ترغیب به کشتن وزغ[1] و بیان آنچه در کشتن مارها و حیواناتی وارد شده که ذکر آنها خواهد آمد
4304- 2978- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ قَتَلَ وَزَغَةً فِی أَوَّلِ ضَرْبَةٍ فَلَهُ کَذَا وَکَذَا حَسَنَةً، وَمَنْ قَتَلَهَا فِی الضَّرْبَةِ الثَّانِیَةِ فَلَهُ کَذَا وَکَذَا حَسَنَةً؛ لِدُونِ الحَسَنَةِ الْأُولَى، وَمَنْ قَتَلَهَا فِی الضَّرْبَةِ الثَّالِثَةِ، فَلَهُ کَذَا وَکَذَا حَسَنَةً؛ لِدُونِ الثَّانِیَةِ».
رواه مسلم وأبو داود والترمذی وابن ماجه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس با یک ضربه وزغی را بکشد، برای او چنین و چنان نیکی نوشته میشود و کسی که با دو ضربه آن را بکشد برای او چنین و چنان نیکی نوشته میشود، کمتر از نیکی کشتن آن با یک ضربه؛ و کسی که با سه ضربه آن را بکشد برای او چنین و چنان نیکی نوشته میشود، نیکی کمتر از نیکی کشتن آن با دو ضربه»[2].
(صحیح) وفی روایة لمسلم: «مَنْ قَتَلَ وَزَغًا فِی أَوَّلِ ضَرْبَةٍ کُتِبَتْ لَهُ مِائَةُ حَسَنَةٍ، وَفِی الثَّانِیَةِ دُونَ ذَلِکَ، وَفِی الثَّالِثَةِ دُونَ ذَلِکَ»[3].
(الوَزَغُ): چلپاسه بزرگ.
و در روایت مسلم آمده است: «کسی که با یک ضربه وزغی را بکشد برای او صد نیکی نوشته میشود و در ضربهی دوم کمتر از ضربهی اول و در ضربهی سوم کمتر از ضربهی دوم نیکی برای او نوشته میشود».
4305- 2979- (2) (صحیح لغیره) وَعَنْ سَائِبَةَ مَوْلَاة الفَاکِهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ: أَنَّهَا دَخَلَتْ عَلَى عَائِشَةَ ل فَرَأَتْ فِی بَیْتِهَا رُمْحًا مَوْضُوعَاً، فَقَالَتْ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ! مَا تَصْنَعِینَ بِهَذَا؟ قَالَتْ: أَقْتُلُ بِهِ الْأَوْزَاغَ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَخْبَرَنَا: «أَنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلامُ لَما أُلْقِیَ فِی النَّارِ لَمْ تَکُنْ دَابَّةٌ فِی الْأَرْضِ إِلَّا أَطْفَأَتِ النَّارَ عَنْهُ غَیْرَ الْوَزَغِ؛ فَإِنَّهُ کَانَ یَنْفُخُ عَلَیْهِ، فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِقَتْلِهِ».
رواه ابن حبان فی «صحیحه»، والنسائی بزیادة.
از سائبه مولای فاکه بن مغیره روایت است که وی به نزد عایشه ل رفت و در خانهاش نیزهای مشاهده کرد، گفت: ای ام المؤمنین! با این چه میکنی؟ عایشه ل گفت: با آن وزغها را میکشم، زیرا رسول الله ج فرمود: «هنگامی که ابراهیم را در آتش انداختند، هیچ حیوانی روی زمین نبود مگر اینکه آتش را از او دور میکرد مگر وزغ که بر ابراهیم میدمید [تا آتش شعلهور شود]، پس رسول الله ج دستور قتل آن را داد».
4306- 2980- (3) (صحیح) وَعَنْ أُمِّ شَرِیکٍ ل؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَمَرَ بِقَتْلِ الأوزَاغِ، وَقَالَ: «کَانَ یَنْفُخُ عَلَى إِبْرَاهِیمَ».
رواه البخاری -واللفظ له- ومسلم والنسائی باختصار ذکر النفخ.
از ام شریک ل روایت است که رسول الله ج دستور کشتن وزغها را داده و فرمود: «او بر ابراهیم میدمید».
4307- 2981-(4) (صحیح) وَعَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ س: أَنَّ النَّبِیَّ ج أَمَرَ بِقَتْلِ الْوَزَغِ، وَسَمَّاهُ فُوَیْسِقًا.
رواه مسلم وأبو داود.
عامر بن سعد از پدرش روایت میکند که رسول الله ج دستور به کشتن وزغ داده و آن را فویسق[4] نامید.
4308- 1766-(1) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَتَلَ حَیَّةً؛ فَلَهُ سَبْعُ حَسَنَاتٍ، وَمَنْ قَتَلَ وَزَغًا؛ فَلَهُ حَسَنَةٌ، وَمَنْ تَرَکَ حَیَّةً مَخَافَةَ عَاقِبَتِهَا؛ فَلَیْسَ مِنَّا»[5].
رواه أحمد وابن حبان فی «صحیحه» دون قوله: «ومن ترک...» إلى آخره. (قال الحافظ): «رویاه عن المسیب بن رافع عن ابن مسعود، ولـم یسمع منه».
4309- 1767-(2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی الْأَحْوَصِ الْجُشَمِیِّ[6] قَالَ: بَیْنَمَا ابْنُ مَسْعُودٍ یَخْطُبُ ذَاتَ یَوْمٍ فَإِذا هُوَ بِحَیَّةٍ تَمْشِی عَلَى الْجِدَارِ، فَقَطَعَ خُطْبَتَهُ، ثُمَّ ضَرَبَهَا بِقَضِیبِهِ حَتَّى قَتَلَهَا، ثُمَّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ قَتَلَ حَیَّةً؛ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ مُشْرِکًا قَدْ حَلَّ دَمُهُ».
رواه أحمد وأبو یعلى والطبرانی مرفوعا وموقوفاً، والبزار؛ إلا أنه قال: «مَنْ قَتَلَ حَیَّةً أَوْ عَقْرَبًا».
4310- 2982-(5) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اقْتُلُوا الْحَیَّاتِ کُلَّهُنَّ، فَمَنْ خَافَ ثَأْرَهُنَّ فَلَیْسَ مِنِّی».
رواه أبو داود والنسائی والطبرانی بأسانید رواتها ثقات؛ إلا أن عبدالرحمن بن مسعود لـم یسمع من أبیه.
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «همهی مارها را بکشید، پس کسی که از انتقام آنها بترسد از من نیست»[7].
4311- 2983-(6) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَا سَالَمْنَاهُنَّ مُنْذُ حَارَبْنَاهُنَّ -یَعْنِی الْحَیَّاتِ-، وَمَنْ تَرَکَ شَیْئٍ مِنْهُنَّ خِیفَةً؛ فَلَیْسَ مِنَّا».
رواه أبو داود وابن حبان فی «صحیحه».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بعد از شروع جنگ با مارها، با آنها از در صلح وارد نخواهیم شد و کسی که کشتن بعضی از آنها را به خاطر ترس رها کند از ما نیست».
4312- 2984-(7) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ تَرَکَ الْحَیَّاتِ مَخَافَةَ ظُلمِهِنَّ؛ فَلَیْسَ مِنَّا، مَا سَالَمْنَاهُنَّ مُنْذُ حَارَبْنَاهُنَّ».
رواه أبو داود، ولم یجزم موسى بن مسلم –راویه- بأن عکرمة رفعه إلى ابن عباس.
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که کشتن مارها را به خاطر ترس از ظلم آنها رها کند، از ما نیست؛ بعد از شروع جنگ با مارها، با آنها از در صلح وارد نخواهیم شد».
4313- 1768- (3) (ضعیف) وَعَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ س؛ أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج: «إِنَّا نُرِیدُ أَنْ نَکْنُسَ زَمْزَمَ، وَإِنَّ فِیهَا مِنْ هَذِهِ الْجِنَّانِ - یَعْنِی الْحَیَّاتِ الصِّغَارَ -؟ فَأَمَرَ النَّبِیُّ ج بِقَتْلِهِنَّ».
رواه أبو داود، وإسناده صحیح؛ إلا أن عبدالرحمن بن سابط ما أراه سمع من العباس.
(الجنان) به کسر جیم و تشدید نون؛ جمع (جان): «وهی الحیة الصغیرة کما فی الحدیث، وقیل: الدقیقة الخفیفة[8] وقیل: الدقیقة البیضاء».
عبارت است از مار کوچک. چنانکه در حدیث آمده است. و گفته شده: مار باریک و کوچک میباشد. و گفته شده: باریک و سفید.
0- 2985-(8) (صحیح) وَیُروَى عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ: «الجِنَّانُ مَسْخُ الجنِّ، کما مُسِخَتِ القِردَةُ مِنْ بنی إسْرائیلَ»[9].
از ابن عباس ب روایت است که مارها، جنهای مسخ شده هستند همانطور که بنیاسرائیل به میمون مسخ گردید.
4314- 1769-(4) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی لَیْلَى س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج سُئِلَ عَنْ جِنَّانُ الْبُیُوتِ؟ فَقَالَ: «إِذَا رَأَیْتُمْ مِنْهُنَّ شَیْئًا فِی مَسَاکِنِکُمْ فَقُولُوا: أَنْشُدُکُم الْعَهْدَ الَّذِی أَخَذَ عَلَیْکُنَّ نُوحٌ، أَنْشُدُکُم الْعَهْدَ الَّذِی أَخَذَ عَلَیْکُنَّ سُلَیْمَانُ؛ أَنْ لَا تُؤْذُونَا، فَإِنْ عُدْنَ فَاقْتُلُوهُنَّ».
رواه أبو داود والترمذی والنسائی؛ کلهم من روایة ابن أبی لیلى عن ثابت عن عبدالرحمن بن أبی لیلى عن أبیه، وقال الترمذی: «حدیث حسن غریب، لا نعرفه إلا من هذا الوجه، وابن أبی لیلى هو محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلى، یأتی»[10].
4315- 2986-(9) (صحیح) وَعَن نَافِع قَالَ: کَانَ ابْنُ عُمَرَ یَقْتُلُ الْحَیَّاتِ کُلَّهُنَّ حَتَّى حَدَّثَنَا أَبُو لُبَابَةَ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج نَهَى عَنْ قَتْلِ جِنَّانِ الْبُیُوتِ»، فَأَمْسَکَ.
رواه مسلم.
از نافع روایت است که ابن عمر ب تمام مارها را میکشت، تا اینکه ابو لبابه به ما گفت: رسول الله ج از کشتن مارهای خانه نهی فرمود، پس دست نگهداشت.
(صحیح) وفی روایة له[و][11] لأبی داود: وَقَالَ أَبُو لُبَابَةَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج نَهَى عَنْ قَتْلِ الْجِنَّانِ الَّتِی تَکُونُ فِی الْبُیُوتِ، إِلَّا الْأَبْتَرَ وَذَا الطُّفْیَتَیْنِ[12]، فَإِنَّهُمَا اللَّذَانِ یَخْطُفَانِ الْبَصَرَ، وَیُتبَعَانِ مَا فِی بُطُونِ النِّسَاءِ».
و در روایتی از مسلم آمده است: ابولبابه گفت: از رسول الله ج شنیدم که از کشتن مارهای درون خانه نهی فرمود مگر آنهایی که دم کوتاه و آنهایی که بر پشت خود دو خط سیاه دارند؛ زیرا این دو نوع مار، چشمها را کور کرده و باعث سقط جنین میشوند».
4316- 2987-(10) (صحیح) وَعَن أَبِی السَّائِبِ: أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ فِی بَیْتِهِ، قَالَ: فَوَجَدْتُهُ یُصَلِّی، فَجَلَسْتُ أَنْتَظِرُهُ حَتَّى یَقْضِیَ صَلَاتَهُ، فَسَمِعْتُ تَحْرِیکًا فِی عَرَاجِینَ[13] فِی نَاحِیَةِ الْبَیْتِ، فَالْتَفَتُّ فَإِذَا حَیَّةٌ، فَوَثَبْتُ لِأَقْتُلَهَا، فَأَشَارَ إِلَیَّ أَنِ اجْلِسْ فَجَلَسْتُ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَشَارَ إِلَى بَیْتٍ فِی الدَّارِ، فَقَالَ: أَتَرَى هَذَا الْبَیْتَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: کَانَ فِیهِ فَتًى مِنَّا حَدِیثُ عَهْدٍ بِعُرْسٍ، قَالَ: فَخَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ ج إِلَى الْخَنْدَقِ، فَکَانَ ذَلِکَ الْفَتَى یَسْتَأْذِنُ رَسُولَ اللهِ ج بِأَنْصَافِ النَّهَارِ فَیَرْجِعُ إِلَى أَهْلِهِ، فَاسْتَأْذَنَهُ یَوْمًا، فَقَالَ لَهُ: «خُذْ عَلَیْکَ سِلَاحَکَ، فَإِنِّی أَخْشَى عَلَیْکَ قُرَیْظَةَ». فَأَخَذَ الرَّجُلُ سِلَاحَهُ ثُمَّ رَجَعَ، فَإِذَا امْرَأَتُهُ بَیْنَ الْبَابَیْنِ قَائِمَةً، فَأَهْوَى إِلَیْهَا بِالرُّمْحَ لِیَطْعُنَهَا بِهِ، وَأَصَابَتْهُ غَیْرَةٌ، فَقَالَتْ لَهُ: اکْفُفْ عَلَیْکَ رُمْحَکَ، وَادْخُلِ الْبَیْتَ حَتَّى تَنْظُرَ مَا الَّذِی أَخْرَجَنِی، فَدَخَلَ فَإِذَا بِحَیَّةٍ عَظِیمَةٍ مُنْصُوبَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ، فَأَهْوَى إِلَیْهَا بِالرُّمْحِ، فَانْتَظَمَهَا بِهِ ثُمَّ خَرَجَ، فَرَکَزَهُ فِی الدَّارِ، فَاضْطَرَبَتْ عَلَیْهِ، فَمَا یُدْرَى أَیُّهُمَا کَانَ أَسْرَعَ مَوْتًا الْحَیَّةُ أَمِ الْفَتَى. قَالَ: فَجِئْنَا إِلَى رَسُولِ اللهِ ج وَذَکَرْنَا ذَلِکَ لَهُ، وَقُلْنَا: ادْعُ اللهَ أَن یُحْیِیهِ لَنَا. فَقَالَ: «اسْتَغْفِرُوا لِصَاحِبِکُمْ». ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ بِالْمَدِینَةِ جِنًّا قَدْ أَسْلَمُوا، فَإِذَا رَأَیْتُمْ مِنْهُمْ شَیْئًا فَآذِنُوهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ، فَإِنْ بَدَا لَکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فَاقْتُلُوهُ، فَإِنَّمَا هُوَ شَیْطَانٌ».
وفی روایة نحوه وقال فیه: «إِنَّ لِهَذِهِ الْبُیُوتِ عَوَامِرَ، فَإِذَا رَأَیْتُمْ مِنْهَا شَیْئًا فَحَرِّجُوا عَلَیْهَا ثَلَاثًا، فَإِنْ ذَهَبَ، وَإِلَّا فَاقْتُلُوهُ فَإِنَّهُ کَافِرٌ». وَقَالَ لَهُمْ: «اذْهَبُوا فَادْفِنُوا صَاحِبَکُمْ».
رواه مالک ومسلم وأبو داود.
از ابوسائب روایت است که وارد خانهی ابوسعید خدری س شد؛ ابوسائب میگوید: او را درحال نماز یافتم؛ پس نشسته و منتظر ماندم تا نمازش را تمام کند، صدایی را در گوشهای از خانه از بین شاخههای درخت خرما شنیدم، به آنجا نگاه کردم و ماری دیدم، قصد کشتنش را کردم که ابوسعید به من اشاره کرد تا بنشینم، پس نشستم؛ زمانی که نمازش تمام شد به اتاقی که در منزل بود اشاره کرده و گفت: این اتاق را میبینی؟ گفتم: بله، گفت: جوانی از ما که تازه داماد بود در آن زندگی میکرد، ما همراه رسول الله ج برای جنگ خندق رفتیم، آن جوان در نیمهی روز از رسول الله ج اجازه خواست تا نزد اهلش برگردد تا اینکه روزی به او اجازه داده و فرمود: «سلاحت را بردار، زیرا من از بنیقریظه بر تو میترسم».
وی سلاحش را برداشته و برگشت، زنش را بین دو لنگهی در ایستاده دید و غیرتش به جوش آمد و با نیزه قصد زخمی کردنش را نمود. اما همسرش به او گفت: نیزهات را از من دور نگهدار و وارد خانه شو تا ببینی چه چیزی مرا از خانه بیرون آورده است. وارد خانه شد و مار بزرگی را روی بستر مشاهده کرد، نیزه را به طرف آن پرتاب کرده و مار را کشت سپس خارج گردید و نیزه را در گوشهای از منزل قرار داد، اما مار تقلا کرد و او را گزید و فهمیده نشد کدامیک، زودتر وفات کرد مار یا جوان.
به نزد رسول الله ج رفتیم و این حادثه را برای رسول الله ج تعریف نموده و گفتیم: از خدا بخواه که او را برای ما زنده کند. رسول الله ج فرمود: «برای دوستتان طلب مغفرت کنید». سپس فرمود: «در مدینه جنهایی هستند که اسلام آوردهاند، اگر یکی از آنها را مشاهده کردید سه روز به او اعلان خروج دهید، پس از آن [چون خانه را ترک نکردند] آن را بکشید زیرا او شیطان است».
و در روایتی: رسول الله ج فرمودند: «در این خانهها مارهایی هستند، اگر یکی از آنها را دیدید، سه روز مجال را بر او تنگ کنید تا برود وگرنه او را بکشید زیرا او کافر است». و به آنها فرمود: «بروید و دوستتان را دفن کنید».
4317- 2988-(11) (صحیح) وَعَنِ ابنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ج یَخطُبُ عَلَى الـمِنبَرِ یَقُولُ: «اقْتُلُوا الْحَیَّاتِ، وَاقْتُلُوا ذَا الطُّفْیَتَیْنِ وَالْأَبْتَرَ، فَإِنَّهُمَا یَلْتَمِسَانِ الْبَصَرَ، وَیُسْقِطَانِ الْحَبَلَ». قَالَ عَبْدُاللَّهِ: فَبَیْنَا أَنَا أُطارِدُ حَیَّةً أقْتُلها نادانی أبو لُبَابَة: لا تَقْتُلْها. فقلْتُ: "إنَّ رسول الله ج أمَرَ بقَتْلِ الحیّاتِ». قَالَ: إنَّه نَهى بعد ذلکَ عَنْ ذاوتِ البُیوتِ، وهُنَّ العَوامِرُ».
رواه البخاری ومسلم. ورواه مالک وأبو داود والترمذی بألفاظ متقاربة.
از ابن عمر ب روایت است از رسول الله ج شنیده که هنگام ایراد خطبه بر منبر، فرمود: «مارها را بکشید. به ویژه آنهایی که بر پشت خود، دو خط سیاه و آنهایی که دم کوتاه دارند. زیرا این دو نوع، چشمها را کور میکنند و باعث سقط جنین میشوند».
عبدالله میگوید: «درحالیکه ماری را دنبال میکردم تا او را بکشم، ابولبابه مرا صدا زد و گفت: او را نَکش. گفتم: رسول الله ج دستور کشتن مارها را داده است. وی گفت: رسول الله ج بعد از آن از کشتن مارهای خانگی نهی فرمود.
(صحیح) وفی روایة لـمسلم قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَأْمُرُ بِقَتْلِ الْکِلَابِ یَقُولُ: «اقْتُلُوا الْحَیَّاتِ وَالْکِلَابَ، وَاقْتُلُوا ذَا الطُّفْیَتَیْنِ وَالْأَبْتَرَ، فَإِنَّهُمَا یَلْتَمِسَانِ الْبَصَرَ، وَیَسْتَسْقِطَانِ الْحُبَالَى». - قَالَ الزُّهْرِیُّ: وَنُرَى ذَلِکَ مِنْ سُمَّیْهِمَا وَاللهُ أَعْلَمُ- قَالَ سَالِمٌ: قَالَ عَبْدُاللهِ بْنُ عُمَرَ: فَلَبِثْتُ لَا أَتْرُکُ حَیَّةً أَرَاهَا إِلَّا قَتَلْتُهَا، فَبَیْنَا أَنَا أُطَارِدُ حَیَّةً یَوْمًا مِنْ ذَوَاتِ الْبُیُوتِ مَرَّ بِی زَیْدُ بْنُ الْخَطَّابِ، أَوْ أَبُو لُبَابَةَ وَأَنَا أُطَارِدُهَا، فَقَالَ: مَهْلًا یَا عَبْدَاللهِ! فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج أَمَرَ بِقَتْلِهِنَّ. قَالَ: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج نَهَى عَنْ ذَوَاتِ الْبُیُوتِ».
و در روایتی از مسلم آمده است: از رسول الله ج شنیدم که به کشتن سگها دستور داده و فرمود: «مارها و سگها را بکشید و به ویژه آنهایی که بر پشت خود، دو خط سیاه و آنهایی که دم کوتاه دارند. زیرا این دو نوع، چشمها را کور میکنند و باعث سقط جنین میشوند».
- زهری میگوید: و علت آن را سمی بودنشان میدانستیم و الله اعلم - سالم میگوید: عبدالله بن عمر ب میگفت: ماری را نمییافتم مگر اینکه آن را میکشتم تا اینکه در یکی از روزها که مار خانگی را دنبال میکردم زید بن خطاب یا ابولبابه از آنجا عبور کرد، گفت: ای عبدالله! دست نگهدار. گفتم: رسول الله ج به کشتن آنها امر نمودند، گفت رسول الله ج از کشتن مارهای خانگی نهی فرمود.
(صحیح) وفی روایة لأبی داود قال: إِنَّ ابْنَ عُمَرَ وَجَدَ بَعد مَا حدَّثَهُ أَبُو لُبابَة حَیَّةً فِی دَارِهِ، فَأَمَرَ بِهَا فَأُخْرِجَتْ إِلَى البَقِیع. قَالَ نَافِعٌ: ثُمَّ رَأَیتُهَا بَعدُ فِی بَیْتِهِ.
و در روایت ابوداود امده است: ابن عمر ب بعد از شنیدن حدیثی که ابولبابه برایش نقل کرد، ماری را در خانهاش یافت، پس دستور داد که آن را به بقیع ببرند. نافع میگوید: آن مار را بعداً در همان خانه دیدم.
(الطُّفیَتَانِ) بضم الطاء المهملة وإسکان الفاء: هما الخطان الأسودان فی ظهر الحیة. وأصل (الطفیة) خوصة المقل[14]، شبه الخطین على ظهر الحیة بخوصتی المقل، وقال أبو عمر النمری: «یقال إن الطفیتین جنس یکون على ظهره خطان أبیضان». و(الأبتر) هو الأفعى. وقیل: جنس أبتر کأنه مقطوع الذنب. وقیل هو صنف من الحیات أزرق مقطوع الذنب إذا نظرت إلیه الحامل ألقت. قاله النضر بن شمیل: وقوله(یلتمسان البصر) معناه: یطمسانه بمجرد نظرهما إلیه بخاصیة جعلها الله فیهما».
(حافظ میگوید): «نظر گروهی از اهل علم بر کشتن تمام مارها است؛ در صحراها و خانههای مدینه و غیر مدینه؛ و هیچ نوع و جنس و مکانی را استثنا نکردهاند و در این دیدگاه به احادیثی که به صورت عام روایت شده همانند حدیث ابن مسعود که قبلا گذشت و حدیث ابوهریره و ابن عباس استدلال میکنند.
و گروهی میگویند: همهی مارها کشته شوند مگر مارهای خانگی مدینه و غیر آن، به دلیل حدیث ابولبابه و زید بن خطاب در مورد نهی از کشتن آنها بعد از امر به قتل تمام مارها.
و گروهی میگویند: به مارهای خانگی در مدینه و غیر آن هشدار داده میشود [که خانه را ترک کنند]، اگر بعد از هشدار، بازهم دیده شدند کشته میشوند و اگر در بیرون از خانه مشاهده شدند بدون هشدار کشته میشوند.
و مالک میگوید: اگر در مساجد مشاهده شد، کشته میشود و این گروه به این حدیث رسول الله ج استدلال میکنند که فرمود: «در این خانهها مارهایی هستند، پس اگر یکی از آنها را دیدید، سه روز مجال را بر او تنگ کنید تا برود و پس از آن او را بکشید».
و برخی همین دیدگاه را اختیار کرده و به حدیث ابی لیلی[15] که قبلا گذشت استدلال میکنند. (حدیث ابی لیلی ضعیف است).
مالک میگوید: کافی است که بگوید: با قسم به خدا و ایمان به روز آخرت به تو هشدار میدهم که از دید ما پنهان شوی و به ما آزار و اذیتی نرسانی.
و بعضی میگویند: تو از آمدن نزد ما منع شدهای پس اگر نزد ما برگشتی، ما را به سختگیری بر خودت و بیرون کردنت یا دنبال نمودنت سرزنش نکن.
و گروهی میگویند: فقط به مارهای مدینه هشدار داده شود؛ به دلیل حدیث ابوسعید که با مضمون اسلام آوردن گروهی از جنیان در مدینه پیشتر گذشت. و مارهای بیرون از مدینه در هر جای زمین و خانهها بدون هشدار کشته میشوند، زیرا نمیتوانیم مسلمانان را از مکان جنها آگاه سازیم؛ و دلیل آن فرمودهی رسول الله ج میباشد: «پنج نوع حیوان است که در حرم و غیر حرم کشته میشوند.» و یکی از آنها را مار بیان فرمود.
و گروهی میگویند: مارهایی که دم کوتاه دارند و آنهایی که بر پشت خود دو خط سیاه دارند، در مدینه یا هر مکانی بدون هشدار کشته میشوند؛ به دلیل حدیث ابولبابه: از رسول الله ج شنیدم که از کشتن جنهایی که در خانه هستند، مگر مارهایی که دم کوتاه دارند و آنهایی که بر پشت خود دو خط سیاه دارند نهی فرمود.
و برای هریک از این اقوال دلیل قوی و روشنی وجود دارد. والله اعلم.
4318- 2989- (12) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ نَمْلَةً قَرَصَتْ نَبِیًّا مِنَ الْأَنْبِیَاءِ، فَأَمَرَ بِقَرْیَةِ النَّمْلِ فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللهُ إِلَیْهِ [أَ]فِی أَنْ قَرَصَتْکَ نَمْلَةٌ أَحْرَقْتَ أُمَّةً مِنَ الْأُمَمِ تُسَبِّحُ؟!».
زاد فی روایة: «فَهَلَّا نَمْلَةً وَاحِدَةً؟».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والنسائی وابن ماجه.
ابوهریره س از رسول الله ج روایت میکند که فرمودند: «مورچهای یکی از پیامبران را گزید. پس دستور داد لانهی مورچهها را بسوزانند. خداوند بر او وحی فرستاد که مورچهای تو را گزید و تو یکی از امتها را که تسبیح میگفتند سوزاندی».
و در روایتی اضافه شده: «چرا مورچهای را که سبب اذیت و آزارت شده بود نسوزاندی و مورچههایی را سوزاندی که جنایتی مرتکب نشده بودند؟».
وفی روایة لـمسلم وأبی داود: قال: «نَزَلَ نَبِیٌّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ تَحْتَ شَجَرَةٍ، فَلَدَغَتْهُ نَمْلَةٌ، فَأَمَرَ بِجِهَازِهِ فَأُخْرِجَ مِنْ تَحْتِهَا، ثُمَّ أَمَرَ فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللهُ إِلَیْهِ: هَلَّا نَمْلَةً وَاحِدَةً؟».
و در روایتی از مسلم و ابوداود آمده است: «یکی از پیامبران در زیر درختی به استراحت پرداخت، مورچهای او را گزید، پس دستور داد تا وسایلش را از زیر درخت بیرون برده و لانهی مورچهها را آتش بزنند. پس خداوند متعال به او وحی کرد: تنها یک مورچه تو را گزید؟».
(حافظ میگوید): در روایاتی آمده که این پیامبر عزیر ÷ بوده است. و اینکه فرمود: (فهلّا نملة واحدة) دال بر این است که در شریعت آنها سوزاندن با آتش جایز بوده است.
و در خبر[16] آمده که: «أنَّه مرَّ بِقَرْیَةٍ أوْ بمدینَةٍ أهْلکَها الله تعالى فقال: یا ربِّ کانَ فیهِمْ صِبْیانٌ ودَوابٌّ ومَنْ لَمْ یَقْتَرِفْ ذَنْباً، ثُمَّ إنَّهُ نَزلَ تحْتَ شَجَرةٍ، فجَرتْ بِهِ هذه القِصَّةُ التی قدَّرهَا الله على یَدیْهِ، تَنْبیهاً له على اعتِراضِه على بَدیعِ قُدْرَةِ الله وقَضائه فی خَلْقِهِ، فقال: إنَّما قَرصَتْکَ واحِدَةٌ فهلا قَتلْتَ واحِدةً؟».
«او از روستا یا شهری عبور کرد که خداوند اهل آن را هلاک کرده بود، پس گفت: پروردگارا! در بین آنها کودکان و حیوانات و کسانی بودند که هرگز گناهی انجام ندادهاند. سپس به زیر درختی رفت و این داستانی که خداوند آن را مقدر کرده بود، برای او رخ داد، برای آگاه نمودن او بر اعتراضش بر بیهمتا بودن قدرت خداوند و قضاوتش در مورد مخلوقات؛ پس گفت: تنها یک مورچه تو را گاز گرفت، پس میبایست یک مورچه را میکشتی.
حدیث دال بر این است که اگر منکری در شهری رخ دهد احتمال عقاب عمومی وجود دارد.
4319- 2990-(13) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب؛ «أَنَّ النَّبِیَّ ج نَهَى عَنْ قَتْلِ أَرْبَعٍ مِنَ الدَّوَابِّ: النَّمْلَةُ، وَالنَّحْلَةُ، وَالْهُدْهُدُ، وَالصُّرَدِ».
رواه أبو داود وابن ماجه وابن حبان فی «صحیحه».
از ابن عباس ب روایت است: رسول الله ج از کشتن این چهار حیوان نهی کردند: مورچه و زنبور عسل و هدهد (شانه به سر) و صرد (ورکاک)».
(الصُّرَد) به ضم صاد و فتح راء: پرندهای با سر و منقاری بزرگ که از پرهای[17] بزرگی برخوردار بوده و نیمی از آن سفید و نیمی سیاه است.
(خطابی میگوید): نهی پیامبر از کشتن مورچه، در مورد نوع خاصی که دارای پاهای بلندی هستند وارد شده است، زیرا آزار و ضررش کم است. و زنبور عسل به خاطر منفعت آن است و نهی از کشتن هدهد و صرد به خاطر حرام بودن گوشت آنهاست، زیرا اگر از کشتن حیوانی نهی شد و این نهی به سبب حرمت و ضرری که دارد نباشد، نهی از آن به سبب حرام بودن گوشتش میباشد».
4320- 2991-(14) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عُثْمَانَ[18] س: أَنَّ طَبِیبًا سَأَلَ النَّبِیَّ ج عَنْ ضِفْدَعٍ یَجْعَلُهَا فِی دَوَاءٍ؟ فَنَهَاهُ عَنْ قَتْلِهَا».
رواه أبو داود والنسائی. (قال حافظ): «الضفدع بکسر الضاد والدال؛ وفتح الدال لیس بجید. والله أعلم».
از عبدالرحمن بن عثمان س روایت است که طبیبی از رسول الله ج در مورد ساختن دارو از قورباغه، سؤال کرد؟ رسول الله ج او را از کشتن آن نهی کرد.
30 ـ (الترغیب فی إنجاز الوعد والأمانة، والترهیب من إخلافه، ومن الخیانة والغدر وقتل المعاهد أو ظلمه)
([1]) وزغ: دهخدا در لغتنامهاش میگوید: «(وَزَغَ) (ع ا) سام ابرص، کربسه یا جانوری است شبیه کربسه و بدین جهت به این نام خوانده شده که سبک و چست و تیز حرکت است، یکی از گونههای مارمولک است».
([2]) علت تشویق رسول الله ج به کشتن وزغ، طبق حدیث، دمیدن آن در آتشی است که ابراهیم در آن انداخته شد؛ و احتمال دارد که به خاطر سم (سیانول) موجود در بدنش میباشد.
و علما علت بیشتر بودن ثواب کشتن آن با یک ضربه را مبادرت به کشتن آن میدانند چراکه شاید در ضربات بعد فرار کرده و فرد موفق به کشتن آن نشود زیرا خود را به مردن زده یا خیلی سریع فرار میکند.
([3]) قال المؤلف عقبها: "وفی أخرى لمسلم وأبی داود أنه قال: "فی أول ضربة سبعین حسنة". (قال الحافظ): "وإسناد هذه الروایة الأخیرة منقطع؛ لأن سهیلاً قال: حدثتنی أختی عن أبی هریرة. وفی بعض نسخ مسلم: (أخی)، وعند أبی داود: (أخی أو أختی) على الشک. وفی بعض نسخ: (أخی وأختی) بواو العطف، وعلى کل تقدیر فأولاد أبی صالح -وهم سهیل وصالح وعباد وسودة- لیس منهم من سمع من أبی هریرة، وقد وجد فی بعض نسخ "مسلم" فی هذه الروایة: قال سهیل: حدثنی أبی؛ کما فی الروایتین الأولیین. وهو غلط. والله أعلم".
(1) الفویسق: تصغیر فاسق و تصغیر آن از جهت تحقیر است که بیانگر کثرت ذم میباشد. (م)
([5]) قلت: لکن الجملة الأخیرة صحیحة بشواهدها المذکورة فی "الصحیح" عن أبی هریرة وغیره.
([6]) بضم الجیم وفتح المعجمة. واسمه عوف بن مالک بن نضلة. وکان فی الأصل (الحبشی) فصححته من "المسند" (1/ 395 و421) وکتب الرجال.
([7]) در زمان جاهلیت مردم تصور میکردند که اگر ماری را بکشند جفت آن مار آمده و آنها را میگزد، رسول الله ج این عقیده و گفتار را باطل و از آن نهی فرمود.
([8]) فی الطبعة السابقة: «الخفیةً»! والصواب المثبت کما فی «المنیریة» (4/ 38) وغیرها. [ش].
([9]) قلت: رواه أحمد بسند صحیح عنه موقوفاً، وقد صح عنه مرفوعاً. وهو مخرج فی "الصحیحة" (1824).
([10]) قلت: هو سیىء الحفظ جداً، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1508)، وفیه التنبیه على أوهام وقعت للسیوطی وغیره فی تخریجه، ونحوه قول المعلقین الثلاثة: "حسن بشواهده"!
([11]) سقطت من الأصل، ومع ظهوره لم یتنبه له المعلقون الثلاثة مع عزوهم الحدیث لمسلم (2233) وأبی داود (5253) بالأرقام، مما یؤکد أنهم ینقلونها لإیهام القراء أنهم یحققون، ولا شیء منه البتة! هداهم الله.
([12]) یأتی تفسیره بعد حدیث.
([13]) جمع (العرجون): وهو العود الأصفر الذی فیه شماریخ العذق. کما فی "النهایة". وقال: أراد بها الأعواد التی فی سقف البیت، شبهها بالعراجین.
([14]) فی اللسان: "و (المقل) حمل (الدَّوم)، واحدته فعلة، و (الدوم): شجرة تشبه النخلة فی حالاتها".
([15]) قلت: هو ضعیف، فیکتفی بالتحرج المذکور فی الحدیث الصحیح رم (10- هنا).
([16]) میگویم: به نظر من این داستان از جمله اسرائیلیات میباشد. حافظ در فتح الباری (6/ 255) در مورد اسم مذکور دو دیدگاه ذکر میکند. چنانکه گفته شده وی عزیر بوده است و حکیم ترمذی روایت میکند که این پیامبر، موسی بوده است. حافظ میگوید: و همین دیدگاه را کلاباذی در «معانی الأخبار» و قرطبی در «التفسیر» به صورت قطعی ذکر میکنند. نظر من این است که نمیتوان به صورت قطعی یکی از این دو قول را بیان نمود و دلیلی برای آن نیست مادامی که این مساله به صورت مرفوع روایت نشده است. سپس حافظ به ضعف این روایت با ذکر این بخش اشاره میکند: «ویقال: إن لهذه القصة سبباً، وهو أن النبی مر. . فذکره».
([17]) قال الناجی (201/ 2): "کذا وجد هنا، وکذا فی "حواشی السنن" له، وهو تصحیف، وإنما هو: (له برثَن) بضم الموحدة والمثلثة بینهما مهملة ساکنة، وآخره نون. قال الأصمعی: (البراثن) من السباع والطیر، وهی بمنزلة الأصابع من الإنسان، قال: و (المخلب): ظفر البرثن".
([18]) الأصل: (بن عبادة)، قال الناجی: "وهو تصحیف قبیح بلا شک، وإنما هو ابن عثمان ابن عبیدالله القرشی التیمی ابن أخی طلحة بن عبیدالله أحد العشرة".
ترغیب به دور نمودن خار و خاشاک از راه [و آنچه سبب آزار و اذیت است] و بیان مواردی که ذکر خواهد شد
4291- 2966- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «الْإِیمَانُ بِضْعٌ وَسِتُّونَ أَوْ سَبْعُونَ شُعْبَةً، أَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ، وَأَرْفَعُهَا قَوْلُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی وابن ماجه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ایمان شصت و چند یا هفتاد و چند شعبه است که پایینترین آنها دور ساختنِ سبب اذیت و آزار از سر راه میباشد و بالاترین آنها کلمه لا اله الا الله است».
(أماط) الشیء عن الطریق: چیزی را از مسیر راه برداشتن و دور کردن. و مراد از (الأذى): هرچیزی است که سبب اذیت و آزار عابر میشود مانند سنگ، خار، استخوان، نجاست و موارد مشابه.
4292- 2967- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ النَّبِیِّ ج: «عُرِضَتْ عَلَیَّ أَعْمَالُ أُمَّتِی حَسَنُهَا وَسَیِّئُهَا، فَوَجَدْتُ فِی مَحَاسِنِ أَعْمَالِهَا الْأَذَى یُمَاطُ عَنِ الطَّرِیقِ، وَوَجَدْتُ فِی مَسَاوِیء أَعْمَالِهَا النُّخَامَةَ تَکُونُ فِی الْمَسْجِدِ لَا تُدْفَنُ».
رواه مسلم وابن ماجه.
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «امتم را با اعمال نیک و بدشان به من نشان دادند. در میان اعمال نیکشان، برداشتن سبب اذیت و آزار از مسیر راه دیدم و در اعمال بدشان، آب دهانی که در مسجد انداخته و آن را دفن نکرده بودند».
4293- 2968- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی بَرْزَةَ س قَالَ: قُلْتُ: یَا نَبِیَّ الله! إِنِّی لَا أَدْرِی نَفسِی تَمْضِیَ أَو أَبْقَى بَعْدَکَ؛ فَزَوِّدْنِی شَیْئًا یَنْفَعُنِی اللهُ بِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «افْعَلْ کَذَا، افْعَلْ کَذَا وَأَمِرَّ الْأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ».
از ابو برزه س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! من نمیدانم قبل از تو وفات میکنم یا بعد از تو؛ چیزی به من بیاموز که خداوند با آن مرا بهرهمند گرداند. رسول الله ج فرمود: «چنین و چنان کن و آنچه سبب اذیت و آزار است از راه دور کن».
وفی روایة: قَالَ أَبُو بَرْزَةَ: قُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللهِ! عَلِّمْنِی شَیْئًا أَنْتَفِعُ بِهِ، قَالَ: اعْزِلِ الْأَذَى عَنْ طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ».
رواه مسلم وابن ماجه.
و در روایتی ابو برزه گفت: گفتم: ای رسول الله ج! چیزی به من بیاموز که از آن نفع ببرم. فرمود: «آنچه موجب اذیت و آزار است از راه دور کن».
4294- 2969- (4) (صحیح) وَعَن أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «کُلُّ سُلَامَى مِنَ النَّاسِ عَلَیْهِ صَدَقَةٌ کُلَّ یَوْمٍ تَطْلُعُ فِیهِ الشَّمْسُ؛ یَعْدِلُ بَیْنَ الِاثْنَیْنِ صَدَقَةٌ، وَیُعِینُ الرَّجُلَ فِی دَابَّتِهِ فَیَحْمِلُهُ عَلَیْهَا، أَوْ یَرْفَعُ لَهُ عَلَیْهَا مَتَاعَهُ صَدَقَةٌ وَالْکَلِمَةُ الطَّیِّبَةُ صَدَقَةٌ، وَبِکُلِّ خُطْوَةٍ یَمْشِیهَا إِلَى الصَّلَاةِ صَدَقَةٌ، وَتُمِیطُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ صَدَقَةٌ».
رواه البخاری[1] ومسلم.
از ابو هریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر روز که آفتاب طلوع میکند، بر هر مفصل از مفاصل بدن انسان، صدقهای لازم است، اگر بین دو نفر به عدالت حکم کنی، صدقه است، یا اگر به مردی کمک کنی که بر مرکبش سوار شود یا بارش را برایش روی مرکب بگذاری، صدقه است، کلمهی طیبه صدقه است، در هر قدمی که برای ادای نماز بر میداری صدقه است و اینکه سبب اذیت و آزار را از راه دور کنی، صدقه است».
4295- 1764- (1) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عَلَى کُلٍّ مِیسَمٍ مِنَ الْإِنْسَانِ صَلَاةٌ کُلَّ یَوْمٍ». فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: هَذَا مِنْ أَشَدِّ مَا أَنبَأتَنَا بِهِ. قَالَ: «أَمْرُکَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهْیُکَ عَنِ الْمُنْکَرِ صَلَاةٌ، وَحَمْلُکَ عَنِ الضَّعِیفِ صَلَاةٌ، وَإِنْحَاؤُکَ الْقَذَرَ عَنِ الطَّرِیقِ صَلَاةٌ، وَکُلُّ خُطْوَةٍ تَخْطُوهَا إِلَى الصَّلَاةِ صَلَاةٌ».
رواه ابن خزیمة فی «صحیحه». [مضی5- الصلاة/9].
4296- 2970- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «لَیْسَ مِنْ نَفْسِ بَنِی آدَمَ إِلَّا عَلَیْهَا صَدَقَةٌ فِی کُلِّ یَوْمٍ طَلَعَتْ فِیهِ الشَّمْسُ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! مِنْ أَیْنَ لَنَا صَدَقَةٌ نَتَصَدَّقُ بِهَا کُلَّ یَومٍ؟ فَقَالَ: «إِنَّ أَبْوَابَ الْخَیْرِ لَکَثِیرَةٌ: التَّسْبِیحُ وَالتَّحْمِیدُ وَالتَّکْبِیرُ وَالتَّهْلِیلُ، وَالأَمرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهیُ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَتُمِیطُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ، وَتُسْمِعُ الْأَصَمَّ، وَتَهْدِی الْأَعْمَى، وَتَدُلُّ الْمُسْتَدِلَّ عَلَى حَاجَتِهِ، وَتَسْعَى بِشِدَّةِ سَاقَیْکَ مَعَ اللّهْفَانِ الْمُسْتَغِیثِ، وَتَحْمِلُ بِشِدَّةِ ذِرَاعَیْکَ مَعَ الضَّعِیفِ؛ فَهَذَا کُلُّهُ صَدَقَةٌ مِنْکَ عَلَى نَفْسِکَ».
رواه ابن حبان فی «صحیحه»، والبیهقی مختصراً[2].
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از میان فرزندان آدم کسی نیست مگر اینکه در هر روزی که خورشید طلوع میکند بر او صدقه ای لازم است». گفته شد: ای رسول الله ج! از کجا صدقهای بیاوریم که هر روز انفاق کنیم؟ رسول الله ج فرمود: «درهای خیر زیاد است: سبحان الله و الحمدلله و الله اکبر و لا اله الاالله و امر به معروف و نهی از منکر و دور نمودن سبب اذیت و آزار از راه و فهماندن مطلبی به کر و هدایت کور و راهنمایی فردی که نیاز به راهنمایی دارد، یاری رساندن به اندوهگین درمانده و کمک نمودن به ضعیف، همهی اینها صدقهای از جانب تو بر نفست میباشد».
(صحیح لغیره) وزاد[3] فی روایة: «وَتَبَسُّمُکَ فِی وَجْهِ أَخِیکَ صَدَقَةٌ، وَإِمَاطَتُکَ الْحَجَرَ وَالشَّوْکَةَ وَالْعَظْمَ عَنْ طَرِیقِ النَّاسِ صَدَقَةٌ، وَهَدْیُکَ الرَّجُلَ فِی أَرْضِ الضَّالَّةِ لَکَ صَدَقَةٌ».
و در روایتی میفزاید: «تبسم در چهرهی برادرت، برداشتن سنگ و خار و استخوان از راه مردم و راهنمایی مردی که راه را گم کرده، برای تو صدقه است».
4297- 2971- (6) (صحیح) وَعَن أَبِی بُرَیْدَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «فِی الْإِنْسَانِ سِتُّونَ وَثَلَاثُ مِائَةِ مِفْصَلٍ، فَعَلَیْهِ أَنْ یَتَصَدَّقَ عَنْ کُلِّ مِفْصَلٍ مِنْهَا صَدَقَةً». قَالُوا: فَمَن یُطِیقُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «النُّخَاعَةُ فِی الْمَسْجِدِ تَدْفِنُهَا، وَالشَّیْءُ تُنَحِّیهِ عَنِ الطَّرِیقِ، فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ فَرَکْعَتَا الضُّحَى تُجْزِئُ عَنْکَ».
رواه أحمد- واللفظ له- وأبو داود، وابن خزیمة وابن حبان فی «صحیحیهمـا».
از بریده س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «در انسان سیصد و شصت مفصل وجود دارد و بر او لازم است که در مقابل هر مفصل صدقهای بدهد». گفتند: ای رسول الله ج، چه کسی توانایی انجام این کار را دارد؟ فرمود: «آب دهانی که در مسجد انداخته شده، دفن کرده و اثر آن را از بین ببری [مصداق صدقه است] و چیزی [که موجب اذیت و آزار است] از راه دور نمایی [مصداق صدقه است] و اگر نتوانستی دو رکعت نماز چاشت جای همهی آنها را میگیرد».
4298- 2972- (7) (حسن لغیره) وَعَنِ الْمُسْتَنِیر بْنِ أَخْضَرَ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ مَعَ مَعْقِلِ بْنِ یَسَارٍ س فِی بَعْضِ الطُّرُقَاتِ، فَمَرَرْنَا بِأَذًى، فَأَمَاطَهُ[4] أَوْ نَحَّاهُ عَنِ الطَّرِیقِ، فَرَأَیْتُ مِثْلَهُ، فَأَخَذْتُهُ فَنَحَّیْتُهُ، فَأَخَذَ بِیَدِی وَقَالَ: یَا ابْنَ أَخِی! مَا حَمَلَکَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قُلْتُ: یَا عَمِّ! رَأَیْتُکَ صَنَعْتَ شَیْئًا فَصَنَعْتُ مِثْلَهُ. فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ أَمَاطَ أَذًى عَنْ طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ؛ کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ، وَمَنْ تُقُبِّلَتْ مِنْهُ حَسَنَةٌ؛ دَخَلَ الْجَنَّةَ».
رواه الطبرانی فی «الکبیر» هکذا. ورواه البخاری فی «کتاب الأدب المفرد»، فقال: «عن المستنیر بن أخضر بن معاویة بن قرة عن جده». (قال الحافظ): «وهو الصواب».
مستنیر بن اخضر بن معاویه از پدرش روایت میکند، همراه معقل بن یسار س در راهی میرفتم که به خار و خاشاکی برخوردیم، پس آن را از راه دور نمود؛ من همانند آن را مشاهده کردم پس آن را گرفته و به کناری انداختم. معقل دستم را گرفته و گفت: ای پسر برادرم! چه چیزی تو را به انجام این کار واداشت؟ گفتم: ای عمو! دیدم که تو چنین کاری انجام دادی پس من همانند آن را انجام دادم. معقل س گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسی که از سر راه مسلمانان چیزی که باعث اذیت و آزار عابرین باشد دور نماید، یک حسنه برایش نوشته میشود، کسی که یک حسنه از او قبول شود وارد بهشت خواهد شد».
4299- 1765-(2) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: حَدَّثَ نَبِیُّ اللَّهِ ج بِحَدِیثٍ فَمَا فَرِحْنَا بِشَیْءٍ مُنذْ عَرَفْنَا الْإِسْلَامَ أَشَدَّ مِنْ فَرَحِنَا بِهِ، قَالَ: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُؤْجَرُ فِی إِمَاطَةِ الْأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ، وَفِی هِدَایَةِ السَّبِیلَ، وَفِی تَعْبِیرِهِ عَنِ الْأَرْثَمِ[5]، وَفِی مَنْحَةِ اللَّبَنَ، حَتَّى إِنَّهُ لَیُؤْجَرُ فِی السِّلْعَةِ تَکُونُ مَصْرُورَةً فَیَلْمَسُهَا فَتَخْطَؤُهَا یَدُهُ».
رواه أبو یعلى، والبزار وزاد: «إِنَّهُ لَیُؤْجَرُ فِی إِتْیَانِهِ أَهْلَهُ، حَتَّى إِنَّهُ لَیُؤْجَرُ فِی السِّلْعَةِ تَکُونُ فِی طَرَفِ ثَوْبِهِ فَیَلْمَسُهَا فَیَفْقِدُ مَکَانَهَا -أَوْ کَلِمَةً نَحْوَهَا-؛ فَیَخْفِقُ بِذَلِکَ فُؤَادُهُ فَیَرُدُّهَا اللَّهُ عَلَیْهِ، وَیَکْتُبُ لَهُ أَجْرُهَا».
وفی إسناده المنهال بن خلیفة، وقد وثقه غیر واحد. وتقدم ما یشهد لهذا الحدیث[6].
4300- 2973-(8) (حسن) وَعَن أَبِی شَیْبَة الهروی قَالَ: کَانَ مُعَاذٌ یَمْشِی وَرَجُلٌ مَعَهُ، فَرَفَعَ حَجَرًا مِنَ الطَّرِیقِ فَقَالَ: مَا هَذَا؟ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ رَفَعَ حَجَرًا مِنَ الطَّرِیقِ؛ کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ، وَمَنْ کَانَتْ لَهُ حَسَنَةٌ؛ دَخَلَ الْجَنَّةَ».
رواه الطبرانی فی «الکبیر»، ورواته ثقات.
از ابو شیبه هروی روایت است که معاذ همراه مردی میرفت، پس سنگی از مسیر راه برداشت؛ آن مرد گفت: این چه کاری بود؟ معاذ گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسی که سنگی از راه بردارد، حسنهای برای او نوشته میشود و کسی که حسنهای داشته باشد وارد بهشت میشود».
0-2974- (9) (حسن لغیره) ورواه فی «الأوسط» من حدیث أبی الدرداء؛ إلا أنه قال: «مَنْ أَخْرَجَ مِنْ طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ شَیْئًا یُؤْذِیهِمْ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهِ حَسَنَةً، وَمَنْ کَتَبَ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً أَدْخَلَهُ بِهَا الْجَنَّةَ».
و در روایت طبرانی در «الأوسط» از ابودرداء روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس چیزی را که سبب آزار و اذیت مسلمانان است، از راه دور کند خداوند در برابر آن حسنهای برای او مینویسد و کسی که نزد خداوند صدقهای برایش نوشته شود، خداوند او را به خاطر آن وارد بهشت میکند».
4301- 2975- (10) (صحیح) وَعَن عَائِشَةَ ل؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «خُلِقَ کلُّ إِنسَانٍ مِن بَنِی آدَمَ عَلَى سِتِّینَ وَثَلَاثِ مِائَةِ مِفْصَلٍ، فَمَنْ کَبَّرَ اللهَ، وَحَمِدَ اللهَ، وَهَلَّلَ اللهَ، وَسَبَّحَ اللهَ، وَاستَغفَرَ الله، وَعَزَلَ حَجَرًا عَنْ طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ، أَوْ شَوْکَةً أَوْ عَظْمًا عَن طَرِیقِ المُسلِمِینَ، وَأَمرَ بِمَعْرُوفٍ، أَوْ نَهَى عَنْ مُنْکَرٍ، عَدَدَ تِلکَ السِّتِّینَ والثَّلَاثِ مِائَةِ؛ فَإِنَّهُ یُمسِی یَوْمَئِذٍ وَقَدْ زَحْزَحَ نَفْسَهُ عَنِ النَّارِ». قال أبو توبة وربما قال: «یمشی». یعنی بالمعجمة.
رواه مسلم والنسائی.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر انسانی از فرزندان آدم بر سیصد و شصت عضو آفریده شده است. پس کسی که الله أکبر و الحمد لله و لا إله إلا الله و سبحان الله و أستغفر الله بگوید و سنگی یا خاری یا استخوانی را از راه مسلمانان دور کند و امر به معروف و نهی از منکر کند، برابر با سیصد و شصت عضو میباشد؛ و وی آن روز را درحالی به شب میرساند که نفسش را از آتش نجات داده است».
ابو توبه میگوید: و شاید گفته باشد «[آن روز را درحالی] راه میرود».
4302- 2976- (11) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «بَیْنَمَا رَجُلٌ یَمْشِی بِطَرِیقٍ وَجَدَ غُصْنَ شَوْکٍ، فَأَخَّرَهُ؛ فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ، فَغَفَرَ لَهُ».
رواه البخاری ومسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردی شاخهی خاری در راه دید، آن را برداشته و به کناری نهاد. خداوند از او خشنود شد و او را بخشید».
(صحیح) وفی روایة لـمسلم قال: «لَقَدْ رَأَیْتُ رَجُلًا یَتَقَلَّبُ فِی الْجَنَّةِ فِی شَجَرَةٍ قَطَعَهَا مِنْ ظَهْرِ الطَّرِیقِ، کَانَتْ تُؤْذِی المُسلِمِینَ».
و در روایت مسلم آمده است: «مردی را دیدم که در بهشت راه میرفت، به خاطر اینکه درختی را که در وسط راه قرار داشت و سبب آزار و اذیت مردم بود، قطع کرده بود».
وفی أخرى له: «مَرَّ رَجُلٌ بِغُصْنِ شَجَرَةٍ عَلَى ظَهْرِ الطَّرِیقِ، فَقَالَ: وَاللهِ لَأُنَحِّیَنَّ هَذَا عَنِ الْمُسْلِمِینَ؛ لَا یُؤْذِیهِمْ، فَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ».
و در روایت دیگری از مسلم آمده است: «مردی از کنار شاخهی درختی که در وسط راه قرار داشت عبور کرده و گفت: قسم به خدا این را از مسلمانان دور میکنم تا سبب آزار و اذیت آنها نشود، پس وارد بهشت گردید».
(حسن صحیح) ورواه أبو داود ولفظه: قَالَ رَسُولِ اللَّهِ ج: «نَزَعَ رَجُلٌ لَمْ یَعْمَلْ خَیْرًا قَطُّ غُصْنَ شَوْکٍ عَنِ الطَّرِیقِ - إِمَّا قَالَ: «کَانَ فِی شَجَرَةٍ فَقَطَعَهُ [فَأَلْقَاهُ]، وَإِمَّا: - کَانَ مَوْضُوعًا فَأَمَاطَهُ؛ فَشَکَرَ اللَّهُ ذَلِکَ لَهُ، فَأَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ».
و در روایت ابوداود آمده است: رسول الله ج فرمودند: «مردی درحالی وفات نمود که هیچ خوبی انجام نداده بود جز اینکه شاخهی خاری را از راه دور کرده بود یا اینکه فرمود: درختی را قطع کرده بود و یا اینکه چیزی را از راه دور کرده بود [که سبب اذیت و آزار بود]، پس خداوند از عمل او خشنود شده و او را وارد بهشت نمود».
4303- 2977- (12) (حسن صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: کَانَتْ شَجَرَةٌ تُؤْذِی النَّاسَ، فَأَتَاهَا رَجُلٌ فَعَزَلَهَا عَنْ طَرِیقِ النَّاسِ، قَالَ: قَالَ نَّبِیُّ الله ج: «فَلَقَدْ رَأَیْتُهُ یَتَقَلَّبُ فِی ظِلِّهَا فِی الْجَنَّةِ».
رواه أحمد وأبو یعلى، ولا بأس بإسناده فی المتابعات.
از انس بن مالک س روایت است که درختی سبب آزار و اذیت مردم بود، مردی آمد و آن را از راه مردم دور نمود؛ رسول الله ج فرمود: «او را دیدم که زیر سایهی آن، در بهشت راه میرفت».
29 ـ (الترغیب فی قتل الوزغ، وما جاء فی قتل الحیات وغیرها مـما یذکر)
([1]) فی «الجهاد – باب من أخذ بالرکاب ونحوه»، والسیاق له، ومسلم فی «الزکاة» (رقم- 56)
([2]) قلت: عزوه لأحمد (5/ 168) أولى لأن إسناده صحیح وأعلى، ومتنه أتم، وأخرجه البخاری فی "الأدب المفرد"، والترمذی نحوه وحسنه، وهو مخرج فی "الضعیفة" (575).
([3]) کذا الأصل بصیغة الإفراد أی البیهقی، ولعل الصواب (وزادا)، فقد رواها ابن حبان أیضاً (864 و865)، ورقم الروایة الأولى (862).
([4]) فی الطبعة السابقة (3/ 139) والمنیریة (4/ 35): «فأماط» دون هاء، والصواب إثباتها، کما فی «الکبیر» للطبرانی (20/ 217/ 502) و «المجمع» (3/ 136) وسائر الطبعات. [ش].
([5]) هو الذی لا یصحح کلامه ولا یبینه؛ لآفة فی لسانه أو أسنانه، "نهایة".
([6]) قلت: إلا قضیة السلعة، فلم یتقدم لها شاهد، والسند ضعیف، کما بینته فی "الضعیفة" (2276). وغفل عن هذا التفصیل المعلقون الثلاثة فقالوا: "حسن بشواهده"! ولم یستثنوا!
ترهیب از تحقیر مسلمان و بیان اینکه هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر بر مبنای تقوا
4281- 2958- (1) (صحیح) عَن أَبِی هُرَیرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «المسْلِمُ أَخُو المُسلِمِ، لَا یَظْلِمُهُ، وَلَا یَخْذُلُهُ، وَلَا یَحْقِرُهُ، التقوى ههُنَا، التقْوى ههُنا، التقْوى هَهُنا - ویشیرُ إلى صدْره -[ثلاث مرات]-، بِحَسْبِ امْرئٍ مِنَ الشرِّ أنْ یَحْقِرَ أخاهُ المسْلِمَ، کلُّ المسلمِ على المسلمِ حَرامٌ؛ دَمُه وعِرْضُهُ ومالُه».
رواه مسلم وغیره.
از ابو هریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مسلمان برادر مسلمان است به او ظلم نمیکند، او را تنها نمیگذارد، او را تحقیر نمیکند و بیارزش و کوچک نمیشمارد. تقوی اینجاست، تقوی اینجاست، تقوی اینجاست - و سه بار به سینهاش اشاره کرد - همین قدر بدی برای بد بودن شخص کافی است که برادر مسلمانش را کوچک بشمارد. همه چیز مسلمان، خون و آبرو و مالش، بر سایر مسلمانان حرام است».
4282-2959-(2) (صحیح) وَعَنِ ابنِ مَسعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ کِبْرٍ». فَقَالَ رَجُلٌ: إِنَّ الرَّجُلَ یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ ثَوْبُهُ حَسَنًا وَنَعْلُهُ حَسَناً؟ فَقَالَ: «إِنَّ اللهَ تَعَالَی جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَالَ، الْکِبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ، وَغَمْطُ النَّاسِ».
رواه مسلم والترمذی.
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی به اندازهی یک ذره تکبر و خودخواهی در قلبش باشد، وارد بهشت نمیشود». شخصی گفت: کسی دوست دارد لباس و کفشش خوب و زیبا باشد؟ رسول الله ج فرمود: «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ کبر نپذیرفتن و سرپیچی از حق و کوچک شمردن مردم است».
(صحیح لغیره) والحاکم؛ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ: «وَلَکِنَّ الْکِبْرَ مَنْ بَطِرَ الْحَقَّ، وَازْدَرَى النَّاسَ».
وقال الحاکم: «احتجّا بروایته».
و در روایت حاکم آمده است: «ولی کبر، نپذیرفتن و سرپیچی از حق و کوچک شمردن مردم است».
(بطر الحق): دفع و رد حق؛ و (غمط الناس) به فتح غین و سکون میم: تحقیر مردم و خوار شمردن آنها؛ چنانکه تفسیر آن نزد حاکم آمده است. [مضی هنا/22].
4283-2960- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِذَا سَمِعتَ الرَّجُلَ یَقُولُ: (هَلَکَ النَّاسُ)؛ فَهُوَ أَهْلَکُهُمْ».
رواه مالک ومسلم[1]، وأبو داود وقال[2]: «قال أبو إسحاق: سمعته بالنصب والرفع، ولا أدری أیهما قال. یعنی بنصب الکاف من (أهلکهم) أو رفعها».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر از مردی شنیدی که میگفت: مردم هلاک شدند؛ او هلاکترینشان است».
مالک آن را چنین تفسیر میکند: «هرگاه مردی با خودخواهی و تحقیر دیگران، چنین بگوید، خود نسبت به آنان به هلاکت شایستهتر است. زیرا وی از اسرار و نهان مخلوقات بیاطلاع است».
4284- 2961- (4) (صحیح) وَ
عَنْ جُنْدَبِ بنِ عَبدِالله س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج قَالَ: «قَالَ رَجُلٌ: وَاللهِ لَا یَغْفِرُ اللهُ لِفُلَانٍ، فَقَالَ اللهُ ﻷ: مَنْ ذَا الَّذِی یَتَأَلَّى عَلَیَّ أَنْ لَا أَغْفِرَ لَهُ؟ إِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ، وَأَحْبَطْتُ عَمَلَکَ».
رواه مسلم.
از جندب بن عبدالله س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردی گفت: به خدا قسم! خداوند فلانی را نمیبخشد. خداوند ﻷ فرمود: کیست آن که سوگند میخورد من فلانی را نمیخشم؟! من او را بخشیدم و اعمال نیک تو را باطل کردم».
4285- 1762- (1) (مرسل وضعیف) وَعَنِ الحَسَنِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ الْمُسْتَهْزِئِینَ بِالنَّاسِ یُفْتَحُ لِأَحَدِهِمْ فِی الآخِرَة بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ، فَیُقَالُ لَهُ: هَلُمَّ هَلُمَّ! فَیَجِیءُ بِکَرْبِهِ وَغَمَّهِ؛ فَإِذَا جَاءَهُ أُغْلِقَ دُونَهُ، فَمَا یَزَالُ کَذَلِکَ، حَتَّى إِنَّ أَحَدَهُمْ لَیُفْتَحُ لَهُ الْبَابُ مِنْ أبْوابِ الجَنَّةِ، فَیُقَالُ لَهُ: هَلُمَّ، فَمَا یَأْتِیهُ مِنَ الإِیَاسِ».
رواه البیهقی مرسلا[3].
4286- 2962- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَنْسَابَکُمْ هَذِهِ لَیْسَتْ بِسِبَابٍ عَلَى أَحَدٍ، وَإِنَّمَا أَنْتُمْ وَلَدُ آدَمَ، طَفُّ الصَّاعِ[4] لَمْ تَمْلَئُوهُ، لَیْسَ لِأَحَدٍ فَضْلٌ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا بِالدِّینِ، أَوْ عَمَلٍ صَالِحٍ، [حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَکُونَ فَاحِشًا بَذِیًّا، بَخِیلًا، جَبَانًا][5] ».
از عقبة بن عامر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «نسبهای شما دلیلی برای دشنام دادن به دیگری نیست؛ شما فرزندان آدم هستید، نزدیک است که پیمانه پر شود اما پر نمیشود؛ هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر بر مبنای دین یا عمل صالح. [برای گنهکار بودن کسی همین کافی است که فحاش و بددهن و بخیل و ترسو باشد».
رواه أحمد والبیهقی؛ کلاهما من روایة ابن لهیعة[6]. ولفظ البیهقی قال: «لَیْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالدِّینِ أَوْ عَمَلٍ صَالِحٍ. حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَکُونَ فَاحِشًا بَذِیًّا بَخِیلًا».
و روایت بیهقی چنین است: «هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر به سبب دین یا عمل صالح؛ برای گنهکار بودن کسی همین کافی است که فحاش و بددهن و بخیل باشد».
وفی روایة له: «لَیْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالدِّینِ أَوْ تَقْوى، وَکَفَى بِالرَّجُلِ أَنْ یَکُونَ بَذِیًّا فَاحِشًا بَخِیلًا».
و در روایتی آمده است: «هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر به سبب دین یا تقوا؛ و برای گنهکار بودن کسی همین کافی است که بددهن و فحاش و بخیل باشد».
(طفُّ الصَّاعِ) بالإضافة، أی: قریب بعضکم من بعض.
4287- 2963- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ لَهُ: «انْظُرْ! فَإِنَّکَ لَسْتَ بِخَیْرٍ مِنْ أَحْمَرَ وَلَا أَسْوَدَ، إِلَّا أَنْ تَفْضُلَهُ بِتَقْوَى».
رواه أحمد، ورواته ثقات مشهورون، إلا أن بکر بن عبدالله المزنی لم یسمع من أبی ذر.
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج به او فرمودند: «دقت کن! تو از هیچ سرخ و سیاهی بهتر نیستی، مگر اینکه با تقوا بر او برتری یابی».
4288- 2963-(7) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ ب قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللهِ ج فِی أَوسَطِ أَیَّامِ التَّشْرِیقِ خُطْبَةَ الْوَدَاعِ فَقَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ رَبَّکُمْ وَاحِدٌ، وَإِنَّ أَبَاکُمْ وَاحِدٌ، أَلَا لَا فَضْلَ لِعَرَبِیٍّ عَلَى عَجَمِیٍّ، وَلَا لِعَجَمِیٍّ عَلَى عَرَبِیٍّ، وَلَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ، وَلَا أَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ؛ إِلَّا بِالتَّقْوَى، ﴿إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ﴾، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟». قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: «فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»، ثُمَّ ذَکَرَ الْحَدِیثَ فِی تَحْرِیمِ الدِّمَاءِ وَالْأَمْوَالِ وَالْأَعْرَاضِ.
رواه البیهقی وقال: «فی إسناده بعض من یجهل»[7].
از جابر بن عبدالله ب روایت است که رسول الله ج در اواسط ایام التشریق، به ایراد خطبة الوداع برای ما پرداخت و فرمود: «ای مردم! پروردگار شما یکی است و پدر شما یکی است، آگاه باشید که عرب هیچ برتری بر عجم ندارد و عجم هیچ برتری بر عرب ندارد و هیچ سرخی بر سیاهی و سیاهی بر سرخی برتری ندارد مگر به تقوا؛ ﴿إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ﴾ «گرامیترین شما نزد الله باتقواترین شماست». آیا ابلاغ نکردم؟». گفتند: بله ای رسول الله ج! رسول الله ج فرمود: «پس شاهدان به غایبان برسانند». سپس حدیث را در مورد تحریم خون و اموال و آبروی مسلمانان بر یکدیگر بیان کردند.
4289- 1763- (2) (ضعیف جدا) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ مُنَادِیًا یُنَادی: إِنِّی جَعَلْتُ نَسَبًا، وَجَعَلْتُمْ نَسَبًا، فَجَعَلْتُ أَکْرَمَکُمْ أَتْقَاکُمْ، فَأَبَیْتُمْ إِلَّا أَنْ تَقُولُوا: فُلَانُ ابْنُ فُلَانٍ، خَیْرٌ مِنْ فُلَانِ ابْنِ فُلَانٍ! فَالْیَوْمَ أَرفَعٌ نَسَبِی، وأَضَعُ نَسَبَکُمْ»[8].
رواه الطبرانی فی «الأوسط» و«الصغیر»، والبیهقی مرفوعا وموقوفا وقال: «الـمحفوظ الموقوف»[9].
(صحیح) وتقدم فی أول «کتاب العلم» [3/1] حدیث أبی هریرة الصحیح، وفیه: «مَنْ بَطَّأَ بِهِ عَمَلُهُ؛ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ».
و پیشتر در ابتدای کتاب علم، حدیث ابوهریره با این مضمون گذشت: «کسی که عملش او را عقب نگه دارد، نسبش او را جلو نمیاندازد».
4290- 2965- (8) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَذْهَبَ عَنْکُمْ عُبِّیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ وَفَخْرَهَا بِالْآبَاءِ، النَّاسُ بَنُو آدَمَ، وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ، مُؤْمِنٌ تَقِیٌّ، وَفَاجِرٌ شَقِیٌّ، لَیَنْتَهِیَنَّ أقْوامٌ یَفْتَخِرونَ برجالٍ إِنَّمَا هُمْ فَحْمٌ مِنْ فَحْمِ جَهَنَّمَ، أَوْ لَیَکُونُنَّ أَهْوَنَ عَلَى اللَّهِ مِنَ الْجِعْلَانِ [10]؛ الَّتِی تَدْفَعُ النَّتَن بِأُنُفِهَا».
رواه أبو داود والترمذی - وحسَّنه، وتقدم لفظه، [هنا/22]- والبیهقی بإسناد حسن أیضاً، واللفظ له. وتقدم معنى غریبه فی «الکِبر» [هناک فی آخره].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند تکبر جاهلیت و افتخار به پدران را از بین شما برداشت، همهی انسانها فرزندان آدم هستند و آدم از خاک آفریده شده است؛ مؤمن باتقواست و فاجر بدبخت است. اقوامی که به پدرانشان فوت شدهی خود افتخار میکنند، باید از این کار دست بردارند؛ آنها زغال جهنم هستند یا ارزش آنها نزد خداوند از حشرهای که نجاست را با بینیاش میغلتاند کمتر خواهد بود».
28 ـ (الترغیب فی إماطة الأذى عن الطریق، وغیر ذلک مـما یذکر)
([1]) قلت: وکذا البخاری فی "الأدب المفرد" (759) من طریق مالک، وهو فی "الموطأ" (3/ 251) وعنه الآخرون، لکن له عند مسلم (2623) متابع.
([2]) قلت: یعنی أبا داود کما هو ظاهر، وهو خطأ، فإن قول أبی إسحاق المذکور لم یرد فی "سنن أبی داود"، وإنما فی "صحیح مسلم" عقب الحدیث، ولفظه: "قال أبو إسحاق: لا أدری (أهلکَهم) بالنصب أو (أهلکُهم) بالرفع". وأبو إسحاق هذا هو إبراهیم بن محمد بن سفیان الفقیه الزاهد راوی "صحیح مسلم". أفاده الناجی.
([3]) قلت: ومع إرساله من (الحسن) وهو البصری، فالسند إلیه ضعیف، فیه (المبارک) عنه. وهو ابن فضالة، وهو مدلس، وقد عنعنه.
([4]) بفتح الطاء المهملة وتشدید الفاء: یعنی نزدیک است که پر شود اما پر نمیشود. «ناجی». و در «النهایة» آمده است: «به این معناست که همگی شما در انتساب به یک پدر در نقص و کاستی از کمال یکسان هستید. و آنان را به پیمانهای تشبیه نموده که نزدیک است به اندازهای نرسد که میزان را پر کند.
([5]) زیادة من "المسند" (4/ 145)، وکذا الطبرانی (17/ 295/ 814).
([6]) قلت: لکن رواه عنه ابن وهب فی "الجامع"، وهو صحیح الحدیث عنه کما ذکر غیر ما واحد من الحفاظ، وقد خرجته فی "الصحیحة" (1038)، وعزاه فی "منهاج السنة" (4/ 201) لأبی داود، وما أظنه إلا وهماً.
([7]) قلت: یشیر إلى شیبة أبی قلابة، لکن رواه أحمد وغیره من غیر طریقه، وهو مخرج فی "الصحیحة" (2700).
([8]) بعده فی «أوسط الطبرانی» (4/ 388/ 4511) و «صغیره» (2/ 383-384/ 642 - «الروض») و «شعب البیهقی» (4/ 289-290/ 5139، 5140): «أین المتقون»، وکذا فی بعض طبعات «الترغیب»، وسقطت من المنیریة (4/ 33) والطبعة السابقة (2/ 259). [ش].
([9]) قلت: هو عند البیهقی فی "الشعب" (4/ 289-290/ 5139-5140) من طریق طلحة ابن عمرو... موقوفاً ومرفوعاً. وطلحة متروک. وهو مخرج فی "الروض النضیر" (1065).
([10]) بکسر أوله وإسکان ثانیه، وهو جمع (الجُعَل) مثل: صُرَد وصِرْدان، ونُغَر ونِغْران. کذا فی "العجالة". وبلفظ المفرد وقع فی روایة الترمذی المتقدمة. وهو دویبة أرضیة کما سبق من المؤلف (ص 111).
ترهیب از قسم خوردن به غیر الله خصوصاً به امانت؛ و از گفتن مواردی چون «من از اسلام مبرا هستم» یا «کافرم» و مانند آن
4273- 2951- (1) (صحیح) عَنِ ابنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إِنَّ اللهَ تَعَالَى یَنهَاکُمْ أَنْ تَحلِفُوا بِآبَائِکُمْ، مَنْ کانَ حَالِفاً فلْیَحْلِفْ بِاللهِ، أَوْ لِیَصْمُتْ».
رواه مالک والبخاری ومسلم وأبو داود والنسائی وابن ماجه.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال شما را از سوگند خوردن به پدرانتان منع نموده؛ هرکس قصد سوگند خوردن دارد، باید به الله سوگند یاد کند و یا ساکت بماند».
(حسن) وفی روایة لابن ماجه عنه[1] قال: سَمِعَ النَّبِیُّ ج رَجُلًا یَحْلِفُ بِأَبِیهِ فَقَالَ: «لَا تَحْلِفُوا بِآبَائِکُمْ، مَنْ حَلَفَ بِاللَّهِ فَلْیَصْدُقْ، وَمَنْ حُلِفَ لَهُ بِاللَّهِ فَلْیَرْضَ، وَمَنْ لَمْ یَرْضَ بِاللَّهِ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ».
و در روایت ابن ماجه آمده است که ابن عمر ب از رسول الله ج شنید که مردی به پدرش سوگند یاد میکند؛ پس فرمود: «به پدرانتان سوگند یاد نکنید، کسی که به خداوند سوگند میخورد، باید راست بگوید و هرکس که برای او به خدا سوگند خورده شود، باید راضی شود و کسی که به خداوند راضی نشود، از مقربین درگاه خداوند نیست».
4274- 2952- (2) (صحیح) وَعَنهُ س[2]: أَنَّهُ سَمِعَ رَجُلًا یَقُولُ: لَا وَالکَعْبَةِ. فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: لَا تحْلِف بِغَیْرِ اللَّهِ؛ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ حَلَفَ بِغَیْرِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ أَوْ أَشْرَکَ».
رواه الترمذی وحسنه، وابن حبان فی «صحیحه»، والحاکم وقال: «صحیح على شرطهمـا».
از سعد بن عبیده روایت است، ابن عمر ب از مردی شنید که میگفت: قسم به کعبه! ابن عمر گفت: به غیرالله قسم نخور زیرا من از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هرکس به غیرالله سوگند بخورد، کفر یا شرک ورزیده است».
(صحیح لغیره) وفی روایة للحاکم: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «کُلُّ یَمِینٍ یُحْلَفُ بِهَا دُونَ اللَّهِ شِرْکٌ».
و در روایت حاکم آمده است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هر قسمی به غیرالله، شرک است».
4275- 2953- (3) (صحیح موقوف) وَعَن عَبْدُاللهِ بنِ مَسعُودٍ س قَالَ: لَأَنْ أَحْلِفَ بِاللهِ کَاذِبًا أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَحْلِفَ بِغَیْرِهِ وَأَنَا صَادِقٌ.
رواه الطبرانی موقوفا، ورواته رواة «الصحیح».
از عبدالله بن مسعود س روایت است که میگوید: اینکه به دروغ به خدا سوگند یاد کنم نزدم محبوبتر است از اینکه به غیرالله سوگند یاد کنم و در سوگند خود راستگو باشم.
4276- 2954- (4) (صحیح) وَعَن بُرَیْدَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ حَلَفَ بِالْأَمَانَةِ فَلَیْسَ مِنَّا».
رواه أبو داود.
از بریده س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که به امانت قسم بخورد از ما نیست».
4277- 2955- (5) (صحیح) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ حَلَفَ فَقَالَ: إِنِّی بَرِیءٌ مِنَ الْإِسْلَامِ، فَإِنْ کَانَ کَاذِبًا فَهُوَ کَمَا قَالَ، وَإِنْ کَانَ صَادِقًا فَلَنْ یَرْجِعَ إِلَى الْإِسْلَامِ سَالِماً».
رواه أبو داود وابن ماجه والحاکم وقال: «صحیح على شرطهمـا»[3].
و از بریده س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس سوگند یاد کرده و بگوید: [اگر دروغ گفته باشم] من از اسلام مبرا هستم [مسلمان نباشم]، اگر دروغ گفته باشد، چنان است که گفته است و اگر راست گفته باشد، سالم به اسلام بر نمیگردد»[4].
4278- 2956- (6) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ فَهُوَ کَمَا حَلَفَ؛ إِنْ قَالَ: هُوَ یَهُودِیٌّ، فَهُوَ یَهُودِیٌّ، وَإِنْ قَالَ: هُوَ نَصْرَانِیٌّ؛ فَهُوَ نَصْرَانِیٌّ، وَإِنْ قَالَ: هُوَ بَرِیءٌ مِنَ الْإِسْلَامِ؛ فَهُوَ بَرِیءٌ مِنَ الْإِسْلَامِ، وَمَن دَعَى دَعاءَ الْجَاهِلِیَّةِ، فَإِنَّهُ مِنْ جُثَا[5] جَهَنَّمَ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى؟ قَالَ: «وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى».
رواه أبو یعلى والحاکم - واللفظ له - وقال: «صحیح الإسناد». کذا قال.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس سوگند بخورد چنان است که سوگند خورده است؛ اگر گفت: یهودی است، پس او یهودی است. و اگر گفت: نصرانی است، پس او نصرانی است. و اگر گفت: از اسلام بری است، پس او از اسلام بری است. و کسی که مردم را به سوی جاهلیت فرا بخواند از جماعت جهنمیان خواهد بود». گفتند: ای رسول الله ج! اگر چه روزه گرفته و نماز بخواند. فرمود: «هرچند روزه بگیرد و نماز بخواند».
4279- 1761- (1) (ضعیف جداً) وروى ابن ماجه من حدیث أنسٍ س قَالَ: سَمِعَ رَسُولُ الله ج رَجُلاً یَقُولُ: أَنَا إِذَا یَهُودِیٌّ. فَقَالَ رَسُولُ الله ج: «وَجَبَت»[6].
4280- 2957-(7) (صحیح) وَعَنْ ثَابِتِ بْنِ الضَّحَّاکِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ حَلَفَ بِمِلَّةٍ غَیْرِ الإِسْلاَمِ کَاذِبًا؛ فَهُوَ کَمَا قَالَ».
رواه البخاری ومسلم فی حدیث، وأبو داود والترمذی والنسائی وابن ماجه. [مضی بتمامه 21/ الحدود/10].
از ثابت بن ضحاک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: ««هرکس به دروغ به مذهبی جز اسلام سوگند بخورد (مثلاً بگوید یهودی باشم اگر این کار را کردهام)، او همانگونه است که میگوید».
27 ـ (الترهیب من احتقار المسلم، وأنه لا فضل لأحد على أحد إلا بالتقوى)
([1]) الأصل: (من حدیث بریدة)، والتصحیح من "ابن ماجه" (2101).
([2]) أی: ابن عمر، وهذا یعنی أن ابن عمر نفسه هو الذی روى قصته مع الرجل، وهذا خطأ مخالف للروایة، فإنها من طریق سعد ابن عبیدة أن ابن عمر سمع ... الحدیث. هکذا هو عند الترمذی (1535)، والسیاق له، ونحوه روایة ابن حبان (1177- موارد)، فالصواب أن یبدأ الحدیث بقوله: "وعن سعد بن عبیدة أن ابن عمر..".
([3]) قلت: فاته النسائی؛ فإنه أخرجه فی "الأیمان والنذور" من "سننه".
([4]) چراکه چنین سوگندی نوعی استخفاف به اسلام است. و با چنین سوگندی گنهکار میشود. عون المعبود وحاشیة ابن القیم (9/ 62). مصحح
([5]) قال فی "النهایة": " (الجُثا) جمع (جثوة) بالضم: وهو الشیء المجموع".
([6]) أعله البوصیری بعنعنة بقیة، وقلده الثلاثة، والأولى إعلاله بشیخه (عبدالله بن محرر)، فإنه متروک کما قال الحافظ فی "التقریب".
ترهیب از دو رنگی و دو رویی و دو زبانی
4268- 2947- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «تَجِدُونَ النَّاسَ مَعَادِنَ، خِیَارُهُمْ فِی الجَاهِلِیَّةِ خِیَارُهُمْ فِی الإِسْلاَمِ إِذَا فَقِهُوا، وَتَجِدُونَ خِیَارَ النَّاسِ فِی هَذَا الشَّأْنِ أَشَدَّهُمْ لَهُ کَرَاهِیَةً، وَتَجِدُونَ شَرَّ النَّاسِ ذَا الوَجْهَیْنِ؛ الَّذِی یَأْتِی هَؤُلاَءِ بِوَجْهٍ، وَهَؤُلاَءِ بِوَجْهٍ».
رواه مالک والبخاری ومسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردم همانند معادن هستند. آنان که در جاهلیت بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند. البته اگر شناخت دینی داشته باشند. و در امر خلافت بهترین مردم را کسانی مییابید که کراهت بیشتری نسبت به اسلام داشتند. و بدترین مردم را کسانی مییابید که دو رنگ و دو رو هستند که با یک چهره نزدِ یک گروه و با چهرهی دیگر نزد گروه دیگر میآیند».
4269- 2948- (2) (صحیح) وَعَن مُحَمَّدِ بنِ زیدٍ: أنَّ نَاساً قَالُوا لِجَدِّهِ عبدِاللهِ بن عُمَرَ ب: إنَّا نَدْخُلُ عَلَى سَلطانِنَا فَنَقُولُ بِخِلاَفِ مَا نَتَکَلَّمُ إِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِمْ؟ فَقَالَ: «کُنَّا نَعُدُّ هَذَا نِفَاقاً عَلَى عَهْدِ رسُولِ الله ج.
رواه البخاری.
از محمد بن زید روایت است که کسانی به جدش عبدالله بن عمر ب گفتند: ما نزد حاکممان میرویم و چون خارج میشویم، بر خلاف آنچه نزد او گفتهایم، میگوییم. عبدالله بن عمر ب گفت: ما در زمان رسول الله ج این عمل را نفاق به شمار میآوردیم.
4270- 1760- (1) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «ذُو الْوَجْهَیْنِ فِی الدُّنْیَا؛ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَهُ وَجْهَانِ مِنْ نَارٍ»[1].
رواه الطبرانی فی «الأوسط».
4271- 2949- (3) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَمَّارِ بنِ یَاسِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ کَانَ لَهُ وَجْهَانِ فِی الدُّنْیَا؛ کَانَ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِسَانَانِ مِنْ نَارٍ».
رواه أبو داود وابن حبان فی «صحیحه».
از عمار بن یاسر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس در دنیا دو رنگ و دو رو باشد، در روز قیامت دو زبان آتشین دارد».
4272- 2950- (4) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ کَانَ ذَا لِسَانَیْنِ؛ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِسَانَیْنِ مِنْ نَارٍ».
رواه ابن أبی الدنیا فی «کتاب الصمت» والطبرانی والأصبهانی وغیرهم.
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس دو زبان داشته باشد، در روز قیامت الله متعال دو زبان آتشین به او میدهد».
26 ـ (الترهیب من الحلف بغیر الله سیما بالأمانة، ومن قوله: «أنا بریء من الإسلام» أو «کافر» ونحو ذلک)
([1]) قلت: وإنما صح بلفظ: "... لسانان من نار"، وهو فی "الصحیح" هنا، ومخرج فی "الصحیحة" (892) من طرق یقوی بعضها بعضها.