ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امروز اساسیترین نیاز ما این است که بندگان واقعی خدا باشیم و خود را با ایمان و یقین و عمل صالح مزین و آراسته گردانیم و اگر چنین کردیم مطمئن باشیم که همانگونه که مه صبحگاهی در مقابل گرمای خورشید از بین میرود، خطرات و مشکلات نیز در مقابل نیروی ایمان و قدرت یقین و توان عمل، تاب نمیآورد و از میان خواهند رفت و همه جا صاف و پاک خواهد گردید. ان شاء الله.
برخی از کتابهای مفید همین مؤلف و مترجم
1- نبی رحمت، استاد ابوالحسن ندوی مترجم: محمد قاسم قاسمی.
2- مولانا الیاس، استاد ابوالحسن ندوی مترجم: محمد قاسم قاسمی.
3- آیین زندگی، استاد ابوالحسن ندوی مترجم: محمد قاسم قاسمی.
4- خود را دریابید، استاد ابوالحسن ندوی مترجم: محمد قاسم قاسمی.
5- نقش انبیا در سعادت بشر، استاد ابوالحسن ندوی مترجم: محمد قاسم قاسمی.
6- تاریخچه دعوت اسلامی، استاد ابوالحسن ندوی مترجم: محمد قاسم قاسمی.
7- امام سید احمد شهید، استاد ابوالحسن ندوی مترجم: محمد قاسم قاسمی
8- تربیت و اصلاح فرزندان، مــولانـــا مـــحــمــد قاســـم قاسمی.
9- تفسیر سیاسی اسلام، استاد ابوالحسن ندوی مترجم: عبدالقـادر دهقان.
10- آخرین پیام سیرۀ نبویه، استاد ابوالحسن ندوی مترجم: عبدالقادر دهقان.
یقین درست و صحیح که موجب نصرت الهی میگردد باید دارای صفات زیر باشد:
1- یقین بر خدا استوار باشد نه بر وعده و امید بر مخلوقات.
2- صاحب یقین باید در مشورت و تدبیر تقصیر و کوتاهی ننماید و بعد از مشورت و تفکر هرچه بصیرت ایمانیاش اقتضا نماید بر آن استوار و پا برجا بماند.
3- صاحب یقین باید متصف به ایمان خالصانه و عمل صالح باشد با خداوند رابطه خصوصی بندگی را برقرار نماید.
4- اساس و شالودهی یقین برحق و صداقت استوار باشد. مسلماً بعد از تحقیق یافتن این صفات در فرد، چیزی که بوقوع میپیوندد همان است که در آیات ذیل خداوند به آن وعده فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠ نَحۡنُ أَوۡلِیَآؤُکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَشۡتَهِیٓ أَنفُسُکُمۡ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ٣١﴾ ]فصلت: 30-31[.
«و بر آنان که گفتند: پروردگار ما الله است و پایداری ورزیدند فرشتگان فرود میآیند که مترسید و غمگین مباشید، شما را به بهشتی که وعده داده بودند بشارت است. ما در این دنیا دوستدار شما بودیم و نیز در آخرت دوستدار شما شمائیم. در بهشت هرچه دلتان بخواهد و هرچه طلب کنید فراهم است».
امروزه جهان اسلام آماج مصایب گردیده و کاخ روحیهشان متزلزل گردیده است و همت مسلمانان تضعیف گشته است و روحیهشان افسرده گردیده است و گویی از آیندهی اسلام اظهار ناامیدی میکنند و کلمات یأس و ناامیدی از زبانشان جاری است و در میان نوشتههایشان هویدا است و در چنین اوضاع و احوالی نیاز فراوان به یقین مورد بحث وجود دارد، چنان یقینی که انسانها را از ورطهی هولناک سقوط باز دارد و به دلهای افسرده شور و نشاط میبخشد و همتهای خفته را بیدار مینماید.
حال به این نکته توجه کنید که اوضاع مسلمانان امروز با وضع مسلمانان در زمان فتنهی ارتداد چقدر متفاوت است، در آن زمان شدت تألم و تأثر در اثر وفات رسول اکرم ج چنان مسلمانان را اندوهگین و بیرمق ساخته بود که هرفردی احساس میکرد که یتیم شده است رسول اکرم ج عزیزترین موجودی بود که وجودش در همهی احوال مرهم زخمها و مایهی اطمینان قلبها بود، هرگاه مسلمانان احساس غم و مصیبت مینمودند، با دیدن وی همه چیز را فراموش میکردند.
زن رقیق القلب نازک دلی که داغ از دست دادن پدر، برادر، فرزند و شوهر خود را دیده بود با دیدن رسول اکرم ج فریاد برآورد: «کل مصیبة بعدک جلل یا رسول الله» بابودن تو ای رسول خدا هر مشکلی آسان است.
خودتان قضاوت بفرمایید که داغ جدایی چنین پیامبر محبوبی چه تأثیری گذاشته بود، از طرف دیگر حملات همه جانبه علیه اسلام و مسلمین آغاز گشته بود و بهترین نیروهای انسانی که عبارت از عشایر و قبایل باشند مرتد شده بودند، قلمرو اسلام که تا پیش از فتنه ارتداد وسعت فراوانی یافته بود به مدینه و مکه و طایف محدود شده بود، نگاه دشمنان بر مدینه دوخته شده بود و هر آن خطر حمله وجود داشت، ابرقدرتهای ایران و روم دنبال فرصت بودند، هنوز قرآن مجید از سینههای مردم گامی فراتر نگذاشته بود و برنامهی آن جهانی نشده بود، گویی تمام سرمایهی اسلام در یک کشتی نهاده شده بود که در دریایی متلاطم قرار داشت.
هزاران هزار رحمت بر روان پاک حضرت ابوبکر صدیقس و یاران باوفا و جانبازش که هیچگاه ناامید نشدند، روحیهشان را از دست ندادند و همتشان سست نشد، آنان از یک سو به خواستهی رسول گرامی (اعزام لشکر اسامه) جامهی عمل پوشاندند و از سوی دیگر آتش ارتداد را که شبه جزیرهی عربستان فرا گرفته بود با همت والایشان مهار و خاموش ساختند، در این اوضاع بود که دو ابرقدرت بزرگ یعنی «ایران» و «روم» را آماج حملات خود قرار دادند. توجه فرمایید، اینان همان جنگجویان و دلاورانی بودند که تازه از مقابله با مرتدان برگشته بودند بدون اینکه اندکی استراحت کرده باشند، در مقابل نیروهای عراق و شام که دارای انواع وسایل و آمادگی کامل داشتند قد علم کردند و بالاخره همین مردان مؤمن و مبارز بودند که دامنهی فتوحاتشان را از عراق تا هندوستان و از مرزهای شمالی شبه جزیرهی عربستان تا تنگهی «جبل الطارق» و خلیج «قرن الذهب» گستردند و جز چین تمامی دولتهای متمدن آسیایی را در زیر سیطرهی خود درآوردند.
از سوی دیگر مناطق دارای تمدن و سابقهی آفریقا و قسمتی از اروپا را به تسخیر خود در آوردند و در کلیهی این مناطق پرچم اسلام را به اهتزار درآوردند.
امروز اوضاع مسلمانان به نسبت آن روز بسیار بهتر است، در آن روز مسلمانان فقط در مکه، مدینه و طایف وجود داشتند.
اما امروز هیچ نقطهای از دنیا نیست که در آنجا بانگ تکبیر بلند نباشد، در آن روز تعداد مسلمانان از چند هزار نفر تجاوز نمیکرد، اما امروز تعدادشان بر چند میلیارد نفر بالغ میشود، در آن روز مسلمانان فقط سه شهر را در اختیار خود داشتند.
اما حالا دهها کشور در دست مسلمانان است و قلمرو آنها بیش از میلیونها کیلومتر مربع است.
در آن روز کمتر کسی یافته میشد که وعدهی غذا برایش میسر شود ولی امروز کمتر کسی پیدا میشود که گرسته بمیرد.
در آن روز مسلمانان ثروتمند انگشت شمار بودند، ولی امروز تعداد مسلمانان بیشمار است، امروز نه جای مایوسی و ناامیدی است و نه جای ترس و وحشت.
در مورد یقین باید دانست که اگر انگیزهی یقین نفسانیت و عناد باشد و اساس و شالودهی آن بجای ایمان و عمل صالح و توکل بر خدا، بر اسباب مادی و بر تدابیر سیاسی یا نیروی انسانی و قدرتهای مادی استوار باشد مسلماً چنین یقینی نه تنها مثمر ثمر نخواهد بود بلکه فرجام بسیار بد و ناگواری نیز خواهد داشت، ماجراهای تاریخ نشان میدهد که چنین یقینهایی همیشه موجب هلاکت و نابودی شدهاند.
بسیار اتفاق افتاده است که ملتی بزرگ فدای یقین فاسد و کاذب یک فرد گردیده است و به دلیل اصرار بیجای و بیاساس وی از لبهی پرتگاه به پایین سقوط کرده است.
مبارزه با فتنهی ارتداد و سرکوبی مرتدان از خدمات ارزندهای است که حضرت ابوبکرس انجام داد و نظیر آن را در تاریخ نمیتوان یافت، حقا که او توانست جانشین شایستهای برای رسول خدا ج باشد، وی اسلام را از خطر نابودی حفظ کرد و شریعت اسلامی را از هرگونه تحریف و دگرگونی بعد از وفات پیامبر محفوظ داشت، اینها از جملهی خدمات بیدریغ حضرت ابوبکرس است، آری در نتیجهی قاطعیت، استقامت، مبارزات و مجاهدتهای حضرت ابوبکرس بود که امروزه در نقاط مختلف جهان ارکان و شعائر اسلامی بر پا هستند و دین اسلام دست نخورده باقی مانده است.
امروز مردم هر عملی انجام بدهند، نماز بخوانند یا زکات بدهند، روزه بگیرند، یا به حج بروند، حضرت ابوبکرس در ثواب اعمالشان شریک میباشد (بدون آنکه از ثواب خودشان کاسته شود) چرا که اگر وی دربارهی زکات سازش میکرد و از موضعش عدول مینمود مسلماً نه نماز وجود میداشت و نه روزه و نه حج، لذا تا زمانی که دین در جهان باقی است (و تا قیامت باقی است) حضرت ابوبکرس در اجر اعمالی که امت انجام میدهند شریک است.
این عزم راسخ و این استقامت بینظیر حضرت ابوبکرس، ایمان و یقینی بود که آن را از منبع فیاض نبوت کسب نموده بود و با آن به مقام «صدیق اکبر» بودن رسیده بود، آری وی در پرتو همین ایمان و یقین توانست بنای دین را از انهدام حفظ کند و کشتی طوفانزدهی اسلام را باهمت بلند و نیروی مردانهاش به ساحل برساند.
حضرت عبدالله بن مسعودس میفرماید: «ما پس از وفات حضرت رسول اکرم ج دچار چنان بحرانی شدیم که اگر حضرت ابوبکرس به توفیق خداوند دست بهکار نمیشد، در هلاکت ما تردیدی وجود نداشت، زیرا ما همگی به این نتیجه رسیده بودیم که به خاطر چند بچه شتر (اموال زکات) جنگ نکنیم و میخواستیم که در مدینه بمانیم و به اندازهی توان خود به عبادت خداوند متعال مشغول شویم تا اینکه عمرمان بسر آید اما حضرت ابوبکرس از خود ایستادگی و صلابت نشان داد و جز به قلع و قمع به چیز دیگری راضی نگردید».
حضرت وحشیس از زمانی که حضرت حمزهس را شهید کرده بود، متظر فرصتی بود که تا کفارهی گناهانش را بپردازد، وی در کمین مسیلمه نشست و چون فرصت یافت او را نشانه گرفت و تیری به سویش پرتاب کرد، تیر به وی اصابت نمود، مسیلمه در خون غلتید، یکی از انصار جلو رفت و سرش را از تن جدا نمود.
با قتل مسیلمه قدمهای بنو حنیفه متزلزل گردید و اغلب آنها با شمشیرهای مسلمانان به هلاکت رسیدند. در میان سپاه اسلام حدود 3000 نفر از مجاهدین به شهادت رسیدند که در بین این افراد صدها نفر حافظ قرآن وجود داشت، اینان با شهادت خویش، دین خویش را ادا نمودند.
یکی از سرداران بنی حنیفه که «مجاعه» نام داشت با فریب و نیرنگ توانست که با حضرت خالدس صلح کند و قبیلهاش را از هلاکت نجات دهد، اما بعداً از مرکز خلافت دستور رسید که نباید هیچ یک از مردان بنی حنیفه زنده نگه داشته شود، ولی حضرت خالدس قرار داد صلح را ابقاء کرد و پیغام فرستاد که چون قبلاً صلح منعقد شده است نقض آن صحیح نمیباشد.
حضرت عمر به فرزندش عبدالله گفت: «تو قربان عمویت زید نشدی، برادرم زید شهید شد و تو زنده ماندی من نمیخواهم چهرهات را ببینم». عبدالله گفت: «گناه من چیست؟ من و او هردو آرزوی شهادت داشتیم، او به آرزوی خود رسید و من زنده ماندم».
با قتل «مسیلمه کذاب»، اسود عنسی و طلیحه (مدعیان دروغین نبوت) و همچنین سرکوبی تمامی قبایل مرتد عرب، سرزمین اسلامی از لوث مرتدین پاک گردید.
بعد از آن حضرت ابوبکر و بزرگان سپاه اسلامش تمامی قبایل عرب را پاکسازی نمودند و از زبان یکایک مرتدان اعتراف گرفتند که ما بر کفر بودهایم کشتگان مادر جهنم هستند و کشتگان شما شهیدند و پذیرفتند که هرچه از اموالشان بدست مسلمانان افتاده است، غنیمت محسوب میشود و هر مسلمانی که بدست آنها شهید شده است، باید خونبهای او را بپردازند و هرچه به دست آنها افتاده است به مسلمانان باز پس گردانند و هر فردی که میخواهد بر ارتدادش بماند باید جزیره العرب را ترک کند و به هرجای دیگری که دلش میخواد کوچ کند.