردم در نتیجهی آن از پروردگار و خالق خود بریدهاند و معانی توحید و توکل در قلب آنان محو گشته است. به همین دلیل آنان هنگام مواجهه با مشکلات سخت روانی به خودشان پناه میبرند که نفس هم قادر به پذیرش آن نیست و عرصه به آنان تنگ میگردد، زیرا برای گریز از خشم خدا هیچ پناهگاهی جز خدا نیست، بر این اساس هزاران نفر در اروپا با خودکشی زندگیشان پایان میپذیرد چون قبل از آن، تاریکی در قلب جایگزین شده و امید و آرزویشان به یأس تبدیل گشته است. اما انسان مؤمن میداند که هیچ جای یأسی از رحمت خدا نیست، زیرا قلب او به خدای رحمان و رحیم متصل است و پیوسته این آیه را ذکر میکند:
﴿وَلَا تَاْیَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا یَاْیَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ﴾ [یوسف: 87].
«و از رحمت خدا نومید مباشید که هرگز جز کافران هیچکس از رحمت خدا نومید نیست».
[1]- ابن رجب، جامع العلوم و الحِکَم، ص 409.
[2]- احمد، المسند، ج5، ص 178 و هیثمی، موارد الظمآن، حدیث شماره 1547.
[3]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 409.
[4]- ابن تیمیه، مدارج السالکین، ج2، ص 123.
[5]- ابن حجر، فتح الباری، ج8، ص 229.
[6]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 3، حدیث شماره 1120، و مسلم، ج4، ص 2086، حدیث شماره 2086.
[7]- مسلم، ج2، ص 721، حدیث شماره 1043.
[8]- مسلم، الصحیحه، ج2، ص 722، حدیث شماره 1044.
[9]- ابن قیم، مدارج السالکین، ج1، ص 133.
[10]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 409.
[11]- ابن قیم، مدراج السالکین، ج2، ص 140.
[12]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 409.
[13]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 410.
[14]- صحیح مسلم، ج1، ص 198، حدیث شماره 298. بخاری هم از طریق دیگری در ج11، ص 305، شماره 6472 آن را روایت کرده است.
[15]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2052، حدیث شماره 2664.
[16]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 414.
[17]- ابن ابی دنیا، التوکل، ج12، ص 10، از ابن عباس و کنزالعمال، ج3، ص 101.
[18]-ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 340.
[19]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 411.
[20]- ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1334، حدیث شماره 4026.
[21]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 411.
[22]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 573، حدیث شماره 2344 و گفته که: حدیث حسن صحیح است و ابن ماجه در السنن، ج2، ص 1394، حدیث شماره 4164. لفظ حدیث از ابن ماجه است.
[23]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 490، حدیث شماره 3426.
مردم براساس نوع زنگی به دو دسته تقسیم میشوند: دسته اول کسانی هستند که تمام نگرانی آنها، کسب دنیا و زینتهای آن از جمله زنان، فرزندان، ثروت هنگفت و انباشتن طلا و نقره است. تلاش این دسته از چارچوب دنیا خارج نیست، نه خدا را میشناسند و نه برتری و فضلیت او بر خود را، به انجام فرامین خدا پایبند نیستند، عبادت را برایش خالص نمیگرداند، شکرگذاری نمیکنند و در نتیجه عنایتی به خدا ندارند. خداوند براساس اراده و خواست خود به این افراد، کم و بیشی از بهره دنیا میبخشد، اما هر بخشش او به آنها، فرو بردن تدریجی آنان در هلاکت است، و هرچه بخشش خدا بیشتر میشود گناه و سرکشی آنان نیز بیشتر میگردد، زیرا نعمت بیشتر شکرگذاری و قدرشناسی بیشتری میطلبد. بدون شک، سرکشی این افراد در برابر نعمتهای خدا، مشغولیت آنها به دنیا، سپاسگذاری نکردن از خدای بخشنده و بیتوجهی به قیامت، آنان را در حالی به جهنم میکشاند که به خاطر ناسپاسی، سرزنش شدهاند و شکست خورده و دور از رحمت خدا در آتش هستند.
خداوند تعالی فرموده است:
﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِیهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلۡنَا لَهُۥ جَهَنَّمَ یَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا ١٨ وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡیَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ کَانَ سَعۡیُهُم مَّشۡکُورٗا ١٩ کُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّکَۚ وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا ٢٠ ٱنظُرۡ کَیۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَکۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَکۡبَرُ تَفۡضِیلٗا ٢١﴾ [الاسرار: 18-21].
«هر کس که (دنیای) زود گذر را بخواهد، در آن (دنیا) برای هر کس بخواهیم؛ همان اندازه که بخواهیم؛ زود خواهیم داد، سپس جهنم را برای او قرار خواهیم داد که نکوهیدهی مردود در (آتش سوزان) آن درآید. و کسیکه (سرای) آخرت را بخواهد، و برای آن سعی و تلاش خود را بکند، در حالیکه مؤمن باشد، پس اینان سعی (و تلاش) شان مشکور است (و پاداش داده خواهد شد). هر یک از اینان و آنان (از هردو گروه) از عطای پروردگارت (بهره و) کمک میدهیم، و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) باز داشته شده نیست (مؤمن و کافر همه از نعمتهای دنیوی بهرهمند میشوند) بنگر چگونه بعضی را بر بعضی دیگر برتری دادهایم، و یقیناً درجات آخرت و برتریهایش از این هم بیشتر است».
این آیات بیان میکنند که خدای تعالی از مال دنیا هم به نیکوکار و هم به گناهکار میدهد و به کسانی که دنیا خواهند یا زندگی آخرت را میجویند، از روزی خود میبخشد. اما بهشت خود را مخصوص کسانی میگرداند که بندگان پرهیزکار او و در طلب بهشت هستند و با انجام عمل صالح برای دستیابی به آن در تلاشند. خداوند هدایت و توفیق خود را شامل حال این گروه میگرداند و آنان را بر دیگران برتری میبخشد. اما هم چنان که جایگاه دنیوی آنان با دیگران متفاوت است و مقام آنان بر گمراهان برتری دارد، منزلت آنان میان یکدیگر نیز در قیامت متفاوت خواهد بود، به این دلیل که اعمال و مقدار کوشش آنان برای اطاعت پروردگار متفاوت است. عمل افراد «اسبابی برای کسب ثواب و یا مجازات است و یکی از این دو نتیجه را در پی خواهد داشت مانند هر سبب دیگری که نتیجهای مخصوص در بر دارد»، از طرف دیگر اعمال انسان نتیجه توفیق پروردگار برای هدایت و شکرگذاری و اطاعت است. این هم نشان از رحمت پروردگار دارد که خود او هدایت را شامل حال انسان میگرداند و در مقابل آن اجر و ثواب تعیین میکند. بر این اساس است که ورود این افراد به بهشت به خاطر رحمت خداست نه چیز دیگر، زیرا اعمال آنان به هر اندازه هم که زیاد و ارزشمند باشد و شکر و اطاعت بیشتری هم انجام دهند، فقط تکافوی نعمتهای بیشمار پروردگار را میدهد که از عوض دادن آن ناتوان بودهاند.
پیامبر ج فرمودهاست: «عمل هیچیک از شما او را وارد بهشت نمیکند. در لفظ دیگری آمده که عمل هیچ یک از شما او را نجات نمیدهد یا هیچ یک از شما به وسیلهی عملش وارد بهشت نمیشود. اصحاب گفتند: حتی شما ای رسول خدا؟ فرمود: حتی من، مگر این که خداوند با رحمت خویش مرا فرا گیرد [تا به بهشت داخل گردم]»([1]).
اعمال صالحی که نزد خداوند پذیرفتنی است، اعمالی است که هدف از انجام آنها کسب رضای خداوند یکتا باشد و نیت خالص در انجام آن ضروری است. علاوه بر این باید مطابق روش پیامبر ج و احکام شریعت خدا باشد. اما اگر آن اعمال در ظاهر صالح و موافق شریعت باشد ولی به خاطر ریا و خوشنامی میان مردم و ستایش آنان انجام گیرد و حاصل آن بالا رفتن مقام مادی یا معنوی فرد باشد یا با این هدف انجام گیرد که مردم به او روی آورند و تجارتش رونق گیرد، سود و بهره کارش بیشتر شود، یاران و اطرافیانش افزوده شوند و سرشناس و معروف گردد، صاحب چنین اعمالی که هدف او رضای خدا نیست، در دنیا به اجر و پاداش خود میرسد و مزد خود را میگیرد و عمل او در قیامت نابود میگردد. دو آیه در سورهی هود این مسئله را روشن میکند:
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٦﴾ [هود: 15-16].
«کسانی که طالب تعیّش مادی و زینت دنیوی هستند ما مزد سعی آنها را در همین دنیا کاملاً میدهیم و هیچ از اجر عملشان در دنیا کم نخواهد شد. ولی هم اینان هستند که دیگر در آخرت نصیبی جز آتش دوزخ ندارند و همه اعمالشان در راه دنیا (پس از مرگ) ضایع و باطل میگردد».
پس کسی که اعمال نیکو را برای اهداف دنیوی انجام میدهد به طور تمام و کمال اجر آن را در دنیا میگیرد و برایش هیچ نیکی باقی نمیماند که براساس آن در قیامت پاداش گیرد. پیامبر گرامی ج این مسئله را در حدیثی که ابوهریره س روایت کرده چنین بیان فرموده است: «هنگامی که روز قیامت فرا میرسد، خداوند تعالی فرود میآید تا میان بندگان قضاوت کند در حالی که همه امت به زانو نشستهاند. اولین کسی که پروردگار ندایش میدهد شخصی است که قرآن را در سینه خود جمع کرده، پس از او مردی که در راه خدا جنگیده و پس از او مردی که ثروتمند است. خداوند به شخص قاری قرآن میفرماید: آیا آنچه را که بر پیامبر نازل کردم به تو نیاموختم؟ آن مرد میگوید: آری، البته که آموختی ای پروردگار من. خداوند میفرماید: به آنچه که یاد گرفتی چگونه عمل کردی؟ میگوید: من در تمام لحظات شب و روز آن را میخواندم. خداوند به او میگوید: تو دروغ گفتی. ملائکه هم میگویند: تو دروغ گفتی، آن گاه خداوند میفرماید: هدف تو از قرائت قرآن این بود که مردم بگویند: فلانی قاری قرآن است و این هم [درباره تو] گفته شد. سپس فرد ثروتمند آورده میشود و خداوند به او میگوید: آیا برای تو چنان وسعت و فراوانی قرار ندادم که محتاج کسی نباشی؟ او میگوید: آری البته که چنین بود ای پروردگار من. خداوند میفرماید: پس با آنچه که به تو دادم چه کردی؟ او میگوید: من با آن صله رحم میکردم و به مردم صدقه میدادم. خداوند و ملائکه به او میگویند: تو دروغ گفتی، آن گاه پروردگار میفرماید: تو خواستی که مردم درباره تو بگویند: چه مرد بخشندهای است و این هم گفته شد. سپس کسی که در راه خدا جنگیده است آورده میشود. خداوند به او میگوید: به چه خاطر کشته شدی؟ میگوید: به من دستور داده شد که در راه تو جهاد کنم و بجنگم و من چنین کردم تا کشته شدم. خداوند و ملائکه به او میگوید: تو دروغ گفتی. آن گاه خداوند میفرماید: تو خواستی که مردم بگویند: چه مرد باشهامتی است و این هم گفته شد. در این حال پیامبر ج بر دو زانوی من زد و فرمود ای ابوهریره این سه نفر اولین مخلوقات خدا هستند که روز قیامت آتش با آنان شعلهور میگردد»([2]).
باید گفت که هرگاه انسان قصد انجام عمل صالح همراه با اخلاص و نیت رضای خدا را داشت باید توجه کند که مطابق شریعت خداوند هم باشد، زیرا هر عملی اگر مخالف شریعت باشد صالح نخواهد بود و کسی که ادعای محبت خدا و رسول را داشته باشد، اما مخالف حکم آنان رفتار کند در محبت خود صادق نیست، خدای متعال نشانه محبت خود و پیامبرش را در فرموده خود این چنین بیان فرموده است:
﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٣١﴾ [آل عمران: 31].
«بگو (ای پیغمبر) اگر خدا را دوست میدارید مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد و گناه شما را ببخشد».
روشن است که پیروی از پیامبر ج فقط با پایبندی به شریعت خدا و رفتار براساس بایدها و نبایدهای آن است و از نشانههای محبت صادقانه برتری دادن سنت است بر بدعت، اطاعت است بر نافرمانی، دوست داشتن آن است که خدا و رسول دوست دارند و نفرت از آنچه که خدا و رسول از آن نفرت دارند، در چنین شرایطی است که دینداری به طور کامل برای خدا و در هر شرایطی مطابق شریعت او خواهد بود.
خداوند متعال از مؤمنینی که با ایمان به خدا و رسول به یکتاپرستی گرویدهاند میخواهد که با ادای فرائض و پرهیز از گناهان، تقوای او را رعایت کنند و بنگرند که برای قیامت خود چه عملی فرستادهاند؟ آیا عمل صالح است که نجاتشان دهد؟ یا گناه و عامل هلاکت آنان است؟ خداوند فرموده است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٨ وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ١٩﴾ [الحشر: 18-19].
«ای اهل ایمان، خداترس شوید و هر نفسی نیک بنگرد تا چه عملی برای فردای قیامت خود پیش میفرستد، و از خدا بترسید که او به همه کردارتان به خوبی آگاه است. و مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند، خدا هم (حظّ روحانی و بهره ابدی) نفوس آنها را از یادشان میبرد. آنان به حقیقت بدکاران عالمند».
لازم است در کلمه «لِغَد» که در آیه بالا بهکار رفته دقت شود. این کلمه برای دلالت بر روز قیامت بهکار رفته و نزدیک بودن آن را خبر میدهد، گویا فردا قیامت است.
خداوند متعال بندگان مؤمنش را از مشابهت با فاسقان نهی کرده تا جزو کسانی نباشند که یاد خدا و حقوق او را فراموش کردهاند و خداوند نیز سهم آنان از خیر و اعمال نیکو را، که مایهی اصلی نجاتشان در قیامت است، از یادشان برده است. خداوند فقط کسانی را محافظت میکند که آنان نیز [کرامت و بزرگی] او را حفظ کنند و کسانی را یاد میکند که در یادش باشند و به کسانی میبخشد که از او میطلبند و به کسانی یاری میرساند که از او یاری میجویند. از ابن عباس روایت شدهاست که گفت: «روزی من پشت سر رسول خدا ج بودم، فرمود: ای پسر به تو کلماتی میآموزم: خدا را پاس دار، تا او نیز تو را پاس دارد. خدا را پاس دار تا او را پیش روی خود یابی. هرگاه چیزی خواستی از خدا بخواه و هرگاه کمک طلبیدی از خداوند طلب کن و بدان که اگر تمام امت جمع گردند تا با چیزی به تو سود رسانند، نمیتوانند مگر با چیزی که خداوند برایت نوشته باشد و اگر همه آنها گرد هم آیند تا با چیزی به تو زیان رسانند، نتوانند مگر با همان چیزی که خداوند به زیان تو نوشته باشد. [تقدیر خداوند پیشتر رقم خورده و] قلمها برداشته شدهاند و جوهر صفحات نوشته شده خشک گردیده است»([1]).
پیامبر ج ابن عباس را با این وصیتهای جامع و با قواعد کلی و بزرگ اسلام وصیت نمود. به او سفارش کرد تا با انجام دستورات خدا و پرهیز از آنچه خدا نهی کرده او را پاس بدارد، از حدود قوانین دین او خارج نشود، دستوراتی مانند ادای نماز در اوقات آن را ضایع نکند تا برای او نور و راهنما و مایه نجات در قیامت باشد، اعضای خود را از انجام حرام منع کند تا فکر او با شناخت صحیح لبریز گردد و با انوار قرآن و سنت روشن شود و از افکار جاهلی و فلسفههای ساخت بشر دور باشد. و زبان خود را کنترل کند تا جز کلام نیکو از آن در نیاید، زیرا «هرکس که به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید کلام نیکو و خیر گوید در غیر این صورت ساکت بماند»([2]). پیامبر ج توصیه فرمود که ابن عباس جسم خود را نیز حفظ کند یعنی با رزق حلال و پاک آن را رشد دهد و دست و پای خود را هم کنترل کند یعنی جز برای انجام فرامین خدا آنها را بهکار نگیرد.
پس اگر بنده پروردگار خود را اینگونه حفظ کرد، خداوند نیز مصالح دین و دنیای او را برایش حفظ میکند، بدین صورت که در مورد حفظ مصالح دین او را توفیق میدهد تا ثابت قدم باشد و راه مستقیم را در پیش گیرد و عاقبتی نیکو برایش در نظر میگیرد و او را در مسیر زندگی از شبهههای گمراه کننده و شهوتهای حرام دور میدارد، خداوند فرموده است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمۡ لِمَا یُحۡیِیکُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَحُولُ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ ٢٤﴾ [الانفال: 42].
ابن عباس فرمودهاست: «یعنی خداوند میان مؤمن و گناهی که او را بهسوی آتش میکشد مانع میشود»([3]).
این در حالی است که خداوند به شیوههای مختلف بنده را مورد حمایت قرار میدهد اما او درک نمیکند و حتی گاهی از آن ناخشنود است و نمیداند که مصلحتی در آن نهفته است. برخی از بندگان هستند که فقط فقر، ایمان آنان را اصلاح میکند و اگر ثروتمند شوند، ایمانشان ضایع میگردد، برخی از بندگان هم هستند که فقط ثروت باعث سلامت ایمان آنهاست و در صورت فقر ایمانشان فاسد میگردد، در مورد بیماری و تندرستی هم به همین شیوه است، گاهی بیماری تنها حافظ ایمان فرد خواهد بود و در صورت سلامت، خدا را از یاد میبرد و برخی افراد هم فقط در حال صحت و تندرستی ایمانشان سالم میماند و در حال بیماری ایمانشان فاسد میشود. این خداوند تعالی است که خالق بندگان و آگاه به احوال آنهاست و میداند چه چیزی مایه صلاح و چه چیزی مایه فساد آنهاست:
﴿فَٱللَّهُ خَیۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ﴾ [یوسف: 64].
«البته خدا بهترین نگهبان و مهربانترین مهربانان است».
اما در مورد حفظ مصالح دنیوی فرد هم میتوان به حفاظت از جسم و فرزند و زن و مال و ثروت اشاره کرد. خداوند فرمود:
﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ یَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ ١١﴾ [الرعد: 11].
«انسان دارای فرشتگانی است که به (نوبت عوض میشوند) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را میپایند) به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند. خداوند حال و وضع هیچ گروهی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانایی، از ذلّت و عزّت، از نوکری به سروری، و... و بالعکس نمیکشاند). مگر این که آنان احوال خود را تغیر دهند، و (این سنّت جاری در اسباب و مسبّیات ظاهری است، ولی) هنگامی که خدا بخواهد بلای به قومی برساند هیچکس و هیچ چیزی نمیتواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچکس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود».
ابن عباس دربارهی این آیه گفته: «معقبات» در این آیه ملائکه خداست که به دستور خدا مؤمن را حفاظت میکنند و اگر تقدیر شری برایش پیش آید آن را از او دور میکنند»([4]). پیامبر اکرم ج صبح و شب این دعا را فراموش نمیکرد: «اللَّهمَّ إنی أسألُکَ العَافِیَةَ فی الدنیا والآخِرةِ، اللَّهمَّ إنی أَسألُکَ العَفو والعَافِیَةَ فی دِینی ودُنیایَ، وأهلی ومَالی، اللَّهمَّ استُر عَوْرَاتی، وآمِنْ رَوْعَاتی، اللَّهمَّ احفظنی من بَینِ یَدَیَّ ومِن خَلْفی، وَعن یَمینی، وعن شِمالی، ومِن فَوقی، وأعُوذُ بِعَظَمَتِکَ أنْ أُغْتَالَ مِنْ تَحتی»([5]). «الهی من از تو میخواهم بخشش و امنیت را در دنیا و آخرت شامل حالم بگردانی، خدایا! عیوب مرا بپوشانی و ترسم را به ایمنی مبدل سازی. الهی مرا از جلو و پشت سر و از راست و چپ و بالای سرم محافظت بفرما. من به بزرگی و عظمت تو پناه میبرم از این که به طور ناگهانی از جانب پائین دچار هلاک گردم (یعنی در زمین فرو روم)».
وقتی بندهای در حال نشاط و جوانی، شأن خداوند را مراعات کند، خداوند هم در پیری و ضغف او را حفاظت خواهد کرد و کسی که در ایام جوانی اعضای بدنش را از ارتکاب گناهان کند خداوند هم در بزرگسالی اعضایش را از ارتکاب گناه محفوظ خواهد داشت. محمدبن منکدر گفته: «خداوند برای بنده مؤمن فرزند و نوهاش را حفظ میکند و خانه او و خانههای اطرافش را هم نگه میدارد و پیوسته اطرافیان او تحت حمایت خداوند خواهند بود، تا زمانی که آن بندهی مؤمن در میانشان باشد»([6]).
شایسته نیست که بنده، خدایش در حال آرامش و آسایش فراموش کند و فقط هنگام سختی و مشکل به یادش آورد، بلکه سزاوار است که در هردو حال خدا را به یاد داشته باشد و او را در نظر آورد، همانگونه که پیامبر ج سفارش نمودهاست که: «خداوند را هنگام آرامش و آسایش بشناس تا تو را هنگام سختی و مشکلات بشناسد»([7]). و نیز فرمودهاست: «هرکس که دوست دارد خداوند هنگام مشکلات و گرفتاریها دعایش را بپذیرد باید به هنگام آسایش و راحتی بسیار دعا کند»([8]).
شناختی که عبد میتواند از پروردگارش داشته باشد دو نوع است: شناخت عمومی و شناخت اختصاصی. شناخت عمومی میان همهی مؤمنان مشترک است و عبارت است از: اقرار به وجود خدا، تصدیق او و ایمان به او و شناخت اختصاصی عبارت است از ارتباط کامل با خدا، بریدن از دیگران، وجود انس و محبت میان بنده و خدا، کسب آرامش با یاد او، شرم از او، احساس عظمت و بزرگی او، دعای فراوان، طول دادن به عبادت و درخواست کمک و فریادرسی فراوان از پروردگار. درخواست بنده از خدا و اصرار بر این امر نشان از آن دارد که بنده به عظمت خدا و قدرت او در پذیرش دعا، معترف است و بنده با این کار، مفهوم بندگی برای خدا، ذلت در برابر او و نیازمند و فقیر بارگاه او بودن را اظهار میکند. در صحیح بخاری و مسلم آمده است که پیامبر ج فرمود: «پروردگار متعال هر شب پس از گذشتن دو سوم آن به آسمان دنیا فرود میآید و میفرماید: آیا کسی هست که مرا فرا خواند تا پذیرای دعایش باشم؟ آیا کسی هست که از من چیزی بخواهد تا به او ببخشم؟ آیا کسی هست که از من طلب بخشش کند تا او را بیامرزم؟»([9]).
هنگام درخواست از خدا و طلب کمک از او مفهوم «لا حول ولا قوة إلّا بالله» تحقق مییابد. در واقع برای تبدیل ضعف بنده به قدرت و یا فقر او به ثروت هیچ تحولی صورت نمیگیرد مگر توسط خداوند، به همین خاطر پیامبر ج در مورد «لا حول ولا قوة إلّا بالله» فرمودهاست: که این جمله گنجی از گنجهای بهشت است. بنده برای انجام دستورات خدا و ترک امور ممنوع و صبر در برابر مقدرات به کمک پروردگار نیازمند است، زیرا قلم [تقدیر] خشک شده و هر آنچه خدا خواسته ثبت گشته است و هیج کس توانایی ایجاد ضرر یا نفعی برای دیگران را ندارد مگر آنچه که خداوند مقدر کرده است...
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ ٢٢﴾ [الحدید: 22].
«هر رنج و مصیبتی که در زمین (از قطحی و آفت و فقر و ستم) یا در نفس خویش (چون ترس و غم و درد و الم) به شما رسد همه در کتاب (لوح محفوظ ما) پیش از آن که همه را در (دنیا) ایجاد کنیم؟ ثبت است البته این کار بر خدا آسان است».
پس هیچ نفع و ضرری متوجه انسان نمیشود مگر این که قبلاً به عنوان تقدیری از جانب خدا در کتابی نوشته شده باشد و اگر همهی مخلوقات باهم جمع گردند که تقدیر خدا را تغییر دهند، هرگز نمیتوانند چنین کنند. در حدیث آمده است: «بنده خدا ایمان نمیآورد تا زمانی که به قَدَر خیر و شر معتقد باشد و تا زمانی که بداند که هرچه برایش پیش آمده قرار نبوده که از سرش بگذرد و هرچه از سرش گذشته قرار نبوده که برایش پیش آید»([10]).
واجب است که مؤمن هنگام مصیبتها از دو درجهی رضا و صبر تجاوز نکند. رضا [یا همان خشنودی به مقدرات خدا مخصوصاً هنگام مصیبت] از صبر بسیار بالاتر است زیرا نشان از وجود یقین به قضا و قدر دارد، اگر کسی نتوانست به رضا دست یابد باید به صبر پناه ببرد زیرا در صبر هم خیر فراوان وجود دارد و مراعات آن بر مؤمن واجب است. در حدیث آمده است: «حالات مؤمن بسیار عجیب است و همهی مسائل او خیر است و فقط برای مؤمن اینگونه است، اگر مسئلهای او را شادان سازد شکر میکند و این برای او خیر است و اگر ضرر و ناخشنودی برایش پیش آید، صبر میکند و این هم برای او خیر است»([11]).
اسلام دو اصل کلی و بزرگ را باهم جمع نموده؛ اول: قضا و قدر، دوم: مسئولیت انسان در برابر اعمال. جمع میان این دو مسئله راز تقدیر را تا روز قیامت باقی نگه میدارد و مسلمانان را از افتادن در اشتباهاتی که فلسفههای ساخته شده بشر مدت زمان طولانی است در آن گرفتار هستند، نجات داده است. فلسفههایی که از قرنها پیش بر اخلاق متعالی مهر باطل زدهاند.
[1]- ترمذی، الجامع، ج4.
[2]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 445، حدیث شماره 6018 و 6019 و ج10، ص 531، حدیث شماره 6135 و 6136 و 6138 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 68، حدیث شماره 47.
[3]- طبری، تفسیر، ج9، ص 216.
[4]- طبری، تفسیر، ج13، ص 115.
[5]- ابوداود، السنن، ج5، ص 315، حدیث شماره 5074.
[6]- ابونعیم، الحلیه، ج3، ص 148 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج5، ص 355.
[7]- اما احمد، المسند، ج1، ص 307.
[8]- آلبانی، الصحیحه، ص 593.
[9]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 29، حدیث شماره 1145 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 521، حدیث شماره 758 لفظ حدیث از بخاری است.
[10]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 451، حدیث شماره 2144 و گفته غریب است.
[11]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2295، حدیث شماره 2999.