تشریع برخی از فرائض دین که جزو ارکان اسلام محسوب میشود به مرحله مدنی دعوت پیامبر ج موکول شد، از جمله روزه و حج. روزه در دوشنبه شب، دوم شعبان سال هشتم هجری و حج در سال ششم هجری فرض شد. ابن قیمّ معتقد است که فرضیت حج در سال نهم یا دهم هجری بوده است.
خداوند فرموده است:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُ﴾ [البقرة: 185].
«ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده برای هدایت بشر و برای رهنمایی و جدایی حق از باطل، پس هرکس این ماه را دریابد باید ماه رمضان را روزه بدارد».
با نزول آیه 183 سوره بقره در دوشنبه، دوم شعبان سال دوم هجری، خداوند متعال روزه ماه رمضان را بر مسلمانان واجب نمود:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣﴾ [البقرة: 183].
«ای اهل ایمان، بر شما هم روزه واجب گردید چنان که بر امتهای گذشته فرض شده بود، و این دستور برای آن است که پاک و پرهیزگار شوید».
پیامبر اکرم ج فرمود: «(اسلام بر پنج پایه بنا نهاده شده، گفتن «لا إله إلا اللّه» و «محمد رسول الله»، اقامهی نماز، ادای زکات، روزه ماه رمضان و بهجا آوردن حج خانه خدا)»([1]).
پیامبر ج فضل و برکت این ماه را چنین بیان نمودهاند: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»([2]). «هرکس که ماه رمضان را به قصد حصول ثواب در عبادت بگذراند تمام گناهان گذشتهی او مورد عفو قرار خواهد گرفت».
و فرموده: (نمازهای پنج گانه، نمازهای جمعه و روزه ماههای رمضان، باعث بخشیده شدن گناهان طول روز، طول هفته و طول سال خواهند شد، به شرطی که در فاصله میان آنها گناه کبیره انجام نشود)([3]).
ابوهریره س از پیامبر ج نقل کرده که هنگام فرا رسیدن ماه رمضان میفرمود: «ماه رمضان که ماهی مبارک است فرا رسیده و خداوند روزه گرفتن در این ماه را بر شما فرض کرده است. در این ماه درهای بهشت به روی شما باز و درهای جهنم بسته میشود و شیاطین در غُل و زنجیرند. در این ماه شبی هست که ارزش آن از هزار ماه بیشتر است. اگر کسی از این شب محروم شود از خیر و برکت محروم شده است»([4]).
این آیات کریمه و احادیث شریفه، جایگاه والای این ماه مبارک را نزد خداوند متعال بیان میکنند، زیرا قرآن را که بزرگترین نعمت خداوند برای بشریت است، در این ماه و در شب قدر بر پیامبر برگزیده خود نازل فرمود و هدایت مردم بهسوی خدا، راه شناخت او، آگاهی به احکام دین و خواستههای پروردگار در قرآن نقش بسته و از این طریق است که بندگان، آنچه که خدا را خشنود میسازد میشناسند و به آن عمل میکنند و از آنچه که خدا را خشمگین میکند میپرهیزند.
پس قرآن چه نعمت گرانقدر و ارزشمندی است و کاش انسان هیچ قدمی را جز با معرفت و اطمینان برنمیداشت و آن را جز برای کسب اجر و ثواب به زمین نمینهاد.
رمضان ماه اطاعت از خدا و نیکی کردن، ماه دعا و طلب آمرزش، ماه قرآن و تلاوت و تدبر است. امام بخاری از ابن عباس س روایت نموده که گفت: «پیامبر اکرم ج از همه مردم سخاوتمندتر بود و سخاوتمندتر از هر وقت، زمانی بود که در ماه رمضان، جبرئیل نزد ایشان میآمد. جبرئیل در تمام شبهای رمضان، قرآن را با رسول خدا ج تکرار مینمود. آن حضرت در پخش خیر و نیکی از بادهای ورزنده نیز سبقت میگرفت([5]).
ضمناً متن قرآن کریم برای آخرین بار که توسط پیامبر ج برای تأیید بر حضرت جبرئیل ÷ عرضه شد، در آخرین رمضانی بود که پیامبر ج آن را پشت سر میگذاشت.
پیامبر ج در دهه آخر ماه مبارک رمضان، اوقات شب را احیاء و اهل خانه را بیدار میکرد و به حدی جدی و قوی به عبادت میپرداخت که در سایر اوقات چنین نبود([6]).
ظاهراً ایشان برای کسب اجر و پاداشِ «لیلة القدر» یعنی شب نزول قرآن این همه تلاش و جدیت میکرد. شبی که خداوند در باره آن فرمود:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ ١ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا لَیۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ ٢ لَیۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَیۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ ٣﴾ [القدر: 1-3].
«ما این قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم، و تو چه دانی شب قدر چیست؟! شب قدر از هزار ماه بهتر و بالاتر است».
در واقع اجر و پاداش عبادت در این شب چندین و چند برابر میشود و این نشان فضل عظیم و ارزش والای این شب است. امام بخاری و امام مسلم از پیامبر ج روایت کردهاند که فرمود: «مَنَ قَامَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»([7]). «هرکس که شب قدر را به قصد ثواب، زنده نگه دارد (یعنی آن را در عبادت و بندگی بسر برد)، همه گناهان گذشتهاش مورد عفو قرار خواهد گرفت».
روزه مدرسهای است که انسان در آن به گوانهای بار میآید که بتواند برای غلبه بر هوی و هوس تلاش کند، از شهوات بپرهیزد، به اطاعت از خداوند پایبند باشد، بتواند نفس خود را از خوردن و آشامیدن محروم کند و بهکار نیک و صدقه فراوان و بخشش مال وادارد تا از خودپرستی رها و به هم نوع دوستی عادت کند که چنین عادتها و رفتارهایی باعث ارتباط تنگاتنگ افراد جامعه و استحکام رشته برادری و دوستی میان آنان خواهد شد. در چنین مدرسهای است که انسان مسلمان:
- صبر در برابر محرومیتها را میآموزد؛ پس خود را ذلیل نمیکند.
- قناعت در برابر کمبودها و اندکها را میآموزد، پس برای بیشتر آبروی خود را نمیبرد.
- مقاومت در برابر تغییر عادتهای روزمره و همیشگی را میآموزد؛ پس اسیر عادت نمیماند.
- و از اخلاق جاهلی و خوی نکوهیده رهایی مییابد.
در صحیح بخاری آمدهاست که ابوهریره از پیامبر ج روایت نموده که فرمود: «هرکس دروغ و رفتار دروغآمیز را ترک نکند، خداوند به گرسنگی و تشنگی او نیازی ندارد»([8]). زیرا روزه فقط این نیست که انسان از خوردن و آشامیدن بپرهیزد، بلکه پایبندی به تقوای رفتاری نیز لازمه آن است. بدین خاطر است که پیامبر ج فرموده است: «چه بسا فرد روزهدار از روزه فقط گرسنگی و فرد شب زندهدار از عبادت شبانه خود فقط بیخوابی بهره کارشان باشد و دیگر هیچ»([9]).
پس روزه مدرسهای است برای ساختن انسانی صالح با ارادهای قوی، صبور، مجاهد، پایبند به اخلاق اسلامی و آداب قرآنی، توانا برای گسیختن از صفات جاهلی و آثار آن، راهرو و پویا بر «صراط المستقیم» و پرتکاپو برای رسیدن به خدا و نعمت جاوید او.
ارکان روزه دو رکن است: اول خودداری از آنچه روزه را باطل میکند، از طلوع فجر تا غروب خورشید و دوم نیت روزه قبل از طلوع فجر. برای روزهدار مستحب است که برای سحر خوراکی داشته باشد، زیرا پیامبر ج فرموده: «تَسَحَّرُوا فَإِنَّ فِی السَّحُورِ بَرَکَةٌ»([10]). «سحری بخورید زیرا در خوردن سحری خیر و برکت نهفته است».
همچنین برای روزهدار مستحب است که در افطار شتاب کند و این هم به دلیل فرموده پیامبر است:
«لا یَزَالُ النَّاسُ بِخَیْرٍ مَا عَجَّلُوا الْفِطْرَ»([11]). «مردم تا زمانی در خیر و برکت هستند که برای افطار بشتابند».
این هم مستحب است که هنگام روزه و در وقت افطار دعا کند پیامبر ج چنین فرمودهاست:
(سه نفر دعایشان از طرف خدا رد نمیشود: دعای روزهدار تا وقت افطار، دعای پیشوای عادل و دعای انسان مظلوم)([12]).
فرد روزهدار نباید فراموش کند که چه اتفاقات مهمی در این ماه مبارک روی داده است و باید عوامل بیداری و رشد و پیروزی و عزت امت اسلام را بشناسد. در این ماه بود که میدان نبرد بدر برپا گردید و در این جنگ بود که خداوند میان حق و باطل جدایی افکند، اسلام و مسلمانان را عزت بخشید و با وجود تعداد اندک مؤمنان و فراوانی دشمنان، کفر و کافر را خوار و رسوا کرد.
انسان مؤمن با تفکر در این واقعه درمییابد که پیروزی از جانب خداست نه وابسته به کم و زیاد افراد. باز در رمضان بود که فتح مکه با موفقیت انجام شد و مردم گروه گروه به دین اسلام پیوستند و همهی سرزمینهای عربی برای اولین بار در طول تاریخ خود متحد و یکپارچه گشت و عربها در زمانی کمتر از ربع قرن زیر پرچم اسلام گرد آمدند. از آن پس دولت اسلامی بر شرق و غرب زمین حکمرانی کرد و تمدن اسلامی در زمینههای مختف مادی و معنوی و در سایه توحید و یکتاپرستی درخشید. از اینجاست که درمییابیم تا چه حد به تدبر در تاریخ خود و کسب عبرت از گذشته و کوشش برای تازه کردن ایمان و ریشهدار کردن عقیده و استحکام ارتباط با خالقمان نیاز داریم. ما نیاز داریم که از این ماه مبارک بهره گیریم تا نیکیها را انجام دهیم و کارها را به نیکویی به سرانجام رسانیم.
[1]- به روایت ترمذی، ج5، ص 5، حدیث شماره 2609. ترمذی آن را حسن و صحیح میداند و بخاری: فتح الباری، ج1، ص 49، حدیث شماره 8 و مسلم، ج1، ص 45، حدیث شماره 16.
[2]- به روایت بخاری، ج1، ص 92، حدیث شماره 37 و ج4، ص 255، حدیث شماره 2014 و مسلم، ج1، ص 524، حدیث شماره 760.
[3]- به روایت مسلم، ج1، ص 209، حدیث شماره 233.
[4]- به روایت احمد، ج2، ص 230 و 285 و 425 و نسائی، السنن، ج4، ص 129.
[5]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج1، ص30، حدیث شماره 6 و ج6، ص 665، حدیث شماره 3554.
[6]- به روایت مسلم، ج2، ص 832، حدیث شماره 1174 و 1175.
[7]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 115، حدیث شماره 1901 و ج4، ص 255، حدیث شماره 2014 و مسلم، ج1، ص 524، حدیث شماره 760.
[8]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 116، حدیث شماره 1903 و ج10، ص 473، حدیث شماره 6057.
[9]- به روایت ابن ماجه در السنن، ج1، ص 539، حدیث شماره 1690 (سند این حدیث در الزواند ضعیف است).
[10]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 139، حدیث شماره 1023 و مسلم، ج2، ص 770، حدیث شماره 1095.
[11]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 198، حدیث شماره 1957 و مسلم، ج2، ص 771، حدیث شماره 1098.
[12]- به روایت ترمذی، ج5، ص 578، حدیث شماره 3598 و گفته که این حدیث حسن است.
زکات به معنی عمومی آن: عبارت است از تشویق مردم به پرداختن صدقات، بخشش مال به محرومین و غذا دادن به مساکین، بدون تعیین حد نصاب و مقدار آن در مکه تشریع شد. سورههای مکی، مؤمنان را اینگونه وصف میکنند:
﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِلزَّکَوٰةِ فَٰعِلُونَ ٤﴾ [المؤمنون: 4].
«و کسانی هستند که زکات مال خودرا میدهند».
﴿وَفِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ١٩﴾ [الذاریات: 19].
«در اموالشان بر فقیر، سائل و محروم حقّی منظور میداشتند».
﴿وَٱلَّذِینَ فِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤﴾ [المعارج: 24].
«آنانکه در مال و دارائی خود حقی معین و معلوم گردانند».
تعیین حد نصاب و مقدار زکات در سال دوم هجری مشروع شد([1]).
خداوند چنین فرمود:
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ ٣ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِلزَّکَوٰةِ فَٰعِلُونَ ٤﴾ [المؤمنون: 1-4].
«همانا مومنان رستگاری شدند، همان کسانی که در نمازشان خاشع (و فروتن) هستند. و آنان که از لغو (و کارهای باطل ) روی گردانند. و آنان که زکات مال خود را (به فقرا) میدهند».
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ [التوبة: 103].
« از اموال آنها صدقه (و زکات) بگیر، تا بوسیلهی آن آنها را پاک سازی و تزکیهشان کنی».
روایت شده که پیامبر ج معاذ را به یمن فرستاد و به او چنین فرمود:
(آنان را فرا خوان تا به «لا إله إلا اللّه» و رسالت من شهادت دهند. اگر در این مسئله از تو اطاعت کردند پس به ایشان بگو که خداوند در هر روز و شب پنج نوبت نماز را بر آنان فرض کرده و اگر این را هم پذیرفتند به آنان بگو که خداوند در اموال آنان صدقهای فرض نموده که باید از ثروتمندان آنها دریافت و به فقیران داده شود([2]).
حکومت اسلامی اقدام به جمعآوری زکات نمود و افراد قابل اعتماد را چه درعهد نبوت و چه در دوران خلافت راشده برای جمعآوری زکات به سرزمینهای مختلف فرستاد. این کار چندین قرن انجام شد، اما پس از آن دولت از انجام این رسالت مهم شانه خالی کرد و مردم خود به پرداخت آن اقدام کردند. پس زکات یک فریضه دینی و یکی از ارکان پنج گانه اسلام و جزو حقوق خدا و بندگان است. همانگونه که خداوند فرمودهاست:
﴿وَٱلَّذِینَ فِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ٢٥﴾ [المعارج: 24-25].
«و آنان که در اموال و دارایی خود حقی معین و معلوم گردانند، تا به فقیران سائل و فقیران آبرومند محروم رسانند».
پیشوای مسلمین، ابوبکر صدیق س در عهد خود با کسانی که از پرداخت زکات خودداری میکردند به جنگ پردخت تا وادارشان کند همانند عهد پیامبر س زکات خود را بپردازند. بخاری از ابوهریره س روایت کرده که گفت:
پس از وفات پیامبر س و جانشین شدن ابوبکر س و مرتد شدن برخی از قبایل عرب [ابوبکر تصمیم گرفت که با مانعان زکات جهاد کند]. عمر س به ابوبکر گفت: چگونه میخواهی با مردم بجنگی در حالی که پیامبر س فرمود: «من فقط تا زمانی با مردم میجنگم که از اقرار به توحید خودداری میکنند، اما اگر به آن اعتراف کردند حفظ مال و جان آنان بر عهده من خواهد بود و از من در امان میباشند، مگر در مواردی که خواست حق باشد، در غیر این صورت حساب مردم بر خداست». ابوبکر گفت: به خدا سوگند با کسانی که بین نماز و زکات فرق قائل شوند جهاد خواهم کرد، زیرا زکات حق مال است، به خدا سوگند اگر این مردم حتی از پرداخت یک بزغاله که در زمان پیامبر ج پرداخت میکردند، دریغ نمایند، با آنان به جنگ خواهم پرداخت. عمر س گفت: به خدا سوگند این مسئله جزو مواردی بود که خداوند سینه ابوبکر را برای آن گسترد و من بعداً فهمیدم که حق همان بود»([3]).
هرگاه قومی صدقههای خود را به نزد پیامبر ج میآوردند میفرمود: «خداوندا بر آل فلانی درود بفرست»([4]). درود پیامبر خدا به منزله رحمت برای آنان بود. این تفسیر از ابن عباس هم روایت شده است. او آیه زیر را چنین تفسیر کردهاست:
﴿إِنَّ صَلَوٰتَکَ سَکَنٞ لَّهُمۡ﴾ [التوبة: 103].
«یعنی درود تو برای آنان مایه رحمت است»([5]).
خداوند، مؤمنان را امر کرده که زکات و صدقههای خود را از بهترین اموال خود بپردازند و استفاده از مال نامرغوب و غیرقابل استفاده برای این کار را ممنوع نموده و فرمودهاست:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ﴾ [البقرة: 267].
«ای اهل ایمان، انفاق کنید از بهترین آنچه اندوختهاید، و از آنجه برای شما از زمین میرویانیم، و بدها را برای انفاق در نظر نگیرید».
ابوداود با سند خود از عوف بن مالک چنین روایت میکند:
«ما در مسجد بودیم که پیامبر ج در حالی که عصایی در دست داشت وارد مسجد شد. مردی خوشهای از خرمای نامرغوب را به دیوار مسجد آویزان کرده بود. پیامبر ج با عصای خود بر آن خوشه زد و فرمود: کاش صاحب این صدقه از بهترین نوع آن صدقه میداد. و فرمود: صاحب این صدقه در روز قیامت، خوراک نامرغوب خواهد خورد.
ترمذی هم با سند خود از برّاء بن عازب نقل کرده است که: گروه انصار نزد ما آمدند، ما نخلستان داشتیم و هرکس به اندازه توان از خرماهای خود یک یا دو خوشه به مسجد میآورد و به دیوار آن آویزان میکرد، اهل«صُفّه» غذایی برای خوردن نداشتند پس هرگاه که گرسنه میشدند سراغ خوشههای خرما میرفتند و با عصای خود بر آنها میزدند تا از خرماهای نارس و یا رسیده مقداری به زمین بیفتد و بخورند.
برخی از مردم هم که رغبتی به خیر نداشتند خوشههایی میآوردند که خرماهای فاسد و نامرغوب داشت یا خوشههای شکستهی خرما را آویزان میکردند. در نتیجه خداوند این آیه را نازل فرمود. [یعنی 267 بقره]. گروه انصاری گفتند: اگر کسی چیزی مانند آنچه شما صدقه دادهاید به خود شما بدهد فقط با چشمپوشی و به خاطر حیا آن را میپذیرید.
برّاء میگوید: «ما از آن پس بهترین مال خود را صدقه میدادیم»([6]).
با توجه به این مطالب باید صدقه و زکات از بهترین اموال و از دسترنج پاک و حلالی باشد که صاحب آن مشتاق نگهداری آن است و جز برای رضای خدا حاضر به بخشش آن نباشد. خداوند فرمودهاست:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٩٢﴾ [آل عمران: 92].
«شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان نخواهید رسید مگر از آنچه دوست دارید و محبوب شماست در راه خدا انفاق کنید».
امام بخاری با سند خود روایت کرده که پیامبر ج فرمودند (هرکس قیمت یک عدد خرما را از روزی پاک و حلال خود صدقه دهد، خداوند آن را با دست راست گرفته و برای آن شخص پرورش میدهد، مانند این که شما کره اسبی را پرورش میدهد تا بزرگ میشود، خداوند نیز آن را پرورش میدهد تا روز قیامت مانند یک کوه بزرگ میشود. و البته خداوند فقط پاکیها را به عنوان صدقه میپذیرد)([7]).
قرآن کریم جمعآوری مال و ثروت بدون پرداخت زکات را«کَنز» نامیده و به آنان که چنین میکنند وعده عذاب داده است. خداوند فرموده است:
﴿وَٱلَّذِینَ یَکۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٖ ٣٤ یَوۡمَ یُحۡمَىٰ عَلَیۡهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا کَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِکُمۡ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمۡ تَکۡنِزُونَ ٣٥﴾ [التوبة: 34-35].
«و کسانی که طلا و نقره را گنجینه و ذخیره میکنند و در راه خدا اتفاق نمیکنند آنها را به عذابی دردناک بشارت ده. روزی که آن طلا و نقره و ذخائرشان در آتش دوزخ گداخته میشود و پیشانی و پشت و پهلوی آنها را به آن داغ کنند (و فرشتگان عذاب به آنها گویند) این است نتیجه آنچه بر خود ذخیره کردید اکنون بچشید (آتش حسرت و عذاب) همان سیم و زریکه اندوخته میکردید».
عبداللّه بن عمر س گفتهاست: «هرچیزی که زکات آن را پرداخت کنی «کنز» به حساب نمیآید هرچند که در زیر خاک مدفون باشد، اما هرچه که زکات آن را پرداخت نکنی جزو آن کنزی به حساب میآید که خداوند در قرآن ذکر کردهاست و صاحب آن مال با آن داغ میشود»([8]). ابن عمر گفته که این آیه قبل از فرض شدن زکات نازل شد و خداوند آن را سبب پاکی اموال قرار داد([9]).
رسول خدا ج برای مانعان زکات وعده عذاب دادهاست. در روایتی که امام بخاری آورده چنین آمدهاست: «هرکس که خداوند به او مال و ثروتی عطا کند اگر زکات آن را نپردازد مال او در روز قیامت به شکل اژدهایی سمی ظاهر میشود که دارای دو نیش زهرآگین است و به گردن او میپیچد و دو طرف چهرهاش (گونههایش) را گرفته و میگوید: «من مال و خزانه تو هستم». در این حال پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود([10]):
﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَیۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ﴾ [آل عمران: 180].
«آنان که بخل نمودهاند و از مالی که خدا از فضل خویش به آنها دادهاست، حقوق فقیران را ادا نمیکنند، گمان نکنند این بخل به نفع آنها خواهد بود، بلکه به ضرر آنهاست چه آنکه مالی که در آن بخل میورزند در قیامت زنجیر گردن آنها میشود».
باز از پیامبر ج روایت شدهاست که فرمود:
«اگر کسی حق شتر خود را نپردازد، در روز قیامت شترش در بهترین حالت نزد او خواهد آمده و او را لگدمال میکند و اگر حق گوسفند خود را نپردازد، گوسفندش در بهترین حالت سراغ او میآید و او را با لگد میکوبد و به او شاخ میزند. پیامبر ج فرمود: از حقوق گوسفند این است که در محل آبشخور آن دوشیده شود [تا مساکین بتوانند از شیر آن استفاده کنند]. در ادامه فرمود: آن شخص روز قیامت در حالی که گوسفندی بر دوش خود حمل میکند و آن گوسفند فریاد میکند، پیش من نیاید و نگوید: ای محمد به دادم برس، زیرا من خواهم گفت: اکنون کاری از من ساخته نیست زیرا قبلاً به تو ابلاغ کردم. همچنین کسی با شتری که بر دوش خود دارد و آن شتر فریاد میکند، نزد من نیاید و نگوید: ای محمد [کمکم کن]. زیرا من به او میگویم: کاری از من ساخته نیست زیرا در دنیا به تو ابلاغ کردم»([11]).
حافظ ابن حجر عسقلانی فرمودهاست: در حدیثی آمده است که: «خداوند حیوانات اهلی را زنده میکند تا با آنان مانعان زکات را مجازات کند»، در این کار مخالف نیّت آن شخص با او معامله میشود؛ زیرا او قصد داشت که حق خدا را از آن مال نپردازد و در نتیجه استفاده و بهره بیشتری از آن مال ببرد، پس در روز قیامت آنچه که او قصد بهره بردن با آن را داشت، بیشترین ضرر را نصیب او خواهد کرد([12]).
ابن عباس س گفتهاست: هرکس که بمیرد و زکات مال خود را نپردازد و یا با آن حج خانه خدا را بهجای نیاورد، آرزومند بازگشت به دنیا خواهد بود. سپس این آیه را تلاوت کرد:
﴿وَلَن یُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١١﴾ [المنافقون: 11]([13]).
«و خدا هرگز اجل هیچکس را از وقتش که فرا رسد تاخیر نیفکند و خدا به هرچه کنید آگاه است».
پس بر فرد مسلمان لازم است که هرگاه مال او شرایط زکات را داشت آن را پرداخت کند و از تأخیر یا بیتوجهی به پرداخت آن خودداری کند، زیرا پشیمانی او زمانی خواهد بود که دیگر سودی ندارد. خداوند فرمودهاست:
﴿وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٠﴾ [المنافقون: 10].
«و از آنچه روزی شما کردم (در راه خدا) انفاق کنید پیش از آن که مرگ بر یکی از شما فرا رسد و در آن حال (به حسرت) بگوید پروردگارا، چرا اجل مرا اندکی تاخیر نینداختی تا صدقه و احسان بسیار کنم و از نیکوکاران شوم؟!».
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞ﴾ [البقرة: 254].
«ای اهل ایمان، از آنچه روزی شما کردیم انفاق کنید پیش از آن که بیاید روزی که نه کسی (برای آسایش خود) چیزی تواند خرید و نه دوستی و شفاعتی بهکار آید».
جایز است که زکات در ملأ عام و آشکارا پرداخت گردد، اما پنهانی انجام دادن این کار بهتر است، زیرا از ریا دورتر و برای حفظ کرامت فقرا مناسبتر است، البته زمانی که مصلحتی برتر از اینها در کار باشد باید آشکارا انجام گیرد، مانند حالتی که ایجاد الگو برای مردم مد نظر است. در حدیث صحیح آمده که پیامبر ج فرمود: «خداوند در روز قیامت، روزی که هیچ سایهای جز او نیست هفت گروه را زیر آن سایه قرار میدهد:-1 پیشوای عادل، 2- جوانی که در سایه اطاعت و بندگی خدا رشد یافته است، 3- کسی که همواره دلبسته مساجد باشد، 4- دو{{ سفر}} که فقط به خاطر خدا همدیگر را دوست میدارند و بر این اساس با هم ارتباط دارند و به خاطر خدا از هم جدا میشوند، 5- مردی که زنی زیبا و ثروتمند او را به زنا خواند اما در پاسخ بگوید: من از خدا میترسم، 6- شخصی که با دست راست صدقه خود را چنان پنهانی ببخشد که دست چپش از آن بیخبر باشد، 7- کسی که در خلوت و تنهایی خدا را یاد کند و از ترس او اشک بریزد»([14]).
خداوند هم فرمود:
﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیَِّٔاتِکُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ٢٧١﴾ [البقرة: 271].
«اگر (به مستحقان) آشکارا صدقه دهید کاری نیکوست، لیکن اگر در پنهانی به فقیران (آبرومند) رسانید برای شما نیکوتر است و خدا (به پاداش آن) برخی از گناهان شما را محو و مستور دارد، و خداوند از (آشکارا و نهان) آنچه میکنید آگاه است».
[1]- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج3، ص 347.
[2]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج3، 261، حدیث شماره 1395 و مسلم، ج1، ص 50، حدیث شماره 19- لفظ حدیث از بخاری است.
[3]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج3، ص 263، حدیث شماره 1399 و 1400 و ج13، ص 250، حدیث شماره 7284 و 7285.
[4]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج3، ص 361، حدیث شماره 1497.
[5]- ابن کثیر، مختصر تفسیر ابن کثیر، ج2، ص 385 و 386.
[6]- به روایت ترمذی، ج5، ص 218، حدیث شماره 2987 و گفته که این حدیث، حسن، غریب و صحیح است.
[7]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 278، شماره حدیث 1410.
[8]- طبری، ج10، ص 188.
[9]- بخاری، فتح الباری، ج8، ص 324، شماره حدیث 4661.
[10]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 268، حدیث شماره 1403.
[11]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 267، حدیث شماره 1402.
[12]- ابن حجر: فتح الباری، ج3، ص 269.
[13]- طبری، تفسیر طبری، ج28، ص 117 و 118.
[14]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 293، حدیث شماره 1423و مسلم، ج2، 715 حدیث شماره 1031.
نماز ستون دین و مایه عروج مؤمن است، بهوسیله آن خدای خود را مناجات میکند، او را فرا میخواند، از او آمرزش میطلبد و درخواستش را نزد او مطرح میکند، مؤمن درونش را با نماز آرامش میبخشد، در محراب نماز غم و اندوه او برطرف میشود، اشکهایش سرازیر میگردد و از طریق آن روحش را تازه و درونش را آماده و لبریز از قدرت و توان میسازد تا دوباره به میدان کار و کوشش و درگیری با ناملایمات زندگی برگردد. نماز، انسان مؤمن را به یاد خدا، دستورات و نواهی او میاندازد و به آن وسیله از فحشاء و منکرات دست میکشد. خداوند چنین میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ﴾ [العنکبوت: 45].
«همانا نماز (انسان را) از هرکار زشت و منکر، باز میدارد».
برای بیان جایگاه نماز در اسلام، کافی است بدانیم که پس از توحید اولین معیار شناخت اسلام نماز است. امام بخاری از عبدالله بن عباس س روایت میکند که گفت: «هنگامی که پیامبر ج معاذبن جبل را به یمن فرستاد به او گفت: «تو نزد گروهی از اهل کتاب میروی، پس اولین چیزی که آنان را به آن فرا میخوانی اقرار بهتوحید خدای متعال است. اگر این را دانستند آنگاه به آنان بگو که خداوند در شبانه روز پنج نوبت نماز را بر آنان فرض قرار داده است...»([1]).
خداوند متعال نیز برای پذیرش توبه کفار اقامه نماز و ادای زکات را شرط قرار داده است. خداوند فرمودهاست:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُکُمۡ فِی ٱلدِّینِ﴾ [التوبة: 11].
«پس اگر توبه کنند و نمازرا برپا دارند و زکات دهند، در اینصورت برادر دینی شما هستند».
اسلام نماز جماعت را بدین خاطر تشریع نمود، که نمادهای اسلامی از طریق آن به بلندای ظهور میرسد و گردهمایی مؤمنان برای پاسداشت یک نماد به معنی سربلندی، خودباوری و نشان از دستیابی به قدرت است. و اگر چنین نبود (مؤمنان صدر اسلام) در جرگه حضور دشمن، قادر به انجام آن نبودند. از دیگر مزایای نماز جماعت، دیدار مؤمنان با یکدیگر، اظهار مودت و خیرخواهی، سفارش به نیکی، همکاری در زمینه تقوی، جویای احوال همدیگر شدن، برآورده کردن نیاز محتاجان و تسلیت و همدردی با مصیبتزدگان است.
اولین نمازی که پیامبر ج خواند، در مکه، در وقتی مشخص و پشت سر جبرئیل ÷ بود؛ یعنی صبح آن شبی که از سفر اسراء بازگشت. نافع بن جبیر و سایر اصحاب چنین بیان کردهاند: (صبح آن روزی که پیامبر ج از سفر «اسراء» بازگشت فقط جبرئیل او را همراهی میکرد. آن هم زمانی که خورشید از وسط آسمان گذشته بود و جبرئیل نازل شد [تا با او نماز گذارد] به این خاطر نماز ظهر نماز اول نامیده شد. پیامبر ج دستور داد تا اصحابش جمع گردند. پس فریاد زدند که: «الصلاة جامعه». اصحاب جمع شدند و جبرئیل برای پیامبر ج امامت کرد و ایشان هم برای مردم امامت کردند». حافظ ابن حجر میگوید: با این حدیث نظر افرادی که معتقدند اوقات نماز پس از هجرت بیان شده، مردود میشود، زیرا حقیقت این است که بیان اوقات قبل از هجرت بوده است»([2]).
خداوند متعال مردم را امر کردهاست که نماز را با شروط خاص خود و در اوقات پنجگانهی مشخص، برپا دارند. واضح است که چنین حکمی چه تأثیری در تنظیم وقت مسلمانان از طلوع فجر تا شبانگاه دارد. با پذیرش این حکم لازم است که فرد مسلمان صبح زود بیدار شود و تا شب در پنج نوبت خود را چنین سرگرم کند؛ کارش را رها کند، وضو بگیرد، نماز بخواند، آنگاه کندوکاو را دوباره از سر گیرد. این استراحت و تجدید قوای متناوب منجر به بهره بیشتر میشود. سیستمهای اقتصادی جدید برای بالا بردن سطح کارآیی و بازدهی کارگران و افزایش بهرهوری به اجرای این روش پناهآوردهاند و در طول روز در اوقات مشخصی کار را تعطیل میکنند تا افراد به تمرکز فکر و آرامش دست یابند.
«تحقیقات جدید روان شناسی نشان میدهد که دینداری به سلامت افراد و میزان سعادت و رضایت آنان کمک میکند. طی یک آمارگیری-چه بسا اتفاقی- میانگین بیماریها در میان دینداران بسیار پایین نشان داده شدهاست. مخصوصاً بیماریهای قلبی، ریوی، امراض کبدی و برخی از انواع سرطانها و... توجیهات مختلفی برای دستیابی به علت این وضعیت ارائه شد: آنان مشروبات الکلی مصرف نمیکنند، بسیار کمتر از دیگران سیگار میکشند و بسیار به ندرت اتفاق میافتد که غیر از همسر شرعی با زن دیگری تماس جنسی بگیرند([3]). آنچه بیان شد ممکن است تفسیری برای آمار پایین بیماریهای قلبی، ریوی، کبدی و جنسی باشد، اما احتمال دومی هم وجود دارد و آن این که دین، نوعی سلامت روانی و ایمنی در برابر حساسیتهای عصبی به فرد میدهد که باعث جلوگیری از فشار خون میشود»([4]).
این هم نباید نادیده گرفته شود که پنج بار حضور فرد در مسجد برای نماز و حضور در میان همسایگان، وی را از نوعی حمایت اجتماعی برخوردار میسازد که از سختیهای کار و مشکلات زندگی وی میکاهد.
هر چند هیچ روایت صحیحی برای مشروعیت وضو در مکه وجود ندارد، اما برخی روایتهای ضعیف که ابن اسحاق گاهی به مناسبت فرضیت نماز([5]) و جایی به مناسبت مسلمان شدن عمر س([6]). میآورد و نیز فهمی که از آیه مکی ﴿وَثِیَابَکَ فَطَهِّرۡ ٤﴾([7]). به دست میآید، این نتیجه را در بر دارد که وضو در مکه مشروع شده است. سهیلی نیز این روایت را ترجیح داده([8]). و جمهور علماء هم موافق این نظر هستند([9]).
صرف نظر از این که آیه کریمهی مربوط به وضو طبق نظر همهی علما در مدینه نازل شده است. آیه وضو این است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِکُمۡ وَأَرۡجُلَکُمۡ إِلَى ٱلۡکَعۡبَیۡنِۚ وَإِن کُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْۚ وَإِن کُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنکُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدٗا طَیِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِکُمۡ وَأَیۡدِیکُم مِّنۡهُ﴾ [المائدة: 6].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! چون به نماز برخواستید، پس صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سرتان را مسح کنید، و پاهایتان را تا برآمدگی(قوزک) بشویید و اگر جُنُب هستید پس خود را پاک سازید(وغسل کنید) و اگر بیمار یا مسافر هستید یا یکی از شما را قضای حاجتی دست داده و یا با زنان (تماس گرفته و)آمیزش کردهاید و آب نیافتید پس با خاک پاکی تیمم نمایید و صورت و دستهایتان را مسح کنید».
حضرت عایشه ب این آیه را به آیه تیمم نامگذاری کردهاست و این هم شاید اشاره به این موضوع باشد که وضو قبل از اینکه در متن آیهای نازل شده قرار گیرد، فرض گشته بود([10]).
قبله نماز هم در مکه به سمت بیت المقدس بود. پیامبر ج در مکه به هنگام نماز میان دو رکن «یمانی» و «اسود» میایستاد تا کعبه و بیت المقدس در جهت قبلهی ایشان قرار گیرد([11]). لفظ نماز هم در چندین سورهی مکی آمده است. مانند آیهی:
﴿أَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی یَنۡهَىٰ ٩ عَبۡدًا إِذَا صَلَّىٰٓ ١٠﴾ [العلق: 9-10].
﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ لَا نَسَۡٔلُکَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ ١٣٢﴾ [طه: 132].
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَکَّىٰ ١٤ وَذَکَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ ١٥﴾ [الاعلی: 14-15].
﴿مَا سَلَکَکُمۡ فِی سَقَرَ ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَکُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّینَ ٤٣﴾ [المدثر: 42-43].
برخی روایات هم به این اشاره دارد که مسلمانان صدر اسلام نماز میخواندند هرچند کیفیت نماز و تعداد رکعتهای آن در روایات، بیان نشده است، اما در هر حال دارای رکوع بوده است. طبق این روایات پیامبر ج همراه علی س به درههای اطراف مکه میرفتند و به طور سرّی نماز میخواندند([12]). همچنین پنج تن از صحابهای که توسط ابوبکر س مسلمان شدند نماز خواندند([13]). در روایتی از عایشه هم آمدهاست که نمازهای اولیه در سفر و غیر آن به صورت دو رکعتی فرض شده بود([14]). استاد «مُزَنی» شاگرد امام شافعی فرمودهاست که نماز، قبل از جریان اسراء و معراج در دو نوبت بوده است، یکی قبل از غروب خورشید و دیگری قبل از طلوع خورشید([15]). طبق روایت مرسلی که «زهری» آوردهاست فرضیت نمازهای پنجگانه در جریان سفر اسراء و معراج و یک سال قبل از هجرت بوده، تعداد رکعتهای آن به شیوه زیر تعیین شدهاست:
دو رکعت برای نماز صبح، سه رکعت برای مغرب، چهار رکعت برای ظهر، عصر و عشاء، هم در سفر و هم به هنگام اقامت. اما پس از هجرت به مدینه تعداد رکعتهای نمازهای چهار رکعتی برای مسافر به دو رکعت کاهش یافت([16]).
مسلمانان در دوران مکی، نماز را به صورت پنهانی میخواندند([17]) که این هم به خاطر ترس از هجوم مشرکان بود و به صورت نادر گاهی آشکار میخواندند. مانند زمان مسلمان شدن حضرت عمر س که برخی از مسلمین همراه عمر در کعبه نماز میخواندند([18]). در نمازهای دوران مکی جواب سلام یا پاسخ به کسی که عطسه میکرد جایز بود، اما پس از هجرت اول یعنی سفر به حبشه این مقدار از سخن گفتن هم منع شد([19]).
با نزول آیات اول سورهی مزّمل در مکه قیام برای نماز شب نیز مشروع شد. خداوند در آیات اول این سوره فرمودهاست:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ ١ قُمِ ٱلَّیۡلَ إِلَّا قَلِیلٗا ٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا ٣ أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا ٤﴾ [المزمل: 1-4].
« ای جامه بر خود پیچیده (ای رسول). شب را جز اندکی بپا خیز(وعبادت کن). نیمهای از آن را، یا اندکی از آن کم کن (به استراحت بپرداز). یا اندکی بر( نصف) آن بیفزا، و قرآن را با ترتیل و تامل بخوان».
پس از آن فرضیت نماز شب در مورد مسلمانان نسخ شد و از آن پس به عنوان یکی از سنتهای ارزشمند محسوب میشد، اما در مورد پیامبر ج همچنان به صورت فرض باقی ماند.
نماز جمعه نیز اندکی قبل از هجرت پیامبر ج به مدینه منوره مشروع شد یعنی زمانی که مسلمانان توانایی ادای آن را داشتند. ابوداود با «سند حسن» گفتهی عبدالرحمن بن کعب بن مالک -که راهنمای پدر کورش بود- را از پدرش نقل کردهاست که هرگاه پدرم ندای روز جمعه را میشنید برای سعدبن زراره رحمت میفرستاد.
به او گفتم: چرا هنگام شنیدن ندای جمعه برای او رحمت میفرستی؟ پدرم گفت: زیرا سعد اول کسی بود که در «هزم النبیت» -یکی از سنگلاخهای بنی بیاضه که در آنجا آب جمع میشد و «نقیع الخضمات» نام داشت- برای ما نماز جمعه خواند. عبدالرحمن میگوید: از پدرم پرسیدم: شما در آن روز چند نفر بودید؟ فرمود: چهل نفر([20]).
[1]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج13، ص 347، حدیث شماره 7372.
[2]- ابن حجر، فتح الباری، ج2، ص 4.
[3]- مؤلف در بارهی جامعه غربی سخن میگوید و ما در کندوکاو این مسئله نیاز به تحقیقات خاصی داریم که با دین و فرهنگ جامعه اسلامی منطبق باشد.
[4]- مایکل ارجایل، روان شناسی خوشبختی، ص 251.
[5]- ابن هشام، السیره النبویه، ج1، ص 244، ابن هشام این روایت را به زید بن حارثه استناد میدهد اما در سند آن ابن لهیعه هست. ابن اسحاق نیز این روایت را ذکر میکند اما بدون سند.
[6]- ابن هشام، السیره النبویه، ج1، ص 345.
[7]- تفسیر ابن کثیر، ج4، ص 44.
[8]- سهیلی، الروض الآنف، ج3، ص 13.
[9]- صحیح مسلم به شرح نووی، ج3، ص 102 و ابن عبدالهادی، تنقیح التحقیق، ج1، ص 119.
[10]- سهیلی، الروض الآنف، ج3، ص 13.
[11]- صحیح مسلم به شرح نووی، ج5، ص 9 و ص 10.
[12]- صحیح بخاری به شرح فتح الباری، ج1، ص 464 و سهیلی، الروض الآنف، ج1، ص 11 و 12.
[13]- ابن هشام، السیرة النبویه، ج1، ص 251 و 252.
[14]- به روایت بخاری، به شرح فتح الباری، ج1، ص 264 حدیث شمارهی 350.
[15]- سهیلی، الروض الآنف، ج1، ص 11 و 12.
[16]- بخاری، شرح فتح الباری، ج7، ص 267 و 268.
[17]- ابن هشام، السیرة النبویه، ج1، ص 263.
[18]- همان، ج1، ص 342.
[19]- بخاری، به شرح فتح الباری، ج3، ص 72-73.
[20]- به روایت ابوداود، ج1، ص 635، حدیث شماره 1069 و تخریج حاکم در المستدرک با لفظ مشابه، ج1، ص 281.
پس از برگزیدهشدن حضرت محمد ج بهعنوان پیامبر، هرکس که در قیامت، با دینی غیر از اسلام در محضر خدا حاضر شود هرگز از او پذیرفته نخواهد شد. خداوند در این مورد فرمودهاست:
﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾ [آل عمران: 19].
«همانا دین (پسندیده) نزد خدا آیین اسلام است».
﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٨٥﴾ [آل عمران: 85].
«هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نیست، و او در آخرت از زیانکاران است».
اما اسلام چیست؟ عمر بن خطاب س فرمود: «روزی در خدمت پیامبر ج بودیم که مردی به میان ما آمد با لباسهای بسیار سفید و درخشان و موهای بسیار سیاه که هیچ آثار سفر بر او نبود و کسی از ما هم او را نمیشناخت. او پیش پیامبر ج نشست و دو زانوی خود را به دو زانوی ایشان چسباند و کف دستان خود را بر رانهای پیامبر ج گذاشت و گفت: ای محمد! در مورد اسلام برایم بگو؟ پیامبر ج فرمود: اسلام این است که به توحید خداوند (لا إله إلا الله) و رسالت محمد ج گواهی دهی، نماز را بهپا داری، زکات را ادا کنی، ماه رمضان روزه باشی و در صورت فراهم شدن شرایط، حج خانه خدا را بهجا آوری. آن مرد گفت: راست گفتی.
حضرت عمر س میگوید: «ما تعجب کردیم که این مرد خود سؤال پرسید، اما در نهایت، پیامبر را تصدیق نمود»([1]).
بدین شیوه پیامبر ج ارکان پنجگانه اسلام را که این دین فقط بر آنها استوار میگردد، تبیین نمود. این ارکان عبارتند از: توحید (شامل ایمان به خدا و پیامبر ج)، نماز، زکات، روزه ماه رمضان و حج.
اینکه پیامبر ج تعریف اسلام را براساس ارکان آن بیان نمود بهخاطر تأکید بر جانب عملی آن است. ایشان از اسلام تعریفی فلسفی یا منطقی ارائه نکرد، بلکه جنبههایی از دین را بیان نمود که با کنار هم قرار گرفتن آنها اسلام تکمیل میگردد و نقص در آنها هم به همان اندازه، اسلام را دچار نقص میگرداند.
بهعبارت دیگر گواهی دادن بهتوحید، کلید ورود به اسلام است و با گفتن آن است که انسان اقرار میکند که به وجود خدا و وحدانیت او آگاه است و وجود پیامبر و رسالت او را برای بیان حق خدا بر بندگان و بیان اوامر و نواهی خداوند ضروری میداند. اما اعلام توحید ربوبیت و الوهیت برای خدایی که متصف به کمال و منزه از نقص است جز با پیروی از پیامبر ج و تسلیم شدن در برابر شریعت او نتیجهبخش نخواهد بود.
«الحمد لله رب العالـمین، وصلاة والسلام على النبی الامین وعلى آله وصحبه اجمعین».
دین اسلام به عنوان رحمتی برای جهانیان فرود آمد، پس قانون مهر و دینی استوار است. خداوند چنین فرمودهاست:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: 185].
«خداوند برای شما آسانی میخواهد، برای شما دشواری نمیخواهد».
محمد مصطفی نیز آن را چنین توصیف نمودهاست:
«بُعِثْتُ بِالْحَنِیفِیَّةِ السَّمْحَةِ»([1]). «من با بههمراه داشتن دینی حقگرا و توأم با مهر و بخشش برانگیخته شدم».
«إنَّ الدِّین یُسْرٌ، ولنْ یُشادَّ الدِّینَ أحدٌ إلا غَلَبَه، فَسَدِّدُوا وقاربوا، أبْشِرُوا، واسْتَعِینُوا بالغُدوةِ والرَّوْحَة، وشیءٍ من الدُّلْجةِ»([2]). «دین آسان است و هرکس آن را بر خود سخت بگیرد سرانجام خسته و مستأصل خواهد شد. پس در رفتار، کردار و اقوال خود معتدل باشید و راه راست و میانه را در پیش گیرید، شادمان باشید و از نشاط خود در اوقات مختلف شبانهروز برای عبادت بهره گیرید».
در این حدیث به سرشت اسلام، شمولیت آموزههای آن، وسعت اهداف و هماهنگی آن با فطرت انسانی، حدود توانائیها و تنوع حالات او اشاره شدهاست. انسان گاهی رغبت عبادت دارد و برای آن آستین بالا میزند و گاهی نسبت به انجام آن سستی میورزد. بدین خاطر است که محمد مصطفی ج پیروان خود را امر کرده که در دین«تَعَمُّق» نورزند؛ یعنی خود را به سختی نیندازند و با تکلیف زیاده و سختگیری فراوان بر نفس، بار بیش از حد بر دوش خود نگذارند، آن هم درصورتی که سختگیری شایستهی آن حال و مقام نیست و نباید با گفتهها یا افعالی مشقتآمیز باعث ایجاد تنفر از عبادت و سستی در انجام آن شوند. چنین مسئلهای در احوال بعضی از مردم مشاهده میشود که گاهی به حدی به عبادت میپردازند که از مصالح و ضروریات زندگی هم باز میمانند، اما ناگهان نه تنها سنتهای دین بلکه فرضیات و واجبات را هم رها میکنند. چنین افراط و تفریطی فقط زمانی اتفاق میافتد که طبع دین و سرشت انسانی، آنگونه که پبامبر ج به آن اشاره داشت، مراعات نشده باشد.
اسلام از تَکلُّف نهی میکند و میخواهد که نفس انسانی، بر سرشت خود باقی بماند و با نرمی و مهربانی بر پلههای کمال بالا برده شود. زیرا نرمش و مهربانی در هر امری باعث زینت آن میگردد([3]).
از این رو پیامبر اکرم ج از زیاده روی و افراط نهی نموده و فرمودهاست:
«هَلَکَ الْمُتَنَطِّعُونَ»([4]). «افراط کاران هلاک شدند».
[از منظر کلام نبوی] «متنطِّع» به کسانی گفته میشود که به خاطر عقیده با فطرت خود مخالفت میکنند و در این مسئله خود را از مردم جدا میسازند در حالیکه اسلام به مراعات فطرتی که انسان بر آن سرشته شده توجه کرده، آرزوها و غرایز او را سرکوب ننمودهاست. بلکه آن را بهسوی خیر و نیکی سوق داده و از شر و بدی منع نمودهاست.
اسلام این را نمیپذیرد که انسان مسلمان خود را از استراحت و غذا و ازدواج و یا خواب محروم دارد. چرا که خداوند انسان را با این سجایا خلق کردهاست، غرائز مختلفی را در وی سرشته است و در او نیاز به آرامش و خواب و خوراک را قرار داده است.
محمد مصطفی ج روش خود را در مورد شیوه زندگی کردن فرا روی اصحاب خود گذاشت و آنان را به پیروی از این روش بدون افراط و تفریط تشویق نمود. از انس س روایت شدهاست که: «سه دسته از مردم به خانه همسران پیامبر ج آمدند و در مورد نحوه عبادت پیامبر ج پرسوجو میکردند. پس از این که مطلع شدند، گویی با هم گفتگو میکردند و چنین میگفتند: ما کجا و پیامبر ج کجا؟ او با وجود اینکه خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را بخشیدهاست [تا این حد عبادت میکند]. یکی از آنان گفت: من از این به بعد در تمام طول شب نماز میخوانم و نمیخوابم. دیگری گفت: من هم از این پس همه روزها روزه میگیرم. شخص سوم هم گفت: من هم هرگز ازدواج نمیکنم. پیامبر ج نزد آنان آمد و فرمود: آیا شما چنین و چنان گفتهاید؟ به خدا قسم من بیشتر از همه شما از خدا میترسم و پرهیزکارترم، اما با این حال گاهی روزه میگیرم و گاهی نه، گاهی نماز شب میخوانم و گاهی میخوابم و با زنان هم ازدواج میکنم. هرکس از سنت من روی گرداند از من نیست»([5]). آری پیامبر ج اینگونه از انحراف بهسوی رهبانیت جلوگیری کرد و توضیح داد که شکنجه دادن نفس از طریق منع کردن آن از غذا و استراحت و آرامش، مورد پسند دین نیست. همچنین گوشه نشینی و خلوت و پرهیز از ازدواج هم پایهای در دین ندارد، بلکه خوراک و استراحت، بدن را قوی و انسان را برای انجام طاعات و عبادات توانا میگرداند و ازدواج هم جامعه را قادر میسازد که از نیروهای انسانی لازم برای رشد و ترقی برخوردار باشد و با استفاده از اسباب فراهم شده توسط افراد، {{اندیشهور}} گردد، پلههای تمدن را طی کند و بتواند به هنگام مشکلات و گرفتاریها از خود دفاع نماید.
پیامبر ج به شدت حریص بود که امت اسلامی را بر مبنای شریعت و قانون توأم با مهربانی و آسانگیری بنا نهد و همهی راههای انحراف و افراط را حتی در زمینه عبادت اصلاح گرداند، تا مبادا نفس انسان دچار سستی شود و در نتیجه از مسیر حق منحرف گردد. از حضرت عایشه ل روایت شدهاست که یک بار پیامبر ج به خانه رفته و زنی را نزد او دید. پیامبر ج پرسید: این زن کیست؟ عایشه در جواب گفت: فلانی است، آمده تا کیفیت نماز خود را و این که شبها عبادت میکند و نمیخوابد بازگو کند.
پیامبر ج فرمود: «این کار را نکنید. شما فقط درحد توان مکلفید، به خدا قسم خداوند تا زمانی که شما از انجام عمل خسته نگردید، از پاداش دادن به اعمال خسته نمیشود. و محبوبترین روش دینداری نزد او آن است که فرد دیندار پایدار و مداوم باشد»([6]).
پیامبر ج به این شیوه میانه روی خود را در انجام عبادات تبیین کرد و از افراط و زیاده روی حتی در نماز هم نهی فرمود. زیرا افراط باعث خستگی و خستگی باعث ترک عمل و در نهایت قطع اجر و ثواب میگردد. پس مهم این است که انسان در انجام طاعت استقامت داشته و در تداوم کار قوی باشد، زیرا کار اندک و بادوام، بهتر از کار بسیار و منقطع است. لازم است که انسان مسلمان وضعیت روانی خود را هنگام انجام نمازهای سنت، تلاوت قرآن و اذکار بسنجد. اگر با انجام آنها آرامش و رغبت را در خود دید، پس بر انجام سنتهای بیشتر اهتمام ورزد و اگر احساس ناتوانی و ضعف کرد به فرائض اکتفا کند. به همین صورت باید برای عبادات خود اوقات نشاط و فراغت فکر را انتخاب کند تا از عبادت لذت برد و دچار سستی نگردد؛ همانگونه که شخص مسافر برای حرکت و استراحت خود اوقات خاصی در نظر میگیرد. اوقات حرکت مؤمن نیز مطابق حدیث مذکور «غدوه» و «روحه» و «دلجه» است که به ترتیب عبارتند از: اول روز، آخر روز و آخر شب.
با در نظر گرفتن این اوقات برای حرکت میتوان در سریعترین وقت به هدف دست یافت. پیامبر ج در یکی از روزها وارد مسجد شد و با طنابی مواجه شد که میان دو ستون مسجد بسته شده بود. فرمود: این طناب چیست؟ عرض کردند: طناب زینب امالمؤمنین است، هنگامی که در نماز خسته میشود از آن استفاده میکند.
پیامبر ج فرمود: لازم نیست، آنرا بردارید، هرکس باید به هنگام نشاط نماز بخواند و اگر خسته شد بنشیند»([7]). حافظ ابن حجر در شرح این حدیث گفته: «این حدیث شامل تشویق به میانه روی در انجام عبادت، نهی از ژرفکاوی در آن، امر به انجام عبادت در وقت نشاط، نهی از منکر با زبان و دست و جواز انجام نماز سنت در مسجد برای زنان است»([8]). طبق روایت جابربن سمره س نماز و خطبه پیامبر ج در جمعه معتدل و در حد مناسب بود، نه کوتاه و نه طولانی بود. رسول خدا ج از اینکه مسلمین در حالت غلبه خواب نماز بخوانند نهی نموده و فرموده است: «إِذَا نَعَسَ أَحَدُکُمْ وَهُوَ یُصَلِّى فَلْیَرْقُدْ حَتَّى یَذْهَبَ عَنْهُ النَّوْمُ»([9]). «هرگاه یکی از شما در حال نماز خواب آلود شد، باید بخوابد تا خواب از سرش برود [سپس نمازش را بخواند]».
یکی از اصحاب پیامبر ج چنان گمان برده بود که ایستادن در نور آفتاب، از سایه استفاده نکردن و سخن نگفتن با مردم جزو راههای نزدیک شدن به خداست و باید به ذکر خداوند اکتفا کند، او نذر کرد که چنین کند، اما پیامبر ج به وی دستور داد که با مردم سخن بگوید [و نذرش را بشکند] زیرا نذر سکوت در اسلام عبادت نیست سپس به او امر کرد که هنگام نور آفتاب از سایه استفاده کند، چون شکنجه دادن جسم هم جایی در اسلام ندارد، بلکه اسلام مردم را تشویق کرده که جسم خود را قوی کنند. مؤمن قوی و توانا نزد خدا محبوبتر از مؤمن ضعیف است. و قدرت و توانایی اثر مهمی در جهاد و عبادت دارد.
اصحاب پیامبر (رضوان اللّه علیهم) این مفاهیم را به خوبی فهمیدهبودند، کاملاً پایبند این توجیهات بودند و آن را به همدیگر سفارش میکردند. سلمان فارسی هنگام دیدار با ابودرداء - وقتی که پیمان برادری ایمانی بسته بودند- همسر او را دید که لباسی کهنه و بیزینت بر تن داشت. سلمان به او گفت: چه شده؟ چرا اینگونه پوشیدهای؟ ام درداء گفت: برادرت ابودرداء تارک دنیا شده [و ما هم به فقر مبتلا شدهایم]. ابودرداء به خانه آمد و غذایی برای سلمان تدارک دید.
سلمان گفت: [تو هم] بخور. ابودرداء گفت: من روزهام. سلمان گفت: تا تو نخوری من هم نمیخورم. در نتیجهی اصرار سلمان، ابودرداء روزه را افطار کرد و خورد. به هنگام شب ابودرداء برای نماز شب بیدار شد. سلمان گفت: بخواب. بار دیگر خواست برای نماز برخیزد. سلمان گفت: بخواب. اما در آخر شب سلمان برخواست و به ابودرداء گفت: اکنون تو هم برخیز. و هردو باهم نماز خواندند. سلمان به او گفت: [درست است که] خداوند بر تو حقی دارد، اما نفس و خانوادهات هم بر تو حقی دارند، پس حق هر صاحب حقی را اَدا کن. ابودرداء نزد پیامبر ج آمد و جریان را برایش تعریف کرد. پیامبر ج به او فرمود: «سلمان راست گفته است»([10]).
آری همهی شواهد دوران نبوت بر آسانگیری شریعت و سهولت اسلام دلالت میکند.
[1]- به روایت امام احمد در مسند، ج5، ص 266.
[2]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج1، ص 93، شماره 39.
[3]- این مضمون در حدیث صحیح به روایت امام مسلم، ج4، ص 2004، شماره 2594 آمده است.
[4]- به روایت امام مسلم، ج4، ص 5520، حدیث شماره 2670.
[5]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج9، ص 104، حدیث شماره 5063.
[6]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج1، ص 101، شماره حدیث 43.
[7]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج3، ص 36، حدیث شماره 1150.
[8]- ابن حجر، فتح الباری، ج3، ص 37.
[9]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج1، ص 313، حدیث شماره 212 و مسلم در صحیح، ج1، ص 543، حدیث شماره 786، لفظ حدیث از بخاری است.
[10]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج4، ص 209، شماره حدیث 1968 و ج10، ص 534، حدیث شماره 6139.