اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

بخش سوم: مطالبی دربارۀ دعا

بخش سوم:
مطالبی دربارۀ دعا

مبحث اول: مفهوم و فضایل دعا؛

مبحث دوم: شرایط دعا؛

مبحث سوم: آداب دعا؛


مبحث اول:
مفهوم و فضایل دعا

1- مفهوم دعا

أ- مفهوم لغوی دعا

دعاء مصدر فعل «دعا» است. ابن منظور می‌گوید: «دعا الرّجل دعوًا و دعاءًا؛ یعنی او صدا زد. مصدر آن دعوت می‌شود، و دعوتُ فلانًا؛ یعنی وی را صدا زدم و فرا خواندم.»[1]

ب- مفهوم شرعی دعا

این اصطلاح در شریعت، به چندین صورت تعریف شده است:

1.     میل و رغبت به الله أ؛[2]

2.     خطابی می‌گوید: «دعا یعنی اینکه بنده از پروردگارش بخواهد که به او توجّه و احسان نماید و فقط از وی درخواست یاری و کمک کند.

در حقیقت، دعا یعنی اظهار نیاز و ضعف و ناتوانی به درگاه پروردگار، که این نشانۀ عبودیّت و احساس خواری و نیاز بشری است و بیانگر ثنای الله متعال و نسبت‌دادن فضل و کرم به اوست.»[3]

3.     ابن قیّم / در تعریف دعا می‌آورد: «دعا یعنی درخواست آنچه به فرد دعاگو فایده دارد و برطرف‌کردن آنچه به وی ضرر می‌رساند.»[4]

4.     و بنا بر قولی، یعنی درخواست با تضرّع از الله تعالی و تمایل به خیراتی که در نزد اوست و تقاضا و التماس برای برآورده‌ساختن مطلوب و نجات از بدی و شیء ناپسند.[5]

2- فضایل دعا

دعا دارای فضایلی بزرگ، نتایجی مهم و اسراری بدیع و جذّاب است؛ از جمله:

1) دعا به معنای اطاعت از الله و اجرای فرمان اوست

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ [غافر: 60]

«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا [دعای] شما را اجابت کنم.»

﴿وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۚ [الأعراف: 29]

«و او را [به دعا و نیایش] بخوانید درحالی که دین [خود] را برایش خالص گردانید.»

انسان دعاکننده فرمانبردار الله ﻷ و اجراکنندۀ دستورات اوست.

2) دعا باعث نجات انسان از کبر و غرور میشود

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ [غافر: 60]

«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا [دعای] شما را اجابت کنم. همانا کسانی‌ که از عبادت من سرپیچی می‌کنند، به زودی با خواری به جهنّم وارد می‌شوند.»

امام شوکانی / دربارۀ آیۀ فوق می‌گوید: «این آیه نشان می‌دهد که دعا عبادت به شمار می‌رود، چون الله ـ به بندگانش فرمان داد که از او بخواهند، سپس فرمود:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ

«همانا کسانی‌ که از عبادت من سرپیچی می‌کنند، به زودی با خواری به جهنّم وارد می‌شوند.»

در نتیجه، دعا عبادت است و دعا نکردن تکبّر به شمار می‌رود و این بدترین نوعِ کبر است.

چگونه انسان از دعا و درخواست از ذاتی که آفریدگار و رازق اوست و وی را از نیستی به وجود آورده و بلکه آفریدگار، روزی‌دهنده، زنده‌کننده، میراننده، پاداش‌دهنده و مجازات‌کنندۀ تمامی جهانیان است، سر باز می‌زند؟!

بدون تردید این تکبرّ نوعی از دیوانگی و بخشی از کفران و ناسپاسی نعمت‌های الهی است.»[6]

3) دعا عبادت است

آیۀ قبلی بیانگر همین مطلب بود و نیز نعمان بن بشیر س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: «الدُّعاءُ هو العبادةُ»[7]؛ «دعا عین عبادت است.»

4) دعا باارزشترین کار در نزد الله متعال است

ابوهریره س روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «لَیْسَ شَیْءٌ أَکْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنَ الدُّعَاءِ»[8]؛ «چیزی باارزش‌تر از دعا در نزد الله ﻷ وجود ندارد.»

5) الله ﻷ دعا را بسیار دوست دارد

ابن مسعود س به صورت مرفوع روایت می‌کند که: «سَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ؛ فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ»[9]؛ «از الله تعالی، فضل و احسانش را درخواست کنید، زیرا الله متعال دوست دار که از وی درخواست شود.»

6) دعا باعث گشایش سینه و آسایش فرد میشود

این کار سبب از بین‌رفتن غم و اندوه و آسان‌شدن امور می‌شود.

7) دعا خشم الهی را برطرف میسازد

کسی که از الله متعال درخواست نکند، الله ﻷ بر وی خشم می‌گیرد، چنانکه رسول الله فرمودند: «مَنْ لَمْ یَسْأَلِ اللَّهَ یَغْضَبْ عَلَیْهِ»[10]؛ «کسی که از الله تعالی نخواهد، الله بر وی خشم می‌گیرد.»

8) نتیجۀ دعا – بإذن الله تعالی- حتمی و قطعی است

اگر فرد دعاگو شرایط اجابت دعا را رعایت نماید، قطعاً خیر به او می‌رسد و حتماً به بخش مهم و فراوانی از نتایج دعا دست خواهد یافت.

ابوهریره س روایت می‌کند که از پیامبر ج چنین شنیدم: «مَا أَحَدٌ یَدْعُو بِدُعَاءٍ إِلَّا آتَاهُ اللَّهُ مَا سَأَلَ، أَوْ کَفَّ عَنْهُ مِنَ السُّوءِ مِثْلَهُ، مَا لَمْ یَدْعُ بِإِثْمٍ، أَوْ بِقَطِیعَةِ رَحِمٍ»[11]؛ «هر کس که دعا کند، قطعاً الله ـ آنچه درخواست نموده را به او می‌دهد یا اینکه به همان اندازه، بدی از وی دور می‌سازد تا زمانی که درخواست گناه یا قطع صلۀ رحم نکند.»

حدیث فوق نشان می‌دهد که دعای فرد مسلمان ضایع و بی‌نتیجه نمی‌ماند، بلکه آنچه بخواهد، زود یا دیر داده می‌شود و این فضل و احسان الهی است.[12]

ابن حجر / می‌گوید: «درخواست هر دعاکننده‌ای اجابت می‌شود، امّا شیوۀ اجابت متفاوت است؛ گاهی عین آنچه خواسته و گاهی عوض آن به وی داده می‌شود.»[13]

9) دعا باعث دفع بلا و مصیبت، پیش از رسیدن آن میشود

پیامبر ج فرمودند: «وَلَا یَرُدُّ الْقَدَرَ إِلَّا الدُّعَاءُ»[14]؛ «فقط دعا تقدیر را رد می‌کند [و تغییر می‌دهد].»

شوکانی در توضیح حدیث فوق می‌گوید: «این روایت نشان می‌دهد که الله ـ به سبب دعا، آنچه بر بنده مقدّر نموده را دور می‌کند و در این زمینه، احادیث فراوانی نقل شده است.»[15]

و می‌گوید: «در نتیجه، دعا براساس تقدیر الهی است؛ یعنی چیزی را بر بنده‌اش مقدّر کرده و آن را مقیّد به دعانکردن وی می‌کند، امّا اگر دعا نماید، آن تقدیر را بر می‌دارد.»[16]

10) دعا باعث دورشدن بلا، پس از رسیدن آن میشود

رسول الله ج می‌فرمایند: «مَنْ فُتِحَ لَهُ مِنْکُمْ بَابُ الدُّعَاءِ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الرَّحْمَةِ، وَمَا سُئِلَ اللَّهُ شَیْئًا یَعْنِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ العَافِیَةَ، إِنَّ الدُّعَاءَ یَنْفَعُ مِمَّا نَزَلَ وَمِمَّا لَمْ یَنْزِلْ، فَعَلَیْکُمْ عِبَادَ اللهِ بِالدُّعَاءِ»[17]؛ «برای هرکس از شما که دروازۀ دعا باز شود، قطعاً برایش درهای رحمت گشوده شده و الله متعال بیش از هر چیزی دوست دارد که از وی درخواست عافیت شود. بدون تردید دعا در آنچه رسیده و نرسیده، فایده دارد، پس ای بندگان الله! بر شما باد که دعا کنید.»

به همین سبب، شایسته است که وقتی انسان شوق و علاقه به دعا دارد، بسیار دعا کند که قطعاً اجابت خواهد شد و نیازش به فضل و رحمت الهی برطرف خواهد گشت، چون بازشدن درهای رحمت بیانگر پذیرش دعاست.[18]

رسول الله ج فرمودند: «لا یُغْنِی حَذَرٌ مِنْ قَدَرٍ، وَالدُّعَاءُ یَنْفَعُ مِمَّا نَزَلَ، وَمِمَّا لَمْ یَنْزِلْ، وَإِنَّ الدُّعَاءَ لَیَلْقَى الْبَلاءَ فَیَعْتَلِجَانِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ»[19]؛ «پرهیز و ترس از تقدیر سودی ندارد و دعا در آنچه رسیده و نرسیده، فایده دارد و بدون تردید دعا با بلا روبرو می‌شود و تا روز قیامت با یکدیگر زد و خورد دارند.»

11) دعا دروازۀ مناجات و لذّت‎های آن را برای بنده میگشاید

گاهی اوقات بنده برای مناجات با پروردگار و بیان نیازهایش اقدام می‌کند و در حالت دعا و درخواست، محبّت و معرفت الهی و خواری و خشوع و اظهار تضرّع و زاری در برابر او در دلش قرار می‌گیرد، به حدّی که نیازش را فراموش می‌کند و آنچه برایش حاصل شده، بهتر و محبوب‌تر از نیازش است و دوست دارد که این حالت ادامه یابد و آن را بیشتر از نیازش می‌پسندد و این شادی و خوشحالی بیشتر از خوشحالی برآورده‌شدن نیازش است اگر در همان حالت بمیرد.[20]


 

مبحث دوم:
شرایط دعا

دعا شرایطی دارد و برای اجابت و پذیرش آن در نزد الله تعالی باید این شرایط را دارا باشد؛ از جمله اینکه:

1- فرد دعاکننده آگاه باشد به اینکه فقط الله یگانه می‌تواند درخواستش را پاسخ گوید

یعنی تنها الله متعال به وی فایده می‌رساند یا بدی را از او دور می‌کند. الله ﻷ می‌فرماید:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ [النّمل: 62]

«[آیا این بت‌ها بهترند] یا ذاتی ‌که [دعای] مضطر [درمانده] را اجابت می‌کند؟!»

توحید علمی اعتقادی؛ یعنی توحید ربوبیّت همین است.

2- فقط الله متعال را فرا خواند

جایز نیست که فرد دعاگو از غیرالله درخواست کند یا اینکه غیر الله متعال را به همراه او فرا خواند، چون این کار شرک بوده و الله أ می‌فرماید:

﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا [الجن: 18]

«و اینکه مساجد از آنِ الله است، پس کسی را با الله تعالی نخوانید.»

پیامبر ج به ابن عبّاس ب فرمودند: «وَإِذَا سَأَلْتَ فاَسْأَلِ اللَّهَ، وَإِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ»[21]؛ «هر گاه چیزی درخواست کردی، فقط از الله بخواه و هرگاه کمک خواستی، فقط از الله تعالی کمک بگیر.»

3- باید از عجله پرهیز کند

وقتی بنده دعا می‌کند، به این فکر نباشد که زود اجابت گردد و اگر تأخیر شود، نباید آن را دیر بداند، زیرا عجله‌خواهی از موانع و آفاتی است که تأثیر دعا را از بین می‌برد.

ابوهریره س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: «یُسْتَجَابُ لِأَحَدِکُمْ مَا لَمْ یَعْجَلْ، یَقُولُ: دَعَوْتُ فَلَمْ یُسْتَجَبْ لِی»[22]؛ «دعای کسی از شما تا زمانی که عجله نکند، اجابت می‌شود؛ یعنی اینکه بگوید: دعا کردم و اجابت نشد.»

ابن قیّم / می‌گوید: «یکی از آفاتی که تأثیر دعا را از بین می‌برد، این است که بنده عجله کند و اجابت دعا را دیر بداند و در نتیجه، افسوس خورد و دیگر دعا نکند.

مانند اینکه فردی دانهای بکارد یا نهالی بنشاند و از آن مواظبت نماید و آب دهد، ولی هنگامی که گمان نماید دیر رشد نموده و بزرگ می‌شود، آن را رها می‌کند.»[23]

4- درخواست خیر

برای اینکه دعا مورد پذیرش الله تعالی قرار گیرد، لازم است که دعای خیر شود، نه درخواست گناه یا قطع صلۀ رحم. پیامبر ج فرمودند: «لَا یَزَالُ یُسْتَجَابُ لِلْعَبْدِ، مَا لَمْ یَدْعُ بِإِثْمٍ أَوْ قَطِیعَةِ رَحِمٍ»[24]؛ «همواره دعای بنده اجابت می‌شود تا زمانی که درخواست گناه یا قطع صلۀ رحم نکند.»

5- خوش‌گمانی نسبت به اللهU

ابوهریره س روایت نموده که رسول الله ج فرمودند: «ادْعُوا اللَّهَ وَأَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالإِجَابَةِ»[25]؛ «در حالی از الله تعالی بخواهید که یقین دارید اجابت می‌شود.»

جابر س نقل می‌کند که سه [روز] پیش از وفات رسول الله ج، از ایشان شنیدم که: «لَا یَمُوتَنَّ أَحَدُکُمْ إِلَّا وَهُوَ یُحْسِنُ الظَّنَّ بِاللهِ عَزَّ وَجَلَّ»[26]؛ «کسی از شما وفات نکند مگر اینکه نسبت به الله متعال گمان نیک داشته باشد [لازم است که پیش از مرگ، گمانش را نسبت به الله متعال خوب کند].»

همچنین فرمودند: «أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِی، وَأَنَا مَعَهُ حِینَ یَذْکُرُنِی»[27]؛ «من نزد گمان بنده‌ام حاضرم و من با او هستم هرگاه که مرا یاد کند.»

امام شوکانی دربارۀ حدیث قدسی فوق می‌گوید: «در این روایت، الله أ بندگانش را تشویق می‌کند که نسبت به وی گمان نیک داشته باشند، زیرا بر این اساس با آنان معامله می‌کند؛ کسی که به الله ﻷ خوش‌گمان باشد، پروردگار جهان خیرات فراوان و بهترین و کامل‌ترین احسانات و بخشش‌ها را به او می‌دهد.

امّا فردی که بدگمان باشد، الله متعال با وی برخلاف انسان خوش‌گمان معامله خواهد کرد.

مفهوم اینکه الله متعال نزد گمان بنده‌اش است، یعنی همین که بیان شد. بنابراین لازم است که انسان در تمامی حالات، نسبت به الله گمان نیک داشته باشد و برای حصول این عمل، به دلایلی که بیانگر بخشش و رحمت فراوان الهی است، تفکّر نماید.»[28]

6- حضور دل

لازم است که فرد دعاگو حضور دل داشته باشد، آنچه می‌گوید را بداند و بزرگی پروردگار را احساس نماید، چون برای بندۀ حقیر شایسته نیست که پروردگار و مولایش را با سخنی که خود نمی‌فهمد و با جملاتی تکراری که از محتوایشان آگاه نیست و فقط از روی عادت، بر زبانش جاری می‌گردد، فرا خواند.

پیامبر ج فرمودند: «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَجِیبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبٍ لاَهٍ»[29]؛ «بدانید که الله ﻷ دعایی که برخاسته از دلی غافل باشد را اجابت نمی‌کند.»


 

مبحث سوم:
آداب دعا

برای تکمیل دعا نیاز است که آدابی رعایت گردد: همچون حمد و ثنای پروردگار پیش از دعا، درودفرستادن بر پیامبر ج، اقرار به گناه، اعتراف به اشتباه، زاری و تضرّع، خشوع، رغبت، ترس، عزم و استواری در دعا، تصمیم به درخواست، اصرار در دعا، دعا در تمامی احوال، تکرارکردن درخواست در سه مرتبه، روی‌آوردن به سمت قبله، بالابردن دست‌ها، استفاده از مسواک، وضو، انتخاب اسم یا صفت مناسب؛ مثلا بگوید: یا رحمان! برحمتک أستغیث.

دیگر آداب دعا عبارتند از: پایین‌آوردن صدا، انتخاب ادعیۀ کامل و جامع، سخنان نیکو، دوری از تکلّف و سجع، شروع از خویش و سپس دعا برای برادران مسلمان.

و نیز اخلاص در حالت دعا، داشتن امید فراوان، تفکّر زیاد، انتظار گشایش، توبه، برگرداندن حقوق مردم، دوری از غفلت، انجام اعمال نیک فراوان، امر به معروف و نهی از منکر، استفادۀ از نوافل پس از فرائض برای نزدیک‌شدن به الله متعال، نیکی به والدین، غنیمت‌شمردن و استفادۀ از فرصت‌ها؛ یعنی با دانستن اوقات اجابت دعا، غنیمت‌دانستن شرایط و اوضاع و اماکنی که احتمال پذیرش دعا در آنها می‌رود.

برخی از آداب دعا به طور مختصر بیان گردید و دلایل فراوانی از قرآن و سنّت در این زمینه وجود دارد که بیان آنها در این مختصر نمی‌گنجد. بنابراین رعایت شروط و آداب دعا از مهم‌ترین اسباب اجابت آن است.[30]




[1]- لسان العرب، ج 14، ص 258.

[2]- همان، ص 257.

[3]- شأن الدّعاء، خطابی، ص 4.

[4]- بدائع الفوائد، ابن قیّم، ج 3، ص 2.

[5]- نک: الدّعاء، عبدالله خضری، ص 10.

[6]- تحفة الذّاکرین، شوکانی، ص 28.

[7]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2969، وی آن را حسن و صحیح می‌داند؛ سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 1479؛ سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3828؛ آلبانی در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 3407 این روایت را صحیح دانسته است.

[8]- مسند احمد، ج 2، ص 362؛ بخاری / در الآدب المفرد، شمارۀ حدیث: 712؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3829؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3370؛ حاکم / در المستدرک، ج 1، ص 490 روایت مذکور را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافق است و نیز آلبانی در صحیح الأدب المفرد، شمارۀ حدیث: 549 آن را حسن می‌داند.

[9]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3571، وی این روایت را ضعیف می‌داند؛ نک: السّلسلة الضّعیفة، شمارۀ حدیث: 492.

[10]- مسند احمد، ج 2، ص 442؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3373؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3827؛ حاکم، ج 1، ص 491، وی این روایت را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافق بوده و آلبانی در صحیح الأدب المفرد، شمارۀ حدیث: 512 آن را حسن می‌داند.

[11]- مسند احمد، ج 3، ص 18؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3381؛ آلبانی / در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 5678، این روایت را حسن دانسته است.

[12]- نک: تحفة الذّاکرین، ص 33.

[13]- فتح الباری، ج 11، ص 95.

[14]- مسند احمد، ج 5، ص 277؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 90؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 139؛ آلبانی / این روایت را در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 7687 حسن دانسته است؛ السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 154.

[15]- تحفة الذّاکرین، ص 29.

[16]- همان، ص 30.

[17]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3548. ترمذی / می‌گوید: «این روایت ضعیف بوده و فقط از طریق عبدالرّحمان بن ابی بکر قرشی که در زمینۀ حدیث ضعیف بوده و برخی عالمان وی را از لحاظ حافظه ضعیف دانسته‌اند، نقل شده است.» آلبانی این روایت را در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 3409 حسن دانسته و نیز نک: المشکاة، شمارۀ حدیث: 2234.

[18]- نک: تحفة الذّاکرین، ص 28.

[19]- الدّعاء، طبرانی، ج 2، ص 800، شمارۀ حدیث: 33؛ معجم الأوسط، شمارۀ حدیث: 2519؛ حاکم، ج 1، ص 492؛ بزار – و نیز در کشف الأسرار هیثمی-، ج 3، ص 29، شمارۀ حدیث: 2165؛ آلبانی در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 7739 این روایت را حسن دانسته است.

[20]- نک: مدارج السّالکین، ابن قیّم، ج 2، ص 229.

[21]- مسند احمد، ج 1، صص 293 و 307؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2511؛ آلبانی در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 7957 این روایت را صحیح دانسته است.

[22]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6340؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2735.

[23]- الجواب الکافی، ص 10.

[24]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2735.

[25]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3479؛ حاکم، ج 1، ص 294؛ الدّعاء، طبرانی، شمارۀ حدیث: 62؛ آلبانی این روایت را در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 245 حسن دانسته است.

[26]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2877.

[27]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7405؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2675.

[28]- تحفة الذّاکرین، ص 12.

[29]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3479؛ حاکم، ج 1، ص 494؛ الدّعاء، طبرانی، شمارۀ حدیث: 62؛ آلبانی این روایت را در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 245 حسن معرّفی می‌کند.

[30]- برای اطّلاعات بیشتر، نک: الدّعاء؛ مفهومه، أحکامه، أخطاء تقع فیه، محمّد حمد، صص 37- 68.

بخش دوم: مفهوم، فلسفه و احکام توبه

بخش دوم:
مفهوم، فلسفه و احکام توبه

مبحث اول: مفهوم توبه؛

مبحث دوم: دروازۀ گشودۀ توبه؛

مبحث سوم: فضایل و اسرار توبه؛


مبحث اول:
مفهوم توبه

1- مفهوم لغوی توبه

این واژه از نظر لغوی به معنای رجوع و بازگشت و پشیمانی است.

توبه از جانب الله بر بنده و از طرف بنده بهسوی الله تعالی صورت می‌گیرد. اگر از جانب الله ـ باشد، با حرف جر «علی» متعدّی می‌شود و اگر از طرف بنده بهسوی الله متعال باشد، با حرف جر «إلی» متعدّی می‌گردد.

الله تعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٖ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا [النّساء: 17]

«[پذیرش] توبه از سوی الله تعالی فقط برای کسانی است که از روی جهالت و نادانی کار بدی انجام می‌دهند، سپس بهزودی توبه می‌کنند؛ این افراد هستند که الله توبۀشان را می‌پذیرد و الله ﻷ دانای حکیم است.»

﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ [النّور: 31]

«و ای مؤمنان! همگی به سوی الله توبه کنید تا رستگار شوید.»

﴿وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ یَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا [الفرقان: 71]

«و کسی‌ که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، بدون تردید او چنانکه باید به سوی الله رجوع می‌کند.»[1]

2- مفهوم شرعی توبه

می‌توان در تعریف توبه گفت که: یعنی ترک گناه با آگاهی از بدی و زشتی آن و پشیمانی بر انجامش و تصمیم قطعی به انجام‌ندادن دوبارۀ آن در صورت توان و جبران اعمالی که امکان جبران آنها وجود دارد و ادای فرائضی که ضایع شده است؛ به صورت مخلصانه، امید به پاداش و ترس از عذاب الهی و به شرط اینکه توبه پیش از فرارسیدن مرگ و طلوع خورشید از سمت مغرب باشد.[2]

تعریف فوق جامع شروط توبه است.

تعریفاتی مختصر و کوتاه‌تر از این تعریف نیز وجود دارد؛ امام ابن قیّم / می‌گوید: «حقیقت توبه همان پشیمانی از گناهان گذشته و دست‌کشیدن از آن گناهان در زمان حال و تصمیم بر انجام‌ندادنش در آینده است.»[3]

وی در جایی دیگر می‌گوید: «توبۀ واقعی یعنی بازگشت به سوی الله تعالی با انجام واجبات و ترک ممنوعات. بنابراین توبه یعنی بازگشت از امر ناپسند به سوی عمل مورد پسند و به عبارتی دیگر، بازگشت به شیء محبوب، یک بخش آن و رجوع از امر ناپسند بخش دیگرش است.»[4]

3- توبه از چه کاری لازم است؟

گناهان صغیره و کبیره نیاز به توبه دارند و باید که فرد توبه‌کننده نسبت به آنچه از آن توبه و رجوع می‌کند، شناخت داشته باشد، هرچند این شناخت کلّی و اجمالی باشد.

غزالی / می‌گوید: «بدان که توبه به معنای ترک گناه بوده و ترک یک چیز فقط پس از شناخت آن ممکن است.

از آنجا که توبه واجب است، شناخت اسباب رسیدن به توبه نیز حتمی و لازم بوده و از این رو، شناخت گناهان نیز واجب به شمار می‌رود و گناه یعنی هرآنچه انجام یا ترکش مخالف با فرمان الهی است.

برای توضیح این مطلب نیاز است که تمامی تکلیف‌ها و مسؤولیّت‌ها از اول تا آخر بیان گردد، امّا هدف ما این نیست، بلکه به روابط میان انواع آنها اشاره می‌کنیم و الله تعالی با رحمت خویش ما را به حقیقت رهنمون می‌سازد.»[5]

وی در ادامه اقسام گناهان را یادآور می‌شود.[6]

ابن قیّم / در کتاب «مدارج السّالکین» فصلی را با عنوان «اقسام گناهانی که نیاز به توبه دارد»، به این موضوع اختصاص داده است.

سپس می‌گوید: «زمانی بنده مستحقّ نام و لقب "تائب" است که از این گناهان رها شود.

یعنی همان 12 نوعی که قرآن کریم آنها را حرام اعلام کرده است:

کفر، شرک، نفاق، فسوق و نافرمانی، عصیان، گناه و جرم، تجاوز، فحشا، منکر، ستم، بدون علم سخنی بر الله تعالی گفتن، پیروی از راهی غیر از راه مسلمانان.

12 مورد فوق اصل و محور محرّمات بوده و تمامی جهانیان غیر از پیروان رسولان † مرتکب همین امور می‌شوند.

گاهی اوقات، فردی بیشتر موارد مذکور یا تعداد اندکی از آنها و یا یکی از این گناهان را آگاهانه یا ناآگاهانه انجام می‌دهد.

توبۀ نصوح و واقعی یعنی رهایی و نجات از این گناهان و دوری از دچارشدن به آنها و کسی می‌تواند از گناهان مذکور نجات یابد که آنها را بشناسد.»[7]


 

مبحث دوم:
دروازۀ گشودۀ توبه

بدون تردید الله أ -با فضل و کرم خویش- دروازۀ توبه را گشود، زیرا فرمان به این کار داد و مردم را تشویق نمود و وعدۀ پذیرش توبه را داد؛ فرقی نمی‌کند که از طرف کافران، مشرکان، منافقان، مرتدّان، تجاوزکاران، ملحدان، ستمکاران یا گنهکارانِ مقصّر صورت گیرد.

با بیان مطالب پیش رو، مواردی از فضل و احسان الهی در بازگذاشتن دروازۀ توبه روشن می‌گردد.

1.     الله ﻷ فرمان به توبه داده است:

﴿وَأَنِیبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّکُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلۡعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ [الزّمر: 54]

«و بهسوی پروردگار‌تان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آنکه عذاب به سراغتان آید، آنگاه [از سوی هیچ کس] یاری نشوید.»

ابن کثیر / در تفسیر آیۀ فوق می‌گوید: «یعنی به سوی الله تعالی رجوع کنید و پیش از اینکه گرفتار عذاب شوید و یاری نگردید، تسلیم الله متعال شوید؛ یعنی پیش از فرارسیدن نقمت و عذاب، توبه کنید و عمل نیک انجام دهید.»[8]

2.     الله متعال وعده داده که توبه را می‌پذیرد، هر اندازه هم که گناهان بزرگ و زیاد باشد:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَیَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ وَیَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ [الشّورى: 25]

«و او ذاتی است که توبه را از بندگانش می‌پذیرد و از بدی‌ها در می‌گذرد و آنچه را انجام می‌دهید، می‌داند.»

﴿وَمَن یَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ یَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ یَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ یَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا [النّساء:110]

«و کسی ‌که کار بدی انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند، سپس از الله آمرزش بطلبد، الله را آمرزندۀ مهربان خواهد یافت.»

الله ﻷ دربارۀ منافقان فرموده است:

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ فِی ٱلدَّرۡکِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِیرًا١٤٥ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِینَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَسَوۡفَ یُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَجۡرًا عَظِیمٗا [النّساء: 145- 146]

«همانا منافقان در پایین‌ترین طبقه [درکات] آتش [جهنّم] هستند و هرگز یاوری برایشان نخواهی یافت مگر آنان که توبه کردند و جبران و اصلاح نمودند و به الله تمسّک جستند و دین خود را برای الله متعال خالص گرداندند، پس این افراد با مؤمنان خواهند بود و الله بهزودی مؤمنان را پاداش بزرگی خواهد داد.»

در مورد مسیحیان می‌فرماید:

﴿لَّقَدۡ کَفَرَ ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ یَنتَهُواْ عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ [المائدة: 73]

«کسانی که گفتند: الله سومین [اقنوم] ثلاثه است، قطعاً کافر شدند. معبودی [به حق] جز معبود یگانه نیست. و اگر از آنچه می‌گویند باز نایستند، حتماً به کافرانشان عذاب دردناکی خواهد رسید.»

با وجود این، آنان را تشویق به توبه نموده و می‌فرماید:

﴿أَفَلَا یَتُوبُونَ إِلَى ٱللَّهِ وَیَسۡتَغۡفِرُونَهُۥۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ [المائدة: 74]

«آیا بهسوی الله باز نمی‌گردند، و از او طلب آمرزش نمی‌کنند؟! و الله آمرزنده [و] مهربان است.»

الله أ دربارۀ افرادی که به منظور اذیّت مسلمانان، گودال‌هایی پُرآتش آماده کرده بودند، می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِیقِ [البروج: 10]

«همانا کسانی ‌که مردان و زنان مؤمن را شکنجه [و آزار] دادند، سپس توبه نکردند، برایشان عذاب جهنّم و برای آنان عذاب [آتش] سوزان است.»

حسن بصری / می‌گوید: «به این بخشش و کرم بنگرید که دوستانش را می‌کشند؛ امّا او آنان را به توبه و مغفرت فرا می‌خواند!»[9]

3.     الله متعال بندگان را توصیه نموده که از رحمتش ناامید نشوند:

﴿۞قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ [الزّمر: 53]

«[ای پیامبرص! از جانب من] بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف [و ستم] کرده‌اید! از رحمت الله ناامید نشوید، همانا الله تعالی همۀ گناهان را می‌بخشد. یقیناً او بسیار آمرزنده [و] مهربان است.»

ابن کثیر / می‌گوید: «علیّ بن ابی طلحه از ابن عبّاس ش در تفسیر آیۀ مذکور چنین نقل کرده است: الله متعال افرادی که ادّعا کردند مسیح همان الله یا پسر الله است و افرادی که گمان کردند عُزیر پسر الله تعالی بوده و کسانی که ادّعا نمودند الله متعال فقیر و نیازمند است و اشخاصی که گمان کردند دست الهی بسته است و کسانی که ادّعا داشتند الله ﻷ سومینِ سه نفر است را به عفو و مغفرت خویش فرا خوانده و می‌فرماید:

﴿أَفَلَا یَتُوبُونَ إِلَى ٱللَّهِ وَیَسۡتَغۡفِرُونَهُۥۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ [المائدة: 74]

«آیا بهسوی الله باز نمی‌گردند و از او طلب آمرزش نمی‌کنند؟! و الله آمرزنده [و] مهربان است.»

و حتّی فردی که سخن بدتری از این افراد گفته؛ یعنی فرعون را دعوت به توبه داده و می‌فرماید:

﴿فَقَالَ أَنَا۠ رَبُّکُمُ ٱلۡأَعۡلَىٰ [النازعات: 24]

«و آنگاه [فرعون] گفت: من پروردگار برتر شما هستم.»

﴿مَا عَلِمۡتُ لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرِی [القصص: 38]

«[فرعون گفت:] من برای شما معبودی غیر از خودم نمی‌شناسم.»

ابن عبّاس ب می‌گوید: «کسی که با وجود این، بندگان الهی را از توبه ناامید سازد، قطعاً قرآن را انکار نموده است.»[10]

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / در توضیح آیۀ 53 سورۀ «زمر» می‌آورد: «هدف آیه، نهی از ناامیدشدن از رحمت الهی است، هر اندازه که گناهان بزرگ و زیاد باشد. بنابراین جایز نیست که کسی از رحمت الهی ناامید شود یا دیگران را از رحمت الله تعالی ناامید سازد. به همین سبب، برخی از پیشینیان گفته‌اند: فقیه کامل و واقعی کسی است که مردم را از رحمت و بخشش الهی ناامید نسازد و آنان را بر انجام گناه جسور و باجرأت نکند.

ناامیدی از رحمت الهی بدین صورت است که انسان معتقد باشد اگر توبه کند، الله ﻷ توبه‌اش را نمی‌پذیرد و گناهانش را نمی‌بخشد و یا اینکه بگوید: نفسش اجازه نمی‌دهد که توبه کند و بر وی چیره شده و شیطان نیز بر او غلبه دارد. چنین انسانی از توبۀ خویش ناامید است، هرچند می‌داند که اگر توبه نماید، الله تعالی او را می‌بخشد. این مسأله [ناامیدی از بخشش و رحمت الهی] بسیاری از مردم را فریب داده است.»[11]

4.     الله متعال دستش را در شب می‌گشاید تا گنهکار در روز توبه نماید و در روز دستش را باز می‌کند تا گنهکار در شب، رجوع کند. پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَبْسُطُ یَدَهُ بِاللَّیْلِ لِیَتُوبَ مُسِیءُ النَّهَارِ، وَیَبْسُطُ یَدَهُ بِالنَّهَارِ لِیَتُوبَ مُسِیءُ اللَّیْلِ، حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا»[12]؛ «بدون تردید الله ﻷ دستش را در شب می‌گشاید تا گنهکار در روز توبه نماید و در روز دستش را باز می‌کند تا گنهکار در شب رجوع کند تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع نماید.»

5.     الله متعال ثواب فراوانی را برای توبه قرار داده و به کسی که از گناه باز ایستد و رجوع نماید، وعدۀ خیر فراوانی را داده است. إن شاء الله این موضوع در مبحث پیش رو بیان خواهد شد.


 

مبحث سوم:
فضایل و اسرار توبه

توبه فضایل بسیار مهم و اسراری جذّاب و زیبا و فواید متعدّدی دارد؛ از جمله:[13]

1- توبه باعث رستگاری می‌شود

﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ [النّور: 31]

«و ای مؤمنان! همگی بهسوی الله توبه کنید تا رستگار شوید.»

ابوالسّعود / می‌گوید: «بهوسیلۀ توبه در دنیا و آخرت خوشبخت و رستگار می‌شوید.»[14]

2- توبه گناهان را از بین می‌برد

اگر انسان توبۀ نصوح و خالصانه انجام دهد، الله ﻷ تمامی گناهان و لغزش‌هایش را می‌بخشد:

﴿۞قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ [الزّمر: 53]

«[ای پیامبر! از جانب من] بگو: ای بندگانم که بر خود اسراف [و ستم] کرده‌اید! از رحمت الله نا امید نشوید، همانا الله ﻷ همۀ گناهان را می‌بخشد، یقیناً او بسیار آمرزنده [و] مهربان است.»

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَیُدۡخِلَکُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ [التّحریم: 8]

«ای کسانی ‌که ایمان آورده‌اید! به سوی الله توبه کنید؛ توبه‌ای خالص، امید است پروردگار شما، گناهانتان را از شما بزداید و شما را به باغ‌هایی [از بهشت] که رودها در زیر [درختان] آن جاری است، وارد کند.»

3- توبه بدی‌ها را تبدیل به نیکی می‌کند

اگر توبه به صورت صحیح و خوب صورت گیرد، الله تعالی گناهان فرد توبه‌کننده را به نیکی مبدّل می‌سازد و این فضل و احسان الهی است.

الله ـ می‌فرماید:

﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا [الفرقان: 70]

«مگر کسی ‌که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس این افراد هستند که الله بدی‌هایشان را به نیکی‌ها مبدّل می‌کند. و الله آمرزنده [و] مهربان است.»

ابن قیّم / دربارۀ آیۀ فوق می‌گوید: «این بزرگ‌ترین مژده به توبه‌کنندگان است در صورتی که توبۀ آنان به همراه ایمان و عمل صالح باشد و توبۀ واقعی همین است.

ابن عبّاس ب می‌گوید: "پیامبر ج با نزول آیۀ مذکور و آیات: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١ لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ [الفتح: 1- 2] بسیار خوشحال شدند و هرگز ندیدم که با چیز دیگری این‌گونه شاد و خوشحال شده باشند".»[15]

4- الله أ توبه و توبه‌کنندگان را دوست دارد

عبادت توبه یکی از محبوب‌ترین و بهترین عبادات در نزد الله تعالی است و او توبه‌کنندگان را دوست دارد:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ [البقرة: 222]

«به راستی که الله توبه‌کنندگان را دوست ‌دارد و [نیز] پاکان را دوست می‌دارد.»

5- الله متعال به سبب توبۀ انسان خوشحال می‌شود

هیچ یک از عبادات به اندازۀ توبه در نزد الله متعال، ارزش و اعتبار ندارد و به همین علّت، پروردگار جهان بر اثر توبۀ بنده‌اش زمانی که به سوی او رجوع می‌کند، بسیار خوشحال می‌شود، چنانکه پیامبر ج این حالت را تشبیه نمودند به خوشحالی فردی که مرکبش را در بیابانی برهوت گم کرده درحالی که آب و غذایش با آن مرکب است و از زندگی ناامید می‌شود، امّا ناگهان آن را می‌یابد و بسیار خوشحال می‌شود.

رسول الله ج فرمودند: «لَلَّهُ أَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ نَزَلَ مَنْزِلًا وَبِهِ مَهْلَکَةٌ، وَمَعَهُ رَاحِلَتُهُ، عَلَیْهَا طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ، فَوَضَعَ رَأْسَهُ فَنَامَ نَوْمَةً، فَاسْتَیْقَظَ وَقَدْ ذَهَبَتْ رَاحِلَتُهُ، حَتَّى إِذَا اشْتَدَّ عَلَیْهِ الحَرُّ وَالعَطَشُ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ، قَالَ: أَرْجِعُ إِلَى مَکَانِی، فَرَجَعَ فَنَامَ نَوْمَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَإِذَا رَاحِلَتُهُ عِنْدَهُ»[16]؛ «قطعاً الله تعالی از توبۀ بنده‌اش بیشتر از فردی خوشحال می‌شود که در جای خطرناکی منزل گرفته و سواری او همراهش بوده درحالی که آب و غذایش بر روی آن است. سپس سرش را [بر زمین] می‌گذارد و لحظاتی می‌خوابد و بیدار می‌شود درحالی که سواری‌اش رفته است. سپس گرما و تشنگی یا آنچه الله بخواهد، بر وی غلبه می‌کند. [در این حالت که از زندگی ناامید شده است، با خود] می‌گوید: به همان محلّ قبلی‌ام بر می‌گردم. برمی‌گردد و بازهم لحظاتی به خواب می‌رود. سپس [بیدار می‌شود و] سرش را بلند می‌کند، ناگهان، سواری‌اش را در کنار خود می‌بیند.»

ابن قیّم / در توضیح این حدیث می‌گوید: «در هیچ‌یک از عبادات غیر از توبه، چنین خوشحالی و مسرّتی بیان نشده و روشن است که این مسأله تأثیر فراوان و غیرقابل توصیفی در حالت و دل توبه‌کننده دارد.

این موضوع یکی از اسرار مقدّرشدن گناهان بر بندگان است، زیرا بنده بر اثر توبه محبوب الله متعال می‌گردد و آفریدگار جهان توبه‌کنندگان و بندۀ خطاکار توبه‌کننده را دوست دارد.»[17]




[1]- معجم مقاییس اللّغة، ابن فارس، ج 1، ص 357؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 1، ص 233.

[2]- نک: مدارج السّالکین، ابن قیّم، ج 1، صص 113- 199؛ فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، ج 11، ص 106.

[3]- مدارج السّالکین، ج 1، ص 199.

[4]- همان، ص 313.

[5]- إحیاء علوم الدّین، ج 4، ص 16.

[6]- همان، صص 16- 22.

[7]- مدارج السّالکین، ج 1، ص 344.

[8]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، صص 61- 62.

[9]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 60.

[10]- همان.

[11]- التّوبة والإستغفار، ابن تیمیّه، تحقیق: محمّد حجاجی و عبدالله بدران، صص 27- 28؛ الإستقامة، ابن تیمیّه، ج 2، ص 190.

[12]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2759.

[13]- نک: مدارج السّالکین، ج 1، صص 306- 312؛ مفتاح دارالسّعادة، ابن قیّم، ج 1، صص 286- 299.

[14]- تفسیر أبی السّعود، ج 6، ص 171.

[15]- مدارج السّالکین، ج 1، ص 310.

[16]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6308؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2744.

[17]- مدارج السّالکین، ج 1، ص 306؛ برای دیدن سخنانی زیبا دربارۀ خوشحالی الله بر اثر توبۀ بنده، نک: مدارج السّالکین، ج 1، صص 226- 230.

بخش اول: مفهوم گناهان و مسائل مربوط به آن

بخش اول:
مفهوم گناهان و مسائل مربوط به آن

مبحث اول: مفهوم و اصول گناهان؛

مبحث دوم: تقسیم گناهان به صغیره و کبیره؛

مبحث سوم: پیامدها و آثار گناهان؛


مبحث اول:
مفهوم و اصول گناهان

1- مفهوم ذنوب

ذنوب جمع «ذنب» به معنای گناه و جرم و معصیت بوده که جمعش، ذنوب و جمع الجمع آن، ذنوبات می‌شود.[1]

ذنب در اصل به معنای گرفتن دُم یک چیز است، چنانکه گفته می‌شود: «ذَنَبتُهُ أصبتُ ذَنَبَهُ» و این عبارت در هر کاری که پیامد بدی داشته باشد، کاربرد دارد و به همین علّت، گناه، تبعة؛ یعنی عاقبت و پیامد بد نامیده می‌شود، چون نتیجۀ ناخوشایندی دارد. جمع «ذنب»، «ذنوب» می‌شود. الله ﻷ می‌فرماید:

﴿فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ [آل‌عمران: 11]

«سپس الله آنان را به [سزای] گناهانشان گرفت.»

﴿فَکُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦۖ [العنکبوت: 40]

«سپس هریک از آنان را به [کیفر] گناهش گرفتیم.»

﴿وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ [آل‌عمران: 135]

«و چه کسی جز الله گناهان را می‌آمرزد؟!»

و آیات دیگری که در این باره وجود دارد.[2]

بنابراین ذنوب یعنی گناهان و مخالفت‌هایی که بنده برخلاف فرمان پروردگارش انجام می‌دهد.

2- اصول گناهان

تقسیمات مفیدی وجود دارد که از طریق آنها، اصول و فروع گناهان دانسته می‌شود.

ابن قیّم / می‌گوید: «از آنجا که گناهان از لحاظ درجه و مفاسد متفاوتند، عقوبت و پیامدشان نیز در دنیا و آخرت متفاوت است.

ما -با یاری و توفیق الهی- مبحثی مختصر و جامع را در این زمینه بیان می‌کنیم:

اصل گناهان بر دو قسم است: ترک دستور و انجام عمل ممنوع. الله متعال والدین جنّ و انس را با همین دو، مورد آزمایش قرار داد.

هر دو نوع فوق از لحاظ محلّ خود، به گناه ظاهر و آشکار بر اعضا و گناه باطن و پنهان در دل تقسیم می‌شود.

و از نظر متعلَّق تقسیم به حقّ الله و حقّ مخلوق می‌گردد. اگرچه حقّ مخلوق مشتمل بر حقّ الله است، امّا از این جهت حقّ مخلوق نامیده شده که به درخواست آنان لازم می‌گردد و با گذشتشان ساقط می‌شود.»[3]

وی گناهان را به صورتی دیگر هم تقسیم‌بندی نموده و می‌گوید:

«این گناهان بر 4 نوع ملکی، شیطانی، سبعی [درندگی] و بهیمی [حیوانی] بوده و خارج از این 4 قسم نیست.»[4]

در ادامه، توضیح مختصری دربارۀ اصول گناهان داده می‌شود.

1) گناهان ملکی یا ربوبی

یعنی اینکه انسان صفاتی از پروردگار؛ مانند عظمت، کبریا، فخر، جبروت، برتری در زمین، علاقه به بندگی‌گرفتن مردم و امثال آن را به خود نسبت دهد.

بسیاری از گناهان کبیره از همین موارد سرچشمه می‌گیرد و بیشتر مردم از این مطلب غافلند و آنها را گناه به حساب نمی‌آورند درحالی که از جرائم مهلک و بزرگ و اصل و ریشۀ بیشتر گناهان هستند.

شرک به الله تعالی و سخن‌گفتن بدون علم دربارۀ پروردگار، از این قبیل است.

2) گناهان شیطانی

جرائمی که صاحب آنها تشابهی با شیطان دارد؛ همچون حسادت، ستم، خیانت، کینه، نیرنگ، مکر، امر به فساد، تحسین گناهان، نهی از عبادات و زشت‌شمردن آنها، نوآوری و بدعت در دین، دعوت به سوی بدعت و گمراهی.

این نوع از لحاظ فساد متّصل به نوع اولی بوده هرچند فسادش از آن کمتر است.

3) گناهان سبعی [درندگی]

خشم، ریختن خون بی‌گناهان، کینه، ستم بر ضعیفان و ناتوانان و کشتار از این مورد بر می‌خیزد.

4) گناهان بهیمی [حیوانی]

آزمندی، شرارت، حرص بر برآورده‌ساختن تمایل فرج و شکم از این قبیل بوده و زنا، لواط، دزدی، خوردن اموال یتیمان، بخل، ترس، حرص، ناشکیبایی و جمع‌نمودن اموال برای برآورده‌ساختن تمایلات و ... از این مورد سرچشمه می‌گیرد.

بیشتر گناهان مردم از این نوع است، چون آنان از انجام گناهان سبعی و ملکی ناتوانند.

و از این طریق، مرتکب سایر گناهان می‌شوند؛ آنان ابتدا به سمت گناهان حیوانی کشانده می‌شوند و پس از آن، مرتکب گناهان سبعی شده، سپس جرائم شیطانی را انجام داده و در پایان، ادّعای ربوبیّت نموده و مرتکب شرک در یگانگی الله تعالی می‌شوند.[5]


 

مبحث دوم:
تقسیم گناهان به صغیره و کبیره

باید گفت که گناهان به صغیره و کبیره تقسیم می‌شوند. غزالی / می‌گوید: «بدان که برخی از گناهان صغیره و برخی دیگر کبیره هستند و اختلاف فراوانی در این زمینه وجود دارد؛ گروهی صغیره و کبیره را قبول نداشته و می‌گویند که هر مخالفتی با الله تعالی، کبیره است.

این دیدگاه ضعیف است، زیرا الله ﻷ می‌فرماید:

﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَنُدۡخِلۡکُم مُّدۡخَلٗا کَرِیمٗا [النّساء: 31]

«اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی شده‌اید؛ دوری کنید، گناهان [صغیره] شما را از شما می‌زداییم، و شما را در جایگاه خوبی [بهشت] وارد می‌کنیم.»

﴿ٱلَّذِینَ یَجۡتَنِبُونَ کَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ [النّجم: 32]

«[همان] کسانی ‌که از گناهان کبیره و اعمال زشت ـ غیر از گناهان صغیره ـ دوری می‌کنند.»

همچنین پیامبر ج فرمودند: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ، وَالْجُمُعَةُ إِلَى الْجُمُعَةِ، مُکَفِّرَاتٌ لِمَا بَیْنَهُنَّ مَا اجْتُنِبَتِ الْکَبَائِرُ»؛ «نمازهای پنجگانه و [نماز] جمعه تا جمعۀ دیگر باعث بخشش [گناهانی که در فاصلۀ زمانی] میان آنها انجام شود، می‌گردند تا زمانی که از گناهان کبیره دوری شود.» و با لفظی دیگر چنین آمده است: «کَفَّارَاتٌ لِمَا بَیْنَهُنَّ إلّا الْکَبَائِرُ»[6]؛ «[این نمازها] از بین‌برندۀ گناهان [انجام‌شده در فاصلۀ زمانی] میان خود مگر گناهان کبیره هستند.»

عبدالله بن عمرو بن عاص ب روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «الکَبَائِرُ: الإِشْرَاکُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الوَالِدَیْنِ، وَقَتْلُ النَّفْسِ، وَالیَمِینُ الغَمُوسُ»[7]؛ «گناهان کبیره عبارتند از: شرک به الله تعالی، نافرمانی پدر و مادر، کشتن نفس [به ناحق] و سوگند غموس [که فرد دانسته دروغ می‌گوید و قسم می‌خورد].»

ابن قیّم / می‌گوید: «قرآن، سنّت، اجماع صحابه و تابعان و امامان بر این است که برخی از گناهان، صغیره و تعدادی دیگر کبیره هستند.»[8]

همچنین می‌آورد: «کسانی که آنها را تقسیم به صغیره و کبیره نکرده‌اند، معتقدند تمامی گناهان – از این لحاظ که جسارت و نافرمانی و مخالفت فرمان الهی هستند- کبیره به شمار می‌روند. بنابراین با توجّه به ذاتی که فرمانش اجرا نگشته و محارمش شکسته شده، باید گفت که همۀ گناهان کبیره‌اند و در این جرم و فساد باهم برابرند.»[9]

وی – پس از بیان برخی سخنان از افرادی که می‌گویند تمامی گناهان کبیره هستند- چنین می‌آورد: «شرک بدترین ظلم و توحید بهترین عدالت است و از این رو، هر عملی که منافات بیشتری با این هدف داشته باشد، بزرگ‌ترین گناه کبیره به شمار می‌رود و تفاوت در درجات، براساس منافات با این مقصد و هدف است. عملی که بیشترین موافقت را با این هدف داشته باشد، برترین واجب و بهترین عبادت به شمار می‌رود. پس به اصل و معیار مذکور خوب دقّت کن و جزئیّاتش را بشناس تا حکمت بهترین حاکمان و پادشاهان و داناترین آگاهان را در آنچه بر بندگانش واجب یا حرام گردانیده و نیز تفاوت مراتب عبادات و گناهان را بفهمی.»[10]

بدون تردید توضیح ماهیّت کبائر و صغائر به درازا می‌کشد، امّا به طور خلاصه باید گفت: هر گناهی که مستحقّ مجازات در دنیا یا وعید در آخرت باشد، کبیره است.

و گناهی که این‌گونه نباشد، صغیره به شمار می‌رود.[11]


 

مبحث سوم:
پیامدها و آثار گناهان

گناهان و معاصی پیامدهایی وخیم، ضررهایی بزرگ، نتایجی مخرّب و عقوبات فراوانی در دنیا و آخرت، بر فرد و جامعه دارند.

از جمله: محروم‌شدن از علم و روزی، وحشتی که انسان گنهکار در دلش و در میان خود و پروردگار و نیز در بین خود و مردم احساس می‌کند.

سخت‌شدن کارها، سیاهی چهره، سستی بدن، محروم‌شدن از عبادت، کوتاهی عمر و بی‌برکتی آن.

تاریکی و سیاهی، ‌تنگی، اندوه، درد، بی‌قراری، اضطراب و پراکندگی دل و ضعف در برابر دشمن و خالی‌شدن از زینت قلبی و جسمی.

علاوه بر این، گناهان منجر به انجام گناهانی دیگر شده و دل را برای اراده و قصد معصیت جسور و قوی می‌گرداند و ارادۀ توبه را کم‌کم ضعیف می‌سازد تا اینکه به کلّی منتفی گشته و انسان گنهکار به نافرمانی خویش ادامه داده و گناه را زشت نمی‌پندارد.

گناه باعث خواری بنده در نزد پروردگار می‌شود و بدی و شومی آن تنها به فرد گنهکار نمی‌رسد، بلکه به سایر مردم و حیوانات نیز سرایت می‌کند.

معصیت منجر به خواری، فساد عقل، نفرین‌شدن انسان گنهکار، محروم‌شدن از دعای پیامبر ج و دعای فرشتگان و مؤمنان می‌شود.

همان گونه که گرما و حرارتِ غیرتِ دل را خاموش و سرد می‌کند، حیا را از بین می‌برد، تعظیم پروردگار را در دل ضعیف می‌گرداند، باعث می‌شود که الله تعالی فرد خطاکار را به خودش و شیطان وا گذارد.

گناهان باعث افتادن وحشت در دل انسان گنهکار، از بین‌رفتن امنیّت او و ایجاد ترس می‌گردد و از این رو، ترسوترین انسانها کسانی هستند که از همه بیشتر گناه می‌کنند.

علاوه بر موارد فوق، بنده را از دایرۀ احسان خارج ساخته و از ثواب نیکوکاران محروم می‌سازد، تمایل و سیر قلبش را به سمت الله تعالی و آخرت ضعیف می‌گرداند، نفسش را خوار و تحقیر می‌کند، دلش را بی‌بصیرت می‌گرداند، جایگاه و ارزشش را از بین می‌برد، القاب مدح و بزرگواری را از وی سلب نموده و او را بدنام و ذلیل می‌کند، پس از اینکه می‌توانست از بزرگان باشد، وی را از افراد پست و فرومایه می‌گرداند، شیاطین جنّ و انس بر وی جرأت پیدا کرده و پس از اینکه از او ترس و وحشت داشتند، وی را اسیر و گرفتار می‌کنند.

انسان گنهکار در چاه و گرداب افسوس و حسرت افتاده و همواره افسوس می‌خورد. هرگاه به لذّتی رسد، نفس وی را تشویق به مانند آن می‌نماید و اگر حاجتش برآورده شود، به لذّت دیگری متمایل می‌گردد و هر اندازه که تمایلاتش بیشتر شود و به ناتوانی‌اش پی ببرد، حسرت و اندوهش زیاد می‌گردد. چه بسا آتشی که در همین دنیا دل بهوسیلۀ آن عذاب شده پیش از اینکه با آتش افروختۀ الهی که بر دل‌ها چیره می‌شود، عذاب و مجازات گردد!

از دیگر پیامدهای گناه، تباه‌شدن بهترین و گرانبهاترین چیز؛ یعنی وقت و فرصتی که عوض ندارد و هرگز باز نمی‌گردد، است.

به طور خلاصه، پیامدها و آثار گناهان بیشتر از آن چیزی است که انسان می‌داند، چنانکه نتایج طاعات و عباداتِ نیک نیز بی‌شمار است. بنابراین تمامی خیر دنیا و آخرت در اطاعت از الله ﻷ و همۀ شرّ دنیا و آخرت در نافرمانی از الله تعالی است.[12]




[1]- لسان العرب، ج 1، ص 389.

[2]- معجم مفردات ألفاظ القرآن، ص 184.

[3]- الجواب الکافی، ابن قیّم، ص 303.

[4]- همان.

[5]- نک: إحیاء علوم الدّین، ج 4، ص 16؛ مختصر منهاج القاصدین، ابن قدامه، صص 276- 280؛ الجواب الکافی، صص 304- 305.

[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 233.

[7]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6656؛ إحیاء علوم الدّین، ج 4، ص 17.

[8]- الجواب الکافی، ص 306.

[9]- همان، ص 309.

[10]- همان، ص 312.

[11]- شیخ الإسلام ابن تیمیّه / این دیدگاه را در مجموع الفتاوی، ج 11، ص 650 ترجیح داده و می‌گوید: «بهترین سخن در این مسأله، همین است.» همچنین در ج 11، ص 654 می‌گوید: «بنا بر چند دلیل گفتیم که این معیار بر سایر قوانین مذکور برتری دارد.» سپس 5 دلیل را بیان می‌کند.

[12]- برای جزئیّات بیشتر، نک: الجواب الکافی، ابن قیّم و نیز طریق الهجرتین، صص 450- 454.

فصل پنجم: مطالبی دربارۀ گناهان، توبه و دعا

فصل پنجم:
مطالبی دربارۀ گناهان، توبه و دعا

مقدّمه

بخش اول: مفهوم گناهان و مسائل مربوط به آن؛

بخش دوم: مفهوم، فلسفه و احکام توبه؛

بخش سوم: مطالبی دربارۀ دعا؛


مقدّمه

بدون تردید شریعت اسلام شرایط بندگان و غفلت، کوتاهی و ضعف بشری آنان را در نظر داشته است. در برخی موارد، گناهانی از انسانها سر می‌زند که از بزرگ‌ترین عوامل مصیبت و عقوبت در دنیا و آخرت به شمار می‌روند.

بر این اساس، دین پاک اسلام مفهوم، انواع، ضررها و پیامدهای گناهان را روشن ساخته تا بندگان از آنها برحذر باشند و از فساد و شرّشان در امان و سالم بمانند.

علاوه بر این، شیوه‌های درمان و برطرف‌ساختن گناهان صغیره و کبیره را بیان نموده که بزرگ‌ترین و بهترین راهش، توبه است.

همچنین بندگان نیاز ضروری و فراوانی به دعا و درخواست از پروردگارشان دارند و دعا عین عبادت و راه سعادت است. کسی که از آفریدگارش درخواست نماید، دروازه‌های خوبی و خیرات برایش باز می‌گردد و بدی‌ها و آفات از وی دور می‌شود.

در بخش‌های آینده، مفهوم ذنوب و مسائل مربوط به آن، معنای توبه و فلسفه و احکام آن و نیز موضوع دعا و مطالب مربوط به آن مورد بررسی قرار می‌گیرد.


بخش سوم: نشانه‎های قیامت

بخش سوم:
نشانه
های قیامت

مقدّمه

مبحث اول: مفهوم أشراط [ نشانههای] قیامت؛

مبحث دوم: ترتیب و پی در پی بودن نشانههای بزرگ قیامت؛

مبحث سوم: نشانههای بزرگ و دالّ بر نزدیکی قیامت؛

مبحث چهارم: نشانههای وقوع قیامت؛


مقدّمه

أ- قواعدی عام و کلّی

1.     بدون تردید قیامت خواهد آمد:

﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِیَةٌ [طه: 15]

«قطعاً قیامت خواهد آمد.»

2.     قیامت نزدیک است:

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ [القمر: 1]

«قیامت نزدیک شد و ماه بشکافت.»

3.     فقط الله أ از زمان قیامت باخبر است:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّیۖ لَا یُجَلِّیهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَ [الأعراف: 187]

«[ای پیامبر!] دربارۀ قیامت از تو سوال می‌کنند که چه وقت واقع می‌شود؟ بگو: مسلماً علم آن فقط نزد پروردگار من است و هیچ‌کس جز او [نمی‌تواند] آن را در وقت معیّنش آشکار سازد.»

4.     قیامت از امور غیب به شمار می‌رود و ایمان به آن بخشی از ایمان به غیب است.

5.     بررسی و پرداختن به تعیین زمان قیامت جایز نیست.

6.     قیامت نشانه‌هایی دارد که بیانگر نزدیکی یا وقوع آن است.

ب- دیدگاه صحیح دربارۀ نشانه‌های قیامت

باید به آنچه در متون شرعی دربارۀ قیامت آمده است، ایمان بیاوریم و نباید خود را مکلّف به درخواست قیامت و تطبیق آن بر واقعیّت سازیم.

بلکه باید تفسیر قیامت را به واقع بسپاریم؛ یعنی وقوع آن به صورتی است که در متون شرعی بیان شده و بر این اساس، بدون دلیل و از روی ناآگاهی سخنی بر زبان نمی‌آوریم.

این شیوه باعث نجات و رستگاری و پیروی از پیشینیان صالحی است که به آن متون ایمان آوردند و با رعایت صداقت و امانتداری، آنها را به ما رساندند و گمان خویش را برای تعیین زمان قیامت به کار نبردند و براساس رأی و عقل محض، مقدّمه‌چینی و نتیجه‌گیری نکردند.

همچنین بدین وسیله، به عمل برخی مردم دچار نمی‌شویم که متون موجود دربارۀ شرایط آخر الزّمان و نشانه‌های قیامت و احوال زمان ما را به هم ربط داده و نتایجی گرفتند که منجر به فتنه‌هایی بزرگ و شکستن حرمت‌ها شده است.

خلاصۀ سخن در موضوع فوق این است که به متون شرعی ایمان داریم و تفسیر آن را به واقع و حقیقت واگذار می‌کنیم.[1]

ت- ایمان به نشانه‌های قیامت به معنای تنبلی و استفاده‌نکردن از اسباب نیست

زیرا این نشانه‌ها از امور تقدیری و مربوط به ارادۀ الهی است و ما از نظر شرع و دین، مکلّف به انجام تکالیف شرعی هستیم؛ همچون اطاعت از الله، جهاد در راه او، کسب علم، دعوت إلی الله، امر به معروف و نهی از منکر، صبر بر آزار و مشکلاتی که در موارد مذکور وجود دارد و سایر واجبات.

روش و دیدگاه صحیح همین است؛ نه آنگونه که برخی جاهلان و یاوه‌گویان ادّعا دارند که ظهور آن نشانه‌ها؛ مانند آمدن مهدی و نزول عیسی إ شروع تنبلی و تن‌آسایی است.

بلکه متون شرعی دلالت دارند که آن زمان، ابتدای فتوح، جهاد و جانفشانی در راه اعلای کلمة الله است.[2]


 

مبحث اول:
مفهوم أشراط [نشانه
های] قیامت

هر چند الله ـ زمان وقوع قیامت را از بندگانش پنهان نموده، ولی آنان را از نشانه‌ها و علائمی که دلالت بر نزدیکی‌اش دارند، آگاه ساخته است.

الله تعالی آن نشانه‌ها را أشراط قیامت نامیده و می‌فرماید:

﴿فَهَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِیَهُم بَغۡتَةٗۖ فَقَدۡ جَآءَ أَشۡرَاطُهَاۚ فَأَنَّىٰ لَهُمۡ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ ذِکۡرَىٰهُمۡ [محمّد: 18]

«پس آیا آنان [کافران] جز این انتظار دارند که قیامت ناگهان فرا رسد؟ به راستی نشانه‌هایش آمده است، پس وقتی فرا رسد، پندگرفتن [و ایمان] شان چه سودی خواهد داشت؟!»

اکنون مطالبی در این زمینه بیان می‌گردد.

1- مفهوم أشراط

اصل این واژه «شَرَطَ» و أشراط جمع آن است.

ابن فارس می‌گوید: «شین، راء و طاء دلالت بر عَلَم، نشانه و مفاهیمی نزدیک به آن می‌کند.»[3]

ابن منظور چنین می‌آورد: «شَرَط به معنای نشانه بوده و جمع آن، أشراط می‌شود.»[4]

2- مفهوم واژۀ «ساعة»

أ- از نظر لغوی، اصل این کلمه، «سَوَع» بوده است.[5]

واژۀ «ساعة» از نظر لغوی و عرفی در چندین معنا کاربرد دارد که غالبا به مفهوم زمان یا بخشی از آن و یا حال حاضر است.

قرطبی می‌گوید: «در زبان عربی، کلمۀ "ساعة" به معنای بخش نامعیّنی از زمان و از نظر عرفی، به معنای یک بخش از 24 بخش [ساعت] شب و روز که اصل زمانها به شمار می‌روند، است.

قوم عرب می‌گوید: أفعل کذا السّاعة، وأنا السّاعة فی أمر کذا؛ یعنی زمانی که در آن قرار داری یا زمانی که تقریباً به آن نزدیک است.

در حقیقت، اگر «السّاعة» با الف و لام گفته شود، مراد زمانی است که در آن قرار داری و "الآن" نامیده می‌شود.»[6]

ب- مفهوم شرعی «ساعة»: یعنی همان زمانی که قیامت برپا می‌شود.[7]

3- وجه تسمیۀ «ساعة»

دلیل این نامگذاری نزدیک‌بودن قیامت بوده، زیرا هرچیز آمدنی نزدیک است، یا به سبب سرعت حساب در آن روز، یا چون به طور ناگهانی در یک زمانی فرا می‌رسد، یا اینکه در روز قیامت، ارواح سریع به جسم‌ها منتقل می‌شوند و یا بنا به دلایل دیگر، «ساعة» نامیده شده است.[8]

4- مفهوم أشراط السّاعة

یعنی همان نشانه‌ها و علائم پیش از قیامت که بیانگر نزدیکی و برپایی آن و اتمام دنیا هستند.[9]

5- اصطلاحات و انواع شرعی قیامت

از نظر شریعت، قیامت بر سه نوع است:

أ- قیامت صغری

همان مرگ انسان که هرکس بمیرد، قیامتش فرا رسیده و وارد جهان آخرت می‌شود.

ب- قیامت وسطی

وفات مردم یک قرن.

ج- قیامت کبری

برانگیخته‌شدن مردم از قبرها برای حساب و جزا.[10]

6- مراد از «ساعة» در قرآن کریم

هدف از آن، قیامت کبری است.[11]

7- انواع نشانه‌های قیامت

این علائم بر دو نوع هستند:

أ- نشانه‌های صغری

علائمی که سال‌هایی طولانی پیش از فرارسیدن قیامت آشکار می‌گردد و مرسوم و متداول است؛ مانند از بین‌رفتن عالمان، ظهور جهل، نوشیدن شراب، فخر به بنا و ساختمان و خانه و امثال آن.

برخی از این نشانه‌ها همزمان با علائم کبری هستند.

ب- نشانه‌های کبری

امور مهم و بزرگی که نزدیک قیامت به وقوع می‌پیوندند و مرسوم و رایج نیستند؛ همچون ظهور دجّال، نزول سیّدنا عیسی، خروج یأجوج و مأجوج و طلوع خورشید از سمت مغرب.[12]

8- فلسفۀ پیش‌انداختن نشانه‌های قیامت و آگاه‌نمودن مردم از آنها

قرطبی / می‌گوید: «دلیل جلوانداختن نشانه‌های قیامت و آگاه‌نمودن مردم از آنها این است که از خواب بیدار شوند و مواظب باشند و توبه و رجوع نمایند تا مبادا ناگهان فرا رسد و دیگر فرصت جبران نباشد. بنابراین شایسته است که مردم پس از ظهور نشانه‌های قیامت، به فکر خویش باشند و دنیا را رها کنند و برای زمان موعود آماده شوند، والله أعلم.»[13]


 

مبحث دوم:
ترتیب و پی‌درپی‌آمدن نشانه
های بزرگ قیامت

1- ترتیب علائم بزرگ قیامت

احادیثی که بیانگر نشانه‌های بزرگ قیامت هستند، آنها را باهم و بدون ترتیب بیان کرده‌اند، زیرا ترتیبشان در گفتار، نشانۀ ترتیب آنها در وقوع نبوده و بهوسیلۀ حرف «و» عطف شده‌اند که مقتضی ترتیب نیست.

ترتیب آنها در برخی متون، برخلاف ترتیبشان در متون دیگر آمده است.[14]

اکنون خلاصه‌ای از احادیثی که نشانه‌های قیامت را به طور کلّی یا جزئی بیان کرده‌اند، نقل می‌گردد.

امام مسلم / در صحیح خود، از حذیفه بن أسید غفاری س چنین نقل می‌کند: پیامبر ج نزد ما آمدند درحالی که مشغول گفتگو بودیم. ایشان پرسیدند: «مَا تَذَاکَرُونَ؟»؛ «دربارۀ چه چیزی سخن می‌گویید؟» گفتیم: از قیامت سخن می‌گوییم. رسول الله ج فرمودند: «إنها لَنْ تَقُومَ حَتَّى تَرَوْنَ قَبْلَهَا عَشْرَ آیَاتٍ»؛ «قطعاً قیامت برپا نخواهد شد تا اینکه پیش از آن، ده نشانه ببینید.»

پیامبر ج از دود، دجّال، دابّه، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی ÷، خروج یأجوج و مأجوج و سه بار فرورفتن [مردم] در زمین؛ یک مرتبه در شرق، باری در غرب و یک بار در جزیرة العرب نام بردند و آخرین نشانه، آتشی است که از سمت یمن خارج می‌شود و مردم را به سمت رستاخیز می‌راند.[15]

مسلم / حدیث فوق را از ابوسریحه حذیفه بن أسید س با الفاظی دیگر روایت نموده است؛ او می‌گوید: پیامبر ج در اتاقی بودند و ما پایین‌تر از ایشان بودیم که متوجّه ما شده و فرمودند: «مَا تَذْکُرُونَ؟»؛ «از چه سخن می‌گویید؟» گفتیم: دربارۀ قیامت. رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ السَّاعَةَ لَا تَکُونُ حَتَّى تَکُونَ عَشْرُ آیَاتٍ: خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ، وَخَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ، وَخَسْفٌ فِی جَزِیرَةِ الْعَرَبِ وَالدُّخَانُ وَالدَّجَّالُ، وَدَابَّةُ الْأَرْضِ، وَیَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ، وَطُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَنَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قُعْرَةِ عَدَنٍ تَرْحَلُ النَّاسَ»؛ «قطعاً قیامت نخواهد آمد تا اینکه 10 نشانه به وقوع پیوندد: فرورفتن [مردم] به زمین در سمت شرق، فرورفتن به زمین در طرف غرب و فرو رفتن به زمین در جزیرة العرب، دود، دجّال، دابّة الأرض، خروج یأجوج و مأجوج، طلوع خورشید از سمت مغرب و آتشی که از گودال [شهر] عدن خارج می‌شود و مردم را کوچ می‌دهد.»

در روایت دیگر، دهمین نشانه، نزول عیسی ÷ بیان شده است.

و بنا بر روایتی، دهمین نشانه بادی است که مردم را به دریا می‌اندازد.[16]

مسلم / از ابوهریره س نقل نموده که پیامبر ج فرمودند: «بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سِتًّا: طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، أَوِ الدُّخَانَ، أَوِ الدَّجَّالَ، أَوِ الدَّابَّةَ، أَوْ خَاصَّةَ أَحَدِکُمْ أَوْ أَمْرَ الْعَامَّةِ»[17]؛ «پیش از فرارسیدن 6 نشانه، برای انجام اعمال [نیک] شتاب کنید: طلوع خورشید از سمت مغرب، دود، ظهور دجّال، دابّه و مرگ هریک از شما یا فرارسیدن قیامت.»

و با لفظی دیگر آمده است که: «بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سِتًّا: الدَّجَّالَ، وَالدُّخَانَ، وَدَابَّةَ الْأَرْضِ، وَطُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَأَمْرَ الْعَامَّةِ، وَخُوَیْصَّةَ أَحَدِکُمْ»[18]؛ «پیش از فرارسیدن 6 نشانه، برای انجام اعمال [نیک] بشتابید: ظهور دجّال، دود، دابّة الأرض، طلوع خورشید از مغرب، فرارسیدن قیامت و مرگ هریک از شما.»

عبدالله بن عمرو ب می‌گوید: حدیثی را از رسول الله ج حفظ نمودم که هرگز آن را فراموش نمی‌کنم؛ از ایشان چنین شنیدم: «إِنَّ أَوَّلَ الْآیَاتِ خُرُوجًا، طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَخُرُوجُ الدَّابَّةِ عَلَى النَّاسِ ضُحًى، وَأَیُّهُمَا مَا کَانَتْ قَبْلَ صَاحِبَتِهَا، فَالْأُخْرَى عَلَى إِثْرِهَا قَرِیبًا»[19]؛ «همانا نخستین نشانهای که آشکار می‌گردد، طلوع خورشید از سمت مغرب و خروج دابّه در وقت چاشت [هنگام برآمدن آفتاب] بر مردم است و هریک از این علائم که پیش از دیگری باشد [و ظاهر شود]، نشانۀ دیگر بلافاصله بعد از آن، به وقوع می‌پیوندد.»

با توجّه به احادیث مذکور، می‌توان ترتیب برخی از این نشانه‌ها را بهوسیلۀ وقوع آنها پس از یکدیگر دانست، زیرا ترتیب بعضی از نشانه‌های مذکور با دو لفظ و حرف مختلف بیان شده است؛ گاهی با «أو» و گاهی با «و» عطف شده که هیچ کدام بیانگر ترتیب نیستند.[20]

به همین سبب، عالمان در ترتیب نشانه‌های قیامت اختلاف دارند و حافظ ابن‌حجر / ظهور دجّال و طلوع خورشید از سمت مغرب را جلوتر از سایر علائم دانسته و می‌گوید: «با توجّه به مجموع اخبار به نظر می‌رسد که خروج دجّال نخستین نشانۀ بزرگی است که خبر از تغییر شرایط عمومی در بیشتر زمین می‌دهد و با وفات عیسی ÷ به پایان می‌رسد.

و طلوع خورشید از سمت مغرب، اولین نشانۀ بزرگی است که خبر از تغییر عالم بالا می‌دهد و با فرارسیدن قیامت تمام می‌شود.

شاید خروج دابّه در همان روزی باشد که خورشید از سمت مغرب طلوع می‌کند.»

وی در ادامه می‌گوید: «به این دلیل که هنگام طلوع خورشید از طرف مغرب، دروازۀ توبه بسته می‌شود و در نتیجه، دابّه بیرون می‌آید تا مؤمن و کافر را از هم جدا سازد و هدف از بسته‌شدن دروازۀ توبه تکمیل گردد.

و نخستین نشانهای که خبر از فرارسیدن قیامت می‌دهد، آتشی است که مردم را گِرد می‌آورد.»[21]

طیّبی / می‌گوید: «علائم مذکور نشانه‌هایی از قیامت است؛ یا دلالت بر نزدیک‌شدن آن و یا نشان از فرارسیدن قیامت دارند.

دجّال، نزول عیسی ÷، ظهور یأجوج و مأجوج و فرورفتن در زمین بیانگر نزدیکی آن هستند.

دخان یا دود، طلوع خورشید از سمت مغرب، خروج دابّه و آتشی که مردم را جمع می‌کند، دلالت بر فرارسیدن قیامت دارند.»[22]

تقسیم فوق بسیار زیبا و دقیق است و در مبحث پیش رو، نشانه‌های بزرگ قیامت را براساس همین ترتیبی که طیّبی آورده، بیان خواهیم کرد.

2- پی‌درپی‌بودن ظهور نشانه‌های کبرای قیامت

صرف‌نظر از ترتیب نشانه‌های بزرگ قیامت، وقتی یکی از آنها آشکار گردد، علائم دیگر نیز پس از آن به وقوع می‌پیوندند؛ مانند مهره‌های ستون فقرات که در پیِ یکدیگرند و فاصله‌ای در میانشان نیست.[23]

طبرانی در معجم الأوسط، از ابوهریره س روایت نموده که رسول الله ج فرمودند: «خُرُوجُ الآیَاتِ بَعْضُهَا عَلَى أَثَرِ بَعْضٍ، یَتَتَابَعْنَ کَمَا تَتَابَعُ الْخَرَزُ فِی النِّظَامِ»[24]؛ «ظهور آن نشانه‌ها پشت سر یکدیگر اتّفاق می‌افتد، همان‌گونه که مهره‌های ستون فقرات پشت سر هم قرار می‌‌گیرند.»

امام احمد / از عبدالله بن عمرو ب روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: «الْآیَاتُ خَرَزَاتٌ مَنْظُومَاتٌ فِی سِلْکٍ، فَإِنْ یُقْطَعِ السِّلْکُ یَتْبَعْ بَعْضُهَا بَعْضًا»[25]؛ «آن نشانه‌ها [همچون] مهره‌هایی چیده‌شده [و پشت سر هم] در یک رشته هستند که اگر آن رشته پاره شود، یکی پس از دیگری به وقوع می‌پیوندد.»

به نظر می‌رسد – والله أعلم- که مراد از این علائم، نشانه‌های بزرگ قیامت است، زیرا ظاهر احادیث فوق دلالت می‌کند که هنگام ظهور این نشانه‌ها، فرارسیدن قیامت بسیار نزدیک است.[26]

ابن حجر / می‌گوید: «بدون تردید ثابت شده که آن نشانه‌های بزرگ همچون یک رشته‌اند که اگر پاره شود، به سرعت تمامی مهره‌هایش پراکنده و منتشر می‌شوند. و امام احمد / نیز بر این باور است.»[27]


 

مبحث سوم:
نشانه
های بزرگ و دالّ بر قیامت

گفتار اول: ظهور مسیح دجّال

1- تعریف مسیح دجّال

یعنی همان عامل گمراهی که در آخرالزّمان آشکار می‌شود و بهوسیلۀ نشانه‌ها و کارهای خارق العاده‌ای که به وی داده شده است؛ مانند فرستادن باران، زنده‌کردن زمین بهوسیلۀ گیاه و امثال آن، مردم را به فتنه می‌اندازد.

2- ویژگی و صفات دجّال

او مردی از آدمیان بوده و دارای صفات بسیاری است که در احادیث بیان شده تا مردم وی را بشناسند و از شرّش برحذر باشند و برای اینکه وقتی ظهور کند، مؤمنان او را بشناسند و دچار فتنه نگردند، بلکه از این موضوع آگاه باشند.

این ویژگی‌ها او را از دیگران جدا و مشخّص می‌سازد و فقط انسان جاهلی که بدبختی بر وی چیره شده است، فریب دجّال را می‌خورد.

برخی از صفات دجّال عبارتند از: مردی جوان، سرخ‌رنگ، کوتاه‌قد، هنگام راه‌رفتن، نوک پنجه‌های دو پایش را به هم نزدیک و دو پاشنه را از هم دور می‌کند، با موهایی پیچ‌دار، پیشانی بی‌مو و گردنی پهن، چشم راستش صاف بوده و نه بالاآمده و نه پایین‌رفته است؛ گویی که دانۀ انگور برجسته و پُرآبی است. بر روی چشم چپش، ناخنکی درشت قرار دارد و در میان دو چشمش «ک ف ر» به صورت جداجدا یا «کافر» به شکل متّصل نوشته شده و هر مسلمان باسواد و بی‌سوادی می‌تواند آن را بخواند.

از دیگر ویژگی‌های دجّال این است که عقیم و نازاست و فرزندی ندارد.

برخی از صفات دجّال که به صراحت در احادیث آمده است، بیان گردید.[28]

3- محلّ خروج دجّال

این مخلوق از سمت مشرق؛ یعنی از خراسان و از بین یهودیان اصفهان آشکار می‌شود.

4- سرعت انتقال دجّال در زمین

دجّال پس از ظهور، در زمین سیر می‌کند و داخل هر شهری می‌شود مگر مکّه و مدینه که نمی‌تواند واردشان گردد، چون فرشتگان از این دو شهر حفاظت می‌کنند.

5- ادّعاهای دجّال

او ابتدا ادّعای پیامبری و سپس ادّعای ربوبیّت و الوهیّت می‌کند.

6- اهداف دجّال

این مخلوق قصد دارد که مردم دچار فتنه شوند و از دینشان برگردند و نیز آنان را فرا می‌خواند تا او را تصدیق کرده و باور کنند که وی پروردگار و معبودشان است؛ آن هم بهوسیلۀ نشانه‌ها و امور خارق العاده‌ای که به او داده شده است.

7- بزرگی فتنۀ دجّال

فتنۀ وی بزرگ‌ترین یا یکی از بزر‌گ‌ترین فتنه‌ها از زمان آفرینش آدم ÷ تا وقوع قیامت به شمار می‌رود و دلیلش این است که الله ﻷ به همراه دجّال، کارهای خارق‌العاده‌ای را به وجود می‌آورد که عقل‌ها را شگفت‌زده و افکار را متحیّر می‌سازد.

روایت شده که دجّال با خود، بهشت و آتشی دارد و بهشت او، آتشش و آتش وی، بهشتش بوده و نیز رودهایی از آب و کوه‌هایی از نان دارد. به آسمان فرمان می‌دهد که ببار و باران می‌بارد و به زمین دستور می‌دهد که بروی و گیاه می‌رویاند.

همچنین نقل شده که گنج‌های زمین از وی فرمان می‌برند و او زمین را با سرعتی فراوان همچون سرعت باران وقتی که باد بر آن بوزد، طی می‌کند. جمادات و حیوانات دستوراتش را اجرا می‌کنند، فرد جوانی را می‌کشد و سپس وی را زنده می‌سازد و سایر امور خارق العاده‌ای که در احادیث صحیح بیان شده است.

به همین سبب، تمامی پیامبران † اقوام خویش را از فتنۀ دجّال برحذر داشته‌اند و پیامبرمان ج بیش از همه، این موضوع را بیان کرده و بر آن تأکید نموده‌اند.

در صحیح مسلم، از عمران بن حصین س نقل شده که از پیامبر ج چنین شنیدم: «مَا بَیْنَ خَلْقِ آدَمَ إِلَى قِیَامِ السَّاعَةِ خَلْقٌ أَکْبَرُ مِنَ الدَّجَّالِ»[29]؛ «در میان آفرینش آدم ÷ تا وقوع قیامت، آفرینشی بزرگ‌تر از دجّال [از نظر فتنه‌انگیزی و خطر] نیست.»

در صحیح بخاری، از انس س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «مَا بُعِثَ نَبِیٌّ إِلَّا أَنْذَرَ أُمَّتَهُ الأَعْوَرَ الکَذَّابَ، أَلاَ إِنَّهُ أَعْوَرُ، وَإِنَّ رَبَّکُمْ لَیْسَ بِأَعْوَرَ، وَإِنَّ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَکْتُوبٌ کَافِرٌ»[30]؛ «هر پیامبری که مبعوث شده، قطعاً قومش را از [فتنۀ] آن یک چشم دروغگو برحذر داشته است. آگاه باشید که او [دجّال] یک چشم دارد و بدون تردید پروردگار شما یک چشم نیست و در میان دو چشم دجّال، کافر نوشته شده است.»

8- اقامت دجّال در زمین

او 40 روز بر روی زمین می‌ماند؛ یک روز به اندازۀ یک سال، یک روز همچون یک ماه، یک روز به مدّت یک هفته و سایر روزهایش به مانند روزهای ماست. بنابراین مجموع اقامت دجّال بر روی زمین با توجّه به روزهای مرسوم ما، تقریبا 14 ماه و 14 روز می‌شود.

نواس بن سمعان س در مورد دجّال می‌گوید که صحابه ش پرسیدند: ای رسول الله! دجّال چقدر در زمین می‌ماند؟ رسول الله ج فرمودند: «أَرْبَعُونَ یَوْمًا، یَوْمٌ کَسَنَةٍ، وَیَوْمٌ کَشَهْرٍ، وَیَوْمٌ کَجُمُعَةٍ، وَسَائِرُ أَیَّامِهِ کَأَیَّامِکُمْ»[31]؛ «40 روز؛ یک روز به مقدار یک سال، یک روز همچون یک ماه، یک روز به اندازۀ یک جمعه [هفته] و سایر ایّامش مانند روزهای [مرسوم] شماست.»

9- هلاکت دجّال

بر اساس احادیث صحیح، دجّال به دست عیسی ÷ به هلاکت می‌رسد.

بدین صورت که دجّال بر تمامی نقاط زمین؛ غیر از مکّه و مدینه مسلّط می‌گردد و پیروانش زیاد شده و فتنه‌اش فراگیر می‌شود و تنها گروه اندکی از مؤمنان نجات می‌یابند.

در آن زمان، سیّدنا عیسی ÷ بر منارۀ شرقی دمشق فرود آمده و بندگان مؤمن را در اطرافش جمع نموده و با آنان به سمت دجّال می‌رود. دجّال در هنگام نزول عیسی ÷ به سمت بیت المقدّس روانه می‌شود که سیّدنا عیسی در کنار دروازۀ «لُد» به او می‌رسد.

وقتی دجّال وی را می‌بیند، همچون نمک ذوب می‌شود و عیسی ÷ به او می‌گوید که قطعاً من به تو ضربه‌ای خواهم زد و نمی‌توانی از دستم فرار کنی. سپس سیّدنا عیسی او را گرفته و با نیزه‌اش می‌کشد و پیروانش شکست می‌خورند و مؤمنان آنان را دنبال کرده و می‌کشند تا جایی که درختان و سنگ‌ها می‌گویند: ای مسلمان! ای بندۀ الله! این یهودی در پشت من مخفی شده، پس او را بکش، مگر درخت غرقد [ عوسج] که از درختان یهودیان است [چنین سخنی نمی‌گوید].[32]

گفتار دوم: نزول عیسی ÷ در آخرالزّمان

قبلاً بیان شد که یکی از نشانه‌های بزرگ قیامت، نزول عیسی ÷ است. سخن در این باره، از چندین جنبه مورد بررسی قرار می‌گیرد:

1- صفات سیّدنا عیسی ÷

بر اساس روایات، او مردی میانه؛ نه کوتاه و نه بلندقد، سرخ‌رنگ، با موهایی پیچدار، سینه‌ای پهن، موهایی فروهشته؛ گویی که از حمّام بیرون شده است و موهایی شانه‌زده دارد که میان دو شانهاش را پُر می‌کند.[33]

2- تواتر اخبار دربارۀ نزول عیسی ÷

با توجّه به متون موجود در مورد سیّدنا عیسی باید گفت که قطعاً او خواهد آمد و در این باره، احادیث متواتر و فراوانی وجود دارد و در نتیجه، تکذیب نزول او به معنای تکذیب پیامبر ج است.

و بلکه تکذیب قرآن کریم بوده که بیانگر نزول عیسی ÷ است.[34]

قبلاً برخی از ادلّۀ نزول وی بیان گردید و آیات زیر نیز دلالت بر همین مسأله دارند:

﴿۞وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُکَ مِنۡهُ یَصِدُّونَ٥٧ وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَیۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ٥٨ إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَیۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٥٩ وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنکُم مَّلَٰٓئِکَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَخۡلُفُونَ٦٠ وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ [الزّخرف: 57- 61]

«و زمانی که [دربارۀ آفرینش] فرزند مریم مَثَلی زده شد، ناگهان قوم تو از آن [شادی‌کنان] داد و فریاد زده و گفتند: آیا معبودان ما بهترند یا او؟ آنان آن [مثل] را فقط برای جدال [و لجاجت] با تو زدند، بلکه این افراد گروهی ستیزه جویند. او [عیسی ÷] فقط بنده‌ای بود که ما بر او نعمت بخشیدیم و وی را [مایۀ] عبرت برای بنی‌اسرائیل گرداندیم. و اگر می‌خواستیم به جای شما فرشتگانی قرار می‌دادیم که در [روی] زمین جانشین [شما] باشند. و بی‌گمان او [عیسی] نشانهای برای قیامت است، پس هرگز در آن [قیامت] شک نکنید و از من پیروی نمایید، [که] این راه راست است.»

یعنی نزول عیسی ÷ پیش از روز رستاخیز، نشانهای بر نزدیکی قیامت است.

قرائت دیگر آیه: ﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ نیز دلالت بر این موضوع دارد.

«یعنی علامت و نشانهای بر وقوع قیامت بوده و این قرائت از ابن عبّاس، مجاهد و دیگر ائمّۀ تفسیر روایت شده است.»[35]

امام احمد / با آوردن سندی منسوب به ابن عبّاس ب در تفسیر آیۀ ﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ می‌گوید: «مراد از آن، خروج عیسی بن مریم إ پیش از روز قیامت است.»[36]

امام بخاری و امام مسلم رحمهما الله از ابوهریره س روایت کرده‌اند که رسول‌الله ج فرمودند: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَیُوشِکَنَّ أَنْ یَنْزِلَ فِیکُمْ ابْنُ مَرْیَمَ حَکَمًا عَدْلًا، فَیَکْسِرَ الصَّلِیبَ، وَیَقْتُلَ الخِنْزِیرَ، وَیَضَعَ الجِزْیَةَ، وَیَفِیضَ المَالُ حَتَّى لاَ یَقْبَلَهُ أَحَدٌ، حَتَّى تَکُونَ السَّجْدَةُ الوَاحِدَةُ خَیْرًا مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا»؛ «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، به زودی عیسی بن مریم در میان شما به عنوان حاکم و دادگر خواهد آمد. صلیب را می‌شکند، خوک را می‌کشد و جزیه را برمی‌دارد [فقط اسلام را می‌پذیرد و هرکس سر باز زند، کشته می‌شود]. اموال فراوان می‌شود، به گونه‌ای که هیچ‌کس آن را قبول نمی‌کند [هر کس با آنچه دارد، بی‌نیاز می‌گردد] و یک سجده بهتر از دنیا و آنچه در آن است، می‌شود.»

ابوهریره س در ادامه می‌گوید: [برای تأیید و تصدیق این سخن] اگر خواستید، آیۀ زیر را بخوانید:

﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا لَیُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکُونُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا [النّساء: 159]

«و [کسی] از اهل کتاب نیست مگر اینکه قبل از مرگش به او [عیسی ÷] ایمان می‌آورد، و [عیسی] در روز قیامت بر آنان گواه خواهد بود.»[37]

بر اساس تفسیر و دیدگاه ابوهریره س در مورد آیۀ فوق، افرادی از اهل کتاب، پیش از وفات عیسی ÷؛ یعنی زمان نزول او در آخرالزّمان – چنانکه قبلاً بیان شد- به وی ایمان خواهند آورد.[38]

3- شیوۀ نزول عیسی ÷

پس از ظهور دجّال و فساد وی در زمین، الله متعال عیسی ÷ را به زمین می‌فرستد و نزول وی در منارة البیضاء [منارۀ سپید] قسمت شرقی دمشق سوریّه است درحالی که دو لباس رنگین با رنگ قرمز و زعفران به تن دارد، دستانش را بر روی بال‌های دو فرشته گذاشته و هرگاه سرش را پایین گیرد، از آن آب می‌چکد و وقتی آن را بالا برد، دانه‌های مروارید می‌ریزد. هر کافری که باد تنفّسش را حس کند، قطعاً می‌میرد و تنفّس او تا هر جایی که بتواند ببیند، می‌رسد.

سیّدنا عیسی به نزد گروه پیروزی که برای دفاع از حق مبارزه می‌کنند و به قصد جنگ با دجّال جمع‌ شده‌اند، نزول می‌کند. وی در زمان اقامۀ نماز صبح می‌آید و پشت سر امیر آن گروه نماز می‌خواند پس از اینکه به او گفته می‌شود: بیا برای ما نماز بخوان [پیشنماز ما شو]، امّا او می‌گوید: «نه، برخی از شما بر برخی دیگر امیر هستید و این لطف و کرامت الهی بر امّت اسلام است [شما شایسته‌تر به امامت هستید].»[39]

4- زندگی خوش و مورد پسند، گسترش امنیّت و آسایش و ظهور برکات در دوران عیسی ÷

زمان وی دوران امنیّت، سلامتی، آسایش و برکات است.

الله تعالی در آن زمان، باران فراوانی می‌فرستد، زمین ثمرات و برکات خویش را بیرون می‌آورد، اموال و ثروت فراوان می‌گردد و کینه و دشمنی و حسادت از بین می‌رود.

در حدیثی طولانی که نواس بن سمعان س روایت نموده، چنین آمده است: «ثُمَّ یُرْسِلُ اللهُ مَطَرًا لَا یَکُنُّ مِنْهُ بَیْتُ مَدَرٍ وَلَا وَبَرٍ، فَیَغْسِلُ الْأَرْضَ حَتَّى یَتْرُکَهَا کَالزَّلَفَةِ،[40] ثُمَّ یُقَالُ لِلْأَرْضِ: أَنْبِتِی ثَمَرَتَکِ، وَرُدِّی بَرَکَتَکِ، فَیَوْمَئِذٍ تَأْکُلُ الْعِصَابَةُ مِنَ الرُّمَّانَةِ، وَیَسْتَظِلُّونَ بِقِحْفِهَا، وَیُبَارَکُ فِی الرِّسْلِ، حَتَّى أَنَّ اللِّقْحَةَ مِنَ الْإِبِلِ لَتَکْفِی الْفِئَامَ مِنَ النَّاسِ، وَاللِّقْحَةَ مِنَ الْبَقَرِ لَتَکْفِی الْقَبِیلَةَ مِنَ النَّاسِ وَاللِّقْحَةَ مِنَ الْغَنَمِ لَتَکْفِی الْفَخِذَ مِنَ النَّاسِ»[41]؛ «سپس الله متعال بارانی را می‌فرستد که در برابرش هیچ خانۀ کلوخی و پشمی نمی‌ماند و زمین را شسته و لغزنده می‌سازد. سپس به زمین گفته می‌شود که میوه‌ات را برویان و برکتت را بیرون کن. در آن زمان گروهی از یک انار می‌خورند و در سایۀ پوستش قرار می‌گیرند. و در شیر برکت می‌دهد، به گونه‌ای که یک شتر شیرده برای گروهی از مردم کافی است و گاو شیرده برای یک قبیله بسنده است و یک گوسفند شیرده برای دسته‌ای از مردم کافی است.»

احادیث فراوانی در این زمینه بیان شده که در تحقیق پیش رو نمی‌گنجد.[42]

5- مدّت بقا و توقّف عیسی ÷ پس از نزول

در برخی روایات بیان شده که 7 سال و بنا بر روایات دیگری، 40 سال باقی می‌ماند. مسلم / از عبدالله بن عمرو ب روایت نموده که رسول الله ج فرمودند: «فَیَبْعَثُ اللهُ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ، ثُمَّ یَمْکُثُ النَّاسُ سَبْعَ سِنِینَ، لَیْسَ بَیْنَ اثْنَیْنِ عَدَاوَةٌ، ثُمَّ یُرْسِلُ اللهُ رِیحًا بَارِدَةً مِنْ قِبَلِ الشَّأْمِ، فَلَا یَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ خَیْرٍ أَوْ إِیمَانٍ إِلَّا قَبَضَتْهُ»[43]؛ «سپس الله تعالی عیسی بن مریم إ را می‌فرستد و پس از آن، مردم 7 سال زندگی می‌کنند درحالی که در میان هیچ دو نفری دشمنی نیست. سپس الله ـ باد سردی را از سمت شام می‌فرستد و هرکس که ذرّه‌ای خوبی یا ایمان در دلش باشد را می‌میراند.»

در روایت امام احمد و ابوداود رحمهما الله چنین آمده است: «سپس به مدّت 40 سال در زمین باقی می‌ماند و پس از آن، وفات نموده و مسلمانان بر وی نماز می‌خوانند.»[44]

از آنجا که هردو روایت مذکور صحیح است، به مشکل برمی‌خوریم مگر اینکه دربارۀ روایت 7 سال بگوییم که پس از نزول، 7 سال می‌ماند و پیش از بُرده‌شدن به آسمان، بنا بر قول مشهور، 33 سال داشته و در نتیجه، مجموع سال‌های عمر وی، 40 سال می‌شود، والله أعلم.[45]

گفتار سوم: خروج یأجوج و مأجوج

یکی از موارد ایمان به روز آخرت، ایمان به خروج یأجوج و مأجوج است که این مورد از نشانه‌ها و علائم بزرگ قیامت به شمار می‌رود.

سخن در این زمینه، از چندین جنبه مورد بررسی قرار می‌گیرد:

1- اصل یأجوج و مأجوج

این افراد از جنس بشر بوده و از اولاد آدم و حوّاء إ هستند.[46]

عبدالله بن عمرو ب از رسول الله ج چنین روایت می‌کند: «أَنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مِنْ وَلَدِ آدَمَ، وَأَنَّهُمْ لَوْ أُرْسِلُوا إلی النَّاسِ لأَفْسَدُوا عَلَیْهِمْ مَعَایِشَهُمْ، وَلَنْ یَمُوتَ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلا تَرَکَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ أَلْفًا فَصَاعِدًا»[47]؛ «بدون تردید یأجوج و مأجوج از نسل آدم هستند و اگر به سوی مردم فرستاده شوند، قطعاً زندگی‌شان را تباه می‌کنند و هرکس از آنان که می‌میرد، پس از خود هزاران فرزند یا بیشتر را بر جای می‌گذارد.»

2- صفات یأجوج و مأجوج

بر اساس احادیث، آنان شبیه هم‌نژادان خویش؛ یعنی ترک‌های عجم مغول هستند، دارای چشمانی کوچک، بینی‌هایی هموار و پهن، موهایی سفید و سرخ، صورت‌هایی پهن، گویی که سپرهایی چکّش‌خورده‌اند و به شکل و رنگ همان ترک‌های مغول هستند.[48]

با توجّه به روایات صحیح، آنان مردانی قوی بوده و کسی توان رویارویی با این افراد را ندارد. در روایت منقول از نواس بن سمعان س که در صحیح مسلم بیان شده، آمده است که الله متعال به عیسی ÷ وحی می‌کند که یأجوج و مأجوج ظهور خواهند کرد و کسی نمی‌تواند با آنان مبارزه کند و به وی دستور می‌دهد که مؤمنان را از جلوی راه یأجوج و مأجوج دور سازد و می‌فرماید: «حَرِّزْ عِبَادِی إِلَى الطُّورِ»[49]؛ «بندگانم را در کوه طور پناه بده.»

3- فساد یأجوج و مأجوج

آنان پس از خروج، به آزار و اذیّت‌ها، فتنه‌هایی بزرگ و بدی‌هایی پراکنده و فراوانی دست می‌زنند.

این افراد بسیار زیادند، به گونه‌ای که وقتی ابتدای لشکرشان به دریاچۀ طبرستان رسیده و تمامی آبش را می‌خورند، افراد آخر و انتهای لشکر می‌گویند که قبلا در این دریاچه، آبی بود.[50]

ابن العربی / می‌گوید: «خروج یأجوج و مأجوج پس از نزول عیسی ÷ صورت می‌گیرد و آنان گروهی ضرررسان و مفسد و کافرند.»[51]

در پاراگراف‌های آینده، بخشی از فسادشان بیان خواهد شد.

4- هلاکت و نابودی یأجوج و مأجوج

آنان پس از کشته‌شدن دجّال به دست عیسی ÷ و بر اثر دعای سیّدنا عیسی هلاک و نابود می‌گردند، چنانکه در آن حدیث طولانی منقول از نواس بن سمعان س آمده است:

«إِذْ أَوْحَى اللهُ إِلَى عِیسَى: إِنِّی قَدْ أَخْرَجْتُ عِبَادًا لِی، لَا یَدَانِ لِأَحَدٍ بِقِتَالِهِمْ، فَحَرِّزْ عِبَادِی إِلَى الطُّورِ وَیَبْعَثُ اللهُ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ، وَهُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ، فَیَمُرُّ أَوَائِلُهُمْ عَلَى بُحَیْرَةِ طَبَرِیَّةَ فَیَشْرَبُونَ مَا فِیهَا، وَیَمُرُّ آخِرُهُمْ فَیَقُولُونَ: لَقَدْ کَانَ بِهَذِهِ مَرَّةً مَاءٌ، وَیُحْصَرُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَى وَأَصْحَابُهُ، حَتَّى یَکُونَ رَأْسُ الثَّوْرِ لِأَحَدِهِمْ خَیْرًا مِنْ مِائَةِ دِینَارٍ لِأَحَدِکُمُ الْیَوْمَ، فَیَرْغَبُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَى وَأَصْحَابُهُ، فَیُرْسِلُ اللهُ عَلَیْهِمُ النَّغَفَ[52] فِی رِقَابِهِمْ، فَیُصْبِحُونَ فَرْسَى[53] کَمَوْتِ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ، ثُمَّ یَهْبِطُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَى وَأَصْحَابُهُ إِلَى الْأَرْضِ، فَلَا یَجِدُونَ فِی الْأَرْضِ مَوْضِعَ شِبْرٍ إِلَّا مَلَأَهُ زَهَمُهُمْ[54] وَنَتْنُهُمْ، فَیَرْغَبُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَى وَأَصْحَابُهُ إِلَى اللهِ، فَیُرْسِلُ اللهُ طَیْرًا کَأَعْنَاقِ الْبُخْتِ[55] فَتَحْمِلُهُمْ فَتَطْرَحُهُمْ حَیْثُ شَاءَ اللهُ»[56]؛ «الله تعالی به عیسی ÷ وحی می‌کند که من بندگانی را بیرون آوردم که کسی توان مقابله با آنان را ندارد. تو بندگانم را به کوه طور جمع کن. سپس الله ﻷ یأجوج و مأجوج را برمی انگیزد که از هر گوشه [و کناری] می‌شتابند و اولین دستۀشان از کنار دریاچۀ طبرستان گذشته و همۀ آبش را می‌آشامند و آخرین گروهشان گذشته و می‌گویند که باری در این [دریاچه] آب بوده است. سپس پیامبر الهی؛ عیسی ÷ و یارانش محاصره می‌شوند تا جایی که برایشان سر گاوی بیشتر از صد دینار امروزی شما ارزش دارد. سیّدنا عیسی و یارانش روی به الله می‌آورند و الله متعال کرم‌هائی را در گردن‌هایشان پدید می‌آورد و همچون یک نفر همه به قتل می‌رسند. سپس پیامبر الهی؛ عیسی ÷ و یارانش فرود آمده و یک وجب جایی را نمی‌یابند که از بوی بدشان متعفّن نشده باشد، سپس او و یارانش متوجّه الله می‌شوند و الله متعال هم پرندگانی را مثل گردن‌های شترهای [گردن کلفت] بُختی می‌فرستد و آنان را برداشته و به جائی که الله أ بخواهد، می‌اندازند.»

در روایتی دیگر، پس از عبارت: «لَقَدْ کَانَ بِهَذِهِ مَرَّةً مَاءٌ» چنین می‌آورد: «ثُمَّ یَسِیرُونَ حَتَّى یَنْتَهُوا إِلَى جَبَلِ الْخَمَرِ،[57] وَهُوَ جَبَلُ بَیْتِ الْمَقْدِسِ، فَیَقُولُونَ: لَقَدْ قَتَلْنَا مَنْ فِی الْأَرْضِ هَلُمَّ فَلْنَقْتُلْ مَنْ فِی السَّمَاءِ، فَیَرْمُونَ بِنُشَّابِهِمْ[58] إِلَى السَّمَاءِ، فَیَرُدُّ اللهُ عَلَیْهِمْ نُشَّابَهُمْ مَخْضُوبَةً دَمًا»[59]؛ «سپس می‌روند تا به کوه خمر [نوعی از درختان پرپیچ و پر شاخ و برگ]؛ یعنی همان کوه بیت المقدّس رسیده و می‌گویند: قطعاً با کسانی که در زمین بودند، جنگیدیم [و آنان را نابود ساختیم]، پس بیایید با افرادی که در آسمان هستند، بجنگیم. سپس تیرهایشان را به سمت آسمان پرتاب می‌کنند و الله تعالی تیرهایشان را درحالی که آغشته به خون است، برمی‌گرداند.»


 

مبحث چهارم:
نشانه
هایی که بیانگر وقوع قیامت است

گفتار اول: دود

ظهور دود در پایان دنیا، از علائم بزگ قیامت بوده و قرآن و سنّت بیانگر این مطلبند.[60]

1- ادلّۀ قرآنی ظهور دود

الله ﻷ می‌فرماید:

﴿فَٱرۡتَقِبۡ یَوۡمَ تَأۡتِی ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِینٖ١٠ یَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِیمٞ [الدّخان:10-11]

«پس [ای پیامبر!] منتظر روزی باش که آسمان دودی آشکار [پدید] آورد که [تمام] مردم را فرا می‌گیرد؛ این عذابی دردناک است.»

عالمان در توضیح این دود به دو گروه تقسیم می‌شوند:

أ- مراد از آن، همان سختی و گرسنگی و مصیبتی بود که به قریش رسید وقتی درخواست پیامبر ج را نپذیرفتند و ایشان علیه آنان دعا کردند و در نتیجه، دودی را در آسمان مشاهده نمودند.

ابن مسعود س بر این باور بوده و گروهی از سلف نیز از وی پیروی کرده‌اند.[61]

ب- برخی معتقدند این دود از نشانه‌های مورد انتظاری است که هنوز واقع نشده و نزدیک قیامت، به وقوع می‌پیوندد. ابن عبّاس و تعدادی از صحابه ش و تابعین بر این باور بودند.[62]

2- ادلّۀ حدیثی ظهور این دود

علاوه بر احادیثی که قبلاً بیان گردید، در صحیح مسلم، از ابوهریره س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سِتًّا: الدَّجَّالَ، وَالدُّخَانَ»[63]؛ «پیش از فرارسیدن شش نشانه؛ از جمله ظهور دجّال و دود [و ...]، برای انجام اعمال بشتابید [که پس از آنها، عملی پذیرفته نمی‌شود].»

در روایتی که حذیفه س دربارۀ نشانه‌های بزرگ قیامت آورده نیز «دود» بیان شده است.[64]

گفتار دوم: طلوع خورشید از سمت مغرب

طلوع خورشید از طرف مغرب، یکی از نشانه‌های کبرای قیامت به شمار می‌رود و این مطلب از طریق قرآن و سنّت ثابت شده است.

1- دلایل طلوع خورشید از سمت مغرب

الله ـ می‌فرماید:

﴿یَوۡمَ یَأۡتِی بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗاۗ [الأنعام: 158]

«روزی ‌که بعضی از آیات پروردگارت بیاید [و بر آنان ظاهر شود]، ایمان‌آوردن فردی که قبلاً ایمان نیاورده یا در ایمانش [عمل] خیری کسب نکرده است، سودی به حالش نخواهد داشت.»

بر اساس چندین حدیث صحیح، مراد از ﴿بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَ طلوع خورشید از جانب مغرب بوده و بیشتر مفسّران بر این باورند.[65]

در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از ابوهریره س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا، فَإِذَا طَلَعَتْ فَرَآهَا النَّاسُ آمَنُوا أَجْمَعُونَ، فَذَلِکَ حِینَ: ﴿لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗاۗ [الأنعام: 158]»[66]؛ «قیامت برپا نخواهد شد تا زمانی که خورشید از سمت مغرب طلوع کند. و زمانی که خورشید [از این طرف] بیرون آید و مردم آن را ببینند، همگی ایمان می‌آورند، امّا آن زمان ایمان فردی که از قبل ایمان نیاورده یا در ایمانش، خیری به دست نیاورده است، برایش سودی ندارد.»

امام مسلم / از ابوهریره س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: «بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ سِتًّا: طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا»[67]؛ «پیش از فرارسیدن شش نشانه؛ از جمله طلوع خورشید از سمت مغرب [و ...]، برای انجام اعمال شتاب کنید [که پس از آنها، عملی پذیرفته نمی‌شود].»

2- دلیل اینکه ایمان پس از طلوع خورشید از طرف مغرب، سودی ندارد

قرطبی / می‌گوید: «عالمان گفته‌اند: دلیل اینکه پس از طلوع خورشید از سمت مغرب، ایمان فایده‌ای ندارد، این است که در آن زمان چنان ترس و وحشتی بر دل‌ها می‌افتد که تمامی تمایلات نفسانی را از بین می‌برد و همۀ نیروهای جسمی را سست و ضعیف می‌گرداند و در نتیجه، تمامی مردم به سبب باور و یقین به نزدیک‌شدن قیامت همچون کسی هستند که در حالت مرگ قرار دارد و همۀ گرایش‌ها و تمایلات به انجام گناهان از آنان دور و جدا می‌شود. بنابراین کسی که در چنین حالتی توبه نماید، توبه‌اش پذیرفته نمی‌شود، چنانچه توبۀ فردی که در حالت مرگ قرار دارد، قبول نمی‌گردد.»[68]

گفتار سوم: دابّه

بر اساس قرآن و سنّت، ظهور دابّة الأرض در آخرالزّمان یکی از علائم بزرگ قیامت به شمار می‌رود.

1- ادلّۀ قرآنی

الله أ می‌فرماید:

﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَیۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُکَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ کَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا لَا یُوقِنُونَ [النّمل: 82]

«و هنگامی ‌که فرمان [عذاب] بر آنان واقع شود [و حادثۀ قیامت نزدیک گردد] جنبنده‌ای را از زمین برایشان بیرون می‌آوریم [و] با آنان سخن گوید که مردم به آیات ما یقین نمی‌آورند.»

آیۀ فوق به روشنی بیانگر خروج دابّه؛ آن هم در زمان فساد مردم و ترک اوامر الهی و تبدیل و تغییر دین حق است که در این هنگام، الله تعالی جنبنده‌ای را از زمین بیرون می‌آورد تا در این زمینه با مردم سخن گوید.

قرطبی / چنین می‌آورد: «علما دربارۀ ﴿وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَیۡهِمۡ می‌گویند: یعنی وعید و تهدید الهی علیه آنان ثابت و واجب گردید به سبب مداومت‌شان در نافرمانی و گناه و تجاوز و دوری از آیات الهی و تفکّرنکردن در این زمینه و عمل‌نکردن به آنها، به حدّی که دیگر موعظه و نصیحت فایده‌ای ندارد و آنان را از گمراهی و گناه باز نمی‌دارد.

الله ﻷ می‌فرماید که وقتی مردم این‌گونه شوند، ﴿أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ؛ یعنی جنبنده‌ای که می‌داند و سخن می‌گوید را برایشان از زمین بیرون می‌آوریم.

علّتش -والله أعلم- این است که بدانند این مخلوق نشانهای ضروری و قطعی از جانب الله تعالی است، زیرا حیوانات و جنبندگان معمولا سخن نمی‌گویند و عقلی ندارند.»[69]

2- ادلّۀ حدیثی

احادیث فراوانی در این باره وجود دارد. علاوه بر روایاتی که قبلاً بیان شد، در صحیح مسلم، از ابوهریره س نقل شده که رسول الله ج فرمودند: «ثَلَاثٌ إِذَا خَرَجْنَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ، أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانها خَیْرًا: طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَالدَّجَّالُ، وَدَابَّةُ الْأَرْضِ»[70]؛ «سه [نشانه] هستند که وقتی آشکار شوند، دیگر ایمان فردی که از قبل مؤمن نشده یا خیری در ایمانش به دست نیاورده، برایش فایده‌‌ای ندارد؛ [آن سه نشانه عبارتند از:] طلوع خورشید از سمت مغرب، ظهور دجّال و دابّة الأرض.»

در مسند امام احمد، از ابوامامه س روایتی به صورت مرفوع نقل شده که پیامبر ج فرمودند: «تَخْرُجُ الدَّابَّةُ فَتَسِمُ النَّاسَ عَلَى خَرَاطِیمِهِمْ، ثُمَّ یَغْمُرُونَ فِیکُمْ حَتَّى یَشْتَرِیَ الرَّجُلُ الْبَعِیرَ فَیَقُولُ: مِمَّنْ اشْتَرَیْتَهُ؟ فَیَقُولُ: اشْتَرَیْتُهُ مِنْ أَحَدِ الْمُخَطَّمِینَ»[71]؛ «دابّة الأرض بیرون آمده و بر بینی مردم نشانه می‌گذارد و تعدادشان آن قدر زیاد می‌شود تا جایی که یک مرد شتری می‌خرد و از وی سؤال می‌گردد که از چه کسی این شتر را خریده‌ای؟ او می‌گوید: از یکی از نشانه‌دارها [کسانی که دابّة الأرض بر روی بینی‌شان علامت گذاشته است].»

3- محلّ خروج دابّه

بنا بر قولی، در مکّه و از بزرگ‌ترین مساجد بیرون می‌آید و بنا بر قولی، سه خروج دارد: یکبار در یکی از صحراها، مرتبۀ دوم در یکی از روستاها و بار سوم در مسجدالحرام آشکار می‌گردد.

اقوال دیگری نیز وجود دارد که اغلب آنها نشان می‌دهند این موجود از حرم مکّی بیرون می‌آید.[72]

4- کار و وظیفۀ دابّه

این مخلوق بزرگ پس از آشکارشدن، مؤمن و کافر را مشخّص و نشانه‌دار می‌کند.

چهرۀ انسان مؤمن را آن قدر صیقل و روشن می‌سازد که می‌درخشد و این علامت ایمان اوست.

و بر بینی کافر داغ و نشانه می‌گذارد تا نشانۀ کفرش باشد.[73]

گفتار چهارم: آتشی که مردم را جمع می‌کند

یکی دیگر از علائم کبرای قیامت، بروز آتشی بزرگ است که آخرین نشانۀ نزدیک‌بودن قیامت و نخستین علامت وقوع آن به شمار می‌رود.

1- محلّ خروج آتش

بر اساس روایات، این آتش از یمن؛ یعنی از گودال [شهر] عدن و بنا بر روایات دیگری، از دریای حضرموت بیرون می‌آید.

در آن روایت منقول از حذیفه بن أسید س که در صحیح مسلم نقل شده، چنین آمده است: «وَآخِرُ ذَلِکَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ الْیَمَنِ، تَطْرُدُ النَّاسَ إِلَى مَحْشَرِهِمْ»؛ «و آخرین نشانه، آتشی است که از سمت یمن خارج می‌شود و مردم را به محلّ حشر و رستاخیزشان می‌راند.»

در روایت دیگری نیز امام مسلم / از حذیفه س نقل نموده که: «وَنَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قُعْرَةِ عَدَنٍ تَرْحَلُ النَّاسَ»[74]؛ «و آتشی که از گودال عدن خارج می‌شود و مردم را کوچ می‌دهد.»

2- چگونگی جمعکردن مردم

این آتش در زمان خروج از سمت یمن، در زمین منتشر می‌گردد و مردم را به محلّ رستاخیز سوق می‌دهد و افرادی که حشر می‌گردند، به سه گروه تقسیم می‌شوند:

أ- گروهی مشتاق، خورنده، پوشنده و سواره هستند؛

ب- گروهی از آنان، گاهی پیاده و گاهی سواره بوده و به نوبت بر یک شتر سوار می‌شوند؛

ت- گروهی دیگر که آتش آنان را گِرد می‌آورد و این افراد را از پشت سر احاطه دارد و از هر طرف، به محلّ رستاخیز می‌راند و هرکس که سرپیچی کند، آتش آن را فرا گرفته و نابود می‌سازد.

احادیث صحیحی در این زمینه وجود دارد.[75]

3- سرزمین محشر

در آخرالزّمان، مردم به سوی سرزمین شام رانده می‌شوند و براساس احادیث صحیح، این مکان، محلّ رستاخیز است.[76]

4- این حشر در دنیا صورت میگیرد

مراد از آن، حشر مردم پس از برانگیخته‌شدن از قبرها نیست.[77]




[1]- المهدة حقیقة لاخرافة، محمّد بن اسماعیل، ص 181.

[2]- همان.

[3]- معجم مقاییس اللّغة، ابن فارس، ج 3، ص 260.

[4]- لسان العرب، ج 7، ص 328.

[5]- نک: معجم مقاییس اللّغة، ج 3، ص 116.

[6]- التّذکرة، ص 245.

[7]- نک: أشراط السّاعة، یوسف وابل، ص 73.

[8]- نک: التّذکرة، صص 245- 246.

[9]- نک: معجم مقاییس اللّغة، ج 3، ص 360؛ التّذکرة، ص 709؛ لسان العرب، ج 7، ص 328؛ فتح الباری، ج 13، ص 79.

[10]- نک: أشراط السّاعة، صص 74- 75.

[11]- همان، ص 75.

[12]- نک: التّذکرة، صص 709- 710؛ أشراط السّاعة، ص 77.

[13]- التّذکرة، ص 709.

[14]- نک: التّذکرة، ص 739؛ أشراط السّاعة، ص 239.

[15]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2901.

[16]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2901.

[17]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2947.

[18]- همان.

[19]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2941.

[20]- نک: أشراط السّاعة، ص 142.

[21]- فتح الباری، ج 11، ص 353.

[22]- همان، ص 352.

[23]- نک: القیامة الصّغری، صص 217- 218؛ أشراط السّاعة، ص 245.

[24]- هیثمی می‌گوید: «این حدیث را طبرانی در معجم الأوسط نقل کرده و رجالش رجال روایت صحیح به شمار می‌روند غیر از عبدالله بن احمد بن حنبل و داود زهرانی که هر دو ثقه و مورد اعتمادند.»؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 331؛ آلبانی در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 3222 آورده که این روایت صحیح است.

[25]- المسند، تحقیق: احمد شاکر، شمارۀ حدیث: 7040، احمد شاکر اسناد روایت مذکور را صحیح دانسته است.

[26]- نک: أشراط السّاعة، ص 247.

[27]- فتح الباری، ج 13، ص 77.

[28]- به عنوان نمونه، نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1882 و 7132؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2940، 2942، 2941، 2945، 2944، 2947 و 2946؛ سنن ابی داود، ج 11، ص 443.

[29]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2946.

[30]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1317.

[31]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

[32]- نک: صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

[33]- نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3437 و 3438؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 168.

[34]- نک: القیامة الصّغری، صص 266- 268؛ أشراط السّاعة، وابل، صص 348- 355.

[35]- تفسیر قرطبی، ج 16، ص 105؛ تفسیر طبری، ج 25، صص 90- 91.

[36]- المسند، تحقیق: احمد شاکر، ج 4، ص 329. احمد شاکر می‌گوید: «اسناد این روایت صحیح است.»

[37]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3448؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937 و 115.

[38]- نک: أشراط السّاعة، وابل، ص 347.

[39]- نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3449؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 155.

[40]- الزّلقة نیز روایت شده که هر دو کلمه صحیح بوده و معنایش این است که زمین بر اثر طراوت و پاکی همچون آینه می‌گردد؛ نک: شرح نووی بر صحیح مسلم، ج 18، ص 69.

[41]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

[42]- نک: أشراط السّاعة، صص 361- 363.

[43]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2940.

[44]- مسند امام احمد به همراه منتخب الکنز در حاشیۀ آن، ج 2، ص 406، ابن حجر / این روایت را صحیح دانسته است؛ سنن ابی داود به همراه عون المعبود، ج 11، ص 456.

[45]- نک: النّهایة؛ الفتن والملاحم، ابن کثیر، ج 1، ص 146.

[46]- نک: التّذکرة، صص 782- 783.

[47]- منحة المعبود، ج 2، ص 219؛ حاکم نیز بخشی از آن را روایت کرده است، ج 4، ص 490، او می‌گوید: «حدیث مذکور بنا بر شرط شیخین صحیح است، امّا آنان این روایت را بیان نکرده‌اند.» ذهبی با وی موافق است.

[48]- نک: مسند امام احمد به همراه منتخب الکنز در حاشیۀ آن، ج 5، ص 271.

[49]- قبلا بیان گردید.

[50]- نک: الشبیخ عبدالرّحمان السّعدی وجهوده فی العقیدة، صص 253- 254.

[51]- عارضة الأحوذی، ابن العربی، ج 9، ص 34.

[52]- نغف: جمع نغفه؛ یعنی کِرمی که در بینی شتر و گوسفند می‌افتد.

[53]- فرسی به معنای هلکی و جمع فریس در معنای مفروس است؛ مانند قتیل و قتلی و صریع و صرعی. در اصل، از فرس الذّئبُ الشّاةَ گرفته شده و أفرسها یعنی قتلها؛ آن را کشت. گویی که این کِرم‌ها آنان را نابود و هلاک کرده است.

[54]- زهم به معنای بوی بد است.

[55]- بُخت یعنی شتری گردن‌کلفت و تنومند؛ نک: التّذکرة، صص 772- 773.

[56]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

[57]- خَمَر: درخت درهم‌پیچیده‌ای که هرکس در میانش جای گیرد را می‌پوشاند؛ نک: شرح نووی بر صحیح مسلم، ج 18، ص 71.

[58]- بر تیر و کمان اطلاق می‌گردد و مفرد آن، نشّابه است.

[59]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2937.

[60]- نک: أشراط السّاعة، صص 383- 389.

[61]- نک: تفسیر طبری، ج 52، صص 111- 113؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 131؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، صص 140- 143.

[62]- نک: تفسیر طبری، ج 52، ص 113؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، صص 140- 143.

[63]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2947.

[64]- قبلا بیان گردید.

[65]- نک: تفسیر طبری، صص 96- 102؛ التّذکرة، قرطبی، صص 792- 793؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، صص 184- 186.

[66]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4635، 4636، 6506 و 7121؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 157.

[67]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2947.

[68]- التّذکرة، قرطبی، ص 794.

[69]- همان، ص 785.

[70]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 158.

[71]- مسند امام احمد با حاشیۀ منتخب الکنز، ج 5، ص 26؛ هیثمی در المجمع، ج 8، ص 6 می‌آورد: «رجال این روایت همچون رجال روایت صحیح هستند غیر از عمر بن عبدالرّحمان بن عطیّه که ثقه و مورد اعتماد است.»؛ آلبانی در السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 322 می‌گوید که حدیث مذکور صحیح است.

[72]- نک: أشراط السّاعة، صص 413- 415.

[73]- همان، صص 415- 416.

[74]- قبلا بیان گردید.

[75]- نک: النّهایة؛ الفتن والملاحم، ج 1، صص 230- 231؛ أشراط السّاعة، ص 420.

[76]- نک: أشراط السّاعة، ص 422.

[77]- همان، صص 426- 430.