ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چون پیک رسالت حضرت مصطفی ج همراه یار غارش حضرت ابوبکر صدیق س بسوی مدینه براه افتادند، اهل مکه و بخصوص خانواده ابوبکر صدیق س هیچ نمیدانستند این قافله مبارک به چه سویی رخ نموده است. خداوند با فضل و کرم خویش چنین ترتیب داد که صدایی در مکه پیچید که مردم آنرا میشنیدند و کسی صاحب صدا را نمیدید. صدا چنین میگفت:
"ای پروردگار عرش معلا! آن دو یاری که در خیمه ام معبد فرود آمدند را جزا و پاداش نیکو ارزانی نما. آنها به سلامتی استراحت کردند و به سلامتی براه افتادند. پیروز شد آنکه دوست و یار محمد مصطفی ج گشت. آهای فرزندان قصی! خوشا بحالتان، خداوند سروری و خصلتهای شایسته و غیر قابل رقابت را از شما نگرفت و بر بنی کعب، قرارگاه دخترشان مبارک و فرخنده باد بر آنان که در مسیر راه از مؤمنان پذیرایی کرده، مأوایی برای اهل ایمان فراهم آوردهاند. از آن خانم درباره گوسفند و ظرفش بپرسید، البته اگر از خود گوسفند بپرسید آن خود نیز گواهی خواهد داد".
حضرت اسماء ل میگوید: ما نمیدانستیم پیامبر خدا ج به چه سویی رفتهاند تا که جنی از پایین مکه این شعرها را میسرود و بدینسو میآمد. مردم پشت صدا حرکت میکردند. همه صدا را میشنیدند و کسی او را نمیدید. تا از بالای مکه بیرون رفت. او میگفت وقتی ما اینرا شنیدیم فهمیدیم که رسول الله ج به چه طرفی رفتهاند. یعنی اینکه ایشان ج بسوی مدینه منوره رفتهاند.[1]
گذر پیامبر اکرم ج و حضرت ابوبکر س در این سفر به خیمه عاتکه بنت خالد "اممعبد خزاعی" افتاد. او خانمی مشهور و با نام و نشان و عاقل و پخته و با حیا و عفت بود که در منطقه قدید در صحن خیمه خود مینشست و به رهگزران مسافر غذا و آب تقدیم میداشت. آن حضرت ج از ایشان پرسیدند: آیا چیزی برای خوردن دارند؟ خانم میزبان سرش را پایین انداخته با ناراحتی گفت: بخدا اگر چیزی میداشتیم از میزبانی شما هرگز دریغ نمیکردیم. گوسفندان هم برای چریدن به جای دوری رفتهاند.
بزی در گوشه خیمه توجه رسول اکرم ج را بخود جلب کرد. ایشان به ام معبد روی کرده فرمودند: ام معبد! این چطور بزی است؟ او گفت: بزی است ضعیف و از پا افتاده که از رمه جا مانده است. آن حضرت ج پرسیدند: آیا هیچ شیری میدهد؟ او گفت: آنقدر ضعیف و ناتوان است که نمیتواند شیر کند. پیامبر ج فرمودند: اجازه میدهی آنرا بدوشم؟ او گفت: پدر و مادرم قربانت بفرما، اگر شما در آن شیری میبینید بدوشیدش! پیامبر اکرم ج بر پستانهای بز دستی زد و نام خدا را بر زبان جاری کرد و دعا نمود. بز پاهایش را باز کرد. پستانهایش پر از شیر شد. پیامبر از ام معبد ظرف بزرگی که چندین نفر را میتوانست به راحتی سیر کند گرفت و بز را آنقدر دوشید که ظرف پر شد. پیامبر به ام معبد شیر نوشانید، او نوشید تا سیر شد. سپس به همراهانش حضرت ابوبکر صدیق و عامر بن فهیره و عبدالله بن أریقط شیر تعارف کردند. پس از اینکه همه سیر شدند خودشان نوشیدند. بار دیگر در همان ظرف بز را دوشیده ظرف را پر از شیر کرد و کنار ام معبد گذاشته از خیمه او بیرون آمد و به راه خود ادامه دادند.
خوانندگان گرامی!
بنگرید حضرت ابوبکر صدیق س چقدر خوش قسمت و سعادتمند و دوست و عزیز رسول خدا ج بود که افتخار نوشیدن شیر از دستان مبارک آن جناب نصیبشان شده است.
دیری نگذشته بود که شوهر آن خانم محترم؛ ابو معبد، بزهای رنجور و ضعیف و ناتوانش که در صحرای گرم و بیآب و علف بسختی قدم میزدند راهی کرده سر رسید. چون چشمش به شیر افتاد دهانش از حیرت باز مانده بلا فاصله پرسید: این را از کجا آوردهای؟ گوسفندان در آن دور دستها همراه من میچریدند و در خانه بز شیر ده نبود. زن گفت: یک آدم با برکت و مبارک از اینجا گذشت و شروع کرد به تعریف کردن تمام آنچه بر او گذشته بود. ابومعبد گفت: به نظر میرسد این همان شخصی باشد که قریشیان به همه جا در پی دستگیری او سرباز فرستادهاند. خوب! کمی بیشتر از او بگو. ام معبد آنچنان با دقت با گفتاری شیوا و لحنی شیرین، صفات و کمالات پیامبر اکرم ج را بیان نمود که شنونده با شنیدن حرفهای او گویا سیمای شخص پیامبر خدا ج را جلوی چشمانش میدید.
ابو معبد با شنیدن حرفهای شیوای همسرش گفت: بخدا که این همان مرد قریشی است که مردم درباره او حرفهای گوناگون میزنند. من میخواهم با او دوست و همراه شوم. اولین فرصتی که به من دست دهد حتما نزد او خواهم رفت.[1]
ام معبد با اسلوب بینهایت دلنشین چنان تصویری از اوصاف و کمالات پیامبر اکرم ج رسم کرد که گویا شنونده، آن جناب را جلوی چشمانش میبیند. |
در اثنای هجرت، راهگذری آشنا از حضرت ابوبکر صدیق س پرسید: "این که پیش روی تو میرود کیست؟". ایشان در جواب گفت:
«هذا هاد یهدینی السبیل».
"این راهبری است که راه را به من نشان میدهد".
آن مرد از جوابش چنین فهمید که او راهبری است و مسیر راه را بدو نشان میدهد، در حالیکه هدف صدیق اکبر س چیز دیگری بود. قصد او راه خیر و نیکی و سعادت و رستگاری بود.[1]
51- دو راهزن مشهور، بهشتی شدند!
پیک رستگاری و سعادت؛ رسول پاک پروردگار یکتا ج، به همراهی یار غارش حضرت ابوبکر صدیق س نفس نفس زنان در آن گرمای طاقت فرسا در سفر هجرت بسوی مدینه منوره در دل صحرای خشک و بیآب و علف حرکت میکردند. نرسیده به مدینه به جایی به نام "عرج" رسیده بودند که نیاز شد از کسی مسیر درست راه را جویا شوند. یکی از ساکنان آنجا راه را به آنها نشان داده، تذکر داد در کنار راه دو راهزن که به نام "مُهانان" - دو ذلیل وخوار – مشهورند همیشه در کمین مسافرها نشستهاند. رسول الله ج به حکایت آن رهزنها توجهی نفرمود. وقتی آن دو رهزن جلوی راه ایشان سبز شدند، آن جناب پیام آرامش و سعادت بخش اسلام را به آنها تقدیم داشت که در همان لحظه دعوت پیامبر را پذیرفتند و هر دو به دین مبین اسلام گرویدند. پیامبر خدا ج نام آنها را عوض کرده آنها را "مُکرمان" – دو فرد با عزت و شرف – نام نهاد و آنها را دعوت کرد تا سر فرصت مناسبی به مدینه منوره بیایند. پیامبر خدا ج پیام رسای اسلام را به آنها تقدیم داشته سرنوشت و زندگی آنها را بکلی تغییر داد. آن دو را از باتلاق پستی و رذالت و ذلت و خواری بیرون کشیده بر بلندای عزت و شرافت گذاشت.[1]
حضرت ابوبکر صدیق س تنها یار رسول اکرم ج بودند که در سفر هجرت ایشان را همراهی میکردند. رسول الله ج و ابوبکر صدیق س آن دو یاری بودند که جز ذات پاک یکتا هیچ پاسدار و یار و یاوری نداشتند. بارها این افتخار پر سعادت نصیب ابوبکر صدیق س شده بود که تنها یار و یاور پیامبر اکرم ج باشد.
اگر در جایی از بزرگان شخصیتهای برجسته صحابه کرام ش کسی تنها با پیامبر خدا ج میماند آن فرد کسی جز ابوبکر س نمیبود.طوریکه در مسیر دعوت قبائل عرب به اسلام، سفر هجرت و غزوه بدر تنها کسی که افتخار همراهی و خدمت در کنار پیامبر اکرم ج را داشت؛ حضرت ابوبکر صدیق س بود.
در غار ثور تنها حضرت ابوبکر آن حضرت ج را همراهی میکرد. این همان شرف و مکانتی است که قرآن کریم به روشنی از آن یاد کرده است. احادیث و روایات بسیاری نیز بر این جایگاه والای او گواهی میدهند. در روایتی که امام بخاری و امام مسلم در کتابهای صحیح شان آوردهاند حضرت انس س از زبان حضرت ابوبکر س چنین نقل قول میفرماید: وقتی همراه پیامبر اکرم ج در غار بودم، ناگهان متوجه پاهای مشرکان در جلوی غار شدم. من آرام خدمت رسول اکرم ج عرض کردم؛ اگر کسی از آنها بطرف پاهایش نگاهی بیندازد ما را خواهد دید. پیامبر اکرم ج در جواب فرمودند:
«ما ظنک یا أبابکر باثنین الله ثالثهما؟».
"ای ابوبکر! درباره دو نفری که خداوند متعال سومی آنهاست چه گمان میکنی؟".[1]
همه اهل علم اتفاق نظر دارند دو نفری که این حدیث بدانها اشاره دارد حضرت پیامبر اکرم ج و حضرت ابوبکر س میباشند. البته خود قرآن حکیم نیز بر این گواهی داده است.[2]