67- عمرو بن دینار/[1]
[متوفّای 126 ه . ق]
علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ حدیث، پیشوای دینی، دانشمند و صاحب نظر سرزمین حَرَم، ابو محمد جُمحی مکّی اَثرم میباشد؛ وی به سال 46 ه . ق - یا اندکی کم و بیش - دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد.
از کسانی که عمرو بن دینار، به سماع حدیث از آنها پرداخته است، میتوان این افراد را نام برد:
عبدالله بن عبّاسب؛ عبدالله بن عمرب؛ جابربن عبداللهب؛ بجالة بن عبادةس؛ انس بن مالکس؛ ابوشعثاء؛ طاوس؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصهی علم و دانش و پیشقراولانِ حکمت و فرزانگی.
و از عمرو بن دینار نیز، این افراد، به نقل روایت پرداختهاند:
شعبة؛ ابن جُریج؛ حمّاد بن سلمة؛ حمّاد بن زید؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ ورقاء؛ و کسان دیگر غیر از آنها.
شعبة گوید: «ما رأیتُ أحداً أثبت فی الحدیث من عمرو»؛ «من کسی را مطمئنتر و معتبرتر در حدیث، از عمرو بن دینار ندیدهام».
سفیان بن عیینة گوید: «کان فقیهاً؛ وکان یحدّث علی المعنی»؛[3] «عمرو بن دینار، فردی فقیه و دانشور، آگاه و دانا، کاردان و متخصّص و صاحب نظر و فقه دان بود؛ و عادت وی بر آن بود که نقل حدیث به معنا میکرد».
عبدالرحمن بن مهدی گوید: «قال لی شعبة: لم أر مثل عمرو بن دینار»؛ «شعبة خطاب به من گفت: تاکنون کسی را مثل عمرو بن دینار، به خود ندیدهام».
یحیی قطّان و احمد بن حنبل گفتهاند: «هو أثبتُ من قتادة»؛ «عمرو بن دینار، از قتادة، مطمئنتر و معتبرتر است».
عبدالله بن ابی نجیح گوید: «ما رأیتُ أحداً قطّ أفقه من عمرو؛ لا عطاءً ولامجاهداً ولا طاوساً»؛ «من هرگز، کسی را فقیهتر و داناتر، آگاهتر و دانشورتر و کاردانتر و صاحب نظرتر از عمرو بن دینار ندیدهام؛ تا جایی که عطاء، مجاهد و طاوس نیز در این زمینه، بدو نمیرسیدند».
سفیان بن عیینة در مورد عمرو بن دینار گوید: «ثقه ثقة»؛ «وی، بسیار مؤثق و قابل اعتماد میباشد».
نعیم بن حماد، از سفیان بن عیینة نقل میکند که وی گفت: «ما کان عندنا أحد أفقه ولاأعلم ولاأحفظ من عمرو بن دینار»؛ «در نزد ما، کسی فقیهتر و دانشورتر، داناتر و آگاهتر و حافظتر و ضابطتر، از عمرو بن دینار وجود ندارد».
واقدی، بر این باور است که عمرو بن دینار، 80 سال عمر کرد و زندگی به سر برد.
علامه ذهبی در ادامه گوید: عمرو بن دینار، در اوائل سال 126 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید و حال آن که وی، یکی از آن چهار نفری است که حافظ ابن مفضّل، آنها را در طبقهی اول جای داده است؛ و این چهار نفر، عبارتند از: زهری، عمرو بن دینار، قتادة و ابواسحاق سبیعی.
حافظ ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب «تهذیب التهذیب»[4] گفته است:
نسایی در مورد عمرو بن دینار گوید: «ثقة ثبت»؛ «وی، روایت کنندهای مؤثّق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد و درستکار و امانت دار میباشد».
ابوزرعه و ابوحاتم گفتهاند: «ثقة»؛ «عمرو بن دینار، از زمرهی راویان مورد وثوق و قابل اعتماد است».
سفیان بن عیینة و عمرو بن جریر گفتهاند: «کان ثقةً ثبتاً کثیر الحدیث، صدوقاً، عالماً؛ وکان مفتی اهل مکّة فی زمانه»؛ «عمرو بن دینار، فردی مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود که به نقل و روایت احادیث فراوانی نیز پرداخته بود؛ و در کنار تمامی اینها، روایت کنندهای صادق و راستگو و درستکار و امانت دار و دانشمند و آگاه و صاحب نظر و دانا و کاردان و کارشناس نیز بود؛ عمرو بن دینار، در روزگار خویش، مفتی اهل مکّه نیز بود».
ابن حبّان هم، عمرو بن دینار را در کتاب «الثقات»، در ردیف راویان و محدّثان مؤثّق و قابل اعتماد قرار داده است؛ و علاوه از آن، عمرو بن دینار، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت، از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[5] عمرو بن دینار را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردی نیز در کتاب «المناقب»،[6] وی را در زمرهی راویان شهر مکهی مکرّمه - که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند - معرفی کرده است.
نگارندهی سطور گوید:
عمرو بن دینار/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با دو واسطه، استاد محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «اذا قام الرجل عن یسار الامام وحوّله الامام خلفه الی یمینه، تمّت صلاته»[7]
«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ کُرَیْبٍ، مَوْلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ لَیْلَةٍ، فَقُمْتُ عَنْ یَسَارِهِ، فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِرَأْسِی مِنْ وَرَائِی، فَجَعَلَنِی عَنْ یَمِینِهِ، فَصَلَّى وَرَقَدَ، فَجَاءَهُ المُؤَذِّنُ، فَقَامَ وَصَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ»»(ح 726)
«قتیبة بن سعید، از داود، از عمرو بن دینار، از کُریب - آزادهی ابن عباسب -، برای ماروایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن عبّاسب گفته است: شبی با رسول خدا ج نماز گزاردم و به جانب چپ ایشان ایستادم؛ آن حضرت ج سر مرا از عقب گرفت و مرا به جانب راست خویش آورد. رسول خدا ج نماز گزارد و خوابید؛ سپس مؤذّن نزدش آمد. آن حضرت ج برخاست و نماز (سنّت صبح) را گزارد و وضو نکرد».
* در باب «لا یکفّ شعراً»[8]
«حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادٌ وَهْوَ ابْنُ زَیْدٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: «أُمِرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَسْجُدَ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ، وَلاَ یَکُفَّ ثَوْبَهُ وَلاَ شَعَرَهُ»»(ح 815)
ابونعمان، از حمّاد بن زید، از عمرو بن دینار، از طاوس برای ما روایت کرده که عبدالله بن عباسب گفته است: به رسول خدا ج دو چیز فرمان داده شده است؛ یکی آن که بر هفت استخوان (عضو) سجده کند و دیگر آن که، جامه و موی خویش را (در حال نماز) جمع نکند».
* در باب «الذکر بعد الصلاة»[9]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، حَدَّثَنَا عَمْرٌو، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو مَعْبَدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کُنْتُ أَعْرِفُ انْقِضَاءَ صَلاَةِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالتَّکْبِیرِ» قَالَ عَلِیٌّ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَمْرٍو، قَالَ: کَانَ أَبُو مَعْبَدٍ أَصْدَقَ مَوَالِی ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ عَلِیٌّ: وَاسْمُهُ نَافِذٌ»(ح 842)
«علی بن عبدالله، از سفیان، از عمرو بن دینار، از ابومعبد، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: «من تمام شدن نماز پیامبر ج را از شنیدن تکبیر میدانستم». علی گوید: سفیان، از عمرو بن دینار برای ما نقل کرده که وی گفته است: ابو معبد، صادقترین و راستگوترین موالی عبدالله بن عباس بود. علی گوید: و اسم ابومعبد، «نافذ» بود».
* در باب «وضوء الصبیان؛ ومتی یجب علیهم الغسل والطهور وحضور هم الجماعة».[10]
* در باب «هل علی من لایشهد الجماعة غسل من النساء والصبیان وغیرهم».[11]
* در باب «من جاء والامام یخطب، صلّی رکعتین خفیفتین».[12]
* در باب «من نام عند السحر».[13]
* در باب «ما جاء فی التطوع مثنی مثنی».[14]
* در باب «من لم یتطوع بعد المکتوبة».[15]
* در باب «طاف النبیّ ج وصلّی لسبوعه رکعتین»[16]
* در باب «مهل اهل الشام».[17]
* در باب «فضل مکّة وبنیانها».[18]
به هر حال، روایات عمرو بن دینار/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 99 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عمر و بن دینار» را در این منبع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/328 ؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/848 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/231 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 5/330 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/328 ؛ «تهذیب التهذیب»، حافظ ابن حجر عسقلانی 8/26 ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/734 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 14/211 ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 245 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/364
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/113 و 114
[3]- نگا: درآمدی بر علوم حدیث؛ دکتر محمود طحّان؛ ترجمه فیض محمد بلوچ، صص 314 و 315
[4]- «تهذیب التهذیب» 8/26 و 27
[5]- «عقود الجمان»، ص 136
[6]- «المناقب»، کردی 2/219
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/100
[8]- همان 1/113
[9]- همان 1/116
[10]- همان 1/118
[11]- همان 1/123
[12]- همان 1/127
[13]- همان 1/152
[14]- همان 1/156
[15]- همان 1/157
[16]- همان 1/220
[17]- همان 1/206
[18]- همان 1/215
66- عمر بن حَفص بن غیاث حنفی/[1]
[متوفّای 222 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، عمر بن حفص بن غیاث بن طلق بن معاویة نخعی، ابوحفص کوفی میباشد که از پدرش (حفص بن غیاث)، ابن ادریس، ابوبکر بن عیّاش، عثّام بن علی و سکین بن بکیر، (یا سکین بن مکیر)، به نقل روایت پرداخته است.
و از کسانی که از عمر بن حفص بن غیاث، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدینها اشاره کرد:
بخاری؛ مسلم، ابوداود؛ ترمذی؛ نسایی - سه بزرگوار اخیر، به واسطهی محمد بن ابوالحسین سمنانی، به نقل روایت از عمر بن حفص بن غیاث پرداختهاند - ؛ احمد بن ابراهیم دورقی؛ سلیمان بن عبدالجبّار؛ احمد بن یوسف سلمی؛ هارون حمّال؛ محمد بن یحیی ذُهلی؛ عبدالله دارمی؛ محمد بن علی بن میمون رَقّی، محمد بن یحیی بن کثیر حرّانی؛ ابراهیم جوزجانی؛ ابراهیم بن ابی بکر بن ابی شیبة؛ ابوحاتم رازی؛ ابوزرعة؛ یعقوب بن سفیان؛ احمد بن ملاعب بن حیّان؛ و دیگران.
ابوحاتم، در مورد عمر بن حفص بن غیاث گوید: «ثقة»؛ «وی، روایت کنندهای مورد وثوق و قابل اعتماد است».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، عمر بن حفص بن غیاث را در شمار راویان ثقه و معتبر و مطمئن و مُعتمد ذکر کرده است.
بخاری و ابن سعد گفتهاند: «مات سنة اثنتین وعشرین ومائتین»؛ «عمر بن حفص، به سال 222 ه . ق درگذشت»؛ و ابن سعد، این را نیز افزوده است که تاریخ وفات عمر بن حفص، در ماه ربیع الاول به سال 222 ه . ق اتفاق افتاده است.
احمد عجلی و ابوزرعه گفتهاند: «ثقة»؛ «عمر بن حفص، فردی مؤثق و قابل اعتماد میباشد».
ابن شاهین در کتاب «الثقات» گفته است: احمد گوید: «صدوق»؛ «عمر بن حفص بن غیاث، از زمرهی راویان صادق و راستگو و درستکار و امین میباشد».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»،[3] به ذکر عمر بن حفص بن غیاث پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف قرار داده است.
نگارنده گوید:
عمر بن حفص بن غیاث، از ابوحنیفه، از حمّاد، از ابراهیم نخعی، از اسود، از عایشهل چنین روایت کرده است که آن حضرت ج فرمودند: «رُفع القلم عن ثلاثة: عن الصبیّ حتی یکبر؛ وعن المجنون حتّی یفیق؛ وعن النائم حتّی یستیقظ»؛ «قلم تکلیف، از سه نفر برداشته شده است؛ از کودک تا بزرگ شود؛ از دیوانه تا بهبود یابد و از شخص خوابیده، تا بیدار شود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[4] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابو محمد بخاری، این حدیث را از عمر بن حفص بن غیاث، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عمر بن حفص بن غیاث/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «المضمضة والاستنشاق فی الجنابة»[5]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنِی سَالِمٌ، عَنْ کُرَیْبٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: حَدَّثَتْنَا مَیْمُونَةُ قَالَتْ: «صَبَبْتُ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غُسْلًا، فَأَفْرَغَ بِیَمِینِهِ عَلَى یَسَارِهِ فَغَسَلَهُمَا، ثُمَّ غَسَلَ فَرْجَهُ، ثُمَّ قَالَ بِیَدِهِ الأَرْضَ فَمَسَحَهَا بِالتُّرَابِ، ثُمَّ غَسَلَهَا، ثُمَّ تَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ، وَأَفَاضَ عَلَى رَأْسِهِ، ثُمَّ تَنَحَّى، فَغَسَلَ قَدَمَیْهِ، ثُمَّ أُتِیَ بِمِنْدِیلٍ فَلَمْ یَنْفُضْ بِهَا»»(ح 259)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش، از سالم، از کُریب، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که میمونةل گفته است: برای رسول خدا ج آب غسل آماده کردم. آن حضرت ج با دست راست، بر دست چپ آب ریخت و هر دو دست را شست؛ آنگاه شرمگاه خویش را تمیز کرد؛ سپس دست خویش را بر زمین نهاد و بر خاک کشید؛ آنگاه دستها را شست؛ بعد از آن، دهان و بینی خویش را شست؛ سپس صورتش را شست و بعد، بر سر خویش آب ریخت؛ آنگاه خودش را به کناری کشید و پاها را شست؛ در آخر، برایش دستمال آورده شد (تا بدن را بدان خشک گرداند)؛ لیکن با آن، بدنش را خشک نکرد».
* در باب «اذا خاف الجُنب علی نفسه المرض او الموت، او خاف العطش، تیمّم»[6]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: سَمِعْتُ شَقِیقَ بْنَ سَلَمَةَ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ، وَأَبِی مُوسَى، فَقَالَ لَهُ أَبُو مُوسَى: أَرَأَیْتَ یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ إِذَا أَجْنَبَ فَلَمْ یَجِدْ مَاءً، کَیْفَ یَصْنَعُ؟ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ: لاَ یُصَلِّی حَتَّى یَجِدَ المَاءَ، فَقَالَ أَبُو مُوسَى: فَکَیْفَ تَصْنَعُ بِقَوْلِ عَمَّارٍ حِینَ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کَانَ یَکْفِیکَ» قَالَ: أَلَمْ تَرَ عُمَرَ لَمْ یَقْنَعْ بِذَلِکَ، فَقَالَ أَبُو مُوسَى: فَدَعْنَا مِنْ قَوْلِ عَمَّارٍ کَیْفَ تَصْنَعُ بِهَذِهِ الآیَةِ؟ فَمَا دَرَى عَبْدُ اللَّهِ مَا یَقُولُ، فَقَالَ: إِنَّا لَوْ رَخَّصْنَا لَهُمْ فِی هَذَا لَأَوْشَکَ إِذَا بَرَدَ عَلَى أَحَدِهِمُ المَاءُ أَنْ یَدَعَهُ وَیَتَیَمَّمَ فَقُلْتُ لِشَقِیقٍ فَإِنَّمَا کَرِهَ عَبْدُ اللَّهِ لِهَذَا؟ قَالَ: «نَعَمْ»»(ح 346)
«عمر بن حفص، از پدرش، از اعمش برای ما روایت کرده که وی گفته است: از شقیق بن سلمة شنیدم که گفت: من نزد عبدالله بن مسعودس و ابوموسیس بودم؛ ابوموسی بدوگفت: ای ابو عبدالرحمن! اگر کسی جُنب گردد و آب نیابد، چه باید بکند؟ عبدالله گفت: نماز نگزارد تا آن که آب بیابد. ابوموسی گفت: در مورد قول عمار بن یاسرس چه میگویی که پیامبر ج به او گفته بود: «تو را تیمّم بسنده مینماید».
عبدالله بن مسعودس گفت: آیا ندیدی که عمرس به گفتهاش قناعت نکرد؟ ابوموسیس گفت: از قول عمارس میگذریم؛ دربارهی آیهی تیمّم چه گونه عمل میکنی؟ عبدالله ندانست که چه جوابی بگوید.
آنگاه عبدالله بن مسعودس گفت: اگر مردم را در این امر اجازه بدهم، در آن صورت، هر گاه برای یکی از آنها، آب سرد فراهم گردد، آب را میگذارد و تیمّم خواهد کرد!
(اعمش میگوید:) به شقیق گفتم: پس به همین خاطر بود که عبدالله بن مسعودس تیمم را دوست نداشت. گفت: آری».
* در باب «من قال: لا یقطع الصلاة شیء»[7]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ، ح قَالَ: الأَعْمَشُ، وَحَدَّثَنِی مُسْلِمٌ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، ذُکِرَ عِنْدَهَا مَا یَقْطَعُ الصَّلاَةَ الکَلْبُ وَالحِمَارُ وَالمَرْأَةُ، فَقَالَتْ: شَبَّهْتُمُونَا بِالحُمُرِ وَالکِلاَبِ، وَاللَّهِ «لَقَدْ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی وَإِنِّی عَلَى السَّرِیرِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ القِبْلَةِ مُضْطَجِعَةً، فَتَبْدُو لِی الحَاجَةُ، فَأَکْرَهُ أَنْ أَجْلِسَ، فَأُوذِیَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَنْسَلُّ مِنْ عِنْدِ رِجْلَیْهِ»»(ح 514)
«عمر بن حفص، از پدرش، از اعمش، از ابراهیم، از اسود، از عایشهل برای ما روایت کرده است؛ و اعمش گوید: مسلم، از مسروق، از عایشهل برای من نقل کرده که وی گفته است: به نزد عایشهل از چیزهایی یاد شد که نماز را قطع میکند؛ مانند عبور کردن سگ و الاغ و زن از جلو نمازگزار. عایشهل گفت: شما، ما زنان را به الاغها و سگها تشبیه کردید، به خدا سوگند که پیامبر ج را دیدم که نماز میگزارد و حال آن که من بر بسترم در میان او و قبله آرمیده بودم؛ و چون مرا ضرورتی پیش میآمد، ناخوشایند میداشتم که بنشینم و پیامبر ج را اذیت نمایم؛ از این رو، خودم را از پایین بستر، آهسته بیرون میکشیدم».
* در باب «فضل صلاة الفجر فی جماعة»[8]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: سَمِعْتُ سَالِمًا، قَالَ: سَمِعْتُ أُمَّ الدَّرْدَاءِ، تَقُولُ: دَخَلَ عَلَیَّ أَبُو الدَّرْدَاءِ وَهُوَ مُغْضَبٌ، فَقُلْتُ: مَا أَغْضَبَکَ؟ فَقَالَ: «وَاللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَیْئًا إِلَّا أَنَّهُمْ یُصَلُّونَ جَمِیعًا»»(ح 650)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش برای ما روایت کرده که وی گفته است: از سالم شنیدم که گفت: از امّ درداءل شنیدم که میگفت: ابودرداءس در حالی که بسیار خشمگین بود، به نزدم آمد؛ بدو گفتم: چه چیزی تو را خشمگین ساخته است؟ وی گفت: به خدا سوگند! نمیدانم که چیزی نیکو از امّت محمد ج باقی مانده باشد به جز این که نماز را در جماعت میگزارند».
* در باب «ساعات الوتر»[9]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُسْلِمٌ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: «کُلَّ اللَّیْلِ أَوْتَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَانْتَهَى وِتْرُهُ إِلَى السَّحَرِ»»(ح 996)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش، از مُسلم، از مسروق، برای ما روایت کرده که عایشهل گفت: رسول خدا ج در تمام بخشهای شب، نماز وتر را میخواند؛ و آخرین وقت خواندن وتر، هنگام سحر بود».
* در باب «الاِبراد بالظهر فی شدّة الحرّ».[10]
* در باب «حدّ المریض ان یشهد الجماعة».[11]
* در باب «القراءة فی الظهر».[12]
* در باب «التکبیر ایّام مِنیٰ واذا غدا الی عرفة»[13]
* در باب «ما جاء فی الجنائز».[14]
* در باب «اذا لم یجد کفناً الّا ما یواری رأسه أو قدمیه، غطّی به رأسه».[15]
* در باب «ما ینهی من الویل ودعوی الجاهلیة عند المصیبة».[16]
* در باب «زکاة البقر»[17]
به هر حال، روایات عمر بن حفص بن غیاث/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 48 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عمر بن حفص بن غیاث» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/105؛ «رجال صحیح البخاری»، کلا باذی 2/782 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/103 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/639 ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/50 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/307 ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/714 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 14/44 ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 138؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/413 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/340
[2]- «تهذیب التهذیب» 7/381 382
[3]- «الجواهر المضیة» 1/390
[4]- «جامع المسانید» 2/39 و 40
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/40
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/50
[7]- همان 1/73
[8]- همان 1/90
[9]- همان 1/136
[10]- همان 1/77
[11]- همان 1/91
[12]- همان 1/105
[13]- همان 1/132
[14]- همان 1/165
[15]- همان 1/170
[16]- همان 1/173
[17]- همان 1/196
65- علی بن مُسهِر حنفی/[1]
[متوفّای 189 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث: ابوالحسن قُرشی کوفی و قاضی شهر «موصل» میباشد.
وی، از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:
داود بن هند؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ ابومالک اشجعی؛ زکریا بن ابی زائدة؛ عاصم احول؛ و شماری دیگر از این طبقه، از دیگر علماء و صاحب نظران کوفه و بصره.
و از مکانی که از علی بن مُسهر/، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
بشر بن آدم؛ سوید بن سعید؛ دو پسر ابوشیبة (عثمان و ابوبکر)؛ علی بن حجر؛ هنّاد بن سری؛ و کسان دیگر غیر از اینها.
احمد بن حنبل گوید: «هو أثبت من ابی معاویة فی الحدیث»؛ «در حدیث، علی بن مسهر، از ابومعاویة، مطمئنتر و معتبرتر میباشد».
و احمد عجلی گوید: «کان ممّن جمع بین الفقه والحدیث، ثقة»؛ «علی بن مسهر، از آن دسته از علماء و اندیشمندانی میباشد که در بین فقه و حدیث، (به بهترین شکل) جمع کرد؛ و وی، فردی مؤثق و قابل اعتماد نیز بود».
عباس، از یحیی بن معین روایت کرده که وی گفته است: «کان ثبتاً، ولی قضاء أرمینیة»؛ «علی بن مسهر، روایت کنندهای مطمئن و معتبر و درستکار و امین میباشد که عهده دار پست قضاوت در شهر «أرمینیة» شد».
یحیی بن معین گوید: «اِشتکی عینه بأرمینیة؛ فقال قاضیٌّ کان قبله للکحّال: أذهب بصره وأعطیک مالاً؛ ففعل ورجع الی الکوفة اعمی»؛ «علی بن مسهر، در شهر «أرمینیة»، چشم درد شد؛ از این رو، فردی که قضاوت شهر أرمینیة را پیش از علی بن مسهر بر عهده داشت، به چشم پزشک چنین گفت تا بینایی وی را از بین ببرد و به خاطر این کار، مال و دارایی خوبی را بدو خواهد داد؛ چشم پزشک نیز این کار را کرد؛ از این رو علی بن مسهر، به کوفه بازگشت و حال آن که نابینا شده بود».
و سرانجام، علی بن مسهر، به سال 189 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش، او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمتهای خویش جای دهد.
در کتاب «جامع المسانید»،[3] اثر ابوالمؤیّد محمد بن محمود خوارزمی، چنین آمده است: «و مع جلالة محلّه فی العلم عندهم یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «علی بن مسهر - با وجود این که از دیدگاه علماء و صاحب نظران اسلامی، از جایگاه و مقامی والا در علم و دانش برخوردار است - باز هم در این مسانید،به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و حافظ جلال الدین مزّی نیز در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، علی بن مسهر را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنانکه حافظ سیوطی، این کار را در کتاب «تبییض الصحیفة»[5]، انجام داده است.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[6]، به ذکر علی بن مسهر پرداخته و او را در زمرهی علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «قال الصیمری: ومن اصحاب ابی حنیفة، علی بن مُسهر؛ وهو الذی أخذ عنه سفیان علم ابی حنیفة؛ ونسخ منه کتبه؛ وکان ابوحنیفة ینهاه عن ذلک»؛ «صیمری گوید: علی بن مُسهر، یکی از شاگردان امام ابوحنیفه/ است؛ و همین علی بن مُسهر بود که سفیان ثوری، علم امام ابوحنیفه/ را از وی فراگرفت و به وسیلهی او، کتابهای امام ابوحنیفه/ را کپی و رونوشت کرد؛ و امام نیز او را از این کار، منع میکرد»؛ (چنانکه پیشتر نیز بیان شد که علامه تهانوی، در مقدمهی «اعلاء السنن» گفته بود: سفیان ثوری، در ابتدا، به صورت ناشناس و ناشناخته از امام ابوحنیفه/، علم و دانش را فرامیگرفت؛ و چون امام ابوحنیفه/، او را شناخت و به شخصیت او پی برد و متوجه وی شد، از آن پس به بعد، سفیان، علم و دانش امام ابوحنیفه/ را از شاگردان و پیروانش - به ویژه از علی بن مسهر - فرامیگرفت).
به هر حال، علی بن مسهر، از مردمان کوفه و قاضی شهر موصل میباشد که از اعمش و هشام بن عروة، به سماع حدیث پرداخته است و ابوبکر بن ابوشیبة نیز از وی، حدیث روایت نموده است؛ و همچنین شیخان (بخاری و مسلم) نیز به نقل روایت از وی پرداختهاند و یحیی بن معین، او را فردی مؤثّق و قابل اعتماد معرفی نموده و احمد بن حنبل نیز او را مدح و ستایش و تعریف و تمجید نموده است.
نگارندهی سطور گوید:
علی بن مُسهر، از ابوحنیفه، از سماک بن حرب، از جابر بن سمرةس روایت میکند که وی گفت: «کُنّا اذا أتینا النبیّ ج قعدنا حیث انتهی بنا المجلس»؛ «هر گاه ما (صحابه) به نزد رسول خدا ج میآمدیم و بر ایشان وارد میشدیم، در همان جایی که در کنار آخرین نفر خالی بود مینشستیم».
این روایت را ابوالمؤیّد محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابو محمد بخاری، این حدیث را از علی بن مُسهر از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین نگارنده گوید:
علی بن مُسهر/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «التلبینة للمریض»[8]
«حَدَّثَنَا فَرْوَةُ بْنُ أَبِی المَغْرَاءِ، حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ: أَنَّهَا کَانَتْ تَأْمُرُ بِالتَّلْبِینَةِ وَتَقُولُ: «هُوَ البَغِیضُ النَّافِعُ»»(ح 5690)
«فروة بن ابی المغراء، از علی بن مُسهر، از هشام بن عروة، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: عایشهل تلبینه (آش سبوس و شیر و عسل) را تجویز میکرد و میگفت: تلبینه، ناخوشایندی مفید و سودمند است».
* در باب «استقبال الرجل الرجل وهو یصلّی»[9]
«حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ خَلِیلٍ، حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُسْلِمٍ یَعْنِی ابْنَ صُبَیْحٍ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّهُ ذُکِرَ عِنْدَهَا مَا یَقْطَعُ الصَّلاَةَ، فَقَالُوا: یَقْطَعُهَا الکَلْبُ وَالحِمَارُ وَالمَرْأَةُ، قَالَتْ: لَقَدْ جَعَلْتُمُونَا کِلاَبًا، «لَقَدْ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی، وَإِنِّی لَبَیْنَهُ وَبَیْنَ القِبْلَةِ، وَأَنَا مُضْطَجِعَةٌ عَلَى السَّرِیرِ، فَتَکُونُ لِی الحَاجَةُ، فَأَکْرَهُ أَنْ أَسْتَقْبِلَهُ، فَأَنْسَلُّ انْسِلاَلًا» وَعَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ نَحْوَهُ»(ح 511)
«اسماعیل بن خلیل، از علی بن مُسهر، از اعمش، از مسلم بن صُبیح، از مسروق، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد عایشهل، از چیزهایی یاد شد که باعث قطع نماز میگردد؛ و گفتند که گذشتن سگ و الاغ و زن از جلو نمازگزار، نماز را قطع میکند. عایشهل گفت: به راستی، ما زنان را با سگ برابر کردید! بیگمان که رسول خدا ج را دیدهام نماز میگذارد و من در میان او و قبله، بر بستر خود آرمیده بودم و برای من ضرورتی پیش میآمد و ناپسند میداشتم که روبروی آن حضرت ج قرار بگیرم؛ از این رو، به آهستگی، خودم را از بستر بیرون میکشیدم».
* در باب «مباشرة الحائض».[10]
* در باب «ازدحام الناس اذا قرأ الامام السجدة».[11]
* در باب «الوقوف بعرفة».[12]
* در باب «الحراسة فی الغزو فی سبیل الله عز وجل».[13]
* در باب «ذکر الملائکة».[14]
* در باب «حدیث الغار».[15]
* در باب «مناقب الزبیر بن العوّام».[16]
* در باب «اذا حنث ناسیاً فی الأیمان».[17]
* در باب «الدعاء للنساء اللاتی یهدین العرس وللعروس».[18]
* در باب «دخول الرجل علی نسائه فی الیوم».[19]
به هر حال، روایات علی بن مُسهر/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 21 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «علی بن مُسهر» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/297 ؛ «رجال صحیح البخاری»، کلا باذی 2/831 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/204 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/484 ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/325 ؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/214 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/295 ؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 7/335، «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/703؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 13/401؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 235؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی 127؛ «طبقات الکبری»، ابن سعد 6/388؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/355
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/290 و 291
[3]- «جامع المسانید» 2/508
[4]- «تهذیب الکمال» 19/104
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 78
[6]- «الجواهر المضیة» 1/378
[7]- «جامع المسانید» 1/229
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/849
[9]- همان 1/73
[10]- همان 1/44
[11]- همان 1/146
[12]- همان 1/226
[13]- همان 1/404
[14]- همان 1/457
[15]- همان 1/493
[16]- همان 1/527
[17]- همان 2/986
[18]- همان 2/775
[19]- همان 2/785
64- علی بن جَعد جَوهری حنفی/[1]
[متوفّای 230 ه . ق]
علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مطمئن و قابل اعتماد، تکیه گاه مسلمانان، شیخ و بزرگ بغداد؛ ابوالحسن هاشمی جَوهری (علی بن جَعد بن عُبید) میباشد. وی، به سال 134 ه . ق (یا 133 ه . ق) دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد؛ و از ابن ابی ذئب، عاصم بن محمد عمری، شعبة، حریز بن عثمان و کسان دیگر از طبقهی آنان، به نقل روایت پرداخته است.
و از کسانی که از علی بن جَعد جوهری، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
بخاری؛ ابوداود؛ ابوزرعة؛ ابوحاتم؛ ابویعلی موصلی؛ ابوالقاسم بغویی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
اعمش، از موسی بن داود روایت کرده که وی گفته است: «ما رأیتُ أحفظ من علی بن الجعد؛ أملی علینا ابن أبی ذئب عشرین حدیثاً، فحفظها وسردها علینا»؛ «من، حافظتر و ضابطتر از علی بن جعد ندیدهام؛ به گونهای که ابن ابی ذئب، بیست حدیث بر ما، املاء و دیکته کرد و علی بن جعد، بلافاصله و بیدرنگ، آنها را حفظ کرد و به خاطر خویش سپرد و آنها را به همان شکلی که ابن ابی ذئب بر ما املاء و دیکته نموده بود، روایت و نقل کرد؛ (بیآن که در آنها، کم و کاستی و تغییر و دگرگونی ایجاد نماید)».
صالح جزرة گوید: از خلف بن سالم شنیدم که میگفت: «صرتُ انا واحمد واسحاق وابن معین الی علی بن الجعد؛ فأخرج الینا کتبه وذهب ظنّنا أنّه یتّخذ لنا طعاماً؛ فلم نجد فی کتبه الّا خطأً واحداً. فلمّا فرغنا من الطعام، قال: هاتوا. فحدّث بکلّ شیء کتبناه من حفظه»؛ «من، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه و یحیی بن معین، به نزد علی بن جعد رفتیم؛ وی، کتابهای خویش را برای ما آشکار و بیرون آورد؛ چنین پنداشتیم که وی، برای ما تهیّهی غذا نیز دیده است؛ (ما شروع به کند و کاو و تجزیه و تحلیل و تحقیق و بررسی و موشکافی و وارسی کتابهای وی نمودیم) و در آنها، فقط یک اشتباه یافتیم. چون از خوردن غذا فراغت یافتیم و آن را به پایان رساندیم، خطاب به ما گفت: قلم و کاغذ خویش را بیاورید! وی شروع به نقل روایت نمود و تمامی روایات و احادیث را از حفظ بیان کرد و ما نیز به نگارش و تحریر آنها پرداختیم».
عبدوس نیشابوری گوید: «ما أعلم أنّی رأیتُ أحفظ من علی بن الجعد»؛ «من، سراغ ندارم که کسی را حافظتر و ضابطتر از علی بن جعد، دیده باشم».
ابوحاتم نیز گفته است: «صدوق؛ ما کان أحفظه لحدیثه»؛ «علی بن جعد جوهری، فردی صادق و راستگو و درستکار و امین بود؛ نسبت به احادیث و روایات وی، کسی حافظتر و ضابطتر از او، وجود نداشت».
یحیی بن معین گوید: «هو أثبت البغدادیین فی شعبة؛ وهو صدوق، وقیل: انّه مکث ستّین سنة یصوم یوماً ویفطر یوماً؛ وکان عالماً نبیلاً متموّلاً، لکنّه فیه ابتداعٌ نال من بعض السلف»؛ «علی بن جعد جوهری، در مورد احادیث و روایات شعبة، مطمئنترین و قابل اعتمادترین مردمان بغداد بود؛ به راستی، او فردی راستگو و امین و صادق و درستکار بود؛ و گفته شده است که وی، در شصت سال متوالی، یک روز را روزه میگرفت و یک روز دیگر را افطار مینموده است. وی، دانشمندی آگاه، کارشناسی مطّلع، صاحب نظری دانا، انسانی شریف و اصیل، نجیب و بزرگوار، با فراست و باهوش، بزرگمنش و قابل احترام، متموّل و ثروتمند و پولدار و سرمایهدار و توانگر و غنی بود؛ و تنها عیب وی، این بود که در او، اندکی گرایش به بدعت و نوآوری در دین وجود داشت؛ از این رو، برخی از علماء و صاحبنظران سَلَف، او را بدین خاطر، مذمّت و توبیخ و نکوهش و سرزنش نمودهاند».
حافظ عبدالقادر قرشی، در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[3]، به ذکر علی بن جعد پرداخته و او را در ردیف علماء و صاحبنظران احناف، برشمرده و در ادامه گفته است: «هو، من أصحاب ابی یوسف؛ رأی الامام وهو صغیر؛ وحضر جنازته؛ وروی عنه من یومٍ مات ابوحنیفة/»؛ «علی بن جَعد جوهری، از زمرهی شاگردان ابویوسف (شاگرد ارشد امام ابوحنیفه/) میباشد که در کودکی و خردسالی، امام ابوحنیفه/ را دیده و در تشییع جنازهی امام نیز شرکت کرده است؛ و در همان روزی که امام ابوحنیفه/ وفات کرد، از او، روایت نموده است».
در کتاب «تهذیب التهذیب»[4] آمده است: صالح بن محمد گوید: «ثقة»؛ «علی بن جعد جوهری، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد است». نسایی نیز گفته است: «صدوق»؛ «علی بن جعد، فردی صادق و راستگو و امین و درستکار میباشد».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[5]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارندهی سطور گوید:
علی بن جَعد جوهری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «إثم من کذب علی النبیّ ج »[6]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، قَالَ: أَخْبَرَنِی مَنْصُورٌ، قَالَ: سَمِعْتُ رِبْعِیَّ بْنَ حِرَاشٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ عَلِیًّا، یَقُولُ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَکْذِبُوا عَلَیَّ، فَإِنَّهُ مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ فَلْیَلِجِ النَّارَ»»(ح 106)
«علی بن جَعد جوهری، از شعبة، از منصور، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ربعی بن حراش شنیدم که میگفت: از علی بن ابی طالبس شنیدم که میگفت: رسول خدا ج فرمودند: «سخنی را به دروغ به من نسبت ندهید، زیرا کسی که به دروغ، سخنی را به من نسبت دهد، وارد آتش میشود».
* در باب «دعوة الیهود والنصاری وعلی ما یقاتلون علیه؛ وما کتب النبیّ ج الی کسری وقیصر؛ والدعوة قبل القتال»[7]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: لَمَّا أَرَادَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَکْتُبَ إِلَى الرُّومِ، قِیلَ لَهُ: إِنَّهُمْ لاَ یَقْرَءُونَ کِتَابًا إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَخْتُومًا، «فَاتَّخَذَ خَاتَمًا مِنْ فِضَّةٍ، فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى بَیَاضِهِ فِی یَدِهِ، وَنَقَشَ فِیهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»»(ح 2938)
«علی بن جَعد جوهری، از شعبة، از قتادة برای ما روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیدم که میگفت: چون رسول خدا ج خواست که به قیصر روم نامه بنویسد، به آن حضرت ج گفته شد که پادشاهان، نامهای را میخوانند که مهر شده باشد. از این رو، آن حضرت ج انگشتری نقرهای برای خود گرفت؛ گویی هم اکنون به سفیدی انگشتر در دست آن حضرت ج مینگرم که در آن نقش شده بود: محمد رسول الله».
* در باب «أداء الخُمس، من الایمان»[8]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ أَبِی جَمْرَةَ، قَالَ: کُنْتُ أَقْعُدُ مَعَ ابْنِ عَبَّاسٍ یُجْلِسُنِی عَلَى سَرِیرِهِ فَقَالَ: أَقِمْ عِنْدِی حَتَّى أَجْعَلَ لَکَ سَهْمًا مِنْ مَالِی فَأَقَمْتُ مَعَهُ شَهْرَیْنِ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ وَفْدَ عَبْدِ القَیْسِ لَمَّا أَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنِ القَوْمُ؟ - أَوْ مَنِ الوَفْدُ؟ -» قَالُوا: رَبِیعَةُ. قَالَ: «مَرْحَبًا بِالقَوْمِ، أَوْ بِالوَفْدِ، غَیْرَ خَزَایَا وَلاَ نَدَامَى»، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا لاَ نَسْتَطِیعُ أَنْ نَأْتِیکَ إِلَّا فِی الشَّهْرِ الحَرَامِ، وَبَیْنَنَا وَبَیْنَکَ هَذَا الحَیُّ مِنْ کُفَّارِ مُضَرَ، فَمُرْنَا بِأَمْرٍ فَصْلٍ، نُخْبِرْ بِهِ مَنْ وَرَاءَنَا، وَنَدْخُلْ بِهِ الجَنَّةَ، وَسَأَلُوهُ عَنِ الأَشْرِبَةِ: فَأَمَرَهُمْ بِأَرْبَعٍ، وَنَهَاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ، أَمَرَهُمْ: بِالإِیمَانِ بِاللَّهِ وَحْدَهُ، قَالَ: «أَتَدْرُونَ مَا الإِیمَانُ بِاللَّهِ وَحْدَهُ» قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: “شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامُ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ، وَصِیَامُ رَمَضَانَ، وَأَنْ تُعْطُوا مِنَ المَغْنَمِ الخُمُسَ» وَنَهَاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ: عَنِ الحَنْتَمِ وَالدُّبَّاءِ وَالنَّقِیرِ وَالمُزَفَّتِ” وَرُبَّمَا قَالَ: “المُقَیَّرِ” وَقَالَ: “احْفَظُوهُنَّ وَأَخْبِرُوا بِهِنَّ مَنْ وَرَاءَکُمْ”»(ح 53)
«علی بن جعد جوهری، از شعبة، از ابوجمرة برای ما روایت کرده که وی گفته است: من با عبدالله بن عباسب نشست و برخاست میکردم؛ او مرا بر تخت خویش مینشاند و به من گفت: نزد من بمان تا از مال خویش برای تو، سهمی بدهم؛ من به مدت دو ماه نزد وی ایستادم؛ آنگاه گفت: هنگامی که وفد قبیلهی عبد قیس نزد رسول خدا ج آمد، رسول اکرم ج پرسید: «شما از چه قوم و طایفهای هستید؟» گفتند: از طایفهی ربیعه. رسول الله ج فرمود: «بسیار خوش آمدید، امیدوارم از آمدنتان، ناراحت و پشیمان نشوید». عرض کردند: ای پیامبر خدا! چون کفّار طایفهی مُضَر در مسیر ما قرار دارند، ما جز در ماههای حرام، نمیتوانیم خدمت شما برسیم؛ بنابراین، رهنمودهای لازم را در اختیار ما قرار دهید تا ما آنها را به دیگران ابلاغ نماییم و موجب رستگاری ما نیز بشوند؛ سپس در مورد نوشیدنیهای حلال و حرام، از رسول خدا ج سؤال کردند. در مورد سؤال اول، رسول خدا ج آنها را از چهار چیز منع کرد و به چهار چیز امر فرمود. آنان را به ایمان آوردن به خدای یگانه دعوت نمود و فرمود: «آیا میدانید که ایمان آوردن به خدای یگانه یعنی چه؟» حاضران در جواب گفتند: الله و رسولش بهتر میدانند. رسول الله ج فرمود: «ایمان به الله، عبارت است از: گواهی دادن به یگانگی خداوند و به رسالت محمد ج و بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات و روزه گرفتن ماه مبارک رمضان و پرداخت خُمس غنیمت». و در مورد سؤال دوم، آنها را از استفادهی چهار چیز (ظرف) نهی کرد که عبارتند از: خُم، ظرف کدو، ظرف تنهی درخت خرما و ظرف قیراندود». (در آن زمان، این ظرفها، مخصوص تهیه کردن شراب بودند). و در پایان، آن حضرت ج فرمود: «آنچه گفتم، به خاطر بسپارید و به اطلاع دیگران برسانید».
* در باب «سکرات الموت»[9]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَسُبُّوا الأَمْوَاتَ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَفْضَوْا إِلَى مَا قَدَّمُوا»»(ح 6516)
«علی بن جَعد جوهری، از شعبه، از اعمش، از مجاهد برای ما روایت کرده که عایشهل گفته است: «مردهها را دشنام ندهید؛ زیرا آنها بدانچه از پیش فرستادهاند، رسیدهاند».
* در باب «الحیاء»[10]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ مَوْلَى أَنَسٍ - قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: اسْمُهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی عُتْبَةَ - سَمِعْتُ أَبَا سَعِیدٍ، یَقُولُ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَشَدَّ حَیَاءً مِنَ العَذْرَاءِ فِی خِدْرِهَا»»(ح 6119)
«علی بن جعد جوهری، از شعبه، از قتادة، از آزادهی انس - ابوعبدالله گوید: نام وی عبدالله بن ابی عُتبة است - برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابوسعید شنیدم که میگفت: پیامبر خدا ج از دوشیزهی در پرده، باحیاتر بود».
* در باب «مهر البغی والنکاح الفاسد».[11]
* در باب «لبس الحریر وافتراشه للرجال وقدر ما یجوز منه».[12]
* در باب «التسلیم علی الصبیان»[13]
* در باب «صلاة الضحی فی الحضر».[14]
* در باب «الصدقة بالیمین»[15]
* در باب «مناقف علی بن ابی طالب، ابی الحسن القرشی الهاشمی».[16]
[1]- بیوگرافی «علی بن جَعد جوهری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/266 ؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/526 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/178 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۱۰/459 ؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 11/360 ؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 3/116 ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 6/68 ؛ «کتاب الثقات»، ابن حبّان 8/466 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/280 ؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 7/256 ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/689 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 13/211 ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 130 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/355.
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/399 و 400
[3]- «الجواهر المضیة» 1/355
[4]- «تهذیب التهذیب» 7/257
[5]- «عقود الجمان»، ص 131
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/21
[7]- همان 1/411
[8]- همان 1/13
[9]- همان 2/964
[10]- همان 2/903
[11]- همان 2/805
[12]- همان 2/867
[13]- همان 2/923
[14]- همان 1/157
[15]- همان 2/191
[16]- همان 1/526
63- عَبِیْدَة بن حُمَیْد ضَبّی/[1]
[متوفّای 190ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، عَبِیْدَة بن حُمَید بن صُهیب تیمی - یا لیثی و یا ضَبّی -، ابوعبدالحمن کوفی، معروف به «حذّاء» میباشد.
از کسانی که عَبیدة بن حُمید، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان این بزرگان را نام برد:
عبدالملک بن عُمیر؛ عبدالعزیز بن رفیع؛ اسود بن قَیس؛ حمید طویل؛ اعمش؛ منصور؛ یزید ابی زیاد، عبیدالله بن عمر؛ مطرف بن طریف؛ رکین بن ربیع؛ عطاء بن سائب؛ عمار دهنی؛ عمارة بن غزیة؛ موسی بن ابی عایشه؛ یحیی بن سعید انصاری؛ ابومالک اشجعی و دیگران.
و از کسانی که از عَبیدة بن حُمید، حدیث روایت نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
سفیان ثوری - و حال آن که از عَبیدة بن حُمید، بزرگتر نیز میباشد -؛ احمد بن حنبل؛ محمد بن سلام؛ دو پسر ابوشیبه (ابوبکر و عثمان)؛ فَروة بن ابوالمغراء؛ حسن بن محمد بن صبّاح زعفرانی؛ ابوثَور؛ احمد بن مَنیع؛ قتیبة؛ علی بن حجر؛ هنّاد بن سری؛ ابراهیم بن محبشر؛ و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم ودانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
ابوداود به نقل از احمد بن حنبل گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات عَبیدة بن حُمید، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، فردی مؤثّق و مورد اعتماد میباشد و احادیث و روایات او نیز، صحیح و درست میباشند».
ابن ابی مریم، از یحیی بن معین چنین نقل کرده است: «ثقة»؛ «عَبیدة بن حُمید، فردی ثقه و قابل اعتماد است».
عبدالله بن علی بن مدینی، از پدرش نقل میکند که گفت: «ما رأیتُ أصحّ حدیثاً منه ولا أصحّ رجالاً»؛ «من حدیثی را صحیحتر و درستتر از حدیث عَبیدة بن حُمید ندیدهام؛ و همچنین، روایت کنندهای را قویتر و مطمئنتر از او تاکنون مشاهده نکردهام». (یعنی احادیث وی، از احادیث دیگران صحیحتر، و خود وی نیز نسبت به دیگر محدّثان و راویان، قویتر و قابل اعتمادتر بود).
ابن عمار گوید: «ثقة»؛ «عَبیدة بن حُمید، از زمرهی راویان مورد وثوق و قابل اعتماد بود».
نسایی نیز گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات عَبیدة بن حُمید، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای مؤثّق و قابل اعتماد میباشد و احادیث و روایات او نیز، صحیح و درست میباشند».
ابن سعد گوید: «کان ثقة، صالح الحدیث، صاحب نحو وعربیة وقراءة للقرآن»؛ «عَبیدة بن حُمید، روایت کنندهای مؤثق و مورد اعتماد بود که احادیث و روایات وی نیز به درجهی صحّت و درستی رسیده بودند؛ او از صاحبان و اربابان نحو، زبان عربی و قرائت قرآن بود».
ابن حبّان نیز، در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
دارقطنی گفته است: «ثقة»؛ «عَبیدة بن حُمید، فردی مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و مُعتمد است».
و دارقطنی در کتاب «العلل» چنین گفته است: «کان من الحفّاظ»؛ «عبیدة بن حُمید، یکی از حافظان حدیث بود». ابن شاهین، در کتاب «الثقات» گوید: عثمان بن ابی شیبه گفته است: «عَبیدة بن حُمید، ثقة صدوق»؛ «عَبیدة بن حُمید، از راویان مؤثق و قابل اعتماد، صادق و راستگو، مطمئن و مُعتمد و درستکار و امانت دار میباشد».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[3]، عَبیدة بن حُمید را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، وی را در زمرهی راویان شهر کوفه ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، معرفی نموده است.
نگارندهی سطور گوید:
عَبیدة بن حُمید/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «التعوّذ من فتنة الدنیا»[5]
«حَدَّثَنَا فَرْوَةُ بْنُ أَبِی المَغْرَاءِ، حَدَّثَنَا عَبِیدَةُ بْنُ حُمَیْدٍ، عَنْ عَبْدِ المَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِیهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُعَلِّمُنَا هَؤُلاَءِ الکَلِمَاتِ، کَمَا تُعَلَّمُ الکِتَابَةُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ البُخْلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ نُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ العُمُرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْیَا، وَعَذَابِ القَبْرِ»»(ح 6390)
«فروة بن ابی المغراء، از عَبیدة بن حُمید، از عبدالملک بن عُمیر،از مصعب بن سعد بن ابی وقّاص، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج همین کلمات را به ما یاد میداد مانند این که کتابت به ما آموخته میشود؛ و این کلمات، عبارتند از: «اللهم انّی اعوذ بک من البخل، واعوذ بک من الجبن واعوذ بک من ان نُردّ الی ارذل العمر، واعوذ بک من فتنة الدنیا وعذاب القبر»؛ «بارخدایا! از بخل، بزدلی، فرتوت شدنی که باعث ذلّت گردد، فتنهی دنیا (دجّال) و عذاب قبر، به تو پناه میبرم».
* در باب «النمیمة من الکبائر»[6]
«حَدَّثَنَا ابْنُ سَلاَمٍ، أَخْبَرَنَا عَبِیدَةُ بْنُ حُمَیْدٍ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ بَعْضِ حِیطَانِ المَدِینَةِ، فَسَمِعَ صَوْتَ إِنْسَانَیْنِ یُعَذَّبَانِ فِی قُبُورِهِمَا، فَقَالَ: «یُعَذَّبَانِ، وَمَا یُعَذَّبَانِ فِی کَبِیرٍ، وَإِنَّهُ لَکَبِیرٌ، کَانَ أَحَدُهُمَا لاَ یَسْتَتِرُ مِنَ البَوْلِ، وَکَانَ الآخَرُ یَمْشِی بِالنَّمِیمَةِ» ثُمَّ دَعَا بِجَرِیدَةٍ فَکَسَرَهَا بِکِسْرَتَیْنِ أَوْ ثِنْتَیْنِ، فَجَعَلَ کِسْرَةً فِی قَبْرِ هَذَا، وَکِسْرَةً فِی قَبْرِ هَذَا، فَقَالَ: «لَعَلَّهُ یُخَفَّفُ عَنْهُمَا مَا لَمْ یَیْبَسَا»»(ح 6055)
«ابن سلام، از عَبیدة بن حُمید ابوعبدالرحمن، از منصور، از مجاهد، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج از کنار برخی از بیشههای مدینه گذشت. ناگهان صدای دو نفر را شنید که در قبرهایشان گرفتار عذاب بودند. آن حضرت ج فرمود: «این دو نفر، عذاب داده میشوند، امّا نه به خاطر گناه بزرگی؛ و بیگمان آن، گناهی بس بزرگ است؛ یکی از آنان، از ادرار خود، پرهیز نمیکرد و دیگری، سخن چینی میکرد».
آنگاه رسول خدا ج شاخهی تَرِ درختی را خواست؛ آن را دو قسمت کرد و هر قسمت آن را روی یکی از آن دو قبر گذاشت و فرمود: «امید است تا زمانی که این دو شاخه، خشک نشده است، خداوند، عذاب آنان را تخفیف دهد».
[1]- بیوگرافی «عَبیدة بن حُمید ضَبّی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/86؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/779؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/92؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/508؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 3/25؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/326؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/162؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/241؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 7/75؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/649 ؛«خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 217؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 135، «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/329؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/337
[2]- «تهذیب التهذیب» 7/75 و 76
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 129
[4]- «المناقب»، کردری 2/224
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/945
[6]- همان 2/894