ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بیائید نصیحتهای طلایی حضرت ابوبکر صدیق س به حضرت اسامه بن زید و سپاه ایشان که بسوی دیار رومیان در حرکت بود را بار دیگر با هم مرور کنیم:
- سپاه اسلام امانتدار است و هرگز خیانت نمیکند، به عهد و پیمانش پایبند است، نه مال مردم میخورد و نه چپاول میکند.
- سپاه اسلام به لاشههای مردها بیاحترامی نمیکند. حتی در کشتار دشمنان ستیزهجو نیز کمال اخلاق را مراعات میکند. در بخشش و گذشت کردن نمونه است. به کودکان و بچهها رحم میکند، به پیران و سالخوردگان احترام میگذارد، از زنها پاسبانی میکند.
- مصادر درآمد سرزمینهای فتح شده را ویران نمیکند، از نخلها و درختان با ثمر حفاظت میکند، مزرعهها و باغها را خراب نمیکند.
آری! بنگر سپاه اسلام را که چگونه به انسانیت قدر و منزلت و احترام میگذارد: هرگز خیانت نمیکند، مال غنیمت را چپاول نمیکند، لاشهای کشتگان را پاره نمیکند. بر کودکان و زنها و پیران رحم و شفقت میورزد. منابع درآمد، زراعت و کشت و کار و درختان میوه دار را ضایع نمیکند. حیوانات را از بین نمیبرد و تنها بر حسب نیاز خورد و خوراک ذبح میکند.
بنگرید این چه صحنه ایمان افروز و پر فروغی است..
لختی دست بر جگر خود نهاده بفرمایید بگویید: آیا سپاهیان و قراولان مسلح کشورهای به اصطلاح روشنفکر و پیشرفته و با فرهنگ و تمدن امروزی میتوانند چنین تصویری حتی از یکی از سادهترین و معمولیترین این دستورات والا و مقدس تمدن اسلامی به نمایش گذارند..
نه، هرگز؛ صد البته که نه، قراولان و لشکریان مسلح به آهن و آتش روزگار نوین از مستی غرور عربده سرکشیده شهر و روستاها را در یک دم طعمه آتش خشم خود میسازند.
در یک لحظه شهرها و روستاها دود میشوند و به هوا میروند. در یک چشم بهم زدن سرهای زنها، بچهها و پیران بیگناه بیشماری با تبر مرگ از گردنهایشان جدا میشود. آیا امروزه کسی به چیزی از راهنماییهای درست نظام اسلام کوچکترین توجهی میکند. آنها مناطق جنگ زده را بکلی تباه و بر باد کرده اثری از زندگی در آنها بجای نمیگذارند. و با دلهایی چون سنگ از آنجا میروند.
- سپاه اسلام برای دیانتهای پیشین و اعتقادات و باورهای مردم احترام قائل است. به رهبانها و کشیشهایی که در عبادتکدههای خود مشغول عبادتند هیچ گزندی نمیرساند. این دلیلی است بس بزرگ و برهانی روشن از رحم و شفقت و انسان دوستی اسلام و تصویری است آشکار از دعوت اسلام و نظام عدل و داد آن. البته افراد فاسد و آشوبگر و قلدری که شمشیر بدست گرفته بر مسلمانان میتازند را سر میزند، تا عبرتی باشند برای سایر سرکشان ستیزهجو.
- این راهنمائیهای طلایی تنها جوهری نبود که در آغاز خلافت حضرت صدیق اکبر س بر سر دفتر حکومت نگاشته شود. بلکه اینها از جمله آرمانهای پر افتخار مسلمانان بود که در زمان آن حضرت و پس از ایشان همیشه مو به موی به اجرا درآمد.[1]
[1]- تاریخ الدعوة إلی الإسلام، اثر/ دکتر یسری محمد هانی، ص:269، و قصة بعث جیش أسامة، اثر/ دکتر فضل إلهی، ص: 81.
باری حضرت ابوبکر صدیق س فرمود: «إبکوا فإن لم تبکوا فتباکوا». "گریه کنید، اگر گریه نمیآیدتتان، خود را به حال گریستن در آورید".[1]
178- نقش جوانان در دعوت و تبلیغ
حضرت ابوبکر س بر فرمانروی حضرت اسامه س بر سپاه اسلام اصرار میورزید، چرا که رسول الله ج او را فرمانده لشکر قرار داده بود. ابوبکر س نه تنها بر فرماندهی او اصرار داشت بلکه به همگان نشان داد که او را به عنوان سپه سالار لشکر اسلام قبول دارد. او این سخن را در دو مورد زیر به خوبی نمایان کرد: حضرت ابوبکر س پای پیاده در کنار مرکب حضرت اسامه میدوید. در حالیکه اسامه نوجوانی هیجده تا بیست ساله بیشتر نبود و ابوبکر پیرمردی شست ساله بود. او با وجود عظمت و هیبت و بزرگی خود در کنار اسب اسامه پای پیاده دوان دوان حرکت میکرد و به اسامه اجازه پیاده شدن از سواریش را نمیداد. اسامه از ایشان میخواست تا یا خود سوار شود و یا اجازه دهد او پیاده شود. ولی ابوبکر حاضر نبود هیچکدام را بپذیرد.
حضرت ابوبکر س با این تصور عملی و گویای خود در برابر سپاهیان ارتش به آنها فهماند که آنها نیز از ته دل اسامه را به عنوان فرمانده سپاه قبول داشته باشند. ایشان با این عمل خود از دلهای آنها آثار منفی وسوسه نوجوان بودن و بیتجربهای اسامه را پاک گردانید، گویا ایشان با پیاده دودیدنشان در کنار اسب اسامه برای سپاهیان این حقیقت را روشن کرد که؛ ای مردم! خودتان با چشمان باز بنگرید که من؛ ابوبکر صدیقم، خلیفه و جانشین رسول پاکم، امیر مؤمنانم؛ اما با وجود تمام این رتبهها و امتیازها و مقام و منزلتهای خدادادی پای پیاده در خاکهای صحرای داغ کنار اسب اسامه بدین خاطر میدوم که این عزیز گرامی را سرور و آقایم، رهبر و رهنمایم؛ حضرت محمد مصطفی ج، فرمانده و سپه سالار شما قرار داده است.[1]
177- خبر وفات رسول الله ج همزمان با حمله سپاه اسامه
فرمان ابوبکر صدیق س برای گسیل داشتن سپاه اسامه حرکتی بسیار استراتیژی و بینهایت عاقلانه بود. نتائج آن فورا به چشم خورد. خبر وفات رسول الله ج و حمله لشکر اسامه به سرزمینهای رومیان با هم به اطلاع امپراطور رومیان رسید، دهان او و فرماندهانش از تعجب وامانده گفتند:
"مسلمانان را چه شده؟ تازه پیامبرشان وفات کرده، آنها – چنان قدرتمند و آمادهاند – که به سرزمینهای ما یورش بردهاند".
در اینجا قبائل ستیزهجوی عرب نیز از حرکت وامانده با خود میگفتند:
" اگر نزد مسلمانان نیروهای دفاعی کافی نمیبود آنها این سپاه بزرگ خود را – به سرزمینهای دور از مدینه – نمیفرستادند".
دشمنان از ترس قدرت دفاعی مدینه از بسیاری نقشههای توطئه آمیز خود صرف نظر کردند.[1]
حضرت ابوبکر س در میان سربازان سپاه اسامه سخنرانی کرده فرمود:
" ای مردم! لختی آرام گیرید تا شما را سفارش کنم. خوب در ذهنتان بسپارید! به کسی خیانت نکنید، مال غنیمت را تصاحب نکنید، عهد شکنی نکنید، به جسدهای کشتگان بیاحترامی نکنید، درختان با ثمر را نشکنید، در غیر نیاز هیچ گوسفند و گاو و شتری را سر نبرید. بزودی در راهتان به افرادی میرسید که در عبادتکدههای خود مشغول عبادتند، به آنها کاری نداشته باشید. شما بسوی افرادی میروید که برای شما غذاهای رنگارنگ و گوناگون میآورند، پیش از لب زدن به هر غذایی "بسم الله " بگوئید. سربازانی را خواهید دید که موهای کاسه سرشان را تراشیده، سایر موهایشان را رها کردهاند. با شمشیر سرهایشان را از ته برکنید. حالا با نام و یاد خداوند به پیش روید".
سپس حضرت ابوبکر س نیز حضرت اسامه را اندکی نصیحت کرد: «اصنع ما أمرک به نبی الله ج، إبدأ ببلاد قضاعة، ثم ائت آبل، ولا تقصرن فی شیء من أمر رسول الله ج ولا تعجلن لما خلفت عن عهده». " هر آنچه رسول الله ج به تو دستور داده بود را مو به موی اجرا کن، جنگ را از سرزمین قضاعه شروع کن، سپس بطرف آبل – شهری در جنوب اردن امروزی – برو. در هیچ چیزی از آنچه پیامبر امر فرموده ذرهای کوتاهی مکن و حتی یک قدم هم از دستور پیامبر خدا ج به عقب برنگرد".
سپاه اسامه س حرکت کرد. این سپاه بنا به دستور رسول الله ج به قبائل قضاعه حمله ور شده، آبل را فتح کرد و فاتحانه و سربلند و پیروز با غنیمتهایی که بدست آورده بود به مدینه بازگشت.
این برنامه چهل روز بطول انجامید. یعنی از زمان حرکت از مدینه، تا انجام مأموریت و بازگشت دوباره به شهر چهل روز طول کشید.[1]
[1]- تاریخ الطبری: 4/ 45، 47، و السیرة النبویة الصحیحة، اثر/ دکتر العمری: 2/ 467، 470، والبدایة والنهایة: 6/ 309.