ترغیب به سکونت در شام و آنچه در فضیلت آن آمده است
4437-3086- (1) (صحیح) عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی شَامِنَا، [اللَّهُمَّ][1] بَارِکْ لَنَا فِی یَمَنِنَا». قَالُوا: وَفِی نَجْدِنَا[2]؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی شَامِنَا، وَبَارِکْ [لَنَا] فِی یَمَنِنَا». قَالُوا: وَفِی نَجْدِنَا؟ قَالَ: «هُنَالِکَ الزَّلَازِلُ وَالْفِتَنُ، وَبِهَا - أَوْ قَالَ: مِنْهَا - یَخْرُجُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن [صحیح][3] غریب».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خدایا در شام و یمن ما برکت قرار ده!». گفتند: و در نجد ما؟ رسول الله ج فرمود: «خدایا در شام و یمن ما برکت قرار ده!». گفتند: و در نجد ما؟ رسول الله ج فرمود: «نجد [عراق] سرزمین زلزلهها و فتنهها است و شاخ شیطان از آنجا خارج میشود».
4438-3087- (2) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ حَوَالَةَ - وهو عبدالله- قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَیَصِیرُ الْأَمْرُ إِلَى أَنْ تَکُونُوا أَجنَاداً مُجَنَّدَةً، جُنْدٌ بِالشَّامِ، وَجُنْدٌ بِالْیَمَنِ، وَجُنْدٌ بِالْعِرَاقِ». قَالَ ابْنُ حَوَالَةَ: خِرْ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ. فَقَالَ: «عَلَیْکَ بِالشَّامِ فَإِنَّهَا خِیرَةُ اللَّهِ مِنْ أَرْضِهِ، یَجْتَبِی إِلَیْهَا خِیرَتَهُ مِنْ عِبَادِهِ، فَأَمَّا إِنْ أَبَیْتُمْ، فَعَلَیْکُمْ بِیَمَنِکُمْ، وَاسْقُوا مِنْ غُدُرِکُمْ[4]، فَإِنَّ اللَّهَ تَوَکَّلَ (وفی روایة: تَکَفَّلَ) لِی بِالشَّامِ وَأَهْلِهِ».
رواه أبو داود،، وابن حبان فی «صحیحه»، والحاکم وقال: «صحیح الإسناد».
از ابن حواله - که نام او عبدالله است - روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «این امر ادامه مییابد تا اینکه مردم به سه لشکر تقسیم میشوند: لشکری در شام و لشکری در یمن و لشکری در عراق».
ابن حواله گفت: ای رسول الله ج! اگر آن زمان را دریافتم، کدامیک از آنها را اختیار کنم؛ فرمود: «به شام برو زیرا خداوند این سرزمین را برگزیده است و بندگان برگزیدهاش را به آنجا میفرستد. پس اگر از حضور در شام بازماندید، به یمن بروید و از حوضهایتان بنوشید زیرا خداوند ضمانت نموده - و در روایتی: به من ضمانت داده - که فتنه به شام و اهل آن ضرر نمیرساند [و خداوند با فتنه ساکنان آن را هلاک نمیکند]».
4439-1805- (1) (ضعیف) وَعَنُه؛ أَنَّهُ قَالَ: یَا رَسُولَ الله! خِر لِی بَلَداً أَکُونُ فِیهِ، فَلَو أَعلَمُ أَنَّکَ تَبقَى لم أختَر عَن قُربِکَ شیئاً. فَقَالَ: «عَلَیکَ بِالشَّامِ»[5]. فَلَمَّا رَأَى کراهیتی للشام، قَالَ: «أَتَدرِی مَا یَقُولُ الله فِی الشَّامِ؟ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: یَا شَامُ! أَنتَ صَفوَتِی مِن بِلَادِی، أدخل فِیکَ خیرتی من عبادی...».
رواه الطبرانی من طریقین، إحداهما جیدة[6].
4440-3088- (3) (صحیح لغیره) وَعَنِ الْعِرْبَاضِ بْنِ سَارِیَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج: أَنَّهُ قَامَ یَوْمًا فِی النَّاسِ فَقَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! تُوشِکُونَ أَنْ تَکُونُوا أَجنَاداً مُجَنَّدَةً، جُنْدٌ بِالشَّامِ، وَجُنْدٌ بِالْعِرَاقِ، وَجُنْدٌ بِالْیَمَنِ». فَقَالَ ابْنُ حَوَالَةَ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنْ أَدْرَکَنِی ذَلِکَ الزَّمَانُ فَاخْتَرْ لِی. قَالَ: «إِنِّی أَخْتَارُ لَکَ الشَّامَ، فَإِنَّهُ خِیْرَةُ الْمُسْلِمِینَ، وَصَفْوَةُ اللهِ مِنْ بِلَادِهِ، یَجْتَبِی إِلَیْهَا صَفْوَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ. فَمَنْ أَبَى فَلْیَلْحَقْ بِیَمَنِهِ، وَلْیَسْقِ مِنْ غُدُرِهِ، فَإِنَّ اللهَ قَدْ تَکَفَّلَ لِی بِالشَّامِ وَأَهْلِهِ».
رواه الطبرانی، ورواته ثقات[7].
از عرباض بن ساریه س روایت است که رسول الله ج روزی در بین مردم برخاست و فرمود: «ای مردم، نزدیک است که به چند لشکر تقسیم شوید، لشکری در شام و لشکری در عراق و لشکری در یمن».
ابن حواله گفت: ای رسول الله ج اگر در آن زمان بودم، پس یکی را برای من انتخاب کن؛ رسول الله ج فرمود: «من شام را برای تو برمیگزینم زیرا در آنجا مسلمانان برگزیده هستند و سرزمین برگزیدهی خداست و بندگان برگزیدهاش را به آنجا میفرستد. اگر کسی از شام بازداشته شد، به یمن برود و از حوضهاش بنوشد؛ زیرا خداوند به من ضمانت داده که فتنه به شام و اهل آن ضرر نمیرساند».
0-3089- (4) (حسن صحیح) ورواه البزار والطبرانی أیضا من حدیث أبی الدرداء بنحوه بإسناد حسن.
4441-3090- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «یُجَنَّدُ النَّاسُ أَجْنَادًا، جُنْدٌ بِالْیَمَنِ، وَجُنْدٌ بِالشَّامِ، وَجُنْدٌ بِالْمَشْرِقِ، وَجُنْدٌ بِالْمَغْرِبِ». فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللهِ! خِر لِی، إِنِّی فَتًى شَابٌّ فَلَعَلِّی أُدْرِکُ ذَلِکَ، فَأَیَّ ذَلِکَ تَأْمُرُنِی؟ قَالَ: «عَلَیْکَ بِالشَّامِ».
رواه الطبرانی من طریقین إحداهما حسنة.
از واثلة بن اسقع س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردم به لشکرهایی تقسیم میشوند، لشکری در یمن و لشکری در شام و لشکری در مشرق و لشکری در مغرب». مردی گفت: ای رسول الله ج! یکی برای من انتخاب کن؛ زیرا من جوان هستم، شاید آن زمان را دریابم، پس مرا به کدام سرزمین امر میکنی؟ رسول الله ج فرمود: «به شام برو».
(صحیح لغیره) وفی روایة له عنه قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ لِحُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ وَمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ وَهُمَا یَسْتَشِیرَانِهِ فِی الْمَنْزِلِ، فَأَوْمَأَ إِلَى الشَّامِ، ثُمَّ سَأَلَاهُ؟ فَأَوْمَأَ إِلَى الشَّامِ، قَالَ: «عَلَیْکُمْ بِالشَّامِ، فَإِنَّهَا صَفْوَةُ بِلَادِ اللهِ، یَسْکُنُهَا خِیرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ، فَمَنْ أَبَى فَلْیَلْحَقْ بِیَمَنِهِ، وَلْیَسْقِ مِنْ غُدُرِهِ، فَإِنَّ اللهَ تَکَفَّلَ لِی بِالشَّامِ وَأَهْلِهِ».
و در روایتی از واثلة بن اسقع س وارد شده: از رسول الله ج شنیدم که به حذیفة بن یمان و معاذ بن جبل ب که در منزل با رسول الله ج مشورت میکردند و رسول الله ج به شام اشاره کرد، سپس سؤال کردند، باز هم به شام اشاره کرد و فرمود: «به شام بروید زیرا سرزمین برگزیده خداست و بندگان برگزیدهاش در آنجا سکونت میگزینند، پس اگر کسی از سکونت در شام بازماند، باید به یمن برود و از حوضهایش بنوشد زیرا خداوند به من ضمانت داده که فتنه به شام و اهل آن ضرر نمیرساند».
4442-3091- (6) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «سَتَکُونُ هِجْرَةٌ بَعْدَ هِجْرَةٍ، فَخِیَارُ أَهْلِ الْأَرْضِ أَلْزَمُهُمْ مُهَاجَرَ[8]! إِبْرَاهِیمَ، وَیَبْقَى فِی الْأَرْضِ أَشرَارُ أَهْلِهَا تَلْفِظُهُمْ أَرَضُوهُمْ، وَتَقْذَرُهُمْ نَفْسُ اللَّهِ، وَتَحْشُرُهُمُ النَّارُ مَعَ الْقِرَدَةِ وَالْخَنَازِیرِ».
رواه أبو داود عن شهر عنه، والحاکم عن أبی هریرة عنه، وقال: «صحیح على شرط الشیخین».کذا قال[9]!.
از عبدالله بن عمرو ب روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «بعد از هجرت، هجرتی دیگر است و بهترین مردم روی زمین کسانی هستند که در مُهاجَر (محل هجرت) ابراهیم (یعنی سرزمین شام) سکونت میگزینند؛ و بدترین مردم در سایر سرزمینها میمانند که سرزمینشان آنها را دور میاندازد و خداوند از آنها متنفر است و آتش آنها را همراه با میمون و خوک سوق داده و جمع میکند».
4443-3092- (7) (صحیح) وَعَنهُ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنِّی رَأَیْتُ کَأَنَّ عَمُودَ الْکِتَابِ انْتُزِعَ مِنْ تَحْتِ وِسَادَتِی، فَأَتْبَعْتُهُ بَصَرِی، فَإِذَا هُوَ نُورٌ سَاطِعٌ، عُمِدَ بِهِ إِلَى الشَّامِ، أَلَا وَإِنِّ الْإِیمَانَ إِذَا وَقَعَتِ الْفِتَنُ بِالشَّامِ».
رواه الطبرانی فی «الکبیر» و«الأوسط»، والحاکم وقال: «صحیح على شرطهمـا»[10].
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «من در خواب چنان دیدم که گویا اساس کتاب از زیر بالشم خارج شد، با چشم آن را دنبال کردم، نور درخشندهای بود که رو به سوی شام بود، آگاه باشید در زمانی که فتنهها رخ میدهد، ایمان در شام خواهد بود»[11].
0-3093- (8) (صحیح لغیره) ورواه أحمد من حدیث عمرو بن العاص.
4444-3094- (9) (صحیح) وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بَیْنَا أَنَا نَائِمٌ إِذْ رَأَیْتُ عَمُودَ الْکِتَابِ احْتُمِلَ مِنْ تَحْتِ رَأْسِی، فَعُمِدَ بِهِ إِلَى الشَّامِ، أَلَا وَإِنَّ الْإِیمَانَ حِینَ تَقَعُ الْفِتَنُ بِالشَّامِ».
رواه أحمد، ورواته رواة «الصحیح».
از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در خواب بودم که اساس کتاب از زیر سرم برداشته شد و به سوی شام برده شد، آگاه باشید در هنگامی که فتنهها رخ میدهد ایمان در شام خواهد بود».
4445-1806- (2) (ضعیف) وَعَن عَبدِالله بنِ حَوَالَة [أیضا] س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «رأیتُ لَیْلَة أُسْرِیَ بی عَموداً أبْیَضَ کأنَّه لؤْلؤَةٌ تحمِلُه الملائکَةُ، قلتُ: مَا تَحْمِلونَ؟ فقالوا: عمودَ الکِتابِ، أُمِرْنا أن نَضَعهُ بالشامَ، وَبَینَا أَنَا نَائِمٌ رَأَیتُ عَمودَ الکتِابِ اخْتُلِسَ مِنْ تَحتِ وِسَادَتِی، فَظنَنْتُ أنَّ اللهَ عزَّ وجلَّ تَخلّى[12] مِنْ أهل الأرض، فأتْبَعْتُه بَصری، فإذا هو نورٌ ساطعٌ بین یَدیَّ؛ حتى وُضِعَ بالشامِ». قَالَ ابن حوالةُ: یا رسولَ الله! خِرْ لی. قال: «علیک بالشامِ».
رواه الطبرانی، ورواته ثقات[13].
4446-1807- (3) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الشَّامُ صَفْوَةُ اللَّهِ مِنْ بِلَادِهِ، إِلَیْهَا یَجتَبی صَفْوَتَهُ مِن عِبَادِهِ، مَنْ خَرَجَ مِنَ الشَّامِ إِلَى غَیْرِهَا؛ فَبِسَخَطِهِ، وَمَنْ دَخَلَهَا مِنْ غَیْرِهَا، فَبِرَحْمَتِهِ».
رواه الطبرانی والحاکم؛ کلاهما من روایة عفیر بن معدان - وهو واهٍ -، عن سلیم بن عامر عنه. وقال الحاکم: «صحیح الإسناد». کذا قال.
4447-1808- (4) (ضعیف) وَعَن خَالِدِ بنِ مَعدَان؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «نَزلَتْ علیَّ النبوَّةُ مِنْ ثلاثَةِ أماکِنَ: مَکَّةَ، والمدینةِ، والشامِ، فإنْ أُخْرِجَتْ مِنْ إحداهُنَّ لم تَرْجعْ إلیْهِنَّ أَبَداً».
رواه أبو داود فی «المراسیل» من روایة بقیة[14].
4448-1809- (5) (ضعیف) وَعَن أَبِی الدَّردَاء س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَهلُ الشامِ وَأَزوَاجُهُم وَذَرَارِیهِم وَعَبیدُهُم وَإمِاؤُهُم إلى مُنْتَهى الجزیرَةِ مرابِطونَ، فَمَنْ نَزلَ مدینةً مِنَ المدائن؛ فهوَ فی رِباطٍ، أو ثَغْراً مِنَ الثغور فهو فی جهادٍ».
رواه الطبرانی وغیره من معاویة بن یحیى أبی مطیع؛ وهو حسن الحدیث، عن أرطأة بن المنذر عمن حدثه عن أبی الدرداء؛ ولـم یُسَمِّه.
4449-3095- (10) (صحیح) وَعَن زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَوْمًا وَنَحْنُ عِنْدَهُ: «طُوبَى لِلشَّامِ، إِنَّ مَلَائِکَةَ الرَّحْمَنِ بَاسِطَةٌ أَجْنِحَتَهَا عَلَیْهِ».
رواه الترمذی وصححه، وابن حبان فی «صحیحه».
از زید بن ثابت س روایت است: روزی نزد رسول الله ج بودیم که فرمود: «مژده باد شام را! زیرا فرشتگان الهی بالهایشان را بر آن گستردهاند».
0-1810- (6) (ضعیف جداً) والطبرانی بإسناد صحیح[15] ، ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج وَنَحنُ عِندَهُ: «طُوبَى لِلشَّامِ». قُلْنَا: مَا لُهُ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «إِنَّ الرَّحْمَنَ لَبَاسِطٌ رَحْمَتَهُ عَلَیْهِ».
4450-3096- (11) (صحیح) وَعَنْ سَالِمِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ عَنْ أَبِیهِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَیَخْرُجُ عَلَیْکُمْ فِی آخِرِ الزَّمَانِ نَارٌ مِنْ حَضْرَمَوْتَ تَحْشُرُ النَّاسَ». قَالَ: قُلْنَا: بِمَا تَأْمُرُنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «عَلَیْکُمْ بِالشَّامِ».
رواه أحمد والترمذی، وابن حبان فی «صحیحه»، وقال الترمذی: «حدیث حسن صحیح».
سالم بن عبدالله از پدرش س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «در آخرالزمان آتشی از حَضرَمَوت بلند میشود که مردم را جمع میکند». گفتیم: ای رسول الله ج! ما را به چه چیزی امر میکنی؟ فرمود: «به شام بروید».
4451-1811- (7) (ضعیف) وَعَنْ خُرَیْمِ بْنِ فَاتِکٍ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «أَهْلُ الشَّامِ سَوْطُ اللهِ فِی أَرْضِهِ، یَنْتَقِمُ بِهِمْ مِمَّنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ، وَحَرَامٌ عَلَى مُنَافِقِیهِمْ أَنْ یَظْهَرُوا عَلَى مُؤْمِنِیهِمْ، وَلَا یَمُوتُوا إِلَّا هَمًّا وَغَمًّا[16]».
رواه الطبرانی مرفوعاً هکذا، وأحمد موقوفاً - ولعله الصواب - ورواتهما ثقات. والله أعلم.
4452-3097- (12) (صحیح) وَعَن أَبی الدَّرْدَاءِ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «یَوْمَ الْمَلْحَمَةِ الْکُبْرَى فُسْطَاطُ الْمُسْلِمِینَ بِأَرْضٍ یُقَالُ لَهَا (الْغُوطَةُ)؛ فِیهَا مَدِینَةٌ یُقَالُ لَهَا: (دِمَشْقُ)؛ خَیْرُ مَنَازِلِ الْمُسْلِمِینَ یَوْمَئِذٍ».
رواه الحاکم وقال: «صحیح الإسناد».
قوله: «فُسطاط المسلمین» به ضم فاء؛ یعنی: محل اجتماع مسلمانان.
از ابودرداء س روایت است، وی از رسول الله ج شنیده که میفرمود: «در هنگام فتنهی بزرگ، محل تجمع مسلمانان [و پناهگاه آنان] در سرزمینی است که به آن غُوطَه میگویند، در آنجا شهری است که به آن دِمَشق گفته میشود و بهترین مکان مسلمانان در آن روز است».
40 ـ (الترهیب من الطیرة)
([1]) الأصل: (وبارک)، والتصویب من (الترمذی) والبخاری أیضاً فی روایة له، وهو مما فات المؤلف عزوه إلیه، وهو مخرج فی "الصحیحة" (2246)، کما فات ذلک کله المعلقین الثلاثة، لأنهم مقلدة لا یحسنون البحث والتحقیق، إنما هم مجرد نقلة کما یأتی فی التعلیق (4).
([2]) یعنی: (عراقنا): «عراق ما» چنانکه در روایت طبرانی و دیگران آمده است. بنگر به کتاب بنده "تخریج فضائل الشام" شماره (8).
([3]) قلت: سقطت من الأصل، واستدرکتها من "الترمذی" (3948)، وقد استدرکها المعلقون الثلاثة -على خلاف عادتهم، ولکن لحداثتهم بالتحقیق لم یحصروها بین معکوفتین أولاً! ثم إنهم استدرکوها بواسطة "عجالة الإملاء" ثانیاً. وفات المؤلف عزوه لـ (البخاری)، فإنه أخرجه نحوه فی "الفتن". انظر المصدر السابق.
([4]) با دو ضمه؛ و نیز (الغدران) جمع (غدیر) میباشد و آن عبارت است از بخشی از آبِ سیل که سیل آن را باقی گذاشته است. "العجالة".
([5]) هذه الجملة صحیحة بشواهدها، اضطررت لترکها هنا لضرورة السیاق وفهم المراد، وحذفت من آخره جملة: "إن الله تکفل لی بالشام وأهله"، لمنافاتها للسیاق أولاً ولصحتها من قوله ج، فانظرها فی "الصحیح".
([6]) انظر "تخریج أحادیث فضائل الشام" (الحدیث التاسع)، و"الضعیفة" (6775).
([7]) کذا قال! وتبعه الهیثمی (10/ 59)، وفیه فضالة بن شریک، قال أبو حاتم: "لا أعرفه". ولم یوثقه أحد!
([8]) به فتح جیم: مکان مهاجرت؛ و مراد سرزمین شام است. چون زمانی که ابراهیم علیه السلام از سرزمین عراق خارج شد به سوی شام رفته و در آن اقامت گزید. "نهایة".
([9]) یشیر المؤلف إلى أنه لیس على شرط الشیخین لأن فیه عنده (4/ 510-511) (عبدالله بن صالح المصری)، لم یرو له الشیخان، وروى له البخاری تعلیقاً، ثم إن فیه ضعفاً من قبل حفظه، وهو عنده (4/ 486) من طریق (شهر) أیضاً، وإن من أوهام الشیخ الناجی أنه أنکر فی "عجالته" (205/ 1) أن یکون الحاکم رواه عن أبی هریرة عن ابن عمرو!! ومن تخلیطات الثلاثة وخبطهم أنهم عزوه للحاکم بالرقم الأول وقالوا: "وفیه شهر بن حوشب. . ."، وإنما هذا عنده بالرقم الآخر کما تقدم. ثم إنهم ضعفوه لجهلهم بالطریق التی صححها الحاکم، ولا علقوا علیه!! وقد خرجته من طریقیه مع شاهد له فی "الصحیحة" (3203).
([10]) هنا فی الأصل: (وفی روایة للطبرانی: "إذا وقعت الفتن فالأمن بالشام")، فحذفته لضعفه، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6776)، وخلط هنا المعلقون کعادتهم غیر متقین ربهم فی حدیث نبیهم فشملوا الصحیح والضعیف بقولهم: "حسن. . " دون تمییز!! فجاروا على الصحیح، فأنزلوه من رتبته، وتکرموا فرفعوا من رتبة الضعیف!!
([11]) عمود الکتاب: قرآن و دین و حکومت. مترجم
([12]) یقال: تخلى عن الأمر ومنه: ترکه.
([13]) فیه نظر بینته فی "فضائل الشام" (ص 27)، وبعضه ثابت فی "الصحیح" هنا، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6775).
([14]) قلت: بقیة مدلس معروف، ولم أجد الحدیث فی مطبوعة المؤسسة لـ "المراسیل". ووقع هنا خلط عجیب للمعلقین الثلاثة، فهم من جهة قالوا: "مرسل حسن". ومن جهة عزوه لأحمد وغیره، وهو عین تخریجهم لحدیث خریم الآتی بعد حدیثین، فلعجزهم حتى عن تصحیح التجارب للطبع غفلوا عن هذا!!
([15]) کذا قال، وهو وهم فاحش منه -قلده علیه الثلاثة- نشأ عن غض النظر عن شیخ الطبرانی فیه، وکذلک صنع الهیثمی، وکثیراً ما یصنعان ذلک کما کنت نبهت علیه فی المقدمة، والشیخ المشار إلیه متهم، وبالإضافة إلى ذلک فالمتن منکر؛ کما کنت بینته فی "الصحیحة" (503). وانظر لفظه المحفوظ فی هذا الباب فی "الصحیح".
([16]) الأصل: (لا هماً ولا غماً)، والتصحیح من "الطبرانی الکبیر"، وعلة المرفوع تدلیس الولید بن مسلم، ومع ذلک حسنه الجهلة! وهو مخرج فی "الضعیفة" (13).
ترهیب از نشستن بین سایه و آفتاب و ترغیب به نشستن رو به قبله
4432-3081- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی عِیَاضٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج: أَنَّ النَّبِیَّ ج نَهَى أَنْ یُجْلَسَ الرَّجُلُ بَیْنَ الضِّحِّ وَالظِّلِّ، وَقَالَ: «مَجْلِسُ الشَّیْطَانِ».
رواه أحمد بإسناد جید.
ابوعیاض از مردی از اصحاب رسول الله ج روایت میکند که رسول الله ج از اینکه کسی بین سایه و آفتاب بنشیند، نهی نموده و فرمود: «محل نشستن شیطان است».
0-3082- (2) (صحیح لغیره) والبزار بنحوه من حدیث جابر.
0-3083- (3) (حسن صحیح) وابن ماجه بالنهی وحده من حدیث بریدة.
(الضَّحَّ) به فتح ضاد[1]: عبارت است از روشنایی خورشید زمانی که زمین را فراگیرد. و ابن الاعرابی میگوید: «عبارت است از رنگ خورشید».
4433-3084-(4) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِذَا کَانَ أَحَدُکُمْ فِی الْفَیْءِ - وفی روایة: فِی الشَّمْسِ[2] -، فَقَلَصَ عَنْهُ الظِّلُّ، وَصَارَ بَعْضُهُ فِی الشَّمْسِ وَبَعْضُهُ فِی الظِّلِّ؛ فَلْیَقُمْ».
رواه أبو داود، وتابعیُّه مجهول[3].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما در سایه بود، - و در روایتی در آفتاب بود - و سایه کنار کشید و قسمتی از بدنش زیر آفتاب و قسمتی زیر سایه قرار گرفت، باید برخیزد».
(صحیح) والحاکم وقال: «صحیح الإسناد». ولفظه: «نَهَى رَسُولَ الله ج أَن یَجلِسَ الرَّجُلُ بَینَ الظِّلِّ وَالشَّمسِ».
و در روایت حاکم آمده است: رسول الله ج از اینکه کسی بین سایه و آفتاب بنشیند، نهی فرمود.
4434-3085- (5) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَیضاً س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ سَیِّدًا، وَإِنَّ سَیِّدَ الْمَجَالِسِ قُبَالَةُ الْقِبْلَةِ».
رواه الطبرانی بإسناد حسن.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برای هر چیزی سرور و آقایی وجود دارد و سرور مجالس نشستن رو به قبله است».
4435-1803- (1) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَکْرَمُ الْمَجَالِسِ؛ مَا اسْتُقْبِلَ بِهِ الْقِبْلَةُ».
رواه الطبرانی فی «الأوسط».
4436-1804- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ شَرَفًا، وَإِنَّ شَرَفَ الْمَجَالِسِ؛ مَا اسْتُقْبِلَ بِهِ الْقِبْلَةُ».
رواه الطبرانی. وفیه أحادیث غیر هذه لا تسلم من مقال.
39 ـ (الترغیب فی سکنى الشأْم[4] وما جاء فی فضلها)
([1]) قال الناجی: کذا وقع: (بفتح الضاد)، وهو خطأ بلا خلاف فیه، إنما هو عند أهل اللغة بکسرها على وزن (الظل)".
([2]) قلت: والسیاق یأباها، فهی شاذة. فتأمل.
([3]) قلت: هذا التعبیر غیر دقیق لأنه یشعر أن الراوی عنه غیر تابعی کما هو الغالب، ولیس الأمر کذلک هنا، لأنه عند أبی داود (4821) من طریق محمد بن المنکدر قال: حدثنی من سمع أبا هریرة یقول... فإن ابن المنکدر تابعی أیضاً. وأما الحاکم فرواه من طریق أخرى لکنها معلولة. انظر "الصحیحة" (838).
([4]) به سکون همزة: اقلیم شمالی از شبه جزیره عرب که شامل سوریه و اردن و فلسطین تا عسقلان میشود. نگا: "معجم البلدان".
ترهیب از اینکه کسی بدون عذر بر شکمش بخوابد
4430-3079- (1) (حسن صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: مَرَّ النَّبِیُّ ج بِرَجُلٍ مُضْطَجِعٍ عَلَى بَطْنِهِ، فَغَمَزَهُ بِرِجْلِهِ، وَقَالَ: «إِنَّ هَذِهِ ضِجْعَةٌ لَا یُحِبُّهَا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ».
رواه أحمد، وابن حبان فی «صحیحه» - واللفظ له[1]-. وقد تکلم البخاری فی هذا الحدیث.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج از کنار مردی عبور نمود که بر شکمش خوابیده بود، با پایش او را متنبه نمود و فرمود: «این شیوه خوابیدن را خداوند دوست ندارد».
4431-1801- (1) ((ضعیف) عدا ما بین المعقوفات فهو 3080- (2) (حسن لغیره)) وَعَنْ یَعِیشَ بْنِ طَخْفَةَ بْنِ قَیْسٍ الْغِفَارِیِّ قَالَ: [کَانَ أَبِی مِنْ أَصْحَابِ الصُّفَّةِ]، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «انْطَلِقُوا بِنَا إِلَى بَیْتِ عَائِشَةَ». فَانْطَلَقْنَا، فَقَالَ: «یَا عَائِشَةُ! أَطْعِمِینَا». فَجَاءَتْ بِجَشِیشَةٍ[2]، فَأَکَلْنَا. ثُمَّ قَالَ: «یَا عَائِشَةُ! أَطْعِمِینَا». فَجَاءَتْ بِحَیْسَةٍ مِثْلِ الْقَطَاةِ[3]، فَأَکَلْنَا. ثُمَّ قَالَ: «یَا عَائِشَةُ! اسْقِینَا». فَجَاءَتْ بِعُسٍّ مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبْنَا. ثُمَّ قَالَ: «یَا عَائِشَةُ اسْقِینَا». فَجَاءَتْ بِقَدَحٍ صَغِیرٍ فَشَرِبْنَا. ثُمَّ قَالَ: «إِنْ شِئْتُمْ بِتُّمْ، وَإِنْ شِئْتُمُ انْطَلَقْتُمْ إِلَى الْمَسْجِدِ». [قَالَ: فَبَیْنَمَا أَنَا مُضْطَجِعٌ مِنَ السَّحَرِ عَلَى بَطْنِی إِذ رَجُلٌ یُحَرِّکُنِی بِرِجْلِهِ، فَقَالَ: «إِنَّ هَذِهِ ضِجْعَةٌ یُبْغِضُهَا اللَّهُ». قَالَ: فَنَظَرْتُ فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ ج][4].
رواه أبو داود، واللفظ له.
ورواه النسائی عن قیس بن طغفة (بالغین المعجمة) قال: حدثنی أبی، فذکره. وابن ماجه عن قیس بن طهفة (بالهاء) عن أبیه مختصراً. ورواه ابن حبان فی «صحیحه» عن قیس بن طغفة (بالغین المعجمة) عن أبیه کالنسائی.
از یعیش بن طخفة بن قیس الغفاری روایت است که پدرم جزو اهل صفه بود. وی گفت: سحرگاه روی شکمم خوابیده بودم که مردی آمد و مرا با پایش تکان داد، سپس فرمود: « خوابیدن به اینصورت مورد خشم خداوند میباشد». پدرم گفت: نگاه کردم، او رسول الله ج بود.
0-1802- (2) (ضعیف) ورواه ابن حبان أیضاً عن ابن طهفة أو طخفة - على اختلاف النسخ - عن أبی ذر قال: مرَّ بی رسول الله ج وأنا مضطجع على بطنی، فرکضنی برجله وقال: «یا جنیدب! إنما هذه ضجعة أهل النار».
قال أبو عمر النمری: «اختلف فیه اختلافا کثیراً، واضطرب فیه اضطراباً شدیداً. فقیل: طهفة بن قیس(بالهاء)، وقیل: طحفة (بالحاء)، وقیل: طغفة (بالغین)، وقیل: طقفة (بالقاف والفاء)، وقیل: قیس بن طخفة، وقیل: عبدالله بن طخفة عن النبی ج، وقیل: طهفة عن أبی ذر س عن النبی ج. وحدیثهم کلهم واحد؛ قال: کنتُ نائماً بالصُّفَّةِ فرکضنی رسول الله ج برجله وقال: «هذه نومة یبغضها الله». وکان من أهل الصفة. ومن أهل العلم من یقول: إن الصُّحبة لأبیه عبدالله، وإنه صاحب القصة» انتهى. وذکر البخاری فیه اختلافاً کثیراً وقال: «طغفة (بالغین) خطأ. والله أعلم».
(الحیسة) على معنى القطعة من الحیس: وهو الطعام المتخذ من التمر والأقط والسمن، وقد یجعل عوض الأقط دقیق. و(العُسّ): القدح الکبیر الضخم حَرز ثمانیة أرطال أو تسعة.
28 ـ (الترهیب من الجلوس بین الظل والشمس، والترغیب فی الجلوس مستقبل القبلة)
([1]) قلت: وفاته أنه رواه الترمذی (2769) باللفظ المذکور، وکذا ابن أبی شیبة (9/ 115/ 6730)، والحاکم (4/ 271) وصححه، وأقره الذهبی، وأعله البخاری فی "التاریخ" (2/ 2/ 366)، ثم البیهقی فی "الشعب" (4/ 177/ 4720) بما لا یقدح؛ لأنه من روایة محمد بن عمرو عن أبی سلمة عن أبی هریرة، وقد صرح محمد بن عمرو بالتحدیث فی روایة لأحمد (2/ 287)، وهی روایة الترمذی، وأشار إلى مخالفة یحیى بن أبی کثیر، فرواه عن أبی سلمة عن یعیش بن طخفة، وهی الآتیة بعده. لکن الحاکم دفع هذه المخالفة بأنه اختلف فی إسناده على یحیى بن أبی کثیر، ووافقه الذهبی.
([2]) (الجشیشة): ما یجش من الحب فیطبخ، و (الجَشّ): طحن خفیف، وهو ما کان فوق الدقیق. وقد یقال لها: (دشیشة) بالدال.
([3]) هی واحدة (القطا)، وهو شبه الحمام.
([4]) هنا فی الأصل جملة النهی عن الاضطجاع على البطن، نقلتها إلى "الصحیح" لشواهدها.
ترهیب از اینکه انسان در جایی بخوابد که محافظی نداشته و از اینکه به هنگام طوفان دریا برود
4426-3076- (1) (صحیح لغیره) عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عَلِیٍّ - یَعْنِی ابْنَ شَیْبَانَ - عَنْ أَبِیهِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ بَاتَ عَلَى ظَهْرِ بَیْتٍ لَیْسَ لَهُ حِجَارٌ[1]، فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ الذِّمَّةُ».
عبدالرحمن بن علی - یعنی ابن شیبان - از پدرش س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «هرکس پشت بامی بخوابد که هیچگونه محافظی ندارد، [اگر افتاده و بمیرد] هیچ ضمانتی در قبال خون وی نیست».
رواه أبو داود.
(قال الحافظ): «هکذا وقع فی روایتنا «حجار» بالراء بعد الألف. وفی بعض النسخ «حجاب» بالباء الموحدة، وهو بمعناه».
4427-3077- (2) (صحیح) وَرُوِیَ عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ یَنَامَ الرَّجُلُ عَلَى سَطْحٍ لَیْسَ بِمَحْجُورٍ عَلَیْهِ».
رواه الترمذی وقال: «حدیث غریب».
از جابر س روایت است که رسول الله ج از اینکه کسی روی بامی بدون محافظ بخوابد نهی فرمود.
4428-1800- (1) (ضعیف جداً) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرٍ ب؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ رَمَانَا بِاللَّیْلِ[2]؛ فَلَیْسَ مِنَّا، وَمَنْ رَقَدَ عَلَى سَطْحٍ لَا جِدَارَ لَهُ فَمَاتَ؛ فَدَمُهُ هَدَرٌ».
رواه الطبرانی.
4429-3078- (3) (حسن) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الْجَوْنِیِّ قَالَ: کُنَّا بِفَارِس وَعَلَیْنَا أَمِیرٌ یُقَالُ لَهُ: (زُهَیْرُ بْنُ عَبْدِاللهِ)، فَأَبْصرَ إِنْسَانًا فَوْقَ بَیْتٍ أَوْ إِجَارٍ لَیْسَ حَوْلَهُ شَیْءٌ، فَقَالَ لِی: سَمِعْتَ فِی هَذَا شَیْئًا؟ قُلْتُ: لَا. قَالَ: فَحَدَّثَنِی رَجُلٌ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنْ بَاتَ عَلَى إِجَّارٍ أَوْ فَوقَ بَیْتٍ لَیْسَ حَوْلَهُ شَیءٌ یَرُدُّ رِجْلَهُ؛ فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ الذِّمَّةُ، وَمَنْ رَکِبَ الْبَحْرَ بَعْدَ مَا یَرْتَجُّ؛ فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ الذِّمَّةُ».
رواه أحمد مرفوعا هکذا وموقوفا، ورواتهما ثقات، والبیهقی مرفوعا.
از ابوعمران جَونی روایت است که ما در فارِس بودیم و امیر ما فردی بود که به او زُهَیر بن عبدالله گفته میشد. وی (امیر) فردی را پشت بام یا سقفی که اطراف آن حفاظی وجود نداشت مشاهده نمود؛ به من گفت: در این مورد چیزی شنیدهای؟ گفتم: نه. امیر گفت: مردی به من گفت: رسول الله ج فرمودند: «کسی که پشت بام یا سقفی که اطراف آن حفاظی نیست بخوابد [و پایین بیفتد] ضمانتی متوجه خون وی نیست و هرکس درحالی به دریا برود که دریا طوفانی است، ضمانتی متوجه خون وی نیست».
(حسن لغیره) وفی روایة للبیهقی عن أبی عمران أیضا قال: کنتُ مَع زُهَیْر الشَّنَوِی[3]، فأتَیْنا على رجلٍ نائمٍ على ظهْرِ جِدَارٍ، ولیسَ لَهُ ما یَدْفَعُ رجْلَیْهِ، فضرَبَهُ بِرِجْلِه، ثُمَّ قال: قُمْ، ثُمَّ قال زهیرٌ: قالَ رسولُ الله ج: «مَنْ باتَ على ظَهْرِ جِدارٍ ولیسَ لَهُ ما یَدْفَعُ رِجْلَیْه، فوقَعَ فَمات؛ فقد بَرِئَتْ منهُ الذِّمَّة، ومَنْ رَکِبَ البَحْرَ فی ارْتِجَاجِهِ، فَغَرِقَ؛ فقد بَرِئَتْ منه الذِّمَّةُ».
قال البیهقی: «ورواه شعبة عن أبی عمران عن محمد بن أبی زهیر، وقیل: عن محمد بن زهیر بن أبی علی، وقیل: عن زهیر بن أبی جبل عن النبی ج. وقیل غیر ذلک[4]».
(الإجَّار) به کسر همزة و تشدید جیم: عبارت است بام. و (ارتجاج البحر): طوفانی بودن دریا.
همچنین از ابوعمران روایت است: همراه زُهیر شَنَوی بودم، به مردی رسیدیم که پشت بام خوابیده بود و حفاظی نبود که مانع افتادن او شود، پس به او لگدی زده و گفت: بلند شو. زُهَیر گفت: رسول الله ج فرمودند: «هرکس پشت بامی بخوابد که محافظی ندارد و پایین افتاده و بمیرد، ضمانتی متوجه خون وی نیست و هرکس درحالی به دریا برود که دریا طوفانی است و غرق شود، ضمانتی برای خون وی وجود نخواهد داشت».
37 ـ (الترهیب من أن ینام الإنسان على وجهه من غیر عذر)
([1]) یعنی: از بام افتاده و بمیرد. چنانکه در حدیث آتی در آخر باب میآید.
([2]) الأصل: (بالنبل)، والتصحیح من "المعجم الکبیر" (13/ 87/ 217)، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6685)، والجملة الأولى صحت من حدیث ابن عباس وغیره، فانظره فی "الصحیحة" (2339).
([3]) بفتح الشین المعجمة والنون وکسر الواو، وأصله (الشنائی) بهمزة مقصورة، والأول على إرادة التسهیل، وهو منسوب إلى (أزد شَنُوءة) بمعجمة مفتوحة ثم نون مضمومة ثم همزة ممدودة ثم هاء تأنیث. کذا فی "العجالة".
([4]) قلت: قد اتفق ثلاثة من الثقات على روایته عن أبی عمران عن زهیر بن عبدالله عن الرجل کما فی الروایة الأولى، وصرح بعضهم أنه صحابی، وجهالة الصحابی لا تضر، فتصدیر المؤلف الحدیث بصیغة التمریض؛ لا وجه له، انظر "الصحیحة" (828).
4413-3064 - (1) (صحیح) عَنْ أَبِی مُوسَى س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّمَا مَثَلُ الْجَلِیسِ الصَّالِحِ وَالْجَلِیسِ السَّوْءِ کَحَامِلِ الْمِسْکِ، وَنَافِخِ الْکِیرِ، فَحَامِلُ الْمِسْکِ: إِمَّا أَنْ یُحْذِیَکَ، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ، وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ رِیحًا طَیِّبَةً، وَنَافِخُ الْکِیرِ إِمَّا أَنْ یُحْرِقَ ثِیَابَکَ، وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ رِیحًا خَبِیثَةً».
رواه البخاری ومسلم.
(یحذیک) یعنی: «یعطیک»: «به تو میدهد».
از ابوموسی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال همنشین صالح و همنشین بد، همانند صاحب مشک و دمندهی در کوره است؛ دارندهی مشک، یا از آن به تو میبخشد، یا آن را از او میخری، یا از او بوی خوشی برایت میماند؛ اما دمندهی کوره یا لباست را میسوزاند، یا از او بوی ناخوشی برایت میماند».
4414-3065 - (2) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَمَثَلُ الْجَلِیسِ الصَّالِحِ کَمَثَلِ صَاحِبِ الْمِسْکِ، إِنْ لَمْ یُصِبْکَ مِنْهُ شَیْءٌ أَصَابَکَ مِنْ رِیحِهِ، وَمَثَلُ الجَلِیسِ السُّوءِ کَمَثَلِ صَاحِبِ الْکِیرِ، إِنْ لَمْ یُصِبْکَ مِنْ سَوَادِهِ أَصَابَکَ مِنْ دُخَانِهِ».
رواه أبو داود والنسائی.
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال همنشین نیکو همانند صاحب مشک است اگر از او چیزی به تو نرسد، از بوی آن به تو میرسد و مثال همنشین بد همانند آهنگر است اگر از سیاهی آن چیزی به تو نرسد، از دود آن به تو میرسد».
4415-1798- (1) (ضعیف) وَعَنْ حُذَیْفَةَ س: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج لَعَنَ مَنْ جَلَسَ وَسْطَ الْحَلْقَةِ».
رواه أبو داود[1].
4416-1799- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی مِجْلَزٍ؛ أَنَّ رَجُلًا قَعَدَ وَسْطَ حَلْقَةٍ؛ فَقَالَ حُذَیْفَةُ: مَلْعُونٌ عَلَى لِسَانِ مُحَمَّدٍ ج، - أَوْ «لَعَنَ اللَّهُ عَلَى لِسَانِ مُحَمَّدٍ ج - مَنْ جَلَسَ وَسْطَ الْحَلْقَةِ».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن صحیح». والحاکم بنحوه وقال: «صحیح على شرطهمـا»[2].
4417-3066- (3) (صحیح) وَعَن الشَّرِیدِ بْنِ سُوَیْدٍ س قَالَ: مَرَّ بِی رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَنَا جَالِسٌ، وَقَدْ وَضَعْتُ یَدِیَ الْیُسْرَى خَلْفَ ظَهْرِی وَاتَّکَأْتُ عَلَى أَلْیَةِ یَدِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا تَقْعُدْ قِعْدَةَ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ».
از شرید بن سوید س روایت است: درحالیکه نشسته و دست چپم را در پشتم نهاده و بر کف دستم تکیه زده بودم، رسول الله ج از کنارم گذشت و فرمود: «مانند کسانی که خدا بر آنها خشم گرفته ننشین».
رواه أبو داود وابن حبان فی «صحیحه» وزاد: قَالَ ابْنُ جُرَیْجٍ: وَضَعَ رَاحَتَیْهِ عَلَى الْأَرْضِ [وَرَاءَ ظَهْرِهِ][3]».
ابن جریج میگوید: «کف دستش را روی زمین گذاشته بود (پشت سرش)».
4418-3067- (4) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَامَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ مَجْلِسِهِ، فَذَهَبَ لِیَجْلِسَ فِیهِ، فَنَهَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ج.
رواه أبو داود.
از ابن عمر ب روایت است که مردی نزد رسول الله ج آمد و مردی به خاطر او از جایش بلند شد [تا او در جایش بنشیند]، پس وی رفت که [در جای او] بنشیند، اما رسول الله ج او را از این کار نهی کرد.
0-3068 - (5) (صحیح) وفی روایة له عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی الْحَسَنِ قَالَ: جَاءَ أَبُو بَکْرَةَ فِی شَهَادَةٍ، فَقَامَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ مَجْلِسِهِ، فَأَبَى أَنْ یَجْلِسَ فِیهِ، وَقَالَ: «إِنَّ النَّبِیَّ ج نَهَى عَنْ ذَا».
و در روایتی از ابوداود، از سعید بن ابی الحسن روایت است که ابوبکره برای گواهی دادن حاضر شد؛ مردی به خاطر او از جایش بلند شد [تا او بر جایش بنشیند]، ابوبکره از نشستن در آنجا اِبا نموده و گفت: رسول الله ج از چنین کاری نهی نموده است.
4419-3069 - (6) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ أَیضاً ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یُقِیمَنَّ أَحَدُکُمْ رَجُلًا مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ یَجْلِسُ فِیهِ، ولکنْ تَوسَّعُوا وتَفَسَّحوا؛ یَفْسَحِ الله لَکُمْ».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچیک از شما مردی را از جایش بلند نکند تا خود به جای او بنشیند، بلکه [برای یکدیگر] جا باز نمایید، الله (بهشت و رحمتش را) برایتان فراخ گرداند».
وفی روایة: قَالَ: وَکَان ابنُ عُمَرَ إذا قامَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ مجْلِسِهِ لَمْ یَجِلسْ فِیه.
و در روایتی آمده: اگر مردی برای نشستن ابن عمر ب از جایش بلند میشد، وی در آنجا نمینشست.
رواه البخاری ومسلم.
4420-3070 - (7) (حسن لغیره) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ ب قَالَ: «کُنَّا إِذَا أَتَیْنَا النَّبِیَّ ج جَلَسَ أَحَدُنَا حَیْثُ یَنْتَهِی».
رواه أبو داود، والترمذی وحسنه، وابن حبان فی«صحیحه».
از جابر بن سمره ب روایت است که هریک از ما هنگامی که وارد مجلس پیامبر ج میشد، در انتهای مجلس مینشست.
4421-3071 - (8) (حسن) وَعَنْ عَمْرِو بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ؛ أَنَّ رسولَ اللّهِ ج قَالَ: «لَا یَحِلُّ لِرَجُلٍ أَنْ یُفَرِّقَ بَیْنَ اثْنَیْنِ إِلَّا بِإِذْنِهِمَا».
رواه أبو داود والترمذی وقال: «حدیث حسن».
عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «برای هیچکس جایز نیست بین دو نفر فاصله بیندازد مگر با اجازهی آنها».
(حسن) وفی روایة لأبی داود: «لَا یُجْلَسْ بَیْنَ رَجُلَیْنِ إِلَّا بِإِذْنِهِمَا».
و در روایت ابوداود آمده است: «هیچکس بین دو نفر ننشیند مگر به اجازهی آنها».
4422-3072- (9) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِذَا قَامَ أَحَدُکُم مِنْ مَجْلِسٍ ثُمَّ رَجَعَ إِلَیْهِ؛ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ».
رواه مسلم وأبو داود وابن ماجه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما از جایش در مجلسی برخاست و سپس به آنجا بازگشت، او سزاوارتر به آنجاست».
4423-3073- (10) (صحیح) وَعَنْ وَهْبِ بْنِ حُذَیْفَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «الرَّجُلُ أَحَقُّ بِمَجْلِسِهِ، فَإِذَا خَرَجَ لِحَاجَتِهِ ثُمَّ رَجَعَ؛ فَهُوَ أَحَقُّ بِمَجْلِسِهِ».
رواه الترمذی وابن حبان فی «صحیحه».
از وهب بن حذیفه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس به محل نشستنش از دیگران سزاوارتر است؛ [با این توضیح که] هرگاه کسی جهت نیازش از مجلسی خارج شد و سپس بازگشت، او به جایی که پیشتر در آن نشسته بود [از دیگران] سزاوارتر میباشد».
4424-3074- (11) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «خَیْرُ الْمَجَالِسِ أَوْسَعُهَا».
رواه أبو داود.
از ابوسعید خدری س روایت است که میگوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «بهترین مجلسها وسیعترین آنهاست». [یعنی مجلسی که جای بیشتری برای نشستن داشته باشد.]
4425-3075- (12) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ أیضا س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِیَّاکُمْ وَالجُلُوسَ بِالطُّرُقَاتِ». فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا لَنَا بُدٌّ مِنْ مَجَالِسِنَا نَتَحَدَّثُ فِیهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذْ أَبَیْتُمْ؛ فَأَعْطُوا الطَّرِیقَ حَقَّهُ». قَالُوا: وَمَا حَقُّ الطَّرِیقِ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «غَضُّ البَصَرِ، وَکَفُّ الأَذَى، وَرَدُّ السَّلاَمِ، وَالأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْیُ عَنِ المُنْکَرِ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود.
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از نشستن در معابر عمومی اجتناب کنید». مردم گفتند: ای رسول الله ج چارهای جز این نداریم زیرا آنجا محل نشستن و سخن گفتن ماست. رسول الله ج فرمود: «اگر چارهای جز این ندارید پس حق راه را ادا کنید». پرسیدند: ای رسول الله ج حق راه چیست؟ فرمود: «حفاظت چشمها، اذیت نکردن عابران، جواب دادن سلام و امر به معروف و نهی از منکر».
26 ـ (الترهیب من أن ینام الـمرء على سطح لا تحجیر له، أو یرکب البحر عند ارتجاجه)
([1]) قلت: فیه شریک القاضی، وانقطاع بین حذیفة والراوی عنه کما یأتی بعده.
([2]) غفلوا جمیعاً عن قول شعبة -وعلیه دار الإسناد-: لم یدرک أبو مجلز حذیفة. رواه أحمد (5/ 398). ولذلک قال ابن معین: "لم یسمع أبو مجلز من حذیفة". وهو مخرج فی "الضعیفة" (638). وتجاهل هذه العلة المعلقون الثلاثة، فقالوا فی هذا والذی قبله: "حسن"!! فخالفوا الجمیع من مصححین ومعللین!!
([3]) زیادة من (ابن حبان/ 5645- الإحسان)، وسقطت من "الموارد" (1956) أیضاً، ولم أفهم لهذه الجملة هنا معنى، لأن ابن جریج هو الذی روى السیاق الأول: "یدی الیسرى". فلعل الأصل: "وقال ابن جریج مرة. ."، والله أعلم. انظر التعلیق على کتابی "صحیح الموارد" (32- الأدب/ 15).