اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

تأویل

تأویل

﴿... وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ... [آل عمران: 7]

﴿... فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا [النساء: 59]

﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِیلَهُۥۚ یَوۡمَ یَأۡتِی تَأۡوِیلُهُۥ یَقُولُ ٱلَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ ... [الأعراف: 53]

﴿بَلۡ کَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ یُحِیطُواْ بِعِلۡمِهِۦ وَلَمَّا یَأۡتِهِمۡ تَأۡوِیلُهُۥۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِینَ٣٩ [یونس: 39]

﴿رَبِّ قَدۡ ءَاتَیۡتَنِی مِنَ ٱلۡمُلۡکِ وَعَلَّمۡتَنِی مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ ... [یوسف: 101]

﴿قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَیۡنِی وَبَیۡنِکَۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأۡوِیلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرًا٧٨ [الکهف: 78]

***

توضیح موضوع: «تأویل» در لغت به معنای «بازگشت دادن چیزی» است. بنابراین هر کار و یا سخنی را که به هدف نهایی برسانیم، تأویل نامیده می‌شود.

در زمان قدیم کلمه‌ی «تأویل» نیز به کثرت به معنی «تفسیر» استعمال کرده می‌شد. خود قرآن نیز این کلمه را برای «تفسیر» خود به کار برده است: ﴿وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ. از این رو امام ابوعبید و غیره می‌فرمایند که «تفسیر» و «تأویل» مترادف هستند؛ و دیگران بر این باورند که این دو واژه با هم متفاوت‌اند، و کوشیده‌اند فرق آن دو را ظاهر کنند، که مهمترین فرق‌های این دو را اینگونه بیان کرده‌اند:

1-   تفسیر عبارت است از: تشریح انفرادی کلمات؛ و تأویل عبارت است از: تشریح جمله من حیث المجموع.

2-   به بیان معنای ظاهری کلمات «تفسیر» می‌گویند، و «تأویل» به توضیح مقصود اصلی.

3-   آیه‌ای تفسیر کرده می‌شود که احتمال بیش از یک معنی نداشته باشد، و منظور از تأویل این است که یکی از تشریحات آیه با دلیل برگزیده می‌شود.

4-   تفسیر به شرح یقینی، و تأویل به شرح غیر یقینی گفته می‌شود.

5-   تفسیر عبارت است از: بیان مفاهیم کلمات؛ و تأویل عبارت است از: توضیح درس‌ها و نتایج برآمده از مفاهیم.

اما حقیقت این است که فرق اساسی بین واژه‌ی تأویل و تفسیر وجود ندارد، و هر دو مترادف هستند.

تفصیل آیات قرآن

تفصیل آیات قرآن

(یعنی خداوند برای اینکه انسان را در آفاق و جهان‌های دوردست سیر دهد، و گاهی او را به سیر در درون وجود خویش دعوت نماید، آیات و نشانه‌های پروردگار را برای او شرح می‌دهد، تا خدا را در همه جا و در همه چیز ببیند):

﴿وَکَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ وَلِتَسۡتَبِینَ سَبِیلُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ٥٥ [الأنعام: 55]

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٩٧ وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ فَمُسۡتَقَرّٞ وَمُسۡتَوۡدَعٞۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَفۡقَهُونَ٩٨ [الأنعام: 97-98]

﴿وَهَٰذَا صِرَٰطُ رَبِّکَ مُسۡتَقِیمٗاۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَذَّکَّرُونَ١٢٦ [الأنعام: 126]

﴿... کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ [الأعراف: 32]

﴿وَکَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ وَلَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ [الأعراف: 174]

﴿... وَنُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ [التوبة: 11]

﴿... مَا خَلَقَ ٱللَّهُ ذَٰلِکَ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ یُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ [یونس: 5]

﴿... کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ [یونس: 24]

﴿... یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ یُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُم بِلِقَآءِ رَبِّکُمۡ تُوقِنُونَ [الرعد: 2]

﴿... کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ [الروم: 28]

تفصیل قرآن

تفصیل قرآن

(یعنی قرآن آن‌چنان شاخه‌ها و شعب فراوان دارد که تمام نیازهای روحی و جسمی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و ... انسان‌ها را در زیر پوشش خود قرار می‌دهد، و جامع تمام ابعاد و زوایای مختلف زندگی می‌باشد، و تمام نیازها را تفصیل داده است، از این رو قرآن، کتابی است هم محکم و هم مفصل، نه تناقض دارد و نه تهافت؛ هم فصیح است و هم بلیغ، و محتویاتش در فصل‌ها و سوره‌های مختلف، جدای از یکدیگر اما به دنبال هم آمده است):

﴿أَفَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡتَغِی حَکَمٗا وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ مُفَصَّلٗاۚ... [الأنعام: 114]

﴿وَلَقَدۡ جِئۡنَٰهُم بِکِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ عِلۡمٍ هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٥٢ [الأعراف: 52]

﴿وَمَا کَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن یُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٣٧ [یونس: 37]

﴿الٓرۚ کِتَٰبٌ أُحۡکِمَتۡ ءَایَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ خَبِیرٍ١ [هود: 1]

﴿ ...مَا کَانَ حَدِیثٗا یُفۡتَرَىٰ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ [یوسف: 111]

﴿کِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٣ [فصلت: 3]

﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا أَعۡجَمِیّٗا لَّقَالُواْ لَوۡلَا فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥٓۖ ءَا۬عۡجَمِیّٞ وَعَرَبِیّٞۗ ... [فصلت: 44]

محکم و متشابه قرآن

محکم و متشابه قرآن

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِیلِهِۦۖ وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧ [آل عمران: 7]

﴿الٓرۚ کِتَٰبٌ أُحۡکِمَتۡ ءَایَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ خَبِیرٍ١ [هود: 1]

﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ کِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِیَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ [الزمر: 23]

***

توضیح موضوع: به موجب آیه‌ی یکم سوره‌ی هود ﴿کِتَٰبٌ أُحۡکِمَتۡ ءَایَٰتُهُۥ همه‌ی آیه‌های قرآن، محکم - یعنی ثابت و استوار و آسیب‌ناپذیر - هستند، و قرآن از آن‌چنان استحکام و زیبایی در نظم بیان برخوردار است که هیچ‌گونه سستی و ضعفی به الفاظ و معانی آن راه ندارد.

و به موجب آیه‌ی بیست و سوم سوره‌ی زمر ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ کِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا همه‌ی آیه‌های قرآن، متشابه - یعنی هماهنگ و همرنگ، و هم‌ردیف - هستند، و آیات آن در بلاغت و اعجاز، و از این جهت که مقایسه و تشخیص برتری بین اجزای قرآن با یکدیگر دشوار است، با هم متشابه و همانند هستند.

بنابراین «محکم و متشابه» بودن آیات قرآن، آن‌چنان‌که در هر یک از این دو آیه‌ی قبلی مطرح شده است، جولانگاه بحث علماء و مفسرین درباره‌ی «محکم و متشابه» قرآن نیست.

و علماء درباره‌ی آیه‌ی هفت سوره‌ی آل عمران که خداوند می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ

در تبیین معنای «محکم و متشابه» و تعیین ویژگی‌های آن‌ها، و نوع عملکرد مسلمانان نسبت به آن‌ها دو مذهب متفاوت را ارائه داده‌اند.

آشکار است که در این آیه، «محکم» در برابر «متشابه» قرار گرفته، چنان‌که «راسخون فی العلم» در برابر «الذین فی قلوبهم زیغٌ» قرار گرفته‌اند.

و مراد از آیات محکم: آیه‌های متقن و واضحی است که همگان می‌توانند به معانی و تفسیر آن‌ها پی ببرند؛ و در فهم آن‌ها دچار اشتباه و التباس نشوند، و این آیات، اصل و اساس قرآن، و مرجع احکامِ حلال و حرام، و کلید مشکلات و مجملات هستند.

و منظور از «متشابهات قرآن»: آیاتی مشکل و قابل تأویل بوده که معانی کاملاً واضح و روشنی ندارند؛ و چون محتمل مفاهیم واوجه زیادی هستند، قاطعانه نمی‌توان آن‌ها را تفسیر و تبیین کرده از قبیل: حروف مقطعه، هنگامه‌ی رستاخیز، چگونگی روح، مجملات قرآن، صفات یزدان - یدالله، استوی علی العرش - و ... اکثر علمای اسلامی (دانشمندان متقدم اسلامی و موسوم به سَلف) بر این باورند که «متشابه» را جز خداوند تأویلش را نمی‌داند ﴿وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ و به همین جهت در آیه، وقف بر اسم جلاله «الله» را واجب می‌دانند، امّا «راسخون فی العلم»، علمشان در زمینه‌ی تأویل قرآن به آنجا منتهی شده است که گفته‌اند: ﴿ءَامَنَّا بِهِۦ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ.

ولی دانشمندان متأخرین اسلامی و موسوم به «خَلف» بر مبنای عدم وقف بر لفظ جلاله «الله» و عطف «الراسخون» به لفظ «الله»، آن آیه را به گونه‌ای تفسیر کرده‌اند که علماء و دانشمندان راسخ را قادر بر درک معانی آیه‌های متشابه از راه تأویل می‌دانند.

توضیح این دو دیدگاه اینکه: بعضی از آیات قرآنی که درباره‌ی صفات متشابه وارد شده‌اند، عبارتنداز: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: 5]، ﴿وَجَآءَ رَبُّکَ وَٱلۡمَلَکُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢ [الفجر: 22]، ﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۖ [الأنعام: 61]، ﴿یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡۚ [الفتح: 10] و سایر آیات.

علمای سلف، خداوند را از این پدیده‌ها (از قبیل: تکیه زدن، آمدن، بالا بودن، چهره، چشم، دست، جان و ...) که برای خداوند محال است، منزّه و پاک دانسته‌اند، و همچنان‌که خداوند آن‌ها را ذکر کرده است، به آن‌ها ایمان به غیب داشته‌اند، و علم به حقایق آن‌ها را به خداوند واگذار کرده‌اند.

اما علمای خَلف، «استوا» را «بالا بودن معنوی از حیث تدبیر و بدون تحمل رنج و مشقت» تعبیر می‌کنند. و «آمدن خداوند» را «آمدن امر و فرمان او»، معنا می‌کنند. و «بالا بودن» خداوند را «بالایی و والایی بدون در نظر گرفتن سمت و جهت» توجیه می‌کنند. و «فی جنب الله» [در پهلوی خدا] را به معنای «در حق خداوند» می‌دانند. و «چهره‌ی خدا» را کنایه از «ذات او» و «چشم» خداوند را کنایه از «عنایت او»، و «دست خداوند» را کنایه از «قدرت او» و ... می‌دانند، و به همین ترتیب علمای خلف بر همین منوال تأویل می‌کنند و آن‌ها را بر نزدیکترین معنای مجازی حمل می‌کنند.

ناسخ و منسوخ قرآن

ناسخ و منسوخ قرآن

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١٠٦ [البقرة: 106]

﴿... قُلۡ مَا یَکُونُ لِیٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآیِٕ نَفۡسِیٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّۖ إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ [یونس: 15]

﴿وَإِذَا بَدَّلۡنَآ ءَایَةٗ مَّکَانَ ءَایَةٖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٠١ [النحل: 101]

***

توضیح موضوع: «نسخ» در زبان عربی، گاهی به معنای زایل نمودن چیزی و نشاندن دیگری در جای آن است. مانند «نسخت الشمس الظل»، آفتاب، سایه را نسخ کرد که سایه زایل گشته و روشنایی جای آن را گرفته است. و گاهی «نسخ» به معنای «جابه جا کردن» نیز آمده است. مانند: جابه‌جایی میراث در مقررات تقسیم ارث. و گاهی به معنای «تبدیل و تعویض» نیز آمده است.

و «نسخ» در عرف اهل اصول عبارت است از: «برداشتن یک حکم شرعی، به وسیله‌ی یک حکم و یک فرمان شرعی.» گاهی خداوند یک حکم شرعی را مناسب با زمان، نافذ و جاری می‌فرماید، و در زمانی دیگر با حکمت بالغه‌ی خود این حکم را از میان برمی‌دارد، و حکم جدیدی صادر می‌کند، و به این عمل «نسخ» گفته می‌شود، که به حکم ختم کرده شده‌ی قدیمی «منسوخ» و به حکم جدید «ناسخ» می‌گویند.

و اهداف و آثار تربیتی، اجتماعی و سیاسی احکام در «نسخ» این است که همانگونه که پزشک برای بیمار در یک مرحله، دارویی تجویز می‌کند، ولی وقتی حال مریض کمی بهبود یافت، برنامه‌ی دارویی و درمان او را تغییر می‌دهد، یا معلّم با پیشرفت درس دانش‌آموز، برنامه‌ی درسی او را تغییر می‌دهد، خداوند نیز در زمان‌ها و شرایط مختلف و متفاوت، برنامه‌های تکاملی بشر را تغییر می‌دهد، و تغییر احکام، دلیل بر شکست طرح قبلی نیست، بلکه نشانه‌ی توجه به مسائل جدید و تغییری حکیمانه است، همانند تغییر کتاب و معلم و دارو.

و یادآوری می‌شود که نسخ بر سه قسم است:

1-   منسوخ التلاوة و منسوخ الحکم باشد، مانند: «عشر رضعاتٍ معلوماتٍ یُحرِّمن» یعنی: ده بار شیر خورن که معلوم باشد، موجب تحریم ازدواج می‌گردد، که هم تلاوتش منسوخ و در ضمنِ آیه‌های قرآن وجود ندارد، و هم حکمش منسوخ است.

2-   منسوخ التلاوة باشد، اما حکمش باقی و منسوخ نشده باشد، مانند: «الشّیخُ و الشّیخَةُ اِذا زنیا فارْجمُوها البتة» یعنی: پیرمرد و پیرزن، هرگاه مرتکب زنا شدند، آنان را قطعاً رجم کنید... که تلاوت آن منسوخ و در ضمن آیه‌های قرآن وجود ندارد و تلاوت نمی‌شود، ولی حکمش باقی است، زیرا پیرمرد و پیرزن هرگاه مرتکب زنا گشتند - و هر دو محصن بودند - رجم می‌شوند.

3-   منسوخ الحکم باشد، ولی منسوخ التلاوة نباشد، مانند سوره‌ی «کافرون».

و باید گفت که نسخ - خواه نسخ احکام یا نسخ ادیان - جزء قدرهای خدا و مطابق قضا و برنامه‌ریزی‌های قبلی و مقتضای حکمت عام و تامّ الهی در شیوه‌ی پرورش گیاهان و جانداران، و تربیّت افراد و جامعه‌های کوچک و بزرگ بشری و جامعه‌ی کل انسانی است.