معرفی سوره: سورهی «معارج» یا «سأل سائل» مکی است و بعد از سورهی «حاقة» نازدل شده است و 44 آیه دارد.
مناسبت آن با سورهی قبل: بحث قیامت، احوال کافران در آن زمان به همراه صفات نمازگزاران ﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ﴾ موضوعات مشترک این دو سوره را تشکیل میدهند تا جایی که این سوره را تتمّه و کامل کنندهی موضوعات سورهی حاقه دانستهاند.
محور سوره: 1- انکار قیامت و استهزا از دعوت پیامبر 2- اوصاف نماز گزاران
سوره دارای سه مبحث است:
سبب نزول: کفار مکه پیوسته بعثت را تکذیب و پیامبر را مسخره میکردند؛ آنچه را که از عذاب به آنها وعده داده میشود غیر واقع و بلکه عجیب و دروغ میپنداشتند تا این که یکی از آنها به نام نضر بن حارث احمقانه درخواست عذاب کرد: ﴿ٱللَّهُمَّ إِن کَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِکَ فَأَمۡطِرۡ عَلَیۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٖ﴾ [الأنفال: 32] «خدایا! اگر این سخنان حقیقتی از نزد توست پس بر ما باران سنگ بباران یا عذابی دردناک بر مانازل کن» لذا خداوند این آیات را نازل کرد: ﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ﴾ و آن شخص نیز در غزوهی بدر به هلاکت رسید.
مبحث اول: در خواستی عجولانه و نابخردانه
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١ لِّلۡکَٰفِرِینَ لَیۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ٢ مِّنَ ٱللَّهِ ذِی ٱلۡمَعَارِجِ٣ تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَیۡهِ فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِینَ أَلۡفَ سَنَةٖ٤ فَٱصۡبِرۡ صَبۡرٗا جَمِیلًا٥ إِنَّهُمۡ یَرَوۡنَهُۥ بَعِیدٗا٦ وَنَرَىٰهُ قَرِیبٗا٧ یَوۡمَ تَکُونُ ٱلسَّمَآءُ کَٱلۡمُهۡلِ٨ وَتَکُونُ ٱلۡجِبَالُ کَٱلۡعِهۡنِ٩ وَلَا یَسَۡٔلُ حَمِیمٌ حَمِیمٗا١٠ یُبَصَّرُونَهُمۡۚ یَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ لَوۡ یَفۡتَدِی مِنۡ عَذَابِ یَوۡمِئِذِۢ بِبَنِیهِ١١ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَأَخِیهِ١٢ وَفَصِیلَتِهِ ٱلَّتِی تُٔۡوِیهِ١٣ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ یُنجِیهِ١٤ کَلَّآۖ إِنَّهَا لَظَىٰ١٥ نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ١٦ تَدۡعُواْ مَنۡ أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ١٧ وَجَمَعَ فَأَوۡعَىٰٓ١٨﴾
ترجمه:
به نام خداوند بخاشیندهی مهربان
«خواهندهای عذاب واقعشوندهای را طلبید (1) برای کافران، آن (عذاب) هیچ بازدارندهای ندارد (2) از جانب خدایی که دارای درجات والایی است (3) فرشتگان و روح در روزی که طول آن پنجاه هزار سال است بهسوی او بالا میروند (4) پس صبر کن صبری زیبا (5) همانا ایشان آن (عذاب) را دور میبینند (6) و ما آن را نزدیک میبینیم (7) روزی که آسمان چون فلز گداخته شود (8) و کوهها چون پشم رنگین گردند (9) و هیچ دوست صمیمی از (حال) دوست صمیمی نپرسد (10) (حال آنکه) به همدیگر نشان داده شوند، گناهکار آرزو میکند کاش عوض دهد برای رهایی از عذاب آن روز پسرانش را (11) و همسر و برادرش را (12) و طایفهاش که او را پناه میدهد (13) و هر کس که در زمین است همگی را، تا (شاید) او را برهاند (14) هرگز (این آرزوی محالی است) همانا آن (آتش) شعلهور است (15) پوست را به تندی از سر برکَند (16) فرا میخواند کسی را که پشت کرد و روی گرداند (17) و جمع کرد سپس ذخیره نمود (18)».
توضیحات:
﴿سَآئِلُۢ﴾: پرسنده، خواستار، درخواست کننده. ﴿وَاقِع﴾: واقعشونده که وقوع آن قطعی است، صفت اول عذاب. ﴿لِّلۡکَٰفِرِینَ﴾: برای کافران، یعنی عذابی که قطعاً بر کافران فرود خواهد آمد. ﴿دَافِعٞ﴾: دفعکننده، جلوگیرنده، صفت دوم عذاب، یعنی کسی مانع رسیدن عذاب به کافران نیست. ﴿مِّنَ ٱللَّهِ﴾: عذابی که از جانب خداست. ﴿ذِی ٱلۡمَعَارِجِ﴾ ج مِعرَج: (محل عروج)، اصل در معراج بالا رفتن و صعود است و در اینجا منظور درجات عالی و مراتب والاست که برای ملائکه قرار داده شده است؛ به معنای آسمان هم ذکر شده است، یعنی مالک آسمانها (صفت برای الله). ﴿ٱلرُّوحُ﴾: جبرئیل ﴿تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَٱلرُّوحُ فِیهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمۡرٖ ٤﴾ [القدر: 4]. ﴿إِلَیۡهِ﴾: بهسوی او؛ یعنی ملائکه و روح بهسوی الله یا عرش او یا مکان مأموریت هر کدام از خودشان بالا میروند. ﴿خَمۡسِینَ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾: این عروج، در روزی به بلندای پنجاه هزار سال دنیوی به طول میانجامد، منظور طول مدت قیامت تا تعیین تکلیف نهایی مردم است.
نکته: دربارهی آیهی ﴿... فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِینَ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾ چند قول وجود دارد:
الف) بین عرش خداوند تا أسفل السافلین مسافتی به طول پنجاه هزار سال است.
ب) فاصلهی زمانی بین دنیا و آخرت.
ج) مدت زمان محاسبهی أخروی است که برای کافران پنجاه هزار سال به طول میانجامد و برای مؤمنین بسیار اندک و زودگذر است. (تفسیر إبن کثیر، سورهی معارج).
﴿صَبۡرٗا جَمِیلًا﴾: صبری جمیل که هیچ جزع و فزع و بیتابی در آن نباشد. ﴿مُهۡلِ﴾: فلز گداخته شامل مس، سرب، نقره و...، منظور از بین رفتن پیوستگی، استواری و انسجام آسمان است. ﴿ٱلۡعِهۡنِ﴾: پشم رنگی حلاجی شده، منظور حالات کوهها در هنگام برپایی قیامت است که ابتدا تبدیل به شن روان، سپس شبیه به پشم زده شده، و نهایتاً همچون ذرات معلق در هوا میگردد. ﴿حَمِیمٌ﴾: دوست و خویشاوند صمیمی. ﴿یُبَصَّرُونَهُمۡ﴾: به همدیگر نشان داده شده و شناسانده میشوند؛ یعنی یک شخص، پدر، برادر، دوست و خویشان خویش را میبیند اما هیچ سخنی با آنها نمیگوید. ﴿یَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ﴾: گناهکار دوست دارد و آرزو میکند. ﴿لَوۡ﴾: اگر، کاش. ﴿یَفۡتَدِی﴾: فدیه دهد، عوض دهد، جریمه بپردازد، اصل لغت فدیه به معنای پرداخت یک چیز در مقابل چیز دیگر است و در این جا فدا کردن پدر، برادر و خویشان در مقابل رهایی از عذاب قیامت است. ﴿صَٰحِبَتِهِ﴾: همسر، زیرا همراه و همنشین شوهر است. ﴿فَصِیلَتِهِ﴾: جدا شده، و به طایفهی هر شخص فصیله گویند، زیرا جدا شده از پیکرهی آن است و حکم مَفْصلی از مفاصل آن را دارد. ﴿تُٔۡوِیهِ﴾ (أَوَی): او را پناه میدهد و در زیر پوشش خود میگیرد ﴿لَظَىٰ﴾: آتش جهنم که شعلهور است و زبانه میکشد. ﴿نَزَّاعَةٗ﴾: بسیار جدا کننده. ﴿شَّوَىٰ﴾ ج شواة: پوست سر، گوشت ساق پا. ﴿أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ﴾: پشت کرد به حقیقت و روی گرداند از طاعت، یعنی در نیت به تکذیب پرداخت و در عمل نیز فرمانبرداری و عبادت را ترک نمود. ﴿جَمَعَ﴾: جمع نمود مال را. ﴿فَأَوۡعَىٰٓ﴾ (وَعَی): آن را در ظرف قرار داد، یعنی ذخیره ساخت و حقوق متعلق به آن مثل زکات را پرداخت نکرد.
مفهموم کلی آیات:
نبی اکرم در حالی به نبوت مبعوث گردید که مشرکان غرق در شرک و کفر بودند و تغییر اعتقادات آنها و اثبات حقانیت خدای یکتا بسیار دشوار و بلکه مستلزم بحث و جدلهای فراوانی بود، لذا پیامبر از جانب خداوند با اسلوبهایی مختلف همچون وعد و وعید، برهان و استدلال و بیان سرگذشت گذشتگان آنها را بهسوی یکتاپرستی دعوت نمود، ولی افرادی از مشرکان آن قدر در منجلاب کفر و شرکشان فرو رفته بودند که به جای خوف از عذاب، روی به درخواست آن آوردند، اما خداوند بار دیگر به تشریح خواستههای آنها پرداخت و خصوصیات و پیامدهای این عذاب واقع شونده و قطعی را برایشان برشمرد و در کنار آن، نبی اکرم را نیز در مقابل تمامی جهالتها و بیخردیهای این گروه لجوج، به صبری پسندیده و زیبا فرا خواند تا اینکه در زمان مناسب در مورد آنها حکم نماید.
مبحث دوم: نمازگزاران واقعی
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩ إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا ٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَیۡرُ مَنُوعًا ٢١ إِلَّا ٱلۡمُصَلِّینَ ٢٢ ٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ ٢٣ وَٱلَّذِینَ فِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ٢٥ وَٱلَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ ٢٦ وَٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ ٢٧ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمۡ غَیۡرُ مَأۡمُونٖ ٢٨ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٢٩ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ ٣٠ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٣١ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ ٣٢ وَٱلَّذِینَ هُم بِشَهَٰدَٰتِهِمۡ قَآئِمُونَ ٣٣ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ یُحَافِظُونَ ٣٤ أُوْلَٰٓئِکَ فِی جَنَّٰتٖ مُّکۡرَمُونَ ٣٥﴾ [المعارج: 19].
ترجمه:
«همانا انسان بسیار ناشکیبا آفریده شده است (19) آنگاه که ضرری به او رسد بیتابی کند (20) و چون خوبی به او رسد بخیلی نماید (21) مگر نمازگزاران (22) همان کسانی که بر نمازشان پایندند (23) و کسانی که در اموالشان حقی معین است (24) برای درخواست کننده و بینوا (25) و کسانی که روز جزا را باور دارند (26) و کسانی که از عذاب پروردگارشان بیمناکند (27) (زیرا) بدون شک عذاب پروردگارشان ایمنی ناپذیر است (28) و کسانی که شرمگاه خویش را نگاه دارندگانند (29) مگر از همسران خود یا کنیزانشان، پس همانا آنان (در این دو صورت) نکوهش ناپذیرند. (30) آنگاه هر کس که جز آن را بجوید پس آنان همان تجاوز کارانند (31) و کسانی که بر امانتها و پیمانشان رعایت کنندگانند (32) و کسانی که به گواهی خویش پایبند هستند (33) و کسانی که بر نمازشان محافظت میکنند (34) آنان در بوستانهایی (از بهشت) گرامی داشته شوند (35)».
توضیحات:
﴿هَلُوعًا﴾ (هلع): شدت حرص و بیتابی زیاد، در دو آیهی بعد به تشریح این ویژگی میپردازد. ﴿جَزُوعٗا﴾: زیاد جزع و فزع کننده، بیتاب و ناشکیب در مقابل سختیها و ضررها. ﴿مَنُوعًا﴾: بسیار ممانعت کننده و بخیل، واژهی «جَزوع و مَنوع» از لحاظ إعرابی حال مقدره برای ضمیر مستتر در «هَلوعاً» میباشند. ﴿إِلَّا ٱلۡمُصَلِّینَ﴾: مگر نمازگزارانی که خداوند آنها را از صفات مذموم به دور داشته و توفیق هدایت و خوبی را به آنها عنایت نموده است و دارای اوصافی حقیقی هستند که خداوند هشت مورد آن را در ادامه ذکر مینماید. ﴿دَآئِمُونَ﴾: مداومت دارند، یعنی بر أدای نماز در وقت خود پایبند هستند و هیچ گاه آن را به تعویق نمیاندازند. ﴿حَقّٞ مَّعۡلُومٞ﴾: نصیب و حق معین و مشخصی که میتواند شامل زکات باشد، چون مقدار آن معلوم و مقدّر است و یا طبق رأی بعضی مفسرین، هر صدقه و خیراتی غیر از زکات را شامل شود، زیرا در این آیه مراد حقوقی است که شخص آن را بر مال خویش واجب نموده است، از این رو دارای ارزشی فوق العاده است اما زکات، حق تعیین شده از جانب خداوند است که أدای آن بر هر ثروتمندی واجب است. ﴿سَآئِلِ﴾: نیازمندی که شخصاً درخواست کمک میکند. ﴿مَحۡرُومِ﴾: نیازمندی که به سبب حیا و عزت نفس، از درخواست کمک خودداری میکند و باید او را شناسایی و به او کمک کرد. ﴿یُصَدِّقُونَ﴾: باور، یقین و ایمان دارند و در عمل نیز با عبادات خویش آن را ثابت کردهاند. ﴿یَوۡمِ ٱلدِّینِ﴾: روز جزا، معاد. ﴿مُّشۡفِقُونَ﴾ (أشْفَقَ): از عذاب پروردگارشان ترسان و بیمناک هستند، این ترس به خاطر ناچیز پنداشتن عباداتشان است. ﴿غَیۡرُ مَأۡمُونٖ﴾: ناأمن، زیرا هیچ کس از عذاب خداوند مصونیت و ایمنی ندارد مگر آن که به سبب عباداتش، خداوند به او ایمنی داده باشد حال آنکه در هنگام وقوع عذاب، هیچ نیرویی توان مقابله و دفع آن را ندارد. ﴿فُرُوجِ﴾ ج فرج: شرمگاه، و در این جا مقصود حفظ عفت و پاکدامنی است. ﴿حَٰفِظُونَ﴾: حفاظت کنندگانند، یعنی جلو شهوت خود را میگیرند و مسائل جنسی و عفت خویش را به حراج نمیگذارند. ﴿أَزۡوَٰجِهِمۡ﴾: همسران شرعی و دائمی خویش. ﴿مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ﴾: آنچه دستان راست آنها مالک آن است. اصطلاحاً یعنی کنیزانی که تحت ملکیت آنها بوده و شرعاً حق همبستری با آنها را دارند. ﴿غَیۡرُ مَلُومِینَ﴾: ملامت و نکوهش نمیشوند در صورتی که مسائل جنسی خود را تنها با همسران شرعی و کنیزان خویش مطرح کنند. ﴿ٱبۡتَغَىٰ﴾ (بَغَی): طلب کند. ﴿وَرَآءَ ذَٰلِکَ﴾: فراتر از آن، فراتر از حدود حلال؛ زنا وبیعفتی. ﴿عَادُونَ﴾ (عَدَی): تجاوزگران که از حدود حلال تجاوز کرده و به حرام روی آرودهاند. ﴿رَٰعُونَ﴾ (رَعَی): رعایت کنندگانند و هیچگاه در امانت خیانت نمیکنند و به عهد و پیمانهایشان پایبندند. ﴿شَهَٰدَٰتِ﴾ ج شهادة: گواهی. ﴿قَآئِمُونَ﴾: اداکنندگانند و تنها گواهی را در جایگاه خود و به صورت کامل أدا میکنند و بر آن پایبند هستند و هیچ گاه آن را (در صورت صحت) انکار نمیکنند. لفظ «قائمون» دلالت بر صلابت در سخن و پایبندی و ایستادگی نسبت به حقیقت دارد. ﴿یُحَافِظُونَ﴾: محافظت میکنند بر أرکان، سنتها و شروط نماز که مبادا خللی در آنها به وجود آید.
نکته: در مورد تفاوت بین مداومت ومحافظت بر نماز گفتهاند: محافظت در مورد أذکار، أرکان، شروط، رکوع، سجود و نمازهای تطوّع است اما مداومت به معنای آن است که چیزی او را از وقت نمازها و خشوع و اخلاص در نماز باز نمیدارد.
﴿مُّکۡرَمُونَ﴾: گرامی داشتهشدگان، کسانی که در بهشتهای پرنعمت مورد تکریم خداوند قرار خواهند گرفت.
مفهوم کلی آیات:
وجود مادی انسان را بر پایهی حبّ دنیا و حرص بر آن و ناشکیبایی در برابر خیر و شر سرشتهاند. رها ساختن وجود از زندان مادیات و پرگشودن در عالم معنویت مستوجب پیوندی عمیق و حقیقی با مبدأ خلقت یعنی خداوند است. ثمربخشترین ابزار جهت برقراری این پیوند معنوی، نماز است که روح آدمی را با ذات خداوند پیوند میدهد و رفتارش را پیامبر گونه سامان میبخشد. اما تنها نمازگزاری میتواند به این مدارج عالی معنوی دست یابد که مصداق کامل یک نمازگزار حقیقی باشند، یعنی از یک سو رفتار مناسب و شایستهای نسبت به نماز داشته باشند و آنگونه که باید و شاید آن را بر پای دارند و از سوی دیگر به عقاید اسلامی خویش در عمل متمسک بوده و از حدود تعیین شدهی آن پای فراتر ننهند و رفتار اجتماعی خود را بر پایهی حلال و حرام بنا نهند. بدیهی است در این صورت ارتباط روحانی انسان و خداوند شکل میگیرد، مادیات در نگاهش کمرنگ میشود و وجودش با معنویت رنگین میگردد.
مبحث سوم: آرزویی بیاساس
﴿فَمَالِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ قِبَلَکَ مُهۡطِعِینَ ٣٦ عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ عِزِینَ ٣٧ أَیَطۡمَعُ کُلُّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ أَن یُدۡخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٖ ٣٨ کَلَّآۖ إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم مِّمَّا یَعۡلَمُونَ ٣٩ فَلَآ أُقۡسِمُ بِرَبِّ ٱلۡمَشَٰرِقِ وَٱلۡمَغَٰرِبِ إِنَّا لَقَٰدِرُونَ ٤٠ عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَمَا نَحۡنُ بِمَسۡبُوقِینَ ٤١ فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُواْ وَیَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ ٤٢ یَوۡمَ یَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ سِرَاعٗا کَأَنَّهُمۡ إِلَىٰ نُصُبٖ یُوفِضُونَ ٤٣ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۚ ذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمُ ٱلَّذِی کَانُواْ یُوعَدُونَ ٤٤﴾ [المعارج: 36-44].
ترجمه:
«پس چه شده است کافران را که بهسوی تو شتابانند! (36) از راست و از چپ، گروه گروه (37) آیا هر یک از آنها طمع میورزد که به بهشت پرنعمت درآورده شود! (38) هرگز (چنین نیست که طمع میورزند). ما آنان را از آنچه خود میدانند آفریدهایم (29) پس به پروردگار مشرقها و مغربها سوگند یاد میکنم (که) همانا ما بدون شک تواناییم (40) بر آنکه بهتر از ایشان را جایگزین کنیم و ما (بر آن) ناتوان نیستیم (41) پس بگذار آنها را (تا اینکه) فرو روند (در باطلشان) و بازی کنند تا آنگاه که ملاقات کنند روزشان را که به آن وعده داده شدهاند (42) روزیکه از قبرهایشان به سرعت بیرون آیند گویا بهسوی نشانهای شتاب برداشتهاند (43) چشمهایشان فرو افتاده، خواری آنها را فراگیرد، آن روزی است که وعده داده میشدند (44)».
توضیحات:
﴿فَمَالِ ٱلَّذِینَ﴾: چه شده و چه اتفاقی افتاده است که...؟ ﴿قِبَلَکَ﴾: بهسوی تو. ﴿مُهۡطِعِینَ﴾ ج مُهطِع (هَطَعَ): در اصل ماده به معنای گردن کشیدن و دراز کردن گردن است و کنایه از سرعت در رفتن و هجوم آوردن است و شتر نیز در هنگام دویدن گردنش را راست میگیرد. همچنین به معنای نظر کردن و خیره ماندن و چشم بر نداشتن میآید. در آیه منظور مشرکان است که شتابان بهسوی پیامبر میرفتند، گردن دراز کرده و به پیامبر چشم میدوختند تا اینکه بهانهای برای إستهزا جستوجو کنند. ﴿عِزِینَ﴾ ج عِزة (عِزوة): جماعات و گروههای جداگانه. ﴿أَیَطۡمَعُ کُلُّ...﴾: این سؤال را خداوند جهت ردّ سخن کافرین مطرح نمود که گفته بودند: اگر این جماعت، یعنی اصحاب پیامبر وارد بهشت شوند پس ما قبل از آنها وارد بهشت میشویم. بدیهی است که سخن آنها جهت إستهزاء و تحقیر اصحاب پیامبر و وعدههای خداوند بود. ﴿إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم﴾: منظور آفرینش انسان از مادهی پست و بیارزش، یعنی مّنی و نطفه است، یعنی مشرکان هیچگونه تلاشی در جهت کمال خویش انجام ندادهاند و بر همان پستی خویش باقی ماندهاند، اما مؤمنین پیوسته در حال ترقی و راهیابی به کمال هستند، پس نه تنها بر مؤمنین برتری ندارند بلکه فرسنگها از مؤمنین عقبترند. ﴿ٱلۡمَشَٰرِقِ وَٱلۡمَغَٰرِبِ﴾ ج مشرق و مغرب: آوردن صیغه جمع برای مشرق و مغرب اینگونه قابل توجیه است: 1- به نسبت ایام که هر روز دارای یک مشرق و یک مغرب است 2- به اعتبار ستارگان گوناگون، زیرا خورشید، ماه و ستارگان هر کدام دارای مشرق و مغرب جداگانهای هستند. ﴿نُّبَدِّلَ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ﴾: کافران را هلاک ساخته و بهتر از آنها را (خداپرستان را) جایگزین آنها سازیم. ﴿مَسۡبُوقِینَ﴾ (سبق) ج مسبوق: بازماندگانی که دیگر از آنها سبقت گرفتهاند و این ناتوانی بازمانده را نسبت به سبقتگیرنده میرساند؛ یعنی اگر بخواهیم آنها را هلاک و دیگرانی را جایگزینشان کنیم هیچ قدرتی مانع کار ما نیست و اگر هم این کار را نمیکنیم دلیل بر ناتوانی ما نیست بلکه عذابشان را تا زمان معینی به تأخیر انداختهایم. ﴿یَخُوضُواْ﴾ (خوض): فرو رفتن در اعماق یک چیز و این جا منظور فرو رفتن در باطل و کندوکاو در آن است. ﴿یَلۡعَبُواْ﴾ (العب): بازی کنند و خود را بدین سان مشغول دنیا سازند. ﴿یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی﴾: روز آنها یعنی قیامت و عذابی که به استمرار وعدهاش را به آنان داده بودیم. ﴿أَجۡدَاثِ﴾ ج جَدّث: قبرها. ﴿نُصُبٖ﴾ ج نَصْب یا نِصاب: برپا داشته، منظور هر آن چیزی است که عَلم شده تا پرستش شود مثل بُت. ﴿یُوفِضُونَ﴾ (أَوفَضَ): به سرعت حرکت کرده و در رفتن شتاب برداشتهاند؛ این آیه اشاره به رفتار مشرکان دارد که صبحگاهان با شتاب بهسوی بتهایشان هجوم میآورند، از این رو خداوند، برپایی آنها از قبر و شتافتن بهسوی صحرای محشر را به شتافتن آنها بهسوی بتهایشان تشبیه کرده است تا بدن وسیله بیخردی و جهالتشان را به آنها تذکر دهد که نباید از حساب آخرت غافل شوند. ﴿خَٰشِعَةً﴾: ذلیل، فرو افتاده و وحشتزده. ﴿تَرۡهَقُهُمۡ﴾: میپوشاند آنها را. ﴿ذِلَّةٞ﴾: خواری و پستی، یعنی سختیهای قیامت و وحشت از عذاب، آنان را درمانده و خوار میسازد.
مفهوم کلی آیات:
شنیدن همیشه دلالت بر پذیرفتن ندارد و نپذیرفتن نیز درجات مختلفی دارد. مشرکان مصداق همین قضیه بودند و علاوه بر نپذیرفتن، مسخره را نیز چاشنی گناهانشان میکردند و خویشتن را برتر از دیگران میپنداشتند. اینگونه اشخاص سزاوار آنند که متقابلاً شخصیت کاذب و غرور نابجای آنان شکسته شود اما حکم خداوند همیشه برپایهی حکمت است و هیچ گاه أمتی عجولانه هلاک نشدهاند مگر این که ظلم و غفلت آنان به اوج خود رسیده و تدبیر خداوند بر هلاکت آنها رقم خورده باشد و چه بسا این هلاکت تا صحرای محشر نیز به تعویق اُفتد و این میتواند عذاب و مصیبتی بیشتر را برای آنان در پی داشته باشد.
برداشتها و فواید سوره
1- سختیهای دنیوی همیشه دلیل بر عذاب نیست، بلکه گاهی جهت رفع درجات در بهشت است همانگونه که نعمت بر کافر، هلاکت سنگینتری را برای او در بر خواهد داشت.
2- در قیامت هر کسی مسؤول کردار خویش است و دیگر هیچ چیز دنیوی أعم از مال و زن و فرزند و خویشاوند برای او منفعتی ندارد.
3- طبیعت غریزی انسان، مادیگراست و همین سبب میشود حس معنوی و فطری او را تحت الشعاع قرار دهد لذا لازم است که آن را کنترل و تعدیل نمود.
4- اساسیترین شیوه برای کنترل امیال درونی و غریزی، ارتباط معنوی با خدا و مداومت و محافظت بر آن است.
5- نمازها را باید آن گونه که شایسته است برپا داشت و رفتار خود را در رعایت حدود الهی اصلاح نمود تا اینکه اثرات مثبت و بازدارندهی نماز، درون انسان را جلا بخشد و به نور ایمان روشن سازد.
6- پامبر اکرم ص نمونهای بارز از بردباری و شکیبایی در برابر إستهزاء و دشمنی بودند لذا بر ما واجب است که در مسیر دعوت به ایشان اقتدا کنیم.
7- قدرت خداوند را نمیتوان با معیارهای دنیوی سنجید. تمام آن چیزهایی که برای ذهن انسان قابل تصور است و هر آنچه در تصورات ذهنی او نمیگنجد با إرادهی خداوند واقع میشود و هیچ مانعی در این راه وجود ندارد: ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیًۡٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ ٨٢﴾ [یس: 82].
8- امامان بخاری و مسلم از عایشه روایت میکنند که رسول الله ص فرمود: «أَحَبُّ الأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَدْوَمُهَا وَإِنْ قَلَّ» «دوستداشتنیترین کارها نزد خداوند مداومترین آنهاست هر چند که اندک باشد». عادت رسول الله ص بر این بود که هرگاه کاری را آغاز مینمود آن را ادامه میداد و ناتمام نمیگذاشت.
9- امام مسلم از جابر بن سَمُره نقل میکند: روزی رسول الله ص بر ما وارد شد در حالی که ما در حلقههای جداگانه نشسته بودیم و فرمود: «مَالِی أَرَاکُمْ عِزِینَ». «مرا چه شده است که شما را در دستههای جداگانه میبینم؟» ظاهراً منظور ایشان پرهیز از تفرّق و امر به اجتماع بود.
***
معرفی سوره: سورهی «حاقَه» مکی است و بعد از سورهی «مُلک» نازل شده و شامل 52 آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل:
در سورهی قلم إجمالاً به روز قیامت اشاره شد و رفتار کفار نسبت به قرآن مورد نکوهش قرار گرفت؛ در این سوره نیز به تفصیل به بحث قیامت پرداخته، نمونههایی از تکذیب گذشتگان بیان شده و بر قطعیت تنزیل قرآن از نزد خداوند تأکید شده است.
محور سوره:
1- قیامت و شرح تکذیب امتهای گذشته و گروهبندی مردم در آخرت.
2- اثبات صدق قرآن به عنوان کلام خدا و برائت پیامبر از تهمتهای گمراهان.
سوره دارای پنج مبحث است:
مبحث اول: منکران
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿ٱلۡحَآقَّةُ١ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٢ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٣ کَذَّبَتۡ ثَمُودُ وَعَادُۢ بِٱلۡقَارِعَةِ٤ فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهۡلِکُواْ بِٱلطَّاغِیَةِ٥ وَأَمَّا عَادٞ فَأُهۡلِکُواْ بِرِیحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِیَةٖ٦ سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ سَبۡعَ لَیَالٖ وَثَمَٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةٖ٧ فَهَلۡ تَرَىٰ لَهُم مِّنۢ بَاقِیَةٖ٨ وَجَآءَ فِرۡعَوۡنُ وَمَن قَبۡلَهُۥ وَٱلۡمُؤۡتَفِکَٰتُ بِٱلۡخَاطِئَةِ٩ فَعَصَوۡاْ رَسُولَ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَهُمۡ أَخۡذَةٗ رَّابِیَةً١٠ إِنَّا لَمَّا طَغَا ٱلۡمَآءُ حَمَلۡنَٰکُمۡ فِی ٱلۡجَارِیَةِ١١ لِنَجۡعَلَهَا لَکُمۡ تَذۡکِرَةٗ وَتَعِیَهَآ أُذُنٞ وَٰعِیَةٞ١٢﴾
ترجمه:
«آن حقیقت راستین (1) چیست آن حقیقت راستین! (2) و تو چه میدانی که چیست آن حقیقت راستین! (3) ثمود و عاد آن واقعهی کوبنده را تکذیب کردند (4) اما ثمود پس با فریادی مرگبار نابود گشتند (5) و اما عاد پس به وسیلهی تندبادی سرکش به هلاکت رسیدند (6) هفت شب و هشت روز پیاپی آن (تندباد) را بر آنها به حرکت درآورد، پس مردم را در آن (مدت) فرو افتاده میدیدی گویی تنههای نخل توخالیاند (7) پس آیا از ایشان هیچ برجای ماندهای میبینی! (8) و فرعون و اقوام قبل از او و (مردمان) شهرهای زیر و رو شده، با گناه پیش آمدند (9) پس، از فرستادهی پروردگارشان سرپیچی کردند، آنگاه (خداوند) با گرفتنی سخت، آنان را فروگرفت (10) یقیناً چون آب طغیان کرد ما شما را بر کشتیِ روان سوار کردیم (11) تا این که آن برایتان پندی قرار دهیم و گوشهای فراگیر آن را فرا گیرند (12)».
توضیحات:
﴿ٱلۡحَآقَّةُ﴾: از أسمای قیمات است، زیرا ثبوت وقوع آن حقیقی و قطعی است و هیچ شکّی در آن نیست و تمام وعد و وعیدهای آن حقیقی است و تمامی حقایق را بر کافران هویدا میگرداند. ﴿مَا ٱلۡحَآقَّةُ﴾: استفهام در اینجا جهت بیان عظمت و حقانیت آن روز بزرگ است که علم برپایی آن منحصراً در نزد خداوند است. ﴿ثَمُودُ﴾: قوم پیامبر صالح. ﴿عَادُۢ﴾: قوم پیامبر هود (مراجعه شود به سورهی فجر) ﴿ٱلۡقَارِعَةِ﴾: (قرع) در هم کوبنده از أسمای قیامت. ﴿بِٱلطَّاغِیَةِ﴾ (طغی): میتواند حاوی دو منظور باشد: 1- اشاره به عذاب قوم ثمود، یعنی صاعقهای که شدت آن از حد تجاوز میکرد 2- اشاره به سبب هلاکتشان که سرکشی و طغیان بود. ﴿رِیحٖ﴾: باد، توفان. ﴿صَرۡصَرٍ﴾ (صَرّ): بسیار سرد و پر سر و صدا، لفظ «صَرّ» شدت را میرساند و تکرار آن دلالت بر استمرار و دوام آن توفان شدید دارد. ﴿عَاتِیَةٖ﴾ (عتا): سرکش و غیرقابل تحمل در تندی و سردی. ﴿سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ﴾: آن باد را بر آنها گماشت؛ اصل تسخیر یعنی استعمال یک چیز با اقتدار و قوت، و در این جا یعنی آن توفان با اقتدار کامل بر آنها مسلط گردید.﴿حُسُومٗاۖ﴾ (حَسْم): پی در پی و بدون انقطاع، نحس، ﴿صَرۡعَىٰ﴾: (صرع) ج صریع: فرو افتاده بر زمین مُرده. ﴿أَعۡجَازُ﴾ ج (عجُز): تنهی درخت. ﴿خَاوِیَةٖ﴾: (خَوَی): میان تهی و پوچ و توخالی. در این تشبیه قوم عاد به خاطر بلندقامتی به نخل و به خاطر گرفته شدن روح و هلاکتشان به نخل توخالی (خاویة) تشبیه شدهاند، و گفته شده توفان به گونهای بوده که از دهان وارد بدن آنها شده و هر چه را در درون خود داشتند از پایین همراه خود بیرون میریخته است و سپس جسد و پوچ و بی روح آنها همچون تنههای پوچ نخلهای بی سر بر زمین میافتاد. ﴿بَاقِیَة﴾ (بَقَی): بقیه و اثر، یعنی آیا آثاری از آنها باقی ماند که تو مشاهده کنی؟ ﴿وَجَآءَ فِرۡعَوۡنُ﴾: فرعون آمد؛ مرتکب شد و رفتار نمود. ﴿مَن قَبۡلَهُۥ﴾: امتهای کافر پیش از فرعون مثل عاد ثمود. ﴿وَٱلۡمُؤۡتَفِکَٰتُ﴾ ج مؤتفکة: در اصل به معنای وارونه شدن است و به قریههای قوم لوط اطلاق میشود، زیرا به سبب عذاب، خانههایشان زیر و رو شده و در حقیقت بر سر آنها برگردانده شد و یا این که از حقیقت بهسوی باطل و از حلال بهسوی حرام چرخیدند. ﴿خَاطِئَةِ﴾: کارهای خطا، اشتباه و گناه که شامل نافرمانی، کفر و ... بود. ﴿عَصَوۡاْ رَسُولَ رَبِّهِمۡ﴾: هر کدام از اینها، یعنی فرعون، قوم لوط و دیگر اقوام کافر نسبت به فرستادهی پروردگارشان نافرمانی کردند. ﴿أَخَذَهُمۡ﴾: آنها را گرفت یعنی گرفتار عذاب کرد. ﴿رَّابِیَةً﴾ (رَبَا یَزبُو): زیادت در شدت و عذاب یعنی با شدت افزون. ﴿طَغَا ٱلۡمَآءُ﴾: آب که طغیان کرد و همه چیز را فرا گرفت، ﴿حَمَلۡنَٰکُمۡ﴾: شما را حمل کردیم، منظور آباء وأجداد ما هستند که به وسیلهی کشتی نوح نجات یافتند. ﴿ٱلۡجَارِیَةِ﴾: کشتی که بر آب جاری میگردد، کشتی روان. ﴿لِنَجۡعَلَهَا﴾: ضمیر «ها» به واقعهی توفان نوح بر میگردد که سبب هلاکت کافران و نجات مؤمنان شد. ﴿تَعِیَهَآ﴾ (وَعَی): آن را به خاطر بسپارد و فرا گیرد، ﴿أُذُنٞ وَٰعِیَةٞ﴾: گوشِ فراگیر و یاد دارنده.
مفهوم کلی آیات:
سؤال دربارهی قیامت به قصد انکار آن مسألهای جدید نبوده و نخواهد بود، بدین خاطر خداوند در مواضع متعددی از قرآن به آن پرداخته و از جوانب مختلف سعی بر اثبات آن نموده است. اما در کنار تمامی دلایل و براهین محکم در این بحث، گاهی نیز (همانند این سوره) به رفتار با منکرین قیامت اشاره نموده است تا بدین وسیله جلوههای عبرتآمیزی را پیش چشم و گوش ما قرار دهد و ذهنیت را از طرح شبهه و پرسشهای مخرَب و بیفایده بهسوی جستوجوی حقیقت و تقویت یقین و اعتقاد نسبت به قیامت سوق دهد و آن را آویزهی گوش سازد و با ترسیم چگونگی هلاکت مکذبان قیامت، گوشهای از تحقق عدالت خداوند به نمایش گذاشته شود تا همه دریابند که خداوند از ظالمان و مکذبان غافل نیست و در نتیجه، رستاخیز برای تحقق عدالت خداوند ضروری و لازم میباشد.
مبحث دوم: چگونگی وقوع قیامت
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ نَفۡخَةٞ وَٰحِدَةٞ١٣ وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَٱلۡجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةٗ وَٰحِدَةٗ١٤ فَیَوۡمَئِذٖ وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١٥ وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَهِیَ یَوۡمَئِذٖ وَاهِیَةٞ١٦ وَٱلۡمَلَکُ عَلَىٰٓ أَرۡجَآئِهَاۚ وَیَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّکَ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِیَةٞ١٧ یَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنکُمۡ خَافِیَةٞ١٨﴾
ترجمه:
«پس آنگاه که یک بار در صور دمیده شود (13) و زمین و کوهها از جای کنده و به یک باره در هم کوبیده شود (14) پس آن روز واقعه قیامت رخ دهد. (15) و آسمان بشکافد پس در آن روز سست و بیبنیاد باشد (16) و فرشتگان بر کنارههای آن (آسمان) خواهند بود و عرش پروردگارت را در آن روز هشت فرشته بر فراز خویش حمل کنند (17) آن روز (در پیشگاه خداوند) عرضه شوید، (و) از شما هیچ نهفتهای نهان نمیماند(18)».
توضیحات:
نکته: بعد از این که خداوند به هلاکت منکرین قیامت در امتهای گذشته اشاره نمود در ادامه به محور اصلی سوره، یعنی بحث قیامت میپردازد.
﴿نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ﴾: اشاره به نفخهی اول صور است که پایان دهندهی هستی در این دنیاست. ﴿وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ﴾: زمین و کوه حمل میشود، یعنی از جای کَنده و برداشته میشود. ﴿دُکَّتَا﴾ (دکّ): کوهها در هم کوبیده و شکسته شود و تبدیل به تودهای گرد و خاک گردد. ﴿ٱلۡوَاقِعَةُ﴾: از أسمای قیامت به معنای واقع شونده. ﴿وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ﴾: آسمان شکافته و نظم حاکم بر آن مختل شود و یکپارچگی خود را از دست بدهد و پراکنده گردد. ﴿وَاهِیَةٞ﴾ (وهَی): سستی بعد از استواری، دریدگی و پراگندگی، مشرف بر سقوط. ﴿أَرۡجَآئِهَاۚ﴾: (رجو) ج رجا: اطراف، جوانب و کنارهها و سبب آن این است که آسمان مَسکن ملائکه است و آنگاه که آسمان شکافته شود ملائکه در اطراف پناهنده شده و مضطربانه نظارهگر وقوع قیامت میشوند. ﴿عَرۡشَ﴾: منظور از عرش شاید همان عرش عظیم و بیمانند خداوند باشد که در آیات زیادی از قرآن بدون ذکر جزئیات به آن اشاره شده است، و یا ممکن است در این جا میزانی باشد که جهت حُکم و قضاوت بین خلایق برپا میشود. ﴿ثَمَٰنِیَةٞ﴾: هشت ملائکه یا هشت گروه یا صف از ملائکه که تعداد آنها را تنها خدا خود میداند. ﴿تُعۡرَضُونَ﴾: عرضه میشوید، یعنی جهت محاسبهی اعمالتان در دادگاه عدل الهی حاضرتان میکنند. ﴿خَافِیَةٞ﴾: آنچه از دیگران مخفی میشود، رازها و کارهایی که تنها خود انسان از آنها آگاهی دارد و از نگاه دیگران مخفی مانده است.
مفهوم کلی آیات:
وقوع قیامت برای خداوند بسیار آسانتر از آن چیزی است که بشر تصور میکند. کوبیده شدن کوهها و زمین به همدیگر و مختل نمودن نظم کائنات تنها با إرادهی خدا و دمیدنی ویرانگر از سوی اسرافیل حاصل میشود و این یعنی پایان و آمادیگی جهت حیاتی نوین و متفاوت و البته بعد از محاکمه در دادسرای الهی که ذره ذرهی اعمال آشکار و نهان بندگان با دقتی فوق تصور بشر محاسبه گردد و جایگاه ابدی انسان معین شود.
مبحث سوم: پاداشی گوارا
﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ فَیَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ کِتَٰبِیَهۡ١٩ إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَٰقٍ حِسَابِیَهۡ٢٠ فَهُوَ فِی عِیشَةٖ رَّاضِیَةٖ٢١ فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٖ٢٢ قُطُوفُهَا دَانِیَةٞ٢٣ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیَٓٔۢا بِمَآ أَسۡلَفۡتُمۡ فِی ٱلۡأَیَّامِ ٱلۡخَالِیَةِ٢٤﴾
ترجمه:
پس اما آن که کارنامهاش به دستِ راستش داده شود میگوید: بگیرید کارنامهام را بخوانید (19) می یقین داشتم که همانا حسابم را در مییابم (20) پس او در زندگی رضایتمندی است (21) در بهشتی والا (22) میوههایش در دسترس است (23) بخورید و بنوشید گوارا، به پاداش آچه در روزگاران گذشته پیش فرستادهاید ﴿24﴾.
توضیحات:
﴿بِیَمِینِهِۦ﴾: به دست راست و از جهت راست او. ﴿هَآؤُمُ﴾: اسم فعل امر است و دارای دو لغت مد «هاءُ» و قصر «ها» است و حرف «م» علامت جمع آن است همانگونه که مثنَای آن «هاءُما» است. در معنای «تَعالَوا» (بشتابید) و «خُذُوا» (بگیرید) استعمال میشود و معنای دوم شایعتر است؛ کاربرد این لفظ در این جا به خاطر نشاط و خوشحالی مؤمن از گرفتن نامهی اعمالش است. ﴿کِتَٰبِیَهۡ﴾ (کتابی): نامهی اعمال، حرف «ها» در «کتابیه، حسابیه، مالیه و سلطانیه» اصطلاحاً هاء سکْت نام دارد و ضمیر نیست و تأثیری در معنا ندارد، بلکه جهت حفظ قافیهی آیات آمده است. ﴿ظَنَنتُ﴾: در اصل به معنای گمان است اما در این جا به معنای یقین و اعتقاد کامل آمده است چنانچه گفتهاند: هر ظنی در قرآن از جانت مؤمن یقین و از جانب کافر شک را میرساند، و یا گفتهاند: ظن دنیا شک و ظن آخرت به معنای یقین است.
نکته: شک عبارت است از: تردد ذهن بین دو چیز بدون برتری دادن یکی بر دیگری، بر خلاف ظنّ که جانب یکی از آن دو چیز در ذهن نسبت به دیگری برتری دارد و این برتری میتواند تا سرحد یقین پیش رود.
﴿مُلَٰقٍ﴾ (مُلافی): ملاقات کننده، دریابنده. ﴿حِسَابِیَهۡ﴾: حساب و کتاب اعمال. ﴿عَالِیَةٖ﴾: والامرتبه و عالی قدر. ﴿قُطُوفُ﴾ ج (قطْف): چیدنیها، میوهها. ﴿دَانِیَةٞ﴾: پایین و در دسترس است به گونهای که ایستاده، نشسته و حتی خوابیده میتوان آن را چید. ﴿هَنِیَٓٔۢا﴾: (هَنَا) «الهَنیء» آنچه هیچ مشقت و سختی و عواقب و خیمی در پی نداشته باشد، گوارا، در این جا از لحاظ إعرابی حال است. ﴿أَسۡلَفۡتُمۡ﴾ (سلف): از پیش فرستادید، در گذشته انجام دادید. ﴿ٱلۡأَیَّامِ ٱلۡخَالِیَةِ﴾: ایام گذشته دنیا.
مفهوم کلی آیات:
هر کس در دنیا نسبت به آخرت و ثواب و عقاب آن، اعتقادش یقینی شد، لیاقت بهرهمندی از رحمت الهی را نصیب خود ساخته است، بدیهی است که یقین صادق به وسیلهی عمل صالح ثابت میشود نه با شعار و سخن، و پاداش بیمانند أخروی را در مقابل نیکوکاری و عبادت خالصانهی دنیوی میبخشند نه با دغلکاری و گناه، و نعمت بهشتی گوارای وجود بهشتیان باد!.
مبحث چهارم: کیفری بی مانند
﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُوتَ کِتَٰبِیَهۡ٢٥ وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِیَهۡ٢٦ یَٰلَیۡتَهَا کَانَتِ ٱلۡقَاضِیَةَ٢٧ مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّی مَالِیَهۡۜ٢٨ هَلَکَ عَنِّی سُلۡطَٰنِیَهۡ٢٩ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِیمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ فِی سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُکُوهُ٣٢ إِنَّهُۥ کَانَ لَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِیمِ٣٣ وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ٣٤ فَلَیۡسَ لَهُ ٱلۡیَوۡمَ هَٰهُنَا حَمِیمٞ٣٥ وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنۡ غِسۡلِینٖ٣٦ لَّا یَأۡکُلُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡخَٰطُِٔون﴾
ترجمه:
«و اما کسی که کارنامهاش به دستِ چپش داده شود پس میگوید: ای کاش کارنامهام (به من) داده نشده بود! (25) و از حساب خویش خبردار نشده بودم! (26) ای کاش آن (مرگ) پایان دهنده بود! (27) مالم چیزی را از (عذاب) من بر طرف نساخت. (28) قدرتم از (دستِ) میبرفت (29) (گفته شود:) او را بگیرد و در زنجیرش کنید (30) سپس او را در آتش اندازید. (31) آنگاه در زنجیری که درازای آن هفتاد گز است او را در بند کشید (32) همانا او هیچ گاه خدای بزرگ را باور نداشت (33) و بر غذای دادن بینوا تشویق نمیکرد (34) پس امروزی برای او در این جا هیچ خویشاوندی نیست (35) و نه خوارکی مگر از خونابه (36) (که) جز خطاکاران آن را نخورید (37)».
توضیحات:
﴿بِشِمَالِهِۦ﴾: به دست چپ و از سمت چپ آنها. ﴿لَیۡتَ﴾: حرف مشبّه بالفعل و جهت تمنّی و آرزو استفاده میشود. ﴿لَمۡ أُوتَ﴾: داده نمیشدم. ﴿لَمۡ أَدۡرِ﴾: آگاه نمیگشتم، خبردار نمیشدم. ﴿کَانَتِ﴾: منظور مرگ دنیوی است. ﴿ٱلۡقَاضِیَةَ﴾: قطع کننده، پایان بخش و تمام کننده؛ یعنی ای کاش مرگ پایان همه چیز بود و زندگی مجددی وجود نداشت. ﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّی﴾: به من نفعی نرساند و عذابی را از من برطرف نساخت. این آیه به صورت اسفتهامی جهت سرزنش خود هم میتوان معنا کرد: مالم چه چیزی را از من برطرف ساخت و چه سودی برایم دربرداشت؟ ﴿هَلَکَ﴾: از بین رفت و زائل گشت. ﴿سُلۡطَٰنِ﴾: قدرت و جاه و مقام و نسب و هر آنچه در دنیا یک شخص به ان میبالد. ﴿غُلُّوهُ﴾: او را در غل و زنجیر قرار دهید، طوق بر گردنش اندازید. ﴿جَحِیمَ﴾: آتش بزرگ و شعلهور که در گودال جهنم افروخته شود. ﴿صَلُّوهُ﴾ (صلا): وارد شدن به جهنم که با برافروخته کردن جهنم همراه است، زیرا جهنمیان نوعی از انواع هیزمهای جهنم خواهند بود. ﴿سِلۡسِلَةٖ﴾: دنبالهدار، پی در پی، زنجیز. ﴿ذَرۡعُ﴾ واحد اندازهگیری معادل یک گز یا نیم متر، و گفتهاند: در این جا منظور هفتاد گز ملائکه است. ﴿فَٱسۡلُکُوهُ﴾ (سلک): در آن قرارش دهید، زنجیرش کنید و به بند کشید . ﴿وَلَا یَحُضُّ﴾ (حضّ): تشویق و ترغیب نمیکرد. بدیهی است هر آن که از تشویق دیگران به إنفاق دریغ ورزد خود نیز هیچگاه إنفاقی نمیکند و یا این که ترغیب نکردن دیگران اگر این قدر عقوبت در بر داشته باشد، پس معلوم است که إنفاق نکردن چندین برابر کیفر خواهد داشت. ﴿ٱلۡیَوۡمَ﴾: مراد روز قیامت است. ﴿هَٰاهُنَا﴾: «ها» حرف تنبیه و «هنا» اسم اشاره است، در آخرت. ﴿حَمِیمٞ﴾ (حمّ): در اصل به آب گرم گفته میشود اما به دوست و خویشاوند صمیمی و مهربان نیر حَمیم گویند، شاید به خاطر گرمی محبت آنها نسبت به همدیگر؛ در این جا معنای دوم یعنی دوست و خویشاوند صمیمی مراد است. ﴿غِسۡلِینٖ﴾: خونابه، آبی که از تراوش زخم کافران در جهنم به وجود میآید. ﴿ٱلۡخَٰطُِٔونَ﴾ ج (خاطی): خطاکار، گناهکار.
مفهوم کلی آیات:
بیلیاقتی و عذاب أخروی چیزی است که کافران با کفر و بخل برای خویش برگزیدهاند و تا همیشه نیز برایشان جاویدان خواهد ماند و دیگر نه مال و ثروت به آنها سودی میبخشد و نه قدرت و منصب؛ از شدت خواری و پستی آرزو دارند ای کاش با این فضاحت به آن جا نمیرسیدند بلکه نابود میگشتند. اما دریغا که باید بخورند و بنوشند و بچشند از آن سفرهی رنگینی که با انواع کثافت و پلیدیها و عذابهای رنگارنگ برایشان چیده شده است و حسرت حتی مُردن نیز بر دلهایشان بماند و حقا که این است جزای کبر و نافرمانی خداوند.
مبحث پنجم: قران حقیقتی بیگمان
سبب نزول:
بسیاری از مشرکان به جای پذیرش دعوت تأثیرپذیری از قرآن، روی به تکذیب پیامبر به شیوههای مختلف میآوردند. یکی از این شیوهها تهمت زدن بود، مثلاً ولید بن مغیره تهمت ساحری، ابوجهل تهمت شاعری و عُقبه تهمت کاهنی به پیامبر میزدند. لذا خداوند این آیات را جهت مردود دانستن تمامی این تهمتها نازل فرمودند.
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَا تُبۡصِرُونَ٣٨ وَمَا لَا تُبۡصِرُونَ٣٩ إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ کَرِیمٖ٤٠ وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرٖۚ قَلِیلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ٤١ وَلَا بِقَوۡلِ کَاهِنٖۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٤٢ تَنزِیلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٣ وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَیۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِیلِ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡیَمِینِ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِینَ٤٦ فَمَا مِنکُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِینَ٤٧ وَإِنَّهُۥ لَتَذۡکِرَةٞ لِّلۡمُتَّقِینَ٤٨ وَإِنَّا لَنَعۡلَمُ أَنَّ مِنکُم مُّکَذِّبِینَ٤٩ وَإِنَّهُۥ لَحَسۡرَةٌ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٥٠ وَإِنَّهُۥ لَحَقُّ ٱلۡیَقِینِ٥١ فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ٥٢﴾
ترجمه:
«پس قسم یاد میکنم به آنچه میبینید (38) و به آنچه نمیبینید (39) همانا آن (قرآن) بیشک سخن فرستادهای بزرگوار است (40) و آن گفتار شاعر نیست، (اما شما) اندکی ایمان دارید (41) و نه سخن پیشگو، اندکی پند میگیرید (42) فرستادهای از جانت پروردگار جهانیان است (43) و اگر (محمد) پارهای سخنان را بر ما بر میبست (که نا نگفته بودیم) (44) یقیناً او را قدرتمندانه میگرفتیم (45) سپس رگ قلبش را قطع میکردیم (46) پس هیج کدام از شما بازدارنده از (عذاب) او نمیشد (47) و در حقیقت آن اندرزی برای پرهیزگاران است (48) و یقیناً ما میدانیم که از شما کسانی تکذیبکنندگان هستند (49) و همانا آن (قرآن) حسرتی بر کافران خواهد بود (50) و همانا آن بیگمان حقیقت یقینی است (51) پس نام پروردگار بزرگت را به پاکی یاد کن (52)».
توضیحات:
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ﴾: أقسم، «لا» در این جا زائده و برای تأکید است. ﴿بِمَا تُبۡصِرُونَ﴾...: در حقیقت خداوند به ظاهر و باطن، جسم و روح، انس و جن، خالق و مخلوق، دنیا و آخرت و قدرت ظاهری و باطنی خود سوگند میخورد. ﴿رَسُولٖ﴾: فرستاده، در این جا منظور رسول الله ص است. طبق قول برخی مفسرین، مراد از رسول در اینجا، جبریل است.
نکته: «قول رسول بودن قرآن» با «کلام خدا بودن قرآن» منافاتی ندارد، زیرا منظور از آن، تلاوت و تبلیغ و نقل قول رسول از خداوند است.
﴿شَاعِرٖۚ﴾: آن که بر حسب خیالش سخن گوید و خداوند گفته است که فن شاعری را به پیامبر یاد نداده است و اصلاً شایستهی مقام و رسالت او نیست: ﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا یَنۢبَغِی لَه﴾ [یس: 69] اما مشرکان پیوسته تهمت شاعری به پیامبر میزدند تا سخنان او را أوهام و خالات جلوه دهند. ﴿قَلِیلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ﴾: منظور از «قلّت» در این جا نفی کل است، یعنی اصلاً قرآن را باور ندارند و اصلاً از آن پند نمیپذیرند؛ «ما» در این جا زائد و برای تأکید و «قلیلاً» صفت برای مصدر محذوف است، یعنی «تؤمنون ایماناً قلیلاً»: پیشگو، غیبدان که ادعای علم غیب میکند. ﴿تَنزِیلٞ﴾: فرود آمده، فرستاده شده. ﴿تَقَوَّلَ﴾: نسبت دادن قول به کسی که اصلاً آن قول را نگفته باشد؛ نسبت سخن ناگفته به شخصی؛ به دروغ نیز اطلاق میشود. ﴿أَقَاوِیلِ﴾ ج أقوال ج قول: از این صیغه بیشتر جهت تحقیر سخن استفاده میشود. ﴿بِٱلۡیَمِینِ﴾: دو معنا از این فهمیده میشود: الف) مراد از یمین قدرت است، زیرا قوت و قدرت هر شخص در دست راست اوست و منظور خداوند برخورد تند و قدرتمندانه است. ب) مراد دست راست شخصی است که میخواهد به دروغ گفتاری را به خداوند نسبت دهد، زیرا مخالفت و مقاله با یک خطا بسیاری مواقع با گرفتن دست راست همراه است، یعنی جلوگیری از ارتکاب خلاف. ﴿ٱلۡوَتِینَ﴾: رگ دل یا قلب که خون را به دیگر رگها میفرستد، آئورت که پاره شدن یا انسداد آن سبب مرگ حتمی میشود. ﴿حَٰجِزِینَ﴾ (حَجُر): ممانعتکننده، یعنی مانع رسیدن عذاب به او میشود تا عذاب را از او دفع کند و مانع کار خداوند شود. ﴿تَذۡکِرَةٞ﴾: یادآوری، پند و اندرز.﴿لَحَسۡرَةٌ﴾: حسرت، ندامت، یعنی کافران در قیامت نسبت به انکار قرآن و عکسالعملهای ناشایست خود پشیمان میشوند و چون پشیمانی سودی ندارد پس بر فرصت ازدست رفته حسرت میخورند. ﴿َحَقُّ ٱلۡیَقِینِ﴾: یقین از صفات علم و فراتر از معرفت و فهم است، زیرا همراه با ثبوت و حکم و کسب نتیجه است و بالاترین درجهی آن حق الیقین است که بر پایهی یقین و قطعیت بنا شده و هیچ راه انکاری در آن باقی نمانده است.﴿سَبِّحۡ﴾: تسبیح کن. معنای تسبیح، تنزیه و پاک داشتن خداوند از هر آن چیزی است که لایق ذات او نباشد.
مفهوم کلی آیات:
قرآن کلام خداست و هیچ شبههای بر آن وارد نیست اما کوته نظران حاسد که در برابر عظمت و بلاغت قرآن درماندهاند از درماندگی چارهای جز ایراد شبهاتی بیاساس همچون نسبت شاعری و کاهنی به پیامبر ص نمیبینند، اما خداوند با وجود وضوح کاملی که در حقانیت قرآن و صداقت پیامبر وجود دارد فرضیهای مطرح میکند که اگر بر فرض محال، پیامبر قصد دستبرد و تحریف کلامی از قرآن را داشته باشد به شدت با او برخورد میشود و خداوند اجازهی این کار راهیچ گاه به او نمیدهد. در حقیقت این فضیه محکمترین برهان بر اثبات قرآن است که مُهر سکوت را بر دهان هر گستاخ بیخرد میزند و با بیان آن وعید شدید و مرگبار، با همگان اتمام حجت میکند و پرواضح است که این آیات بزرگترین تأیید بر صداقت رسول اکرم در پیام رسانی از جانب خداوند بهسوی بندگان است و هر شبههای را از او برطرف میسازد.
برداشتها و فواید سوره:
1- قیامت حقیقت است و شدت سختیهای آن را کسی جز خدا نمیداند و بر انسان واجب است اعتقادش را به یقین برساند که یقیناً در سرایی دیگر برانگیخته، و بر مبنای عملش محاسبه خواهد شد.
2- آدمی هر چقدر هم دارای سلطان و قدرت ثروت باشد در مقابل قدرت عظیم الهی ضعیف و ناتوان است و سرگذشت امتهای گذشته حکایت از همین حقیقت دارد.
3- وقایع غیر مترقبهای چون زلزله و سیل و توفان که هر روزه شاهد وقوع آن در نقطهای از جهان هستیم همگی قیامتهای کوچکی است که عبرتها، آگاهسازیها و اندرزهای شگرفی در آن نهفته است و شایسته است دلهای به خواب رفته بیدار شود و انسانهای از خدا بریده روی به خدا آورند: ﴿أَوَلَا یَرَوۡنَ أَنَّهُمۡ یُفۡتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَیۡنِ﴾ [اتوبة: 126].
4- قیامت عرصهی تجسم یافتن و به نمایش درآمدن اعمال انسان و عرضه شدن آن به دادگاه عدل الهی است.
5- نعمتهای بهشتی در پرتو پرهیزکاری و رضایتمندی خداوند حاصل میشود و مؤمنین بر اعمال خویش افتخار میکنند همانگونه که کافران در مقابل کارهای زشت و پلید خویش شرمگین و رسوا میشوند.
6- دل خوش داشتن به نعمتهای زودگذر دنیوی و مغرور گشتن به آن، بنیان نهادن خانه در مسیر سیل است که هیچ تضمنی بر بقای آن نیست.
7- قرآن، شفاعتگر و حجت برای مؤمنین، و حسرت ندامت برای کافران در قیامت خواهد بود.
8- حسد سیب میشود دیدگان انسان بر حقایق بماند و دیگران را نیز از کشف حقایق بار دارد.
9- امامان بخاری و مسلم در صحیحین از ابن عمر روایت میکنند: از رسول الله ص شنیدم که میفرمود: «یُدْنَى الْمُؤْمِنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَتَّى یَضَعَ عَلَیْهِ کَنَفَهُ فَیُقَرِّرُهُ بِذُنُوبِهِ فَیَقُولُ هَلْ تَعْرِفُ فَیَقُولُ أَىْ رَبِّ أَعْرِفُ . قَالَ فَإِنِّى قَدْ سَتَرْتُهَا عَلَیْکَ فِى الدُّنْیَا وَإِنِّى أَغْفِرُهَا لَکَ الْیَوْمَ. فَیُعْطَى صَحِیفَةَ حَسَنَاتِهِ وَأَمَّا الْکُفَّارُ وَالْمُنَافِقُونَ فَیُنَادَى بِهِمْ عَلَى رُءُوسِ الْخَلاَئِقِ ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [هود: 18]». «شخصی مؤمن در روز قیامت به پروردگارش نزدیک میشود تا آنجا که خداوند، پوشش (رحمت و حمایت) خود را بر او میگستراند سپس گناهانش را برایش بر میشمارد و به او میفرماید: آیا این را میشناسی؟ و مومن میگوید: آری، پروردگار را میشناسم! سپس خداوند میفرماید: من در دنیا آنها را بر تو پوشاندم و امروز نیز آنها را بر تو میبخشایم، سپس نامهی اعمال به دست راستش داده میشود. اما کافر و منافق، پس گواهان دربارهی آنها میگویند: اینها بر پروردگارشان دروغ بستند، آگاه باشید که لعنت خداوند بر ظالمین باد!».
10- امام بخاری از ابوهریره روایت میکند که رسول الله ص فرمود: «وَرَسُولِهِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَصَامَ رَمَضَانَ کَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ هَاجَرَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ جَلَسَ فِى أَرْضِهِ الَّتِى وُلِدَ فِیهَا قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلاَ نُنَبِّئُ النَّاسَ بِذَلِکَ؟ قَالَ إِنَّ فِى الْجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ أَعَدَّهَا اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِینَ فِى سَبِیلِهِ کُلُّ دَرَجَتَیْنِ مَا بَیْنَهُمَا کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَسَلُوهُ الْفِرْدَوْسَ فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الْجَنَّةِ وَأَعْلَى الْجَنَّةِ وَفَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ». «کسی که به خدا و رسولش، ایمان بیاورد و نماز بخواند و رمضان را روزه بگیرد، خدا تعهد کرده است که او را وارد بهشت سازد چه در راه خدا هجرت کند و یا در سرزمینی که متولد شده است، بنشیند. صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! آیا به مردم، بشارت ندهیم؟ فرمود: در بهشت، صد درجه وجود دارد که خداوند آنها را برای مجاهدین راه خود، مهیا ساخته است، فاصله هر درجه با دیگری، به اندازهی فاصلهی بین زمین و آسمان است؛ پس هرگاه از خدا درخواست کردید، فردوس را درخواست کنید، زیرا که آن، بهترین و بالاترین جایگاه بهشت است و عرش خدا بر فراز آن قرار دارد و نهرهای بهشت از آن سرچشمه میگیرند».
***
معرفی سوره: سورهی «قلم» یا «نون» مکی بوده و بعد از سوره «مزَمَل» نازل شده شامل 52 آیه است. برخی علما، نزول سورهی «قلم» را بعد از سورهی «علق» میدانند.
مناسبت آن با سورهی قبل:
میتواند از چند جهت باشد:
1- پایان سورهی مُلک و عید خداوند است و آغاز این سوره نیز و عید عذاب خداوند است.
2- در سورهی مُلک تهدید به فرو بردن آب در زمین (قطع نعمت) و در این سوره به از بین رفتن ثمرهی اصحاب بستان اشاره شده است.
3- در سورهی مُلک به تمنای کافران نسبت به هلاکت پیامبر و اصحابش اشاره شد و در این سوره صفات کامل این کافران به تصویر کشیده میشود تا آرامش و تسلیتی بر قلب پیامبر باشد.
محور سوره: اثبات نبوت پیامبر ص (محور اصلی سوره)، داستان اصحاب بستان، مناظره با کافران در مورد بیاساس بودن گفتار و اعمالشان.
سوره دارای شش محبث است:
مبحث اول: پیامبر اخلاق
سبب نزول: بسیاری از مشرکان مخصوصاً ابوجهل و ولید بن مغیره میگفتند: محمد شیطانی دارد که او را گمراه و دیوانه کرده است، از این سبب خداوند آین آیات را نازل فرمود: ﴿فَسَتُبۡصِرُ وَیُبۡصِرُونَ٥ بِأَییِّکُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦﴾.
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ١ مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ بِمَجۡنُونٖ٢ وَإِنَّ لَکَ لَأَجۡرًا غَیۡرَ مَمۡنُونٖ٣ وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤ فَسَتُبۡصِرُ وَیُبۡصِرُونَ٥ بِأَییِّکُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ٧﴾
ترجمه:
به نام خداوند بخشایندهی مهربان
«نون، سوگند به قلم و آنچه مینگارند (1) تو به فضل پروردگارت دیوانه نیستی (2) و بیگمان برای تو پاداشی بیپایان است (3) و یقیناً تو برای اخلاقی بزرگ هستی (4) پس به زودی خواهی دید و خواهند دید (5) (که) کدام یک از شما دیوانه است! (6) همانا پروردگارت خود آگاهتر است به کسی که از راه او منحرف شده است و بر راه یافتگان (نیز) داناتر است (7)».
توضیحات:
﴿نٓۚ﴾: یکی از حروف مقطعه قرآن است که همچون دیگر حروف مقطعه، معنای دقیق و قطعی برای آن ذکر نشده است و میتواند دلالتی بر إعجاز قرآن جهت تحدی باشد تا ثابت شود قرآن با تمام عظمتش از همین حروف هجا تشکیل یافته است.
نکته: حروف مقطعه در قرآن به 14 صورت و ترکیب در 29 سوره آمده است.
﴿وَٱلۡقَلَمِ﴾: منظور جنس قمل است و اهمیت آن به خاطر منافع فراوانی است که در إلقای معانی رفع جهالت در آن نهفته است و آن را «أحد اللسانَین» (یکی از دو زبان) نامیدهاند.﴿مَا یَسۡطُرُونَ﴾: آنچه مینویسند و یا آن سطربندی میکنند؛ مطلقِ نوشتن منظور است اما در این جا به صورت خاص میتواند مفهوم آیاتی باشد که در ادامه میآید و دلالت بر نفی جنون از پیامبر؛ أجر بیپایان و اخلاق والای قرآنی آن بزرگوار دارد. ﴿بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ﴾: جمله معترضه است؛ یعنی به واسطهی فضل، لطف و عنایت پروردگارت، تو دیوانه نیستی. ﴿غَیۡرَ مَمۡنُونٖ﴾: غیر قابل انقطاع و بیپایان. ﴿خُلُقٍ عَظِیمٖ﴾: اخلاقی والا و آدابی بزرگ. منظور قرآن، دین، اسلام و مجموع اخلاقی پیامبرص شامل علم، حِلم، حیا، کثرت عبادت و سخاوت، صبر و شکر، تواضع و زهد، رحمت و شفقت، حسن معاشرت، آداب و خصائل والا و پسندیده است. ﴿ٱلۡمَفۡتُونُ﴾: آن که حقیقت را گم گرده و دچار فتنههای شیطانی شده است، دیوانه. ﴿مَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ﴾: آن کس که راه هدایت خداوند را گم کرده و راه شیطانی را در پیش گرفته است.
مفهوم کلی آیات:
پیامبر اکرم ص سالیان متمادی در میان عرب زیسته بود و مردم او را دارندهی آداب و اخلاق نیکو شناخته بودند اما آنگاه که اعتقاد و آیین شرکآلود آنها را نفی کرد و باطل اعلام نمود مشرکان هیچ چارهای نیافتند جز آن که بر خلاف باور درونی خویش، محمّد را جنزده و دیوانه بدانند تا شاید بدین وسیله او توجهات مردم نسبت به او بکاهند اما خداوند صراحتاً اعلام نمود که به زودی حقیقت هویدا میشود و بطلان تهمتهایشان بر همگان معلوم میگردد و چنین هم شد و غزوهی بدر اولین عرصهی پیروزی حق بر باطل گشت، هر چند بسیاری عبرت نگرفتند.
مبحث دوم: اوصاف دورغگویان
سبب نزول:
1- سیرت نویسان روایت کردهاند که کفار مکه به پیامبر ص گفتند: اگر تو خدایان ما را بپرستی ما نیز خدای تو را میپرستیم، از این سبب خداوند آین آیه را نازل فرمود: ﴿وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَیُدۡهِنُونَ٩﴾.
2- بسیاری از مشرکان مثل أسود بن عبد یغوث، أبوجهل، أخنس بن شریق و ولید بن مغیره، دارای اوصاف ذکر شده در این مبحث بودند.
3- برخی مفسرین میگویند: صفت «زَنیم» در این سوره در مورد ولید بن مغیره نازل شده است، زیرا او در اصل قریشی نبود، بلکه بعد از هجده سال که پدرش نامعلوم بود مغیره او به فرزندخواندگی پذیرفت. روایت است آنگاه که این آیات نازل شد ولید به نزد ماردش رفت و گفت: محمد مرا به 9 صفت وصف کرده که آخرین آن برایم نامعلوم است (زَنیم) و اگر راستش را به من نگویی گردنت را میزنم. مادرش گفت: پدرت مردی عِنّین (عقیم) بود من به ناچار چوپانی را بر خود راضی کردم و تو فرزند آن چوپان هستی.
﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡمُکَذِّبِینَ٨ وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَیُدۡهِنُونَ٩ وَلَا تُطِعۡ کُلَّ حَلَّافٖ مَّهِینٍ١٠ هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِیمٖ١١ مَّنَّاعٖ لِّلۡخَیۡرِ مُعۡتَدٍ أَثِیمٍ١٢ عُتُلِّۢ بَعۡدَ ذَٰلِکَ زَنِیمٍ١٣ أَن کَانَ ذَا مَالٖ وَبَنِینَ١٤ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ١٥ سَنَسِمُهُۥ عَلَى ٱلۡخُرۡطُومِ١٦﴾.
ترجمه:
«پس از تکذیبکنندگان پیروی نکن (8) دوست دارند تو نرمی کنی تا آنان نیز نرمی کنند (9) و پیروی نکن از هر بسیار سوگند خورندهی پست (10) عیبجویی که برای سخن چینی پیوسته رهسپار است (11) بازدارندهی خیر، تجاوزگر گناهکار (12) تندخو (و) گذشته از آن (اوصاف زشت) زنازاده است (13) از آن روی که دارای مال و (چندین) پسر است (14) هرگاه آیات ما بر او خوانده شود گوید: افسانههای پیشینیان است (15) به زودی بر خرطومش داغ مینهیم (تا رسوای أبدی شود) (16)».
توضیحات:
﴿تُدۡهِنُ﴾: اصل إدهان به معنای مدارا، مصالحه، ملاینه، مسامحه و نرمی کردن است؛ در این جا منظور آن است که کافران دوست داشتند محمد به وسیلهی کارهایی همچون سازش با آنها سختگیری نکردن در رفتار با خدایانشان، نسبت به آنها نرمی نشان دهد و یا این که اصلاً نه محمد کاری به خدایان آنها و نه آنها کاری به خدای محمد داشته باشند، اما خداوند سوء نیت آنان را به پیامبر هشدار داد. ﴿حَلَّافٖ﴾: آن که به استمرار و به حق و باطل سوگند میخورد. ﴿مَّهِینٍ﴾: خوار و ذلیل، پست و تبهکار. ﴿هَمَّازٖ﴾: بسیار عیبجو و غیبتکننده. ﴿مَّشَّآءِۢ﴾: بسیار راه رونده و تکاپو کننده. ﴿نَمِیمٖ﴾: سخن چینی؛ اصل«نمّ» به آشکار کردن هر چیز گویند و سخن چین هم هیچ حرفی را در دل خود نگه نمیکند مگر این که آن را برای دیگران بازگو میسازد. سخن چینی در اینجا بیشتر به خاطر منحرف ساختن توجهات مردم از پیامبر صورت میگرفت. ﴿مَّنَّاعٖ﴾: بسیار منعکننده. ﴿الۡخَیۡرِ﴾: خیر و خوبی؛ مال و دارایی و هر آنچه در راه خداوند منفعتی داشته باشد؛ و یا این که مراد بازداشتن مردم از پذیرش اسلام و کار خیر ا ست. ﴿مُعۡتَدٍ﴾: آن که در ظلم و دشمنی از حد تجاوز کرده است. ﴿أَثِیمٍ﴾: بسیار گناهکار. ﴿عُتُلِّۢ﴾ (عَتل): تندخو و خشن، برانگیزندهی شر و کج خُلق. ﴿بَعۡدَ ذَٰلِکَ﴾: گذشته از تمامی این اوصافی که در او وجود دارد. ﴿زَنِیمٍ﴾: برگرفته از لغت «زَنَمَة» به معنای گوشت زائد یا پاره گوشت بریده و آویزان است و در مورد انسان به مردی طلاق میشود که خود را به قومی چسپانیده و در اصل از آنها نباشد، حرامزاده و بیاصل و نسب. ﴿أَن کَانَ ذَا مَالٖ﴾: مال و فرزند، آنها را در مقابل آیات خداوند گستاخ کرده است. اصل این جمله «لِأّن کانِ ذا...» است که لام تعلیل حذف شده است. ﴿أَسَٰطِیرُ﴾: جمع أسطوره: افسانهی گذشتگان که هیچ اصل و اساسی ندارد. ﴿سَنَسِمُهُۥ﴾ (وَسم): علامتی که زشتی آن همیشه بر او باقی بماند شبیه داغ کردن. ﴿ٱلۡخُرۡطُومِ﴾: استعمال این لغت به جای لغت «أنف» به معنای بینی، به خاطر تحقیر است، زیرا خرطوم برای معدود حیواناتی همچون فیل و خنزیر به کار میرود و نهایت اهانت و خواری را میسازند.
مفهوم کلی آیات:
مخالفان همیشه از دروازهی دشمنی آشکار وارد نمیشوند بلکه گاهی تصمیم بر مصالحه میگیرند تا جوشش ایمانی مومن را فرو نشانند و بسیاری مواقع با کمال ذلت، اوضاع را آلوده میسازند و آب را به قدری گلآلود میکنند تا قدرت تشخیص را از بیننده سلب نمانید و بدین وسیله مقاصد پلید و زشت خویش را به اجرا در آورند اما غافل از این که با خداوند نمیتوان در افتاد. در این میان بر هر مومنی واجب است که هیچگاه فریفتهی این سیاهکاریها و فریبکاریها نشود و تنها برنامهی خدا را اجرا کند و به هیچ چیز دیگری توجهی نشان ندهد.
مبحث سوم: سرانجام انحصار طلبی
حکایت أصحاب الجنّه (صاحبان باغ):
مفسرین میگویند: در امتهای گذشته مردی بود از اهل کتاب در نزدیکی صَنعا در یمن که باغ بزرگی از انواع درختان داشت. عادت وی بر این بود که هر ساله هنگام برداشت محصول، فقرا را دعوت میکرد و آنها را از ثمرهی باغ بهرهمند میساخت و بسیار آنها را إکرام مینمود. هنگامی که این شخص صالح درگذشت هر سه پسرش جمع شده و با خود گفتند: ما فرزندان زیادی داریم و ثمرهی باغ اندک است و برای ما ممکن نیست که همچون پدر، چیزی به فقرا بدهیم، لذا به مشورت نشسته و نهایتاً تصمیم گرفتند که هنگام سپیدهدم مخفیانه به باغ رفته و میوهها را برداشت کنند. اما سحرگاهان خداوند صاعقهای بر باغ فرود آورد و آن را خاکستر نمود.
﴿إِنَّا بَلَوۡنَٰهُمۡ کَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ إِذۡ أَقۡسَمُواْ لَیَصۡرِمُنَّهَا مُصۡبِحِینَ١٧ وَلَا یَسۡتَثۡنُونَ١٨ فَطَافَ عَلَیۡهَا طَآئِفٞ مِّن رَّبِّکَ وَهُمۡ نَآئِمُونَ١٩ فَأَصۡبَحَتۡ کَٱلصَّرِیمِ٢٠ فَتَنَادَوۡاْ مُصۡبِحِینَ٢١ أَنِ ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰرِمِینَ٢٢ فَٱنطَلَقُواْ وَهُمۡ یَتَخَٰفَتُونَ٢٣ أَن لَّا یَدۡخُلَنَّهَا ٱلۡیَوۡمَ عَلَیۡکُم مِّسۡکِینٞ٢٤ وَغَدَوۡاْ عَلَىٰ حَرۡدٖ قَٰدِرِینَ٢٥ فَلَمَّا رَأَوۡهَا قَالُوٓاْ إِنَّا لَضَآلُّونَ٢٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ٢٧ قَالَ أَوۡسَطُهُمۡ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ٢٨ قَالُواْ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ٢٩ فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَلَٰوَمُونَ٣٠ قَالُواْ یَٰوَیۡلَنَآ إِنَّا کُنَّا طَٰغِینَ٣١ عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن یُبۡدِلَنَا خَیۡرٗا مِّنۡهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ٣٢ کَذَٰلِکَ ٱلۡعَذَابُۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَکۡبَرُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٣٣﴾
ترجمه:
«همانا ما آنها (اهل مکه) را آزمودیم چنانکه صاحبان باغ را آزمودیم، آنگاه که قسم خوردند. یقیناً صبحگاهان (میوههای) آن را بچینند (17) و استثناء نکردند. (18) پس بلایی از جانب پروردگارت بر آن (باغ) به گردش درآمد در حالی آنان خفته بودند (19) پس (باغ آنان) مانند کِشتِ خاکستر شده گشت (20) پس صبحگاهان همدیگر را ندا زدند (21) این که بروید بهسوی کشتزارتان اگر دور کنندگانید (22) پس به راه افتادند در حالی که آهسته به هم میگفتند (23) که امروز نباید هیچ بینوایی در باغ بر شما وارد شود (24) و صبحگاهان رفتند به گمان آن که بر منع (بینوایان) قادرند (25) پس چون آن را دیدند گفتند: یقیناً ما راه گم کردگانیم (26) بلکه ما محروم شدگانیم (27) میانهروترینشان گفت: آیا به شما نگفتم چرا (خداوند را) منزَّه نمیدارید! (28) گفتند: منزه است پروردگار ما، بیشک ما ستمگر بودیم (29) پس روی به همدیگر کردند و به سرزنش یکدیگر پرداختند (30) گفتند: وای بر ما، بیشک ما سرکش بودهایم! (31) امید است که پروردگارمان بهتر از آن را به ما عوض دهد (زیرا) ما بهسوی پروردگارمان مشتاقیم. (32) عذاب (دنیا) چنین است و قطعاً عذاب آخرت بزرگتر خواهد بود اگر واقعاً میدانستند (33)».
توضیحات:
﴿بَلَوۡنَٰهُمۡ﴾ (بَلَی): امتحان و آزمایش کردیم اهل مکه را که آیا نعمتهای خدا را سپاس میگویند یا ناسپاسی میکنند؟ ﴿کَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ﴾: همانگونه که صاحبان باغ را نیز آموزدیم. ﴿لَیَصۡرِمُنَّهَا﴾ (صرم): یقیناً قطع میکنند، میوهی آن باغ را میچینند. ﴿مُصۡبِحِینَ﴾: صبحگاهان.﴿وَلَا یَسۡتَثۡنُونَ﴾: استثنا نکردند، منظور میتواند یکی از این دو مورد باشد: الف) «إن شاء الله» نگفتند و با قاطعیت اعلام داشتند که فردا بهسوی باغ رفته و میوه را میچینند. ب) قسمتی را به عنوان سهم فقرا از میوهی باغ استثنا نکردند و قصد کردند که همه را برای خود بردارند؛ البته مورد دوم شاید به غرض آیات نزدیکتر باشد. ﴿فَطَافَ عَلَیۡهَا﴾: باغ آنان را چرخ زد و در هم نوردید، وارد شد. ﴿طَآئِفٞ﴾: چرخ زنندهای، منظور بلا و آفتی آسمانی است که بر باغ نازل شد و آن را در خود سوزانید. ﴿صَّرِیمِ﴾ (صرم): قطع شده، شب تاریک را نیز «صریم» میگویند، زیرا از روز قطع و جدا شده است؛ در این جا مقصود آن است که عذاب خداوند بر باغ فرود آمد و آن را همچون خاکستر، سیاه نمود و چیزی را از آن باقی نگذاشت ﴿تَنَادَوۡاْ﴾: همدیگر را ندا زدند. ﴿أَنِ﴾: مفسره است، یعنی مضمون سخنانشان این بود که ... ﴿ٱغۡدُواْ﴾: بامدادان حرکت کنید. ﴿حَرۡثِ﴾: زروع و ثمار، کاشتنیها و میوهها. ﴿صَٰرِمِ﴾: آن که میوه میچیند. ﴿یَتَخَٰفَتُونَ﴾ (خفت): «مُخافَتَة» به معنای سخن مخفیانه و پنهانی است، یعنی آهسته و مخفیانه با هم سخن میگفتند، پچپچکنان. ﴿غَدَوۡاْ﴾. صبحگاهان حرکت کردند. ﴿حَرۡدٖ﴾. به معنای منع و قصد است و در این جا هر دو معنا میتواند صادق باشد، یعنی«صبحگاهان بهسوی باغ حرکت کردند به قصد این که فقرا را از ثمرهی باغ منع کنند و گمان میبردند بر این کار توانا هستند». ﴿ضَآلُّونَ﴾: راه گم کردهها، و این اولین عکس العملی بود که میتوانستند نشان دهند. ﴿أَوۡسَطُهُمۡ﴾: عاقلترین، باانصافترین و میانهروترین آنها. ﴿لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ﴾: «لولا» حرف تحضیض و تشویق است و مفهوم «تُسَبِّحُونُ» به «ولا یَسْتَثْنُون» بر میگردد، یعنی «... آیا به شما نگفتم چرا استثنا نمیکنید و «إن شاءَ الله» نمیگویید و چیزی را برای فقرا در نظر نمیگیرید!» نامگذاری استثنا به عنوان تسبیح در این جا به خاطر اقرار بر عظمت خدا و لزوم تفویض امر به اوست؛ به گونهای دیگر نیز آیه قابل معناست: بیایید از سوء قصدتان طلب استغفار کنید. ﴿یَتَلَٰوَمُونَ﴾ (لَوم): همدیگر را ملامت و سرزنش میکردند. ﴿طَٰغِینَ﴾: از حدود خدا تجاوز کردیم به وسیلهی استثنا نکردن و منع کردن فقرا از حقوقشان. ﴿یُبۡدِلَنَا﴾ (بدل): عوض دهد و جایگزین دهد ما را؛ إبدال عبارت از برداشتن یک چیز و جایگزین کردن چیز دیگر به جای آن است. ﴿رَٰغِبُونَ﴾. مشتاقان و طلبکنندگان مغفرت الهی. ﴿کَذَٰلِکَ ٱلۡعَذَاب﴾: عذاب خداوند اینگونه است که هرگاه بر چیز فرود آید آن را کاملاً نابود گرداند و این نمونهای از عذاب دنیوی است.
مفهوم کلی آیات:
خداوند نعمتهای بیشماری به انسان عنایت کرده و در مقابل از او خواسته است سپاس این نعمتها را به جای آورده و حقوق متعلق به آنها را پرداخت نماید تا بدین وسیله نعمتها بر او پایدار بماند. اما هرگاه شکر نعمت تبدیل به کفران نعمت و تعدی به حقوق دیگران شده است خداوند آن نعمت را برداشته و صاحبان آن را از برکات آن محروم ساخته است. اهل مکه نیز دارای موهبتهای ممتازی نسبت به دیگران بودند؛ تجارتهای پرمنفعت و مهمتر از آن وجود خانهی کعبه که حَرَم أمنی برای آنها به حساب میآمد. حکایت اهل بستان آشکارترین و شدیدترین هشداری است که خداوند خطاب به اهل مکه بیان میدارد تا شاید عبرتی بگیرند و آداب و شیوهی شکرگزاری و اطاعت را جایگزین ناپسند عصیان و تکبر کنند. بدیهی است که این حکایت، هشداری بر جلو دیدگان تمامی متکبرین طمعکاری است که در ناسپاسی و غرور، گوی سبقت را از ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ﴾ ربودهاند و بر آن افتخار میکنند.
مبحث چهارم: حُکمی نابخردانه از جانب بدکاران
﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِینَ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ٣٤ أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ کَٱلۡمُجۡرِمِینَ٣٥ مَا لَکُمۡ کَیۡفَ تَحۡکُمُونَ٣٦ أَمۡ لَکُمۡ کِتَٰبٞ فِیهِ تَدۡرُسُونَ٣٧ إِنَّ لَکُمۡ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ٣٨ أَمۡ لَکُمۡ أَیۡمَٰنٌ عَلَیۡنَا بَٰلِغَةٌ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّ لَکُمۡ لَمَا تَحۡکُمُونَ٣٩ سَلۡهُمۡ أَیُّهُم بِذَٰلِکَ زَعِیمٌ٤٠ أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَآءُ فَلۡیَأۡتُواْ بِشُرَکَآئِهِمۡ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ٤١ یَوۡمَ یُکۡشَفُ عَن سَاقٖ وَیُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ٤٢ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ کَانُواْ یُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ٤٣﴾
ترجمه:
«همانا برای پرهیزکاران در نزد پروردگارشان بوستانهای پرنعمت است (34) آیا مسلمانان را همچون بدکاران قرار میدهیم! (35) شما را چه شده است، چگونه داوری میکنید! (36) یا کتابی دارید که در آن میخوانید (37) (که) همانا در آن برای شما خواهد بود آنچه بر میگزینید! (38) یا این که تا روز قیامت برای شما بر (عهدهی) ما پیمانهای محکمی است که هر چه خواستید همان شود! (39) از آنان بپرس: کدامشان ضامن آن (ادعا) هستند! (40) یا شریکهایی دارند پس باید شریکهایشان را بیاورند اگر راستگویند! (41) روزی که از ساق (پا)، جامعه برداشته شود و (کافران) به سجده فرا خوانده شوند اما نمیتواند (42) دیدگانشان فروافتاده، خواری آنها را فراگیرد، و به راستی که (در دنیا) به سجده فرا خوانده میشدند در حالی که تندرست بودند(43)».
توضیحات:
﴿جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ﴾: باغهای پرناز و نعمت که نه محدودیتی دارد و نه زوالی. ﴿ٱلۡمُسۡلِمِینَ﴾: مسلمانان، فرمانبرداران و گردننهادگان به اوامر و نواهی خداوند. ﴿ٱلۡمُجۡرِمِینَ﴾: گناهکاران بدکار؛ حکمت طرح این سؤال از سوی خداوند این بود که بزرگان قریش هرگاه از بهشت و نعمتهای بیشمارش میشنیدند میگفتند: اگر آنچه شما گمان میبرید واقعاً حقیقت داشته باشد پس ما به آن نعمتها سزوارتریم همانگونه که در دنیا ما بر خوشیهای آن اولویت داریم. ﴿مَا لَکُمۡ﴾؟: چه چیزی برای شماست؟ شما را چه شده است که اینگونه حکم میکنید؟ ﴿کَیۡفَ تَحۡکُمُونَ﴾: چگونه (نابخردانه و بیجا) از خود حکم صادر میکنید؟ ﴿تَدۡرُسُونَ﴾: از روی آن میخوانید و به همدیگر نیز درس میدهید و بر مبنای آن حکم میکنید که... ﴿إِنَّ لَکُمۡ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ﴾: اختیار میکنید و بر میگزینید، یعنی این که در آن کتاب نوشته شده و شما آن را میخوانید که هر کاری که کردید و هر چه درخواست نمودید یقیناً حق با شماست و واقعیت و مصلحت در همان کار است؟ ﴿أَیۡمَٰنٌ﴾: جمع یمین: سوگند، در این جا مراد عهد و پیمانهایی است که همراه با سوگند بسته میشود. ﴿عَلَیۡنَا﴾: بر ما، پیمانهایی که ما به نفع شما إمضاء کردهایم که همیشه و در هر حالی حق با شما باشد؟ ﴿بَٰلِغَةٌ﴾: مؤکد و مستحکم و در نهایت تضمین. ﴿إِنَّ لَکُمۡ لَمَا تَحۡکُمُونَ﴾: حرف لام در «لَمَا» زائده و برای تأکید است، یعنی هر چه حکم کردید و هر چه بخواهید انجام دهید در تمامی موارد حقیقت همان باشد که شما حکم کرده باشید و در تمامی زمینهها حق با شما باشد؟
نکته: تمامی موارد بالا به صورت پرسش از جانب خداوند مطرح شده است تا مجرمین بدانند که همیشه حق با آنها نیست و این که مختار نیستند هر حکمی را صادر کنند و یا هر کاری را انجام دهند و بهتر از حکم آنها حکمی نباشد و بقیه مجبور به تبعیت از آنها باشند.
﴿بِذَٰلِکَ﴾: بر آن حکم، که در آخرت برای مجرمین نعمتهای بهتری نسبت به مومنین وجود داشته باشد و یا بر هر حکم دیگری که صادر کنند؟ ﴿زَعِیمٌ﴾: متعهد و ضامن، یعنی چه کسی ضامن صحت احکام صادره از جانب شماست؟ در حقیقت این سؤال جنبهی إستهزاء از کافران دارد، یعنی احکامشان بسیار بچهگانه و جاهلانه است. ﴿شُرَکَآءُ﴾: شریکهایی از جنس بتهای سنگی یا انسانهای بیخردی همچون خودشان که حرفشان را تأیید کنند. ﴿یَوۡمَ یُکۡشَفُ﴾: روزی که، منظور قیامت است، از نظر إعرابی ظرف زمان برای فعل ﴿فَلۡیَأۡتُواْ﴾ میباشد یعنی: پس لازم است گواهانشان را در روزی حاضر کنند که ... ﴿یُکۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾: ساق پا آشکار گردد. این اصطلاح برای بیان سختی و درگیر شدن به کارهای بسیار دشوار به کار برده میشود، زیرا معمولاً هرگاه شخص بخواهد کاری انجام دهد که نیاز به کوشش و زحمت زیاد دارد لباسش را بالای میزند و با جدّیت تمام مشغول آن کار میشود، در اینجا منظور قیامت است که سختیهای آن بسیار زیاد و طاقتفرسا بوده و انسان را شدیداً به زحمت میاندازد. ﴿وَیُدۡعَوۡنَ﴾: آنها در دنیا، توسط پیامبران و دعوتگران به سجده برای پروردگارشان فرا خوانده میشدند در حالی که تندرست هم بوند اما آنها سر باز زده سجده نمیکردند، پس همین امر سبب شده است در قیامت قدرت سجده کردن را از دست بدهند، زیرا سجده در قیامت، بازتاب و نشانهی ایمان دنیوی است. ﴿خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُم﴾: چشمهایشان از ترس فرو افتاده و وحشت زده است. ﴿تَرۡهَقُهُمۡ﴾: آنها را فرا میگیرد و به آنها ملحق میشود. ﴿ذِلَّةٞۖ﴾: خواری و پستی و حسرت.
مفهوم کلی آیات:
میزان إکرام در دنیا و آخرت تقواست و هر آن که در دنیا پرهیزکاری پیشه کرد در باغستانهای بهشت مورد تکریم قرار میگیرد و آن که عملش را با میزان تقوا سنجیدند اما وزنی نداشت حقیقتاً خود را از إکرام الهی محروم ساخته و إهانت در جهنم را برای خویش برگزیده است و این حکم لایتغیر پروردگارست، اما کافر میپندارد در آخرت نیز إکرام و شخصیت دروغین دنیویش تکرار میشود و از رحمت الهی بهرهمند میگردد، اما زهی خیال باطل که تمام این خیال بافیها تنها به درد این دنیا میخورد و در آخرت هر آنچه بافته است لاجرم رشته میشود و میان او و پرهیزکاران فاصلهای به امتداد عدل خداوند ایجاد میشود که هیچ گذری از آن نیست. روزی که سختیها به نهایت خود میرسد و کافران در وحشت و ترس غوطهور میشوند، ذلیل و رسوا میگردند، و هرگاه بخواهند إرادتی دروغین از خود نشان دهند بیدرنگ خوارتر و حقیرتر میشوند و حقا که نباید انتظاری از این داشته باشند.
مبحث پنجم: إستدراج کافران
﴿فَذَرۡنِی وَمَن یُکَذِّبُ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِۖ سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَیۡثُ لَا یَعۡلَمُونَ٤٤ وَأُمۡلِی لَهُمۡۚ إِنَّ کَیۡدِی مَتِینٌ٤٥ أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٦ أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ٤٧﴾
ترجمه:
«پس رها کن مرا با کسی که این سخن را تکذیب میکند، به تدریج آنان را خواهیم گرفت از آنجا که نمیدانند (44) و مهلتشان میدهم، همانا تدبیر من سخت استوار است (45) یا مزدی از آنها طلب میکنی، پس ایشان از (تحمل) تاوانی، گرانبارند! (46) یا غیب نزد آنهاست و ایشان (بر اساس آن) مینویسند! (47)».
توضیحات:
﴿ذَرۡنِی﴾: مرا رها کن، یعنی مرا با کافران تنها بگذار و عقوبت آنها را به من بسپار. ﴿بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِۖ﴾: این سخن، قرآن. ﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم﴾ (دَرج): به تدریج و اندک اندک آنها را میگیریم. در اصل إستدراج یعنی انتقال از حالی به حالی به صورت اندک اندک و بدون عجله، و عذاب استدراج یعنی این که کمکم آنها را وارد عذاب میکنیم و چه بسا همراه با إزدیاد نعمت و پوشاندن گناه باشد تا این که بر گناهان و ناسپاسی آنها افزوده شود و موجبات هلاکتشان فراهم آید. ﴿مِّنۡ حَیۡثُ﴾: به گونهای که، از جایی که. ﴿وَأُمۡلِی لَهُمۡۚ﴾: (مَلا) به آنها (کافران) مهلت میدهیم (فعل مضارع از أملَی)، در اصل به معنای مدت زمانی از روزگار است، یعنی مدت زمانی را در اختیارشان قرار میدهیم. ﴿کَیۡدِی﴾: در اصل به معنای مکر و حیله است و در مورد خداوند به معنای تدبیر و اندیشه است. لفظ «متین» دلالت بر استواری و صلابت این کید دارد، به گونهای که قابل دفع و مقابله نیست. ﴿مَّغۡرَمٖ﴾: غرامت، مزدی که آن را تاوانی در برابر دعوت میدانند. ﴿مُّثۡقَلُونَ﴾: گرانبار و سنگینبارند، پرداخت این غرامت بر آنها سنگینی میکند و زیر بار این بدهی رفتهاند و بدین خاطر دعوت تو را (ای پیامبر) نمیپذیرند. مقصود این نیست که پیامبر از آنها در مقابل دعوت دستمزد میگرفت بلکه برعکس، پیامبر جز قبول دعوت، از آنها انتظاری نداشت. ﴿ٱلۡغَیۡبُ﴾: آنچه علم آن خاص خداوند است، لوح محفوظ. ﴿یَکۡتُبُونَ﴾: براساس آن مینویسند احکامی را که صادر میکنند.
مفهوم کلی آیات:
کافران قران را تکذیب میکردند و آن دروغ میپنداشتند در حالی به صداقت پیامبر و فصاحت عجیب آن واقف بودند اما حسادت و تکبر آنها سبب این رفتار ناشایست و غیر منصفانهی آنها با قران شده بود، لذا خداوند پیامبرش را دستور میدهد تا کار آنان را به خدا و اگذارد و خود کفیل هلاکت آنها میشود تا به تدریج آنها را به وادی هلاکت بیندازد زیرا جاهلانه و بدون علم، دست به صدور احکام و داوریهای بیخردانه زده و سخن خویش را از آیات قرآن برتر دانستهاند.
مبحثششم: خِطابی عبرتآمیز
﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ إِذۡ نَادَىٰ وَهُوَ مَکۡظُومٞ٤٨ لَّوۡلَآ أَن تَدَٰرَکَهُۥ نِعۡمَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ لَنُبِذَ بِٱلۡعَرَآءِ وَهُوَ مَذۡمُومٞ٤٩ فَٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَجَعَلَهُۥ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٥٠ وَإِن یَکَادُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزۡلِقُونَکَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّکۡرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ٥١ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ٥٢﴾
ترجمه:
«پس بر حکم پروردگارت شکیبا و مانند همدم ماهی (یونس) مباش آنگاه که ندا سر داد در حالی که آکنده از غم و اندوه بود (48) اگر لطفی از جانب پروردگارش او را در نیافته بود، پس یقیناً نکوهش شده به صحرا انداخته میشد (49) پس پروردگارش وی را برگزید سپس از شایستگان قرارش داد (50) و به راستی که نزدیک بود کسانی که کفر ورزیدند آنگاه که قرآن را شنیدند با چشمهایشان تو را بلغزانند و میگویند: همانا او دیوانه است (51) و حال آن که آن (قرآن) به جز اندرزی برای جهانیان نیست (52)».
توضیحات:
﴿لِحُکۡمِ رَبِّکَ﴾: به حکم پروردگارت مبنی بر مهلت دادن به کافران و عدم تعجیل در هلاکت آنها و همچنین انواع اذیتها و إستهزای آنان و یا آن که منظور از آن، شکیبایی تا زمان فرار رسیدن حکم پروردگار مبنی بر هلاکت کافرین است. ﴿کَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ﴾: همنشین ماهی که در سورهی أنبیاء به اسم ذالنّون یعنی صاحب ماهی نامگذاری شده و مقصود پیامبر یونس است که توسط ماهی بلعیده شد. حکایت یونس ÷ در داستان پیامبران مشهور است که چون در درخواست عذاب برای قومش عجله کرد خداوند نیز اینگونه او را تنبیه کرد، اما بعد از پذیرش توبهاش، دوباره او را بهسوی قومش برگرداند. ﴿إِذۡ نَادَىٰ﴾: ندا زد، عاجزانه دعا کرد، مضمون دعایش این بود: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٧﴾ [الأنبیاء: 87] ﴿مَکۡظُومٞ﴾ (کظم): بسیار اندوهناک و مملو از غم و سختی. ﴿نِعۡمَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ﴾: لطف و مرحمتی از جانب پروردگارش کا شامل توفیق توبه و استجابت آن بود. ﴿ٱلۡعَرَآءِ﴾: سرزمین بیآب و علف، برهوت.﴿مَذۡمُومٞ﴾ (ذم): نکوهش شده و در این صورت، از رحمت خداوند محروم میشد و گناهکار باقی میماند. ﴿ٱجۡتَبَٰهُ﴾ (إجَتبّی): او را برگزیده و توبهاش را پذیرفت. ﴿وَإِن یَکَادُ﴾: إن مخففه از ثقیله است (از حروف مشبّه بالفعل). ﴿لَیُزۡلِقُونَکَ﴾ (زلق): یقیناً تو را میلغزاندند و بر زمین میزدند و هلاکت میکردند. ﴿بِأَبۡصَٰرِهِمۡ﴾: با چشمهایشان، و این اشارهای است به وجود چشم زخم یا چشمزد که در بین مردم مشهور است و افرادی به داشتن این قدرت در چشمهایشان (شوری چشم) مشهور هستند. (در این رابطه در قسمت فواید احادیثی ذکر خواهد شد). ﴿ٱلذِّکۡرَ﴾: قرآن که حکم تذکره و یادآوری برای مردم دارد. ﴿عَٰلَمِینَ﴾: جهانیان مخلوقات، منظور أنس و جن است.
مفهوم کلی آیات:
یک دعوتگر را نسزد که از تبلیغ و هر آنچه در پی آن به او میرسد خسته و ناشکیب نشود. چه بسا در راه دعوت رفتارهای ضددینی و چه بسا دلسردکنندهای همچو آزار، إستهزاء و ترشرویی ببیند که او را به واکنش و بروز رفتارهای ناصحیحی وادارد همچون پیامبر یونس که در مقابل نافرمانی قومش بیتاب شد و از دعوت دست کشید و آنان را سزاوار خشم و عذاب الهی دانست و بدین سان موجبات ناخشنودی خداوند را فراهم ساخت، اما سرانجام به اشتباه خویش پیبرد و به درگاه خداوند بازگشت و خداوند نیز بارِ دیگر او را برگزید و بهسوی قومش فرستاد. نافرمانی کفار مکه چه بسا به مراتب شدیدتر باشد و حسادت آنها نسبت به محمدی به حدّی بود که تمام نیروی بیرونی و دورنی خود را برای مقابله با پیامبر به کار میبردند و انواع تهمتهای ناروا به ایشان نسبت میدادند، اما خداوند پیامبرش را در مقابل تمامی این کفرورزیها و حسادتها به صبر دعوت نمود و ایشان را دارای بزرگترین اخلاق دانست و به عالیترین صفات نیکو ستود و قرآن را برای همیشه تذکره و اندرزی برای جهانیان معرفی نمود.
برداشتها و فواید سوره:
1- تشویق به علم و جایگاه رفیع نگارش و اهتمام نسبت به آنچه سبب هدایت، سعادت و خیر خواهی میگردد.
2- تاکید بر اخلاق والای پیامبر ص و لزوم الگو و أسوه قراردادن ایشان.
3- تحمل اذیت و إستهزاء در راه دعوت و صبر و جهاد در راه خدا به عنوان ابزار رستگاری.
4- آگاهی از صفات کافران و منافقان و لزوم پرهیز از تمامی آنها.
5- مغرور نشدن به مال و فرزند و پرهیز از آنچه انسان را در مقابل خداوند گستاخ میکند.
6- لزوم شکر نعمت از راه پرداخت حقوق متعلق به آن و به کارگیری آن در راه صحیح.
7- کفران نعمت و عدم پرداخت حقوق، سبب غضب خداوند و نتیجتاً زوال نعمت خواهد شد.
8- خداوند توبه را میپذیرد آنگاه که انسان در توبه کردن صادق و مشتاق باشد.
9- پیروزی در امتحان دنیا سبب رستگاری است همانگونه که شکست در آزمون دنیوی، خسران و هلاکت را در دنیا و آخرت در پی خواهد داشت.
10- سخن و ادعا، آنگاه صحیح و معتبر است که مستند به کتاب خداوند و سنت صحیح نبوی باشد و هر سختی که بر غیر این دو تکیه نماید پوچ و بیارزش است.
11- سنت إستدارج (عذاب تدریجی) ظالم را در گناه خویش غوطهور میسازند تا به جایی که بصیرتش کور شعورش زایل گردد و بدین سان در بحر گمراهی غرق شود.
12- عاقل، همیشه از تجارب دیگران عبرب میگیرد و از آن در انتخاب راه صحیح زندگی دعوت و تبلیغ استفاده میبرد.
13- قران، کتاب هدایت و یادآوری بهسوی تمامی خوبیهاست، از این رو بر هر مسلمان واجب است بر تلاوت، حفظ و عمل به قرآن کوشا باشد.
14- مسند امام احمد از سعد بن هشام راویت میکند: از امالمومنین عایشه در مورد اخلاق رسول الله ص پرسیدم، جواب داد: «کَانَ خَلْقُهُ الْقُرْآنَ». «اخلاقشان برگرفته از قرآن بود.» امامان بخاری و مسلم در مورد اخلاق پیامبر ص از اصحاب نقل میکنند: رسول الله ص سخاوتمندترین مردم بود، هرگز تقاضای کسی را با «نَه» جواب نمیداد، با کودکان بسیار مهربان بود و در فراق فرزندش ابراهیم بسیار اندوهگین شد و اشک از چشمان مبارکشان سرازیز گشت، حسن و حسین را بسیار دوست میداشت، دخترزادهاش زینب را گاهی همراه خود به مسجد میآورد، حسن بن علی را میبوسید و میفرمود: «مَنْ لا یَرْحَمْ لا یُرْحَمْ». «کسی که به دیگران مهربانی نکند با او مهربانی نخواهد شد». أنس بن مالک که پسر بچه و خدمت گزار منزل ایشان بود میگوید: مدت10 سال خدمت گزار پیامبر بودم و در این مدت حتی یک بار به من نگفت: أه از دست تو! و یا چرا این کار را کردی یا نکردی؟ ابوسعید خُدری میگوید: پیامبر از دوشیزهی نشسته در منزل نیز باحیاتر بود، یا زن رفتاری مهربانانه داشت، روزی در سفر حطاب به غلام سیاه چهرهای که آواز میخواند و شتران را به سرعت حرکت میداد فرمود: «رُوَیْدَکَ یَا أَنْجَشَةُ سَوْقُکَ بِالْقَوَارِیرِ». «آرام باش ای أنْجَشه! باید با زنانی که مثل شیشه زود شکسته میشوند به آرامی حرکت کرد» عائشه میگوید: پیامبر هیچ گاه به خاطر خود از کسی انتقام نگرفت مگر در مورد کسی که حرمت خداوند را پایمال کرده بود. در مورد اوصاف ظاهری ایشان أنس بن مالک روایت میکند: هیچ گاه حریر و دیباجی را نرمتر از کف دست پیامبر لمس نکردم و هیچ بوی خوش و عطری خوشبوتر از بوی پیامبر نبوییدم. در مورد چهرهی ایشان براء بن عازب میگوید: پیغمبر چهارشانه بود، فاصلهی بین دو شانهی ایشان زیاد بود، موهای سرش تا نرمهی گوشش میرسید، بسیار خوشقیافه و زیبارو بود، نه چندان بلند اقامت بود که نامتناسب باشد و نه کوتاه قد بود. أنس میگوید: موی پیامبر نه کاملاً نرم و چسپنده و نه بسیار جدا از هم و برخاسته بود بلندی آن به مابین دو گوش و شانهاش میرسید. در زمان پیری مگر اندکی از آن (قسمت پایین لب ایشان) سفید نشده بود، از نظر قیافه، حسن بن علی به پیامبر بسیار شباهت داشت.
15- در مورد تأثیر چشم (چشم زخم) أحادیث متعددی ذکر شده است: امام بخاری در صحیح خود بابی به نام «العَیْنُ حَقَّ» دارد که برگفته از حدیث مشهوری است که ابن عباس از پیامبر ص نقل کرده که فرموده است: «الْعَیْنُ حَقٌّ وَلَوْ کَانَ شَیْءٌ سَابِقُ الْقَدَرِ لَسَبَقَتْهُ الْعَیْنُ وَإِذَا اسْتُغْسِلْتُمْ فَاغْسِلُوا». «تأثیر چشم حقیقت دارد و اگر چیزی قرار بود بر تقدیر سبقت بگیرد چشم سبقت میگرفت و هرگاه از شما طلب غسل شد (از صاحب چشم) پس غسل کنید (تا از آب غسل برای بهبود مورد اصابت استفاده شود)». ابن عباس میگوید: «قَالَ کَانَ النَّبِىُّ ص یُعَوِّذُ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَیَقُولُ إِنَّ أَبَاکُمَا کَانَ یُعَوِّذُ بِهَا إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ: أَعُوذُ بِکَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ وَهَامَّةٍ وَمِنْ کُلِّ عَیْنٍ لاَمَّةٍ». «پیامبر ص، حسن و حسین را در پناه خدا در میآورد و میفرمود این چنین جد شما، ابراهیم، پسرانش اسماعیل و اسحاق را در پناه خدا میآورد: شما را به کلمات کامل خداوند از هر شیطان و هر جنبندهی مضر و از هر چشم بد در پناه خدا میآورم». ابن ماجه حکایت میکند که عامر بن ربیعه در راهی میگذشت، ناگهان سهل بن حُنَیف را دید که در حال آبتنی کردن است، آنگاه گفت: بدن پوشیدهای را تا به امروز همانند این ندیده بودم. دیری نگذشت که عامر از پای درآمد و افتاد. او را نزد پیامبر ص بردند و گفتند: سهل را دریاب که از حال رفت. پیامبر سریعاً متوجه قضیه شد و فرمود: به چه کسی مشکوک هستید؟ گفتند: عامر بن ربیعه. فرمود: چرا بی سبب یکی از شما برادرش را میکشد؟ هرگاه چیز شگفتانگیزی از برادرتان دیدید پس دعای برکت برایش کنید. سپس آب طلبید و به عامر دستور داد تا وضو بگیرد و غسل کند و سپس ناگهان آب را از پشت بر روی سهل بریزند.
ابن ماجه از ابو سعید خدری روایت میکند: پیامبر ص از چشم أنس و جن پناه میبرد و هنگامی که سورهی معوذتین نازل شد پیوسته آن را میخواند و بقیه چیزها را رها کرد. امام مسلم و امام محمد از أبو سعید خُدری روایت میکند: جبرئیل به نزد پیامبر آمد و فرمود: ای محمد آیا شکایت کردی؟ (ظاهر از تأثیر چشم زخم). فرمود:آری! جبرئیل فرمود: «بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ مِنْ کُلِّ شَىْءٍ یُؤْذِیکَ مِنْ شَرِّ کُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَیْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ یَشْفِیکَ بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ». «با نام خدا برایت دعا میخوانم، و تو را از آسیب هر چیز و از شر هر شخص یا چشم حسودی در پناه خدا میآورم، خداوند تو را شفا بخشد، با نام خدا برایت دعا میخوانم».
***
معرفی سوره: سورهی «مُلک» یا «تبارک» یا «منجیة» یا «مانعة» مکی بوده و بعد از سورهی طور نازل شده و مشتمل بر سی آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل: آیات پایانی سورهی قبل، یعنی تحریم اشاره به دو مثال از شقاوت و سعادت گذشتگان دارد: گروه اول همسران دو تن از انبیای خداوند، یعنی نوح و لوط که نسبت به دعوت خداوند نافرمانی کردند و بدین سبب مستوجب عذاب جهنم گشتند. گروه دوم آسیه همسر فرعون و مریم مادر عیسی است که با وجود تمام ناملایمات، بهسوی سعادت گرویدند، در حالیکه اکثریت خویشان آنها از کفار بودند. روشن است که از این دو مثال، عظمت و قدرت خداوند در هستی قابل درک است و این که هرچه خداوند حکم کند یقیناً واقع خواهد شد. آغازگر سورهی ملک نیز اشاره به وجوه مختلف قدرت و عظمت خداوند در هستی و ناتوانی انسان از درک آن دارد.
محور سوره: اثبات عظمت و قدرت خداوند، دلایلی بر وحدانیت او، قیامت و عاقبت مکذّبین.
سوره دارای شش مبحث است:
مبحث اول: دلایلی بر قدرت خداوند
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَیَوٰةَ لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفُورُ٢ ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗاۖ مَّا تَرَىٰ فِی خَلۡقِ ٱلرَّحۡمَٰنِ مِن تَفَٰوُتٖۖ فَٱرۡجِعِ ٱلۡبَصَرَ هَلۡ تَرَىٰ مِن فُطُورٖ٣ ثُمَّ ٱرۡجِعِ ٱلۡبَصَرَ کَرَّتَیۡنِ یَنقَلِبۡ إِلَیۡکَ ٱلۡبَصَرُ خَاسِئٗا وَهُوَ حَسِیرٞ٤ وَلَقَدۡ زَیَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا بِمَصَٰبِیحَ وَجَعَلۡنَٰهَا رُجُومٗا لِّلشَّیَٰطِینِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابَ ٱلسَّعِیرِ٥﴾
ترجمه:
به نام خداوند بخشایندهی مهربان
«پربرکت است آن که فرمانروایی به دست اوست و او بر هر چیزی تواناست (1) کسی که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدام یک از شما عملش نیکوکارتر است؟ و او شکست ناپذیر بخشنده است (2) کسی که هفت آسمان را بر روی هم بنا نهاد، در آفرینش خدای بخشنده، نابسامانی (و عیبی) نمیبینی، پس دیده را باز گردان (و دوباره بنگر) آیا خللی میبینی! (3) آنگاه دیده را بار دیگر بازگردان، دیده(ات) خسته بهسویت باز میگردد درحالی که ناتوان است (4) و یقیناً آسمان نزدیکتر را با چراغهایی آراستیم و آن را سنگسارکنندهی شیطانها قرار دادیم، و بر آنان عذابی برافروخته آماده ساختیم (5)».
توضیحات:
﴿تَبَٰرَک﴾ (برکت): لغتاً به معنای رشد و نمود و اصطلاحاً از الفاظ ثنای خداوند به معنای بلند مرتبه و دارای خیر و نعمت فراوان است. ﴿بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ﴾: واژهی ید در اینجا میتواند به معنای قدرت و استیلاء باشد. مُلک یعنی اختیار دخل و تصرف نسبت به هر آنچه در آسمانها و زمین است، پادشاهی و فرمانروایی مطلق آسمانها و زمین. ﴿ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَیَوٰةَ﴾: تقدیم مرگ بر حیات در اینجا به دو منظور است: 1- در هر چیز عدم حیات (نیستی) بر حیات (هستی) مقدم است و هر چیز از نیستی و عدم به هستی و وجود میرسد. 2- چون هدف اصلی آیه إنذار و بیان قدرت خداوند است، لذا انسان کافر با مرگ، یک قدم به قهر و عذاب خداوند نزدیکتر میشود. ﴿لِیَبۡلُوَکُمۡ﴾: «لام» برای تعلیل است، یعنی خداوند جریان زندگی انسان را وسیلهای جهت کسب خیر قرار داده تا بدین وسیله میزان میل مردم به نیکوکاری را محک بزند. ﴿ٱلۡعَزِیزُ﴾: غالب و چیره، شکست ناپذیر و پیروز. ﴿ٱلۡغَفُورُ﴾: بخشاینده و پوشانندهی گناه. ﴿طِبَاقٗاۖ﴾: جمع طبقه یا طَبَق و یا مصدر فعل طابَقَ است، و منظور قرار گرفتن هفت آسمان با یک وصف مشترک و جداگانه بر روی همدیگر است. ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ﴾: استفاده از وصف رحمن به جای لفظ «الله» در این آیه دلالت بر این دارد که خلقت هر چیز از منبع مهر و رحمت فراوان خداوند حاصل میشود و در هر کدام حکمتی دقیق و هدفی بزرگ نهفته است. همچنین استفاده از لفظ ﴿فِی خَلۡقِ ٱلرَّحۡمَٰنِ﴾ به جای ضمیر «فیهنّ» دلالت بر شرافت و قدرت عظیم خداوند در خلقت دارد. ﴿تَفَٰوُتٖۖ﴾: (فوت): عدم تناسب و وجود خلل و عیب، و وجود آن مساوی است با بیتناسبی و خلل در بین اجزای یک مجموعه، و این مطلب در مورد مخلوقات خداوند کاملاً منتفی است. ﴿فُطُورٖ﴾: جمع فَطر به معنای شکافتن است؛ یعنی هر خلل و شکافی که دلالت بر نقض و عیب در مخلوق کند. ﴿کَرَّتَیۡنِ﴾: مثنای کَرَّة: دو مرتبه و البته این لفظ در اینجا دلالت بر تکثیر دارد؛ یعنی چندین بار متوالی، بارها. ﴿یَنقَلِبۡ﴾: باز میگردد. ﴿خَاسِئٗا﴾: (خساً): رانده و دورشده، یعنی چشمها دور مانده و خیره شده است از این که در مخلوقات خدا عیبی بیابد. ﴿حَسِیرٞ﴾: (حسر): خسته و درمانده. ﴿ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا﴾: آسمان نزدیکتر به ما که آسمان اول باشد. ﴿بِمَصَٰبِیحَ﴾: جمع مصباح: چراغها و در اینجا منظور ستارگان آسمان است که همچون چراغی در شب روشن و نمایان میگردند. ﴿رُجُومٗا﴾: جمع رَجم: وسیله و ابزار راندن و دور کردن. رجم شیاطین بهوسیلهی ستارگان توسط شهاب سنگهایی صورت میگیرد که از ستارگان جدا شده و در آسمان سرگردان میمانند. این مطلب با زینت بودن ستارگان که شرط آن بقای اصل آنهاست تناسب دارد. ﴿ٱلسَّعِیرِ﴾: آتش برافروخته که عذاب شیاطین و کافران در دوزخ است.
مفهوم کلی آیات:
خداوند تمامی هستی را در تصرف خود دارد و بر هر کاری تواناست. بشر را به هدف آزمودن آفریده تا در فاصلهی حیات و مرگش مشخص گردد چه کسی عملش نیکوتر است. در این راستا برکات و موهبتهای بیشماری به بندگانش ارزانی داشته تا به عظمت و لطف پروردگار آشنا گردد. آدمی در این میان وظیفه دارد که عظمت خداوند را دریابد، مطیع فرمان او شود و به اصلاح اعمال خویش بپردازد، زیرا مسیر زندگانی هر شخص، تعیین کنندهی میزان یقین او نسبت به خداوند است که سرنوشت ابدی هر شخص را معلوم میدارد. خداوندی که اختیار هر چیز در دست اوست و در آفرینش او هیچ عیب و خللی قابل تصور نیست و هر چشمی از دیدن آن خیره و حیران میماند و راهی جز اعتراف به عزت و قدرت او ندارد.
مبحث دوم: عاقبت غفلت
﴿وَلِلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ٦ إِذَآ أُلۡقُواْ فِیهَا سَمِعُواْ لَهَا شَهِیقٗا وَهِیَ تَفُورُ٧ تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ ٱلۡغَیۡظِۖ کُلَّمَآ أُلۡقِیَ فِیهَا فَوۡجٞ سَأَلَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ نَذِیرٞ٨ قَالُواْ بَلَىٰ قَدۡ جَآءَنَا نَذِیرٞ فَکَذَّبۡنَا وَقُلۡنَا مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ مِن شَیۡءٍ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِی ضَلَٰلٖ کَبِیرٖ٩ وَقَالُواْ لَوۡ کُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا کُنَّا فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ١٠ فَٱعۡتَرَفُواْ بِذَنۢبِهِمۡ فَسُحۡقٗا لِّأَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ١١﴾
ترجمه:
«و برای کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند عذاب دوزخ (در پیش) است و چه برگشت بدی است! (6) آنگاه که در آن افکنده شوند نعرهای (تند) از آن بشنوند در حالیکه آن فوران میکند (7) نزدیک است که از خشم پاره پاره شود، هر زمان گروهی در آن انداخته شود نگهبانانش از ایشان میپرسند: آیا بیمدهندهای بهسوی شما نیامد! (8) گویند: آری، یقیناً بیمدهندهای بهسوی ما آمد، آنگاه تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هیچ چیزی را نازل نکرده است، شما نیستید مگر در گمراهی بزرگ (9) و گویند: اگر ما میشنیدیم یا خِرد میورزیدیم از زمرهی دوزخیان نبودیم (10) پس به گناهشان اعتراف کنند، پس دوری از رحمت خداوند برای دوزخیان باد! (11)».
توضیحات:
﴿أُلۡقُواْ فِیهَا﴾: در جهنم انداخته شوند همانگونه که هیزم در آتش انداخته شود. ﴿لَهَا﴾: (لجهنّم): در اصل صفت و در اینجا به خاطر تقدّم، حال برای «شهیقا» میباشد. ﴿شَهِیقٗا﴾: صدای هولناک، نعرهای زشت همچون صدای الاغ، آنگاه که کافران به جهنم انداخته شوند از درون جهنم نعرهای میشنوند که از شدت خشم جهنم خبر میدهد. ﴿تَفُورُ﴾: غلیان میکند، با ورود کافران، جهنم به جوش میآید. ﴿تَکَادُ﴾: نزدیک است. ﴿تَمَیَّزُ﴾: پاره پاره و تکه تکه شود. ﴿ٱلۡغَیۡظِۖ﴾: آتش خشم. ﴿فَوۡجٞ﴾: جماعت و گروهی، در اینجا منظور کافران است. ﴿خَزَنَتُهَآ﴾: فرشتگان نگهبان جهنم که شامل ملک و همکارانش میباشند. ﴿نَذِیرٞ﴾: بیمدهنده و ترساننده از عذاب جهم (سؤال از جهنمیان نه به قصد رسیدن به جواب، بلکه جهت سرزنش و توبیخ آنهاست) ﴿إِنۡ أَنتُمۡ﴾: «إن» حرف نافیه به معنای «ما» نافیه است. این سخن میتواند ادامهی سخن کافران به نذیر و یا جواب نگهبان جهنم به کافران باشد، قول اول صحیحتر است، یعنی کافر در دنیا به ترسانندگان از عذاب الهی گفتهاند که شما در گمراهی بزرگی هستید و ما هیچگاه سخن شما را باور نمیکنیم. ﴿لَوۡ کُنَّا نَسۡمَعُ﴾: اگر در دنیا، سخن منذرین را حقیقتجویانه گوش میدادیم و میپذیرفتیم. ﴿نَعۡقِلُ﴾: عاقلانه میاندیشیدیم.
نکته: مدلول سخن کافران در علت جهنم شدنشان دلالت بر این نکته دارد که از شروط اولیهی قبول یک دعوت، تمایل به کشف حقیقت و تعقلِ به دور از تعصب جاهلانه در مورد مصمون آن دعوت است و کافران خود را از این دو چیز محروم ساخته بودند.
﴿فَٱعۡتَرَفُواْ بِذَنۢبِهِمۡ﴾: کافران در قیامت به گناه و اشتباه خود در دنیا که انکار و بیخردی باشد اعتراف میکنند اما هیچ سودی برای آنان در بر نخواهد داشت. ﴿سُحۡقٗا﴾: دوری از رحمت و هلاکت با آتش برای جهنمیان باد! نام درهای در جهنم.
مفهوم کلی آیات:
جهنم نیز از شدت خشم بر کافران نعره زده و به خروش میآید و نزدیک است که منفجر شود، کافرانی که تمام ابزار هدایت را در اختیار داشتند اما هیچگاه حاضر نشدند سخن دعوتگرانشان را بشنوند و با میزان عقل سالم بسجند و بیطرفانه حکم کنند تا مگر از این سرنوشت شوم ابدی خود را برهانند، پس حقاً که دیگر هیچ کرامتی نداشته باشند و افسوس که وجودشان را چه ارزان فروختند.
مبحث سوم: علم فراگیر خداوند
سبب نزول: مشرکان نسبت به پیامبر و اصحابش بدگویی و إستهزاء میکردند، جبرئیل نیز از طریق وحی سخنان آنان را به پیامبر اطلاع میداد. به همین خاطر بعضی از مشرکان به همدیگر میگفتند: سخنانتان را آهسته بگویید تا خدای محمد نشنود. خداوند نیز خبر داد که پنهان یا آشکارا بودن سخن برای او یکسان است: ﴿وَأَسِرُّواْ قَوۡلَکُمۡ أَوِ ٱجۡهَرُواْ بِهِۦٓۖ...﴾.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَیۡبِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ کَبِیرٞ١٢ وَأَسِرُّواْ قَوۡلَکُمۡ أَوِ ٱجۡهَرُواْ بِهِۦٓۖ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١٣ أَلَا یَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ١٤ هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَیۡهِ ٱلنُّشُورُ١٥﴾
ترجمه:
«همانا آنانی که در پنهان از خدایشان میترسند برای آنها آمرزش و پاداشی بزرگ است (12) و سخنتان را پنهان کنید و یا آشکار سازید (در نزد خدا یکسان است) همانا او آگاه از اسرار سینههاست (13) آیا کسی که (همه چیز را) آفریده است نمیداند حال آن که او نکته بینِ آگاه است! (14) او همان کسی است که زمین را برای شما هموار ساخت، پس در جای آن حرکت کنید و از روزی او بخورید و بازگشت (نیز) بهسوی اوست (15)».
توضیحات:
﴿یَخۡشَوۡنَ﴾: میترسند، ترسی که ناشی از آگاهی نسبت به بزرگی ذات و قدرت خداوند است. ﴿ٱلۡغَیۡبِ﴾: پنهانی، دور از چشم مردم. ﴿ذَاتِ﴾ (ذّیت): نفس، حقیقت و اسرار درونی، ﴿ذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾ کنایه از تمامی اسراری دارد که شخص پیوسته در سینه و درون خویش پنهان میدارد. ﴿أَلَا یَعۡلَمُ﴾: آیا نمیداند؟ همزه در این جا برای استفهام است. ﴿مَنۡ خَلَقَ﴾ آن که خلقت کرد: یعنی خالق که همانا تنها خداوند باشد. به معنای مخلوق هم گفته شده است، یعنی: آیا خداوند به مخلوقاتش آگاهی ندارد؟ ﴿ٱللَّطِیفُ﴾: مهربان و باریک بین و آگاه به دقایق و ظرایف امور. خبیر: آگاه از ظاهر و باطن امور. ﴿ذَلُول﴾: (ذلّ) رام، مسخر، تحت فرمان، هموار. ﴿مَنَاکِبِ﴾: جمع مَنکَب: جوانب، اطراف، سطوح مختلف و اقالیم گوناگون. ﴿وَکُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ﴾: گسترهی زمین را مسخر شما ساخته است تا از رزق او بخورید و شاکر او باشید. ﴿ٱلنُّشُورُ﴾ بازگشت، برانگیخته شدن از قبر.
مفهوم کلی از آیات:
آگاهی صحیح نسبت به عظمت خداوند سبب ایجاد خشوع در نفس میشود و انسان در هر حال خداوند را حاضر و ناظر بر اعمال پنهان و آشکار خود میبیند، زیرا طبیعی است ذاتی که قدرت خلقتش دقیق و بیعیب و نقص باشد از جوانب مختلف آن نیز غافل نمیباشد. به طور کلی کنترول تمامی اعمال انسان از آغاز خلقت تا پایان (اگر قابل تصور باشد) بنابر علم تام خداوند بوده است.
مبحث چهارم: عذاب ناامن الهی
﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ أَن یَخۡسِفَ بِکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا هِیَ تَمُورُ١٦ أَمۡ أَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ أَن یُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ حَاصِبٗاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ کَیۡفَ نَذِیرِ١٧ وَلَقَدۡ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ١٨ أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ إِلَى ٱلطَّیۡرِ فَوۡقَهُمۡ صَٰٓفَّٰتٖ وَیَقۡبِضۡنَۚ مَا یُمۡسِکُهُنَّ إِلَّا ٱلرَّحۡمَٰنُۚ إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءِۢ بَصِیرٌ١٩﴾
ترجمه:
«آیا ایمن شده اید که کسی که در آسمان این که شما را در زمین فرو برد پس به ناگاه به لرزه در آید! (16) یا از آن کسی که در آسمان است ایمن شدهاید که بر شما تندبادِ سنگریزه فرو فرستد! پس به زودی خواهید دانست که هشدار من چگونه است! (17) و یقیناً دروغ شمردند آنانی که قبل از اینها بودند، پس (بنگرید) عذاب من چگونه است! (18) آیا نمینگرند بهسوی پرندگان بالای سرشان (که چگونه) بال میگسترند و جمع میکنند (و بال میزنند) جز (خداوند) بخشاینده (کسی) آنان را نگه نمیدارد، همانا او به هر چیزی بیناست (19)».
توضیحات:
﴿ءَأَمِنتُم﴾: آیا ایمن شدهاید؟ استفهام در این جا جهت انکار عملی تصور کافران است؛ یعنی هر لحظه ممکن است عذابی بر شما نازل شود. ﴿مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ﴾ خداوند، ملائکه و یا جبرئیل؛ و منظور عقوبت و عذابی است که از نزد خداوند نازل میشود. ﴿یَخۡسِفَ﴾ (خسَف): مخفی و غایب سازد که آن نیز با فرو رفتن در زمین محقق شود، همچون قارون که با مالش در زمین فرو رفت: ﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ﴾ [القصص: 81]. ﴿تَمُورُ﴾ (مَور): به شدت و سرعت به خود می لرزد و سکون خود را از دست میدهد. ﴿حَاصِبٗاۖ﴾: باد ریگافشان، تندبادی که از شدت وزش، سنگریزه را به اطراف پراکنده سازد. مشابه این تندباد بر قوم لوط وزیدن گرفت و آنها را با شهرشان در هم کوبید. ﴿مِن قَبۡلِهِمۡ﴾: امتهایی که قبل از کفار مکه به تکذیب پرداختند، همچون قوم نوح، لوط، عاد، ثمود و مدین. ﴿نَکِیرِ﴾ اصل این واژه «نکیری»است، مثل نذید در آیهی قبل که اصل آن «نذیری» است؛ یعنی «إنکاری علیهم» و خداوند بسیاری او اوقات با عذاب و هلاکت، عملاً إنکار خویش را نسبت به کفر و گستاخی ثابت میکند و عذاب امتهای گذشته نیز در نتیجهی تکذیب آنان و إنکار اعمال ناشایست آنها توسط خداوند متعال میباشد. ﴿صَٰٓفَّٰتٖ﴾ ج صافّة: گشوده و باز کرده. ﴿وَیَقۡبِضۡنَۚ﴾: آنها را جمع میکند.
نکته: خداوند در این آیه برای بیان گشودن بال پرندگان از اسم ﴿صَٰٓفَّٰتٖ﴾ استفاده کرد اما برای جمع کردن آنها فعل ﴿وَیَقۡبِضۡنَۚ﴾ را به کار برد، زیرا اصل در پرواز، گشودن بال است همانگونه که اصل در شنا کردن نیز باز کردن دستها از همدیگر است و تنها برای استراحت و جهش به جلو دستها به همدیگر جمع میشود، لذا اصل لغت، یعنی اسم را به کار برد.
مفهوم کلی آیات:
خداوند قدرت کامل دارد که کافران را به گونههای مختلف عذاب کند و هلاک نماید و هیچ چیز قادر به مقابله با خشم خداوند نیست. عذابی که گاه با شکافته شدن زمین و بلعیدن کافر همراه است و گاه ویرانگر است چنان که زمین را با ساکنان آن در هم مینوردد و نابود میسازد و این سنتی الهی و تغییر ناپذیز است که هیچ چیز نمیتواند مانع و قوع آن شود.
مبحث پنجم: نعمتهای بیشمار خداوند
﴿أَمَّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی هُوَ جُندٞ لَّکُمۡ یَنصُرُکُم مِّن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِۚ إِنِ ٱلۡکَٰفِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ٢٠ أَمَّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی یَرۡزُقُکُمۡ إِنۡ أَمۡسَکَ رِزۡقَهُۥۚ بَل لَّجُّواْ فِی عُتُوّٖ وَنُفُورٍ٢١ أَفَمَن یَمۡشِی مُکِبًّا عَلَىٰ وَجۡهِهِۦٓ أَهۡدَىٰٓ أَمَّن یَمۡشِی سَوِیًّا عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٢٢ قُلۡ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَکُمۡ وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَۚ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ٢٣ قُلۡ هُوَ ٱلَّذِی ذَرَأَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَإِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٤ وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٥ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٞ٢٦ فَلَمَّا رَأَوۡهُ زُلۡفَةٗ سِیَٓٔتۡ وُجُوهُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَقِیلَ هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تَدَّعُونَ٢٧﴾
ترجمه:
«یا کیست مگر خدای بخشاینده که خود (همچون) لشکری برای شما باشد تا یاریتان کند! کافران جز گرفتار فریب نیستند (20) یا کیست آن که شما را روزی دهد اگر (خداوند) روزیش را باز دارد! بلکه (کافران) در سرکشی و گریز پافشاری کردند (21) پس آیا آن کس که افتاده بر صورت راه میپیماید راه یافتهتر است یا کسی که استوار بر راه راست گام بر میدارد! (22) بگو: اوست که شما را پدید آورد و برای شما گوش و چشمان و دلها قرار داد، اندکی سپاس میگزارید (23) بگو: او کسی است که شما را در زمین پراکنده ساخت و بهسوی او نیز گردآورده خواهید شد (24) و میگویند: این وعده چه زمانی است اگر واقعاً راستگویید؟ (25) بگو: علم آن تنها نزد خداوند است و فقط من ترسانندهای آشکارم (26) پس آنگاه که آن (عذاب موعود) را نزدیک دیدند صورتهای کافران زشت و سیاه گردد و گفته شود: این همان چیزی است که آن را (در دنیا) درخواست میکردید (27)».
توضیحات:
﴿أَمَّنۡ﴾: یا چه کسی است...؟ ﴿جُندٞ﴾: لشکر، یاری دهنده و بازدارنده. ﴿مِّن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِۚ﴾: به دو گونه قابل معناست: 1- هیچ لشکری جز خدای بخشاینده یاریگر شما نیست. 2- هیچ لشکری در برابر خدای بخشاینده، توان کمک رسانی به شما را ندارد، اگر خداوند قصد هلاکت شما را داشته باشد، استفاده از صفت رحمان در این آیه به جای لفط «الله» دلالت بر فراوانی رحمت خداوند نسبت به بندگانش دارد، به گونهای که همهی بندگان به فراخور حال از این رحمت برخوردارند. ﴿إِنِ ٱلۡکَٰفِرُونَ﴾: «إن» در اینجا ناصبه و به معنای «مای نافیه» است، یعنی نیستند کافران مگر... . ﴿غُرُورٍ﴾: در اصل به معنای غفلت است که اسباب مختلفی موجب آن است، مثل شیطان، دنیا، مال، شهوت و مقام که آدمی را فریفته و از حقیقت دور میکند. ﴿أَمۡسَکَ﴾: بازداشت، قطع نمود. ﴿لَّجُّواْ﴾ (لجّ): اصرار، پافشاری و لجاجب کردند. ﴿عُتُوّٖ﴾: (عتا) سرکشی و تجاوز، ﴿نُفُورٍ﴾: نفرت و دوری از حقیقت و ایمان. ﴿مُکِبًّا﴾: (کَبّ) فرو افتاده بر صورت، یعنی به سبب عدم اعتدال در راه رفتن نزدیک است که با صورت بر زمین اُفتد، این وصف کسی است که در ظلمات گمراهی حرکت میکند و نمیداند چگونه و کجا برود تا به مقصد حقیقی برسد. ﴿سَوِیًّا﴾: راست قامت و معتدل و با اطمینان تمام. این وصف مومن است که در طریق مستقیم زیر نور هدایت بهسوی منزلگه أبدی در حرکت است. ﴿أَنشَأَکُمۡ﴾ (نشأ): شما را آفریده، شما را از عدم به وجود آورد. ﴿وَجَعَلَ لَکُمُ﴾: قرار دارد.
نکته: استعمال لفظ ﴿جَعَلَ﴾ به جای لفظ ﴿خَلَقَ﴾ در این آیه و آیات مشابه (الله اعلم) به خاطر آن است که لفظ ﴿خَلَقَ﴾ دلالت بر آفرینش و تقدیر اولیه دارد اما لفظ ﴿جَعَلَ﴾ دلالت بر خلقتی تضمینی دارد که وابسته به چیز دیگر بوده و در آن نهفته است. وجود انسان متعلق به ارادهی خداوند و وجود حواس متعلق به ذات انسان است، همانگونه که خداوند وجود زن را وابسته به مرد دانسته و میفرماید: ﴿وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا﴾.
﴿ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ﴾: مفرد آمدن لفظ ﴿سَّمۡعَ﴾ بدین خاطر است که لفظ : ﴿سَّمۡعَ﴾ مصدر بوده و بر قلیل و کثیر دلالت دارد. ﴿قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ﴾: در مقابل نعمتهای نامتناهی خداوند، بسیار اندک شکرگزاری میکنید. ﴿ذَرَأَکُمۡ﴾ (ذَرَأ): شما را آفریده و پراکنده ساخت. ﴿تُحۡشَرُونَ﴾: جمع خواهید شد همانگونه که پراکنده گشتید، یا نیک و بد اعمالتان در نزد او جمع کرده شود. ﴿ٱلۡوَعۡدُ﴾: وعده و زمان برپایی قیامت، و این از اولین پرسشهای مطرح شده در مقابل هر پیامبری بوده است. ﴿زُلۡفَةٗ﴾: نزدیک. ﴿سِیَٓٔتۡ﴾ (سَاءَ یَسُوءُ): زشت و سیاه شد. علت آن عذابی است که به سبب کفرشان در پیش روی خویش میبینند. ﴿بِهِۦ تَدَّعُونَ﴾: آن را درخواست میکردید و وقوع فوری آن را خواستار بودید و بدین آن را به إستهزاء میگرفتید.
مفهوم کلی آیات:
نصرت و پیروزی، شکست و گرفتاری، رزق و روزی، تنگدستی و گرسنگی، تمامی اینها دست قدرت خداوند است. اوست که با لشکر و ساز و برگی اندک، پیروزی را در مقابل لشکر پرساز و برگ کفر به مسلمانان ارزانی میدارد یا بر عکس، نصرت را از لشکری قدرتمند بر میگیرد تا عبرت دیگران شود و بر قدرت ناچیز خویش نبالند. رزق بندگان نیز موهبتی است الهی که اگر قطع شود دیگر هیچ قدرتی یارای بازگرداندن آن نیست. سرکشی و نافرمانی آن قدر بر نفس آدمی غالب میشود که توان پیمودن راه از کف میدهد و در طریق گمراهی خود افتان و خیزان میرود و حقا که چینن با سالک راه حقیقت یکسان نیست و خداوند وجود انسان را با قوای ظاهری و باطنی مجهز کرده و او را در زمین پراکنده ساخته است تا او را در کشف حقیقت یاری دهد اما افسوس که انسان، حقیقت را نفهمیده و به انکار و نافرمانی و پرسش بیهوده میپردازد تا آنگاه که وعدهی خداوند فرا رسد وهول و هراس آن، چهرهی او را در هم کشد و زشت و قبیح سازد.
مبحث ششم: جاودانگی دعوت خداوند
سبب نزول: روایت است که کفار مکه آرزو میکردند که محمد و همراهانش هلاک شوند؛ از این سبب خداوند آین آیات را نازل فرمود و پیامبر ص مأمور شد به آنها بگوید که اگر او و اصحابش نیز هلاک شوند هیچ منفعت و خلاصی از عذاب برای کافران در بر نخواهد داشت.
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَهۡلَکَنِیَ ٱللَّهُ وَمَن مَّعِیَ أَوۡ رَحِمَنَا فَمَن یُجِیرُ ٱلۡکَٰفِرِینَ مِنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ٢٨ قُلۡ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ءَامَنَّا بِهِۦ وَعَلَیۡهِ تَوَکَّلۡنَاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢٩ قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُکُمۡ غَوۡرٗا فَمَن یَأۡتِیکُم بِمَآءٖ مَّعِینِۢ٣٠﴾
ترجمه:
«بگو: به من خبر بدهید (نظرتان چیست) اگر خداوند من و همراهانم را نابود سازد یا این که به ما رحم کند پس چه کسی کافران را از عذاب دردناک پناه میدهید! (28) بگو: اوست خداوند بخشاینده، به او ایمان آوردیم و بر او توکل کردیم، پس خواهید دانست کیست آن که خود در گمراهی آشکاری است (29) بگو: به من خبر دهید اگر آب (آشامیدنی) شما در زمین فرو رود، پس چه کسی آب روان را برایتان خواهد آورد! (30)».
توضیحات:
﴿أَرَءَیۡتُمۡ﴾: به من خبر دهید، همزه برای استفهام انکاری است، یعنی آیا به من خبر میدهید اگر... ﴿أَوۡ رَحِمَنَا﴾: یا این که به ما رحم کند و ما را هلاک عذاب نکند و عذاب را از ما برطرف سازد. ﴿فَمَن یُجِیرُ ٱلۡکَٰفِرِینَ﴾: چه کسی کافران را پشتیبانی میکند و نجات میدهد!.
نکته: استفاده از لفظ کافران به جای ضمیر «یُجِیرُکُمْ» جهت بیان زشتی کار آنهاست تا بدین وسیله توبیخی بر آنان باشد.
﴿وَعَلَیۡهِ تَوَکَّلۡنَاۖ﴾: توکل، یعنی تفویض و سپردن نتیجهی کار به خداوند و اعتماد به او جهت دستیابی به بهترین بهرهای که هر شخص در هنگام کار و تلاش، در پی آن است، ﴿غَوۡرٗا﴾: (غَارَ یَغُورُ): فرو رفتن در اعماق زمین، مصدر و خبر منصوب برای «أصبح» میباشد. ﴿مَّعِینِۢ﴾: (عین): اصل آن معیون است بر وزن مفعول (مثل مَبیع و مبیوع)، جاری و سهلالوصول.
مفهوم کلی آیات:
از اوصاف کافران و معاندان آن است که هرگاه خداوند مقابله را از کف بدهند به جای آن که سعی کنند نفس خویش را برای پذیرش حقیقت قانع سازند آرزو میکنند یا خود بمیرند و آن حقیقت را نبینند (البته تنها جهت إستهزاء برای ناحق جلوه دادن حقیقت) و یا آن که حقیقت جویان هلاک شوند تا گمراهی آنها در نظر مردم زشت نیاید و رسوا نشوند، اما مومن هیچگاه به این منهجهای بی اساسی و منطق توجه نمیکند و اعتماد و تکیهگاهش همیشه به خداوند است. همان خدایی که اگر لحظهای نظرش از بندگان برگردد دیگر هیچ جنبندهای بر روی زمین باقی نمیماند و جملگی هلاک خواهد شد.
برداشتها و فواید سوره:
1- نعمتهای خداوندی قابل شمارش نیست و تمامی آنها را خداوند تحت تسخیر انسان نهاده است و بر آدمی است که قدرشناس آنها و شکرگزار پروردگارش باشد.
2- خداوند موصوف به صفات والای کمال است و نه در ذاتش عیب و نقصی قابل تصور است و نه در مخلوقاتش بینظمی و بیتناسبی دیده میشود و به هر اندازه که در مخلوقات خداوند با دقت بیشتری نگریسته شود انسجام و انضباط در خلقت بیشتر نمایان میگردد و این تنها جلوهای از قدرت نامتناهی خداوند است.
3- حیات انسان عرصهی امتحان و اختیار است و ارزش وجودی او در گرو عمل اوست، از این رو کمال انسان، نتیجهی اعمال نیکو، و تباهی ارزش او، ثمرهی خطای اوست.
4- شیطان دشمن قسم خوردهی آدمی است و بر هر شخصی واجب است در هر حالتی خود را از ترس ابلیس دور نگه دارد.
5- هدف از خلقت ستارگان بنابر آیات قرآن سه چیز است: زینت آسمان، راهنمای مسافران و رجم کنندهی شیاطین.
6- خداوند هیچ قومی را هلاک نمیکند مگر آن که دعوتگرانی را بهسویشان بفرستد تا بازدارنده از فساد و تمام کنندهی حجت بر آنان باشد: ﴿لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ﴾ [النساء: 165].
7- خداوند را باید در نهان و آشکار در نظر داشت، زیرا هیچ حالتی بر او پوشیده نیست.
8- رزق و روزی تنها در دست خداست، پس باید از او طلبید همانگونه که نصرت و یاری مخصوص اوست و کمال بیخردی است که مخلوقاتی را به یاری طلبیم حال ان که او خود نیز محتاج خداوند است.
9- هدایت خداوند نور و روشنای راه است و مومن در پرتو آن با اطمینان بهسوی سعادت در حرکت است، اما کافر که خویشتن را از این موهبت الهی محروم ساخته است ناگزیر باید حیران و هراسان بر طریق گمراهی خویش افتادن و خیزان پیش رود تا نهایتاً با صورت بیچشم و گوش و زبان خویش در آتش جهنم سرازیر شود: ﴿وَمَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُمۡ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِهِۦۖ وَنَحۡشُرُهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ عُمۡیٗا وَبُکۡمٗا وَصُمّٗاۖ مَّأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ کُلَّمَا خَبَتۡ زِدۡنَٰهُمۡ سَعِیرٗا٩٧﴾ [الإسراء: 97].
10- امام بخاری و امام مسلم از انس بن مالک نقل میکنند: شخصی از پیامبر ص پرسید: چگونه کافر به صورتش برانگیخته میشود؟ فرمود: «أَلَیْسَ الَّذِى أَمْشَاهُ عَلَى الرِّجْلَیْنِ فِى الدُّنْیَا قَادِرًا عَلَى أَنْ یُمْشِیَهُ عَلَى وَجْهِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ». «آیا کسی که او را در دنیا بر پاهایش روان ساخت قادر نیست که او را در قیامت بر صورتش به حرکت درآورد؟».
11- سنن ابوداود و سنن ابن ماجه از ابوهریره در مورد فضیلت سورهی تبارک روایت میکنند که پیامبر ص فرموده است: «إِنَّ سُورَةً فِی الْقُرْآنِ ثَلَاثُونَ آیَةً شَفَعَتْ لِصَاحِبِهَا حَتَّى غُفِرَ لَهُ تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ». «سورهای دارای سی آیه در قران هست که برای تلاوت کنندهی خود شفاعت میکند تا این که بخشوده شود».
12- سنن ترمذی از جابر بن عبدالله روایت میکند: پیامبر ص نمیخوابید مگر این که سورهی «الم تنزیل» و ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ﴾ را قرائت میکرد.
***
ذات بخشایندهی خداوند بسیار فراتر از آن است که بتوان نعمتهایش را برشمرد یا شکری لایق بر نعمتی عام و نه خاص از میان نعمتهایش را به جای آورد، اما بر حسب تکلیف و به قدر طاقت، خالصترین سپاسها را سزاوار ذات او میدانم و از هر ناسپاسی، تنها به درگاه او پناه میبرم و دعا میگویم: پروردگارا! راه بندگی را به ما بنمای و توفیق حرکت و پایداری در این راه را عنایت فرما و در این راه دشوار، لحظهای ما را به حال خودمان وامگذار.
خداوند را بسیار شکر میگویم که این خدمت اندک به کلام الهی، مورد توجه علاقهمندان قرار گرفت، از این رو بر خود لازم دانستم بار دیگر آن را به دقت بازبینی بررسی کنم و برخی کاستیهای آن را جبران و اشتباهات آن را اصلاح نمایم. بدیهی است که کاستیهای بشر فراوان است و هیچ کلام بشری را نیز نمیتوان تهی از اشتباه دانست.
مهمترین مواردی که در بازنگری این نوبت چاپ، به آن پرداخته شده به شرح زیر است:
1- ترجمهی آیت: از پرانتزها کاسته شده و به توضیحات اضافه شده است و آیات با رعایت دقت در الفاظ و عبارات و بر مبنای استفاده از جملات کوتاه در ترجمه، مورد بازبینی قرار گرفته است.
2- توضیحات: علیرغم آن که اختصار در توضیح آیات، همچنان مورد نظر بوده است اما به برخی کلمات و عبارات، به شیوهای متفاوت و یا با اندکی تفصیل پرداخته شده است تا مبادا اختصار، سبب عدم وضوح مطالب گردد.
3- برداشتها و فواید: برخی برداشتها حذف و نکاتی مهمتر جایگزین شده است. اسناد احادیث مورد تحقیق قرار گرفته و احادیثی که شبهاتی از ضعف در آن بوده حذف شده است. همچنین متن اصلی حدیث همراه با نام کتاب و صحابی ذکر شده است تا امکان تحقیق و بیشتر برای اهل علم فراهم آید.
در پایان از تمامی دوستانی که در بازنگری و اصلاح کتاب، بنده را راهنمایی کردهاند صمیمانه تشکر میکنم، بالاخص استاد و برادر بزرگوار جناب آقای مسعود انصاری که علاوه بر اصلاح نمونههایی از ترجمه، تجربیات گرانقدر در ترجمهی قرآن را در اختیار بنده قرار دادند.
خداوند متعال به تمامی پژوهشگران و علاقهمندان قرآن توفیق تدبر، تأمل، فهم و عمل به آموزهها و رهنمودهای آن عنایت فرماید!.
سید محمد صالح مهجور
اردیبهشت 1393 (بندر عباس)