اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اسلام و قوانین کیفری

اسلام و قوانین کیفری

یکی از موارد اعتراض روشنفکران امروز قوانین کیفری در اسلام است؛ در این باره می‌گویند: آیا آن قوانین وحشیانة که آنروز در صحرای سوزان عربستان اجراء میشد، چگونه در جهان امروز قابل اجراست؟ آیا رواست که دست بشری بخاطر ربع دیناری بریده شود؟ امروز که قرن درخشان بیستم است و علم ثابت کرده که مجرم و گنهکاریکی از قربانیهای مفاسد اجتماع است. بی‌عدالتی و نابسامانی اجتماع فاسد او را باین بیماری جان سوز دچار ساخته «و باید علاجش کرد». هرگز روا نیست که دست کیفر بسویش دراز شود، این است شمه ای از گفتار روشنفکران دربارة قوانین کیفری در اسلام. در پاسخ آنان باید گفت که چگونه این قرن بیستم اجازه می‌دهد که در افریقای شمالی چهل هزار نفر بشر بیگناه را بخاک و خون آغشته سازند!!؟

اما همین قرن بیستم اجازه نمی‌دهد که یک مجرمی را بخاطر ارتکاب جرم بکیفر و مجازات برسانند؟ و بعبارت دیگر: قرن بیستم بعقیدة شما دارای یکبام و دو هواست. وای بحال مردم از این الفاظ فریبنده و خوش ظاهر!! چه قدر آن‌ها را از حقیقت دور می‌سازد. هم اکنون باید تمدن قرن درخشان بیستم را بحال خود واگذاریم، تا در میان امواج متراکم گناهانش سرگردان بماند و ما گفتار خود را دربارة جرم و کیفر در نظام اسلام ادامه بدهیم؛ بلی، در غالب اوقات جرم یک نوع تجاوز علنی است که از فرد باجتماع متوجه می‌گردد. و بهمین جهت در نظر ملت‌ها فکر علاج جرم و اجرای مجازات یک وثیقه موروثی و اتصالی است در میان فرد و اجتماع، و بعبارت دیگر: فرد و اجتماع پارة تن یکدیگرند، در علاج بیماریهای آن‌ها باید بعاقلانه‌ترین وجهی کوشید و در اصلاح جامعه نظریة ملت‌ها متفاوت است، و روی همین اصل ملت‌های طرفدار فرد مانند دول سرمایه داری دنیای غرب در تقدیس فرد کوشش‌های فراوان بکار برده و او را محور زندگی اجتماع قرار می‌دهند، چنانکه همان کوشش‌ها را در پایمال کردن حق اجتماع بکار می‌برند، برای اینکه قوانین اجتماعی همیشه آزادی فرد را تحت شرایطی کنترل می‌کند. و سرانجام دامنة این نظریه بجرم و کیفر کشیده می‌شود، و بهمین لحاظ این دولتها دلسوزی عجیبی دربارة شخص مجرم دارند، باین ترتیب استدلال می‌کنند که مجرم در اصل جنایتکار نبوده بلکه، یا در اثر بی‌عدالتیهای اجتماعی یکی از قربانیهای اوضاع فاسد شده و یا در اثر پیدایش یک رشته عقده‌های روانی منحرف گردیده، و یا بناراحتی و اضطرات اعصاب گرفتار شده و نتوانسته خودش را کنترل کند. و بهمین دلیل این دولتها تا می‌توانند در تخفیف کیفر گنهکاران می‌کوشند. و بخصوص در جرائم اخلاقی سعی دارند که بیشتر تخفیف بدهند، حتی نزدیک است که جرم‌های اخلاقی را از دائره مجارات بیرون ببرند.

در اینجا علم روانشناسی و فلسفة تحلیلی پای بمیدان میگذارد، و از نظر روان پزشکی باین مسئله رسیدگی می‌کند، تا مگر جرم را آزاد بگذارد و مجرم را در ردیف بیماران روحی و عصبی معرفی نماید.

تنها قهرمان این انقلاب تاریخی فروید بود (که بپدر روانشناسی معروف شد) در نظر وی مجرم قربانی ناراحتی‌های غریزة جنسی است که سرمنشأ آن خفقان اجتماع و فساد اخلاق و فشاردین و کنترل غرایز جنسی است که باید آن را آزاد گذاشت تا در مسیر طبیعی خود روان شود. و سپس معظم مؤسسات روانشناسی و روان پزشگی از فلسفة فروید پیروی کردند، خواه آندسته از روان پزشکان که مانند وی فقط غریزه جنسی را مرکز و کانون حیات می‌دانند و یا گروه دیگری که در اصول با او مخالفند و در هردو صورت مجرم در نظر آنان یک مخلوقی است که از او اراده سلب گردیده است، از خود هیچگونه اختیاری ندارد. بلکه، از تأثیر اجتماع و علل مخصوص که از اوان کودکی در میان آن‌ها پرورش یافته اندک اندک و بتدریج این بیماری عارض می‌شود. بنابراین، این قوم بمذهبی ایمان دارند که ما آن را جبریة روانی مینامیم. و بعبارت روشنتر: در قاموس اینان انسان موجودی است اسیر غریزة جنسی و در برابر این نیرو هیچگونه اراده و اختیاری از خود ندارد. بلکه، بطور اجبار زمام این اشرف مخلوقات در دست غریزة شهوات است، اما ملت‌های اجتماع پرست!! کمونیست‌ها درست بعکس این عقیده دارند، آن‌ها ایمان دارند که فقط اجتماع محور زندگی و موجود مقدس است، بطوریکه هیچگاه شایسته نیست، فرد بر خلاف آن قدمی بردارد. و بهمین جهت در نظر آن‌ها کیفر و مجازات فردیکه برعلیه اجتماع اقدامی بکند شدیدتر و گاهی هم شکنجه و اعدام است، و بخصوص کمونیست‌ها ایمان دارند که سرمنشأ همة جرم‌ها یک رشته علل و اسباب اقتصادی است، نه پریشانی عصبی و روانی. آنطوریکه فروید و پیروانش می‌گویند: زیرا اجتماعیکه اقتصادش پریشان شود همه چیزش پریشان می‌گردد، و دیگر ممکن نیست که نهال فضائل در آن بارور شود، و باین دلیل در نظر کمونیست‌ها نیز مجازات مجرم جایز نیست. این است خلاصة نظریة کمونیست‌ها اما در خود روسیة شوروی که بعقیدة کمونیست‌ها اقتصادش عادلانه است، من نمیدانم. پس چرا در این سرزمین اصلا جرائم پدید می‌آید، و برای چه منظوری دادگاه‌ها تشکیل و زندانها بنا می‌شود؟ و نیز نمیدانم چرا پزشگان یهودی را بکشتن رهبران حزب کمونیست متهم می‌کنند؟ و سپس مالنکفی پیدا شده از آن‌ها رفع اتهام نموده، و کسانیکه چنین تهمتی بر پزشگان یهودی بسته بودند بمجازات میرساند. بهر حال شکی نیست که هردو نظریه دارای مقداری حق و حقیقت و مقداری باطل و گزاف است، زیرا همه می‌دانند که علل و شرایط زندگی فرد در تربیت و تکوین شخصیت وی دارای اثری عمیق است، و همچنین عقده‌های روانی نیز گاهی انسان را بارتکاب جرم واداشته و اخلاقش را منحرف می‌سازد، اما با وجود این، انسان در برابر این عوامل یک موجود مسلوب الاراده محض که فاقد همه گونه قدرت و شعور باشد نیست. جان، مطلب این است که بزرگ‌ترین عیب روان پزشگان که در تجزیه و تحلیل نفس انسانی زحمتها کشیده‌اند، این است که آنان با تجربیات ناقص خود نیروی محرکه را در وجود بشر مورد دقت قرار می‌دهند، و هرگز نیروی ضابطه و قدرت کنترل و انرژیهای نگهدارندة آن را منظور ندارند، در صورتی که این فورمولها جزءٍ اصیل و اصل اساسی نفس بشریت است، یک امر عارضی و بیرون از حقیقت نهاد انسان نیست. واقعاً آن نیروئیکه کودک را وادار می‌کند که ترشحات بدن خود را ضبط نماید. و پس از رسیدن بسن معین از ادرار کردن در بستر خودداری کند. گرچه کسی هم از حالش اطلاع نداشته باشد، همان نیروذات بشر، و یا مانند ذات اوست. این همان نیرو است که انفعالات و تصرفات او را کنترل می‌کند تا نتواند دائم به پیروی از شهوات سرکش روان شود و یا از انگیزه‌های طوفانی هوا و هوس اطاعت نماید، و از جانب دیگر همه می‌دانند که علل و شرایط اقتصادی در تکوین افکار و اعمال بشر دارای اثر انکار ناپذیر است. صحیح است که گرسنگی و محرومیت و تنگدستی همشیه بشر را بارتکاب جرم و گناه تحریک می‌کند، و بسقوط اخلاقی و کجرفتاری سوقش می‌دهد، و از اعماق وجود انسان کینه‌ها و بغضهای پی درپی و شدیدی را نسبت باجتماع برمیانگزاند، و بارتکاب جرم بیشتری آماده تر می‌سازد. اما اعتقاد اینکه فقط عوامل اقتصادی تنها چیزیست که روش و اعمال بشر را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، غلط و گزاف است، و این گفتار مبالغه آمیز را واقیعت زندگی مردم و وقوع جرم‌های پی درپی در اتحاد جماهیر شوروی که بعقیدة رهبران کمونیزم فقر و گرسنگی در آنجا پست خود را بعدالت اجتماعی واگذار نموده است، جداً تکذیب می‌کند. پس وقوع جرم و وجود مجرم که در سرزمین کانون عدالت اجتماعی ادعای کمونیست‌ها است حتمی و غیر قابل انکار است. بلی، در اینجا یک سئوال باقی می‌ماند، و ما می‌توانیم بپرسیم: اگر ادعای شما صحیح است، پس حدود مسئولیت مجرم از جرم خود چیست؟! آیا سزاوار کیفر است تا مجازاتش کنند؟ و یا نیست؟ تا آزادش بگذارند، و اسلام نیز موضوع جرم و کیفر را از این جهت مورد بحث و دقت قرار می‌دهد، و هیچگاه قوانین کیفری را بدون بحت حکیمانه تصویب نمی‌کند، و همچنین هیچ قانونی را تاکنون بی‌ملاحظه اجرا نکرده است. این نظام بی‌نظیر در این باره نظریة مخصوص دارد که در میان نظامهای جهان بی‌سابقه است، یک نظریة حکیمانه ایست که گاهی با نظریة دولتهای طرفدار فرد و گاهی بارأی دول طرفدار اجتماع موافق است، و لیکن دائم میزان عدالت و انصاف در دست اوست، و بهمة علل و مناسبات محیط آشنائی کامل دارد، و بسوی جرم و گناه در آن واحد از طرفی با دیدة فرد مجرم، و از طرف دیگر با چشم اجتماع مظلوم مینگرد. و سپس در میان این دو نظر و با ملاحظة ظالم و مظلوم و کیفیت وقوع جرم یک مجازات عادلانه تصویب می‌نماید، که هم با دانش صحیح موافق و هم با منطق سالم سازگار است. هرگز تابع نظریة کج و پیرو هوا و هوس ملل و افراد نیست. اسلام قوانین را برای مجازات مقرر میدارد که خود بخود مانع از وقوع و ارتکاب جرم است. آری، قوانین کیفری اسلام در نظر ناظران سطحی و بدون فکر و دقت دورنمای بی‌رحمانه ای دارد، اما در هنگام اجرا همة جوانب کار را دربارة جرم و مجرم در نظر میگیرد، و تا یقین حاصل نکند که مجرم بدون مجوز مرتکب جرم شده و شبهة اضطراری در کار نبوده هرگز گناهکاری را کیفر نمی‌دهد. مثلاً ببریدن دست سارق فرمان می‌دهد، اما دست هر دزدی را که نمیبرد. بلکه، اگر در این میان شبهه ای باشد که سارق از فشار فقر و گرسنگی مرتکب سرقت شده هرگز او را مجازات نمی‌کند، و همچنین مجازات زن و مرد زناکار را سنگباران قرار می‌دهد، اما این حکم قابل اجرا نیست مگر با دو شرط: یکی اینکه زن و مرد زناکار هردو دارای همسر قانونی باشند. و دوم اینکه: چهار نفر شاهد عادل با شرایط مخصوص در یک دادگاه باتفاق کلمه برعلیه آنان گواهی بدهند، و بعبارت دیگر: چهار نفرعادل با یک جملة اتفاقی بدون کم و زیاد کوچکترین حرفی در محضر داور اسلامی گواهی دهند که در هنگام ارتکاب عمل نامشروع غریزة جنسی دیده‌اند. و بهمین قیاس اسلام در تمام مراحل قوانین کیفری این نکات را مراعات کرده است، و هم اکنون ما این مسئله را از یک اصل صریح اسلامی مورد بحث و دقت قرار میدهیم که در زمان عمر بن خطاب t اتفاق افتاد. و با وجود اینکه عمر t یکی از دانشمندان و فقهای بزرگ اسلام و فوق العاده در اجرای قوانین بی‌گذشت بود، بطوریکه ممکن نبود کسی بتواند او را در این باره متهم بسازش نماید، و در عهد خلافتش در یک سال قحطی که گرسنگی و تنگدستی از هر سو زندگی مردم را تهدید می‌کرد. حکم سرقت را اجرا ننمود، بعلت اینکه شبهة اجبار بسرقت از فرط بیچارگی و گرسنگی موجود بود، و بهمین جهت از اجرای حکم سرقت خودداری نمود. و دیگر داستانیکه در ذیل خلاصه می‌شود: در دلالت باین مطلب رساتر و در اثبات این اصل روشنتر است. می‌گویند: در زمان خلافت عمر بن خطاب t گروهی از جوانان ابن حاطب ابن ابی بلتعه شتر مردی را از طایفة مزینه دزدیند. و پس از کشف سرقت دزدان را نزد عمر بن خطاب t حاضر کردند، و آنان نیز بدزدی اعتراف نمودند، یکی از مسلمانان بنام کثیر ابن الصلت ببریدن دست آن‌ها اشاره کرد، وقتیکه عمر بن خطاب t متوجه شد، حکم این قاضی را نقض نمود. و سپس رو بحاضرین کرد و گفت: بخداوند قسم اگر نبود اینکه من یقین دارم شما این جوان‌ها را بکار وامیدارید، و گرسنه و بی‌چاره نگهمیدارید. حتی اگر یکی از آنان بخوردن حرامی اقدام کند از فرط گرسنگی و درماندگی بر وی حلال می‌گردد. مسلماً این دست‌ها را قطع می‌کردم، و لیکن با اجبار! چه می‌توان کرد؟ و پس از این بیان رو بابن حاتب کرد و گفت: بخداوند قسم اکنون که با این دلیل دست این جوان‌ها را قطع نکردم و چون تو باعث شدی که آنان دزدی بکنند، و من نتوانستم حکم خدا را اجرا کنم، خسارت آن را از تو چنان بستانم که تا زنده ای ناراحت شوی!! و بعد از آن از صاحب شتر پرسید: شترت بچند می‌ارزید؟ گفت: چهارصد درهم، بابن حاتب گفت: برو هشتصد درهم باین مرد بپرداز. بنابراین، با توجه باین داستان تاریخی یک اصل روشن و تأویل ناپذیر بدست می‌آید، و آن این است که آن علتهائیکه موجب ارتکاب جرم می‌گردد، گاهی مانع از اجرای قانون مجازات است، و بلکه تعطیل قانون مجازات در این گونه موارد خود عمل بگفتار پیامبر روشن ضمیر اسلام است، زیرا این رسول هوشمند می‌فرماید که «با وجود شبهه‌ها از اجرای قوانین کیفری دست باز دارید»([1]). پس وقتیکه سیاست اسلامی را در تصویب و اجرای قوانین کیفری بدقت بررسی می‌کنیم، بیک حقیقت مسلمی میرسیم که در درجة اول این نظام بی‌نظیر در دور نگهداشتن اجتماع از علل فساد و اسباب جرم دقتهای لازم را بکار برده است، و با این پیش بینی‌های حکیمانه قوانین کیفری را برای جلوگیری از وقوع جرم تصویب می‌کند. و اطمینان دارد که اینگونه مجازات دربارة کسانیکه بدون مجوز مرتکب جرم می‌شوند، عادلانه است. روی این حساب اگر در اجتماع بحرانی پیش آید که نتواند از وسائل اجبار بجرم و جنایت جلوگیری کند، و یا یک نوع شبهه ای پدید آید که نتوان حقیقت را بدست آورد. در این مورد بهمین لحاظ مجازات ساقط و قوانین کیفری تعطیل می‌گردد. و بناچار داور اسلامی یا مجرم را آزاد می‌کند، و یا نسبت بدرجة اجبار و حدود مسؤلیت مجرم تخفیف داده، بکیفر سبک تری محکومش می‌نماید. مثلاً اسلام در توضیع ثروت آنقدر عادلانه می‌کوشد که بنیان فقر اجتماعی را ویران سازد. چنانکه در زمان کوتاه خلافت عمر بن عبدالعزیز در اجتماع اسلامی فقری نماند، و دولت را مسئول کفالت و سرپرستی افراد قرار می‌دهد. و با قطع نظر از دین و آئین و جنس و رنگ و زمان و مکان همه بشر را در زندگی اجتماعی یکسان میداند، و دولت ناچار است برای افراد اجتماع خود کارهای آبرومندانه ایجاد نماید. اگر دولت از ایجاد و یا بعضی افراد از انجام کار ناتوان شدند باید از خزانه دولت هزینه زندگی آنان پرداخت گردد. و با این ترتیب اسلام از وقوع دزدی جلوگیری می‌کند، و با همة این پیش بینی‌های لازم باز هم در جرمی که اتفاق میافتد تا تحقیق و بررسی کامل و اطمینان حاصل نکند که مجرم مجبور نبوده مجازاتش نمی‌کند، و نیز اسلام نیروی غریزة جنسی را برسمیت می‌شناسد. و میزان فشار و اصرار آن را در وجود انسان بخوبی میداند، اما در آرام ساختن این غول خطرناک از راه مشروع از طریق قانونی اقدام کرده همیشه اسیران شهوت را بازدواج تحریص و تحریک می‌کند؛ و اگر بودجة ازدواج کسی کسر آمد از بیت المال و بعبارت دیگر: از صندوق وزارت دارائی میپردازد، و باین ترتیب در آنجام مراسم ازدواج با مردم همکاری می‌نماید، و همچنین اسلام در پاک نگهداشتن اجتماع از وسائل فریبنده شهوت انگیز شیطانی که انسان را بسوی بدکاری سوق می‌دهد کوشش‌های فراوان بکار می‌برد، و با تعیین و نشان دادن هدف‌های بزرگ که بتواند این نیروی پرجنب و جوش را نجات داده و بسوی خیر و سعادت ابدی متوجه بسازد راهنمائی می‌کند، و با مشغول ساختن اوقات فراغت و بیکاری را بستایش و تقریب پروردگار انسان را دلداری می‌دهد، و باین ترتیب حکیمانه از موجباتیکه جرم را قانونی و مجازات را تعطیل و مجرم را تبرئه کند جلوگیری می‌نماید، و باز هم با همة این پیش بینی‌های احتیاطی بکیفر بزه کاران اقدام نمی‌کند، مگر آنکه یقین بداند که مجرم برای شکستن قانون و هتک احترام اجتماع بعمل نامشروع مبادرت کرده و فقط برای سقوط در عالم حیوانی و فرورفتن در منجلاب شهوات جرم را انجام داده است، و باز هم این گنهکار را بمجازات نمیرساند مگر اینکه چهارنفر شاهد با شرایط بخصوص بجرم او گواهی بدهند. بلی، امروز یگانه چیزیکه بنظر می‌رسد این است که احوال اقتصادی و اجتماعی و اوضاع اخلاقی کنونی همه جا و در همه وقت جوانان را از ازدواج دور و بفساد و جرم و جنایت نزدیک و نزدیکتر می‌سازد. و بعبارت آسانتر: با وضع کنونی بدست آوردن حلال مشکل تر از حرام و ازدواج مشروع گرانتر از حرام نامشروع است، و این یک حقیقتی است مسلم و انکار ناپذیر، و لیکن اسلام تجزیه بردار نیست، یا باید بهمة قوانین آن عمل کرد و مسلمان شد و یا همه را ترک کرد و راه دیگری پیش گرفت، بهر حال هنگامیکه این نظام تابناک زمام حکومت را بدست بگیرد، هرگز این وسائل جنون انگیزیکه جوان‌ها را بپرتگاه سقوط میکشاند در محیط حکومتش، و این زنان شهوت باریکه نونهالان بشر را مرتب و مدام در شهوت زارهای سوزان مینشانند و در عالم بی‌بندوباری سرگردان می‌کنند وجود نخواهند داشت. و هرگز این ستارگان سینماها با بدنهای عریان و شهوت را در صحنه‌های فیلم نمایان نخواهند شد، و این مجله‌های رسوا و این خوانندگان و نوازندگان رسواتر و این فتنه‌های جنون آمیز در سرراه بشر آماده پذیرائی نخواهند بود!!!؟ و همچنین این فقر جان سوز و این تهی دستی توان شکن که جوانان ما را از نعمت ازدواج و از تأسیس سازمان خانواده محروم می‌سازد از ممالک اسلامی بیرون خواهد رفت. واضح است که در این زمان عدالت آمیز یعنی زمان حکومت اسلامی فقط و فقط از مردم فضائل انسانیت و خیر و سعادت مطلوب است. و بدیهی است که آن‌ها نیز بر کسب فضائل اخلاق و رسیدن بمقام عالی انسانیت تواناتر خواهند بود، و دربارة گنهکاران و مجرمین در غیر از محیط عذر، قوانین کیفری با شدیدترین وجهی اجرا خواهد شد. و بهمین ترتیب است رفتار اسلام با سایر کیفرها، برای مراعات احتیاط، اول در دور نگهداشتن اجتماع از آلودگی‌های فساد کوشش می‌کند، و سپس هنگام پدید آمدن شبهه‌ها از مجازات مجرمین دست نگهمیدارد. بنابراین، کدام نظامی در جهان تا باین درجه از عدالت رسیده است؟ یا کدام نظامی را عادلانه تر و منصفانه تر از اسلام سراغ دارید؟ واقعاً آن اروپائیهائیکه مسلمان‌ها در اجرای قوانین کیفری از خرده گیری آن‌ها مسترسند برای آنکه آنان این قوانین را وحشیانه می‌دانند، و در اجرای آن‌ها دربارة فرد احساس حقارت و بی‌احترامی می‌کنند، بعلت اینکه همان اروپائیان هنوز هم در مسئله جرم و کیفر بطور دقیق و از روی حقیقت با منظور اسلام آنشا نیستند؛ و چنان گمان می‌کنند که مانند قوانین مجازات عصر تمدن خود همیشه خطا بوده و در بوته آزمایش اجرا می‌گردد، و روی اصل همین پندار غلط در نظر خود مجسم کرده‌اند که در اجتماع اسلامی همیشه یک قتلگاه خطرناک آماده است، و در آنجا دائم یکی را تازیانه می‌زنند و دیگری را دست می‌برند، و در گوشة دیگر نفس شخصی ثالثی در زیر خروارها سنگ بشماره افتاده و نالة جان سوزش فضا را پر کرده است، اما خوشبختانه امروز همه می‌دانند که این پندار نادرست است. جان، مطلب این است که قوانین کیفری اسلام بجهت سخت گیریهائیکه در اثبات جرم بکار برده شده کمتر بمرحلة اجرا می‌رسد، و بهترین شاهد گفتار ما این است که بخوبی میدانیم در ممالک اسلامی حد سرقت در ظرف چهارصد سال بیش از شش بار اجرا نگردیده و از اینجا بدست میآوریم که تصویب اینگونه قوانین برای پیش بینی و جلوگیری از وقوع جرم و اجرای کیفر بوده و بیشتر جنبة ترساندن در آن‌ها منظور گردیده است. همانطور که آشنا شدن ما بسلیقة مخصوص اسلام در دور نگهداشتن اجتماع از وسائل جرم و فساد قبل از آنکه مجرمی را کیفر دهد ما را بیش از پیش بعدالت اسلامی آشنا و امیدوار می‌سازد، که در موارد خیلی کم این حدود را می‌توان اجرا کرد، پس با توجه باین حقایق انکار ناپذیر دیگر این فرنگیان و فرنگی مآبان هیچگونه دلیلی ندارند که از تطبیق و اجرای احکام اسلامی بترسند، جز اینکه خود همه گنهکار و مجرم و سزاوار کیفر باشند، و جز اینکه در نظام اسلام مجوزی نیست که جرم و جنایت را قانونی بسازد، و آنان را بارتکاب مفاسد تحریک نماید. آری، این قوم در اقدام بجرم و نشان دادن بدنهادی خود اصرار و پافشاری دارند. بلی، در این مورد شبهه ای پیش می‌آید زیرا ممکن است بعضیها گمان کنند که از این بیان معلوم است که هیچ یک از قوانین کیفری در اسلام قانون واقعی نیست. بلکه، دورنمای قانون و مجازات است، ارزش واقعی ندارد، در پاسخ می‌گوئیم که این پندار صحیح نیست، زیرا که وجود این قوانین برای ترساندن افرادیکه در ارتکاب جرم مجوز عاقلانه ندارند، و با وجود این در نهاد خود تمایل بجرم و جنایت احساس و در نفس خود عشق و علاقة مخصوص بفساد درک می‌کنند لازم و ضروری است. بنابراین، هرجا که وسائل تحریک بجرم و فساد آماده بود و این اشخاص با آن وسائل روبرو گردند؛ اول در خاطر خود یک رشته مراجعات پی درپی انجام می‌دهند، و قبل از اقدام بجرم اندیشه‌های کیفر و مجازات و رسوائیهای ناشی از آن را در خلوتگاه فکر بسیج می‌کنند، و سرانجام از ترس مجازات و رسوائی از اقدام بگناه منصرف شده، و بر نفس سرکش خود پیروز و این دشمن داخلی را مغلوب می‌سازند. بلی، حق مسلم هر اجتماعی این است که مادامیکه در راه خیر و سعادت پیش می‌رود و همه را در پرتو عنایت خود میپروراند. از دست درازی ستم و ستمکاران بارواح خود و بعرض و ناموس و بدارائی و ثروت خود آسوده باشد، و اطمینان حاصل کند که هرگز دست تجاوز بسویش دراز نخواهد شد. و بعلاوه بدیهی است که اسلام هرگز از علاج کجرفتاران و آنانکه بدون مجوز عقلی مرتکب جرم می‌شوند هیچوقت خودداری نکرده است، و هر وقت جرمی را کشف کرده مجرم را بدون مجازات آزاد نساخته، و هیچگاه مردم را بچنگال گرگ انحرافات روحی و اخلاقی نسپرده است. این است خلاصه داستان قوانین کیفری در اسلام، که جوانان روشن فکر امروز از دورنمای آن می‌ترسند و بعضی قانون دانان برای اینکه اروپائیان آن‌ها را بوحشیت و انحطاط نسبت ندهند، از دیدن سایة این قوانین حکیمانه فرار می‌کنند!!، آیا این جوانان روشن ضمیر و تحصیل کرده و این قانون دانان عالی مقام تاکنون توانسته‌اند حکمت و فلسفه این تشریع درخشان را بخوبی درک کنند!!؟ البته، پاسخ این پرسش‌ها را باید در ضمیر خود آن‌ها جستجو کرد.




[1]- عبد الله بن عباس این را روایت نموده است. نگا: فصلی را بهمین عنوان در کتاب «قبسات الرسول».

اسلام و ارتجاع

اسلام و ارتجاع

روشنفکران امروز در مقام اعتراض به مسلمانان می‌گویند: آیا شما می‌خواهید که ما افکار و وجدان خود را تعطیل و تبعید کرده و خود را با اوضاع کهنه و فرسوده مقید سازیم که در محیط امروز پذیرفته نبوده، و ارزش خود را از دست داده و با زندگی جدید و منطق صحیح سازگار نیست؟ آیا می‌خواهید باز هم با آداب و رسومی بسازیم که برای غیر از محیط ما بوجود آمده؟ و با زندگانی مردم محیط خود سازگار بوده، و مأموریت خود را انجام داده و وظیفه خود را بپایان برده است؟ و امروز در ردیف وسائل ارتجاع قرار گرفته و از موانع تمدن و ترقی بشمار آمده؟ و از وسائل سلب آزادی بشر محسوب می‌گردد؟.

در دنیای کنونی باز هم شما بتحریم ربا اصرار دارید؟ در صورتی که امروز با یک ضرورت شکست ناپذیر اقتصادی است که هرگز اقتصاد جهان مترقی نمی‌تواند از آن بی‌نیاز بماند، باز که بر جمع و تقسیم زکات بر مستمندان محلی علاقه دارید؟ و حال آنکه موضوع زکات علاوه براینکه بشخصیت و آبروی فقرا لطمه میزند، و همة مستمندان محل می‌دانند که فلان ثروتمند در باره آنان بذل و بخشش می‌کند، در نتیجه همیشه خود را در مقابل آن کوچک و حقیر شمرده، و در مقابل قدرت و نفوذش ستایش خواهند کرد و با قوانین و نظام دولتهای مترقی امروز سازگار نیست!!.

و همچنین برای برچیدن بساط می‌و میگساری قمار و قماربازی هنوز هم اصرار میورزید؟ و از اختلاط زن و مرد تشکیل مجالس شب نشینی و رقصهای دسته جمعی اجتناب دارید؟ و هنوز هم رفاقت و دوستی پسران و دختران جوان را ننگ و عار میدانید؟ و حال آنکه همة این مسائل از لوازم ضروری اجتماعی بوده و ممکن نیست بشر امروز از آن بی‌نیاز باشد، و از لذائذ آن بهره برداری نکند، زیرا که این امور یک رشته جهش و جنبش است، بسوی ترقی و بناچار باید پیش بیاید و یک سلسله جبر تاریخ است که بعقب بر نمی‌گردد، وای بر شما ای مسلمانان چه سیر معکوس و عقب گرد عجیبی را پیش گرفته و مردم بیخبر را بسویش میخوانید. این بود خلاصة داستان یاوه سرایان شبهة ارتجاع در اسلام. اما گفتار این گروه روشنفکر را دارای دو عنوان می‌توان فرض کرد، از طرفی صحیح و درست و از طرفی غلط و نادرست باین ترتیب صحیح است که اسلام ربا را حرام کرده، و لیکن غلط است که ربا یک ضرورت شکست ناپذیر اقتصادی است، بر همگان واضح است که امروز در عالم دو نظریه بزرگ اقتصادی وجود دارد که سازمان خود را از اول بر پایه ربا پی ریزی نکرده‌اند؛ و آن‌ها عبارت از نظریة اسلام و نظریة کمونیستی است، با آن همه اختلافهای فاحش که در اصول و فروع باهم دارند، با یک فرق بزرگ که نظام کمونیستی امروز همة نیرو و قدرتیکه بتواند نظام و اقتصادیات خود را اجرا کند در دست گرفته و برای پیشرفت مقاصد خود آن‌ها را بکار انداخته و اسلام هنوز همة نیروی خود را بسیج نکرده است، و با وجود این هر روز رو بتکامل می‌رود.

آری، بحکم طبایع موجودات جهان و بمقتضای دلیل هائیکه امروز در آن انقلابات و مبارزات نقاط مختلف عالم دیده می‌شود اسلام سرانجام بآن قدرت عالمگیر خود خواهد رسید، و همة این مبارزات دامنه دار و این انقلابات پی درپی از یک جنبش جدید و عمومی اسلامی نوید می‌دهد.

و بدیهی است هنگامیکه اسلام حکومت رسمی خود را آغاز نماید، در اولین فرصت اقتصادیات خود را براساس غیر از ربا استوار خواهد کرد، زیرا که ضرورتهای اقتصادی هرگز نمی‌تواند آن را عاجز کند تا بتصویب قوانین ربا ناچار گردد، چنانکه امروز کمونیست‌ها نظام خود را با ربا توأم نساخته‌اند. و این ضرورتهای ضرورت نما آن‌ها را از پیش رفت مقاصد خود عاجز ننموده است. بنابراین، ربا از اول یک امر ضروری نبوده که دنیای امروز نتواند از زیربار آن شانه خالی کند. بلکه، فقط ضرورتی است در عالم سرمایه داری، زیرا که این رژیم استعماری بخیال خود نمی‌تواند بدون ربا پایدار بماند و با وجود این دانشمندان بزرگ اقتصادی در دنیای سرمایه داری مانند دکتر شاخت امرور برعلیه نظام ربا سخن می‌گویند: و رسماً اعلام میدارند که نتیجة حتمی ربا در جهان این است که سرانجام و بامروز زمان ثروت در دست عدة کمی از مردم انباشته و رفته رفته مجموع اجتماع بشر از آن محروم گردد، و در اثر تورم ثروت میلیونها نفر بشر ببندگی و بردگی طبقة ممتاز ثروتمند و سرمایه دار درآیند، و ما بدون خواندن علم اقتصاد مصداق این بردگی شوم را در دنیای سرمایه داری امروز بخوبی درک می‌کنیم. آری، یکی از بزگترین معجزات اسلام این است که اصل ربا و احتکار را که محکمترین پایه‌های سرمایه داری است، هزار سال پیش از پیدایش نظام سرمایه داری قدغن کرده است، زیرا آن خدای که این دین را فرستاده و آن خالقیکه این نظام را وضع نموده همة ملت‌ها را یکسان میدید، و همان خدای دانا و توانا بخوبی میداند قطع نظر از اینکه ربا موجب بروز کینه و انگیزش دشمنی و اختلافات اخلاقی ملت‌ها است عاقبت چه زیانهای جبران ناپذیری در عالم اقتصادی خواهد داشت.

عجب از عجبتر این است که یک نویسنده مسلمان مصری در یکی از مجلات هفتگی برای اینکه اسلام در تحریم ربا پافشاری نموده و از آن انتقاد می‌کند!! در صورتی که خود او از آئین کمونیستی که براساس غیر ربا استوار است با آغوش باز استقبال می‌کند، و روزی از اسلام انتقاد کرده که عالم سرمایه داری از ترس عواقب خطرناک ربا کم کم و بتدریج خود را بکمونیستی نزدیک ساخته و بلکه، بنرمی و نهانی تبدیل بکمونیستی می‌گردد. پس روی این اصل موضوعیکه این نویسنده روشن فکر عنوان کرده خودش از روی فهم و ایمان بآن نگرویده است. بلکه، فقط غرضش این است که از روی شهوت نفس و بدون اراده صحیح آنهم یورشی باسلام برده و از این راه خود را بقافله روشنفکران امروز رسانده باشد.

باز هم یکی از عجایب روزگار این است که یکنفر وزیر مسلمان که جوانی خود را در صورت دین و در لباس مسلمانی گذارنده است، برای جلب خوشنودی سرمایه داران بیگانه و خوش آیند اربابان سرمایه دار، در مقام رفع تهمت جمود فکری از اسلام چنین می‌گوید: «اکنون دیگر آنوقت فرا رسیده که اسلام برگردد، و ربا را در جهان قانونی و رسمی اعلام کند، تا ما بتوانیم خود را با تحولات نوپدید تمدن روز که با ربا پایه گذاری شده هم آهنگ سازیم، و از کاروان تمدن بشریت امروز عقب نمانیم». و با این ترتیب رضایت سرمایه داران و خوشنودی اربابان خود را با غضب پروردگار قهار بدست آورده است، و اگر این شخص بگفته خود مؤمن و اینطور از تحولات اقتصادی استقبال می‌کند. مسلماً نادانترین مردم است که تاکنون بتحول اقتصادی گرویده است. بلی، واقعاً امروز ربا نسبت بوضع ما مسلمانان یک ضرورت ذلت زاست، زیرا که امروز اقتصادیات ما بطور کلی بوامهای سنگین بیگانگان تکیه کرده است، اما تن دادن اجباری باین صورت ننگ بار تا مدت عمرش بگذرد چیزی، و ایمان آوردن بآن تحولات و پیشرفت‌های خیالی چیز دیگری است، و اگر آن روز فرا رسد و مسلماً هم خواهد رسید که اقتصاد ما در همه عالم استقلال پیدا کند و بتواند روی پای خود بایستد و روابط ما با سایر دول و ملل عالم براساس آزادی متقابل باشد نه براساس ذلت کرنش و ستایش، در چنین روزی بخواست خدا اقتصاد خود را روی قواعد اسلام بپا داشته و ربا را حرام خواهیم ساخت، و عاقبت روزی بجهان و جهانیان پیشرو و رهبر شده و مترقی‌ترین اوضاع اقتصادی را بدنیای آینده نشان خواهیم داد. اما موضوع زکات در فصل گذشته بتفصیل در باره آن سخن گفتیم، بطوریکه دیگر مجال شبهه و تردید در اوصاف آن نماند، در آنجا گفتیم که آیا زکات احسان است که از طرف ثروتمندان بفقرا داده می‌شود و یا یک حق قانونی ملی است که دولت از جانب پروردگار قانون گذار اغنیا را بپرداخت آن مأمور ساخته است، فقط شبهه در اینجا در محلی بودن زکات است. و بعبارت دیگر می‌گویند: چرا باید زکات در محل خود تقسیم شود و بدولت مرکزی حمل نگردد؟

آری، انسان به سفاهت و نادانی اینگونه مردم روشنفکر باید بخندد!! زیرا آنان وقتیکه میبینند یک نظامی سر از گریبان دنیای غرب متمدن امروز بدر آورده از خوشحالی در پوست نمیگنجند، و برای بزرگ داشت آن از تعجب دهنها را تا بناگوش باز کرده و تحولات غلط تمدن جدید را یک الهام شکست ناپذیر آسمانی می‌دانند، در صورتی که همان نظام از طریق اسلام وارد شده و بخیال همین روشنفکران بی‌فکر رمز عقب ماندگی و انحطاط و جمود فکری جامعه معرفی گردیده است.

آخرین تحول و بهترین پیشرفت‌های نظام اداری در امریکا عدم مرکزیت کامل، و خود مختاری عالی محلی در همه ایالت‌های جمهوری متحده است. باین ترتیب که هر دهکده دارای یک وحدت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است که در حدود خود آن را با شهرستان و شهرستان را با استان و استان را با حکومت مرکزی ایالات متحده مربوط می‌سازد، و در این واحدهای استقلالی مالیاتیکه انجمن‌های محلی دهستان با نسبت معین مقرر کرده‌اند، بصندوق دارائی محل پرداخت می‌گردد، تا در رفع احتیاجات خود محل مانند تعلیمات فرهنگی و امور بهداشتی و وسائل مخابراتی و سایر خدمات اجتماعی بمصرف برسد، و پس از برداشت این مخارج اگر چیزی اضافه ماند، بحکومت شهرستان و یا استان تحویل می‌دهد، و در صورت کسر بودجه نیز از همانجا کسری را جبران می‌کنند و این نظام بسیار عالی است، زیرا امور اداری را عملاً توزیع می‌کند تا همة بارسنگین بعهده حکومت مرکزی که مسلماً نمی‌تواند از نیازمندی‌های واحدهای کوچک و دور افتاده اطلاع دقیق بدست بیاورد، و یا بجهت دور افتادگی آنطوریکه اهل محل می‌توانند حکومت مرکزی نمی‌تواند بآنجا رسیدگی نماید. جای شگفت است که روشنفکران تحصیل کرده ما امروز برای این نظام از تعجب و خوشحالی در پوست نمیگنجند، و در نظر آنان خیلی تازگی دارد.

در صورتی که اسلام عقب مانده هزار سال پیش باین نظام رسید و عمل کرد. زیرا که اسلام یگانه نظامی است که اخذ و مصرف مالیات را محلی قرار داد، و اضافه از مخارج محلی را بصندوق دارائی ملی که بنام صندوق بیت المال خوانده میشد ارسال و کسری بودجه‌های محلی را نیز از همین اندوخته‌های ملی تأمین می‌کرد، و این همان اصلی است که اسلام برای توزیع عمل و نگهداری عدم مرکزیت در نظام حکومت مقرر کرده است، و همان است که روشنفکران امروز برعلیه آن لبور میچینند، زیرا در نظر آنان اسلام موجب انحطاط و باعث عقب افتادگی است.

آری، شب پره بجهت ضعف باصره از دیدن نور خورشید ناراحت است. اما قانون توزیع زکات را ما در فصل‌های گذشته مفصل بیان کردیم، در آنجا گفتیم که در نظام اسلام لازم و حتمی نیست که آن را بصورت نقد و یا جنس باید بمصرف اهل زکات برسانند، هیچ مانعی ندارد که پس از تأمین زندگی کسانیکه در اثر ناتوانی و پیروی و یا طفولیت از انجام کار عاجزند. بصورت تأسیس بیمارستانها و مدارس و سازمانهای خدمات اجتماعی بمصرف برسد. بنابراین، اگر ما اسلام را در اجتماع حاضر اجرا و تطبیق کنیم بخوبی پیداست که بجز ایجاد و ادارة همان واحدهای کوچک محلی که با توابع و حدود خود بترتیب بمراکزاستانها و دولت مرکزی و بهمة عالم اسلامی و سرانجام بهمة این جهان پهناور پیوسته می‌گردد، چیز تازه ای انجام نداده ایم، و در این صورت ما ملت اسلامی بهمة تحولات و پیشرفت‌های ملل جهان که روشنفکران امروز را بتعجب و حیرت انداخته پیشرو و پیش قدم و از همه بهتر و زودتر بترقی و تمدن نزدیک شده ایم.

اما می‌و میگساری و قمار و قماربازی و اختلاط زن و مرد را بدون تردید و واقعاً اسلام از اول قدغن کرده است، و باز هم در تحریم آن‌ها اصرار دارد، گرچه زنان و مردان روشنفکر امروز هر اندازه هم ناراحت باشند و بدیهی است که رشته بحث و جدال در این باره بدرازا میکشد و لیکن ما مسئله را از نزدیکترین مأخذ خود مطرح میسازیم؛ و دربارة رسوائی شراب بس است که در پارلمان کشور فاسق فرانسه که هنوزهم از مستی باده هوشیار نگردیده است یک بانوی نمایندة پارلمان لایحة تحریم مسکرات و باده گساری را بپارلمان تقدیم و فوریت تصویب آن را از نمایندگان می‌خواهد!! آری، همان یک شاهد زنده تاریخی در رد یاوه سرائی‌های زنان و مردان باده پیما و سرمست عصر جدید تمدن ما را بس.

من در اعماق ضمیرم نسبت به مسکرات کوچکترین احترامی احساس نمی‌کنم، اما همین اندازه میدانم که اصل میگساری نمودار حال یک اجتماع مریض و یا یک شخص بیمار است، زیرا اجتماعی که اختلاف طبقاتی آن بحد اعلا می‌رسد که در اثر آن گروهی در عیاشی و خوشگذرانی و فسق و فجور روانکش و خارج از اندازه زندگی کند، مسلماً اینگونه زندگی نیازمند بیک رشته سرور و شادکامی مصنوعی خواهد بود و در مقابل زندگی طبقه دیگری توأم با محرومیت کافرکیش و یا همدم با ذلت‌های خفقان آور خواهد بود، و بدیهی است که چنین زندگی نیز احتیاج مبرمی باین سرگرمی‌های نامرئی و راه زنان کاروان عقل و شعور دارد تا بیاری آن‌ها انسان بتواند اندکی خود را از این فشار ننگین آسوده بسازد، و بعبارت واضح تر: از فشار سیاه روزی و بدبختی ننگین زندگی اندک زمانی خود را از عالم انسانیت دور کند!! در اجتماعیکه برای بدست آوردن لقمة نانی کوشش‌های بیفایده ظالمانه مشاعر انسان را از کار بیاندازد، در اجتماعیکه سپاه غصه‌ها و تلخکامی‌ها از همه جانب بانسان حمله آغازد و افکار پریشان نسبت بحال و آیندة تاریک زندگی او را تاریکتر بسازد، و محرومیت از حقوق با همه وسائل و ابزار لازم در اطرافش حلقه بزند، و برای گرفتن انتقام شیطانی هر ساعت صدای خوفناک و وحشت بار فشار زندگی در گوش انسان طنین اندازد. البته، این عوامل شخص محروم را برای تفکر در دورنمای یک زندگی ایده آلی در سایه دیوارها و رهگذرها مدت‌های زیاد بتوقف و نشستن طولانی غم رنگ ناچار می‌سازد.

بخوبی پیداست که اینگونه اجتماع بشراب و باده و سایر مواد مخدره پناه خواهد برد، تا برای رهائی از افکار پریشان زندگی در عالم خیال و اوهای نقشة یک عالم خالی از این بدبختی‌ها را طرح کرده و مدت کوتاهی خود را در آنجا مشغول بسازد.

ولی، با وجود این بی‌پرده باید گفت که هیچ یک از این بهانه‌ها میگساری و باده پیمائی را قانونی نخواهد ساخت، بجهت اینکه وجود باده و می‌خود دلیل بر بیماری اجتماع است و برای برانداختن این فساد نیز خود آن رهبر مبارزه است. آری، اسلام روزی که شراب را اکیداً قدغن کرد این بهانه هائیکه بصورت دلیل و برهان بشر را بمیگساری و باده نوشی تحریک می‌کند نادیده نگرفت. بلکه، اول برای از بین بردن این بهانه‌های دلیل نما اقدام و پس از آن تحریم مسکرات را رسماً اعلام نمود. بنابراین، سزاوار است که تمدن جدید روش معالجة بیماریهای داخلی اجتماع را از اسلام فرا گیرد؛ تا بداند که اسلام چگونه با نظم صحیح اقتصادی و اجتماعی و تربیت روحی و فکری و جسمی این مرض‌های هستی سوز را نابود می‌سازد. تمدن امروز بجای اینکه اسلام را بباد انتقاد و ناسزا بگیرد باید این تعلیمات حکیمانه را از آن یاد بگیرد و در راه بهبود و علاج بیماران خود بکار ببندد.

اما مسئلة قمار بر همگان روشن است که در جهان بجز بی‌خردان و عده‌ای از زنان و مردان خودسر کسی از آن راضی نبوده و نخواهد بود، و بهمین جهت احتیاج نداریم که در بیان رسوائی آن سخن بگوئیم: بلی، یگانه چیزی که باعث انگیزش بحث وجدال هست و در اطرافش سخنها بدرازا باید گفت: مسئلة اختلاط زن و مرد است. مرتب از هر سو ناله‌های غم رنگی بگوش می‌رسد که تا کی ما در حال عقب افتادگی زندگی کنیم؟ و تا کی راه تمدن و ترقی را بروی خود ببندیم؟ تا کی خود مانع از پیشرفت کار خود باشیم؟ و از این قبیل سخنهای پریشان فراوان گفته می‌شود، در جواب آنان بی‌پرده باید بگویم: از ما بتمدن شکست ناپذیر فرانسه سلام برسانید! زیرا آنجا مهد تمدن و سرزمینی است که عاشق و معشوق در هر رهگذری دست عشق بگردن یکدیگر انداخته و مانند بادام دومغز درهم فرو رفته‌اند، سرزمینی است که شیفتگان عشق مانند علفهای هرزه بهم پیچیده و غرق در بوس و کنار شده، از خرمن عشق بهره بر میدارند. و هرگز تماشای رهگذران متمدن صفای محفل آنان را تیره نمی‌سازد، عجبتر اینکه پلیس فرانسه در آن عشقگاه پاس میکشد، تا از مزاحمت رهگذران آنان را حراست کند، پاس می‌دهد که مبادا باین عاشق و معشوق متمدن قبل از انجام شیرین کاریهای خود گزندی برسد!! و فنون بازی آنان ناتمام بماند! تمدن در این سرزمین بحدی رسیده که وای بحال کسانیکه بسوی اینگونه عاشقان بیدل با دیده انکار نظر کنند، زیرا که این ناظر بلا فاصله از طرف جامعة متمدنین با حقارت و بدبینی سرکوب خواهد شد.

همچنین سلام ما بر آن تمدن نوپدید آمریکا باد؛ سرزمینی که ملت در آنجا بی‌پرده زندگی و بی‌پرده سخن می‌گوید: و هرگز در زندگانی خود سرگردان و دو دل نیست، مردم آنجا چنان پنداشته‌اند که غریزه جنسی یک امر ضروری بیولژی است، و بهمین جهت ضرورت غریزه را برسمیت شناخته و راه‌های آمیزش جنسی را از هر سو هموار و آسان نموده و نگهبانی و سرپرستی اجتماع خود را بدست غرایز سپرده‌اند، در آن اجتماع بهشتی!! هر پسری را دختری و هر دختری را پسری رفیق است، همه جا باهم آمیزش کرده باهم داخل و خارج می‌شوند، باهم بتماشاگاهها رفته و بتفریحهای نهانی پرداخته و یکدیگر را از فشار ضرورت جنسی آسوده ساخته، و از زیر بارسنگین شهوت خود را نجات می‌دهند، تا دیگر جسم و جان و اعصاب جوان امریکائی در زیر فشار ناراحت نگردد، و چون فردا فرا می‌رسد آزاد و بی‌نیاز و سرشار از نشاط از تفرجگاه برگشته هر یک بکار خود مشغول شده و برای پیشرفت زندگی بشریت بکار و کوشش میپردازند تولید می‌کنند و اندوخته می‌سازند.

سپس باز پی کار خود رفته به راز و نیاز میپردازند و بهمین ترتیب ملت متمدن امریکا همه روزه به ترقی و تمدن خود مشغول است، تا خدا میداند که بکجا خواهد رسید!! بلی، صحیح است که تمدن در قاموس اهل تمدن امروز جز این نیست، اما پوشیده نماند لازم بتوضیح نیست که ملت متمدن و رشید فرانسه همان ملتی که دیدیم و شنیدیم روزی که دولت نازی آلمان نخستین ضربت را بر پیکر تن پرورش حواله کرد، ذلیلاً نه پشت خود را خم نمود، و بذلت و خواری تن داد نه برای این بود که استعداد و وسائل جنگی آن ناقص بود. بلکه، برای این بود که ملت فرانسه یک ملت تن پرور و عیاش و بی‌شخصیت بود، نتوانست از حریم خود دفاع نماید، ملتی بود که در منجلاب شهوات و رسوائی تاچانه فرو رفته و تجملات فریبنده تمدن او را آواره ساخته بود، در میدان نبرد از فرو ریختن ساختمانهای آسمان خراش و از ویران شدن رقاصخانه‌های شهرزیبای پاریس می‌ترسید، آری، می‌ترسید که بمبهای مخرب دشمن آن‌ها را فرو ریزد و جنگیدن با دشمن بقیمت ویرانی کاباره‌ها و با از دست رفتن وسائل عیاشی و تن پروری تمام شود.

آیا این همان تمدن نوپدید نیست که روشنفکران بیفکر روز ما را از جان و دل بسوی آن میخوانند، و یا فریب خورده‌اند و نمی‌دانند که چه‌ها می‌گویند: آن امریکائی که در نظر غفلت زدگان مترقی ستاره تمدن و ترقی نمودار شده چندی پیش در یکی از شهرها سرشماری کرد و در کار دوشیزگان محصل دقت بسزا نموده. معلوم شد که سی وهشت درصد از محصلین مدارس متوسطه آبستن هستند، و این نسبت در میان محصلین دانشکده‌ها و دانش سراها کمتر از مدارس متوسطه است، زیرا که هرچه سطح معلومات دانشجویان بالا رفته تجربه بیشتر اندوخته و بهتر می‌توانند از وسائل جلوگیری از آبستنی استفادة نمایند. آیا این همان تمدن است که روشنفکران عصر حاضر ما را بسوی آن میخوانند و افتخار رهبری این دعوت را بعهده دارند، و یا یک قافلة فریب خورده‌اند سخنی را می‌گویند که خود نمیفهمند.

بلی، نجات دادن اعصاب از زیر بارسنگین غریزة جنسی یک هدف بس عالی است، و اسلام نیز کاملترین عنایت خود را در این باره مبذول داشته است، زیرا پیش از آنکه امریکائی متمدن این هدف عالی را با تجربه‌های نادرست کشف کند اسلام بخوبی می‌دانست که مشغول شدن دختران و پسران غرب بمسائل جنسی آنان را همین اندازه از کار و تولید باز داشته و در میدان تاریک غریزه جنسی زندانی می‌کند، و در نتیجه از کار و کوشش و از پیش رفت زندگی سعادتمند باز میمانند، تا وقتیکه پیروزانه از این میدان ننگین بر گردند و وقتی هم که بر گشتند دیگر بشر سالم نیستند. بلکه، دوباره فردا همان خواهند بود و سرانجام نه فردا تمام می‌شود و نه انتظار بپایان خواهد رسید، و با این ترتیب بشر متمدن امریکائی در منجلاب شهوتهای حیوانی سقوط و از محیط پاک بشریت بیرون شده است.

اما آن هدفیکه در نظر طرفداران متمدن امروز صحیح و شایسته است که همه وسائل سالم در بدست آوردن آن بکار آید، و در اثر آن اجتماع ناآلودة بشر را آلوده و دختران و پسران جوان را در هر کوی و بر زن چنان آزاد بگذارند تا مانند چهارپایان برای خاموش نمودن سوزش شهوت در هر رهگذری روی هم بپرند و کام دل بستانند، هرگز راه صحیح این کاروان نبوده و تا ابد هم نخواهد بود، و تاکنون هیچ عاقلی این قانون را تصویب نکرده است.

پس بنابراین، وقتیکه دیدیم نتیجة آن همه تولید مهم آمریکا این همه هرج و مرج اخلاقی است و اسیران غفلت آن را یک روش صحیح می‌دانند باید اول بدانند که آن فقط یک تولید مادی و آنچنان مهم نیست، زیرا ممکن است روزی برسد که انسان مصنوعی در این باره بشر را از انسان زنده بی‌نیاز نماید. و بعبارت دیگر: عروسک پلاستکی بجای عروس واقعی استخدام شود که هم ارزانتر و هم بشر را از دست مادر زنها آسوده می‌سازد.

و اما در پیشرفت افکار عالی و اصول انسانیت چه عرض کنم!!؟ ملت آمریکا همان ملتی است که هنوزهم با سیاه پوستان بومی هم وطن خود آنگونه وحشیانه رفتار می‌کند، و سیاه چهرگان را با بدترین نوع بردگی که در تاریخ بشر بی‌سابقه است استعمار می‌نماید!! ملت امریکا همان ملت متمدن است که در تمام نقاط جهان همه قضایای استعماری را از نزدیک و دور عملاً برسمیت می‌شناسد، واضح است آن سقوط و تنزل شخصیت را که در شهوترانی و پرستش غریزة جنسی نمودار است، و آن تنزل اخلاقی که در استعمار کردن ملت‌ها و ببندگی کشیدن بشریت نمایان است با اوصاف درندگی و حیوانیت فرقی نتوان گذاشت، و این دو صفت ناستوده را از یکدیگر جدا نتوان شمرد، زیرا که هردو تنزل شخصیت و سقوط انسانیت است، چگونه ممکن است که متمدن نمایان عصر حاضر بآن پناه ببرند،؟ اما آن بجهت و سروریکه هنگام خودنمائی زن با بدن عریان و نیمه عریان باجتماع دست می‌دهد واقعاً یک نوع سبک مغزی و خودسری است که از هر سو سوخته دلان عیاشی را بخود متوجه نموده و افکار و ضمایر جگرسوختگان هوسرانی را مشغول خود می‌سازد، و بدون تردید اینگونه شادکامی در این جهان متمدن فراوان وجود دارد و همه می‌دانند که سفره‌های رنگارنگ پر از طعامهای گوناگون بهتر از سفرة یک رنگ و مکرر روزانه است.

و لیکن، بی‌پرده باید گفت که هدف اصلی بشریت از اول بالاتر از این بوده و برای توضیح بیشتری ناگزیریم که حدود هدف‌های منظور را تعیین و بیان کنیم، اینک باید بدانیم که آیا مهمترین مقاصد و عالی‌ترین هدف‌ها این است که فقط دائم از شادکامی و سرور زودگذر بهره برداریم و سایر هدف‌های زندگی را نادیده بگیریم؟ و بازهم باید ببینیم که تاکنون از قدیم و جدید کسی را سراغ داریم که لذت و محبوبیت شهوت را انکار کند؟ و بگوید که در نظر مردم محبوب و خوش آیند نیست!! و اگر جز این است پس چرا آن‌ها را در قاموس‌ها لذت آور نامیده‌اند؟ همه می‌دانند که شادکامی و کامرانی ارمغان تازة نیست که ملت‌های متمدن غربی در قرن بیستم بدست آورده باشند. بلکه، پیش از این ملت‌های متمدن یونان و ایران و روم کاملاً بآن آشنا بوده و در این منجلاب تاچانه فرو رفته بودند، سپس هیچ میدانیم که سرانجام آنهمه شهوت رانی‌ها چه شد؟ آری، هر یک از این دولتها که در دوران قدرت و عظمت خود در این گرداب ناستوده بغرقاب افتادند عاقبت از کار وکوشش و از تولید و بهره برداری باز ماندند و از دیدن شکوفه‌های روح پرور زندگی محروم گردیدند، و بارزترین نمونة آن در سرزمین فرانسه دیده شد و خلاصه در هر نقطة عالم در مدار تاریخ بشر که زندگی با فساد و شهوت پرستی توأم گشته نتیجه همین بوده است و بس!! آری، این سنت دیرین و لایزال خدائی است، در این ستاره خاکی که هرگز دست تغییر و تبدیل بآن نرسیده و نخواهد رسید.

بلی، دنیای غرب تازه بدوران رسیده، این نیرو و قدرت مادی را تازه بدست آورده نیروی علم و صنعت، نیروی کار و کوشش و تولید تازه نصیبش شده و این باد غرور و نخوت شهوت و شهوت پرستی مرتب بدماغش دمیده می‌گردد، تا روزی که بانحطاط برسد و هم اکنون قسمتی از آن در غرقاب انحطاط فرو رفته و بقیه نیز در حال و در راه انحطاط و سقوط است. و لیکن ما مسلمانان امروز دارای هیچگونه نیرو و قدرتی نیستیم زیرا که این شرایط و مناسبات اجتماعی و سیاسی هستی سوز که متجاوز از دو قرن است ما را احاطه کرده هرگز بصلاح ما نبوده و هیچوقت اجازه نداده تا بتوانیم قدرتی بدست آریم، و در پیشرفت مقاصد خود بکوشیم. بنابراین، از افتادن بگودال شهوات از راه تقلید بنام تمدن و ترقی چه سودی میبریم، و یا بنام فرار از تهمت ارتجاع و جمود فکری چه فایدة بدست میآوریم؟ تاکنون از این افکار جز مستی و سرگردانی سودی نبرده ایم، و مسلماً هرچه با این آلودگی پیش برویم علاوه براینکه سودی نبرده ایم در منجلاب فساد و در غرقاب بدبختی بیشتر فرو خواهیم رفت، هرچه تیزتر و عنان گسیخته تر برویم زودتر بهلاکت خواهیم رسید!، بدیهی است که هر نویسنده و هر متفکر آزادی که ما را بآزادی از آداب و رسوم خود بخواند تحت هر عنوانی و بهر نامی که بخواند، بطور یقین او یکی از پیام آوران و خدمت گذاران استعمار است، خواه از اول بقصد خدمت باستعمار دعوت کند و یا بطور ناآگاه و بدون اراده این مأموریت را بانجام برساند، در صورتی که خود استعمار و استعمارگران این نویسندگان و این آزادفکران را بخوبی می‌شناسد، و ارزش خدماتی را که در گمراه ساختن ملت‌ها انجام می‌دهند بهتر از خود آنان میداند و همه کس میداند که چگونه جوانان ملت‌ها را با بحث و گفتگو در باره بهجت و سرور و عیاشی و شادکامی مشغول می‌سازند، و بهمین جهت پاداش بسزائی از طرف استعمارگران نسبت بنوع و مقدار خدماتیکه در مجله‌ها و روزنامه‌ها و کتابها منتشر می‌کنند، و یا در سازمانهای دولتی بکرسی مینشانند دریافت میدارند، و این خدمت گذاران از دو حال بیرون نیستند یا از اهل مکر و حیله و از سرسپردگان استعمارند و یا غفلت زده و فریب خورده‌اند، قصد آنان خدمت باستعمار نیست، و لکن در خارج کردارشان بنفع استعمار انجام می‌گردد، گاهی می‌گویند: بوضع زنان متمدن غربی با دقت نگاه کنید، ببینید چگونه در جامعه از یک مقام پستی بمقام ارجمندی رسیده‌اند، و چگونه از آن ذلت جان سوز بدر آمده و خود را بکاروان بشریت رسانده و وظیفه خود را بطور شایسته انجام می‌دهند. ما در سابق از این آزادی تحت عنوان زن در اسلام بتفصیل سخن گفتیم، و اینجا نیز اضافه می‌کنیم که مسلماً بیرون جستن زن از محیط زندگی خانوادگی برای بدست آوردن کار و ظاهر شدن آن در مظاهر اجتماعی برای وی تجربه‌هائی اندوخته و جرئت بیشتری داده و بر احساسات و طنازی او افزوده است، و بطور یقین اگر بکارهای مهم و با ارزش مادری و بتربیت فرزندان خود مشغول میشد، هرگز باین اندازه پرروئی نمیرسید، و هیچگاه نمی‌توانست تا این حد طنازی و دلربائی کسب نماید.

همة این مطالب صحیح است اما ما از روشنفکران و طرفداران زن می‌پرسیم که آیا واقعاً این جرئت و خودنمائی چیزی برهستی و شخصیت زن افزوده است؟ و یا شخصیت او را از جهتی در ظاهر بالا برده؟ و لکن بهمان نسبت واقعاً از جهات دیگری ارزشهای زیادی را از دستش گرفته است؟ و بازهم بتکرار میپرسیم: آیا این جسارت و خیره سری چیزی را بارزش و آبروی اجتماعی زن بخاطر وی افزوده است؟ و یا بخاطر این است که با نشان دادن اندک سودی سرمایة هستی را از دستش بگیرد. بلی، جای گفتگو نیست که زن در عالم غرب برای مرد رفیق شایسته و یارصدیق است، از احساسات عاشقانه و نیازمندی‌های کامیابی او با جان و دل استقبال و در آسان نمودن پارة مشکلات با وی همکاری می‌کند، اما با وجود این از انجام وظیفة یک همسر شایسته و مادرمهربان عاجز است و در انکارکردن این حقیقت ناله‌های تبداران تمدن پرستان روز و طرفداران سینه چاک جامعة زنان بیفایده است، زیرا اینک حقایق آمار رسمی کشور آمریکا بر صدق گفتار ما شاهد است که در آنجا مطابق آمار رسمی دولت نسبت طلاق به چهل درصد بالغ گردیده و البته این نسبت بزرگ از آیندة خطرناکی نوید می‌دهد، و از انحلال روابط زناشوئی و سازمان خانوادگی حکایت می‌کند، گرچه در اروپا نسبت طلاق از امریکا کمتر است ولی رفیق گرفتن و عاشق جستجو کردن یک کار معمولی و رسمی و در میان مردم اروپائی معروف است، پس اگر زنان امریکائی و یا اروپائی همه کاردان و شایسته بودند باین معنی که می‌توانستند در تشکیل یک خانواده و رعایت آن استقلالی بدست آورند، هرگز اینقدر طلاق در امریکا و این همه فرار از خانه و خانواده و زناشوئی در اروپا دیده نمیشد، و اما وظیفه درخشان مادری که دربارة آن بتفصیل گفتگو کردیم و گفتیم که مشغول شدن زن بکارهای خارج از وظیفة خود چه زیانهای جبران ناپذیری در بردارد. و آن همان است که زن امروزی را بخود مشغول ساخته و دیگر فرصت نمی‌دهد که او بوظایف مادری قیام نماید، زیرا زنیکه از فشار کار خسته و فرسوده شده دیگر در اعصاب خود تاب و توان انجام وظیفه مادری نخواهد یافت، و در وجودش استقبال زحمات بیش از این نخواهد شناخت، در اینجا باز از روشنفکران امروز میپرسیم که آیا مجموع سازمان بشریت با قطع نظر از عیاشی و خوشگذرانی تاکنون در این اختلاط سودی برده است؟ آیا راه یافتن چند نفر زن در پالمانها، وزارت خانه‌ها، و سازمانهای دولتی در عالم چیزی از این همه مشکلات جهانی را آسان نموده است؟ آیا شرکت جستن هزارها و میلیونها زن در کارخانه‌ها، تجارتخانه‌ها، هتل‌ها، مهمانخانه‌ها، کافه رستورانها و در همه جا تاکنون باری را از روی دوش این جامعه بر داشته است؟ آیا برای زن جز خطابه خواندن در پارلمانها و یا انجام دادن وظایف اداری در اجتماع وظیفه ای نیست که در آنجام آن بکوشد؟ هنگامیکه زن بوظیفه درخشان مادری قیام و فرزندان خود را یعنی زنان و مردان درستکار جامعة آینده را روی هدف صحیح تربیت کند و از میان آنان خدمت گذاران صدیق وطن بجامعة بشریت تحویل بدهد، بشر رستکار و فرزندان لایقی پرورش بدهد، که هرگز انحرافات روحی و اخلاقی نتواند آنان را فاسد و فرسوده بسازد، بازهم این مادر در اجتماع انسانیت وظیفه خود را انجام نداده است؟ آری، صحیح است که زن از کف زدن پارلمانیان در حال خطابه او و از بازشدن دهان تماشا چیان تا بناگوش در سالونهای رقص، و از تملق و چاپلوسی رهگذران و از بدرقه کردن چشم چشم چرانان و اندام نیمه عریان او، سرمست و خمار و سرشار از نشاط می‌گردد، اما این مستی موقت و این نشاط زودگذر نتیجه ای جز این ندارد که یک عده کودکان بیمادر و محروم از عواطف بشریت در جامعه پیدا شوند و در اثر آن عدة نیز عنصر دوستی و محبت و درستکاری را که لنگرتوازن و کنترل شهوات است از دست بدهند. آری، عاطفة انسانی و نوع دوستی یگانه عاملی است که شهوت فتنه انگیزی و خوی درندگی را در نهاد بشر تعدیل و حس آلام خود پسندی و خودخواهی را تسکین می‌دهد، بدیهی است که این بذر محبت را جز مادر کسی نمی‌تواند در نفوس بشر بکارد، روح بی‌پایان مادر است که بفرزندان بشریت هستی و شخصیت میبخشد، پس ما حق نداریم این اندازه در باره زن سختگیری کنیم، و او را از لذتهای زندگی و کسب شخصیت فردی محروم بسازیم، آخر کی و کجا عوامل زندگی بما اجازه داده که همگی چه زن و چه مرد خودسرانه و مطابق دلخواه خود از لذائذ زندگی بدون قید و شرط کامیاب شویم و با پسند خاطر و هوای نفس خود، همه جا اظهار وجود و ابراز شخصیت بنمائیم، و قانون طبیعی عالم را برهم بزنیم. آری، وقتیکه بشر بندة حلقه بگوش حس خودخواهی و خودکامی شود و عنان گسیختگی و بیبندوباری را شعار خود سازد و بی‌ملاحظه دائم در پی شهوت پرستی روان شود و بخواهد در همه جا همة لذتهای جهان بدون حساب در اختیار او باشد، هیچ میدانیم که در وضع اجتماعی و سرنوشت زندگی با چه حادثه‌های تلخی روبرو خواهیم شد؟ آیا نه چنین است که در اثر این بی‌بندوباری چه نسل‌های بدبخت و ناتوان و چه فرزندان بی‌حس و اراده از ما بیادگار خواهد ماند؟ مسلماً باعث بدبختی و بیچارگی نسل آینده خودسری و انحراف ما بوده و وبال آن همه تلخکامی و بدبختیها بعهده وجدان ما خواهد بود؟ آیا اجتماع آن نسل تیره روزگار از زنان و مردان تبه کار تشکیل نخواهد شد؟ ِآیا داستان مساوات حقوق زن برای ابد در عرصة زندگی بحال بشریت سودمند است؟ آیا سزاوار است که بعضی افراد زنان تا عمر دارد در کامرانی و خوشگذرانی و عیاشی افراط کند؟ و سایر افرادش در نسل‌ها و قرن‌های آینده از همه چیز محروم بماند؟ آیا این برای اسلام عیب است که بشریت در نظر حکیمانه آن مانند یک رشته زنجیر ناگسستنی و افراد بشر در نظرش یکسان است که زمانی بزمانی، و گروهی بگروهی فرونی ندارد، و در بهره برداری از محصول انسانیت در گذشته و آینده و حال همه را یکسان شرکت داده و هیچوقت سعادت عده‌ای را فدای شهوت رانی و هوسبازی دیگران نمی‌سازد.

بلکه عیب اسلام بود اگر استفاده از لذائذ را تحت همه عنوانها در همه ادوار برای بشر تحریم و از جنبش‌های فطری جلوگیری مینمود، تا هیچوقت بشر نتواند احتیاجات خود را برطرف سازد. آیا واقعاً اسلام می‌تواند چنین کارخلافی را انجام بدهد؟ در فصل آینده نیز در این باره بتفصیل سخن خواهیم گفت.


اسلام و تمدن امروز

اسلام و تمدن امروز

روشنفکران از وقتیکه با تمدن امروز آشنا شده‌اند از راه اعتراض بمسلمانان می‌گویند: ای مسلمان‌ها آیا می‌خواهید ما را هزار سال بعقب برگردانید؟ می‌خواهید دوباره بعهد چادرنشینی و بیابان گردی عودت بدهید؟ واقعاً که اسلام شایستة آن پا برهنه گان خشن، و سزاوار آن اعراب وحشی خونخوار هزارسال پیش است، و با حال بیابان گردی و چادرنشینی که بادیه نشنیان آن روز عادت داشتند سازگار است، اما باید ببینیم در این عصر تمدن و در این روزگار ترقی که فکر بشر آن روز از درکش ناتوان بود در عصر هواپیمای صوت شکن و بمبهای اتمی و هیدروژنی و خلاصه در عصر موشک‌های فلک پیما و اقمار کیهان نورد و سینماهای سه بعدی باز هم اسلام لازم است؟ حقیقتاً که اسلام یک دین جامد و بیخیر است، و با ترقی و تمدن نو بنیاد امروز ابداً سازگار نیست، اگر بخواهیم ما هم مانند سایر مخلوقات خدا از تمدن روز بهره برداریم بجز دور انداختن و با یگانی کردن اسلام چاره نیست، این شبهة جاهلانه یک فرد انگلیسی روشنفکر را بیادم آورد که مدت دو سال با فرستادگان سازمان ملل متحد در کشور مصر بعنوان مستشار و کارشناس کشاورزی در بالابردن سطح زندگی کشاورزان مصری خدمت می‌کرد. آری، این هیئت بین المللی باین منظور بمصر آمده بودند که بکشاورزان مصری بفهمانند که سرمایه داران مغرب زمین و دولتهای سرمایه داری جهان غرب، آن‌ها را فقط برای رضای خدا و بخاطر خوشنودی پروردگار شرق و غرب دوست دارند!! و هرگز برای تثبیت پایه‌های استعمار اقتصادی در این سرزمین قدم رنجه نفرموده اند!! و چون این مهمانان ناخوانده بین المللی زبان ملت میزبان خود را نمی‌دانستند!! با زبان صاحب خانه ای که از صمیم قلب دوستش داشتند آشنا نبودند!! بناچار حکومت وقت مترجمی میخواست که مطالب مهمان و میزبان را بیکدیگر برساند، و رابطة الفت دوستان باشد. خوش بختانه یا بدبختانه قرعة فال بنام من بیچاره زدند، و از طرف دولت مصر با همکاری این روشنفکر انگلیسی مأمور شدم، و از ساعتیکه با وی برخوردم با صراحت لهجه و بی‌پرده آغاز سخن کردم، و فاش بدو گفتم که ما مصریان نه تنها شما را دوست نداریم بلکه، از صمیم قلب از شما بیزاریم!! تا وقتیکه آرتش شما در هر نقطه ای از مشرق زمین فرود آمده و بویران کردن آنجا مشغول است ما هم در عداوت و دشمنی شما پایدارتر خواهیم بود! هم شما را دشمن میداریم و هم امریکای شما را!! و هم ملت‌های هم پیمان شمارا! زیرا که بدون جهت کشور مصر را تصرف کرده اید! و بعلاوه از داستان فلسطین از دست شما دلی پر از خونابه داریم و همچنین هر شهر و دیاریکه قدمهای استعمارآمیز شما بدانجا برسد ما را خشمگین تر می‌سازد! وقتی آن مرد این سخنان ناشنیدنی را از من شنید، مدتی خیره خیره بسویم نگاه کرد سپس برگشت بالحن خیلی آمرانه پرسید: آیا تو کمونیستی؟ گفتم که هیهات، من یک فرد مسلمانم و بخوبی میدانم که نظام اسلام خیلی بهتر از تمدن سرمایه داری شماست، در دنیای غرب، و همچنین برتر از تشکیلات دامنه دار کمونیستی شما است در عالم شرق، و باز یقین دارم که اسلام بیمانندترین نظامی است که تا امروز بدست بشریت رسیده، زیرا که همة راه‌های سعادت و خیرزندگی را دارا است و تمام دردهای بشر را با روح طبیبانة خود علاج می‌کند، نزدیک بسه ساعت این گفتگو در میان ما ادامه داشت، و سرانجام گفت: گاهی میبینم از اسلام حقی و حقیقتی را بیان می‌کنی اما چکنم که نمیتوانم از فواید تمدن امروز محروم بمانم، زیرا خیلی مشتاقم که با هوا پیماهای فلک شکاف سفر کنم و در رادیو بنغمه‌های دلنواز موسیقی گوش بدهم متعجبانه باو گفتم: چه تو را از لذائز تمدن امروز باز میدارد؟ در پاسخم گفت: مگر اقتضای اسلام شما این نیست که من بزندگی چادرنشینی و بیابان گردی بر گردم و با آن ابزار وحشیانة صحرا نشینی زندگی کنم!! این بود خلاصه پندار این مهمان ناخوانده.

اما بدیهی است که این یک شبهه جاهلانه است که اگر کسی اندک اطلاعی از تاریخ اسلام داشته باشد هرگز باین گونه مطالب ناجوانمردانه اعتنا نمی‌کند، آخر کی و کجا و درچه تاریخی اسلام از پیش رفت ترقی و تمدن بشر مانع بوده است؟ واقعاً اسلام در محیطی پر از جهل و نادانی فرود آمده در میان ملتی نازل شد که از اول نیمی از آن در جهالت و نادانی و درشت خوئی و بی‌رحمی بمقامی رسیده بودند که قرآنکریم پر از رحمت دربارة آن‌ها می‌گوید: ﴿ٱلۡأَعۡرَابُ أَشَدُّ کُفۡرٗا وَنِفَاقٗا وَأَجۡدَرُ أَلَّا یَعۡلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٩٧ [التوبة: 96] «اعراب بادیه نشین از نظر کفر و بت پرستی و ایجاد تفرقه و نفاق از هر ملتی سخت گیرتر و پافشارترند و سزاوارند که حدود آنچه را که خدا بر پیامبرش فرستاده ندانند».

بنابراین، بزرگ‌ترین معجزة اسلام است که از این ملت غلاظ و شداد و از این بشر خارج از صف انسانیت یک ملت برجسته در صفات آدمیت ساخت و بجامعه بشر تحویل داد، از این قوم وحشی ملتی ساخت که تنها برستگاری و خداشناسی خود قناعت نکردند بلکه، از آن محیط پست حیوانیت خود را بآفق عالی انسانیت رساندند، و سرانجام بآنجا رسیدند که هر یک در مقام خود راهنمایان و رهبران برازندة عالم بشریت گردیدند، و در همه نقاط جهان مردم را برستگاری و خداشناسی خواندند، و تنها این موضوع تاریخی دلیل محکم و برهان روشنی است که در این دین بینظیر چه نیرو و قدرت فوق العاده ای نهفته است و چگونه مردم را بسوی پیشرفت تمدن و ترقی و تهذیب نفوس سوق مدهد.

و لکن اسلام تنها باین کردار جوانمردانه و شکست ناپذیر در داخل نفوس بشر اکتفا نکرده در صورتی که خود این عمل یک اقدام حکیمانه است، پرارزش و سزاوار زحمت و کوشش، و شایسته است که بروح و روان مردم آمیخته گردد، زیرا که آخرین هدف هر تمدنی فقط همین یک عمل تهذیب نفوس است و بس. آری، اسلام باین تهذیب عمیق در داخل نفوس که خود در افکار و وجدان بشر تأثیر بسزائی دارد اکتفا نکرد، بلکه تمام منابع تمدن را که مردم برای رسیدن بآن کوشش کرده و رنج‌های فراوان می‌برند و حتی آن را بزرگ‌ترین سرمایة زندگی می‌دانند بتهذیب نفوس ضمیمه ساخت، زیرا همة ابزار تمدن و ترقی را که در کشورهای مفتوحه در مصر و ایران و در ممالک روم پیدا می‌کرد مادام که با عقیدة یکتاپرستی و خداشناسی اسلام مخالف نبود قبول و امضا مینمود، و هرگز مردم را از رساندن خیر لازم برای بندگان خدا منصرف نمیساخت، و از آن همه جنبش‌های علمی که در کشور یونان پدید آمده بود مانند علم طب و ستاره شناسی و علوم ریاضی و طبیعی و شیمی و فلسفی با آغوش باز استقبال نموده، و همه جا آن‌ها را برسمیت شناخت و هر روز صفحات جدید و درخشانتری بر آن علوم افزود، که همه حکایت از افکار عمیق و کوشش بیپایان مسلمانان در طلب دانش می‌کرد، و نیز همه این‌ها بارزترین دلیل است که مسلمان‌ها تاچه حد از صمیم قلب بعلم و دانش علاقمند بوده و چه اندازه در تحصیل فضل و کمال کوشش‌ها بکار می‌بردند، بطوریکه نمونه بارزو نتیجة آن تلاش‌ها در اندک زمانی در آندلس تازه مسلمان بخوبی نمایان شد، و این همان جنبش علمی است که نهضت اروپای نوبنیاد از هر سو با تمام قوا برعلیه پیروزیهای درخشان علمی و صنعتی آن بسیج شد، و با وجود این حقیقت انکار ناپذیر هم اکنون باید دید کی و کجا اسلام بروی تمدن سعادت مندانه بشریت شمشیر کشیده و مانع از پیش رفت آن شده است، اما مقام و موقعیت اسلام در برابر تمدن غربی امروز که در همه جا معمول است مانند موقعیت آنست در برابر سایر تمدن‌های قبل از اسلام، هر آنچه قابل پذیرش و خیر عموم بشر در آنست و با قوانین حکیمانه‌اش مخالف نیست، آن را برسمیت می‌شناسد و هر آنچه بضرر و زیان مردم و مایه شر و فساد است غیرقانونی و مردودش میداند، پس با توجه باین حقیقت روشن پیداست که اسلام هرگز بشریت را بگوشه گیری و عزلت گزینی مادی و معنوی دعوت نکرده و نخواهد کرد، و همچنین با سایر تمدنها عداوت شخصی و ملی و دینی اظهار ننموده و نخواهد نمود، زیرا که اسلام بوحدت بشریت ایمان دارد و معتقد است که رگها و ریشه‌ها و شاخه‌های این سر و آزاد، از هر جهت با یکدیگر پیوند ناگسستنی دارد.

اکنون که این حقیقت روشن شد دیگر جای ترس و هراسی نیست که دعوت حق اسلام در مقابل آثار مضرة تمدن امروز مقاومت و در برابر بعضی نیروهای زیان آورش مخالفت بنماید، چنانکه بعضی بی‌خردان تحصیل کرده و روشنفکران بیفکر امروزی در این مورد اظهار ناراحتی می‌کنند، و تاکنون مسلمان‌ها شرط نکرده‌اند که روی پوست تمام ابزار زندگی باید بسم اللّه نوشته شود، تا آنان در منازل و مزرعه‌ها و کارخانجات و سایر شئون زندگی خود آن‌ها را بکار ببندند. بلکه برای مسلمانان این افتخار بس است که همه وسائل زندگی را در جهان بنام خدا و بیاد خدا و در راه خدا استخدام بکنند، آخر این ابزار موجود در اصل خود ممکن نیست که دارای دین و آئین و وطن مخصوص و یا از جنس بخصوصی باشد. بلکه، بزرگ‌ترین هدف از بکار انداختن آن‌ها این است که در تمام مراحل زندگی هر یک بسهم خود تأثیری داشته باشد، تا امور حیات اجتماعی و انفرادی بشریت سعادتمندانه پیش برود، مثلاً وسیله دفاعی در اصل یک مخلوق بشری و دارای هیچگونه عنوانی نیست، اما اگر همین وسیلة بی‌عنوان را تو در سرکوبی مردم بیگناه بکار ببری بطور یقین مسلمان نیستی، و از زمرة این گروه بیرونی؛ بلی، در نظام بی‌مانند اسلام شرط بکاربردن آن این است که یا برای دفاع از تجاوز دشمن مهاجم و یا برای احقاق حق و بزرگداشت نام خدا بکار آید، و همچنین سینما در اصل یک اختراع بشری است و دارای عنوان مخصوصی نبوده و تو می‌توانی مسلمان باشی و این ابزار فرهنگی را در خدمت بعالم بشریت و در نشان دادن عاطفه‌های پاک و بی‌آلایش انسانیت واقعی و نمایش کوشش‌های ارزندة مردان زنده در راه خیر و سعادت کاروان فرزندان آدم و حوا استخدام کنی، اما مسلماً از صف پرعظمت مسلمانان خارجی اگر همین سینما را در نمایش جسمهای برهنة شهوتزا و شهوتهای رسوا کننده و در نشان دادن انسانیت‌های آلوده بفساد اخلاقی و روحی و فکری بکار ببندی، زیرا که تنها عیب این فیلمهای شهوت انگیز این نیست که بازارهای جهان را پر کرده و اقتصاد عالم را به نابودی تهدید و فضای آن را با برانگیختن غبار غرائز شهوات آلوده می‌سازد. بلکه، از همه مهمتر این است که زندگی بشر را بی‌ارزش و این سرمایه جاودانی را در هدف‌های پست و سفیهانه محصور می‌کند، که هرگز ممکن نیست سازگار با روح بشریت گردد، و همچنین دعوت اسلامی هیچگاه مانع از پیشرفت افکار بشر نبوده، افکاریکه از هر بشری و در هر نقطة روی زمین ظاهر شود در نظر اسلام دارای ارزش بوده و تا ابد هم خواهد بود. بنابراین، هر تجربة عاقلانه که برای تغذیة روح و تقویت نیروی بشر مفید و سازگار است در نظر اسلام باید مسلمانان آن را آزمایش نموده و در راه سعادت مردم بکار اندازند. آری، این فرمان لازم الاجرای جهانی را پیامبر اسلام ص صادر کرد، و با صدورش تحصیل علم و دانش را برای همة افراد آدمی واجب ملی و همگانی اعلام نمود، در این فرمان حکیمانه می‌گوید که «آموختن علم و فراگرفتن هنر برای اولاد آدم واجب است». و بدیهی است علمی که در این فرمان بیان شده بدون قید و شرط است و بهمة علوم شامل است، پس بخوبی پیداست که دعوت پیامبر روشن ضمیر اسلام شامل همة علوم و ابزار و مقدمات آنست. هیهات، که ما از آن بترسیم!! که اسلام در مقابل پاره ای از مظاهر تمدن امروز قرار بگیرد، و با این اقدام سود بیشتری را بجامعة انسانیت برساند. آری، اگر تمدن تنها شراب و قمار و قماربازی و باده پیمائی و رسوائی اخلاقی و بکارانداختن نیروی ناپاک استعمار و تصویب قوانین بردگی است تحت هر عنوانی که باشد مسلماً اسلام از آن بیزار است، و واقعاً در مقابل چنین تمدن خود سرنیرو پیاده کرده، و با تمام وسائل موجود برعلیه آن قیام نموده و تا می‌تواند مردم را از آن پرتگاه مرگبار نجات خواهد داد. زنده باد اسلام، و مرگ بر این تمدن، تمدن نمای عالم گیر و رسواکننده.


دین و اختناق غرایز

دین و اختناق غرایز

امروز روشنفکران می‌گویند: ای مردم، بخود آئید و ببینید روان پزشکان دنیای غرب از دین چه‌ها می‌گویند؟ می‌گویند: دین نشاط زندگی انسان را افسرده و در اثر درک جرم و پی بردن بعاقبت شوم گناه، محیط زندگی را دائم تیره می‌سازد. و درک جرم کیفر یک معنائی است که فقط بر دینداران پیروز است، همیشه چنین گمان می‌کنند که هر خطائی از انسان سر بزند علاج ناپذیر است، و بجز با خودداری از لذتهای گوارای زندگی و بال جرم پاک شدنی نیست، و سرزمین اروپا نیز مدتی در اثر گرویدن بدین و آئین در تاریکی و گرداب جهل و نادانی فرو رفته بود، اکنون که با تدبیر عقل قیود بی‌ارزش دین را پاره کرد، و خود را از زیر بار مسئولیت ننگین دین رها ساخت، و تا وجدانش واقعاً از قید دین آزاد شد، در میدان کار و تولید آزادانه این همه پیشرفت که آثارش در تمام نقاط جهان از دور و نزدیک محسوس و نمایان گردید!! آیا با دیدن این تجربه‌های تلخ و شیرین باز می‌خواهید بسوی دین بر گردید؟ آیا می‌خواهید وجدانهائی که با زحمت فراوان و با چشیدن تلخیهای زیاد از قید دین و آئین آزاد کرده ایم بازهم بزنجیر بکشیم؟ ما متمدنین عصر حاضریم، ما پیشروان کاراوان تمدنیم، هرگز این کار ناستوده را انجام نمیدهیم، ما که با عقربة زمان پیشرفتیم، هرگز بعقب بر نمی‌گردیم، شما می‌خواهید زندگی شیرین این جوانان هوشمند مکتب تمدن را با گرویدن بدین تلخ و ناگوار بسازید، و عمر گرانمایه آنان را به هدر دهید، هرچه دیدید و بهرچه رسیدید بگوئید: این حلال و آن حرام است، و در انجام فلان عمل ثواب و پاداش نیک و در اقدام بفلان کار کیفر و عذاب است. این خلاصة ایراد و خرده گیری روشنفکران است در این قسمت.

ما اکنون اروپا را بحال خود میگذاریم تا در باره دین خود هرچه می‌خواهد بگوید: در این مقام برای ما مهم نیست که آن را تصدیق و یا تکذیب کنیم، زیرا که ما در این فصل از همة ادیان گفتگو نداریم، فقط وظیفة ما این است که در مقابل هر گونه یاوه سرائی و هرزه گوئی از حریم پاک اسلام دفاع نمائیم، و پیش از آنکه بگوئیم: اسلام بساط نشاط زندگی انسان را واژگون مسیازد یا نمی‌سازد، و بعبارت دیگر: قبل آنکه بدانیم اسلام غریزه‌های فطری شخص مسلمان را دچار بحران اختناق می‌کند و یا نمی‌کند، و پیروی از آئین اسلام موجب افسردگی روح مسلمان می‌شود و یا نمی‌شود سزاوار است که اول با حقیقت معنای احتناق غرائز آشنا شویم، زیرا که فهمیدن آن برای مردم تحصیل کرده و روشنفکر خیلی مشکل است، تا چه رسد بمردم عادی و کم تجربه.

برای روشن شدن مطلب باید بدانیم که اختناق غرایز این نیست که انسان از انجام اعمال غریزه و از بکارانداختن نیروی نشاط زندگی خودداری نماید، چنانکه اکثر روشنفکران امروز دارای این عقیده‌اند. بلکه، اختناق یکنوع عارضه روحی و کسالت داخلی است و هنگامی بروز می‌کند که انسان اصول و مقتضیات غرایز و تحریکات نشاط آمیز نیروهای فطری را زشت و ناپاک بداند، و در دادگاه وجدانش چنان حکم کند که این تحریکات فطری حتی جایز نیست بصفحه خاطر هم راه بیابد، و یا فکر بشر را بخود مشغول سازد. بدیهی است که اختناق باین معنی یک مسئله ایست مربوط بحس لاشعوری، و ناخودآگاهی، و علاجش بسیار مشکل است، حتی انجام دادن عمل غریزه نیز از علاج این بیماری جانسوز عاجز است، زیرا شخصیکه مبتلای باین مرض است چنین میپندارد که عمل غریزه یک کار زشت است، و سزاوار شأن آدمی نیست که کار زشت از وی سربزند، شخصی است که در عالم جز اختناق چیزی نمی‌پسندد. انسانی است که همه چیز را واژگونه میبیند، گرچه روزی بیست بار هم خود مرتکب همان عمل گردد، و چون دارای این پندار است، اینگونه عوارض روحی و انقلاب درونی همیشه در نهادش آماده است، و در میان شخص بیمار و اعمالش دائم مانع است. و بدیهی است که این واکنش‌ها هم در عالم خود آگاهی و هم در محیط ناخود آگاهی خواه ناخواه این اضطرابات روحی و انحرافات روانی را پرورش داده و همه چیز را در نظر انسان مبتلا پلید و ناپاک خواهد ساخت. پوشیده نماند که این تفسیر را ما از خود نمی‌گوئیم؛ خود فروید که پدر روان شناسی عصر حاضر است، شخصی است که همة جهات زندگی علمی خود را در جستجوی اینگونه مباحث بپایان رساند، و عمر گرانمایه خود را در تحقیق اینگونه مطالب فدا کرد، و چون بعقیده فروید دین است که بساط نشاط عالم بشریت را واژگون ساخته و روح بشر را از سیرش منحرف نموده، و غریزه زندگی نشاط آمیز را در نهاد انسان میمیراند، زیرا فروید در صفحه 82 از کتاب خود ([1]) چنین می‌گوید: «واجب و لازم است که ما فرق بگذاریم در میان اختناق و لاشعوری و ناخودآگاهی، و میان خودداری و بکار نبستن نیروی غرائز و بعبارت دیگر: فرق است در میان درک نکردن و انجام ندادن عمل غریزه و درک نمودن و خودداری کردن از آن از روی فهم و آگاهی». و بدیهی است که صورت دوم فقط حبس نیروی فعاله و منتظر خدمت نمودن کارمندان عالی رتبه غریزة حیوانی است، اکنون دانستیم که اختناق عبارت است: از ناپاک و پلید دانستن تحریکات غریزه ای، و فقط خودداری، از نیروی شهوات و تعطیل نمودن فعالیت غرایز تا وقت معین، اختناق نیست. لازم است که در باره اختناق غرائز در اسلام گفتگو کنیم. این نکته قابل انکار نیست که در میان همة ادیان و نظامهای جهان هیچ دین و آئینی در برسمیت شناختن غرایز فطری و در تهذیب اصول و تحریکات آن در فکر و وجدان بشر صحیح تر و روشن بیان تر از دین اسلام وجود ندارد. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَیۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِ [آل عمران: 14] « برای بشر حب شهوات خوش آیند و خوش نمای فطری آفریده شده و بصورت زیبامزین گردیده، مانند زنان و فرزندان و گنجینه‌های انباشته از طلا و نقره و مرکبهای مخصوص و چهارپایان فراوان و گشتزارهای نشاط انگیز». در این میان همه شهوات را بسیج کرده و اعتراف دارد که آن‌ها یک امر واقع و یک عمل انجام شده است و برای مردم مزین و خوش آیند گردیده، بطوریکه جای اعتراضی در آن نیست، و هرگز احساس کنندگان شهوات را نباید ملامت کرد. آری، درست است که اسلام هیچگاه اجازه نداده و نخواهد داد که کاروان بشریت با اشاره و فرماندهی شهوات نامشروع بهر سو روان شود، تا آنجا که افراد بردگان حلقه بگوش دیوشهوت گردیده و عنان اختیار از دست بدهند، زیرا که با این وضع آشفته مسلماً زندگی گوارا نخواهد بود و بطور یقین بشریت از احراز نیروی طبیعت و قوای فطرت خود ناتوان خواهد بود، آنچنان طبیعتی که هدفش پیشرفت دائم است و همیشه بالاترین مقام زندگی مقصود اوست. بلی، هنگامیکه این طبیعت پرعظمت و این اصل تابناک فطرت در مقابل لذتهای نامشروع شهوانی و کامرانی آزاد، مانند بردگان دست بسینه و گوش بفرمان ایستاده دیگر همه قوای خود را از دست داده، و بتدریج تا ابد در منجلاب حیوانیت سقوط و در غرقاب شهوات دست و پا خواهد زد، البته اسلام بمردم اجازه نمی‌دهد که در عالم حیوانیت سقوط نموده و بزندگانی حیوانی خو بگیرند، و لکن فرق بزرگی است میان این معنی و میان اختناق غرائز بطور ناخودآگاهی، و بعبارت دیگر فرق است میان اینکه انسان از اول اصول غرائز را پلید و ناپاک بداند و میان اینکه برای رسیدن بهدف و عظمت و اشتیاق بعالم قدس و تقوی باحساسات شهوانی اندکی بی‌اعتنائی و مدتی از فرامین شهوت سرپیچی نماید، بر همگان روشن است که راه و روشن اسلام در باره رفتار با نفس انسانیت از اول اینست که همة شهوات را از نظر اصول کلی برسمیت بشناسد، و چون در بکار انداختن تحریکات غرائز عنایت کامل دارد، هرگز نمی‌خواهد که این نیروی نشاط آمیز فطرت در کنج تاریک زندان لاشعوری و ناخودآگاهی محبوس بماند، و پس از برسمیت شناختن آن در حدود مقررات عاقلانه برای بهره برداری و کامیابی از لذتهای شهوات، راهی مقرر نموده و برای اجرای برنامة عملیات غرائز اجازه رسمی تصویب کرده و با کمال دقت در کارش راهنمائی لازم مبذول میدارد، و در همه جا و همه وقت از وقع در ضرر فردی و اجتماعی جلوگیری می‌نماید، و فرد و اجتماع نیز در نظرش دارای احترام یکسان است، البته، زیانیکه از افراط در شهوت پرستی متوجه فرد می‌گردد این است که نیروی زندگانی و نشاط انسانی خود را پیش از وقت طبعی نابود سازد، و بطوری اسیر دیوشهوت شود که شغل رسمی او شهوت پرستی و عالی‌ترین مقصدش شهوترانی گردد، و سرانجام همة کردارش در اندک زمانی تبدیل بعذاب دائمی و درد بی‌در مان شده و بصورت یک اژدهای گرسنه و بی‌آرام نمودار شود، که دائم برای بلعیدن شکارش آمادة پیکار است، و زیانیکه از ناحیة شهوترانی باجتماع می‌رسد اینست که علاوه بر ویران ساختن کانون خانواده و از هم گسیختن روابط اجتماع عمومی و تبدیل نمودن آن باجتماعات کوچک و متفرقه که هرگز هدف مشترکی ندارند، و هیچگاه رابطة اتحادی میان آن‌ها پدید نمیآید. همانسان که قرآنکریم از اینگونه اجتماعات بی‌ربط و بی‌هدف سخن می‌گوید، می‌فرماید: ﴿بَأۡسُهُم بَیۡنَهُمۡ شَدِیدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِیعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰ [الحشر: 14] «از دور آنان را متحد و یگرنگ میپنداری و حال آنکه دل‌های آنان پراکنده و از هدف مشترک دور است». و بعبارت دیگر: دورنمای یک اجتماع سالم و در واقع دشمن جان یکدیگرند، بطوریکه دست یافتن بآنان خیلی سهل و از بین بردنشان بسیار آسان است، چنانکه برای ملت عیاش و خوشگذران فرانسه اتفاق افتاد. آری، ملت فرانسه آن نیروی سرشار و آن قدرت نشاط آمیز زندگی که آفریدگارجهان در هدف عالی خلقت برای رسیدن اجتماع بشر بهدفهای فراوان زندگانی آفریده است، در یک هدف ناچیز نابود ساخت، و در همین حدودیکه از این زیانهای هستی سوز جلوگیری کند اسلام استفاده از لذائذ پاکیزه و مشروع را جائز میداند، و بلکه بالاتر از این بشر را با فرمان بس آشکار برای بهره برداری از خرمن نشاط زندگی دعوت می‌کند، زیرا که قرآنکریم در توبیخ و ملامت کسانیکه از لذلتهای مشروع زندگانی چشم پوشیده‌اند می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ [الأعراف: 32] «(ای پیامبر هوشمند ما بآنان) بگو: کی حرام کرده آن همه زینت‌هائی را که خدای مهربان برای بندگان خود آفریده است، کی حرام کرده آن همه روزی پاکیزه را که مخصوص بندگان خداوند است؟» باز می‌فرماید: ﴿وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ ٱلدُّنۡیَا [القصص: 77] «بهره و قسمت خود را از لذتهای دنیا فراموش کن». جای دیگر می‌فرماید: ﴿کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ [الأعراف: 160] «از روزی‌های گوارا که بشما داده ایم بخورید». ﴿وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓا [الأعراف: 31] «بخورید و بیاشامید ولی اسراف نورزید» بلکه با صراحت لهجه و بیان روشن باحساسات جنسی اشاره می‌کند که مدار بحث و گفتگو از اختناق غرائز در ادیان است، در این باره بس است که پیامبر بزرگ اسلام می‌فرماید: «ای مردم، از دنیای شما سه چیز خیلی خوش آیند من است: یکی عطر، و دیگری بانوان و روشنائی چشم من در نماز است»([2]). در این بیان حکیمانه پیامبر اسلام احساسات جنسی را با عطری که پاکیزه‌ترین رایحه روی زمین است هم طراز شمرده و همچنین بمقام نماز که بهترین ستایش پروردگار و نزدیکترین وسیله تقرب آفریده بآفریدگار است نزدیک ساخته، بازهم آن سفیر کبیر خدا با همین بیان شیرین می‌فرماید: «هنگامیکه مرد با همسرش مشغول عمل غریزة جنسی است در پیشگاه آفریدگارش پاداش نیک می‌برد» در اینجا مسلمانان از فرط تعجب از جنابش میپرسند: ای برگزیدة خدا، مگر یکی از ما وقتی کیسه زهراگین شهوت خود را خالی می‌کند بازهم پاداش نیکو دارد؟ در پاسخ آنان می‌فرماید: «آیا همان کیسه را اگر در حرام خالی می‌کرد گناهی نداشت؟» همه گفتند: چرا؟ فرمود: «همینطور اگر از راه مشروع با همسر مشروع خود کنار بیاید اجر خواهد برد»([3]). و بمقتضای همین دلایل روشن بی‌پرده می‌گویم که اختناق غرائز و واژگون ساختن نشاط زندگانی در نظام اسلام بوجود نیامده و تا ابد هم نخواهد آمد، زیرا وقتیکه یک جوان مسلمان در خود احساس می‌کند که رغبت جنسی در وجودش سرشار شده و بحرکت درآمده، هیچ مسلمانی احساسات او را انکار نمی‌کند، و همچنین در نهادش موجبی نیست که احساسات نشاط آمیز را ناپاک بداند، تا سرانجام از آن فرار بکند، بلکه فقط یگانه خواسته اسلام از این جوان این است که شهوات خود را بدون اینکه بنیان نشاطش را ویران سازد و در منجلاب اختناق گرفتارش کند محفوظ و مضبوط نگهدارد. آری، با هوشمندی و ارادة نفوذ ناپذیرش ضبط نماید که در عالم لاشعوری و ناخودآگاهی محبوس نماند، و بعبارت دیگر: فعالیت نیروی غریزه جنسی را بطور موقت تعطیل و بوقت مناسبی محول کند، و قبل از وقت هدز و نابود نسازد، تا استفادة بهتری بتواند ببرد، و ضبط و خودداری از شهوات باین معنی با اعتراف خود فروید هم اختناق نیست و هیچگونه فشاری نیز باعصاب انسان وارد نمیآید، چنانکه در اختناق میآمد، و اینگونه خودداری هیچوقت موجب پدید آمدن عقده‌های روحی و اضطرابهای روانی نخواهد شد. و بدیهی است که دعوت بخودداری از شهوت نامشروع و نگهداری غریزة جنسی بوقت مناسب از طرف اسلام زورگوئی نبوده و هرگز مقصود اسلام این نیست که مردم را از لذتهای سرشار دنیا محروم نماید، زیرا اینک یگانه شاهد ما تاریخ است، چه در اسلام و چه در غیر اسلام، این شاهد زنده می‌گوید که تاکنون هر ملتی از کنترل شهواتش عاجز بوده هرگز بر حفظ آبرو و شخصیت خود قادر نبوده است. تجربة تاریخی نشان می‌دهد که هیچ ملتی در انقلابات جهانی و بحرانهای بین المللی پیروز و پایدار نگشت، مگر آنکه افرادش بر تحمل سختیها خو گرفته و در مقابل رنج‌ها و فشارهای طاقت فرسا صبور و بردبار بوده‌اند، می‌توانستند از لذتهای گوارا و کامرانی‌های نشاط آمیز چشم بپوشند؛ و یا بوقت مناسب و فرصت آیندة محول نمایند، هر وقت که مصلحت و ضرورت اقتضا کند ساعتها و روزها و ماهها و بلکه سال‌ها بر اعصاب خود مسلط بوده و می‌توانستند غرائز خود را بخوبی کنترل کنند، و حکمت تشریع روزه در اسلام از همین وادی سرچشمه میگیرد که مسلماً بزرگ‌ترین آزمایش مردانگی است، امروز زنان و مردان روشنفکر و باصطلاح خودشان آزاد زنان و آزاد مردان، آنانکه برای خارهای شکوفه نمای تمدن جدید از فرط تعجب تابناگوش دهان باز کرده‌اند، چنان گمان برده‌اند که یک حقیقت نوپدیدی را کشف نموده‌اند، بیشرمانه می‌گویند که این خرافات چیست؟ که فرزندان آدم را بآزردن بدنهای عزیز دعوت می‌کند، و این مزخرفات چیست که این اشرف مخلوقات را با گرسنگی و تشنگی شکنجه می‌دهد؟ و بمحرومیت از خوردنی و آشامیدنی و سایر لذتهای خوشگوار معتاد می‌سازد، و در راه یک آفریدگار نادیده و خدای نامحسوس بمجاهدت و پایداری تحریض و بپیروی کورکورانه از فرمانهای زور موهومی که هیچگونه هدفی ندارد وا میدارد، ولی ما از مدعیان ترقی و از پیروان تمدنیکه پیکره بی‌بندوباری و خودسری است باید بپرسیم که انسان ناتوان از کنترل خود، در جهان چه ارزش دارد؟ و کسیکه بر اعصابش مسلط نباشد هرگز بحفظ شخصیت و هستی اجتماعی خود قادر نخواهد بود. آیا چگونه انسان بمقام انسانیت می‌رسد؟ و چگونه می‌تواند بارزش واقعی بشریت پی ببرد؟ و حال آنکه چند صباحی از کنترل اعصابش ناتوان و از حفظ هوای نفس خود عاجز است، و این بشر بی‌اراده چگونه می‌تواند در میدان‌های نبرد و در مبارزه با شر و فساد پایداری نماید؟ آری، همه می‌دانند که جهاد و مبارزه با فساد از قهرمانان این میدان محرومیت‌های زیاد و فداکاری‌های فراوان می‌خواهد. آیا پیروان کمونیزم و کسانیکه رهبران و مبلغین آنان در ممالک مسلمان نشین مشرق روزه و سایر وظایف دینی را که افراد بشر را بضبط نفس و کنترل اعصاب عادت می‌دهد، و برای تحمل در مقابل سختیها و تلخکامیها آماده می‌سازد، دائم مسخره می‌کنند، هنوز نمی‌خواهند بفهمند؟ آیا اگر خود کمونیست‌ها بتحمل مشقتهای طاقت سوز عادت نداشتند و بدنهای خود را با زجرهای گوناگون در مقابل سختیها آماده نمیساختند می‌توانستند در جنگ استالین گراد آن پایداری و فداکاری شگفت انگیز را از خود نشان بدهند؟ و در اثر همین آزمایشها بود که آن فداکاری تاریخی را در این جنگ از خود بیادگار گذاشتند. آری، کمونیست‌ها نسنجیده و از روی نادانی خودشان را مسخره می‌کنند و این تمرینهای ورزشی را در باره خود قبول دارند، و هنگامیکه رهبران رژیم کمونیست آنان را بفداکاری و جان بازی وادار مینمایند با جان و دل و آغوش باز باستقبال مرگ می‌روند، و چون دیگران از اوامر پروردگار جهان پیروی می‌کنند و با تمرینهای حکیمانة مذهبی خود را برای جان بازی و فدارکاری آماده می‌سازند از طرف کمونیست‌ها مورد مسخره و استهزا قرار می‌گیرند. قرآنکریمِ مسلمانان در باره اینگونه مردم دو دل و دو رو چنین می‌فرماید: ﴿یُحِلُّونَهُۥ عَامٗا وَیُحَرِّمُونَهُۥ عَامٗا [التوبة: 37] «یکسال امر خدا را حلال و گوارا می‌دانند و سال دیگر حرام و ناگوارش میخوانند» جای تعجب است که کمونیست‌ها وقتیکه امر از طرف دولت صادر می‌گردد، قانونی و حلالش می‌دانند و با جان و دل باستقبالش می‌روند، برای اینکه دولت یک نیروی محسوس و وسائل شکنجه و کیفر سریع در اختیار دارد، و اما اگر همین فرمان از طرف خدای دولت و آفریدگار ملت صادر شود با کمال پرروئی و وقاحت زیر پا گذاشته و استهزا می‌کنند. بنازم بمردم متمدن و روشنفکریکه دولت یکبام و دو هوا را در یک کشور تشکیل می‌دهند و از عاقبت شوم آن نمی‌ترسند.

آیا کدام عبادتی بجز روزه که بمنظور ایجاد روح مقاومت تشریع شده در اسلام وجود دارد، که وقت مردم را ساعتها با تمرینهای عملی مشغول بسازد؟ آیا نماز وقت مسلمانان نمازخوان را چقدر میگیرد؟ آیا همة نمازهائیکه در ظرف یک هفته مسلمان می‌خواند بیش از دیدن یک سئانس سینما و تماشای یک حلقه فیلم وقت او را اشغال می‌نماید؟ آیا چگونه انسان می‌تواند؟ نعمت و سعادت تقرب پروردگار و ساعت اتصال بآفریدگار خود را فدا کند آن آفریدگاریکه بشر همه نیروی مادی و معنوی را از وی میگیرد و در پرتو لطف و عنایت‌های او همة موجودات جهان آرامش دل و آسایش خاطر حاصل می‌کنند؛ چرا؟ بشریکه قلبش کانون هدف‌های گوناگون است، آن بشریکه نفس سرکشش منبع انحرافات است هرچه می‌خواهد می‌گوید و هر عمل زشتی را انجام می‌دهد، اما آن سخنیکه کجروان عالم بشریت می‌گویند که دین دائم بساط عیش و نشاط پیروان خود را واژگون می‌سازد. در همه وقت و در همه حال در خواب و بیداری با هیولای خطاها و گناهان نابخشودنی آنان را از زندگی نشاط آمیز باز میدارد. این مدعیان بیخبر تاکنون نفهمیده‌اند که اسلام فرسنگها از این تهمت‌ها دور است، و تاکنون درک نکرده‌اند که اسلام در تمام مراحل قبل از یادآوری عذاب و کیفر عفو و رحمت را در اختیار مسلمانان قرار می‌دهد. آخر خطا در اسلام یک غول وحشتناک نیست که مردم را از میدان زندگی نشاط آمیز دور بسازد، و همچنین یک تاریکی پرهراس و ظلمت عالم گیری نیست که همیشه آفاق جهان را برای فرزندان آدم و حوا تیره و تاریک نماید، هرگز خطای آدم ابوالبشر بالای سرفرزندانش شمشیر بران نیست، و هیچوقت نیازمند بتقدیم فدا و تطهیر از گناه نبوده و نخواهد بود. قرآنکریم در باره خطا و آمرزش آدم یعنی نخستین خطا و اولین خطاکار با زبان ساده می‌فرماید: ﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ [البقرة: 37] «(آدم پس از خطا و پشیمانی) از پروردگارش کلماتی را فرا گرفت و بوسیله آن کلمات توبه‌اش پذیرفته گردید، و بدرگاه خدا باز گشت» و با همین سادگی و بدون هیچ تشریفاتی اسلام با سایر گناهکاران نیز رفتار می‌نماید. مسلماً فرزندان او وقتیکه مرتکب خطا می‌شوند مانند پدر از رحمت بی‌پایان خدا بهره مندند، زیرا که خدای مهربان بطینت آنان از خودشان داناتر است، و بهمین جهت بیرون از محیط قدرت از آنان تکلیف نخواسته و خارج از حدود قدرت از هیچکس حساب نمیکشد. قرآنکریم شیرین سخن می‌فرماید: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا [البقرة: 286] «خدا هیچکس را بیرون از طاقتش بانجام وظیفه مأمور نمی‌کند» و پیامبر حکیم اسلام نیز در این باره چنین می‌فرماید: «همه فرزندان آدم خطاکارند و بهترین خطاکاران توبه کارانند»([4]). آشنایان قرآنکریم بخوبی می‌دانند که آیات رحمت و آمرزش و توبه و بازگشت در آن فراوان است، اما ما برای نمونه از میان آن‌ها یک آیة را انتخاب می‌کنیم، زیرا که دلالتش بر رحمت بی‌پایان خدا عمیق تر است، در این آیة خوشبیان چنین می‌فرماید: ﴿۞وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ ١٣٣ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤ وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٣٥ أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ ١٣٦ [آل عمران: 133- 136] «(ای بندگان گنهکار خدا)، بسوی آمرزش از جانب پروردگارتان بشتابید، بشتابید بسوی بهشتی که وسعتش مانند وسعت آسمان‌ها و زمین است، بهشتی که برای پرهیزکاران و پاکدامنان آماده گردیده. آنان که در گشایش و تنگ دستى انفاق مى‏کنند، و خشم خود را فرو مى‏برند، و از [خطاهاىِ‏] مردم در مى‏گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد. آنان کسانی هستند که چون کار زشتی مرتکب شدند و یا دربارة خود ستم روا میدارند فوراً خدا را یاد کرده و برای آمرزش گناهان خود از پروردگارشان طلب عفو می‌کنند. آری، جز خدای بزرگ کی می‌تواند این گناهان را بیامرزد؟ و نیکوکارانی هستند که از روی علم و دانش بکردار زشت اصرار نمی‌ورزند. پاداش این گروه خوشکردار از طرف پروردگار آمرزش بیپایان و باغهای بهشت است که از زیر درختهای آن نهرهای فراوان جاری و آنان در آن بهشت جاودان خواهند بود، و چه نیکو پاداشی است، پاداش فرمان برادران نیکوکار».

بار خدایا! چه بزرگ است دریای رحمتهای بیکرانت دربارة بندگان خود، که هرگاه امواج بیپایانش بتلاطم درآید گناه گنهکاران را بکام خود فرو می‌برد.

بار خدایا! انسان عاجز هنگامیکه رحمت بی‌پایانت را بالای سربندگان یکسان میبیند از فرط تأثر عنان اختیار از کفش بیرون می‌رود که کی؟ و کجا؟ و برای چه این ابرهای رحمت بر آنان سایه بان است، آنانکه غرق در گناه و غرق در اعمال زشت خویش‌اند چگونه مستوجب این همه آمرزش‌اند. پاک و پاکیزه خدائی که نه تنها از بندگان گنهکارش توبه پذیر است و نه تنها از خطای خطاکاران میگذرد، بلکه رضایت و خوشنودی خود را بآنان عطا و با علی‌ترین درجه پرهیزکاران و نیکوکاران میرساند، پاک آفریدگارا!

دوستان را کجا کنی محروم

 

تو که با دشمنان نظر داری

خوانندة گرامی! آیا پس از مشاهدة این همه لطف و رحمت و شنیدن این همه نویدهای رحمانی بازهم در آمرزش و بخشایش آفریدگارجهان تردید است؟ و با این همه بشارتهای بی‌پایان کی و کجا هیولای عذاب و کیفر نفوس بشر را از سعادت دور کرده و بساط نشاط انسان را واژگون می‌سازد؟، خدای مهربان با عنایت مخصوص و آرامش بیپایان از بندگان خود پذیرائی می‌کند و همة احترامات را در یک کلمه پرارزش که توبه نام دارد نمایان می‌سازد، گرچه با توجه باین حقایق روشن دیگر احتیاجی بدلیل و برهان نمانده که گفتة ما را تصدیق نماید، اما با وجود این یک حدیثی از گفتار حکیمانه پیامبر اسلام یاد می‌کنیم، زیرا که در این باره این سخن با عظمت شاهد گرانبهائی است، فرمود: «بخدائی قسم که جانم در دست اوست اگر شما مردم گناه نمی‌کردید خدا بساط هستی شما را بر میچید و از نو مردمی می‌آفرید که گناه می‌کردند، و طلب آمرزش مینمودند تا خدای رحیم آنان را غرق در آمرزش میساخت»([5]). پس بنابراین، اینگونه بشر و اینگونه بخشش و آمرزش ارادة ذاتی پروردگار عالم است، تا آنان را بیامرزد و از خطای خطاکاران بگذرد. و با ذکر یک آیة شگفت آمیز دیگر از کلام خدا این بحث را بپایان میرسانیم چه خوش می‌فرماید: ﴿مَّا یَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِکُمۡ إِن شَکَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ شَاکِرًا عَلِیمٗا ١٤٧ [النساء: 147] «خدا را با کیفر دادن شما چه حاجت است؟ اگر شما سپاسگذار و مؤمن باشید، زیرا که خدای مهربان خودشاکر و دانائی است».

آری، خدا را با عذاب کردن مردم چه کار، در صورتی که خود دوست دارد آنان را در دریای رحمتش غرق نماید.




[1]- بنام ((Three Contributions to the Sexuel theory.

[2]- مسند احمد و سنن نسایی.

[3]- صحیح مسلم.

[4]- سنن ترمذی.

[5]- صحیح مسلم.

اسلام و آزادی فکر

اسلام و آزادی فکر

یکی از روشنفکران در حال مجادله با من گفت: تو آزادفکر نیستی؟

گفتمش: چرا؟

گفت: آیا بوجود خدا ایمان نداری؟

گفتم: چرا؟

گفت: برای او نماز میخوانی و روزه میگیری؟

گفتم: بلی.

پاسخم داد: نگفتمت که تو آزادفکر نیستی.

بار دیگر گفتمش: چرا؟

پاسخ داد برای اینکه تو بچیز موهومی ایمان داری که تاکنون موجود نگشته!!

گفتم: شما به چه ایمان دارید و بعقیدة شما آفرینندة هستی و زندگی کیست؟. و خالق جهان چه نام دارد؟

پاسخم داد طبیعت!!.

گفتمش: طبیعت چیست؟.

جوابم داد، یک نیروی لطیف و نهانی که دارای حدود و دارای مظاهر و آثاری است حواس بشر می‌تواند درک نماید.

گفتم: من تاکنون چنان می‌دانستم که مرا از ایمان بنیروی پنهانی باز میداری تا نیروی آشکار و معلومی را نشانم بدهی. اما حالا که مطلب تبدیل نیروی پنهانی با نیروی پنهان دیگری است، پس چرا خدائیکه من در پرتو عنایتش احساس آرامش می‌کنم و عافیت را در سایة ایمان باو میابم. از دست من میگیری و بجای آن خدای دیگری نشانم میدهی که نه می‌تواند جوابم را بگوید، و نه قادر است صدای نالة مرا بشنود؟ آری، در نظر روشنفکران بیفکر این خلاصه داستان آزادی فکر است و بعقیدة آنان آزادی فکر مساوی با بی‌دینی و کجرفتاری است، و چون اسلام با بی‌دینی مخالف و بهیچ کس تحت هیچ عنوانی اجازة کجرفتاری نمی‌دهد بگمان روشنفکران امروز مانع از آزادی فکر است.

اگر از این بوزینگان طوطی صفت که در همه جا تقلید بیگانگان را آرمان مقدس خود می‌دانند بپرسی بی‌دینی و کجرفتاری در عالم اسلام چه لزومی دارد؟ با خط غبغب و شانه‌های بالاکشیده بسوی اروپا اشاره می‌کنند!!، صحیح است که بی‌دینی در اروپا رواج دارد اما مربوط بیک رشته علل و اسباب مخصوص محلی است، هرگز بحساب دین نیست، نباید و نمی‌تواند در همه جا تکرار شود، زیرا آن رنگ مخصوص که کلیساهای اروپا بعقیده مسیحیت داده، و بر پیروان دین مسیح تلقین می‌کرد از یک طرف و سختگیری از پیشرفت نهضت دانش و آزردن و سوزاندن دانشمندان و تحمیل نمودن دروغها و خرافات و اوهام بر مردم مسیحی، بنام دین و بنام قانون آسمانی از طرف دیگر، مردم آزادفکر اروپا را بانکارکردن گفته‌های کلیسا و فرار از دین وادار میساخت، و سرانجام مردم اروپا را در دوراهی پر از حیرت سرگردان گذاشت، یکی سیرطبیعی بشر در ایمان بخدا و دیگری ایمان بحقایق علمی و تجربی، و چون راه خداشناسی و فطرت ذاتی بشر از طرف کلیسائیان دچار بحران اوهام و خرافات گردیده بود، خود بخود فکر طبیعت پرستی در آن محیط پرغوغا یگانه راهی بود که می‌توانست مردم را از این گرفتاری نجات بدهد، و عاقبت اروپائیان نیز همان راه را انتخاب کردند و عملاً بکلیسا و کلیسائیان گفتند: بگیرید خدای خود را که بوسیله آن ما را غلام زرخرید و بنده حلقه بگوش خود ساختید، و بنام او مالیات‌های کمرشکن و دیکتاتوری هستی سوزی را بما تحمیل نمودید، و اوهام و خرافاتی را بنام دین خدا و قانون آسمانی برای ما برگزیدید، ما دیگر با آن خدا کاری نداریم، آنچه امروز باید باو ایمان داشته باشیم اینست که مقابل یک آفریدگاری زانو بزمین زده و ببندگی او اعتراف نمائیم و رهبانیت را پیشه خود ساخته و از این مولود کلیسائی نجات بیابیم، و بزودی بخدای نوظهوری دست بیعت میدهیم، که بزرگ‌ترین مزایای خدای اولی را داراست، و هرگز کلیسائی ندارد که بتواند مردم را استثمار کرده و بنده رسمی خود سازد، این خدا را دیگر بر مردم تعهدات اخلاقی و تشریفات فکری نیست، و بشر در پرتو عنایتش از همة قیود آزاد است. این است شمه ای از داستان پیدایش بی‌دینی در سرزمین اروپا.

اما ما مسلمانان در اسلام چه احتیاجی باین بی‌دینی داریم؟

در عقیده ما اشکالی وجود ندارد که افکار مردم را سرگردان نماید، ما ایمان بخدائی داریم که همه کائنات از وی پدید آمده و بازگشت عالم هستی بسوی اوست، نه شریکی دارد و نه کسی را بالای سخنش سخنی است، یکتاپرستی ما یک فکر ساده و روشنی است که تاکنون هیچکس در آن اختلاف نداشته است، حتی طبیعیون و آنانکه ایمان به بی‌دینی دارند. و همچنین در اسلام رجال دینی وجود ندارد آنطور که رجال کلیسا در سرزمین اروپا بودند، زیرا که دین اسلام یک دین ملی و همگانی است، همه باندازه قدرت و توانائی و استعداد، و بقدر عمق فکر و وسعت روح خود از آن استفاده می‌برند، همگی مسلمانند، و هر کسی را بمقدار ارزش عملش ارزشی است و گرامیترین آنان در پیشگاه پروردگارشان پاکدامن‌ترین آنان است، خواه این بشر پاکدامن مهندس باشد یا آموزگار، کارگر باشد یا مخترع یا صنعتگر، و دین در میان این شغلها یک حرفة مخصوصی نیست تا کسی بتواند بنام خود بثبت برساند. و بهمین جهت تمام عبادتها در اسلام بدون تشریفات و بدون توسط رجال دین انجام میگیرد، و اگر تشریفات و واسطه در میان باشد نه تنها عبادت نیست بلکه، از گناهان نابخشودنی است، اما جنبه فقهی و تشریعی اسلام واضح است که باید عدة مخصوص در آن تخصص پیدا کنند، زیرا که فقهه یک رشته دستوراتی است که نظام حکومت اسلامی با آن‌ها پایدار می‌ماند، و لکن این متخصصین که در همة بلاد اسلامی هستند بعنوان متخصض دارای هیچگونه تسلط و امتیاز طبقاتی نیستند بلکه، فقط بعنوان مستشاران و قانون دانان دولت اسلامی انجام وظیفه می‌کنند. آنان کسانی هستند با آنکه خود را از دانشمندان بزرگ عصر خود می‌دانند ناراحت نیستند که بنام دانشمند یا بنام دیگری شناخته شوند و دارای هیچ عنوانی نیستند، مگر در حدود قانون؛ مثلاً دانشگاه الازهر در مصر یک مرکز بزرگ علمی و دینی است، اما دارای هیچگونه نیرو و عنوانی نیست تا بتواند دانشمندانی را بسوزاند و یا شکنجه و آزارشان بدهد. بلی، بزرگ‌ترین قدرتش این است که می‌تواند از افکار بعضی از مردم دربارة دین انتقاد نماید، و خطای آراء کسانی را که بخطا حکم می‌دهند نمودار بسازد، و این دانشگاه بزرگ در این قسمت کاملاً آزاد است، زیرا که سایر مردم نیز همین طورند، و می‌توانند از فهم و افکار و آراء دینی دانشمندان این دانشگاه انتقاد کنند، برای اینکه دین اسلام یک دین همگانی است و در افکار کسی یا در احتکار کسی و یا در انحصار عنوان مخصوصی نیست؛ بلکه، هر کسی که بهتر بفهمد و در اجرای قوانین آن استادتر باشد مقدم بر دیگران خواهد شده، باید توجه داشت وقتیکه اسلام زمام حکومت بدست بگیرد عمامه‌ها و عمامه داران مانند مور و ملخ در ادارات دولتی پراگنده نخواهند شد، و در اصول نظام حکومت چیزی تغیر نخواهد کرد، مگر کیفیت آنکه براساس قوانین اسلام اداره خواهد شد، اما بازهم دائره مهندسی در دست مهندسین مسلمان، و کرسی پزشگی در اختیار پزشگان آزموده بود، و امور اقتصادی را دانشمندان اقتصادی اداره خواهند کرد. بشرط اینکه اقتصاد اسلامی در جامعة مسلمانان حکومت کند، و سایر امور اداری نیز طبق قوانین اسلامی اجرا گردد، بر همگان روشن است که تاکنون نه در عقیده اسلامی و نه در نظامش چیزی مانع از پیشرفت علم و دانش و اجرای برنامه‌های صحیح علمی نبوده و تا ابد هم نخواهد بود. و بهترین شاهد ما تاریخ است، زیرا که تا بحال نشنیده ایم که دانشمندی بجرم کشف یک حقیقت مجهول در عالم اسلام سوخته و یا آزار دیده باشد، واضح است هرگز علم صحیح با عقیدة مرد مسلمان که می‌گوید: خدای دانا و توانا همة موجودات را از عدم بوجود آورده مخالف نبوده، و تاکنون هیچگونه مخالفتی از ناحیه دانش یا دعوت حکیمانه اسلام دیده نشده، و نخواهد شد. اسلام بشر را دعوت می‌کند که در خلقت آسمان‌ها و زمین با دقت کامل نظر کنند و در کیفیت بنای محکم عالم فکرها را بکار وادارند، تا خدا را بهتر بشناسند و در اثر شناسائی عظمت آفریدگار هر روز اسرار جدیدی را کشف نمایند، و تاکنون عدة زیادی از دانشمندان بی‌دین دنیای غرب از این راه و از طریق بحث صحیح علمی بوجود آفریدگار توانای جهان رهنمون شده‌اند. بنابراین، با دیدن این همه شواهد، و با وجود این همه دلائل روشن، آن چیست که در اسلام مردم را به بی‌دینی دعوت می‌کند؟ و چه عاملی است که باعث کجرفتاری فرزندان آدم و حوا می‌گردد؟ چیزی نیست جز اینکه بگوئیم: فقط شهوت تقلید کورکورانه و پیروی از دزدان ناموس بشریت و استعمارمداران سیاست طلب عده‌ای را از راه بدر کرده و در بیراهة جهل و نادانی سرگردان گذاشته است. آری، این مردم بوزینه صفت میخواهند در جهان آزاد باشند و برخلاف عقاید و عبادات مذهبی هر روز کتابها بنوسیند، و صفحات جراید را با خرافات خود سیاه کنند، مردم را خوار و زبون بشمارند، و جامعه را بفرار از دین و آئین دعوت نموده و به بی‌بندوباری عادت بدهند، و بدون اینکه تحت فرمان قانونی درآیند مطابق دلخواه خود هرچه میخواهند بگویند:!! بلی، این روشنفکرنمایان امروز اینطورند، اما باید آخر دید برای چه؟ آنچه مسلم است این است یک هدف عاقلانه و صحیح از این دعوت شیطانی منظور نیست، چنانکه احمقان عاقل نمای امروز می‌پندارند، بلکه این دعوت در سرزمین پرآشوب اروپا برای بدست آوردن هدف دیگری، وسیله بود برای آزادساختن مردم از پرستش اوهام کلیسائی، بهانه بود و برای نجات یافتن از فشار مردمان کلیساساز و دین پرداز دست آویز بود، روی همین اصل اگر بشر در سایة ایمان بخدا دارای آزادی کامل بود باز هدف دیگری باقی می‌ماند که باید بدست میآورد؟ چرا! فقط می‌توان گفت که مقصود اساسی این پیروان استعمار برهم زدن تشکیلات اخلاق و ایجاد هرج و مرج غریزة جنسی و گل آلود کردن اقیانوس آرام اجتماع است، تا بتوانند بهدفهای شخصی خود برسند، و از آسانترین راهی ناموس بشریت را شکار بکنند، و جز این مقصودی ندارند، و بطور یقین این جان مطلب است، و آزادی فکر را عنوان نکرده‌اند مگر برای پرده پوشی از پیروی شهوات شیطانی. آری، اینان در حال بردگی و عبودیت چنان خیال می‌کنند که آزادفکرند، البته همه می‌دانند که اسلام هیچگاه مجبور نیست که از بندگان شهوت پیروی نماید، زیرا خود آن مردم را همه جا و همه وقت از آزادی از شهوات دعوت می‌کند، و هیچ نیروئی را در جهان جز نیروی آزادی بخش پروردگار توانا برسمیت نمی‌شناسد. این روشنفکران بیفکر می‌گویند: اساس حکومت در نظام اسلام دیکتاتوری است، زیرا که دولت در این نظام دارای تسلط و قدرت دامنه داری است، و بدتر از همه این است که این قدرت را بنام دین و بنام یک آئین مقدس که در اعماق نفوس و قلوب مردم دارای احترام مخصوص و نفوذ شکست ناپذیر است بدست آورده. بنابراین، اکنون میبینیم که این دولت از رهگذر آسانی بدیکتاتوری و خودسری رسیده و بزودی بر همة شئون زندگی مردم پیروز گردیده و طبقه عوام و مردم بومی که همه جا اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند کورکورانه از تصمیمات دولت پیروی کرده و در برابرش رام می‌شوند، و باین ترتیب آزادی فکر در جامعه اسلامی دچار بحران گشته و سرانجام نابود می‌گردد، و کسانیکه بقصد جلوگیری از تجاوز حکومت قیام می‌کنند بنام یاغی مورد تکفیر قرار گرفته و با بدنامی رسوا می‌شوند!! این خلاصه تهمتی است که آزادفکران بیفکر امروز بر پیکر اسلام وارد می‌سازند، یا للعجب من نمیدانم که اینان این گفتار تعجب سوز را از کجا بدست آورده‌اند؟ و چگونه این تهمت نا جوانمردانه را بر دین اسلام می‌زنند؟ آیا از زبان قرآنکریم میفرمایند؟ و حال آنکه این شیرین کلام با صدای رسا می‌فرماید: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَیۡنَهُمۡ [الشوری: 38] «کار مسلمانان در میان خود با شورا و مشورت یکدیگر انجام میگیرد» و برخلاف گفته ناجوانمردانة آنان همه جا عدالت را شرط حکومت و زمامداری میداند آشکار می‌گوید: ﴿وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ [النساء: 58] «هر گاه بحکومت و زمداری رسیدید در میان مردم عادلانه حکومت کنید و از طریق انصاف بیرون نروید» یا از زبان ابوبکرصدیق t می‌گویند که یکی از زمامداران اسلامی است در صورتی که در زمان حکومتش مکرر میفرمود: اگر بر خدا و پیامبرش نافرمانی کردم من حق اطاعت و زمامداری در گردن شما ندارم و دیگر از من پیروی نکنید، یا از قول عمر بن خطاب t می‌گویند که در زمان زمامداریش اعلام کرد، اگر از من کجی و نادرستی احساس کردید هدایتم کرده و بدرستی وادارم کنید، در این اثنا یکی از حضار برخاسته می‌گوید: بخدا اگر تو کجی و نادرستی احساس کنیم با این شمشیر کج بدرستی و راستی وادارت میسازیم.

چرا؟ از حق نباید گذشت بدون شک در جهان طغیانها و تجاوزهای زیادی بنام دین حادث شده و هنوزهم نمونه‌های ننگین آن در بعضی بلاد اسلامی موجود است، و لکن چه کسی می‌تواند بگوید که دین تنها وسیلة است که تحت عنوانش این ظلم و ستمها و این طغیان و تجاوزها بحقوق مردم انجام میگیرد؟ در این جا باید از آزاد فکران امروز بپرسم که آیا هیتلر بنام دین طغیان کرد؟ آیا استالین در کشور پهناور شوروی بنام دین آن همه بحقوق بشر تجاوز نمود؟ پس از مرگش همة مجله‌ها و روزنامه‌های اتحاد جماهیر شوروی فاش کردند که او یک دیکتاتور تمام عیار بود و همه گفتند و نوشتند که حکومت استالین حکومت زور و سرنیزه بود، و نباید تکرار شود، و همچنین حکومت ژنرال فرانکو و ژنرال مالان در افریقای جنوبی و چیانکای چک در چین ملی و مائوتسه تونک در چین کمونیست بنام دین این همه بیداد می‌کنند؟ آری، این قرن درخشان که خود را از قید دین و آئین آزاد ساخته شاهد صحنه‌های بیشرمانه‌ترین دیکتاتوری‌های تاریخ است!! این اشخاص در این قرن آزادی تحت عنوان‌های تابناک و فریبندة فراوانی که از جهت احترام در میان مردم کمتر از دین نبوده چه جنایت‌های ننگ آوری را مرتکب شده‌اند. در خاتمه اشتباه نشود اینجا کسی از دیکتاتوری طرفداری نمی‌کند، هیچ انسان آزادفکر و هیچ بشر روشن ضمیری استبداد را نمپسندد، اما طبع سالم و پایدار و فکر روشن چنین اقتضا می‌کند که در مقابل حق و حقیقت باید رام شد و هر کجا حقیقتی بود باید پذیرفت، همه جا فرمان از دیوشهوت نباید برد، و هوی و هوس را کنار باید گذاشت. واقعاً باید اذعان نمود که هر حقیقت زیبا را برای رسیدن بهدف خصوصی دست آویز کردن ممکن است، و برای پیش بردن مقاصد شخصی فسادآلود در پشت پردة حق سنگر اختیار نمودن آسان است، همه می‌دانند که در انقلاب کبیر فرانسه بنام آزادی فجیع‌ترین جرم‌ها را مرتکب شدند و ننگین‌ترین جنایتها را انجام دادند. آیا صحیح است بجرم اینکه بنام آزادی عده‌ای خیانتکار مرتکب خیانت شدند آزادی را در جهان لغو کنیم، و بنام قانون بیگناهان زیادی در زندانها سال‌ها گرفتار شده‌اند و شکنجه‌ها دیده‌اند، سرها فدا کرده‌اند، بر سردارها رفتند، تیرباران گردیده‌اند؛! آیا معقول است که قانون را در عالم غیرقانونی اعلام کنیم، و حقیقاً بنام دین طغیانها و ستمها در روی زمین بوقوع پیوسته، آیا وجود این معنی دلیل بطلان دین است؟ چرا؟ الغاءٍ دین در صورتی صحیح و عاقلانه است که وجود دین و اصول تعالیم و نظامش باعث ظلم و طغیان و فساد گردد، و واقعاً موجب بدبختی مردم شود!، اما آیا این مطلب دربارة اسلام صادق است؟ اسلامیکه نه تنها در میان پیروان خود از مشهورترین پیکره‌های عدالت بشمار آماده، بلکه در میان دوست و دشمن باین نام معروف است، حتی در اکثر حادثه‌ها و در بسیاری از قضایای تاریخی دربارة دشمنانش چنان عادلانه رفتار کرده که دشمن را مبهوت ساخته است.

بنابراین، پس راه مبارزه با طغیان و دیکتاتوری الغاء دین نیست و هرگز دین مانع از پیشرفت این پیکار نبوده است؛ بلکه یگانه راه علاج و عاقلانه‌ترین طریق مبارزه با استبداد و دیکتاتوری این است که ملتی با ایمان و جامعه ای با فضیلت و تقوی در سایة دین پرورش بدهیم، تا ارزش آزادی را که دین نشان می‌دهد بشناسند، و نسل‌های آینده را برای نگاه داری از آن آماده بسازند، تا با نیروی سرشار و دل‌های پاک و ضمیرهای روشن حکومت‌ها را از ارتکاب ظلم و ستم بازدارند، و ستمگران را در جای خود بنشانند، و من گمان نمی‌کنم برای رسیدن باین هدف عالی نظامی مانند نظام بی‌مانند اسلام وجود داشته باشد، اسلام یگانه نظامی است که مبارزه با حکومت ظالم و پیکار با دولتهای استعماری را از وظایف لازم ملت قرار داده و همه را برای ارشاد زمامدار کجرفتار موظف نموده است، و این معنی بخوبی از بیان پیامبر مبارز اسلام پیداست، فرمود: «هر یک از شما مسلمانان که کار ناشایستی را مشاهده کردید باید در تغیرش بکوشند»([1]). بازهم می‌فرماید: «کلمه عدل و سخن عدالت پرور در پیشگاه زمامدار ستمکار نزد خدا از بزرگ‌ترین پیکارها و از بهترین جهادها بشمار است»([2]).

پس اکنون ای کسانیکه برای رسیدن بهدف آزادی رنج‌های فراوان میبرید!! ای کسانیکه خود را پیشرو کاروان تمدن میدانید!! راه رسیدن باین هدف عالی این نیست که دین را الغاءٍ نمائید و آئین خدا را بیهوده فرض کنید، بلکه یگانه راه آن تربیت صحیح ملت‌ها و تزریق کردن روح گرم و پرشور انقلاب برعلیه بیدادی و بیدادگری است، همان روحیکه خود بخود از جور و جفا گریزان است، انقلابیکه ستمکاران را در جای خود نشانده و کجروان را براستی و درستی هدایت می‌کند.

و یقین بدانید که جان این پیکار و حقیقت این انقلاب مساوی است با روح و حقیقت دین خدا و واقعیت این دین و اساس این آئین آسمانی مبارزه با استعمار و پیکار با ستمکاران است.




[1]- بخاری و مسلم.

[2]- ابوداود و ترمذی.