اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

نماز «ضُحی» (نماز پیش از ظهر)

باب (38)
نماز «ضُحی» (نماز پیش از ظهر)

 

فصل اول

«ضُحی»: چاشتگاه؛ هنگام برآمدن آفتاب؛ بلند و دراز شدن روز؛ پیش از ظهر.

و مراد از «نماز ضُحی»: نمازهایی است که در فاصله‌ی یک چهارم از روز گذشته تا نیمروز گزارده می‌شود.

نمازهایی که در آغاز روز پس از برآمدن آفتاب خوانده می‌شوند، به نماز «اشراق» موسوم است؛ و نمازهایی که در پایان وقت، پیش از ظهر انجام می‌شوند، به نماز نیمروز موسوم است؛ و آنچه میان آن دو انجام پذیرد، به نماز «ضُحی» موسوم است.

و درباره‌ی ماهیت شرعی نماز چاشت، در میان صاحب نظران فقهی اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آن را بدعت گفته‌اند و برخی سنّت و برخی نیز آن را مستحب می‌دانند.

طبق قول مُفتی به احناف، نماز چاشت، مستحب یا سنّت غیر مؤکّده می‌باشد؛ زیرا نماز چاشت عادت همیشگی پیامبر خدا ج نبوده است.

در همین باب از ابوسعید خدری س روایت است که گفت: «کان رسول الله ج یُصلّی الضّحی حتّی نقول: لایدعها ویدعها حتّی نقول: لایصلّیها» (ترمذی)؛ «گاهی اتفاق می‌افتاد که آن حضرت ج چنان پای‌بند خواندن نماز ضحی می‌شدند که با خود می‌گفتیم: پیامبر ج آن را هرگز ترک نمی‌کنند؛ و گاهی نیز اتفاق می‌افتاد که آن حضرت ج چنان پیوسته نماز ضحی را نمی‌خواندند که با خود می‌گفتیم: پیامبر ج هرگز آن را نخواهد گزارد».

از عایشه ل درباره‌ی نماز چاشت، دو نوع روایت وجود دارد:

نوع اول: درباره‌ی اثبات نماز چاشت برای پیامبر ج. معاذه (دختر عبدالله عدویه)  ل گوید: از عایشه ل پرسیدم: «کم کان رسول الله ج یصلّی صلاة الضحی؟»؛ «رسول خدا ج چند رکعت نماز چاشت می‌گزاردند»؟ عایشه ل در پاسخ گفت: «اربع رکعات ویزید ماشاء الله» (حدیث شماره 1310)؛ «پیامبر ج چهار رکعت نماز چاشت می‌گزاردند و (گاه) هر چند رکعت که خداوند می‌خواست، بر آن‌ها می‌افزود».

نوع دوم: روایاتی درباره‌ی نفی نماز چاشت می‌باشد. عایشه ل گوید: «کان رسول الله ج لایصلّی سبحة الضحی وانی لاسبّحها» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «رسول خدا ج نماز چاشت را نمی‌خواندند، ولی من آن را می‌گزارم».

و هم‌چنین در صحیح مسلم، عایشه ل می‌گوید: «ما رأیت رسول الله ج یصلّی سبحة الضحی قط»: «ندیدم که رسول خدا ج نماز چاشت را هرگز بخوانند».

امّا تطبیق میان این روایات، ممکن است؛ و آن، این که پیامبر ج در حضور عایشهp، نماز چاشت نخوانده‌اند؛ به دلیل این که عبدالرحمن بن ابی لیلی س گوید: «مَا أَخْبَرَنِی أَحَدٌ أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّ ج یُصَلِّی الضُّحَى إِلَّا أُمُّ هَانِئٍ رَضِی الله تعالی عنها، فَإِنَّهَا حَدَّثَتْ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج دَخَلَ بَیْتَهَا یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ، فَاغْتَسَلَ فَسَبَّحَ ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ، مَا رَأَیْتُهُ ج صَلَّى صَلاَةً قَطُّ أَخَفَّ مِنْهَا، غَیْرَ أَنَّهُ کَانَ یُتِمُّ الرُّکُوعَ وَالسُّجُودَ».

هیچ یک از یاران رسول خدا ج به من خبر نداده که دیده باشد آن حضرت ج نماز پیش از ظهر (ضُحی) خوانده باشند، مگر اُم هانیp؛ امّا اُمّ هانی ل گفت: رسول خدا ج در روز فتح مکه به خانه‌ی او وارد شدند و در منزلش غسل کردند و هشت رکعت نماز مستحبّی خوانده‌اند.

و ام هانی ل در ادامه‌ی سخنانش می‌گفت: هرگز ندیده بودم پیامبر ج تا این اندازه نماز را کوتاه بخوانند و نمازی سبک‌تر و کوتاه‌تر از آن هشت رکعت، گزارده باشند؛ ولی با این تفاوت که رسول خدا ج رکوع و سجود آن هشت رکعت را به تمام و کمال انجام می‌دادند.

از این رو، معلوم می‌شود که پیامبر ج در حضور عایشه ل نماز چاشت نخوانده‌اند؛ بلکه عایشه ل از دیگر صحابه، متوجه نماز خواندن پیامبر ج به وقت چاشت شده‌اند.

بنابراین، عایشه ل به خاطر عدم مشاهده‌ی پیامبر ج در حال نماز چاشت، نفی نماز چاشت را اظهار داشته و به خاطر وجود نماز در حقیقت و اطلاع از طریق دیگران، اثبات آن را بیان داشته است.

و برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، برای مشروعیت «نماز چاشت» از آیه‌ی ﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ١٨ [ص: 18]. استدلال کرده‌اند؛ و به نماز چاشت؛ «نماز اوابین» نیز گفته شده است که شاید از آیه‌ی ﴿وَٱلطَّیۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ کُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ١٩ [ص: 19] گرفته شده باشد.

1309 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَن أم هَانِئ قَالَتْ: إِنَّ النَّبِیَّ ج دَخَلَ بَیْتَهَا یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ فَاغْتَسَلَ وَصَلَّى ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ فَلَمْ أَرَ صَلَاةً قَطُّ أَخَفَّ مِنْهَا غَیْرَ أَنَّهُ یُتِمُّ الرُّکُوعَ وَالسُّجُودَ. وَقَالَتْ فِی رِوَایَة أُخْرَى: وَذَلِکَ ضحى([1]).

1309-(1) اُمّ هانی ل (فاخته دختر ابوطالب) گوید: رسول خدا ج در روز فتح مکه به خانه‌ی او وارد شدند و در منزلش غسل کردند و هشت رکعت نماز مستحبّی گزاردند.

و اُمّ هانی ل در ادامه‌ی سخنانش گوید: هرگز ندیده بودم که پیامبر ج تا این اندازه نماز را کوتاه بخوانند و نمازی سبکتر و کوتاهتر از آن هشت رکعت، گزارده باشند؛ ولی با این تفاوت که رسول خدا ج، رکوع و سجده‌ی آن هشت رکعت را به تمام و کمال انجام می‌دادند.

و در روایتی دیگر چنین آمده است: «و آن، هنگام چاشت بود».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «امّ هانی»:

«اُم هانیp»، دختر ابوطالب، و خواهر علی بن ابی طالب س، و دختر عموی آن حضرت ج بود که در روز فتح مکه، رسول خدا ج به خانه‌ی وی رفتند، و هشت رکعت نماز در خانه‌ی او گزاردند. و آن وقت، وقت چاشت و نزدیک ظهر بود؛ از این رو برخی پنداشتند که آن حضرت ج نماز ظهر را به جای آورده‌اند؛ اما این نماز ضُحی برای فتح مکه بود.

ام هانی ل دو تن از خویشاوندان سببی‌اش را امان داد؛ رسول خدا ج نیز فرمودند: «قد اجرنا من اجرتِ یا ام هانی»؛ «به کسانی که تو‌ای امّ هانی، امان داده‌ای، ما نیز امان داده‌ایم».

برادرش علی بن ابی طالب س قصد داشت آن دو را به قتل برساند؛ ام هانی ل درِ خانه‌اش را به روی آن دو بست. و از حضرت رسول اکرم ج درباره‌ی آن دو کسب تکلیف کرد؛ و آن حضرت ج نیز فرمودند: به کسانی که اُمّ هانی امان داده، ما نیز امان داده‌ایم!.

«فسبّح»: این واژه به معنای «صلّی» است؛ یعنی نمازگزارد.

«اخفّ منها»: سبک‌تر و کوتاه‌تر از آن.

«یتمّ الرکوع والسجود»: رکوع و سجود نماز را به تمام و کمال انجام می‌داد. یعنی پیامبر ج سائر ارکان نماز را به کوتاهی و اختصار خواندند، ولی رکوع و سجود نماز را به تمام و کمال انجام دادند.

«فتح مکه»: در سال ششم هجری، پیامبر اکرم ج در خواب دیدند که مسلمانان، آسوده خاطر وارد مسجد الحرام شده در حالی که سرهای خود را تراشیده و کوتاه کرده‌اند، مراسم عمره انجام داده‌اند. بعد از این خواب بود که پیامبر ج همراه مسلمانان به قصد انجام مراسم حرکت کرده و تا پشت دروازه‌های مکه در حدیبیه رفتند. کفار از ماجرا آگاه شدند و راه را بر آنان بستند و تصمیم بر کشتار مسلمانان گرفتند. پیامبر ج نیز از مسلمانان پیمان وفاداری گرفت. خداوند برای مسلمانان، صلح پیش آورد، و هردو گروه با همدیگر صلح‌نامه‌ای را امضاء کردند.

برخی از مسلمانان نگران بودند که چرا خواب پیامبر اکرم ج متحقق نشد؟ پیامبر ج فرمودند: «لازم نیست این خواب در این سال، تعبیر و متحقق شود».

به هر حال مسلمانان به مدینه بازگشتند و طبق قرارداد صلحنامه، در سال بعد، سه روز مکه را خالی کردند و مسلمانان با آسودگی خاطر، اعمال عمره را باشکوه فراوان انجام دادند. البته کفار نقض پیمان کردند و مفاد صلحنامه را مراعات نکردند، از این رو مسلمانان در سال هشتم هجری، مکه را بدون خون‌ریزی فتح کردند.

شریعت مقدّس اسلام، مسلمانان را در فاصله‌ی بین نماز عشاء تا نماز بامداد، به گزاردن نماز تهجّد، تشویق و ترغیب کرده است؛ و هم‌چنین آنان را در فاصله‌ی بین نماز صبح تا ظهر، به خواندن «نماز ضُحی» ترغیب نموده است؛ از این رو، اگر این نماز، لحظاتی پس از طلوع آفتاب گزارده شود، آن را «اشراق» می‌گویند و اگر پس از بالا آمدن آفتاب به طور کامل، خوانده شود، آن را «ضُحی» یا «چاشت» گویند.

شاه ولی الله دهلوی;، حکمت و فلسفه‌ی این نماز را چنین بیان داشته و نوشته است: در روز - که از دیدگاه اعراب، از فجر شروع می‌شود و بر چهار قسمت تقسیم می‌گردد - حکمت الهی، این را اقتضا می‌کند که از آن چهار قسمت روز، هیچ قسمتی، از نماز و عبادت و راز و نیاز با خدا، خالی نباشد؛ از این رو، در قسمت اول، نماز صبح فرض شد و در قسمت سوم و چهارم، ظهر و عصر فرض شدند؛ و قسمت دوم - چون که زمان مشغولیت مردم به امور زندگی و امرار معاش است - نمازی در آن فرض نکرد و آن را خالی گذاشت و به طور نافله و مستحب، «نماز ضحی» (نماز چاشت) مقرّر گردید و برای آن، فضایل و برکات و ترغیب و تشویق و نوید و مژده‌هایی بیان شد تا کسانی که با توجه به مشغولیت‌های خود، در این وقت، دو رکعت نماز بخوانند، این سعادت و پاداش و فضیلت و برکت را حاصل کنند و فراچنگ آورند.

1310 - [2] (صَحِیح)

وَعَن معَاذَة قَالَتْ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ: کَمْ کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی صَلَاةَ الضُّحَى؟ قَالَتْ: أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ وَیَزِیدُ مَا شَاءَ اللهُ. رَوَاهُ مُسلم([2]).

1310- (2) معاذه (دختر عبدالله عدویه)  ل گوید: از عایشه ل پرسیدم: رسول خدا ج چند رکعت نماز چاشت می‌گزاردند؟ عایشه ل در پاسخ گفت: پیامبر ج چهار رکعت نماز چاشت می‌گزاردند و (گاه) هر چند رکعت که خداوند می‌خواست، بر آن می‌افزودند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: از این روایت معلوم می‌گردد که آن حضرت ج در بیشتر اوقات، چهار رکعت نماز چاشت می‌گزاردند و گاهی اتفاق می‌افتاد که بیشتر از آن نیز می‌خواندند؛ و خود عایشه ل نیز معمولاً هشت رکعت می‌گزارد و این نماز را به اندازه‌ای دوست می‌داشت که می‌گفت: «لو نشر لی ابوای ما ترکتهما»؛ «اگر پدر و مادرم، دوباره زنده شوند و به دنیا بازگردند، باز هم برای دیدار و ملاقات آن‌ها، این چند رکعت را رها نخواهم کرد».

به هر حال، همچنان که در تعداد رکعت‌های نماز تهجّد، عدد خاصّی تعیین نشده است، در نماز چاشت نیز عددی، معین نشده است و شخص مسلمان می‌تواند از دو تا دوازده رکعت نماز بخواند.

1311 - [3] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یُصْبِحُ عَلَى کُلِّ سُلَامَى مِنْ أَحَدِکُمْ صَدَقَةٌ فَکُلُّ تَسْبِیحَةٍ صَدَقَةٌ وَکُلُّ تَحْمِیدَةٍ صَدَقَةٌ وَکُلُّ تَهْلِیلَةٍ صَدَقَةٌ وَکُلُّ تَکْبِیرَةٍ صَدَقَةٌ وَأَمْرٌ بِالْـمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ وَنَهْیٌ عَنِ الْـمُنْکَرِ صَدَقَةٌ وَیُجْزِئُ مِنْ ذَلِکَ رَکْعَتَانِ یَرْکَعُهُمَا من الضُّحَى». رَوَاهُ مُسلم([3]).

1311- (3) ابوذر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بر هر بند از بندهای بدن هریک از شما، صدقه‌ای لازم است؛ پس هر تسبیحی [خداوند را حمد و سپاس گزاردن] صدقه است؛ هر تهلیلی [به یگانگی خداوند گواهی دادن] صدقه است؛ هر تکبیری [خداوند را به بزرگی یاد کردن] صدقه است؛ امر به نیکی و معروف، صدقه است؛ نهی از منکر و امور ناشایست، صدقه است و برای همه‌ی این‌ها، دو رکعت نماز که شخص به هنگام چاشت می‌گزارد، کفایت می‌کند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «سلامی»: جمع «السلامیة»: همه‌ی استخوان‌های کف دست؛ انگشتان و پاها؛ و در اینجا، مراد همه‌ی استخوان‌های بدن و مفاصل و بندهای آن است.

و چون نماز، عبادتی است که در آن، تمام اعضا و مفاصل انسان شرکت دارند، از این رو، اگر انسان به شکرانه‌ی سلامت هر مفصل خود، در هر روز، دو رکعت نماز «ضحی» بگزارد، این دو رکعت، همه‌ی آن مفاصل را کفایت خواهد کرد.

سعدی - علیه الرحمة - گوید: منّت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزیت نعمت؛ هر نفسی که فرو رود، مُمدّ حیاتست و چون برآید، مُفرّح ذات؛ پس در هر نَفَسی، دو نعمت موجود و در هر نعمتی، شکری واجب.

از دست و زبان که برآید

 

کز عهده‌ی شکرش به درآید

بنده همان بِه که ز تقصیر خویش
جج

 

عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداوندیش

 

کس نتواند که به جا آورد

1312 - [4] (صَحِیح)

وَعَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنَّهُ رَأَى قَوْمًا یُصَلُّونَ مِنَ الضُّحَى فَقَالَ: لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ الصَّلَاةَ فِی غَیْرِ هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلُ إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَالَ: «صَلَاةُ الْأَوَّابِینَ حِینَ تَرْمَضُ الْفِصَالُ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ([4]).

1312- (4) از زید بن ارقم س روایت شده است که وی گروهی را دید که نماز چاشت می‌گزاردند. گفت: هان! قطعاً می‌دانند که گزاردن نماز در غیر این زمان، بهتر است. به راستی رسول خدا ج فرمودند: «نماز اوّابین [رجوع کنندگان از غفلت و توبه‌کنندگان از گناه]، هنگامی است که بچه شترِ از شیر گرفته شده، گرما زده می‌شود [و از بس که کف پاهایش از گرمای زمین می‌سوزد، می‌گریزد و دنبال سایه می‌گردد]».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «رمض»: شدّت گرما.

«فصال»: جمع «فصیل»: شتر کوچک؛ بچه شتر.

امام نووی/می‌گوید: «رمض یرمض» مانند «علم یعلم» است. و «الرمضاء»، به معنای شنی است که بر اثر تابش آفتاب، داغ شده است؛ یعنی نماز ضُحی، وقتی است که سُم بچه شترها از شدّت گرمای شن می‌سوزد. و «الفصال» جمع «فصیل» و به معنای بچه شتر است. و «الاوّاب» به معنای «مطیع» است؛ و برخی هم گفته‌اند: به معنای کسی است که به طاعت خدا برمی‌گردد. (صحیح مسلم با شرح نووی 30/6).


فصل دوم

1313 - [5] (صَحِیح)

وَعَن أَبِی الدَّرْدَاءِ وَأَبِی ذَرٍّ ب مَا قَالَا: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «عَنِ الـلّٰهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَنَّهُ قَالَ: یَا ابْن آدم ارکع لی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ: أَکْفِکَ آخِرَهُ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([5]).

1313- (5) ابودرداء س و ابوذر س گویند: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند بلندمرتبه فرموده است: «ای فرزند آدم! به خاطر خوشنودی من، در آغاز روز، چهار رکعت نماز بگزار، من نیز تا آخر روز، تو را از (چالش‌ها و دغدغه‌ها، ناهمواری‌ها و ناملایمات و مشکلات و مصیبت‌ها) کفایت می‌کنم».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «اکفّک آخره»: پس هرکس از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، در آغاز روز، چهار رکعت نماز چاشت برای کسب رضایت و خشنودی خداوند بگزارد، خداوند نیز در تمام روز، مشکلات و چالش‌های او را حل خواهد کرد.

به هر حال، برای پیشرفت و پیروزی بر مشکلات، دو رکن اساسی لازم است: یکی پایگاه نیرومند درونی و دیگر، تکیه‌گاه محکم برونی. در حدیث بالا، به این دو رکن اساسی اشاره شده است؛ و پرواضح است که نماز، پیوندی است با خدا و وسیله‌ی ارتباطی است با این تکیه‌گاه محکم. از این رو، پیامبر گرامی اسلام ج، با رفتار خویش، مسلمانان را بدین امر فرا می‌خوانند که هرگاه با غمی از غم‌های دنیا روبه‌رو می‌شوید، وضو بگیرید و به مسجد بروید و نماز بخوانید و دعا بکنید؛ زیرا توجه به نماز و راز و نیاز با پروردگار، نیروی تازه‌ای در انسان ایجاد می‌کند و او را برای رویارویی با مشکلات، نیرو می‌بخشد.

آری؛ نماز، انسان را به قدرت لایزالی پیوند می‌دهد که همه‌ی مشکلات برای او سهل و آسان است و همین احساس، سبب می‌شود که انسان در برابر حوادث، نیرومند و خون سرد باشد.

نماز با توجه، انسان را به یاد قدرت بی‌نهایت خدا می‌اندازد و غیر او را هر چه باشد، کوچک جلوه می‌دهد؛ مهر او را در دل زیاد می‌کند؛ روحیه‌ی توکّل را تقویت می‌کند و انسان را از وابستگی‌های مادّی می‌رهاند؛ همه‌ی این آثار، انسان را در برابر مشکلات، مقاوم می‌سازد و می‌توان چنین گفت که نماز، اهرمی نیرومند در برابر مشکلات و ناهمواری‌های زندگی است.

1314 - [6] (صَحِیح)

وَرَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالدَّارِمِیُّ عَنْ نُعَیْمِ بْنِ همار الْغَطَفَانِی وَأحمد عَنْهُم([6]).

1314- (6) و ابوداود و دارمی نیز این حدیث را از نعیم بن همّار غطفانی روایت کرده‌اند؛ و احمد بن حنبل، آن را، هم از ابودرداء س و هم از ابوذر س و نعیم بن همّار غطفانی س روایت نموده است.

1315 - [7] (صَحِیح)

وَعَن بُرَیْدَة قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «فِی الْإِنْسَانِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَسِتُّونَ مَفْصِلًا فَعَلَیْهِ أَنْ یَتَصَدَّقَ عَنْ کُلِّ مَفْصِلٍ مِنْهُ بِصَدَقَةٍ» قَالُوا: وَمَنْ یُطِیقُ ذَلِکَ یَا نَبِیَّ الـلّٰهِ؟ قَالَ: «النُّخَاعَةُ فِی الْـمَسْجِدِ تَدْفِنُهَا وَالشَّیْءُ تُنَحِّیهِ عَنِ الطَّرِیقِ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ فَرَکْعَتَا الضُّحَى تُجْزِئُکَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([7]).

1315- (7) بریده س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «در وجود انسان، سیصد و شصت مفصل (بند) وجود دارد؛ از این رو، بر انسان لازم است که در ازای هر بند از آن بندها، یک صدقه بپردازد. گفتند: ای پیامبر خدا! چه کسی یارای آن را دارد که در مقابل هر بند از مفاصل بدن، یک صدقه بدهد؟

آن حضرت ج در پاسخ فرمودند: «در پرداخت صدقه در ازای آن‌ها، همین کافی است که بلغم و خلط سینه‌ای که در مسجد است، آن را (در زیر خاک) دفن کنی و اشیای موذی را از راه، دور گردانی؛ و اگر انجام این کارها برایت فراهم نشد، پس دو رکعت نماز که هنگام چاشت گزارده می‌شود، تو را کفایت می‌کند».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«مفصل»: بند؛ بند استخوان؛ محل اتصال دو استخوان در بدن.

«من یطیق ذلک»: چه کسی توان و قدرت پرداخت صدقه در ازای هر بند از بندهای بدن را دارد؟ چه کسی یارای آن را دارد که... از دست و زبان که برآید؟

«النخاعة»: خلط سینه؛ بلغم؛ آب بینی.

1316 - [8] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى الضُّحَى ثِنْتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً بَنَى اللهُ لَهُ قَصْرًا مَنْ ذَهَبٍ فِی الْـجَنَّةِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ لَا نَعْرِفُهُ إِلَّا مِنْ هَذَا الْوَجْهِ([8]).

1316- (8) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس به هنگام چاشت، دوازده رکعت نماز بگزارد، خداوند بلندمرتبه، برای او در بهشت، قصری از طلا خواهد ساخت».

[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کرده‌اند؛ و ترمذی گفته است: این، حدیثی غریب است که فقط آن را با این سند می‌شناسیم].

شرح: ناگفته نماند که با توجه به احادیث و روایاتی که ذکر شد و یا بیان خواهد شد، حداقل تعداد رکعت‌های نماز «ضُحی»، دو رکعت و حداکثر آن، دوازده رکعت است. و همچنان که پیشتر بیان شد، در تعداد رکعت‌های نماز تهجّد و چاشت، عدد خاصّی تعیین و مشخّص نشده است؛ و فرد نمازگزار، می‌تواند از دو تا دوازده رکعت نماز بخواند.

1317 - [9] (ضَعِیف)

وَعَن معَاذ بن أنس الْـجُهَنِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ قَعَدَ فِی مُصَلَّاهُ حِینَ یَنْصَرِفُ مِنْ صَلَاةِ الصُّبْحِ حَتَّى یُسَبِّحَ رَکْعَتَیِ الضُّحَى لَا یَقُولُ إِلَّا خَیْرًا غُفِرَ لَهُ خَطَایَاهُ وَإِنْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْرِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([9]).

1317- (9) معاذ بن انس جهنی س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس پس از خواندن نماز بامداد، در جای نماز خویش بنشیند (و به ذکر و یاد خدا، تلاوت قرآن و علم اندوزی و... مشغول شود) تا آن که (خورشید طلوع کند و) دو رکعت نماز «ضُحی» (اشراق) بگزارد و در میان این وقت، سخنی جز خیر نگوید، تمام گناهان (صغیره‌ی) وی بخشوده می‌شوند؛ اگر چه به اندازه‌ی کف دریا باشد».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «فی مصلّاه»: نماز خانه‌اش؛ خواه در مسجد باشد یا خانه؛ و فرقی نمی‌کند که مشغول ذکر، تفکّر، علم‌اندوزی و دانش آموزی باشد و یا طواف خانه‌ی کعبه.

«حتّی یسبّح»: این واژه به معنای «یصلّی» است؛ یعنی نماز بگزارد.

«رکعتی الضحی»: دو رکعت اشراق؛ همچنان که پیشتر نیز بیان شد، مراد از نماز «ضحی»، نمازهایی است که در فاصله‌ی یک چهارم از روز گذشته تا نیمروز گزارده می‌شود. نمازهایی که در آغاز روز، پس از برآمدن آفتاب خوانده می‌شود، به نماز «اشراق» موسوم است؛ و نمازهایی که در پایان وقت، پیش از ظهر انجام می‌شوند، به نماز نیمروز موسوم است؛ و آنچه میان آن دو انجام پذیرد، به نماز «ضحی» موسوم است.

و در اینجا نیز، مراد همان نماز «اشراق» است.

«غفر له خطایاه وان کانت مثل زبد البحر»: این حدیث، به کسانی که به نمازهای فرض و واجب، و سنّت و نفل به طور خصوص و به همه‌ی عبادات و طاعات و حسنات به طور عموم، پای‌بند هستند؛ بشارت می‌دهد که خداوند بلندمرتبه، گناهان صغیره‌ی آنان را می‌بخشد؛ و این پاداشی است که به این گونه افراد داده شده است.

این حدیث، اثر خنثی کننده‌ی گناه را در طاعات و اعمال نیک، تثبیت می‌کند؛ و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد می‌کند که اگر این تاریکی‌ها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ می‌کند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزه‌ی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی می‌بخشد که آثار گناه را می‌تواند از آن بشوید و آن تیرگی‌ها را به روشنایی مبدل سازد.

آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

آری! نماز، وسیله‌ی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام می‌دهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان می‌شوید و ظلمت و تاریکی را از آن می‌زداید.

ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق می‌نماید و می‌گویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنج‌گانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده می‌شوند!.

اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینه‌های آن‌ها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد می‌کند که می‌تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیه‌ی ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ [هود: 114]. می‌باشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنج‌گانه، روزه‌ی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق‌کننده‌ای برای ترک گناهان کبیره دارد.



فصل سوم

1318 - [10] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ حَافَظَ عَلَى شُفْعَةِ الضُّحَى غُفِرَتْ لَهُ ذنُوبه وَإِن کَانَت مثلا زَبَدِ الْبَحْرِ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ([10]).

1318 - (10) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس بر گزاردن دو رکعت نماز چاشت، پای‌بندی و مواظبت کند، تمام گناهان (صغیره‌ی) وی بخشوده خواهند شد؛ اگر چه به اندازه‌ی کف دریا باشند».

[این حدیث را احمد بن حنبل، ترمذی و ابن ماجه روایت کرده است].

«شفعة»: دو رکعت نماز چاشت.

«حافظ»: مواظبت و پای‌بندی کند. مداومت ورزد.

1319 - [11] (صَحِیح)

وَعَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا کَانَتْ تُصَلِّی الضُّحَى ثَمَانِی رَکَعَاتٍ ثُمَّ تَقُولُ: «لَوْ نُشِرَ لِی أَبَوَایَ مَا ترکتهَا». رَوَاهُ مَالک([11]).

1319- (11) از عایشه ل روایت است که وی، هشت رکعت نماز به هنگام چاشت می‌گزارد؛ سپس می‌گفت: اگر پدر و مادرم زنده شوند، باز هم، این نماز را رها نخواهم کرد.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

شرح: «لو نشر لی ابوای ماترکتها»: یعنی لذّت و حلاوت نماز چاشت، بیشتر و خوشایندتر از لذّت زنده شدن پدر و مادرم است؛ از این رو، اگر مرا در بین گزاردن نماز چاشت یا زنده شدن پدر و مادرم، مخیر گردانند، من گزاردن نماز چاشت را بر زنده شدن آن‌ها ترجیح خواهم داد و به هیچ عنوان، حاضر نیستم نماز چاشت را در مقابل آن، از دست بدهم.

و می‌توان، این عبارت را چنین نیز ترجمه و تفسیر کرد:

«اگر پدر و مادرم، دوباره زنده شوند و به دنیا بازگردند، باز هم به منظور ملاقات و زیارت آن‌ها، این چند رکعت نماز چاشت را ترک نخواهم کرد».

1320 - [12] (ضَعِیف)

وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی الضُّحَى حَتَّى نَقُولَ: لَا یَدَعُهَا وَیَدَعُهَا حَتَّى نَقُولَ: لَا یُصلیهَا. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([12]).

1320- (12) ابوسعید خدری س گوید: گاهی اتفاق می‌افتاد که آن حضرت ج چنان پای‌بند خواندن نماز ضُحی می‌شدند که با خود می‌گفتیم: پیامبر ج آن را هرگز ترک نمی‌کنند؛ و گاهی نیز اتفاق می‌افتاد که آن حضرت ج چنان پیوسته نماز ضُحی را نمی‌خواندند که با خود می‌گفتیم: پیامبر ج هرگز آن را نخواهند گزارد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «لایدعها»: خواندن نماز پیش از ظهر را ترک نمی‌کند. از این روایت، دانسته می‌شود که پیامبر ج پیوسته نماز ضُحی را نمی‌گزاردند؛ بلکه گاهی آن را می‌خواندند و گاهی نیز ترک می‌فرمودند، تا مردم چنین نپندارند که خواندن نماز ضُحی، فرض یا واجب است. و این رفتار پیامبر ج، بیانگر مستحب بودن چنین نمازی است.

1321 - [13] (صَحِیح)

وَعَنْ مُوَرِّقٍ الْعِجْلِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِابْنِ عُمَرَ: تُصَلِّی الضُّحَى؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَعُمَرُ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَأَبُو بَکْرٍ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَالنَّبِیُّ ج؟ قَالَ: لَا إخَاله. رَوَاهُ البُخَارِیّ([13]).

1321- (13) مُوَرّق عجلی س گوید: خطاب به عبدالله بن عمر س گفتم: آیا به هنگام چاشت، نماز می‌گزاری؟ او در پاسخ گفت: خیر. گفتم: آیا عمر بن خطاب س نماز چاشت می‌گزارد؟ گفت: خیر. دوباره پرسیدم: آیا ابوبکر صدّیق س نماز چاشت می‌گزارد؟ گفت: خیر. عرض کردم: آیا پیامبر ج نماز چاشت می‌گزاردند؟ گفت: گمان نمی‌کنم که ایشان نیز آن را گزارده باشند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: چنان که پیشتر نیز بیان شد، درباره‌ی ماهیت شرعی نماز چاشت، در بین صاحب‌نظران فقهی، اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آن را بدعت و برخی سنّت و برخی نیز مستحب گفته‌اند.

و بر اساس قول «مُفتی به» احناف، نماز چاشت، مستحب یا سنّت غیر مؤکّده می‌باشد؛ زیرا نماز چاشت، عادت همیشگی پیامبر خدا ج نبوده است.

و در همین باب از ابوسعید خدری س روایت شده است که گفت: «کان رسول الله ج یصلّی الضُّحی حتی نقول: لایدعها؛ ویدعها حتّی نقول: لایصلّیها». (ترجمه و شرح آن، در حدیث شماره 1320 گذشت).

و چون پیامبر ج گاهی نماز چاشت را ترک می‌کردند و احتمال دارد که عبدالله بن عمر س ایشان را در حال گزاردن نماز چاشت ندیده باشد، از این رو، بر مبنای مشاهده‌ی خویش، گزاردن نماز چاشت را نفی کرده است؛

و عایشه ل نیز علّت نگزاردن نماز چاشت آن حضرت ج را چنین بیان می‌کند: رسول خدا ج بسا اوقات، اعمالی را که خیلی دوست داشتند و به آن‌ها علاقمند بودند، ترک می‌کردند؛ برای این که مبادا مسلمانان، اهتمام و پای‌بندی ایشان را مشاهده کنند و از ایشان تقلید نمایند و بر آن مواظبت کنند؛ و در نتیجه، حکم فرضیت آن نازل گردد.

به هر حال، نماز اشراق و چاشت و دیگر نوافل را برای همین مصلحت، آن حضرت ج ترک می‌کردند؛ و برای چنین اهداف و مقاصدی در دوران ترک اعمال، همواره ثواب دوران عدم ترک اعمال، جاری است. و مسلّم است که این مصلحت، مخصوص ایشان بوده است و کسی دیگر، این مقام را دارا نیست.




[1]- بخاری1/484 ح 357؛ مسلم 1/498 ح (82-336)؛ ابوداود 2/64 ح 1291؛ ترمذی 2/338 ح 474؛ نسایی 1/202 ح 415؛ دارمی 1/402 ح 1291؛ موطأ مالک 1/152 ح 28، «کتاب قصر الصلاة»؛ و مسند احمد 6/423.

[2]- مسلم 1/497 ح (79-719)؛ و مسند احمد 6/145.

[3]- مسلم 1/498 ح (84-720)؛ و مسند احمد 5/178.

[4]- مسلم 1/515 ح (143-748).

[5]- ترمذی 2/340 ح 475.

[6]- ابوداود 2/63 ح 1289؛ دارمی 1/401 ح 1451؛ و مسند احمد 6/440.

[7]- ابوداود 5/406 ح 5242؛ و مسند احمد 5/359.

[8]- ترمذی 2/337 ح 473؛ و ابن ماجه 1/439 ح 1380.

[9]- ابوداود 2/62 ح 1287؛ و مسند احمد 3/439.

[10]- ترمذی 2/341 ح 476؛ ابن ماجه 1/440 ح 1382؛ و مسند احمد 2/499.

[11]- موطأ مالک 1/153 ح 30، «کتاب قصر الصلاة».

[12]- ترمذی 2/342 ح 477؛ و مسند احمد 3/36.

[13]- بخاری 3/51 ح 1175.

شب زنده‌داری ماه رمضان با گزاردن نماز تراویح

باب (37)
شب زنده‌داری ماه رمضان با گزاردن نماز تراویح

 

فصل اول

1295 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ: «أَنَّ النَّبِیَّ ج اتَّخَذَ حُجْرَةً فِی الْـمَسْجِدِ مِنْ حَصِیرٍ فَصَلَّى فِیهَا لَیَالِیَ حَتَّى اجْتَمَعَ عَلَیْهِ نَاسٌ ثُمَّ فَقَدُوا صَوْتَهُ لَیْلَةً وَظَنُّوا أَنَّهُ قَدْ نَامَ فَجَعَلَ بَعْضُهُمْ یَتَنَحْنَحُ لِیَخْرُجَ إِلَیْهِمْ. فَقَالَ: مَا زَالَ بِکُمُ الَّذِی رَأَیْتُ مِنْ صَنِیعِکُمْ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ یُکْتَبَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ کُتِبَ عَلَیْکُمْ مَا قُمْتُمْ بِهِ. فَصَلُّوا أَیُّهَا النَّاسُ فِی بُیُوتِکُمْ فَإِنَّ أَفْضَلَ صَلَاةِ الْـمَرْء فِی بَیته إِلَّا الصَّلَاة الْـمَکْتُوبَة»([1]).

1295- (1) زید بن ثابت س گوید: رسول خدا ج (در ماه مبارک رمضان و در مسجد) حجره‌ای از بوریا ساختند؛ آن حضرت ج چند شبی در آن حجره، نماز گزاردند تا آن که گروهی از مردم، بر ایشان گرد آمدند (و با اقتدا به نماز ایشان، نماز گزاردند؛) آن‌گاه مردم، شبی آواز پیامبر ج را نشنیدند و گمان بردند که آن حضرت ج به خواب رفته‌اند؛ از این رو، برخی از آن‌ها، شروع به اِهمّ کردن و گلو صاف نمودن کردند تا رسول خدا ج متوجه شوند و به سوی ایشان بیرون بیایند؛ آن حضرت ج (از حجره بیرون آمدند و) فرمودند:

«من در این چند شب، متوجه رفتار شما شدم و نماز خواندتان را دیدم و ترسیدم از این که مبادا نماز تراویح بر شما فرض گردد؛ و اگر چنانچه بر شما فرض می‌شد، در آن صورت از عهده‌ی ادای آن برنمی‌آمدید؛ پس‌ای مردم! در خانه‌هایتان نماز بخوانید؛ زیرا بهترین نماز شخص، نمازی است که در خانه‌اش می‌گزارد، به جز نمازهای فرض (که باید در مسجد گزارده شوند)».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این روایت، بدین طریق نیز روایت شده است:

«عن عایشة ل قالت: کان رسول الله ج یُصلّی من اللیل فی حُجرته وجدار الحجرة قصیرٌ فرأی الناس شخصُ النبیّ ج فقام انُاس یُصلّون بصلاته فاصبحوا فتحدّثوا بذلک، فقام اللیلة الثانیة فقام معه اُناس یصلّون بصلاته، صنعوا ذلک لیلتین او ثلاثاً حتّی اذا کان بعد ذلک، جلس رسول الله ج فلم یخرج فلما اصبح ذکر ذلک الناس فقال: انّی خشیتُ اَن تُکتب علیکم صلاة اللیل» (بخاری ح 729)

«عایشه ل گوید: رسول خدا ج نماز شب را در حجره‌ی خود می‌خواند و چون دیوارهای حجره، کوتاه بود و آن حضرت ج دیده می‌شد، برخی از مردم، خارج از خانه به او اقتدا کردند. هنگام صبح، مردم در مورد آن با یکدیگر سخن گفتند. شب دوم و سوم نیز چنین شد. بعد از آن، رسول خدا ج در خانه نشست و برای نماز، بیرون نیامد. صبح روز بعد، مردم علّتش را جویا شدند؟ آن حضرت ج فرمود: «ترسیدم از این که مبادا نماز شب بر شما فرض گردد».

و در روایتی که بخاری و مسلم روایت کرده‌اند، چنین وارد شده است: عایشه ل گوید: «انّ رسول الله ج خرج ذات لیلة من جوف اللیل فصلّی فی الـمسجد، فصلّی رجالٌ بصلاته، فاصبح الناس فتحدثوا؛ فاجتمع اکثر منهم فصلّوا معه، فاصبح الناس فتحدّثوا؛ فکثر اهل الـمسجد من اللیلة الثالثة فخرج رسول الله ج فصلّوا بصلاته؛ فلمّا کانت اللیلة الرابعة، عجز الـمسجد عن اهله حتّی خرج لصلاة الصبح؛ فلمّا قضی الفجر اقبل علی الناس فتشهّد ثم قال: «امّا بعد! فانّه لم یخف علیّ مکانکم، لکنّی خشیتُ ان تفرض علیکم فتعجزوا عنها» (بخاری و مسلم).

«یک بار رسول خدا ج در وسط شب از منزل بیرون رفت و نماز (تراویح) را در مسجد خواند و عدّه‌ای از مردان هم پشت سرش نماز خواندند؛ فردا صبح، مردم در مورد نماز شب پیامبر ج با هم بحث می‌کردند و در شب دوم، عدّه‌ی بیشتری جمع شدند و با پیامبر ج نماز خواندند و صبح آن شب نیز مردم درباره‌ی آن با هم بحث کردند و در شب سوم، مردم بسیاری در مسجد جمع شدند. پیامبر ج به مسجد رفت و مردم پشت سر او نماز خواندند؛ وقتی شب چهارم رسید، مسجد گنجایش کثرت جمعیت را نداشت و پیامبر ج از منزل بیرون نیامد، تا این که برای نماز صبح از منزل بیرون شد؛ همین که نماز صبح را به جای آورد، رو به مردم کرد و بعد از ادای شهادتین، فرمود: «امّا بعد؛ باید به شما بگویم که موقعیت و علاقه‌ی شما (به نماز جماعت تراویح) بر من پوشیده نیست (و می‌دانم تا چه اندازه به آن علاقمند می‌باشید) ولی برای این بیرون نیامدم و با شما نماز تراویح نخواندم، چون ترسیدم این علاقه‌ی شما، موجب فرض شدن آن از جانب خداوند بر شما بشود و شما از انجام این فرض، ناتوان و عاجز باشید و به واسطه‌ی ترک آن، گناهکار شوید».

 

1296 - [2] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَرْغَبُ فِی قِیَامِ رَمَضَانَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَأْمُرَهُمْ فِیهِ بِعَزِیمَةٍ فَیَقُولُ: «مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ. فَتُوُفِّیَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج والمر عَلَى ذَلِکَ ثُمَّ کَانَ الْأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ فِی خِلَافَةِ أَبِی بَکْرٍ وَصَدْرًا مِنْ خِلَافَةِ عمر على ذَلِک». رَوَاهُ مُسلم([2]).

1296- (2) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج برای قیام (نماز تراویح) در ماه مبارک رمضان، تشویق می‌کردند بدون این که آن را واجب یا حتمی بگردانند؛ و می‌فرمودند: «کسی که ماه رمضان را از روی ایمان و برای فراچنگ آوردن اجر و پاداش، در عبادت بگذراند، گناهان پیشین او آمرزیده می‌شوند».

پس رسول خدا ج وفات کردند و چهره در نقاب خاک کشیدند و حال آن که مسأله این‌گونه بود.

آن‌گاه در دوران خلافت ابوبکر صدّیق س و در ابتدای خلافت عمر بن خطّاب س، مسأله این‌گونه بود؛ (یعنی در این مدّت، هرکس به طور انفرادی در خانه‌اش، نماز تراویح می‌خواند؛ سپس عمر بن خطاب س مردم را جمع نمود و از ابی بن کعب س خواست تا آنان را امامت نماید و این‌گونه بود که نماز تراویح با جماعت، استمرار پیدا کرد).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«یرغّب»: علاقمند می‌ساخت؛ تشویق و ترغیب می‌نمود؛ متمایل و راغب می‌ساخت.

«عزیمة»: امر واجب؛ کار حتمی؛ کاری که انجام آن، ضروری باشد؛ در مقابل رخصت.

1297 - [3] (صَحِیح)

وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا قَضَى أَحَدُکُمُ الصَّلَاةَ فِی مَسْجده فلیجعل لبیته نَصِیبا من صلَاته فَإِنَّ اللهَ جَاعِلٌ فِی بَیْتِهِ مِنْ صِلَاتِهِ خیرا». رَوَاهُ مُسلم([3]).

1297- (3) جابر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هنگامی که نماز (فرض) یکی از شما در مسجد به پایان رسید، خانه‌ی خویش را هم از نماز، بهره‌مند سازد؛ زیرا خداوند، نماز خواندن در خانه را باعث خیر و برکت آن می‌گرداند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: خواندن نمازهای نفل و سنّت در خانه، مستحب و پسندیده می‌باشد؛ زیرا باعث خیر و برکت و نزول رحمت و فروفرستادن فرشتگان و فرار شیطان از خانه می‌گردد؛ و هم‌چنین به سبب دور بودن از نگاه مردم، احتمال ریا نیز کاهش می‌یابد.

به هر حال، بهتر آن است که سنّت‌ها و نوافل، در خانه خوانده شود؛ زیرا پیامبر ج در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «علیکم بالصلاة فی بیوتکم؛ فانّ خیر صلاة الـمرء فی بیته الّا الصلاة الـمکتوبة» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «در خانه‌هایتان نماز بخوانید؛ چون بهترین نماز شخص، نماز در خانه‌اش است غیر از نمازهای فرض (که باید در مسجد خوانده شوند)».

امّا اگر احتمال سرگرم شدن به کاری دیگر در منزل وجود داشت، پس سنّت‌ها در مسجد خوانده شوند؛ و از آنجایی که امروزه، تنبلی و کاهلی و بی‌توجهی و سهل‌ انگاری بر مردم چیره گشته است، فتوا بر خواندن سنّت‌ها در مسجد می‌باشد؛ امّا اگر شخصی بر خود اعتماد دارد که در منزل، می‌تواند سنّت‌ها را به خوبی ادا کند، برای او بهتر و پسندیده‌تر آن است که سنّت‌های خویش را در خانه بگزارد.




فصل دوم

1298 - [4] (صَحِیح)

عَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: صُمْنَا مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج رَمَضَانَ فَلَمْ یَقُمْ بِنَا شَیْئًا مِنَ الشَّهْرِ حَتَّى بَقِیَ سَبْعٌ فَقَامَ بِنَا حَتَّى ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّیْلِ فَلَمَّا کَانَتِ السَّادِسَةُ لَمْ یَقُمْ بِنَا فَلَمَّا کَانَتِ الْـخَامِسَةُ قَامَ بِنَا حَتَّى ذهب شطر اللَّیْل فَقلت: یارسول الله لَو نفلتنا قیام هَذِه اللَّیْلَة. قَالَ فَقَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا صَلَّى مَعَ الْإِمَامِ حَتَّى ینْصَرف حسب لَهُ قیام اللَّیْلَة». قَالَ: فَلَمَّا کَانَت الرَّابِعَة لم یقم فَلَمَّا کَانَتِ الثَّالِثَةُ جَمَعَ أَهْلَهُ وَنِسَاءَهُ وَالنَّاسَ فَقَامَ بِنَا حَتَّى خَشِینَا أَنْ یَفُوتَنَا الْفَلَاحُ. قَالَ قُلْتُ: وَمَا الْفَلَاحُ؟ قَالَ: السَّحُورُ. ثُمَّ لَمْ یَقُمْ بِنَا بَقِیَّةَ الشَّهْرِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ وَرَوَى ابْنُ مَاجَهْ نَحْوَهُ إِلَّا أَنَّ التِّرْمِذِیَّ لَمْ یَذْکُرْ: ثُمَّ لَمْ یَقُمْ بِنَا بَقِیَّة الشَّهْر([4]).

1298- (4) ابوذر س گوید: همراه با رسول خدا ج (ماه رمضان را) روزه گرفتیم؛ آن حضرت ج در شبی از شب‌های ماه رمضان، با ما نماز تراویح نگزاردند؛ (بلکه فقط به گزاردن نمازهای فرض اکتفا می‌کردند و پس از خواندن نماز عشاء، به حجره‌ی خویش می‌رفتند؛) و این روند ادامه داشت تا آن که هفت روز از رمضان باقی ماند؛ پس همراه با ما، به گزاردن نماز تراویح پرداختند تا آن که یک سوم اول شب، سپری شد؛ و چون شب ششم (از آخر ماه رمضان) فرارسید، با ما نماز تراویح نگزاردند؛ و هنگامی که از ماه رمضان، پنج شب باقی مانده بود، با ما تا نصف شب، به گزاردن نماز تراویح و قیام پرداختند.

(ابوذر س در ادامه گوید: خطاب به پیامبر ج) گفتم: ای رسول خدا ج! کاش با ما امشب بیشتر از این، به قیام و نماز تراویح می‌پرداختید؛ (یعنی باقی‌مانده‌ی شب را نیز به قیام مشغول می‌شدید)! آن حضرت ج فرمودند: «هرگاه مردی همراه با امام، در جماعت، نماز بگزارد و پس از آن به خانه‌ی خویش رهسپار گردد، به راستی برای وی، قیام و عبادت کلّ شب، محاسبه می‌گردد».

و چون چهار شب از رمضان باقی مانده بود، با ما نماز تراویح نگزاردند تا آن که یک سوم شب سپری شد؛ و هنگامی که سه شب از رمضان باقی مانده بود، خانواده و زنان خود و سایر مردم را جمع کردند و با ما به قیام و نماز تراویح پرداختند و این قدر طولانی نمودند که از آن ترسیدیم که مبادا «فَلاح» را از دست بدهیم.

راوی گوید: خطاب به ابوذر س گفتیم: «فلاح» چیست؟ او در پاسخ گفت: خوراک و نوشیدنی سحر.

(ابوذر س در ادامه گوید:(پس از (شب بیست و هفتم،) در ایام باقی‌مانده‌ی رمضان (یعنی در شب بیست و هشتم و بیست و نهم) با ما نماز تراویح نگزاردند.

[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسایی روایت کرده‌اند. و ابن ماجه نیز نظیر این حدیث را (از حیث معنا نه از لحاظ لفظ) روایت کرده است؛ با این تفاوت که ترمذی، عبارت «ثمّ لـم یقم بنا بقیّة الشهر» را روایت نکرده است].

شرح: تعداد رکعت‌های نماز تراویح:

نماز تراویح، از مسائل فرعی دینی است، نه مسائل اعتقادی و اصولی؛ متأسفانه گروهی هستند که با آغاز هر رمضان، آشوب و بلوای اختلاف و تفرقه را در مساجد و جاهای دیگر در بین مسلمانان به وجود می‌آورند و گمان می‌کنند که بیشتر از هشت رکعت، بدعت است و کسی‌که بیشتر از هشت رکعت بخواند، بدعتگزار بوده و مستحق عذاب الهی است؛ چرا که پیامبر ج فرمود: «هر بدعتی، گمراهی است و هر گمراهی، مستحق عذاب دوزخ است».

و در حقیقت، گناه آن نیست که بیشتر از هشت رکعت خوانده شود، بلکه گناه واقعی و اشتباه بزرگ، وقتی است که تعداد رکعت‌های نماز تراویح را وسیله‌ای برای اختلاف و نزاع در بین مسلمانان و ایجاد آشوب و بلوا در مساجد و غیر آن، قرار دهیم.

و به زودی، (در شرح حدیث 1302) نگاهی اجمالی به بحث «تعداد رکعت‌های نماز تراویح» خواهیم داشت؛ و در اینجا به ذکر چند نکته بسنده می‌کنم:

1-  چنان که پیش‌تر نیز بیان گردید، نماز تراویح، از زمره‌ی مسائل فرعی دینی است نه از جمله‌ی مسائل اعتقادی و اصولی؛ از این رو اشتباه است که گروهی با آغاز هر رمضان، آشوب و بلوای اختلاف و تفرقه را در مساجد و جاهای دیگر در بین مسلمانان، به وجود بیاورند و گمان کنند که بیشتر از هشت رکعت، بدعت است و کسی‌که بیشتر از هشت رکعت بخواند، بدعتگزار است و مستحق عذاب الهی می‌باشد!.

2-  نماز تراویح، سنّت مؤکّده است (هم برای مردان و هم برای زنان)؛ و در مورد نماز تراویح، زمانی انسان دچار گناه واقعی می‌شود که تعداد رکعت‌های نماز تراویح را وسیله‌ای برای اختلاف و نزاع در بین مسلمانان و ایجاد آشوب و بلوا در مساجد و غیر آن، قرار دهد.

3-  فقهاء و محدثان و دانشوران و صاحب‌نظران اسلامی، اتفاق‌نظر دارند که پیامبر ج نماز تراویح را با صحابه، سه روز یا چهار روز به جماعت خواندند و بعد از آن نخواندند؛ و در مورد عدم استمرار آن فرمودند: «از این بیم داشتم که واجبش بدانید»؛ چون استمرار کاری بدون وقفه، دلیل بر وجوب آن است.

4-  رأی بیشتر فقهاء و صاحب نظران دینی بر آن است که خواندن نماز تراویح به جماعت، بهتر و افضل است؛ از این رو، قول راجح از دیدگاه بیشتر علماء و دانشمندان فقهی، بر آن است که خواندن نماز تراویح به جماعت، بهتر و برتر از خواندن آن به تنهایی است؛ زیرا عمر بن خطاب س فرمان داد که مسلمانان، نماز تراویح را به امامت ابی بن کعب س بخوانند؛ و نیز به دلیل این که رسول خدا ج آن را به جماعت گزاردند.

و در روایتی از امام مالک، امام ابویوسف (شاگر ارشد امام ابوحنیفه) و برخی از علمای شافعی، بر این باورند که بهتر آن است که نماز تراویح، در خانه خوانده شود؛ همانند سایر نمازهای مستحب و سنّت.

5-  بعضی ادّعا می‌کنند که تعداد رکعت‌های نماز ترایح هشت رکعت است و اضافه بر آن بدعت است و انجام‌دهنده‌ی آن، مستحق عذاب دوزخ است؛ و استدلال می‌کنند به حدیثی که امام بخاری از ابوسلمة بن عبدالرحمن س روایت کرده است که وی از عایشه ل پرسید: «نماز پیامبر ج در ماه رمضان چگونه بود؟ عایشه ل گفت: در رمضان و غیر آن، بیشتر از یازده رکعت نمی‌خواند». و این در حالی است که بیشتر علماء و صاحب‌نظران اسلامی، قائل به بیست رکعت تراویح هستند؛ از جمله امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی، امام احمد، ثوری، ابوداود و.. [و به زودی، دلایل و براهین این گروه از علماء را به تفصیل بیان خواهیم نمود].

6-  در ادای نماز تراویح، عجله و شتاب ممنوع است:

در صحیح بخاری و صحیح مسلم از پیامبر خدا ج روایت شده است که می‌فرماید:

«مَنْ قامَ رمضانَ ایماناً واحتساباً غُفرِلَهُ ما تقدَّم مِنْ ذَنْبِه». «هر کس شب‌های رمضان را از روی ایمان و اخلاص به نماز بگذراند، همه‌ی گناهان گذشته اش آمرزیده می‌شود».

روزه‌ی ماه رمضان از جانب خداند متعال تشریع، و قیام و شب زنده داری شب‌های ماه رمضان از جانب پیامبر خدا ج سفارش شده است، و آن حضرت شب زنده داری در ماه رمضان را سبب پاک شدن گناهان و خطاها اِعلان فرموده است؛ ولی باید دانست «قیامِ لیل» و شب زنده داری تنها در صورتی باعث آمرزش گناهان و پاک شدن از پلیدی‌ها می‌گردد که انسان مسلمان آن را با شروط و ارکان و آداب و حُدودی که دارد به طور کامل انجام دهد. چنانکه می‌دانیم، با طمأنینه و تأنّی خواندن سوره‌ی فاتحة الکتاب و با طمأنینه انجام دادن رکوع‌ها و سجده‌ها یکی از ارکان نماز است؛ زیرا، پیامبر ج هنگامی که می‌دید شخصی نمازش را درست ادا نمی‌نماید، و برای مثال رعایت طمأنینه را در نماز نمی‌نمود، به او فرمود:

«ارْکَعْ حَتّی تَطْمَئِنَّ راکِعاً، واعْتَدِلْ حتّی تَطْمَئِنَّ قائِماً، واسْجُد حتّی تَطْمَئِنَّ ساجداً، وَاجْلِسْ بَینَ السَّجَدَتیِنِ حتّی تَطْمَئِنَّ جالِساً، وهکذا»([5]). «به رکوع برو تا از حرکت باز ایستی، و از رکوع برخیز تا اینکه ایستاده از حرکت آرام گیری، و سجده کن تا اینکه در سجده از حرکت باز ایستی، و در میان دو سجده بنشین تا از حرکت باز مانی، و همین طور...»

در تمامی این ارکان، «طمأنینه» شرط لازم نماز می‌باشد. دانشمندان و علما در حدّ و حدود این طمأنینه‌ی مشروط و لازم اختلاف نظر دارند؛ بعضی کمترین حدّ آن را به اندازه‌ی یکبار تسبیح گفتن مثلاً «سُبحانَ ربِّی اَلاعلی» دانسته‌اند؛ و بعضی دیگر مانند شیخ الاسلام ابن تیمیه شرط کرده‌اند که مقدار طمأنینه در رکوع و سجده لازم است به اندازه‌ی سه بار تسبیح گفتن باشد؛ به دلیل اینکه در حدیث سه بار تسبیح آمده است، و این کمترین حدّ طمأنینه است. بنابراین، لازم است که انسان در ارکان نماز به اندازه‌ی سه بار تسبیح گفتن مَکث نماید. خداوند متعال می‌فرماید:

 ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١ ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢ [المؤمنون: 1-2]([6]).

«مؤمنان رستگار کسانی هستند که نماز را می‌گذارند و در نماز خاشع و فروتنند».

«خشوع» بر دو نوع است: خشوع جسمانی و خشوع قلبی

خشوع جسمانی عبارت است از اینکه اندام‌های بدن از حرکت باز ایستند، انسان به وسیله‌ی بازی با اندام غافل نماند و روباه آسا به این طرف و آن طرف نگاه نکند؛ و همچون خروس نوک نزند، و خیلی تند و سریع، به رکوع و سجده نپردازد، بلکه همان گونه که خداوند عَزَّوجل تشریع فرموده است نماز آن را با تمامی ارکان و حدّ و حدودش ادا نماید. حال، همانطور که نماز نیاز به خشوع بدنی و جسمانی دارد، به خُشوع قلبی و روحانی نیز نیاز دارد.

خشوع قلبی به معنای حُضور عظمت خداوند در قلب انسان است، و آن حاصل نمی‌شود جُز با تأمّل و دقّت در آن آیات قرآنی که در نماز تلاوت می‌شوند، و یادآوری قیامت و یادآوری اینکه شخص نماز گزار در پیشگاه خداوند عزَّ و جل قرار دارد. خداوند متعال در حدیث قدسی می‌فرماید: [نماز را میان خود و بنده‌ام به دو نیم تقسیم نموده‌ام، وقتی که، بنده می‌گوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢ خداوندمتعال می‌فرماید: بنده‌ی من را، مرا ستایش کرد و هرگاه بگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣ خداوند متعال می‌فرماید: بنده‌ام مرا ثنا گفت، و آنگاه که بنده می‌گوید: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤ خداوند متعال می‌گوید: بنده‌ام مرا تعظیم کرد؛ و آنگاه که بنده می‌گوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ خداوند متعال می‌فرماید: این میان من و بنده‌ام می‌باشند. و آنگاه که بنده می‌گوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ خداوند متعال می‌فرماید: این از آن بنده‌ام می‌باشد، و آنچه را که از من خواهد به او می‌دهم]([7]).

خداوند سبحان از شخص نماز گزار روی گردان نمی‌شود، بلکه خواسته هایش را اجابت می‌کند؛ بنابراین لازم است، مسلمان نمازگزار توجّه داشته باشد که در نماز با خداوند متعال به گفتگو می‌پردازد؛ و باید در هر حرکتی از حرکات نماز، و در هر وقتی از اوقات آن، و در هر رُکنی از ارکان آن حضور قلب داشته باشد. از این رو، نمازگزارانی که تمامی همّ و قصد آنان این باشد که از نماز فارغ شوند، و از آن رهایی یابند، و آن را بار سنگینی بر دوش خود احساس کنند؛ اینگونه نماز خواندن مورد قبول درگاه خداوند متعال نخواهد بود. بسیاری از مردم در ماه رمضان فقط در فاصله‌ی چند دقیقه بیست و سه رکعت نماز می‌خوانند، و تمامی همّ و غمّ آنان این است که نمازها را به سرعت به پایان برسانند، بدون اینکه رکوع و سجود را به طور کامل و با خشوع و طمأنینه ادا نمایند، در کمترین وقت ممکن نماز را تمام می‌کنند. نماز با این کیفیت چنانکه در حدیث آمده است: سیاه و تاریک به سوی آسمان بالا می‌رود، و به نماز گزار گفته می‌شود:

«ضَیَّعَکَ اللهُ کَما ضَیَّعْتَنی». «خداوند تو را تباه گرداند، همانگونه که تو مرا تباه گردانیدی»!.

ولی نماز دارای خشوع و ارکان کامل که آهسته ادا شده باشد، سفید و نورانی به آسمان عروج می‌نماید، و به صاحبش می‌گوید:

«حَفِظَکَ اللهُ کما حَفِظْتَنی». «خداوند تو را محفوظ دارد همانطور که مرا محفوظ داشتی».

سفارش و نصیحت من به بسیاری از ائمّه‌ی جماعت و نمازگزارانی که می‌خواهند آن تعداد رکعات نماز [23 رکعت] را با شتاب و عجله و بدون خشوع و حضور قلب و آرامش بدنی ادا کنند، این است که در ادای نماز کمیت مورد توجّه نیست، بلکه کیفیت و نحوه‌ی ادای نماز مورد توجّه است، توجّه به اصل نماز است که آیا با خشوع و خضوع ادا شده، یا شتابان و با عجله، تعداد رکعات متعدّد نماز سپری شده و قرائت شده‌اند.

از خداوند متعال خواستاریم که ما را در زمره‌ی مسلمانان خاشع قرار دهد.

1299 - [5] (ضَعِیف)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: فَقَدْتُ رَسُولُ الـلّٰهِ ج لَیْلَةً فَإِذَا هُوَ بِالْبَقِیعِ فَقَالَ «أَکُنْتِ تَخَافِینَ أَنْ یَحِیفَ اللهُ عَلَیْکِ وَرَسُولُهُ؟ قُلْتُ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنَّکَ أَتَیْتَ بَعْضَ نِسَائِکَ فَقَالَ: إِنَّ اللهَ تَعَالَى یَنْزِلُ لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَیَغْفِرُ لِأَکْثَرَ مِنْ عَدَدِ شَعْرِ غَنَمِ کَلْبٍ» رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ وَزَادَ رَزِینٌ: «مِمَّنِ اسْتَحَقَّ النَّارَ» وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: سَمِعْتُ مُحَمَّدًا یَعْنِی البُخَارِیّ یضعف هَذَا الحَدِیث([8]).

1299- (5) عایشه ل گوید: شبی رسول خدا ج را (در بستر خویش) نیافتم؛ (از این رو، به جستجوی ایشان برآمدم و) متوجه شدم که ایشان در قبرستان بقیع هستند (و در آنجا مشغول راز و نیاز با پروردگار خویش بودند؛ و چون آن حضرت ج از راز و نیاز با پروردگارشان فارغ شدند، رو به من کردند و) فرمودند:

«آیا بیم آن داری که خدا و پیامبرش، بر تو ظلم و ستم روا دارند (و در شب نوبت تو، به نزد دیگر همسرانم بروم)»! گفتم: ای رسول خدا ج! گمان بردم که به نزد برخی دیگر از همسران خویش رفته باشید. پیامبر ج فرمودند:

«بی‌گمان، خداوند بلندمرتبه در شب نیمه‌ی شعبان به آسمان دنیا فرود می‌آید و انسان‌های بی‌شماری را که شمار آن‌ها بیشتر از شمار موهای گوسفندان قبیله‌ی «بنی کلب» است، می‌آمرزد».

[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کرده‌اند. و رزین این عبارت را نیز افزوده است:] «ممّن استحقّ النار»؛ «خداوند، کسانی را می‌آمرزد که مستحق رفتن به دوزخ هستند».

و ترمذی گوید: از محمد بن اسماعیل بخاری شنیدم که این حدیث را ضعیف به شمار می‌آورد.

شرح: «البقیع»: برای «بقیع»، معانی گوناگونی نوشته‌اند؛ از جمله: به مکانی وسیع گفته می‌شود که در آن، درخت و ریشه‌ی آن باشد. قبرستان عمومی مدینه را که زمینی مملو از آن درختان بوده است، «بقیع الغرقد» نامیده‌اند. «غرقد»: نام نوعی درخت است که در آنجا می‌روییده است.

شمال غربی این قبرستان را که عمّه‌های پیامبر ج در آن مدفون‌اند، «بقیع العمّات» نام نهاده‌اند؛ این قسمت، پیش‌تر به وسیله‌ی دیواری از بقیع جدا بوده و در سال 1373 ه‍.ق، دیوار آن را برداشتند. جنوب شرقی بقیع را که محل دفن مردگان یهود و غیرمسلمان بوده، «حش کوکب» خوانده‌اند. بعدها در دوران اُموی، دیوار آن را خراب و به بقیع ملحق کردند.

بقیع الغرقد، تاریخچه‌ای دیرینه در دل شبه جزیره دارد؛ زیرا تاریخ نگاران، پیشینیه‌ی آن را به دوران جاهلیت باز گردانده‌اند.

در ابتدا، این مکان، قبرستان مردم یثرب (مدینه) بوده و قبل از اسلام، اموات خود را در آن به خاک می‌سپردند. پس از اسلام، تنها به دفن اموات مسلمانان اختصاص یافت و یهودیان و غیرمسلمانان را در «حش کوکب» به خاک می‌سپردند. قبرستان بقیع، که به صورت مستطیل شکل و بسیار کوچک بوده، بیرون از دیوار شهر قرار داشته و مساحت آن 3493 مترمربّع بوده است.

به هر حال، قبرستان بقیع، آرامگاه بیش از ده هزار نفر از صحابه، تابعان، قاریان، سادات، بنی‌هاشم و شهدای گرانقدر صدر اسلام است. از امّ قیس ل نقل شده است که همراه پیامبر ج به بقیع آمدم؛ فرمود: «ام قیس! از این قبرستان در آخرت 70000 نفر برانگیخته شده و بدون حساب به بهشت می‌روند، در حالی که صورت‌های آنان مانند ماه شب بدر می‌درخشد.» (مسلم، نسایی و ابن ماجه)

«انّ الله تعالی ینزل لیلة النصف من شعبان...»:

درباره‌ی فضیلت شب برائت (یا شب نیمه‌ی شعبان) روایات زیادی وجود دارد که بیشتر آن‌ها را علامه سیوطی در «الدرّ المنثور» جمع‌آوری کرده است؛ و همه‌ی روایات وارد شده در این موضوع از نظر سند، ضعیف می‌باشند.

و حدیث عایشه ل نیز ضعیف می‌باشد؛ یکی از علل ضعفش، راوی آن به نام حجاج بن ارطاة می‌باشد که ضعف او از دیدگاه صاحب‌نظران عرصه‌ی رجال‌شناسی، مشهور می‌باشد. و علاوه بر آن، در سند حدیث نیز دو انقطاع وجود دارد؛ یکی، این است که سماع حجاج بن ارطاة از یحیی بن کثیر ثابت نیست؛ و دیگر این که سماع یحیی بن ابی کثیر از عروة نیز ثابت نمی‌باشد؛ البته از یحیی بن معین نقل شده که ایشان سماع یحیی بن ابی کثیر را از عروة ثابت می‌داند که اگر چنین باشد، سند حدیث، فقط یک انقطاع دارد. و در هر صورت، این حدیث نیز مانند سایر احادیث این موضوع، ضعیف می‌باشد.

و با وجود ضعف احادیث این موضوع، برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی گفته‌اند: اهمّیت دادن به عبادت در شب برائت، بدعت نمی‌باشد؛ بدین‌خاطر که مجموعه‌ی احادیثِ شب برائت و کثرت آن‌ها، این مطلب را می‌رساند که فضیلت شب برائت، ریشه در واقعیت دارد و بی‌اساس نیست؛ دلیل دیگر این که عمل امت در این شب اهتمام دادن به عبادت بوده است؛ و این قاعده، پیش‌تر چند بار ذکر شده است که هرگاه حدیث ضعیف به وسیله‌ی تعامل امّت، تأیید گردد، به درجه‌ی مقبول، ارتقاء پیدا می‌کند؛ از این رو، فضیلت شب برائت، امری قطعی و ثابت شده است. البته روایاتی مانند خواندن یکصد رکعت نماز در این شب، موضوع هستند؛ و از تعامل امّت نیز چنین شیوه‌ای ثابت نیست.

درباره‌ی شب نیمه‌ی شعبان حدیثی که به درجه‌ی صحّت رسیده باشد، وارد نشده است؛ ولی در این رابطه احادیثی وجود دارند که بعضی از دانشمندان آنها را حَسَنْ و بعضی آنها را مردود شمرده‌اند. به طور کلّی می‌توان گفت: پیرامون شب نیمه‌ی شعبان هیچ حدیثی وارد نشده است، و اگر به احادیث حسن در این باره مراجعه کنیم، همگی دعا خواندن و استغفار کردن در این شب را توصیه می‌کنند؛ امّا، دعای مشخّصی برای این شب وارد نشده است، و آن دعاهایی که بعضی مردم در بعضی از کشورهای اسلامی می‌خوانند و بصورت چاپ شده، آن را میان مردم توزیع می‌نمایند، نادرست و بی‌اساس است و با دلیل عقلی و نقلی سازگاری ندارد.

اینک نمونه‌ای از آن دعاهایی که می‌خوانند:

«اَللّهُمَّ اِنْ کُنْتَ کتَبْتَنی عِندک فی امِّ الکتِابِ شقیّاً أَوْ مَحْروماً أَوْ مَطْروُداً أَوْ مُقْتَراً علیَّ فی الرِّزْقِ، فَامْحُ اللّهُمَّ بفَضْلِکَ شَقاوَتی وحِرْمانی وطَرْدی واِقْتار رِزْقی واَثْبِتْنی عندک فی امِّ الکِتابِ سَعیداً مَرْزوقاً مُوَفَّقاً للخیراتِ کلِّها فاِنَّکَ قلتَ وقولُکَ الحَقُّ فی کتابِکَ المُنَزَّلِ وعَلی لِسانِ نَبِیِّکَ المُرْسَل: یَمْحُو اللهُ ما یَشاءُ ویَثْبُتُ وعِنْدَهُ اُمُّ الکتاب»

«خداوندا! اگر مرا در لوح المحفوظ و نزد خودت، بدبخت و محروم و طرد شده و بی‌روزی قرار داده‌ای، به فضل و بزرگواری خودت بدبختی و محرومیت و طرد شدن و فقیر بودن را از من محو فرما، که خود فرموده‌ای و گفتار تو که در قرآن و بر زبان پیامبر مُرسلت جاری شده حق است که می‌فرمایی: خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند و اصل کتاب نزد اوست».

در این عبارات دعا، به تناقض آشکاری برمی خوریم، و آن اینکه در اوّل آن می‌گوید: «اِنْ کُنتَ کَتَبتَنی عندکَ فی اُمِّ الکتابِ شَقِیَّاً أَوْ مَحْرُوماً... فَامْحُ هذا واثْبِتْنی عِندَک فی اُمِّ الکتاب سَعیداً مرزوقاً موفَّقاً لِلخیراتِ... لِانَّکَ قلتَ «یَمْحُوا الله ما یَشاءُ ویثْبُتُ وعِندَهُ اُمُّ الکِتاب» معنای این دعا چنین است که محو اثبات در لوح المحفوظ نیست؛ پس چگونه مواردی از محو و اثبات در لوح محفوظ درخواست می‌شود.

چنین کلامی با آنچه در آداب دعا بیان شده است منافات دارد. پیامبر ج:

«اذا سَأَلْتُمْ اللهَ فَاجْزِمُوا فی المَسْأَلةِ». «هرگاه از خدا درخواست نمودید، با قطع و جزم درخواست کنید».

در دعا نباید گفت: پروردگارا! اگر خواستی ما را بیامرز، و اگر خواستی به ما رحم کن، و اگر خواستی مرا روزی ده! که چنان عملی نزد خداوند خوشایند نیست، بلکه باید با قاطعیت و یقین بگوید: مرا بیامرز! به من رحم کن! مرا روزی ده... که چنین شیوه‌ای باعث قبولی دعا و استغفار شخص دعا کننده می‌باشد. امّا، تعلیق دعا بر مشیت و شرط، مانند اینکه، دعا کننده بگوید: (اِنْ شِئْتَ) «اگر خواستی» همانطور که بیان شد، خارج از اسلوب و آداب دعاست، و خارج از اسلوب راز و نیاز در پیشگاه پروردگار می‌باشد؛ فرق است میان درخواست چیزی از بندگان و درخواست چیزی از پروردگار.

این دلالت دارد بر اینکه دعاهایی که ساخته و پرداخته‌ی بشر است گاه نسبت به ادای معنا قاصر و نارسا هستند، و چه بسا وارونه، غلط و متناقض با مطلوب صاحب دعوت می‌باشد، و بخاطر زیبایی اسلوب و بلاغت و حُسن اَدا هیچ دعایی بهتر از دعاهای مأثور نیست؛ زیرا که آن دعاها دارای معانی جامع در قالب الفاظ کوتاه می‌باشند. بنابراین، هیچ ادعیه‌ای بهتر از آنچه رسول اکرم ج بیان داشته، نیست و با پیروی از دعاهای ایشان، انسان مؤمن مستوجب دو اجر و ثواب خواهد شد: 1- اجر و ثواب دعا 2- اجر و ثواب تبعیت از پیامبر ج؛ لذا بر ما لازم است که همیشه آن ادعیه‌ی نبوی را بخاطر سپرده و با آنها دعا کنیم.

راجع به شب نیمه‌ی شعبان و شب زنده داری و نوافل و دعای مخصوص آن و... هیچ گونه سَنَدی، نه در احادیث صحیح و نه در شریعت، در دست نداریم.

به یاد می‌آورم، در اوان کودکی ام، به تقلید از مردم، به بزرگداشت نیمه‌ی شعبان می‌پرداختیم؛ به قصد طول عمر دو رکعت نماز می‌خواندیم؛ و به نیت بی‌نیازی از مردم دو رکعت دیگر می‌خواندیم؛ و یاسین را قرائت می‌کردیم؛ سپس دو رکعت دیگر نماز می‌خواندیم، و غیر آن، اینک، می‌دانم که شریعت به این گونه عبادات دستوری نداده، و از طرف دیگر اصل و اساس در عبادات «توقیف» و ممنوع بودن کم و زیاد شدن آن است. انسان نمی‌تواند در عبادات هر آنچه را که می‌خواهد اختراع نماید؛ زیرا، صلاحیت و شایستگی تشریع عبادات و تنظیم برنامه‌ها و مراسم عبادی، تنها از آنِ خداوند متعال است و بس.

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا لَمۡ یَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ [الشورى: 21].

«یا اینان برای خدا شریکانی برگرفته‌اند که آنچنان احکام دینی را برای ایشان تشریع کرده‌اند که خداوند نسبت به آنها اذن نداده است»؟!

بنابراین، بر ما واجب است که در مسائل مربوط به عبادات در حدّ نصوص شرعی و سنّت پیامبر اکرم ج توقّف کنیم، و پا فراتر نگذاریم، و از ادعیه‌ی مأثور، حتّی اگر دعاهای خوبی هم باشند، فراتر نرویم... و الله اعلم

تجمّع در شب نیمه‌ی شعبان و قرائت دعای مخصوص آن

شاید برخی از مردم بپرسند که اکنون ما در آستانه‌ی ماه شعبان قرار داریم، و بعضی از مسلمانان شب نیمه‌ی شعبان را به بعضی نمازها و دعاها، اختصاص می‌دهند... آیا این عمل آنان شرعی است، و آیا چیزی در فضیلت این شب وارد شده است؟

جواب: راجع به فضیلت شب نیمه‌ی شعبان بعضی احادیث روایت شده است، از جمله این که «خداوند متعال در این شب بر بندگانش متجلّی می‌گردد، و دعای بندگان، غیر از مرتکبین گناهان کبیره را، اجابت می‌کند.» بعضی از دانشمندان اسلامی این احادیث را حَسَن، و بعضی آن را ضعیف دانسته‌اند؛ تا آنجا که فقیه قاضی ابوبکر بن عربی می‌گوید: احادیثی که راجع به فضیلت این شب و احیاء آن با طاعت و عبادت وارد شده‌اند؛ آن احادیث نه از پیامبر ج و نه از اصحاب و نه از مسلمانان قرون اوّلیه که خیر القرون به شمار می‌آیند، وارد نشده است؛ و روایتی در دست نداریم که آنان برای احیاء این شب اجتماع نموده باشند، و دعاهای خاصّی را قرائت کرده، و نمازهای مخصوص بعد از مغرب می‌خوانند و در مساجد جمع می‌شوند؛ سوره‌ی «یس» را می‌خوانند، و سپس به نیت طول عمر دو رکعت نماز می‌خوانند؛ و به نیت توانگری و بی‌نیازی از مردم دو رکعت دیگری می‌خوانند؛ و سپس دعایی را قرائت می‌کنند که از هیچ یک از پیشینیان روایت نشده است و در حالی که آن، یک دعای طولانی و مخالف و متناقض و متعارض با نصوص شریعت است؛ زیرا که دعا کننده در این دعاها می‌گوید:

«اَللّهُمَّ اِنْ کُنتَ کَتَبتَنی عندکَ فی اُمِّ الکتابِ شَقِیَّاً أَوْ مَحْرُوماً او مطروداً او مُقْتَراً عَلَیَّ فی الرزقِ، فَامْحُ اللّهُمَّ بفَضْلِکَ شَقاوَتی وحِرْمانی وطَرْدی واِقْتار رِزْقی واَثْبِتْنی عندک فی امِّ الکِتابِ سَعیداً ومَرْزوقاً مُوَفَّقاً للخیراتِ کلِّها؛ فاِنَّکَ قُلْتَ وقولُکَ الحَقُّ فی کتابِکَ المُنَزَّلِ وعَلی لِسانِ نَبِیِّکَ المُرْسَل: ‹یَمْحُو اللهُ ما یَشاءُ ویَثْبُتُ وعِنْدَهُ اُمُّ الکتاب›»

این عین عبارت دعایی است که می‌خوانند، و در آن تناقضی روشن و ملموس است، هنگامی می‌گوید: اگر در لوح محفوظ مرا چنین و چنان نوشته‌ای، آن را محو فرما و مرا نزد خود برخلاف آن قرار ده؛ زیرا که تو فرموده‌ای: «یمْحُو اللهُ ما یشاءُ و یثْبُتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الکتاب»! معنی آن این است که لوح محفوظ محو و اثبات ندارد؛ و محو و اثبات در سوای آن است؛ از قبیل صُحُف ملائکه و غیره پس وقتی که مفهوم آیه چنین مفهوم مضمونی را دارد چگونه از پروردگارش می‌خواهد که برخلاف آنچه نوشته است، محو اثبات کند در حالی که در امّ الکتاب نه محوی هست و نه اثباتی؟!

نیز، این چه دعایی است که گوینده با شک و تردید آن را بازگو کند: اگر چنین کرده‌ای محو کن، و اگر چنان کرده‌ای، چنان کن... در حالی که پیامبر ج به ما دستور داده که باید دُعا را با جَزم و یقین بیان کنیم و هیچگونه شک و تردیدی را به دُعا راه ندهیم. وجود این شک و تردید در متن دُعا خود دلالت دارد بر اینکه این دعای غلطی است و پایه و اساسی در شریعت ندارد...

و هم‌چنین در این دعا گفته شده است: خدایا به تجلّی اعظم تو در شب نیمه‌ی ماه شعبان مکرّم که در آن هرگونه کاری باترتیبی استوار فیصله می‌یابد؛ بلا و مصیبتی را که ما می‌دانیم، و آنچه را که نمی‌دانیم، از ما برطرف کن!... این هم اشتباه است؛ زیرا، شبی که فیصله دهنده‌ی کارهاست، همان شبی است که قرآن در آن نازل شده، یعنی شب قدر، که شب تجلّی اعظم است، و مطابق نصّ صریح قرآن چنین شبی در ماه رمضان است؛ خداوند متعال در سوره‌ی دخان می‌فرماید:

 ﴿حمٓ١ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةٖ مُّبَٰرَکَةٍۚ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ٣ فِیهَا یُفۡرَقُ کُلُّ أَمۡرٍ حَکِیمٍ٤ [الدخان: 1-4].

«سوگند به کتاب روشنگر، که ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم زیرا که ما هشداردهنده بودیم. در آن شب هرگونه کاری به نحو استوار فیصله می‌یابد».

باز، خداوند در سوره‌ی قدر می‌فرماید:

 ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١ [القدر: 1].

«ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم».

و در سوره‌ی بقره می‌فرماید:

 ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ [البقرة: 185].

«ماه رمضان همان ماهی است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است».

پس شبی که فیصله دهنده‌ی کارها باشد، قطعاً در ماه رمضان است؛ و به اجماع امّت همان شب قدر است. روایتی که از قتاده آمده است حاکی از اینکه آن شبی که فارق میان هر کار استواری است، شب نیمه‌ی شعبان است؛ یک روایت ضعیف و مضطرب است؛ زیرا، از خود قتاده روایت شده که آن شب، لیله‌ی مبارکه «لیلة القدر» است. آن حدیثی نیز که در آن آمده است: «در شب نیمه‌ی شعبان اَجَل‌ها از شعبان تا شعبان قطعی می‌شوند» حدیث ضعیفی است؛ همانطور که ابن کثیر بیان داشته است، و مخالف نصوص شریعت نیز می‌باشد.

از اینجا، پی خواهیم برد که چنین دعایی که پر از غلط و اشتباهات است؛ دعایی که نه از پیامبر ج و نه از راویان بهترین قرون و نه از سَلَف صالح وارد نشده است؛ و اینگونه تجمُّع، با آن شکل و شیوه‌ای که در کشورهای اسلامی می‌بینیم و می‌شنویم، یک بدعت و نوآوری است؛ شایسته است که در عبادات در راستای آنچه وارد شده توقُّف کنیم؛ زیرا که مسائل عبادتی توقیفی می‌باشند. گفته‌اند که:

فَکُلُّ خَیْرٍ فی اِتِّباعِ مَنْ سَلَف

 

وکُلَّ شَرٍّ فی اِبْتِداع مَنْ خَلَف

هر آنچه خیر و نیکی است در پیروی از سَلَف است؛ و هر آنچه شرّ و بدی است در بدعتگذاری‌های خلف است.

در عبادت، هرگونه نوآوری بدعت است؛ و هر بدعتی گمراهی است؛ و هر گمراهی در آتش است!.

خداوند ما را در مسیر پیروی از رسول خدا ج و اصحابش موفّق گرداند.

1300 - [6] (صَحِیح)

وَعَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «صَلَاةُ الْـمَرْءِ فِی بَیْتِهِ أَفْضَلُ مِنْ صَلَاتِهِ فِی مَسْجِدِی هَذَا إِلَّا الْـمَکْتُوبَة». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالتِّرْمِذِیّ([9]).

1300- (6) زید بن ثابت س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «نماز (نفل و سنّتی که) شخص نمازگزار در خانه‌اش می‌گزارد، بهتر از گزاردن آن در این مسجد من (یعنی مسجد نبوی) است، به جز نماز فرض (که باید در مسجد و همراه با جماعت گزارده شود)».

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].


فصل سوم

1301 - [7] (صَحِیح)

عَن عبد الرَّحْمَن بن عبد الْقَارِی قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ عُمَرَ بْنِ الْـخَطَّابِ لَیْلَةً فِی رَمَضَان إِلَى الْـمَسْجِدِ فَإِذَا النَّاسُ أَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ یُصَلِّی الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ وَیُصَلِّی الرَّجُلُ فَیُصَلِّی بِصَلَاتِهِ الرَّهْطُ فَقَالَ عمر: إِنِّی أرى لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ عَلَى قَارِئٍ وَاحِدٍ لَکَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ عَلَى أُبَیِّ بْنِ کَعْب ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَیْلَةً أُخْرَى وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلَاة قارئهم. قَالَ عمر رَضِی الله عَنهُ: نعم الْبِدْعَةُ هَذِهِ وَالَّتِی تَنَامُونَ عَنْهَا أَفْضَلُ مِنَ الَّتِی تَقُومُونَ. یُرِیدُ آخِرَ اللَّیْلِ وَکَانَ النَّاسُ یقومُونَ أَوله. رَوَاهُ البُخَارِیّ([10]).

1301- (7) عبدالرحمن بن عبدالقاری س گوید: در شبی (از شب‌های رمضان) با عمر بن خطّاب س به مسجد رفتم؛ در آن هنگام مردم، متفرق و پراکنده بودند و هرکس برای خودش نماز می‌خواند؛ یکی به تنهایی نماز می‌خواند و دسته‌ای به او اقتدا می‌کردند. در اینجا بود که عمر بن خطاب س گفت: «به نظرم اگر این مردمان را پشت سر یک امام جمع کنم، بهتر خواهد بود»؛ سپس تصمیم گرفت و آن‌ها را پشت سر ابی بن کعب س جمع کرد؛ پس از آن، شبی دیگر همراه با عمر بن خطاب س بیرون شدم، در حالی که مردم پشت سر امام و قاری‌شان نماز می‌خواندند. عمر بن خطاب س گفت: «این، بدعت خوبی است؛ البته کسانی که می‌خوابند و در آخر شب بیدار می‌شوند، پاداششان بیشتر از کسانی است که اول شب نماز می‌خوانند».

عبدالرحمن س گوید: مردم در آن روزگار، در اول شب، نماز می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «اوزاع متفرّقون»: پراکنده و متفرّق؛ تقسیم شده و پخش شده؛ نامنظّم و نامرتّب.

«الرهط»: گروهی مرکّب از سه تا ده مرد. جمع: ارهُط؛ ارهاط؛ اراهط؛ اراهیط.

«امثل»: بهتر؛ مناسب‌تر؛ ایده‌آل‌تر.

«نعمت البدعة هذه»:

دکتر عبدالملک عبدالرحمن السعدی در کتاب «بدعت به معنای دقیق اسلامی» می‌نویسد:

بدعت از نظر لغت: یعنی ایجاد، و چیزی که در گذشته شبیه و مانندی نداشته است؛ خداوند می‌فرماید: «بَدِیعُ السَّمـَاوَاتِ وَالأَرْضِ» یعنی: آفرید آسمانها و زمین را بدون نظیر و مانندی.

و در اصطلاح شرع: بدعت ایجاد کاری یا اعتقادی یا قولی است که در مورد آن اجازه ای از صاحب شرع در کتاب یا سنّت یا اجماع یا قیاس نرسیده است و تحت یکی از قواعد و اصول عام اسلام در نمی‌آید. یا بدعت، ایجاد چیزی است که معارض و مخالف اسلام باشد.

بنابراین هر امر تازه ای که تحقق می‌یابد اگر مطابق قرآن یا سنت یا اجماع یا قیاس بود، مشروع است و اگر مطابق مصادر مذکور نبود ملاحظه می‌شود که آیا تحت یکی از اصول و مبادی عام اسلام قرار می‌گیرد یا نه؟ اگر تحت این اصول واقع شد مشروع است و بدعت نیست و اگر قرار نگرفت بدعت و ضلالت است.

با این تعریف می‌توانیم بین نصوصی که از امور مستحدثه برحذر می‌دارند و از بدعت نهی می‌کنند مانند این فرمایش رسول خدا ج که فرمود: «بر شما باد اطاعت از ولی امر اگر چه برده ای حبشی باشد؛ یقیناً کسانی از شما که زنده بمانند شاهد اختلافات زیادی خواهند بود بر شما باد پیروی از سنت من و سنت خلفای راشدینی که بعد از من می‌آیند و سخت پابند آن باشید و بپرهیزید از امور مستحدثه؛ یقیناً هر بدعتی گمراهی است». و در روایتی دیگر آمده است: «هر گمراهی در آتش است»([11]).

و بین نصوصی که اجازه‌ی اِحداث سنت‌های حَسَنة و گرایش به آنها را داده‌اند سازش و توافق ایجاد کنیم. مثل این فرمایش رسول خدا ج که فرمود: «کسی که سنت حسنه ای را احداث کند ثواب خواهد برد و نیز ثواب کسی‌که به آن عمل می‌کند و کسی‌که سنت سیئه ای را احداث کند گناهکار خواهد شد و نیز بار گناه کسی‌که به آن عمل می‌کند تا روز قیامت بر عهده ی اوست»([12]).

هرگاه به این تقسیم بندی توجه کنیم درمی یابیم که قسمت اول بر احداث سنت‌های حسنه ترغیب می‌کند چرا که جزء اسلام است و اصول و مبادی اش آن را می‌پذیرد، و قسمت دوم مذمت می‌کند از کسی‌که سنت سیئه ای را ایجاد کند وبار گناه آن بر عهده ی اوست و این همان بدعت و گمراهی است که مدنظر حدیث اول است.

این تعریف و تقسیم بندی استنباط شده از فرمایش حضرت که فرود: هرکس در دین ایجاد کند آنچه را که از دین نیست، مردود است([13]).

و در روایتی دیگر فرمود: هرکس کاری را انجام دهد که مطابق امر ما نیست مردود است([14]).

بطوری که حدیث اشاره می‌کند ایجاد امور مستحدثه امری اجتناب ناپذیر است امّا به دو نوع تقسیم می‌شود:

1-  نوآوری مردود: و آن عبارت است از آنچه که مخالف دین باشد و این با توجه به معنای ظاهری حدیث است.

2-  نوآوری مقبول: و آن عبارت است از آنچه که موافق دین باشد و این برگرفته شده از مفهوم حدیث است. زیرا مفهوم و معنای حدیث چنین است: هرکس انجام دهد عملی را که مطابق دستور ماست یا هرکس ایجاد کند چیزی را که در دین ما هست و از خود او نیست، مقبول است. و مراد از (امر ما) در فرمایش حضرت، تمام دین است و در آن عبادت و معاملات مساوی اند. و مراد از (سنّت) راه و طریقه است و آن نیز مشتمل بر عبادات و معاملات است.

پس هر کاری که انجام شود و موافق قواعد و اصول شرعی باشد سنت حسنه است و هر کاری که منافی نصوص یا اصول شرعی باشد بدعت و سنت سیئه است.

از آنچه گذشت معلوم می‌شود که تقسیم بدعت به حسنه و سیئه یا به حقیقیه و اضافیه آنطور که شاطبی در کتاب اِعتصام تقسیم بندی کرده است و یا به واجب و مندوب و حرام و مکروه و مباح که عزالدین عبدالسلام تقسیم بندی کرده فقط یک تقسیم بندی لغوی است.

انواع عبادات رسیده از پیامبر ج

عبادات رسیده از پیامبر ج به دو دسته تقسیم می‌شوند:

1-  عباداتی که مقید به زمان یا مکان یا تعداد یا شکل و حالت معینی است در این نوع واجب است که بدون کم و زیاد کردن و یا تغییر دادن، به همان گونه انجام گیرد، در این موارد هرکس برخلاف آنچه به ما رسیده است تغییری ایجاد کند بدعتگزار است ماند اصول عبادات، تعداد رکعات نماز، ایام روزه و زمان آن، مناسک حج و مقادیر زکات و اموالی که زکات در آنها واجب است و احکام متعلق به عقیده و امثال آنها.

2-  عباداتی که پیامبر ج به آن امر کرده یا راهنمایی نموده یا تشویق و سفارش کرده است ولی آن را به شکل یا زمان و مکان یا حالت و تعداد معینی محدود نکرده، و از انجام آن در زمان خاصی منعی نرسیده است؛ پس مسلمانان در انتخاب وقت و مکان مناسب و حالت و هیأت آن مختارند، با این حال نباید آن را به پیامبر ج نسبت دهند که حضرت به اینگونه یا در آن زمان یا مکان آن را انجام داده است بلکه به استناد اینکه شارع آن را بطور عام اجازه داده است انجام می‌دهد. مانند نماز مستحبی مطلق([15])و روزه ی مطلق و ذکر خدا و خواندن قرآن و دعاء و نیایش و صلوات بر پیامبر ج و اطعام دیگران و قربانی کردن به قصد صدقه و تقرب الی الله و امثال آن.

اگر مسلمانی در یک وقتی که کراهتی ندارد خود را ملزم به خواندن نماز مستحبی کرد و بر این کار مداومت کرد آن را بدعت نمی‌توان شمرد؛ و هم چنین اگر خود را به خواندن دعای معینی در زمان مشخصی ملزم کرد و یا قرآن را بطور روزانه و در وقت معینی خواند بدعت محسوب نمی‌شود، به شرط آنکه ثبوت و تصدیق آن را به پیامبر نسبت ندهد، اگر آن را به پیامبر ج نسبت دهد بدعت است برای اینکه افتراء و کذب بر حضرت است.

کم و زیاد کردن آنچه که از طرف شرع معین شده است

کم کردن عباداتی که از طرف شرع حد و حدود آن مشخص شده حرام و بدعت است و باعث تباهی آن می‌شود. مانند کم کردن تعداد رکعات نماز یا ایام روزه یا تعداد دوره‌های طواف یا تعداد رجم شیطان یا به بازی گرفتن مقادیر زکات و حد نصاب‌های آن یا کم کردن رکنی از ارکان عبادات و امثال آنها.

اما زیاد کردن عبادت دو قسم است: متصل و منفصل؛ یا به عبارت دیگر یا زیاد کردن در اجزاء عبادت است یا زائد بر آن انجام دادن است.

زیاد کردن متصل یا زیاد کردن در اجزاء عبادت:

این نوع زیاد کردن بدعت است مانند زیاد کردن رکوع و سجود یا یک رکعت کامل بطور عمد یا زیاد کردن الفاظی در صیغه ی اذان یا لفظی که مُخل نظام و اسلوب و لحن آن است، مانند زیاد کردن (سیدنا) قبل از نام پیامبر در اذان چون مُخل لحن و سبک آن است. اما اگر زیاد کردن این لفظ موجب خللی نشود و با قصد کامل کردن عبادت و رفع نقص از آن نباشد بلکه بخاطر احترام و ادب باشد مانند زیاد کردن آن در دعای ابراهیمی([16]) مانعی ندارد و بدعت شمرده نمی‌شود. اما زیاد کردن منفصل یا زیاد انجام دادن عبادت:

این قسم دو نوع است یا از انجام آن نهی شده یا نشده است:

اگر از آن نهی شده انجام آن بدعت است مانند نماز مستحبی بعد از صبح و عصر؛ علت بدعت بودن آن این است که گوئی نمازی را وضع کرده ایم و بدون دلیل شرعی آن را واجب کرده ایم.

و اگر از آن نهی نشده، اگر مسلمانی آن را انجام دهد با این عقیده که این عبادت ناقص است و می‌خواهد آن را کامل کند انجام آن حرام و بدعت است و اگر به این عنوان انجام داد که عبادتی مستقل بوده و بطور عام، شرع آن را اجازه داده است انجامش بعد از عبادت یا قبل از آن مانعی ندارد بشرط اینکه آن را به پیامبر ج نسبت ندهد که ایشان چنین کردند مانند اینکه شخصی از مقدار زکات مقرر مبلغ بیشتری را به نفع فقراء پرداخت کند و یا بعد از نماز واجب دو رکعت نماز مستحب بخواند در حالیکه در زمان آن کراهتی نباشد [مثلاً بعد از نماز صبح یا عصر نباشد] یا زیاد کردن صلوات بعد از عبارت: «اَللهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ ومِنْکَ السلامُ تَبارَکتَ وتَعالَیتَ یا ذَالجَلالِ و الاِکْرام»؛ یا زیاد کردن ادعیه و اذکاری بیشتر از آنچه که روایت شده است. و به جا آوردن طواف مستحبی بعد از طواف واجب حج و مانند آنچه که قبل و بعد از اذان برای توجه دادن به رسیدن وقت نماز گفته می‌شود [مانند عجّلوا بالصلواة].

اقوال و آراء علماء درباره ی بدعت.

مؤید آنچه که در تعریف بدعتی که موجب گمراهی است گفتیم، سخنان علمای متقدم است، آن علمائی که علی رغم اختلاف سلیقه و مشرب اسلامیشان مورد اعتماد امت اسلامند. اینک توجه کنید به فرازهایی از آراء آنان:

1-   امام محمّد غزالی رحمه الله

غزالی در کتاب احیاء علوم الدین بعد از اینکه از خوردن غذا بر طَبَق چوبین بحث می‌کند می‌گوید: بدان اگر چه گفتیم خوردن غذا در کنار سفره اولی است اما نمی‌گوئیم از غذا خوردن بر طَبَق نهی شده است بصورت حرام یا مکروه، چون نهی از آن ثابت نشده است و اینکه گویند این کار بعد از رسول خدا ج ابداع شده است، می‌گوئیم: از هر بدعتی نهی نشده است بلکه از بدعتی که با سنت ثابت شده ای متضاد باشد و یا امری از امور شرع را با وجود بقای علت آن نفی کند نهی شده است، و بلکه گاهی ابداع در شرع واجب است آنگاه که علت تغییر کند([17]) و در طبق جزء برداشتن غذا و سهل شدن آن چیزی نیست([18]).

2-   امام ابن تیمیه رحمه الله

در منهاج السنة النبویة بعد از اینکه از اجتماع صحابه (رضی االله عنهم) در نماز تراویح بصورت جماعتی واحد به امامت اُبی بن کعب سخن می‌گوید آمده است که حضرت عمر س گفت: چه خوب بدعتی است این. گوید: چون این اجتماع عمومی قبلاً نبوده از این رو حضرت عمر آن را بدعت نامید؛ زیرا در لغت به آنچه که ابتداءً انجام می‌گیرد بدعت گویند، و آن بدعت شرعی نیست مانند دوست داشتن چیزی که خدا دوست ندارد و واجب کردن آنچه که خدا واجب نکرده و حرام کردن آنچه که خدا حرام نکرده است، پس لازم است که همزمان با انجام فعل عقیده ای باشد که مخالف با شریعت است، و گرنه اگر کسی فعل حرامی را انجام داد و معتقد بود که حرام است، گفته نمی‌شود که او بدعتی را انجام داده است([19]).

3-   ابن حجر عسقلانی رحمهم الله

در کتاب فتح الباری لشرح البخاری وقتی که فرموده ی عمر س چه خوب بدعتی است، را توضیح می‌دهد، آمده است که: بدعت در اصل آن است که بدون مشابهی درگذشته اتفاق افتد و در شرع اطلاق می‌شود به آنچه که در مقابل سنت واقع می‌شود که مذموم است. حق این است که اگر بدعت جزء آنچه که در شرع پسندیده است قرار گیرد بدعت حسنه است و اگر جزء آنچه که در شرع ناپسند است قرار گیرد بدعت قبیح است. در غیر این صورت از نوع مباح است و گاهی به احکام پنجگانه تقسیم می‌شود (حلال، حرام، مکروه، مندوب، مباح)([20]).

4-   امام نووی رحمهم الله

در تهذیب الاسماء و اللغات گوید: (بدعت بکسر باء) در شرع عبارت است از ایجاد آنچه که در عهد رسول خدا ج نبوده و به دو نوع تقسیم می‌شود: حسنه و سیئه. امام محمد عبدالعزیز بن عبدالسلام رحمه الله که بر امامت و منزلت و توانایی وافراش در انواع علوم اتفاق نظر است در آخر کتاب القواعد گوید: بدعت تقسیم می‌شود به واجب، حرام، مکروه، مندوب و مباح. می‌گوید: راه حل این است که آن را بر قواعد شرعی عرضه نمود، اگر تحت قواعد ایجابی واقع شد پس واجب است و اگر تحت قواعد تحریمی قرا رگرفت حرام است و بهمین منوال است در سایر اقسام آن، و اما مثال برای هر کدام:

بدعت واجب مانند: آموختن و آموزش علم نحو، که به کمک آن کتاب خدا و کلام رسولش ج فهمیده می‌شود. فراگیری این علم واجب است چرا که حفظ شریعت واجب است و حفظ آن ممکن نیست مگر با علم نحو، آنچه که باعث انجام گرفتن امر واجب شود، آن نیز واجب است و مانند حفظ الفاظ غیرمأنوس قرآن و سنت (تا برای دیگران قابل فهم شود).

و تدوین اصول فقه و اصول دین (برای مقابله با افکار نادرست بظاهر منطقی) و مثل بحث و تحقیق در جرح و تعدیل حدیث و جدا کردن حدیث صحیح از سقیم. و بنا به اصول و قواعد شرعی حفظ شریعت واجب کفایی است در آن مواردی که مشخص نشده‌اند و این کار جز با آنچه که بیان کردیم ممکن نمی‌شود.

بدعت حرام مانند: فرقه‌های قدریه، جبریه، مرجئه و مُجَسَّمه([21]) که پاسخ به اقوال آنها از بدعت‌های واجب است (به منظور حفظ اصول دین).

بدعت مستحب مانند: مدارس و جاهائیکه برای فقرا ساخته می‌شوند و هر کار خیری که در عصر اول رسالت نبوده است، از جمله: نماز تراویح، بحث در دقایق تصوف و اصول مناظره و جدل و تشکیل محافل بحث و فحص بمنظور رضای خدا.

بدعت مکروه مانند: مُزَین و مُذَهَّب کردن مساجد و تذهیب قرآن.

بدعت مباح مانند: دست دادن و مصافحه کردن و استفاده ی زیاد از غذاها و نوشیدنی‌های لذیذ و لباسها و خانه‌های زیبا و پوشیدن رداء و طیلسان و گشاد کردن آستین‌ها.

سپس امام نووی از امام شافعی نقل می‌کند که فرمود: امور نوظهور دو نوعند:

یکی آنچه که مخالف قرآن یا سنت یا حدیث یا اجماع است، این نوع بدعت، گمراهی است.

دوم: آنچه که در امور خیر ایجاد می‌شود بدعت مذموم نبوده و هیچ یک از علماء مخالف آن نیستند. عمر س در مورد نماز تراویح فرمود: «نِعْمَتِ البِدْعَةُ هذه»؛ یعنی به جماعت خواندن نماز تراویح قبلاً معمول نبوده حالا که انجام گرفته مانعی ندارد.

و نیز گوید: از اموری که تازه پیدا می‌شوند آنچه در شرع اصل و اساسی ندارد بدعت نامیده می‌شود و آنچه که مطابق قوانین و دلائل شرعی باشد بدعت محسوب نمی‌شود([22]).

5-   نظر زرقانی رحمه الله

در شرح الموطّأ (امام مالک) در مورد فرمایش عمر س که فرمود: نِعْمَتِ البدعةُ هذه. گوید: بدعتی که از آن نهی شده است آن است که خلاف سنت باشد. عبدالله بن عمر س در مورد نماز الضحی (چاشت) گفت: چه خوب بدعتی است، سپس می‌افزاید: این قول بیانگر رأی و اجتهاد است([23]).

6-   نظر ابن رجب حنبلی رحمه الله

گوید: مراد از بدعت امور نوظهوری است که در شرع دلیلی برای آن نمی‌توان یافت اما آنچه دارای دلیل و قاعده ی شرعی می‌باشد، بدعت تلقی نمی‌شود هر چند از نظر لغت بدعت است([24]).

7-   نظر ابن حجر هیتمی /

گوید: بدعت از نظر لغت آن است که جدیداً درست شده و از نظر شرع آن است که برخلاف امر شرع و قواعد عام و خاص آن باشد([25]).

8-   زرکشی /

گوید: بدعت در شرع در مورد امور مستحدثه‌ی مذموم وضع شده است.

9-   در کتاب الاسعاف بالطلب مختصر شرح المنهج المنتخب علی قواعد المذهب اثر علامه احمد بن علی منجور که مربوط به فقه مالکی است از امام قرافی در بخش 252 نقل می‌کند که: بدان در مدارکی که من دیده ام اصحاب بر رد بدعت متفق القولند و ابن ابی زید و دیگران آن را معین کرده اند، و تفصیل مطلب آن است که بدعت بر پنج نوع است:

1-  بدعت واجب: آن است که تحت قوانین واجب شرعی آید؛ مانند: تدوین و جمع آوری قرآن و سنت آنگاه که ترس از بین رفتن آنها باشد چون رسانیدن دین خدا به آیندگان اجماعاً واجب است و اِهمال در آن حرام است و در اینگونه موارد شایسته نیست که در واجب بودن آن دچار اختلاف شد.

2-  بدعت حرام: آن است که تحت اصول و قواعد تحریمی شرعی واقع شود مانند گمرک و سایر جور و ستم‌هایی که متدول شده و مستحدثاتی که منافی اصول شریعت‌اند مانند مقدم داشتن جاهلان بر علماء و واگذاری مسئولیت‌های شرعی از راه توارث به کسی‌که صلاحیت ندارد، به این دلیل که پدرش صاحب آن منصب بوده است در حالیکه خود او شایستگی آن را ندارد.

3-  بدعت مستحب: آن است که تحت قواعد مندوب و استحبابی واقع شود مانند جماعت در نماز تراویح و ایجاد وضعیت و هیأتی شایسته برای قضات و استانداران به خلاف سیره ی صحابه (شم) (که ساده و بی‌آلایش بودند) بدلیل ایکه مصالح و مقاصد شریعت جز با منزلت استانداران در نزد مردم، تحقق نمی‌یابد.

4-  بدعت مکروه: آن است که تحت قواعدی که در شرع کراهت دارند واقع شود مانند اختصاص دادن روزهایی بعنوان خوب و مبارک جهت انجام برخی عبادات.

5-  بدعت مباح: آن است که تحت قواعدی که در شرح مباح است واقع شود، مانند درست کردن الک و غربال برای بیختن آرد. در روایت آمده است: اولین چیزی که مردم پس از رسول خدا ج ساختند الک بود، و چون بهتر کردن زندگی و بهبود آن مباح است پس تهیه ی وسایل آن نیز مباح است از تمام اینها می‌توان فهمید که هر چیزی که بدعت نامیده می‌شود عامل گمراهی نیست چون آن دسته از بدعت‌ها که تحت قواعد شرعی قرار می‌گیرند فراوانند، بنابراین انجامشان ضلالت نیست و اطلاق بدعت بر آنها از نظر لغت است نه از نظر شرع. پس بدعت (شرعی) همان نوع حرام و مکروه است که تحت اصول و قواعد عام و کلی شریعت واقع نمی‌شوند([26]).

1302 - [8] (صَحِیح)

وَعَن السَّائِب بن یزِید قَالَ: أَمَرَ عُمَرُ أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ وَتَمِیمًا الدَّارِیَّ أَنْ یَقُومَا لِلنَّاسِ فِی رَمَضَانَ بِإِحْدَى عَشْرَةَ رَکْعَةً فَکَانَ الْقَارِئُ یَقْرَأُ بِالْمِئِینَ حَتَّى کُنَّا نَعْتَمِدُ عَلَى الْعَصَا مِنْ طُولِ الْقِیَامِ فَمَا کُنَّا نَنْصَرِفُ إِلَّا فِی فُرُوعِ الْفَجْرِ. رَوَاهُ مَالک([27]).

1302- (8) سائب بن یزید س گوید: عمر بن خطاب س، ابی بن کعب س و تمیم داری س را مأمور کرد تا در شب‌های ماه رمضان، یازده رکعت به همراه مردم بخوانند؛ (سائب بن یزید س در ادامه گوید:) قاری، (سوره‌هایی که مشتمل بر) بیش از صد آیه بود، (در نماز تراویح) قرائت می‌کرد تا جایی که ما از طولانی‌بودن قیام، (خسته و درمانده می‌شدیم و) بر عصاها و چوب‌دستی‌ها تکیه می‌نمودیم؛ و نماز را ادامه می‌دادیم و (به خانه‌هایمان) تا نزدیکی‌های صبح صادق، برنمی‌گشتیم.

[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].

شرح: «ان یقوما للناس فی رمضان باحدی عشرة رکعة»:

امام ابوحنیفه، امام مالک امام شافعی، امام احمد بن حنبل و جمهور امّت اسلامی، بر بیست رکعت بودن نماز تراویح، اتفاق‌نظر دارند؛ البته از امام مالک، دو روایت دیگر نیز نقل شده است: یکی 36 رکعت و دیگری 41 رکعت؛ که در واقع در روایت 41 رکعت، سه رکعت وتر و دو رکعت بعد از وتر نیز داخل هستند و باقی‌مانده 36 رکعت می‌باشد. کوتاه سخن این که، از امام مالک فقط دو روایت منقول است: اولی، مطابق با نظریه‌ی جمهور؛ و دوّمی، مبنی بر سی و شش رکعتی بودن نماز تراویح.

منشأ روایت 36 رکعت تراویح، این است که در آن زمان، مردم مکه، بیست رکعت تراویح می‌خواندند؛ امّا میان هرچهار رکعت، یک طواف انجام می‌دادند؛ و از آن جایی که اهل مدینه، به طواف خانه‌ی کعبه، دسترسی نداشتند، به جای هر بار طواف کردن، چهار رکعت به نمازشان افزودند و بدین صورت تراویح آن‌ها نسبت به تراویح مردم مکه، شانزده رکعت اضافه داشت. از این رو، معلوم شد که از دیدگاه مردمان مدینه نیز اصل تراویح، بیست رکعت بوده است؛ و بدین ترتیب می‌توان گفت که بر بیست رکعت بودن تراویح، اجماع امّت صورت گرفته است.

البته علامه ابن تیمیه/گوید: دلیل و روایتی قاطع در مورد تعداد رکعت‌هایی که رسول خدا ج خوانده است وجود ندارد؛ چون روایات در این مورد، مختلف و متفاوتند؛ از این رو، در نماز تراویح، بر عددی معین تأکید نمی‌شود؛ زیرا پیامبر ج بر عددی تأکید نکرده‌اند؛ و هر قدر مسلمان، آن را بیشتر انجام دهد، ثواب و پاداشش بیشتر است و حق احیای شبی از شب‌های رمضان را به جای آورده است.

و غیر مقلّدان معاصر، در این باره، با مخالفت با جمهور امّت، قائل به هشت رکعتی بودن تراویح هستند. آنان، انتقادها و اعتراض‌های فراوانی بر نظریه و دیدگاه جمهور کرده‌اند.

اعتراض اول، این است که از حدیث ابوذر س (حدیث شماره 1298) معلوم می‌شود که پیامبر اکرم ج فقط سه روز، نماز تراویح را خوانده‌اند که از این امر، فقط مستحب بودن تراویح را می‌توان مراد گرفت نه سنّت بودن آن؛ در حالی که جمهور به آن، «سنّت مؤکّده» می‌گویند.

در پاسخ به این اعتراض، گفته شده است که سنّت بودن نماز تراویح، از فرموده‌ی خود آن حضرت ج ثابت می‌شود؛ آن‌جا که می‌فرماید: «انّ الله تبارک وتعالی، فرض صیام رمضان علیکم وسننتُ لکم قیامه» (نسایی و ابن ماجه)؛ «بی‌گمان، خداوند بلندمرتبه، روزه‌ی رمضان را بر شما فرض کرده و من نیز، قیام و شب زنده‌داری آن را برای شما سنّت قرار داده‌ام».

و در حدیث ابوذر س نیز، مداومت و پای‌بندی بر نماز تراویح در ابتدای مشروعیت آن، ذکر نشده است؛ امّا به طور انفرادی و تنها خواندن آن، نفی نشده است؛ بلکه در احادیث و روایات دیگری آمده است که پیامبر ج در شب‌های رمضان، نسبت به غیر رمضان، بیشتر نماز می‌خواندند که به ظاهر نمازش تراویح بوده که به صورت انفرادی می‌خوانده است.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، اهمیت دادن صحابه به نماز تراویح و مداومت بر خواندن آن، خود دلیلی است بر سنّت بودن نماز تراویح؛ زیرا سنّت خلفای راشدین نیز سنّت مؤکّده محسوب می‌شود؛ به دلیل آن که پیامبر ج می‌فرماید: «علیکم بسنّتی و سنة الخلفاء المهدیین الراشدین» (ابوداود)؛ «سنّت و روش من و خلفای هدایت یافته و هدایت‌گر را بر خود لازم بگیرید».

اعتراض دوم، این است که بیست رکعت نماز تراویح، از پیامبر ج ثابت نیست.

در پاسخ باید گفت که در موطأ امام مالک از یزید بن رومان روایت شده است که گوید: «کان الناس یقومون فی زمان عمر بن خطاب فی رمضان بثلاث وعشرین رکعة»؛ «مردم در روزگار خلافت عمر بن خطاب س، بیست و سه رکعت نماز تراویح می‌گزاردند».

و در سنن کبری بیهقی از سائب بن یزید س روایت است که گفت: «کانوا یقومون علی عهد عمر بن خطاب فی شهر رمضان بعشرین رکعة وکانوا یقومون بالـمأتین وکانوا یتوکئون علی عصیّهم فی عهد عثمان من شدة القیام»؛ «مردم در روزگار خلافت عمر بن خطاب س در ماه رمضان، بیست رکعت تراویح می‌گزاردند و صدها آیه در نماز می‌خواندند؛ و در روزگار خلافت عثمان بن عفّان س، از شدّت قیام، بر عصاها و چوب‌دستی‌های خویش تکیه می‌کردند».

این بیست رکعت را عمر بن خطاب س زمانی مقرّر کرد که عده‌ی زیادی از صحابه حضور داشتند - همچنان که از این دو روایت و روایت عبدالرحمن بن عبدالقاری (به شماره 1301) این امر به وضوح مشخص است - و هیچ یک از آنان، بر این کار و عملکرد عمر س اعتراضی نکرد؛ بلکه همه‌ی آنان، بر این نظر عمل کرده و همه‌ی اصحاب و تابعان، بیست رکعت خواندن تراویح را ادامه دادند؛ و این امر، خود دلیل اجماع اصحاب بر بیست رکعت بودن تراویح می‌باشد.

و اگر چنانچه در بحث رکعت‌های نماز تراویح، فقط همین دلیل (اجماع صحابه و تعامل مردمان حَرَمین شریفین) را داشته باشیم، کافی و بسنده خواهد بود؛ زیرا اگر تعداد بیست رکعت از پیامبر ج ثابت نمی‌بود، چگونه عمر بن خطاب س - که سرسخت‌ترین مبارز، بر ضدّ بدعت‌ها و خلاف سنّت بود - بر آن عمل کرده و آن را گسترش و رواج داده است! و فرموده‌ی آن حضرت ج: «فعلیکم بسنّتی و سنّة الخلفاء المهدیین الراشدین»، خود دلیلی است بر تقلید از عمل عمر بن خطاب‌ س.

حذیفه س گوید: پیامبر ج فرمودند: «اقتدوا باللذین من بعدی: ابیبکر و عمر» (ترمذی)؛ «بعد از من، به ابوبکر س و عمر س اقتدا کنید».

و حذیفه س در روایتی دیگر گوید: «کنّا جلوساً عند النبیّ ج فقال: انّی لاادری مابقائی فیکم؟ فاقتدوا باللذین من بعدی واشار الی ابیبکر وعمر» (ترمذی)؛ «ما در محضر پیامبر ج نشسته بودیم؛ آن حضرت ج فرمودند: نمی‌دانم چه اندازه‌ای در میان شما می‌مانم؛ پس به دو نفر بعد از من، اقتدا کنید؛ و به ابوبکر س و عمر س اشاره کردند».

و اگر نگاهی گذرا به تواریخ، کتب حدیث، و غیره پیرامون سیمای فاروق داشته باشیم،به وضوح مشاهده می‌کنیم که در صحنه‌ی داغ جنگ‌ها و در ستادهای فرماندهی پیامبر ج، حضرت عمر س دست بر قبضهِ‌ی ششمیر برنده‌اش و با همه‌ی قهر و قدرت و هول و هراس و تیزبینی که دارد، سرا پا در قید اطاعت پیامبر ج قرار گرفته است و در نتیجه به او حق می‌دهیم که بعدها کارنامه‌ی خود را در زمان پیامبر ج در این دو جمله خلاصه کرده است:

1-  در خدمت پیامبر ج شمشیری از نیام کشیده بودم که تا او مرا به غلاف نمی‌کشید و از کاری منع نمی‌فرمود، به هر نقطه‌ای نشانم می‌داد نشانه می‌رفتم.

2-   در خدمت پیامبر ج برده و غلام و گاردِ محافظ او بودم.

براستی عمر س از مشاوران نزدیک و محرم‌ راز و جانشین و وزیر برحق پیامبر ج بود.

و اگر نگاهی دیگر به تاریخ بیندازیم، حضرت عمر س را در بُعدی دیگر مشاهده می‌نمائیم و این مرتبه نه با شمشیر، بلکه با هوش تیزتر از شمشیر، و نه در صحنه‌های جنگ بلکه در صحنه‌ی تحولات اخلاقی و معضلات روابط اجتماعی، حضرت عمر س را با فکر سراسر فروغ و نبوغ و سراپا در اطاعت پیامبرخدا ج می‌بینیم و مشاهده می‌کنیم که عمر س در زمینه‌ی اصلاح اخلاق مردم و نوع برخورد با کفار و با منافقان، طرح‌هایی را به پیامبر ج پیشنهاد می‌کند و تقاضاهایی را به او عرضه می‌دارد که بعد از مدتی(کم یا زیاد) پاسخ مثبت آنها نه در زمین بلکه از آسمان به صورت وحی بر پیامبر ج فرود می‌آید و به «موافقات عمر س» در میان مسلمانان مشهور می‌شوند.

و در نتیجه از اعماق ضمایر آگاه و روشن، ‌معنای این فرموده‌ی پیامبر ج را درک می‌کنیم که درباره ذکاوت و درایت و تیز بینی و قدرت درک و فراست عمر س می‌فرماید:

«انه قد کان فیما مضی قبلکم من الامم ناس محدثون وانه ان کان فی امتی هذه منهم، فانه عمربن الخطاب» [بخاری و مسلم]

«در ادیان پیشین افرادی وجود داشتند که اهل الهام بوده‌اند و از مسائل نهانی و پشت پرده، طوری بحث کرده‌اند که گویی چیزهایی به آنها گفته شده است واگر در امت من، هم‌چنین کسی وجود داشته باشد همانا عمربن خطاب است»

کتابهای معتبرحدیث، تفسیر وتاریخ اسلامی موافقات حضرت عمر س را بیش از بیست فقره روایت کرده‌اند که در حقیقت همین حدیث نیز یکی از موافقات ایشان به شمار می‌آید چرا که در آخر پیامبر ج سخن عمر س را تأیید می‌کند و مهر توافق وتأیید بر آن می‌نهد.

در حقیقت، حضرت عمر س بر اساس گفته‌ها و آموزه‌های خودِ پیامبر ج، ابوهریره س را باز گرداند، چرا که عمر س به خوبی می‌دانست که در مقابل دستور پیامبر ج نباید ایستاد. آیا امکان دارد آن عمری که رسول‌خدا ج درباره‌اش فرمود:

«لوکان بعدی نبی لکان عمر». «اگر بعد از من پیامبری می‌بود، البته او عمر می‌بود»

و نیز فرمود:

«ان الله جعل الحق علی لسان عمر وقلبه»: «همانا خداوند متعال کلمه‌ی حق را بر زبان عمر و قلبش قرار داده است».

و در جایی دیگر می‌فرماید:

«ان الشیطان یخاف منک یا عمر»: «ای عمر! براستی شیطان از تو می‌ترسد».

و حضرت علی س می‌فرمود:

«ما کنا نبعد أن السکینه تنطق علی لسان عمر». «ما یاران پیامبر ج این را بعید نمی‌شمردیم که سکینه و آرامش بر زبان عمر س صحبت می‌کند».

[هر چهار حدیث از مشکاة باب مناقب عمر س روایت شده است]

آیا امکان دارد این چنین فردی از جانب خود قانون‌گذاری کند و از جانب خود در میان مردم حکم تعیین کند.

از این رو امام ابویوسف می‌گوید: «سألتُ اباحنیفة عن التراویح وما فعله عمر س. فقال: التراویح سنّة مؤکّدة ولم یترخصه عمر من تلقاء نفسه ولم یکن فیه مبتدعاً ولم یأمر به الّا عن اصل لدیه وعهد من رسول الله». (مراقی الفلاح، فصل فی صلاة التراویح ص 81)؛ «از ابوحنیفه/در مورد نماز تراویح و آنچه عمر بن خطاب س در این زمینه انجام داده بود، پرسیدم. وی در پاسخ گفت: نماز تراویح، سنّت مؤکده است؛ و عمر بن خطاب س آن را از پیش خود اختراع نکرد؛ زیرا که عمر س بدعتگزار نبود؛ بلکه بیست رکعت تراویح را از روی اساس و منبع و از تعالیم و آموزه‌های پیامبر ج فراگرفته بود».

و اگر چنانچه فرض را بر آن بگذاریم که چنین اشتباهی از عمر بن خطاب س سرزده باشد، در آن صورت صحابه‌هایی که بر کوچکترین سنّت آن حضرت ج جان و مال خویش را فدا می‌کردند، چگونه در مقابل عمل عمر بن خطاب س سکوت اختیار نمودند؟! پس به یقین معلوم می‌شود که ایشان، حدیثی قولی یا فعلی از پیامبر ج در این رابطه در اختیار داشتند - هر چند که با سند صحیح به ما نرسیده باشد -. تأیید این نظریه و دیدگاه، از حدیث مرفوع عبدالله بن عباس س ثابت می‌شود که گوید: «انّ رسول الله ج کان یصلّی فی رمضان عشرین رکعة والوتر»؛ «رسول خدا ج در ماه رمضان، بیست رکعت تراویح با وتر می‌گزاردند».

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «المطالب العالیة» (باب قیام رمضان، شماره‌ی حدیث 534) این حدیث را به نقل از «مصنّف ابن ابی شیبة» و «مُسند عبد بن حمید» نقل کرده است. این حدیث، به اعتبار سند، ضعیف می‌باشد، امّا با اجماع و تعامل امّت (به ویژه حَرَمین شریفین) تأیید می‌گردد.

امّا بر این حدیث، انتقاد وارد شده است مبنی بر این که، این حدیث با حدیث صحیح بخاری، تعارض دارد. در حدیث صحیح بخاری، عایشه ل درباره‌ی آن حضرت ج گوید: «ما کان یزید فی رمضان ولا فی غیره علی احدی عشرة رکعة»؛ یعنی پیامبر ج در رمضان و غیر رمضان، یازده رکعت می‌خواند؛ هشت رکعت تراویح و سه رکعت وتر.

البته این اعتراض، ناشی از غفلت و ناآگاهی می‌باشد؛ چون نه موافقان و نه مخالفان، ظاهر حدیث را مراد نگرفته‌اند؛ و حدیث، بیانگر عادت پیامبر ج نیز نیست؛ چون عایشه ل در این حدیث گفته است که پیامبر ج در رمضان و غیررمضان، فقط یازده رکعت خوانده است. و در حدیث دیگری می‌فرماید: علاوه از دو رکعت سنّت صبح، سیزده رکعت خوانده‌اند؛ و هیچ‌کس نمی‌تواند این دو حدیث را معارض یکدیگر قرار دهد و یکی را با دیگری رد نماید؛ بلکه همگان به صحّت و درستی هردو حدیث اعتراف دارند؛ ولی هریک را مربوط به زمانی خاصّ می‌دانند.

و علماء و صاحب‌نظران دینی گفته‌اند که: این بخش از حدیث عایشهp: «ما کان یزید»، عمل دائمی پیامبر ج را بیان نمی‌کند، بلکه اکثر اوقات، پیامبر ج چنین می‌کرده‌اند؛ و حدیث خواندن سیزده رکعت، عمل آن حضرت ج در برخی اوقات را متذکر شده است. پس معلوم شد که هردو حدیث صحیح، بیانگر عادت دائمی و همیشگی رسول خدا ج نیست؛ و با استناد به همان مرجع می‌توان گفت که گاهی پیامبر ج برخلاف این عادت عمل کرده و سیزده رکعت خوانده است؛ و این نظر، معارض با حدیث پیشین نیست؛ به همین ترتیب، اگر گفته شود که گاهی پیامبر ج بیست رکعت خوانده است، هیچ تعارضی با حدیث عایشه ل به وجود نمی‌آید.

به هر حال، می‌توان به انتقاد معترضان چنین گفت که این حدیث (حدیث عایشهل مبنی بر یازده رکعت) درباره‌ی تراویح نیست، بلکه در مورد نماز تهجّد می‌باشد؛ امّا غیر مقلّدان می‌گویند: نماز تراویح و نماز تهجّد، هردو یکی هستند و از پیامبر ج ثابت نشده است که در ماه رمضان، دو نوع نماز خوانده باشد.

این ادعای غیرمقلّدان، به طور کامل، اشتباه است؛ زیرا نماز تراویح در روزگار پیامبر ج و روزگار خلافت عمر بن خطّاب س، همیشه در ابتدای شب خوانده می‌شده است (همچنان که در حدیث عبدالرحمن بن عبدالقاری - به شماره 1301- آمده است.) و حال آن که نماز تهجّد، همواره در آخر شب خوانده می‌شود.

عبدالرحمن بن عبدالقاری می‌گوید: زمانی که عمر بن خطّاب س مشاهده کرد که مردم به امامت ابی بن کعب س تراویح می‌خوانند؛ فرمود: «نعمت البدعة هذه»؛ «چه خوب بدعتی است». و در ادامه فرمود: «و الذی تنامون عنها افضل من الّتی تقومون»؛ «کسانی که می‌خوابند و در آخر شب بیدار می‌شوند، پاداششان بیشتر از کسانی است که اول شب نماز می‌خوانند». راوی می‌گوید: «یرید آخر اللیل وکان الناس یقومون اوله»؛ «مراد عمر بن خطاب س آخر شب بود؛ زیرا مردم در آن روزگار، در اول شب، نماز می‌گزاردند». (بخاری)

یعنی نماز تهجّد که در آخر شب خوانده می‌شود، از این نمازی که اکنون می‌خوانید، افضل و بهتر است؛ و از آن جایی که اکثر مردم به خواندن تراویح بسنده می‌کردند و تهجّد نمی‌خواندند، عمر بن خطاب س آن‌ها را با این کلام، متوجه شأن و جایگاه والای نماز تهجّد نمود و درباره‌ی عدم ترک آن یادآوری کرد که در ابتدای شب، تراویح و در پایان شب، تهجّد بخوانید و اگر این کار را نمی‌توانید انجام دهید، تراویح را به تأخیر اندازید تا فضیلت تهجّد نیز به دست آید. از این ماجرا، این نتیجه به دست می‌آید که تراویح و تهجّد، اسامی یک نماز نیستند، بلکه هریک دارای مفهومی جداگانه می‌باشند.

و در حدیث ابوذر س (حدیث شماره 1298) که نماز جماعت تراویح را در شب‌های بیست و سوم، بیست و پنجم و بیست و هفتم ذکر می‌کند، چنین آمده است که در سه شب، تراویح در آغاز شب خوانده شده است؛ و منظور وی، از جمله‌ی «فقام بنا حتی تخوفنا الفلاح» (در شرح ماجرای شب بیست و هفتم) این نبوده است که تراویح با تأخیر خوانده شود، بلکه منظور آن، این است که تراویح، بسیار طولانی شد.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، پیامبر ج نماز تهجّد را با جماعت نمی‌خواندند؛ در صورتی که از حدیث ابوذر س معلوم می‌شود که آن حضرت ج نماز تراویح را با جماعت می‌خواندند؛ از این رو، تهجّد و تراویح را یکی دانستن، به هیچ عنوان درست نمی‌باشد؛ و منظور از حدیث عایشه ل این است که پیامبر ج در رمضان و غیررمضان، نماز تهجّد را هشت رکعت می‌خوانده است؛ و این روایت، حدیث بیست رکعت خواندن آن حضرت ج را نفی نمی‌کند؛ تا جایی که احادیث دیگری نیز از عایشه ل در تأیید آن نقل شده است؛ به عنوان مثال: می‌گوید: «کان رسول الله ج یجتهد فی رمضان ما لا یجتهد فی غیره» (صحیح مسلم)؛ «رسول خدا ج در ماه رمضان چنان برای عبادت و پرستش خدا، تلاش می‌کردند که در غیر آن، این تلاش را نمی‌نمودند». و اگر رمضان با غیررمضان تفاوتی ندارد، پس معنا و مفهوم حدیث چیست؟

و در روایتی دیگر می‌گوید: «اذا دخل العشر احیی اللیل وایقظ اهله وجدّ وشدّ المئزر» (مسلم)؛ «هرگاه دهه‌ی آخر رمضان فرا می‌رسید، آن حضرت ج شب را با عبادت زنده می‌داشت و خانواده را بیدار می‌کرد و تلاش و کوشش می‌نمود و کمر خویش را برای عبادت می‌بست».

پس اگر طبق حدیث عایشهp، نماز شب ماه‌های سال برابر بودند، پس منظور از اجتهاد و کوشش در ماه رمضان - به ویژه در دهه‌ی آخر - چه معنا و مفهومی دارد؟

خلاصه، نماز تراویح و نماز تهجّد، نمازهای جداگانه‌ای به شمار می‌آیند؛ البته امکان دارد که گاهی، یکی از آن دو، جانشین دیگری باشد، به عنوان مثال: اگر به وقت تهجّد، تراویح خوانده شود، در ضمن آن، نماز تهجّد نیز ادا می‌گردد؛ همچون دیگر نمازهای نفل؛ به عنوان مثال: اگر به هنگام چاشت، نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) خوانده شود، آن نماز، جانشین نماز ضُحی است؛ و اگر نماز خسوف (ماه‌گرفتگی) به وقت تهجّد خوانده شود، نماز تهجّد نیز ادا می‌گردد. و بههمین ترتیب است حدیث ابوذر س - در شرح داستان شب آخر که نماز تراویح تا صبح ادامه پیدا کرد - که در ضمن آن، فضیلت نماز تهجّد نیز به دست آمد.

برخی از غیرمقلّدان، در توجیه روایات مذکور، گفته‌اند: مراد از آن روایات، طولانی بودن قیام می‌باشد نه زیاد بودن رکعت‌ها.

امّا بعید به نظر می‌رسد که پیامبر ج در تمام شب، فقط هشت رکعت خوانده باشند؛ و از طرفی، در موطأ امام مالک از عایشه ل حدیثی منقول است که در آن، عبارت «کثر صلاته» آمده است که توجیه مذکور را به طور کلّی رد می‌کند؛ چون تکثیر رکعت‌ها به وسیله‌ی تراویح صورت می‌گرفته است.

انتقاد دیگری که بر دیدگاه جمهور شده است، این است که همچنان که از عمر س بیست رکعت تراویح، نقل گردیده است، به همین ترتیب، یازده رکعت، سیزده رکعت و بیست و یک رکعت خواندن عمر بن خطاب س نیز ثابت است.

در پاسخ چنین گفته شده است که این روایات، مربوط به زمانی است که هنوز در این باره، اجماع صحابه بر بیست رکعت بودن نماز ترایح صورت نگرفته بود؛ به دلیل این که پس از اجماع، همه‌ی صحابه و بعد از آن‌ها، تابعان، بیست رکعت تراویح می‌خوانده‌اند و تعامل امّت نیز بر همین عمل بوده است؛ و امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، در این باره اتفاق‌نظر دارند؛ از این رو، استدلال از روایات قبل از اجماع، برخلاف اصول می‌باشد.

این بود، خلاصه‌ای از دیدگاه جمهور امّت اسلامی پیرامون تعداد رکعت‌های نماز تراویح.

1303 - [9] (صَحِیح)

وَعَن الْأَعْرَج قَالَ: مَا أَدْرَکْنَا النَّاسَ إِلَّا وَهُمْ یَلْعَنُونَ الْکَفَرَةَ فِی رَمَضَانَ قَالَ: وَکَانَ الْقَارِئُ یَقْرَأُ سُورَةَ الْبَقَرَةِ فِی ثَمَانِ رَکَعَاتٍ وَإِذَا قَامَ بِهَا فِی ثِنْتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً رَأَى النَّاسُ أَنه قد خفف. رَوَاهُ مَالک([28]).

1303- (9) اعرج/(یکی از مشاهیر و بزرگان تابعی) گوید: مردمان را در این حالت دریافتیم که در ماه رمضان (و در نماز وتر،) کافران را نفرین می‌کردند؛ و قاری (امام)، سوره‌ی بقره را در هشت رکعت می‌خواند و هرگاه سوره‌ی بقره را در دوازده رکعت می‌خواند، مردم متوجه می‌شدند که امام، قرائت را تخفیف داده و سبک گردانیده است.

[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].

شرح: «ما ادرکنا الناس الّا وهم یلعنون الکفرة فی رمضان»: مراد از «الناس» در حدیث، صحابه و بزرگان تابعی است.

صحابه و بزرگان تابعی در ماه رمضان و در قنوت نماز وتر، چنین دعا می‌کردند:

«اللهم اغفرلنا وللمؤمنین والـمؤمنات والـمسلمین والـمسلمات والّف بین قلوبهم واصلح ذات بینهم وانصرهم علی عدوهم؛ اللهم العن الکفرة الذین یصدّون عن سبیلک ویکذّبون رُسُلک ویقاتلون اولیاءک؛ اللهم خالف بین کلمتهم وزلزل اقدامهم وانزل بهم بأسک الذی لاتردّه عن القوم الـمجرمین» (مصنّف ابن ابی شیبه).

«بار خدایا! ما و مردان و زنان مؤمن و حقگرا را ببخش و در بین دل‌های آنان، اُلفت و محبّت و صلح و آشتی ایجاد کن و آن‌ها را بر دشمنانشان، پیروزی ببخش. بار خدایا! کافران را لعنت کن و از رحمت‌های خویش دور گردان؛ کسانی که مردمان را از راه راست تو بازمی‌دارند و پیامبرانت را تکذیب می‌کنند و دوستانت را به قتل می‌رسانند. بار خدایا! در بین کافران اختلاف و چند دستگی ایجاد کن و قدم‌های آنان را متزلزل گردان و عذاب خویش را بر آنان فرو بفرست؛ همان عذابی که از گروه مجرمان، به خطا نمی‌رود».

و احتمال دارد که این قنوت، مخصوص نیمه‌ی آخر رمضان باشد؛ و با این توجیه، اختلاف، برچیده می‌شود و در میان احادیث و روایات مختلف و گوناگون، جمع کرده می‌شود؛ زیرا عمر بن خطاب س گوید: «السنّة اذا انتصف رمضان ان تلعن الکفرة فی الوتر»؛ «سنّت، این است که هرگاه ماه رمضان نصف شد، در نماز وتر، کافران را نفرین کنی». و چنان که پیش‌تر گذشت، این حدیث صحیح است.

و ابوداود نیز چنین نقل کرده است: «انّه لمّا جمع النّاس علی اُبیّ، لم یقنت بهم الّا فی النصف الثانی»؛ «چون عمر بن خطاب س مردم را بر امامت ابی بن کعب س جمع کرد، ابی س فقط در نیمه‌ی دوم ماه رمضان، برای آنان، قنوت خواند».

و این دو حدیث، حمل بر قنوت مخصوصی می‌شود که در نیمه‌ی دوم رمضان، در آن، کافران مورد لعن و نفرین قرار می‌گرفتند.

1304 - [10] وَعَن عبد الله

بن أبی بکر قَالَ: سَمِعت أبی یَقُولُ: کُنَّا نَنْصَرِفُ فِی رَمَضَانَ مِنَ الْقِیَامِ فَنَسْتَعْجِلُ الْـخَدَمَ بِالطَّعَامِ مَخَافَةَ فَوْتِ السَّحُورِ. وَفِی أُخْرَى مَخَافَة الْفجْر. رَوَاهُ مَالک([29]).

1304- (10) عبدالله ابن ابی‌بکر (بن محمد بن عمرو بن حزم انصاری)  س گوید: از ابی بن کعب س شنیدم که می‌گفت: در ماه رمضان، پس از گزاردن نماز تراویح، (به خانه‌هایمان) برمی‌گشتیم و از خدمتکاران خویش می‌خواستیم تا در آوردن خوراک برای سحری، شتاب ورزند، از بیم آن که مبادا (به خاطر طلوع صبح صادق)، سحری را از دست بدهیم.

و در روایتی دیگر چنین آمده است: (از خدمتکاران خویش می‌خواستیم تا در آوردن خوراک برای سحری، شتاب ورزند،) از بیم آن که مبادا صبح صادق طلوع نماید.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

«فنستعجل»: می‌خواستیم که عجله کنند؛ درخواست شتاب می‌کردیم.

«الخدم»: جمع خادم: خدمتکار؛ نوکر؛ کارگر خانگی؛ پادو؛ پیش‌خدمت؛ مُستخدم.

1305 - [11] (ضَعِیف)

وَعَنْ عَائِشَةَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «هَل تدرین مَا هَذِه اللَّیْل؟» یَعْنِی لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ قَالَتْ: مَا فِیهَا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ فَقَالَ: «فِیهَا أَنْ یُکْتَبَ کلُّ مَوْلُودٍ مِنْ بَنِی آدَمَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ وَفِیهَا أَنْ یُکْتَبَ کُلُّ هَالِکٍ مِنْ بَنِی آدَمَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ وَفِیهَا تُرْفَعُ أَعْمَالُهُمْ وَفِیهَا تَنْزِلُ أَرْزَاقُهُمْ». فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ مَا مِنْ أَحَدٍ یَدْخُلُ الْـجَنَّةَ إِلَّا بِرَحْمَةِ الـلّٰهِ تَعَالَى؟ فَقَالَ: «مَا مِنْ أحد یدْخل الْـجنَّة إِلَّا برحمة الله تَعَالَى». ثَلَاثًا. قُلْتُ: وَلَا أَنْتَ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ؟ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى هَامَتِهِ فَقَالَ: «وَلَا أَنَا إِلَّا أَنْ یَتَغَمَّدَنِیَ اللهُ بِرَحْمَتِهِ». یَقُولُهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. رَوَاهُ الْبَیْهَقِیُّ فِی الدَّعْوَات الْکَبِیر([30]).

1305- (11) عایشه ل گوید: پیامبر ج فرمودند: «آیا می‌دانی در این شب - شب نیمه‌ی شعبان - چه چیزهایی اتفاق می‌افتد»؟ گفتم: ای رسول خدا ج مگر در این شب، چه چیزهایی رخ می‌دهد؟ آن حضرت ج فرمودند: «در این شب، هر نوزادی از فرزندان آدم که قرار است در این سال متولّد شود و دیده به جهان گشاید، نوشته می‌شود؛ (یعنی مقرّر می‌شود که چه کسانی از فرزندان آدم، در این سال، چشم به جهان می‌گشاید.) و هم‌چنین در این شب، هر فردی از فرزندان آدم که قرار است در این سال وفات کند و چهره در نقاب خاک بکشد نیز مقرر می‌گردد.

و در این شب، کردار (نیک و شایسته‌ی) فرزندان آدم که قرار است در طول سال بالا برده (و پذیرفته) شوند، مقرّر می‌شود؛ و همچین در این شب، رزق و روزی‌های فرزندان آدم (که قرار است در طول سال بدان‌ها ارزانی گردد،) فرو فرستاده می‌شود».

(عایشه ل گوید:(به پیامبر ج گفتم: ای رسول خدا ج! آیا هیچ یک از فرزندان آدم، جز با رحمت الهی وارد بهشت نمی‌شود؟ آن حضرت ج سه بار فرمودند: «هیچ کس جز با رحمت خداوند بلندمرتبه وارد بهشت نمی‌شود». عرض کردم: حتّی شما‌ای رسول خدا ج! آن حضرت ج دست خویش را بر سر مبارک خود نهادند و فرمودند: «من نیز از این قاعده مستثنی نیستم؛ مگر آن که خداوند بلندمرتبه، مرا در جامه‌ی رحمتش بپوشاند و با من مهربانی کند». آن حضرت ج این عبارت را سه بار تکرار فرمودند.

[این حدیث را بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کرده است].

شرح: «هامته»: سر خویش.

«ان یتغمّدنی»: خداوند مرا در جامه‌ی رحمتش بپوشاند و با من از دَر مهربانی و شفقت وارد شود و دستم را بگیرد و مرا مورد نوازش و لطف و کرم خویش قرار دهد.

«فیها ان یکتب کلّ مولد...»: یعنی در آن شب، مقدّرات یک سال فرزندان آدم، تعیین می‌گردد و رزق و روزی‌ها و سرآمد عمرها و امور دیگر، در آن شب مبارک و میمون، تفریق و تبیین می‌شود.

البته این امر هیچ‌گونه تضادّ و منافاتی با آزادی اراده‌ی انسان و مسأله‌ی اختیار ندارد؛ چرا که تقدیر الهی به وسیله‌ی فرشتگان بر طبق شایستگی‌ها و لیاقت‌های افراد و میزان ایمان و تقوا و پاکی نیت و اعمال آن‌ها است.

یعنی برای هر کس، آن مقدّر می‌کنند که لایق او است؛ یا به تعبیر دیگر، زمینه‌هایش از ناحیه‌ی خود او فراهم می‌شود؛ و این، نه تنها منافاتی با اختیار ندارد، بلکه تأکیدی بر آن نیز است.

1306 - [12] (ضَعِیف)

وَعَنْ أَبِی مُوسَى الْأَشْعَرِیِّ عَنْ رَسُولِ الـلّٰهِ ج قَالَ: «إِنَّ اللهَ تَعَالَى لَیَطَّلِعُ فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَیَغْفِرُ لِجَمِیعِ خَلْقِهِ إِلَّا لِمُشْرِکٍ أَوْ مُشَاحِنٍ». رَوَاهُ ابْن مَاجَه([31]).

1306- (12) ابوموسی اشعری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بی‌گمان خداوند بلندمرتبه در شب نیمه‌ی شعبان (با فضل و کرم و لطف و رحمت خویش) متوجه بندگانش می‌شود و تمامی بندگان خود را می‌آمرزد، به جز فرد مشرک و چند گانه‌پرست و بدخواه و کینه توز».

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «فیغفر لجمیع خلقه الّا الـمشرک»:

«شرک» این ماده از سه حرف «ش - ر - ک» تشکیل شده و به معنای: شریک دانستن و سهم داشتن در کاری می‌باشد، و مشتقات آن 168 مرتبه در 44 سوره و 143 آیه از قرآن آمده است. «شرک» آن است که عبادت و پرستش خدا همراه با عبادت و پرسش غیرخدا انجام گیرد، فرق نمی‌کند غیری که پرستش می‌شود بت، درخت، حیوان، قبر و گور افراد صالح و یا حتّی موجودات آسمانی مانند: فرشته‌ها و ستاره‌ها و یا هر مظهر و نیرویی از نیروهای طبیعت باشد، و یا اینکه انسانی به عنوان خدا، مورد پرستش قرار گیرد و یا پنداشته شود که خداوند دارای اولاد پسر یا دختر، و یا زن و همسر است.

قرآن کریم تمام اشکال و انواع شرک را باطل نموده و می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ [النساء: 116].

«بی‌گمان خداوند شرک ورزیدن به خود را از کسی نمی‌آمرزد...»

چون شرک، زاده‌ی جهل و اوهام و نادانی و بی‌خردی است، لذا پیامدهای ناگواری برای جامعه‌ی بشری به همراه دارد طوری که هیچ عقیده‌ی دیگری چنین پیامدهایی را ندارد. شرک چون مخالف با عقل و منطق است، انسان را به قبول هر گونه اوهام و خرافات و اراجیف و اکاذیب و افسانه‌ها و اسطوره‌هایی که جامعه‌ی انسانی را به نابودی تهدید می‌کنند و آن را تضعیف می‌نمایند و مانع ترقی و پیشرفت آن می‌شوند، وامی‌دارد.

اسلام به منظور نجات انسان از هر ذلتی در برابر هر موجودی به جز ذات «الله» به مبارزه با شریک و انباز قرار دادن برای خدا برخاسته است و هدف بزرگتری را برای انسان در نظر گرفته است و می‌خواهد که عبادت و پرستش و طاعت و خشوع انسان تنها برای کسی باشد که دائمی است و تغییر و دگرگونی در او راه ندارد، چرا که پرستش و عبادت برای اشیای فانی و متغیر، باعث تغییر نحوه‌ی عبادت و پرستش و خشوع و کرنش می‌گردد و در نتیجه اضطراب و ناهماهنگی را در درون انسان به وجود می‌آورد که باعث سرگشتگی و ضعف تصمیم و انگیزه‌ها می‌گردد.

بنابراین مبارزه‌ی اسلام با شرک و چندگانه‌پرستی به خاطر این است که انسان را از مرحله‌ی پست پرستش موجودات فانی، ضعیف، ناتوان و متغیر، به مرتبه‌ی والای پرستش ذاتی که دائمی و ابدی و لایتغیر است برساند، چون ذاتی که همیشه بوده و هست و تغییرناپذیر است، حتماً باید در اوج کمال و جلال باشد، و از طرفی تنها کسی‌که در اوج کمال دائمی باشد، شایستگی آن را دارد که انسان در برابرش خشوع و خضوع نشان دهد و چون جز ذات پروردگار کسی دارای کمال مطلق نیست، انسان توجه خود را از او نمی‌گیرد و به عبادت و پرستش خود در یک جهت مشخص، ادامه می‌دهد، و ثابت و پابرجا و محکم و استوار باقی می‌ماند و اضطراب و ضعف بر قلب او چیره نخواهد شد.

و در حقیقت هیچ دین و آیینی را نمی‌یابیم که به مانند آیین اسلام، صفات کمال و توحید و یگانگی را به طور شایسته بر خدا اطلاق نموده باشد، و براستی که پایه و اساس جامعه‌ی اسلامی بر ایمان و عقیده‌ی صحیح استوار است و یکتاپرستی، خلاصه و چکیده‌ی این عقیده و جوهر و روح اصلی اسلام است و حفظ و حراست از این عقیده‌ی توحیدی خالص، اولین هدفی است که اسلام برای تحقق آن سعی وافر نموده است و در تمام دستورات و قوانین و راهنمایی‌های خود آن را مد نظر قرار داده است.

از طرف دیگر، مبارزه با عقاید باطلِ جاهلیت که بت‌پرستی و شرک عامل اشاعه‌ی آنها بوده است، امری است واجب و ضروری، و بر هر مسلمانی لازم است تا علیه عقایدی که خلاف دستور قرآن است، قیام و مبارزه نماید تا جامعه‌ی اسلامی از شائبه‌ی شرک و بت‌پرستی و گمراهی‌های باقی مانده پاک شود، و به همین خاطر است که اسلام، توحید را نخستین رکن از ارکان اسلام دانسته، همانطوری که شریک قرار دادن برای خدا را مهمترین گناهان نابخشودنی دانسته است؛ چرا که در طول تاریخ بشریت ثابت شده است که شریک قائل شدن برای خدا، سرچشمه‌ی بدیها، و اساس بدبختیهای جامعه‌ی انسانی بوده است به گونه‌ای که در گذشته عقل و اندیشه‌ی مردم را اسیر خرافات و سخنان بیهوده گردانیده بود و از هر لحاظ مانع ترقی و پیشرفت آنان شده و نزاع و دشمنی و جنگ و خونریزی را برایشان ببار آورده بود؛ و این وضع موجب رشد طبقاتی و باعث خودبرتر نمودن عده‌ای از مردانِ نامدار دین شده بود و در نتیجه، ملت را در راه افزایش دارایی خود و ایجاد زندگی مرفّه به حساب آنان به استثمار خود درآورده بودند.

و اسلام هر گونه شرک و چندگانه‌پرستی و پرستش و عبادت درخت، بت، حیوان، قبر، گور صالحان و نیکان، فرشته‌ها، ستاره‌ها، انسانها، شخصیتها، اجسام و اوثان، هوا و هوس، مرده‌پرستی، خورشید، ماه و... را نفی کرد و برخلاف سایر ادیان، پدر بودن، و پسر داشتن را از خدا نفی نمود.

و این سخن که خداوند فرزندی دارد، بدون شک زاییده‌ی افکار ناتوان انسانهایی است که خدا را در همه چیز با وجود محدود خودشان مقایسه می‌کردند. انسان به دلایل مختلفی نیاز به وجود فرزند دارد: از یکسو عمرش کوتاه و محدود است و برای ادامه‌ی نسل، تولد و فرزند لازم است. از سوی دیگر، قدرت او محدود است، مخصوصاً به هنگام پیری و ناتوانی نیاز به معاونی دارد که به او در کارهایش کمک کند. از سوی سوم، جنبه‌های عاطفی و روحیه‌ی انس‌طلبی، ایجاب می‌کند که انسان، مونسی در محیط زندگی خود داشته باشد که آن هم به وسیله‌ی فرزندان تأمین می‌گردد.

بدیهی است هیچ یک از این امور در مورد خداوندی که آفریننده‌ی عالم هستی و قادر بر همه چیز و ازلی و ابدی است، مفهومی ندارد. به علاوه داشتن فرزند لازمه‌اش جسم بودن انسان است که خدا از آن نیز منزّه می‌باشد. علاوه از این، اگر در آسمانها و زمین غیر از ذات «الله»، معبودها و خدایانی می‌بودند و امور جهان را می‌چرخاندند، قطعاً آسمانها و زمین تباه می‌گردید و نظام گیتی به هم می‌خورد، چرا که بودن دو شاه در کشوری، و دو رئیس در اداره‌ای، نظم و ترتیب را به هم می‌زند؛ لذا خداوند عزوجل صاحب سلطنت جهان، بسی برتر از آن چیزهایی است که مشرکان بدو نسبت می‌دهند و بر زبان می‌آورند.

بنابراین شریک قائل شدن برای خدا، توهم باطلی است که هیچ عقل و منطقی آن را نمی‌پذیرد، و یک تصور بی‌جایی است که اسلام به شدت آن را رد نموده و جزء گناهان کبیره و نابخشودنی قرار داده است.

حدیث ابوموسی اشعری س به صراحت اعلام می‌کند که همه‌ی گناهان، ممکن است مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولی «شرک» به هیچ وجه بخشوده نمی‌شود؛ مگر این که از آن دست بردارند و توبه کنند و موحّد شوند. و به عبارت دیگر؛ هیچ گناهی به تنهایی، ایمان را از بین نمی‌برد؛ همان‌طور که هیچ کردار و عمل نیکی، با شرک، انسان را نجات نمی‌بخشد.

این حدیث، از زمره‌ی احادیثی است که افراد موحّد را به لطف و رحمت پروردگار، دلگرم می‌سازد؛ زیرا در این حدیث، پیامبر ج امکان بخشش همه‌ی گناهان را غیر از شرک بیان کرده است؛ و در حقیقت افراد بسیاری هستند که مرتکب گناهان بزرگی می‌شوند و برای همیشه از رحمت و آمرزش الهی، مأیوس می‌گردند و همان سبب می‌شود که در باقی مانده‌ی عمر، راه گناه و خطا را با همان شدّت بپیمایند؛ ولی امید به آمرزش و عفو خداوند، وسیله‌ی مؤثّر بازدارنده‌ای نسبت به آنان در برابر گناه و طغیان می‌گردد؛ بنابراین، حدیث، در واقع یک موضوع تربیتی مهم را دنبال می‌کند.

هنگامی که می‌بینیم افراد جنایتکاری همچون «وحشی» - قاتل افسر رشید اسلام، حمزة بن عبدالمطلب، عموی بزرگوار پیامبر ج - بر اساس همین نویدها و بشارت‌ها ایمان می‌آورد و دست از جنایت خود می‌کشد، این امیدواری برای دیگر گناهان پیدا می‌شود که از رحمت پروردگار مأیوس نشوند و بیش از آن چه گناه کرده‌اند، خود را آلوده نسازند.

ممکن است گفته شود که این حدیث، در عین حال مردم را به گناه تشویق می‌کند؛ زیرا وعده‌ی آمرزش همه‌ی گناهان غیر از شرک، در آن داده شده است!.

ولی شکی نیست که منظور از این وعده‌ی آمرزش، وعده‌ی بدون قید و شرط نیست؛ بلکه افرادی را شامل می‌شود که یک نوع شایستگی از خود نشان بدهند و همان‌طور که پیشتر اشاره کردیم، «مشیت و خواست خداوند» که در این حدیث و احادیث مشابه آن ذکر شده است، به معنای «حکمت الهی» است؛ زیرا هرگز خواست خدا از حکمت او جدا نیست؛ و به یقین، حکمت او اقتضا نمی‌کند که بدون شایستگی، کسی را مورد عفو قرار دهد؛ بنابراین، جنبه‌ی تربیتی و سازندگی حدیث، به مراتب بیش از سوء استفاده‌هایی است که ممکن است از آن بشود.

نکته‌ی قابل توجه این که، حدیث فوق، ارتباطی با مسأله‌ی توبه ندارد؛ زیرا توبه و بازگشت از گناه، همه‌ی گناهان حتی شرک را می‌شوید، بلکه منظور از آن، امکان شمول عفو الهی نسبت به کسانی است که توفیق توبه نیافته‌اند؛ یعنی قبل از آن که از کرده‌های خود پشیمان شوند و یا بعد از پشیمانی و قبل از جبران اعمال بد خویش، از دنیا بروند.

توضیح این که: از مجموعه‌ی آیات قرآن و احادیث گهربار رسول خدا ج چنین استفاده می‌شود که ابزار و وسایل آمرزش و بخشودگی گناه متعدّد است که آن‌ها را می‌توان در پنج موضوع خلاصه کرد:

1-   توبه و بازگشت به سوی خدا که توأم با پشیمانی از گناهان پیشین و تصمیم بر اجتناب از گناه در آینده و جبران عملی اعمال بد به وسیله‌ی کردار نیک بوده باشد. خداوند می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَیَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ... [الشورى: 25]. «اوست که توبه را از بندگان خود می‌پذیرد و گناهان را می‌بخشد».

2-   کارهای نیک فوق‌العاده‌ای که سبب آمرزش اعمال زشت می‌گردد؛ چنان که خداوند می‌فرماید: ﴿...إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ... [هود: 114]؛ «کارهای نیک، آثار پاره‌ای از گناهان را از بین می‌برد».

3-   شفاعت. در لغت به معنای «معاونت» است و در اصطلاح این است که در روز قیامت برخی از بندگان مقرّب خداوند در حق بعضی از بندگان گنهکار، وساطت و میانجیگری کنند.

در قرآن مجید شفاعت به سه صورت بیان شده است:

1)    آیاتی که شفاعت را به کلّی نفی می‌کنند [بقره / 48 و 54 مدثر / 48].

2)    آیاتی که شفاعت را منحصر به ذات خدا می‌نماید [زمر / 44].

3)    آیاتی که به شفاعتِ مقرّبین الهی با کسب اجازه‌ی پروردگار دلالت دارد [بقره / 255، طه / 109، نجم / 26].

اگر توجه شود آیات قسمت اول در خصوص کفّار و مجرمین است که کاملاً مستحق عذابند و جای ایشان آتش است که می‌گوید: «هیچ گونه شفاعتی درباره‌ی آنان نخواهد شد». در آیات قسمت دوم که می‌فرماید: «به غیر از خدا کسی شفاعت نخواهد کرد» با این بیان می‌خواهد شفاعتی را که کفار و مشرکین به آن عقیده داشتند و بتها را شفیع مطلق می‌پنداشتند، رد کند.

آیات قسمت سوم، شفیعانی را در روز قیامت ثابت می‌کند؛ منتهی توضیح می‌دهد که این شفاعت‌کنندگان، بتها و معبودان نیستند که کفار می‌پندارند بلکه فقط کسانی حق شفاعت خواهند داشت که خداوند به ایشان اجازه دهد و از مقربین درگاه الهی باشند، و این شفاعت درباره‌ی کسانی خواهد بود که خدا به بخشوده شدن آنان راضی باشد:

﴿وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ [الأنبیاء: 28].

بندگانِ مقرّب الهی شفاعت نمی‌کنند، مگر در حق کسی‌که خداوند راضی باشد. [ر.ک: پاورقی شرح عقاید اهل سنّت ص 192].

و باید دانست که شفاعت، نه تشویق به گناه است، و نه چراغ سبز برای معاصی و گناهان، و نه عامل عقب‌افتادگی، و نه چیزی شبیه پارتی‌بازی در جامعه‌های دنیای امروز است. و چنین شفاعتی در روز قیامت باعث جری شدن گنهکاران نمی‌شود. متأسفانه توده‌ی عوام مسلمانان، پیرامون آیات و احادیث وارده درباره‌ی شفاعت حضرت محمد ج برای برخی از گنهکاران هیاهویی راه انداخته‌اند و این هیاهو و دلبستگی شدید توده‌ی عوام به احادیث شفاعت، چنین پنداری به وجود آورده است که قوانین جزاء و پاداش اعمال، منسوخ و باطل گردیده و نزدیک است که آتش دوزخ بر مؤمنانِ گنهکار و عاصی، سرد و سالم شود و به آنان آسیبی نرساند فراوان پیش می‌آید که این جاهلان در فرضیه‌های خود افراط می‌کنند و بیش از حد به شفاعت اطمینان دارند و امیدوارند، لذا مرتکب وخیمترین گناهان می‌شوند و می‌گویند: «امّت محمد ج در خیر است و امّت را چه غم که چون محمد ج پشتیبان دارد.» هرگز حضرت محمد ج پشتیبانِ گناهکاران نیست. و بی‌گمان این مسلک و این تفکر، غلط و از درجه‌ی اعتبار ساقط است، و حضرت محمد ج نخستین کسی است که با آن مخالفت می‌کند و با این شیوه تفکر، می‌ستیزد. ما به هیچ وجه احادیث صحیحی را که درباره‌ی شفاعت آمده است رد نمی‌کنیم و منکر آنها نیستیم بلکه آنها را در جایگاه مخصوص و ویژه‌ی آنها، اثبات می‌کنیم و از معانی خاصّ آنها تجاوز نمی‌نمائیم تا دچار تحریف کلمات پیامبر ج از مواضع آنها نشویم. و باید هر مسلان بداند که شفاعت حدود و شرایطی دارد و هر گناهکاری مشمول شفاعت و عفو الهی نتواند بود، و شفاعت به سه شرط انجام می‌گیرد:

الف) خدا به شفاعت کننده، اجازه‌ی شفاعت بدهد. [بقره / 255، یونس / 3].

ب)   آنچه درخواست و شفاعت می‌شود پسندیده و درست و مورد رضای خدا باشد. [طه / 109، انبیاء / 109، نساء / 85].

ج)   خدا راضی شود از کسی‌که برای او شفاعت می‌گردد. [انبیاء / 28، نجم / 26].

بنابراین نباید شفاعت را با شفاعتِ نادرستی که عوام گمان می‌کنند که انبیاء و اولیاء در دستگاه الهی نفوذ دارند و مانع اجرای حکم خدا می‌شوند و به قول معروف، پارتی بازی می‌کنند، یکی دانست، چرا که این اجازه‌ی شفاعت درجه و رتبه‌ای است به مقربین درگاه الهی که برای تجلیل مقامشان به آنها داده می‌شود و مسلماً شفاعت آنها در حق کسانی خواهد بود که در عین ایمان و عمل صالح، لغزشهایی نیز داشته‌اند و احتیاج به وساطت دارند و این شفاعت در خصوص آنان، اِرفاق و تخفیف عذاب است و این شفاعت به اذن خداوند و برای کسی است که صلاحیت آن را دارد، پس عامل شفاعت یکی رحمت و لطفِ بی‌کران الهی است و دیگر حکمت خداو ایمان و عمل صالحِ فرد که او را شایسته‌ی این لطف می‌کند.

4-   پرهیز از گناهان کبیره که موجب بخشش گناهان «صغیره» می‌گردد. خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَنُدۡخِلۡکُم مُّدۡخَلٗا کَرِیمٗا٣١ [النساء: 31] «اگر از گناهان کبیره‌ای بپرهیزید که از آن نهی شده‌اید، گناهان صغیره‌ی شما را (با فضل و رحمت خویش) از شما می‌زداییم و به (شرط استغفار از کبائر و عدم اصرار بر صغائر) شما را به جایگاه ارزشمندی (که بهشت برین است) وارد می‌گردانیم».

5-   عفو الهی که شامل افرادی می‌شود که شایستگی آن را دارند؛ همان‌طور که در این حدیث مورد بحث بیان گردید.

مجدداً یادآوری می‌کنیم که عفو الهی، مشروط به مشیت او است و بدین ترتیب، یک موضوع عمومی و بدون قید و شرط نیست و مشیت و اراده‌ی او تنها در مورد افرادی است که شایستگی خود را به طور عملی، به نوعی اثبات کرده‌اند؛ و از اینجا روشن می‌شود که چرا شرک قابل عفو نیست؛ زیرا مشرک و چندگانه‌پرست، ارتباط خود را از خداوند به کلّی بریده است و مرتکب کاری شده است که برخلاف تمام اساس ادیان و نوامیس آفرینش است.

فایده: «هیچ گناهی به تنهایی ایمان را از بین نمی‌برد، همان‌طور که هیچ کردار نیکی با شرک، انسان را نجات نمی‌بخشد»؛ این بود پیام حدیث ابوموسی اشعری س.

بنابراین حدیث واحادیث دیگر، اهل‌سنت و جماعت معتقدند که مرتکب‌شونده‌ی گناه کبیره، مؤمن است و انجام کبیره او را بی‌ایمان و کافر نمی‌کند، مگر اینکه آن را در حالی که انجام می‌دهد، حلال بداند، یا نهی از آن را در شرع، کوچک و خوار شمارد، یا امر واجبی را که شریعت مقدس اسلام بدان امر کرده است، تحقیر و کوچک نماید. در این صورت‌ها مرتد و کافر است.

اهل‌سنت و جماعت، بر این دیدگاه و رأی خویش چنین استدلال کرده‌اند:

1-  در حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق قلبی، پس هرگاه مؤمن گناهی را انجام دهد، و قلباً ایمانش باقی باشد، از اهل ایمان است.

2-   خداوند خود می‌فرماید که غیر از شرک و کفر، گناهان صغیره و کبیره را برای هرکس که بخواهد می‌بخشد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُ [النساء: 116].

«بیگمان خداوند شرک ورزیدن به خود را (از کسی) نمی‌آمرزد و بلکه پایین‌تر از آن را از هرکس که بخواهد (و صلاح بداند) می‌بخشد».

3-   قرآن کریم قاتل و اولیای مقتول را برادر یکدیگر دانسته است و در آیه‌ی قصاص می‌فرماید:

 ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖ [البقرة: 178].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! درباره‌ی کشتگان، (قانون مساوات و دادگری) قصاص بر شما فرض شده است(و باید در آن کسی را به گناه دیگری نگرفت، و بلکه): آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن است. پس اگر کسی (از جنایتش) از ناحیه‌ی برادر (دینی) خود، گذشتی شد(و یکی از صاحبان خون‌بهاء کشنده را بخشید، و یا حکم قصاص تبدیل به خون‌بهاء گردید، از سوی عفوکننده) باید نیک رفتاری شود و(سختگیری و بدرفتاری نشود، و از سوی قاتل نیز به ولی مقتول) پرداخت(دیه)با نیکی انجام گیرد(و در آن کم و کاستو سهل‌انگاری نباشد)».

قصاص تنها بر قاتلی واجب می‌شود که عمداً کسی را که کشتنش منع شده است، کشته است و با وجود این، خداوند آنها را با عبارت «‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید»، خطاب کرده است.

4-   قرآن مجید، برای دو گروه از مسلمانان که با یکدیگر به جنگ پرداخته‌اند، قائل به ایمان شده است:

 ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا [الحجرات: 9].

«هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید».

ملاحظه می‌کنیم که با وجود جنگ و نبرد میان این دو گروه، باز قرآن، قائل به ایمان آنان شده است، حال آنکه جنگ و پیکار با مسلمانان از گناهان کبیره است.

5-   و خداوند می‌فرماید:

 ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا [التحریم: 8].

«ای مؤمنان! به درگاه خدا برگردید و توبه‌ی خالصانه‌ای بکنید».

و مسلماً توبه فقط در مورد گناه است، خواه صغیره باشد یا کبیره. و با این وجود، خداوند آنها را با عبارت «یاایها الذین امنوا» مخاطب ساخته است.

6-   به طور صریح، احادیث صحیح و فراوانی از رسول خدا ج به ما رسیده است که آن حضرت ج برای مرتکبین گناهان کبیره از امت خود، شفاعت خواهد کرد.

7-   و از زمان پیامبر ج نیز تا به امروز بر خواندن نماز جنازه بر هر کسی‌که اهل قبله باشد، اگرچه توبه هم نکرده باشد، تمام علما و مسلمانان اجماع دارند، پس اگر آنکه توبه نکرده، کافر باشد، نماز و طلب استغفار برای او جایز نیست. و رسول خدا ج نیز در حدیث بالا، به همین موضوع اشاره کرده است که مرتکب گناه کبیره از دائره‌ی اسلام خارج نمی‌شود.

«مشاحن»: کینه‌توز؛ بدخواه؛ غرض‌ورز؛ قطع‌کننده‌ی پیوندها.

بر اساس این روایت و روایات دیگر...، رسول‌خدا ج همواره بر لزوم وحدت و برادری تأکید و توصیه فرموده‌اند و همه‌ی افراد مؤمن و مسلمان را در بنای امت واحده با همه‌ی تفاوت‌ها و اختلافاتی که در رنگ، نژاد و سرزمین دارند به عناصر و اجزای ساختمانی تشبیه فرموده‌اند که یکدیگر را استواری و استحکام می‌بخشند و نیز مؤمنان را در دوستی و مهربانی به یکدیگر، به پیکر واحدی تشبیه فرموده‌اند که اگر عضوی از آن به درد آید و بیمار گردد، دیگر اعضاء آرام نمی‌گیرند، بلکه او را در بی‌خوابی و تب‌داری، همدردی می‌نمایند. و براستی هیچ دینی مانند دین اسلام به وحدت و یکپارچگی و برادری و اخوت فرا نخوانده و به پی‌ریزی اتحاد و همبستگی و همیاری و همفکری و همکاری و یکپارچگی فرمان نداده و بالطبع به شدت از دشمنی و عداوت و اختلاف و تفرقه و ستیزه و کشمکش برحذر نداشته است. به همین جهت پیامبراکرم ج در این حدیث می‌فرماید‌: دیگر شیطان از بت پرستی مردم جزیرة العرب و از اینکه وی معبود آنها قرار بگیرد، ناامید شده و فقط دل به ایجاد تفرقه و اختلاف و عداوت و دشمنی بسته است. لذا پیامبر ج همواره در احادیث دیگری، نیز این موضوع را به صحابه و مردم هشدار داده و بارها فرموده:

«علیکم بالجماعة فإنّ یدالله معالجماعة ومن شذّ شُذّ فی النار».

و نیز می‌فرماید‌:

«شیطان مانند گرگی در کمین آدمیان نشسته که تنها آنهایی را که مثل گوسفندان از گله جدا شده‌اند، به گمراهی می‌افکند و آنان را می‌درد».

و نیز می‌فرماید‌:

«از جماعت تخطی نکنید که شیطان قرین تنهایی است و از جمع و جماعت دورتر می‌باشد».

طبق این ارشادات نبوی ج، همگان باید وحدت و یکپارچگی را سرلوحه‌ی عمل خویشتن قرار دهند و از پراکندگی و خودرأیی بپرهیزند، اخوّت و دوستی را نصب‌العین و آویزه‌ی گوش خویش قرار دهند و از دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌ها اجتناب کنند و با اختلاف و تفرقه و عداوت و دشمنی، آب در آسیاب شیطان نریزند و راه را برای او هموار نکنند، تا آنها را در پرتگاه هلاکت و نابودی نیفکند.

چرا که نتیجه‌ی فوری اختلاف و تفرقه، ذلت و خواری است و سرّ ذلت و خواری هر ملت را در اختلاف و تفرقه‌ی آنان باید جستجو کرد. جامعه‌ای که اساس قدرت و ارکان همبستگی‌های آن با تیشه‌های تفرقه درهم کوبیده شود، سرزمین آنان برای همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو حکومت استعمارگران جنی و انسی خواهد بود و پیوسته آنان را در ذلت و خواری نگاه خواهند داشت.

و در عصر کنونی ما نیز، شیطان و دار و دسته‌اش (شیطان صفتان) نیز برای تضعیف و تسلط بر کشورهای اسلامی، از اصل «تفرقه بیانداز و حکومت کن» استفاده می‌کنند و برای دستیابی به اغراض و اهداف پلید خود، پیوسته از این اصل تجربه شده، بهره می‌گیرند و موفق نیز می‌شوند.

آری! شیطان و شیطان‌صفتان با همین قاعده، امت اسلامی را به کشورهایی پراکنده و ملت‌های ضعیف و ناتوان تقسیم کرد و استقلال فکری، عقیدتی، سیاسی، اقتصادی و تمامیت ارضی آنها را از میان برد و آنها را به خاک مذلت کشاند. و مسلمانان امروزی اگر می‌خواهند دوباره سرپای خود بایستند و در مقابل توطئه‌های شوم این اهریمنان بایستند، باید صادقانه و مقتدرانه به اوامر و فرامین تعالی‌بخش و سعادت‌آفرین رسول‌خدا ج، عمل نمایند و تعالیم وی را سرلوحه‌ی کار خویش قرار دهند، تا وحدت کلمه و همبستگی خود را تحت هر شرایطی از دست ندهند و قادر به دفاع از خود در مقابل توطئه‌ها و ترفندهای مذبوحانه‌ی شیطان و دار ودسته‌اش باشند، چرا که سنت خداوند همین است که اتحاد و همبستگی اسلامی و خانواده‌ای و صبر و پایداری، رمز موفقیت و پیروزی است و اختلاف و تفرقه، دنیاطلبی و تن‌پروری، موجب شکست و ذلت و انحطاط و عقب ماندگی می‌باشد.

شیطان و شیطان صفتان نیز، این امر را به خوبی می‌دانند و پیوسته از همین کانال برای به ذلت کشاندن امت اسلامی وارد می‌شوند و به همین جهت است که رسول‌خدا ج با بیان روشن و به دور از هرگونه ابهام و پیچیدگی در روایات متعددی ما را به اتحاد و همبستگی و اعتصام به عروة‌الوثقی و حبل متین الهی فرا می‌خواند و از نزاع و تفرقه که عامل از میان رفتن مهابت و شوکت امت اسلامی است، با صراحت تمام و به طور مطلق نهی می‌فرماید و از مسلمانان می‌خواهد تا در رفع اختلافات و تنازع‌های خویش به قرآن و سنت مراجعه نمایند و پیوسته، حفظ وحدت و یکپارچگی را مدنظر بگیرند و بدانند که وحدت و همبستگی چه در خانواده و چه در جامعه، موجب عزت، اقتدار و آزادی و اصل اعتقادی آنان است.

و امت اسلامی با این کار است که می‌تواند شیطان را به طور کلی از خود ناامید کند و آب سردی بر وسوسه‌های وی بریزند.

1307 - [13] (ضَعِیف)

وَرَوَاهُ أَحْمَدُ عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَفِی رِوَایَته: «إِلَّا اثْنَیْنِ مُشَاحِن وَقَاتل نفس»([32]).

1307- (13) این حدیث را احمد نیز از عبدالله بن عمر و بن عاص س روایت کرده است؛ با این تفاوت که در روایتش چنین وارد شده است: «خداوند در این شب، دو نفر را نمی‌آمرزد: نخست بدخواه و کینه‌توز و دیگر، آن که دیگری را به ناحق به قتل می‌رساند».

1308 - [14] (مَوْضُوع)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَقُومُوا لَیْلَهَا وَصُومُوا یَوْمَهَا فَإِنَّ اللهَ تَعَالَى یَنْزِلُ فِیهَا لِغُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَیَقُولُ: أَلَا مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ؟ أَلَا مُسْتَرْزِقٌ فَأَرْزُقَهُ؟ أَلَا مُبْتَلًى فَأُعَافِیَهُ؟ أَلَا کَذَا أَلَا کَذَا حَتَّى یطلع الْفجْر». رَوَاهُ ابْن مَاجَه([33]).

1308- (14) علی بن ابی‌طالب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «چون شب نیمه‌ی شعبان فرا می‌رسد، پس شب آن را با عبادت و نیایش و راز و نیاز زنده دارید و روز آن را روزه باشید؛ زیرا خداوند بلندمرتبه، به هنگام غروب آفتاب آن شب به آسمان دنیا فرود می‌آید و می‌فرماید: «آیا بنده‌ای وجود دارد که از من آمرزش بخواهد و من او را بیامرزم؟ آیا بنده‌ای است که از من رزق و روزی بطلبد و من بدو روزی بدهم؟ آیا بنده‌ای است که به بلا و مصیبت و چالش و دغدغه و مشکل و زیانی دچار باشد و من او را عافیت ببخشم»؟ و به همین ترتیب، خداوند بلندمرتبه در این شب، نیازمندان گوناگون را فرا می‌خواند تا نیازهای خویش را از او بخواهند و او به نیازهایشان پاسخ گوید. و این برنامه‌ی خداوندی، تا طلوع صبح صادق ادامه دارد.

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «فانّ الله ینزل فیها لغروب الشمس الی السماء الدنیا»: معنا و تفسیر حدیث، این است که پس از غروب خورشید شب نیمه‌ی شعبان، رحمت‌های بی‌کران الهی، متوجه بندگان می‌شود؛ و پیام این حدیث، این است که بندگان از این فرصت طلایی، حدّاکثر استفاده را نمایند و در این وقت با برکت، به عبادت و نیایش مشغول باشند. از این رو، اهمیت حدیث، به خاطر پیام آن می‌باشد؛ امّا به خاطر این که در حدیث آمده است که خداوند پس از غروب خورشید نیمه‌ی شعبان، به آسمان دنیا فرود می‌آید، مفهوم این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، یکی از مهمترین مسائل کلامی قرار گرفته است که در دورانی از زمان، میدان تاخت و تاز طلایه‌داران و پیشقراولان این فن بوده است.

اکنون، اگرچه اختلاف‌های علماء در این مسأله، به شدت قبلی خود باقی نمانده است، ولی از آن جایی که حدیث، در مورد یکی از مسائل مهم عقیدتی بحث می‌کند و از ابتدا، این مسأله در کتاب‌های علمی وجود داشته است؛ و هم‌چنین جهت فهم دقیق مسأله‌ی فوق، آوردن بحث مختصری در اینجا، ضروری به نظر می‌رسد.

به هر حال، درباره‌ی احادیثی که در آن‌ها «نزول» (فرود آمدن) یا فعلی مانند آن به خداوند بلندمرتبه، نسبت داده شده است که آن فعل، مربوط به جسم‌ها و امور حادث است، چهار مذهب وجود دارد:

1-  مشبّهه؛ این گروه، این الفاظ را بر معنای ظاهری و حقیقی آن‌ها حمل کرده‌اند و گفته‌اند: این صفات، به همان کیفیتی که برای بندگان ثابت هستند، برای خداوند نیز ثابت‌اند؛ این مذهب، به طور کامل باطل است و جمهور اهل سنّت از ابتدا تاکنون همواره این نظریه را رد کرده‌اند.

2-  معتزله و خوارج؛ این دو گروه وجود صفات برای خداوند را قبول ندارند؛ از این رو، حدیث «نزول» و دیگر احادیث مشابه این موضوع را صحیح نمی‌دانند. این موضوع نیز باطل است.

3-  جمهور سلف و محدثان؛ این گروه می‌گویند: این احادیث، از زمره‌ی «متشابهات» است؛ از این رو، معنای حقیقی «نزول» (فرود آمد ن خدابه آسمان دنیا) که مستلزم تشبیه است، مراد نیست؛ و چون صفت نزول در نصوص صحیح آمده، ثابت می‌باشد، امّا درباره‌ی معنا و کیفیت آن سکوت می‌نماییم و از بحث کردن درباره‌ی آن پرهیز می‌کنیم. و به این گروه از علماء، «مفوّضة» می‌گویند.

4-  متکلّمان؛ این گروه از علماء می‌گویند: مراد چنین الفاظی، هرگز معنای ظاهری آن‌ها نیست؛ چون در این صورت، مستلزم تشبیه است و منظور این کلمات، معنای مجازی است؛ به عنوان مثال: مراد از کلمه‌ی «نزول»، «نزول رحمت» یا «نزول فرشتگان» می‌باشد. و به این گروه از علماء، «مُؤوّلة» می‌گویند؛ و این گروه به دو دسته تقسیم شده‌اند: دسته‌ی اول با چنان جمله‌ها و کلمه‌هایی، این نوع الفاظ را تأویل می‌کنند که از نظر لغت و محاوره، به طور کامل قابل قبول باشد.

و دسته‌ی دوم، در تأویل این نوع کلمه‌ها و جمله‌ها، تأویلات بی‌وجه و دور و درازی را مطرح می‌کنند که بسا اوقات به اندازه‌ای در این زمینه، دچار افراط و زیاده‌روی می‌شوند که می‌توان از تأویل آنان به عنوان تحریف نام برد.

همچنان که پیش‌تر بیان کردیم، دو مذهب اول، به طور کامل، بی‌اساس و باطل هستند و هیچ یک از علماء و صاحب‌نظران راستین اسلامی، قایل به مذهب آنان نبوده‌اند؛ البته اختلاف «تفویض» و «تأویل» میان علماء و اندیشمندان دینی، همواره وجود داشته است؛ از این رو محدثان، قایل به «تفویض» و متکلمان، قایل به «تأویل» بوده‌اند.

برخی از محدثان، این دو نظریه را بدین ترتیب قابل جمع دانسته‌اند که هر کجا تأویل مناسب، امکان‌پذیر است، تأویل کردن بهتر است و هر کجا که تأویل مناسب، امکان‌پذیر نیست و نیاز به تأویل بعید و افراطی است، تفویض بهتر است.

از این رو، برخی از صاحب‌نظران دینی گفته‌اند: اگر چنانچه مخاطب شما، چنان شخصی باشد که اگر برایش تأویل نشود، ممکن است دچار تردید، سوء تفاهم و بداعتقادی شود، در آن صورت می‌توان از تأویل استفاده نمود.

و علامه ابن خلدون در «مقدمه»ی خویش، چه زیبا نوشته است: «اِدراک صفات باری تعالی، از قدرت عقل بشر خارج است و کسی‌که به وسیله‌ی عقل، بخواهد چنین مسایلی را حل کند، مانند شخص نادانی است که می‌خواهد با ترازوی مخصوص طلا، کوه‌ها را وزن کند».

به طور کلی اگر نگاهی اجمالی به آیات قرآنی و احادیث نبوی بیاندازیم، به آیات و احادیث بی‌شماری بر خواهیم خورد که بعضی از آنها، وجود دست و چشم و برخی دیگر وجود مشت و انگشت و صورت و سمت راست و بعضی دیگر بر وجود مکانی برای خدا که در آن قرار می‌گیرد و بعضی دیگر بر وجود نزول خدا در آسمان دنیا و یا بر نزدیکی و دوری او دلالت می‌کنند.

حمل تمام این آیات و احادیث بر ظاهرشان غیرممکن است، چون لازمه‌ی آن، اثبات جسم برای خداوند است. حال آنکه همه‌ی مسلمانان بر این امر اعتقاد دارند و با دلایل و براهین عقلی نیز ثابت شده است که محال است که خداوند دارای جسم باشد.

چنانچه در شرح عقاید نسفیه می‌خوانیم:

«الواحد، القدیم، الحیّ، القادر، العلیم، السمیع، البصیر، الشائی، الـمرید، لیس بعرض ولا جسم ولا جوهر ولا مصور ولا محدود ولا معدود ولا متبعض ولا متجزّیء ولا مترکب ولا متناه ولا یوصف بالماهیة ولا بالکیفیة ولا یتمکن فی مکان ولا یجری علیه زمان ولا یشبه شئ ولا یخرج عن علمه وقدرته شئ». «خداوند ، ذاتی است یگانه و یکتا، ازلی و ابدی، زنده، قادر، علیم، سمیع، بینا، با اراده و ذاتی است که از عرض، جسم، جوهر، صورت و شکل، حد و نهایت، مساحت، تجزیه و تقسیم، و ترکیب که سایر مخلوقات و موجودات با آن وصف می‌شوند پاک و منزه است و هرگز با ماهیت و کیفیت وصف نمی‌شود و به هیچ عنوان بسان سایر موجودات در جهتی از جهات و مکانی از مکان‌ها جا نمی‌گیرد و زمان بر او جاری نمی‌شود و چیزی شبیه و همسنگ او نیست و هیچ چیز و هیچ‌کس خارج از احاطه‌ی علمی و تسلط و نفوذ و قدرت او نیست».

بر این اساس علما و دانشوران اسلامی در حل آیات و احادیثی که به ظاهر جسمیت و حلول را برای خداوند ثابت می‌کند، دو دسته شده‌اند)[34](:

گروه اول: مذهب تفویض (واگذاری امر به خداوند) که مذهب سلف و پیشینیان و صدر اسلام است [مانند‌: امام ابوحنیفه، مالک، احمد، شافعی، محمد‌بن‌حسن، سعدبن معاذ مروزی، عبدالله‌بن‌مبارک، ابومعاذ، خالد‌بن‌سلیمان، اسحاق‌بن‌راهویه، محمدبن اسماعیل بخاری، ترمذی و..]. این دسته بر این اعتقادند که ما به این قبیل اوصاف که در قرآن و سنت آمده است ایمان داریم که کلام خدا و رسول اوست و در تفسیر آنها تعمق و غور نمی‌کنیم. لذا از تأویل خودداری کردند و گفتند‌: خدا داناتر است به حقیقت آنها، در حالی که تشبیه و جسمانی بودن او را رد کردند.

به این خاطر وقتی از امام مالک‌بن‌انس سؤال شد که معنای «استوا» ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ چیست؟ گفت‌: معنای استوا در لغت روشن است، ولی کیفیت و چگونگی آن بر ما مجهول است. سؤال کردن از آن بدعت است و ایمان به آن واجب است.

گروه دوم: مذهب تأویل (شرح و تفسیر) که مذهب خلف و آیندگان است. بعد از اینکه قلمرو اسلام توسعه یافت و بسیاری از ملت‌ها که متأثر از آرای فلسفی و عقاید ایرانی که اعتقاد به حلول خداوند (در اشیاء) و جسمانی بودن او داشتند، وارد اسلام شدند و سبب برانگیختن این شبهات نسبت به خداوند متعال گردیدند و در عین حال به آنچه که در زبان عربی و ظواهر آیاتی که عقایدشان را تأیید می‌کرد استناد کردند. به ناچار خلف [که بر خلاف سلف که معانی حقیقی اینگونه آیات و احادیث را به خدا واگذار و تفویض می‌کردند] به تأویل الفاظی که دال بر جسمانیت و حلول‌اند پرداختند و آنها را بر معانی مجازی حمل کردند. به حسب آن معانی با مقام الهی مادامی که زبان و لغت احتمال آن معانی را داشت، زیرا معانی مجازی که در قرآن و سنت به کار رفته، بیشتر از معانی حقیقی است. لذا «استوا» در آیه‌ی ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: 5]. را به استیلا و اقتدار تأویل کردند.

و نیز گفتند: عین بر چشم حقیقی اطلاق می‌شود و مجازاً به معنای اعتنا و توجه به کار می‌رود و «ید» بر بازو و انگشتان حقیقی اطلاق می‌شود و مجازاً بر قدرت و تسلط، و «نزول» بر فرود آمدن جسمانی اطلاق می‌گردد و مجازاً بر پایین آمدن دستور یا فرشته و نیز به معنای تواضع و محبت کردن به کار برده می‌شود. مثلاً می‌گویند‌: «نزل فلان» یعنی تواضع کرد.

بر این اساس خلف آیه‌ی 10 سوره فتح﴿یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡ [الفتح: 10]. را به قدرت و سیطره‌ی او تأویل کردند و آیه‌ی 14 سوره قمر ﴿تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا [القمر: 14]. را به تحت نظر و توجه ما معنی کردند و...([35]).

البته در اینجا این مطلب را نیز باید دانست که تعبیر دست، چشم، انگشت، سمت راست، و... همه و همه الفبایی است که خدا با آن با ما انسان‌ها صحبت می‌فرماید، والاّ این واژه‌ها و مطلب‌ها در برابر قدرت نامحدود و شامله‌ی خدا و حکمت تامّه و مالکیت بی‌حد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او بی‌مصداق و بی‌معنا است.

پیامبر ج در این حدیث برای بیان عظمت و قدرت خدا از تعبیر کنایی‌‌ای بسیار زیبا استفاده می‌کند و می‌فرماید:

«همه‌ی دل‌های فرزندان آدم میان دو انگشت از انگشتان قدرت پروردگار متعال است و آنها را هر طور که بخواهد دگرگون می‌نماید».

و معمولاً چنین واژه‌ها و جملاتی کنایه از قدرت مطلقه و سلطه‌ی کامل بر چیزی است. همان‌گونه که ما انسان‌ها در تعبیرات روزمره خویش می‌گوییم؛ فلان شهر در دست من است و یا فلان ملک در قبضه و مشت من می‌باشد.

کوتاه سخن اینکه همه‌ی این تشبیهات و تعبیرات، کنایه از سلطه‌ی مطلقه‌ی پروردگار بر عالم هستی و تمام موجودات و مخلوقات زمینی و آسمانی است تا همگان بدانند که در دنیا و آخرت، کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است، چرا که آفرینش همه‌ی موجودات از ناحیه‌ی او است و حتی در بقای خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمنداند و تدبیر عالم‌هستی و گشودن گره تمام مشکلات و همه‌ی ارزاق به دست با قدرت اوست.

و همگی این تعبیرات، جنبه‌ی کنایی دارند و به خاطر کوتاهی و نارسایی الفاظ و الفبای ما در زندگی روزمره، ناچاریم آن معانی بلند از قدرت نامحدود شامله‌ی خدا و حکمت تامه و مالکیت بی‌حد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او تعالی و... را در قالب این الفاظ کوچک بریزیم، چرا که ما الفاظ و واژه‌ها و جملاتی که در خور بیان مقام عظمت و قدرت پروردگار باشد در اختیار نداریم، پس به ناچار از همین الفاظ و با استفاده از همین تشبیهات و تعبیرات کنایی، در بیان عظمت و قدرت و شکوه و جلال و عزت و اقتدار ذات باری‌تعالی استفاده می‌کنیم. و این درست به آن می‌ماند که کسی بخواهد برای کودکی که در عالم جنین زندگی می‌کند، مسائل این جهان را تشریح کند، اگر سخنی نگوید کوتاهی کرده و اگر هم بگوید، ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا کند، زیرا شنونده در آن شرایط توانایی و استعداد بیشتر از این را ندارد.

از این رو نباید کسی از این‌ها احتمال تجسم و حلول پروردگار را بدهد و براستی که جز انسان بسیار ساده لوح، بی‌خرد، کوته‌بین و کوته‌فکر و کم‌ظرفیت و ضعیف‌الایمان دیگر کسی چنین فکری در قوه‌ی مدرکه و مخیله‌اش نقش نخواهد بست.

و بی‌گمان اگر انسان‌ها با معیار و مقیاس‌های کوچک و ناچیز اندیشه‌های خود درباره‌ی ذات و صفات پاک و بی‌عیب و نقص خدا، قضاوت نمی‌کردند، هرگز به بیراهه‌ها و سیاه‌چاله‌های کفر و زندقه، الحاد و بی‌بندوباری، گمراهی و ضلالت و شقاوت و بدبختی نمی‌افتادند.




[1]- بخاری 2/214 ح 731؛ مسلم 1/539 ح (213-781)؛ ابوداود 2/145 ح 1447؛ ترمذی 2/312 ح 450؛ نسایی 3/197 ح 1599؛ موطأ مالک 1/130 ح 4، «کتاب صلاة الجماعة»؛ و مسند احمد 5/182.

[2]- مسلم 1/523 ح (174-759).

[3]- مسلم 1/539 ح (210-778)؛ ابن ماجه 1/438 ح 1376؛ و مسند احمد 3/15.

[4]- ترمذی 3/169 ح 806؛ نسایی 3/83 ح 1364؛ ابن ماجه 1/420 ح 1327؛ دارمی 2/42 ح 1777؛ و مسند احمد 5/159.

[5]- بخاری و مسلم و اصحاب سُنَن، از ابوهریره.

[6]- مؤمنون / 1-2.

[7]- صحیح مسلم.

[8]- ترمذی 3/115 ح 739؛ و ابن ماجه 1/444 ح 1389؛ و مسند احمد 6/238.

[9]- ابوداود 1/632 ح 1044؛ و ترمذی 2/312 ح 450.

[10]- بخاری 4/250 ح 2010.

[11]-        این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند و گفته‌اند صحیح و حسن است، به ریاض الصالحین باب محافظت سنت مراجعه کنید.

[12]-        مسلم آن را روایت کرده است. به ریاض الصالحین باب مَنْ سُنَّ سُنَّةً حَسَنة مراجعه کنید.

[13]-        آن را مسلم روایت کرده است. مراجعه کنید به ریاض الصالحین باب نهی از بدعت.

[14]-        همان.

[15]-        نماز مستحبی مطلق یعنی نمازی که وقت و سبب و تعداد معینی ندارد و بسته به نظر شخص است.

[16]-        دعای ابراهیمی: «اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وعَلی آلِ مُحَمَّد کما صَلّیْتَ عَلی ابراهیمَ وعلی آل ابراهیم اِنّک حمیدٌ مجید. اَللّهمَّ بارِکْ عَلی محمد وعلی آل محمد کما بارَکْتَ علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انکَ حمیدٌ مجیدٌ.

[17]-        در سالی که قحطی و گرانی بود حضرت عمرس حد سرقت را جاری نکرد تا اوضاع به حال عادی برگشت و یا چون اسب در زمان ایشان جزو مال التجارة بود، برای آنها زکات تعیین کرد.

[18]-        احیاء علوم الدین 2/3.

[19]-        منهاج السنة ابن تیمه 4/224.

[20]-        فتح الباری 4/253.

[21]-        قَدَریه منکر قضا و قدراند و انسان را در کارهای خود فاعل مختار می‌دانند برخلاف جبریه، مُرجئه گویند همانطور که با کفر طاعت و اعمال نیک فایده ای ندارد و اثر نمی‌بخشد معصیت هم با وجود ایمان ضرری نمی‌رساند لذا قضاوت در صاحبان گناهان کبیره را موکول به روز قیامت می‌کنند تا خداوند داوری نماید. مجسّمه یا مشبّهه گویند: خدا دارای صورتی چون انسان است بی‌نهایت زیبا و بالای عرش اعظم نشسته و فرشتگان به دور او هستند.

[22]-        تهذیب الاسماء و اللغات 3/22 و در کتاب عزالدین عبدالسلام بنام قواعدالاحکام فی مصالح الأنام 2/173.

[23]-        شرح موطّا - اثر زرقانی: 1/238.

[24]-        جامع العلوم الحکم - ابن رجب حنبلی 160.

[25]-        الفتاوی الحدیثة - ابن حجر هیتمی 205.

[26]-        الاسعاف بالطلب مختصر شرح المنهج المنتخب - احمد بن علی منجور ص 258 و التبیین بشرح الاربعین ص 241. به نقل از «بدعت به معنای دقیق اسلامی»؛ اثر دکتر عبدالملک عبدالرحمن السعدی؛ ترجمه‌ی امیر صادق تبریزی؛ صص 9-20

[27]- موطأ مالک 1/115 ح 4، «کتاب الصلاة فی رمضان».

[28]- موطأ مالک 1/115 ح 6، «کتاب الصلاة فی رمضان».

[29]- موطأ مالک 1/116 ح 7، «کتاب الصلاة فی رمضان».

[30]- این حدیث را بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت نموده است.

[31]- ابن ماجه 1/445 ح 1390.

[32]- مسند احمد 2/176.

[33]- ابن ماجه 1/444 ح 1388.

[34]-        ر.ک: شرح عقاید اهل سنت، ص71-73.

[35]-        شرح عقاید اهل سنت، ص74.

قنوت

فصل اول

1288 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَدْعُوَ عَلَى أَحَدٍ أَوْ یَدْعُوَ لِأَحَدٍ قَنَتَ بَعْدَ الرُّکُوعِ فَرُبَّمَا قَالَ إِذَا قَالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ رَبَّنَا لَکَ الْـحَمْدُ: اللَّهُمَّ أَنْج الْوَلِید بن الْوَلِید وَسَلَمَة ابْن هِشَام وَعَیَّاش بن رَبِیعَةَ اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَى مُضَرَ وَاجْعَلْهَا سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ» یَجْهَرُ بِذَلِکَ وَکَانَ یَقُولُ فِی بَعْضِ صَلَاتِهِ: «اللَّهُمَّ الْعَنْ فُلَانًا وَفُلَانًا لِأَحْیَاءٍ مِنَ الْعَرَبِ حَتَّى أَنْزَلَ اللهُ: «[لَیْسَ لَک من الْأَمر شَیْء] الْآیَة»([1]).

1288- (1) ابوهریره س گوید: هرگاه رسول خدا ج می‌خواستند بر ضرر یا سود کسی دست به دعا شوند، پس از رکوع قنوت می‌خواندند؛ و چه بسا که (هرگاه سرشان را از رکوع برمی‌داشتند و) «سمع الله لـمن حمده؛ ربنا لک الحمد» می‌گفتند، این دعا را می‌خواندند:

«اللهمّ أنج الولید بن الولید وسلمة بن هشام وعیّاش بن أبی ربیعة؛ اللهمّ اشدد وطأتک علی مُضَر واجعلها سنین کسنیّ یوسف».

«پروردگارا! ولید بن ولید، سلمة بن هشام و عیاش بن ابی ربیعه را نجات بده؛ بار خدایا! قهر و غضب خویش را بر قبیله‌ی «مُضَر» شدّت ببخش و آنان را دچار خشکسالی و قطحی‌ای مانند خشکسالی دوران یوسف7 بگردان».

و آن حضرت ج این دعا را به صدای بلند و رسا می‌خواندند؛ و رسول خدا ج در برخی از نمازهای خویش می‌گفتند: «بار خدایا! فلانی و فلانی - از چند قبیله‌ی عرب - را نفرین کن و آنان را از رحمت خویش دور گردان». و پیامبر ج پیوسته این دعا را تکرار می‌کردند تا آن که خداوند این آیه را فرو فرستاد: ﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡ أَوۡ یُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨ [آل عمران: 128]. «چیزی از کار (بندگان جز اجرای فرمان یزدان) در دست تو نیست (بلکه همه‌ی امور در دست خدا است. این او است که) یا توبه‌ی آنان را می‌پذیرد (و دلهایشان را با آب ایمان می‌شوید) یا ایشان را (با کشتن و خوار داشتن در دنیا و عذاب آخرت) شکنجه می‌دهد؛ چرا که آنان ستمگرند».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «قنوت»: در شرع مقدّس اسلام، واژه‌ی «قنوت» دارای چندین معنا است:

دعایی که در رکعت سوم نماز وتر و در هنگام مصیبت در نماز صبح، خوانده می‌شود.

پیروی و اطاعت کردن.

خضوع و خشوع و تواضع و فروتنی.

سکوت و خاموشی گزیدن.

قیام (ایستادن)

قرائت.

ذکر خدا در حال قیام همراه با خشوع و خضوع.

و در اینجا، بحث از معنای اول است؛ یعنی دعایی که در رکعت سوم نماز وتر و در هنگام مصیبت، در نماز صبح خوانده می‌شود.

«ولید بن ولید»: وی برادر خالد بن ولید س است که در روز جنگ بدر، به اسارت مسلمانان درآمد؛ و چون فدیه‌ی او را پرداختند، اسلام آورد. بدو گفتند: چرا پیش از پرداخت فدیه، مسلمان نشدی؟ او در پاسخ گفت: دوست نداشتم که کسی چنین فکر کند که من از ترس، مسلمان شده‌ام. وی بعدها در مکه‌ی مکرمه زندانی شد و با دعای پیامبر ج از دست دشمنان و بدخواهان مکه، نجات پیدا کرد و به پیامبر ج پیوست.

«سلمة بن هشام»: وی برادر ابوجهل بود که به خدا و پیامبر ج ایمان آورده بود و در این راه، شکنجه و آزار دید و از هجرت به سوی مدینه، منع گردید.

«عیاش بن ابی ربیعة»: وی برادر مادری ابوجهل است که به خدا و پیامبر گرامی اسلام ج ایمان آورد و ابوجهل نیز او را در مکه‌ی مکرمه زندانی نمود؛ از این رو، پیامبر ج برای آزادی و رهایی این سه نفر، قنوت خواندند و دعا نمودند.

«اشدد وطأتک»: وطأۀ: شدّت اعتماد به کسی است؛ و در اینجا به معنای «غضب و قهر» است.

«سنین»: قحطی و خشکسالی.

«احیاء»: جمع «حی»: به معنای قبیله.

«لیس لک من الامر شیء»: رفع یک اشکال: این آیه، که هرگونه اختیاری را از پیامبر ج درباره‌ی عفو و بخشش یا مجازات مخالفان سلب می‌کند، هیچ‌گونه منافاتی با موثّر بودن دعای پیامبر ج و عفو و گذشت او و شفاعت و مانند آن - که از دیگر آیات قرآن استفاده می‌شود - ندارد؛ زیرا منظور از آیه‌ی «لیس لک من الامر شیء» این است که پیامبر ج به طور مستقل، هیچ کاری را نمی‌تواند انجام دهد؛ ولی به فرمان خدا و به اجازه‌ی او، می‌تواند ببخشد و هم در جای خود، مجازات کند و هم عوامل پیروزی را فراهم سازد و حتّی به اجازه‌ی پروردگار و اذن او می‌تواند همچون عیسی مسیح7، مردگان را زنده کند.

کسانی که خواسته‌اند با آیه‌ی «لیس لک من الامر شیء»، توانایی پیامبر ج را بر این امر انکار کنند، در حقیقت دیگر آیات قرآن را فراموش کرده‌اند. قرآن کریم در سوره‌ی نساء آیه 64 می‌گوید: ﴿...وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوکَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِیمٗا [النساء: 64]. «و اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم می‌کردند، به نزد تو می‌آمدند و از خدا طلب آمرزش می‌نمودند و پیامبر ج هم برای آنان، درخواست بخشش می‌کرد، بی‌گمان خدا را بس توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند».

بر اساس این آیه، استغفار رسول خدا ج، یکی از عوامل بخشش گناه شمرده شده است. از این رو، دانسته می‌شود که پیامبر ج به طور مستقل، هیچ کاری را نمی‌تواند انجام دهد، ولی به فرمان خدا و به اجازه‌ی او، می‌تواند ببخشد و هم در جای خود، مجازات کند و هم عوامل پیروزی را فراهم سازد و حتّی به اجازه‌ی پروردگار و اذن او، مردگان را زنده کند.

«قنوت»: در مورد قنوت، مذهب امام شافعی این است که، قنوت در نماز صبح، بعد از بلند شدن از رکوع دوم، سنّت است؛ و در غیر نماز صبح به هنگام وارد شدن بلا و مصیبت، مانند حمله‌ی دشمن و خشکسالی و شیوع امراض واگیردار و امثال این‌ها، در تمام نمازهای پنج‌گانه، سنّت است که بعد از بلند شدن از رکوع آخر، قنوت خوانده شود.

و امام ابوحنیفه و پیروانش، بر این باورند که به جز از نماز وتر، قنوت در دیگر نمازها خوانده نمی‌شود؛ و علاوه از نماز وتر، قنوت فقط در صورتی خوانده می‌شود که مسلمانان، به مشکلات و معضلات و چالش‌ها و دغدغه‌هایی مبتلا گردند که در این صورت، پس از رکوع و در حال قومه (قیامِ متصل پس از رکوع)، قنوت خوانده می‌شود و امام برای کمک و یاری مسلمانان و خواری و زبونی دشمنان و بدخواهان، دعا می‌کند.

و قنوت نماز وتر، از دیدگاه امام ابوحنیفه، پیش از رکوع خوانده می‌شود. علقمه س گوید: «عبدالله بن مسعود س و دیگر یاران رسول خدا ج در نماز وتر، قنوت را پیش از رکوع می‌خواندند». این حدیث را ابن ابی شیبه در «المصنّف» (3/383) روایت کرده است.

و عبدالرحمن بن اسود، از پدرش، از عبدالله بن مسعود س چنین نقل کرده است که هرگاه عبدالله بن مسعود س از قرائت فارغ می‌شد، الله اکبر می‌گفت و قنوت می‌خواند و چون از قنوت فارغ می‌گشت، الله اکبر می‌گفت و به رکوع می‌رفت. این حدیث را ابن ابی شیبه در «المصنف» (3/389) روایت کرده است.

و سنّت است که قنوت وتر قبل از رکوع خوانده شود؛ به دلیل حدیث ابی بن کعب س: «انّ رسول الله ج قنت فی الوتر قبل الرکوع» (ابوداود)؛ «پیامبر ج در نماز وتر، قنوت را قبل از رکوع خواند».

به هر حال؛ پیرامون «قنوت وتر» سه مسأله‌ی اختلافی وجود دارد:

1-  از دیدگاه احناف، قنوت وتر در طول سال، مشروع می‌باشد. و دیدگاه سفیان ثوری و امام اسحاق، و نظرگاه مشهور امام احمد و دیدگاه امام شافعی - در روایتی - مطابق با دیدگاه احناف است.

و از دیدگاه امام مالک، قنوت وتر، فقط در ماه رمضان واجب است؛ و شافعی‌ها و حنبلی‌ها بر این باورند که قنوت، فقط در نیمه‌ی دوم ماه رمضان مشروع می‌باشد. (البته این دیدگاه مشهور امام شافعی و دیدگاه غیرمشهور امام احمد است). و برخی از علماء بر این باورند که قنوت وتر فقط در نصف اول ماه رمضان مشروع می‌باشد.

استدلال شافعی‌ها و دیگران، از حدیث علی بن ابی طالب س است که ترمذی آن را در «سُنن» خویش به طور تعلیق ذکر کرده است؛ آنجا که می‌گوید: «انّه کان لایقنت الّا فی النصف الاخر من رمضان»؛ «وی فقط در نصف آخر ماه رمضان، قنوت وتر را می‌خواند».

و حنفی‌ها، از حدیث حسن بن علی س استدلال می‌کنند که گفت: «علّمنی رسول الله ج کلماتٍ اقولهنّ فی الوتر...». این حدیث، عام است و ذکری از رمضان و غیر آن، نیامده است؛ و هم‌چنین درباره‌ی عبدالله بن مسعود س آمده است که وی در تمام سال قنوت می‌خواند.

احناف درباره‌ی حدیث علی بن ابی طالب س گفته‌اند که اجتهاد شخصی وی بوده است؛ یا این که، منظور از «قنوت»، ایستادن طولانی است؛ و مراد از حدیث و روایت وی، این است که علی بن ابی طالب س، در نصف دوم ماه رمضان، بیشتر از سایر روزها، ایستادن در نماز را طولانی می‌کرد.

2-  از دیدگاه امام ابوحنیفه، امام مالک، سفیان، عبدالله بن مبارک و امام اسحاق، قنوت وتر، قبل از رکوع است؛ ولی امام شافعی و امام احمد بن حنبل بر این باورند که قنوت وتر، بعد از رکوع است. و امام احمد - در روایتی دیگر - قائل به اختیار در قبل و بعد از رکوع می‌باشد.

دلیل شافعی‌ها و حنبلی‌ها، همان حدیث علی بن ابی طالب س است که در آن آمده است: «انّه کان لایقنت الّا فی النصف الاخر من رمضان وکان یقنت بعد الرکوع» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «علی بن ابی طالب س فقط در نیمه‌ی دوم رمضان قنوت می‌خواند و قنوت وی بعد از رکوع بود».

و دلیل احناف و دیگران، حدیث ابی بن کعب س است که ابن ماجه آن را روایت کرده است: «انّ رسول الله ج کان یوتر فیقنت قبل الرکوع» (ابن ماجه و نسایی)؛ «رسول خدا ج وتر می‌گزاردند و قبل از رکوع، قنوت می‌خواندند».

و هم‌چنین از حدیث علقمه س که مصنّف ابن ابی شیبه آن را چنین نقل کرده است: «انّ ابن مسعود واصحاب النبیّ ج کانوا یقنتون فی الوتر قبل الرکوع»؛ «ابن مسعود س و دیگر یاران پیامبر ج قنوت وتر را قبل از رکوع می‌خواندند».

نکته قابل توجه این است که دیدگاه احناف، هم از حدیث مرفوع و هم از تعامل صحابه تأیید می‌گردد؛ در حالی که دلیل مخالفان آن‌ها، فقط اثری از علی بن ابی طالب س می‌باشد که در جواب آن می‌توان گفت که اجتهاد شخصی ایشان بوده است؛ و منشأ اجتهاد وی، این است که پیامبر ج را در حال خواندن قنوت نازله، پس از رکوع، مشاهده کرد و قنوت وتر را بر آن قیاس کرده است؛ و احناف نیز درباره‌ی قنوت نازله، قائل به خواندن آن پس از رکوع هستند.

3-  شافعی‌ها در قنوت وتر، دعای «اللهمّ اهدنی فیمن هدیتَ...» را می‌خوانند و احناف، دعای «اللهمّ انّا نستعینک...» را برای خواندن در قنوت وتر، ترجیح می‌دهند. البته اختلاف مزبور، فقط درباره‌ی افضلیت و اَولی و عدم اَولی است و خواندن هریک از این دعاها طبق هردو مذهب جایز می‌باشد.

احناف دعای «استعانت» را بدین خاطر ترجیح می‌دهند که به قرآن شبیه‌تر است. علامه سیوطی در کتاب «الاتقان فی علوم القران» می‌نویسد: «دعای استعانت در ابتدای دو سوره‌ی «الخلع» و «الحفد» بوده‌اند که بعدها تلاوت آن‌ها منسوخ شده است».

امام محمد می‌گوید: «در قنوت، دعای مخصوص وجود ندارد و نمازگزار هر دعایی که خواست، می‌تواند بخواند؛ البته مشروط بر آن که دعایش مشتمل بر کلام و سخنان مردم نباشد».

1289 - [2] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَن عَاصِم الْأَحول قَالَ: سَأَلْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ عَنِ الْقُنُوتِ فِی الصَّلَاةِ کَانَ قَبْلَ الرُّکُوعِ أَوْ بَعْدَهُ؟ قَالَ: قَبْلَهُ إِنَّمَا قَنَتَ رَسُولَ الـلّٰهِ ج بَعْدُ الرُّکُوعِ شَهْرًا إِنَّهُ کَانَ بَعَثَ أُنَاسًا یُقَالُ لَهُمْ الْقُرَّاءُ سَبْعُونَ رَجُلًا فَأُصِیبُوا فَقَنَتَ رَسُولَ الـلّٰهِ ج بَعْدُ الرُّکُوعِ شَهْرًا یَدْعُو عَلَیْهِمْ([2]).

1289- (2) عاصم احول س گوید: از انس بن مالک س درباره‌ی قنوت نماز (در نمازهای صبح یا وتر و یا به هنگام وارد شدن بلا و مصیبت) پرسیدم که در کجای نماز خوانده می‌شود؛ پیش از رفتن به رکوع یا پس از آن؟ وی در پاسخ گفت: قبل از رفتن به رکوع خوانده می‌شود؛ و جز این نیست که پیامبر ج فقط یک ماه قنوت را پس از بلند شدن از رکوع (آخر) می‌خواندند؛ و داستان از این قرار است که آن حضرت ج جماعتی را به سوی مشرکان فرستادند که به «قُرّاء» مشهور و معروف بودند؛ (چون بیشتر با خواندن و تعلیم قرآن، سر و کار داشتند؛) و تعداد آن‌ها هفتاد نفر بود؛ مشرکان و چندگانه پرستان، تمام آن‌ها را به قتل رسانیدند. (و هرگز پیامبر ج را ندیده بودم که برای هیچ چیزی به اندازه‌ی شهادت این قرّاء غمگین شده باشند؛ از این رو،) به مدّت یک ماه (در نماز صبح)، قنوت را پس از رکوع می‌خواندند و بر ضدّ مشرکان و بدخواهان دعا می‌کردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این حدیث در بخاری و مسلم، به چند روایت آمده است:

1-  انس بن مالک س گوید: «قنت النبیّ ج شهراً یدعوا علی رِعلٍ وذکوان»؛ «پیامبر ج مدت یک ماه قنوت خواند و علیه دو قبیله‌ی «رِعل» و «ذکوان» دعا می‌کرد (چون این دو طایفه، چند نفر از قاریان را که پیامبر ج برای تعلیم آنان فرستاده بود، ناجوانمردانه به قتل رسانیدند)».

2-  عاصم س گوید: «سألتُ انساً عن القنوت. قال: قبل الرکوع. فقلتُ: انّ فلانآً یزعم انّک قلتَ: بعد الرکوع. فقال: کذب. ثم حدّثنا عن النبیّ ج انّه قنت شهراً بعد الرکوع یدعوا علی اََحیاء من بنی سُلیم. قال: بعث اربعین او سبعین (یشک فیه) من القُرّاء الی اُناس من الـمشرکین؛ فعرض لـهم هؤلاء فقتلوهم؛ وکان بینهم وبین النبیّ ج عهدٌ؛ فما رأیته وجد علی احد ما وجد علیهم».

«از انس بن مالک س درباره‌ی قنوت پرسیدم (که در کجای نماز خوانده می‌شود)؟ گفت: قبل از رفتن به رکوع خوانده می‌شود. گفتم: فلان کس می‌گوید: شما گفته‌اید که قنوت همیشه بعد از بلند شدن از رکوع خوانده می‌شود! گفت: فلان کس اشتباه گفته است. آن‌گاه حدیثی از پیامبر ج روایت کرد که پیامبر ج (فقط) یک ماه قنوت را بعد از بلند شدن از رکوع (آخر) می‌خواند و در آن بر ضد چند قبیله‌ای از «بنی سُلیم» دعا می‌کرد.

انس س گفت: پیامبر ج چهل نفر یا هفتاد نفر (در تعداد دقیق شک داشت) از قاریان قرآن را (به منظور دعوت به اسلام) به نزد جماعتی از مشرکان فرستاد، در حالی که بین پیامبر ج و آنان، پیمان صلح امضا شده‌ای وجود داشت؛ این مشرکان و چندگانه‌پرستان، به قاریان قرآن (که هیچ قصد و آمادگی جنگ را نداشتند) حمله کردند و تمام آنان را کشتند. انس بن مالک س گوید: هیچ‌گاه ندیده بودم که پیامبر ج برای کشته شدن کسی مانند کشته شدن این قاریان ناراحت و غمگین باشد».

(خلاصه، معنا و مفهوم حدیث این است که عاصم ج به انس س گفت: فلانی گفت که شما گفته‌اید که قنوت همیشه بعد از بلند شدن از رکوع خوانده می‌شود. انس بن مالک س گفت: اشتباه کرده است؛ من نگفته‌ام همیشه؛ بلکه گفته‌ام: پیامبر ج فقط برای مدّت یک ماه بعد از رکوع قنوت می‌خواند).

3-   انس بن مالک س گوید: «بعث النبیّ ج سرّیة یُقال لهم القُرّاء؛ فاُصیبوا. فما رأیتُ النبیّ ج وجد علی شیء ما وجد علیهم؛ فقنت شهراً فی صلاة الفجر ویقول: انّ عُصَیَّة عَصوا الله ورسوله».

«پیامبر ج جماعتی را به سوی مشرکان فرستاد که به قرّاء معروف و مشهور بودند؛ (چون بیشتر با خواندن و تعلیم قرآن، سر و کار داشتند.) مشرکان تمام آن‌ها را به قتل رسانیدند. هرگز پیامبر ج را ندیده بودم که برای هیچ چیزی به اندازه‌ی شهادت این قرّاء غمگین شده باشد و به مدت یک ماه در نماز صبح قنوت را می‌خواند و علیه مشرکان دعا می‌کرد و می‌گفت: «همانا قبیله‌ی «عصیۀ» بی‌امری خدا و رسول خدا را کردند».

«انّه کان بعث اُناساً یقال لهم القرّاء سبعون رجلاً»: در ماه صفر، سال چهارم هجری، ماجرای غم‌انگیز «رجیع» روی داد. ماجرای غم‌انگیز دیگری نیز با شدّت بیشتر و هولناکی افزون بر آن، به وقوع پیوست.

سَریه‌ی بِئر مَعونۀ.

در همین ماه صفر که ماجرای غم انگیز رجیع روی داد، ماجرای غم انگیز دیگری نیز با شدّت بیشتر و هولناکی افزون بر آن، به وقوع پیوست. این فاجعه‌ی جانگداز را واقعه‌ی بئر معونه نام نهادند که خلاصه‌ی اهمّ وقایع آن به این شرح است:

ابوبَراء عامر بن مالک - که او را «مُلاعب الأسِنَّة» (بازیگر با نیزه‌ها) لقب داده بودند - در مدینه به نزد رسول خدا ج آمد. آن حضرت وی را به اسلام دعوت فرمودند. نه اسلام آورد و نه اظهار بیزاری از اسلام کرد. آنگاه گفت: ای رسول خدا، ای کاش یارانت را به سوی اهل نجد می‌فرستادی تا آنان را به دین تو فراخوانند؛ من امیدواری بسیار دارم که آنان دعوت یاران تو را اجابت کنند!؟ پیامبر اکرم ج فرمودند:

«انّی اَخافُ عَلیهِم اهلَ نَجْد»، «من از اهل نجد بر سر یارانم می‌ترسم»!.

ابوبَراء گفت: من آنان را امان می‌دهم! حضرت رسول اکرم ج چهل تن از مسلمانان را به روایت ابن اسحاق، و به روایت صحیح بخاری که همین روایت نیز صحیح است، هفتاد تن از مسلمانان را همراه او به سوی نجد فرستادند و منذر بن عمرو را که یکی از مردان بنی ساعده بود، و او را «المُعْنِقُ لِیَموتَ» (شیفته و چشم براه مرگ) لقب داده بودند، به فرماندهی آنان گماشتند. این گروه، از نیکانِ مسلمانان و نخبگان و سروران آنان و از معلّمان قرآن بودند؛ روزها به هیزم کنی مشغول می‌شدند، و هیزم هایشان را می‌فروختند و با بهای آن برای اصحاب صُفّه قوت و غذا تهیه می‌کردند، و شب‌ها را به درس قرآن و نماز گزاردن می‌پرداختند. رفتند تا به بئر معونه - قطعه زمینی میان محلّ سکونت بنی عمر و حرّه‌ی بنی سُلَیم - رسیدند. در آنجا فرود آمدند، آنگاه، حرام بن مِلحان برادر اُمّ سُلَیم را با نامه‌ای از رسول خدا ج به سوی دشمن خدا عامر بن طفیل فرستادند. وی نامه را نگشود و نخواند، و مردی را دستور داد تا با زوبین از پشت سر به وی ضربت بزند. وقتی که زوبین را در پیکر او فرو بُرد و حرام خون را دید، گفت: (اَلله اکبر! فُزتُ ورَبِّ الکَعبَة)!.

دشمن خدا، آنگاه، بی‌درنگ بنی عامر را برای کارزار با دیگر فرستادگان رسول خدا ج فراخواند. آنان به خاطر امانی که ابوبراء داده بودند، به او پاسخ مثبت ندادند. وی نیز، بنی سُلَیم را برای جنگیدن با آنان فراخواند. عُصَیه و رِعل و ذکوان ندای وی را اجابت کردند و همراه وی آمدند و یاران رسول خدا ج را محاصره کردند. آنان نیز، به کارزار پرداختند، تا همگی کشته شدند، بجز کعب بن یزید بن نجّار، که وی را با بدن مجروح در میان کشتگان یافتند، و زنده ماند، تا در جنگ خندق شرکت کرد و کشته شد.

عمرو بن اُمیه‌ی ضَمُری و منذر بن عُقبۀ بن عامر، با گروهی از مسلمانان در صحرا گشت می‌زدند که دیدند پرندگان بر بالای آن موضعی که کشتار روی داده بود، می‌چرخند. مُنْذر فرود آمد و با مشرکان کارزار کرد تا خود و یارانش کشته شدند. عمرو بن اُمیة ضَمُری را به اسارت گرفتند؛ و چون باز گفت که وی از مضر است، عامر موهای پیشانی وی رابرید، و او را بابت نذری که مادرش کرده بود، آزاد کرد.

عمرو بن اُمیه‌ی ضَمُری به سوی پیامبر اکرم ج بازگشت و اخبار آن مصیبت کمرشکن را مبنی بر کشته شدن هفتاد تن از بهترین مردان مسلمان برای آن حضرت باز گفت. این مصیبت بزرگ یادآور مصائب جنگ اُحُد بود؛ با این تفاوت که آنان در معرکه‌ی نبرد و در میدان کشته شده بودند، امّا اینان قربانی یک نیرنگ پلید شده بودند.

در راه مدینه، عمرو بن اُمیه به موضعی به نام قَرقَرة واقع در صدر وادی قنات، زیر سایه‌ی درختی بار انداخت. دو تن از مردان بنی کلاب نیز در کنار او اُطراق کردند. وقتی به خواب رفتند، عمرو آن دو را سر برید، و فکر می‌کرد که به این ترتیب انتقام خون همراهانش را گرفته است؛ امّا، بعداً دریافت که آن دو امان نامه‌ای از رسول خدا ج داشته‌اند، و او نمی‌دانسته است. وقتی به مدینه وارد شد، به رسول خدا ج بازگفت که چه کرده است. آن حضرت فرمودند:

«لقَد قَتلتَ قتیلَینِ لأدِیَنَّهُما». «تو دو تن را کشته‌ای که من باید خونبهای آن دو را بپردازم»!.

پیامبر اکرم ج به گردآوری خونبهای آن دو مرد کلابی از مسلمانان و هم پیمانان یهودی ایشان پرداختند؛([3]) و همین مسأله زمینه ساز غزوه‌ی بنی نضیر گردید.

نبی اکرم ج به خاطر این رویداد تأسُّف بار، و نیز به خاطر حادثه‌ی جانگداز رَجیع که در مدّت چند روز پیاپی رخ داده بود، بسیار ناراحت شدند([4])، و اندوه و نگرانی بر وجود مبارک ایشان غلبه یافت([5])؛ تا آنجا که اقوام و طوایفی را که به ایشان نیرنگ زده بودند و اصحاب ایشان را کشته بودند، نفرین کردند.

در صحیح بخاری آمده است که انس گفت: نبی اکرم ج سی روز بامدادان، قاتلان اصحابشان را در بئر معونه نفرین می‌کردند، و در نماز صبح رَعَل و ذَکوان و لَحیان و عُصَیه را نفرین می‌کردند، و می‌فرمودند:

«عُصَیَّةُ عَصَتِ اللهَ ورَسُولَه»؛ «طایفه‌ی عُصَیه معصیت خدا و رسول را کردند»!.

خداوند متعال، در این ارتباط، عباراتی از قرآن کریم را بر پیامبر اکرم ج نازل گردانید که ما آن را فرا گرفتیم و می‌خواندیم، و بعدها منسوخ شد: «بَلِّغُوا عَنّا قَومَنا اَنّا لَقِیناربَّنا فَرضِیَ عَنّا ورَضینا عَنه» از جانب ما به قوم و قبیله‌ی ما بگویید که ما با خدای خودمان ملاقات کردیم، و خدا از ما راضی شده و ما نیز از او راضی شده ایم! پس از آن، رسول خدا ج آن قنوت را ترک کردند([6]).

در حدیث عاصم احول س (حدیث شماره 1289) به دو مسأله اشاره شده است:

1-  پیامبر ج این قنوت را پیش از رکوع خوانده است.

و از دیدگاه امام ابوحنیفه، امام مالک، سفیان، عبدالله بن مبارک و امام اسحاق، قنوت قبل از رکوع است. و امام شافعی و امام احمد بن حنبل، بر این باور است که قنوت بعد از رکوع است. و امام احمد در قولی دیگر، قائل به اختیار در قبل و بعد از رکوع می‌باشد.

دلیل امام شافعی و امام احمد بن حنبل، حدیث علی س است که در آن آمده است: «انه کان لایقنت الا فی النصف الاخر من رمضان وکان یقنت بعد الرکوع» (مصنف ابن ابی شیبه)؛ «وی فقط در نیمه‌ی دوم ماه رمضان قنوت می‌خواند و قنوت وی پس از رکوع بود».

و دلیل امام ابوحنیفه و دیگران، حدیث ابی بن کعب س است که ابن ماجه آن را روایت کرده است: «انّ رسول الله ج کان یوتر فیقنت قبل الرکوع» (ابن ماجه، باب «ما جاء فی القنوت قبل الرکوع وبعده»)؛ «رسول خدا ج قنوت وتر را قبل از رکوع می‌خواند».

و هم‌چنین علقمه س گوید: «انّ ابن مسعود س واصحاب النبیّ ج کانوا یقنتون فی الوتر قبل الرکوع» (مصنّف ابن ابی شیبه): «عبدالله بن مسعود س و دیگر یاران پیامبر ج، قنوت وتر را قبل از رکوع می‌خواندند».

و نکته‌ی قابل ملاحظه، این است که دیدگاه احناف، هم از حدیث مرفوع و هم از تعامل صحابه تأیید می‌گردد؛ در حالی که دلیل مخالفان، فقط اثری از علی بن ابی طالب س می‌باشد که در جواب آن می‌توان گفت که اجتهاد شخصی ایشان بوده است؛ و منشأ اجتهاد وی، این است که پیامبر ج را در حال خواندن قنوت نازله - پس از رکوع - مشاهده کرده است و قنوت وتر را بر آن قیاس نموده است؛ و احناف نیز درباره‌ی قنوت نازله، قائل به خواندن آن پس از رکوع هستند.

2-  پیامبر ج، خواندن همیشگی قنوت، در نماز صبح را بر خود لازم نگرفته بودند.

آیا قنوت در نماز صبح، سنّت است یا بدعت؟

اگر خواندن قنوت به خاطر حادثه یا بلایی باشد، که برای خود نمازگزار یا برای مسلمانان اتفاق افتاده باشد، در آن صورت علماء و صاحب‌نظران فقهی، بر مشروعیت آن، اتفاق‌نظر دارند؛ اما اگر برای رفع بلا نیست، در مورد آن اختلاف‌نظر دارند:

امام مالک، امام شافعی، ابن ابی لیلی، حسن بن صالح، ابواسحاق غزاری، ابوبکر بن محمد، حکم بن عتبه، حمّاد، اهل حجاز، اوزاعی و اکثر اهل شام قائل به آن هستند. امام نووی در کتاب «المجموع» گوید: اکثر علمای سَلَف و کسانی که بعد از آن‌ها آمده‌اند، قائل به این هستند که قنوت در نماز صبح سنّت است در تمام ایام. این دسته از علماء، استدلال کرده‌اند به خبری که امام احمد از انس بن مالک س روایت می‌کند که گفت: «رسول خدا ج همیشه قنوت را در نماز صبح می‌خواند تا از دنیا رحلت فرمود».

عمر بن خطاب س در حضور صحابه و غیر آن‌ها قنوت را در نماز صبح می‌خواند. هیثمی درباره‌ی حدیث انس س گوید: راویان آن، موثق‌اند.

امام نووی درباره‌ی انس بن مالک س گوید: گروهی از حافظان حدیث، آن را روایت کرده‌اند و گفته‌اند: صحیح است. و حافظ بلخی و حاکم بیهقی آن را به عنوان صحیح معین کرده‌اند. و دارقطنی نیز از چند طریق با اسانید صحیح، آن را روایت کرده است.

و عبدالله بن عباس س، عبدالله بن عمر س، عبدالله بن مسعود س، ابودرداء س، سفیان ثوری، عبدالله بن مبارک، ابواسحاق، یاران و پیروان ابواسحاق، امام احمد و امام ابوحنیفه، قائل به عدم مشروعیت آن هستند، مگر در هنگام نزول بلا؛ و استناد کرده‌اند به روایتی که مسلم از ابوهریره س نقل می‌کند که: پیامبر ج در یک ماه، قنوت خواند و در آن، بر قبیله‌ای از قبائل عرب، نفرین کرد و دیگر آن را نخواند.

و به روایتی که ابوسعید خدری س از ابوهریره س روایت می‌کند که پیامبر ج در نماز صبح قنوت را نمی‌خواند، مگر این که برای قومی دعا یا نفرین می‌کرد.

و چون حدیث انس بن مالک س که گروه اول بدان استناد کرده‌اند، حدیث صحیحی است، آن را چنین تأویل کرده‌اند که منظور از قنوت، طول دادن به قیام در نماز است؛ زیرا آن را هم قنوت می‌گویند.

و هم‌چنین قنوت عمر بن خطاب س را تأویل کرده‌اند و گفته‌اند که قنوت خواندن وی، به هنگام مصائب و مشکلات بوده است.


فصل دوم

1290 - [3] (حسن)

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَنَتَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج شَهْرًا مُتَتَابِعًا فِی الظّهْر وَالْعصر وَالْمغْرب وَالْعشَاء وَصَلَاة الصُّبْح إِذا قَالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» مِنَ الرَّکْعَةِ الْآخِرَة یَدْعُو عَلَى أَحْیَاءٍ مَنْ بَنِی سُلَیْمٍ: عَلَى رِعْلٍ وَذَکْوَانَ وَعُصَیَّةَ وَیُؤَمِّنُ مَنْ خَلْفَهُ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([7]).

1290- (3) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج یک ماه پیاپی، پس از نمازهای پنج‌گانه‌ی ظهر، عصر، مغرب، عشاء و صبح، بعد از گفتن «سمع الله لـمن حمده» در رکعت آخر نماز، قنوت می‌خواندند؛ این‌طور که در آن، بر ضدّ چند قبیله از «بنی سُلَیم» از جمله: «رِعل»، «ذکوان» و «عُصیۀ» دعا می‌کردند و کسانی که در پشت سر پیامبر ج بودند، آمین می‌گفتند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: قنوت در نماز، سه صورت دارد که عبارتند از:

قنوت در نماز وتر.

قنوت در نماز صبح در تمام ایام سال.

قنوت نازله (به هنگام وارد آمدن بلا و مصیبت).

بحث قنوت در نماز وتر، پیش‌تر گذشت.

«قنوت در نماز صبح»: ائمه و پیشوایان دینی، درباره‌ی «قنوت صبح»، اختلاف‌نظر دارند؛ امام مالک و امام شافعی بر این باورند که خواندن قنوت در رکعت دوم نماز صبح بعد از رکوع در طول سال مشروع است؛ با این تفاوت که خواندن قنوت در رکعت دوم نماز صبح بعد از رکوع، از دیدگاه امام مالک، مستحب و از نظرگاه امام شافعی، سنّت (مؤکده) می‌باشد.

امام ابوحنیفه و امام احمد بن حنبل، می‌گویند: در حالت‌های عادی، خواندن قنوت در نماز صبح، سنّت نیست و فقط به هنگام تهاجم به کشوری اسلامی یا به وقت بلا و مصیبت، خواندن «قنوت نازله» در نماز صبح، سنّت می‌باشد.

شافعی‌ها و دیگران به حدیث براء بن عازب س استناد می‌کنند که می‌گوید: «انّ النبیّ ج کان یقنت فی صلاة الصبح والـمغرب» (ترمذی)؛ «پیامبر ج در نمازهای صبح و مغرب قنوت می‌خواند». گویا ایشان فقط در نمازهای صبح بر این حدیث عمل می‌کنند و در نماز مغرب، حکم آن را منسوخ می‌دانند؛ و یا این که حدیث از دیدگاه آنان، همانند نظریه‌ی احناف، درباره‌ی قنوت نازله می‌باشد.

و هم‌چنین از حدیث انس بن مالک س استدلال می‌کنند که گفت: «ما زال رسول الله ج یقنت فی الفجر حتی فارق الدنیا» (سنن دارقطنی)؛ «رسول خدا ج تا زمانی که رحلت فرمودند، در نماز صبح، قنوت می‌خواندند».

دیگر دلیل شافعی‌ها و مالکی‌ها، حدیث ابوهریره س است که در صحیح بخاری آمده است؛ آنجا که ابوهریره س می‌گوید: «لَأنا اقربکم صلاة برسول الله ج؛ فکان ابوهریرة یقنت فی الرکعة الاخیرة من صلاة الصبح» (بخاری)؛ «من نزدیکـرین شما از لحاظ شباهت به نماز رسول خدا ج هستم؛ و ابوهریره در رکعت آخر نماز صبح، قنوت می‌خواند».

و صریحترین حدیثی که شافعی‌ها بدان استدلال می‌کنند، حدیث ابن ابی فدیک است که از طریق «عبدالله بن سعید مقبری، از پدرش، از ابوهریره س» روایت شده است که گفت: «کان النبیّ ج اذا رفع رأسه من الرکوع من صلاة الصبح فی الرکعة الثانیة، رفع یدیه، فیدعوا بهذا الدعا: اللهم اهدنی فیمن هدیتَ...»؛ «رسول خدا ج هرگاه سر از رکوع رکعت دوم نماز صبح برمی‌داشتند، دستان خویش را بلند می‌کردند و این دعا را می‌خواندند: «اللهم اهدنی فیمن هدیتَ...».

و استدلال حنفی‌ها و حنبلی‌ها، از حدیث عبدالله بن مسعود س است که فرمود: «لم یقنت النبیّ ج الَا شهراً؛ لم یقنت قبله ولا بعده» (شرح معانی الاثار، باب القنوت فی صلاة الفجر و غیرها)؛ «پیامبر ج فقط یک ماه قنوت خواند؛ نه قبل از آن و نه بعد از آن، دیگر قنوت نخواند».

این حدیث، از طریق «حماد، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله بن مسعود س» نیز روایت شده است که سند آن، به طور کامل، صحیح و سالم می‌باشد. و حدیث عبدالله بن مسعود س به وسیله‌ی حدیث انس نیز تأیید می‌شود؛ آنجا که می‌گوید:

«انّما قنت رسول الله ج فی صلاة الصبح شهراً یدعوا علی رعل وذکوان» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «جز این نیست که رسول خدا ج یک ماه در نماز صبح قنوت خواند و بر قبیله‌های رعل و ذکوان نفرین کرد».

و خطیب این حدیث را از طریق «قیس بن ربیع، از عاصم احول» با این الفاظ روایت کرده است: «قلنا لانس: انّ قوماً یزعمون انّ النبیّ ج لـم یزل یقنت فی الفجر. فقال: کذبوا. انّـمـا قنت شهراً واحداً یدعوا علی حَیّ من أحیاء الـمشرکین» (بخاری و مسلم)؛ «عاصم گوید: «به انس س گفتیم: گروهی از مردم چنین می‌پندارند که رسول خدا ج پیوسته در نماز صبح قنوت می‌خواند. انس س گفت: آن‌ها اشتباه کردند؛ جز این نیست که پیامبر ج فقط یک ماه را قنوت خواند و بر قبیله‌هایی از مشرکان، نفرین نثار کرد».

حدیث دیگری که از انس بن مالک س روایت شده است نیز حدیث عبدالله بن مسعود س را تأیید می‌کند؛ وی می‌گوید: «انّ النبیّ ج کان لایقنت الّا اذا دعی لقوم او دعی علی قوم» (سند این حدیث، صحیح است که خطیب آن را در کتاب «القنوت» روایت کرده است). «پیامبر ج قنوت نمی‌خواند مگر زمانی که به ضرر یا سود گروهی دست به دعا می‌شدند».

دیگر دلیل احناف، حدیث ابومالک اشجعی س است که امام ترمذی آن را روایت کرده است که گفت: «قلتُ لابی: یا ابت! انک قد صلّیتَ خلف رسول الله ج و ابی بکر وعمر وعثمان وعلی هاهنا بالکوفة، نحواً من خمس سنین. فکانوا یقنتون فی الفجر؟ فقال: ای بُنَیَّ مُحَدث»؛ «به پدرم گفتم: ای پدر! تو پشت سر پیامبر ج، ابوبکر س، عمر س، عثمان س و هم‌چنین پشت سر علی س همین جا در کوفه نزدیک پنج سال نماز خواندی؛ آیا آنان در نماز صبح قنوت می‌خواندند پدرم جواب داد: ای پسرم! این کار، بدعت است».

از این رو محال است که پیامبر ج عملی را تا پایان عمر مبارکش، هر صبح بعد از رکوع انجام داده باشد و با صدای بلند بگوید: «اللهم اهدنی فیمن هدیتَ...» و همواره اصحابش پشت سر او آمین بگویند، ولی این امر برای امّت معلوم نشود تا جایی که نه تنها اکثر امّتش بلکه جمهور اصحاب و یا تمام آن‌ها، آن را ضایع کرده باشند به طوری که بعضی از آن‌ها بگویند: آن، بدعت است، همان‌طور که ابومالک اشجعی (سعد بن طارق اشجعی) گفته است.

و دلیل شافعی‌ها - که اولین آن‌ها، حدیث انس بن مالک س (انّ النبیّ ج کان یقنت فی صلاة الصبح والـمغرب) بود - بدین‌سان توجیه می‌شود که این حدیث بر قنوت نازله حمل می‌شود؛ و لفظ «کان» نیز بر استمرار دلالت نمی‌کند. و خود علامه نووی در «شرح مسلم» در جاهای مختلفی این امر را اظهار داشته‌اند.

و حدیث انس بن مالک س که فرمود: «ما زال رسول الله ج یقنت فی الفجر حتی فارق الدنیا» و دیگر احادیثی که در آن‌ها قنوت فجر به پیامبر ج نسبت داده شده است، منظور از «قنوت» طولانی بودن قیام می‌باشد. چون جابر س می‌گوید: «قیل للنبیّ ج: ای الصلاة افضل؟ قال: طول القنوت» (ترمذی)؛ در این حدیث به اتفاق جمهور محدثان، منظور از طول قنوت، طول قیام است. بنابراین، مطلب حدیث انس بن مالک س چنین می‌شود: «ما زال رسول الله ج یطول القیام فی الفجر حتّی فارق الدنیا».

از این رو، منظور از قنوت، طول قیام است نه قنوت معروف نماز صبح.

و حدیث ابوهریره س که صحیح بخاری آن را چنین روایت کرده است: «لَأنا اقربکم صلاة برسول الله ج؛ فکان ابوهریرة یقنت فی الرکعة الاخیرة من صلاة الصبح»؛ این حدیث، موقوف بر ابوهریره س است و مرفوع نیست؛ از این رو، نمی‌توان بدان استناد جست.

و حدیث ابن ابی فدیک نیز ضعیف است؛ زیرا عبدالله مقبری در سند آن وجود دارد.

کوتاه سخن این که: دلایل مطرح شده‌ی شافعی‌ها، یا از نظر سند صحیح نیستند، و یا این که درباره‌ی قنوت نازله آمده‌اند؛ و در برخی از روایات نیز منظور از قنوت، خواندن دعای قنوت نیست، بلکه طول قیام مراد است.

«قنوت نازله»:

از دیدگاه احناف، قنوت نازله فقط در نماز صبح، سنّت است؛ اما شافعی‌ها بر این باورند که در هر پنج نماز فرض، قنوت نازله، سنّت می‌باشد. دلیل شافعی‌ها، حدیث براء بن عازب س است که گفت: «انّ النبیّ ج کان یقنت فی صلاة الصبح والـمغرب» (ترمذی)؛ «پیامبر ج در نمازهای صبح و مغرب، قنوت می‌خواند».

دیگر دلیل شافعی‌ها، حدیث ابوهریره س است که در آن ذکری از قنوت در نمازهای ظهر و عشاء و صبح آمده است؛ و این حدیث چنین است: ابوهریره س گوید: «والله لاقربنّ بکم صلاة رسول الله ج. قال: فکان ابوهریره یقنت فی الرکعة الاخرة من صلاة الظهر وصلاة العشاء الاخرة وصلاة الصبح، فیدعوا للمؤمنین ویلعن الکافرین» (ابوداود، باب القنوت فی الصلوات)؛ «به خدا سوگند! من نزدیکترین شما به نماز رسول خدا ج هستم. راوی گوید: ابوهریره در رکعت آخر نمازهای ظهر، عشاء و صبح قنوت خواند و برای مؤمنان دعا کرد و کافران را نفرین نمود». و از آن جایی که در روایت براء بن عازب س قنوت در نماز مغرب ذکر شد، بنابراین، در مجموع این دو روایت، قنوت نازله در همه‌ی نمازها ذکر گردید.

و حدیث عبدالله بن عباس س نیز دلیلی برای امام شافعی است؛ آنجا که می‌گوید: «قنت رسول الله ج شهراً متتابعاً فی الظهر والعصر والـمغرب والعشاء وصلاة الصبح دبر کلّ صلاة، اذا قال: سمع الله لـمن حمده من الرکعة الاخرة یدعوا علی اَحیاء من بنی سلیم علی رعل وذکوان وعُصیّة ویؤمّن من خلفه» (ابوداود)؛ «رسول خدا ج یک ماه پیاپی در نمازهای ظهر، عصر، مغرب، عشاء وصبح، قنوت خواند؛ این طور که هرگاه «سمع الله لـمن حمده» را می‌گفت، در رکعت آخر، بر قبائلی از بنی سلیم از جمله قبیله‌های رعل، ذکوان وعُصیّه دعای بد می‌کرد وکسانی که در پشت سر ایشان بودند، بر دعای آن حضرت ج آمین می‌گفتند».

و حنفی‌ها، می‌گویند: بیشتر احادیث این موضوع، بر خواندن قنوت نازله فقط در نماز صبح دلالت می‌کنند؛ از این رو، سنّت بودن آن ثابت است؛ و احادیث و روایاتی که به این معنا آمده‌اند، تمامی آن‌ها برای ثبوت جواز هستند که احناف نیز منکر آن نیستند.

1291 - [4] (صَحِیح)

وَعَنْ أَنَسٍ: أَنَّ النَّبِیَّ ج قَنَتَ شَهْرًا ثُمَّ تَرَکَهُ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ([8]).

1291- (4) انس بن مالک س گوید‌: رسول خدا ج مدّت یک ماه قنوت خواندند (و بر ضدّ دو قبیله‌ی «رِعل» و «ذکوان» دعا کردند؛ چون این دو طایفه، چند نفر از قاریان را که پیامبر ج برای تعلیم آنان فرستاده بودند، ناجوانمردانه به قتل رسانیدند؛) و آن‌گاه (پس از نزول آیه‌ی «لیس لک من الامر شیء...») آن را ترک نمودند.

[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

1292 - [5] (صَحِیح)

وَعَن أبی مَالک الْأَشْجَعِیّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی: یَا أَبَتِ إِنَّکَ قَدْ صلیت خَلْفَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج وَأَبِی بکر وَعمر وَعُثْمَان وَعلی هَهُنَا بِالْکُوفَةِ نَحْوًا مِنْ خَمْسِ سِنِینَ أَکَانُوا یَقْنُتُونَ؟ قَالَ: «أَیْ بُنَیَّ مُحْدَثٌ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ وَابْن مَاجَه([9]).

1292- (5) ابومالک اشجعی (سعد بن طارق بن اشیم) س گوید: به پدرم گفتم: ای پدر! تو پشت سر پیامبر ج، ابوبکر س، عمر س، عثمان س و هم‌چنین پشت سر علی بن ابی طالب س همین جا در کوفه، نزدیک پنج سال نماز خواندی؛ آیا آنان (در نماز صبح) قنوت می‌خواندند؟ (پدرم) در پاسخ گفت: پسرم! (خواندن همیشگی قنوت در نماز صبح،) بدعت است.

[این حدیث را ترمذی، نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: از این حدیث معلوم می‌شود که محال است پیامبر ج عملی را تا پایان عمر مبارک خویش، هر صبح بعد از رکوع انجام داده باشند و با صدای بلند بگویند: «اللهم اهدنی فیمن هدیتَ...» و همواره اصحابش پشت سر او آمین بگویند، ولی این امر برای امّت معلوم نشود تا جایی که نه تنها اکثر امّتش، بلکه جمهور اصحاب و یا تمام آن‌ها، آن را ضایع کرده باشند؛ به طوری که بعضی از آن‌ها بگویند: آن، بدعت است؛ همان‌طور که سعد بن طارق اشجعی گفته است.


فصل سوم

1293 - [6] (ضَعِیف)

عَن الْـحسن: أَن عمر بن الْـخطاب جَمَعَ النَّاسَ عَلَى أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ فَکَانَ یُصَلِّی بِهِمْ عِشْرِینَ لَیْلَةً وَلَا یَقْنُتُ بِهِمْ إِلَّا فِی النِّصْفِ الْبَاقِی فَإِذَا کَانَتِ الْعَشْرُ الْأَوَاخِرُ تَخَلَّفَ فَصَلَّى فِی بَیْتِهِ فَکَانُوا یَقُولُونَ: أبق أبی. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([10]).

1293- (6) حسن (بصری)/گوید: عمر بن خطاب س مردم را بر امامت ابی بن کعب س گرد آورد؛ او نیز امامت بیست شب (از شب‌های رمضان) را برای مردم به عهده گرفت و برای آن‌ها (در نماز وتر) قنوت نمی‌خواند مگر در نصف آخر رمضان؛ و چون ده شب آخر ماه رمضان فرامی‌رسید، به مسجد حضور نمی‌یافت و در خانه‌ی خویش نماز می‌گزارد؛ از این رو، مردم می‌گفتند: ابی بن کعب س (از ما) فرار کرده است.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «جمع الناس»: مراد از «الناس»: رجال (مردان) است؛ زیرا در روایتی دیگر آمده است که عمر بن خطاب س زنان را بر امامت «سلیمان بن ابی حیثمه» س گرد آورد.

«و لا یقنت بهم»: یعنی در نماز وتر، بر کافران و بدخواهان نفرین نمی‌کرد؛ زیرا با سند صحیح یا حسن ثابت شده است که عمر بن خطاب س گفته است: «انّ السنّة اذا انتصف رمضان ان یلعن الکفرة فی الوتر»؛ «سنّت آن است که هرگاه ماه رمضان نصف شد، کافران در نماز وتر، مورد نفرین قرار بگیرند و بر ضدّ آنان دعا بشود».

«یتخلّف»: از آمدن به مسجد خودداری می‌ورزید؛ در مسجد حضور نمی‌یافت.

«اَبق»: گریخت؛ فرار کرد.

1294 - [7] (صَحِیح)

وَسُئِلَ أَن بْنُ مَالِکٍ عَنِ الْقُنُوتِ. فَقَالَ: قَنَتَ رَسُولَ الـلّٰهِ ج بَعْدُ الرُّکُوعِ وَفِی رِوَایَةٍ: قَبْلَ الرُّکُوعِ وَبَعْدَهُ. رَوَاهُ ابْنُ مَاجَهْ([11]).

1294- (7) و از انس بن مالک س درباره‌ی قنوت پرسیده شد (که در کجای نماز خوانده می‌شود؟) وی در پاسخ گفت: رسول خدا ج پس از رکوع، قنوت خوانده‌اند.

و در روایتی دیگر، چنین آمده است: پیامبر ج پیش از رکوع و پس از آن، قنوت خوانده‌اند.

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «قنت رسول الله ج بعد الرکوع»: این روایت به گونه‌ی دیگر، چنین آمده است: «عن عاصم قال: سألتُ انساً عن القنوت. قال: قبل الرکوع. فقلت انّ فلاناً یزعم انّک قلتَ بعد الرکوع. فقال: کذب. ثم حدّثنا عن النبیّ ج انّه قنت شهراً بعد الرکوع یدعوا علی اَحیاء من بنی سُلیم. قال: بعث اربعین او سبعین (یشکّ فیه) من القرّاء الی اُناس من المشرکین؛ فعرض لهم هؤلاء فقتلوهم؛ وکان بینهم وبین النبیّ ج عهد؛ فما رأیته وجد علی احد ما وجد علیهم» (بخاری و مسلم).

«عاصم س گوید: از انس بن مالک س درباره‌ی قنوت پرسیدم (که در کجای نماز خوانده می‌شود؟) گفت: قبل از رفتن به رکوع خوانده می‌شود. گفتم: فلان کس می‌گوید: که شما گفته‌اید همیشه بعد از بلند شدن از رکوع خوانده می‌شود. گفت: فلان کس اشتباه گفته است. آن‌گاه حدیثی از پیامبر ج روایت کرد که آن حضرت ج (فقط) یک ماه قنوت را بعد از بلند شدن از رکوع (آخر) می‌خواند و در آن بر ضدّ چند قبیله‌ای از بنی سلیم دعا می‌کرد. انس س گفت: پیامبر ج چهل نفر یا هفتاد نفر (در تعداد دقیق شک داشت) از قاریان قرآن را (به منظور دعوت به اسلام) به نزد جماعتی از مشرکان فرستاد، در حالی که بین پیامبر ج و آنان، پیمان صلح امضا شده‌ای وجود داشت؛ این مشرکان به قاریان قرآن (که هیچ قصد و آمادگی جنگی را نداشتند) حمله کردند و تمام آنان را کشتند. انس س گوید: هیچ‌گاه ندیده بودم که پیامبر ج برای کشته شدن کسی مانند کشته شدن این قاریان ناراحت و غمگین باشد».

خلاصه، معنای حدیث این است که عاصم ج به انس بن مالک س گفت: فلانی گفته است که شما گفته‌اید که قنوت، همیشه بعد از بلند شدن از رکوع خوانده می‌شود. انس س گفت: اشتباه کرده است؛ من نگفته‌ام همیشه؛ بلکه گفته‌ام: پیامبر ج فقط برای مدّت یک ماه بعد از رکوع قنوت می‌خواند.

«قبل الرکوع و بعده»: به خاطر جمع بین تمام روایات، عبارت «قبل الرکوع» به «قبل از رکوع در نماز وتر» و عبارت «بعد الرکوع»، به «پس از رکوع در نماز صبح» یا «پس از رکوع در قنوت نازله» ترجمه می‌گردد.

یعنی پیامبر ج در نماز وتر، قنوت را پیش از رکوع و در نماز صبح و به هنگام وارد آمدن بلا و مصیبت، قنوت را پس از رکوع می‌خواندند.




[1]- بخاری 11/193 ح 6393؛ مسلم 1/466 ح (294-675)؛ ابوداود 2/142 ح 1442؛ نسایی 2/201 ح 1074؛ ابن ماجه 1/394 ح 1244؛ دارمی 1/453 ح 1595؛ و مسند احمد 2/255.

[2]- بخاری 2/489 ح 1902؛ مسلم 1/468 ح (301-677)؛ ابوداود 2/143 ح 1444؛ و مسند احمد 3/167.

[3]- نک‍: سیرة ابن هشام، ج 2، ص 183-188؛ زاد المعاد، ج 2، ص 109-110؛ صحیح البخاری، ج 2؛ ص 584، 586.

[4]- ابن سعد آورده است که خبر اصحاب رجیع و خبر اصحاب بئر معونه هردو در یک شب به نبی اکرم ج رسید: ج 2، ص 53.

[5]- ابن سعد از انس روایت کرده است: ندیدم رسول خدا ج آن اندازه که برای اصحاب بئر معونه اندوهگین شدند، برای اصحاب اُحُد اندوهگین شده باشند! (طبقات، ج 2، ص 54).

[6]- صحیح البخاری، ج 2، ص 586-588.

[7]- بخاری 2/490 ح 1003؛ مسلم 1/468 ح (299-677)؛ و نسایی 2/200 ح 1070.

[8]- مسلم 1/469 ح (304-677)؛ ابوداود 2/143 ح 1445؛ و نسایی 2/203 ح 1079.

[9]- ترمذی 2/252 ح 402؛ نسایی 2/204 ح 1080؛ و ابن ماجه 1/393 ح 1241.

[10]- ابوداود 2/136 ح 1429.

[11]- ابن ماجه 1/374 ح 1183.

نماز وتر

فصل اول

1254 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «صَلَاةُ اللَّیْلِ مَثْنَى مَثْنَى فَإِذَا خَشِیَ أَحَدُکُمُ الصُّبْحَ صَلَّى رَکْعَةً وَاحِدَة توتر لَهُ مَا قد صلى»([1]).

1254- (1) عبدالله بن عمر س گوید: نماز شب، دو رکعت دو رکعت خوانده می‌شود؛ و اگر کسی از شما بیم آن داشت که صبح صادق طلوع کند، (پس پیش از طلوع صبح صادق،) یک رکعت بخواند، که این رکعت، تمام نمازهای دو رکعتی قبل از خودش را که خوانده است، به صورت وتر (فرد) درمی‌آورد؛ (چون نمازهای قبل از وتر، دو رکعتی بوده‌اند و با خواندن یک رکعت وتر، به صورت «وتر» درمی‌آیند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «صلاة اللیل مثنی مثنی»:

جمهور ائمه و ابویوسف و امام محمد - بر مبنای حدیث بالا - بر این باورند که بهتر آن است که نمازهای نفل شب، دو رکعت دو رکعت گزارده شوند؛ تا جایی که امام مالک;، گزاردن چهار رکعت نفل با یک سلام را ناجایز می‌داند.

از امام ابوحنیفه;، روایت شده است که بهتر آن است که نمازهای نفل شب، چهار رکعت چهار رکعت، با یک سلام گزارده شوند؛ دلیل امام ابوحنیفه;، حدیثی است که در صحیح بخاری و صحیح مسلم روایت شده است که در آن عایشه ل می‌گوید: «ما کان رسول الله ج یزید فی رمضان ولا فی غیره علی احدی عشرة رکعة؛ یصلّی اربعاً فلاتسأل عن حُسنهنّ وطولهنّ؛ ثم یصلّی اربعاً فلاتسأل عن حُسنهّن وطولهنّ؛ ثم یصلّی ثلاثاً»؛ «پیامبر ج چه در رمضان و چه در غیر رمضان از یازده رکعت بیشتر نماز شب را نمی‌خواند؛ چهار رکعت را می‌خواند که بسیار زیبا و طولانی بودند؛ سپس چهار رکعت دیگر را می‌خواند که آن‌ها هم بسیار زیبا و طولانی بودند؛ سپس سه رکعت را می‌خواند».

جمهور علماء و صاحب‌نظران دینی، در پاسخ به دلیل امام ابوحنیفه/گفته‌اند: از حدیث مسلم، معلوم شده است که پیامبر ج این چهار رکعت را با دو سلام می‌خوانده‌اند. آنجا که عایشه ل گوید: «کان رسول الله ج یصلّی فیما بین ان یفرغ من صلاة العشاء - وهی الّتی یدعوا الناس العتمة - الی الفجر، احدی عشرة رکعتین، یسلّم بین کلّ رکعة ویوتر بواحدة».

از این رو، صاحب‌نظران متأخر فقهی احناف نیز گفته‌اند که دیدگاه جمهور در این زمینه - به اعتبار دلیل - قوی‌تر است، و روایتی از امام ابوحنیفه/نیز مطابق با دیدگاه جمهور علماء نقل شده است؛ و فتوای متأخرین مذهب احناف نیز بر همین دیدگاه و نظریه می‌باشد.

1255 - [2] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «الْوَتْرُ رَکْعَةٌ مِنْ آخر اللَّیْل». رَوَاهُ مُسلم([2]).

1255- (2) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «وتر، یک رکعت از آخر شب است».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

1256 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: «کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً یُوتِرُ مِنْ ذَلِکَ بِخَمْسٍ لَا یَجْلِسُ فِی شَیْء إِلَّا فِی آخرهَا»([3]).

1256- (3) عایشه ل گوید: رسول خدا ج در شب، سیزده رکعت نماز می‌گزاردند و پنج رکعت آخر را با یک سلام، وتر می‌خواندند و تنها در رکعت آخر آن، (برای تشهّد) می‌نشستند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «الوتر» یا «الایتار»: واژه‌ی «ایتار» در احادیث و روایات، به دو معنا به کار رفته است: نخست به معنای «نماز وتر»، و دیگر به معنای «نماز شب» (تهجّد).

احادیث و روایات نقل شده از پیامبر ج درباره‌ی «وتر»، دارای اختلاف زیادی می‌باشند و از یک رکعت تا هفده رکعت، روایت شده است. برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، همه‌ی روایت‌ها را گردآوری نموده و به بهترین نحو، آن‌ها را با یکدیگر تطبیق داده‌اند؛ بدین ترتیب که گفته‌اند‌: عادت پیامبر ج بر آن بود که برای شروع نماز تهجّد، ابتدا دو رکعت کوتاه می‌گزاردند که از مقدّمات و مبادی نماز تهجّد به شمار می‌آمد؛ بعد از آن، هشت رکعت طولانی می‌گزاردند که این هشت رکعت، اصل نماز تهجّد را تشکیل می‌داد.

پس از آن، سه رکعت وتر می‌گزاردند؛ آن‌گاه دو رکعت دیگر به طور نشسته می‌خواندند که این دو رکعت، از توابع وتر، به شمار می‌آمد. سپس - به هنگام طلوع صبح صادق - دو رکعت سنّت صبح را می‌گزاردند؛ و بدین ترتیب، تعداد رکعت‌ها به هفده رکعت می‌رسد.

از این رو، صحابه‌هایی که همه‌ی رکعت‌های فوق را یک جا ذکر کرده‌اند، گفته‌اند: «اوتر بسبع عشرة».

و برخی نیز، دو رکعت کوتاه اول را حساب نکرده‌اند و دو رکعت بعد از وتر را به عنوان سنّت صبح به شمار آورده‌اند و گفته‌اند: «اوتر بثلاث عشرة»؛ و برخی دیگر نیز، دو رکعت ابتدا و دو رکعت بعد از وتر و سنّت‌های صبح را بیرون کرده و گفته‌اند: «احدی عشرة رکعة».

و چون وزن رسول خدا ج در آخر عمر شریفشان، اندکی بیشتر شده بود، به همین جهت شش رکعت نماز تهجّد و سه رکعت وتر می‌گزاردند که در مجموع نه رکعت می‌شدند و کسانی که این عمل را روایت کرده‌اند، گفته‌اند: «اوتر بتسع».

و پس از آن، پیامبر ج تعداد رکعت‌های نماز را کمتر کردند و فقط چهار رکعت نماز تهجّد می‌گزاردند؛ از این رو در برخی از روایات چنین آمده است: «اوتر بسبع».

و علاوه بر این، - چنان که پیش‌تر بیان کردیم - واژه‌ی «ایتار» به دو معنا به کار رفته است: 1) نماز وتر            2) تمامی نماز تهجّد.

روایت‌ها و احادیثی که اکنون مورد بحث و بررسی قرار گرفت، کلمه‌ی «ایتار» در آن‌ها، به معنای «نماز شب» (تهجّد) است. البته روایاتی که در آن‌ها «اوتر بخمس» آمده بود (پنج رکعت وتر گزارد)، منظور از «ایتار»، فقط نماز وتر است و دو رکعت بعد از وتر را تابع وتر گفته‌اند که هردو را با هم ذکر کرده‌اند.

و روایات «اوتر بثلاث» (سه رکعت وتر گزارد)، همان سه رکعت وتر هستند؛ و منظور از «اوتر بواحدة» (یک رکعت وتر خواند)، این است که پیامبر ج نماز تهجّد را دو رکعت دو رکعت می‌خواند و در آخر به هنگام خواندن وتر به همراه دو رکعت، یک رکعت اضافه کرده و بدین ترتیب، وتر را به جای می‌آورد؛ نه این که فقط یک رکعت وتر بخواند.

و بدین‌سان، در میان همه‌ی روایت‌ها، تطبیق صورت می‌گیرد.

اختلاف در تعداد رکعت‌های نماز وتر:

درباره‌ی تعداد رکعت‌های نماز وتر، در بین علماء و صاحب‌نظران فقهی، اختلاف‌نظر وجود دارد؛ از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، نماز وتر، از یک رکعت تا هفت رکعت جایز است و بیش از آن، جایز نیست.

و به طور کلّی، طرز عمل آنان در نماز وتر، چنین است که سه رکعت را با دو سلام می‌گزارند؛ بدین ترتیب که بعد از دو رکعت، سلام می‌دهند و رکعت سوم را مستقل می‌گزارند.

ناگفته نماند که فقط امام شافعی بر جواز وتر یک رکعتی، تأکید دارد؛ و امام مالک - اگر چه آن را جایز می‌داند - امّا وتر یک رکعتی را بی‌نهایت مرجوح و ضعیف به شمار می‌آورد و از عبارت «موطأ امام مالک» نیز چنین به نظر می‌رسد که از دیدگاه وی، وتر یک رکعتی، به هیچ عنوان درست نیست.

و علماء و صاحب‌نظران احناف، بر این باورند که رکعت‌های نماز وتر، در عدد سه، معین و مشخص هستند و با یک بار سلام دادن گزارده می‌شوند و گزاردن سه رکعت با دو سلام - از دیدگاه احناف - جایز نیست.

امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، از روایت‌هایی استدلال می‌کنند که در آن‌ها، عبارت «اوتر بواحدة» تا «اوتر بسبع» آمده است.

و دلایل و براهین احناف، عبارتند از:

1-  ابوسلمة بن عبدالرحمن گوید: از عایشه ل درباره‌ی نماز شب پیامبر ج در ماه رمضان پرسیدم؛ وی در پاسخ گفت: «ما کان رسول الله ج یزید فی رمضان ولا فی غیره علی احدی عشرة رکعة؛ یصلّی اربعاً فلاتسأل عن حُسنهنّ وطولهنّ؛ ثم یصلّی اربعاً فلاتسأل عن حُسنهنّ وطولهنّ؛ ثم یصلّی ثلاثاً» (بخاری، مسلم و ترمذی). «پیامبر ج چه در رمضان و چه در غیر رمضان از یازده رکعت بیشتر نماز شب را نمی‌خواند؛ چهار رکعت را می‌خواند که بسیار زیبا و طولانی بودند؛ سپس چهار رکعت دیگر را می‌خواند که آن‌ها هم بسیار زیبا و طولانی بودند؛ سپس سه رکعت را می‌خواند».

       در این حدیث، تصریح شده است که پیامبر ج علاوه از تهجّد، سه رکعت وتر خوانده است.

2-  علی بن ابی طالب س گوید: «کان رسول الله ج یوتر بثلاث یقرأ فیهنّ بتسع سور من المفصّل؛ یقرأ فی کلّ رکعة بثلاث سور آخرهنّ قل هو الله» (ترمذی).           «رسول خدا ج سه رکعت وتر می‌گزارد که در آن‌ها نه سوره از سوره‌های مفصّل (از سوره‌ی حجرات تا آخر قرآن) را می‌خواند؛ این طور که در هر رکعت از نماز وتر، سه سوره می‌خواند که در آخر آن‌ها سوره‌ی «اخلاص» نیز وجود داشت».

3-  عبدالله بن عباس س گوید: «کان رسول الله ج یقرأ فی الوتر ب«سبّح اسم ربک الاعلی»؛ و«قل یا ایها الکافرون» و «قل هو الله احد» وفی رکعة رکعة» (ترمذی).

       «پیامبر ج سه رکعت نماز وتر می‌گذارد و در هر رکعت از آن سه رکعت، یکی از این سه سوره را به ترتیب می‌خواند؛ در رکعت اول، سوره‌ی «اَعلی»؛ در رکعت دوم، سوره‌ی «کافرون»؛ و در رکعت سوم؛ سوره‌ی «اخلاص».

4-  عایشه ل گوید: «کان یقرأ فی الاولی ب «سبح اسم ربک الاعلی»؛ وفی الثانیةب «قل یا ایها الکافرون» وفی الثالثة ب «قل هو الله احد» والـمعوّذتین» (ترمذی).

«رسول خدا ج در رکعت اول نماز وتر، سوره‌ی «اعلی»، در رکعت دوم، سوره‌ی «کافرون» و در رکعت سوم، سوره‌های «اخلاص»، «فلق» و «ناس» را می‌خواند».

5-  در سنن ابوداود از عبدالله بن ابی قیس س روایت است که گفت: «قلتُ لعایشة: بکم کان رسول الله ج یوتر؟ قالت: کان یوتر باربع وثلاث؛ وستّ وثلاث؛ وثمان وثلاث، وعشر وثلاث ولم یکن بانقص من سبع ولا باکثر من ثلاث عشرة» (ابوداود).

از این حدیث به صراحت معلوم می‌شود که تعداد رکعت‌های تهجّد آن حضرت ج تغییر کرده و گاهی کم و زیاد می‌شدند؛ امّا رکعت‌های نماز وتر، در عدد سه ثابت بوده است و هیچ‌گونه تغییری در آن‌ها به وجود نیامده بود.

به راستی چرا اختلاف؟!

اختلاف ائمه‌ی مذاهب، به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند بلند مرتبه برای بندگان خود تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ می‌شوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر می‌گیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف می‌باشد.

گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژه‌ی «قُرء» در آیه‌ی «والـمطلقات یتربصن بانفسهنّ ثلاثة قروء» وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.

یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را می‌پذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمی‌دهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکرده‌اند.

یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.

یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم می‌دارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود می‌شمارند و بعضی با شرایطی آن را می‌پذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امت‌های قبل از اسلام را می‌پذیرند و بدان اعتبار می‌نمایند و بعضی بدان اعتبار نمی‌دهند بعضی قول صحابه> را به عنوان یکی از ادله می‌دانند و بدان استدلال می‌کنند و بعضی آن را به عنوان ادله‌ی شرعی نمی‌پذیرند و بدان اجتجاج نمی‌کنند.

بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادله‌ی شریعت می‌پذیرند و بعضی آن را نمی‌پذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئله‌ای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت می‌کند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی می‌دهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغه‌ی امر یا نهی باشد می‌توان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغه‌ی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟

گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر این‌ها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است می‌باشد.

و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر می‌گردد که یکی راوی خاصی را مؤثق می‌شمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی می‌کند.

بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همه‌ی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:

«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسول‌خدا ج به شهرها و مناطق پراکنده شده‌اند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشته‌اند، اگر همه‌ی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».

آری! آنان این‌گونه به اختلاف میان ائمه می‌نگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچ‌گونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در این‌گونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعت‌بخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.

پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعه‌ای برگرفته‌اند.

در باب تعداد رکعت‌های نماز وتر نیز، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، بر اساس روایات و اخبار رسیده بدان‌ها و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث و تحقیق و تفحّص تعالیم و آموزه‌های الهی، اوامر و فرامین نبوی و احکام و دستورات شرعی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه س آن هم با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، قولی را انتخاب و اختیار نموده‌اند.

1257 - [4] (صَحِیح)

وَعَن سعد بن هِشَام قَالَ انْطَلَقْتُ إِلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ یَا أُمَّ الْـمُؤْمِنِینَ أَنْبِئِینِی عَنْ خُلُقِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج قَالَتْ: أَلَسْتَ تَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَتْ: فَإِنَّ خُلُقَ نَبِیِّ الـلّٰهِ ج کَانَ الْقُرْآنَ. قُلْتُ: یَا أُمَّ الْـمُؤْمِنِینَ أَنْبِئِینِی عَنْ وَتْرِ رَسُولَ الـلّٰهِ ج فَقَالَتْ: کُنَّا نُعِدُّ لَهُ سِوَاکَهُ وَطَهُورَهُ فَیَبْعَثُهُ اللهُ مَا شَاءَ أَنْ یَبْعَثَهُ مِنَ اللَّیْلِ فَیَتَسَوَّکُ وَیَتَوَضَّأُ وَیُصَلِّی تِسْعَ رَکَعَاتٍ لَا یَجْلِسُ فِیهَا إِلَّا فِی الثَّامِنَةِ فَیَذْکُرُ اللهَ وَیَحْمَدُهُ وَیَدْعُوهُ ثُمَّ یَنْهَضُ وَلَا یُسَلِّمُ فَیُصَلِّی التَّاسِعَةَ ثُمَّ یَقْعُدُ فَیَذْکُرُ اللهَ وَیَحْمَدُهُ وَیَدْعُوهُ ثُمَّ یُسَلِّمُ تَسْلِیمًا یُسْمِعُنَا ثُمَّ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ بَعْدَمَا یُسَلِّمُ وَهُوَ قَاعد فَتلک إِحْدَى عشرَة رَکْعَة یابنی فَلَمَّا أَسَنَّ ج وَأَخَذَ اللَّحْمَ أَوْتَرَ بِسَبْعٍ وَصَنَعَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ مِثْلَ صَنِیعِهِ فِی الْأُولَى فَتِلْکَ تِسْعٌ یَا بُنَیَّ وَکَانَ نَبِیُّ الـلّٰهِ ج إِذَا صَلَّى صَلَاةً أَحَبَّ أَنْ یُدَاوِمَ عَلَیْهَا وَکَانَ إِذَا غَلَبَهُ نَوْمٌ أَوْ وَجَعٌ عَنْ قِیَامِ اللَّیْلِ صَلَّى مِنَ النَّهَارِ ثِنْتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً وَلَا أَعْلَمُ نَبِیَّ الـلّٰهِ ج قَرَأَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ فِی لَیْلَةٍ وَلَا صَلَّى لَیْلَةً إِلَى الصُّبْحِ وَلَا صَامَ شهرا کَامِلا غیر رَمَضَان. رَوَاهُ مُسلم([4]).

1257- (4) سعد بن هشام س گوید: به نزد عایشه ل رفتم و بدو گفتم: ای مادر مؤمنان! از صفات و ویژگی‌های اخلاقی پیامبر ج برایم بگو. عایشه ل گفت: آیا تو قرآن تلاوت نمی‌کنی؟ گفتم: چرا؛ تلاوت می‌کنم. گفت: اخلاق رسول خدا ج (مطابق با اوامر و فرامین، تعالیم و آموزه‌ها، احکام و دستورات و حقایق و مفاهیم والای) قرآن بود.

عرض کردم: ای مادر مؤمنان! درباره‌ی (کیفیت و تعداد رکعت‌های) وتر آن حضرت ج برایم بگو. عایشه ل در پاسخ گفت: ما مسواک و آب وضو، برای آن حضرت ج آماده می‌کردیم؛ آن‌گاه رسول خدا ج در پاره‌ای از شب که خدا می‌خواست، بیدار می‌شدند؛ مسواک می‌زدند و وضو می‌گرفتند و نُه رکعت نماز می‌گزاردند که فقط در رکعت هشتم می‌نشستند و به ذکر و یاد خدا می‌پرداختند و حمد و سپاس او را می‌گفتند و او را به فریاد می‌خواندند. آن‌گاه برمی‌خاستند و سلام نماز را نمی‌دادند و رکعت نهم را به جای می‌آوردند؛ سپس می‌نشستند و ذکر خدا را می‌کردند و حمد و سپاس او را می‌گفتند و او را به فریاد می‌خواندند. و در پایان، به گونه‌ای سلام می‌گفتند که صدایشان را به ما می‌شنواندند.

آن‌گاه بعد از سلام گفتن، دو رکعت نماز در حالت نشسته می‌گزاردند که مجموع آن‌ها یازده رکعت می‌شد.

(عایشه ل در ادامه گفت:(‌ای فرزندم! هنگامی که رسول خدا ج پا به سن گذاشتند و مقداری فربه و پرگوشت شدند، هفت رکعت نماز وتر به همان روش پیشین می‌خواندند و دو رکعت نشسته به جای می‌آوردند که مجموع آن‌ها، نه رکعت می‌شد.

ای فرزندم! هرگاه آن حضرت ج نمازی را می‌گزاردند، دوست داشتند تا بر آن مواظبت و پای‌بندی نمایند؛ و هرگاه خواب بر ایشان غلبه می‌کرد و خواب می‌افتادند و یا بیمار و دردمند می‌شدند و نمی‌توانستند نماز شب (تهجّد) بخوانند، (به جای آن) در روز، دوازده رکعت می‌خواندند.

قابل یادآوری است که من سراغ ندارم که پیامبراکرم ج در یک شب، همه‌ی قرآن را خوانده باشند و (یا) این که یک شب تا صبح، نماز گزارده باشند و (یا) این که غیر از ماه مبارک رمضان، یک ماه را به طور کامل روزه گرفته باشند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «یا امّ المؤمنین»: همسران پیامبر ج به منزله‌ی مادر برای همه‌ی مؤمنان محسوب می‌شوند؛ البته مادر معنوی و روحانی؛ همان‌گونه که پیامبر اکرم ج پدر روحانی و معنوی امّت است.

این ارتباط و پیوند معنوی، تنها تأثیرش در موضوع «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان پیامبر ج بود؛ چنان که در آیاتی از قرآن، حکم صریح تحریم ازدواج با آن‌ها بعد از رحلت پیامبر ج آمده است؛ وگرنه از نظر مسأله‌ی ارشاد و هم‌چنین سایر محرمات «نسبی» و «سببی»، کمترین اثری ندارد؛ یعنی مسلمانان حق داشتند با دختران پیامبر ج ازدواج کنند در حالی که هیچ‌کس با دختر مادر خود نمی‌تواند ازدواج کند؛ و نیز مسأله‌ی محرمیت و نگاه نکردن به همسران پیامبر ج برای هیچ‌کس جز محارم آن‌ها مجاز نبود.

«اَنبئینی»: مرا آگاه گردان؛ به من خبر بده؛ به من گزارش بده.

«نُعِدُّ»: فراهم می‌کردیم؛ آماده می‌نمودیم؛ تهیه می‌دیدیم.

«طَهورۀ»: به فتح طاء: ابزار و وسایل پاکی همانند آب و آفتابه؛ به ضم طاء: به معنای طهارت و پاکی؛ پاکیزگی و تمیزی.

«وجع»: درد، بیماری؛ ناراحتی؛ مریضی.

ناگفته نماند که این حدیث به طور کامل در مسلم چنین آمده است:

عَنْ زُرَارَةَ، أَنَّ سَعْدَ بْنَ هِشَامِ بْنِ عَامِرٍ، أَرَادَ أَنْ یَغْزُوَ فِی سَبِیلِ اللهِ، فَقَدِمَ الْمَدِینَةَ، فَأَرَادَ أَنْ یَبِیعَ عَقَارًا لَهُ بِهَا فَیَجْعَلَهُ فِی السِّلَاحِ وَالْکُرَاعِ، وَیُجَاهِدَ الرُّومَ حَتَّى یَمُوتَ، فَلَمَّا قَدِمَ الْمَدِینَةَ لَقِیَ أُنَاسًا مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ، فَنَهَوْهُ عَنْ ذَلِکَ، وَأَخْبَرُوهُ أَنَّ رَهْطًا سِتَّةً أَرَادُوا ذَلِکَ فِی حَیَاةِ نَبِیِّ اللهِ ج، فَنَهَاهُمْ نَبِیُّ اللهِ ج، وَقَالَ: «أَلَیْسَ لَکُمْ فِیَّ أُسْوَةٌ؟» فَلَمَّا حَدَّثُوهُ بِذَلِکَ رَاجَعَ امْرَأَتَهُ، وَقَدْ کَانَ طَلَّقَهَا وَأَشْهَدَ عَلَى رَجْعَتِهَا فَأَتَى ابْنَ عَبَّاسٍ، فَسَأَلَهُ عَنْ وِتْرِ رَسُولِ اللهِ ج، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَلَا أَدُلُّکَ عَلَى أَعْلَمِ أَهْلِ الْأَرْضِ بِوِتْرِ رَسُولِ اللهِ ج؟ قَالَ: مَنْ؟ قَالَ: عَائِشَةُ، فَأْتِهَا، فَاسْأَلْـهَا، ثُمَّ ائْتِنِی فَأَخْبِرْنِی بِرَدِّهَا عَلَیْکَ، فَانْطَلَقْتُ إِلَیْهَا، فَأَتَیْتُ عَلَى حَکِیمِ بْنِ أَفْلَحَ، فَاسْتَلْحَقْتُهُ إِلَیْهَا، فَقَالَ: مَا أَنَا بِقَارِبِهَا، لِأَنِّی نَهَیْتُهَا أَنْ تَقُولَ فِی هَاتَیْنِ الشِّیعَتَیْنِ شَیْئًا، فَأَبَتْ فِیهِمَا إِلَّا مُضِیًّا، قَالَ: فَأَقْسَمْتُ عَلَیْهِ، فَجَاءَ فَانْطَلَقْنَا إِلَى عَائِشَةَ، فَاسْتَأْذَنَّا عَلَیْهَا، فَأَذِنَتْ لَنَا، فَدَخَلْنَا عَلَیْهَا، فَقَالَتْ: «أَحَکِیمٌ؟» فَعَرَفَتْهُ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَقَالَتْ: «مَنْ مَعَکَ؟» قَالَ: سَعْدُ بْنُ هِشَامٍ، قَالَتْ: «مَنْ هِشَامٌ؟» قَالَ: ابْنُ عَامِرٍ، فَتَرَحَّمَتْ عَلَیْهِ، وَقَالَتْ خَیْرًا - قَالَ قَتَادَةُ: وَکَانَ أُصِیبَ یَوْمَ أُحُدٍ - فَقُلْتُ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ أَنْبِئِینِی عَنْ خُلُقِ رَسُولِ اللهِ ج، قَالَتْ: «أَلَسْتَ تَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟» قُلْتُ: بَلَى، قَالَتْ: «فَإِنَّ خُلُقَ نَبِیِّ اللهِ ج کَانَ الْقُرْآنَ»

قَالَ: فَهَمَمْتُ أَنْ أَقُومَ وَلَا أَسْأَلَ أَحَدًا عَنْ شَیْءٍ حَتَّى أَمُوتَ، ثُمَّ بَدَا لِی، فَقُلْتُ: أَنْبِئِینِی عَنْ قِیَامِ رَسُولِ اللهِ ج، فَقَالَتْ: «أَلَسْتَ تَقْرَأُ یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ؟» قُلْتُ: بَلَى، قَالَتْ: «فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ افْتَرَضَ قِیَامَ اللَّیْلِ فِی أَوَّلِ هَذِهِ السُّورَةِ، فَقَامَ نَبِیُّ اللهِ ج وَأَصْحَابُهُ حَوْلًا، وَأَمْسَکَ اللهُ خَاتِمَتَهَا اثْنَیْ عَشَرَ شَهْرًا فِی السَّمَاءِ، حَتَّى أَنْزَلَ اللهُ فِی آخِرِ هَذِهِ السُّورَةِ التَّخْفِیفَ، فَصَارَ قِیَامُ اللَّیْلِ تَطَوُّعًا بَعْدَ فَرِیضَةٍ»

قَالَ: قُلْتُ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ أَنْبِئِینِی عَنْ وِتْرِ رَسُولِ اللهِ ج، فَقَالَتْ: «کُنَّا نُعِدُّ لَهُ سِوَاکَهُ وَطَهُورَهُ، فَیَبْعَثُهُ اللهُ مَا شَاءَ أَنْ یَبْعَثَهُ مِنَ اللَّیْلِ، فَیَتَسَوَّکُ، وَیَتَوَضَّأُ، وَیُصَلِّی تِسْعَ رَکَعَاتٍ لَا یَجْلِسُ فِیهَا إِلَّا فِی الثَّامِنَةِ، فَیَذْکُرُ اللهَ وَیَحْمَدُهُ وَیَدْعُوهُ، ثُمَّ یَنْهَضُ وَلَا یُسَلِّمُ، ثُمَّ یَقُومُ فَیُصَلِّ التَّاسِعَةَ، ثُمَّ یَقْعُدُ فَیَذْکُرُ اللهَ وَیَحْمَدُهُ وَیَدْعُوهُ، ثُمَّ یُسَلِّمُ تَسْلِیمًا یُسْمِعُنَا، ثُمَّ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ مَا یُسَلِّمُ وَهُوَ قَاعِدٌ، فَتِلْکَ إِحْدَى عَشْرَةَ رَکْعَةً یَا بُنَیَّ، فَلَمَّا أَسَنَّ نَبِیُّ اللهِ ج، وَأَخَذَهُ اللَّحْمُ أَوْتَرَ بِسَبْعٍ، وَصَنَعَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ مِثْلَ صَنِیعِهِ الْأَوَّلِ، فَتِلْکَ تِسْعٌ یَا بُنَیَّ، وَکَانَ نَبِیُّ اللهِ ج إِذَا صَلَّى صَلَاةً أَحَبَّ أَنْ یُدَاوِمَ عَلَیْهَا، وَکَانَ إِذَا غَلَبَهُ نَوْمٌ، أَوْ وَجَعٌ عَنْ قِیَامِ اللَّیْلِ صَلَّى مِنَ النَّهَارِ ثِنْتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً، وَلَا أَعْلَمُ نَبِیَّ اللهِ ج قَرَأَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ فِی لَیْلَةٍ، وَلَا صَلَّى لَیْلَةً إِلَى الصُّبْحِ، وَلَا صَامَ شَهْرًا کَامِلًا غَیْرَ رَمَضَانَ، قَالَ: فَانْطَلَقْتُ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ فَحَدَّثْتُهُ بِحَدِیثِهَا، فَقَالَ: صَدَقَتْ لَوْ کُنْتُ أَقْرَبُهَا، أَوْ أَدْخُلُ عَلَیْهَا لَأَتَیْتُهَا حَتَّى تُشَافِهَنِی بِهِ، قَالَ: قُلْتُ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّکَ لَا تَدْخُلُ عَلَیْهَا مَا حَدَّثْتُکَ حَدِیثَهَا. (م/746)

قتاده به روایت از زراره می‌گوید: سعد بن هشام بن عامر تصمیم گرفت تا در راه خدا جهاد کند؛ پس به مدینه آمد و می‌خواست املاک خود را در آن به فروش برساند و از پول آنها اسلحه و اسب بخرد و تا فرارسیدن مرگ با رومیها جهاد نماید. اما هنگامی که وارد مدینه شد، با تعدادی از مردم مدینه ملاقات کرد؛ آنان او را از این کار، جلوگیری نمودند و گفتند: گروهی شش نفره در حیات نبی اکرم ج می‌خواستند این کار را انجام دهند؛ اما رسول خدا ج آنها را از این کار منع کرد و فرمود: «آیا من برای شما اسوه و الگو نیستم»!؟ هنگامی که آنان این حدیث را برایش بیان کردند، او که همسرش را طلاق داده بود، رجوع کرد و بر رجوعش گواه گرفت؛ سپس نزد ابن عباس ب ا آمد و از او درباره‌ی نماز وتر رسول خدا ج پرسید. ابن عباس ب گفت: آیا تو را نزد داناترین شخص روی زمین نسبت به نماز وتر نبی اکرم ج معرفی نکنم؟ سعد پرسید: آن شخص کیست؟ ابن عباس گفت: عایشه است؛ نزد او برو و از وی در این باره بپرس؛ بعد از آن، نزد من بیا و جوابش را برایم بازگو کن. سعد می‌گوید: بسوی عایشه ل براه افتادم؛ در راه حکیم بن افلح را دیدم؛ از او خواستم تا همراه من نزد عایشه ل بیاید. او گفت: من نزد عایشه نمی‌روم؛ زیرا من از ایشان خواستم تا درباره‌ی این دو گروه (صحابه‌ای که با هم اختلاف داشتند) چیزی نگوید؛ اما او سخنم را نپذیرفت. راوی می‌گوید: من حکیم راسوگند دادم تا با من بیاید. سرانجام او پذیرفت و ما با هم نزد عایشه ل رفتیم و از وی اجازه‌ی ورود خواستیم؛ ایشان اجازه داد و ما وارد خانه اش شدیم. عایشه ل که حکیم را شناخت، پرسید:آیا تو حکیم هستی؟ حکیم گفت: بلی. عایشه ل پرسید: همراه شما چه کسی است؟ حکیم گفت: سعد بن هشام. عایشه ل گفت: کدام هشام؟ حکیم گفت: هشام بن عامر. عایشه ل برای هشام دعای رحمت نمود و از او به نیکی سخن گفت. قتاده (راوی حدیث) می‌گوید: هشام در جنگ اُحُد زخمی شده بود.

سعد می‌گوید: من گفتم: ای مادر مؤمنان! از اخلاق رسول الله ج برایم صحبت کن. عایشه ل گفت: آیا تو قرآن تلاوت نمی‌کنی؟ گفتم: چرا؛ گفت: قرآن اخلاق رسول الله ج بود. سعد می‌گوید: خواستم بلند شوم و تا هنگام مرگ از هیچ کس، چیزی نپرسم؛ اما آنچه در جستجویش بودم به فکرم رسید؛ پس پرسیدم: نماز شب (تهجد) رسول الله ج چگونه بود؟ عایشه ل گفت: آیا شما سوره‌ی مزمل را نمی‌خوانید؟ گفتم: بله. گفت: خداوند در اول این سوره، نماز شب (تهجد) را فرض قرار داد؛ در نتیجه، رسول خدا ج و یارانش یک سال، نماز شب (تهجد) خواندند؛ آنگاه خداوند خاتمه‌ی این سوره را دوازده ماه در آسمان نگه داشت تا آنکه سرانجام، در پایان این سوره، تخفیف را نازل فرمود و اینگونه فرضیت نماز شب به نفل تبدیل شد.

راوی می‌گوید: آنگاه من گفتم: درباره‌ی وتر رسول الله ج برایم صحبت کن. عایشهل گفت: ما مسواک و آب وضو برای آنحضرت ج آماده می‌کردیم؛ پس رسول خدا ج در بخشی از شب که خدا می‌خواست، بیدار می‌شد؛ مسواک می‌زد؛ وضو می‌گرفت و نه رکعت نماز می‌خواند که فقط در رکعت هشتم می‌نشست و به ذکر و یاد خدا می‌پرداخت، حمد و سپاس می‌گفت و دعا می‌کرد و قبل از سلام گفتن، برمی خاست و رکعت نهم را بجا می‌آورد؛ سپس می‌نشست و ذکر خدا را می‌کرد و حمد و سپاس می‌گفت و دعا می‌کرد و در پایان، طوری سلام می‌گفت که صدایش را به ما می‌شنواند و بعد از سلام گفتن، دو رکعت نماز در حالت نشسته می‌خواند که مجموع آنها یازده رکعت می‌شود؛‌ای فرزندم! هنگامی که رسول خدا ج پا به سن گذاشت و مقداری چاق شد؛ هفت رکعت نماز وتر به همان روش گذشته می‌خواند و دو رکعت، نشسته بجا می‌آورد که مجموع آنها نه رکعت می‌شد،‌ای فرزندم! هرگاه آنحضرت ج نمازی می‌خواند، دوست داشت تا بر آن مداومت نماید، و اگر خواب می‌افتاد یا بیمار می‌شد و نمی‌توانست نماز شب (تهجد) بخواند، در روز، دوازده رکعت می‌خواند. قابل یادآوری است که من سراغ ندارم پیامبر خدا ج در یک شب، همه‌ی قرآن را بخواند یا اینکه یک شب تا صبح نماز بخواند یا اینکه غیر از رمضان، یک ماه را بطور کامل، روزه بگیرد.

سعد می‌گوید: پس از آن، نزد ابن عباس ب رفتم و حدیث عایشه ل را برایش بیان کردم؛ وی گفت: عایشه راست می‌گوید؛ اگر من با عایشه صحبت می‌کردم یا با او ملاقات می‌نمودم، حتماً نزدش می‌رفتم تا این حدیث را از زبان خودش بشنوم. من گفتم: اگر می‌دانستم که تو نزد عایشه نمی‌روی، حدیثش را برایت بیان نمی‌کردم.

1258 - [5] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «اجْعَلُوا آخِرَ صَلَاتِکُمْ بِاللَّیْلِ وترا». رَوَاهُ مُسلم([5]).

1258- (5) عبدالله بن عمر س گوید: پیامبر ج فرمودند: «آخرین نمازتان را در شب، نماز وتر قرار دهید».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

1259 - [6] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «بَادرُوا الصُّبْح بالوتر». وَرَاه مُسلم([6]).

1259- (6) عبدالله بن عمر س گوید: پیامبر ج فرمودند: «با گزاردن وتر، از صبح صادق پیشی گیرید [و پیش از آن که صبح صادق طلوع کند، نماز وتر بگزارید]».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «الصبح»: فجر صادق؛ سپیدی صبح؛ سپیده دم؛ سپیدی آخر شب. در شریعت مقدّس اسلام، دو گونه «فجر» وجود دارد:

فجر کاذب: فجر اول؛ صبح کاذب؛ دم گرگ؛ روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است؛ ولی فجر صادق نیست.

فجر صادق: فجر ثانی؛ فجر دوّم؛ صبح صادق؛ سپیدی صبح که افق را فراگیرد و روشنایی روز آشکار شود.

1260 - [7] (صَحِیح)

وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ خَافَ أَنْ لَا یَقُومَ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ فَلْیُوتِرْ أَوَّلَهُ وَمَنْ طَمِعَ أَنْ یَقُومَ آخِرَهُ فَلْیُوتِرْ آخِرَ اللَّیْلِ فَإِنَّ صَلَاةَ آخِرِ اللَّیْلِ مَشْهُودَةٌ وَذَلِکَ أَفْضَلُ». رَوَاهُ مُسلم([7]).

1260- (7) جابر بن عبدالله س گوید: «رسول خدا ج فرمودند: «هر کس بیم داشته باشد که مبادا در آخر شب برنخیزد و بیدار نشود، پس باید در اول شب، نماز وتر بگزارد؛ و هرکس امیدوار باشد که در آخر شب برمی‌خیزد و از خواب بیدار می‌شود، باید در آخر شب، نماز وتر بگزارد؛ چون نماز آخر شب با حضور فرشتگان صورت می‌پذیرد (و در آخر شب، فرشتگان رحمت حاضر می‌شوند؛ از این رو، گزاردن نماز در این وقت،] بهتر و بایسته‌تر است».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «فانّ صلاة اخر اللیل مشهودة»: یعنی فرشتگان مأمور بر انسان، آن را می‌بینند و به هنگام تعویض کشیک، در دیوان الهی، بر آن گواهی می‌دهند. و به تعبیری دیگر، نماز شب، توسط فرشتگان شب و فرشتگان روز، مورد بازدید و گواهی قرار می‌گیرد.

از چند حدیث بالا، معلوم می‌شود که آخرین نماز از نمازهای شب، نماز وتر است؛ و هرکس بر بیدار شدن خویش در حصّه‌ی آخر شب مطمئن باشد، در آن صورت وتر را در آخر شب بگزارد؛ و اگر مطمئن نیست که در آخر شب بیدار شود و بیم آن دارد که به خواب افتد، در آن صورت در اول شب، نماز وتر خویش را بخواند.

و رسول خدا ج - بنا به حالاتی خاصّ - برخی از یاران خویش را سفارش کردند که وتر را در اول شب بخوانند؛ و ابوهریره س نیز از زمره‌ی همان‌ها است؛ خود می‌گوید: «رسول خدا ج مرا چند سفارش کردند؛ و یکی از آن‌ها، این بود که نماز وتر را در اول شب بخوانم» (بخاری و مسلم).

1261 - [8] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مِنْ کُلَّ اللَّیْلِ أَوْتَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ وَأَوْسَطِهِ وَآخِرِهِ وَانْتَهَى وَتْرُهُ إِلَى السَّحَرِ([8]).

1261- (8) عایشه ل گوید: رسول خدا ج در همه‌ی شب: در آغاز آن، میانه‌ی آن و آخر آن، نماز وتر را گزارده‌اند و در آخر (عمرشان)، روش ایشان بر این مستقر شد که وتر را (همواره) هنگام سحر می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

1262 - [9] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: أَوْصَانِی خَلِیلِی بِثَلَاثٍ: صِیَامِ ثَلَاثَةِ أَیَّام من کل شهر ورکعتی الضُّحَى وَأَن أوتر قبل أَن أَنَام([9]).

1262- (9) ابوهریره س گوید: دوست من (رسول خدا ج) مرا به انجام سه چیز سفارش کردند: نخست به گرفتن روزه‌ی سه روز از هر ماه؛ دیگر گزاردن دو رکعت نماز چاشت؛ و سوم این که، پیش از آن که بخوابم، نماز وتر بگزارم.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: خواندن نماز وتر پس از نماز عشاء، تا طلوع صبح صادق جایز است ولی خواندن آن در یک سوم آخر شب، پاداش و اجری بیشتر دارد؛ همچنان که عایشه ل گفت: «پیامبر ج در تمام شب وتر را خوانده است: در آغاز، میانه و آخر شب؛ و وتر او به سحر منتهی می‌شد». و برای کسی‌که بیم آن دارد که در آخر شب بیدار نشود، مستحب است که وترش را در اول شب بخواند؛ همچنان که برای کسی‌که گمان می‌کند آخر شب بیدار می‌شود، تأخیر آن سنّت است.

به تعبیری دیگر، گزاردن وتر پیش از خواب برای کسی مستحب است که مطمئن نیست در آخر شب برمی‌خیزد، ولی اگر اطمینان داشته باشد که در آخر شب برمی‌خیزد، گزاردن آن در پایان شب بهتر است.

ابوقتاده س گوید: پیامبر ج به ابوبکر س فرمود: «متی توتر»؟؛ «کی وتر می‌خوانی»؟ گفت: قبل از آن که بخوابم. و به عمر بن خطاب س فرمود: «متی توتر»؟؛ «کی وتر می‌خوانی»؟ گفت: می‌خوابم؛ بعد بلند می‌شوم و وتر را می‌خوانم. پیامبر ج خطاب به ابوبکر صدّیق س فرمود: «اخذتَ بالحزم او بالوثیقة»؛ «محکم‌کاری و احتیاط کردی». و به عمر س فرمود: «اخذتَ بالقوة»؛ «کارت همراه با قدرت و نیرو بود» (ابوداود، ابن ماجه و صحیح ابن خزیمه)

و عایشه ل گوید: «کان النبیّ ج یصلّی وانا راقدة معترضة علی فراشه؛ فاذا اراد أن یوتر ایقظنی فاوترتُ». (بخاری و مسلم)؛ «پیامبر ج نماز می‌خواند در حالی که من روی بسترش خوابیده بودم؛ وقتی می‌خواست نماز وتر بخواند، مرا بیدار می‌کرد و من هم نماز وتر را می‌خواندم».

از این رو، هرکس بیم آن داشته باشد که مبادا در آخر شب برنخیزد و بیدار نشود، پس باید در اول شب، نماز وتر خویش را بگزارد؛ و هرکس امیدوار باشد که در آخر شب برمی‌خیزد و از خواب بیدار می‌شود، باید در آخر شب نماز وتر بگزارد.

به تعبیری دیگر، هرکس بر بیدار شدن خویش در حصّه‌ی آخر شب مطمئن است، وتر را در آخر شب بگزارد؛ و اگر مطمئن نیست که در آخر شب بیدار شود و بیم آن دارد که به خواب افتد، در آن صورت در اول شب، نماز وتر خویش را بخواند.


فصل دوم

1263 - [10] (صَحِیح)

عَن غُضَیْف بن الْـحَارِث قَالَ: قُلْتُ لِعَائِشَةَ: أَرَأَیْتِ رَسُولَ الـلّٰهِ ج کَانَ یَغْتَسِلُ مِنَ الْـجَنَابَةِ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ أَمْ فِی آخِرِهِ؟ قَالَتْ: رُبَّمَا اغْتَسَلَ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ وَرُبَّمَا اغْتَسَلَ فِی آخِرِهِ قُلْتُ: اللهُ أَکْبَرُ الْـحَمْدُ لِـلّٰهِ الَّذِی جَعَلَ فِی الْأَمْرِ سَعَةً قُلْتُ: کَانَ یُوتِرُ أَوَّلَ اللَّیْلِ أَمْ فِی آخِرِهِ؟ قَالَتْ: رُبَّمَا أَوْتَرَ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ وَرُبَّمَا أَوْتَرَ فِی آخِرِهِ قُلْتُ: اللهُ أَکْبَرُ الْـحَمْدُ لِـلّٰهِ الَّذِی جَعَلَ فِی الْأَمْرِ سَعَةً قُلْتُ: کَانَ یَجْهَرُ بِالْقِرَاءَةِ أَمْ یَخْفُتُ؟ قَالَتْ: رُبَّمَا جَهَرَ بِهِ وَرُبَّمَا خَفَتَ قُلْتُ: اللهُ أَکْبَرُ الْـحَمْدُ لِـلّٰهِ الَّذِی جَعَلَ فِی الْأَمْرِ سَعَةً. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَرَوَى ابْنُ مَاجَهْ الْفَصْلَ الْأَخِیرَ([10]).

1263- (10) غُضیف بن حارث س گوید: خطاب به عایشه ل گفتم: آیا می‌دانی که رسول خدا ج برای غسل جنابت، در آغاز شب غسل می‌کردند یا در آخر آن؟ عایشه ل گفت: پیامبر ج به هردو صورت عمل کرده‌اند؛ این طور که گاهی در اول شب و گاهی نیز در آخر شب، از جنابت غسل می‌کردند. غُضیف س گوید: من به عایشه ل گفتم: خداوند از همه چیز و همه کس برتر و بزرگتر است! سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که در این کار، گشایش قرار داده است.

[غُضیف س گوید:] باز گفتم: آیا رسول خدا ج نماز وتر را در آغاز شب می‌گزاردند یا در آخر آن؟ عایشه ل در پاسخ گفت: آن حضرت ج به هردو صورت عمل کرده‌اند؛ این طور که گاهی نماز وتر را در آغاز شب و گاهی نیز در آخر شب می‌گزاردند. من عرض کردم: خدا از همه چیز و همه کس، برتر و بزرگتر است! سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که در این کار، گشایش قرار داده است.

(دوباره از عایشه ل پیرامون چگونگی قرائت پیامبر ج در نماز شب پرسیدم و بدو) گفتم: آیا قرائت آن حضرت ج در نماز شب، بلند بود یا آهسته؟ وی در پاسخ گفت: پیامبر ج به هردو صورت تلاوت می‌فرمودند؛ این طور که گاهی بلند و گاهی نیز آهسته، به قرائت در نماز شب می‌پرداختند. من عرض کردم: خدا از همه چیز و همه کس، برتر و بزرگتر است! سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که در این کار، گشایش قرار داده است.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و ابن ماجه نیز قسمت آخر - از «کان یجهر بالقراءة ام یخفت؟» - را روایت کرده است].

شرح: «اَرأیت»: آیا آگاهی؟؛ آیا دیده‌ای؟؛ دیدن در اینجا به معنای آگاهی یافتن و شناختن است.

«ربّما»: چه بسا؛ گاهی اوقات؛ این حرف بنا بر مفهومی که در سیاق کلام از آن مستفاد می‌شود، بر تقلیل یا تکثیر نیز دلالت می‌کند.

«سعة»: گشایش؛ گنجایش؛ عدم عُسر و حَرَج.

به هر حال؛ رسول خدا ج همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تشدّد و سختگیری ترجیح می‌دادند؛ چون به خوبی می‌دانستند که مبنای شریعت مقدّس اسلام، پیوسته بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است.

1264 - [11] (صَحِیح)

وَعَن عبد الله بن أبی قیس قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ: بِکَمْ کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُوتِرُ؟ قَالَتْ: کَانَ یُوتِرُ بِأَرْبَعٍ وَثَلَاثٍ وَسِتٍّ وَثَلَاثٍ وَثَمَانٍ وَثَلَاثٍ وَعَشْرٍ وَثَلَاثٍ وَلَمْ یَکُنْ یُوتِرُ بِأَنْقَصَ مِنْ سَبْعٍ وَلَا بِأَکْثَرَ مِنْ ثَلَاث عشرَة. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([11]).

1264- (11) عبدالله بن ابی قیس س گوید: از عایشه ل پرسیدم: رسول خدا ج چند رکعت نماز وتر می‌گزاردند؟ وی در پاسخ گفت: چهار و سه رکعت (در مجموع هفت رکعت)؛ شش و سه رکعت (در مجموع نُه رکعت)؛ هشت و سه رکعت (در مجموع یازده رکعت)؛ و ده و سه رکعت (در مجموع سیزده رکعت) نماز وتر می‌گزاردند؛ و از هفت رکعت کمتر و از سیزده رکعت بیشتر، نماز وتر نمی‌گزاردند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: در ابتدای بحث، یادآور شدیم که کلمه‌ی «وتر» و «ایتار» به دو معنا به کار رفته است:

فقط به معنای نماز وتر.

به معنای تمامی نماز تهجّد.

روایتی که اکنون مورد بحث قرار دارد، در آن، کلمه‌ی «ایتار» به معنای «نماز تهجّد» است. از این رو، برخی از صحابه و یاران رسول خدا ج نیز مجموع نماز تهجّد و وتر را «وتر» می‌گفتند؛ و روش عایشه ل نیز بر آن بود که بر مجموع آن‌ها (تهجّد و وتر)، واژ‌ی «وتر» را اطلاق می‌کرد. عایشه ل در این حدیث، پاسخ عبدالله بن قیس س را بنا به همین شیوه و روش داده است؛ بدین معنا که رسول خدا ج پیش از سه رکعت وتر، گاهی چهار رکعت نماز تهجّد و گاهی شش رکعت و گاهی هشت رکعت و گاهی نیز یازده رکعت نماز شب می‌گزاردند ولی از چهار رکعت کمتر و از ده رکعت بیشتر، نماز تهجّد نمی‌خواندند؛ و بعد از نماز تهجّد، نماز وتر را سه رکعت می‌گزاردند.

و به طور کلّی، نماز شب رسول خدا ج در روایات صحیح، هفت، نُه، یازده، سیزده و پانزده رکعت نقل شده است که در صورت اخیر - یعنی پانزده رکعت - دو رکعت سنّت صبح هم به حساب آمده است.

و آنچه مسلم است آن است که نماز شب، عبادتی است که هر چه بیشتر باشد، بهتر خواهد بود؛ و رسول خدا ج نیز در حالت‌های مختلف از قبیل: بیماری، بزرگ‌سالی، خستگی و غیره، هفت، نه، یازده، و سیزده رکعت و بیشتر اوقات، دو رکعتی خوانده‌اند؛ و گاهی هم برای بیان جواز، چند رکعت را با یک سلام گزارده‌اند.

به هر حال، - چنان که پیش‌تر نیز بیان شد - احادیث و روایات رسیده به ما از پیامبر ج درباره‌ی وتر، دارای اختلاف زیاد می‌باشند و از یک رکعت تا هفده رکعت روایت شده‌اند.

برخی از علماء و صاحب‌نظران دینی، همه‌ی روایات و احادیث را جمع کرده‌اند و به بهترین روش، آن‌ها را با یکدیگر تطبیق داده‌اند؛ بدین ترتیب که گفته‌اند‌: عادت پیامبر ج بر آن بود که برای شروع نماز تهجّد، ابتدا دو رکعت کوتاه می‌گزاردند که از مقدّمات و مبادی نماز تهجّد به شمار می‌آمد؛ بعد از آن، هشت رکعت طولانی می‌گزاردند که این هشت رکعت، اصل نماز تهجّد را تشکیل می‌داد.

پس از آن، سه رکعت وتر می‌گزاردند؛ آن‌گاه دو رکعت دیگر به طور نشسته می‌خواندند که این دو رکعت، از توابع وتر، به شمار می‌آمد. سپس - به هنگام طلوع صبح صادق - دو رکعت سنّت صبح را می‌گزاردند؛ و بدین ترتیب، تعداد رکعت‌ها به هفده رکعت می‌رسد.

از این رو، صحابه‌هایی که همه‌ی رکعت‌های فوق را یک جا ذکر کرده‌اند، گفته‌اند: «اوتر بسبع عشرة».

و برخی نیز، دو رکعت کوتاه اول را حساب نکرده‌اند و دو رکعت بعد از وتر را به عنوان سنّت صبح به شمار آورده‌اند و گفته‌اند: «اوتر بثلاث عشرة»؛ و برخی دیگر نیز، دو رکعت ابتدا و دو رکعت بعد از وتر و سنّت‌های صبح را بیرون کرده و گفته‌اند: «احدی عشرة رکعة».

و چون وزن رسول خدا ج در آخر عمر شریفشان، اندکی بیشتر شده بود، به همین جهت شش رکعت نماز تهجّد و سه رکعت وتر می‌گزاردند که در مجموع نُه رکعت می‌شدند و کسانی که این عمل را روایت کرده‌اند، گفته‌اند: «اوتر بتسع».

و پس از آن، پیامبر ج تعداد رکعت‌های نماز را کمتر کردند و فقط چهار رکعت نماز تهجّد می‌گزاردند؛ از این رو در برخی از روایات چنین آمده است: «اوتر بسبع».

و علاوه بر این، - چنان که پیش‌تر بیان کردیم - واژه‌ی «ایتار» به دو معنا به کار رفته است:

1-  نماز وتر 

2-  تمامی نماز تهجّد.

روایت‌ها و احادیثی که اکنون مورد بحث و بررسی قرار گرفت، کلمه‌ی «ایتار» در آن‌ها، به معنای «نماز شب» (تهجّد) است. البته روایاتی که در آن‌ها «اوتر بخمس» آمده بود (پنج رکعت وتر گزارد)، منظور از «ایتار»، فقط نماز وتر است و دو رکعت بعد از وتر را تابع وتر گفته‌اند که هردو را با هم ذکر کرده‌اند.

و روایات «اوتر بثلاث» (سه رکعت وتر گزارد)، همان سه رکعت وتر هستند؛ و منظور از «اوتر بواحدة» (یک رکعت وتر خواند)، این است که پیامبر ج نماز تهجّد را دو رکعت دو رکعت می‌خواند و در آخر به هنگام خواندن وتر، به همراه دو رکعت، یک رکعت اضافه کرده و بدین ترتیب، وتر را به جای می‌آورد؛ نه این که فقط یک رکعت وتر بخواند.

و بدین‌سان، در میان همه‌ی روایت‌ها، تطبیق صورت می‌گیرد.

ناگفته نماند که از حدیث عبدالله بن قیس س (به شماره 1264) به خوبی معلوم می‌شود که تعداد رکعت‌های تهجّد آن حضرت ج تغییر می‌کرد و گاهی کم و زیاد می‌شد، امّا رکعت‌های وتر در عدد سه ثابت بودند و هیچ گونه تغییری در آن‌ها به وجود نمی‌آمد. از این رو، این حدیث، بر سه رکعت بودن نماز وتر، تأکید می‌کند.

آیا سه رکعت نماز وتر، با یک سلام گزارده می‌شود یا با دو سلام؟

در این باره که آیا سه رکعت نماز وتر، با یک سلام خوانده می‌شود یا با دو سلام، در میان علماء و صاحب‌نظران فقهی، اختلاف وجود دارد؛ حنفی‌ها می‌گویند: سه رکعت با یک سلام گزارده می‌شود؛ به دلیل این که در احادیثی که بر سه رکعت بودن وتر دلالت دارند، هرگز ذکری از دو بار سلام دادن، به میان نیامده است.

البته از حدیث مستدرک حاکم نیشابوری که شبابۀ بن سوار/آن را از عایشه ل روایت کرده است، معلوم می‌شود که پیامبر ج بعد از خواندن دو رکعت، سلام داده‌اند و سپس رکعت سوم وتر را گزارده‌اند. الفاظ حدیث مستدرک حاکم، چنین آمده است: «کان یوتر برکعة وکان یتکلّم بین الرکعتین والرکعة»؛ «پیامبر ج با یک رکعت، وتر می‌‌خواندند و در بین دو رکعت و یک رکعت، سخن می‌گفتند».

و علماء و صاحب‌نظران احناف، در توجیه این حدیث، چنین گفته‌اند: سخن گفتن پیامبر ج در وسط دو رکعت وتر و یک رکعت آن، نبوده است، بلکه میان نماز وتر و سنّت‌های صبح بوده است؛ این‌طور که آن حضرت ج پس از پایان نماز وتر و قبل از شروع سنّت‌های صبح، سخن گفته‌اند. حدیث مستدرک حاکم، دارای دو عبارت است: یکی: «کان یوتر برکعة»؛ و دیگری «کان یتکلم بین الرکعتین والرکعة»؛ و هریک از این دو عبارت، عبارتی مستقل است؛ عبارت اول (کان یوتر برکعته)، این مطلب را می‌رساند که پیامبر ج یک رکعت وتر می‌گزاردند؛ یعنی به دو رکعت قبل، این رکعت را اضافه و سه رکعت را کامل می‌کردند.

و عبارت دوّم (و کان یتکلم بین الرکعتین والرکعة) نیز عبارتی مستقل و جدا است؛ این طور که مراد از «رکعتین»، سنّت‌های صبح و منظور از «رکعة»، رکعت پایانی وتر است؛ و مراد از «رکعتین»، هرگز دو رکعت انتهایی وتر نبوده است؛ به دلیل این که در حدیث بالا چنین نیامده است: «و کان یتکلّم بین الرکعتین والرکعة من الوتر».

به هر حال، حدیث مستدرک حاکم، بر ظاهر الفاظش، معنا نمی‌شود و توجیه و تأویل در آن، ضروری می‌نماید و اگر چنانچه حدیث طبق ظاهر خویش معنا و تفسیر شود در آن صورت بابسیاری از احادیث، تعارض به وجود می‌آید؛ چون حدیث، به اعتبار الفاظش، بیانگر وجود فاصله بین دو رکعت اول وتر با یک رکعت باقی مانده است، در حالی که احادیث دیگر بر عدم فصل و متّصل بودن سه رکعت دلالت دارند؛ به عنوان مثال: در حدیث عایشه ل آمده است: «ثمّ اوتر بثلاث لایفصل بینهنّ» (مسند احمد)؛ «سپس پیامبر ج سه رکعت وتر خواندند و در بین آن‌ها، هیچ گونه فاصله‌ای ایجاد نکردند».

و در روایتی دیگر، عایشه ل گوید: «ان رسول الله ج کان لایسلّم فی رکعتی الوتر» (سنن نسایی)؛ «رسول خدا ج در دو رکعت وتر، سلام نمی‌دادند».

و علماء و صاحب‌نظران، برای حدیثی که در مستدرک حاکم روایت شده است، توجیه دیگری نیز کرده‌اند؛ و آن، این که: امکان دارد که این حدیث، بر قبل از ممنوعیت «صلاة البتیراء» (نماز یک رکعتی) حمل شود.

به هر حال، حدیث عایشهp، که در مستدرک حاکم نیشابوری روایت شده است، ظرفیت پذیرش هردو توجیه را دارا می‌باشد.

و اگر عملکرد و روش پیامبر گرامی اسلام ج در دوبار سلام دادن در نماز وتر بود، در آن صورت به خاطر غیرمعمولی بودن آن، حتماً اصحاب آن را نقل می‌کردند و توضیح می‌دادند؛ و از آن جایی که در احادیث، ذکری از دوبار سلام دادن نیست، چنین به نظر می‌رسد که پیامبر ج نماز وتر را به روش معمولی آن، یعنی مثل نماز مغرب با یک سلام می‌خوانده است.

از عایشه ل روایت است که گفت: «انّ رسول الله ج کان لایسلّم فی رکعتی الوتر» (نسایی، باب کیف الوتر بثلاث، ج 1 ص 248)؛ «رسول خدا ج در سر دو رکعتی وتر، سلام نمی‌دادند».

و در حدیثی دیگر از عایشه ل روایت شده است که گفت: رسول خدا ج فرمودند: «الوتر ثلاث رکعات کثلاث المغرب» (طبرانی در معجم الوسط)؛ «نماز وتر به سان مغرب، سه رکعت است».

این حدیث با وجود ضعیف بودن «ابوبحر بکراوی» (یکی از راویان آن) قابل استدلال می‌باشد؛ زیرا مفهوم حدیث از صحابه‌ی متعددی از قبیل: عبدالله بن مسعود س و عبدالله بن عباس س به طور موقوف روایت شده است.

و از میان صحابه، فقط عبدالله بن عمر س نماز وتر را با دو سلام می‌خواند و این عمل را به پیامبر ج نسبت می‌داد و از حدیث «الوتر رکعة من اخر اللیل» استدلال می‌کرد؛ این‌طور که وی از این حدیث چنین برداشت می‌کرد که یک رکعت وتر، جداگانه خوانده می‌شود؛ و از آن جایی که سه رکعت وتر از پیامبر ج ثابت شده است، ابن عمر س هر دو قول را با همدیگر تطبیق داده و گفته است: سه رکعت وتر با دو بار سلام دادن گزارده شوند.

علماء و صاحب‌نظران فقهی احناف، مفهوم حدیث «الوتر رکعة من اخر اللیل» را چنین بیان می‌کنند: پیامبر گرامی اسلام ج به دو رکعت آخر نماز تهجّد، یک رکعت دیگر اضافه می‌کردند و سه رکعت می‌خواندند؛ نه این که یک رکعت جداگانه را وتر قرار دهند. علماء و صاحب‌نظران احناف، در تأیید مسلک خویش، از دلایل زیر استدلال می‌کنند:

1-  عبدالله بن عباس س راوی حدیث «الوتر رکعة من اخر اللیل» (مسلم) است و با وجود این، باز هم خودش، قائل به گزاردن سه رکعت وتر با یک سلام است؛ زیرا در حدیثی، داستان شب گذراندن خویش را در خانه‌ی خاله‌اش میمونه ل به تصویر کشیده و بعد از بیان نماز شب پیامبر ج، می‌گوید: «ثم اوتر بثلاث»؛ «سپس پیامبر ج سه رکعت وتر خواندند». (مسلم)

از این روایت، معلوم می‌شود که پیامبر ج سه رکعت وتر را با یک سلام گزارده‌اند و عبدالله بن عباس س نیز در نماز شرکت داشته است. و هم‌چنین در موطأ امام محمد، در باب «السلام فی الوتر» از عبدالله بن عباس س روایت شده است که گفت: «الوتر کصلاة المغرب»؛ «نماز وتر همانند نماز مغرب است». یعنی عبدالله بن عباس س در نماز وتر، همانند نماز مغرب، قائل به یک سلام بوده است.

2-  عایشه ل نسبت به نماز وتر رسول خدا ج داناترین و آگاه‌ترین مردم بود؛ از این رو وی، به طور مطلق، سه رکعت نماز وتر را ذکر کرده و هرگز عبارتی درباره‌ی دوبار سلام دادن آن حضرت ج بیان نکرده است؛ البته به استثنای حدیثی که مستدرک حاکم آن را نقل کرده است که پاسخ و توجیه آن، پیش‌تر گذشت.

3-  درباره‌ی عبدالله بن عمر س نیز ثابت نشده است که خود وی به طور مستقیم، شاهد نماز شب یا نماز وتر رسول خدا ج بوده باشد؛ امّا عایشه ل همواره آن حضرت ج را در حال گزاردن نماز وتر مشاهده کرده است و هم‌چنین عبدالله بن عباس س نیز آن حضرت ج را در حال خواندن نماز وتر دیده است؛ از این رو، دیدگاه این دو بزرگوار بر نظریه‌ی ابن عمر س ترجیح دارد.

البته از حدیثی که در «مسند احمد بن حنبل» روایت شده است، چنین به نظر می‌رسد که خود عبدالله بن عمر س نیز شاهد خواندن نماز وتر رسول خدا ج بوده است؛ چون در آن روایت، می‌گوید: «کان رسول الله ج یفصل بین الوتر والشفع بتسلیمة ویسمعناها».

در پاسخ این روایت چنین گفته شده است که این، تفرّد خود عبدالله بن عمر س است؛ زیرا دیگر صحابه مانند عبدالله بن مسعود س، ابی‌بن کعب س، انس بن مالک س و عایشهp، روایت‌کننده‌ی احادیث و روایات «سه رکعت با یک سلام» هستند و بر همین نیز عمل می‌کردند؛ از این رو، دیدگاه و روایات آن‌ها بر دیدگاه و روایت عبدالله بن عمر س ترجیح دارد.

و هم‌چنین حدیث نهی از «نماز بتیراء» (نماز یک رکعتی) معارض با حدیث عبدالله بن عمر س است؛ و به دو علّت بر روایت عبدالله بن عمر س ترجیح دارد:

الف) حدیث نهی از «بتیراء»، قولی است و روایت عبدالله بن عمر س فعلی است؛ و پرواضح است که به اتفاق صاحب‌نظران فقهی و اسلامی، حدیث قولی بر حدیث فعلی ترجیح دارد.

ب) حدیث عبدالله بن عمر س «مباح کننده» و حدیث «بتیراء» (نهی از گزاردن نماز یک رکعتی) «حرام‌ننده» است؛ از این رو،هرگاه «مباح کننده» با «حرام کننده» تعارض داشته باشد، در آن صورت «حرام کننده» ترجیح دارد.

4-  اگر برای حدیث «وتر خواندن با یک رکعت»، توجیهی غیر از توجیه احناف، اخذ شود، در آن صورت، این حدیث، معارض با حدیثی است که در آن آمده است: «انَّ سول الله ج نهی عن البتیراء؛‌ای ان یصلّی الرجل واحدة یوتر بها»؛ و اگر چه بر سند این حدیث انتقادهایی وارد آمده است ولی این حدیث با سندهای گوناگونی روایت شده است.

از این رو، این حدیث، به درجه‌ی «حسن» ارتقاء پیدا می‌کند و به وسیله‌ی آن، ممنوعیت «بتیراء» ثابت می‌شود.

5-  جمع زیادی از صحابه، مانند: ابوبکر صدّیق س، عمر بن خطاب س، علی بن ابی طالب س، عبدالله بن مسعود س، عبدالله بن عباس س، حذیفة بن یمان س، انس بن مالک س و ابی بن کعب س، قائل به خواندن وتر با یک سلام بوده‌اند. روایات این بزرگان، در «مصنّف ابن ابی شیبة»، «طحاوی» و دیگر کتاب‌های حدیث موجودند؛ تا جایی که روایات عایشه ل در این باره، بخش مهمی از کتاب‌های حدیث را به خود اختصاص داد‌ه‌اند. از این رو، دیدگاه احناف، با آثار صحابه نیز تأیید می‌گردد.

6-  در برخی از احادیث، به نماز مغرب «وتر النهار» و به نماز وتر، «وتر اللیل» اطلاق شده است. از این رو اگر چنانچه نماز وتر را به مغرب قیاس کنیم، در آن صورت لازم می‌آید که مانند آن، با یک سلام گزارده شود.

البته بر این دلیل، انتقادی وارد شده است؛ و آن، این که: پیامبر ج درباره‌ی وتر فرمودند: «لاتشبّهوا بصلاة المغرب» (سنن دارقطنی)؛ علامه طحاوی در پاسخ گفته است: مراد از این فرموده‌ی پیامبر ج آن است که در نماز وتر همانند مغرب، به سه رکعت اکتفا نکنید، بلکه قبل از آن تهجّد بخوانید؛ و عبارت کامل این حدیث نیز بدین ترتیب است: «عن ابی هریره س عن رسول الله ج قال: لا توتروا بثلاث، اوتروا بخمس، او بسبعٍ ولا تشبّهوا بصلاة الـمغرب».

خلاصه، احادیث و روایات رسیده درباره‌ی نماز وتر، یکی از مشکلترین و پیچیده‌ترین مباحث کتاب‌های حدیث هستند به طوری که هیچ مذهبی از مذهب‌های چهارگانه، نتوانسته است بر تمامی احادیث وتر، بدون تکلّف عمل کند و هر مذهبی - به ناچار - در برخی احادیث، توجیه خلاف ظاهر آن احادیث را داشته است.

و در واقع، اگر با نگاهی کاوشگرانه به مجموعه‌ی احادیث و روایاتی که درباره‌ی نماز وتر وارد شده‌اند، بنگریم، متوجه می‌شویم که در احادیث، خواندن نماز وتر، به هردو طریق ثابت است، هم با یک بار سلام دادن و هم با دو بار سلام دادن.

امام ابوحنیفه/و پیروانش، در چنین موضوعاتی، راهی را در پیش می‌گیرند که مطابق با قواعد کلّی باشد؛ و از آن جایی که قاعده‌ی کلّی در سه رکعت، این است که با یک سلام و بدون فصل و جدایی خوانده شوند، امام ابوحنیفه/و پیروانش، این روش را اختیار کرده‌اند و روش فصل را ترک کرده‌اند.

از این رو، در باب «نماز وتر»، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، براساس روایات و اخبار رسیده بدان‌ها و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث و تحقیق و تفحّص تعالیم و آموزه‌های الهی، اوامر و فرامین نبوی و احکام و دستورات شرعی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه>، آن هم با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، قولی را انتخاب و اختیار نموده‌اند.

پس تعدّد مذاهب و گوناگونی آرای فقیهان و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هر کدام از آن‌ها، بیانگر این است که هریک از آن‌ها از دریای بی‌کران شریعت، با صداقت و اخلاص، جرعه‌ای برگرفته‌اند.

1265 - [12] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی أَیُّوبَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «الْوَتْرُ حَقٌّ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یُوتِرَ بِخَمْسٍ فَلْیَفْعَلْ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یُوتِرَ بِثَلَاثٍ فَلْیَفْعَلْ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یُوتِرَ بِوَاحِدَةٍ فَلْیَفْعَلْ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ وَابْن مَاجَه([12]).

1265- (12) ابوایوب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «گزاردن وتر بر هر فرد مسلمان و حقگرا، ثابت و واجب است؛ پس هرکس دوست دارد که پنج رکعت نماز وتر بگزارد، پس چنان کند؛ و هرکس دوست دارد که سه رکعت نماز وتر گزارد، پس چنان کند؛ و هرکس دوست دارد که یک رکعت نماز وتر گزارد، پس چنان کند».

[این حدیث را ابوداود، نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

1266 - [13] (حسن)

وَعَنْ عَلِیٍّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنَّ اللهَ وَتْرٌ یُحِبُّ الْوَتْرَ فَأَوْتِرُوا یَا أَهْلَ الْقُرْآنِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیّ([13]).

1266- (13) علی بن ابی طالب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند، وتر (فرد) است و وتر (عدد فرد) را دوست دارد؛ پس‌ای اهل قرآن! نماز وتر بگزارید».

 [این حدیث را ترمذی، ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

شرح: «انّ الله وتر»: خداوند وتر است؛ یعنی در ذاتش، تنها و یگانه است و غیرقابل تجزیه و تقسیم می‌باشد؛ و در صفاتش نیز تنها است و هیچ شبیه و مانند برای او نیست؛ و در افعالش نیز تنها است و هیچ شریک و یاری دهنده‌ای ندارد.

1267 - [14] (ضَعِیف)

وَعَن خَارِجَة بن حذافة قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَقَالَ: «إِنَّ اللهَ أَمَدَّکُمْ بِصَلَاةٍ هِیَ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ حُمْرِ النِّعَمِ: الْوَتْرُ جَعَلَهُ اللهُ لَکُمْ فِیمَا بَیْنَ صَلَاةِ الْعِشَاءِ إِلَى أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُد([14]).

1267- (14) خارجة بن حذافة س گوید: رسول خدا ج به نزد ما آمدند و فرمودند: «بی‌گمان خداوند بلند مرتبه برای شما، یک نماز اضافی ارزانی کرده است که برایتان از شتران سرخ موی نیز بهتر و ارزنده‌تر است؛ آن نماز، وتر است که خداوند، گزاردن آن را در وقت میان نماز عشاء تا طلوع صبح صادق، برای شما مقرّر کرده است؛ (یعنی در این وقت وسیع و فراخ، هر گاه بخواهید، می‌توانید آن را بخوانید)».

[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کرده‌اند].

شرح: «اَمَدَّکم»: برای شما افزوده است؛ برای شما یک نماز اضافی عطا کرده است.

«حُمر النعم»: شتران سرخ موی که در نزد اعراب، از کالاهای نفیس و ارزشمند به شمار می‌آمد.

آیا نماز وتر، واجب است یا خیر؟

مهمترین اختلاف درباره‌ی نماز وتر، درباره‌ی وجوب و عدم وجوب آن است؛ از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، نماز وتر واجب نیست، بلکه سنّت است؛ و از دیدگاه امام ابویوسف و امام محمد بن حسن شیبانی نیز، وتر سنّت است؛ ولی امام ابوحنیفه بر این باور است که نماز وتر، واجب می‌باشد.

دلایل امام ابوحنیفه، به شرح زیر است:

1-  عبدالله بن بریدة س از پدرش روایت می‌کند که گفت: «سمعتُ رسول الله ج یقول: الوتر حق، فمن لم یوتر فلیس منّا؛ الوتر حقّ فمن لم یوتر فلیس منّا؛ الوتر حق فمن لم یوتر فلیس منّا» (ابوداود؛ باب فیمن لم یوتر)؛ «از رسول خدا ج شنیدم که سه بار فرمودند: وتر حق است؛ هرکس آن را نخواند، از ما نیست».

2-  ابوایوب ج گوید: پیامبر ج فرمودند: «الوتر حق واجب علی کلّ مسلم» (احمد بن حنبل، صحیح ابن حبان، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)؛ «وتر، حقّ واجبی بر هر مسلمان است».

3-  ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «من نام عن وتره او نسیه فلیصلّه اذا اصبح» (ترجمه و شرح این حدیث در حدیث شماره 1268 خواهد آمد).

در این حدیث، پیامبر ج دستور به انجام قضای وتر داده‌اند، در حالی که قضا آوردن، فقط برای واجبات است نه سنّت‌ها.

4-  روایت خارجة بن حذافة س (حدیث شماره 1267). در این حدیث، عبارت «اَمَدّ» به معنای «اضافه دادن» و «یاری کردن» آمده است و نسبت فاعلی آن نیز به طرف «الله» است که اگر چنانچه وتر سنّت بود، نسبت آن به طرف پیامبر ج می‌شد. همچنان که در حدیثی دیگر، آن حضرت ج می‌فرمایند: «کتب الله علیکم صیامه (ای شهر رمضان) وسنتُ لکم قیامه» (ابن ماجه)؛ «خداوند بر شما، روزه ماه رمضان را فرض کرده است و من نیز قیام آن را برای شما، سنّت قرار داده‌ام».

از این رو عبارت «انّ الله اَمَدَّکم» (در حدیث خارجة بن حذافة س)، چون به طرف الله نسبت داده شده است، خود دلیلی بر وجوب نماز وتر می‌باشد.

5-  حدیث «انّ الله وتر یحبّ الوتر؛ فاوتروا یا اهل القران» (ترجمه‌ی این حدیث در شماره 1266 گذشت). در این حدیث، صیغه‌ی امر (فاوتروا = وتر بخوانید) به کار رفته است که بر وجوب دلالت می‌کند.

6-  همین که خود پیامبر ج، پیوسته نماز وتر را می‌خواندند و بر آن مواظبت و پای‌بندی می‌نمودند و هیچ‌گاه آن را ترک نمی‌کردند و ترک کننده‌ی آن را با عبارت «من لم یوتر فلیس منّا» (آن که وتر نخواند از ما نیست) تهدید و تنبیه کرده‌اند، بیانگر وجوب آن است.

و دلایل جمهور بر عدم وجوب وتر، عبارتند از:

1-  علی بن ابی طالب س گوید: «الوتر لیس بحتم کصلاتکم الـمکتوبة ولکن سنّ رسول الله ج» (ترمذی)؛ «وتر، همانند نمازهای فرض شما حتمی نیست، بلکه سنّت رسول خدا ج می‌باشد».

احناف در توجیه این حدیث گفته‌اند: در این حدیث، نفی از فرضیت نماز وتر شده است نه نفی از وجوب آن.

2-  دوّمین دلیل جمهور، روایاتی است که در آن، عدد پنج برای تعداد نمازهای روزانه، تعیین شده است؛ از این رو، این بزرگواران می‌گویند: اگر نماز وتر، واجب و حتمی می‌بود، در آن صورت تعداد نمازهای روزانه، به شش می‌رسید.

احناف در توجیه این برداشت گفته‌اند: وتر، نماز مستقلی نیست، بلکه تابع نماز عشاء است؛ و عدد پنج، تعداد نمازهای فرضی را بیان می‌کند و وتر فرض نیست، بلکه واجب است.

3-  دلیل سوم جمهور، اثر عبادة بن صامت س است که در حضورش گفته شد که فلانی وتر را واجب می‌داند؛ وی در بیان اشتباه او گفت: «کذب»؛ «دروغ گفته است». (ابوداود)

و احناف در توجیه این حدیث نیز گفته‌اند که عبادۀ بن صامت س در این حدیث، فرضیت وتر را نفی کرده است نه وجوب آن را.

و در حقیقت، اختلاف ائمه و پیشوایان دینی درباره‌ی وجوب و عدم وجوب نماز وتر، فقط اختلاف لفظی است که از یک اختلاف اصولی سرچشمه می‌گیرد؛ و علّت آن، این که از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، میان «فرض» و «سنّت»، درجه‌ی دیگری برای «مأمور به» وجود ندارد و از دیدگاه امام ابوحنیفه، میان فرض و سنّت، «واجب» قرار دارد.

امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، نماز وتر را مؤکّدترین سّنت قرار داده‌اند و امام ابوحنیفه نیز آن را فرض نمی‌داند و منکر آن را کافر نمی‌گوید. از این رو، همه (هر چهار امام) بر این امر اتفاق نظر دارند که وتر از سنّت مؤکّده بالاتر و از فرض پایین‌تر می‌باشد؛ و از آن جایی که از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، مرتبه‌ای در بین فرض و سنّت نیست، وتر را «سنّت» می‌نامند؛ و از دیدگاه امام ابوحنیفه، واجب به عنوان مرتبه‌ای در بین سنّت و فرض است؛ از این رو، وی نماز وتر را واجب می‌نامد و چندان فرقی در بین این دو نظریه و دیدگاه نیست.

1268 - [15] (حسن)

وَعَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ نَامَ عَنْ وَتْرِهِ فَلْیُصَلِّ إِذَا أَصْبَحَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ مُرْسلا([15]).

1268- (15) زید بن اسلم س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس از نماز وتر خویش به خواب رفت (و بر اثر خواب رفتگی، نماز وترش قضا شد،) پس هر گاه صبح کرد، باید آن را قضا بیاورد».

 [این حدیث را ترمذی به صورت مُرسل روایت کرده است].

شرح: «فلیصلّ اذا اصبح»: از دیدگاه امام ابوحنیفه;، نماز وتر واجب است و به جای آوردن قضای آن نیز واجب می‌باشد. و در این موضوع، بعداً در شرح حدیث ابوسعید خدری س (حدیث شماره 1279) بیشتر توضیح داده خواهد شد.

1269 - [16] (صَحِیح)

وَعَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ جُرَیْجٍ قَالَ: سَأَلْنَا عَائِشَةَ ل بِأَیِّ شَیْءٍ کَانَ یُوتِرُ رَسُولُ الـلّٰهِ ج؟ قَالَتْ: کَانَ یَقْرَأُ فِی الْأُولَى بِ‍ [سَبِّحِ اسْم رَبک الْأَعْلَى]

وَفِی الثَّانِیَةِ بِ‍ [قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ]

وَفَى الثَّالِثَةِ بِ‍ [قُلْ هُوَ اللهُ أحد]

والمعوذتین وَرَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَأَبُو دَاوُد([16]).

1269- (16) عبدالعزیز بن جُریج س گوید: از عایشه ل پرسیدیم: رسول خدا ج در نماز وتر، چه سوره‌هایی می‌خواندند؟ وی در پاسخ گفت: آن حضرت ج در رکعت نخست وتر، سوره‌ی «سبّح اسم ربّک الاعلی» و در رکعت دوم، سوره‌ی «قل یا ایّها الکافرون» و در رکعت سوم، سوره‌ی «قل هو الله احد»، «قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ الناس» را می‌خواندند.

 [این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کرده‌اند].

1270 - [17] (صَحِیح)

وَرَوَاهُ النَّسَائِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبْزَى([17]).

1270- (17) و نسایی نیز این حدیث را از عبدالرحمن بن ابزی س روایت کرده است.

1271 - [18] (صَحِیح)

وَرَوَاهُ ألأحمد عَن أبی بن کَعْب([18]).

1271- (18) و احمد بن حنبل آن را از اُبّی بن کعب س روایت نموده است.

1272 - [19] (صَحِیح)

والدارمی عَن ابْن عَبَّاس وَلم یذکرُوا والمعوذتین([19]).

1272- (19) و دارمی نیز آن را از عبدالله بن عباس س روایت کرده است؛ با این تفاوت که احمد بن حنبل و دارمی، عبارت «و المعوّذین» را ذکر نکرده‌اند.

شرح: به هر حال، از احادیث و روایات بالا، معلوم می‌شود که در روایت ابی بن کعب س و عبدالله بن عباس س، خواندن «مُعوّذتین» («قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ النّاس») در رکعت سوم، مذکور نیست؛ یعنی آن حضرت ج در رکعت اول نماز وتر، سوره‌ی «اَعلی» و در رکعت دوم، سوره‌ی «کافرون» و در رکعت سوّم، سوره‌ی «اخلاص» را می‌خواندند.

ولی در روایت عایشهp، همراه با سوره‌ی «اخلاص»، «معوّذتین» نیز مذکور است؛ از این رو، معلوم می‌شود که آن حضرت ج گاهی در رکعت سوم، فقط سوره‌ی «اخلاص» را می‌خواندند و گاهی نیز همراه با آن، «معوّذتین» را نیز می‌خواندند.

1273 - [20] (صَحِیح)

وَعَنِ الْـحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ب مَا قَالَ: عَلَّمَنِی رَسُولُ الـلّٰهِ ج کَلِمَاتٍ أَقُولُهُنَّ فِی قُنُوتِ الْوَتْرِ: «اللَّهُمَّ اهدنی فِیمَن هدیت وَعَافنِی فِیمَن عافیت وتولنی فِیمَن تولیت وَبَارک لی فِیمَا أَعْطَیْت وقنی شَرَّ مَا قَضَیْتَ فَإِنَّکَ تَقْضِی وَلَا یُقْضَى عَلَیْک أَنه لَا یذل من والیت تَبَارَکت رَبَّنَا وَتَعَالَیْتَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ والدارمی([20]).

1273- (20) حسن بن علی س گوید: رسول خدا ج کلماتی را به من یاد دادند که آن‌ها را در وتر بخوانم؛‌ و آن کلمات، عبارتند از:

«اللَّهُمَّ اهدنی فِیمَن هدیت وَعَافنِی فِیمَن عافیت وتولنی فِیمَن تولیت وَبَارک لی فِیمَا أَعْطَیْت وقنی شَرَّ مَا قَضَیْتَ فَإِنَّکَ تَقْضِی وَلَا یُقْضَى عَلَیْک أَنه لَا یذل من والیت تَبَارَکت رَبَّنَا وَتَعَالَیْتَ»

«بار خدایا! مرا از زمره‌ی کسانی قرار بده که آن‌ها را هدایت کرده‌ای؛ و مرا از جمله‌ی کسانی قرار بده که آنان را عافیت و سلامتی داده‌ای؛ و مرا جزء آنانی قرار بده که دوست خویش قرار داده‌ای و در آنچه به من ارزانی داشته‌ای، برکت بده و از شرّ آنچه که مقدّر کرده‌ای، مرا حفظ بفرما؛ چون تو قضاوت می‌کنی و بر تو حکم کرده نمی‌شود؛ و کسی را که تو دوست بداری، خوار و زبون نمی‌گردد. بار خدایا! دارای برکت‌های بسیاری و در صفاتت، بلند مرتبه هستی».

[این حدیث را ترمذی، ابوداود، نسایی، ابن ماجه و دارمی روایت کرده‌اند].

شرح: در برخی از روایات، پس از عبارت «انّه لایذلّ من والیتَ»، عبارت «و لا یعزّ مَن عادیتَ» نیز روایت شده است؛ و منظور این است که: با هرکس که تو دشمنی ورزی، او در هیچ حالی با عزّت نمی‌شود.

و در بعضی از روایات، بعد از عبارت «تبارکت ربّنا وتعالیتَ»، عبارت «اَستغفرک واتوب الیک» نیز روایت شده است؛ یعنی: ای پروردگار من! مغفرت و بخشش گناهان را از تو خواستارم و به سوی تو رجوع می‌کنم.

و در بعضی از روایات، بعد از عبارت توبه و استغفار، این درود هم اضافه شده است: «و صلّی الله علی النبیّ ج»؛ «خداوند بر پیامبرش رحمت نازل کند».

اکثر علماء و صاحب نظران اسلامی، برای نماز وتر، همین قنوت را اختیار نموده‌اند. و قنوتی که در نزد احناف، رایج و متداول است، دعای «اللهم انّا نستعینک ونستغفرک ونؤمن بک..» است که آن را امام ابن ابی شیبه، امام طحاوی و دیگران از عمر بن خطاب س و عبدالله بن مسعود س روایت کرده‌اند.

علامه ابن عابدین شامی، از برخی از بزرگان احناف روایت کرده است که بهتر آن است که همراه با «اللهمّ انّا نستعینک ونستغفرک...» قنوت حسن بن علی س (یعنی «اللهم اهدنی فیمن هدیت...») نیز خوانده شود.

به هر حال، پیرامون «قنوت وتر»، سه مسأله‌ی اختلافی وجود دارد:

1-  از دیدگاه احناف، قنوت وتر در طول سال، مشروع می‌باشد. و دیدگاه سفیان ثوری و امام اسحاق، و نظرگاه مشهور امام احمد و دیدگاه امام شافعی - در روایتی - مطابق با دیدگاه احناف است.

و از دیدگاه امام مالک، قنوت وتر، فقط در ماه رمضان واجب است؛ و شافعی‌ها و حنبلی‌ها بر این باورند که قنوت، فقط در نیمه‌ی دوم ماه رمضان مشروع می‌باشد. (البته این دیدگاه مشهور امام شافعی و دیدگاه غیرمشهور امام احمد است). و برخی از علماء بر این باورند که قنوت وتر فقط در نصف اول ماه رمضان مشروع می‌باشد.

استدلال شافعی‌ها و دیگران، از حدیث علی بن ابی طالب س است که ترمذی آن را در «سُنن» خویش به طور تعلیق ذکر کرده است؛ آنجا که می‌گوید: «انّه کان لایقنت الّا فی النصف الاخر من رمضان»؛ «وی فقط در نصف آخر ماه رمضان، قنوت وتر را می‌خواند».

و حنفی‌ها، از حدیث حسن بن علی س استدلال می‌کنند که گفت: «علّمنی رسول الله ج کلماتٍ اقولهنّ فی الوتر...». این حدیث، عام است و ذکری از رمضان و غیر آن، نیامده است؛ و هم‌چنین درباره‌ی عبدالله بن مسعود س آمده است که وی در تمام سال قنوت می‌خواند.

احناف درباره‌ی حدیث علی بن ابی طالب س گفته‌اند که اجتهاد شخصی وی بوده است؛ یا این که، منظور از «قنوت»، ایستادن طولانی است؛ و مراد از حدیث و روایت وی، این است که علی بن ابی طالب س، در نصف دوم ماه رمضان، بیشتر از سایر روزها، ایستادن در نماز را طولانی می‌کرد.

2-   از دیدگاه امام ابوحنیفه، امام مالک، سفیان، عبدالله بن مبارک و امام اسحاق، قنوت وتر، قبل از رکوع است؛ ولی امام شافعی و امام احمد بن حنبل بر این باورند که قنوت وتر، بعد از رکوع است. و امام احمد - در روایتی دیگر - قائل به اختیار در قبل و بعد از رکوع می‌باشد.

دلیل شافعی‌ها و حنبلی‌ها، همان حدیث علی بن ابی طالب س است که در آن آمده است: «انّه کان لایقنت الّا فی النصف الاخر من رمضان وکان یقنت بعد الرکوع» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «علی بن ابی طالب س فقط در نیمه‌ی دوم رمضان قنوت می‌خواند و قنوت وی بعد از رکوع بود».

و دلیل احناف و دیگران، حدیث ابی بن کعب س است که ابن ماجه آن را روایت کرده است: «انّ رسول الله ج کان یوتر فیقنت قبل الرکوع» (ابن ماجه و نسایی)؛ «رسول خدا ج وتر می‌گزاردند و قبل از رکوع، قنوت می‌خواندند».

و هم‌چنین از حدیث علقمه س که مصنّف ابن ابی شیبه آن را چنین نقل کرده است: «انّ ابن مسعود واصحاب النبیّ ج کانوا یقنتون فی الوتر قبل الرکوع»؛ «ابن مسعود س و دیگر یاران پیامبر ج قنوت وتر را قبل از رکوع می‌خواندند».

نکته قابل توجه این است که دیدگاه احناف، هم از حدیث مرفوع و هم از تعامل صحابه تأیید می‌گردد؛ در حالی که دلیل مخالفان آن‌ها، فقط اثری از علی بن ابی طالب س می‌باشد که در جواب آن می‌توان گفت که اجتهاد شخصی ایشان بوده است؛ و منشأ اجتهاد وی، این است که پیامبر ج را در حال خواندن قنوت نازله، پس از رکوع، مشاهده کرد و قنوت وتر را بر آن قیاس کرده است؛ و احناف نیز درباره‌ی قنوت نازله، قائل به خواندن آن پس از رکوع هستند.

3-   شافعی‌ها در قنوت وتر، دعای «اللهمّ اهدنی فیمن هدیتَ...» را می‌خوانند و احناف، دعای «اللهمّ انّا نستعینک...» را برای خواندن در قنوت وتر، ترجیح می‌دهند. البته اختلاف مزبور، فقط درباره‌ی افضلیت و اَولی و عدم اَولی است و خواندن هریک از این دعاها طبق هردو مذهب جایز می‌باشد.

احناف دعای «استعانت» را بدین خاطر ترجیح می‌دهند که به قرآن شبیه‌تر است. علامه سیوطی در کتاب «الاتقان فی علوم القران» می‌نویسد: «دعای استعانت در ابتدای دو سوره‌ی «الخلع» و «الحفد» بوده‌اند که بعدها تلاوت آن‌ها منسوخ شده است».

امام محمد می‌گوید: «در قنوت، دعای مخصوص وجود ندارد و نمازگزار هر دعایی که خواست، می‌تواند بخواند؛ البته مشروط بر آن که دعایش مشتمل بر کلام و سخنان مردم نباشد».

1274 - [21] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِذَا سَلَّمَ فِی الْوتر قَالَ: «سُبْحَانَکَ الْـمَلِکِ الْقُدُّوسِ» رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَزَادَ: ثَلَاث مَرَّات یُطِیل فِی آخِرهنَّ([21]).

1274- (21) ابی بن کعب س گوید: هر گاه رسول خدا ج از نماز وتر سلام میدادند، میفرموند: «سبحان الـملک القدّوس»؛ «خداوندِ پادشاه و پاک، از تمام ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، منزّه است».

[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند و نسایی این عبارت را نیز افزوده است: پیامبر ج سه بار می‌گفتند: «سبحان الله الـملک القدّوس»، و در مرتبه‌ی سوم، صدای خویش را بلند می‌کردند و آن را به صورت کشیده می‌خواندند].

1275 - [22] (صَحِیح)

وَفِی رِوَایَةٍ لِلنَّسَائِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبْزَى عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کَانَ یَقُولُ إِذَا سَلَّمَ: «سُبْحَانَ الْـمَلِکِ الْقُدُّوسِ» ثَلَاثًا وَیَرْفَعُ صَوْتَهُ بالثالثة([22]).

1275- (22) و در روایتی از نسایی که عبدالرحمن بن ابزی س از پدر خویش نقل می‌کند، چنین آمده که وی گفته است: «هر گاه آن حضرت ج سلام نماز وتر را می‌دادند، سه بار می‌فرمودند: «سبحان الـملک القدّوس»؛ «خداوند پادشاه و پاک، از تمام ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، منزّه است». و در مرتبه‌ی سوم، صدای خویش را بلند می‌کردند.

1276 - [23] (صَحِیح)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ ج کَانَ یَقُولُ فِی آخِرِ وَتْرِهِ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِرِضَاکَ من سخطک وبمعافاتک من عُقُوبَتک وَأَعُوذ بک مِنْکَ لَا أُحْصِی ثَنَاءً عَلَیْکَ أَنْتَ کَمَا أَثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِکَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ([23]).

1276- (23) علی بن ابی طالب س گوید: رسول خدا ج در آخر نماز وتر خویش، این دعا را می‌خواندند:

«اللهمّ انّی اعوذ برضاک من سخطک و بمُعافاتک من عقوبتک و اعوذ بک منک، لااُحصی ثناءاً علیک، انت کمـا اثنیتَ علی نفسک».

«بار خدایا! من از خشم تو، به خشنودی‌ات و از کیفرت به بخشایشت پناه می‌برم و از تو به تو پناه می‌برم؛ زبان به شمارش ستایش تو نمی‌گشایم؛ همان گونه هستی که خود را ستوده‌ای».

[این حدیث را ابوداود، ترمذی، نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: «کان یقول فی اخر وتره» [آن حضرت ج در آخر وتر خویش می‌فرمودند]: این عبارت، چند تفسیر می‌تواند داشته باشد:

این دعا را در رکعت سوّم به جای قنوت می‌خواندند. و برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی نیز همین قول را اختیار کرده‌اند.

این دعا را در آخرین قعده‌ی وتر، پیش از سلام و یا بعد از سلام می‌خواندند.

این دعا را در آخرین سجده‌های وتر می‌خواندند؛ همان طور که در صحیح مسلم از عایشه ل روایت است که یک بار در سجده‌ی نماز شب، همین دعا را از آن حضرت ج شنیده است.

و به طور کلّی، می‌توان چنین گفت که تمامی این صورت‌ها، صحیح و درست است.


فصل سوم

1277 - [24] (صَحِیح)

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قِیلَ لَهُ: هَلْ لَکَ فِی أَمِیر الْـمُؤمنِینَ مُعَاوِیَة فَإِنَّهُ مَا أَوْتَرَ إِلَّا بِوَاحِدَةٍ؟ قَالَ: أَصَابَ إِنَّهُ فَقِیهٌ

وَفِی رِوَایَةٍ: قَالَ ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ: أَوْتَرَ مُعَاوِیَةُ بَعْدَ الْعِشَاءِ بِرَکْعَةٍ وَعِنْدَهُ مَوْلًى لِابْنِ عَبَّاسٍ فَأَتَى ابْنَ عَبَّاسٍ فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ: دَعْهُ فَإِنَّهُ قَدْ صَحِبَ النَّبِیَّ ج. رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ([24]).

1277- (24) از عبدالله بن عباس س روایت است که از وی پرسیده شد: آیا در مورد عمل امیر مؤمنان، معاویه س، نظر یا جواب و یا افتایی داری؟ چرا که او فقط با یک رکعت، وتر می‌گزارد؟ عبدالله بن عباس س گفت: معاویه س درست عمل کرده است؛ زیرا او، فقیه و دانشمند است.

و در روایتی دیگر، چنین آمده است: ابن ابی مُلیکة س گوید: معاویه س پس از نماز عشاء، (نماز وتر را) یک رکعت گزارد و این در حالی بود که (کریب،) برده‌ی آزاد کرده شده‌ی ابن عباس س به نزد وی بود. برده‌ی آزاد شده‌ی ابن عباس س به نزد وی رفت و موضوع را برای ابن عباس س بازگو نمود؛ ابن عباس س گفت: او را به حال خود واگذار؛ چرا که معاویه س با پیامبر ج همراه و همنشین و مصاحب و دوشادوش بوده است (و از زمره‌ی صحابه‌ی آن حضرت ج به شمار می‌آید؛ و پرواضح است که در این موضوع، نسبت به شما، آگاه‌تر و باخبرتر است)!

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «هل لک»: این عبارت به «هل لک جواب» یا «هل لک افتاء» ترجمه می‌شود؛ یعنی آیا برای تو در مورد عمل وی، جواب یا افتایی وجود دارد؟

«ما اوتر الّا بواحدة»: ظاهر این عبارت،‌ بیانگر آن است که معاویه س، فقط به خواندن یک رکعت وتر اکتفا و بسنده می‌نموده است؛ و این احتمال نیز وجود دارد که یک رکعت را به دو رکعت پیش از آن، پیوست و ضمیمه نموده باشد؛ و چون وی، به خواندن نماز وتر اکتفا می‌کرده و تهجّد را ترک می‌نمود، از این رو، بدو ایراد گرفتند و لب به انتقاد گشودند.

و این احتمال نیز وجود دارد که اعتراض و ایراد، به خاطر ترک سنّت عشاء بوده باشد.

«اصاب»: حق با او بود؛ کار درست را انجام داده است؛ سخن درستی گفته است؛ به هدف رسیده است.

«فقیه»: فقه خوانده؛ عالم روحانی؛ دانا؛ دانشمند؛ عالم به اوامر و فرامین الهی،‌ تعالیم و آموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی؛ متخصّص در علم فقه.

«و عنده مولی لابن عباس»: مراد از برده‌ی آزاده شده‌ی ابن عباس س، همان «کُریب» است.

1278 - [25] (ضَعِیف)

وَعَن بُرَیْدَة قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «الْوَتْرُ حَقٌّ فَمَنْ لَمْ یُوتِرْ فَلَیْسَ مِنَّا الْوَتْرُ حَقٌّ فَمَنْ لَمْ یُوتِرْ فَلَیْسَ مِنَّا الْوَتْرُ حَقٌّ فَمَنْ لَمْ یُوتِرْ فَلَیْسَ مِنَّا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([25]).

1278- (25) بریدة (اسلمی) س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «نماز وتر، حقّ (واجب) است؛ پس هرکس نماز وتر نگزارد، از ما نیست؛ نماز وتر، حق است و کسی‌که آن را نخواند، از ما نیست؛ نماز وتر، حق است و هرکس که آن را نگزارد، از ما نیست».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «حقّ»: از دیدگاه امام ابوحنیفه و پیروانش، نماز وتر، فقط سنّت نیست، بلکه واجب می‌باشد؛ عدّه‌ای از علماء و صاحب نظران اسلامی گفته‌اند که از جمله‌ی «الوتر حق»، وجوب وتر ثابت نمی‌شود؛ چون «حقّ» به معنای «ثابت» است؛ در پاسخ چنین گفته شده است که در جاهای متعددی از روایات و احادیث، واژه‌ی «حق» به معنای «واجب» آمده است؛ و در این جا نیز مراد از «حق»، همان واجب است؛ چنان که ابوایوب انصاری س حدیثی را از پیامبر ج نقل می‌کند که در آن آمده است: «الوتر حقٌ واجبٌ علی کلّ مسلم» (احمد بن حبّان، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)؛ «وتر، حقّی واجب بر هر مسلمان است».

و دلایل امام ابوحنیفه و جمهور در مورد وجوب و عدم وجوب نماز وتر، پیش‌تر در شرح حدیث خارجة بن حذافة س (حدیث شماره 1267) گذشت.

1279 - [26] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «من نَام عَن الْوِتْرِ أَوْ نَسِیَهُ فَلْیُصَلِّ إِذَا ذَکَرَ أَوْ إِذا اسْتَیْقَظَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ

أَبُو دَاوُد وَابْن مَاجَه([26]).

1279- (26) ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس از نماز وتر به خواب رفت (و بر اثر خواب رفتگی، نماز وترش قضا شد،) یا آن را فراموش کرد (و نگزارد)؛ پس هر گاه به یادش آمد، یا از خواب بیدار شد، باید آن را بخواند».

 [این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: از آن جا که از دیدگاه احناف، نماز وتر واجب است، به جای آوردن قضای آن نیز واجب می‌باشد؛ و از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، چون نماز وتر واجب نیست، به جای آوردن قضای آن نیز لازم نیست.

دلیل احناف، حدیث ابوسعید خدری س می‌باشد؛ اما امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل بر سند حدیث مذکور، انتقاد کرده‌اند و گفته‌اند که مدار این حدیث بر شخصی به نام عبدالرحمن بن زید بن اسلم است که از لحاظ روایت حدیث، ضعیف است.

در پاسخ باید گفت که عبدالرحمن بن زید در این حدیث، متفرّد نیست، بلکه دو مُتابع دارد؛ اولین متابع او، برادرش به نام عبدالله بن زید است که امام ترمذی درباره‌ی او از امام احمد بن حنبل چنین نقل می‌کند: «اخوه (ای اخو عبدالرحمن بن زید) عبدالله، لابأس به». امام ترمذی هم‌چنین قول امام بخاری را نقل کرده است: «عبدالله بن زید بن اسلم ثقة».

و دومین متابع وی، شخصی به نام محمد بن مطرّف است که امام ابوداود، حدیثش را در سنن خود ذکر کرده است (در باب «الدعاء بعد الوتر»)؛ تا جایی که در سنن دار قطنی، علاوه از محمد بن مطرّف، عبدالله بن سلمه نیز از وی متابعت کرده است (در باب «من نام عن وتره و نسیه»)

از این رو، حدیث ابوسعید خدری س، بدون شک قابل استدلال است و حدیث در ضمن این که بر وجوب قضای وتر دلالت می‌کند، بر وجوب خود وتر نیز دلالت دارد.

1280 - [27] (ضَعِیف)

وَعَنْ مَالِکٍ بَلَغَهُ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ ابْنَ عُمَرَ عَنِ الْوِتْرِ: أَوَاجِبٌ هُوَ؟ فَقَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ: قَدْ أَوْتَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَأَوْتَرَ الْـمُسْلِمُونَ. فَجَعَلَ الرَّجُلُ یُرَدِّدُ عَلَیْهِ وَعَبْدُ الـلّٰهِ یَقُولُ: أَوْتَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَأَوْتَرَ الْـمُسْلِمُونَ. رَوَاهُ فِی الْـمُوَطَّأ([27]).

1280- (27) مالک س گوید: بدو خبر رسیده است که مردی، از عبدالله بن عمر س درباره‌ی نماز وتر پرسید که آیا نماز وتر واجب است یا خیر؟ عبدالله بن عمر س در پاسخ گفت: «بی‌گمان، پیامبر خدا ج و مسلمانان، نماز وتر را خوانده‌اند».

آن مرد، پیوسته این سؤال را تکرار می‌کرد و درباره‌ی وجوب نماز وتر از عبدالله بن عمر س می‌پرسید و عبدالله بن عمر س نیز در پاسخ وی می‌گفت: «بی‌تردید، پیامبر خدا ج و سایر مسلمانان، نماز وتر را خوانده‌اند».

 [این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].

شرح: «یردّد»: تکرار می‌کرد و به دنبال جواب صریح بود و به اشاره‌ها اکتفا و بسنده نمی‌نمود.

عبدالله بن عمر س از آن جهت، پاسخی صریح در مورد وجوب نماز وتر را بدان مرد نداد؛ زیرا وی، چیزی را در مورد وجوب نماز وتر، از پیامبر ج نشنیده بود؛ و این در حالی است که از دیگر صحابه، همچون ابوایوب انصاری و چند تن دیگر، نقل شده است که از پیامبر ج واژه‌ی «وجوب» را در مورد نماز وتر، روایت کرده‌اند؛ همچون: «الوتر حق واجب علی کلّ مسلم» (احمد؛ صحیح ابن حبّان؛ نسایی؛ ابن ماجه؛ ابوداود و ابوداود طیالسی).

1281 - [28] (ضَعِیف جدا)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُوتِرُ بِثَلَاثٍ یَقْرَأُ فِیهِنَّ بِتِسْعِ سُوَرٍ مِنَ الْـمُفَصَّلِ یَقْرَأُ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ بِثَلَاثِ سُوَرٍ آخِرُهُنَّ: (قل هوا لله أحد)

رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([28]).

1281- (28) علی بن ابی طالب س گوید: رسول خدا ج سه رکعت نماز وتر می‌گزاردند و در این سه رکعت، نُه سوره از سوره‌های مفصّل قرآن می‌خواندند؛ این طور که در هر رکعت، سه سوره می‌خواندند که آخر آن‌ها، سوره‌ی «قل هو الله احد» بود.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «آخرهنّ قل هو الله احد»: این عبارت، دو احتمال دارد:

1-  آخر سه رکعت وتر؛ یعنی پیامبر ج در رکعت آخر وتر، سه سوره می‌خواندند؛ این طور که در رکعت سوم وتر، دو سوره می‌خواندند و پس از آن دو سوره، سوره‌ی «قل هو الله احد» را نیز می‌افزودند و با آن، رکعت سوم را به پایان می‌رساندند.

2-  آخر سوره‌ها؛ یعنی پیامبر ج در هر رکعت از نماز وتر، سه سوره می‌خواندند؛ این طور که در هر رکعت، دو سوره می‌خواندند و پس از آن دو سوره، سوره‌ی «قل هو الله احد» را نیز می‌افزودند؛ و بدین ترتیب، قرائت هر رکعت از نماز وتر را با سوره‌ی «اخلاص» به پایان می‌رساندند. و احتمال اول، صحیح‌تر است.

«مفصّل»: به سوره‌های آخرین منزل قرآن، «مُفصّل» می‌گویند؛ یعنی از سوره‌ی «حجرات» تا آخر قرآن. و «مُفصّل» نیز به سه نوع تقسیم می‌گردد:

طوال مفصّل: از سوره‌ی «حجرات» تا سوره‌ی «بروج».

اوساط مفصّل: از سوره‌ی «بروج» تا سوره‌ی «بینة».

قصار مفصّل: از سوره‌ی «بینة» تا سوره‌ی «ناس».

1282 - [29] (صَحِیح)

وَعَنْ نَافِعٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ ابْنِ عُمَرَ بِمَکَّةَ وَالسَّمَاءُ مُغَیِّمَةٌ فَخَشِیَ الصُّبْحَ فَأَوْتَرَ بِوَاحِدَةٍ ثُمَّ انْکَشَفَ فَرَأَى أَنَّ عَلَیْهِ لَیْلًا فَشَفَعَ بِوَاحِدَةٍ ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ فَلَمَّا خَشِیَ الصُّبْح أوتر بِوَاحِدَة. رَوَاهُ مَالک([29]).

1282- (29) نافع س گوید: همراه با عبدالله بن عمر س در مکه‌ی مکرّمه بودم؛ و این در حالی بود که آسمان، ابری بود. ابن عمر س از بیم آن که مبادا صبح صادق طلوع کند، یک رکعت نماز وتر گزارد (و آن را به دو رکعتی که پیش از آن گزارده بود، پیوست و ضمیمه نمود)؛ آن‌گاه چون هوا صاف شد و ابرها کنار رفتند، ابن عمر س متوجه شد که هنوز از شب باقی مانده است؛ از این رو، یک رکعت دیگر با آن رکعت پیشین، پیوست و ضمیمه نمود و آن را جُفت (شَفع) ساخت؛ آن‌گاه دو رکعت دیگر نیز به جای آورد؛ و چون بیم آن داشت که مبادا صبح صادق طلوع کند، از این رو، یک رکعت نماز وتر گزارد.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

شرح: «فشفع بواحدة»: اگر فردی، پس از نماز عشاء، وتر را بخواند و در آخر شب بخواهد، نماز تهجّد را بگزارد، در آن صورت از دیدگاه هرچهار امام و پیشوا (امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل) اعاده‌ی نماز وتر، لازم نیست و نماز تهجّد، بدون خواندن مجدّد وتر، صحیح است.

امام اسحاق بن راهویه، قائل به «نقض وتر» است و می‌گوید: چنین شخصی باید قبل از تهجّد، یک رکعت نماز نفل بخواند تا این یک رکعت با سه رکعت وتر که در آغاز شب خوانده است، یکجا جمع شده و شَفع شوند؛ و نماز وتری که بعد از عشاء خوانده است، بدین ترتیب نقض و شکسته می‌شود و بعد از خواندن تهجّد، مجدداً باید وتر را بخواند.

دلیل وی، حدیث پیامبر است که فرمود: «اجعلوا آخر صلاتکم باللیل وتراً» (بخاری و مسلم)؛ «آخرین نماز شب خویش را نماز وتر قرار دهید». و دلیل دیگر وی، عملکرد عبدالله بن عمر س است؛ زیرا وی قائل به نقض وتر است (مسند احمد)

و جمهور علماء و صاحب نظران اسلامی، «نقض وتر» را صحیح نمی‌دانند و دلیلشان، این حدیث پیامبر گرامی اسلام ج است که فرمودند: «لا وتران فی لیلة» (ترمذی)؛ «در شب، دو وتر درست نیست».

این حدیث، بیانگر آن است که در یک شب، فقط یک بار وتر خواندن کافی و بسنده است؛ از این رو، این فرموده‌ی پیامبر ج که: «اجعلوا آخر صلاتکم باللیل وتراً»، حمل بر استحباب می‌شود؛ زیرا از آن حضرت ج ثابت شده است که گاهی بعد از وتر، دو رکعت نفل می‌خوانده‌اند.

و درباره‌ی عملکرد عبدالله بن عمر س (که مورد استدلال امام اسحاق بن راهویه بود)، امام محمد بن نصر مروزی در «کتاب الوتر» می‌نویسد: «عبدالله بن عمر س گفته است: من موضوع نقض وتر را با رأی و نظر خودم استنباط کرده‌ام (و غالباً، ایشان از حدیث «اجعلوا آخر صلاتکم باللیل وتراً» چنین برداشتی داشته‌اند) و هیچ حدیثی در این باره از پیامبر ج نشنیده‌ام». (ر.ک: معارف السنن ج 4 ص 257).

در این صورت، عبدالله بن عمر س، در یک شب، سه بار وتر می‌خواند! (مصنّف عبدالرزاق، باب «الرجل یوتر ثم یستقیظ فیرید ان یصلّی»)؛ در حالی که پیامبر ج دو بار وتر خواندن را در یک شب، ممنوع قرار داده است!.

1283 - [30] (صَحِیح)

وَعَنْ عَائِشَةَ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج کَانَ یُصَلِّی جَالِسًا فَیَقْرَأُ وَهُوَ جَالِسٌ فَإِذَا بَقِیَ مِنْ قِرَاءَتِهِ قَدْرُ مَا یَکُونُ ثَلَاثِینَ أَوْ أَرْبَعِینَ آیَةً قَامَ وَقَرَأَ وَهُوَ قَائِمٌ ثُمَّ رَکَعَ ثُمَّ سَجَدَ ثُمَّ یَفْعَلُ فِی الرَّکْعَةِ الثَّانِیَةِ مِثْلَ ذَلِکَ. رَوَاهُ مُسلم([30]).

1283- (30) عایشه ل گوید: رسول خدا ج (چون پا به سنّ گذاشتند، نماز نفل را) نشسته می‌گزاردند و به حالت نشسته قرائت می‌نمودند؛ و هنگامی که از قرائت ایشان، در حدود سی یا چهل آیه (از یک سوره‌ی بزرگ) باقی می‌ماند، بلند می‌شدند و ایستاده آن‌ها را قرائت می‌کردند؛ آن‌گاه به رکوع می‌رفتند و پس از آن، سجده می‌نمودند؛ و رکعت دوم را نیز بدین‌سان، انجام می‌دادند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «کان یصلّی جالساً»: آن حضرت ج در آخر عمر شریفشان، چون پا به سن گذاشتند و اندکی ضعیف شدند، نماز نفل را - چه در روز و چه در شب - به حالت نشسته می‌گزاردند؛ و می‌توان چنین گفت که نشسته خواندن پیامبر ج، معلول چند علّت بود:

ضعف و بیماری و ناراحتی و خستگی پیامبر ج.

سنّ و سال بالای آن حضرت ج.

نماز نفل گزاردن.

طولانی بودن قرائت آن حضرت ج.

1284 - [31] (صَحِیحٍ)

وَعَنْ أُمُّ سَلَمَةَ ل أَنَّ النَّبِیَّ ج: «کَانَ یُصَلِّی بَعْدَ الْوِتْرِ رَکْعَتَیْنِ» رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَزَادَ ابْنُ مَاجَه: خفیفتین وَهُوَ جَالس([31]).

1284- (31) امّ‌سلمه ل گوید: رسول خدا ج پس از گزاردن نماز وتر، دو رکعت دیگر می‌گزاردند.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است؛ و ابن ماجه این عبارت را نیز افزوده است]: «خفیفتین وهو جالسٌ»؛ «(آن حضرت ج پس از گزاردن نماز وتر،) دو رکعت کوتاه و سبک دیگر، به حالت نشسته می‌گزاردند».

شرح: امام مالک;، دو رکعت بعد از وتر را انکار کرده و گفته است: «لااُصلّیهما»؛ «آن‌ها را نمی‌گزارم».

از امام ابوحنیفه/و امام شافعی/در این باره، چیزی نقل نشده است؛ و از امام احمد;، فقط یک بار خواندن دو رکعت بعد از وتر، ثابت شده است. امّا در حقیقت، درباره‌ی ثبوت این دو رکعت، احادیث بی‌شماری وجود دارد که برخی از آن‌ها عبارتند از:

حدیث امّ‌سلمه ل (به شماره 1284).

ابوامامه س گوید: «انّ النبیّ ج کان یصلّیها بعد الوتر وهو جالس یقرأ فیهما «اذا زلزلت» و«قل یا ایها الکافرون» (طحاوی، باب التطوع بعد الوتر)؛ «پیامبر ج به حالت نشسته بعد از وتر دو رکعت نماز می‌گزارد و در آن‌ها سوره‌های «زلزال» و «کافرون» را می‌خواندند».

عایشه ل گوید: «کان یصلّی ثلاث عشرة رکعة یصلّی ثمان رکعات ثم یوتر ثم یصلی رکعتین وهو جالس؛ فاذا اراد اَن یرکع قام، فرکع، ثم یصلّی رکعتین بین النداء والاقامة من صلاة الصبح» (مسلم)؛ «رسول خدا ج در شب، سیزده رکعت نماز می‌گزاردند؛ این‌طور که هشت رکعت می‌گزاردند؛ آ‌ن‌گاه وتر می‌خواندند و پس از آن به حالت نشسته دو رکعت دیگر می‌گزاردند؛ و هرگاه می‌خواستند به رکوع بروند، بلند می‌شدند و به حالت ایستاده به رکوع می‌رفتند؛ آن‌گاه در بین اذان و اقامه‌ی صبح، دو رکعت می‌گزاردند».

ثوبان س گوید: «کنّا مع رسول الله ج فی سفر فقال: انّ السفر جُهد وثقل، فاذا اوتر احدکم فلیرکع رکعتین، فان استیقظ والّا کانتا له» (سنن دارقطنی، باب فی الرکعتین بعد الوتر؛ و سنن بیهقی، باب فی الرکعتین بعد الوتر)؛ «همراه پیامبر ج در سفر بودیم؛ آن حضرت ج فرمودند: بی‌گمان، سفر، مایه‌ی مشقت و زحمت است؛ پس هرگاه یکی از شما وتر خویش را گزارد، باید دو رکعت دیگر بگزارد؛ پس اگر بیدار شد که خوب و گرنه همان دو رکعت، او را کافی است».

انس بن مالک س گوید: «انّ النبیّ ج کان یصلّی بعد الوتر وهو جالس ویقرأ فی الرکعة الاولی بامّ القران واذا زلزلت؛ وفی الثانیة «قل یا ایها الکافرون» (بیهقی، باب فی الرکعتین بعد الوتر)؛ «پیامبر ج بعد از وتر، به حالت نشسته، دو رکعت نماز می‌گزاردند و در رکعت اول، سوره‌ی «فاتحه» و سوره‌ی «زلزال» و در رکعت دوّم - (سوره‌ی فاتحه و) سوره‌ی «کافرون» را می‌خواندند».

این روایات و احادیث، بیانگر ثبوت دو رکعت بعد از وتر هستند؛ امّا از آن جایی که نشستن پیامبر ج در آن دو رکعت ثابت است، برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی گفته‌اند: روش سنّت خواندن دو رکعت بعد از وتر، به صورت نشسته می‌باشد؛ از این رو، این دسته از دانشمندان دینی، - بنابر این احادیث و روایات - گزاردن دو رکعت بعد از وتر را به صورت نشسته خواندن، بهتر دانسته‌اند؛ ولی سایر علماء و دانشوران فقهی گفته‌اند که در این زمینه، امّت را نمی‌توان بر آن حضرت ج قیاس کرد؛ از این رو، قیام و ایستادن را در این دو رکعت، ترجیح داده‌اند.

در صحیح مسلم از عبدالله بن عمر س روایت است که یک بار رسول خدا ج را در حال نشسته مشاهده کرد که نماز می‌گزارد؛ از این رو از پیامبر ج پرسید که از شما به من چنین خبر رسیده که نماز نشسته، نصف نماز ایستاده ثواب دارد و شما در حالت نشسته نماز می‌گزارید؟ آن حضرت ج فرمودند: «مسأله همین‌طور است؛ ولی من در این مورد مانند شما نیستم؛ خداوند بلندمرتبه برای من استثنا قائل شده است؛ یعنی نماز نشسته‌ی من، ثواب و پاداش نماز ایستاده را دارد و چیزی از آن کاسته نمی‌شود».

طبق این حدیث، علماء و صاحب‌نظران اسلامی گفته‌اند: برای دو رکعت بعد از وتر، ضابطه‌ی خاصّی وجود ندارد؛ از این رو، در حال ایستاده، ثواب و پاداش کامل و در حال نشسته، نصف ثواب ایستاده می‌رسد.

رفع یک اشکال:

پیامبر ج در حدیثی فرمودند: «اجعلوا آخر صلاتکم باللیل وتراً» (بخاری و مسلم)؛ «آخرین نمازتان در شب را نماز وتر قرار دهید»؛ و در اینجا می‌فرماید: «رسول خدا ج پس از گزاردن نماز وتر، دو رکعت دیگر می‌گزاردند»؛ و به ظاهر میان این دو حدیث، تعارض و تضادّ وجود دارد؟

و در حقیقت، این حدیث با حدیث دیگر، هیچ‌گونه تضاد و تعارضی ندارد؛ زیرا دو رکعت بعد از وتر، جزء وتر هستند و حیثیت مستقلّی ندارند؛ بلکه تابع نماز وتر می‌باشند.

1285 - [32] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُوتِرُ بِوَاحِدَةٍ ثُمَّ یَرْکَعُ رَکْعَتَیْنِ یَقْرَأُ فِیهِمَا وَهُوَ جَالِسٌ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَرْکَعَ قَامَ فَرَکَعَ. رَوَاهُ ابْن مَاجَه([32]).

1285- (32) عایشه ل گوید: رسول خدا ج یک رکعت نماز وتر می‌گزاردند؛ آن‌گاه دو رکعت به جای می‌آوردند و در آن‌ها، قرائت را به حالت نشسته می‌خواندند؛ و چون می‌خواستند به رکوع بروند، از جای بلند می‌شدند و (به حالت ایستاده) به رکوع می‌رفتند.

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «کان رسول الله ج یوتر بواحدة»: به خاطر جمع کردن و تطبیق میان این احادیث و روایات دیگر، این عبارت را بدین‌گونه ترجمه و تفسیر می‌کنیم: «یک رکعت به همراه دو رکعت پیش از آن می‌گزاردند؛ یعنی برای نماز وتر، یک رکعت می‌خواندند و آن را با دو رکعت قبل از آن، ضمیمه و پیوست می‌نمودند».

1286 - [33] (صَحِیح)

وَعَنْ ثَوْبَانَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ هَذَا السَّهَرَ جُهْدٌ وَثِقَلٌ فَإِذَا أَوْتَرَ أَحَدُکُمْ فَلْیَرْکَعْ رَکْعَتَیْنِ فَإِنْ قَامَ مِنَ اللَّیْلِ وَإِلَّا کَانَتَا لَهُ». رَوَاهُ الدَّارِمِیُّ([33]).

1286- (33) ثوبان س گوید: پیامبر ج فرمودند: «بی‌گمان، این شب‌زنده داری (با گزاردن نماز تهجّد،) سختی و مشقّت و سنگینی و دشواری به دنبال دارد؛ پس هرگاه یکی از شما (به بیدار شدن در آخر شب، اطمینان نداشت و) نماز وتر را (پیش از خواب) گزارد، باید پس از آن، دو رکعت دیگر نیز بخواند؛ اگر چنانچه در شب (برای تهجّد و شب زنده‌داری) بیدار شد (و نماز تهجّد گزارد، خیلی خوب است؛) و اگر چنانچه در شب (برای شب زنده‌داری و گزاردن نماز تهجّد) بیدار نشد، پس آن دو رکعت، برای او (در فراچنگ آوردن پاداش شب زنده‌داری) کافی است».

[این حدیث را دارمی روایت کرده است].

شرح: «السهر»: شب زنده‌داری کردن؛ شب را با گزاردن نماز تهجّد سپری کردن؛ بیدار خوابی برای راز و نیاز.

«جهد»: مشقت‌زا؛ رنج‌آور؛ سخت؛ دشوار.

«ثقل»: سنگین؛ ملال‌آور؛ طاقت‌فرسا.

«انّ هذا السهر جهد و ثقل»: این عبارت، بیانگر مشقت و زحمتی است که قیام و عبادت شبانه در پی دارد؛ زیرا خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّیۡلِ هِیَ أَشَدُّ وَطۡ‍ٔٗا وَأَقۡوَمُ قِیلًا٦ [المزمل: 6]. «عبادت شبانه، (افعال آن) مؤثرتر و ماندگارتر، و اقوال (آن) درست‌تر و پابرجاتر است».

از این حدیث معلوم می‌شود که خواندن وتر بعد از نماز عشاء تا طلوع صبح صادق جایز است؛ ولی خواندن آن در یک سوم آخر شب، اجر و پاداش بیشتری دارد؛ عایشه ل گوید: «من کلّ اللیل قد اوتر رسول الله ج؛ من اوّل اللیل واوسطه وآخره؛ فانتهی وتره الی السحر» (بخاری، مسلم، نسایی، ابوداود و ترمذی)؛ «پیامبر ج در تمام شب، وتر را خوانده است: در اول، وسط و در آخر شب؛ و وتر او به سحر منتهی می‌شد».

و برای کسی‌که بیم آن دارد که در آخر شب بیدار نشود، مستحب است که وترش را اول شب بخواند؛ همچنان که برای کسی‌که گمان می‌کند آخر شب بیدار می‌شود، تأخیر آن سنّت است؛ ابوقتاده س گوید: پیامبر ج به ابوبکر س فرمود: «متی توتر»؟؛ «کی وتر می‌خوانی»؟ گفت: قبل از آن که بخوابم. به عمر فرمود: «متی توتر؟»؛ «کی وتر می‌خوانی»؟ عرض کرد: می‌خوابم و بعد بلند می‌شوم و نماز وتر خویش را می‌گزارم. پیامبر ج به ابوبکر صدّیق س فرمود: «اخذتَ بالحزم او بالوثیقة»؛ «محکم‌کاری و احتیاط کردی». و به عمر س فرمود: «اخذتَ بالقوة»؛ «کارت همراه با قدرت و نیرو بود» (ابوداود، ابن ماجه و صحیح ابن خزیمه)

به هر حال، از مجموع روایات بالا، چنین معلوم می‌شود که اگر کسی توان شب زنده‌داری را ندارد، پیش از خواب، نماز وتر خویش را بخواند و پس از آن، دو رکعت دیگر نیز بگزارد.

1287 - (حسن)

وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ: أَنَّ النَّبِیَّ ج کَانَ یُصَلِّیهِمَا بَعْدَ الْوِتْرِ وَهُوَ جَالس یقْرَأ فیهمَا [إِذا زلزلت]

و [قل یَا أَیهَا الْکَافِرُونَ]

رَوَاهُ أَحْمد([34]).

1287- (34)... ابوامامه س گوید: (گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که) رسول خدا ج دو رکعتِ پس از وتر را، به حالت نشسته می‌گزاردند و در آن دو رکعت، سوره‌های «اذا زلزلت الارض زلزالـها» و «قل یا ایـها الکافرون» را قرائت می‌کردند.

[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].

شرح و توضیح این حدیث، به سان حدیث شماره‌ی 1284 است.




[1]- بخاری 2/477 ح 990؛ مسلم 1/516 ح (145-749)؛ ابوداود 2/80 ح 1336؛ ترمذی 2/300 ح 437؛ نسایی 3/233 ح 1694؛ دارمی 1/404 ح 1458؛ موطأ مالک 1/123 ح 13 «کتاب صلاة اللیل»؛ و مسند احمد 2/58.

[2]- مسلم 1/518 ح (153-752).

[3]- بخاری 3/20 ح 114؛ مسلم 1/508 ح (123-737)؛ ابوداود 2/85 ح 1338؛ ترمذی 2/321 ح 459؛ دارمی 1/448 ح 1581؛ و مسند احمد 6/161.

[4]- مسلم 1/512 ح (139-746).

[5]- بخاری 2/484 ح 998؛ مسلم 1/517 ح (151-751).

[6]- مسلم 1/512 ح (149-750)؛ ترمذی 2/331 ح 467؛ و مسند احمد 2/37.

[7]- مسلم 1/520 ح (162-755)؛ ترمذی 2/317 ح 455؛ ابن ماجه 1/375 ح 1187؛ موطأ مالک 1/124 ح 18 «کتاب صلاة اللیل» و مسند احمد 3/389.

[8]- بخاری 2/486 ح 996؛ مسلم 1/512 ح (137-745)؛ ترمذی 2/318 ح 456؛ نسایی 3/230 ح 1681؛ و ابن ماجه 1/375 ح 1186.

[9]- بخاری 3/56 ح 1178؛ مسلم 1/499 ح (85-721)؛ ابوداود 2/138 ح 1432؛ ترمذی 3/133 ح 760؛ نسایی 3/229 ح 1677؛ دارمی 1/402 ح 1454؛ و مسند احمد 2/459.

[10]- ابوداود 1/153 ح 226؛ و ابن ماجه 1/430 ح 1354.

[11]- ابوداود 2/97 ح 1362؛ و مسند احمد 6/149.

[12]- ابوداود 2/132 ح 1422؛ نسایی 3/238 ح 1712؛ و ابن ماجه 1/376 ح 1190.

[13]- بخاری 11/214 ح 6410؛ مسلم 4/2062 ح (85-268)؛ ابوداود 2/127 ح 1416؛ ترمذی 2/316 ح 453؛ نسایی 3/228 ح 1675؛ ابن ماجه 1/370 ح 1169؛ دارمی 1/448 ح 1580؛ و مسند احمد 1/100.

[14]- ابوداود 2/128 ح 1418؛ ترمذی 2/314 ح 452؛ ابن ماجه 1/369 ح 1168؛ و دارمی 1/446 ح 1576.

[15]- ابوداود 2/137 ح 1431؛ و ترمذی 2/330 ح 466.

[16]- ابوداود 2/132 ح 1423؛ ترمذی 2/326ح 463؛ و ابن ماجه 1/371 ح 1173.

[17]- نسایی 3/244 ح 1731؛ ابن ماجه 1/370 ح 1171؛ و دارمی 1/451 ح 1589.

[18]- دارقطنی 1/31 ح 3 «کتاب الوتر».

[19]- دارمی 1/449 ح 1586.

[20]- ابوداود 2/133 ح 1425؛ ترمذی 2/328 ح 464؛ نسایی 3/248 ح 1745؛ ابن ماجه 1/372 ح 1178؛ و دارمی 1/452 ح 1593.

[21]- ابوداود 2/137 ح 1430؛ و نسایی 3/250 ح 1751.

[22]- نسایی 3/245 ح 1733.

[23]- ابوداود 2/134 ح 1427؛ و ابن ماجه 1/373 ح 1179.

[24]- بخاری 7/103 ح 3765.

[25]- ابوداود 2/129 ح 1419.

[26]- ابوداود 2/137 ح 1431؛ ترمذی 2/303 ح 465؛ و ابن ماجه 1/375 ح 1188.

[27]- موطأ مالک 1/124 ح 17، «کتاب صلاة اللیل».

[28]- ترمذی 2/323 ح 460.

[29]- موطأ مالک 1/125 ح 19، «کتاب صلاة اللیل».

[30]- مسلم 1/505 ح (112-731).

[31]- ترمذی 2/335 ح 471؛ و ابن ماجه 1/377 ح 1196.

[32]- ابن ماجه 1/377 ح 1196.

[33]- دارمی 1/452، 453؛ ح 1594.

[34]- مسند احمد 5/260.

اِعتدال و میانه‌روی در اعمال


فصل اول

1241 - [1] (صَحِیح)

عَنْ أَنَسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُفْطِرُ مِنَ الشَّهْرِ حَتَّى یُظَنَّ أَنْ لَا یَصُومَ مِنْهُ وَیَصُومُ حَتَّى یُظَنَّ أَنْ لَا یُفْطِرَ مِنْهُ شَیْئًا وَکَانَ لَا تَشَاءُ أَنْ تَرَاهُ مِنَ اللَّیْلِ مُصَلِّیًا إِلَّا رَأَیْتَهُ وَلَا نَائِمًا إِلَّا رَأَیْتَهُ. رَوَاهُ البُخَارِیّ.

1241- (1) انس بن مالک س گوید: گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که پیامبر ج چنان پیوسته در یک ماه افطار می‌کردند (و روزه‌ی مستحبی نمی‌گرفتند) که چنین پنداشته می‌شد که آن حضرت ج دیگر نمی‌خواهند روزی از آن ماه را روزه باشند؛ و گاهی نیز چنان پیوسته در یک ماه روزه می‌گرفتند که چنین گمان می‌شد که ایشان دیگر نمی‌خواهند روزی از آن ماه را بخورند و افطار نمایند؛ (بلکه می‌خواهند تمام ماه را روزه باشند و روزی از آن را افطار نکنند).

و گاهی چنان بود که می‌پنداشتی در این وقت از شب، باید آن حضرت ج خواب باشد و حال آن که ایشان را در حال نماز می‌دیدی؛ و گاهی می‌پنداشتی که باید ایشان را در حال نماز ببینی و حال آن که ایشان خواب بودند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «کان رسول الله ج یفطر...»: مراد این است که برای روزه‌ی مستحبی رسول خدا ج وقت مشخّصی نبود، بلکه ایشان گاهی چنان پیوسته روزه‌ی مستحبی می‌گرفتند که صحابه با خود می‌گفتند: گویا رسول خدا ج نمی‌خواهند هیچ روزی از ماه را افطار کنند.

و گاهی نیز چنان پیوسته افطار می‌کردند که با خود می‌گفتند: گویا پیامبر ج نمی‌خواهند هیچ روزه بگیرند.

«و کان لاتشاء ان تراه من اللیل مصلّیاً الا رأیته»: مراد این است که برای نماز شب رسول خدا ج نیز وقت مشخّص و معینی وجود نداشت که حصّه‌ی مشخّصی از شب را برای خواب و حصّه‌ی معینی را برای عبادت و نماز قرار دهند؛ بلکه عادت پیامبر ج چنان بود که گاه چنین تصور می‌شد که در این وقت شب، آن حضرت ج باید خواب باشند، حال آن که ایشان بیدار و در حال خواندن نماز بودند؛ و گاهی چنین تصور می‌شد که در این وقت شب، ایشان نماز می‌خوانند، حال آن که ایشان خواب بودند.

«امّت اسلام، یک امّت میانه و معتدل است»:

امّت اسلامی، یک امّت میانه و مُعتدل است؛ زیرا شرافت و زیبایی آن، در آن است که از افراط و تفریط به دور است و در حدّ اعتدال و میانه قرار دارد.

معتدل از نظر «عقیده»؛ که نه راه «غلوّ» را می‌پیمایند و نه راه «تقصیر و شرک»؛ نه طرفدار «جبر» هستند و نه «تفویض»؛ نه درباره‌ی صفات خدا معتقد به «تشبیه» هستند و نه «تعطیل».

معتدل از نظر «ارزش‌های معنوی و مادّی»: که نه به کلّی در جهان مادّه فرو می‌روند که معنویت به فراموشی سپرده شود و نه آن چنان در عالم معنا فرو می‌روند که از جهان ماده به کلّی بی‌خبر گردند؛ نه همچون گروه عظیمی از یهود، جز گرایش مادّی چیزی را نشناسند و نه همچون راهبان مسیحی که به کلّی ترک دنیا گویند.

معتدل از نظر «علم و دانش»؛ که نه آن چنان بر دانسته‌های خود، جمود دارند که علوم دیگران را پذیرا نشوند و نه آن‌گونه خودباخته‌اند که به دنبال هر صدایی برخیزند.

معتدل از نظر «روابط اجتماعی»؛ که نه اطراف خود حصاری می‌کشند که از جهانیان به کلّی جدا شوند، و نه اصالت و استقلال خود را از دست می‌دهند که همچون غرب‌زدگان و شرق‌زدگان در این ملّت و آن امّت، ذوب شوند!.

معتدل از نظر «شیوه‌های اخلاقی»، «عبادت»، «تفکّر» و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگی و حیات.

یک مسلمان واقعی و راستین، هرگز نمی‌تواند انسان یک بعدی باشد، بلکه انسانی است دارای ابعاد مختلف، متفکّر، با ایمان، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع، مهربان، فعّال، آگاه و باگذشت.

1242 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى الله أدومها وَإِن قل»([1]).

1242- (2) عایشه ل گوید: رسول خدا ج فرمودند: «محبوب‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین کارها به پیشگاه خداوند، با دوام‌ترین آن‌ها است؛ اگر چه اندک باشد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

1243 - [3] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «خُذُوا مِنَ الْأَعْمَالِ مَا تُطِیقُونَ فَإِنَّ اللهَ لَا یمل حَتَّى تملوا»([2]).

1243- (3) عایشه ل گوید: رسول خدا ج فرمودند: «به اندازه‌ی توان خویش، کار بگیرید و اعمال انجام دهید؛ چرا که خدا تا آن‌گاه که شما خسته نشوید، ملول نخواهد شد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «فانّ الله لایملّ»: «لایملّ» به معنای «لایترک اعطاء ثوابه» است؛ یعنی دادن پاداشش را از شما دریغ نمی‌کند.

«حتّی تـملّوا»: تا شما از انجام اعمال، ملول و خسته شوید و از آن دست بکشید.

در صحیح بخاری و صحیح مسلم، این حدیث با این عبارت آمده است: عایشه ل گوید: «اَنّ النبیّ ج دخل علیها وعندها امراُة؛ قال: «من هذه؟» قالت: فلانة، تذکر من صلاتها؛ قال: «مَه! علیکم بما تطیقون؛ فو الله! لایملّ الله حتی تملّوا». وکان احبّ الدّین الیه، ما داوم علیه صاحبه».

«پیامبر ج» به منزل من آمد؛ زنی پیشم بود؛ پرسید: این زن کیست؟ جواب دادم که فلان زن (حولاء دختر تویت) است. عایشه ل درباره‌ی کثرت نماز آن زن، به ویژه نماز شبش سخن گفت. پیامبر ج فرمود: «این کار را نکنید! باید شما آنچه در توان دارید، انجام دهید. سوگند به خدا! خداوند بلندمرتبه، ثواب عبادت شما را قطع نمی‌کند مگر این که در اثر خستگی، عبادت را ترک کنید و آن را ادامه ندهید؛ و محبوب‌ترین عبادت به نزد خدا، عبادتی است که انسان بر آن دوام داشته باشد».

1244 - [4] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لِیُصَلِّ أَحَدُکُمْ نَشَاطَهُ وَإِذَا فَتَرَ فَلْیَقْعُدْ»([3]).

1244- (4) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر یک از شما باید وقتی که با نشاط و سرحال است، نماز بخواند؛ و هرگاه خسته گردید، باید بنشیند (و استراحت کند تا کسالت و خستگی از بین برود)».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «نشاطه»: تا زمانی که با نشاط و سرحال و با انرژی و نیرومند است.

«فتر»: ضعیف شد؛ خسته شد؛ توانش تحلیل رفت؛ کم‌حوصله شد؛ سست و اِهمال‌کار شد.

«فلیقعد»: این عبارت را به دو گونه می‌توان ترجمه و تفسیر کرد:

1-  «فلیقعد عن القیام بالعبادة»: یعنی باید از عبادت دست بکشد و دمی بیاساید و استراحت کند تا کسالت و خستگی برطرف شود.

2-  «لیصلّ قائـمـاً واذا فتر فلیقعد مصلّیاً»: یعنی، نماز خویش را باید ایستاده شروع کند و اگر خسته شد، می‌تواند نماز را به حالت نشسته بگزارد.

ناگفته نماند که این حدیث به طور کامل در بخاری و مسلم چنین روایت شده است:

«عن انس بن مالک س قال: دخل النبیّ ج فاذا حبل مـمدود بین الساریتین؛ فقال: «ما هذا الحبل؟» قالوا: هذا حبل لزینب؛ فاذا فترت تعلّقتّ. فقال النبی ج: «لا حُلُّوه، لیصلّ احدکم نشاطه، فاذا فتر فلیقعد».

«انس بن مالک س گوید: پیامبر ج داخل مسجد شد؛ دید که طنابی به دو ستون (به نام ساریتین) بسته شده است؛ پرسید: این ریسمان چیست؟ مردمانی که در آن جا بودند، جواب دادند که این ریسمان، مربوط به زینب دختر جحش (همسر پیامبر ج) است؛ وقتی که خسته و کسل می‌شود، به آن تکیه می‌کند تا نیافتد. پیامبر ج فرمود: «این کار را نکنید و طناب را باز کنید؛ هریک از شما باید وقتی که بانشاط و سرحال است، نماز بخواند و اگر خسته گردید، باید بنشیند و استراحت کند تا کسالت و خستگی‌اش از بین رود».

انس بن مالک س در روایتی دیگر، پیرامون «تشویق به میانه‌روی در عبادات و بهره‌گیری از طیبات» می‌گوید:

«جاء ثلاثة رهط إلى أزواج النبی ج یسألون عن عبادة النبی ج، فلما أخبروا بها کأنهم تقالوها؛ فقالوا: أین نحن من النبی ج، وقد غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؟! فقال أحدهم: أما أنا فأصلی اللیل أبداً. وقال الآخر: أنا أصوم النهار ابداً، ولا أفطر. وقال الآخر: أنا أعتزل النساء فلا أتزوج أبداً، فجاء النبی ج إلیهم فقال: «أنتم الذین قلتم کذا وکذا؟! أما والله إنی لأخشاکم لله، وأتقاکم له، لکنی أصوم وأفطر، وأصلی وأرقد، وأتزوج النساء، فمن رغب عن سنتی فلیس منی»([4]).

انس س گوید: «سه نفر نزد همسران پیامبر ج آمدند و از کمیت و کیفیت و شیوه و روش عبادت پیامبر ج سؤال نمودند.

چون آنان را از شیوه‌ی عبادت آن حضرت ج باخبر ساختند، گویا آنان عبادت پیامبر ج را کم شمردند و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر کجا. بی‌گمان خداوند گناهان گذشته و آینده‌اش را آمرزیده و بخشیده است.

پس از آن، یکی از آن سه نفر گفت: اما من همیشه نماز شب به پا می‌دارم. دیگری گفت: من تمام عمر را روزه می‌گیرم و یک روز آن را نخواهم خورد. سومی گفت: (پاره‌ای از لذائد و راحتی‌ها را بر خود حرام می‌کنم) و از زنان کناره‌گیری می‌نمایم و هرگز ازدواج نمی‌کنم (و راه درویشی و رهبانیت و دوری از لذائذ و آمیزش جنسی با زنان را در پیش می‌گیرم. سخنانشان را به گوش پیامبر ج رسانیدند، لذا) پیامبر ج به نزد آنان رفت و فرمود: شما کسانی هستید که چنین و چنان گفته‌اید؟ (و پاره‌ای از طیبات و لذائذ و راحتی‌ها را بر خود تحریم کرده و سوگند یادکرده‌اید که شب‌ها مشغول عبادت و روزها مشغول روزه باشید و همانند کشیشان مسیحی و رهبان‌ها و مرتاضان، دنیا را ترک گویید و رهبانیت و ترک آمیزش جنسی با همسر و امتناع از ازدواج را در پیش گیرید)؟

به خدا سوگند که من بیشتر از همه‌ی شما از خدا می‌ترسم و از شما پرهیزگارتر و باتقواترم. با این وجود هم روزه می‌گیرم و هم می‌خورم و قسمتی از شب را به اقامه‌ی نماز می‌پردازم و قسمتی از آن را می‌خوابم و با زنان نیز ازدواج می‌کنم و با همسرانم آمیزش دارم.

(سنت و روش من این است) پس هرکس از سنت و منش من روی گرداند از من نیست».

در این حدیث پیامبر ج نسبت به کسانی که به دلیل تدین و ایمان، حلال خدا را بر خود حرام می‌گردانند، به شدت مخالفت نموده است. چنانچه خداوند نیز با چنین افرادی آهنگ مخالفت را زده و سخت آنها را محکوم کرده است. آنجا که می‌فرماید:

 ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ [الأعراف: 32].

«بگو چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگان خویش آفریده است و هم‌چنین مواهب و روزی‌های پاکیزه را تحریم کرده است».

و نیز می‌فرماید‌:

 ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٨٧ [المائدة: 87].

«‌ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید و از حلال به حرام تجاوز ننمایید و از حدود و مقررات الهی تخطی نکنید، زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمی‌دارد».

و در حقیقت شریعت مقدس اسلام، ستم بر بدن و واردآوردن تکلیف بیش از حد بر آن و زیاده‌روی و مبالغه در عبادات از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی و ترک لذائذ و طیبات و راحتی‌ها، اگر چه به منظور عبادت خداوند هم باشد را حرام گردانیده است، تا جایی که پیامبر اکرم ج هنگامی که شنید یکی از یاران او خواست، همیشه شب زنده‌داری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزه‌دار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست که از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد، پیامبر ج به آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:

 «من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم، با این وجود گاهی شب را به قیام و شب زنده‌داری به سر می‌برم و گاه می‌خوابم و بعضی روزها روزه می‌گیرم و بعضی را افطار می‌نمایم و با زنان ازدواج می‌کنم. و هر کسی از سنت و شیوه‌ی من روی گردان شود، جزو امت من نیست».

و نیز در حدیثی دیگر آمده که پیامبر ج بر عثمان‌بن‌مظعون و عبدالله‌بن‌عمرو و عده‌ای دیگر از صحابه> به خاطر افراط و غلوّ آنان در تعبد، اعتراض نمود و سخت با آنان مخالفت کرد و به آنان یادآوری نمود که بدن، خانواده، زن، مهمان، چشم، گوش و جامعه بر آنان حق و وظیفه دارند و باید به تمام شئون اسلامی اعم از حقوق‌الناس و حقوق الله پایبند باشند و دست از افراط و تفریط و غلوّ و زیاده‌روی و تحریم طیبات و چیزهای پاکیزه بردارند.

به طور کلی از این حدیث چند نکته را می‌توان برداشت کرد:

اسلام دین رهبانیت نیست و تحریم پاره‌ای از لذائذ و پاکی‌ها مانند: خواب، آمیزش جنسی با همسر، خوردن غذا، ازدواج و... از کارهای کشیشان مسیحی، راهبان و مرتاضان هندی به شمار می‌آید که در اسلام هیچ جایگاهی ندارد.

تشویق به میانه‌روی و آسان‌گیری و سهولت در عبادت و بهره‌گیری از طیبات و چیزهای پاک و پاکیزه.

فضیلت نکاح و ترغیب به آن.

مباح بودن استفاده از خوراک، لباس و زن خوب. البته بدون هیچ‌گونه اسراف و تبذیر و کبر و نخوتی.

کوشش در پیروی از سنت و دوری از مخالفت با آن.

عدم غلو و افراط در دین و دوری‌گزیدن از حلال‌های خداوندی و ترک بدعت و نوآوری و چیزهای نوساخته و نوپیدا.

1245 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا نَعَسَ أَحَدُکُمْ وَهُوَ یُصَلِّی فَلْیَرْقُدْ حَتَّى یَذْهَبَ عَنْهُ النَّوْمُ فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا صَلَّى وَهُوَ نَاعِسٌ لَا یدْرِی لَعَلَّه یسْتَغْفر فیسب نَفسه»([5]).

1245- (5) عایشه ل گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه کسی از شما به هنگام گزاردن نماز خسته شد و خواب بر او غلبه کرد و چُرت زد، باید تا زمانی که خواب از سر او بپرد، بخوابد؛ چون هرگاه یکی از شما در حال چرت زدن نماز گزارد، شاید بخواهد دعا کند و (به جای آن) به

سبب چرت زدن (نداند که چه می‌گوید و) خود را دشنام دهد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «نعس»: خواب‌آلود شد؛ چرتی شد؛ خواب بر او غلبه کرد و چرت زد.

«فیسبّ نفسه»: خودش را دشنام و ناسزا گوید.

از حدیث بالا، می‌توان یک موضوع بسیار مهم را برداشت کرد و آن این که:

در زندگی خود و دیگران، بسیار دیده‌ایم که گاه انسان کار خلافی انجام می‌دهد، در حالی که فکر می‌کند که کار خوب و مهمی را انجام داده است؛ این‌گونه جهل مرکبّ، ممکن است یک لحظه و یا یک سال - و یا حتی یک عمر - ادامه یابد؛ و به راستی چنین طرز تفکری، بدبختی و شقاوتی بسیار بزرگ به شمار می‌آید.

و اگر می‌بینیم که شریعت مقدس اسلام، چنین کسانی را زیانکارترین مردم نام نهاده است، دلیلش روشن است، برای این که کسانی که مرتکب گناهی می‌شوند، اما می‌دانند که خلافکارند، غالباً حدّ و مرزی برای خلافکاری خود قرار می‌دهند و حداقل، چهار اسبه نمی‌تازند و بسیار می‌شود که به خود می‌آیند و برای جبران آن به سراغ توبه و اعمال صالح می‌روند.

امّا آن کسانی که گنهکارند و در عین حال، گناهشان را عبادت و اعمال بدشان را کردار شایسته و نیک و کژی‌ها را درستی می‌پندارند، نه تنها در صدد جبران نخواهند بود، بلکه با شدّت هر چه تمام‌تر به کار خود ادامه می‌دهند، تا جایی که تمام سرمایه‌های وجود خود را در این مسیر به کار می‌گیرند.

راهبانی که یک عمر در گوشه‌ی «دیرها» تن به انواع محرومیت‌ها می‌دهند و از ازدواج چشم می‌پوشند و از لباس و غذای خوب، صرف‌نظر می‌کنند و دیرنشینی را بر همه چیز مقدّم می‌شمارند و گمان می‌کنند این محرومیت‌ها، سبب قُرب و نزدیکی آن‌ها به خدا است، آیا مصداق این گونه افراد نیستند؟

آیا هیچ مذهب و آیین الهی، ممکن است برخلاف قانون عقل و فطرت، انسان اجتماعی را به انزوا دعوت کند و این کار را سرچشمه‌ی قُرب و نزدیکی به خدا بداند؟

هم‌چنین آن‌ها که در آیین خدا بدعت گذاردند و تثلیث را به جای توحید و مسیح بنده‌ی خدا را به عنوان فرزند خدا و خرافاتی دیگر از این قبیل را وارد آیین پاک الهی نمودند، به گمان این که دارند خدمتی می‌کنند، آیا این گونه افراد از زیانکارترین مردم نیستند؟!

اکنون این سؤال پیش می‌آید که سرچشمه‌ی این حالت انحرافی خطرناک، چیست؟

به طور مسلّم، تعصّب‌های شدید، غرورها، تکبرها و خودمحوری‌ها، و حُبّ ذات، از مهم‌ترین عوامل پیدایش این گونه پندارهای غلط است.

گاهی اوقات، تملّق و چاپلوسی دیگران و زمانی در گوشه‌ی انزوا نشستن و تنها به قاضی رفتن، سبب پیدایش این حالت می‌گردد که تمام اعمال و افکار انحرافی و زشت انسان در نظر او زینت می‌دهد؛ آن چنان که به جای احساس شرمندگی و ننگ از این زشتی‌ها، احساس غرور و افتخار و مباهات می‌کند؛ همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: ﴿أَفَمَن زُیِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗا... [فاطر: 8]. «آیا کسی‌که اعمال زشتش در نظرش زینت داده شده است و آن را نیکو می‌پندارد...».

و در بعضی دیگر از آیات قرآن، عامل این تزیین زشتی‌ها، شیطان معرّفی شده است؛ و به یقین، ابزار شیطان در وجود انسان، همان خلق و خوی‌های زشت و انحرافی است. خداوند می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ زَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ... [الأنفال: 48]. «به یاد آورید هنگامی را که شیطان، اعمال مشرکان را در نظرشان زینت داد».

و هم‌چنین پس از ذکر داستان بُرج معروف فرعون می‌گوید: ﴿...وَکَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ... [غافر: 37]. «این چنین برای فرعون، اعمال زشتش در نظرش تزیین شده است که دست به این گونه کارهای احمقانه و خنده‌آور برای مبارزه با خدا می‌زند و گمان می‌کند کار مهمی انجام داده است».

به هر حال، این بحث را بدین سان می‌توان جمع‌بندی کرد که:

همان‌گونه که بهره‌مندی‌ها، متفاوت و دارای درجاتی است (دو برابر؛ چند برابر؛ ده برابر: ضِعف، اَضعاف، عشرۀ امثالها) و گاهی هفت‌صد برابر ﴿فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ و گاهی فوق تصور ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم [السجدة: 17]؛ همان‌طور، ضرر و زیان‌ها نیز دارای مراحل و تفاوت‌هایی است:

گاهی معامله‌ی بدی است؛ ﴿بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡا...ْ [البقرة: 90].

گاهی سودی ندارد؛ ﴿...فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ... [البقرة: 16].

گاهی خسارت و زیان است؛ ﴿...ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ... [البقرة: 175].

گاهی غرق در زیان است؛ ﴿...لَفِی خُسۡرٍ... [العصر: 2].

گاهی خسارت بزرگ و آشکار است؛ ﴿...خُسۡرَانٗا مُّبِینٗا [النساء: 119].

گاهی خسارت در تمام ابعاد است؛ ﴿...بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا [الکهف: 103].

و زیانکاران نیز چند گروهند:

الف) گروهی که کار نیک نمی‌کنند.

ب) گروهی که برای دنیا کار می‌کنند، نه آخرت.

ج) گروهی که کار می‌کنند و می‌دانند که کارشان صحیح نیست.

د) گروهی که در زیانند و می‌پندارند که سود می‌برند.

سه گروه اول، ممکن است با توبه، به فکر اصلاح خود و جبران بیفتند، ولی گروه چهارم، چون به فکر چاره نمی‌افتند، بدترین و زیانکارترین مردم هستند، مثل راهبان مسیحی که خود را از لذّت‌های حلال دنیا محروم می‌کنند و مورد انتقاد پیامبران نیز هستند؛ یا مثل زاهدنماهای ریاکار.

و کسانی که اعتقادات و باورهای صحیحی ندارند و از پندارهای باطل خود پیروی می‌کنند، تنها در یک عمل خسارت نمی‌کنند، بلکه در همه‌ی برنامه‌‌ها زیان می‌بینند؛ زیرا معیار ارزش هر کاری، انگیزه‌ی درست است و قرآن نیز با تعابری چون «اَحسب»، «یحسبون»، «لایحسبنّ»، «افحسبتم» و... از حسابگری‌‌های متّکی به خیال و پندار بی‌اساس، انتقاد کرده است.

1246 - [6] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنَّ الدِّینَ یُسْرٌ وَلَنْ یُشَادَّ الدِّینَ أَحَدٌ إِلَّا غَلَبَهُ فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا وَاسْتَعِینُوا بِالْغَدْوَةِ وَالرَّوْحَةِ وَشَیْءٍ مِنَ الدُّلْـجَةِ». رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ([6]).

1246- (6) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بی‌گمان، دین آسان است و هیچ‌کس آن را بر خود سخت نمی‌گیرد مگر آن که سرانجام، خسته و مُستأصل خواهد شد؛ بنابراین، راه راست و میانه را در پیش گیرید و خوشحال باشید و از عبادت صبح و شام و پاسی از شب، کمک بگیرید».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «یسر»: آسان؛ سهولت؛ ساده؛ در دسترس؛ انعطاف‌پذیر.

«سدّ دوا»: راه راست و درست را در پیش گیرید و از آن منحرف نشوید.

«قاربوا»: خویشتن را به سهولت و آسانگیری، نزدیک کنید و از آن دوری مکنید.

«بالغدوة والروحة»: با عبادت‌هایی که در صبح هنگام و شب هنگام گزارده می‌شوند.

«الدّلجۀ»: ساعت آخر شب؛ پاسی از شب.

در حدیثی دیگر، ابوموسی اشعری س گوید: «لمّا بعثه رسول الله ج و معاذ بن جبل الی الیمن، قال لهما: «یسرّا ولا تُعسّرا وبشّرا ولا تنفّرا، وتطاوعا ولا تختلفا» (بخاری).

«هنگامی که رسول خدا ج او و معاذ بن جبل س را به یمن فرستاد، به آن‌ها فرمود: «آسان گیرید و سخت مگیرید؛ بشارت دهید و مردم را متنفّر و گریزان نکنید؛ و از یکدیگر اطاعت کنید و با هم مخالف نکنید».

پیامبر بزرگوار اسلام ج، عادت داشتند که هرگاه یکی از والیان و یا کارگزارانش را به یکی از شهرها روانه می‌نمود او را سفارش و اندرز می‌فرمود تا برای مردم الگو باشد و دل‌ها را به سوی اسلام جذب نماید. هنگامی که أبو موسی اشعری و معاذ بن جبل را به یمن اعزام نمود آنها را اندرز داد و به سه چیز امر کرد و از سه چیز نهی نمود.

1-  امر به آسانگیری و نهی از سختگیری، که قرآن هم به آن دستور داده است ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: 185]. و یا می‌فرماید ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖ [الحج: 78].

بر آنان سخت نگیرد، کارهای طاقت فرسا را بر آنان تحمیل نکند که دچار آزردگی و ملالت شوند. در امامت، نماز را طولانی نکند، بلکه رعایت حال آنها را بکند زیرا در میان مأمومین بیمار و ناتوان و نیازمند است و یا اگر یکی از آنان با تندی با او رفتار کرد، نسبت به او رفتارش دگرگون نشود. در گرفتن مالیات سهل گیرد، بدون اینکه در گرفتن حق الهی قصور ورزد و هرگاه آنان را از کار زشت باز می‌دارد روش ملایمی را در پیش گیرد که خالی از قسوت و غلظت باشد و به پیامبر رحمت تأسی جوید که روایت می‌کنند: یک عرب بیابانی وارد مسجد پیامبر شد و در داخل مسجد ادرار کرد حاضرین در مسجد از این جسارت خشمگین شدند و قصد زدن ایشان را داشتند، پیامبر فرمود «او را بحال خود گذارید و بر روی ادرار آب بریزید، زیرا شما مأمورید که سهل گیرید و نه اینکه سخت گیر باشید»

همچنانکه بر مردم در رفتار و نهی و بازداشتن آسان می‌گیری بر خود نیز آسان گیر، از انجام طاعات، زیاده‌روی مکن مبادا دچار خستگی و آزردگی شوی و در انجام واجبات سخت گیری مکن وقتیکه امکان سهل گیری هست. کسی‌که ایستادن در نماز برایش دشوار است نشسته بخواند و یا کسی‌که بخاطر مسافرت یا بیماری یا پیری روزه گرفتن برایش دشوار است می‌تواند افطار کند و یا کسی‌که وضو گرفتن در سرمای شدید برایش مشکل است می‌تواند تیمم نماید. بنابراین انسان می‌تواند بر خود سخت نگیرد مگر اینکه از محدوده مشخص خارج شود. شناخت سختگیری بدون فهم سهل گیری ممکن نیست با اینکه امر به چیزی مستلزم نهی از ضد آن است اما لفظ تعسیر را بخاطر تقویت و تأکید آورده است تا اینکه جایی برای افراد مشکل پسند و افراطی نماند چون اگر تنها به گفتن «یسروا» اکتفا می‌کرد با یکبار امتثال متحقق می‌شد اما نهی مقتضی ترک و منع فعل بطور دائم است پس مداومت در سهل گیری را می‌فهمیم. و نیز امر در تبشیر و تنفیر چنین است.

2-   امر به بشارت دان و نهی از بیزار کردن مردم از دین.

باید در آغاز پیامهایی را به مردم برسانی که آنها را شاد و آسوده خاطر گرداند، غم‌ها را از دلها بزداید، همت‌ها را قوی، عزم‌ها را راسخ کند تا با طیب خاطر به کارها روی آورند. اگر افرادی را به سوی دین دعوت می‌کنیم باید از میوه‌هایی بحث کنیم که انسان بعداً آنها را می‌چیند، عزت و فرمانروائی و ثروت را برایشان بازگو کنیم. ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ [المنافقون: 8]. و یا ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ... [النور: 55]. و یا ﴿...وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ یُسۡرٗا [الطلاق: 4]. و از نعمتهای بهشتی صحبت کنیم که خداوند در بهشت برای مؤمنین آماده نموده که نه چشم، آنها را دیده و نه گوش آنها را شنیده و نه در ذهن بشر خطور کرده است. سهولت دین را برایشان توضیح دهیم و اینکه دین بار سنگینی بر انسان نیست و او را دچار مشکلات نمی‌کند. بلکه دین یعنی پاکی، خوشبختی و آسودگی است. هرگاه شخص بدکاری را اندرز دادیم تا از انحرافاتش دست کشد او را به توبه و بازگشت به سوی خدا ترغیب نمائیم و به او یاد دهیم که توبه گناهان را زائل و درهای توبه هم بر روی او گشوده است. و استقامت برای او بهتر از ارتکاب گناهان است.

و یا هرگاه دانش آموزی را نصحیت کردیم تا درسهایش را بخواند آثار کوشش و ثمراتش را به او بگوئیم و اینکه افرادی که به مقامی بلند، جاه، شوکت و ثروت رسیده‌اند تنها از راه زحمت و کوشش بوده است.

اما روش متنفر کردن از دین را ترک کن، برای کسی‌که تازه مسلمان شده و هنوز ایمان در دلش رسوخ نیافته از انواع آبها و احکام استنجاء، واجبات و سنتهای وضوء، احکام غسل و تیمم و ارکان آن سخن گفتن کاری بیهوده است. شخص تازه مسلمان وقتی که همه‌ی این احکام و تعلیمات دشوار را در مقابل خود برای انجام یک فریضه مانند نماز می‌بیند، با خود می‌گوید در حالی که اینها مقدماتند پس باید وضع اهداف و نتیجه چگونه باشد؟ این شخص ناچار می‌شود بعد از روی آوردن به دین از دین بگریزد و بعد از چند قدم پیشروی عقب نشینی کند. و نیز شخص گناهکار را با گفتن اینکه گناهان گذشته مشمول توبه نمی‌شوند نرماند که باز هم به ادامه‌ی گناهان مشغول شود.

برای ترغیب دانشجوی تنبل نباید از عاقبت وخیم و نتیجه بد شروع کنی که سبب سست شدن اراده و به هدر رفتن بقیه‌ی نیروهایش شوی و بجای نفع او را متضرر سازی.

و یا کسی‌که تازه ازدواج کرده نباید او را از سختی زندگی، مشکلات و ناملایمات و اختلاف خانوادگی و معایب همسرش بترسانی و یا از گفتن اینکه همسرت بداخلاق است، خانواده اش خوشنام نیستند، در کارهای خانه ناتوان است، در اختیار شوهر نیست، کسی به خواستگاری او نرفته و یا اگر رفته او را رد کرده‌اند اجتناب نمائی، بلکه باید او را به زندگی، آینده، امیدوار نمائی، گلهای امید را در دلش برویانی، از محبت، همکاری، دلسوزی و فرزندان صالح، برای او بگویی و او را به خوشبختی، تفاهم اخلاقی و همسر عفیف و پاکدامن بشارت دهی. که در غیر این صورت کوته نظری و ناآگاهیت را می‌رساند.

اینکه پیامبر در مقابل تبشیر، اِنذار را نفرموده بخاطر این است که انذار مَنهی عنه نیست زیرا خود رسول، هم مُبشّر است و هم نذیر.

اِنذار برای کسانی است که تهدید و بیم دادن، آنان را بر سر راه نگاه می‌دارد و تبشیر برای کسانی است که بارقه‌ی امید آنان را وادار به کار می‌کند و هردو پسندیده‌اند. اما تنفیر مادامی که فرد را از حق دور می‌کند و از نیکی منصرف می‌کند بد است.

نمونه‌های بیزار کردن و تنفیر: مانند اینکه معلمی برای دانش آموزانش از سختی درس و مسائل مشکل و موضوعات دشوار سخن گوید و اینکه امیدی برای دست یافتن و احاطه بر آنها نیست و فائده‌ای هم در یاد گرفتن آنها نمی‌باشد، که این کار ناپسندی است، بلکه باید روزنه‌های امید را به روی آنان بگشاید و اینکه اراده‌ی قاطع، هر مشکلی را حل می‌کند، از مسائل سهل و آسان شروع کند تا به مسائل مشکل می‌رسد. و نیز وظیفه‌ی هرکس که با دیگران کار می‌کند چنین است که باید از کارهای آسان آغاز کند و بتدریج حرکت نماید تا به هدف می‌رسد و این حکمت و فرزانگی است.

3-   امر به اطاعت و نهی از مخالفت، زیرا در اطاعت قوت و الفت و اتحاد نهفته، و در مخالفت، ضعف و نفرت. مادامی که امر به معروف است اطاعت کند اگر نظر مخالفی را ابراز داشت، درباره‌ی وجوه اختلاف بحث کنند تا موضوع روشن شود.

این نصیحت پیامبر به أبوموسی و معاذ است، و لازم است هر زمامداری که افرادی را برای اداره‌ی استانها و یا نمایندگیها تعیین می‌کند این نصیحت پیامبر ج را نصب العین خود قرار دهد تا در ادامه‌ی کشور و در حکومت موفق و کامیاب باشد.

و در روایتی دیگر، انس بن مالک س گوید: پیامبر ج پیوسته می‌فرمودند: «لا تشددوا على أنفسکم فیشدد الله علیکم، فإن قوماً شددوا على أنفسهم، فشدد الله علیهم، فتلک بقایاهم فی الصوامع والدیار (رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم)». رواه أبوداود([7]).

انس ابن مالک س گوید: پیامبر ج پیوسته می‌فرمود: (چون مبنای شریعت اسلامی برآسان‌گیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، از این‌رو شما نیز) برخود سخت نگیرید، چراکه اگر شما برخود سخت گرفتید، خداوند? هم بر شما سخت خواهد گرفت.

اقوامی پیش از شما بودند که بر خویشتن سخت گرفتند (وبه جانب تیسیر و تخفیف و آسان‌گیری و رفع عسر و حرج، اعتنایی نورزیدند، بنابراین) خداوند نیز، بر آنان سخت گرفت وآنان را در عسر و حرج و سختی و مشقت انداخت.

و این بقایا و آثار برجای مانده‌ی آنها در صومعه‌ها و دیرها است (حال به آنها بنگرید و ببینید که چه بر سرشان به خاطر سخت‌گیری و تشدّد و بدعت و نوآوری در دین آمده است).

سپس پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود:

﴿...وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ... [الحدید: 27].

«پیروان عیسی7 رهبانیت سختی را از پیش خود پدید آوردند که ما آنها را بر آنان واجب نکرده بودیم و لیکن خودشان بر خود سخت گرفتند و آن را برای بدست آوردن خوشنودی خدا پدید آورده بودند و بر خویشتن نذر واجب نموده بودند».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که: مبنای شریعت برآسان‌گیری و رفع عسر و حرج و تشدید و سختگیری از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحه‌ی کار خود قرار دهند.

خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت می‌فرماید:

 ﴿...مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ [المائدة: 6].

«خدا نمی‌خواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن می‌خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».

و در سوره‌ی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر می‌فرماید:

 ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: 185]

«خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری نمی‌خواهد».

و در پایا ن آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصت‌های خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند می‌فرماید:

 ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨ [النساء: 28]

«خدا می‌خواهد تا بارتان را سبک گرداند و می‌داند انسان ناتوان آفریده شده است».

و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی می‌فرماید:

 ﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ [الحج: 78]

«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».

پیامبر ج نیز می‌فرماید:

«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا». «آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».

و نیز می‌فرماید:

«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسان‌گیری مبعوث شده‌اید نه برای سخت‌گیری».

در این حدیث نیز، پیامبر ج به راهب‌ها و راهبه‌های مسیحی اشاره کرده که آنها نه‌تنها آئین توحیدی مسیح را رعایت نکردند و آن را با انواع شرک و چندگانه‌پرستی آلودند، بلکه دست به تشریع و قانون‌گذاری و بدعت و(رهبانیت)، تحریم ازدواج برای مردان و زنان تارک دنیا و انزوای اجتماعی و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع را ابداع نمودند وکاری را بر خود نذر و واجب کردند که خداوند? آنها را بر ایشان فرض و واجب نکرده بود، اما آنها از تخفیف و تیسیر و آسان‌گیری الهی بهره نبردند و دست به نوآوری زدند و صومعه‌های و و دَیرهایی دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع بشری را برای خویش برگزیدند و به تمام وظائف انسان در اجتماع پشت پا زدند و انزوای اجتماعی را در پیش گرفتند. و خلاصه، آنها بر خود سخت گرفتند و خداوند نیز برآنها سخت گرفت.

از این رو، پیامبر ج از پیروانش می‌خواهد که بسان آنها برخود سخت نگیرند و به دنبال بدعت و نوآوری در دین که رهاورد و ارمغانش جز سختی و مشقت، نیست نروند، چرا که این از اصول ثابت شده شریعت مقدس اسلام است که بدعت، دین را سخت می‌کند و آن را با طبیعت سهل و آسانش بیگانه می‌سازد.

اسلام بشدت مخالف بدعت و نوآوری در دین است تا مردم از پیش خود چیزهایی را به دین نیافزایند تا باعث سختی و مشقت در دین شود و روح شریعت که بر مبنای آسان‌گیری و رفع عسر و حرج است، تحت‌الشعاع بدعت‌های آنها قرار بگیرد. چراکه اگر مردم دست به نوآوری بزنند و به احکام و فرامین ساده و بی‌آلایش خدا، اعتنایی نورزند وآنها را ناقص وکم پندارند و چندین برابر آنچه خدا نازل کرده است به دین بچسبانند، دست آخر نتیجه‌اش این می‌شود که تکالیف و وظایف دینی بر مردم سنگین می‌شود و دین‌زده می‌گردند و بسان راهب‌ها و راهبه‌های مسیحی به انحراف و الحاد و نا هنجاری‌ها و ناملایمات دینی و اجتماعی گرفتار می‌آیند.

1247 - [7] (صَحِیح)

وَعَن عمر رَضِی الله ع نه قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ نَامَ عَنْ حِزْبِهِ أَوْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ فَقَرَأَهُ فِیمَا بَیْنَ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَصَلَاةِ الظُّهْرِ کُتِبَ لَهُ کَأَنَّمَا قَرَأَهُ مِنَ اللَّیْل». رَوَاهُ مُسلم([8]).

1247- (7) عمر بن خطاب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «اگر کسی از تمام تلاوت و نماز شب و یا از بخشی از آن، (غفلت کرد و) به خواب رفت و آن را بین نماز صبح و ظهر انجام داد، پاداشی برای او مقرّر می‌گردد مانند پاداشی که گویی در شب خوانده است»؛ (یعنی هرکس در شب برای خویش، وظیفه‌ی خاصّی مقرّر کرده باشد - به عنوان مثال: چند رکعت نماز، یا تلاوت قرآن و... - و شبی از آن غافل ماند و به خواب رود و وظیفه‌ی خویش را به انجام نرساند، در آن صورت اگر چنانچه در همان روز، پیش از نماز ظهر آن را بگزارد و انجام دهد، خداوند بلندمرتبه، بدو به اندازه‌ی انجام آن در شب، پاداش ارزانی می‌کند).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: تخفیف برای سالمندان، بیماران و خستگان

جناب رسول اکرم ج به تلاوت قرآن در شب و شب زنده داری بسیار تأکید می‌کرد و هیچگاه خودش این عمل پسندیده را ترک نمی‌کرد، و اگر بنا بر عذری نمی‌توانست آن را انجام دهد، بعداً قضای آن را بجای می‌آورد، ([9]). به طوری که تا آخر عمر این عمل پسندیده را ادامه داد. حضرت عایشه ل ا می‌گوید: «ما رأیتُهُ صلی الله علیه وسلم یَقرَأ فی شَیءٍ مِنْ اللَّیل جالساً حَتّی إذا کَبُرَ قَرَأَ جالساً فَإذا بَقِیَ عَلَیْهِ مِنَ السُّورَةِ ثَلاثُونَ اَوْ اَربَعُونَ آیَةً قامَ فَقَراهُنَّ ثُمَّ رَکَعَ»؛([10]) «آن حضرت را هیچ وقت ندیدم که مقداری از شب را نشسته بخواند، مگر زمانی که به سن کهولت رسید. آن وقت نشسته می‌خواند، و چون سی یا چهل آیه باقی می‌ماند بلند می‌شد و آنها را در حال ایستاده می‌خواند و بعد از آن رکوع می‌کرد».

همچنین در مورد نماز شب آن حضرت ج، از حضرت عایشه سؤال شد، وی در پاسخ گفت: «هفت رکعت، نه رکعت و یازده رکعت، جز از دو رکعت سنت صبح، می‌خواند»([11]).

نیز می‌افزاید: «آن حضرت ج درحالی از دنیا رحلت نمود که نه رکعت نماز شب می‌گزارد.» بنابراین، برای شخص خسته و پیر و بیمار جایز است که از تعداد رکعات نمازهای مستحب خود بکاهد؛ هم‌چنین جایز است که نماز را نشسته بگزارد و سپس بلند شود و قبل از رکوع هر مقدار از قرآن را که برایش میسر بود تلاوت کند. هر چند می‌تواند نمازش را در حال نشسته با رکوع و سجده بدون آن که بایستد به اتمام برساند.

پدر و مادرم فدایت باد ای رحمۀ للعالمین! با وجود آنکه پیر و ناتوان بودید هنوز بر شب زنده داری مواظبت می‌کردید، اما ما با وجود آن که هنوز در عنفوان جوانی و در اوج توانمندی هستیم، اگر برای سه رکعت بعد از عشا بلند شویم بی‌نهایت احساس ضعف و سستی می‌کنیم و آن قدر سنگینی و کسالت از خود نشان می‌دهیم که نزدیک است مصداق آیه‌ی ذیل قرار گیریم که می‌فرماید: ﴿...وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ کُسَالَىٰ... [النساء: 142]([12]).

پناه بر خدا! آری، این وضعیت برای انجام فرایض است که متأسفانه در بسیاری از حالات در ما وجود دارد، بخصوص نماز صبح که غالباً یا آن را در وقت خودش همراه با جماعت نمی‌خوانیم اگر هم بخوانیم، خضوع و فروتنی در آن وجود ندارد. مانند خروسی که با عجله و شتاب با نوکش از زمین دانه می‌چیند، چون تمام شد، انگار بار بسیار بزرگ و سنگینی را از دوش خود برداشته‌ای.

برای گریز از شب زنده داری بسیاری از مردم عذرهای گوناگون عرضه می‌کنند، از جمله این که به سبب انجام پاره‌ای از کارها و یا به سبب اشتغال به امر تدریس و غیره... خسته‌اند. و لیستی عریض و طویل از کارهایشان را ارائه می‌کنند. اینان در حقیقت با خودشان روراست نیستند و خودشان راگول می‌زنند، چرا که همان فرد را، چند لحظه‌ی دیگر مشاهده می‌کنید که مشغول تماشای تلویزیون و یا سرگرم شوخی و سخنان بیهوده و غیبت و تهمت و انواع و اقسام منکرات دیگر... است و با این کارها تا پاسی از شب بیدار می‌ماند، بدون آن که احساس خستگی کند. چون صحبت از نماز می‌شود به بهانه تراشی می‌پردازد و هنگام خواب چند رکعت می‌گزارد و سپس به سراغ رختخواب می‌رود. اگر تلویزیون فیلم خوب و دیدنی داشته باشد در آن صورت نماز را پیش از آن به جای می‌آورد، تا فکرش را مشغول نکند و بتواند فیلم را خوب تماشا کند و از آن لذت ببرد. ای مسلمانان! شما را به خدا سوگند می‌دهم مواظب اوقات و لحظه‌های عمرتان باشید و برای انجام کارهای خیر، امروز و فردا نکنید و آنها را هدر ندهید و بدانید که شیطان همواره در صدد گمراه و منحرف کردن شماست و اگر به وسوسه‌های آن گوش فرا دهید، شما را به مسخره و استهزا می‌گیرد. این سستی و تنبلی به فضل و لطف الهی زایل خواهد شد، به شرطی که به نماز روی آوریم و به پیشگاه پروردگار بایستیم و آیات الهی را با تفکر و تدبر زمزمه کنیم، آن وقت است که باران رحمت الهی به سوی ما سرازیر می‌شود، و در درون احساس قُرب و نزدیکی با خدا ایجاد می‌گردد، و غرق در عالم معنوی و روحانی خواهیم شد، و شب زنده داری برای ما بسیار محبوب و لذتبخش خواهد شد.مسلمانان! باید غبار خواب و کسالت را از وجودتان بزدایید و از رسول الله ج که حقاً بهترین اسوه و الگوی مؤمنان است، پیروی کنید و از هیچ چیزی نهراسید، که - ان شآء الله - سستی و تنبلی با اقدام به شب زنده داری و دعا و نیایش در شب، از بین خواهد رفت و در عوض تندرستی و شادابی نصیب شما خواهد شد.‌ای کاش فکر می‌کردیم که چه چیزی سبب شده بود که رسول الله ج با وجود کهولت سن و بیماری، باز هم شب زنده داری کند. بی‌شک در آن، راز بسیار بزرگی نهفته است که عبارت است از قرب و نزدیکی با پروردگار و انس گرفتن با محبوب و معبود خویش. آن لحظات خوشترین و سعادت آورترین لحظاتِ حیاتِ انسان است و این همان سرّی است که حضرت عمر بن الخطاب س آن را دریافته بود، چنانکه می‌فرماید: «سه چیز هستند که بدون آنها ماندن در این دنیا را هرگز نمی‌پسندیدم؛ یکی از آنها شکافتن دل شب و دست و پنجه نرم کردن با تاریکی‌های آن است.» لذا سعادتمند کسی است که از این موهبت الهی و از این لذت، محروم نماند و از آن غفلت نورزد. منظور از این سخنان، ترویج سختگیری و فشار نیست، بلکه هدف این است که انسان وسوسه‌های شیطان را از خود دور کند و هر اندازه که می‌تواند به شب زنده داری بپردازد. چنانکه پیامبر اسلام ج می‌فرماید: «لِیُصَلِّ اَحَدُکُم نَشاطَه فَاِذا اَفْتَر فَلْیَرْقد»؛([13]) «هر کدام از شما تا وقتی که نشاط دارد نماز بگزارد و چون احساس ضعف و خستگی کرد از نماز گزاردن دست بکشد و استراحت کند».

همچنین از طریق بعضی از روایات ثابت شده است که آن حضرت هنگام بیماری یک شب و یا دو شب قیام اللیل نفرمود([14]) (و الله اعلم).

حکم کسی‌که از نمازهای تهجد غفلت ورزیده و خوابیده است.

در حکم نبوی شریف چنین آمده است: «ما مِن اِمْرِیءٍ تَکُونُ لَه صَلوة بِلَیلٍ فَغُلِبَ عَلَیْهِ نَوْم اِلا کُتِبَ لَهُ اَجْرُ صَلاتِهِ وکانَ نَوْمُهُ صَدَقَةً»([15])؛ «هر کسی‌که به نماز شب پایبند باشد و [در شبی از شبها] خواب بر او چیره شد، پاداش و اجر آن نماز برای او نوشته می‌شود و خوابش صدقه به شمار می‌رود».

این حدیث در حقیقت نشان دهنده‌ی عظمت و اهمیت نیت خالصانه است؛ نیز این بخش از حدیث که می‌فرماید: «تَکُونُ لَهُ صَلوةٌ» بیانگر این است که این حکم در حق کسی است که در گزاردن نمازِ شب و انجام شب زنده داری همیشه مواظبت کند و اگر بنا به خستگی و یا بیماری از انجام آن ناتوان شد و خواب بر او چیره شد، ثواب و پاداش آن برای او منظور خواهد شد، نیز از سوی خداوند، خواب او به عنوان صدقه ثبت خواهد شد.

البته با وجود این همه فضل، باز هم قضای آن مستحب است، آن حضرت ج می‌فرماید: «مَنْ نامَ مِن حِزْبِهِ اَوْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ فَقَرأهُ مابَیْنَ صَلوةِ الْفَجْرِ وصَلْوةِ الظُّهْرِ کُتِبَ لَهُ کَأنَّها قَرأَهُ مِن اللَّیْل»([16])؛ «هر کسی از گزاردن تمام وظیفه یا بخشی از آن به خواب رود، قضای آن را بین نماز صبح و نماز ظهر بجای آورد؛ اگر چنین کند انگار که آن را در شب گزارده است».

در این حدیث پیامبر اکرم ج بر قضای نماز شب تشویق کرده است، نیز در آن اشاره‌ی زیبایی نهفته است که عبارت از اراده بر قیام و شب زنده داری است. چون انسان باید بداند که اگر نتوانست آن را بخواند، باید قضای آن را بجای آورد. پس یقیناً از انجام آن کوتاهی و غفلت نخواهد کرد و انجام آن برای او پسندیده و محبوب خواهد بود. هم‌چنین با این اقدام خود اهریمن را مغلوب خواهد کرد، چرا که او همیشه در کمین نشسته و علیه انسان توطئه چینی می‌کند و می‌کوشد تا انسان را از انجام کارهای خوب و پسندیده منصرف کند؛ چون می‌داند که اگر انسان به خواب رود و خداوند هم به محض نیت خالصانه و صادقانه به او پاداش و ثواب عنایت کند، و خواب نیز برای او به عنوان صدقه ثبت می‌شود، و گذشته از آن می‌تواند قضای نماز شب را بین نماز فجر و نماز ظهر به جای آورد و پاداش و ثواب دیگری هم دریافت کند، در این صورت شیطان هم دوست دارد که انسان نماز را در وقت خودش بگزارد، تا پاداش و ثوابش مضاعف و دو چندان نشود.

کسانی که به نماز شب عادت دارند و به انجام آن پایبند می‌باشند، لازم است که اگر آن را در وقت خودش انجام ندادند، قضای آن را در روز بجای آورند و همان گونه که از این حدیث بر می‌آید، باید دوازده رکعت به عنوان نماز قضا بگزارند: «کانَ اِذا صَلّی صَلوةً اَحَبَّ اَنْ یُداوِمَ عَلَیْها وکانَ اِذا غَلَبَهُ نَوْمٌ اَوْ وَجْعٌ عَن قِیامِ اللّیْلِ صَلِّی مِنَ النَّهارِ ثِنَتی عَشَرَةَ رَکْعَة»([17])؛ «عادت آن حضرت ج بر این بود که هرگاه نمازی می‌گزاردند دوست داشتند بر آن مداومت کنند و چون خواب بر ایشان چیره می‌شد و یا به علت بیماری نمی‌توانستند به قیام شب بپردازند، در روز دوازده رکعت می‌گزاردند».

مسلمانان! این است برخورد سرور دو جهان با نماز شب، چه الگوی زیبا و چه پیشوای باعظمتی! کسی‌که خداوند گناهان گذشته و آینده اش را بخشیده است، باز هم دوست ندراد از این فضیلت بزرگ بی‌بهره باشد، بلکه دوست دارد که از بندگان شاکر و سپاسگزار خدا باشد. شما هم‌ای رهبران دعوت اسلامی! از این نعمت بزرگ غفلت نورزید و آن را به عنوان بخشی از زندگی خویش قرار دهید تا بر شیوه و سنت پیشوای خود، پیامبر اسلام ج قرار گیرید. همان گونه که خداوند سبحان بیان می‌دارد

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا٢١ [الأحزاب: 21]([18]).

1248 - [8] (صَحِیح)

وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «ج قَائِمًا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا فَإِنْ لَمْ تستطع فعلى جنب». رَوَاهُ البُخَارِیّ([19]).

1248- (8) عمران بن حصین س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «حتّی الامکان، نماز را ایستاده بخوان؛ اگر نتوانستی، نشسته بخوان؛ و اگر این هم برایت مقدور نبود، بر پهلو خوابیده و نماز را بگزار».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: این حدیث در بخاری، به صورت کامل، چنین آمده است:

«عن عمران بن حصین س قال: کانت بیبواسیرُ، فسألتُ النبیّ ج عن الصلاة؟ فقال: «صلّ قائماً، فان لم تستطع فقاعداً، فان لم تستطع فعلی جنب» (بخاری، ح 1117).

«عمران بن حصین س گوید: من به بیماری بواسیر، مبتلا بودم. از رسول خدا ج پرسیدم که چگونه نماز بخوانم؟ آن حضرت ج فرمود: «حتّی الامکان، نماز را ایستاده بخوان؛ اگر نتوانستی، نشسته بخوان؛ و اگر این هم برایت مقدور نبود، بر پهلو خوابیده، نماز بخوان».

از این حدیث، معلوم می‌شود: بیماری که ایستادن برای او به جهت دردی، سخت دشوار و طاقت‌فرسا است، نشسته با رکوع و سجده نماز بخواند.

اگر شخص بیمار و دردمند، توان رکوع و سجده کردن را نداشت، در این صورت تکلیف وی چیست؟

اگر چنانچه بیمار از رکوع کردن و سجده نمودن عاجز و ناتوان بود، در این صورت رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید؛ و اشاره‌ی خود را برای سجده پایین‌تر از اشاره‌ی خود برای رکوع قرار دهد؛ و درست نیست که چیزی را به سوی صورت خویش بالا نموده و بر آن سجده نماید.

اگر شخص بیمار از نشستن عاجز گردید، در این صورت چگونه باید نماز خویش را بخواند؟

هر گاه شخص بیمار از نشستن عاجز و ناتوان گردید، افتاده بر پشت نماز بگزارد در حالی که پاهای او به سوی قبله است؛ و هردو زانوی خویش را بالا نماید و سر خویش را بر بالشی بلند کند تا روی او به سوی قبله گردد و رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید.

اگر چنانچه شخص بیمار [از نشستن عاجز و ناتوان گردید و] خویشتن را بر پهلوی خویش انداخت و نماز را گزارد، آیا در این صورت نماز وی درست است؟

اگر شخص بیماری خویشتن را بر پهلو انداخت در حالی که صورتش به سوی قبله است و رکوع و سجده را با اشاره ادا نمود، در این صورت نمازش درست است.

اگر شخص بیمار از نمازگزاران با اشاره‌ی سر عاجز و ناتوان گردید، آیا می‌تواند نماز خویش را با اشاره‌ی چشم، یا ابرو یا قلب ادا نماید؟

نماز گزاردن فقط با اشاره‌ی سر درست است؛ و هر گاه شخص بیمار از نماز گزاردن با اشاره‌ی سر عاجز گردید، در این صورت ادای نماز از وی [به مدت یک شبانه روز] به تأخیر می‌افتد؛ [پس آن را بعد از آن که بر قضا آوردن قادر گردید، قضا آورد و آنچه را که بر یک شبانه روز افزون گردید، از وی ساقط است؛ و اشاره با چشم؛ یا با ابرو، یا با قلب درست نیست].

اگر چنانچه شخص بیمار، توان ایستادن را داشت ولی از رکوع و سجده کردن عاجز و ناتوان بود، در این صورت چگونه باید نماز خویش را بخواند؟

در این صورت برای شخص بیمار ایستادن لازم نیست، و برای وی بهتر آن است که نماز خویش را به حالت نشسته و با اشاره بخواند؛ و اگر نمازش را به حالت ایستاده و با اشاره گزارد، باز هم درست است.

اگر کسی نماز خویش را ایستاده شروع کرد و سپس - به جهت عارض شدن دردی - از ایستادن عاجز و ناتوان گردید، در این صورت چگونه نماز خویش را به پایان برساند؟

هر کسی نماز خویش را ایستاده شروع کرد، و سپس از ایستادن عاجز گردید؛ نشسته رکوع و سجده نماید و نمازش را به پایان برساند.

و اگر چنانچه از رکوع و سجده کردن عاجز بود؛ رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید و با اشاره نمازش را به پایان برساند؛ و اگر از نشستن عاجز و ناتوان بود، در این صورت خویشتن را بر پشت بیاندازد و با اشاره، نماز خویش را به پایان برساند.

اگر شخصی بیمار، به خاطر درد و مرض، نماز خویش را نشسته می‌خواند و در حالت نشسته رکوع و سجده می‌نمود، و سپس در اثنای نماز سلامتی و تندرستی خویش را به دست آورد، در این صورت آیا باید نماز خویش را اعاده کند؟

در این صورت نماز خویش را اعاده نکند؛ بلکه مقدار باقی مانده‌ی نماز خویش را به حالت ایستاده بخواند.

اگر بیمار نماز خویش را با اشاره می‌خواند، سپس به رکوع کردن و سجده نمودن قادر و توانا شد، آیا در این صورت می‌تواند باقی مانده‌ی نماز خویش را با رکوع و سجده بخواند؟

در این صورت نمی‌تواند باقی مانده‌ی نماز خویش را با رکوع و سجده بخواند، بلکه باید نمازش را اعاده نماید.

اگر از کسی چندین نماز به جهت عارض شدن بیهوشی فوت گردید، در این صورت حکم نمازهای قضایی وی چیست؟

کسی که بر وی بیهوشی عارض گردید، و این بیهوشی فوت گردید، در این صورت حکم نمازهای قضایی وی چیست؟

کسی که بر وی بیهوشی عارض گردید، و این بیهوشی تا پنج نماز یا کمتر از آن ادامه پیدا کرد، بعد از آن که به هوش آمد، این نمازهای فوت شده‌ی خویش را قضا آورد.

و اگر چنانچه بر او بیهوشی عارض گردید و این بیهوشی تا بیشتر از پنج نماز ادامه یافت، در این صورت این نمازها از ذمه‌ی وی ساقط است و نیازی به قضا آوردن آن‌ها نیست.

1249 - [9] (صَحِیح)

وَعَن عمرَان بن حُصَیْن: أَنَّهُ سَأَلَ النَّبِیَّ ج عَنْ صَلَاةِ الرَّجُلِ قَاعِدًا. قَالَ: «إِنْ صَلَّى قَائِمًا فَهُوَ أَفْضَلُ وَمَنْ صَلَّى قَاعِدًا فَلَهُ نِصْفُ أَجْرِ الْقَائِمِ وَمَنْ صَلَّى نَائِمًا فَلَهُ نصف أجل الْقَاعِد». رَوَاهُ البُخَارِیّ([20]).

1249- (9) از عمران بن حصین س روایت است که گفت: وی از پیامبر ج درباره‌ی مردی سؤال کرد که به حالت نشسته نماز (نفل) می‌گزارد؟ آن حضرت ج در پاسخ بدین سؤال فرمودند: «بهتر آن است که نماز (نفل) را ایستاده بخواند؛ و کسی‌که نشسته (و بدون عذر) نماز (نفل) می‌گزارد، برای او نیمی از پاداش کسی است که آن را به حالت ایستاده می‌خواند؛ و کسی‌که به حالت دراز کشیده یا بر پهلو افتاده نماز می‌گزارد، برای او نیمی از پاداش نمازگزاری است که نماز را به حالت نشسته می‌خواند».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «اِنْ صلّی»: مراد نماز نفل است.

«من صلّی قاعداً»: کسی‌که نماز نفل را بدون عذر، نشسته بخواند.

به هر حال؛ در اینجا این سؤال مطرح می‌گردد که حدیث بالا درباره‌ی فرض‌گزار است یا نفل‌گزار؟ زیرا اگر در مورد فرض‌گزار باشد و او قادر بر ایستادن و قیام باشد، در آن صورت برای او نماز گزاردن به حالت نشسته به هیچ وجه جایز نیست.

و اگر فرض‌گزار، قادر بر ایستادن نباشد، در آن صورت نمازگزاردن به حالت نشسته، از اجر و مزد نماز نمی‌کاهد؛ و دیدگاه جمهور علماء و اندیشمندان اسلامی نیز همین است که به شخص معذور، اجر و پاداش کامل می‌رسد.

و اگر حدیث بالا درباره‌ی نفل‌گزارِ غیرمعذور باشد، آ‌ن‌گاه عبارت «من صلّی نائمـاً» مفهومی نخواهد داشت؛ چون به اتفاق جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی، انسان سالم و تندرست نمی‌تواند نماز نفل را به حالت خوابیده بخواند؛ البته امام حسن بصری/نماز نفل را به حالت خوابیده جایز می‌داند، هر چند بدون عذر نیز باشد.

علماء و صاحب‌نظران دینی، در پاسخ به این پرسش چنین گفته‌اند: در حقیقت، معذور بر دو نوع است:

1-  کسی که به هیچ وجه، نمی‌تواند بایستد و یا بنشیند.

2-  کسی که با مشقت و سختی فراوان، موفق به نشستن یا ایستادن می‌شود. و حدیث عمران بن حصین س نیز درباره‌ی معذور نوع دوم است. و مفهوم حدیث، این است که شخصی که بدون مشقت نمی‌تواند بایستد، برای او ادای نماز در حالت نشسته یا دراز کشیده جایز است، امّا عمل به عزیمت (حکم اصلی = ایستادن و قیام) بهتر و افضل است.

امّا معنای «نصف اجر» - که در حدیث آمده است - نصف اجر تندرستان نیست؛ بلکه منظور این است که اگر شخصی با تحمّل کردن سختی‌ها و مشکلات و دردها و رنج‌ها، نماز را به حالت ایستاده به جای آورد، در آن صورت اجر و پاداش زیادی دارد و اگر همین شخص، نماز را نشسته گزارد، نصف آن اجر به او می‌رسد که همین نصف، با اجر و پاداش افراد تندرست مساوی می‌باشد؛ گویا کسی‌که بر عزیمت (حکم اصلی) عمل کند، به او دو برابر اجر و پاداش افراد تندرست تعلّق می‌گیرد و کسی‌که بر رخصت عمل کند، پاداش او با پاداش سایر مردم که نماز را ایستاده می‌خوانند، برابر است و این پاداش، نصف اجر کسی است که بر عزیمت عمل کرده است.

در تأیید این توجیه، حدیثی از عبدالله بن عمرو بن عاص س در موطأ امام مالک/و حدیثی از انس بن مالک س در مسند امام احمد بن حنبل روایت شده است که در آن ذکر شده است که پیامبر ج زمانی این حدیث را بیان فرمودند که دیدند برخی از صحابه به علّت تب شدید، نماز را به حالت نشسته می‌گزارند. از این حدیث معلوم و ثابت می‌گردد که حدیث عمران بن حصین س نیز درباره‌ی افراد معذور است.


فصل دوم

1250 - [10] (ضَعِیف)

عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «مَنْ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ طَاهِرًا وَذَکَرَ الـلّٰهِ حَتَّى یُدْرِکَهُ النُّعَاسُ لَمْ یَتَقَلَّبْ سَاعَةً مِنَ اللَّیْلِ یَسْأَلُ اللهَ فِیهَا خَیْرًا مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاهُ». ذَکَرَهُ النَّوَوِیُّ فِی کِتَابِ الْأَذْکَارِ بِرِوَایَةِ ابْنِ السّنی([21]).

1250- (10) ابوامامه س گوید: از پیامبر ج شنیدم که می‌فرمودند: «هر کس با طهارت و پاکی به رختخواب خویش برود و تا زمانی که خواب او را فراگیرد، به ذکر و یاد خدا مشغول باشد، در آن صورت در هیچ لحظه‌ای از شب، به این سو و آن سو(ی بستر خویش) نمی‌غلتد که امر نیکی از امور دنیا و آخرت را در آن لحظه از خداوند بخواهد، قطعاً خداوند دعایش را اجابت می‌کند و آن چیز را بدو ارزانی می‌دارد».

[امام نووی، این حدیث را در «کتاب الاذکار» به نقل از «ابن سُنی» روایت کرده است].

«اوی»:به رختخواب رفت؛ به بستر پناه برد.

«فراشه»: بستر خود؛ رختخواب خود.

«یدرکه»: بدو برسد؛ او را در برگرفت؛ او را فراگرفت.

«النعاس»: خواب سبک و چُرت مانندی که با وجود آن، حواسّ از کار نمی‌افتد و ادارک و شعور بر جای است.

«لم یتقلّب»: از این سو به آن سو نمی‌غلتد؛ به این طرف و آن طرف نمی‌شود.

1251 - [11] (صَحِیح)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «عَجِبَ رَبُّنَا مِنْ رَجُلَیْنِ رَجُلٌ ثَارَ عَنْ وِطَائِهِ وَلِحَافِهِ مِنْ بَیْنِ حِبِّهِ وَأَهْلِهِ إِلَى صَلَاتِهِ فَیَقُولُ اللهُ لِمَلَائِکَتِهِ: انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی ثَارَ عَنْ فِرَاشِهِ وَوِطَائِهِ مِنْ بَیْنِ حِبِّهِ وَأَهْلِهِ إِلَى صَلَاتِهِ رَغْبَةً فِیمَا عِنْدِی وَشَفَقًا مِمَّا عِنْدِی وَرَجُلٌ غَزَا فِی سَبِیلِ الـلّٰهِ فَانْهَزَمَ مَعَ أَصْحَابِهِ فَعَلِمَ مَا عَلَیْهِ فِی الِانْهِزَامِ وَمَا لَهُ فِی الرُّجُوعِ فَرَجَعَ حَتَّى هُرِیقَ دَمُهُ فَیَقُولُ اللهُ لِمَلَائِکَتِهِ: انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی رَجَعَ رَغْبَةً فِیمَا عِنْدِی وَشَفَقًا مِمَّا عِنْدِی حَتَّى هُرِیقَ دَمُهُ». رَوَاهُ فِی شَرْحِ السُّنَّةِ([22]).

1251- (11) عبدالله بن مسعود س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «پروردگار ما از دو نفر، راضی و خشنود شد: نخست آن کسی‌که از بستر نرم و لحاف و روانداز گرم خویش و از میان عزیزان و خانواده‌ی خود بلند شود و به نماز بایستد؛ خداوند بلندمرتبه به فرشتگان خویش می‌فرماید: «به بنده‌ام نگاه کنید که از بستر نرم و لحاف گرم خود و از کنار عزیزان و خانواده‌ی خویش بلند شده و به نماز گزاردن مشغول شده است؛ آن هم به خاطر تمایل و گرایش بدان چیزی که در نزد من (از ثواب و پاداش) است و به جهت ترس و هراس از آن چیزی که در نزد من (از عذاب و کیفر) می‌باشد».

و دیگر، فردی که در راه خدا، (با دشمنان و بدخواهان) پیکار و کارزار نماید و با دوستانش شکست بخورد و با وجودی که نسبت به گناه و عذابی که از فرار کردن، و ثواب و پاداشی که از روبه‌رو شدن با دشمن و برگشتن به میدان کارزار بدو می‌رسد، آگاه و واقف باشد، باز هم به میدان پیکار برگردد (و دلیرانه با دشمن روبه‌رو و با آن‌ها کارزار نماید،) تاآن که خونش ریخته شود، خداوند بلندمرتبه به فرشتگان خویش می‌فرماید:

«به بنده‌ام نگاه کنید که به خاطر تمایل بدان چیزی که در نزد من (از ثواب و پاداش) است و به جهت ترس و هراس از آن چیزی که در نزد من (از عذاب و کیفر) است، به سوی دشمن و جنگ و پیکار با آنان برگشت (و دلیرانه با دشمن روبه‌رو شد و با آن‌ها کارزار نمود) تا آن که خونش ریخته شد».

[این حدیث را بغوی در «شرح السنۀ» روایت کرده است].

شرح: «عجب ربّنا»: پروردگار ما، راضی و خشنود شد؛ پروردگار ما تحسین کرد؛ پروردگار ما پسندید؛ پروردگار ما آفرین گفت.

«ثار»: قیام کرد؛ بلند شد؛ برخاست.

«وطائه»: وِطاء: بستر نرم؛ رختخواب نرم و عالی.

«لحافه»: لحاف: روانداز؛ لحاف.

«حبّه»: عزیزانش؛ محبوبانش.

«رغبۀ»: از روی تمایل و علاقه به ثواب و پاداش الهی.

«شفقاً»: از روی ترس و هراس از عذاب و کیفر الهی.

«غزا»: حمله کرد؛ یورش برد؛ هجوم آورد؛ پیکار کرد؛ کارزار نمود؛ نبرد و جنگ کرد.

«فعلم ما علیه فی الانـهزام»: بداند که با فرار کردن و پشت نمودن به جنگ، چه گناه و عذابی بر گردن او است.

«ما له فی الرجوع»: بداند که با برگشتن به جنگ و روبه‌رو شدن با دشمن، چه ثواب و پاداشی را فراچنگ می‌آورد.

«فیقول الله لـملائکته»: خداوند از روی فخر و مباهات، از آن انسان در جمع فرشتگان یاد می‌کند و این هم به چند علّت است: یکی این که، خلقت و آفرینش انسان، به گونه‌ای است که در او، ماده‌ی عبادت و فرمانبرداری و ماده‌ی معصیت و گناه، هردو قرار داده شده است؛ و به یقین، انجام عبادت توسط انسان‌ها، مایه‌ی فخر و مباهات است.

دوم این که، فرشتگان در ابتدای آفرینش انسان، خطاب به خداوند گفته بودند:

﴿...أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ... [البقرة: 30].

 «آیا در زمین، کسی را به وجود می‌آوری که فساد می‌کند و تباهی راه می‌اندازد و خون‌ها خواهد ریخت و حال آن که ما پیوسته به حمد و ستایش و طاعت و عبادت تو مشغولیم».

آن‌ها فکر می‌کردند که اگر هدف آفرینش انسان، عبودیت و بندگی است، در آن صورت ما فرشتگان، مصداق کامل آن هستیم و همواره غرق در عبادتیم و از هرکس سزاوارتر به خلافت و جانشینی هستیم! امّا بی‌خبر از این که عبادت آن‌ها با توجه به این که شهوت و غضب و خواست‌های گوناگون در وجودشان راه ندارد، با عبادت و بندگی این انسان که امیال و شهوت‌ها، او را احاطه کرده است و شیطان از هر سو، او را وسوسه می‌کند، تفاوت فراوانی دارد؛ از این رو اطاعت و فرمانبرداری این موجود طوفان‌زده کجا و عبادت آن ساحل‌نشینان آرام و سبکبار کجا؟!

آن‌ها چه می‌دانستند که از نسل این آدم، پیامبرانی همچون محمد ج، ابراهیم7، نوح7، موسی7 و عیسی7 و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانی که همه‌ی هستی خود را عاشقانه در راه خدا می‌دهند، قدم به عرصه‌ی وجود خواهند گذاشت؛ افرادی که گاه فقط یک ساعت تفکّر آن‌ها برابر با سال‌ها عبادت فرشتگان است!.

در حقیقت، فرشتگان می‌خواستند بگویند که اگر هدف، اطاعت و بندگی است، ما سر بر فرمانیم؛ و اگر عبادت است، ما هم همواره مشغول آنیم؛ و اگر پاکسازی خویشتن یا صفحه‌ی روی زمین است، ما چنین می‌کنیم، در حالی که این انسان مادی، هم خود فاسد است و هم صفحه‌ی زمین را پر از فساد می‌کند.

و با عبادت و بندگی و اطاعت و فرمانبرداری انسان، خداوند بدان‌ها می‌گوید که میان شما و انسان، تفاوت از زمین تا آسمان است؛ و علّت این گفتار وجود همان مادّه‌ی فساد و گناه در وجود انسان است، برخلاف فرشتگان که این ماده در آنان وجود ندارد.

و دیگر این که، اطاعت و عبادت انسان، از اطاعت و عبادت فرشتگان، بهتر و افضل است؛ زیرا مبنای عبادت بندگان، بر ایمان به غیب است و مبنای عبادت فرشتگان بر مشاهده‌ی عالم آخرت؛ از این رو خداوند بلندمرتبه، عملکرد یادکنندگان و عبادت‌کنندگان خویش را در جمع فرشتگان از روی فخر و مباهات، بیان می‌فرماید.


فصل سوم

1252 - [12] (صَحِیح)

عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: حُدِّثْتُ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَالَ: «صَلَاةُ الرَّجُلِ قَاعِدًا نِصْفُ الصَّلَاةِ» قَالَ: فَأَتَیْتُهُ فَوَجَدْتُهُ یُصَلِّی جَالِسًا فَوَضَعْتُ یَدِی عَلَى رَأسه فَقَالَ: «مَالک یَا عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ عَمْرٍو؟» قُلْتُ: حُدِّثْتُ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ أَنَّکَ قُلْتَ: «صَلَاةُ الرَّجُلِ قَاعِدًا عَلَى نِصْفِ الصَّلَاةِ» وَأَنْتَ تُصَلِّی قَاعِدًا قَالَ: «أَجَلْ وَلَکِنِّی لَسْتُ کَأَحَدٍ مِنْکُمْ». رَوَاهُ مُسلم([23]).

1252- (12) عبدالله بن عمرو بن عاص س گوید: به من خبر داده شده است که رسول خدا ج فرمودند: «فردی که نماز (نفل) را (بدون عذر) نشسته می‌خواند، ثواب و پاداش آن، به اندازه‌ی نیمی (از ثواب و پاداش نمازی است که به حالت ایستاده گزارده شود)».

عبدالله بن عمرو س گوید: بعدها به نزد پیامبر گرامی اسلام ج آمدم و ایشان را دیدم که به حالت نشسته نماز (نفل) می‌گزارند؛ دست خویش را بر سر آن حضرت ج نهادم (تا متوجه من شوند). آن حضرت ج فرمودند: «عبدالله بن عمرو! تو را چه شده است»؟ عرض کردم: ای رسول خدا ج! به من خبر داده شده است که شما فرموده‌اید: «فردی که نماز (نفل) را (بدون عذر) نشسته می‌خواند، ثواب و پاداش آن، به اندازه‌ی نیمی (از ثواب و پاداش نمازی است که به حالت ایستاده گزارده شود)». و اینک خود، شما را می‌بینم که نشسته نماز می‌گزارید؟

آن حضرت ج فرمودند: «آری؛ همین طور است؛ ولی من، مانند کسی از شما نیستم».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «أجل»: آری؛ بله؛ دقیقاً؛ همین‌طور است؛ آره.

«و لکنّی لستُ کاحد منکم»: ولی من مانند هیچ یک از شما نیستم؛ و این مورد از خصوصیات آن حضرت ج به شمار می‌آمد؛ این طور که اگر چنانچه پیامبر ج نماز را به حالت نشسته بخوانند، باز هم ثواب و پاداش کامل را فراچنگ می‌آورند؛ و خداوند به هرکس که بخواهد رحمت خویش را اختصاص می‌دهد و خدا دارای فضل سترگ و بخشش بزرگ است و فضل و احسان خویش را به هرکس که بخواهد، ارزانی می‌کند.

1253 - [13] (صَحِیح)

وَعَن سَالم بن أبی الْـجَعْد قَالَ: قَالَ رَجُلٌ مِنْ خُزَاعَةَ: لَیْتَنِی صَلَّیْتُ فَاسْتَرَحْتُ فَکَأَنَّهُمْ عَابُوا ذَلِکَ عَلَیْهِ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُول: «أَقِمِ الصَّلَاةَ یَا بِلَالُ أَرِحْنَا بِهَا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([24]).

1253- (13) سالم بن ابی الجعد س گوید: مردی از قبیله‌ی «خزاعۀ» گفت: کاش نماز می‌گزاردم و آرام می‌گرفتم. (پس از گفتن این سخن) گویا که (برخی از) حاضران، این (آرزو کردن آرامش) را از آن مرد، عیب گرفتند؛ از این رو، آن مرد گفت: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرموند: «ای بلال! برای برپایی نماز، اذان (یا اقامه) بگو و با نماز، ما را آرام کن».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «لیتنی»: کاش؛ کاشکی من.

«فاسترحتُ»: آرام بگیرم؛ راحت شوم.

«فکأنّهم»: گویا آنان: «کأنّ»

«کَأَنَّ»: حرفی است که اسم را منصوب و خبر را مرفوع می‌کند و در معانی زیر به کار می‌رود:

1-  تشبیه؛ مانند: «کانَّ زیداً اسدٌ: گویی که زید شیری است». این معنی بیشتر از معانی دیگرِ «کأنَّ» به کار می‌رود.

2-  شک و گمان؛ مانند:‌«کأنَّ زیداً قائمٌ: گمان می‌رود که زید ایستاده است».

3-  تقریب؛ مانند: «کأنَّک بالشتاء مقبلٌ:‌گویی که زمستان به زودی فرا می‌رسد».

«کأنَّ»:‌ گاهی مخفف می‌شود؛ و این در صورتی است که اسم آن مقدّر و خبر آن، جمله‌ی اسمیه‌ای است که بلافاصله پس از آن می‌آید. مثل: «کأن زیدٌ قائمٌ: گویی زید ایستاده است». و یا خبر آن جمله‌ی فعلیه‌ای است که به وسیله‌ی «لم» یا «قد»، از آن فاصله یافته است. مثل: «کأن لم تغن بالامس: گویی که دیروز بی‌نیاز نشد»؛ و «کأن قد قام قائمهم: گویی که برپا شونده‌ی آنان برخاست».

اسم کأنَّ در مثالهای بالا، ضمیر شأن محذوف است و تقدیر آن «کأنّه» است. و گاهی نیز اسم آن آشکار می‌شود؛ مانند: «کأنَّ ثدییه حقان: گویی که پستانهای او دو عطردان است»؛ و در این صورت خبر آن مفرد آورده می‌شود.

و در حدیث بالا، «کأنّ»: برای شک و گمان آمده است.

«عابوا»: ایراد گرفتند؛ عیب گرفتند؛ انتقاد کردند.

در این حدیث، پیامبر گرامی اسلام ج، انگشت روی یک دستور از مهمترین و اساسی‌ترین دستورات و تعالیم اسلامی که در واقع روح ایمان و پایه‌ی اسلام می‌باشد، گزارده است؛ و آن: پایبندی و اهمیت دادن به نماز است.

آری؛ هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

آری! نماز، وسیله‌ی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام می‌دهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان می‌شوید و ظلمت و تاریکی را از آن می‌زداید.

نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و ناآرامی و پریشانی و سدّ نیرومند در مقابل شیطان و وسوسه‌های اوست:

همیشه اضطراب و نگرانی در عرصه‌های مختلف زندگی (مادّی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، اخلاقی و خانوادگی و...) یکی از بزرگترین بلاهای زندگی انسان‌ها بوده و هست و عوارض ناشی از آن، در زندگی فردی و اجتماعی، به طور کامل، محسوس و ملموس است.

همیشه آرامش، یکی از گمشده‌های مهم بشر بوده و به هر دری می‌زند، تا آن را پیدا کند؛ و همه به دنبال «فاصبح نشیطاً طیّب النفس» هستند.

تاریخ بشر پر است از صحنه‌های غم‌انگیزی که انسان برای تحصیل آرامش و فراچنگ آوردن آن، به هر چیز دست انداخته و در هر وادی گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است؛ ولی اسلام و قرآن و حدیث، مطمئن‌ترین و نزدیکترین راه را برای بشر، نشان داده و گفته‌اند: «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و وسوسه‌های اوست».

توضیح این که: گاهی اضطراب و نگرانی، به خاطر آینده‌ی تاریک و مُبهمی است که در برابر فکر انسان خودنمایی می‌کند؛ احتمال زوال نعمت‌ها، گرفتاری در چنگال دشمن، ضعف و بیماری، ناتوانی و درماندگی و احتیاج، همه و همه، انسان را رنج می‌دهد؛ امّا ایمان به خداوند و روی آوردن به دعا و نماز و ذکر و یاد خدا، این‌گونه نگرانی‌ها و افکار نامطلوب شیطانی را از میان می‌برد و بدو آرامش می‌بخشد که تو در برابر حوادث آینده، درمانده نیستی، بلکه خدایی توانا، قادر و مهربان، با توست.

هرگاه گذشته‌ی تاریک زندگی، فکر انسان را به خود مشغول می‌دارد و هماره او را نگران می‌سازد؛ نگرانی از گناهانی که انجام داده است؛ از کوتاهی‌ها و لغزش‌ها؛ امّا توجه به این که خداوند، بخشنده، توبه‌پذیر، مهربان و با گذشت است، بدو آرامش می‌دهد و بدو می‌گوید: عذر تقصیر به پیشگاه پروردگار جهانیان، پیش کن و از گذشته‌ی خویش، از او عذرخواهی کن، و در مقام جبران برآی که او بخشنده و توانا و قادر و مهربان و با گذشت و توبه‌پذیر است.

و گاه ضعف و ناتوانی انسان در برابر عوامل طبیعی و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلی و خارجی، او را نگران و پریشان می‌سازد و با خود می‌گوید: من در برابر این همه دشمن نیرومند در میدان کارزار و جهاد، چه کنم؟ و یا در مبارزات دیگر، چه می‌توانم انجام دهم؟

امّا هنگامی که به یاد خدا می‌افتد و با نماز و شب زنده‌داری، متّکی به قدرت و رحمت او می‌شود؛ قدرتی که برترین قدرت‌ها است و هیچ چیز در برابر آن یارای مقاومت و ایستادگی ندارد، قلبش آرام می‌گیرد و با خود می‌گوید: آری؛ من تنها نیستم، من در سایه‌ی لطف و رحمت خدا، بی‌نهایت قدرت دارم.

قهرمانی‌های مجاهدان راه خدا در جنگ‌های صدر اسلام و سلحشوری‌های اعجاب‌انگیز و خیره‌کننده‌ی آنان - حتّی در آنجایی که تک و تنها بوده‌اند - بیانگر آرامشی است که در سایه‌ی ایمان به خدا و عبادت او پیدا شده است.

و گاهی نیز ریشه‌ی نگرانی‌های آزاردهنده‌ی انسان و اساس افکار نامطلوب شیطانی، احساس پوچ زندگی و بی‌هدف بودن آن است؛ ولی آن کس که به خدا ایمان دارد و مسیر تکاملی زندگی را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است و تمام برنامه‌ها و حوادث زندگی را در همین خط می‌بیند، در آن صورت نه از زندگی، احساس پوچی می‌کند و نه همچون افراد بی‌هدف و مُردّد، سرگردان و مضطرب و حیران و ویلان و افتان و خیزان است.

و گاه اتفاق می‌افتد که انسان برای رسیدن به یک هدف، زحمت زیادی را متحمل می‌شود، امّا کسی را نمی‌بیند که برای زحمت او ارج نهد و قدردانی و تشکّر کند؛ این ناسپاسی، او را به شدّت، رنج می‌دهد و در یک حالت اضطراب و نگرانی فرومی‌رود؛ امّا هنگامی که با دعا و نیایش و ذکر و یاد خدا، احساس کند که کسی از تمام تلاش‌ها و کوشش‌هایش آگاه است و به همه‌ی آن‌ها ارج می‌نهد و برای همه، پاداش می‌دهد، دیگر چه جای نگرانی و ناآرامی است؟

و گاه، سوء ظن‌ها و توهمّ‌ها و خیال‌های پوچ و بی‌محتوا، یکی دیگر از عوامل نگرانی است که بسیاری از مردم در زندگی خود از آن رنج می‌برند؛ ولی چگونه می‌توان انکار کرد که توجه به خدا و لطف بی‌پایان او و دستور به حُسن ظن - که وظیفه‌ی هر فرد با ایمانی است - این حالت رنج‌آور را از بین می‌برد و آرامش و اطمینان، جای آن را می‌گیرد.

و گاه، دنیاپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق زندگی مادّی، یکی از بزرگترین عوامل اضطراب و نگرانی انسان‌ها است؛ تا آن جا که گاهی عدم دستیابی به رنگ خاصّی از لباس یا کفش و کلاه و یا یکی دیگر از هزاران وسایل زندگی، ساعت‌ها و یا روزها و هفته‌ها، فکر دنیاپرستان را ناآرام و مُشوّش می‌دارد.

امّا، توجه به خدا (با ذکر و یاد او و با دعا و نماز) و توجه به آزادگی مؤمن که همیشه با «زهد و پارسایی سازنده» و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگی مادّی همراه است، به همه‌ی این اضطراب‌ها و افکار نامطلوب شیطانی و وسوسه‌های ویرانگر اهریمنی پایان می‌دهد و نرسیدن به یک وسیله‌ی مادّی یا از دست دادن آن، نمی‌تواند آرامش روحی انسان را برهم زند و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد کند.

و گاه، ترس و وحشت از مرگ، همیشه روح انسان را آزار می‌دهد و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد می‌کند؛ و از آن جا که امکان مرگ تنها در سنین بالا نیست، بلکه در سنین دیگر - به ویژه به هنگام بیماری‌ها، جنگ‌ها و ناامنی‌ها - وجود دارد، این نگرانی می‌تواند جنبه‌ی عمومی پیدا کند.

ولی اگر ما مسلمانان، از نظر جهان‌بینی، مرگ را به معنای «فنا و نیستی و پایان همه چیز» بدانیم (همان‌گونه که مادّی‌گرایان جهان، می‌پندارند)، در آن صورت این اضطراب و نگرانی، به طور کامل به جا است و باید از چنین مرگی که نقطه‌ی پایان همه‌ی آرزوها و موفقیت‌ها و خواسته‌های انسان است، ترسید و از آن وحشت داشت؛ امّا هرگاه در سایه‌ی ایمان به خدا و توجه به او، مرگ را دریچه‌ای به یک زندگی وسیع‌تر و والاتر بدانیم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسیدن به یک فضای آزاد تصور کنیم، دیگر این نگرانی و وسوسه‌های بی‌جا و افکار نامطلوب، بی‌معنا خواهد بود، بلکه چنین مرگی - هرگاه در مسیر انجام وظیفه بوده باشد - دوست‌داشتنی و خواستنی خواهد بود.

به هر حال، اکنون که دانستیم این عوامل در برابر ایمان به خدا و توجه به او و ذکر و یاد او، ذوب و بی‌رنگ و نابود و تباه می‌گردد، از دل و جان تصدیق خواهیم کرد که «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و افکار و تبلیغات و وسوسه‌های او» خواهد بود؛ و این حقیقتی است که حدیث ابوهریره، آن را به طور کامل، به تصویر کشیده است.




[1]- بخاری 11/294 ح 6462؛ مسلم 1/541 ح (218-783)؛ ترمذی 5/131 ح 2856؛ نسایی 3/222 ح 1655؛ موطأ مالک 1/174 ح 90، «کتاب قصر الصلاة»؛ و مسند احمد 6/40.

[2]- بخاری 4/213 ح 1970؛ مسلم 1/540 ح (215-782)؛ نسایی 3/218 ح 1642؛ ابن ماجه 2/1416 ح 4238؛ موطأ مالک 1/118 ح 4، «کتاب صلاة اللیل»؛ و مسند احمد 6/61.

[3]- بخاری 3/36 ح 1150؛ مسلم 1/541 ح (219-784)؛ ابوداود 2/75 ح 1312؛ نسایی 3/218 ح 1643؛ ابن ماجه 1/436 ح 1371؛ و مسند احمد 3/101.

[4]- بخاری ح5063، مسلم 2/1020 ح 5 – 1401.

[5]- مسلم 1/542 ح (222-786)؛ ابوداود 2/74 ح 1310؛ ترمذی 2/86 ح 355؛ و ابن ماجه 1/436 ح 1370.

[6]- بخاری 1/93 ح 39؛ و نسایی 8/121 ح 5034.

[7]- ابوداود ح 2904.

[8]- مسلم 1/515 ح (142-747)؛ ابوداود 2/76 ح 1313؛ ترمذی 2/475 ح 581؛ نسایی 3/259 ح 1790؛ ابن ماجه 1/426 ح 1343؛ دارمی 1/412 ح 1417؛ موطأ مالک 1/200 ح 3 «کتاب القرآن».

[9]- در بحث آینده این مطلب را بیان خواهیم کرد.

[10]- به روایت بخاری، ح 1147.

[11]- به روایت بخاری، 6/35 ح 1139.

[12]- نساء / 142: «... منافقان، هنگامی که برای نماز برخیزند، سست و بی‌حال به نماز می‌ایستند...».

[13]-        به روایت بخاری 6/43 ح 1150.

[14]-        به روایت بخاری، باب ترک القیام للمریض، 6/9 ح 1124. نیز باب مایکره من التشدد فی العبادة.

[15]-        به روایت نسایی و ابن ماجه از حدیث ابوالدرداء با سند صحیح، ر.ک: الفیض 5/427 به نقل از جمع الفوائد 1/ 313.

[16]-        به روایت مسلم 6/28 -29، نیز ابوداود، ر.ک: بذل المجهود 7/70.

[17]-        به روایت مسلم 6/28 -29. ابوداود و نسایی هم آن را روایت کرده‌اند.

[18]-        احزاب /21: «سرمشق و الگوی زیبایی در [شیوه‌ی پندار و گفتار و کردار] پیامبر خدا برای شماست. برای کسانی که [دارای سه ویژگی باشند:] امید به خدا داشته و جویای قیامت باشند و خدا را بسیار یاد کنند...»

[19]- بخاری 2/5870 ح 1117؛ ترمذی 2/208 ح 372؛ ابن ماجه 1/386 ح 1223؛ و مسند احمد 4/426.

[20]- بخاری 2/586 ح 1116؛ و ترمذی 2/207 ح 371.

[21]- ابن سنی در «عمل الیوم و اللیلة»، ص 234 ح 722.

[22]- مسند احمد 4/416؛ و بغوی در «شرح السنّة» 4/42 ح 930.

[23]- بخاری 2/587 ح 1117؛ مسلم 1/507 ح (120-735)؛ نسایی 3/223؛ و مسند احمد 4/443.

[24]- ابوداود 5/262 ح 4985.