ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
275- غم و اندوه یاران در وفات جانگداز صدیق اکبر س
خبر وفات حضرت ابوبکر چون صاعقهای بود که بر شهر مدینه زد و مردم شهر را در غم و اندوه فرو برد. پس از رحلت رسول اکرم ج خبر غمناک وفات صدیق اکبر مردم شهر را بینهایت اندوهگین و پریشان نمود.
باران اشک از چشمان حضرت علی بن أبی طالب س لختی نه ایستاد. او شتابان و پریشان و گریان خود را به خانه حضرت ابوبکر صدیق س رسانیده کنار جسد بیجان رفیق و برادر و محبوبش ایستاد و گفت:" ای ابوبکر! خداوند بر تو رحم و شفقت ورزد. تو دوست و یار و عزیز و صاحب راز و مستشار خاص رسول الله ج بودی. تو اولین شخصی بودی که به ندای توحید اسلام لبیک گفتی و یقین و ایمان تو از همه بیشتر بود. بیش از همه از خداوند ترس و واهمه داشتی. در دین خدا از همه پایبندتر بودی و بیش از همه از پیامبر پاسبانی و محافظت میکردی. از همه بیشتر شیدای اسلام بودی و جایگاه و مکانت تو از همه والاتر و برتر است. در کارهای خیر از همه سبقت میگرفتی. تو در سیرت و کردارت از همه به پیامبر شبیهتر بودی. تو نزد رسول الله ج از همه عزیزتر و مقام و مرتبه تو از همه بالاتر بود. خداوند تو را بهترین جزا و پاداشها عطا فرماید. در آنروزی که همه دست رد بر سینه پیامبر زدند و او را دروغگو پنداشتند این تو بودی که بدو لبیک گفتی و در کنارش ایستادی. تو چون چشم و گوش برای رسول الله ج بودی. خداوند متعال تو را در کلام پاکش صدیق و راستگو قرار داد. فرموده حق تعالی است:
﴿وَٱلَّذِی جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ٣٣﴾ [الزمر: 33] «آنکه راستی را آورد – دین حق – و آنکه او را راست پنداشت، آنان پرهیزکاران و با تقوایانند».
در آن روزهایی که همه بخل ورزیده از پیامبر کنار کشیدند این تو بودی که او را یاری دادی. در سختیها و مشکلات چون مردم عقب نشینی کردند، این تو بودی که در کنار رسول و محبوبت پایدار ایستادی و در سختترین روزهای زندگی یار و یاور پیامبر اکرم بودی. تو در غار کنار پیامبر اکرم ج بودی و خداوند تو را با لقب " ثانی اثنین" در کتابش ستود. تو پیامبر اکرم ج را دلداری میدادی و در هجرت یار و غمخوار او بودی.
روزی که مردم از اسلام بازگشتند تو جانشین بر حق رسول اکرم ج بودی که از دین خدا پاسبانی نمودی. تو با جرأت و شهامتت آن کاری را انجام دادی که یار و یاور هیچ پیامبری انجام نداده است. تو در حمایت و پاسداری از دین حق وقتی سربلند کردی که ضعف و ناتوانی بر صحابه و یاران رسول الله ج چیره شده بود. تو آن وقت سینه سپر کردی که صحابه بزرگوار عاجز و ناتوان مانده بودند. وقتی که آنها شکار ناتوانی و ضعف شده بودند تو قدرت و توانت را به نمایش گذاشتی، و چون آنها پریشان و حیران بدینسو و آنسو مینگریستند این تو بودی که بر راه پیامبر ثابت قدم و استوار گام میزدی!
تو نسخهای گویا از دستورات پیامبر بودی. اگر چه جسمت لاغر و کم طاقت ولی در راه خدا نمادی از توان و قدرت بودی.
در تواضع و فروتنی بیمانند بودی، در حالیکه نزد پروردگارت بسیار بزرگ و عزیزی. در چشم مردم بزرگ و در دلهایشان آشیانه داشتی.
آنچنان وارسته و پاک و دوست داشتنی بودی که کسی فرصت خورده گرفتن بر تو را پیدا نمیکرد.
در نزد تو آدم ضعیف و ناتوان، قوی و نیرومند بود تا آن زمان که حقش را از ظالم گرفته به او پس دهی. در حقجویی و حقخواهی؛ خویشان و نزدیکان و بیگانگان همه در چشم تو یکسان بودند. عزیزترین شخص در نزد تو آن کسی بود که در تقوا و پرهیزکاری و ترس از خدا بر دیگران سبقت داشت. تو با صداقت و نرمی و لطافت و دلسوزی با مردم برخورد میکردی. فرمان تو پایان درگیری و مرهم دردها بود. آه! چقدر نرم خو و بردبار و نیک سرشت بودی! رأی و مشورهات کانون علم و دانش، و عزم و اراده بود. بدست تو دین قوت گرفت و ایمان در دلها جای پیدا کرد و اسلام پیروز شد.
بخدا سوگند! تو بسیار پیش رفتهای و از دیگران سبقت گرفتهای. تو به موفقیت بس عظیمی نایل آمدهای. ما در غم جانگداز فراق تو هیچ نداریم که بگوئیم مگر: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦﴾ [البقرة: 156] «ما از آن خدائیم و بسوی او باز میگردیم». ما بر خواست و تقدیر الهی راضی هستیم.
بخدا سوگند! پس از رحلت جانسوز رسول الله ج هیچ صدمهای چون وفات تو بر مسلمانان سنگین نخواهد شد. تو سبب عزت و پاسبانی و پاسداری و حمایت دین بودی. خداوند تو را با پیامبر و محبوبش محمد مصطفی ج محشور گرداند و ما را از اجر و پاداش تو محروم نگرداند و ما را پس از تو گمراه نگرداند.
مردم مات و مبهوت، با دهانهای باز، پریشان و غمگین، خاموش به سخنان حضرت علی س گوش فرا میدادند، چون حرفهای ایشان تمام شد همه یکریز شروع کردند به گریه و زاری، و با صدای بلند میگفتند: واقعا حق با شماست؛ شما کاملا درست فرمودید.
در روایتی دیگر آمده که چون حضرت ابوبکر صدیق س را کفن پوشاندند، حضرت علی س فرمود: «ما أحد ألقى الله بصحیفته أحب إلی من هذا المسجى». "تنها انسانی که آرزو دارم با نامه اعمالی چون کارنامه او خدایم را ملاقات کنم این مرد کفن پوش است!".[1]
ابوقحافه س پس از رحلت پسرش تنها شش ماه دیگر زیست. او در ماه محرم سال 14 هجری پس از 97 سال زندگی چشم از جهان فرو بست.[1]
یک ششم مال ابوبکر س به ابوقحافه س پدر پیر و فرسوده او که در فتح مکه به شرف اسلام نایل آمده بود به ارث میرسید. او اعلام کرد: نصیب مرا از میراث پسرم در بین بچههای او تقسیم کنید.[1]
272- آخرین لحظههای صدیق اکبر س
مادر مؤمنان؛ حضرت عائشه صدیقه میفرماید: بیماری حضرت ابوبکر س پانزده روز طول کشید، تا اینکه روز دوشنبه 22 جمادی الآخرة سال 13 هجری شد، او از من پرسید: «فی أی یوم مات رسول الله ج؟». "پیامبر خدا ج در چه روزی رحلت نمود؟".
من در جواب گفتم: در روز دوشنبه.
ابوبکر فرمود: «إنی لأرجو فیما بینی وبین اللیل»."من امیدوارم امروز – که دوشنبه است – وقتی از روز یا شب به او بپیوندم".
سپس پرسید: «ففیم کفنتموه؟». "شما پیامبر اکرم ج را در چند پارچه کفن کردید؟".
عائشه؛ بانوی دانشمند اسلام و شاگرد مکتب رسالت و دخت صدیق اکبر، جواب داد: "در سه پارچه یمنی؛ که البته در بین آنها پیراهن و عمامه نبود".
حضرت ابوبکر س فرمود:" در چادر من اثر زعفران است، این را بشوئید و دو چادر دیگر بیاورید، و مرا هم در سه پارچه کفن کنید.
خدمت ایشان عرض شد: عطا و فضل الهی بر ما بسیار زیاد است، هیچ نگران نباش ما شما را در پارچههای جدیدی کفن میکنیم. ایشان فرمودند: زندهها به لباس نو بیشتر نیاز دارند تا خود را بپوشانند، مرده را چه نیاز به پارچه نو، او در خاک میرود و لباسش میپوسد و ضایع میشود.
حضرت ابوبکر س که عشق و محبت پیامبر خدا ج در رگ و پوست و خونش جریان داشت، تا بدانجا که آروز داشت در روزی که پیامبر رحلت نمود به آن مقام سعادت بپیوندد! وصیت نمود او را همسرش أسماء بنت عمیس غسل دهد، و او را در کنار رسول الله ج دفن کنند.
صدیق اکبر در 63 سالگی در حالی این دار فانی را وداع گفت که زبانش این آیه مبارکه از قرآن پاک را زمزمه میکرد: ﴿تَوَفَّنِی مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّٰلِحِینَ١٠١﴾ [یوسف: 101] «بارالها! مرا مسلمان بمیران و به نیکوکاران و صالحان بپیوندان».[1]
مادر مؤمنان؛ عائشه صدیقه، میفرماید: بیماری حضرت ابوبکر اینطور شروع شد که ایشان در روز بسیار سردی غسل کرد، پس از آن تب کرد و مدت پانزده روز بیماریشان ادامه داشت. بر اثر شدت بیماری در آن روزها نمیتوانست به مسجد بروند. به حضرت عمر س دستور داده بود امامت مردم را بر عهده گیرد. صحابه کرام برای عیادتش میآمدند. حضرت عثمان س از همه بیشتر از ایشان خبرگیری میکرد.[1] وقتی بیماری شدت گرفت به ایشان عرض شد: آیا طبیبی را صدا بزنیم؟ فرمود: «قد رآنی فقال: إنی فعال لما أرید»."پزشک مرا دید و گفت: همان میکنم که میخواهم".[2]
حضرت عائشه آورده: حضرت ابوبکر فرمود: «أنظروا ماذا زاد فی مالی منذ دخلت فی الإمارة، فابعثوا به إلى الخلیفة بعدی».
" از وقتی خلیفه شدهام بنگرید در ثروتم چقدر افزوده شده است، آنرا گرفته به خلیفه پس از من تحویل دهید".
ما ثروت او را چک کردیم؛ یک غلامی از نوبه – شهری سودانی هممرز با جنوب مصر – بود که بچههای خلیفه را نگه میداشت. و غیر از آن شتری بود که باغ او را آبیاری میکرد. ما هر دو را خدمت حضرت عمر س فرستادیم. با دیدن آنها اشک از چشمان عمر سرازیر شده بشدت گریسته فرمود:" خدا رحمت کند ابوبکر را، او با این کارش خلیفههای پس از خود را در مشکلات شدیدی قرار داد، چه کسی میتواند در پرهیزکاری و پارسایی و زهد و پاکدامنی چون او باشد؟!".[3]