ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پیامبر اکرم ج حضرت ابوبکر صدیق س را بسوی اسلام دعوت نموده، به ایشان فرمود: " من فرستاده و پیک خداوند متعالم. پروردگار یکتا مرا برای رساندن پیامش بسوی بندگانش فرستاده است. من شما را به طرف خداوند یکتا دعوت میکنم. سوگند بخدا که این دین حق است. ابوبکر! من تو را بسوی آن ذات پاک و یکتایی میخوانم که هیچ شریکی ندارد. تنها او را عبادت کن و بر اطاعت و فرمانبرداری او ثابت قدم باش".
حضرت ابوبکر صدیق پس از شنیدن این سخنان پر نور با جان و دل اسلام آورد. ایشان وعده نمودند تا با تمام نیرو و تا آخرین نفس از پیامبر خدا حمایت کرده ایشان را یاری دهد. و حقا تا آخرین لحظه زندگی در پاسداری از اسلام از هیچ چیزی دریغ نکرد.
اولین آزاد مردی که پیش از همه، آزاد مردانه مشرف به پذیرفتن اسلام شد حضرت ابوبکر صدیق س بود.[1]
مهمترین تحول در زندگی حضرت ابوبکر صدیق س در روزهای آغازین طلوع خورشید تابان نبوت بود، او نوای خوش دعوت اسلامی را از زبان شیوای پیک آسمان؛ رسول الله ج شنید و بدون کوچکترین تردیدی کلمه شهادت را بر زبان آورده و دین مبین اسلام را پذیرفت. نه درباره آن از رسول اکرم ج چیزی پرسید و نه نیازی دید که در مورد اسلام از چیزی جویا شود. این انعکاس فطرت بود که قلب تشنه او را سیراب کرد. در آن روزها، هرگاه پیامبر سعادت، کسی را بسوی ندای رستگاری اسلام میخواند حتما درباره فهمیدن تفاصیل اسلام و سبک سنگین کردن تعالیم آن نزد خود گامی به جلو ودیگری به عقب مینهاد تا اسلام در قلبش مینشست و به رسالت پیامبرگواهی میداد.
ابوبکر آن کسی بود که تنها به محض اینکه پیامبر وی را بسوی اسلام فراخواند، با ایمان راسخ کلمه توحید را زمزمه کرده، به دایره اسلام گروید. چه زیباست در این باره به تصویر پر مهر خود رسول خدا ج توجه کنیم. ایشان چنین میفرمایند: " هر کسی را به اسلام دعوت کردم، به گونهای در فکر فرو رفته کم و زیاد شک و تردیدی از خود نشان داد مگر؛ ابوبکر بن ابی قحافه. وقتی او را به اسلام دعوت کردم، بدون کوچکترین تردیدی سخنم را پذیرفته اسلام آورد".[1]
اسلام آوردن حضرت ابوبکر ثمره تلاش شبانهروزی او برای رسیدن به حق و شکیبایی و صبر درازش در انتظار بعثت پیامبر بود. رابطه بسیار دوستانه و صمیمی ایشان با پیامبر خدا ج قبل از اسلام نیز از اسباب گرویدن ایشان به اسلام شد. وقتی وحی الهی بر پیامبر اکرم ج نازل شد، شروع به خواندن مردم بسوی دین پروردگار عالم کرد. از بین مردان قبل از همه حضرت ابوبکر صدیق را برای رساندن دعوت خود انتخاب کردند، چرا که رسول اکرم ج قبل از بعثت او را بخوبی میشناختند و بر اخلاق والا و رفتار شایسته او واقف بودند. و حضرت ابوبکر نیز بر صداقت و راستگویی، امانتداری و اخلاق بزرگ و شایسته پیامبر اعتماد کامل داشتند.
و او بخوبی میدانست شخصی که در راستگویی و امانتداری به بندگان خداوند نمونه و الگو است و هرگز حاضر نیست به کسی دروغ گوید چطور امکان دارد به پروردگار عالم دروغی را نسبت دهد؟![1]
16- از اذیت کردن دوست من دست بردارید
در گیر و دار زندگی، روزی یکی از صحابه با حضرت ابوبکر صدیق س برخورد سختی کرد. خبر به حضرت پیامبر ج رسید. ایشان فرمودند:
«إن الله بعثنی إلیکم فقلتم: کذبت وقال أبوبکر: صدق: وواسانی بنفسه وماله، فهل أنتم تارکوا لی صاحبی؟».
«خداوند متعال مرا بسوی شما فرستاد. گفتید: دروغ میگویی. این ابوبکر بود که گفت: راست میگویی و با جان و مالش از من حمایت کرد. آیا پس از این بخاطر من از آزار و اذیت دوستم دست برنمیدارید؟!».[1]
حضرت ابوبکر صدیق س میفرمایند: روزی من با زید بن عمرو بن نفیل در صحن کعبه نشسته بودم که امیه بن أبی صلت از آنجا گذشت. او از زید بن عمرو پرسید:" ای جویای سعادت! چگونه صبحت را آغاز نمودهای". او در جواب گفت: با خیر و سلامتی. امیه گفت: " آیا خیر و سعات را تلاش کردهای؟". او در جواب گفت: نه. پس از آن امیه بن ابی صلت این بیت شعر را خواند:
کل دین یوم القیامة إلا |
|
ما قضى الله فی الحقیقة بور |
(هر دینی جز دین خداوند در روز قیامت هلاکت و نابودی است)
سپس گفت: پیامبری که مردم در انتظار او هستند از ما خواهد بود یا از شما؟ حضرت ابوبکر صدیق س در جواب میگوید: «پیش از این من از انتظار یا بعثت هیچ پیامبری اطلاعی نداشتم. من نزد ورقه بن نوفل رفتم. او بیشتر اوقات به طرف آسمان مینگریست و همیشه در فکر و اندیشه بود. من حرفهایم را با ایشان زدم. ورقه گفت:" برادر زاده! ما اهل کتاب و اهل علم و دانشیم. من تنها این را میتوانم بگویم؛ پیامبری که جهان در انتظار اوست از با نسبترین و والاترین خانوادههای عرب خواهد بود. من در علم انساب مهارت دارم، قوم تو نسب بسیار والا و شایستهای دارد". من از او پرسیدم که آن پیامبر چه خواهد گفت؟ او برایم شرح داد؛ پیامبر همان چیزی را خواهد گفت که وحی بدو میرساند. البته! اینرا بگویم که نه او ظلم و ستم خواهد کرد و نه کسی میتواند بدو ظلم کند، و نه در هیچ قضیه ظالمانهای شرکت خواهد کرد. و چون پیامبر اکرم ج به رسالت برانگیخته شد، من به ایشان ایمان آوردم و دعوتشان را پذیرفتم».
حضرت ابوبکر صدیق س در یکی از سفرهایش به سرزمین شام خوابی دید و آنرا برای بحیرای راهب تعریف کرد. بحیرا از او پرسید:" شما از کجائید؟".
حضرت ابوبکر به ایشان جواب دادند:" من از مکه هستم". او پرسید:" از چه قبیلهای؟" حضرت ابوبکر گفت: از قریش. از کار و بارش پرسید، ایشان در جواب گفتند؛ بازرگانند. سپس او گفت: اگر خداوند متعال خواب تو را تحقق دهد در قوم تو پیامبری برانگیخته خواهد شد که در زندگیش تو وزیر او خواهی بود و پس از رحلتش خلیفه و جانشین او میشوی.
ابوبکر این سخن را در سینهاش پنهان داشت و هرگز برای کسی تعریف نکرد.[1]
پیامبری که جهان در انتظار اوست از والاترین نسبهای عرب خواهد بود. و قوم تو نسب بسیار والا و شایستهای دارد. |