اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

مبحث اول: هدایت یافتگان اهل کتاب و گواهی آنان بر صّحت اسلام

مبحث اول:
هدایت یافتگان اهل کتاب و گواهی آنان بر صّحت اسلام

می‌توان گفت یکی از بزرگ‌ترین دلایل بر حقّانیّت اسلام و صحّت احکام و قوانین آن، هدایت بسیاری از دانشمندان اهل کتاب به دین اسلام است و نیز گواهی آنان بر اینکه اسلام دین خاتم و بر حق بوده و علاوه بر این، بشارت‌های کتاب‌های آسمانی پیشین را مبنی بر ظهور دین و پیامبری جدید و امّتی برگزیده بیان کرده‌اند.

با بیان مطالبی که در ادامه می‌آید، بخشی از این موارد روشن خواهد گشت.

گفتار اول: هدایت عالمان اهل کتاب به پذیرش اسلام

بدون تردید الله تعالی محمّد ج را با هدایت و دین بر حق فرستاد تا آن را بر تمامی آیین‌ها پیروز گرداند، هرچند کافران را خوش نیاید. الله ﻷ در این دین، نشانه‌های هدایت را قرار داد و این علائم برای کسی که با چشم بصیرت و عبرت به آن بنگرد، کاملا روشن و آشکار است.

امّت‌های فراوانی از طریق همین نشانه‌ها هدایت گشتند و الله متعال چشمانشان را بر نور و هدایت گشود و در نتیجه، آنان بیراهی و گمراهی را رها نموده و راه رستگاری و سعادت را در پیش گرفتند.

هدایت‌یافتگان به سوی حقیقت، از افراد و گروه‌های متفاوتی تشکیل می‌شدند؛ در میان آنان، رئیس و رعیّت، عالم و غیر عالم و مرد و زن وجود داشت، به گونه‌ای که این نور و هدایت تمامی زمین را در برگرفته و مردم گروه‌گروه و پشت سر یکدیگر، دین اسلام را می‌پذیرفتند.

برخی از این هدایت‌یافتگان، از بزرگان قوم و ملّت خویش به شمار می‌رفتند؛ بویژه از بزرگان یهود و نصاری؛ یعنی همان افرادی که از حسادت و کبر نجات یافتند و الله متعال هدایت را برایشان مقدّر نموده بود و زمانی که مسلمان شدند، به بدی و زشتی فراوان گمراهی پیشین خود و نیز به بزرگی احسان الهی و نعمت هدایت پی بردند و از این رو، در راه کمک به اسلام و دعوت هم‌کیشان قبلی خویش بسیار تلاش نمودند و این سخن پیامبر ج دربارۀ آنان صدق می‌کند که فرمودند: «تَجِدُونَ النَّاسَ مَعَادِنَ، فَخِیَارُهُمْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ خِیَارُهُمْ فِی الْإِسْلَامِ إِذَا فَقِهُوا»[1]؛ «مردم را همچون معادن [طلا و ...] می‌یابی و بهترینشان در دوران جاهلیّت، بهترین آنان در دوران اسلام است زمانی که آگاه [و دانشمند] شوند.»

این هدایت‌یافتگان، بهترین کسانی بودند که از میان یهودیان و مسیحیان مسلمان شدند و برای یاری دین اسلام، همان‌گونه که قبلا به منظور کمک دینشان تلاش می‌کردند یا بیشتر از آن، سعی و کوشش نمودند.

بدون تردید بهترین و وسیع‌ترین فرصت و زمینه در جلوی عالمانشان، بیان حقیقت با دلیل و برحذر داشتن از باطل و رفتن در این راه است و این هدایت‌یافتگان، بهترین داعیان اسلام هستند که از بدین وسیله، مردم را از ادیان باطل برحذر می‌دارند، چون صاحب خانه نسبت به آنچه در آن وجود دارد، آگاه‌تر است. آنان قبلا یهودی یا مسیحی بوده‌اند و از چیزی که دیگران خبر ندارند، آگاهند، زیرا کاملا نسبت به آیین و دیانتشان علم دارند و مستقیما با ملّتشان ارتباط داشته‌اند؛ بویژه در آیینی که پیروانش ادّعا می‌کنند دارای اسراری است؛ همچون دین مسیحیّت. در نتیجه، دعوت آنان تأثیر فراوانی بر پذیرش دین اسلام از سوی افراد بیشماری از ادیان باطل دارد.

علاوه بر این، گرایش برخی عالمان ادیان باطل به سمت اسلام و پذیرش و یاری آن، دلیلی روشن بر حقّانیّت دین اسلام بوده و نشان می‌دهد که این تغییر پس از اطمینان کامل به صحّت اسلام ایجاد شده و در نتیجه، فرد هدایت‌یافته گواه و حجّتی علیه قوم خویش است.[2]

گفتار دوم: برخی از عالمان هدایت‌یافتۀ اهل کتاب

روشن است که پذیرش دین اسلام از سوی برخی عالمان یهود و نصاری، از همان ابتدای ظهور اسلام اتّفاق افتاد و این کار ادامه یافت و تا روز قیامت و تا وقتی که بر روی زمین، افرادی عاقل به دنبال حقیقت باشند، این موضوع باقی خواهد ماند.

در ادامه، برخی از عالمان یهود و نصاری که مسلمان شدند، معرّفی می‌گردند:

1- عبدالله بن سلام س

وی از نخستین هدایت‌یافتگان به دین اسلام بوده و سرور و بزرگ و بزرگ‌زادۀ یهودیان در شهر مدینه به شمار می‌رفت و مسلمان‌شدن او حجّتی علیه تمامی یهودیان تا روز قیامت خواهد بود.

2- نجاشی؛ پادشاه حبشه

یکی از بزرگان و پادشاهان مسیحیّان که در دورۀ سلطنت و پادشاهی خود و پس از ارتباط با اسلام بوسیلۀ مهاجرت صحابه ش به حبشه، اسلام آورد.

3- علیّ بن ربن طبری

وی در دوران ابوجعفر منصور مسلمان شد و پیش از اسلام‌آوردن، مسیحی و عالم در حوزۀ فلسفه و پزشکی بود. او در راه دعوت به سوی اسلام، کتاب «الدّین والدّولة» و «الرّدّ علی أصناف النّصاری» را نگاشت.

4- سموأل بن یحیی مغربی مهتدی

یکی از دانشمندان یهود، آگاه به علم پزشکی که در سال 570 هـ از دنیا رفت و صاحب کتاب «إفحام الیهود» است.

5- لورد هدلی فاروق

یکی از اعضای مجلس اعیان انگلیس که در سال 1913 هـ مسلمان‌بودن خویش را آشکار ساخت و «فاروق» نام گرفت و دربارۀ اسلام، کتاب «رجل من الغرب یعتنق الإسلام» را نوشت.

6- ناصر الدّین دینیه فرانسوی

وی مسیحی و نقّاش ماهری بود. در سال 1927 م اسلام آورد و کتابی با عنوان «أشعّة خاصّة بنور الإسلام» را نگاشت و در سال 1929 م وفات کرد.

7- عبدالاحد داود

وی کاهنی کلدانی بود که در رشتۀ کلام به درجۀ استادی رسید و رئیس طائفۀ کلدانی‌های رومی کاتولیک بود و کتاب «الإنجیل والصّلیب» و نیز «محمّد ج فی الکتاب المقدّس» را از خود بر جای گذاشت.

8- کشیش ابراهیم خلیل

کشیش کلیسای انجیلی «بافور» در شهر أسیوط مصر که فعّالیّت‌های فراوانی در حوزۀ دین مسیحیّت داشت و در سال 1959م اسلام‌آوردنش را آشکار کرد و کتاب‌های زیادی در زمینۀ دعوت به دین اسلام نگاشت؛ از جمله: «محمّد فی التّوراة والإنجیل والقرآن»، «المستشرقون والمبشّرون فی العالم الإسلامی»، «محاضرات فی مقارنة الأدیان»، «المسیح فی التّوراة والإنجیل والقرآن» و کتاب‌هایی دیگر.

افراد بیشمار دیگری نیز که فقط الله تعالی از تعدادشان باخبر است، مسلمان شده‌اند.[3]

قابل توجّه است که افراد مذکور و تعداد بیشمار دیگری که مسلمان شده‌اند، از مردم عادّی نبودند، بلکه از بزرگان و رؤسای ملّت‌های پیشین خویش به شمار می‌رفتند و از نظر دنیوی و جایگاه اجتماعی، هیچ کمبودی نداشتند، همان‌گونه که برخوردار از فهم و هوش بودند و بسا اوقات، اسلام‌آوردن آنان باعث شد که بسیاری از منافع دنیوی و جایگاه والای اجتماعی خویش را از دست بدهند و حتّی در برخی موارد، خودشان را در معرض قتل و نابودی قرار دادند.

با وجود این و پس از دریافت هدایت و رسیدن به دین واقعی، نتوانستند به ماندن بر باطل و زندگی در حالت بدبختی و بیهودگی ادامه دهند و در نتیجه، اسلامشان را آشکار ساخته و ضررهای جسمی و مادّی را متحمّل شدند و حتّی به دفاع از اسلام و دعوت مردم به سوی آن برخاستند تا بخشی از تکلیفی که با ورود به اسلام بر گردنشان لازم شد را ادا نمایند.

تمامی موارد مذمور دلایلی روشن بر حقّانیّت دین اسلام بوده و قطعاً ادلّه و نشانه‌های صحّت و شرافت و کمال این دین بسیار است.[4]

گفتار سوم: مختصری از زندگی و تلاشهای عالمی هدایت‌یافته از اهل کتاب برای انتشار دین اسلام

یکی از افراد این گروه مبارک و فرخنده که با اطمینان کامل و یقین و پس از بررسی و تحقیق، مسلمان شد، شیخ زیاده بن یحیی نصب راسی بود؛ فردی از رجال دینی و عالمان مسیحیّت، که پس از رسیدن به هدایت و دین حق، مسلمان‌شدنش را آشکار کرد و با تمام توانی که الله متعال به وی بخشیده بود، مردم را به پذیرش دین اسلام فرا خواند و در نتیجه، دو کتاب «البحث الصّریح فی أیّما هو الدّین الصّحیح» و «الأجوبة الجلیّة فی دحض الدّعوات النّصرانیّة» را از خود بر جای گذاشت.[5]

شیخ زیاده در قرن 11 هجری می‌زیست و منسوب به شهر «رأس العین» در شام، یکی از شهرهای جزیره که میان حرّان و نصیبین قرار دارد و اکنون در سوریه است، بود.

کتاب «الأجوبة الجلیّة فی دحض الدّعوات النّصرانیّة» چاپ نشد، امّا توسّط محمّد بن عبدالرّحمان طیّبی دمشقی خلاصه گشت و از این طریق، به شهرت رسید.

و کتاب «البحث الصّریح فی أیّما هو الدّین الصّحیح» اخیرا و با تحقیق و بررسی دکتر سعود بن عبدالعزیز خلف منتشر گردیده است.

با توجّه به این کتاب، روشن می‌گردد که شیخ زیاد بن یحیی مسیحی بوده و سپس الله تعالی وی را به دین اسلام هدایت نمود؛ وی در مقدّمۀ کتابش چنین می‌آورد: «امّا بعد، بندۀ محتاج به پروردگار بی‌نیاز؛ زیاده بن یحیی نصب راسی که به دین محمّدی مشرّف شده است، می‌گوید: وقتی مشغول تحقیق و مطالعه و در جستجوی دین صحیح بودم و تمام تلاش خویش را در این زمینه به کار می‌بردم، تصمیم گرفتم که نتیجۀ این کارم را بنویسم و آن را برای افراد سرزنش‌گر روشن سازم.»[6]

همچنین مشخّص است که سبب پذیرش دین اسلام از جانب وی، شک و تردیدهای او نسبت به دین مسیحی بود که باعث شد دربارۀ دین اسلام تحقیق و مطالعه نماید تا اینکه برایش روشن شد که اسلام، دین واقعی و بر حق بوده و الله تعالی وی را هدایت کرد و او مسلمان شد. سپس به بررسی و اثبات بطلان دیانت مسیحی و صحّت اسلام و از این طریق، به دعوت مسیحیان پرداخت.[7]

با توجّه به کتاب «البحث الصّریح» می‌بینیم که معلومات نویسنده‌اش از دین مسیحیّت بسیار خوب و دقیق بوده و استدلال‌های وی از عهد قدیم و جدید، متنوّع و عمیق است، به گونه‌ای که نسخه‌ها و ترجمه‌های متعدّدی را به زبان عربی و یونانی و عبری و سریانی مطالعه و بررسی و مقایسه کرده است.

بر این اساس، روشن است که وی به خوبی از زبان یونانی و عبری و سریانی آگاه بوده و مطالبی را از این زبانها به عربی ترجمه نموده و حتّی قواعد زبان یونانی و عبری را مطالعه و تصحیح کرده و برخی از ترجمه‌ها را ترجیح داده است.

این موارد اثبات می‌کند که او پیش از مسلمان‌شدن، از عالمان و رجال دینی مسیحیّت بوده است، چون آگاهی از این امور، مختصّ رجال دینی است و نیز زبانهای یونانی و عبری و سریانی زبانهایی دینی به شمار می‌روند. به احتمال زیاد، او در اصل مسیحی و سریانی بوده و به خوبی این زبان را می‌دانسته، چون زبان مسیحیان سوریّه است و وی یکی از آنان بود.

زبان یونانی نیز زبان عهد جدید و زبان دینی مسیحیان کاتولیک به شمار می‌رود.

و زبان عبری زبان عهد قدیم و مسیحیان پروتستان بوده و رجال دینی مسیحیّت نیاز مبرمی به فهم و آگاهی از آنها دارند.

در نتیجه، این مرد از عالمان مسیحیّت بوده؛ بویژه وقتی می‌دانیم که مردم عادّی دین مسیحی از علم دینی نصرانی فاصلۀ بسیاری دارند.

و حتّی آنان در بسیاری اوقات –خصوصا در زمان نویسنده- توان اطّلاع و آگاهی بر چیزی از کتاب‌های دینی مسیحیّت را نداشتند مگر بخش‌های مخصوصی که کلیسا اجازۀ انتشار آنها را می‌داد و در میان مردم دست به دست می‌شد.[8]

نویسندۀ کتاب «البحث الصّریح» به ابراز مسائلی اساسی از کتاب‌های خودشان که دلالت بر صحّت نبوّت پیامبرمان محمّد ج دارد، پرداخته و دلایلی را از سخنان خودشان علیه آنان ارائه داده است. بنا به گفتۀ خود نگارنده در مقدّمۀ کتابش، مباحث آن از این قرار است:

1- بطلان ادّعای نصاری مبنی بر الوهیّت مسیح ÷

و اثبات اینکه او همچون سایر پیامبران قبلی بنی‌اسرائیل، فقط پیامبر الهی بوده است.

2- بطلان استدلال مسیحیان بر الوهیّت مسیح ÷

با معجزاتی که توسّط وی صورت گرفت و اثبات اینکه نشانه‌ها و معجزات او از جنس معجزاتی بود که الله ـ آنها را بر دستان پیامبران قبلی جاری ساخت و حتّی معجزات و نشانه‌های مهم‌تر و برتری را به آنان بخشید و هرگز امّت‌هایشان این نشانه‌ها را دلیل الوهیّت آن پیامبران ندانستند. بنابراین عیسی بن مریم إ همچون آنان فقط پیامبر الهی بود.

3- ردّ طعنه‌های مسیحیان دربارۀ پیامبرمان؛ محمّد ج

و بیان بطلان سخن آنان و نیز اینکه از پیامبران پیشین اموری همچون موارد منسوب به پیامبر ج و حتّی فراتر از آنها صادر شد و هیچ‌کس بدین سبب بر آنان ایراد نگرفت. در نتیجه، محمّد ج نیز در این زمینه، همچون پیامبران پیشین بوده و هیچ طعنه و ایرادی بر ایشان وارد نیست.

4- آوردن دلایلی از تورات و انجیل برای اثبات نبوّت پیامبر اسلام ج

و بیان اینکه هدف از وعده و بشارت‌های فراوانی که در کتاب یهودیان و مسیحیان آمده، محمّد ج بوده است.

5- بیان دلایلی بسیار صریح و روشن از تورات و انجیل دربارۀ تحریف آن دو کتاب

نویسنده / سپس خاتمه‌ای که مشتمل بر مهم‌ترین نتایج تحقیق مذکور بوده را آورده است.[9]

وی در این کتاب، روشی مقایسه‌ای را در پیش گرفته و دلایل بطلان ادّعاهای مسیحیان را ارائه داده است؛ همچون ادّعای آنان دربارۀ الوهیّت مسیح ÷ یا ادّعای صحّت تورات و انجیل، و با استفاده از معلومات و مطالب موجود در این دو کتاب، به اثبات بطلان و ردّ آنها پرداخته است.

همچنین شبهات و ادّعاهای آنان علیه پیامبرمان؛ محمّد ج را آورده و با بیان متونی از کتاب‌های خودشان، به آنها پاسخ داده و ادلّۀ فراوانی را از تورات و انجیل، برای اثبات نبوّت پیامبر اسلام ج ارائه داده است.

مهم‌ترین منبع و مرجع اسلامی نویسنده، قرآن کریم بوده و در موارد تاریخی، به کتاب «السّیرة الحلبیّة» و در اثبات نام‌های پیامبر ج، به کتاب «دلائل الخیرات» اعتماد کرده است.

و مهم‌ترین منبع مسیحی او، کتاب «العهد القدیم والجدید» بوده و در همچنین به کتاب «سعد بن بطریق» و نیز به تاریخ «یوسیوس»؛ مورّخی یهودی، و مورّخی دیگر با نام «لافجانیوس» رجوع کرده و اشاره نموده که برخی کتاب‌های مختصر دربارۀ اختلافات و پاسخ‌های ملّت‌ها به یکدیگر را مطالعه نموده و از آنها بهره برده، امّا از کتاب خاصّی نام نمی‌برد.

همچنین از لغت‌نامه‌ها و کتاب‌های یونانی و عبری استفاده کرده و – چنانکه قبلا گذشت- این موضوع نشان می‌دهد که وی کاملا آشنا به زبان یونانی و عبری بوده است.[10]

علاوه بر موارد مذکور، در مبحث پیش رو نیز برخی از توضیحات او مبنی بر بشارت‌های وارد در کتاب‌های پیشین در مورد محمّد ج و امّت ایشان بیان خواهد شد.


 



[1]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3203؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2526.

[2]- نک: البحث الصّریح فی أیّما هو الدّین الصّحیح، صص 7- 9.

[3]- در این زمینه، رک: جهود من أسلم من النّصاری فی کشف فضائح النّصرانیّة، پایان‌نامۀ دکتری در الجامعة الإسلامیّة [دانشگاه اسلامی]، صص 2- 27.

[4]- نک: البحث الصّریح، ص 11.

[5]- نک: همان، صص 11- 12.

[6]- همان، صص 23- 24.

[7]- نک: همان، ص 25.

[8]- نک: همان، صص 25- 26.

[9]- نک: البحث الصّریح، صص 35- 36.

[10]- نک: همان، صص 26- 27.

مبحث سوم: نمونه‎هایی از معجزات پیامبر

مبحث سوم:
نمونه
هایی از معجزات پیامبر ج

بدون تردید الله تعالی بر دستان پیامبرمان محمّد ج معجزاتی آشکار و نشانه‌هایی روشن را جاری ساخت، که اگر کسی به دنبال حقیقت باشد و به آنها دقّت نماید، قطعاً به وی خواهند فهماند که شهادت و تأییدی صادقانه از جانب الله متعال برای رسول الله ج هستند.

برخی از عالمان، معجزات پیامبر ج را بیش از 1000 تا دانسته‌اند و در این زمینه، کتاب‌هایی نگاشته شده و عالمان آنها را شرح و بیان کرده‌اند.[1]

قطعاً بزرگ‌ترین معجزۀ رسول الله ج و بلکه بزرگ‌ترین معجزۀ تمامی پیامبران، قرآن کریم است؛ نشانهای که تا قیامت باقی خواهد ماند و هیچ تغییر و تبدیلی در آن ایجاد نخواهد شد:

﴿وَإِنَّهُۥ لَکِتَٰبٌ عَزِیزٞ٤١ لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ [فصّلت: 41- 42]

«و قطعاً آن کتابی ارجمند است، که هیچ گونه باطلی نه از پیش روی آن و نه از پشت سرش، به او راه نیابد، از سوی حکیم ستوده نازل شده است.»[2]

در بخش پیشین، مطالبی دربارۀ قرآن و اعجاز آن بیان شد.

علاوه بر قرآن مجید، معجزات زیادی را الله متعال بر دستان محمّد ج جاری ساخت، که فقط تعداد اندکی از آنها را می‌توان در این مبحث بیان نمود:

1- معجزۀ دو نیم‌شدن ماه

یکی از بزرگ‌ترین معجزات حسّی که بیانگر صحّت و صداقت نبوّت پیامبر ج بود.

مشرکان اهل مکّه از رسول الله ج درخواست نشانه و معجزه کردند و ایشان ماه را درحالی که دو نیم شده بود، به آنان نشان دادند.

الله متعال دربارۀ این معجزه می‌فرماید:

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١ وَإِن یَرَوۡاْ ءَایَةٗ یُعۡرِضُواْ وَیَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ [القمر: 1- 2]

«قیامت نزدیک شد و ماه بشکافت. و اگر [کافران] معجزه‌ای ببینند، روی می‌گردانند و می‌گویند: [این] جادویی قوی است.»

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / می‌گوید: «الله تعالی نزدیک‌بودن قیامت و شکافته‌شدن ماه را بیان فرمود و این نشانه را در ماه و نه سایر ستارگان [و سیّاره‌ها] قرار داد، زیرا از خورشید و ستاره‌ها، نزدیک‌تر به زمین است. همچنین از میان اجزای آسمان و فلک، ماه برای شکافته‌شدن انتخاب شد، چون عمل مذکور در این جسم نورانی برای هرکسی که آن را ببیند، کاملا مشخّص و غیر قابل انکار است.»[3]

وی در ادامه چنین می‌آورد: «پیامبر ج این سوره[4] را در اجتماع‌های مهم تلاوت می‌کردند؛ مثلا در نماز جمعه و عیدین، تا مردم نشانه‌های پیامبری و دلایل آن را بشنوند و پند گیرند.

تمامی مردم معجزۀ مذکور را تأیید نموده و آن را انکار نمی‌کردند. بنابراین شکافته‌شدن ماه برای همۀ آنان مشخّص و معلوم بود.»[5]

در صحیح مسلم روایت شده که سیّدنا عمر فاروق از ابوواقد لیثی ب پرسید: رسول الله ج در عید أضحی و فطر چه می‌خواندند؟

او پاسخ داد: ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِیدِ [ق: 1] و ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ [القمر: 1] را تلاوت می‌نمودند.[6]

شیخ الإسلام ابن تیمیّه در توضیح این مطلب می‌گوید: «کاملا روشن است که اگر شکافته‌شدن ماه اتّفاق نمی‌افتاد، قطعاً مؤمنان آن را ردّ و انکار می‌کردند، چه رسد به دشمنان ایشان؛ یعنی کافران و منافقان!

و مشخّص است که پیامبر ج از همه بیشتر دوست داشتند که مردم ایشان را تصدیق و پیروی نمایند و اگر این معجزه اتّفاق نمی‌افتاد، قطعاً چنین خبری را اعلام نمی‌کردند و آیات مربوط به آن را برای مردم نمی‌خواندند و آن را دلیل نمی‌آوردند و نشانۀ نبوّت خویش قرار نمی‌دادند.»[7]

در صحیح بخاری، از انس س روایت شده که ساکنان مکّه از رسول الله ج درخواست معجزه کردند و ایشان ماه را درحالی که دو نیم شده بود و کوه حراء را در بین دو قسمت می‌دیدند، به آنان نشان دادند.[8]

جبیر بن مطعم س چنین نقل می‌کند: «ما در مکّه بودیم که ماه شکافته شد و نیمی از آن بر روی این کوه و نیمی بر روی آن کوه قرار گرفت و گروهی گفتند: محمّد ج ما را جادو کرده است.

مردی در پاسخ گفت: اگر شما را جادو کرده باشد، قطعاً تمامی مردم را که جادو نکرده است.»[9]

از ابن مسعود س روایت شده که کافران قریش – ساکنان مکّه- وقتی دیدند ماه دو نیم شده است، گفتند: این سحر و جادوست، از مسافران بپرسید که اگر آنان هم آنچه شما دیدید را دیده باشند، این عمل راست و صحیح است و گر نه، جادوست.

وی می‌گوید: از مسافرانی که از مناطق مختلفی آمده بودند، پرسیده شد و تمامی‌شان گفتند که ما نیز این نشانه را دیدیم.[10]

ابن کثیر / پس از آوردن دلایل بسیاری در اثبات وقوع شکافته‌شدن ماه، می‌گوید: «قطعاً این نشانه در سرزمین‌های بسیاری مشاهده شد.

و بنا بر قولی، در برخی شهرهای هند، شب وقوع این معجزه، به عنوان مبدأ یک تاریخ و با نام شب شکافته‌شدن ماه تعیین گشت.»[11]

وی در تعلیل عدم‌مشاهدۀ این نشانه در برخی از سرزمین‌ها می‌گوید: «شاید این واقعه در یکی از شب‌های زمستان روی داده باشد که بیشتر مردم در خانه‌ها هستند یا آسمان بسیاری از سرزمین‌ها، ابری است.»[12]

بخشی از مطالب موجود دربارۀ شکافته‌شدن ماه، ارائه گشت.[13]

2- معجزۀ إسراء و معراج

یعنی الله تعالی محمّد ج را شبانه از مسجد الحرام به مسجد الأقصی برد؛ جایی که تمامی پیامبران را جمع نموده بود و پیامبر ج برایشان امامت داد.

الله ـ می‌فرماید:

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِی بَٰرَکۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِیَهُۥ مِنۡ ءَایَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ [الإسراء: 1]

«پاک و منزّه است ذاتی که بنده‌اش را شبی از مسجد الحرام به مسجد الأقصی، که گردا‌گردش را برکت داده‌‌ایم برد تا برخی آیات خود را به او بنمایانیم. قطعاً اوست که شنوای بیناست.»

پیامبر ج از این مکان، به آسمانها برده شدند و در آنجا، نشانه‌های بزرگ پروردگارشان را دیدند؛ جرئیل ÷ را به شکل واقعی‌اش و به همان صورتی که الله متعال آفریده بود، مشاهده نمودند و ایشان را به سدرة المنتهی بُرده و از هفت طبقۀ آسمان گذشتند و با الله رحمان سخن گفتند و الله متعال پیامبر ج را به خود نزدیک کرد.

الله متعال در تبیین این معجزه می‌فرماید:

﴿أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا یَرَىٰ١٢ وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥ إِذۡ یَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا یَغۡشَىٰ١٦ مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ١٧ لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَایَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡکُبۡرَىٰٓ [النّجم: 12- 18]

«آیا با او دربارۀ آنچه می‌بیند، مجادله می‌کنید؟! و به راستی بار دیگر [نیز] او را دید؛ نزد سدرۀ المنتهی، که جنة المأوی کنار آن [درخت] است. وقتی [درخت] سدرۀ را چیزی [نوری] پوشاند، چشم [پیامبر ج] خطا نکرد و [از حد] نگذشت. قطعاً [او] پاره‌ای از نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دید.»

قریش سخنان پیامبر ج را در مورد اسراء و معراج، بزرگ و غیر قابل امکان دانستند، زیرا رفت و برگشت قافله‌ها به بیت المقدس چندین هفته طول می‌کشید و چگونه امکان داشت که کسی در پاره‌ای از شب، این مسافت را طی کند؟! قطعاً کار عجیبی بود، امّا این تعجّب از بین می‌رود زمانی که بدانیم ذاتی که ایشان را در شب به مسجد الأقصی و آسمانها و ... بُرد، الله تعالی بود؛ ذاتی که بر هر کاری تواناست.[14]

3- افزایش غذا

این معجزه چندین بار اتّفاق افتاد؛ به عنوان نمونه، انس س چنین روایت می‌کند: ابوطلحه به أمّ سلیم ب گفت: من صدای پیامبر ج را ضعیف شنیدم و دانستم که ایشان گرسنه‌ هستند، آیا چیزی داری؟ او گفت: بله. سپس چندین قرص نان و چادری که داشت را بیرون آورد و نانها را با قسمتی از چادر پوشاند و آن را زیر لباسم پنهان کرد و مرا با تعدادی نان نزد رسول الله ج فرستاد. من آنها را بردم و دیدم که پیامبر ج همراه مردم در مسجد نشسته‌اند. کنارشان ایستادم و رسول الله ج از من پرسید: «آرْسَلَکَ أَبُو طَلْحَةَ؟»؛ «آیا ابوطلحه تو را فرستاده است؟» گفتم: بله. سپس فرمودند: «بِطَعَامٍ»؛ «به همراه غذا؟» پاسخ دادم: آری. پیامبر ج به کسانی که همراه ایشان بودند، فرمودند: «قُومُوا»؛ «برخیزید.» سپس به راه افتادند و من نیز در جلوی آنان حرکت کردم تا اینکه نزد ابوطلحه رسیدم و وی را باخبر کردم. ابوطلحه گفت: ای امّ سلیم! رسول الله ج به همراه مردم آمده‌اند و ما چیزی نداریم که آنان را مهمان کنیم. همسرش پاسخ داد: الله و رسولش داناترند.

راوی می‌گوید: ابوطلحه به راه افتاد تا اینکه پیامبر ج را دیدار کرد و سپس ایشان با ابوطلحه آمدند و فرمودند: «هَلُمِّی یَا أُمَّ سُلَیْمٍ، مَا عِنْدَکِ»؛ «ای أمّ سلیم! آنچه داری را بیاور [ یا اینکه: بیا که ببینم چه داری؟].» او آن نانها را آورد. پیامبر ج فرمان دادند که آنها را تکّه‌تکّه و ریز‌ریز کنند و أمّ سلیم مشکی را که روغن داشت،[15] فشرد و با آن نانها، خورشت ساخت. سپس رسول الله ج آنچه را که الله تعالی خواسته بود، خوانده و فرمودند: «ائْذَنْ لِعَشَرَةٍ»؛ «به ده نفر اجازه بده.» به آنان اجازه داد و غذا خوردند تا اینکه سیر شدند و بیرون رفتند. دوباره رسول الله ج فرمودند: «ائْذَنْ لِعَشَرَةٍ»؛ «به ده نفر اجازه بده.» به آنان اجازه داد و غذا خوردند تا اینکه سیر شدند و بیرون رفتند. سپس فرمودند: «ائْذَنْ لِعَشَرَةٍ»؛ «به ده نفر اجازه بده.» بنابراین تمامی آن قوم خوردند و سیر شدند درحالی که 70 یا 80 مرد بودند.»

و بنا بر روایتی، می‌گوید: پس از آن، رسول الله ج و ابوطلحه و أمّ سلیم و انس ش غذا خوردند و مقداری زیاد آمد و آن را به همسایگانمان بخشیدیم.[16]

4- افزایش آب و بیرون آمدن آن از میان انگشتان شریف پیامبر ج

این معجزه نیز بسیار اتّفاق افتاد؛ مثلا جابر بن عبدالله س چنین روایت می‌کند: «مردم در روز حدیبیّه تشنه شدند و در جلوی پیامبر ج سطل کوچکی آب بود که بوسیلۀ آن وضو گرفتند و سپس مردم به سمتشان آمده و گفتند: آبی نداریم که وضو بگیریم و از آن بنوشیم مگر همین سطل کوچک روبروی شما. پیامبر ج دست خویش را وارد سطل نمودند و فورا آب از میان انگشتان ایشان، همچون چشمه می‌جوشید. راوی می‌گوید: هم آب نوشیدیم و هم وضو گرفتیم.

از جابر س پرسیده شد: چند نفر بودید؟ او پاسخ داد: اگر 100 هزار نفر هم می‌بودیم، برایمان کافی بود، امّا 115 تن بودیم.»[17]

5- شفای بیماری -به اذن الله تعالی-

از جمله درمان فردی که پایش شکسته بود؛ براء بن عازب س می‌گوید: پیامبر ج گروهی را نزد ابورافع فرستادند و عبدالله بن عتیک شبانه و درحالی که او خواب بود، وارد خانهاش شد و وی را کشت. من شمشیر را در شکمش فرو کردم تا اینکه به پشتش رسید و دانستم که او را کشته‌ام. سپس برگشتم و درها را باز کردم تا به نردبانی رسیدم و پایم را گذاشتم و [افتادم و فقط همین را فهمیدم] که در شبی مهتابی افتادم. بنابراین پایم شکست و آن را با دستاری بستم و نزد یارانم رفتم و سپس پیش پیامبر ج آمده و ماجرا را به ایشان تعریف کردم و رسول الله ج فرمودند: «ابْسُطْ رِجْلَکَ»؛ «پای خود را پهن کن.»

من آن را پهن کردم و ایشان بر پایم دست کشیدند و [چنان خوب شد که] گویی هرگز دردی نداشته است.[18]

همچنین شفای چشم سیّدنا علی س -به اذن الله تعالی-؛ از سهل بن سعد س چنین روایت شده است: پیامبر ج در روز نبرد خیبر فرمودند: «لَأُعْطِیَنَّ هَذِهِ الرَّایَةَ غَدًا رَجُلًا یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى یَدَیْهِ، یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»؛ «قطعاً فردا این پرچم را به مردی خواهم داد که الله متعال با دستان او، [خیبر را] فتح می‌کند و الله و رسولش را دوست دارد و آنان نیز وی را دوست دارند.»

مردم وقتی صبح کردند، نزد رسول الله ج شتافتند و هریک از آنان امید داشت که پرچم را به وی دهند. سپس پیامبر ج پرسیدند: «أَیْنَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ»؛ «علیّ بن ابی طالب کجاست؟» صحابه ش عرض کردند: ای رسول الله! چشمانش درد می‌کند. ایشان فرمودند: «فَأَرْسَلُوا إِلَیْهِ»؛ «[کسی را] به دنبالش بفرستید.» وی را آوردند و پیامبر ج آب دهان خویش را در چشمانش ریختند و او شفا یافت، گویی که هرگز دردی نداشته است. سپس پرچم را به وی سپردند و سیّدنا علی س گفت: ای رسول‌الله! آیا با آنان بجنگم تا مانند ما شوند؟

پیامبر ج فرمودند: «انْفُذْ عَلَى رِسْلِکَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ، وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا یَجِبُ عَلَیْهِمْ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِیهِ، فَوَاللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا وَاحِدًا، خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَمِ»[19]؛ «به راهت ادامه بده تا به سرزمینشان برسی، سپس آنان را به پذیرش اسلام فرا خوان و حقّ الهی را در این زمینه که بر این افراد واجب است را به آنان برسان. سوگند به الله که اگر الله متعال بوسیلۀ تو، یک مرد را هدایت نماید، برایت از شترهای سرخ‌موی بهتر است.»

شترهای سرخ‌موی مورد پسند و افتخار قوم عرب بود.

6- سلام‌کردن سنگ به پیامبر ج

در صحیح مسلم، از جابر بن سمره س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «إِنِّی لَأَعْرِفُ حَجَرًا بِمَکَّةَ کَانَ یُسَلِّمُ عَلَیَّ قَبْلَ أَنْ أُبْعَثَ إِنِّی لَأَعْرِفُهُ الْآنَ»[20]؛ «همانا من سنگی را در مکّه می‌شناسم که پیش از اینکه مبعوث شوم، بر من سلام می‌کرد و اکنون نیز آن را می‌شناسم.»

7- سلام درختان و کوه‌ها بر پیامبر ج

سیّدنا علی س می‌گوید: «همراه رسول الله ج در مکّه بودم که به یکی از نواحی آن رفتیم. هر درخت و کوهی که با ایشان برخورد می‌کرد، می‌گفت: السّلام علیک یا رسول الله!»[21]

نمونه‌های بسیار اندکی از معجزات پیامبر ج بیان گردید و کسی که به دنبال موارد بیشتری است، باید به کتاب‌هایی که معجزه‌های رسول الله ج را بررسی نموده‌اند، رجوع کند؛ مانند کتاب «دلائل النّبوّة» از ابوزرعه رازی؛ «دلائل النّبوّة» اثر ابوالشّیخ اصفهانی؛ «دلائل النّبوّة» از ابونعیم اصفهانی؛ «دلائل النّبوّة» نوشتۀ بیهقی؛ «دلائل النّبوّة» از ابن ابی الدّنیا و سایر کتاب‌های فراوانی که در این باره نگاشته شده‌اند.

علاوه بر کتاب‌هایی که در ضمن بیان سیرۀ پیامبر ج، از معجرات ایشان نام برده‌اند و نیز کتاب‌های صحاح و مسانید.[22]




[1]- نک: الجواب الصّحیح لمن بدّل دین المسیح، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج 1، ص 399؛ الرّسل والرّسالات، ص 131.

[2]- نک: إعجاز القرآن، باقلانی، صص 27- 36.

[3]- الجواب الصّحیح، ج 6، ص 160.

[4]- یعنی سورۀ مبارکۀ «قمر» که در ابتدای آن، معجزۀ مورد بحث بیان شده است.

[5]- الجواب الصّحیح، ج 6، ص 160.

[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 891.

[7]- الجواب الصّحیح، ج 6، صص 160- 161.

[8]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3868.

[9]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3289.

[10]- بیهقی این روایت را در «دلائل النّبوّة»، ج 2، صص 265، 266 و 267، به صورت مفرّغ آورده است؛ ابونعیم در الدّلائل، ج 1، صص 369- 370.

[11]- البدایة والنّهایة، ج 4، ص 299.

[12]- همان.

[13]- برای جزئیّات بیشتر، رک: الجواب الصّحیح، ج 6، صص 159- 164؛ البدایة والنّهایة، ج 4، صص 293- 304.

[14]- برای آگاهی از جزئیّات دقیق إسراء و معراج، رک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3207، 3886 و 3887؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 163، 170، 172 و 174؛ توجیه الآثار فی الإسراء والمعراج إلی الجواب الصّحیح، ج 6، صص 165- 182؛ البدایة والنّهایة، ج 4، صص 269- 292؛ الرّسل والرّسالات، ص 134.

[15]- نک: فتح الباری، ج 6، ص 590.

[16]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3578 و 5381؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2040.

[17]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4512.

[18]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4031.

[19]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4210؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2406.

[20]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2277.

[21]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3626. ترمذی / این حدیث را غریب می‌داند؛ المستدرک، حاکم، ج 2، ص 620. حاکم / می‌گوید: «اسناد روایت مذکور، صحیح است و بخاری و مسلم رحمهماالله آن را روایت نکرده‌اند.» ذهبی در این زمینه، با حاکم موافق است.

[22]- نک: الجواب الصّحیح، ج 6، ص 159- 523.

مبحث دوم: انواع معجزات پیامبر ج و شیوه‎های اثبات آن‎ها

مبحث دوم:
انواع معجزات پیامبر
 ج و شیوههای اثبات آنها

گفتار اول: انواع معجزات پیامبر ج

این معجزه‌ها از چندین جنبه، تقسیم می‌شوند. برخی از عالمان آنها را بر دو نوع دانسته‌اند:

نوع اول: معجزه‌های حسّی

که بر سه قسم است:

1.     معجزات خارج از ذات و وجود پیامبر ج که الله تعالی آنها را بر دستان ایشان جاری ساخت؛

2.     معجزاتی که در وجود رسول الله ج بود؛ همچون مهر نبوّت که میان دو شانۀ ایشان قرار داشت و نیز نشانه‌های آفرینش و چهرۀ پیامبر ج که دلالت بر نبوّت ایشان می‌کرد؛

3.     معجزات مربوط به صفات و کمالات پیامبر ج؛ مانند صداقت، امانتداری، شجاعت و سایر ویژگی‌های اخلاقی ایشان که معجزه بود.

نوع دوم: معجزه‌های معنوی

که بر شش قسم است:

1.     رسول الله ج از قبیله‌ای که مشهور به علم و دانش نبودند، به شمار می‌رفتند و خودشان فقط دو بار به شام سفر کردند و هرگز از کسی علم فرا نگرفتند و از این رو، متّهم نمی‌شدند که ادّعای پیامبری کرده است؛

2.     40 سال از عمرشان سپری شد بدون اینکه مشغول به امری از امور نبوّت شوند، درحالی که جوانی موقع حماسه و اقدام به چنین ادّعاهایی است؛

3.      رسول الله ج در راه رساندن پیام الهی به مردم، مشکلات و سختی‌های متفاوتی را که در توان سایر انسانها نبود، متحمّل شدند و با وجود این، به آنچه از جانب الله تعالی می‌آوردند، باور داشته و با اطمینان کامل و یقین و آرامش خاطر، با مشکلات روبرو می‌شدند؛

4.     پیامبر ج مستجاب الدّعوه بودند و هر دعایی که می‌کردند، قطعاً الله ﻷ آن را اجابت می‌نمود؛

5.     معجزۀ بزرگ ایشان؛ یعنی قرآن کریم، که قبلا مطالبی در این زمینه بیان شد؛

6.     فصاحت و بلاغت پیامبر ج که به حدّ اعجاز می‌رسید و در مبحث پیشین، مورد بررسی قرار گرفت؛

7.     در کتاب‌های آسمانی پیشین، مژدۀ بعثت پیامبر ج داده شد و متون فراوانی در این باره وجود دارد، که برخی در ادامه بیان خواهد شد؛

8.     خبردادن رسول الله ج از امور غیب گذشته و زمان حاضر و آینده که نشان می‌داد ایشان پیامبری از جانب الله متعال هستند.[1]

معجزات پیامبر ج از چندین لحاظ دیگر نیز تقسیم شده‌اند؛ شیخ الإسلام ابن‌تیمیّه /، معجزه‌های مربوط به قدرت، عمل و تأثیر ایشان را بر 9 نوع دانسته است:

نوع اول: معجزاتی که در عالم بالا صورت گرفت؛ مانند دو نیم‌شدن ماه و حفاظت کامل آسمان با شهاب‌ها زمانی که مبعوث شدند؛

نوع دوم: نشانه‌های مربوط به فضا و آب و هوا؛ همچون استسقای پیامبر ج؛ یعنی درخواست آب و باران، و استصحای ایشان؛ یعنی درخواست رفتن ابرها و صاف‌شدن آسمان؛

نوع سوم: تصرّف و تسلّط ایشان در موجودات زنده؛ انس و جنّ و چهارپایان؛

نوع چهارم: آثار و علائم پیامبر ج در درختان و چوب‌ها؛

نوع پنجم: نشانه‌های ایشان در آب و غذا و میوه‌هایی که به برکت رسول الله ج بیش از اندازه زیاد می‌شد؛

نوع ششم: تأثیر پیامبر ج در سنگ‌ها و تصرّف و تسلّط ایشان بر آنها، چنانکه در صحیح بخاری، از انس س نقل شده است که: رسول الله ج بر کوه احد بالا رفتند درحالی که ابوبکر و عمر و عثمان ش با ایشان بودند. ناگهان کوه به لرزه افتاد و پیامبر ج فرمودند: «اسْکُنْ»؛ «آرام باش» و با پای خویش بر آن کوبیده و عرض کردند: «فَلَیْسَ عَلَیْکَ إِلَّا نَبِیٌّ، وَصِدِّیقٌ، وَشَهِیدَانِ»[2]؛ «بر روی تو، فقط یک پیامبر و یک فرد راستگو و دو شهید قرار دارند.»

نوع هفتم: الله متعال پیامبر ج را بوسیلۀ فرشتگان تأیید و حمایت نمود، چنانکه می‌فرماید:

﴿إِذۡ تَسۡتَغِیثُونَ رَبَّکُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَکُمۡ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُرۡدِفِینَ [الأنفال: 9]

«[به یاد آورید] هنگامی ‌که از پروردگارتان [فریاد و] یاری می‌خواستید، پس او [خواستۀ] شما را پذیرفت [و فرمود:] من شما را با یک هزار از فرشتگان که پیا‌‌پی فرود می‌آیند، یاری می‌کنم.»

نوع هشتم: الله تعالی ایشان را از شرّ دشمنان و سایر مردم حفاظت کرد؛

نوع نهم: دعای پیامبر ج اجابت می‌شد.

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / این 9 قسم را در کتاب «الجواب الصّحیح» آورده و آنها را به طور مفصّل شرح داده و برای هر یک، نمونه‌ها و دلایل فراوانی بیان کرده است.[3]

علاوه بر مطالب قبلی، در ادامه نیز برخی از معجزات پیامبر ج بیان خواهد شد.

گفتار دوم: شیوه‌های اثبات معجزات پیامبر ج

معجزه‌های رسول الله ج از روی گمان یا از طریق روایات ضعیف و موضوع اثبات نگشته، بلکه با شیوه‌ها و دلایلی که مفید علم قطعی و یقینی هستند، به اثبات رسیده است.

شیخ الإسلام / 6 شیوۀ مهم و بزرگ را آورده و هریک را به طور جداگانه، تبیین نموده و توضیح داده است. شیوه‌های مذکور به طور کلّی از این قرار است:

1.     تواتر عام؛

2.     تواتر خاص؛

3.     تواتر معنوی؛

4.     حضور افراد زیادی هنگام ظهور معجزه و تصدیق آن؛

5.     تواتر و تأیید نشانه‌های نبوّت از جانب دانشمندان رشته‌های متفاوت؛

6.     تالیف و نگارش عالمان دربارۀ معجزات نبوّت.[4]


 



[1]- نک: الجواب الصّحیح لمن بدّل دین المسیح، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج 1، ص 399؛ إیثار الحق، ابن مرتضی یمانی، صص 79- 85؛ تنقیح الأبحاث للملل الثّلاث، ابن کَمُّونه، ص 130.

[2]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3675.

[3]- نک: الجواب الصّحیح، ج 6، صص 159- 323.

[4]- برای اطّلاعات بیشتر، رک: همان، صص 324- 523.

مبحث اول: اعجاز لفظی در حدیث نبوی

مبحث اول:
اعجاز لفظی در حدیث نبوی

آنچه دربارۀ اعجاز علوم، اخبار غیبی گذشته و آینده، حکمت‌ها، احکام، نظم، قوانین و سایر موارد قرآن گفته می‌شود، در مورد سنّت نیز صدق می‌کند، زیرا قرآن و سنّت از جانب الله تعالی بوده و رسول الله ج از روی هوی و هوس سخنی نگفته‌اند، بلکه وحی پروردگار را به مردم رسانده‌اند.

این مطلب در مبحث مربوط به سنّت نبوی و نیز در بخش پیشین؛ یعنی در مباحث اعجاز تشریعی و علمی و غیبی قرآن کریم بیان گردید.

همچنین در مبحث مربوط به سلامت و نظافت از دیدگاه اسلام و سایر مباحث، مطالبی در این زمینه آورده شد.

امّا در مبحث پیش رو، الفاظ و نظم و اسلوب حدیث نبوی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

آیا حدیث پیامبر ج از این جنبه، به اعجاز قرآن می‌رسد؟

در پاسخ باید گفت: سخنان پیامبر ج در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارند و هیچ مخلوقی نمی‌تواند در این زمینه با ایشان رقابت نماید.

امّا این بلاغت به اندازۀ اعجازی که مختصّ قرآن مجید است، نیست.

تفاوت بلاغت حدیث و بلاغت قرآن بر انسانهایی که دارای فطرتی سالم هستند، پوشیده نیست؛ بویژه افرادی که در بررسی و تحقیق انواع فنون بلاغت تجربه دارند و به اسالیب مختلف آن دقّت نموده و از جایگاه و ارزش هر سخن بلیغی آشنا هستند.

تفاوت روشن میان قرآن و حدیث، یکی از بهترین و صحیح‌ترین شواهد بر این است که قرآن کریم از آسمان نازل شده و ساختۀ محمّد ج نیست؛ آنگونه که منکران آیات الهی ادّعا دارند.[1]

بسیاری از عالمان، بلاغت پیامبر ج را بیان کرده و آن را از بزرگ‌ترین نشانه‌های نبوّت ایشان دانسته‌اند؛ قاضی عیاض / می‌گوید: «پیامبر ج از لحاظ فصاحت زبانی و بلاغت سخن، در برترین جایگاه و مقام بودند و این مسأله کاملا روشن است. ایشان دارای طبعی صاف و روان و شیوا، سخنانی موجز و مختصر، الفاظی فصیح، اقوالی استوار، معانی و مفاهیمی صحیح و به دور از تکلّف بودند و سخنان جامع و حکمت‌های بدیع به ایشان داده شده بود.»[2]

ادیب بزرگ؛ مصطفی صادق رافعی / دربارۀ بلاغت نبوی می‌گوید: «انسانها در برابر این بلاغت بشری متحیّر مانده و نمی‌توانند به این درجه از بلاغت برسند و بسیار مستحکم و غیرمتکلّفانه است و با وجود سهولت و روانی‌اش، کسی نمی‌تواند به آن دست یابد.

این الفاظ را قلبی متّصل به شکوه آفریدگارش ساخته و زبانی که قرآن و حقایقش بر آن نازل شده، صیقل و جلا داده است. بنابراین هرچند وحی نیست، امّا بوسیلۀ وحی و از طریق آن، بیان و تأیید شده و کاملا استوار و به هم مرتبط بوده و هیچ بخشی از آن سست و جدا از هم نیست و نیز سخن زایدی ندارد و حتّی کلمه‌ای زاید در آن یافت نمی‌شود.

آن قدر مختصر و مفید است که گویی ضربان قلبی سخنگوست و برتری و کمال آن نشانهای از اندیشه‌ها و اهداف پیامبر ج است.

اگر دربارۀ موعظه باشد، احساس می‌کنی که ناله‌ای از دلی مجروح است، و اگر حکمت باشد، تصویری بشری از روح و روان و بسیار نرم است و اشک‌ها را جاری می‌سازد و در رگ و خون آدمی نفوذ می‌کند.»[3]

وی در توضیح اسرار فصاحت و بلاغت در حدیث نبوی چنین می‌آورد: «فصاحت پیامبر ج از ویژگی‌های منحصر به فرد و ارتجالی و بدیهی ایشان است، زیرا قوم عرب -اگر سخنانی بی‌نقص و استوار و پرمحتوا بیاورند- براساس دیدگاهی قبلی و اندیشه‌ای از پیش تعیین‌شده و به کارگیری اسباب است و در نتیجه، سخنشان متکلّفانه و خودساخته به نظر می‌رسد و علاوه بر این، خالی از عیب و لغزش و آشفتگی نیست و در جایی که باید طولانی آورده شود، کلمات و جملاتی حذف می‌شود یا بالعکس. یا اینکه در برخی موارد، اگر کلمات دیگری جایگزین واژگانشان شود، بهتر است و نیز اگر مفهوم و معنای دیگری اراده گردد، مناسب‌تر به نظر می‌رسد. و براساس تجربه خویش معانی را بیان می‌کنند و برخی بر برخی دیگر -کم و بیش- برتری دارند.

معانی باعث آراستگی و رونق سخن و نظم کلمات می‌شود و بر این اساس و با توجّه به رعایت معانی، ارزش و اعتبار کلام سنجیده می‌شود.

بدون تردید پیامبر ج فصیح‌ترین فرد عرب بودند و با وجود این، هرگز متکلّفانه سخن نمی‌گفتند و قصد تزیین سخن را نداشتند و هیچ‌یک از اسباب تکلّف در کلام، بر ایشان تأثیر نمی‌گذاشت و همان معنایی را که اراده داشتند، به صورت بلیغ و رسا بیان می‌کردند. علاوه بر این، سخنانشان خالی از عیب و آشفتگی و لغزش بود و همواره با اسلوبی جذّاب و بدیع و روشی منحصر به فرد و شیوه‌ای استوار سخن می‌گفتند، به گونه‌ای که هیچ فراز و نشیبی در سخنانشان یافت نمی‌گردد.

تماهی معانی و مفاهیم کلامشان، الهام نبوّت و برخاسته از حکمت و کاملا عاقلانه بود و از نظر بلاغت و استواری و جذّابیّت و رسیدن به هدف، در اوج قرار داشت.»[4]

علّامه محمّد خضر حسین در تبیین جنبه‌هایی از بلاغت نبوی می‌گوید: «کسی که به خطبه‌ها، رسائل، گفتگوها و فتاوای پیامبر ج و نیز به حکمت‌ها و امثال و استعاراتی که در لابلای موارد مذکور آورده‌اند، دقّت نماید، در تمامی آنها انواع بلاغت و بیان جذّاب و زیبا را می‌بیند و در سخن سایر بلیغان، هرگز چنین ویژگی‌هایی را نخواهد یافت.»[5]

همچنین می‌گوید: «در حقیقت، کسی به فصاحت و جذّابیّت بیان پیامبر ج پی می‌برد که احادیث شریف ایشان را به خوبی و دقّت بررسی نماید و تمامی جوانب آنها را در نظر بگیرد، زیرا سخنانی می‌یابد که فی البداهه گفته شده و هرگز متکلّفانه نیست و جملاتی بدیع می‌بیند که دل‌ها را شگفت‌زده می‌کند. کسی که توفیق مطالعۀ کتاب‌های حدیثی را نداشته باشد، باید به کتاب‌های احادیث غریب و نادر توجّه نماید که در کوتاه‌ترین زمان، به بسیاری از الفاظ فصیح و استوار پیامبر ج دسترسی پیدا می‌کند.

تعدادی از مردم در برخی زمینه‌ها، بسیار آگاه و حکیم هستند، امّا در برخی حوزه‌ها، ضعیف و ناتوانند، ولی رسول الله ج در تمامی امور زندگی فردی و اجتماعی، حکیم بوده و الفاظی والا و نمونه‌هایی زیبا ارائه داده‌اند.»[6]

وی به موارد دیگری از بلاغت پیامبر ج اشاره نموده و می‌گوید: «برخی از مردم زمانی که در میان جمعی سخن گویند، بسیار زیبا و شیوا حرف می‌زنند، امّا هنگام گفتگو با برخی افراد یا زمان سخن از مفاهیم روزمرّه، بسیار ضعیف و سست نشان می‌دهند.

امّا حدیث پیامبر ج با افراد یا در معانی قابل فهم و آسان نیز همان ارزش و جایگاه والای بلاغی خویش را حفظ نموده است.»[7]

از نشانه‌های بلاغت در حدیث نبوی این است که پیامبر ج اسالیب و روش‌های متنوّعی را به کار می‌گرفتند و براساس شرایط و حالات سخن می‌گفتند. همچنین شیوه‌های متفاوتی را برای تأثیر در نظر می‌گرفتند که در نظریّات و بررسی‌های معاصر فنّ گفتگو و القا نیز به کار می‌رود.

اگر کسی در این زمینه تحقیق نماید، مواردی که به ذهنش خطور نمی‌کند را می‌یابد؛ می‌بیند که احادیث پیامبر ج به زیبایی ارائه شده‌اند و بیشترین تأثیر را دارند. همچنین شروع آنها به زیبایی صورت گرفته، مخاطب را تشویق به شنیدن ادامۀ سخن می‌کند، به آرامی و متناسب بیان شده و با کندی یا سرعت ارائه نگشته و واژگانش مرتّب و حروفش متمایز و مشخّص است.

أمّ المؤمنین عایشه ل می‌گفت: «سخن رسول الله ج سخنی قاطع و روشن بود و هرکس که آن را می‌شنید، می‌فهمید.»[8]

در سنن ابی داود، از جابر س چنین روایت شده است: «کلام پیامبر ج با تأنّی و آرام بود.»[9]

و در سنن ترمذی چنین آمده است: «رسول الله ج سخنانشان را آهسته و با فاصله بیان می‌کردند، به گونه‌ای که افراد مجلس آن را حفظ می‌نمودند.»[10]

از بزرگ‌ترین نشانه‌ها و ویژگی‌های حدیث نبوی، آوردن تشبیه‌ها، ضرب المثل‌ها، استفادۀ از قیاس و بیان برخی اشارات متناسب با معنا و سایر علائم بلاغت نبوی است.[11]


 



[1]- نک: إعجاز القرآن، صص 364- 366؛ محمّد رسول الله وخاتم النّبیّین – الموسوعة الکاملة- محمّد خضر حسین، ج 3، ص 183.

[2]- الشّفا، ج 1، صص 95- 96؛ نک: أعلام النّبوّة، ماوردی، ص 266.

[3]- إعجاز القرآن والبلاغة النّبویّة، ص 279؛ نک: إعجاز القرآن، ص 364.

[4]- إعجاز القرآن والبلاغة النّبویّة، صص 281- 282.

[5]- محمّد رسول الله وخاتم النّبیّین، ص 179.

[6]- همان، صص 179- 180.

[7]- همان، ص 181.

[8]- ابوداود، شمارۀ حدیث: 4839؛ آلبانی در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 4826، این روایت را حسن می‌داند.

[9]- ابوداود، شمارۀ حدیث: 4838؛ آلبانی در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 4823، روایت فوق را حسن دانسته است.

[10]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3639؛ وی می‌گوید: این حدیث، حسن بوده و فقط آن را از طریق زهری می‌شناسیم.»

[11]- برای جزئیّات و نمونه‌های بیشتر، نک: الحوار فی السّیرة النّبویّة، محمّد حمد، صص 127- 160.

مبحث ششم: اعجاز غیبی

مبحث ششم:
اعجاز غیبی

1- مفهوم اعجاز غیبی

یکی دیگر از انواع اعجاز قرآن که عالمان از آن نام برده‌اند، اخبار غیبی است؛ یعنی آنچه از محمّد ج غایب بوده و در حضور ایشان صورت نگرفته است. بر این اساس، اخبار مربوط به ابتدای پیدایش هستی و تمامی اتّفاقات مهم شکل‌گرفته از زمان آفرینش آدم ÷ تا بعثت پیامبر ج، از امور غیب به شمار می‌روند.

همچنین حوادثی که در زمان پیامبر ج اتّفاق می‌افتاد و از دید ایشان غایب بود، امّا از طریق وحی آگاه می‌شدند؛ مانند اینکه الله متعال پیامبر ج را از مکر و نیرنگ یهود و منافقان باخبر ساخت.

و نیز شامل اخبار آیندۀ هستی و موجودات می‌شود.[1]

بنابراین اعجاز غیبی شامل امور غیب گذشته، زمان حاضر و آینده است.

در برخی از فصول تحقیق حاضر، مطالبی دربارۀ اخبار غیبی بیان شد؛ مانند خبر از شرایط و احوال امّت‌های پیشین و اخبار موجود در زمان پیامبر ج و خبر از آینده؛ همچون نشانه‌ها و شرایط قیامت و امثال آن.

2- اهداف خبر از امور غیبی گذشته

با بررسی قصّه‌های قرآنی و اخبار امّت‌های پیشین، در می‌یابیم که هدف اصلی این نوع از اخبار غیب، اثبات صداقت پیامبر ج است. در بسیاری مواضع، قرآن کریم با اشاره به مطابقت آنچه بیان نموده با آنچه در کتاب‌های پیشین آمده، موضوع مذکور را اثبات می‌نماید، چنانکه در آیۀ زیر می‌خوانیم:

﴿وَمَا کَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن یُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ [یونس: 37]

«و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر الله متعال [و] به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق [کنندۀ] آنچه پیش از آن است، بوده و توضیحى از آن کتاب است که تردیدى در آن نیست [و] از پروردگار جهانیان است.»

خبر از امور غیبی گذشته، اهدافی فرعی نیز دارد؛ مانند:

أ- تثبیت قلب پیامبر ج

اطمینان‌دادن به ایشان که یقین کنند روش پیامبران و رسولان پیشین را در پیش گرفته‌اند و بدانند که سرزنش و دشمنی و سرکشی مشرکان، یکی از قوانین الهی در تمامی اقوام و ملّت‌هاست، چنانکه الله أ می‌فرماید:

﴿وَکُلّٗا نَّقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَکَۚ وَجَآءَکَ فِی هَٰذِهِ ٱلۡحَقُّ وَمَوۡعِظَةٞ وَذِکۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ [هود: 120]

«و ما هریک از اخبار پیامبران را بر تو بازگو کردیم تا بوسیلۀ آن، دلت را استوار گردانیم. و در این [قرآن] برای تو حقیقت، و برای مؤمنان موعظه و تذکّری آمده است.»

ب- تربیّت و تهذیب امّت

بوسیلۀ درس و پندهایی که در قصّه‌های پیشینیان مطرح می‌شود؛ همچون اخلاص و توکّل در قصّۀ ابراهیم، نیکی و وفاداری و اطاعت در قصّۀ اسماعیل و صبر و تحمّل در ماجرای ایّوب † .

ت- توسعه و رشد احساسات شریف و باارزش

چنانکه الله تعالی در قصّۀ یوسف ÷ می‌فرماید:

﴿لَقَدۡ کَانَ فِی قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ مَا کَانَ حَدِیثٗا یُفۡتَرَىٰ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ [یوسف: 111]

«یقیناً در داستانهایشان عبرتی برای خردمندان است. این [قرآن] سخنی نبود که [به دروغ] بافته شود، بلکه تصدیق‌کنندۀ کتاب‌هایی است که پیش از آن بوده و بیان‌کننده [و شرح] هرچیز و هدایت و رحمت برای گروهی است که ایمان می‌آورند.»

و نیز می‌فرماید:

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَرۡیَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِیشَتَهَاۖ فَتِلۡکَ مَسَٰکِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡکَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ وَکُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِینَ [القصص: 58]

«و چه بسیار قریه‌ها [و آبادی‌ها] یی را که بر اثر فزونی نعمت، مست و مغرور شده بودند، هلاک کردیم! پس این خانه‌های [ویران شدۀ] آنان است، که بعد از این افراد فقط [افراد] اندکی در آنها سکونت کردند و ما وارثشان بودیم.»

ث- آشکارساختن نوعی از اعجاز بیانی قرآن کریم

گاهی اوقات، یک قصّه چندین بار تکرار می‌گردد و در هر مرتبه، مسائل و امور جدیدی احساس می‌شود و اصل ماجرا حفظ گشته بدون اینکه تناقضی در وقایع و اتّفاقاتش روی داده باشد و این مطالب با اسلوبی اعجازآور که در توان بشر نیست، بیان می‌گردد.[2]

3- اهداف خبر از امور غیبی حال حاضر

اهداف اساسی این امر، تأیید دعوت اسلام و حمایت و تداوم آن با دلیل و حجّت و تربیّت و تهذیب امّت است.

علاوه بر این، پیامبر ج را در آنچه از جانب پروردگارش به مردم می‌رساند، تأیید و تصدیق می‌نماید، چون رسول الله ج علمی به آنچه در غیابشان اتّفاق افتاده یا تصمیم گرفته شده و اجرا گشته، نداشته‌اند تا اینکه قرآن کریم این امور را برایشان روشن ساخته ‌است.[3]

4- اهداف خبر از امور غیبی آینده

هدف اصلی این نوع اخبار، ایجاد و ریشه‌دارکردن ایمان در دل و توکّل صحیح بر الله تعالی است؛ یعنی آفریدگار آسمانها و زمین و ذاتی که کلید امور در اختیارش است و همین که دستور به اجرای کاری دهد، فورا صورت می‌گیرد.

برخی از اهداف فرعی این موضوع عبارت است از: تصدیق پیامبر ج و ایمان و باور به اینکه ایشان از روی هوا و هوس سخن نمی‌گویند و فقط وحی پروردگار را می‌رسانند.[4]

5- چگونگی دلالت اخبار غیبی بر صداقت قرآن کریم

بدون تردید محمّد ج هنگام بیان اخبار پیشین و امور پنهان زمان حاضر یا وعده‌ها و اخبار آینده، بسیار مطمئن و ثابت‌قدم سخن می‌گفتند درحالی که مطّلع از کتاب‌های پیشینیان نبوده و هیچ اختیاری در امور آینده نداشتند و خودشان اعتراف نموده و تأکید داشتند که غیب نمی‌دانند. الله أ می‌فرماید:

﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ کُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ لَٱسۡتَکۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَیۡرِ وَمَا مَسَّنِیَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ وَبَشِیرٞ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ [الأعراف: 188]

«بگو: من مالک سود و زیان خویشتن نیستم مگر آنچه را الله بخواهد. و اگر غیب می‌دانستم، خیر [و سود] بسیاری [برای خود] فراهم می‌ساختم و هیج بدی [و زیانی] به من نمی‌رسید، من فقط بیم‌دهنده و بشارت‌دهنده‌ای برای گروهی که ایمان می‌آورند، هستم.»

اگر ایشان متّکی بر اصل و سندی معتبر و قوی نمی‌بودند، هرگز چنین سخن نمی‌گفتند و با آن همه عقل و درایت و تفکّر و آرامش در انجام امور، از روی گمان، مردم را به سوی اسلام و قرآن فرا نمی‌خواندند و الله متعال پیامبر خویش را با رسالت و نبوّت، گرامی نمی‌داشت.

بنابراین قطعاً وحی الهی را بازگو می‌کردند و صداقت و درستی ایشان که موافق با قرآن کریم از ابتدای نزول تا قطع آن با وفات پیامبر ج بود، قابل دقّت و بررسی است.

صداقت و درستی اخبار قرآنی بسیار واضح و آشکار است و هیچ‌کس و حتّی دشمنان اسلام نمی‌توانند آن را انکار کنند؛ آنان علی‌رغم بت‌پرستی و شرک و تکذیبی که داشتند، در باطن خویش معترف به صداقت و حقّانیّت قرآن بودند و حتّی پیامبر ج را نیز انسانی بزرگ و محترم می‌دانستند.

مشرکان عرب بر اثر برخورد و زندگی با پیامبر ج و مؤمنان، این حقیقت را دریافته بودند و حوادث و اتّفاقات هستی، بسیاری از اخبار قرآنی را تأیید نمود.[5]

اهل کتاب نیز با شناخت و بررسی کتاب‌های خویش، به صداقت قرآن در خبردادن از حوادث پیشین پی بردند و همچنین از این طریق که قرآن توطئه‌ها و نقشه‌های آنان را علیه اسلام و مسلمانان، بر ملا می‌ساخت.[6]

اخبار صادقانۀ قرآن دلیلی آشکار و برهانی قطعی بر این است که معجزۀ جاوید اسلام کلام پروردگار جهانیان -ذاتی که به طور یکسان از گذشته و آینده خبر دارد و هیچ چیز بر وی پوشیده نیست- است.

صداقت قرآن کریم برای هر بینا و بابصیرتی که ده‌ها نوع از اخبار قرآنی را دیده که به وقوع پیوسته، آشکار و نمایان است و هنوز هم موارد دیگری از این قبیل در هستی و میان انسانها و حوادث عام جهان صورت می‌گیرد و به وقوع خواهد پیوست.

اخبار غیبی قرآن و تأیید آنها توسّط وقایع و مخالفت‌نکردن با این امور؛ حتّی در موردی جزئی، نشان می‌دهد که قرآن کریم وحی نازل‌شده از جانب آفریدگار زمین و آسمانهاست که بر رسول الله ج نازل شده تا دلیل و علامت صداقت ایشان باشد.[7]




[1]- نک: إعجاز القرآن، صص 62- 65؛ الجواب الصّحیح لمن بدّل دین المسیح، شیخ الإسلام ابن‌تیمیّه، ج 5، صص 319- 324؛ مباحث فی إعجاز القرآن، ص 235؛ الرّسل والرّسالات، ص 174.

[2]- نک: مباحث فی إعجاز القرآن، صص 238- 239؛ الرّسل والرّسالات، صص 174- 178.

[3]- نک: مباحث فی إعجاز القرآن، ص 241؛ الرّسل والرّسالات، صص 174- 178.

[4]- نک: همان، ص 260؛ همان، ص 174.

[5]- نک: همان، ص 261.

[6]- نک: بخش سوم از این فصل.

[7]- نک: الجواب الصّحیح لمن بدّل دین المسیح، ج 5، صص 324- 328؛ مباحث فی إعجاز القرآن، صص 261- 262.