اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترغیب به عزلت و گوشه‌گیری برای کسی که هنگام اختلاط و آشفتگی اوضاع اعتماد به نفس ندارد

ترغیب به عزلت و گوشه‌گیری برای کسی که هنگام اختلاط و آشفتگی اوضاع اعتماد به نفس ندارد

3960-2733-(1) (صحیح) عَن عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: کَانَ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ فِی إِبِلِهِ[1]، فَجَاءَهُ ابْنُهُ عُمَرُ، فَلَمَّا رَآهُ سَعْدٌ قَالَ: أَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شَرِّ هَذَا الرَّاکِبِ، فَنَزَلَ، فَقَالَ لَهُ: أَنَزَلْتَ فِی إِبِلِکَ وَغَنَمِکَ؛ وَتَرَکْتَ النَّاسَ یَتَنَازَعُونَ الْمُلْکَ بَیْنَهُمْ؟! فَضَرَبَ سَعْدٌ فِی صَدْرِهِ، فَقَالَ: اسْکُتْ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ التَّقِیَّ الْغَنِیَّ الْخَفِیَّ».

رواه مسلم.

(الغنی) یعنی: غنی النفس و قانع.

از عامر بن سعد روایت است، سعد بن ابی وقاص س در بین شترانش بود که فرزندش عمر نزد او آمد، سعد زمانی که او را دید گفت: از شر این سواره به خدا پناه می‌برم، پس پایین آمده و به او گفت: در بین شتران و گوسفندانت به سر می‌بری و مردمی را که به خاطر ملک و پادشاهی با هم منازعه می‌کنند رها کرده‌ای؟! سعد ضربه‌ای به سینه‌ی او زده و گفت: ساکت شو، از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «خداوند بنده‌ی باتقوایِ قانع که عبادتش را پنهان می‌کند دوست دارد».

3961-2734-(2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخدریِّ س قَالَ: قَالَ رَجُلٌ: أَیُّ النَّاسِ أَفْضَلُ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «مُؤْمِنٌ یُجَاهِدُ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فِی سَبِیلِ اللهِ». قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «ثُمَّ رَجُلٌ مُعْتَزِلٌ فِی شِعْبٍ مِنَ الشِّعَابِ یَعْبُدُ رَبَّهُ».

وفی روایة: «یَتَّقِی الله، وَیَدَعُ النَّاسَ مِنْ شَرِّهِ».

از ابوسعید خدری س روایت است که مردی گفت: ای رسول الله ج برترین مردم کیست؟ فرمود: «مؤمنی که با جان و مالش در راه خدا جهاد نماید». وی گفت: بعد از او چه کسی برتر است؟ فرمود: «مؤمنی که در دره‌ای از دره‌ها پروردگارش را عبادت کند».

 و در روایتی آمده است: «از الله بترسد و مردم را ترک می‌کند تا از شرش در امان باشند».

رواه البخاری ومسلم وغیرهما. ورواه الحاکم بإسناد على شرطهما؛ إلا أنه قال: عَنِ النَّبِیِّ ج أَنَّهُ سُئِلَ: أَیُّ الْمُؤْمِنِینَ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «الَّذِی یُجَاهِدُ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، وَرَجُلٌ یَعْبُدُ رَبَّهُ فِی شِعْبٍ مِنَ الشِّعابِ، وَقَدْ کَفَى النَّاسَ شَرَّهُ». [مضی12- الجهاد/9].

و در روایت حاکم آمده است: و از رسول الله ج سؤال شد: کدامیک از مؤمنان برتر است؟ فرمود: «کسی که با جان و مالش جهاد نماید و مردی که در دره‌ای از دره‌ها پروردگارش را عبادت می‌کند تا مردم از شرش در امان باشند».

3962-2735-(3) (صحیح) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یُوشِکُ أَنْ یَکُونَ خَیْرَ مَالِ المُسْلِمِ غَنَمٌ یَتْبَعُ بِهَا شَعَفَ الجِبَالِ، وَمَوَاقِعَ القَطْرِ، یَفِرُّ بِدِینِهِ مِنَ الفِتَنِ».

رواه مالک والبخاری وأبو داود والنسائی وابن ماجه.

(شَعَف الجبال) بالشین المعجمة والعین المهملة مفتوحتین: عبارت است از بالا و نوک کوه‌ها.

و از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «نزدیک است زمانی برسد که بهترین ثروت شخص مسلمان، گوسفندانی باشد که به دنبال آنها به قله‌ی کوه‌ها و محل بارش باران می‌رود و برای حفظ دینش از فتنه‌ها[2]‌ فرار می‌کند».

3963-2737-(4) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنْ رَسُولِ اللهِ ج؛ أَنَّهُ قَالَ: «مِنْ خَیْرِ مَعَاشِ النَّاسِ لَهُمْ رَجُلٌ مُمْسِکٌ عِنَانَ فَرَسِهِ فِی سَبِیلِ اللهِ، یَطِیرُ عَلَى مَتْنِهِ، کُلَّمَا سَمِعَ هَیْعَةً أَوْ فَزْعَةً طَارَ عَلَیْهِ، یَبْتَغِی الْقَتْلَ أوِ الْمَوْتَ مَظَانَّهُ[3]، وَرَجُلٌ فِی غُنَیْمَةٍ فِی رَأْسِ شَعَفَةٍ مِنْ هَذِهِ الشَّعَفِ، أَوْ بَطْنِ وَادٍ مِنْ هَذِهِ الْأَوْدِیَةِ، یُقِیمُ الصَّلَاةَ، وَیُؤْتِی الزَّکَاةَ، وَیَعْبُدُ رَبَّهُ حَتَّى یَأْتِیَهُ الْیَقِینُ، لَیْسَ مِنَ النَّاسِ إِلَّا فِی خَیْرٍ».

رواه مسلم. وتقدم بشرح غریبه فی الجهاد [12-الجهاد/9].

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از بهترین و سودمندترین زندگی مردم برای‌ آنها، زندگی مردی است که افسار اسبش را در راه خدا گرفته باشد و بر پشت آن به سرعت جولان دهد و هرگاه سر و صدای جنگ و فریاد دشمن را می‌شنود به سوی آن می‌شتابد و کشتن دشمن یا مرگ و شهادت را طلب می‌کند؛ و زندگی مردی که در میان تعداد اندکی گوسفند در ارتفاع کوهی از این کوه‌ها یا دره‌ای از این دره‌هاست که به اقامه‌ی نماز و ادای زکات می‌پردازد و پروردگار خود را عبادت می‌کند تا مرگش فرا رسد، چنین شخصی در میان مردم جز در خیر و خوبی نیست».

3964-2737-(5) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ النَّاسِ؟ رَجُلٌ مُمْسِکٌ بِعِنَانِ فَرَسِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِالَّذِی یَتْلُوهُ؟ رَجُلٌ مُعْتَزِلٌ فِی غُنَیْمَةٍ لَهُ یُؤَدِّی حَقَّ اللَّهِ فِیهَا، أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِشَرِّ النَّاسِ؟ رَجُلٌ یُسْأَلُ بِاللَّهِ وَلَا یُعْطِی».

رواه النسائی والترمذی- واللفظ له- وقال: «حدیث حسن غریب».

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا شما را از بهترین مردم خبر ندهم؟ مردی که افسار اسبش را در راه خدا گرفته است. آیا به شما خبر ندهم بعد از او چه کسی بهترین است؟ مردی که در بین اندک گوسفندانش گوشه‌گیری نموده و حق خداوند در مورد آنها را بجا می‌آورد. آیا شما را از بد‌ترین مردم خبر ندهم؟ کسی که با توسل به نام خدا چیزی طلب می‌کند و به او داده نمی‌شود [یا کسی که نیازمندی با توسل به نام الله از او طلب می‌کند و وی به او چیزی نمی‌بخشد]».

(صحیح) وابن حبان فی «صحیحه» ولفظه: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ عَلَیْهِمْ وَهُمْ جُلُوسٌ فِی مَجْلِسٍ لَهُم فقَالَ: «أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ النَّاسِ مَنْزِلًا؟». قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «رَجُلٌ آخِذٌ بِرَأْسِ فَرَسِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَتَّى یَمُوتَ أَوْ یُقْتَلَ. أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِالَّذِی یَلِیهِ؟». قُلْنَا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «امْرُؤٌ مُعْتَزِلٌ فِی شِعْبٍ؛ یُقِیمُ الصَّلَاةَ، وَیُؤْتِی الزَّکَاةَ، وَیَعْتَزِلُ شُرُورَ النَّاسِ. أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِشَرِّ النَّاسِ؟». قُلْنَا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «الَّذِی یُسْأَلُ بِاللَّهِ وَلَا یُعْطِی».

ورواه ابن أبی الدنیا فی «کتاب العزلة» من حدیثه. ورواه أیضا هو والطبرانی من حدیث أم مبشر الأنصاریة أطول منه. [ مضی12- الجهاد/9].

و در روایت ابن حبان آمده است: رسول الله ج به سوی آننها خارج شد درحالی‌که در مجلس‌شان نشسته بودند. پس فرمود: «آیا شما را به بهترین مردم از نظر جایگاه خبر ندهم؟». گفتند: بله ای رسول الله ج! فرمود: «مردی که افسار اسبش را گرفته و در راه خدا می‌جنگد تا اینکه بمیرد یا کشته شود. آیا شما را از کسی که جایگاهش بعد از او قرار می‌گیرد خبر ندهم؟». گفتیم: بله ای رسول الله ج! فرمود: «شخصی که در دره‌ای عزلت جسته، نماز گزارده و زکات می‌دهد و از بدی مردم دوری می‌گزیند. آیا شما را از بدترین مردم خبر ندهم؟». گفتیم: بله ای رسول الله ج! فرمود: «کسی که با توسل به اسم الله چیزی طلب می‌کند و به او داده نمی‌شود [یا کسی که نیازمندی با توسل به نام الله از او طلب می‌کند و وی به او چیزی نمی‌بخشد]».

3965-2738-(6) (صحیح) وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ:  «مَنْ جَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَانَ ضَامِنًا عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ عَادَ مَرِیضًا کَانَ ضَامِنًا عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ دَخَلَ عَلَى إِمَامِه یُعَزِّرُهُ کَانَ ضَامِنًا عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ جَلَسَ فِی بَیْتِهِ لَمْ یَغْتَبْ إِنْسَانًا کَانَ ضَامِنًا عَلَى اللَّهِ». [مضی هناک].

رواه أحمد والطبرانی، وابن خزیمة فی «صحیحه»، وابن حبان واللفظ له.

از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که در راه خدا جهاد می‌کند ضمانت او بر خداوند است؛ و کسی که مریضی را عیادت نماید ضمانت او بر خداوند است؛ و کسی که بر امام و حاکمی وارد شود برای اینکه او را نصیحت کند ضمانت او بر خداوند است؛ و کسی که در خانه بماند و غیبت انسانی را نکند ضمانت او بر خداوند است».

(صحیح) وعند الطبرانی: «أَوْ قَعَدَ فِی بَیْتِهِ فَسَلِمَ النَّاسُ مِنْهُ وَسَلِمَ مِنَ النَّاسِ».

وهو عند أبی داود بنحوه، وتقدم لفظه [هناک/6].

و در روایت طبرانی آمده است: «یا در خانه بنشیند و مردم از شر او در امان باشند و او از آنها در امان باشد».

0-2739-(7) (صحیح لغیره) ورواه الطبرانی فی «الأوسط» من حدیث عائشة، ولفظه: قَالَ: «خصالٌ سِتٌّ؛ مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَمُوتُ فِی وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ؛ إِلَّا کَانَ ضَامِنًا عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَ الْجَنَّةَ: - فذکر منها: - وَرَجُلٌ فِی بَیْتِهِ لَا یَغْتَابُ المُسْلِمین، وَلَا یَجُرُّ إِلَیْهِ سَخَطًا وَلَا نَقمةً».

 و در روایت طبرانی آمده است: «شش خصلت است که هر مسلمانی بر یکی از آنها وفات کند خداوند ضامن وارد نمودن او به بهشت است. - و از میان شش خصلت گفت:- و مردی که در خانه‌اش می‌ماند و غیبت مسلمانان را نکرده و آنها را خشمگین و عصبانی نمی‌کند».

3966-1634-(1) (ضعیف) وَرُوِیَ عن سهل بن سعدٍ الساعدیِّ س قال: سمعتُ رسولَ الله ج یقول: «إنَّ أعجَبَ الناسِ إلیَّ؛ رجلٌ یؤمِنُ باللهِ ورسولِهِ، ویقیمُ الصلاةَ، ویؤتی الزکاةَ، ویُعَمِّرُ مالَه، ویحفَظُ دینَه، ویعتَزِلُ الناسَ».

رواه ابن أبی الدنیا فی «العزلة»[4].

3967-2740-(8) (حسن لغیره) وَعَنْ ثَوْبَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «طُوبَى لِمَنْ مَلَکَ لِسَانَهُ، وَوَسِعَهُ بَیْتُهُ، وَبَکَى عَلَى خَطِیئَتِهِ».

رواه الطبرانی فی «الأوسط» و«الصغیر»، وحسن إسناده.[5]

از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مژده باد کسی که زبانش را کنترل کرده و در خانه‌اش عزلت گزیده و بر گناهش گریه کند».

3968-2741-(9) (صحیح لغیره) وَعَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا النَّجَاةُ؟ قَالَ: «أَمْسِکْ[6] عَلَیْکَ لِسَانَکَ، وَلْیَسَعْکَ بَیْتُکَ، وَابْکِ عَلَى خَطِیئَتِکَ».

رواه الترمذی وابن أبی الدنیا والبیهقی؛ کلهم من طریق عبیدالله بن زَحر عن علی بن یزید[عن القاسم عن ابی أمامة عنه]. وقال الترمذی: «حدیث حسن».

از عقبه بن عامر س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج نجات در چیست؟ فرمود: «زبانت را حفظ کن و خلوت و عبادت در خانه‌ات را بر خود لازم بگیر و بر گناهت گریه کن».

3969- 1635-(2) (مرسل وضعیف) وعن مکحولٍ س قال: قال رجلٌ: متى قیامُ الساعَةِ یا رسولَ الله؟ قال: «ما المسؤول عنها بأعلَمَ مِنَ السائلِ، ولکن لها أشراطٌ، وتقارُبُ أسواقٍ». قالوا: یا رسولَ الله! وما تقارُبُ أسواقِها؟ قال: «کَسَادُها، ومَطَرُ[7] ولا نباتَ، وأن تفشُوَ الغیبَةُ، وتکثرَ أولادُ البغیِ، وأن یُعظِّمَ ربُّ المالِ، وأن تَعلُوَ أصواتُ الفسَقةِ فی المساجِدِ، وأن یظهر أهلُ المنکَرِ على أهلِ الحقِّ». قال رجُلٌ: فما تأمُرنی؟ قال: «فِرَّ بدینک، وکن حِلساً مِن أحلاسِ بَیتِکَ».

رواه ابن أبی الدنیا هکذا مرسلا[8].

3970-2742-(10) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی مُوسَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ فِتَنًا کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ، یُصْبِحُ الرَّجُلُ فِیهَا مُؤْمِنًا وَیُمْسِی کَافِرًا، وَیُمْسِی مُؤْمِنًا وَیُصْبِحُ کَافِرًا، الْقَاعِدُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ الْقَائِمِ، وَالْقَائِمُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ الْمَاشِی، وَالْمَاشِی فِیهَا خَیْرٌ مِنَ السَّاعِی». قَالُوا: فَمَا تَأْمُرُنَا؟ قَالَ: «کُونُوا أَحْلَاسَ بُیُوتِکُمْ».

رواه أبو داود. وفی هذا المعنى أحادیث کثیرة فی «الصحاح» وغیرها.

از ابوموسی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در مقابل شما فتنه‌هایی مانند پاره‌های شب تاریک قرار دارد چنانکه در آنها کسی صبح مؤمن است و شب کافر، و شب مؤمن است و صبح کافر می‌گردد؛ در این فتنه‌ها نشسته بهتر است از ایستاده، ایستاده بهتر است از کسی که راه می‌رود و کسی که راه می‌رود بهتر است از کسی که می‌دود». گفتند: ما را به چه چیزی دستور می‌دهی؟ فرمود: «در خانه‌های‌تان بمانید».

(الحلس): پارچه‌ای است که بر پشت شتر و زیر پالان گذاشته می‌شود. منظور این است که در هنگام فتنه‌ها در خانه‌های‌تان بمانید چنانکه این پارچه به پشت حیوان چسبیده است.

3971-2743-(11) (صحیح) وَعَنِ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ قَالَ: ایْمُ اللَّهِ[9]  لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ السَّعِیدَ لَمَنْ جُنِّبَ الْفِتَنَ، إِنَّ السَّعِیدَ لَمَنْ جُنِّبَ الْفِتَنَ، إِنَّ السَّعِیدَ لَمَنْ جُنِّبَ الْفِتَنَ، وَلَمَنِ ابْتُلِیَ فَصَبَرَ فَوَاهًا!».

رواه أبو داود.

(واهاً): کلمه‌ای در معنای افسوس خوردن؛ در باب تعجب از چیزی استفاده می‌شود.

 از مقداد بن اسود س روایت است که میگوید: قسم به خدا از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «خوشبخت کسی است که از فتنهها دوری کند، خوشبخت کسی است که از فتنهها دوری کند، خوشبخت کسی است که از فتنهها دوری کند؛ و چه زیباست اینکه کسی به این فتنهها مبتلا شده و صبر میکند».

3972-2744-(12) (حسن صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَمْرِو[10] ب قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ حَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ج إِذْ ذَکَرَ الْفِتْنَةَ فَقَالَ: «إِذَا رَأَیْتُمُ النَّاسَ قَدْ مَرِجَتْ عُهُودُهُمْ، وَخَفَّتْ أَمَانَاتُهُمْ، وَکَانُوا هَکَذَا»، وَشَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ. قَالَ: فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَقُلْتُ: کَیْفَ أَفْعَلُ عِنْدَ ذَلِکَ جَعَلَنِی اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى فِدَاکَ؟ قَالَ: «الْزَمْ بَیْتَکَ، وَابکِ عَلَى نَفسِکَ، وَامْلُکْ عَلَیْکَ لِسَانَکَ، وَخُذْ بِمَا تَعْرِفُ، وَدَعْ مَا تُنْکِرُ، وَعَلَیْکَ بِأَمْرِ خَاصَّةِ نَفْسِکَ، وَدَعْ عَنْکَ أَمْرَ الْعَامَّةِ».

رواه أبو داود والنسائی بإسناد حسن.

از ابن عمرو ب روایت است نزد رسول الله ج نشسته بودیم که رسول الله ج در مورد فتنه سخن گفته و فرمود: «اگر دیدید مردم به عهدشان عمل نکردند و امانت‌داری آنها کم شد و حال و وضع آنان چنین شده است» - و انگشتان دستش را در هم فرو برد-. به سوی رسول الله ج رفته و گفتم: خداوند مرا فدای تو کند! در آن هنگام چه کنم؟ رسول الله ج فرمود: «در خانه بمان و بر نفست گریه کن و زبانت را نگه‌دار و کارهای نیک انجام داده و کارهای بد را رها کن و به اصلاح خود بپرداز و امور مردم را رها کن».

(مرجت): یعنی فاسد شد. و ظاهرا معنى (خفت أماناتهم): کم شدن امانت داری‌شان می‌باشد؛ ماخوذ از «خفَّ القوم»: به معنای کم شدن آنها می‌باشد. والله أعلم.

3973-1636-(3) (ضعیف) وعنِ ابنِ عُمَرَ ب: أنَّ عُمَرَ خرجَ إلى المسجد، فوجدَ معاذاً عند قبرِ رسولِ الله ج یَبکی، فقال: ما یُبکیکَ؟ قال: حدیثٌ سمعتُه مِن رسولِ الله ج قال: «الیسیرُ مِنَ الریاءِ شرکٌ، ومَن عادى أولیاءَ الله فقد بارَزَ بالمحارَبَةِ، إنَّ الله یحِبُّ الأبرارَ الأتقیاءَ الأخفیاءَ، الذین إن غابوا لَم یُفتَقَدوا، وإن حَضَروا لَم یُعرَفوا، قلوبُهم مصابیحُ الهدى، یَخرُجونَ مِن کلِّ غبراءَ مُظلِمَةٍ».

رواه ابن ماجه والحاکم والبیهقی فی «الزهد»، وقال الحاکم: «صحیح، ولا علة له». [مضی 1- الإخلاص/1].

3974-1637-(4) (ضعیف) ورُوی عن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: «یأتی على الناسِ زمانٌ؛ لا یَسلَمُ لِذِی دینٍ دینُه، إلا مَن هرب بدینِه مِن شاهِقٍ إلى شاهِقٍ، ومِن جُحرٍ إلى جُحرٍ، فإذا کان ذلک لم تُنَلِ المعیشةُ إلا بِسَخَطِ الله، فإذا کان ذلک کذلک؛ کانَ هلاکُ الرجُلِ على یَدَی زوجَتِهِ وَوَلَدِهِ، فإن لم یکُن له زوجةٌ ولا وَلَدٌ؛ کان هلاکُه على یَدی أَبَوَیهِ، فإن لَم یکُن له أبوان؛ کان هلاکُه على ید قرابَتِه أو الجیرانِ». قالوا: کیفَ ذلک یا رسولَ الله؟ قال: «یُعَیِّرونَه بضیقِ المعیشَةِ، فعندَ ذلک یورِدُ نفسَه الموارِدَ التی یُهلِکُ فیها نَفسَهُ».

رواه البیهقی فی «کتاب الزهد».[11]

3975-1638-(5) (ضعیف) وعن عمران بن حصینٍ س قال: قال رسولُ الله ج: «مَنِ انقَطَعَ إلى الله؛ کَفاهُ الله کلَّ مؤنَةٍ، ورزَقَهُ مِن حیثُ لا یحتَسِبُ، ومَنِ انقَطَعَ إلى الدنیا؛ وکَلَهُ الله إلیها».

رواه الطبرانی، وأبو الشیخ ابن حیان فی «الثواب»، وإسناد الطبرانی مقارب، [مضی 16- البیوع/4][12]. وأملینا لهذا الحدیث نظائر فی «الاقتصاد» و«الحرص» [16- البیوع/4]، ویأتی له نظائر فی «الزهد» [24] إن شاء الله تعالى.

10 ـ (الترهیب من الغضب، والترغیب فی دفعه وکظمه، وما یفعل عند الغضب)



([1]) الأصل: (بیته)، والتصحیح من "صحیح مسلم" (8/ 214)، وأحمد أیضاً (1/ 168). وله عنده (1/ 177) طریق أخرى.

([2]) فتنه" جمع آن "فِتَنْ" مى باشد. در لغت عرب "فتنه" به چند معنا آمده است: 1- امتحان کردن. 2- آزمودن. 3- گمراه کردن. 4- گمراهى. 5- اختلاف در میان مردم. 6- عذاب. 7- بیمارى. 8- جنون. 9- آشوب وغیره.

معناى فتنه در اصطلاح:

فتنه در اصطلاح به معناى عذاب، سختى و هر کار بدی که به ضرر انسان است، مثل کفر، گناه و غیره مى‌باشد. اگر فتنه از جانب خداوند باشد، پس در آن حکمتى است. و اما اگر از جانب انسان به غیر امر خداوند به وقوع پیوندد، مذموم است. (م)

([3]) نگا به تفسیر و دلالت آن بر جواز عملیات فدائی در آنچه پیشتر گذشت.

([4]) قلت: أخرجه فیه (5- حدیث) من طریق ابن لهیعة: حدثنی بکر بن سوادة عن سهل ابن سعد الساعدی. وابن لهیعة ضعیف. ثم رواه فی آخر الجزء الثانی من طریق هشیم عن عبدالرحمن بن یحیى عن موسى بن الأشعث، عن رجل من قریش یقال له: الحارث بن خالد، أو خالد بن الحارث قال: کنت مع رسول الله ج فی غزوة تبوک... فذکر الحدیث. وموسى والراوی عنه لم أعرفهما.

([5]) کذا فی الأصل، ولیس فی المعجمین المذکورین التحسین المزبور، ولکنه فی "الصغیر" وثق رجاله، فکأن المصنف استلزم منه التحسین. والله أعلم.

([6]) کذا فی (الترمذی) طبعة حمص، وکذلک فی شرحه: (العارضة)، لکنْ فی "تحفة الأحوذی" (املک). وکذلک عزاه إلیه الحافظ المزی فی "تحفته" (7/ 308)، وتبعه النابلسی فی "الذخائر"، والسیوطی فی "الجامع"، وهو الراجح الذی مال إلیه الحافظ الناجی (ق 197/ 2). ویؤیده أنه وقع کذلک فی "المسند" من هذه الروایة وغیرها. انظر "الصحیحة" (890 و891) وحدیث ابن عباس الآتی (2464). راجع "عزلة الخطابی".

([7]) کذا الأصل، وفی (ابن أبی الدنیا): "کنادها مطر"، ولم یتبین لی المراد.

([8]) قلت: أخرجه فی آخر "العزلة" (2/ 36) من طریق عبدالرحمن بن محمد المحاربی، عن عبدالله بن الولید عن مکحول، ولم أعرف (عبدالله) هذا، وفی شیوخ (المحاربی) (عبیدالله بن الولید الوصافی)، فأظنه هو، وهو ضعیف.

([9]) این از الفاظ قسم میباشد مانند: لعمر الله و عهد الله.

([10]) الأصل: (ابن عباس)، والتصحیح من "السنن"، راجع "الأحادیث الصحیحة" (205).

([11]) قلت: أخرجه (183/ 439) من طریق المبارک بن فضالة عن الحسن، عن أبی هریرة. و (المبارک) هذا مدلس.

([12]) قلت: وتقدم هناک أن فیه إبراهیم بن الأشعث من روایة أبی الشیخ والبیهقی ومن هذه الطریق أخرجه الطبرانی کما فی "المجمع" (10/ 303)، وقال: "وهو ضعیف...".

ترهیب از گوش دادن به سخن گروهی که دوست ندارند سخن‌شان شنیده شود

ترهیب از گوش دادن به سخن گروهی که دوست ندارند سخن‌شان شنیده شود

3959-2732-(1) (صحیح) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ تَحَلَّمَ[1] بِحُلْمٍ لَمْ یَرَهُ، کُلِّفَ أَنْ یَعْقِدَ بَیْنَ شَعِیرَتَیْنِ، وَلَنْ یَفْعَلَ، وَمَنِ اسْتَمَعَ إِلَى حَدِیثِ قَوْمٍ وَهُمْ لَهُ کَارِهُونَ صُبَّ فِی أُذُنِهِ الآنُکُ یَوْمَ القِیَامَةِ، وَمَنْ صَوَّرَ صُورَةً عُذِّبَ، أو کُلِّفَ أَنْ یَنْفُخَ فِیهَا الروحَ، وَلَیْسَ بِنَافِخٍ».

رواه البخاری وغیره.

(الآنُک) به مد همزة و ضم نون: عبارت است از سرب مذاب.

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر‌کس خوابی را که ندیده بیان کند مکلف می‌شود که دو دانه جو را به هم گره بزند و هرگز نمی‌تواند؛ و کسی که به سخن دیگران گوش دهد، درحالی‌که آنان راضی نیستند، روز قیامت در دو گوش او سرب گداخته شده ریخته می‌شود و هر‌کس صورت انسان یا حیوانی را نقاشی کند، عذاب داده می‌شود و مکلف می‌شود که روح در آن بدمد و هرگز نمی‌تواند در آن بدمد».

9 ـ (الترغیب فی العزلة لمن لا یأمن على نفسه عند الاختلاط)



([1]) أی: من تکلف الحلم، لأن باب التفعل للتکلف، وقوله: (لم یره) جملة وقعت صفة لتحلم. وقوله: (کُلف) على صیغة المجهول؛ أی: کلف یوم القیامة، أی: یعذب بذلک، وذکر التکلیف نوع من العذاب. (ولن یفعل) أی: ولن یقدر على ذلک. وقوله: (وکلف) یحتمل أن یکون عطفاً تفسیریاً لقوله: (عذب) وأنْ یکون نوعاً آخر. والله أعلم. 

ترهیب از سرکشی به خانه دیگران قبل از کسب اجازه

ترهیب از سرکشی به خانه دیگران قبل از کسب اجازه

3952-2727-(1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنِ اطَّلَعَ فِی بَیْتِ قَوْمٍ بِغَیْرِ إِذْنِهِمْ؛ فَقَدْ حَلَّ لَهُمْ أَنْ یَفْقَئُوا عَیْنَهُ».

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر کسی بدون اجازه به خانه‌ی قومی سرکشی کند، بر آنها جایز است که چشمش را کور کنند».

رواه البخاری[1] ومسلم، وأبو داود؛ إلا أنه قال: «فَفَقَئُوا عَیْنَهُ، فَقَدْ هُدِرَتْ».

و در روایت ابوداود آمده است: «پس چشمش را کور کنند، چشمش هدر می‌باشد [و ضمانتی ندارد]».

(صحیح) وفی روایة للنسائی: أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنِ اطَّلَعَ فِی بَیْتِ قَوْمٍ بِغَیْرِ إِذْنِهِمْ، فَفَقَئُوا عَیْنَهُ؛ فَلَا دِیَةَ لَهُ وَلَا قِصَاصَ».

و در روایت نسائی آمده که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بدون اجازه به خانه‌ی قومی سرکشی کرد و چشمش را کور کردند، هیچ دیه و قصاصی بر آنها نیست».

3953-2728-(2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَیُّمَا رَجُلٍ کَشَفَ سِتْرًا، فَأَدْخَلَ بَصَرَهُ قَبْلِ أَنْ یُؤْذَنَ لَهُ؛ فَقَدْ أَتَى حَدًّا لَا یَحِلُّ لَهُ أَنْ یَأْتِیَهُ، وَلَوْ أَنَّ رَجُلًا فَقَأَ عَیْنَهُ لَهُدِرَتْ، وَلَوْ أَنَّ رَجُلًا مَرَّ عَلَى بَابٍ لَا سِتْرَ لَهُ، فَرَأَى عَوْرَةَ أَهْلِهِ فَلَا خَطِیئَةَ عَلَیْهِ، إِنَّمَا الْخَطِیئَةُ عَلَى أَهْلِ الْمنزلِ».

رواه أحمد، ورواته رواة «الصحیح»؛ إلا ابن لهیعة. ورواه الترمذی وقال: «حدیث غریب حسن[2]، لا نعرفه إلا من حدیث ابن لهیعة».

از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر مردی که قبل از اجازه‌ دادن به وی، پرده را کنار زده و به داخل نگاه کند مرتکب امری شده که موجب حد و تعزیر است؛ امری که انجام آن بر وی حرام است؛ و اگر مردی چشم او را کور کند هیچ مسؤلیتی ندارد؛ و اگر مردی از کنار دری عبور کرد که هیچگونه پرده‌ای نداشت و عورت [هرآنچه انسان از ظاهر شدن ان شرم می‌کند] اهل آن را مشاهده نمود، هیچ گناهی بر او نیست و گناه متوجه اهل منزل می‌باشد [به دلیل سهل انگاری در نبستن در یا آویختن پرده]».

3954-1632-(1) (ضعیف) وعن عبادة - یعنی ابن الصامت - س: أنَّ رسولَ الله ج سئل عنِ الاستئذانِ فی البیوتِ؟ فقال: «مَن دَخَلَت عینُه قبل أن یستأذِنَ ویسلِّمَ؛ فلا إذنَ له، وقد عصى ربَّه».

رواه الطبرانی من حدیث إسحاق بن یحیى عن عبادة، ولم یسمع منه، ورواته ثقات.

3955-2729-(3) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ رَجُلًا اطَّلَعَ مِنْ بَعْضِ حُجَرِ النَّبِیِّ ج، فَقَامَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ ج بِمِشْقَصٍ، أَوْ بِمَشَاقِصَ، فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ یَخْتِلُ الرَّجُلَ لِیَطْعَنَهُ.

از انس س روایت است که مردی به بعضی از حجره‌های رسول الله ج سرکشی کرد، رسول الله ج با سر نیزه به طرف او رفت، گویا که من اکنون به رسول الله ج نگاه می‌کنم که تلاش می‌کند به صورت ناگهانی به او ضربه‌ای بزند.

رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی، ولفظه: أَنَّ أَعْرَابِیًّا أَتَى بَابَ النَّبِیَّ ج، فَأَلْقَمَ عَیْنَهُ خُصَاصَةَ الْبَابِ، فَبَصُرَ بِهِ النَّبِیُّ ج فَتَوَخَّاهُ بِحَدِیدَةٍ أَوْ عُودٍ، لِیَفْقَأَ عَیْنَهُ، فَلَمَّا أَنْ أبَصِرَه انْقَمَعَ، فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ج: «أَمَا إِنَّکَ لَوْ ثَبَتَّ لَفَقَأْتُ عَیْنَکَ».

و در روایت نسائی آمده است: «بادیه‌نشینی به در خانه‌ی رسول الله ج آمد و چشمش را در شکاف دَر گذاشت، رسول الله ج او را مشاهده نمود پس با آهن یا چوب قصد او کرد تا چشمش را بیرون آورد، آن مرد هنگامی که رسول الله ج را مشاهده نمود به عقب برگشت، پس رسول الله ج به او فرمود: «اگر صبر می‌کردی چشمت را کور می‌کردم».

(الِمشقَصُ) به کسر میم و شین ساکن و قاف مفتوح: عبارت است از نیزه‌ای که پیکان پهنی داشته باشد. و گفته شده: نیزه‌ای که پیکان آن دراز باشد. و گفته شده: عبارت است از پیکان پهن. و گفته شده: عبارت است از پیکان دراز. (یَختِلُهُ) به کسر تاء یعنی: او را فریب دهد و با وی رفتاری زیرکانه داشته باشد. و (خصاصة الباب): به فتح خاء: عبارت است از سوراخی در در و شکا‌ف‌هایی در آن؛ و معنایش این است که وی شکاف در را در برابر چشمش قرار داد. (تَوَخَّاه): به تشدید خاء یعنی: قصد او کرد.

3956-2730-(4) (صحیح) وَعَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِیِّ س: أَنَّ رَجُلًا اطَّلَعَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج مِنْ جُحْرٍ فِی حُجْرَةِ النَّبِیِّ ج، وَمَعَ النَّبِیِّ ج مِدْرَاةٌ[3] یَحُکُّ بِهَا رَأْسَهُ، فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «لَوْ عَلِمْتُ أَنَّکَ تَنْظُرُ لَطَعَنْتُ بِهَا فِی عَیْنِکَ، إِنَّمَا جُعِلَ الِاسْتِئْذَانُ مِنْ أَجْلِ البَصَرِ».

رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی.

از سهل بن سعد ساعدی س روایت است که مردی از سوراخی به یکی از حجره‌های پیامبر سرکشی کرد. رسول الله ج شانه‌ای در دستش بود که با آن سرش را شانه می‌نمود، رسول الله ج به او فرمود: «اگر می‌فهمیدم نگاه می‌کنی با آن ضربه‌ای در چشمت می‌زدم، زیرا اجازه خواستن به خاطرِ نگاه (و جلوگیری از دیدنِ نامحرم) مقرر شده است».

3957-1633-(2) (ضعیف) وَعَنْ ثَوْبَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ثَلَاثٌ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَفْعَلَهُنَّ: لَا یَؤُمُّ رَجُلٌ قَوْمًا فَیَخُصُّ نَفْسَهُ بِالدُّعَاءِ دُونَهُمْ، فَإِنْ فَعَلَ فَقَدْ خَانَهُمْ، وَلَا یَنْظُرُ فِی قَعْرِ بَیْتٍ قَبْلَ أَنْ یَسْتَأْذِنَ، فَإِنْ فَعَلَ فَقَدْ دَخَلَ، وَلَا یُصَلِّی وَهُوَ حَقِنٌ حَتَّى یَتَخَفَّفَ».

رواه أبو داود -واللفظ له-، والترمذی- وحسنه-، وابن ماجه مختصراً. ورواه أبو داود أیضا من حدیث أبی هریرة[4].

3958-2731-(5) (حسن) وَعَن عبدالله بن بُسرٍ س قال: سمعتُ رسولَ الله ج یقول: «لا تَأْتُوا البیوتَ مِنْ أبْوابِها، ولکنِ ائْتوها مِنْ جَوانبِها، فاسْتَأْذِنوا، فإنْ أُذِنَ لکُم فادْخُلوا، وإلا فارْجِعِوا».

رواه الطبرانی فی «الکبیر» من طرق أحدها جید[5].

از عبدالله بن بُسر س روایت است که از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «از روبروی در خانه نیایید بلکه از دو طرف آن بیایید و اجازه بگیرید، پس اگر اجازه دادند وارد شوید و اگر نه برگردید».

8 ـ (الترهیب من أن یستمع حدیث قوم یکرهون أن یسمعه)



([1]) لیس هذا لفظه، وإنما هو لمسلم فقط؛ کما قال الناجی (195/ 1)، فانظر "إرواء الغلیل" (رقم- 2289).

([2]) قلت: التحسین المذکور لم یرد فی بعض المطبوعات من "السنن"، فلعلها کانت فی نسخة المؤلف منه، وهو اللائق بحال إسناده، لأنه فیه من روایة قتیبة بن سعید، وهو صحیح الحدیث عن ابن لهیعة کما قال الذهبی، ولذلک خرجته فی "الصحیحة" (3463).

([3]) المِدْراة و (المدْرى): چیزی است که از آهن یا چوب به شکل دندانهای از دندانههای شانه ساخته میشود و از آن درازتر است و با آن موهای درهم را شانه میزنند. و کسی از آن استفاده میکند که شانه نداشته باشد. چنانکه در «النهایة» آمده است. 

([4]) قلت: فی هذا العزو أمران: الأول أنه لیس فیه موضع الشاهد منه، وهو النظر فی البیت. والآخر: أنه هو حدیث ثوبان الذی قبله فهو حدیث واحد، غایة ما فیه أن أحد رواته -وهو ضعیف- اضطرب فی إسناده؛ فجعله مرة عن ثوبان، وأخرى عن أبی هریرة، کما کنت بینته فی "ضعیف أبی داود" (رقم 11 و12)، ولذلک لم أفرق بینهما بالترقیم، بل أعطیتهما رقماً واحداً.

([5]) قلت: لیراجع إسناده إن أمکن فإن "مسند عبدالله بن بُسر" من "المعجم الکبیر" لم یطبع بعد؛ فإنی أخشى أن یکون شاذاً، فقد أخرجه البخاری فی "الأدب المفرد" وغیره بسند صحیح من فعله ج، کما بینته فی "المشکاة" (4673/ التحقیق الثانی).

ترغیب به مصافحه نمودن و ترهیب از اشاره نمودن در سلام و آنچه در مورد سلام کردن به کفار آمده است

ترغیب به مصافحه نمودن و ترهیب از اشاره نمودن در سلام و آنچه در مورد سلام کردن به کفار آمده است

3935-2718-(1) (صحیح لغیره) عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ مُسْلِمَیْنِ یَلْتَقِیَانِ فَیَتَصَافَحَانِ؛ إِلَّا غُفِرَ لَهُمَا قَبْلَ أَنْ یَفْتَرِقَا».

رواه أبو داود والترمذی؛ کلاهما من روایة الأجلح عن أبی إسحاق عن البراء. وقال الترمذی: «حدیث حسن غریب».

از براء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دو مسلمان نیستند که به هم برسند و با هم مصافحه کنند مگر اینکه قبل از جدا شدن از هم آمرزیده می‌شوند».

0-1623-(1) (ضعیف) وفی روایة لأبی داود قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا الْتَقَى الْمُسْلِمَانِ فَتَصَافَحَا وَحَمِدَا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَاهُ؛ غُفِرَ لَهُمَا».

و در روایت ابوداود آمده است: رسول الله ج فرمودند: «چون دو مسلمان در ملاقات با یکدیگر مصافحه نموده و حمد و ستایش خداوند گفته و طلب مغفرت کنند، آمرزیده میشوند».

(قال الحافظ): «وفی هذه الروایة (أبو بَلج) بفتح الباء وسکون اللام بعدها جیم، واسمه یحیى بن سلیم، ویقال: یحیى بن أبی الأسود[1]، ویأتی الکلام علیه، وعلى (الأجلَحِ) واسمه یحیى بن عبدالله أبو حُجَبَّة الکندی[2] ، وإسناد هذا الحدیث فیه اضطراب».

3936-1624-(2) (ضعیف جدا) وروى الطبرانی عن أبی داود الأعمى - وهو متروک- قال: لَقِیَنِی الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ فَأَخَذَ بِیَدِی وصافَحَنِی، وَضَحِکَ فِی وَجْهِی ثُمَّ قَالَ: أَتَدْرِی لِمَ أَخَذْتُ بِیَدِکَ؟ قُلْتُ: لَا، إِلَّا أَنَّنِی ظَنَنْتُکَ لَمْ تَفْعَلْهُ إِلَّا لَخَیْرٍ، فَقَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ ج لَقِیَنِی فَفَعَلَ بِی ذَلِکَ، ثُمَّ قَالَ: «تَدْرِی لِمَ فَعَلْتُ بِکَ ذَلِکَ؟». قُلْتُ: لَا. قَالَ النَّبِیُّ ج: «إِنَّ الْمُسْلِمَیْنِ إِذَا الْتَقَیَا وتَصَافَحَا وَضَحِکَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِی وَجْهِ صَاحِبِهِ، لَا یَفْعَلَانِ ذَلِکَ إِلَّا لِلَّهِ؛ لَمْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یُغْفَرَ لَهُمَا».

و در روایت طبرانی از ابوداود اعمی روایت است که می‌گوید: براء بن عازب مرا ملاقات کرد، پس دستم را گرفت و با من مصافحه نمود و در چهره‌ام خندید و سپس گفت: می‌دانی چرا دستت را گرفتم؟ گفتم: نه، اما گمانم نسبت به تو این است که جز به سبب خیری چنین نکردی. پس براء گفت: پیامبر ج مرا ملاقات نمود و چنین رفتاری با من داشت. سپس فرمود: «می‌دانی چرا با تو چنین کردم؟». گفتم: نه. رسول الله ج فرمود: «چون مسلمانان با یکدیگر ملاقات کرده و مصافحه کنند و هریک از آنها در چهره‌ی دوستش لبخند بزند و برای خدا چنین رفتاری داشته باشند، از یکدیگر جدا نمی‌شوند مگر در حالتی که آمرزیده شده‌اند». 

3937-1625-(3) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسٍ س عَنْ نَبِیِّ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا مِنْ مُسْلِمَیْنِ الْتَقَیَا فَأَخَذَ أَحَدُهُمَا بِیَدِ صَاحِبِهِ؛ إِلَّا کَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یَحْضُرَ دُعَاءَهُمَا، وَلَا یُفَرِّقَ بَیْنَ أَیْدِیهِمَا حَتَّى یَغْفِرَ لَهُمَا».

از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ دو مسلمانی نیست که در دیدار با هم مصافحه کنند، مگر اینکه این حق بر خداوند است که دعای‌شان [در حق یکدیگر را] اجابت نموده و آنان را از یکدیگر جدا نکند مگر اینکه آنان را بیامرزد».

رواه أحمد - واللفظ له-، والبزار وأبو یعلى، ورواة أحمد کلهم ثقات إلا میموناً المرائی، وهذا الحدیث مما أنکر علیه.

3938-2719-(2) (حسن) وَعَنهُ قَالَ: کَانَ أَصْحَابُ النَّبِیِّ ج إِذَا تَلَاقَوْا تَصَافَحُوا، وَإِذَا قَدِمُوا مِنْ سَفَرٍ تَعَانَقُوا.

رواه الطبرانی[3]، ورواته محتج بهم فی «الصحیح».

از انس بن مالک س روایت است که اصحاب رسول الله ج هرگاه یکدیگر را ملاقات می‌نمودند با هم مصافحه می‌کردند و اگر از مسافرت بر‌ می‌گشتند یکدیگر را در آغوش می‌گرفتند.

3939-2720-(3) (صحیح لغیره) وَعَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَقِیَ الْمُؤْمِنَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ. وَأَخَذَ بِیَدِهِ فَصَافَحَهُ؛ تَنَاثَرَتْ خَطَایَاهُمَا، کَمَا یَتَنَاثَرُ وَرَقُ الشَّجَرِ».

رواه الطبرانی فی «الأوسط»، ورواته لا أعلم فیهم مجروحا.

از حذیفة بن یمان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه مؤمنی با مؤمنی روبرو شده و بر او سلام کرده و دستش را گرفته و با او مصافحه کند، گناهان آنها می‌ریزد همانطور که برگ‌های درخت می‌ریزد».

3940-2721-(4) (صحیح لغیره) وَعن أبی هریرة س: أَنَّ النبیَّ ج لَقِیَ حُذَیفَةَ، فأرادَ أن یُصافحَه، فَتَنَحَّى حُذَیفَةُ، فقال: إنِّی کنتُ، جُنُباً. فقال: «إنَّ الـمسلمَ إذا صافَح أخاه تحاتَّت خطایاهُما کما یتَحاتُّ ورَقُ الشَّجَرِ».

رواه البزار من روایة مصعب بن ثابت[4].

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج با حذیفه س ملاقات نمود، پس خواست که با او مصافحه کند اما حذیفه خود را کنار کشیده و گفت: من جنب هستم. رسول الله ج فرمود: «هرگاه مسلمان با برادر مسلمانش مصافحه کند گناهان آنها می‌ریزد همانطور که برگ‌های درخت می‌ریزد».

3941-1626-(4) (منکر) وَعَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ الْمُسْلِمَیْنِ إِذَا الْتَقَیَا فَتَصَافَحَا وتَسَاءَلَا؛ أَنْزَلَ اللَّهُ بَیْنَهُمَا مِئَةَ رَحْمَةٍ، تِسْعَةً وَتِسْعِینَ لِأَبَشِّهِمَا وأَطْلَقِهِمَا وَجهاً، وأَبَرِّهِمَا وأَحْسَنِهِمَا مسألَةً بِأَخِیهِ».

رواه الطبرانی بإسناد فیه نظر[5].

و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون مسلمانان با یکدیگر ملاقات نموده و با هم مصافحه کنند و برای یکدیگر دعا کنند، خداوند متعال در بین آنها صد رحمت نازل میکند که نود و نه رحمت برای کسی از آنهاست که با چهرهای بشاشتر و خندانتر و خوشروتر با دیگری روبرو شود و دعای بهتری برای برادرش کرده باشد».

(لأبشهما) یعنی: برای کسی که بشاشت بیشتری داشته باشد. و بشاشت عبارت است از خوشرویی همراه با شادی و تبسم و برخورد نیکو و لطف در دعا. (وأطلقهمـا) به همان معنا می‌باشد.

3942-1627-(5) (ضعیف جدا) وَرُوِیَ عَن عُمَرِ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا الْتَقَى الرَّجُلَانِ الْمُسْلِمَانِ فَسَلَّمَ أَحَدُهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ، فَإِنَّ أَحَبَّهُمَا إِلَى اللَّهِ أَحْسَنُهُمَا بِشْرًا لِصَاحِبِهِ، فَإِذَا تَصَافَحَا نَزَلَتْ عَلَیْهِمَا مِائَةٌ رَحْمَةٍ، لِلْبَادِی مِنْهُمَا تِسْعُونَ، وَلِلْمُصَافِحِ عَشْرَةٌ».

رواه البزار[6].

3943-1628-(6) (ضعیف جدا) وَعَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ س: أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إِنَّ الْمُسْلِمَ إِذَا لَقِیَ أَخَاهُ فَأَخَذَ بِیَدِهِ؛ تَحَاتَّتْ عَنْهُمَا ذُنُوبُهُمَا، کَمَا یَتَحَاتُ الْوَرَقُ عن الشَّجَرَةِ الْیَابِسَةِ فِی یَوْمِ رِیحٍ عَاصِفٍ، وَإِلَّا غُفِرَ لَهُمَا، وَلَوْ کَانَتْ ذُنُوبُهُمَا مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ».

رواه الطبرانی بإسناد حسن[7].

3944-1629-(7) (ضعیف) وَعَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مِنْ تَمَامِ التَّحِیَّةِ الأَخْذُ بِالیَدِ».

رواه الترمذی عن رجل لم یسمه عنه، وقال: «حدیث غریب».

3945-2722-(5) (صحیح) وَعَنْ قَتَادَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَنَسِ بنِ مَالِکٍ س: أَکَانَتِ المُصَافَحَةُ فِی أَصْحَابِ رَسُولِ الله ج؟ قَالَ: نَعَمْ.

رواه البخاری والترمذی.

از قتاده روایت است که به انس بن مالک س گفتم: آیا مصافحه در بین اصحاب رسول الله ج وجود داشت؟ گفت: بله.

3946-1630-(9) (ضعیف) وَعَنْ أَیُّوبَ بْنِ بُشَیْرِ الْعَدَوِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ عَنَزَةَ قَالَ: قُلتُ لِأَبِی ذَرٍّ حَیْثُ سُیِّرَ إِلَی الشَّامِ: إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ حَدِیثٍ مِنْ حَدِیثِ رَسُولِ اللَّهِ ج. قَالَ: إِذَن أُخْبِرُکَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ سِرًّا[8]. قُلْتُ: إِنَّهُ لَیْسَ بِسِرٍّ[9]، هَلْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج یُصَافِحُکُمْ إِذَا لَقِیتُمُوهُ؟ قَالَ: «مَا لَقِیتُهُ قَطُّ إِلَّا صَافَحَنِی، وَبَعَثَ إِلَیَّ ذَاتَ یَوْمٍ وَلَمْ أَکُنْ فِی أَهْلِی، فَجِئْتُ فَأُخْبِرْتُ أَنَّهُ أَرْسَلَ لِی، فَأَتَیْتُهُ وَهُوَ عَلَى سَرِیرِهِ، فَالْتَزَمَنِی، فَکَانَتْ تِلْکَ أَجْوَدَ وَأَجْوَدَ».

رواه أبوداود. والرجل المبهم اسمه عبدالله؛ مجهول.

3947-1631-(9) (ضعیف) وَعَنْ عَطَاءِ الْخُرَاسَانِیِّ؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «تَصَافَحُوا؛ یَذْهَبِ الْغِلُّ، وَتَهَادَوْا تَحَابُّوا؛ وَتَذْهَبِ الشَّحْنَاءُ».

رواه مالک هکذا معضلا، وقد أسند من طرق فیها مقال[10].

3948-2723-(9) (حسن) وَرُوِیَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَشَبَّهَ بِغَیْرِنَا، لَا تَشَبَّهُوا بِالیَهُودِ وَلَا بِالنَّصَارَى، فَإِنَّ تَسْلِیمَ الیَهُودِ الإِشَارَةُ بِالأَصَابِعِ، وَإِنَّ تَسْلِیمَ النَّصَارَى [الإِشَارَةُ][11] بِالأَکُفِّ».

رواه الترمذی.

عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «کسی که خود را شبیه غیر ما کند از ما نیست، خود را به یهود و نصاری شبیه نکنید، زیرا سلام یهود با اشاره‌ی انگشت و سلام نصاری اشاره با کف دست است».

(حـسن لغیره) والطبرانی وزاد: «وَلَا تَقُصُّوا النَّوَاصِی، وَاحْفُوا الشَّوَارِبَ، وَاعْفُوا اللِّحَى، وَلَا تَمْشُوا فِی الْمَسَاجِدِ وَالْأَسْوَاقِ وَعَلَیْکُمُ الْقُمُصُ إِلَّا وتَحْتَها الْأُزُرُ».

و در روایت طبرانی علاوه بر این آمده است: «موی پیشانی را کوتاه نکنید و سبیل را کوتاه کرده و ریش را رها کنید و در مسجد و بازار با قمیص راه نروید مگر اینکه در زیر آن ازار بپوشید».

3949-2724-(7) (حسن لغیره) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «تَسْلِیمُ الرَّجُلِ بِأصْبَعٍ وَاحِدٍ یُشِیرُ بِهَا فِعْلُ الْیَهُودِ».

رواه أبو یعلى، ورواته رواة «الصحیح»، والطبرانی - واللفظ له -.

از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سلام کردن کسی به وسیله‌ی یک انگشت که با آن اشاره می‌کند، عمل یهود است».

3950-2725-(8) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «لَا تَبْدَءُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى بِالسَّلَامِ، وَإِذَا لَقِیتُمْ أَحَدَهُمْ فِی طَرِیقٍ، فَاضْطَرُّوهُم إِلَى أَضْیَقِهِ».

رواه مسلم - واللفظ له -، وأبو داود والترمذی.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آغازگر سلام به یهود و نصاری نباشید و اگر در راهی با یکی از آنها روبرو شدید، او را ناگزیر کنید که به تنگ‌ترین قسمتِ راه برود»[12].

3951-2526-(9) (صحیح) وَعَن أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِذَا سَلَّمَ عَلَیْکُمْ أَهْلُ الکِتَابِ؛ فَقُولُوا: وَعَلَیْکُمْ».

رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی وابن ماجه.

 ومن نوع هذین الحدیثین کثیر لیس من شرط کتابنا فترکناها.

از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر اهل کتاب بر شما سلام کردند [در پاسخ] «و علیکم» بگویید».

7 ـ (الترهیب أن یطلع الإنسان فی دار قبل أن یستأذن)



([1]) قلت: هذا صدوق ربما أخطأ، وإنما علة هذه الروایة شیخه (زید بن أبی الشعثاء) وهو مجهول. وهو مخرج فی "الضعیفة" (2344).

([2]) قلت: هذا فی طریق حدیث "الصحیح"، وهو صدوق.

([3]) قلت: یوهم بإطلاقه أنه فی "المعجم الکبیر" له، ولیس کذلک، فإنه إنما رواه فی "الأوسط"، وهو مخرج فی "الصحیحة" برقم (2647).

([4]) قلت: وقد وجدت له شاهداً من حدیث حذیفة نفسه بسند جید؛ خرجته فی "الصحیحة" (526).

([5]) قلت: بیانه فی "الضعیفة" (6585).

([6]) قلت: وقع فیه (عمر بن عمران السعدنی) فلم یعرفه الهیثمی لأنه محرف (عمر بن عامر السعدی) هکذا وقع فی روایة (جمع)، وهو متهم، وهو مخرج فی "الضعیفة" (2385).

([7]) کذا قال! وهو خطأ، ومثله قول الهیثمی: ". . ورجاله رجال (الصحیح) غیر سالم بن غیلان، وهو ثقة". وذلک لأنّ هذا هو المصری، وصاحب هذا الحدیث هو البصری، وهو متروک کما قال الدارقطنی، وبیان ذلک فی تحقیق أودعته فی "الضعیفة" (6663).

([8]) الأصل بالشین المعجمة فی الموضعین، والتصویب من أبی داود (5214)، وهو مما فات على الثلاثة!

([9]) انظر الحاشیة السابقة.

([10]) قلت: قد خرجت بعضها فی "الضعیفة" (1766) و"الإرواء" (6/ 44-47)، وبینت فیه أن جملة "تهادوا تحابوا". أخرجها البخاری فی "الأدب المفرد" وغیره بإسناد حسن.

([11]) زیادة من الترمذی (2696).

([12]) رسول الله ج فرموده است: «و اگر در راهی با آنها روبرو شدید، آنان را ناگزیر کنید که به تنگترین قسمتِ راه بروند». یعنی راه را برایشان باز نکنیم؛ لذا اگر گروهی از مسلمانان از راهی میگذشتند و گروهی از کافران از روبرو میآمدند، مسلمانان نباید راه را برای آنان باز کنند؛ هرچند در راه پراکنده شوند. زیرا باز کردن راه برای کافران، اکرام و گرامیداشتِ آنها به شمار میآید. حال چه دلیلی دارد که با کافران چنین برخوردی داشته باشیم؟ آری؛ آنها در مرحلهی نخست، دشمنان الله و سپس دشمنانِ ما هستند. [به نقل از ترجمهی «شرح ریاض الصالحین- باب 138- حرام بودنِ نخست سلام گفتنِ ما به کافران و چگونگی جواب دادن به سلامِ کافران و مستحب بودن سلام کردن به مجلسی که در آن هم مسلمانان حضور دارند و هم کافران» نوشتهی علامه ابن عثیمین به ترجمهی محمد ابراهیم کیانی] مصحح

ترغیب به سلام کردن و بیان آنچه در فضلش آمده است و ترهیب از دوست داشتن قیام و ایستادن دیگران برای انسان

ترغیب به سلام کردن و بیان آنچه در فضلش آمده است و ترهیب از دوست داشتن قیام و ایستادن دیگران برای انسان

3908-2693-(1) (صحیح) عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرِو بنِ العَاص ب: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ رَسُولَ الله ج: أَیُّ الإِسْلاَمِ خَیْرٌ؟ قَالَ: «تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلاَمَ، عَلَى مَنْ عَرَفْتَ وَمَنْ لَمْ تَعْرِفْ».

رواه البخاری ومسلم وأبو داود والنسائی وابن ماجه.

از عبدالله بن عمرو بن العاص ب روایت است که مردی از رسول الله ج سؤال کرد: کدامین [آداب] اسلام بهتر است؟ فرمود: «اینکه به دیگران غذا داده و به کسی که می‌شناسی و نمی‌شناسی سلام کنی».

3909-2694-(2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَا تَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، وَلَا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَلَا أَدُلُّکُمْ عَلَى شَیْءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ تَحَابَبْتُمْ؟ أَفْشُوا السَّلَامَ بَیْنَکُمْ».

رواه مسلم وأبو داود والترمذی وابن ماجه.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وارد بهشت نمی‌شوید تا اینکه ایمان آورید و ایمان نمی‌آورید تا اینکه همدیگر را دوست داشته باشید؛ آیا شما را در مورد امری راهنما نباشم که چون آن را انجام دهید، یکدیگر را دوست خواهی داشت؟ سلام را بین خود رواج دهید».

3910-2695-(3) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ الزُّبَیْرِ[1] ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «دَبَّ إِلَیْکُمْ دَاءُ الْأُمَمِ قَبْلَکُمُ؛ الْبَغْضَاءُ وَالْحَسَدُ، وَالْبَغْضَاءُ هِیَ الْحَالِقَةُ، لَیْسَ حَالِقَةَ الشَّعْرِ، وَلَکِنْ حَالِقَةُ الدِّینِ. وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَا تَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، وَلَا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَفَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِمَا یَثْبُتُ لَکُمْ ذلک؟ أَفْشُوا السَّلَامَ بَیْنَکُمْ».

رواه البزار بإسناد جید.

از عبد‌الله بن الزبیر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بیماری‌های امت‌های پیشین در شما نفوذ کرده است؛ دشمنی و حسادت؛ دشمنی تراشنده است اما نه تراشنده‌ی مو، بلکه دین را می‌تراشد [نابود می‌کند]. و سوگند به کسی که جانم در دست اوست وارد بهشت نمی‌شوید تا اینکه ایمان آورید و ایمان نمی‌آورید تا اینکه همدیگر را دوست داشته باشید؛ آیا شما را بر اسباب پایداری محبت آگاه نسازم؟ سلام را در بین خود رواج دهید».

3911-1619-(1) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ شَیْبَةَ الْحَجَبِیِّ، عَنْ عَمِّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ثَلَاثٌ یُصَفِّینَ لَکَ وُدَّ أَخِیکَ: تُسَلِّمُ عَلَیْهِ إِذَا لَقِیتَهُ، وَتُوَسِّعُ لَهُ فِی الْمَجَالِسِ، وَتَدْعُوهُ بِأَحَبِّ أَسْمَائِهِ إِلَیْهِ».

رواه الطبرانی فی «الأوسط».

و از شیبه الحججی از عمویش روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سه خصلت است که محبت تو نسبت به برادرت را پاکیزه و بی غش میگرداند: زمانی که او را ملاقات کردی بر او سلام کن، در مجالس برای او جا باز کن و او را با محبوبترین اسمایش نزد وی صدا بزن». 

3912-2696-(4) (حسن) وَعَنِ الْبَرَاءِ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ:  «أَفْشُوا السَّلَامَ تَسْلَمُوا».

رواه ابن حبان فی «صحیحه»[2].

از براء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سلام کنید تا سالم بمانید».

3913-2697-(5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی یُوسف عَبْدِاللَّهِ بْنِ سَلَامٍ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! أَفْشُوا السَّلَامَ، وَأَطْعِمُوا الطَّعَامَ، وَصَلُّوا بِاللَّیْلِ وَالنَّاسُ نِیَامٌ؛ تَدْخُلُونَ الجَنَّةَ بِسَلَامٍ».

رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن صحیح».

از ابو یوسف عبدالله بن سلام س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «ای مردم سلام را [در بین خود] رواج دهید و به دیگران غذا بدهید و شب درحالی‌که مردم خوابند نماز بخوانید؛ به سلامت وارد بهشت می‌شوید».

3914-2698-(6) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اعْبُدُوا الرَّحْمَنَ، وَأَفْشُوا السَّلَامَ، وَأَطْعِمُوا الطَّعَامَ، تَدْخُلُوا الْجِنَانَ».

رواه الترمذی وصحَّحه، وابن حبان فی «صحیحه»، واللفظ له. (قال الحافظ): «وتقدم غیر ما حدیث من هذا النوع فی [8-الصدقات/17] «إطعام الطعام» وغیره».

از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند رحمن را عبادت کرده و سلام را [در بین یکدیگر] رواج داده و به دیگران غذا دهید [و درنتیجه] وارد بهشت شوید».

3915-2699-(7) (صحیح) وَعَن أَبِی شُرَیح س أَنَّهُ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَخْبِرْنِی بِشَیْءٍ یُوجِبُ لِیَ الْجَنَّةَ؟ قَالَ: «طِیبُ الْکَلَامِ، وَبَذْلُ السَّلَامِ، وَإِطْعَامُ الطَّعَامِ».

رواه الطبرانی، وابن حبان فی «صحیحه» فی حدیث، والحاکم وصحَّحه، وتقدم [قبل ثمانیة[3] أحادیث][4].

از ابو شریح س روایت است که گفت: ای رسول الله ج! مرا به انجام کاری خبر ده که بهشت را بر من واجب می‌کند؟ رسول الله ج فرمود: «نیک‌گفتاری و سلام کردن و غذا دادن».

(صحیح) وفی روایة جیدة للطبرانی قال: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! دُلَّنِی عَلَى عَمِلٍ یُدْخِلُنِی الْجَنَّةَ؟ قَالَ: «إِنَّ مِنْ مُوجِبَاتِ الْمَغْفِرَةِ بَذْلِ السَّلَامِ، وَحُسْنَ الْکَلَامِ».

و در روایت طبرانی آمده است: گفتم: ای رسول الله ج! مرا به عملی راهنما باش که وارد بهشتم می‌کند؟ رسول الله ج فرمودند: «از اعمالی که سبب بخشش گناهان می‌شود: سلام کردن و نیک سخن گفتن می‌باشد».

3917-2700-(8) (صحیح) وَعَن أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «حَقُّ المُسْلِمِ عَلَى المُسْلِمِ خَمْسٌ: رَدُّ السَّلاَمِ، وَعِیَادَةُ المَرِیضِ، وَاتِّبَاعُ الجَنَائِزِ، وَإِجَابَةُ الدَّعْوَةِ، وَتَشْمِیتُ العَاطِسِ».

رواه البخاری ومسلم وأبو داود.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «حق مسلمان بر مسلمان پنج چیز است: جواب سلام دادن، عیادت مریض، شرکت در تشییع جنازه، اجابت نمودن دعوت و جواب دادن عطسه کننده».

(صحیح) ولـمسلم: «حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ سِتٌّ». قِیلَ: وَمَا هُنَّ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «إِذَا لَقِیتَهُ فَسَلِّمْ عَلَیْهِ، وَإِذَا دَعَاکَ فَأَجِبْهُ، وَإِذَا اسْتَنْصَحَکَ فَانْصَحْ لَهُ، وَإِذَا عَطَسَ فَحَمِدَ اللهَ فَسَمِّتْهُ، وَإِذَا مَرِضَ فَعُدْهُ، وَإِذَا مَاتَ فَاتْبَعْهُ».

ورواه الترمذی والنسائی بنحو هذه[5].

و در روایت مسلم آمده است: «حق مسلمان بر مسلمان شش چیز است». گفته شد: ای رسول الله ج آنها چیست؟ فرمود: «اینکه اگر او را ملاقات نمودی بر او سلام کنی، اگر تو را دعوت کرد، دعوتش را بپذیری؛ و اگر از تو نصیحت خواست او را نصیحت کنی و اگر عطسه زد و حمد خداوند (الحمد لله) گفت، پس جوابش را بدهی (بگویی: یرحمک الله) و اگر بیمار شد، او را عیادت کنی و اگر وفات کرد در تشییع جنازه‌اش شرکت کنی».

3917-2701-(9) (حسن) وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أفْشوا السَّلَامَ کَیْ تَعلُوا».

رواه الطبرانی بإسناد حسن [6].

از ابو درداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سلام گفتن به یکیدیگر را رواج دهید تا مقام شما بالا برود».

3918-2702-(10) (حسن) وَعَنِ الْأَغَرِّ - أَغَرِّ مُزَیْنَةَ - س قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللهِ ج أَمَرَ لِی بِجَرِیبٍ مِنْ تَمْرٍ، عِنْدَ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ، فَمَطَلَنِی بِهِ، فَکَلَّمْتُ رَسُولَ اللهِ ج، فَقَالَ: «أغْدُ یَا أَبَا بَکْرٍ، فَخُذْ لَهُ تَمْرَهُ». فَوَعَدَنِی أَبُو بَکْرٍ الْمَسْجِدَ إِذَا صَلَّیْنَا الصُّبْحَ، فَوَجَدْتُهُ حَیْثُ وَعَدَنِی، فَانْطَلَقْنَا، فَکُلَّمَا رَأَى أَبو بَکْرٍ رَجُلاً مِنْ بَعِیدٍ سَلَّمَ عَلَیْهِ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ س: أَمَا تَرَى مَا یُصِیبُ الْقَوْمُ عَلَیْکَ مِنَ الْفَضْلِ؟ لَا یَسْبِقْکَ إِلَى السَّلَامِ أَحَدٌ، فَکُنَّا إِذَا طَلَعَ الرَّجُلُ بَادَرْنَاهُ بِالسَّلَامِ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَیْنَا.

رواه الطبرانی فی «الکبیر» و«الأوسط»، وأحد إسنادی «الکبیر» رواته محتج بهم فی «الصحیح».

از اغر - اغر مزینة - س روایت است که رسول الله ج به من دستور داد تا کیسه‌ی خرمایی که نزد مردی انصاری بود بیاورم، اما او در دادن آن تأخیر می‌نمود؛ در این مورد با رسول الله ج صحبت کردم، فرمود: «ای ابوبکر! فردا برو و خرمایش را بگیر». ابوبکر بعد از نماز صبح در مسجد با من وعده گذاشت، او را همان وقتی که وعده داده بود ملاقات کردم، پس راه افتادیم و ابوبکر هر فردی را که از دور می‌دید، بر او سلام می‌کرد؛ ابوبکر س گفت: آیا نمی‌بینی چطور مردم بر تو برتری می‌یابند؟ هیچکس بر سلام کردن از تو سبقت نگیرد. پس هرگاه مردی از دور مشاهده می‌کردیم، بر او سلام می‌کردیم قبل از اینکه بر ما سلام کند.

3919-2703-(11) (صحیح) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِاللَّهِ مَنْ بَدَأَهُمْ بِالسَّلَامِ».

رواه أبو داود، والترمذی وحسنه. ولفظه: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ! الرَّجُلَانِ یَلْتَقِیَانِ أَیُّهُمَا یَبْدَأُ بِالسَّلَامِ؟ قَالَ: «أَوْلَاهُمَا بِاللَّهِ تَعَالَی».

از ابو امامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «نزدیک‌ترین مردم به خداوند کسی است که ابتدا سلام کند».

و در روایت ترمذی آمده است: گفته شد: ای رسول الله ج! کدامیک از دو نفری که با یکدیگر ملاقات می‌کنند، ابتدا سلام دهد؟ فرمود: «نزدیک‌ترین‌شان به الله متعال».

3920-2704-(12) (صحیح) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یُسَلِّمِ الرَّاکِبُ عَلَى الْمَاشِی، وَالْمَاشِی عَلَى الْقَاعِدِ، وَالْمَاشِیَانِ أَیُّهُمَا بَدَأَ فَهُوَ أَفْضَلُ».

رواه البزار، وابن حبان فی «صحیحه»[7].

از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سواره بر پیاده و پیاده بر نشسته سلام کند و هر کدام از پیاده‌ها که شروع کرد پس او برتر است».

3921-2705-(13) (حسن صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللهِ -یعنی ابن مسعود - س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «السَّلَامُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللهِ تَعَالَی؛ وَضَعَهُ فِی الْأَرْضِ، فَأَفْشُوهُ بَینَکُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ الْمُسْلِمَ إِذَا مَرَّ بِقَوْمٍ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ فَرَدُّوا عَلَیْهِ؛ کَانَ لَهُ عَلَیْهِمْ فَضْلُ دَرَجَةٍ بِتَذْکِیرِهِ إِیَّاهُمُ السَّلَامَ، فَإِنْ لَمْ یَرُدُّوا عَلَیْهِ رَدَّ عَلَیْهِ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُمْ».

رواه البزار والطبرانی، وأحد إسنادی البزار جید قوی.

از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سلام اسمی از اسماء خداوند است. آن را در زمین قرار داده است، پس آن را بین خودتان رواج دهید. هر مرد مسلمانی که از کنار جمعی عبور کرده و بر آنان سلام کند و آنان پاسخش را بدهند، به سبب یادآوری سلام در میان آنها، برای او نسبت به آنها یک درجه‌ بیشتر منظور می‌شود و اگر پاسخ سلامش را ندادند کسانی که از آنها بهتر و نیکوتر هستند (ملائکه)، جواب سلامش را می‌دهند».

3922-2706-(14) (حسن صحیح) وَعَن أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: «کُنَّا إِذَا کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فَتُفَرِّقُ بَیْنَنَا شَجَرَةٌ، فَإِذَا الْتَقَیْنَا یُسَلِّمُ بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ».

رواه الطبرانی بإسناد حسن.

از انس بن مالک س روایت است: هرگاه همراه رسول الله ج بودیم و درختی ما را از هم جدا می‌کرد. همین که با هم روبرو می‌شدیم، به یکدیگر سلام می‌کردیم.

3923-2707-(15) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا انْتَهَى أَحَدُکُمْ إِلَى الْمَجْلِسِ فَلْیُسَلِّمْ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَقُومَ، فَلْیُسَلِّمْ، فَلَیْسَتِ الْأُولَى بِأَحَقَّ مِنَ الْآخِرَةِ».

رواه أبو داود، والترمذی وحسنه، والنسائی.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما به مجلسی وارد شد باید سلام کند و چون خواست بلند شود باید سلام کند؛ زیرا سلامِ نخست، بهتر و شایسته‌تر از سلامِ پایانی نیست».

0-1620-(2) (؟)[8] وزاد رزین: «وَمَن سَلَّمَ عَلَى قَومٍ حِینَ یَقُومُ عَنهُم، کَانَ شَرِیکَهُم فِیمَا خَاضُوا مِنَ الخَیرِ بَعدَهُ»[9].

و در روایت رزین آمده است: «و هرکس به هنگام ترک قومی به آنان سلام کند، در آنچه از خیر و خوبی که پس از او بدان بپردازند، شریک آنان خواهد بود».

3924-2708-(16) (صحیح لغیره) وروى أحمد من طریق ابن لهیعة عن زبَّان بن فائد عن سهل بن معاذ عن أبیه عن رسول الله ج؛ أنَّه قال: «حَقٌّ عَلَى مَنْ قَامَ عَلَى مَجْلِسٍ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ، وَحَقٌّ عَلَى مَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسٍ أَنْ یُسَلِّمَ». فَقَامَ رَجُلٌ وَرَسُولُ اللَّهِ ج یَتَکَلَّمُ فَلَمْ یُسَلِّمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا أَسْرَعَ مَا نَسِیَ».

سهل بن معاذ از پدرش از رسول الله ج روایت می‌کند که فرمودند: «کسی که نزد گروهی می‌رود، باید بر آنها سلام کند و کسی که مجلسی را ترک می‌کند بر او لازم است که سلام کند». پس مردی درحالی‌که رسول الله ج سخن می‌گفت بلند شده و سلام نکرد؛ رسول الله ج فرمود: «چه سریع فراموش کرد».

3925-2709-(17) (صحیح موقوف) وَعَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ قُرَّةَ عَنْ أَبِیهِ س قَالَ: یَا بُنَیَّ! إِذَا کُنْتَ فِی مَجْلِسٍ تَرْجُو خَیْرَهُ فَعَجِلَتْ بِکَ حَاجَةٌ؛ فَقُلْ: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ؛ فَإِنَّکَ شَرِیکُهُمْ فِیمَا یُصِیبُونَ فِی ذَلِکَ الْمَجْلِسِ.

رواه الطبرانی موقوفا هکذا ومرفوعا، والموقوف أصح.

معاویة بن قره از پدرش س روایت می‌کند که گفت: ای فرزندم! اگر در جمعی بودی و امید به خیر آن داشتی، اما حاجت و مشکلی برای تو پیش آمد؛ السلام علیکم بگو؛ در این‌صورت تو نیز در اجر و پاداشی که در این مجلس به آنها می‌رسد، شریک خواهی بود.

3926-2710-(18) (صحیح) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ). فَرَدَّ عَلَیْهِ، ثُمَّ جَلَسَ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «عَشْرٌ». ثُمَّ جَاءَ آخَرُ فَقَالَ: (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ). فَرَدَّ، فَجَلَسَ. فَقَالَ: «عِشْرُونَ». ثُمَّ جَاءَ آخَرُ فَقَالَ: (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ). فَرَدَّ، فَجَلَسَ. فَقَالَ: «ثَلَاثُونَ».

رواه أبو داود، والترمذی وحسنه، والنسائی، والبیهقی وحسنه أیضا.

از عمران بن حصین س روایت است که مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: (السلام علیکم)، رسول الله ج جواب او را داد؛ سپس نشست و رسول الله ج فرمود: «ده ثواب». سپس مرد دیگری آمد و گفت: (السلام علیکم ورحمة الله)، رسول الله ج جواب او را داد، آن مرد نشست و رسول الله ج فرمود: «بیست ثواب». سپس مرد دیگری آمد و گفت: (السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته)، رسول الله ج جواب او را داد؛ آن مرد نشست و رسول الله ج فرمود: «سی ثواب».

0-1621-(3) (ضعیف) ورواه أبو داود أیضاً من طریق أبی مرحوم- واسمه عبدالرحیم بن میمون- عن سهل بن معاذ عن أبیه مرفوعا بنحوه، وزاد: ثُمَّ أَتَى آخَرُ فَقَالَ: (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ)، [فَقَالَ:] «أَرْبَعُونَ، هَکَذَا تَکُونُ الْفَضَائِلُ»[10].

و در روایت ابوداود آمده است: سپس مرد دیگری آمد و گفت: (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ)؛ پس رسول الله ج فرمود: «چهل ثواب؛ و چنین‌اند فضایل».

3927-2711-(19) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عَنْ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ قَالَ: (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ) کُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ، وَمَنْ قَالَ: (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ) کُتِبَتْ لَهُ عِشْرُونَ حَسَنَةً، وَمَنْ قَالَ: (السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ) کُتِبَتْ لَهُ ثَلَاثُونَ حَسَنَةً».

رواه الطبرانی.

از سهل بن حُنَیف س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بگوید: (السلام علیکم) برای او ده حسنه نوشته می‌شود. و کسی که بگوید: (السلام علیکم ورحمة الله) برای او بیست حسنه نوشته می‌شود. و کسی که بگوید: (السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته) برای او سی حسنه نوشته می‌شود».

3928-2712-(20) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س: أَنَّ رَجُلًا مَرَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج وَهُوَ فِی مَجْلِسٍ فقَالَ: (سَلَامٌ عَلَیْکُمْ). فقَالَ: «عَشْرُ حَسَنَاتٍ». ثُمَّ مَرَّ آخَرُ فقَالَ: (سَلَامٌ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ). فقَالَ: «عِشْرُونَ حَسَنَةً». ثُمَّ مَرَّ آخَرُ فقَالَ: (سَلَامٌ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ)، فقَالَ: «ثَلَاثُونَ حَسَنَةً». فَقَامَ رَجُلٌ مِنَ الْمَجْلِسِ وَلَمْ یُسَلِّمْ؛ فقَالَ النَّبِیُّ ج: «مَا أَوْشَکَ مَا نَسِیَ صَاحِبُکُمْ. إِذَا جَاءَ أَحَدُکُمْ إِلَى الْمَجْلِسِ فَلْیُسَلِّمْ، فَإِنْ بَدَا لَهُ أَنْ یَجْلِسَ فَلْیَجْلِسْ، وَإِنْ قَامَ فَلْیُسَلِّمْ، فَلَیْسَتِ الْأُولَى بِأَحَقَّ مِنَ الْآخِرَةِ».

رواه ابن حبان فی صحیحه.

(ما أوشَکَ) یعنی: «ما أسرع» چه زود. چه سریع.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج در جمعی نشسته بود که مردی از کنار ایشان گذشت و بر او سلام نموده و گفت: (سلام علیکم). رسول الله ج فرمود: «ده نیکی». سپس مرد دیگری عبور کرده و گفت: (سلام علیکم ورحمة الله)، رسول الله ج فرمود: «بیست نیکی». سپس مرد دیگری عبور کرده و گفت: (سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته)، رسول الله ج فرمود: «سی نیکی».

مردی از مجلس بلند شد و سلام نکرد؛ رسول الله ج فرمود: «دوست شما چه سریع فراموش کرد. هرگاه یکی از شما وارد مجلسی شد پس سلام کند و اگر لازم بود بنشیند باید بنشیند و اگر بلند شد سلام کند و سلام نخست نسبت به سلام آخر بهتر و شایسته‌تر نیست».

3929-2713-(21) (صحیح) وَعَن ابْنِ عَمْرٍو س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَرْبَعُونَ خَصْلَةً، أَعْلَاهُنَّ مَنِیحَةُ الْعَنْزِ، مَا مَا مِنْ عَامِلٍ یَعْمَلُ بِخَصْلَةٍ مِنْهَا رَجَاءَ ثَوَابِهَا، أَو تَصْدِیقَ مَوْعُودِهَا؛ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ بِهَا الجَنَّةَ». قَالَ حَسَّانُ: فَعَدَدْنَا مَا دُونَ مَنِیحَةِ العَنْزِ مِنْ رَدِّ السَّلاَمِ، وَتَشْمِیتِ العَاطِسِ، وَإِمَاطَةِ الأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ، وَنَحْوِهِ، فَمَا اسْتَطَعْنَا أَنْ تَبْلُغَ خَمْسَ عَشْرَةَ.

رواه البخاری وغیره.

(العنز): بز ماده.

از ابن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چهل خصلت وجود دارد که بهترین آنها بخشیدن بز شیرده است؛ هرکس به امید ثواب و با ایمان به وعده‌ی پاداشی که داده شده، یک خصلت از آنها را انجام دهد، خداوند به خاطر آن او را وارد بهشت می‌کند».

حسان می‌گوید: به غیر از بخشیدن بز شیرده، جواب سلام و جواب عطسه دادن و دور نمودن خار و خاشاک از راه و مانند آن را بر شمردیم و نتوانستیم که بیش از پانزده خصلت را بشماریم.

3930-2714-(22) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ فِی الدُّعَاءِ، وَأَبْخَلُ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ».

رواه الطبرانی فی «الأوسط»، وقال: «لا یروى عن النبی ج إلا بهذا الإسناد». (قال الحافظ): «وهو إسناد جید قوی».

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ناتوان‌ترین مردم کسی است که در دعا کردن ناتوان است و بخیل‌ترین مردم کسی است که در سلام کردن بخل می‌ورزد».

3931-2715-(23) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَسْرَقَ النَّاسِ مَنْ یَسرِقُ صَلَاتَهُ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَکَیْفَ یَسْرِقُ صَلَاتَهُ؟ قَالَ: «لَا یُتِمُّ رُکُوعَهَا وَلَا سُجُودَهَا، وَأَبْخَلُ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ».

رواه الطبرانی بإسناد جید. [مضی بروایة معاجمیه الثلاثة 6- الصلاة/34].

از عبدالله بن مغفل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دزدترین مردم کسی است که از نمازش دزدی می‌کند». گفته شد: ای رسول الله ج چگونه از نمازش سرقت می‌کند؟ فرمود: «رکوع و سجود آن را کامل نمی‌کند؛ و بخیل‌ترین مردم کسی است که در سلام کردن بخل بورزد».

3932-2716-(24) (حسن) وَعَنْ جَابِرٍ س: أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ ج فَقَالَ: إِنَّ لِفُلَانٍ فِی حَائِطِی عِذْقًا، وَإِنَّهُ قَدْ آذَانِی، وَشَقَّ عَلَیَّ مَکَانُ عَذْقِهِ، فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ رَسُولُ الله ج فَقَالَ: «بِعْنِی عِذْقَکَ الَّذِی فِی حَائِطِ فُلَانٍ». قَالَ: لَا. قَالَ: «فَهَبْهُ لِی». قَالَ: لَا. قَالَ: «فَبِعْنِیهِ بِعِذْقٍ فِی الْجَنَّةِ». قَالَ: لَا. فَقَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا رَأَیْتُ الَّذِی هُوَ أَبْخَلَ مِنْکَ إِلَّا الَّذِی یَبْخَلُ بِالسَّلَامِ».

رواه أحمد والبزار، وإسناد أحمد لا بأس به[11].(قال الحافظ): «وتقدم فی [14- الذکر/14] «ما یقول إذا دخل بیته» أحادیث من السلام، فأغنى عن إعادتها هنا».

از جابر س روایت است که مردی نزد رسول الله ج آمده و گفت: فلانی در باغ من درخت خرمایی دارد و مرا اذیت می‌کند و در محدوده‌ی درخت خرمایش مرا به زحمت می‌اندازد؛ رسول الله ج فردی به سوی او فرستاد و فرمود: «درخت خرمایی که در باغ فلانی داری به من بفروش». گفت: نه. فرمود: «آن را به من ببخش». گفت: نه. رسول الله ج فرمود: «آن را در مقابل درخت خرمایی در بهشت به من بفروش». گفت: نه. پس رسول الله ج فرمود: «کسی بخیل‌تر از تو ندیدم مگر آنکه در سلام کردن بخل می‌ورزد».

3933-2717-(25) (صحیح) وَعَن مُعَاوِیَة س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج:: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَتَمَثَّلَ[12]  لَهُ الرِّجَالُ قِیَامًا؛ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».

رواه أبو داود بإسناد صحیح، والترمذی وقال: «حدیث حسن».

از معاویه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس دوست دارد مردان برای او بایستند، باید جایگاه خود را در دوزخ آماده ببیند»[13].

3934-1622-(4) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ البَاهِلِی س قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج مُتَوَکِّئًا عَلَى عَصًی، فَقُمْنَا إِلَیْهِ، فَقَالَ: «لَا تَقُومُوا کَمَا تَقُومُ الْأَعَاجِمُ، یُعَظِّمُ بَعْضُهَا بَعْضًا».

و از ابوامامه باهلی س روایت است که می‌گوید: رسول الله ج با تکیه بر عصا به سوی ما خارج شد، پس به سوی او برخاستیم. فرمود: «برنخیزید چنانکه غیر عرب‌ها برمی‌خیزند و به این ترتیب یکدیگر را تعظیم نموده و بزرگ می‌شمارند».

رواه أبو داود وابن ماجه، وإسناده حسن، فیه أبو غالب- واسمه حَزَوَّر[14]، ویقالُ: نافع. ویقال: سعید بن الحزوَّر- فیه کلام طویل ذکرته فی «مختصر السنن» وغیره، والغالب علیه التوثیق، وقد صحح له الترمذی وغیره. والله أعلم.

6 ـ (الترغیب فی المصافحة، والترهیب من الإشارة فی السلام، وما جاء فی السلام على الکفار)



([1]) کذا وقع عند البزار (رقم - 2002 - کشف الأستار)، ورواه الترمذی وغیره لکن قالوا: (عن الزبیر بن العوام)، وأشار إلى هذه الروایة البزار، وذکر الترمذی الخلاف فی ذلک، ومداره على مولى للزبیر لا یعرف، لکن للحدیث شاهد من حدیث أبی هریرة عند البخاری فی "الأدب المفرد" (رقم 260).

([2]) قلت: فاته البخاری فی "الأدب المفرد" (رقم 787).

([3]) أصبح بعد الدمج: قبل تسعة أحادیث. انظره برقم (3905-2690). [ش].

([4]) سبق هناک بیان أن الحدیث صحیح رداً على الجهلة الذین نسبوا إلى الذهبی أنَّه رد على الحاکم تصحیحه وأعله! ومن تمام جهلهم أنهم هناک حسنوه بشواهده!! أما هنا فقالوا: "حسن"!!

([5]) قلت: لعله سقط من الناسخ أو الطابع عزوه لمسلم، فقد عزاه إلیه فیما یأتی (25- الجنائز/ 13).

([6]) وکذا قال الحافظ فی "التلخیص" (4/ 64)، ونحوه قول الهیثمی (8/ 30): "وإسناده جید". وعنده کالأصل: (تعلوا). وعند الحافظ: (تسلموا)، فإن صح هذا فهو کحدیث البراء المتقدم فی الباب برقم (4)، فإنی لم أقف علیه فی "المعجم الکبیر" لأن المجلد الذی فیه أحادیث أبی الدرداء لم یطبع بعد.

([7]) فیه عنده عنعنة أبی الزبیر، لکنه قد صرّح بالتحدیث عند "البزار" (2006)، وکذا عند البخاری فی "الأدب المفرد" (983 و994)، لکن وقع عنده موقوفاً.

([8]) کذا فی أصول الشیخ، وهذه القطعة فی «الضعیف». [ش].

([9]) قلت: وصح موقوفاً على قرة والد معاویة، وهو فی "الصحیح" فی هذا الباب برقم (17).

([10]) قلت: وعبدالرحیم هذا فیه لین کما قال الذهبی فی "المغنی"، وکذا قال الحافظ فی "الفتح" (11/ 6) بعد ما عزاه لأبی داود: "سنده ضعیف".

قلت: فالزیادة منکرة لمخالفتها لحدیث عمران المشار إلیه، وقال الحافظ: "سنده قوی". وأما الجهلة الثلاثة فخلطوا الصحیح بالضعیف کعادتهم فی مثل هذا، فقد صدروا تخریج عمران بقولهم: "حسن، رواه. . ."، ولم یتکلموا على حدیث عبدالرحیم!

([11]) قلت: ووجهه أن فیه زهیر بن محمد التمیمی الخراسانی؛ وقد ضُعِّف فی روایة الشامیین عنه، وهذا لیس منها، فإنه من روایة أبی عامر العقدی عنه، واسمه عبدالملک بن عمرو القیسی، وهو بصری، وهو مخرج فی "الصحیحة" (3383)، وجهل ذلک المعلقون الثلاثة، وزعموا أنه "حسن بشواهده"، وکذبوا، ولکنها (سنشنة..).

([12]) کذا الأصل، وکأنه مرکب من روایة أبی داود والترمذی، فإن لفظ هذا: "من سره أن یتمثل. . ."، ولفظ أبی داود: "من أحب أن یمْثُل. . ."، أفاده الناجی وقال: "و (یمثل) بفتح الیاء وإسکان المیم وضم المثلثة؛ أی: ینتصبوا. یقال: مثل یمثل مثولاً فهو ماثل إذا انتصب قائماً، بوزن قعد یقعد قعوداً فهو قاعد". وهذا الحدیث وأکثر أحادیث الباب أخرجها البخاری فی "الأدب المفرد".

([13]) علما برخاستن را بر سه نوع دانستهاند:

برخاستن به سوی شخص. (برخاستن برای شخصی و حرکت کردن یا رفتن به سوی او. )برخاستن برای شخص (بدون حرکت کردن یا رفتن به سوی او).

ایستادن بالای سرِ شخصی که نشسته است.

اما گزینهی نخست؛ پیامبر ج سعد بن معاذ س را برای داوری و قضاوت دربارهی بنیقریظه به میان آنها فرستاده بود. وقتی سعد س بازگشت، پیامبر ج فرمود: «قُومُوا إِلَى سَیِّدِکُمْ»: «برخیزید و به سوی سرورتان بروید». [صحیح بخاری، ش: (3043، 4121، 6262) و مسلم، ش: 1768]. یکی دیگر از دلایل جواز برخاستن به سوی افراد، این است که وقتی کعب بن مالک س وارد مسجد شد، طلحه بن عبیدالله س برخاست و به سویش رفت. پیامبر ج آنجا حضور داشت و اگر اشکالی در این کار بود، طلحه س را از برخاستن به سوی کعب س منع میکرد. همچنین زمانی که نمایندگان «ثقیف» پس از پایان جنگ، در «جعرانه» نزد رسول الله ج آمدند، رسول الله ج برایشان برخاست و حتی چند قدمی به استقبالشان رفت.

نوع دوم، برخاستن برای شخص بود؛ این هم اشکالی ندارد؛ به ویژه زمانی که در میان مردم رایج شده است و اگر برای کسی بلند نشوند، بیاحترامی به او به شمار میرود. گرچه بهتر است که مطابق سنت، برای کسی بلند نشویم.

و اما ایستادن بالای سرِ شخصی که نشسته است؛ این کار، ممنوع و ناجایز میباشد؛ از رسول الله ج روایت شده که: «لَا تَقُومُوا کَمَا تَقُومُ الْأَعَاجِمُ، یُعَظِّمُ بَعْضُهَا بَعْضًا»: «شما همانند غیرعربها که برای تعظیم یکدیگر برمیخیزند، بلند نشوید». حتی باید بدانیم که وقتی امام یا پیش نماز نمیتواند ایستاده نماز بخواند و مینشیند، نمازگزارانی که به او اقتدا کردهاند، نشسته نماز میخوانند؛ اگرچه توان قیام یا ایستادن را دارند تا مشابهتی به پارسیان قدیم نباشد که برای تعظیم شاهان خود، بالای سرشان میایستادند. بنابراین ایستادن بالای سرِ افراد، ممنوع است؛ مگر در شرایطی که ضرورت ایجاب کند. مثلِ وقتی که انسان از ناحیهی یک نفر نگران است که شاید به او حملهور شود؛ در اینصورت، اشکالی ندارد که بالای سرش بایستد. یا مانندِ ایستادن بالای سرِ یک نفر در برابر چشم دشمن تا از یک سو دوست و هم کیش خود را گرامی بدارد و از سوی دیگر، دشمن را تحقیر کند. چنانکه مغیره بن شعبه س در جریان صلح حدیبیه، بالای سرِ پیامبر ج که نشسته بودند، ایستاد و شمشیری در دست داشت تا رسول الله ج را در برابر چشمان نمایندگان قریش که برای مذاکرهی صلح میآمدند، گرامی بدارد و برعکس، آنها را تحقیر کند. [به نقل از ترجمهی «شرح ریاض الصالحین- باب 4- صدق و راستی» نوشتهی علامه ابن عثیمین به ترجمهی محمد ابراهیم کیانی] مصحح

([14]) لیس لأبی غالب ذکر فی سند ابن ماجه، ولفظه یختلف عن اللفظ الذی فی الکتاب، وهو لأبی داود، وعلة الحدیث ممن دونه، وفیه اضطراب وجهالة، کما قال الحافظ فی "الفتح" (11/ 49-50) وبینته فی "الضعیفة" (346)، وزعم الجهلة أنه حسن بشواهده!