اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترهیب از دشنام دادن به روزگار

ترهیب از دشنام دادن به روزگار

4051-2803-(1) (صحیح) عَن أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قَالَ اللَّهُ تعالی: یَسُبُّ بَنُو آدَمَ الدَّهْرَ، وَأَنَا الدَّهْرُ، بِیَدِی اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ».

وفی روایة: «أُقَلِّبُ لَیْلَهُ وَنَهَارَهُ، وَإِذَا شِئْتُ قَبَضْتُهُمَا».

رواه البخاری ومسلم وغیرهما.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال می‌فرماید: فرزند آدم روزگار و زمانه را دشنام می‌دهد حال آنکه درحقیقت من روزگار و زمانه هستم و شب و روز در دست من است»[1].

و در روایتی آمده است: «گرداننده‌ی شب و روزم و اگر بخواهم آنها را از بین می‌برم».

وفی روایة لمسلم: «لَا یَسُبُّ أَحَدُکُمُ الدَّهْرَ؛ فَإِنَّ اللهَ هُوَ الدَّهْرُ».

و در روایت مسلم آمده است: «هیچیک از شما زمانه و روزگار را دشنام ندهد زیرا آنچه روی می‌دهد، به خواست و مشیت الله متعال است».

(صحیح) وفی روایة البخاری: «لاَ تُسَمُّوا العِنَبَ الکَرْمَ، وَلاَ تَقُولُوا: خَیْبَةَ الدَّهْرِ؛ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الدَّهْرُ».

و در روایت بخاری آمده است: «انگور را کرم[2] ننامید و نگویید: وای از شکست روزگار، زیرا خداوند روزگار و زمانه است».

[«خَیْبَةَ الدَّهْرِ»: از بَدِ شانس زمانه - ای روزگار فلاکت‌بار؛ نوعی دشنام دادن به زمانه می‌باشد].

4052-2804-(2) (صحیح) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «قَالَ الله ﻷ: یؤذینی ابنُ آدَم؛ یقول: یا خَیبَةَ الدَّهرِ! فلا یَقُل أحدُکم: یا خَیبَةَ الدهرِ؛ فإنِّی أنا الدهرُ، أُقَلِّبُ لیلَهُ ونهارَهُ».

رواه أبو دواد، والحاکم[3] وقال: «صحیح على شرط مسلم».

و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «الله ﻷ می‌فرماید: فرزند آدم مرا می‌آزارد؛ می‌گوید: از بَدِ شانس زمانه؛ پس کسی از شما چنین نگوید: زیرا من روزگارم و شب و روزش را بگردش در می‌آورم».

(صحیح) ورواه مالک مختصرا؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «لَا یَقُلْ أَحَدُکُمْ یَا خَیْبَةَ الدَّهْرِ؛ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الدَّهْرُ».

و در روایت مالک آمده که رسول الله ج فرمودند: «کسی از شما چنین نگوید: ای روزگار فلاکت‌بار؛ زیرا خداوند روزگار است».

(صحیح لغیره) وفی روایة للحاکم: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یَقُولُ اللَّهُ: اسْتَقْرَضْتُ عَبْدِی فَلَمْ یُقْرِضْنِی، وَشَتَمَنِی عَبْدِی وَهُوَ لَا یَدْرِی، یَقُولُ[4]: وَادَهْرَاهُ! وَادَهْرَاهُ! وَأَنَا الدَّهْرُ».

قال الحاکم: «صحیح على شرط مسلم»[5].

و در روایت حاکم آمده که رسول الله ج فرمودند: «خداوند می‌فرماید: از بنده‌ام قرض خواستم به من نداد و ندانسته به من بد و بی‌راه گفت: وای از دست روزگار! وای از دست روزگار! حال آنکه من روزگارم».

(حسن) ورواه البیهقی. ولفظه: قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: أَنَا الدَّهْرُ، الْأَیَّامَ وَاللَّیَالِیَ أُجَدِّدُهَا وَأُبْلِیهَا، وَآتِی بِمُلُوکٍ بَعْدَ مُلُوکٍ».

و در روایت بیهقی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «به زمانه بد نگویید، خداوند ﻷ می‌فرماید: من روزگارم؛ شب‌ها و روزها را نو و کهنه می‌کنم و پادشاهانی را به دنبال پادشاهانی دیگر می‌آورم».

(حافظ می‌گوید): «و معنی حدیث این است که هرگاه عرب دچار سختی و مصیبت یا امر ناخوشایندی می‌شد به روزگار بد و بی‌راه می‌گفت؛ با این اعتقاد که این مصیبت از سوی روزگار است، چنانکه عرب بوسیله‌ی ستاره طلب باران می‌کردند و می‌گفتند به خاطر فلان ستاره باران داده شدیم و اعتقاد داشتند که این کار ستاره‌ها است؛ و این همانند لعنت فرستادن بر فاعل آنهاست و هیچ فاعلی برای هر چیزی جز الله وجود ندارد؛ خالق و فاعل همه چیز است؛ پس رسول الله آنها را این کار نهی فرمود.

و ابوداود[6] روایت اهل حدیث: «و أنا الدهرُ» با ضمه‌ی راء را انکار می‌کند و می‌گوید: اگر اینچنین باشد (دهر) اسمی از اسماء خداوند است. و روایت شده است: «وأنا الدهرَ أقلب اللیل و النهار» با فتحه‌ی راء که ظرف زمان باشد یعنی من طول عرصه‌ها و روزگار هستم و گرداننده‌ی شب و روز هستم. و بعضی این را ترجیح می‌دهند. و این روایت «فإن[7] الله هو الدهر» آن دیدگاه را رد می‌کند. و جمهور به ضمه‌ی راء معتقدند. والله اعلم

15 ـ (الترهیب من ترویع الـمسلم، ومن الإشارة إلیه بسلاح ونحوه جادا أو مازحا)



([1]) [گردش روزگار به خواست حکیمانه و مدبرانه‌ی من است و من با تدبیر و تقدیر شایسته و بایسته‌ی خویش، شب و روز را می‌چرخانم و به رتق و فتق امور می‌پردازم]. مصحح

([2]) کَرْم هم خانواده‌ی واژه‌ی کَرَم می‌باشد که به معنای بخشندگی و بزرگواری است. عرب‌ها به شراب، کَرْم می‌گفتند؛ زیرا در پیی باده‌نوشی از سرِ مستی دست به سخاوت می‌گشودند. از آنجا که واژه‌ی کَرْم برای عرب‌ها یادآورِ شراب بود و چه بسا آنان را تحریک می‌کرد. پیامبر ج از به کار بردن این واژه برای انگور منع نمود و بیان فرمود که این واژه، شایسته‌ی مومن و قلب اوست؛ زیرا مومن، بخشنده و بزرگوار است. مصحح

([3]) قلت: لم یروه بهذا التمام إلا الحاکم وزاد: "وإذا شئت قبضتهما". ثم إن فی هذا التخریج من المؤلف رحمه الله قصوراً وأوهاماً، أهمها أن الحدیث رواه مسلم بلفظ الحاکم وزیادته کما بینته فی "الصحیحة" (523)، ولم یتنبه لهذا الحافظ الناجی، بله المقلدة الثلاثة.

([4]) فی الطبعة السابقة (3/ 66): «ما یقول»، والصواب حذف (ما)، کما فی المنیریة (3/ 290) و «المستدرک» (1/ 418 و 2/ 453). [ش].

([5]) کذا قال! وفیه عنعنة محمد بن إسحاق، ولم یحتج به مسلم، وإنما روى له متابعة، وبالعنعنة رواه أحمد أیضاً وغیره، وهو مخرج فی "الصحیحة" (3477) بمتابعة إبراهیم بن طهمان لابن إسحاق، ولهذا صححته.

([6]) قلت: أبو بکر محمد بن داود الظاهری مشهور هو وأبوه رضی الله عنهما. کذا فی "العجالة" (196/ 2).

([7]) فی الطبعة السابقة (3/ 66) والمنیریة (3/ 90): «لا، فإن»، والصواب حذف (لا) إذ لم ترد روایة هکذا، وحذفت فی سائر طبعات الکتاب. [ش].

ترهیب از دشنام دادن و لعنت کردن به ویژه بر چیزی مشخص، انسان باشد یا حیوان یا ..،

ترهیب از دشنام دادن و لعنت کردن به ویژه بر چیزی مشخص، انسان باشد یا حیوان یا ..، و بیان بخشی از احادیثی که در نهی از دشنام دادن به خروس و کَک و باد وارد شده است و ترهیب از تهمت زدن به زن پاکدامن و برده

4020-2778-(1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «الْمُسْتَبَّانِ مَا قَالَا فَعَلَى الْبَادِئِ مِنهُمَا؛ حَتَّى یَتعدَّى الْمَظْلُومُ».

رواه مسلم وأبو داود والترمذی.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گناه دو نفری که به یکدیگر دشنام می‌دهند بر فردی است که آن را آغاز نموده است تا زمانی که مظلوم از حد خود تجاوز نکند».

4021-2779-(2) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ کُفْرٌ».

رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی وابن ماجه.

از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دشنام دادن به مسلمان فسق و کشتن او کفر است».

4022-2780-(3) (حسن) وَعَن عَبدالله بنِ عَمرٍو ب رَفَعَهُ قَالَ: «سِبابُ المسْلمِ کالمُشْرِفِ على الهَلَکَةِ».

رواه البزار بإسناد جید.

از عبدالله بن عمرو ب روایت است که در روایتی مرفوع می‌گوید: «کسی که به مسلمان دشنام می‌دهد چنان است که خود را در معرض هلاکت و نابودی قرار می‌دهد».

4023-2781-(4) (صحیح) وَعَنْ عِیَاضِ بْنِ حِمَارٍ س قَالَ: قُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! الرَّجُلُ یَشْتِمُنِی وَهُوَ دُونِی، أَعَلَیَّ مِنْ بَأْسٍ أَنْ أَنْتَصِرَ مِنْهُ؟ قَالَ:  «الْمُسْتَبَّانِ شَیْطَانَانِ یَتَهَاتَرَانِ، وَیَتَکَاذَبَانِ».

رواه ابن حبان فی «صحیحه».

از عیاض بن حمار س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! مردی که از من ضعیف‌تر است به من دشنام می‌دهد، اگر از او انتقام بگیرم گنه‌کار می‌شوم؟ رسول الله ج فرمود: «دو نفری که به یکدیگر دشنام می‌دهند همانند دو شیطانی هستند که به همدیگر دروغ بسته و یکدیگر را تکذیب می‌کنند».

4024-1656- (1) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللهِ[1] س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا مِنْ مُسْلِمَیْنِ إِلَّا وَبَیْنَهُمَا سِتْرٌ مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَإِذَا قَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ کَلِمَةَ هُجْرٍ؛ خَرَقَ سِتْرَ اللهِ».

رواه البیهقی هکذا مرفوعا، وقال: «الصواب موقوف».

(الهُجر) بضم الهاء وسکون الجیم: هو ردیء الکلام وفحشه.

4025-2782-(5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی جُرَیٍّ جَابِرِ بْنِ سُلَیْمٍ س قَالَ: رَأَیْتُ رَجُلًا یَصْدُرُ النَّاسُ عَنْ رَأْیِهِ، لَا یَقُولُ شَیْئًا إِلَّا صَدَرُوا عَنْهُ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالُوا: رَسُولُ اللَّهِ ج. قُلْتُ: عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «لَا تَقُلْ: عَلَیْکَ السَّلَامُ، [فَإِنَّ] (عَلَیْکَ السَّلَامُ) تَحِیَّةُ الْمَیِّتِ، قُلْ: السَّلَامُ عَلَیْکَ». قَالَ: قُلْتُ: أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنَا رَسُولُ اللَّهِ الَّذِی إِذَا أَصَابَکَ ضُرٌّ فَدَعَوْتَهُ؛ کَشَفَهُ عَنْکَ، وَإِنْ أَصَابَکَ عَامُ سَنَةٍ فَدَعَوْتَهُ؛ أَنْبَتَهَا لَکَ، وَإِذَا کُنْتَ بِأَرْضٍ قَفْرٍ أَوْ فَلَاةٍ، فَضَلَّتْ رَاحِلَتُکَ، فَدَعَوْتَهُ؛ رَدَّهَا عَلَیْکَ». قَالَ: قُلْتُ: اعْهَدْ إِلَیَّ. قَالَ: «لَا تَسُبَّنَّ أَحَدًا». [قَالَ]: فَمَا سَبَبْتُ بَعْدَهُ حُرًّا وَلَا عَبْدًا، وَلَا بَعِیرًا وَلَا شَاةً. قَالَ: «وَلَا تَحْقِرَنَّ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَأَنْ تُکَلِّمَ أَخَاکَ وَأَنْتَ مُنْبَسِطٌ إِلَیْهِ وَجْهُکَ؛ إِنَّ ذَلِکَ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَارْفَعْ إِزَارَکَ إِلَى نِصْفِ السَّاقِ، فَإِنْ أَبَیْتَ فَإِلَى الْکَعْبَیْنِ، وَإِیَّاکَ وَإِسْبَالَ الْإِزَارِ، فَإِنَّهَا مِنَ المَخِیلَةِ، وَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمَخِیلَةَ، وَإِنِ امْرُؤٌ شَتَمَکَ وَعَیَّرَکَ بِمَا یَعْلَمُ فِیکَ، فَلَا تُعَیِّرْهُ بِمَا تَعْلَمُ فِیهِ، فَإِنَّمَا وَبَالُ ذَلِکَ عَلَیْهِ».

رواه أبو داود -واللفظ له-، والترمذی وقال: «حدیث حسن صحیح». ابن حبان فی «صحیحه»، والنسائی مختصراً.

از ابوجُرَی جابر بن سُلیم س روایت است که می‌گوید: مردی را دیدم که مردم رأی او را می‌پذیرفتند و اجتهادی نمی‌کرد مگر اینکه بدان عمل می‌کردند، گفتم: این کیست؟ گفتند: رسول الله ج است. گفتم: علیک السلام، ای رسول الله! رسول الله ج فرمود: «علیک السلام نگو! زیرا (علیک السلام)، سلام مردگان است. بلکه بگو: السلام علیک». گفتم: تو رسول الله هستی؟ فرمود: «من رسول الله هستم. همان خدایی که هرگاه ضرری به تو رسیده و او را بخوانی، آن ضرر را از تو دفع می‌کند و اگر با قحطسالی و خشکی مواجه شوی و به درگاه او دعا کنی، زمین را برای تو می‌رویاند و هرگاه در زمین خشک و یا بیابان باشی و شترت را گم کنی و به درگاه او دعا کنی، آن را به تو باز می‌گرداند». جابر بن سلیم س می‌گوید: به او گفتم: مرا وصیت کن! فرمود: «هرگز به کسی دشنام نده». می‌گوید: بعد از آن هرگز به هیچ انسان آزاد یا برده و حتی شتر یا گوسفندی بد نگفتم. رسول الله ج فرمود: «از کارهای نیک چیزی را کوچک نشمار و درحالی با برادر خود صحبت کن که گشاده‌رو و بشاش هستی که این از جمله نیکی‌هاست؛ و شلوارت را تا نصف ساقت بالا بیاور و اگر نتوانستی پس تا دو قوزک پا؛ و از اسبال ازار برحذر باش زیرا آن نشانه‌ی تکبر است و خداوند متکبران را دوست ندارد؛ و اگر شخصی به تو دشنام ‌داد و با عیبی که از تو می‌دانست به عیبجویی از تو پرداخت، با عیبی که از او سراغ داری از وی عیبجویی نکن. زیرا گناه آن بر گردن او می‌باشد».

(صحیح لغیره) فی روایة لابن حبَّان نحوه، وقال فیه: «وَإِنِ امْرُؤٌ عَیَّرَکَ بِشَیْءٍ یَعْلَمُهُ فِیکَ، فَلَا تُعَیِّرْهُ بِشَیْءٍ تَعْلَمُهُ مِنْهُ، ودَعْهُ یَکُونُ وَبَالُهُ عَلَیْهِ، وَأَجْرُهُ لَکَ، وَلَا تَسُبَّنَّ شَیْئًا». قَالَ: فَمَا سَبَبْتُ بَعْدَ ذلک دَابَّةً وَلَا إِنْسَانًا.

و در روایت ابن حبان آمده است: «و اگر کسی با عیبی که از تو می‌دانست به عیبجویی از تو پرداخت، با عیبی که از او سراغ داری از وی عیبجویی نکن و او را رها کن؛ زیرا گناه آن بر گردن خودش می‌باشد و ثواب آن برای توست؛ و چیزی را دشنام نده». جابر بن سلیم س می‌گوید: بعد از آن دیگر به هیچ حیوان و انسانی دشنام ندادم.

(السَّنَة): عبارت است از سالی که قحطی آمده و گیاهی در زمین نمی‌روید، فرقی نمی‌کند باران باریده باشد یا نه. (المخیلة) به فتح میم و کسر خاء ماخوذ از (الاختیال): به معنای کبر و حقیر شمردن مردم می‌باشد.

4026-2783-(6) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ مِنْ أَکْبَرِ الکَبَائِرِ أَنْ یَلْعَنَ الرَّجُلُ وَالِدَیْهِ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَکَیْفَ یَلْعَنُ الرَّجُلُ وَالِدَیْهِ؟ قَالَ: «یَسُبُّ الرَّجُلُ أَبَا الرَّجُلِ فَیَسُبُّ أَبَاهُ، وَیَسُبُّ أُمَّهُ فَیَسُبُّ أُمَّهُ».

رواه البخاری وغیره. [مضی21- البر/2].

از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از بزرگترین گناهان کبیره این است که شخص پدر و مادرش را لعنت کند». اصحاب گفتند: چگونه کسی پدر و مادرش را لعنت می‌کند؟ فرمود: «به پدر و مادر دیگری فحش و ناسزا می‌گوید، او هم متقابلاً پدر و مادرش را مورد ناسزا قرار می‌دهد».

4027-2784-(7) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «لَا یَنْبَغِی لِصِدِّیقٍ أَنْ یَکُونَ لَعَّانًا».

رواه مسلم وغیره.

از ابوهریره ج روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شایسته‌ی هیچ صدّیقی نیست که لعنت کننده باشد».

(صحیح) والحاکم وصححه، ولفظه: قال: «لَا یَجْتَمِعُ أَنْ تَکُونُوا لَعَّانِینَ صِدِّیقِینَ».

و در روایت حاکم آمده است: «ممکن نیست شما لعنت کننده و در عین حال راستگو باشید».

4028-2785-(8) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مَرَّ النَّبِیُّ ج بِأَبِی بَکْرٍ وَهُوَ یَلْعَنُ بَعْضَ رَقِیقِهِ، فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ وَقَالَ: «لَعَّانِینَ وَصِدِّیقِینَ؟! کَلَّا وَرَبِّ الْکَعْبَةِ». قَالَ: فَعَتَقَ أَبُو بَکْرٍ س یَوْمَئِذٍ بَعْضَ رَقِیقِهِ. قَالَ: ثُمَّ جَاءَ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: لَا أَعُودُ.

رواه البیهقی[2].

از عایشه ل روایت است که رسول الله ج از کنار ابوبکر عبور نمود درحالی‌که ابوبکر تعدادی از بردگانش را لعنت می‌کرد. رسول الله ج به او نگاه کرده و فرمود: «لعنت و صدیقان؟! قسم به پروردگار کعبه که چنین نیست». پس ابوبکر س در آن روز تعدادی از بردگانش را آزاد نمود. سپس نزد رسول الله ج رفته و گفت: دیگر این کار را انجام نمی‌دهم.

4029-2786-(9) (صحیح) وَعَن أَبِی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَا یَکُونُ اللَّعَّانُونَ شُفَعَاءَ وَلَا شُهَدَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

رواه مسلم وأبو داود لم یقل: «یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «لعنت‌کننده‌ها در روز قیامت از شفاعت کننده‌ها و گواهان نمی‌باشند».

4030-2787-(10) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ[3] ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَا یَکُونُ المُؤْمِنُ لَعَّانًا».

رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن غریب».

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مؤمن لعنت‌کننده نیست».

4031-2788-(11) (صحیح) وَعَنْ جُرْمُوزٍ الْهُجَیْمِیِّ[4] س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَوْصِنِی؟ قَالَ: «أُوصِیکَ [أَنْ] لَا تَکُونَ لَعَّانًا».

رواه الطبرانی من روایة عبید [الله] بن هوذة عن جُرموز[5] وقد صححها ابن أبی حاتم، وتکلم فیها غیره، ورواته ثقات[6]. ورواه أحمد، فأدخل بینهما رجلا لَم یُسمَّ.

از جُرمُوز هجیمی س روایت است که می‌گوید: گفتم: ای رسول الله ج! مرا توصیه کن؟ فرمود: «به تو سفارش می‌کنم لعنت کننده نباشی».

4032-2789-(12) (حسن لغیره) وَعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَا تَلَاعَنُوا بِلَعْنَةِ اللَّهِ، وَلَا بِغَضَبِهِ، وَلَا بِالنَّارِ».

رواه أبو داود، والترمذی وقال: «حدیث حسن صحیح». والحاکم وقال: «صحیح الإسناد». رووه کلهم من روایة الحسن البصری عن سمرة، واختلف فی سماعه منه[7].

از سمرة بن جندب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «یکدیگر را به دوری از رحمتِ الله و خشمِ او و به آتش دوزخ، لعن و نفرین نکنید».

4033-2790-(13) (صحیح) وَعَنْ ثَابِتِ بْنَ الضَّحَّاکِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ بِمِلَّةٍ غَیْرِ الْإِسْلَامِ کَاذِبًا مُتَعَمِّداً؛ فَهُوَ کَمَا قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیْءٍ؛ عُذِّبَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَلَیْسَ عَلَى رَجُلٍ نَذْرٌ فِیمَا لَا یَمْلِکُ، وَلَعْنُ المُؤْمِنِ کَقَتْلِهِ».

رواه البخاری ومسلم. وتقدم [هنا/12].

از ثابت بن ضحّاک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: ««کسی که به دروغ و از روی عمد به دینی غیر از اسلام سوگند بخورد، چنان است که گفته است. و هر‌کس به هر وسیله‌ای خود را بکشد، در روز قیامت با همان وسیله عذاب داده می‌شود. و هرکس درباره‌ی چیزی که مالکش نیست، نذر کند، نذرش نادرست و بی‌اساس است. و لعن مؤمن مانند قتل اوست».

4034-2791-(14) (صحیح) وَعَن سَلَمَة بْن الْأَکْوَعِ س قَالَ: کُنَّا إِذَا رَأَیْنَا الرَّجُلَ یَلْعَنُ أَخَاهُ، رَأَیْنَا أَن قَدْ أَتَى بَابًا مِنَ الْکَبَائِرِ.

رواه الطبرانی بإسناد جید.

از سلمة بن الاکوع س روایت است، هرگاه مردی را مشاهده می‌کردیم که برادرش را لعنت می‌کند، بر این باور بودیم که به دری از درهای گناهان کبیره وارد شده است.

4035-2792-(15) (حسن لغیره) وَعَن أَبِی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا لَعَنَ شَیْئًا صَعِدَتِ اللَّعْنَةُ إِلَى السَّمَاءِ، فَتُغْلَقُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ دُونَهَا، ثُمَّ تَهْبِطُ إِلَى الْأَرْضِ فَتُغْلَقُ أَبْوَابُهَا دُونَهَا، ثُمَّ تَأْخُذُ یَمِینًا وَشِمَالًا، فَإِن لَمْ تَجِدْ مَسَاغًا رَجَعَتْ إِلَى الَّذِی لُعِنَ، فَإِنْ کَانَ أَهْلًا، وَإِلَّا رَجَعَتْ إِلَى قَائِلِهَا».

رواه أبو داود.

از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه بنده چیزی را لعنت کند، لعنت به آسمان بالا می‌رود و درهای آسمان بر او بسته می‌شود و دوباره به زمین می‌آید، درهای زمین نیز بر او بسته می‌‌شود، بعد به سمت چپ و راست می‌رود تا راهی بیابد و وقتی راه خروج نیافت، به کسی که لعنت شده است، باز می‌گردد، اگر سزاوار آن باشد. واگر سزاوار آن نباشد به شخص لعنت کننده باز می‌گردد».

4036-2793-(16) (حسن لغیره) وَعَن عَبْداللَّهِ بْن مَسْعُودٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ اللَّعْنَةَ إِذَا وُجِّهَتْ إِلَى مَنْ وُجِّهَتْ إِلَیْهِ؛ فَإِنْ أَصَابَتْ عَلَیْهِ سَبِیلًا، أَوْ وَجَدَتْ فِیهِ مَسْلَکًا، وَإِلَّا قَالَتْ: یَا رَبِّ! وُجِّهْتُ إِلَى فُلَانٍ فَلَمْ أَجِدْ فِیهِ مَسْلَکًا، وَلَمْ أَجِدْ عَلَیْه سَبِیلًا، فَیُقَالُ لَهَا: ارْجِعِی مِنْ حَیْثُ جِئْتِ».

رواه أحمد، وفیه قصة، وإسناده جید إن شاء الله تعالى.

از عبدالله بن مسعود س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «لعنت به سوی کسی که لعنت شده می‌رود تا راهی و گذرگاهی در او بیابد [و چون مستحق او باشد در حق او جاری گردد] وگرنه می‌گوید: پروردگارا! به سوی فلانی رفتم و هیچ راه و گذرگاهی در او نیافتم [او را سزاوار لعنت نیافتم] به او گفته می‌شود: به همان جایی که آمدی برگرد [به همان کسی جاری شد که لعنت فرستاده است]».

4037-2794-(17) (صحیح) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ س قَالَ: بَیْنَمَا رَسُولُ اللهِ ج فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ، وَامْرَأَةٌ مِنَ الْأَنْصَارِ عَلَى نَاقَةٍ، فَضَجِرَتْ فَلَعَنَتْهَا، فَسَمِعَ ذَلِکَ رَسُولُ اللهِ ج فَقَالَ: «خُذُوا مَا عَلَیْهَا وَدَعُوهَا فَإِنَّهَا مَلْعُونَةٌ!». قَالَ عِمْرَانُ: فَکَأَنِّی أَرَاهَا الْآنَ تَمْشِی فِی النَّاسِ مَا یَعْرِضُ لَهَا أَحَدٌ.

رواه مسلم وغیره.

از عمران بن حصین س روایت است در یکی از سفرهای رسول الله ج، زنی از انصار بر شتری سوار بود که شتر بی‌قراری می‌کرد؛ پس شتر را لعنت کرد؛ چون رسول الله ج این را شنید فرمود: «بار شتر را بردارید و رهایش کنید که شتری لعنت شده است». عمران می‌گوید: گویا اکنون آن شتر را می‌بینم که در میان مردم راه می‌رود و کسی به آن توجهی نمی‌کند.

4038-2795-(18) (حسن لغیره) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: سَارَ رَجُلٌ مَعَ النَّبِیِّ ج فَلَعَنَ بَعِیرَهُ، فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «یَا عَبْدَاللَّهِ! لَا تَسِرْ مَعَنَا عَلَى بَعِیرٍ مَلْعُونٍ».

رواه أبو یعلى وابن أبی الدنیا بإسناد جید.

از انس س روایت است: مردی همراه رسول الله ج حرکت می‌کرد که شترش را لعنت کرد؛ پس رسول الله ج فرمود: «ای بنده‌ی خدا، با شتر ملعون همراه ما حرکت نکن».

4039-2796-(19) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ الله ج فِی سَفَرٍ یَسِیرُ، فَلَعَنَ رَجُلٌ نَاقَةً، فَقَالَ: «أَیْنَ صَاحِبُ النَّاقَةِ؟». فَقَالَ الرَّجُلُ: أَنَا. فَقَالَ: «أَخِّرْهَا، فَقَدْ أُجِبْتَ فِیهَا».

رواه أحمد بإسناد جید.

از ابوهریره س روایت است: رسول الله ج در سفری کوتاه بودند که در بین راه مردی شترش را لعنت کرد، رسول الله ج فرمود: «صاحب شتر کجاست؟». صاحبش گفت: من صاحب شترم. به او فرمود: «آن را آخر کاروان قرار ده که لعنت در مورد او اجابت شده است».

4040-2797-(20) (صحیح) وَعَنْ زَیْدِ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنِی س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا تَسُبُّوا الدِّیکَ؛ فَإِنَّهُ یُوقِظُ لِلصَّلَاةِ».

از زید بن خالد جهنی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خروس را دشنام ندهید زیرا برای نماز بیدار می‌کند».

رواه أبو داود، وابن حبان فی «صحیحه»؛ إلا أنه قال: «فَإِنَّه یَدْعُو للِصَّلاةِ».

ورواه النسائی مسندا ومرسلا.

و در روایت ابن حبان آمده است: «زیرا برای نماز فرامی‌خواند».

4041-2798-(21) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسعُودٍ س: أَنَّ دِیکًا صَرَخَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج فَسَبَّهُ رَجُلٌ، «فَنَهَى عَنْ سَبِّ الدِّیکِ».

از عبدالله بن مسعود س روایت است که خروسی نزد رسول الله ج بانگ داد که مردی او را دشنام داد؛ پس رسول الله ج از دشنام دادن به خروس نهی فرمود.

رواه البزار بإسناد لا بأس به، والطبرانی؛ إلا أنه قال فیه: «لَا تَلْعَنْهُ، وَلَا تَسُبَّهُ؛ فَإِنَّهُ یَدْعُو إِلَى الصَّلَاةِ».

و در روایت طبرانی آمده است: «آن را لعنت نکن و دشنام نده که به سوی نماز فرا می‌خواند».

4042-2799-(22) (صحیح لغیره) وَعن عبدالله بن عباسٍ ب: أنَّ دیکاً صرَخ قریباً مِن رسولِ الله ج، فقال رجلٌ: اللهم العَنهُ. فقال رسولُ الله ج: «مَه! کلا، إنَّه یدعو إلى الصَّلاةِ».

رواه البزار، ورواته رواة «الصحیح»؛ إلا عباد بن منصور.

از عبدالله بن عباس ب روایت است که خروسی نزدیک رسول الله ج بانگ داد، مردی گفت: خدایا! او را لعنت کن؛ رسول الله ج فرمود: «دست نگه‌دار! هیچگاه چنین نگو، زیرا او به سوی نماز فرا می‌خواند».

4043-1657-(2) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج فَلُدِغَتْ رَجُلًا بُرْغُوثٌ، فَلَعَنَهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «لَا تَلْعَنْهَا؛ فَإِنَّهَا نَبَّهَتْ نَبِیًّا مِنَ الْأَنْبِیَاءِ لِلصَّلَاةِ».

رواه أبو یعلى -واللفظ له- والبزار؛ إلا أنه قال: «لَا تَسُبُّهُ؛ فَإِنَّهُ أَیْقَظَ نَبِیًّا مِنَ الأَنْبِیَاءِ لِصَلاةِ الصُّبْحِ».

ورواته رواة «الصحیح» إلا سوید بن إبراهیم[8].

ورواه الطبرانی فی «الأوسط» ولفظه: ذکرت البراغیث عند رسول الله ج فقال: «إنها توقظ للصلاة». ورواة الطبرانی ثقات؛ إلا سعید بن بشیر.

4044-1658-(3) (موضوع) ورُوی عن علیِّ بن أبی طالب س قال: نَزلنا منزِلاً فآذَتنا البراغیثُ، فسَبَبناها، فقال رسولُ الله ج: «لا تسبُّوها فنِعمَتِ الدابَّةُ؛ فإنَّها أیقَظَتکُم لِذِکرِ الله».

رواه الطبرانی فی «الأوسط».

4045-2800-(23) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَجُلًا لَعَنَ الرِّیحَ عِنْدَ رَسُولِ الله ج، فَقَالَ: «لَا تَلْعَنِ الرِّیحَ؛ فَإِنَّهَا مَأْمُورَةٌ، مَنْ لَعَنَ شَیْئًا لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ؛ رَجَعَتِ اللَّعْنَةُ عَلَیْهِ».

رواه أبو داود والترمذی، وابن حبان فی «صحیحه» وقال الترمذی: «حدیث غریب، لا نعلم أحدا أسنده غیر بشر بن عمر». (قال الحافظ): «وبشر هذا ثقة، احتج به البخاری ومسلم وغیرهما، ولا أعلم فیه جرحا».

از ابن عباس ب روایت است که مردی نزد رسول الله ج باد را لعنت نمود، رسول الله ج فرمود: «باد را لعنت نکن زیرا فرستاده‌ی خداست، کسی که چیزی را لعنت کند درحالی‌که سزاوار آن نیست، لعنت به خود او بر می‌گردد».

4046-2801-(24) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا هُنَّ؟ قَالَ: «الشِّرْکُ بِاللَّهِ، وَالسِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالحَقِّ، وَأَکْلُ الرِّبَا، وَأَکْلُ مَالِ الیَتِیمِ، وَالتَّوَلِّی یَوْمَ الزَّحْفِ، وَقَذْفُ المُحْصَنَاتِ الغَافِلاَتِ المُؤْمِنَاتِ».

رواه البخاری ومسلم. [مضی12- الجهاد/ 11].

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از هفت گناه نابود کننده اجتناب کنید». گفتند: ای رسول الله ج آنها کدامند؟ فرمود: «شرک به خداوند و سحر و کشتن نفسی که خداوند حرام نموده مگر به حق و خوردن ربا و خوردن مال یتیم و فرار از میدان جنگ و تهمت زدن زنا به زنان مؤمن پاکدامن بی‌خبر از فساد».

4047- وفی کتاب النبی ج الذی کتبه إلى أهل الیمن قال: «وَإِنَّ أَکْبَرَ الْکَبَائِرِ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: الْإِشْرَاکُ بِاللَّهِ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الْمُؤْمِنَةِ بِغَیْرِ الْحَقِّ، وَالْفِرَارُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَوْمَ الزَّحْفِ، وَعُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ، وَرَمْیُ الْمُحْصَنَةِ، وَتَعَلُّمُ السَّحَرِ» الحدیث.

رواه ابن حبان فی «صحیحه» من حدیث أبی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم عن أبیه عن جده. [مضی هناک].

و در نامه‌ای که رسول الله ج به اهل یمن نوشت آمده است: «همانا بزرگترین گناهان در روز قیامت نزد خداوند: شرک به خداوند و کشتن نفس مؤمنی به ناحق و فرار از میدان جنگ و نافرمانی از پدر و مادر و تهمت زدن به زنان پاکدامن و آموختن سحر و جادو و ... می‌باشد».

4048-1659-(4) (ضعیف) وعن أبی الدرداء س عن النبی ج قال: «مَن ذَکَر امرأً بشَیءٍ لیسَ فیهِ لیُعیبَهُ بِه؛ حَبَسَهُ الله فی نارِ جهنَّم؛ حتى یأتیَ بنَفاد ما قال فیه».

رواه الطبرانی بإسناد جید[9]. ویأتی هو وغیره فی الغیبة إن شاء الله [هنا/19].

4049-2802-(25) (صحیح) وَعَن أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «مَنْ قَذَفَ مَمْلُوکَهُ بِالزِّنَا یُقَامُ عَلَیْهِ الْحَدُّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ إِلَّا أَنْ یَکُونَ کَمَا قَالَ».

رواه البخاری ومسلم والترمذی، وتقدم لفظه فی «الشفقة»[20- القضاء/10].

از ابوهریره س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «کسی که به برده‌اش تهمت زنا بزند، روز قیامت حد بر او اجرا می‌شود مگر اینکه گفته‌اش درست باشد».

4050-1660-(5) (موضوع) وعن عَمرِو بنِ العاص س: أنَّه زارَ عمَّةً له، فدعت له بطَعامٍ، فأبطأتِ الجارِیَةُ، فقالت: ألا تستعجلی یا زانیةُ! فقال عَمرٌو: سبحانَ الله! لقد قلتِ عظیماً! هل اطَّلَعتِ منها على زناً! قالت: لا والله. فقالَ: إنِّی سمعتُ رسولَ الله ج یقول: «أَیُّما عبدٍ أوِ امرأةٍ قال، أو قالت لولیدتِها: یا زانیةُ! ولَم تطَّلع منها على زناً! جَلَدَتها ولیدتُها یومَ القِیامَةِ، لأنَّه لا حدَّ لَهُنَّ فی الدنیا».

رواه الحاکم وقال: «صحیح الإسناد». (قال الحافظ): «کیف وعبدالملک بن هارون متروک متهم[10]». وتقدم فی «الشفقة» [20- القضاء/10] أحادیث من هذا الباب لم نُعِدها هنا.

14 ـ (الترهیب من سب الدهر)



([1]) هو ابن مسعود عند الإطلاق لشهرته؛ کما قال الناجی (196/ 1). ویؤیده أنه فی "شعب البیهقی" (4/ 262/ 5017) من طریق یزید بن أبی زیاد، عن عمرو بن سَلِمة، عن عبدالله مرفوعاً. وعمرو هذا - وهو الهمدانی الکوفی- من الرواة عن ابن مسعود، وصرحت بذلک روایة الطبرانی (10/ 277-278)، ویزید هذا هو القرشی الهاشمی - ضعیف.

([2]) قلت: فی "الشعب" (4/ 294/ 5154)، ولقد أبعد النجعة، فقد أخرجه البخاری فی "الأدب المفرد" (319)، وابن أبی الدنیا فی "الصمت" (4/ 42/ 1-2)، وسنده صحیح.

([3]) الأصل: (ابن مسعود) والصواب ما أثبت، انظر "تخریج السنة" لابن أبی عاصم (رقم 1014)، فقد ذکرت هناک لفظ حدیث ابن مسعود ومن خرَّجه من الأئمة.

([4]) فی الطبعة السابقة (3/ 60) والمنیریة (3/ 287): «جرموذ الجهنی»... «من روایة عبید بن هوذة – بالدال المهملة- عن جرموذة»، وهو خطأ، صوابه المثبت، کما فی «الجرح والتعدیل» (1/ 1/ 544/ 2261) و «المعجم الکبیر» (1/ 471/ 2180-2182) و «مسند أحمد» (5/ 70) و «الإصابة» (1/ 471) و «مجمع الزوائد» (8/ 71-72)، وغیره من کتب الصحابة. وما بین المعقوفتین فی متن الحدیث منها عدا «الجرح والتعدیل». [ش].

([5]) انظر الهامش السابق. [ش].

([6]) قلت: وکذا رواه ابن أبی الدنیا فی "الصمت" (3/ 41/ 1).

([7]) قلت: لکن له شاهد مرسل صحیح، خرجته مع الحدیث فی "الصحیحة" (892).

([8]) قلت: ومن طریقه رواه البخاری أیضاً فی "الأدب المفرد" (1237)، والبیهقی فی "شعب الإیمان" (2/ 94/ 2) من طریق سعید بن بشیر.

([9]) کذا قال! وفیه ضعیف وغیره کما تقدم فی (20- القضاء /8)، ویأتی آخر (19- باب).

([10]) وقال الذهبی (4/ 370): "قلت: بل عبدالملک [یعنی بن هارون بن عنترة] متروک باتفاق، بل قیل فیه: دجال".

ترهیب از گفتن: ای کافر، به مسلمان

ترهیب از گفتن: ای کافر، به مسلمان

4014-2772-(1) (صحیح) عَنِ ابْنَ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِیهِ: یَا کَافِرُ! فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا، فَإِنْ کَانَ کَمَا قَالَ، وَإِلَّا رَجَعَتْ عَلَیْهِ».

 رواه مالک والبخاری ومسلم وأبو داود والترمذی.

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه شخصی به برادرش بگوید: ای کافر! این گفته به یکی از آن دو بر می‌گردد. یا فرد همانطوری که او گفت می‌باشد و اگر چنان نباشد به خودش بر می‌گردد».

4015-2773-(2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «وَمَنْ دَعَا رَجُلًا بِالْکُفْرِ أَوْ قَالَ: عَدُوَّ اللهِ! وَلَیْسَ کَذَلِکَ؛ إِلَّا حَارَ عَلَیْهِ».

رواه البخاری، ومسلم فی حدیث[1].

 (حارَ) بالحاء المهملة والراء، یعنی: بازگشتن.

ابوذر س روایت می‌کند از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «هر‌کس مسلمانی را کافر بخواند یا بگوید: ای دشمن خدا! درحالی‌که او چنان نباشد، آن نسبت‌ها به خود او بر می‌گردد».

4016-2774-(3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج  قَالَ: «مَن قَالَ لِأَخِیهِ: یَا کَافِرُ! فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا».

رواه البخاری.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس به برادرش بگوید: ای کافر! نسبت به یکی از آن دو بر می‌گردد».

4017-2775-(4) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا أَکْفَرَ رَجُلٌ رَجُلًا؛ إِلَّا بَاءَ أَحَدُهُمَا بِهَا: إِنْ کَانَ کَافِرًا، وَإِلَّا کَفَرَ بِتَکْفِیرِهِ».

رواه ابن حبان فی «صحیحه».

از ابوسعید س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی دیگری را کافر نمی‌خواند مگر اینکه نسبت کفر به یکی از آن دو بر می‌گردد؛ یا [کسی که او را کافر خوانده] کافر می‌باشد وگرنه با تکفیر نمودن او خودش کافر می‌گردد».

4018-2776-(5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی قِلَابَةَ؛ أَنَّ ثَابِتَ بْنَ الضَّحَّاکِ س أَخْبَرَهُ: أَنَّهُ بَایَعَ رَسُولُ اللهِ ج تَحْتَ الشَّجَرَةِ، وَأَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ بِمِلَّةٍ غَیْرِ الْإِسْلَامِ کَاذِبًا مُتَعَمِّداً فَهُوَ کَمَا قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیْءٍ عُذِّبَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَلَیْسَ عَلَى رَجُلٍ نَذْرٌ فِی شَیْءٍ لَا یَمْلِکُ وَلَعْنُ المُؤْمِنِ کَقَتْلِهِ، وَمَنْ رَمَى مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَتْلِهِ وَمَنْ ذَبَحَ نَفْسَهُ بِشَیْءٍ عُذِّبَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

رواه البخاری ومسلم.

ابو قلابه از ثابت بن ضحاک س روایت می‌کند که به او خبر داد: او با رسول الله ج زیر درخت بیعت نمود؛ و رسول الله ج فرمود: «کسی که به دروغ و از روی عمد به دینی غیر از اسلام سوگند بخورد، او همانطوری می‌باشد که گفته است. و هر‌کس با چیزی خودش را بکشد، در روز قیامت با همان چیز عذاب داده می‌شود. و هرکس درباره‌ی چیزی که مالکش نیست، نذر کند، نذرش نادرست و بی اساس است. و لعن مؤمن مانند قتل اوست. و کسی که به مؤمنی نسبت کفر بدهد، همانند قتل اوست. و کسی که نفسش را با چیزی ذبح کند، روز قیامت با همان چیز عذاب داده می‌شود».

(صحیح) ورواه أبو داود والنسائی باختصار، والترمذی وصححه، ولفظه: أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَیْسَ عَلَى المَرءِ نَذْرٌ فِیمَا لَا یَمْلِکُ، وَلَاعِنُ المُؤْمِنِ کَقَاتِلِهِ، وَمَنْ قَذَفَ مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَاتِلِهِ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیْءٍ عَذَّبَهُ اللَّهُ[2] بِمَا قَتَلَ بِهِ نَفْسَهُ یَوْمَ القِیَامَةِ». [مضی21- الحدود/10].

و در روایت ترمذی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «هرکس درباره‌ی چیزی که مالکش نیست، نذر کند، نذرش نادرست و بی‌اساس است و لعنت کننده‌ی مؤمن همانند قاتل اوست. و کسی که نفسش را با چیزی بکشد، خداوند در روز قیامت به وسیله‌ی چیزی که خودش را با آن کشته او را عذاب می‌دهد».

4019-2777-(6) (صحیح لغیره) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِیهِ: یَا کَافِرُ! فَهُوَ کَقَتْلِهِ».

رواه البزار، ورواته ثقات.

از عمران بن حصین س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه کسی به برادرش بگوید: کافر، این همانند کشتن اوست».

13 ـ (الترهیب من السباب واللعن سیما لمعین، آدمیا کان [أو دابة] أو غیرهما، وبعض ما جاء فی النهی عن سب الدیک[3] والبرغوث[4] والریح[5]، والترهیب من قذف المحصنة والمملوک)



([1]) قلت: واللفظ له، ولفظ البخاری (6045): "إلا ارتدت علیه"، وهو مخرج فی "الصحیحة" (2891).

([2]) الأصل: (عُذِّب)، والصواب ما أثبتُّ، وهکذا تقدم هناک، وهو مما غفل عنه الغُفَّل الثلاثة.

([3]) حدیثه فی «الصحیح» [فقط].

([4]) انظر حدیثه فی «الضعیف».

([5]) حدیثه فی «الصحیح» [فقط].

ترهیب از قطع رابطه با یکدیگر و کینه‌ورزی و پشت کردن به هم

ترهیب از قطع رابطه با یکدیگر و کینه‌ورزی و
 پشت کردن به هم

3993-2755-(1) (صحیح) عَن أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَا تَقَاطَعُوا، وَلَا تَدَابَرُوا، وَلَا تَبَاغَضُوا، وَلَا تَحَاسَدُوا، وَکُونُوا عِبَادَ اللهِ إِخْوَانًا، وَلا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَث».

رواه مالک والبخاری وأبو داود والترمذی والنسائی.

ورواه مسلم أخصر منه[1].

از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «با یکدیگر قطع رابطه نکنید و به همدیگر پشت نکنید و نسبت به هم کینه و دشمنی و حسادت نورزید؛ و برادروار بندگانِ (نیک و عبادت‌گزارِ) الله باشید؛ و برای هیچ مسلمانی جایز نیست با برادرش بیش از سه روز قطع رابطه کند».

(صحیح لغیره) والطبرانی وزاد فیه: «یَلْتَقِیَانِ فَیُعْرِضُ هَذَا وَیُعْرِضُ هَذَا، وَخَیْرُهُمَ الَّذِی یَبْدَأُ بِالسَّلَامِ...»[2].

و در روایت طبرانی آمده است: «با هم روبرو می‌شوند و هر کدام‌شان از دیگری رو بر می‌گردانند و بهترین‌شان کسی است که اول سلام می‌کند».

قَالَ مَالِکٌ[3]: «لَا أَحْسِبُ التَّدَابُرَ إِلَّا الْإِعْرَاضَ عَنِ الْمُسْلِمِ؛ یُدْبِرُ عَنْهُ بِوَجْهِه».

و مالک می‌گوید: گمان نمی‌برم قطع رابطه غیر از پشت کردن به فرد مسلمان باشد که چهره خود را از او برگرداند.

3994-2756-(2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی أَیُّوبَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلَاثِ لَیَالٍ، یَلْتَقِیَانِ؛ فَیُعْرِضُ هَذَا، وَیُعْرِضُ هَذَا، وَخَیْرُهُمَا الَّذِی یَبْدَأُ بِالسَّلَامِ».

رواه مالک والبخاری ومسلم والترمذی وأبو داود.

از ابو ایوب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برای هیچ مسلمان جایز نیست که با برادرش بیش از سه شب قطع رابطه کند؛ اینکه چون به همدیگر می‌رسند هر‌یک از دیگری روی بگرداند؛ و بهترین‌شان کسی است که اول سلام می‌کند».

3995-2757-(3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلَاثٍ، فَمَنْ هَجَرَ فَوْقَ ثَلَاثٍ فَمَاتَ؛ دَخَلَ النَّارَ».

رواه أبو داود والنسائی بإسناد على شرط البخاری ومسلم.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برای هیچ مسلمانی جایز نیست که با برادرش بیش از سه روز قطع رابطه کند، پس کسی که بیش از سه روز قطع رابطه کرد و وفات نمود، وارد جهنم می‌شود».

(حسن لغیره) وفی روایة لأبی داود: قَالَ النَّبِیُّ ج: «لَا یَحِلُّ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَهْجُرَ مُؤْمِنًا فَوْقَ ثَلَاثٍ، فَإِنْ مَرَّتْ بِهِ ثَلَاثٌ فَلْیَلْقَهُ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْهِ، فَإِنْ رَدَّ عَلَیْهِ السَّلَامَ فَقَدِ اشْتَرَکَا فِی الْأَجْرِ، وَإِنْ لَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِ فَقَدْ بَاءَ بِالْإِثْمِ، وَخَرَجَ الْمُسَلِّمُ مِنَ الْهِجْر».

و در روایت ابوداود آمده است: رسول الله ج فرمودند: «برای هیچ مؤمنی جایز نیست با مؤمنی بیش از سه روز قطع رابطه کند؛ پس اگر سه روز گذشت باید او را ملاقات کرده و بر او سلام کند، اگر جواب سلام او را داد در اجر و پاداش با هم شریک هستند و اگر جواب سلام او را نداد بار گناه بر اوست و سلام‌کننده از قطع رابطه خارج می‌شود».

3996-2758-(4) (حسن صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لَا یَکُونُ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَهْجُرَ مُسْلِمًا فَوْقَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ، فَإِذَا لَقِیَهُ سَلَّمَ عَلَیْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ؛ کُلُّ ذَلِکَ لَا یَرُدُّ عَلَیْهِ؛ فَقَدْ بَاءَ بِإِثْمِهِ».

رواه أبو داود.

از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برای هیچ مسلمان درست نیست که بیش از سه روز با برادرش قطع رابطه کند؛ پس هرگاه با او ملاقات نمود سه بار بر او سلام کند و هر باری که جواب او را ندهد، گناه آن را بر دوش می‌کشد».

3997-2759-(5) (صحیح) وَعَنْ هِشَامِ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَهْجُرَ مُسْلِمًا فَوْقَ ثَلَاثِ لَیَالٍ، فَإِنَّهُمَا نَاکِبَانِ عَنِ الْحَقِّ. مَا دَامَا عَلَى صِرَامِهِمَا، وَأَوَّلُهُمَا فَیْئًا یَکُونُ سَبْقُهُ بِالْفَیْءِ کَفَّارَةً لَهُ، وَإِنْ سَلَّمَ فَلَمْ یَقْبَلْ وَرَدَّ عَلَیْهِ سَلَامَهُ؛ وَرَدَّ عَلَی الْآخَرِ الشَّیْطَانُ، فَإِنْ مَاتَا عَلَى صِرَامِهِمَا؛ لَمْ یَدْخُلَا الْجَنَّةَ جَمِیعًا أَبَدًا».

از هشام بن عامر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برای هیچ مسلمانی جایز نیست با برادرش بیش از سه شب قطع رابطه کند و تا زمانی که با هم قهر باشند، روی‌گردان از حق هستند. و اولین کسی که برمی‌گردد، سبقت او در برگشتنش، کفاره‌ی او می‌شود و اگر سلام کرد و دیگری قبول نکرد و سلامش را پاسخ نداد، ملائکه جواب سلام او را می‌دهند و شیطان بر دیگری سلام می‌کند؛ و اگر درحالی‌که قهر هستند بمیرند، هیچگاه وارد بهشت نمی‌شوند».

رواه أحمد، ورواته محتج بهم فی «الصحیح»، وأبو یعلى والطبرانی، وابن حبان فی «صحیحه»؛ إلا أنه قال: «لَمْ یَدْخُلَا الْجَنَّةَ وَلَمْ یَجْتَمِعَا فِی الْجَنَّةِ».

و در روایت ابن حبان آمده است: «وارد بهشت نشده و در بهشت با یکدیگر جمع نمی‌شوند».

ورواه أبو بکر بن أبی شیبة؛ إلا أنه قال: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لا یَحِلُّ أنْ یَصْطَرِما فوقَ ثلاثٍ، فإنِ اصْطَرما فوقَ ثلاثٍ؛ لَمْ یَجْتَمعا فی الجنَّةِ أبَداً، وأیما بدأَ صاحِبَه کُفِّرَتْ ذنوبُه، وإنْ هو سلَّم فلَمْ یَرُدَّ علیه ولَمْ یقبَلْ سلامَهُ؛ ردَّ علیه الملَکُ، ورَدَّ على ذلک الشیْطانُ».

و در روایت ابوبکر بن ابی شیبه آمده که رسول الله ج فرمودند: «حلال نیست که بیش از سه روز با هم قهر باشند و اگر بیش از سه روز با هم قهر باشند، هیچگاه در بهشت با هم جمع نمی‌شوند و هریک از آنها که سخن گفتن با دیگری را آغاز کند، همین کفاره‌ی گناهانش می‌شود و اگر سلام نمود و جواب سلامش را نداد و سلامش را قبول نکرد، فرشته جواب او را می‌دهد و شیطان پاسخ دیگری را می‌دهد».

3998-2760-(6) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یَحِلُّ الْهِجْرُ فَوْقَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ، فَإِنِ الْتَقَیَا فَسَلَّمَ أَحَدُهُمَا فَرَدَّ الْآخَرُ اشْتَرَکَا فِی الْأَجْرِ، وَإِنْ لَم یَرُدَّ بَرِئَ هَذَا مِنَ الْإِثْمِ، وَبَاءَ بِهِ الْآخَرُ - وَأَحْسِبُهُ قَالَ: - وَإِنْ مَاتَا وَهُمَا مُتَهَاجِرَانِ لَا یَجْتَمِعَانِ فِی الْجَنَّةِ».

رواه الطبرانی فی «الأوسط»، والحاکم، -واللفظ له- وقال: «صحیح الإسناد».

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قطع رابطه برای بیش از سه روز جایز نیست پس اگر با یکدیگر ملاقات کردند و یکی از آنها سلام نمود و دیگری جواب سلام را داد در اجر و پاداش شریک‌اند و اگر جواب سلام را نداد، سلام کننده از گناه پاک شده و دیگری بار گناه را بر دوش می‌کشد - و گمان می‌کنم که فرمود:- و اگر درحالی وفات کردند که از هم قهر بودند، در بهشت با هم جمع نمی‌شود».

3999-1648-(1) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی أَیُّوبَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «لَا تَدَابَرُوا، وَلَا تَقَاطَعُوا، وَکُونُوا عِبَادَ اللهِ إِخْوَانًا، هِجْرُ الْمُؤْمِنِینَ ثَلَاثٌ، فَإِنْ تَکَلَّمَا، وَإِلَّا أَعْرَضَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْهُمَا حَتَّى یَتَکَلَّمَا».

رواه الطبرانی، ورواته ثقات؛ إلا عبدالله بن عبدالعزیز اللیثی[4].

4000-2761-(7) (حسن لغیره) وَعَنْ فَضَالَةَ بْنِ عُبَیْدٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَنْ هَجَرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلَاثٍ فَهُوَ فِی النَّارِ، إِلَّا أَنْ یَتَدَارَکَهُ اللهُ بِرَحمَتِهِ».

رواه الطبرانی، ورواته رواة «الصحیح».

از فضالة بن عبید س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که بیش از سه روز با برادرش قطع رابطه کند در آتش است، مگر کسی که رحمت خداوند او را در برگیرد».

4001-2762-(8) (صحیح) وَعَنْ أَبِی حِرَاشٍ حدرد بن أبی حدرد الأسلَمِیِّ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «مَنْ هَجَرَ أَخَاهُ سَنَةً؛ فَهُوَ کَسَفْکِ دَمِهِ».

رواه أبو داود والبیهقی.

از ابو حراش حدرد بن ابی حدرد اسلمی س روایت است، از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «کسی که یک سال با برادرش قطع رابطه کند، همانند این است که خون او را ریخته باشد».

4002-2763-(9) (صحیح) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ یَئِسَ أَنْ یَعْبُدَهُ الْمُصَلُّونَ فِی جَزِیرَةِ الْعَرَبِ، وَلَکِنْ فِی التَّحْرِیشِ بَیْنَهُمْ».

رواه مسلم.

(التحریش): عبارت است از برانگیختن و تغییر قلب‌ها و جدایی انداختن.

از جابر س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «شیطان از اینکه نماز گزاران در جزیرة العرب او را عبادت کنند ناامید گردیده است؛ اما تلاش وی متوجه ایجاد جنگ و جدال و فتنه و آشوب بین آنها می‌باشد».

4003-2764-(10) (صحیح لغیره موقوف) وَعَن عَبْداللهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: لَا یَتَهَاجَرُ رَجُلَانِ قَدْ دَخَلَا فِی الْإِسْلَامِ؛ إِلَّا خَرَجَ أَحَدُهُمَا مِنْهُ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى مَا خَرَجَ مِنهُ، وَرُجُوعُهُ أَنْ یَأْتِیَهُ فَیُسَلِّمَ عَلَیْهِ.

رواه الطبرانی موقوفا بإسناد جید.

از عبدالله بن مسعود س روایت است که می‌گوید: دو مردی که وارد دین اسلام شده‌اند با هم قهر نمی‌کنند مگر اینکه یکی از آنها از اسلام خارج می‌شود تا زمانی که به سوی آنچه از آن خارج شده برگردد و برگشتن او این است که نزدش آمده و بر او سلام کند».

4004-2765- (11) (صحیح) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَوْ أَنَّ رَجُلَیْنِ دَخَلَا فِی الْإِسْلَامِ فَاهْتَجَرَا؛ لَکَانَ أَحَدُهُمَا خَارِجًا مِنَ الْإِسْلَامِ حَتَّى یَرْجِعَ». یَعْنِی: الظَّالِمَ مِنْهُمَا.

رواه البزار، ورواته رواة «الصحیح».

از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر دو مردی که مسلمان شده‌اند با هم قهر کنند، یکی از آنها از اسلام خارج می‌شود تا زمانی که برگردد». یعنی یکی از آن دو که ظالم است.

4005-2766- (12) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ فِی کُلِّ [یَوْمِ] اثْنَیْنِ وَخَمِیسٍ، فَیَغْفِرُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ لِکُلِّ امْرِئٍ لَا یُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئًا، إِلَّا امْرَأً کَانَتْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ أَخِیهِ شَحْنَاءُ فَیَقولُ: ارْکُوا[5] هَذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا».

رواه مالک ومسلم -واللفظ له-. وأبو داود والترمذی وابن ماجه بنحوه.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اعمال در هر دوشنبه و پنجشنبه عرضه می‌شود و خداوند در آن روز هر شخصی را که برای خداوند چیزی شریک نیاورده، می‌آمرزد مگر شخصی را که بین او و برادرش دشمنی است. خداوند متعال می‌فرمایند: این دو را رها کنید تا با هم آشتی کنند».

وفی روایة لمسلم: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «تُفْتَحُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وَالْخَمِیسِ، فَیُغْفَرُ لِکُلِّ عَبْدٍ لَا یُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئًا، إِلَّا رَجُلًا کَانَتْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ أَخِیهِ شَحْنَاءُ، فَیُقَالُ: أَنْظِرُوا هَذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا، أَنْظِرُوا هَذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا، أَنْظِرُوا هَذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا». [مضی9- الصیام/10].

و در روایت مسلم آمده است: رسول الله ج فرمودند: «روز دوشنبه و پنجشنبه درهای بهشت باز می‌‌شود، هر کسی که برای خداوند شریک قرار نداده باشد بخشیده می‌شود، جز مردی که بین او و برادرش کینه و دشمنی است. خداوند متعال می‌فرمایند: به این دو مهلت دهید تا با هم صلح کنند، به این دو مهلت دهید تا با هم صلح کنند، به این دو مهلت دهید تا با هم صلح کنند».

0-1649-(2) (ضعیف) ورواه الطبرانی ولفظه: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «تُنْسَخُ دَوَاوِینُ أَهْلِ الْأَرْضِ فِی دَوَاوِینِ أَهْلِ السَّمَاءِ فِی کُلِّ اثْنَیْنٍ وَخَمِیسٍ، فَیُغْفَرُ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لَا یُشْرَکُ بِاللَّهِ شَیْئًا؛ إِلَّا رَجُلٌ بَیْنَهُ وَبَیْنَ أَخِیهِ شَحْنَاءُ». [مضی 9- الصوم/10].

قَالَ أَبُو دَاوُدَ: إِذَا کَانَتِ الْهِجْرَةُ لِلَّهِ فَلَیْسَ مِنْ هَذَا بِشَیْءٍ، فَإِنَّ النَّبِیَّ ج هَجَرَ بَعْضَ نِسَائِهِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا، وَابْنُ عُمَرَ هَجَرَ ابْنًا لَهُ إِلَى أَنْ مَاتَ» انتهى.

ابوداود می‌گوید: اگر قطع رابطه به خاطر خدا باشد هیچ اشکالی ندارد، زیرا رسول الله ج بعضی از زنانش را چهل روز ترک نمود و ابن عمر فرزندش را تا زمان وفات ترک نمود.

4006-1650-(3) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ یَوْمَ الِاثْنَیْنِ وَالْخَمِیسِ، فَمِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَیُغْفَرُ لَهُ، وَمِنْ تَائِبٍ فَیُتَابُ عَلَیْهِ، وَیُذَرُ[6] أَهْلُ الضَّغَائِنِ بِضَغَائِنِهِمْ حَتَّى یَتُوبُوا».

رواه الطبرانی فی «الأوسط» ورواته ثقات.[مضی هناک].

(الضغائن) بالضاد والغین المعجمتین: هی الأحقاد.

4007-2767-(13) (حسن صحیح) وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «یَطَّلعُ اللهُ إِلَى جَمیعِ خَلْقِهِ فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، فَیَغْفِرُ لِجَمِیعِ خَلْقِهِ إِلَّا لِمُشْرِکٍ أَوْ مُشَاحِنٍ».

رواه الطبرانی فی «الأوسط»، وابن حبان فی «صحیحه»، والبیهقی.

از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال در شب نیمه‌ی شعبان بر تمام مخلوقاتش نظر ‌افکنده و تمام بندگانش را می‌بخشد مگر مشرک و فردی که کینه و حسادت در دل دارد».

0-2768-(14) (صحیح لغیره) ورواه ابن ماجه بلفظه من حدیث أبی موسى الأشعری.

0- 2769-(15) (صحیح لغیره) والبزار والبیهقی من حدیث أبی بکرٍ الصدیق س بنحوه؛ بإسناد لا بأس به[7].

4008-1651-(4) (ضعیف جدا) وَرُوِیَ عَن عائشة ل قَالَت: دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللهِ ج فَوَضَعَ عَنْهُ ثَوْبَیْهِ، ثُمَّ لَمْ یَسْتَتِمَّ أَنْ قَامَ، فَلَبِسَهُمَا، فَأَخَذَتْنِی غَیْرَةٌ شَدِیدَةٌ ظَنَنْتُ أَنَّهُ یَأْتِی بَعْضَ صُوَیْحِباتِی، فَخَرَجْتُ أَتْبَعَهُ فَأَدْرَکْتُهُ بِالْبَقِیعِ (بَقِیعِ الْغَرْقَدِ) یَسْتَغْفِرُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالشُّهَدَاءِ. فَقُلْتُ: بِأَبِی وَأُمِّی! أَنْتَ فِی حَاجَةِ رَبِّکَ، وَأَنَا فِی حَاجَةِ الدُّنْیَا! فَانْصَرَفْتُ، فَدَخَلْتُ حُجْرَتِی وَلِی نَفَسٌ عَالٍ، وَلَحِقَنِی رَسُولُ اللهِ ج، فَقَالَ: «مَا هَذَا النَّفَسُ یَا عَائِشَةُ؟». فَقُلْتُ: بِأَبِی وَأُمِّی! أَتَیْتَنِی فَوَضَعْتَ عَنْکَ ثَوْبَیْکَ، ثُمَّ لَمْ تَسْتَتِمَّ أَنْ قُمْتَ فَلَبِسْتَهُمَا، فَأَخَذَتْنِی غَیْرَةٌ شَدِیدَةٌ، ظَنَنْتُ أَنَّکَ تَأْتِی بَعْضَ صُوَیْحِباتِی، حَتَّى رَأَیْتُکَ بِـ (الْبَقِیعِ) تَصْنَعُ مَا تَصْنَعُ. فَقَالَ: «یَا عَائِشَةُ! أَکُنْتِ تَخَافِینَ أَنْ یَحِیفَ اللهُ عَلَیْکِ وَرَسُولُهُ؟! أَتَانِی جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ: هَذِهِ لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، وَلِلَّهِ فِیهَا عُتَقَاءُ مِنَ النَّارِ؛ بِعَدَدِ شُعُورِ غَنَمِ کَلْبٍ[8] ، لَا یَنْظُرُ اللهُ فِیهَا إِلَى مُشْرِکٍ، وَلَا إِلَى مُشَاحِنٍ، وَلَا إِلَى قَاطِعِ رَحِمٍ، وَلَا إِلَى مُسْبِلٍ، وَلَا إِلَى عَاقٍّ لِوَالِدَیْهِ، وَلَا إِلَى مُدْمِنِ خَمْرٍ». قَالَت: ثُمَّ وَضْعَ عَنْهُ ثَوْبَیْهِ، فَقَالَ لِی: «یَا عَائِشَةُ! تَأْذَنِینَ لِی فِی قِیَامِ هَذِهِ اللَّیْلَةِ؟». فَقُلْتُ: نَعَمْ بِأَبِی وَأُمِّی! فَقَامَ فَسَجَدَ لَیْلًا طَوِیلًا، حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ قُبِضَ، فَقُمْتُ أَلْتَمِسُهُ، وَوَضَعْتُ یَدِی عَلَى بَاطِنِ قَدَمَیْهِ، فَتَحَرَّکَ، فَفَرِحْتُ، وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ: «أَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ عِقَابِکَ، وَأَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِکَ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْکَ، جَلَّ وَجْهُکَ، لَا أُحْصِی ثَنَاءً عَلَیْکَ، أَنْتَ کَمَا أَثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِکَ». فَلَمَّا أَصْبَحَ ذَکَرْتُهُنَّ لَهُ، فَقَالَ: «یَا عَائِشَةُ! تَعَلَّمیهِنَّ؟». فَقُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «تَعَلَّمِیهِنَّ وَعَلِّمِیهِنَّ؛ فَإِنَّ جِبْرِیلَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَّمَنِیهِنَّ، وَأَمَرَنِی أَنْ أُرَدِّدَهُنَّ فِی السُّجُودِ».

رواه البیهقی[9].

4009-1652-(5) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَر ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «یَطَّلِعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى خَلْقِهِ لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، فَیَغْفِرُ لِعِبَادِهِ إِلَّا اثْنَیْنِ: مُشَاحِنٍ، وَقَاتِلِ نَفْسٍ».

رواه أحمد بإسناد لین [مضی9- الصیام/8].

4010-2770-(16) (صحیح لغیره) وَعَنْ مَکْحُولٍ عَنْ کَثِیرِ بْنِ مُرَّةَ عَنِ النَّبِیِّ ج قال: «فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ یَغْفِرُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لِأَهْلِ الْأَرْضِ؛ إِلَّا مُشْرِکٌ أو مُشَاحِنٌ».

رواه البیهقی وقال: «هذا مرسل جید».

مکحول از کثیر بن مره از رسول الله ج روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «خداوند در شب نیمه‌ی شعبان تمام بندگانش را می‌بخشد مگر مشرک و فردی که کینه و دشمنی در دل دارد».

0-2771-(17) (صحیح لغیره) (قال الحافظ): ورواه الطبرانی والبیهقی أیضا عَنْ مَکْحُولٍ عَنْ أَبِی ثَعْلَبَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «یَطَّلعُ اللهُ إِلَى عِبَادِهِ لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ؛ فَیَغْفِرُ لِلْمُؤْمِنِینَ، وَیُمْهِلُ الْکَافِرِینَ، وَیَدَعُ أَهْلَ الْحِقْدِ بِحِقْدِهِمْ حَتَّى یَدْعُوهُ».

قال البیهقی: «وهو أیضا بین مکحول وأبی ثعلبة مرسل جید».

مکحول از ابو ثعلبه س روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال در شب نیمه‌ی شعبان بر تمام مخلوقاتش نظر ‌افکنده و مؤمنین را بخشیده و کافرین را مهلت می‌دهد و کینه‌ورزان را با کینه‌ای که در دل دارند رها می‌کند تا دست از آن بکشند».

4011-1653-(6) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ، فَإِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ لَهُ مَا سِوَى ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ: مَنْ مَاتَ لَا یُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئًا، وَلَمْ یَکُنْ سَاحِرًا یَتَّبِعُ السَّحَرَةَ، وَلَمْ یَحْقِدْ عَلَى أَخِیهِ».

رواه الطبرانی فی «الکبیر» و «الأوسط» من روایة لیث بن أبی سُلیم.

4012-1654-(7) (ضعیف) وَعَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْحَارِثِ؛ أَنَّ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَامَ رَسُولُ اللهِ ج مِنَ اللَّیْلِ فَصَلِّی، فَأَطَالَ السُّجُودَ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ قُبِضَ، فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ قُمْتُ حَتَّى حَرَّکْتُ إِبْهَامَهُ فَتَحَرَّکَ، فَرَجَعْتُ، فَلَمَّا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ وَفَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ قَالَ:

(ضعیف) یَا عَائِشَةُ - أَوْ یَا حُمَیْرَاءُ-! أَظَنَنْتِ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَد خَاسَ بِکِ؟!». قُلْتُ: لَا وَاللهِ یَا رَسُولَ اللهِ! وَلَکِنِّی ظَنَنْتُ أَنَّکَ قُبِضْتَ لِطُولِ سُجُودِکَ. فَقَالَ: «أَتَدْرِینَ أَیَّ لَیْلَةٍ هَذِهِ؟». قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «هَذِهِ لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَطَّلعُ عَلَى عِبَادِهِ فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، فَیَغْفِرُ لِلْمُسْتَغْفِرِینَ، وَیَرْحَمُ الْمُسْتَرْحِمِینَ، وَیُؤَخِّرُ أَهْلَ الْحِقْدِ کَمَا هُمْ».

رواه البیهقی أیضا وقال: «هذا مرسل جید». [مضی هناک]، ویحتمل أن یکون العلاء أخذه من مکحول». (قال الأزهری): «یقال للرجل إذا غدر بصاحبه فلم یؤته حقه: قد خاس به، یعنی بالخاء المعجمة والسین المهملة».

4013-1655-(8) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «ثَلَاثَةٌ لَا ترْتَفعُ صَلَاتُهُمْ فَوْقَ رُءُوسِهِمْ شِبْرًا: رَجُلٌ أَمَّ قَوْمًا وَهُمْ لَهُ کَارِهُونَ، وَامْرَأَةٌ بَاتَتْ وَزَوْجُهَا عَلَیْهَا سَاخِطٌ، وَأَخَوَانِ مُتَصَارِمَانِ».

رواه ابن ماجه -واللفظ له- وابن حبان فی «صحیحه»؛ إلا أنه قال: «ثَلَاثَةٌ لَا یقبلُ الله لهم صلاة...» فذکر نحوه. [مضی 5- الصلاة/28].

(قال الحافظ): «ویأتی [هنا/ 21] فی «باب الحسد» حدیث أنس الطویل إن شاء الله تعالی».

12 ـ (الترهیب من قوله لـمسلم: یا کافر)



([1]) قلت: لا فرق بین روایة مسلم والبخاری إلا فی أنه لم یذکر الجملة الأولى، ولکنها قد ثبتت عنده (8/ 9) من طریقین عن أنس.

([2]) قلت: هنا زیادة بلفظ: "والذی یبدأ بالسلام یسبق إلى الجنة" فحذفتها لنکارتها، کما بینت فی "الضعیفة" (6770)، ثم هی فی "الأوسط" لا فی "الکبیر" کما یوهمه إطلاق المؤلف.

([3]) فی "الموطأ" (3/ 100).

([4]) الحدیث فی "الصحیحین" وغیرهما بلفظ آخر، وهو فی الکتاب الآخر "الصحیح".

([5]) الأصل هنا وفیما تقدم (9- الصیام/ 10): (اترکوا)، وکأنه روایة بالمعنى، والتصحیح من "مسلم"، قال الناجی (196/ 1): "هو بالراء الساکنة وضم الکاف والهمزة فی أوله همزة وصل أی: أخروا. یقال: رکاه یرکوه رکواً: إذا أخَّره". ولم یتنبه لهذا التصحیح المعلقون الثلاثة کما هی عادتهم! لا هنا ولا هناک، کما لم یستدرکوا الزیادة!!

([6]) کذا فی الطبعة السابقة (2/ 211- الضعیف) وصوابه: «ویُرَدُّ» کما فی المنیریة (3/ 282) و «أوسط الطبرانی» (7/ 251/ 7419). [ش].

([7]) قلت: وقد أخرج هذه الأحادیث الإمام الدارقطنی فی «جزء النزول»، وقد استنسخت منه نسخة إعداداً لها لتحقیقها.

([8]) أی: قبیلة (کَلْب) وهی من قبائل الیمن، وإلیها ینسب (دحیة الکلبی) رضی الله عنه.

([9]) قلت: فی "الشعب" (3/ 383/ 3836)، وإسناده ضعیف جداً؛ فیه متروکان.

ترهیب از خشمگین شدن و ترغیب به دفع و فرو خوردن آن و آنچه هنگام خشمگین شدن انجام می‌شود

ترهیب از خشمگین شدن و ترغیب به دفع و فرو خوردن آن و آنچه هنگام خشمگین شدن انجام می‌شود

3976-2745-(1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س: أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلنَّبِیِّ ج: أَوْصِنِی؟ قَالَ: «لاَ تَغْضَبْ». فَرَدَّدَ مِرَارًا، قَالَ: «لاَ تَغْضَبْ».

رواه البخاری.

از ابوهریره س روایت است: مردی به رسول الله ج گفت: مرا توصیه کن؟ رسول الله ج فرمود: «خشمگین مشو». آن مرد چند بار سؤال خود را تکرار کرد و رسول الله ج در هر بار می‌فرمود: «خشمگین مشو».

3977-2746-(2) (صحیح) وَعَنْ حُمَیْدِ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج قَالَ: قَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَوْصِنِی. قَالَ: «لَا تَغْضَبْ». قَالَ: فَفَکَّرْتُ حِینَ قَالَ رَسُولُ الله ج مَا قَالَ، فَإِذَا الْغَضَبُ یَجْمَعُ الشَّرَّ کُلَّهُ.

رواه أحمد، ورواته محتج بهم فی «الصحیح».

حُمَید بن عبدالرحمن از مردی از اصحاب رسول الله ج روایت می‌کند که مردی گفت: ای رسول الله ج! مرا وصیت کن؟ رسول الله ج فرمود: «خشمگین مشو». هنگامی که رسول الله ج چنین گفت، متوجه شدم که خشمگین شدن تمام شر و بدی را در خود دارد.  

3978-2747-(3) (حسن) وَعَنِ ابْنِ عَمْر [و] ب: أَنَّهُ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج: مَاذَا یُبَاعِدُنِی مِنْ غَضَبِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؟ قَالَ: «لَا تَغْضَبْ».

رواه أحمد وابن حبان فی «صحیحه»؛ إلا أنه قال: «مَا یَمْنَعُنِی».

از عبدالله بن عمرو ب روایت است که وی از رسول الله ج سؤال نمود: چه چیزی مرا از خشم خدا دور می‌کند؟ فرمود: «خشمگین مشو».

و در روایت ابن حبان آمده است: «چه چیزی مرا از خشم خدا بازمی‌دارد؟».

3979-2748-(4) (صحیح) وَعَنْ جَارِیَة بْن قُدَامَة: أَنَّ رَجُلًا قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! قُلْ لِی قَوْلًا، وَأَقْلِلْ، لَعَلِّی أَعِیه؟ قَالَ: «لَا تَغْضَبْ». فَأَعَادَ عَلَیْهِ مِرَارًا، کُلُّ ذَلِکَ یَقُولُ: «لَا تَغْضَبْ».

رواه أحمد -واللفظ له- ورواته رواة «الصحیح»، وابن حبان فی «صحیحه».

از جاریة بن قدامه روایت است که مردی گفت: ای رسول الله ج! سخنی کوتاه به من بگو تا آن را حفظ کنم؟ رسول الله ج فرمود: «خشمگین مشو». آن مرد سؤالش را چند بار تکرار نمود و رسول الله ج در هر بار می‌فرمود: «خشمگین مشو».

(صحیح) ورواه الطبرانی فی «الکبیر» و«الأوسط»؛ إلا أنه قال: عن الأحنف بن قیس عن عمه- وعمه جاریة بن قدامة- أَنَّهُ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، قُلْ لِی قَوْلًا یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهِ، فذکره.

احنف بن قیس از عمه‌اش - و عمه‌اش جاریة بن قدامه است- روایت می‌کند که گفت: ای رسول الله ج! سخنی به من بگو که خداوند با آن به من نفع برساند. و ادامه‌ی حدیث را ذکر می‌کند.

(صحیح) وأبو یعلى؛ إلا أنه قال: عن جاریة بن قدامة: أخبرنی عم أبی أنه قال للنبی ج... فذکر نحوه.ورواته أیضا رواة «الصحیح».

3980-2749-(5) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِرَسُولَ اللَّهِ ج: دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ یُدْخِلُنِی الْجَنَّةَ؟ قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَا تَغْضَبْ، وَلَکَ الْجَنَّةُ».

رواه الطبرانی بإسنادین أحدهما صحیح.

از ابودرداء س روایت است که مردی به رسول الله ج گفت: مرا به عملی راهنمایی کن که با انجام آن وارد بهشت شوم. رسول الله ج فرمود: «خشمگین نشو، بهشت از آن تو است».

3981- 1639-(1) (ضعیف) وعنِ ابنّ الـمسیِّبِ قال: بینَما رسولُ الله ج جالِسٌ ومعه أصحابُه وقَعَ رجلٌ بأبی بکرٍ س فآذاه، فصَمَت عنه أبو بکرٍ، ثمَّ آذاه الثانِیَةَ، فصَمت عنه أبو بکرٍ، ثُمَّ آذاه الثالِثَةَ، فانتَصَرَ أبو بکرٍ، فقامَ رسولُ الله ج فقال [أبو بکر س][1] أوَجَدتَ علیَّ یا رسولَ الله؟ فقال رسولُ الله ج: «نَزلَ ملَکٌ مِنَ السماءِ یُکَذِّبُه بِما قالَ لکَ، فلمّا انتَصرتَ؛ ذَهَب الملَکُ وقَعَد الشیطانُ، فَلم أکُن لأجلِسَ إذ وَقَعَ الشیطانُ».

رواه أبو داود هکذا مرسلا، ومتصلا من طریق محمد بن عجلان[2] عن سعید بن أبی سعید المقبُری عن أبی هریرة بنحوه. وذکر البخاری فی «تاریخه» أنَ المرسل أصح.

3982-2750-(6) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «لَیْسَ الشَّدِیدُ بِالصُّرَعَةِ، إِنَّمَا الشَّدِیدُ الَّذِی یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الغَضَبِ».

رواه البخاری ومسلم وغیرهما.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پهلوان کسی نیست که رقیب (هم آوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان، کسی است که هنگام خشم، خودش را کنترل کند».

 (صحیح) ورواه ابن حبان فی «صحیحه» مختصراً: «لَیْسَ الشَّدِیدُ مَنْ غَلَبَ النَّاس، إِنَّمَا الشَّدِیدُ مَنْ غَلَبَ نَفْسَهُ».

و در روایت ابن حبان به اختصار آمده است: «پهلوان کسی نیست که بر مردم غلبه یافته و چیره گردد؛ پهلوان حقیقی کسی است که بر نفسش غلبه یابد».        

0-1640-(2) (ضعیف) ورواه أحمد[3] فی حدیث طویل عن رجُلٍ شهِدَ رسولَ الله ج یخطُب -ولَم یسمِّه- وقال فیه: ثمَّ قال النبیُّ ج: «ما الصُّرَعَةِ؟». قال: قالوا: الصریعُ. قال: فقال رسولُ الله ج: «الصُّرَعَة کلُّ الصُّرَعَةِ، الصُّرَعَة کلُّ الصُّرَعَةِ، الصُّرَعَة کلُّ الصُّرَعَةِ: الرجُلُ الذی یغضبُ فیشتَدُّ غضَبُه، ویحمَرُّ وجهُه، ویقشَعِرُّ جِلدُهُ؛ فَیصرَعُ غَضَبَه».

(حافظ می‌گوید): «(الصرعة) به ضم صاد و فتح راء: عبارت است از کسی که پشت مردم را با نیرویی که دارد به زمین می‌زند. واما (الصرعة) به سکون راء: عبارت است از فرد ضعیفی که هر کسی می‌تواند پشت او را به زمین بزند.

هر عملی که زیاد انجام بگیرد از صیغه‌ی (فُعَلَه به ضم فاء و فتح عین مثل «حُفَظَه» و «خُدَعَة» و «ضُحَکَة» و موارد مشابه استفاده می‌شود. اما اگر حرف دوم ساکن باشد عکس اولی معنی می‌دهد یعنی کسی که آن عمل روی او زیاد انجام می‌گیرد.

3983-1641-(3) ((ضعیف) عدا ما بین المعقوفتین فهو 2751-(7) (صحیح لغیره)) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ س قَالَ: [صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ ج یَوْمًا] صَلَاةَ العَصْرِ، ثُمَّ قَامَ خَطِیبًا فَلَمْ یَدَعْ شَیْئًا یَکُونُ إِلَى قِیَامِ السَّاعَةِ إِلَّا أَخْبَرَنَا بِهِ، حِفظَهُ مَنْ حَفِظَهُ، وَنَسِیَهُ مَنْ نَسِیَهُ، [وَکَانَ فِیمَا قَالَ: «إِنَّ الدُّنْیَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ، وَإِنَّ[4] اللَّهَ مُسْتَخْلِفُکُمْ فِیهَا فَنَاظِرٌ کَیْفَ تَعْمَلُونَ. أَلَا فَاتَّقُوا الدُّنْیَا، وَاتَّقُوا النِّسَاءَ». وَکَانَ فِیمَا قَالَ: «أَلَا لَا[5] یَمْنَعَنَّ رَجُلًا هَیْبَةُ النَّاسِ أَنْ یَقُولَ بِحَقٍّ إِذَا عَلِمَهُ». قَالَ: فَبَکَى أَبُو سَعِیدٍ وَقَالَ: قَدْ وَاللَّهِ رَأَیْنَا أَشْیَاءَ فَهِبْنَا، وَکَانَ فِیمَا قَالَ: «أَلَا إِنَّهُ یُنْصَبُ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ [یَوْمَ القِیَامَةِ] بِقَدْرِ غَدْرَتِهِ، وَلَا غَدْرَةَ أَعْظَمُ مِنْ غَدْرَةِ إِمَامِ عَامَّةٍ یُرْکَزُ لِوَاؤُهُ عِنْدَ اسْتِهِ]. وَکَانَ فِیمَا حَفِظْنَا یَوْمَئِذٍ: «أَلَا إِنَّ بَنِی آدَمَ خُلِقُوا عَلَى طَبَقَاتٍ (شَتَّى، فَمِنْهُمْ مَنْ یُولَدُ مُؤْمِنًا، وَیَحْیَی مُؤْمِنًا، وَیَمُوتُ مُؤْمِنًا. وَمِنْهُمْ مَنْ یُولَدُ کَافِرًا، وَیَحْیَی کَافِرًا، وَیَمُوتُ کَافِرًا. وَمِنْهُمْ مَنْ یُولَدُ مُؤْمِنًا، وَیَحْیَی مُؤْمِنًا وَیَمُوتُ کَافِرًا. وَمِنْهُمْ مَنْ یُولَدُ کَافِرًا، وَیَحْیَی کَافِرًا وَیَمُوتُ مُؤْمِنًا). أَلَا وَإِنَّ مِنْهُمُ البَطِیءَ الغَضَبِ سَرِیعَ الفَیْءِ، وَمِنْهُمْ سَرِیعُ الغَضَبِ سَرِیعُ الفَیْءِ، فَتِلْکَ بِتِلْکَ. أَلَا وَإِنَّ مِنْهُمْ سَرِیعَ الغَضَبِ بَطِیءَ الفَیْءِ، أَلَا وَخَیْرُهُمْ بَطِیءُ الغَضَبِ سَرِیعُ الفَیْءِ، (أَلَا) وَشَرُّهُمْ سَرِیعُ الغَضَبِ بَطِیءُ الفَیْءِ. (أَلَا وَإِنَّ مِنْهُمْ حَسَنَ القَضَاءِ حَسَنَ الطَّلَبِ، وَمِنْهُمْ سَیِّئُ القَضَاءِ حَسَنُ الطَّلَبِ، وَمِنْهُمْ حَسَنُ القَضَاءِ سَیِّئُ الطَّلَبِ، فَتِلْکَ بِتِلْکَ، أَلَا وَإِنَّ مِنْهُمُ السَّیِّئَ القَضَاءِ السَّیِّئَ الطَّلَبِ، أَلَا وَخَیْرُهُمُ الحَسَنُ القَضَاءِ الحَسَنُ الطَّلَبِ، أَلَا وَشَرُّهُمْ سَیِّئُ القَضَاءِ سَیِّئُ الطَّلَبِ). أَلَا وَإِنَّ الغَضَبَ جَمْرَةٌ فِی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ، (أَ) مَا رَأَیْتُمْ إِلَى حُمْرَةِ عَیْنَیْهِ، وَانْتِفَاخِ أَوْدَاجِهِ، فَمَنْ أَحَسَّ بِشَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ؛ فَلْیَلْصَقْ بِالأَرْضِ». (قَالَ: وَجَعَلْنَا نَلْتَفِتُ إِلَى الشَّمْسِ هَلْ بَقِیَ مِنْهَا شَیْءٌ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا إِنَّهُ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا فِیمَا مَضَى مِنْهَا؛ إِلَّا کَمَا بَقِیَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا فِیمَا مَضَى مِنْهُ)».

رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن»[6].

3984-1642-(4) (ضعیف موقوف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: فِی قوله تعالى: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» قَالَ: «الصَّبْرُ عِنْدَ الغَضَبِ، وَالعَفْوُ عِنْدَ الإِسَاءَةِ، فَإِذَا فَعَلُوا عَصَمَهُمُ اللَّهُ، وَخَضَّعَ لَهُمْ عَدُوَّهُمْ.

ذکره البخاری تعلیقا[7].

3985-1643-(5) (موضوع) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ آوَاهُ اللَّهُ فِی کَنَفِهِ، وَسَتَرَ عَلَیْهِ بِرَحْمَتِهِ، وَأَدْخَلَهُ فِی مَحَبَّتِهِ: مَنْ إِذَا أُعْطِی شَکَرَ، وَإِذَا قَدَرَ غَفَرَ، وَإِذَا غَضِبَ فَتَرَ».

رواه الحاکم من روایة عمر بن راشد؛ وقال: «صحیح الإسناد»[8].

3986-1644-(6) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ دَفَعَ غَضَبَهُ؛ دَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ عَذَابَهُ، وَمَنْ حَفِظَ لِسَانَهُ؛ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ».

رواه الطبرانی فی «الأوسط».

3987-2752-(8) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ جُرْعَةٍ أَعْظَمُ أَجْرًا عِنْدَ اللَّهِ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ کَظَمَهَا عَبْدٌ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ».

رواه ابن ماجه، ورواته محتج بهم فی «الصحیح».

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پاداش هیچ فروخوردنی نزد خداوند همانند فروخوردن خشم به خاطر رضای خداوند، بزرگ نیست».

3988-2753-(9) (حسن لغیره) وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ أَنَسٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ کَظَمَ غَیْظًا وَهُوَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ یُنْفِذَهُ؛ دَعَاهُ اللَّهُ سُبحَانَهُ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ [یَوْمَ الْقِیَامَةِ][9] حَتَّى یُخَیِّرَهُ اللَّهُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ مَا شَاءَ».

عن معاذ بن أنس س؛ أن رسول الله ج قال: «من کظم غیظا وهو قادر على أن ینفذه؛ دعاه الله سبحانه على رؤوس الخلائق [یوم القیامة] حتى یُخَیِّره من الحور العین ما شاء».

رواه أبو داود، والترمذی وحسنه، وابن ماجه؛ کلهم من طریق أبی مرحوم- واسمه عبدالرحیم بن میمون- عن سهل بن معاذ عنه. ویأتی الکلام على سهل وأبی مرحوم إن شاء الله تعالى. [یعنی فی آخر کتابه].

از معاذ بن انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که خشمش را فرو خورد‌‌‌، درحالی‌که می‌تواند آن را نافذ گرداند، خداوند در روز قیامت در برابر مردم، او را صدا زده و به او اختیار می‌دهد تا آنچه از حور عین که می‌خواهد اختیار نماید».

3989-1645-(7) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا غَضِبَ أَحَدُکُمْ وَهُوَ قَائِمٌ فَلْیَجْلِسْ، فَإِنْ ذَهَبَ عَنْهُ الْغَضَبُ، وَإِلَّا فَلْیَضْطَجِعْ».

رواه أبو داود، وابن حبان فی «صحیحه»؛ کلاهما من روایة أبی حرب بن الأسود عن أبی ذر. وقد قیل: إن أبا حرب إنمـا یروی عن عمه عن أبی ذر، ولا یحفظ له سمـاع من أبی ذر. وقد رواه أبو داود أیضا عن داود -وهو ابن أبی هند- عن بکر[10]؛ أن النبی ج بعث أبا ذر بـهذا الحدیث. ثم قال أبو داود: «وهو أصح الحدیثین»، یعنی أن هذا المرسل أصح من الأول. والله أعلم.

3990-2754-(10) (صحیح) وَعَن سُلَیْمَان بْنِ صُرَدٍ س قَالَ: اسْتَبَّ رَجُلَانِ عِنْدَ النَّبِیِّ ج، فَجَعَلَ أَحَدُهُمَا یَغْضَبُ وَیَحْمَرُّ وَجْهُهُ، وَتَنْتَفِخُ أَوْدَاجُهُ، فَنَظَرَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ ج فَقَالَ: «إِنِّی لَأَعْلَمُ کَلِمَةً لَوْ قَالَهَا لَذَهَبَ ذَا عَنْهُ: (أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ)». فَقَامَ إِلَى الرَّجُلِ رَجُلٌ مِمَّنْ سَمِعَ النَّبِیَّ ج فَقَالَ: هَل تَدْرِی مَا قَالَ رَسُولُ اللهِ ج آنِفًا؟ قَالَ: «إِنِّی لَأَعْلَمُ کَلِمَةً لَوْ قَالَهَا لَذَهَبَ ذَا عَنْهُ: (أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ)». فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: أَمَجْنُونًا تَرَانِی؟

رواه البخاری ومسلم[11].

از سلیمان بن صُرَد س روایت است که می‌گوید: دو مرد نزد رسول الله ج همدیگر را دشنام میدادند. یکی از آنها عصبانی شده بود و چهرهی او سرخ گردیده و رگهای گردنش باد کرده بود. رسول الله ج به او نگاه کرده و فرمود: «من کلمهای را میدانم که اگر آن را میگفت خشمش فرو مینشست: «أَعْوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ». یکی از افرادی که این سخن را از رسول الله ج شنید نزد آن مرد رفت و گفت: آیا از آنچه اندکی قبل رسول الله ج فرموده خبر داری؟ جواب داد: نه، آن مرد گفت: رسول الله ج فرمود: «من کلمهای میدانم که اگر آن را میگفت خشمش فرو مینشست: «أَعْوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ». آن مرد به او گفت: آیا گمان می‌کنی من دیوانه هستم؟.

[امام نووی می‌گوید: این سخن (آیا گمان می‌کنی من دیوانه هستم) سخن کسی است که فهم و درک درستی در دین الهی ندارد و با انوار شریعت به تهذیب خویشتن نمی‌پردازد و گمان می‌برد استعاذه مخصوص جنون است و نمی‌داند که خشم و غضب از وسوسه‌های شیطان است. و احتمال می‌رود گوینده‌ی این سخن از منافقین بوده باشد یا از بادیه‌نشینان خشن و تندخو]. مصحح

3991-1646-(8) (ضعیف) وعن معاذِ بن جَبلٍ س قال: استَبَّ رجلانِ عندَ النبیِّ ج، فغَضِبَ أحدُهما غضباً شدیداً؛ حتى خُیِّلَ لی أنَّ أنفَه یَتَمزَّعُ مِن شِدَّةِ غضَبِه، فقال النبی ج: «إنِّی لأعلَمُ کلِمةً لو قالَها لذَهب عنه ما یَجِدُ مِنَ الغَضَبِ». فقال: ما هی یا رسولَ الله؟ قال: «یَقول: اللهم إنِّی أعوذُ بِکَ مِنَ الشیطانِ الرَّجیم». قال: فجعَلَ معاذُ یأمُرُه، فأبى ومَحِک[12] وجعل یزدادُ غَضَباً.

رواه أبو داود والترمذی والنسائی[13]؛ کلهم من روایة عبدالرحمن بن أبی لیلى عنه. وقال الترمذی: «هذا حدیث مرسل، عبدالرحمن بن أبی لیلى لم یسمع من معاذ بن جبل، مات معاذ فی خلافة عمر بن الخطاب، وقتل عمر بن الخطاب وعبدالرحمن بن أبی لیلى غلام ابن ست سنین». والذی قاله الترمذی واضح؛ فإن البخاری ذکر ما یدل على أن مولد عبدالرحمن بن أبی لیلى سنة سبع عشرة، وذکر غیر واحد أن معاذ بن جبل توفی فی طاعون عمواسٍ سنة ثمان عشرة، وقیل سنة سبع عشرة. وقد روى النسائی[14] هذا الحدیث عن عبدالرحمن بن أبی لیلى عن أبیِّ بنِ کَعبٍ. وهذا متصل. والله أعلم.

3992-1647-(9) (ضعیف) وعن أبی وائل القاص قال: دخلنا على عروة بن محمد السعدی، فکلَّمه رجُلٌ، فأغضَبَهُ، فقامَ فتوضَّأَ، فقال: حدِّثنی أبی عن جدِّی عطیَّةَ س قال: قال رسولُ الله ج: «إنَّ الغضَب مِنَ الشیطانِ، وإنَّ الشیطانَ خُلِقَ مِنَ النارِ، وإنَّما تُطفَأُ النارُ بالماءِ، فإذا غَضِبَ أحدُکم فَلیَتَوَضَّأ».

رواه أبو داود[15].

11 ـ (الترهیب من التهاجر والتشاحن والتدابر)



([1]) سقطت من الطبعة السابقة (2/ 205- الضعیف) والمنیریة (3/ 278)، وأثبتُّها من «سنن أبی داوود» (4896- ط الدعاس)، وهی مثبة فی سائر الطبعات من «الترغیب» و «سنن أبی داود» أیضاً. [ش].

([2]) الأصل: (غیلان)، وهو تصحیف قبیح، فإنه لیس فی الکتب الستة من اسمه (محمد بن غیلان) کما قال الحافظ الناجی، وابن عجلان حسن الحدیث، لکنه قد خالفه اللیث بن سعد وغیره فأرسلوه، ولذلک رجحه البخاری.

([3]) قلت: فی إسناده (5/ 367) ابن حصبة أو أبو حصبة، وهو مجهول کما فی "التعجیل". وحسنه الثلاثة بشاهد صحیح من حدیث أبی هریرة فی "الصحیح"، ولکنه شاهد قاصر لو کانوا یعلمون.

([4]) الأصل: "إن الدنیا خضرة حلوة، إن الله"، والتصحیح من "الترمذی". وهذه الفقرة من الحدیث، من قوله: "إن الدنیا حلوة... إلى قوله: عند استه"، لها شاهد، لذا صححتها.

([5]) سقطت من الطبعة السابقة! [ش].

([6]) کذا قال! وهو وإن کان یعنی أنه حسن لغیره، فلا یصح ذلک على إطلاقه لأن کثیراً من فقراته لا شاهد لها، ولذلک أوردتها هنا، مع استدراک ما سقط من الأصل منها، وهی المشار إلیها بالمعکوفات ()، وتقدم بعضها من المؤلف فی (6- البیوع /7)، مع بیان علته فی التعلیق علیه.

([7]) فی "تفسیر (حم السجدة) (8/ 556- فتح)، ووصله الطبری (24/ 76) من طریق علی ابن أبی طلحة عن ابن عباس به أتم منه. وهذا سند ضعیف منقطع، علی هذا لم یر ابن عباس کما قال الحافظ فی "التقریب".

([8]) کذا قال، ورده الذهبی بقوله (1/ 125): "قلت: بل واه؛ فإن عمر بن راشد الجاری قال فیه أبو حاتم: وجدت حدیثه کذباً". وهو مخرج فی "الضعیفة" (5478).

([9]) سقطت من الأصل وکذا من مطبوعة (عمارة)، واستدرکتها من أبی داود (4777)، والترمذی (2022 و2495)، وابن ماجه (4186).

([10]) هو ابن عبدالله المزنی. قاله الناجی. والحدیث قد خرجته فی "الضعیفة" (6664).

([11]) قال الناجی: "إنما هذا لفظ مسلم، ولفظ البخاری أخصر منه. و (صرد) مصروف غیر معدول". قلت: هو عند البخاری فی "بدء الخلق"، وکذلک رواه أبو داود (4781). وقوله: (وتنتفخ أوداجه) إنما هو فی روایة أخرى لمسلم. وقد صححت منه بعض الأخطاء کانت فی الأصل.

([12]) الأصل: (وضحک)، وکذا فی مطبوعة "عمارة"، وهو تصحیف عجیب لا وجه له ولا معنى، والتصویب من "أبی داود" (4780) والسیاق له. و (المحک): اللجاج.

([13]) فی "السنن الکبرى" (6/ 104/ 10221) دون قوله: "فجعل معاذ..."، وهو لأبی داود فقط دون الآخرین، ومثلهم أحمد (5/ 240 و244) وابن أبی شیبة (5435 و9631)، تفرد به دون الآخرین (جریر بن عبدالحمید)، فهو شاذ.

([14]) قلت: إسناده (10223) جید، لکن راویه (یزید بن زیاد) وهو ابن أبی الجعد، قد خالف فی إسناده الثقات المشار إلیه آنفاً، فهو شاذ الإسناد، ثم إن النسائی لم یسق لفظه. لکن المرفوع من الحدیث یشهد له حدیث سلیمان بن صرد رضی الله عنه، المذکور فی هذا الباب من "الصحیح" برقم (10)، وهو مخرج فی "الروض النضیر" تحت حدیث ابن مسعود بمعناه (635). ورغم إعلال المؤلف للحدیث بالانقطاع، حسنه المعلقون الثلاثة (3/ 445)! ولو أنهم قالوا: "حسن بشواهده" -کما هو دیدنهم- لوجدنا لهم بعض العذر. ولکنهم...

([15]) قلت: فیه مجهولان کما ترى بیانه فی "الضعیفة" (582)، ومع ذلک قال الثلاثة أیضًا: "حسن،..."!