اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

بخش اول: بعثت و خلاصه‌ای از سیرۀ پیامبر

بخش اول:
بعثت و خلاصه‌ای از سیرۀ پیامبر
 ج

مبحث اول: مقدّمات نبوّت

مبحث دوم: گزیدهای از نسب و زندگی پیامبر ج

مبحث سوم: آغاز وحی

 


مبحث اول:
مقدّمات نبوّت

بدون تردید الله تعالی مقدّمات فراوانی را برای پیامبر ج که بیانگر بعثت و نبوّت ایشان بود، آماده ساخت؛ از جمله:

1- دعای ابراهیم، بشارت عیسی و خواب مادر پیامبر ج، آمنه

رسول الله ج در معرّفی خویش می‌فرمایند: «إِنِّی عَبْدُ اللهِ لَخَاتَمُ النَّبِیِّینَ، وَإِنَّ آدَمَ لَمُنْجَدِلٌ فِی طِینَتِهِ، وَسَأُنَبِّئُکُمْ بِأَوَّلِ ذَلِکَ: دَعْوَةُ أَبِی إِبْرَاهِیمَ، وَبِشَارَةُ عِیسَى بِی، وَرُؤْیَا أُمِّی الَّتِی رَأَتْ»[1]؛ «همانا من بندۀ الله و قطعاً خاتم پیامبران [بودم] درحالی که هنوز آدم در گِل خویش [و بدون روح] بر زمین افتاده بود، و به زودی شما را از نخستین [نشانه‌های] نبوّتم آگاه خواهم کرد؛ یعنی دعای پدرم؛ ابراهیم و بشارت عیسی به [بعثت] من و خوابی که مادرم دید.»

توضیح حدیث فوق: پیامبر ج فرمودند: من نتیجه و مصداق دعای ابراهیم خلیل هستم، زیرا او وقتی پایه‌های کعبه را در مکّه می‌نهاد و پسرش؛ اسماعیل نیز با وی بود، این‌گونه دعا می‌کرد:

﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ [البقرة: 127-129]

«و [به یاد آورید] هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانۀ [کعبه] را بالا می‌بردند [و می‌گفتند]: پروردگارا! از ما بپذیر، همانا که تو شنوای دانایی. پروردگارا! ما را فرمانبردار خودت قرار بده، و از فرزندان‌مان امّتی مطیع خود [پدید آور] و شیوۀ عبادت‌مان را به ما نشان بده و توبۀ ما را بپذیر که قطعاً تو توبه‌پذیر مهربانی. پروردگارا! در میان این افراد پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند، و ایشان را کتاب و حکمت بیاموزد و آنان را پاکیزه کند، که همانا تو پیروزمند حکیمی.»

بنابراین الله متعال دعای ابراهیم و اسماعیل إ را اجابت نمود و پیامبر خاتم؛ یعنی محمّد ج از فرزندان ایشان بودند.

همان‌گونه که رسول الله ج فرمودند: «من بشارت عیسی هستم»، سیّدنا عیسی ÷ نیز مژدۀ نبوّت و بعثت محمّد ج را داد و در قرآن کریم می‌خوانیم:

﴿وَإِذۡ قَالَ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِی ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ [الصّف: 6]

«و [به یاد آور] هنگامی‌ که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی‌اسرائیل! همانا من فرستادۀ الله به سوی شما هستم، آنچه از تورات که پیش از من بوده را تصدیق می‌کنم و [نیز] مژده‌دهنده به رسولی هستم که پس از من می‌آید و نامش احمد است.»

عیسی ÷ آخرین پیامبر بنی‌اسرائیل بود و پس از وی، پیامبر دیگری تا زمان نبوّت محمّد ج، مبعوث نگردید. سیّدنا عیسی به آمدن پیامبری به نام احمد بشارت داد و این اسم یکی از نام‌های پیامبرمان؛ محمّد ج است.

«خواب مادر پیامبر ج» نیز این‌گونه بود که مادر ایشان خواب صادقانهای دید و زمانی که موقع زایمانش فرا رسید و محمّد ج را به دنیا آورد، نوری را در برابر چشمانش احساس کرد که آن نور، بصری در سرزمین شام را برایش روشن و نمایان کرد.[2]

2- بعثت پیامبر ج در میان قوم عرب

در آن زمان، با وجود امّی‌بودن، بت‌پرستی و غلبۀ ویژگی‌های بادیه‌نشینی همچون تفرقه و قیبله‌گرایی؛ این قوم بر سایر اقوام برتری داده شدند و برای این اصلاح عام معنوی و مدنی که دین اسلام مشتمل بر آن بود، انتخاب گشتند.

علاوه بر این، قوم عرب مشهور و ممتاز به استقلال فکری و گسترش آزادی فردی بودند.

آنان از لحاظ زیرکی، استقلال اراده، عزّت نفس، دلیری و قدرت جسمی و قلبی، منحصر به فرد به شمار می‌رفتند.

این قوم نزدیک‌تر به رعایت عدالت در میان مردم بودند.

و نیز در اوج فصاحتِ زبانی و بلاغت گفتاری قرار داشتند و این موضوع باعث می‌شد که آمادۀ تأثیرگذاری و تأثیرپذیری با دلایل عقلی، معانی بلاغی، شعری و ادبی، سخن‌گفتن از تمامی علوم الهی و شرعی، فنون عقلی و علوم هستی باشند درحالی که ملّت‌های دیگر، بر اثر تعصّبات دینی و مذهبی و دشمنی‌های نژادی، وحدتشان را از بین برده بودند.

مهم‌ترین ویژگی ممتاز عرب این بود که فطرت آنان از سایر ملّت‌ها سالم‌تر و پاک‌تر باقی مانده بود، علی‌رغم اینکه شهرنشینان در هر فنّ و حرفه‌ای، از آنان جلوتر و پیشرفته‌تر بودند.

اصلاح و تزکیۀ اسلامی مبتنی بر اصلاح نفس بهوسیلۀ استقلال عقل و اراده و تهذیب اخلاق بهوسیلۀ بهسازی آنچه در زمین است؛ مانند معدن و گیاه و حیوان، صورت می‌گیرد.

به همین سبب، الله ـ این امت را برای اصلاح مهم و بزرگی که محمّد ج آورد، انتخاب نمود.[3]

3- شرافت نسب پیامبر ج

نسب ایشان از بهترین و اصیل‌ترین نسب‌ها بود، چنانکه الله تعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِیمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ [آل‌عمران:33]

«بدون تردید الله متعال آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران † را بر جهانیان برگزید.»

در صحیح مسلم، از واثله بن أسقع س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ اللهَ اصْطَفَى کِنَانَةَ مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ، وَاصْطَفَى قُرَیْشًا مِنْ کِنَانَةَ، وَاصْطَفَى مِنْ قُرَیْشٍ بَنِی هَاشِمٍ، وَاصْطَفَانِی مِنْ بَنِی هَاشِمٍ»[4]؛ «همانا الله متعال کنانه را از میان فرزندان اسماعیل ÷، قریش را از بین کنانه، بنی‌هاشم را از قریش و مرا از میان بنی‌هاشم برگزید.»

از آنجا که بنی‌هاشم دارای فضایل و مکارم بودند و بهترین مردم در زمان فتنه‌ها و بخشنده‌ترین آنان به مسکینان و یتیمان به شمار می‌‌رفتند، الله ﻷ آنان را انتخاب کرد.

لقب بنی‌هاشم بر عمرو بن عبدمناف اطلاق گشت، چون نخستین فردی بود که نان را تکّه‌تکّه کرد و با خورشت مخلوط نمود و برای افرادی که دچار قحطی شده بودند، آبگوشت -غذایی خوشمزّه- ساخت. هر ساله تمام کسانی که برای مراسم حج به مکّه می‌آمدند، از سفرۀ وی غذا می‌خوردند و این سفره در تمامی شرایط -خوشی و ناخوشی- گسترده بود و هرگز برچیده نمی‌شد.

فرزند هاشم؛ یعنی عبدالمطّلب پدربزرگ پیامبر ج، بر این کار هاشم افزود و او حیوانات وحشی و پرندگان آسمان را نیز غذا می‌داد. همچنین نخستین فردی بود که در غار حرا، به عبادت پرداخت و نقل شده که نوشیدن شراب را بر خودش حرام و ممنوع ساخت.

به طور خلاصه، خاندان رسول الله ج با دارابودن اخلاقی والا و بخشش‌ها و فضایلی عملی و باطنی، بر سایر افراد قومشان برتری داشتند و سپس الله تعالی سیّدنا محمّد ج را از میان بنی‌هاشم برگزید و بهترینِ فرزندان آدم و سرور آنان گشت.[5]

4- دستیابی پیامبر ج به والاترین درجۀ اخلاقی

الله تعالی ایشان را بر صفاتی نیکو و ویژگی‌هایی پسندیده آفریده بود؛ پیامبر ج پیش از نبوّت، برترین فرد قوم خویش و بلکه بهترین انسانها از لحاظ زیرکی، داشتن فطرتی پاک و اخلاقی نیکو بودند.

همچنین مشهور به صداقت، امانتداری و آداب و رفتار عالی و زیبا بوده و به همین سبب، پیش از نبوّت نیز از جایگاه والایی برخوردار بودند تا جایی که لقب «امین» را به ایشان دادند.

رسول الله با همین ویژگی‌ها بزرگ شدند و در جسم پاک و نفس پاکیزۀ ایشان، تمامی نیروها کامل گشت، امّا هرگز به دنبال مال و آوازه نبوده و چشم به مقام و شهرت ندوختند، تا اینکه وحی پروردگار جهانیان به نزدشان آمد. این موضوع اندکی بعد، بیان خواهد شد.[6]

5- امّی‌بودن پیامبر ج که خواندن و نوشتن نمی‎دانستند

این مورد، یکی از بزرگ‌ترین مقدّمات و دلایل بر صداقت نبوّت ایشان است؛ مردی که هرگز کتابی نخوانده و خطّی ننوشته و شعر و نثری بر زبان نیاورده و در میان آن امّت امّی رشد نموده است، دعوتی بزرگ و شریعتی آسمانی و عادلانه می‌آورد که هرج و مرج اجتماعی را ریشه‌کن کرده و برای پیروانش، سعادت ابدی را ضمانت می‌کند و آنان را از اسارت بردگی برای غیرالله، نجات می‌دهد.

تمامی این موارد، از مقدّمات و نشانه‌های صداقت نبوّت است.[7]

6- پرورش رسول الله ج در مکّۀ مکرّمه

شهر پاکی که الله ـ آن را برای ساخت نخستین خانۀ توحید و عبادتِ خالصانه و عبادات سالم برگزید.

الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ [آل‌عمران: 96]

«همانا نخستین خانهای که برای [عبادت] مردم قرار داده شده، همان است که در مکّه وجود دارد، درحالی که پربرکت و [مایۀ] هدایت جهانیان است.»[8]


 

مبحث دوم:
گزیده
ای از نسب و زندگی پیامبر ج

نسب ایشان

محمّد بن عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، که عدنان از قوم عرب و عرب از اولاد اسماعیل بن ابراهیم إ است.[9]

نام مادر پیامبر ج، آمنه؛ دختر وهب بن عبد مناف بن زهره است و زهره، برادرِ پدربزرگ رسول الله ج بود.

پدر پیامبر ج با آمنه ازدواج کرد و به همراه وی، سه روز در خانۀ اقوام آمنه ایستاد و دیری نپایید که باردار شد، امّا احساس سنگینی و ویار [تغییر اشتها و درخواست برخی از خوراکی‌ها] نکرد، چنانکه عادت زنان نیرومند و سالم این‌گونه است.[10]

زمانی که مادر ایشان، باردار شد، خوابی دید، و این مطلب، قبلاً بیان گردید.

تولّد پیامبر ج

در سال 571 م موافق با عام الفیل، رسول الله ج با آفرینشی کامل، چهره‌ای زیبا و جسمی سالم به دنیا آمدند.[11]

هنوز به دنیا نیامده بودند که پدر ایشان وفات کرد و از این رو، پدربزرگشان؛ عبدالمطّلب سرپرستی پیامبر را بر عهده گرفت و مادرشان، سه روز ایشان را شیر داد و پس از آن، عبدالمطّلب محمّد ج را به حلیمۀ سعدیه سپرد تا ایشان را شیر دهد.

شرخوارگی پیامبر ج در میان بنی‌سعد

قوم عرب عادت و رسم داشتند که فرزندانشان را به زنان شیرده بادیه‌نشین می‌سپردند، زیرا در بادیه، اسباب رشد و پرورش سالم جسمی وجود داشت.[12]

بدون تردید حلیمۀ سعدیه امور عجیبی را از این شیرخوار مشاهده نمود؛ از جمله اینکه وی با همسرش بهوسیلۀ ماده‌الاغی لاغر و بسیار کُند رفتار، به مکّه آمد و در راه بازگشت از مکّه، درحالی که پیامبر ج را در بغل داشت، این الاغ به سرعت می‌دوید و تمامی مرکب‌ها را پشت سر می‌گذاشت و باعث تعجّب همسفران او شد.

حلیمه می‌گوید که سینه‌اش، شیری نداشت و کودک شیرخوارش از شدّت گرسنگی، همواره گریه می‌کرد، امّا همین که محمّد ج سینه‌اش را به دهان گرفت، بسیار پرشیر شد، به گونه‌ای که سیّدنا محمّد ج و کودکش را شیر می‌داد و هردو سیر می‌شدند.

همچنین نقل می‌کند که سرزمین قومش؛ بنی‌سعد خشک و بی‌آب و علف بود و زمانی که شیردهی این کودک نصیبش شد، سرزمین آنها سرسبز و خرّم گشت و حیواناتشان زیاد گشت و نداری و فقرشان تبدیل به آسایش و راحتی شد.

پس از دو سال، حلیمه پیامبر ج را به مادر و پدربزرگ ایشان که در مکّه بودند، تحویل داد، امّا از مادر رسول الله ج خواست و اصرار کرد که اجازه دهد دوباره سیّدنا محمّد ج نزد وی بمانند، چون برکت‌های پیامبر ج را برای خویش مشاهده نموده بود. در نتیجه، آمنه موافقت کرد و حلیمه باری دیگر با این کودک به سرزمینش بازگشت درحالی که دلش لبریز از شادی بود.

پس از دو سال دیگر؛ یعنی وقتی محمّد ج 4 ساله بودند، حلیمه ایشان را به مادرشان تحویل داد و آمنه تا زمان وفات خویش، سرپرستی پیامبر ج را بر عهده گرفت و در آن هنگام، رسول الله ج 6 ساله بودند. عبدالمطّلب نیز دو سال سرپرستی ایشان را بر عهده داشت و سپس از دنیا رفت و پیش از وفاتش، سفارش پیامبر ج را به فرزندش ابوطالب؛ عموی رسول الله ج کرد و او همان‌گونه که از خانواده‌اش، مواظبت می‌نمود، از سیّدنا محمّد ج نیز نگهداری کرد.[13]

ابوطالب به سبب فقر و نداری، زندگی سختی داشت و از این رو، پیامبر ج در رفاه و آسایش بزرگ نشدند و می‌توان گفت که این مورد، لطف و احسان الهی به این پیامبر بزرگ بود.

رسول الله ج از زمانی که در میان بنی‌سعد زندگی می‌کردند، به همراه برادران رضاعی خویش، مشغول گوسفندچرانی بوده و برای ساکنان مکّه، گوسفند می‌چراندند و با گرفتن مزد، از عهدۀ خویش برمی‌آمدند و عمویشان را برای نفقه به زحمت نمی‌انداختند.

سفر پیامبر ج با عموی خویش به شام و دیدار با بحیرای راهب

رسول الله ج به همراه عمویشان؛ ابوطالب برای تجارت، به سرزمین شام رفتند درحالی که سنّ ایشان 12 سال و 2 ماه و 10 روز بود. در آنجا، بحیرای راهب پیامبر ج را دید و پس از اینکه مهر نبوّت را در میان دو شانۀ محمّد ج مشاهده نمود، به عموی ایشان مژده داد و وی را از دشمنی یهود علیه رسول الله ج برحذر داشت.

سفر تجاری پیامبر ج با اموال أمّ المؤمنین خدیجه ل

ایشان باری دیگر با مال خدیجهI؛ دختر خویلد به قصد تجارت، سفر نمودند و أمّ المؤمنین خدیجه بیشتر از آنچه به دیگران می‌داد، به رسول الله ج بخشید، زیرا در این تجارت، منافع فراوانی حاصل شد و بلکه منجر به سعادت وی در دنیا و آخرت گشت.

خدیجه ل داناترین و کامل‌ترین زن در میان قبیلۀ قریش بود، به گونه‌ای که در دورۀ جاهلی، ملقّب به «طاهره» گشت، زیرا خویشتن‌دار و پاکدامن و برخوردار از فضایل آشکاری بود.

ازدواج رسول الله ج با أمّ المؤمنین خدیجه ل

با توجّه به سخنان بردۀ خدیجهI؛ یعنی میسرة دربارۀ اخلاق والا و فضایل برتری که در سفر به شام، از محمّد ج دیده بود و نیز به سبب بشارت بحیرا به عموی پیامبر ج در نخستین سفر ایشان به شام، خدیجه ل به پیامبر ج علاقه‌مند شد و مشتاق ازدواج با ایشان گشت. او قبلاً ازدواج کرده و شوهرش از دنیا رفته بود و در نتیجه، این ازدواج مبارک صورت گرفت درحالی که پیامبر ج 25 ساله و أمّ المؤمنین خدیجه ل تقریبا 40 ساله بودند.

رسول الله ج در زندگی خدیجهI، همسر دیگری نگرفتند و أمّ المؤمنین خدیجه را از همه بیشتر دوست داشتند. خدیجه ل 10 سال پس از بعثت وفات نمود و پیامبر ج از وی بسیار یاد می‌کردند و از طرف او، صدقه داده و به دوستانش، هدیه می‌دادند. وی تمامی فرزندان رسول الله ج را به دنیا آورد مگر ابراهیم که از کنیزک ایشان؛ ماریه قبطی بود.

مطالب قبلی، مختصری از اخبار و سیرۀ پیامبر ج پیش از بعثت و شروع وحی بود.[14]


 

مبحث سوم:
آغاز وحی

پیامبر ج بزرگ شدند و زمانی که به مرز 40 سالگی رسیدند و نیروی عقلی و جسمی ایشان کامل گشت، نخستین نشانه‌های وحی، خواب‌های‌ صادقانه بود که هر خوابی می‌دیدند، همچون روشنی صبح همان‌گونه که در خواب دیده بودند، آشکار می‌شد.

خلوت پیامبر ج در غار حرا و نزول وحی

سپس رسول الله ج علاقه‌مند به خلوت و تنهایی شده و به غار حرا در مکّۀ مکرّمه می‌رفتند و در آنجا چندین شبانه‌روز، به عبادت پرداخته و سپس نزد أمّ المؤمنین خدیجه ل بازگشته و خوراکی و نوشیدنی برمی‌داشتند. پیامبر ج بر همین حالت بودند تا اینکه حقیقت با نزول قرآن کریم در ماه رمضان، به ایشان رسید و جبرئیل ÷ برای رسول الله ج نمایان شد و نخستین آیات قرآن را از جانب پروردگار، به پیامبر ج تعلیم داد. او گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ، پیامبر ج فرمودند: «ما أنا بقارئ»؛ «من [که] خواننده نیستم [و نمی‌توانم بخوانم].» جبرئیل ÷ دوباره گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ و محمّد ج فرمودند: «ما أنا بقارئ»؛ «من [که] خواننده نیستم [و نمی‌توانم بخوانم].» مرتبۀ سوم نیز همین درخواست و پاسخ تکرار شد و جبرئیل ÷ پس از هریک از پاسخ‌های فوق، پیامبر ج را به سینه‌اش می‌چسباند و محکم فشار می‌داد تا جایی که ایشان به زحمت و سختی می‌افتادند.

وقتی سیّدنا جبرئیل در مرحلۀ سوم، پیامبر ج را رها کرد، نخستین آیات نازل‌شده از قرآن را بر رسول الله ج تلاوت نمود:

﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّکَ ٱلۡأَکۡرَمُ٣ ٱلَّذِی عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ یَعۡلَمۡ [العلق: 1-5]

«[ای پیامبر!] بخوان به نام پروردگارت که [هستی را] آفرید. [همان پروردگاری که] انسان را از خون بسته آفرید. بخوان، و پروردگارت [از همه] بزرگوار‌تر است. [همان] کسی‌ که بهوسیلۀ قلم [نوشتن] آموخت. به انسان آنچه را نمی‌دانست، آموخت.»

با این آیات مهم که فرمان به فراگیری علم می‌دهد و ابتدای آفرینش انسان را روشن می‌سازد، نزول وحی بر پیامبر ج شروع شد و ایشان درحالی که دلشان می‌لرزید، امّا کاملاً استوار و محکم بودند، به نزد همسر خویش؛ خدیجه ل بازگشته و فرمودند: «زَمِّلُونِی، زَمِّلُونی»؛ «مرا [با پارچه‌ای] بپوشانید، مرا بپوشانید.» خدیجه ل این کار را انجام داد تا ترس و لرزش جسم ایشان از بین رفت و أمّ المؤمنین خدیجه را باخبر ساخته و فرمودند: «لَقَدْ خَشِیتُ عَلَى نَفْسِی»؛ «بدون تردید برای خودم نگران شدم.»

امّا خدیجه ل گفت: «هرگز، سوگند به الله متعال که او تو را رسوا و خوار نخواهد ساخت، زیرا صلۀ رحم را اجرا می‌کنی، مشکلات [دیگران] را به دوش می‌کشی، به [افراد] مستمند کمک می‌کنی، مهمان‌نواز هستی و در سختی‌ها، مردم را یاری می‌نمایی.»

این زن عاقل استدلال نمود فردی که برای مردم خیر و خوبی می‌خواهد، هرگز الله تعالی وی را خوار نخواهد کرد و سنّت الهی می‌طلبد که پاداش از جنس عمل باشد.

سپس أمّ المؤمنین خدیجه به همراه پیامبر ج نزد پسرعموی خویش؛ ورقه بن نوفل رفت که وی در دوران جاهلیّت مسیحی شده بود و انجیل را به زبان عبری می‌نوشت و بر اثر پیری، نابینا گشته بود. خدیجه ل به او گفت: سخنان محمّد ج را بشنو. ورقه پرسید: ای پسرِ برادرم! چه دیدی؟ رسول الله ج آنچه مشاهده کرده بودند را به او خبر دادند و ورقه گفت: این همان ناموسی[15] است که بر موسی ÷ نازل شد، ای کاش من جوان می‌بودم و ای کاش زمانی که قومت تو را بیرون می‌کنند، من زنده باشم!

پیامبر ج فرمودند: «أَوَمُخرجیَّ هُم؟!»؛ «آیا آنان مرا بیرون می‌کنند؟!» ورقه پاسخ داد: «آری، هرگز کسی مثل آنچه تو آوردی را نیاورده، مگر اینکه با وی دشمنی شده و اگر تا آن زمان زنده بمانم، تو را با تمام وجود کمک خواهم کرد.» پس از آن، ورقه وفات نمود و وحی مدّتی قطع گردید.[16]

به مدّت 3 سال، وحی نازل نشد و در این زمان، آمادگی پیامبر ج زیاد گشت و اشتیاق و علاقۀ ایشان، شدّت گرفت.

پیامبر ج می‌فرمایند: «بَیْنَا أَنَا أَمْشِی، سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ، فَرَفَعْتُ بَصَرِی قِبَلَ السَّمَاءِ، فَإِذَا المَلَکُ الَّذِی جَاءَنِی بِحِرَاءٍ، قَاعِدٌ عَلَى کُرْسِیٍّ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فَجُئِثْتُ[17] مِنْهُ، حَتَّى هَوَیْتُ إِلَى الأَرْضِ، فَجِئْتُ أَهْلِی فَقُلْتُ: زَمِّلُونِی زَمِّلُونِی»[18]؛ «در حالی که راه می‌رفتم، ناگهان صدایی از آسمان شنیدم، چشمانم را به سمت آسمان بلند کردم، همان فرشته‌ای که در غار حراء نزدم آمد را دیدم که بر روی صندلی موجود در بین آسمان و زمین، نشسته بود. من از این [صحنه] ترسیدم و بر زمین افتادم. سپس نزد خانواده‌ام آمده و گفتم: مرا [با پارچه‌ای] بپوشانید، مرا بپوشانید.»

رسول الله ج فرمودند که از این ماجرا ترسیدند، امّا این وحشت کمتر از ترس موجود در نخستین مرحلۀ وحی بود. سپس به خانه بازگشته و با لباس یا پارچه‌ای پوشانده شدند.

پس از آن، الله ﻷ آیات زیر را بر ایشان نازل فرمود:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ٢ وَرَبَّکَ فَکَبِّرۡ٣ وَثِیَابَکَ فَطَهِّرۡ٤ وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ [المدّثّر: 1- 5]

«ای جامه بر سر کشیده! برخیز و بیم ده و پروردگارت را بزرگ شمار و لباس‌هایت را پاکیزه دار و از پلیدی دوری کن.»

یعنی ای جامه به خود پیچیده! برخیز و مردم را بهوسیلۀ قرآن کریم، بیم بده و دعوت و رسالت الهی را به آنان برسان و لباس و اعمالت را از آلودگی‌های شرک پاک نما و از بت‌ها دوری کن و از مشرکان و بت‌پرستان، بیزار و متنفّر باش.

پی‌درپی نازل‌شدن وحی و رساندن دعوت و پیام الهی توسّط پیامبر ج

سپس وحی شدّت گرفت و پشت سر هم نازل می‌شد و رسول الله ج رسالت و دعوت پروردگار خویش را به مردم می‌رساندند، زیرا الله تعالی ایشان را از طریق وحی، فرمان داده بود تا مردم را به پرستش الله یگانه و پذیرش دین اسلام فرا خوانند؛ همان دینی که الله أ آن را برای مردم پسندید و ادیان دیگر را منسوخ ساخت. بنابراین پیامبر ج مردم را براساس حکمت و موعظۀ نیک و مجادله و مناقشه به روش احسن، برای پرستش الله بی‌همتا و پذیرش دین اسلام فرا می‌خواندند.[19]

نخستین افرادی که دعوت رسول الله ج را پذیرفتند، أمّ المؤمنین خدیجه از میان زنان، ابوبکر صدّیق از بین مردان و علّی بن أبی‌طالب از میان کودکان بودند. پس از آن، مردم پی‌درپی مسلمان می‌شدند و در نتیجه، اذیّت و آزار مشرکان علیه رسول الله ج زیاد گشت و ایشان را از مکّه بیرون کردند و یارانشان را با سخت‌ترین شکنجه‌ها اذیّت نمودند. بنابراین پیامبر ج به مدینه هجرت کردند و نزول وحی ادامه یافت و محمّد ج به دعوت و جهاد و فتوحات خویش ادامه داده تا اینکه پیروزمندانه به مکّه بازگشته و آنجا را فتح کردند.

سپس الله ﻷ دین را برای ایشان کامل ساخت و چشمان پیامبر ج را با عزّت و قدرت اسلام و پیروزی مسلمانان، خنک کرد و بالاخره در سنّ 63 سالگی از دنیا رفتند که از این 63 سال، 40 سال پیش از نبوّت و 23 سال در زمان نبوّت و رسالت ایشان بود.[20]

الله متعال رسالت‌های آسمانی را با دین اسلام و رسالت پیامبر ج به پایان برد و اطاعت از ایشان را بر تمامی انسانها و جنّیان واجب گرداند؛ هرکس از رسول الله ج پیروی نماید، در دنیا خوشبخت می‌گردد و در آخرت، وارد بهشت می‌شود، امّا کسی که نافرمانی کند، در دنیا بدبخت شده و در آخرت، وارد دوزخ می‌گردد.

پس از وفات پیامبر ج، صحابه ش راهشان را ادامه داده و دعوتشان را به مردم رساندند و بهوسیلۀ اسلام، کشورها را فتح نمودند و دین حق را در سرتاسر دنیا منتشر و گسترش دادند.

دین رسول الله ج تا قیامت باقی خواهد ماند.

پس دیدگاه تو دربارۀ این فرد أمّی که در میان افراد أمّی پرورش یافت و دست به چنین اصلاحی زد، چیست؟ اصلاحی که تاریخ تمامی بشر را در زمینۀ احکام و سیاست و سایر امور دینی و دنیوی تغییر داد! و این اصلاح به همراه زبان وی، در مدّت یک قرن، از حجاز به دورترین و آخرین مرزهای اروپا و آفریقا از سمت غرب و به مرزهای چین از سمت شرق رسید و تمامی ملّت‌ها در برابرش سر فرود آوردند و دولت‌ها خوار و ذلیل شدند و قبل از جسم‌ها، دل‌ها به آن روی آورده و نتیجۀ تمامی فتوحاتش، تمدّن، آبادانی، عدالت، رحمت و پیدایش علوم عقلی و تجربی بر دستان این امّت بود؛ امّتی که فاصلۀ چندانی با دوران أمّیّت خویش نداشتند و امّتی که قرآن کریم آنان را تزکیه نمود و فهماند که اصلاح انسان منجر به اصلاح جهان و هستی می‌شود. پس آیا امکان دارد این موارد بوسیلۀ چیزی غیر از وحیِ پروردگار حکیم و علیم و تأییدی آسمانی از سوی آفریدگار عزیز و قدیر و رحیم، صورت گرفته باشد؟![21]




[1]- نک: المسند، شمارۀ حدیث: 17280؛ دلائل النّبوّة، بیهقی، ج 1، صص 80- 82؛ الرّوض الأنف، سهیلی، ج 1، ص 290.

[2]- دلائل النّبوّة، بیهقی، ج 1، صص 80- 84؛ خلاصة السّیرة النّبویّة والدّعوة الإسلامیّة، محمّد رشید، صص 13- 14.

[3]- نک: خلاصة السّیرة النّبویة، صص 3- 7.

[4]- صحیح مسلم؛ شمارۀ حدیث: 2276.

[5]- نک: الفصول فی سیرة الرّسول، ابن کثیر، صص 5- 7؛ خلاصة السّیرة النّبویّة، صص 10- 11.

[6]- نک: خلاصة السّیرة، صص 17- 19.

[7]- همان، ص 25.

[8]- أخبار مکّة فی قدیم الدّهر وحدیثه، فاکهی (126)، ج 5، ص 190.

[9]- نک: جوامع السّیرة، ابن حزم، صص 4- 6؛ الرّوض الأنف، ج 1، صص 23- 38، در این کتاب، نسب پیامبر ج به تفصیل بیان گشته و اسامی مذکور، توضیح داده شده‌اند؛ حدائق الأنوار ومطالع الأسرار، ابن دیبع، ج 1، ص 94؛ سبل الرّشاد فی هدی خیر العباد، ج 1، صص 235- 322؛ خلاصة السّیرة، صص 11- 12؛ محمّد رسول الله، احمد تیمور پاشا، ص 28؛ موسوعة نضرة النّعیم فی مکارم أخلاق الرّسول الکریم، ج 1، ص 192.

[10]- نک: خلاصة السّیرة، صص 13- 14؛ السّیرة النّبویّة الصّحیحة، أکرم عمری، ج 1، صص 90- 91.

[11]- نک: حدائق الأنوار، ابن دیبع شافعی، ج 1، ص 29؛ خلاصة السّیرة، ص 14؛ فقه السّیرة، محمّد غزالی، تخریج احادیث: شیخ آلبانی، صص 58- 63.

[12]- جوامع السّیرة النّبویّة، ابن حزم اندلسی، صص 6- 7؛ الرّوض الأنف، ج 1، صص 278- 286 و 297.

[13]- نک: الرّوض الأنف، ج 1، صص 300- 301؛ أعلام النّبوة، ماوردی، صص 248- 249.

[14]- نک: سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3620؛ دلائل النّبوّة، ج 1، صص 90- 92؛ الرّوض الأنف، ج 1، صص 313- 318 و 322- 335؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج 1، ص 226؛ خلاصة السّیرة، صص 15- 16؛ محمّد رسول الله، احمد تیمور پاشا، صص 35- 36؛ فقه السّیرة، غزالی، صص 68- 69.

[15]- ناموس یعنی رازدار پادشاه و بنا بر قولی، صاحب راز خیر و جاسوس صاحب راز شر را گویند؛ نک: الرّوض الأنف، ج 1، ص 408.

[16]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4953؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 161؛ الرّوض الأنف، ج 1، ص 396؛ خلاصة السّیرة، صص 19- 20.

[17]- به معنای «ترسیدم» است؛ نک: النّهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج 1، ص 228.

[18]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3238؛ الرّوض الأنف، ج 1، صص 420- 422.

[19]- نک: خلاصة السّیرة، ص 21.

[20]- نک: جوامع السّیرة، صص 6- 7.

[21]- نک: خلاصة السّیرة، صص 30- 31.

بخش ششم: ایمان به قدر

بخش ششم:
ایمان به قدر

مبحث اول: مفهوم ایمان به قدر و اهمّیت و ادلّۀ آن و تکلیف انسان در این زمینه؛

مبحث دوم: نتایج ایمان به قدر؛

مبحث سوم: دیدگاه‌های مردم دربارۀ قدر و ارادۀ بنده و تأثیر اسباب؛

مبحث چهارم: نیاز به قدر و مسألۀ تسییر و تخییر؛

مبحث پنجم: حکمت، علّت‌یابی، هدایت و گمراهی؛


مبحث اول:
مفهوم ایمان به قدر و اهمّیت و ادلۀ آن و تکلیف انسان در این زمینه

1- مفهوم ایمان به قدر

ایمان به قدر یعنی باور و یقین به علم فراگیر الهی و کتابت و اراده و آفرینش او برای تمامی اشیاء.[1]

2- مراتب و ارکان قدر

با توجّه به آنچه بیان شد، دانستیم قدر چهار مرحله دارد که ارکان یا مراتب قدر نامیده می‌شوند.

این ارکان مقدّمۀ شناخت قضا و قدر بوده و فقط با اثبات هر چهار تا، ایمان به تقدیر صحیح می‌گردد:

مرتبۀ اول: علم

یعنی باور به اینکه الله تعالی دانا به هرچیز است؛ از لحاظ کلّی و جزئی و در گذشته و آینده. پروردگار نسبت به افعال خود و اعمال بندگان و آنچه در جهان هستی جریان دارد، داناست و آنچه در گذشته اتّفاق افتاده و آنچه به وقوع خواهد پیوست را می‌داند و نیز آنچه اتّفاق نیفتاده را می‌داند که اگر روی می‌داد، چگونه می‌بود.

همان گونه که از مخلوقات، پیش از اینکه آنها را بیافریند و از ارزاق، اجل‌ها، اعمال و تمامی حرکات و سکنات‌شان آگاه است.[2]

دلایل فراوانی بیانگر این مرتبه هستند، چنانکه الله تعالی می‌فرماید:

﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِۖ لَا یَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرُ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ [سبأ: 3]

«به پروردگارم [آن] دانای غیب سوگند که حتماً به سراغ شما خواهد آمد. به ‌اندازۀ ذرّه‌ای در آسمانها و در زمین از او پنهان نیست، و نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگ‌تر، مگر [اینکه] در کتابی آشکار [ثبت] است.»

مرتبۀ دوم: کتابت

یعنی ایمان به اینکه الله متعال براساس آگاهی ازلی خویش، تقدیر و سرنوشت مخلوق را در لوح محفوظ نوشته و ثبت کرده است.

الله ﻷ در این زمینه فرموده است:

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ [الحج: 70]

«آیا ندانسته‌ای که الله آنچه را در آسمان و زمین است، می‌داند؟! قطعاً [همۀ] اینها در کتابی [ثبت] شده [و] بدون تردید این بر الله آسان است.»

مسلم / در صحیح خود، از عبدالله بن عمرو بن عاص ب روایت نموده که از رسول الله ج چنین شنیدم: «کَتَبَ اللَّهُ مَقَادِیرَ الْخَلَائِقِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[3]؛«الله متعال پنجاه هزار سال پیش از اینکه آسمانها و زمین را بیافریند، تقدیر و سرنوشت مخلوقات را ثبت نموده است.»

و نیز فرمودند: «مَا مِنْ نَفْسٍ مَنْفُوسَةٍ إِلاَّ وَقَدْ کَتَبَ اللَّهُ مَکَانها مِنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، وَإِلاَّ وَقَدْ کُتِبَتْ شَقِیَّةً أَوْ سَعِیدَةً»[4]؛ «هیچ شخصی متولّد نشده [و نمی‌شود] مگر اینکه قطعاً الله تعالی جایگاهش در بهشت یا دوزخ را ثبت [و معیّن] نموده و نیز نوشته شده که بدبخت یا خوشبخت است.»

مرتبۀ سوم: اراده و مشیّت الهی

این مرحله مقتضی ایمان به خواست و اراده و قدرت فراگیر الله تعالی است؛ آنچه الله ﻷ بخواهد، می‌شود و آنچه او نخواهد، صورت نمی‌گیرد. هر نوع حرکت، توقّف، هدایت و گمراهی براساس ارادۀ الهی است.[5]

الله ـ می‌فرماید:

﴿وَرَبُّکَ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُ وَیَخۡتَارُۗ [القصص: 68]

«و پروردگار تو هرچه بخواهد می‌آفریند، و [هر چه بخواهد] بر می‌گزیند.»

﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ [التّکویر: 29]

«و شما نمی‌خواهید مگر اینکه پروردگار جهانیان بخواهد.»

پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ کُلَّهَا بَیْنَ إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ کَقَلْبٍ وَاحِدٍ یُصَرِّفُهُ حَیْثُ یَشَاءُ»[6]؛ «همانا تمامی دل‌های انسانها همچون یک دل، در میان دو انگشت از انگشتان پروردگار رحمان قرار دارد و هر گونه که بخواهد، آنها را می‌گرداند [و در دل‌های‌شان تصرّف می‌کند]»

مرتبۀ چهارم: خلقت

یعنی ایمان به اینکه همۀ موجودات با ویژگی‌ها و صفات و حرکات و افعال خویش، مخلوقند و به عبارتی دیگر، غیر از الله متعال، تمامی موجودات مخلوق هستند و از نیستی به وجود آمده و پس از اینکه نبودند، آفریده شده‌اند.

بر این مطلب نیز دلایل فراوانی وجود دارد، از جمله اینکه الله أ می‌فرماید:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ [الأنعام: 1]

«ستایش برای الله است که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و نور را پدید آورد.»

و نیز می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَیَوٰةَ لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ [الملک: 2]

«[همان] ذاتی ‌که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام‌یک از شما نیکوکار‌تر است.»

افعال بندگان نیز در این بخش جای می‌گیرد و مخلوق الله متعال بوده و خلق و ایجاد و تقدیر آنها از جانب الله تعالی است، امّا انجام و کسب این افعال توسّط بندگان صورت می‌گیرد؛ به عبارتی دیگر، الله ﻷ خالقِ افعالشان و خود آنان فاعل و انجام‌دهندۀ آنها هستند.

الله ـ می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ [الرّعد: 16]

«الله آفرینندۀ هر چیزی است.»

موارد قبلی، مراتب قدر به شمار می‌روند که ایمان به تقدیر فقط با وجود آنها کامل می‌شود.[7]

3- اهمّیت ایمان به قدر

ایمان به قدر از مهم‌ترین مباحث عقیدتی و رکنی از ارکان ایمان به شمار می‌رود و ایمان به آن تکمیل‌کننده و لازمۀ توحید است. کتاب‌های سلف صالح به این موضوع توجّه فراوانی نموده و مطالب زیادی را در توضیح آن بیان کرده‌اند. مردم با وجود تفاوت در مراتب و مقام، به این مسأله پرداخته‌اند، زیرا مرتبط با زندگی روزانه و اتّفاقات و تغییرات؛ همچون سلامتی و بیماری، نداری و ثروتمندی، مرگ و زندگی، سعادت و شقاوت و امثال آن است.[8]

4- حکم سخن گفتن از قدر

سخن در این زمینه، به طور مطلق ممنوع نشده، همان‌گونه که به طور مطلق، جایز نیست، بلکه شروطی دارد؛ اگر سخن‌گفتن دربارۀ تقدیر با روشی علمی و صحیح و براساس قرآن و سنّت صورت گیرد و هدف از آن، رسیدن به حقیقت باشد، ایرادی ندارد و جایز و بلکه واجب است.

امّا اگر سخن در این باره منجر به باطل شود و برای فهم آن، اعتماد بر عقل محض گردد یا اینکه هدف از آن، اعتراض، نزاع یا خرده‌گیری باشد، قطعاً چنین کاری جایز نیست.[9]

5- انواع تقدیر

تقدیر الهی با توجّه به عام یا خاص‌بودنش بر 4 نوع است:

1) تقدیر عام

تقدیر پروردگار برای تمامی موجودات؛ یعنی آگاهی از آنها و ثبت و نگارش تقدیرشان.

دلایل زیادی بیانگر این موضوع هستند؛ از جمله:

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ [الحج: 70]

«آیا ندانسته‌ای که الله آنچه را در آسمان و زمین است می‌داند؟! قطعاً [همۀ] اینها در کتابی [ثبت] شده [و] بدون تردید این بر الله آسان است.»

پیامبر ج می‌فرمایند: «کَتَبَ اللَّهُ مَقَادِیرَ الْخَلَائِقِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[10]؛«الله متعال پنجاه هزار سال پیش از اینکه آسمانها و زمین را بیافریند، تقدیر و سرنوشت مخلوقات را ثبت نموده است.»

2) تقدیر یک عمر

یعنی تمامی اتّفاقاتی که در زندگی بنده تا فرارسیدن مرگش به وقوع می‌پیوندد و نیز نوشتن شقاوت یا سعادت او.

رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ أَحَدَکُمْ یُجْمَعُ خَلْقُهُ فی بَطْن أُمِّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً نُطْفَةً، ثُمَّ یَکُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذلِک، ثُمَّ یَکُونُ مُضْغَةً مثْلَ ذلِک، ثُمَّ یُرْسَلُ المَلَکُ، فَیَنْفُخُ فِیهِ الرَّوحَ، وَیُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ کَلِماتٍ: بِکَتْبِ رِزقِهِ، وَأَجلِه، وَعمَلِه، وَشَقیٌّ أَو سعِیدٌ»[11]؛ «آفرینش هریک از شما در شکم مادرش، در مدّت چهل روز به صورت نطفه جمع می‌شود، سپس مثل آن [همین مدّت] علقه [خون بسته] است و پس از آن، مانند آن [همین مدّت] مضغه [پاره‌ای گوشت] است، سپس فرشته فرستاده شده و در وی روح می‌دمد و به چهار چیز دستور داده می‌شود: به نوشتن روزی‌اش، اجلش و عملش و اینکه نیکبخت است یا بدبخت.»

3) تقدیر سالانه

این کار در شب قدر هر سال صورت می‌گیرد. آیات زیر دلالت بر همین موضوع دارند:

﴿فِیهَا یُفۡرَقُ کُلُّ أَمۡرٍ حَکِیمٍ [الدّخان: 4]

«در آن شب هر امر با حکمت [و استواری] فیصله [و تدبیر] می‌شود.»

﴿تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَٱلرُّوحُ فِیهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمۡرٖ٤ سَلَٰمٌ هِیَ حَتَّىٰ مَطۡلَعِ ٱلۡفَجۡرِ [القدر: 4-5]

«فرشتگان و روح [جبرئیل] در آن [شب] به فرمان پروردگارشان برای [انجام] هر کاری نازل می‌شوند. [آن شب] تا طلوع فجر، سلامتی [و رحمت] است.»

در تفسیر آیات فوق گفته شده که در شب قدر، آنچه در یک سال اتّفاق می‌افتد؛ مانند مرگ و زندگی، عزّت و خواری، روزی، باران و حتّی نام حاجیان نوشته و ثبت می‌گردد و گفته می‌شود که فلانی و فلانی حج می‌کنند.[12]

4) تقدیر روزانه

الله تعالی می‌فرماید:

﴿کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ [الرّحمن: 29]

«و او هر روز در کاری است.»

در تفسیر آیۀ مذکور گفته شده که کار الله متعال این است که عزّت یا ذلّت می‌دهد، برخی را بالا و برخی را پایین می‌برد، می‌دهد یا منع می‌نماید، بی‌نیاز یا فقیر می‌کند، می‌خنداند یا می‌گریاند، می‌میراند یا زنده می‌کند و ... .[13]

5) دلایل ایمان به قدر

قرآن کریم، سنّت نبوی، اجماع، فطرت، عقل و حس بیانگر این رکن مهم از ارکان ایمان هستند.

آیات زیادی از قرآن دلالت بر این موضوع دارند که قبلا برخی از آنها بیان گردید و اکنون نیز چند آیۀ دیگر ذکر می‌گردد:

﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا [الأحزاب: 38]

«و فرمان الله حساب‌شده و دقیق است.»

﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ [القمر: 49]

«بدون تردید ما هر چیزی را به‌ اندازه آفریدیم.»

﴿وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ [الحجر: 21]

«و هیچ چیز نیست مگر اینکه گنجینه‌هایش نزد ماست و ما فقط به ‌اندازه‌ای معیّن آن را نازل می‌کنیم.»

با توجّه به آن حدیث مشهور، یکی از ارکان ایمان این بود که: «وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»[14]؛ «... و ایمان به قدر؛ خواه خیر یا شرّ باشد، بیاوری.»

مسلم از قول طاووس رحمهما الله چنین نقل کرده است: «گروهی از یاران پیامبر ج را دیدم که می‌گفتند: همه چیز براساس تقدیر است. همچنین می‌گفت: از عبدالله بن عمر ب شنیدم که تمامی امور بر پایۀ تقدیر است حتّی ناتوانی و زیرکی یا اینکه گفت: زیرکی و ناتوانی.»[15]

رسول الله ج می‌فرمایند: «وَإِنْ أَصَابَکَ شَیْءٌ فَلَا تَقُلْ: لَوْ أَنِّی فَعَلْتُ کَانَ کَذَا وَکَذَا، وَلَکِنْ قُلْ: قَدَرُ اللَّهِ وَمَا شَاءَ فَعَلَ»[16]؛ «اگر چیزی [مصیبتی] به تو رسید، هرگز نگو: اگر [این کار را] می‌کردم، چنین و چنان می‌شد، بلکه بگو: الله تعالی تقدیر نمود و آنچه او بخواهد، انجام می‌دهد.»

مسلمانان اجماع دارند که باید یقین داشت قدر؛ خیر و شرّ آن از جانب الله تعالی است. نووی / می‌گوید: «دلایلی قطعی از قرآن، سنّت، اجماع صحابه و اهل حلّ و عقد در گذشته و اکنون بیانگر اثبات تقدیر الهی هستند.»[17]

ابن حجر / می‌آورد: «تمامی پیشینیان بر این باور بودند که همۀ امور براساس تقدیر الهی است.»[18]

علاوه بر ادلّۀ فوق، از دیرباز تا کنون، تقدیر امری مشخّص و معلوم برای فطرت بوده و تنها تعداد اندکی از مشرکان آن را انکار نموده و اشتباهشان در نفی و انکار قدر نبوده، بلکه در فهم آن به روشی صحیح بوده است. به همین سبب، الله ـ دربارۀ مشرکان می‌فرماید:

﴿سَیَقُولُ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا [الأنعام: 148]

«به زودی کسانی‌ که شرک ورزیدند، می‌گویند: اگر الله می‌خواست، نه ما شرک می‌آوردیم و نه پدران ما.»

آنان قائل به ارادۀ الله تعالی بوده‌اند، امّا این را دلیل شرک‌ورزی خویش می‌دانستند. سپس الله أ بیان نمود که افراد پیش از آنان نیز بر همین باور بودند:

﴿کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَا [الأنعام: 148]

«افرادی ‌که پیش از آنان بودند [نیز] این چنین تکذیب کردند، تا آنکه [طعم] عذاب ما را چشیدند.»

قوم عرب در دورۀ جاهلی نیز معتقد به قدر بوده و آن را انکار نمی‌کردند و در میان‌شان کسی یافت نمی‌شد که کاری را براساس تقدیر نداند.

هیچ فردی از آنان، به طور کل، قدر را رد نکرده، چنانچه یکی از دانشمندان بزرگ عرب؛ یعنی ابوالعبّاس احمد بن یحیی ثعلب / صراحتاً می‌گوید: «در میان قوم عرب، کسی را نمی‌شناسم که قدر را نفی کند. به او گفتند: آیا دل‌های قوم عرب متمایل به انکار قدر می‌شود؟ او پاسخ داد: پناه بر الله، تمامی قوم عرب؛ در زمان جاهلیّت و اسلام، قدر؛ خیر یا شر را قبول داشته‌اند و سخنان‌شان در این زمینه، بسیار و روشن است.»[19]

همچنین عقل صحیح باور دارد که الله متعال آفریدگار، مدبّر و مالک این هستی است و امکان ندارد که این نظام بدیع و هماهنگی و ارتباط مستحکم و تنگاتنگ میان اسباب و مسبّبات، به طور اتّفاقی و بی‌دلیل شکل گرفته باشد، زیرا موجودی که به صورت اتّفاقی پیدا شود، در اصل وجود و پیدایش خود، منظّم نیست، پس چگونه امکان دارد نظم و هماهنگی آن در صورت بقا و پیشرفتش باقی بماند؟!

وقتی از طریق عقلی ثابت شود که الله ـ آفریدگار هستی است، لازم می‌گردد که هیچ چیزی در ملک او، بدون اراده و تقدیرش شکل نگیرد.[20]

آیۀ زیر دلالت بر همین مطلب دارد:

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ یَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَیۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عِلۡمَۢا [الطّلاق: 12]

«الله [همان] ذاتی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین [نیز] همانند آنها را [آفرید] و فرمان [الله] پیوسته در میانشان نازل می‌شود تا بدانید که الله بر هر چیزی تواناست و اینکه علم الهی بر هر چیزی احاطه دارد.»

عقل منکر جزئیّات تقدیر نیست، بلکه به طور کامل با آن موافق است.

از نظر حسّی نیز می‌بینیم و می‌شنویم و می‌خوانیم که امور مردم، با ایمان به قضا و قدر، درست و اصلاح می‌گردد. در مبحث نتایج ایمان به قدر، در این باره مطالبی بیان خواهد شد. مؤمنان واقعی قضا و قدر، خوشبخت‌ترین، شکیباترین، شجاع‌ترین، بخشنده‌ترین، کامل‌ترین و داناترین مردم هستند.

علاوه بر این، ایمان به قدر، «نظام توحید» است، همان‌گونه که ابن عبّاس ب می‌گفت و توحید فقط با یقین به قضا و قدر کامل و صحیح می‌گردد.

همچنین آنچه الله تعالی و پیامبرش ج دربارۀ اتّفاقات و امور غیب و آینده گفته‌اند و به وقوع پیوسته است، دلیلی حسّی و روشن بر این مطلب بوده که ایمان به قدر، حقیقت داشته و صحیح است.[21]

6) تکلیف انسان در مسئلۀ قدر

بر انسان واجب است که به قضا و قدر، شریعت و امر و نهی الهی ایمان آورد و اخبار آسمانی را تصدیق نماید و دستورات شرعی را اطاعت کند.[22]

وقتی به وی خوبی و نعمتی رسد، الله متعال را سپاس گوید و زمانی که مصیبتی به او رسد، از الله ﻷ آمرزش بخواهد و بداند که تمامی این امور براساس قضا و قدر الهی است. هنگامی که آدم ÷ گناه کرد، توبه نمود و الله أ توبه‌اش را پذیرفت و وی را هدایت کرد، امّا ابلیس بر گناهش اصرار ورزید و تقدیر را دلیل آورد و در نتیجه، الله ـ او را لعنت کرد و از خود دور ساخت. بنابراین کسی که توبه کند، پیرو آدم و فردی که بر گناهش اصرار ورزد و تقدیر را دلیل آورد، پیرو ابلیس می‌گردد. افراد خوشبخت، از پدرشان؛ آدم ÷ پیروی می‌کنند، ولی انسانهای بدبخت دنباله‌رو دشمن‌شان؛ ابلیس هستند.[23]

به طور خلاصه، لازم است که انسان به مراتب چهارگانۀ قدر باور و یقین داشته باشد و به اینکه هر چیزی، براساس علم، نگارش و ثبت، اراده و آفرینش الله تعالی صورت می‌گیرد. همچنین ایمان داشته باشد که الله أ دستور به اطاعت از خود داده و انسان را از نافرمانی و گناه باز داشته است. بنابراین باید که آدمی دستورات الهی را انجام دهد و گناهان را ترک کند و زمانی که الله متعال وی را برای اطاعت و ترک گناه توفیق داد، او را سپاس و ستایش نماید و بر این کار ادامه دهد، امّا در صورتی که خوار گردید و به خودش سپرده شد ومرتکب گناه گشت و اطاعت از الله را ترک نمود، باید که آمرزش بخواهد و توبه کند.

علاوه بر این، باید در راه مصالح دنیوی خویش تلاش نماید و برای رسیدن به این مصالح، راه‌های صحیح را در پیش گیرد و از این رو، در زمین سفر کند و در مناطق مختلف بگردد، اگر امور بر وفق مرادش بود، شکر الهی را به جای آورد و چنانچه برخلاف میل و هدفش شد، با توجّه و باور به قدر، آرام گیرد و بداند که تمامی این امور بر پایۀ تقدیر الهی بوده و آنچه به او رسیده، قطعاً باید به وی می‌رسید و آنچه به او نرسیده نیز قطعاً هر کاری می‌کرد، به وی نمی‌رسید.

اگر به طور کلّی، بنده یقین کند که الله تعالی در آنچه می‌آفریند و دستور می‌دهد، حکمتی بزرگ دارد، همین یقین و باور برایش کافی است و هر اندازه که آگاهی و ایمانش افزایش یابد، حکمت‌ها و رحمت‌هایی برایش آشکار می‌شود که وی را به تعجّب وا می‌دارد و تصدیق آنچه الله تعالی در کتابش خبر داده است را برایش روشن می‌گرداند.

لازم نیست که تمامی انسانها از جزئیّات ایمان به قدر آگاه باشند، بلکه همان ایمان کلّی و اجمالی کافی است.[24]

الحمدلِلّه خواسته و مقتضای دلایل شرعی، فطری، عقلی، حسّی نیز همین است که بیان شد و هیچ تناقض و ابهامی در آن وجود ندارد.


 

مبحث دوم:
نتایج ایمان به قدر

ایمان به قضا و قدر – اگر به روشی صحیح باشد- نتایجی مهم، اخلاق و رفتاری زیبا و عباداتی متنوّع در پی دارد که تأثیراتش در دنیا و آخرت، بر فرد و جامعه برمی‌گردد؛ بخشی از آن نتایج عبارتند از:

1- توکّل

اعتماد بر الله ﻷ مغز عبادت به شمار می‌رود و توکّلِ فردی مقبول و درست است که به روشی صحیح ایمان به قدر بیاورد.

از دیدگاه شریعت، توکّل یعنی توجّه دل به سمت الله متعال، در هنگام عمل و درخواست کمک از او و اعتماد بر الله یگانه. راز و حقیقت توکّل همین است.[25]

2- تقویت امید و گمان نیک به الله تعالی

کسی که ایمان به قدر داشته باشد، نسبت به الله متعال خوش‌گمان است و امید زیادی به او دارد، زیرا مطمئن است که الله أ براساس عدالت، رحمت و حکمت کامل خویش، کاری را اراده می‌کند.[26]

3- صبر و قدرت تحمّل

به همین سبب، می‌بینیم که فرد ایماندار به قضا و قدر، صبور و دلیر است و سختی‌ها را به دوش می‌کشد و مشکلات را تحمّل می‌کند.

امّا کسانی که تقدیر را انکار می‌کنند، با کمترین مشکلی مضطرب و پریشان می‌شوند و بسا اوقات، این اضطراب باعث دیوانگی، وسواس و استعمال موادّ مخدّر و کشتن انسانها می‌شود.

به همین علّت، خودکشی در کشورهایی که ساکنانش ایمان به قضا و قدر ندارند، زیاد است.

اگر دلایل خودکشی آنان را بررسی کنیم، می‌بینیم که واقعاً ناچیز و بی‌اهمّیت است و ارزشی ندارد که به این امور پرداخته شود و باید که از آنها صرف‌نظر کرد؛ برخی به سبب جداشدن از معشوقۀ خویش، بعضی به علّت ردشدن در امتحان، برخی به سبب مرگ خوانندۀ محبوب‌شان یا فردی که دوستش داشته‌اند و یا به سبب شکست گروهی که به آن متمایل بوده‌اند و دلایلی این چنین خودکشی می‌کنند.

گاهی اوقات به صورت دسته‌جمعی خودکشی می‌کنند و جای تعجّب است که بیشترشان از طبقۀ فقیران نیستند که گفته شود به سبب فقر و نداری دست به خودکشی زده‌اند!!!

بلکه آنان از طبقۀ ثروتمند و غرق در نعمت‌ها هستند و حتّی افراد مشهور و روان‌شناسانی که ادّعا دارند مردم را خوشبخت می‌کنند و مشکلات را برطرف می‌نمایند، دست به خودکشی می‌زنند.[27]

4- مبارزه با ناامیدی

کسی که ایمان به قضا و قدر ندارد، مأیوس شده و ناامیدی به دلش نفوذ می‌کند؛ اگر مصیبتی به او رسد، گمان می‌کند که این مصیبت کمرش را خواهد شکست و اگر به سختی و مشکلی برخورد، فکر می‌کند که مصیبت همیشه خواهد بود و از او دور نخواهد شد.

امّا انسان ایماندار به تقدیر، ناامیدی را نمی‌شناسد و در تمامی حالات، او را خوش‌بین می‌یابی که منتظر گشایش و امداد الهی است و می‌داند که پیروزی با صبر به دست می‌آید و به همراه هر سختی، آسانی است.

5- جوانمردی و بخشش

کسی که ایمان به قدر دارد، به علم یقین می‌داند که تنها الله ﻷ روزی‌رسان است و او ارزاق مخلوقات را تقسیم نموده و به هر کس، سهمش می‌رسد و هر شخصی پس از اتمام روزی و اجلش می‌میرد و هر انسانی فقط براساس تقدیر، فقیر و ندار می‌گردد.

چنین ایمانی سینۀ صاحبش را برای انفاق در راه‌های خیر می‌گشاید و هرچند خود به مالش نیاز داشته باشد، آن را صدقه می‌دهد، چون اعتماد بر الله دارد و فرمان الهی را برای انفاق اموال اجرا می‌نماید.[28]

6- شجاعت و دلیری و دوری از سستی و ترس

ایمان به قضا و قدر، دل صاحبش را پُر از شجاعت و شهامت نموده و آن را از ضعف و ترس، خالی می‌سازد، زیرا ایماندار به تقدیر یقین دارد که پیش از فرارسیدن اجلش، نخواهد مُرد و فقط همان چیزی به او می‌رسد که الله تعالی برایش مقدّر نموده و اگر تمامی امّت به قصد ضرررساندن به وی جمع شوند، هرگز نمی‌توانند به او زیانی رسانند مگر آنچه الله أ مقدّر کرده باشد.

فقط کسی این موارد را درک می‌کند و شیرینی‌اش را می‌یابد و از نتایجش باخبر است که ایمان به الله و قضا و قدر داشته باشد. بنابراین انسان ایماندار به تقدیر دارای قلبی آرام، نفسی مطمئن و فکری آسوده است و زیاد به فکر شر نیست و ترسی ندارد و اگر مصیبتی به او رسد، دلش آشفته نمی‌شود، بلکه با پایداری و صبوری، آن را تحمّل و اداره می‌کند؛ اگر بیمار شود، بیماری‌اش را با گمان و افکار بیهوده، زیاد نمی‌کند و چنانچه دچار مصیبتی گردد، با دلی محکم و استوار با آن روبرو می‌شود و از سختی‌اش می‌کاهد. حکمت و دانایی این است که انسان خودش را وادار به تحمّلِ غمِ رسیدنِ مصیبت و دردِ دچارشدن به آن نکند.

بلکه تا وقتی اسباب اندوه از وی دور است، خوشحال و خوشبخت باشد و هنگامی که دچار غم و اندوه شد، با شجاعت و میانه‌روی با آن روبرو شود.

مسلمانان واقعی؛ مثلاً عالمان عامل و بندگان فرمانبردار و پیرو شریعت را با چنان آرامش دل و اطمینان خاطری می‌بینی که هرگز چنین موردی به ذهن انسان خطور نمی‌کند و در خیال انسان نمی‌گنجد! بنابراین آنان در این زمینه، گوی سبقت را ربوده و بهرۀ کامل را برده‌اند.

و حتّی در بین مسلمانان عامی چنان آرامش دل و آسودگی خاطر و یقینی می‌یابی که در میان بزرگ‌ترین مفکّران و نویسندگان و پزشکان غیرمسلمان وجود ندارد. بسا پزشکان غیرمسلمانی که هنگام درمان بیماریِ فردی مسلمان شگفت‌زده شده و افکار فراوانی به ذهنشان خطور کرده است؛ به عنوان مثال، زمانی که پزشک غیرمسلمان دریافته این انسان بیماری خطرناکی؛ همچون سرطان دارد، آشفته و پریشان می‌شود و راه درمان را با آماده‌ساختن مقدّمات در پیش می‌گیرد، چون می‌ترسد که بیمار با شنیدن این خبر، متأثّر و اندوهگین شود.

امّا به محض آگاه‌نمودن وی، می‌بیند که بیمار با دلی راضی و سینه‌ای فراخ و آرامشی عجیب با آن روبرو می‌شود!!!

بدون تردید ایمان مسلمانان به قضا و قدر بسیاری از غیرمسلمانان را به تعجّب وا داشته و آنان در این زمینه، کتاب‌هایی نوشته و تعجّب و گواهی خویش را از تصمیمات قوی مسلمانان و عزّت و برخورد مناسب و زیبایشان با مشکلات زندگی را ثبت کرده‌اند.

این شهادتی واقعی از قومی است که از ایمان به الله و قضا و قدرش محروم مانده‌اند.[29]

تنها رویگردانی آنان از پروردگار و دوری‌شان از دین حق – همان اسلامی که الله ـ آن را برای بندگانش برگزید و ادیان آسمانی را با آن به پایان برد-، آنان را از این کار باز داشته است.


 

مبحث سوم:
ارادۀ بنده و تأثیر اسباب

1- ایمان به قدر و ارادۀ بنده

ایمان به تقدیر – چنانکه بیان شد- منافاتی با این ندارد که بنده در افعال اختیاری خویش، اراده و حقّ انتخاب و قدرت داشته باشد، زیرا شریعت و واقعیّت بیانگر این موضوع‌اند:

دلالت شریعت

ادلّۀ فراوانی در این باره وجود دارد؛ از جمله:

﴿فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ مَ‍َٔابًا [النّبأ: 39]

«پس هرکس که بخواهد بازگشت‌گاهی به سوی پروردگارش برگزنید.»

﴿فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ [البقرة: 223]

«پس هر گونه که بخواهید به کشتزار خود درآیید.»

دلالت واقع و تجربه

هر انسانی می‌داند که اراده و قدرتی بر انجام یا ترک برخی امور دارد و تفاوت آنچه با اراده‌اش واقع می‌شود؛ مانند راه‌رفتن و آنچه غیر ارادی است؛ همچون لرزیدن را می‌فهمد.

امّا اراده و قدرتش با اراده و قدرت الله تعالی حاصل می‌شود، چون الله ﻷ می‌فرماید:

﴿لِمَن شَآءَ مِنکُمۡ أَن یَسۡتَقِیمَ٢٨ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ [التّکویر: 28-29]

«برای کسی از شما که بخواهد راه راست در پیش گیرد. و شما نمی‌خواهید مگر آنکه پروردگار جهانیان بخواهد.»[30]

2- تأثیر اسباب و ایمان به قدر

تأثیر و به کارگیری اسباب منافاتی با ایمان به قضا و قدر ندارد، بلکه استفادۀ از آنها نشانۀ باور صحیح به تقدیر است.

به همین سبب، بر انسان لازم است که علاوه بر ایمان به قدر، تلاش نماید و اسباب نجات را به کار گیرد و از الله أ بخواهد که عوامل سعادت را برایش مهیّا و آسان کند و در این راه به او کمک نماید.

متون فراوانی از قرآن و سنّت فرمان به استفاده از اسباب مشروع در امور مختلف زندگی داده‌اند؛ آنها سفارش به کار و تلاش برای کسب روزی، آماده‌شدن برای رویارویی با دشمن، توشه‌برداشتن برای سفر و ... کرده‌اند.

همچنین دستور به استفاده از اسباب شرعی برای رسیدن به رضایت الهی و بهشت داده‌اند؛ اسبابی مانند نماز، زکات، روزه، حج، دعا و ... .

زندگی پیامبر ج و یاران ایشان و بلکه زندگی تمامی مسلمانان و پیروان‌شان نشان می‌دهد که آنان اسباب را به کار گرفته و تلاش و کوشش می‌نمودند.[31]


 

مبحث چهارم:
احتجاج به قدر و مسألۀ تسییر و تخییر

1- استدلال به قدر برای انجام محرّمات و ترک واجبات

ایمان به قدر باعث نمی‌شود که انسان گنهکار برای انجام امور حرام و ترک واجبات، دلیلی داشته باشد.

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / می‌گوید: «به اجماع مسلمانان و سایر ملّت‌ها و عاقلان، کسی نمی‌تواند تقدیر را به عنوان دلیل برای گناه خویش قلمداد کند، زیرا اگر چنین عملی صحیح می‌بود، هرکس می‌توانست آنچه به ذهنش خطور می‌کند؛ مانند کشتن افراد، گرفتن اموال و انواع فساد در زمین را انجام دهد و قضا و قدر را دلیل بیاورد.

همین فردی که تقدیر را علّت گناهش بیان می‌کند، اگر شخص دیگری به او ستم نماید و قضا و قدر را دلیل آورد، او نمی‌پذیرد و دچار تناقض می‌شود و تناقض و تضادّ سخن و دیدگاه، دلالت بر فساد و بطلانش دارد. بنابراین استدلال به قدر [در انجام محرّمات و ترک واجبات] از نظر عقلی، باطل و ناجایز است.»[32]

یکی از شواهد و دلایل سخن فوق این است که می‌بینیم انسان در جستجوی فواید خویش در امور دنیوی است و می‌خواهد که به آنها برسد و در این زمینه، تمایلی به زیان و ضرر ندارد، امّا تقدیر را دلیل انحراف و اشتباهش بیان می‌کند!!!

پس چرا از منافع دینی روی می‌گرداند و متمایل به ضررها می‌شود و سپس قضا و قدر را به عنوان دلیل می‌آورد؟!

اکنون به این مثال توجّه کن تا موضوع مذکور برایت روشن شود: اگر فردی قصد سفر به شهری نماید و دو راه برای رسیدن به آن شهر وجود داشته باشد؛ یکی امن و مطمئن و دیگری ناامن و نامطمئن و دارای قاتل و راهزن. به نظر شما، از کدام راه خواهد رفت؟

بدون تردید او راه اولی را در پیش خواهد گرفت. پس چرا در امور دینی و اخروی، راه بهشت و نه جهنّم را در پیش نمی‌گیرد؟!

علاوه بر این، می‌توان به فردی که در توجیه ترک واجبات و انجام گناهان، تقدیر را دلیل می‌آورد -براساس روش خودش- گفت که: ازدواج نکن؛ اگر الله متعال اراده کرده باشد که تو صاحب فرزند شوی، او را به تو خواهد داد و گر نه، که فرزندی نخواهی داشت. همچنین نخور و ننوش؛ اگر الله ـ سیری و سیرابی را برای تو مقدّر کرده باشد که سیر و سیراب خواهی شد و گرنه، نه. و زمانی که شیری درنده بر تو حمله‌ور شد، فرار نکن؛ اگر الله متعال نجات را برای تو مقدّر نموده باشد، نجات خواهی یافت و در غیر این صورت، فرار سودی نخواهد داشت. و هنگامی که بیمار شدی، خودت را درمان نکن؛ اگر الله أ برایت شفا خواسته باشد که خوب می‌شوی و گر نه، دارو و درمان فایده‌ای نخواهد داشت و ... .

آیا با سخنان فوق، موافق خواهد بود؛ اگر موافق باشد، می‌فهمیم که عقلش را از دست داده و چنانچه مخالف باشد، دیدگاه و حجّتش باطل و اشتباه است.

به طور خلاصه، از نظر شرعی، عقلی و تجربی، استدلال به قدر در توجیه گناهان یا ترک عبادات، استدلالی باطل است.[33]

2- روش جایز و صحیح استدلال به قدر

احتجاج به تقدیر زمانی که مصیبتی؛ همچون نداری، بیماری، از دست‌دادن خویشاوند، نابودی کشتزار، زیان مالی، قتل خطایی و امثال آن، به انسان می‌رسد، جایز است، زیرا این یعنی اینکه انسان به طور کامل، الله أ را به عنوان ربّ خویش پذیرفته و استدلال به قضا و قدر بر مصیبت‌ها و نه بر عیوب و گناهان، رواست. آدم خوشبخت به سبب گناهانی که مرتکب شده، درخواست آمرزش می‌کند و بر مصیبت‌ها صبر می‌نماید، چنانکه الله تعالی می‌فرماید:

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ [غافر: 55]

«پس [ای پیامبر!] صبر کن، قطعاً وعدۀ الله حق است و برای گناهت آمرزش بخواه.»

امّا انسان بدبخت هنگام مصیبت آشفته و نگران می‌شود و برای گناهان خویش، تقدیر را دلیل می‌آورد.

این مسأله با مثال پیش رو روشن‌تر خواهد شد: اگر مردی کسی را از روی خطا و به صورت غیر عمد بکشد، سپس افرادی وی را سرزنش کنند و او استدلال به قضا و قدر نماید، این استدلالش مورد قبول است، ولی مانع مؤاخذۀ وی نمی‌شود.

امّا اگر کسی فردی را از روی عمد کشت، سپس انسان قاتل مجازات و سرزنش شد و تقدیر را دلیل آورد، استدلالش پذیرفته نمی‌شود.[34]

3- انسان در میان تسییر و تخییر

این سؤال بسیار تکرار می‌شود که آیا انسان مسیّر [از قبل، آماده ‌شده برای انجام کارهایی که در اختیارش نیست] یا مخیّر است؟

سؤال فوق به طور فراوان بیان می‌شود و افرادی در پاسخ به آن گفته‌اند که انسان مسیّر و نه مخیّر است و برخی نیز بر عکس این، جواب داده‌اند.

در حقیقت، پاسخ کلّی و مطلق به سؤال مذکور، اشتباه بوده و بلکه نیاز به تفصیل و توضیح دارد.

بر پاسخ نخست که می‌گوید «انسان مسیّر و نه مخیّر است» اشکال وارد می‌شود که: اگر آدمی به طور مطلق، مسیّر است، پس چرا مورد محاسبه قرار می‌گیرد؟! و چگونه امکان دارد مسیّر باشد درحالی که می‌بینیم صاحب اراده و قدرت و اختیار است؟! و تکلیف ما دربارۀ متونی که اراده و قدرت و اختیار را برای انسان ثابت می‌کنند، چیست؟!

و اگر بگوییم «انسان مخیّر است و مسیّر نیست»، اعتراض می‌شود که: چگونه ممکن است مختار باشد درحالی که می‌بینیم بدون اختیار خویش، متولّد می‌شود؟! و بدون اختیار خود، بیمار می‌گردد و می‌میرد؟! و سایر اموری که خارج از ارادۀ آدمی است.

و اگر گفته شود: انسان در افعال ارادی و اختیاری خویش، مختار است، اشکال وارد می‌شود که: در افعال اختیاری نیز چنین است، زیرا گاهی اوقات، انسان ارادۀ کاری می‌کند و تصمیم می‌گیرد آن را انجام دهد و می‌تواند این کار را بکند و آن را انجام می‌دهد، امّا در برخی موارد، آن را انجام نمی‌دهد، چون مانعی وجود دارد. پس این‌گونه نیست که هر کاری را انسان اراده کند، انجام دهد و این مورد به وضوح مشاهده می‌شود.

بر این اساس، دلیل اشتباه پاسخ فوق برای ما روشن گشت، زیرا اگر انسان به طور مطلق، مسیّر می‌بود، قدرت و اراده‌ای نداشت و اگر به طور کل، مخیّر می‌بود، هرآنچه می‌خواست را انجام می‌داد. کسی که قائل به تسییر مطلق است، دیدگاه جبریّه را پذیرفته که معتقدند بنده بر انجام کارهایش مجبور شده و قدرت و اراده و تأثیری ندارد.

و کسی که قائل به تخییر مطلق است، به مذهب قدریّه که تقدیر را انکار می‌کنند و می‌گویند عمل انسان به اختیار خودش است و بنده آفریدگار کار خویش بوده و در اراده و عمل خود، مستقل است.[35]

بنابراین پاسخ سؤال مذکور چیست؟ و راه خروج از این ایرادات چگونه است؟

پاسخ سؤال: حقیقت در میان دو دیدگاه فوق و هدایت در بین این دو گمراهی است. به توفیق الهی، می‌گوییم که انسان از یک لحاظ، مخیّر و از جنبه‌ای دیگر، مسیّر است؛ یعنی از این نظر که دارای اراده بوده و براساس آن، انتخاب می‌کند و قدرتی دارد که به‌وسیلۀ آن کاری را انجام می‌دهد، مخیّر است، چون الله ﻷ می‌فرماید:

﴿فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡۚ [الکهف: 29]

«پس هرکس می‌خواهد ایمان بیاورد و هرکس می‌خواهد کافر گردد.»

﴿وَهَدَیۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَیۡنِ [البلد: 10]

«و او را به دو راه [خیر و شر] راهنمائی کردیم.»

﴿فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ [البقرة: 223]

«پس هر گونه که بخواهید به کشتزار خود درآیید.»

﴿۞وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ [آل عمران: 133]

«و به سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید.»

و نیز مسلم / روایت می‌کند که پیامبر ج فرمودند: «اِحْرِصْ عَلَى مَا یَنْفَعُکَ، وَاسْتَعِنْ بِاَللَّهِ، وَلَا تَعْجَزْ»[36]؛ «بر آنچه به تو فایده می‌رساند، مشتاق باش و از الله کمک بخواه و ناتوان مشو [احساس ناتوانی مکن].»

همچنین در صحیح بخاری روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «صَلُّوا قَبْلَ الْمَغْرِبِ»؛ «پیش از غروب خورشید، نماز بخوانید.» سپس در مرتبۀ سوم عرض کردند: «لِمَنْ شَاءَ»[37]؛ «[این نماز] برای کسی [است] که [خودش] بخواهد.»

و دلایل فراوان دیگری که در این زمینه آمده است.

امّا از این لحاظ که تمامی افعالش وارد در حوزۀ قضا و قدر است و به آن برمی‌گردد، مسیّر است، چون از آنچه الله ـ برایش مقدّر نموده، خارج نمی‌شود؛ مثلا در اختیار خود، از قدرت الهی خارج نمی‌گردد، زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُسَیِّرُکُمۡ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۖ [یونس: 22]

«او کسی است که شما را در خشکی و دریا به حرکت در می‌آورد.»

﴿وَرَبُّکَ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُ وَیَخۡتَارُۗ مَا کَانَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ [القصص: 68]

«و پروردگار تو هرچه بخواهد می‌آفریند، و [هر چه بخواهد] بر می‌گزیند، آنان را [هیچ] اختیاری نیست. الله منزّه و برتر است از آنچه شریک او قرار می‌دهند.»

و پیامبر ج فرمودند: «کَتَبَ اللَّهُ مَقَادِیرَ الْخَلَائِقِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[38]؛ «الله أ پنجاه هزار سال پیش از اینکه آسمانها و زمین را بیافریند، تقدیر و سرنوشت مخلوقات را ثبت نموده است.»

و دلایل دیگری که در این باره وجود دارد.

به همسن سبب، الله تعالی این دو مورد را باهم آورده است؛ یعنی اینکه انسان از یک لحاظ، مخیّر و از یک بُعد، مسیّر است، چنانکه می‌فرماید:

﴿لِمَن شَآءَ مِنکُمۡ أَن یَسۡتَقِیمَ٢٨ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ [التّکویر: 28-29]

«برای کسی از شما که بخواهد راه راست را در پیش گیرد و شما نمی‌خواهید مگر اینکه پروردگار جهانیان بخواهد.»

الله ـ ثابت و بیان نمود که بنده دارای اراده بوده و ارادۀ او تابع ارادۀ الله متعال است و به‌وسیلۀ آن، واقع می‌شود.

رسول الله ج نیز می‌فرمایند: «مَا مِنْکُمْ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَقَدْ عُلِمَ مَنْزِلُهَا مِنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ»[39]؛ «جایگاه هریک از شما، در بهشت و دوزخ، مشخّص و تعیین شده است.»

صحابه ش پرسیدند: ای رسول الله! پس چرا عمل کنیم؟ آیا بهتر نیست که توکّل نماییم و کارمان را به تقدیر الهی موکول کنیم؟ پیامبر ج پاسخ دادند: «اعْمَلُوا فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ»؛ «عمل کنید که هرکسی به آنچه برایش آفریده شده، مهیّا [ یا در جریان و یا آسان‌شده] است.»

حدیث مذکور، دلیلی است بر آنچه گفته شد و نشان می‌دهد که انسان مخیّر است، زیرا پیامبر فرمودند: «اعْمَلُوا» و نیز بیانگر این است که اختیار انسان داخل در تقدیر الهی است، چون فرمودند: «فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ».

نتیجۀ دلایل شرعی و واقعیّت در این زمینه، همین بود که بیان شد.[40]


 

مبحث پنجم:
موضوع هدایت و گمراهی

این مسأله، موضوعی بسیار مهم است و سخن در این باره به درازا می‌کشد. به طور خلاصه، می‌توان گفت: هدایت، گمراهی، اطاعت و نافرمانی مربوط به ارادۀ الله متعال بوده و انسان سبب وقوع آنهاست و در این زمینه، مسؤول است. این مطلب یکی از اصول قطعی و یقینی، از دیدگاه اهل سنّت به شمار می‌رود، و قاعده‌ای که تمامی عاقلان بر آن اتّفاق نظر دارند، این است که امور قطعی، به اعتبار اصل خود، هیچ تناقضی با یکدیگر ندارند، هرچند از دیدگاه ما متناقض دیده شوند، زیرا درک و فهم ما ناقص و قاصر است. بنابراین کافی است که امور قطعی و یقینی را بپذیریم و به تمامی آنها ایمان آوریم و هیچ‌یک از این امور را انکار نکنیم هرچند نسبت به آنها، آگاهی و علمی نداشته باشیم، چون موضوع قضا و قدر مربوط به صفات الهی است؛ قدر یعنی قدرت الله متعال و قدرت الهی همچون علم، حکمت، اراده و سایر صفات الله ﻷ است از این لحاظ که مفهومشان معلوم، ولی کیفیّت‌شان برای ما نامشخّص است. همان‌گونه که از صفات الهی کاملا آگاه نیستیم، از برخی اسرار قدر الهی نیز ناآگاهیم؛ یکی از اسرار تقدیر این است که الله ـ افرادی را گمراه یا هدایت و خوشبخت یا بدبخت می‌کند و اینکه می‌میراند یا زنده می‌کند و ...؛ آن هم براساس حکمتی که خودش می‌داند و ما از آن آگاه نیستیم، چرا که او بسیار دانا و حکیم است.

ناتوانی انسان از دسترسی به اسرار قدر، ضرری بر ایمانش ندارد، چون این کار در توان آدمی نیست و الله تعالی هر نفسی را فقط به اندازۀ توانش مکلّف می‌نماید.

آنچه مضر بوده و ناپسند به شمار می‌رود، این است که انسان بر پایۀ این ناتوانی‌اش، احکامی را صادر نماید و بدون دلیل و از روی گمراهی و ناآگاهی، کاری را انجام دهد و برخی از اصول قطعی را انکار و برخی را بوسیلۀ بعضی دیگر رد نماید.

عاقلان موافقند که مالک می‌تواند در ملکش هر گونه که بخواهد، تصرّف نماید و برای اینکه تصرّفش صحیح باشد، لازم نیست که دیگران دلیل و حکمت کارهایش را بفهمند و هیچ‌کس نمی‌تواند بر او اعتراض کند تا زمانی که دلیل تصرّفاتش را نمی‌داند.

همچنین اتّفاق نظر دارند که فرد ماهر در علمی از علوم یا فنّی از فنون یا یکی از حرفه‌ها، گاهی اوقات، کارهایی را انجام می‌دهد که افراد ناآگاه به آن علم یا فن و حرفه، دلیلش را نمی‌دانند.

و ناآگاهی آنان دلیل نقصان و نادرستی آن علم یا فنّ و حرفه نیست.

امور بشر که دارای علم و حکمتی قاصر و ناقصند، این‌گونه است، پس افعال بهترینِ داوران و حاکمان و کسی که رحمت و علمش همه چیز را فرا گرفته است، چگونه خواهد بود؟!

اگر بخواهیم از اسرار قضا و قدر آگاه شویم؛ یعنی اسراری که الله تعالی آگاهی از آنها را به خودش اختصاص داده است، قطعاً این تلاش و رنجی بی‌نتیجه خواهد بود و کسی که به دنبال آنچه در توانش نیست، باشد، تلاشش این‌گونه است:[41]

کناطح ٍ صخرة ً یوما ً لِیَفلِقَها

 

فَلم یَضِرها وأوهَی قرنَه الوعلُ[42]

«مانند بزی کوهی که یک روز بر صخره‌ای شاخ می‌زد تا آن را بشکافد، امّا آسیبی به صخره نزد و [بیچاره] شاخ خودش را شکست.»

به طور خلاصه، هدایت و گمراهی در اختیار الله یگانه بوده و او داناتر است که چه کسی را هدایت نماید، چنانچه داناتر است به اینکه رسالتش را به چه فردی بدهد.

مطالب فوق به معنای تعطیل و عدم‌کاربرد اسباب نیست، بلکه الله ـ اسبابی را تعیین نموده و آنها را وسیلۀ رسیدن به هدایت قرار داده و انسان را از عوامل گمراهی برحذر داشته و بیان نموده که آنها آدمی را به هلاکت می‌رسانند. در نتیجه، دوباره یادآوری می‌کنیم که تمامی این امور در اختیار الله متعال است و او از آنچه انجام می‌دهد، پرسیده نمی‌شود، ولی مخلوقات در برابر آنچه می‌کنند، مسؤول هستند.[43]




[1]- نک: التّعریفات، جرجانی، ص 177؛ لوامع الأنوار، سفارینی، ج 1، ص 348؛ رسائل فی العقیدة، محمّد بن عثیمین، ص 37؛ الإیمان بالقضاء والقدر، محمّد حمد، صص 35- 36.

[2]- شفاء العلیل، ابن قیّم، ص 61.

[3]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2653.

[4]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1632؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2647.

[5]- نک: شفاء العلیل، ص 66؛ تفسیر السّعدی، ج 6، ص 52.

[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2655.

[7]- نک: الإیمان بالقضاء والقدر، ص 76.

[8]- همان، ص 7- 9.

[9]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 262؛ شرح السّنّة، بربهاری، ص 36؛ القضاء والقدر فی الإسلام، فاروق دسوقی، ج 1، ص 368؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 19- 25.

[10]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2653.

[11]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3208؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2643.

[12]- نک: زاد المسیر، ابن جوزی، ج 7، ص 338؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 140؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 572؛ أعلام السّنة المنشورة، حکمی، صص 129- 133.

[13]- نک: زاد المسیر، ج 8، ص 114؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 275؛ فتح القدیر، ج 5، ص 136.

[14]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 8.

[15]- همان، شمارۀ حدیث: 2655.

[16]- همان، شمارۀ حدیث: 2664.

[17]- شرح صحیح مسلم، نووی، ج 1، ص 155.

[18]- فتح الباری، ابن حجر، ج 11، ص 287.

[19]- نک: شرح أصول إعتقاد أهل السّنّة والجماعة، لالکائی، ج 4، ص 705.

[20]- الرّیاض النّاضرة، عبدالرّحمان سعدی، ص 194.

[21]- نک: الشّیخ عبدالرّحمن السّعدی وجهوده فی العقیدة، عبدالرّزّاق بدر، صص 72- 73.

[22]- نک: جوامع الرّسائل، ابن تیمیّه، ج 2، ص 341؛ درء تعارض العقل والنّقل، ج 8، ص 405.

[23]- مجموع الفتاوی، ابن تیمیّه، ج 8، ص 64؛ طریق الهجرتین، ابن قیّم، ص 170.

[24]- همان، ج 8، ص 97؛ التّحفة المهدیّة فی شرح الرّسالة التّدمریّة، فالح بن مهدی، ج 2، ص 140؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 61- 63.

[25]- مدارج السّالکین، ابن قیّم، ج 2، ص 218؛ الفوائد، ابن قیّم، صص 201- 202.

[26]- نک: مدارج السّالکین، ج 2، صص 166- 199.

[27]- نک: الجامع الصّحیح فی القدر، مقبل الوداعی، صص 11- 12؛ أفول شمس الحضارة الغربیّة من نافذة الإجرام، مصطفی غزال، صص 109- 111؛ لماذا انتحر هؤلاء، تهیّه و بازبینی: هانی خیّر، در این کتاب، ماجراهایی از شخصیت‌های سیاسی، نظامی، ادبی، اجتماعی و هنری بیان شده است.

[28]- الهدایة الإسلامیّة، محمّد خضر حسین، صص 84- 98.

[29]- نک: مدارج السّالکین، ج 2، ص 32؛ جامع العلوم والحکم، ابن رجب، ج 1، ص 287؛ دع القلق وابدأ الحیاة، دیل کارنگی، صص 291- 295.

[30]- منهاج السّنّة، ابن تیمیّه، ج 2، صص 109- 112؛ التّبیان فی أقسام القرآن، ابن قیّم، صص 45، 166- 169.

[31]- نک: شفاء العلیل، صص 50- 53؛ الرّیاض النّاظرة، سعدی، صص 125- 126؛ القضاء والقدر، عمر أشقر، صص 83- 84.

[32]- مجموع الفتاوی، ج 8، ص 179؛ إقتضاء الصّراط المستقیم، ابن تیمیّه، ج 2، صص 858- 859.

[33]- منهاج السّنّة النّبویّة، ج 3، صص 65- 78؛ مجموع الفتاوی، ج 8، صص 262- 268؛ إیقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، صنعانی، ص 306؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 130- 135.

[34]- نک: مجموع الفتاوی، ج 8، ص 454؛ إقتضاء الصّراط المستقیم، ابن تیمیّه، ج 2، صص 857- 858.

[35]- نک: الإیمان بالقضاء والقدر، صص 184- 188.

[36]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2664.

[37]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1183، 7368.

[38]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2653.

[39]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1362، 4945؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2647.

[40]- نک: دفع إیهام الإضطراب، محمّد امین شنقیطی، صص 286- 287؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 184- 188.

[41]- نک: العقل والنّقل عند ابن رشد، محمّد أمان، صص 56- 57.

[42]- دیوان اعشی کبیر، ص 61.

[43]- نک: الإختلاف فی اللّفظ، ابن تیمیّه، ص 35؛ الإبانة، ابن بطّه، ج 1، ص 390.

بخش پنجم: ایمان به روز آخرت

بخش پنجم:
ایمان به روز آخرت

مبحث اول: مفهوم ایمان به روز آخرت و اهمّیت و نتایج آن؛

مبحث دوم: دمیدن در صور؛

مبحث سوم: زنده شدن مردگان [بعث]؛

مبحث چهارم: قیامت، حساب و ترازوی اعمال و انتشار نامه‌های اعمال؛

مبحث پنجم: حوض و پُل صراط؛


مبحث اول:
مفهوم ایمان به روز آخرت و اهمّیت و نتایج آن

1- مفهوم ایمان به روز آخرت

ایمان به روز قیامت شامل تمامی اخباری که دربارۀ این روز بیان شده و امور مربوط به آن است؛ مانند ایمان به نشانه‌های قیامت و علاماتی که پیش از آن روز به وقوع می‌پیوندد، مرگ و آنچه پس از آن واقع می‌شود؛ همچون فتنۀ قبر، عذاب یا نعمت‌های آن و نیز ایمان به دمیده‌شدن در صور، بیرون‌آمدن مردم از قبرها، عذاب یا پاداش، حساب، وحشت و ترس موقعیّت قیامت، جزئیّات محشر، انتشار و گشوده‌شدن نامه‌های اعمال، نهادن ترازوی اعمال، صراط، پُل، حوض، شفاعت و ... و همچنین ایمان به بهشت و نعمت‌هایش که برترین نعمت آن، نگاه به چهرۀ الله ﻷ است، و نیز باور به آتش و عذاب‌هایش که بدترین عذاب دوزخ، محروم‌شدن از دیدار و رؤیت پروردگار است.[1]

2- اهمّیت ایمان به روز آخرت

باور و یقین به روز قیامت از اهمیت والایی برخوردار است، دلایلی که بینگر این اهمیت می‌باشد، به شرح زیر است:

1.     ایمان به روز آخرت، یکی از ارکان ششگانۀ ایمان است: در آن حدیث مشهور، وقتی جبرئیل ÷ دربارۀ ایمان پرسید، پیامبر ج فرمودند: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَتُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»[2]؛ «[ایمان یعنی] اینکه به الله، فرشتگان، کتاب‌ها و پیامبران الهی، روز آخرت و به تقدیر؛ خیر یا شرّ آن ایمان بیاوری.»

2.     این موضوع در بسیاری از متون شرعی وارد شده و ارتباط مستحکمی با ایمان به الله أ دارد.

3.     ایمان‌آورندگان به روز آخرت، بسیار مورد تحسین و تمجید قرار گرفته و انکارکنندگانش، بسیار نکوهش شده‌اند: الله تعالی در توصیف مؤمنان به قیامت می‌فرماید:

﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ [النّمل: 3]

«و آنان به آخرت یقین دارند.»

و دربارۀ انکارکنندگان می‌فرماید:

﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ [هود: 19]

«و آنان به آخرت کافرند.»

4.     فراوانی نام‌های قیامت: این روز دارای اسامی بسیاری است که دلیل آن، اهمّیت قیامت و وحشت شدید در آن روز است.

قرطبی / می‌گوید: «هرآنچه مهم باشد، دارای صفات و نام‌های زیادی است و این شیوه در زبان عربی، بسیار روشن است. مگر نمی‌بینی که چون شمشیر برای‌شان مهم بوده و فایده و ارزشش ثابت شده، 500 اسم را برایش نام برده‌اند. موارد دیگری نیز از این قبیل یافت می‌شود؛ مثلاً قیامت که مهم بوده و ترس و وحشت در آن روز فراوان است، الله متعال در قرآن کریم، این روز را با نام‌های متعدّد و صفات بسیاری بیان کرده است.»[3]

3- نتایج ایمان به روز آخرت

ایمان به این روز منجر به نتایجی مهم، اخلاقی زیبا، عبادت‌هایی متنوّع و تأثیراتی پسندیده برای فرد و جامعه در دنیا و آخرت می‌شود.

از جمله اینکه:

1) بجای‌آوردن عبادت الله متعال

ایمان به قیامت یکی از موارد اطاعت از الله أ به شمار می‌رود و کمال مخلوق در انجام پرستش پروردگار است.

2) افزایش ایمان

باور به این روز یکی از ارکان ششگانۀ ایمان است که بدون آن، ایمان صحیح نمی‌گردد و هر اندازه که بنده پروردگارش را بیشتر بشناسد، ایمان و یقینش بیشتر و قوی‌تر می‌گردد و مقامش بالاتر می‌رود.

3) برانگیخته‌شدن امید و ترس

ایمان به روز آخرت انسان را وادار و تشویق به انجام عبادات، به منظور دستیابی به پاداش آن روز می‌کند و نیز به سبب ترس از عذاب آن روز، باعث می‌شود که آدمی گناهان را ترک نماید.

اگر انسان از جزئیّات و امور مربوط به قیامت آگاه شود و بداند که نعمت‌های ابدی مخصوص اهل طاعت و مجازات و عذاب دردناک مختصّ گنهکاران است، این آگاهی و شناخت بزرگ‌ترین دلیل و انگیزه برای انجام نیکی و پرهیز از بدی است.

4) آگاهی از فضل، عدالت و حکمت الهی

به گونه‌ای که هرکسی را که مستحقّ عذاب باشد، براساس عدالت خویش مجازات می‌نماید و مستحقّ پاداش را از روی فضل خود، نعمت می‌دهد.

این امر با شناخت پاداش یا عذاب و حساب روز آخرت حاصل می‌شود.

5) میانه‌روی در حالت خوشی و ناخوشی

فرد مؤمن در تمامی این حالات، میانه‌رو است؛ نعمت باعث طغیان و مصیبت سبب ناامیدی وی نمی‌شود. اگر خوشحال باشد، شکر الهی را به جای می‌آورد و چنانچه ناراحت و غمگین و دچار مصیبت گردد، صبر می‌نماید.

رسول الله ج فرمودند: «عَجَبًا لأمرِ المؤمنِ إِنَّ أمْرَهُ کُلَّهُ لهُ خَیرٌ ولیسَ ذلکَ لأحَدٍ إلا للمُؤْمنِ؛ إِنْ أصَابَتهُ سَرَّاءُ شَکَرَ فکانتْ خَیرًا لهُ وإنْ أصَابَتهُ ضَرَّاءُ صَبرَ فکانتْ خَیرًا لهُ»[4]؛ «کار مؤمن عجیب است! [از کار مؤمن در شگفتم!] که همۀ کارهایش برای او خیر است و این ویژگی فقط مختصّ انسان مؤمن است؛ اگر شادی [و نعمتی] به او رسد، شکر نموده و این کار برایش خیر است و اگر دچار ضرر [و مصیبتی] شود، صبر می‌کند و این عمل نیز برایش خوب است.»

6) ایجاد اخلاق زیبا

ایمان به قیامت باعث می‌شود که اخلاق و رفتار آدمی زیبا و نیکو گردد؛ به عنوان مثال، منجر به ویژگی بخشش و انفاق می‌گردد، چون فرد بخشنده می‌داند که آنچه در این دنیا انفاق نماید، در آخرت، بهتر و جاودانه‌تر از آن را در نزد الله متعال خواهد یافت. در نتیجه، می‌بینی که چنین فردی علاوه بر انفاق مال خویش درحالی که خودش به آن نیاز دارد، اعمال نیک را نیز ترجیح می‌دهد و همچون فردی که از فقر نمی‌ترسد، صدقه می‌دهد.

7) آرامش مؤمن در برابر آنچه در این دنیا از دست می‌دهد، چون امید به نعمت‌های آخرت دارد

بر این اساس، بر اثر پیدایش امری ناپسند یا از دست‌دادن محبوب خویش، مضطرب و پریشان نمی‌شود، زیرا امید دارد که الله ﻷ عوض آن را عطا نماید و این فکر و اندیشه، منجر به آرامش و آسودگی او و ترک خشم و غضب می‌شود.[5]

پس از بیان مباحثی دربارۀ مفهوم ایمان به روز آخرت و اهمّیت و نتایج آن، مطالبی در مورد احوال و شرایط قیامت بیان خواهد شد.


 

مبحث دوم:
دمیدن در صور

1) مفهوم دمیده شدن صور [نفخ]

أ- مفهوم لغوی نفخ

نفخ از نظر لغوی، واژه‌ای مشهور و شناخته‌شده است. وقتی انسان هوا یا صدایی را از دهانش خارج کند، گفته می‌شود: نَفَخَ بِفَمهِ یَنفخُ نفخاً. دمیدن در آتش و نوشیدنی و... نیز از این قبیل است.[6]

ب- تعریف صور

این واژه در اصل، دارای معانی متعدّدی است؛ همچون شیپور که مفسّران آیۀ: ﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ [الکهف: 99]؛ «و در شیپور دمیده شود.» را به همین معنا تفسیر کرده‌اند.[7]

ج- دمندۀ در صور

اسرافیل؛ یکی از فرشتگان بزرگواری که از حمل‌کنندگان عرش است.

د- مفهوم شرعی دمیدن در صور

یعنی دمیدن اسرافیل ÷ در شیپوری که به دهان گرفته و مسؤول دمیدن در آن، به هنگام برپاشدن قیامت شده است.[8]

2- دلایل دمیده‌شدن صور

قرآن، سنّت و اجماع دلالت بر دمیدن در صور دارند.

أ- الله أ در این زمینه می‌فرماید:

﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِیَامٞ یَنظُرُونَ [الزّمر: 68]

«و در صور دمیده شود، پس هرآنچه در آسمانها و هرآنچه در زمین است [جز کسانی که الله بخواهد] بیهوش شده [و بمیرند]، سپس بار دیگر در آن دمیده می‌شود، ناگهان آنان به پا خیزند [و] می‌نگرند.»

ب- در صحیح مسلم از عبدالله بن عمرو ب روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «ثُمَّ یُنْفَخُ فی الصَّور، فَلا یَسْمعُهُ أحَدٌ إلاَّ أصْغى لِیتاً ورَفَعَ لِیتاً، ثمّ لایبقَی أحدٌ إلّا صعقَ، ثمّ یُنْزِلُ اللَّه‌ مَطَراً کأَنَّهُ الطَّلُّ أو الظِّل، فَتَنْبُتُ مِنْهُ أجْسَادُ النَّاس ثُمَّ ینفخ فِیهِ أخْرَى فإذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُون»[9]؛ «سپس در صور دمیده می‌شود و هیچ‌کس آن را نمی‌شنود مگر اینکه یک طرف گردنش را پایین و کج نموده و سمت دیگر را [از ترس و وحشت] بالا می‌برد، و تمامی افراد بیهوش می‌شوند، باز الله تعالی بارانی می‌فرستد که گویی شبنم یا سایه است -راوی تردید دارد- و از آن، اجساد مردم می‌روید. سپس در آن دمیده می‌شود و ناگهان آنان ایستاده می‌نگرند.»

3- تعداد دمیدن در صور

اسرافیل ÷ دو بار در صور می‌دمد:

أ- نفخۀ بیهوشی [صعق]

دمیدنی که بر اثر آن، مردم به وحشت افتاده و بیهوش می‌شوند. وقتی الله تعالی اجازۀ پایان‌یافتن این دنیا را صادر می‌نماید، به اسرافیل دستور می‌دهد که در صور بدمد و در نتیجه، تمامی آنچه در آسمانها و زمین است مگر مخلوقاتی که الله متعال بخواهد، بیهوش می‌شوند، زمین، خاک و بی‌گیاه شده و کوه‌ها فرو می‌ریزند و هرآنچه الله ﻷ در قرآن کریم؛ به‌ویژه در سورۀ «انفطار» و «تکویر» بیان نموده است، به وقوع می‌پیوندد.

این نفخه، نفخۀ بیهوشی [صعق]، ترس [فزع]، به لرزه درآورنده [راجفه] و صیحه [آواز بلند] نام دارد.

ب- نفخۀ برانگیخته‌شدن [بعث]

دمیدنی که توسّط آن، مردم برای حضور در پیشگاه پروردگار جهانیان، زنده از قبرها بیرون می‌آیند.

این نفخه، أخری و رادفه [پیرو و بعدی] نیز نام دارد.

تعدادی از عالمان معتقدند که سه بار در صور دمیده می‌شود:

أ- نفخۀ ترس بدون بیهوشی؛

ب- نفخۀ بیهوشی؛

ج- نفخۀ زنده‌شدن مردگان و ایستادن در حضور الله تعالی.

افرادی که «فزع» را به معنای «صعق»؛ بیهوشی می‌دانند، تعداد دمیدن در صور را دو تا و کسانی که «فزع» را به معنای غیر «صعق» دانسته‌اند، تعداد دمیدن‌ها را سه بار می‌دانند.[10]


 

مبحث سوم:
برانگیخته شدن [بعث]

1- مفهوم بعث

أ- بعث در لغت به معنای فرستادن، انتشار، تحریک و امثال آن است.[11]

ب- در اصطلاح شرع، بعث یعنی معاد جسمانی و زنده‌کردن مردگان در روز قیامت برای حسابرسی و داوری در میان آنان.[12]

2- دلایل ثبوت بعث

دلایلی از قرآن و سنّت، اجماع، عقل و فطرت سلیم دلالت بر زنده‌شدن مردگان دارند و نیز این کار بر مقتضای حکمت است، زیرا می‌طلبد که الله ﻷ مخلوقات را برای حسابرسی و دادن پاداش یا عذاب در برابر تکلیفی که بر زبان پیامبران † بر آنان لازم گشته است، دوباره زنده کند.[13]

الله تعالی می‌فرماید:

﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ [المؤمنون: 115]

«آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟!»

﴿ثُمَّ إِنَّکُم بَعۡدَ ذَٰلِکَ لَمَیِّتُونَ١٥ ثُمَّ إِنَّکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ [المؤمنون: 15-16]

«سپس قطعاً شما بعد از این خواهید مرد. آنگاه یقیناً شما در روز قیامت، برانگیخته می‌شوید.»

پیامبر ج می‌فرماید: «یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حُفَاةً غُرْلاً»[14]؛ «مردم در روز قیامت، پابرهنه و ختنه‌نشده برانگیخته می‌شوند.»

ادلّۀ بی‌شماری بیانگر زنده‌شدن و رستاخیز مردگان است.

3- دلایل ممکن‌بودن بعث

ادلّۀ امکان بعث از طریق قرآن، سنّت، عقل و حس ثابت است که مطالبی در این زمینه بیان شد، امّا اکنون توضیحات بیشتری داده می‌شود:

أ- ادلّۀ نقلی ممکن‌بودن رستاخیز

مراد از دلایل سمعی و نقلی، آیات قرآن و احادیث رسول الله ج است.

الله متعال می‌فرماید:

﴿زَعَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن لَّن یُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ [التّغابن: 7]

«کسانی‌که کافر شدند گمان بردند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، [ای پیامبر!] بگو: آری، به پروردگارم سوگند، یقیناً [همه] برانگیخته خواهید شد، آنگاه از آنچه می‌کردید به شما خبر خواهند داد، و این [کار] بر الله آسان است.»

دقّت کن که چگونه مفهوم آیۀ فوق با چندین تأکید بیان شده است؛ تأکید با ﴿بَلَىٰ، قسم، لام و نون تأکید!

در این زمینه دلایل بسیار زیادی وجود دارد.

ب- دلیل حسّی امکان زنده‌شدن مردگان[15]

الله أ در همین دنیا، زنده‌شدن مردگان را نشان داده و تنها در سورۀ «بقره»، پنج نمونه بیان شده است:

نمونۀ اول: زمانی که قوم موسی ÷ گفتند: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ [البقرة: 55]؛ «ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا اینکه الله تعالی را آشکارا ببینیم.»؛ الله آنان را میراند و سپس زنده کرد.

نمونۀ دوم: ماجرای کشته‌شده‌ای که بنی‌اسرائیلِ زمان سیّدنا موسی دربارۀ آن اختلاف داشتند و الله متعال به آنان دستور داد که گاوی بکشند و عضوی از آن را به مقتول بزنند تا قاتل را برایشان معرّفی نماید. آنان این کار را انجام دادند و الله ﻷ وی را زنده نمود و قاتل را معرّفی کرد.

نمونۀ سوم: قصّۀ قومی که به قصد فرار از مرگ، از سرزمین‌شان خارج شدند درحالی که هزاران نفر بودند و الله ـ آنان را میراند و سپس زنده کرد.

نمونۀ چهارم: فردی بر روستایی گذر کرد که همۀ افرادش مرده بودند و بعید دانست که الله تعالی آنان را زنده کند و از این رو، الله أ وی را به مدّت صد سال میراند و سپس او را زنده نمود.

نمونۀ پنجم: قصّۀ ابراهیم خلیل ÷ زمانی که از الله متعال درخواست نمود به وی نشان دهد که چگونه مردگان را زنده می‌کند. الله ﻷ به او فرمان داد که 4 تا پرنده بکشد و تکّه‌هایشان را بر کوه‌های اطرافش قرار دهد و سپس آنها را فرا خواند تا اعضایشان به هم متّصل شود و به سرعت نزد ابرهیم ÷ آیند.

ج- دلیل عقلی ممکن‌بودن بعث[16]

عقل از دو طریق، دلالت بر امکان رستاخیز و زنده‌شدن مردگان می‌کند:

1.     الله تعالی در ابتدا آفرینندۀ آسمانها و زمین است و ذاتی که بر پیدایش و ایجاد مخلوقات تواناست، قطعاً می‌تواند دوباره آنها را زنده کند.

الله ﻷ می‌فرماید:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ [الرّوم: 27]

«و او ذاتی است که آفرینش را آغاز می‌کند، سپس آن را باز می‌گرداند و این [بازگرداندن] بر او آسان‌تر است. و توصیف برتر در آسمانها و زمین برای اوست و وی پیروزمند حکیم است.»

﴿کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚ إِنَّا کُنَّا فَٰعِلِینَ [الأنبیاء: 104]

«همان‌ گونه که نخستین آفرینش را آغاز کردیم، [دوباره] آن را باز می‌گردانیم، [این] وعده‌ای بر ماست، قطعاً آن را انجام خواهیم داد.»

همچنین فرمان داد در ردّ سخن کسی که زنده‌کردن استخوانهای پوسیده را انکار می‌نمود، چنین گفته شود:

﴿قُلۡ یُحۡیِیهَا ٱلَّذِیٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِکُلِّ خَلۡقٍ عَلِیمٌ [یس: 79]

«بگو: [همان] ذاتی آن را زنده می‌کند که نخستین بار آن را پدید آورد و او به هر آفرینشی دانا‌ست.»

2.     زنده‌کردن زمین مرده: باران را بر زمین مرده و بی‌آب و علف که هیچ گیاه و چوب سبزی در آن یافت نمی‌شود، می‌فرستند و آن زمین، سرسبز و زنده می‌گردد و هر نوع رستنی‌های خوب و زیبا در آن می‌روید.

ذات توانا بر زنده‌کردن این موارد، می‌تواند که مردگان را نیز زنده کند.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنَّکَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِیٓ أَحۡیَاهَا لَمُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ [فصّلت: 39]

«و از نشانه‌هایش [این] است که زمین را خشک [و بی‌جان] می‌بینی، سپس هنگامی ‌که آب [باران] را بر آن فرو فرستیم، به جنبش درآید و برویاند. بدون تردید ذاتی که آن را زنده کرد، یقیناً مردگان را زنده می‌کند، قطعاً او بر هرچیز تواناست.»

﴿وَنَزَّلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ مُّبَٰرَکٗا فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ جَنَّٰتٖ وَحَبَّ ٱلۡحَصِیدِ٩ وَٱلنَّخۡلَ بَاسِقَٰتٖ لَّهَا طَلۡعٞ نَّضِیدٞ١٠ رِّزۡقٗا لِّلۡعِبَادِۖ وَأَحۡیَیۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ کَذَٰلِکَ ٱلۡخُرُوجُ [ق: 9-11]

«و از آسمان آبی پربرکت نازل کردیم، سپس با آن باغ‌ها و دانه [های] دروشدنی رویاندیم و نخل‌های بلند [قامت] که خوشه‌های برهم چیده دارند. [همۀ اینها را] برای روزی بندگان [رویانیدیم] و با آن [باران] سرزمین مرده را زنده کردیم. برآمدن [از گور و زنده‌شدن نیز] چنین است.»

4- جایگاه ایمان به رستاخیز در دین اسلام

ایمان به بعث بخشی از ایمان به روز آخرت و ایمان به غیب به طور کلّی است.

اهمّیت این موضوع و جایگاه و ارزش آن در دین اسلام، بر کسی پوشیده نیست -چنانکه قبلاً مطالبی در این زمینه بیان گردید- و متون فراوانی که در این باره وجود دارد و تعدادی از آنها بیان شد، بیانگر اهمّیت آن است.

یکی دیگر از دلایل مهم‌بودن ایمان به رستاخیز، این است که الله ـ بر وقوع آن سوگند خورده و ایمانداران به رستاخیز را ستوده و خبر داده که این وعده‌ای صادقانه و خبری ضروری است و انکارکنندگانش را نکوهش کرده است.

5- حکم انکار رستاخیز

انکار زنده‌شدن مردگان باعث کفر به الله تعالی می‌گردد و کسی که رستاخیز را انکار نماید، به الله متعال، پیامبران، کتاب‌های آسمانی و روز آخرت کافر می‌گردد.

الله أ می‌فرماید:

﴿زَعَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن لَّن یُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ [التّغابن: 7]

«کسانی‌که کافر شدند گمان بردند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، [ای پیامبر!] بگو: آری، به پروردگارم سوگند، یقیناً [همه] برانگیخته خواهید شد، آنگاه از آنچه می‌کردید به شما خبر خواهند داد و این [کار] بر الله آسان است.»

ابوهریره س روایت می‌کند که پیامبر ج فرمودند: الله ﻷ می‌فرماید: «کَذَّبَنی ابْنُ آدَمَ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ ذَلِکَ وَشَتَمَنِی وَلَمْ یکُنْ لَهُ ذَلِکَ فَأمَّا تَکْذِیبُهُ إیَایَ فَقَوْلُهُ لَنْ یُعِیْدَنِی کَمَا بَدَأنِی وَلَیْسَ أَوَّلُ الخَلْقِ بِأهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ إِعَادَتِهِ وَأمَّا شَتْمُهُ إیَایَ فَقَوْلُهُ اَّتخَذَ الله وَلَدًا وَأنَا الأحَدُ الصَّمَدُ لَمْ ألِدْ وَلَمْ أُوْلَدْ وَلَمْ یَکُنْ لِی کُفْوًا أحَدٌ»[17]؛ «فرزند آدم مرا تکذیب کرد درحالی که حقّ این کار را نداشت و مرا دشنام داد درحالی که اجازۀ این کار را نداشت. تکذیبش این بود که گفت: [الله] هرگز مرا برنمی‌گرداند [و زنده نمی‌کند] چنانکه در ابتدا زنده نمود، درحالی که بر من، ابتدای آفرینش آسان‌تر از زنده‌کردن دوبارۀ وی نیست [یعنی زنده‌کردن آسان‌تر از آفرینش ابتدایی است]. و دشنامش این بود که گفت: الله فرزندی گرفته، درحالی که من یگانه و بی‌نیازم، نزاییده و زائیده نشده‌ام و هیچ‌کس همتای من نیست.»


 

مبحث سوم:
قیامت، حساب، ترازوی اعمال و انتشار نامه‌های اعمال

گفتار اول: قیامت

1- مفهوم قیامت

قیامت یکی از نام‌های روز آخرت است.

قرطبی / می‌گوید: «این واژه در زبان عربی، مصدر «قام یقوم» بوده و بنا بر عادت عرب، به منظور مبالغه،«ة» تأنیث گرفته است.»[18]

2- وجه تسمیۀ قیامت

در این زمینه 4 دیدگاه وجود دارد:

أ- به سبب دارابودن امور مذکور؛

ب- به علّت برخاستن مردم از قبرها و رفتن به سوی قیامت؛

ج- به سبب برخاستن مردم به پیشگاه پروردگار جهانیان؛

د- به علّت ایستادن جبرئیل و فرشتگان دیگر ÷ در حالت صف‌بسته.[19]

3- بزرگی آن روز

روز قیامت بسیار مهم و بزرگ و وحشتناک است و بندگان هرگز چنین روزی را ندیده‌اند، زیرا:

أ- الله متعال آن را توصیف به بزرگی نموده است:

﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ [المطفّفین: 4-5]

«آیا آنان گمان نمی‌کنند که [قیامت فرا می‌رسد و از قبرها] برانگیخته می‌شوند برای روزی بزرگ؟!»

ب- توصیف آن به سنگینی و دشواری:

﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ یُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَآءَهُمۡ یَوۡمٗا ثَقِیلٗا [الإنسان: 27]

«همانا این افراد [کافران] دنیای زودگذر را دوست داشته و روز سختی [را که در پیش دارند] پشت سر خود رها می‌کنند.»

ج- در روز قیامت، ترس و اضطراب شدیدی وجود دارد، به گونه‌ای که زنِ شیرده از بچّۀ شیرخوارش غافل می‌شود، زن باردار، سقط جنین می‌کند و مردم را مست می‌بینی درحالی که مست نیستند.

د- قطع رابطه‌های مردم در روز قیامت.

هـ- در آن روز، کافران حاضرند که تمامی آنچه دارند را بدهند و از عذاب نجات یابند.

و- روز قیامت بسیار طولانی است:

﴿ فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِینَ أَلۡفَ سَنَةٖ [المعارج: 4]

«در روزی‌که مقدارش پنجاه هزار سال است.»[20]

4- نزدیک‌شدن خورشید به مخلوقات

در آن روز، خورشید بسیار به مردم نزدیک می‌شود و فاصلۀ آن تا آنان، به اندازۀ یک میل [معادل با 1482 متر فرانسوی] است و عرق آنان را فرا می‌گیرد؛ برخی تا پاشنۀ پا، تعدادی تا زانو، بعضی تا سینه‌ و برخی تا گردن در عرق فرو می‌روند و هریک به اندازۀ اعمالش دچار این سختی می‌گردد.[21] مطلب مزبور، در صحیح بخاری و صحیح مسلم و سایر کتاب‌ها آمده است.[22]

یکی از پیشینیان می‌گوید: «اگر خورشید همچون روز آخرت، بر زمین بتابد، قطعاً زمین آتش می‌گیرد و سنگ‌ها ذوب شده و رودها خشک می‌گردند.»[23]

5- افرادی که الله تعالی آنان را در روز قیامت، زیر سایۀ عرش خویش قرار می‌دهد

اعمال فراوانی هستند که انسان را از وحشت و سختی‌های قیامت نجات می‌دهد.[24]

کسانی که الله متعال آنان را در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایۀ عرش پروردگار نیست، در زیر سایۀ عرشش قرار می‌دهد؛ در صحیح بخاری، صحیح مسلم و سایر کتاب‌ها آمده که ابوهریره س از رسول الله ج چنین روایت می‌کند: «سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ: الإِمَامُ الْعَادِلُ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِی الْمَسَاجِدِ، وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ، وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصبٍ وَجَمَالٍ، فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقةٍ، أَخْفَى حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا، فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ»[25]؛ «الله متعال هفت گروه را روزی که هیچ سایه‌ای جز سایۀ [عرش] او وجود ندارد، در زیر سایۀ [عرش] خویش جای می‌دهد. 1. فرمانروای عادل؛ 2. جوانی که در اطاعت و بندگی پروردگارش پرورش یافته است؛ 3. مردی که همواره دلش وابسته به مساجد باشد؛ 4. دو مسلمانی که برای خوشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و براساس آن، باهم جمع یا از یکدیگر جدا می‌شوند؛ 5 . کسی که زنی صاحب منصب و زیبا، وی را به سمت فحشا فرا خواند، ولی او [نپذیرد و] بگوید: من از الله می‌ترسم؛ 6 . فردی که پنهانی با دست راستش صدقه دهد که دست چپش نداند چه چیزی صدقه می‌کند؛ 7. کسی که در تنهایی الله تعالی را به یاد آورده [و از ترس او] اشک بریزد.»

گفتار دوم: حساب

1- مفهوم لغوی حساب

این کلمه در اصل، از «حسب» گرفته شده و ریشۀ «ح س ب» دلالت بر چندین معنا؛ مانند شمارش و آمارگیری می‌کند.[26]

2- مفهوم شرعی حساب

یعنی اینکه الله تعالی در روز قیامت، بندگان را از اعمال‌شان آگاه می‌کند و کارهای خوب یا بدی که انجام داده‌اند را به آنان بیان می‌نماید.[27]

3- ادلّۀ اثبات حساب[28]

حسابرسی در روز قیامت، دلایلی از قرآن، سنّت و اجماع مسلمانان دارد.

آیات و احادیث فراوان و متواتری دلالت بر وجود حساب در روز قیامت می‌کنند.

الله ﻷ می‌فرماید:

﴿إِنَّ إِلَیۡنَآ إِیَابَهُمۡ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا حِسَابَهُم [الغاشیة: 25-26]

«همانا بازگشت آنان به سوی ماست. سپس قطعاً حسابشان [نیز] با ماست.»

پیامبر ج در برخی از نمازها، این‌گونه دعا می‌کردند: «اللَّهُمَّ حَاسِبْنِی حِسَابًا یَسِیرًا»؛ «پروردگارا! [اعمال] مرا به آسانی مورد محاسبه قرار بده.»

أمّ المؤمنین عایشه ل پرسید: حساب آسان چیست؟

رسول الله ج پاسخ دادند: «أن یُنظَرَ فی کتابِهِ، فَیُتَجَاوَزُ عَنهُ»[29]؛ «یعنی اینکه به نامۀ اعمالش نگاه شود و از [گناهان] او صرف‌نظر گردد.»

در صحیح بخاری و صحیح مسلم از أمّ المؤمنین عایشه ل روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «مَن حُوسِبَ عُذِّبَ»؛ «کسی که [به دقّت] مورد محاسبه قرار گیرد، عذاب می‌شود.»

أمّ المؤمنین عایشه ل می‌گوید که پرسیدم: مگر الله ﻷ نمی‌فرماید: ﴿فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابٗا یَسِیرٗا [الانشقاق: 8]؛ «به‌زودی با حسابی آسان، محاسبه می‌شود.»

وی در ادامه می‌آورد که رسول الله ج چنین پاسخ دادند: «إنَّمَا ذلکَ العَرْضُ، وَلکِنْ مَنْ نُوقِشَ الْحِسَابَ یَهْلِکْ»[30]؛ «مراد از آن [حساب آسان در آیۀ قرآن] نشان‌دادن [اعمال انسان] است، امّا کسی که در حسابرسی او دقّت و سختگیری شود، هلاک می‌گردد.»

علاوه بر دلایل فوق، مسلمانان بر ثبوت حساب در روز قیامت، اجماع و توافق دارند.

4- حسابرسی مقتضای حکمت است

الله ﻷ کتاب‌های آسمانی را نازل نمود و پیامبران را فرستاد و بر بندگان، پذیرش آنچه پیامبران آوردند را واجب و عمل به آنچه واجب است را فرض گردانید. بنابراین اگر حساب و جزایی نباشد، این امور بیهوده و بی‌فایده خواهد بود، امّا الله تعالی از این کار منزّه است.

الله متعال در آیۀ زیر به این مطلب اشاره نموده است:

﴿فَلَنَسۡ‍َٔلَنَّ ٱلَّذِینَ أُرۡسِلَ إِلَیۡهِمۡ وَلَنَسۡ‍َٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٦ فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیۡهِم بِعِلۡمٖۖ وَمَا کُنَّا غَآئِبِینَ [الأعراف: 6-7]

«قطعاً ما از کسانی ‌که [پیامبران] به سویشان فرستاده شدند، سؤال خواهیم کرد. و البتّه از پیامبران [نیز] می‌پرسیم. یقیناً [کردارشان را] با علم [خود] برایشان بیان می‌کنیم و ما هرگز غایب نبوده‌‌ایم.» [31]

5- شیوه و کیفیّت حسابرسی

متون شرعی شیوه و روش حسابرسی در قیامت را روشن ساخته‌اند.

به طور خلاصه می‌توان گفت: الله تعالی بندگان را در حضور خویش نگه می‌دارد و از آنان به سبب گناهانی که مرتکب شدند و اعمالی که انجام داده و سخنانی که بر زبان آوردند، اقرار می‌گیرد و آنان را از کفر یا ایمان، اطاعت یا نافرمانی و استقامت یا انحرافشان در دنیا و نیز از پاداش یا عذابی که مستحقّ آن هستند، آگاه می‌سازد.

حساب شامل آنچه پروردگار به آنان می‌گوید، سخنانی که بندگان بر زبان می‌آورند، عذر و بهانه‌هایی که آورده می‌شود، دلیل و برهانهایی که علیه آنان اقامه می‌گردد، گواهی شاهدان، وزن اعمال و امثال آن می‌شود.[32]

6- انواع حساب

برخی از حساب‌ها سخت و برخی آسان هستند. انواع دیگر آن، حساب تقریر و تکریم و بزرگداشت، توبیخ و نکوهش، فضل و بخشش و مؤاخذه و مجازات بوده و متولّی آن، بخشنده‌ترین بخشندگان، مهربان‌ترین مهربانان و فرمانرواترین فرمانروایان است.[33]

7- قوانینی که بندگان براساس آنها مورد محاسبه قرار می‌گیرند

اگر الله ـ تمامی بندگانش را عذاب نماید، بازهم بر آنان ستمی نکرده است، زیرا بنده و تحت فرمان و سلطۀ او هستند و مالک هرگونه که بخواهد، می‌تواند در ملکش تصرّف نماید.

امّا الله متعال آنان را عادلانه و براساس حکمت و عدالتش مورد محاسبه قرار می‌دهد.

الله ﻷ در متون بسیاری، تعدادی از قوانین را که محاکمه و حسابرسی براساس آنها واقع می‌شود، برای ما بیان نموده است.

برخی از آن قوانین، به طور مختصر از این قرار است:

أ- عدالتی که خالی و پاک از هر نوع ستمی است؛

ب- هیچ‌کس به سبب جرم و گناه دیگران، مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد و هیچ فردی بار گناه انسان دیگری را تحمّل نمی‌کند؛

ج- آگاهی بندگان از اعمالی که پیش فرستاده‌اند؛

د- چندین‌برابرشدن نیکی‌ها و نه بدی‌ها؛

هـ- آوردن شاهدان علیه کافران و منافقان.[34]

8- عمومیّت حساب و کسانی که مورد محاسبه قرار نمی‌گیرند

تمامی مردم محاسبه می‌شوند مگر هفتادهزار نفری که پیامبر ج آنان را استثنا نمودند.

در صحیح بخاری و صحیح مسلم از ابن عبّاس ب نقل شده که پیامبر ج فرمودند: «عُرِضَتْ عَلَیَّ الأُمَمُ»؛ «تمامی امّت‌ها به من نشان‌داده شدند.» و در ادامه عرض کردند: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا سَوَادٌ کَثِیرٌ، قَالَ: هَؤُلاءِ أُمَّتُکَ وَهَؤُلاءِ سَبْعُونَ أَلْفًا قُدَّامَهُمْ لا حِسَابَ عَلَیْهِمْ وَلا عَذَابَ. قُلْتُ: وَلِمَ؟ قَالَ: کَانُوا لا یَکْتَوُونَ وَلا یَسْتَرْقُونَ وَلا یَتَطَیَّرُونَ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»؛ «سپس نگاه کردم و ناگهان جمعیّت زیادی را دیدم. جبرئیل ÷ گفت: اینها امّت تو هستند و این هفتاد هزار نفر که در جلویشان هستند، هیچ گونه حساب و عذابی ندارند. پرسیدم: چرا؟ جبرئیل ÷ پاسخ داد: چون آنان از داغ‌کردن پرهیز می‌کردند، درخواست رقیه نمی‌نمودند، فال بد نمی‌زدند و بر پروردگارشان توکّل می‌کردند.»

عکّاشه بن محصن برخاست و گفت: از الله تعالی بخواه که مرا از آنان قرار دهد.

رسول الله ج فرمودند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ مِنْهُمْ»؛ «پروردگارا! عکّاشه را از آنان قرار بده.»

سپس مرد دیگری بلند شد و گفت: از الله تعالی بخواه که مرا از آنان بگرداند.

پیامبر ج فرمودند: «سَبَقَکَ بِهَا عُکَّاشَةُ»[35]؛ «عکّاشه در این کار از تو سبقت گرفت.»

9- شیوۀ رسیدگی به حساب کافران

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / می‌گوید: «الله متعال مردم را مورد محاسبه قرار می‌دهد و بندۀ مؤمنش را جدا نموده و از وی به سبب گناهانی که انجام داده، اعتراف و اقرار می‌گیرد، چنانکه در قرآن و سنّت بیان شده است.

امّا کافران همچون کسی که نیکی‌ها و بدی‌هایش سنجیده شود، مورد محاسبه قرار نمی‌گیرند، زیرا آنان نیکی ندارند، اما اعمال‌شان شمارش می‌شود و آنان از آن آگاه شده و اقرار نموده و به سبب این اعمال، مجازات می‌شوند.»[36]

10- اولین امّتی که مورد محاسبه قرار می‌گیرد

پیش از سایر امّت‌ها، به حساب امّت محمّد ج پرداخته می‌شود.

رسول الله ج می‌فرمایند: «نَحْنُ الْآخِرُونَ السَّابِقُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، المقضَی بَینَهُم قبلَ الخَلائقِ»[37]؛ «ما آخرین امّت [در دنیا] و نخستین امّت در روز قیامتیم که پیش از سایر مردم، به حساب ما رسیدگی می‌شود.»

همچنین از ابن عبّاس ب به صورت مرفوع چنین روایت شده است: «نَحْنُ آخِرُ الْأُمَمِ وَأَوَّلُ مَنْ یُحَاسَبُ»[38]؛ «ما [در دنیا] آخرین امّت و [در آخرت] نخستین امّت هستیم که مورد محاسبه قرار می‌گیرد.»

11- نخستین عملی که از بنده پرسیده می‌شود

اولین عمل مورد سؤال، نماز است که اگر صحیح باشد، سایر اعمال قبول می‌شود و در غیر این صورت، سایر اعمال باطل و غیر قابل قبول است، و از پیامبر ج چنین مطلبی نقل شده است.[39]

12- نخستین عملی که در بین مردم، فیصله و داوری می‌شود

نخستین کار فیصله‌شده در میان مردم، مسألۀ خون‌هاست، زیرا رسول الله ج فرمودند: «أَوَّلُ مَا یُقْضَى بَیْنَ النَّاسِ فِی الدِّمَاءِ»[40]؛ «در روز قیامت، نخستین عملی که در میان مردم داوری می‌شود، موضوع خون‌هاست.» متّفق‌علیه.

گفتار سوم: ترازوی اعمال [میزان]

1- مفهوم لغوی میزان

اصل این واژه «مِوزان» بوده که حرف «واو» به سبب مکسور ‌بودن ماقبلش، تبدیل به «یاء» شده و جمع آن، موازین است.

میزان نام وسیله‌ای است که اشیاء توسّط آن وزن می‌گردد یا وسیله‌ای که سنگینی و سبکی اشیاء به‌وسیلۀ آن سنجیده می‌شود.[41]

2- مفهوم شرعی میزان

یعنی وسیله‌ای که الله تعالی در رروز قیامت، برای سنجش اعمال بندگان قرار می‌دهد.[42]

3- دلایل اثبات میزان

قرآن، سنّت و اجماع بیانگر وجود چنین وسیله‌ای هستند.

أ- الله متعال در قرآن کریم می‌فرماید:

﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِینَ ٱلۡقِسۡطَ لِیَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَإِن کَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَیۡنَا بِهَاۗ وَکَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِینَ [الأنبیاء: 47]

«و [ما] در روز قیامت ترازوهای عدل را می‌نهیم، پس به هیچ کس، ستمی نمی‌شود و اگر [عملی] به مقدار سنگینی یک دانۀ خردل باشد، آن را [به حساب] می‌آوریم. و حسابرسی ما کافی است.»

ب- پیامبر ج فرمودند: «کَلِمَتَانِ حَبِیبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ، خَفِیفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ، ثَقِیلَتَانِ فِی المِیزَانِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ»[43]؛ «دو کلمه [یا جمله] برای پروردگار رحمان، بسیار محبوب، بر زبان، خیلی سبک و در ترازوی اعمال، بسیار سنگین هستند: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ؛ پاک و منزّه است الله متعال و ستایش مخصوص اوست [من تسبیح و تحمید او را به جای می‌آورم]، پاک و منزّه است پروردگار بزرگ.»

ج- تمامی سلف صالح بر ثبوت ترازوی اعمال، اجماع و توافق نموده‌اند.[44]

4- حسّی یا معنوی‌بودن ترازوی اعمال

ترازویی که اعمال با آن وزن می‌شود، حسّی و واقعی و دارای دو کفّه و یک شاهین [میله] است.[45]

شارح کتاب «العقیدة الطّحاویّة» می‌گوید: «براساس احادیث پیامبر ج، ترازوی اعمال دارای دو کفّۀ حسّی و قابل مشاهده است.»[46]

5- چه چیزی با ترازوی اعمال وزن می‌شود؟

اعمال بندگان در این ترازو سنجیده می‌شود و هرچند اعمال مذکور، عرض و قائم به غیر خود هستند، امّا الله ـ آنها را تبدیل به جسم نموده و نیکی‌ها در یک کفّه و بدی‌ها در کفّۀ دیگر نهاده می‌شود. از ظاهر متون قبلی چنین مطلبی فهمیده می‌شود.

بنا بر قولی، نامه‌های اعمال و بنا بر قولی، خود فرد عمل‌کننده وزن می‌شود،[47] زیرا ابوهریره س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: «إِنَّهُ لَیأتِی الرَّجُلُ السَّمِینُ العَظِیمُ یَوْمَ الْقِیامةِ لا یَزنُ عِنْد اللَّه جنَاحَ بَعُوضَةٍ»؛ «همانا در روز قیامت، مرد چاق و عظیم الجثّه‌ای می‌آید که در نزد الله متعال، به اندازۀ بال پشّه‌ای ارزش ندارد.» سپس عرض نمود: این آیه را بخوانید: ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗا [الکهف: 105]؛ «سپس در روز قیامت برای آنان [ارزشی قائل نیستیم و] وزنی برپا نخواهیم کرد.»[48]

علّامه ابن عثیمین / می‌گوید: «برخی از عالمان برای هماهنگ‌نمودن این متون گفته‌اند که تمامی موارد مذکور وزن می‌شود یا اینکه در حقیقت، نامه‌های اعمال سنجیده می‌شود و چون براساس اعمالِ نوشته‌شده، سنگین یا سبک هستند، گویی که اعمال وزن شده است.

و مراد از وزن‌کردن صاحب عمل، ارزش و جایگاه اوست.

این نوع سازگاری و جمع میان متون، خوب به نظر می‌رسد، والله أعلم.»[49]

شارح «العقیدة الطّحاویّة» چنین می‌آورد: پس وزن اعمال، صاحب عمل و نامه‌های اعمال ثابت است و نیز اینکه ترازوی اعمال، دو کفّه دارد و الله ﻷ از ویژگی‌های دیگر آگاه‌تر است و باید که به غیب ایمان آوریم همان‌گونه که پیامبر صادق ج خبر دادند بدون اینکه چیزی زیاد یا کم کنیم.»[50]

ابن حجر / می‌گوید: «ابواسحاق زجّاج می‌آورد: اهل سنّت بر ایمان به ترازوی اعمال اجماع دارند و نیز به اینکه اعمال بندگان در روز قیامت، وزن می‌شود و این ترازو یک شاهین [میله] و دو کفّه دارد و بر اثر وزن اعمال، بالا و پایین می‌رود.»[51]

6- آیا ترازوی اعمال یکی یا متعدّد است؟

در پاسخ باید گفت که علما در این باره اختلاف دارند؛ «برخی معتقدند که بر حسب امّت‌ها و افراد یا اعمال، چندین ترازو وجود دارد، چون در قرآن کریم، فقط به صورت جمع [موازین] آمده است.»

امّا از لحاظ جنس، در حدیث به صورت مفرد بیان شده است.

تعدادی دیگر بر این باورند که ترازوی اعمال، یکی است، زیرا در حدیث، به صورت مفرد آمده، ولی از لحاظ آنچه وزن می‌شود، در قرآن کریم، به صیغۀ جمع بیان شده است. احتمال هردو مورد وجود دارد و الله تعالی داناتر است.»[52]

7- حکمت و دلیل نهادن ترازوی اعمال

هدف از این کار، آشکارساختن عدالت الهی است.[53]

گفتار چهارم: انتشار نامه‌های اعمال

تعاریف

أ- مفهوم لغوی نشر:

این واژه به معنای بازکردن کتاب یا انتشار یک چیز است.

ب- نامه‌های اعمال:

یعنی دفترها و کتاب‌هایی که اعمال انسانها در آنها ثبت و شمارش شده است.

ج- مفهوم انتشار نامه‌های اعمال:

یعنی آشکارکردن و توزیع آنها در روز قیامت که برخی نامۀ اعمال‌شان را در دست راست و برخی آن را در دست چپ و از پشت سرشان می‌گیرند.

2- ادلّۀ انتشار نامه‌های اعمال

آیات قرآن، احادیث و اجماع امّت بر این مسأله دلالت دارند.[54]

الله تعالی می‌فرماید:

﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ٧ فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابٗا یَسِیرٗا٨ وَیَنقَلِبُ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورٗا٩ وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ وَرَآءَ ظَهۡرِهِۦ١٠ فَسَوۡفَ یَدۡعُواْ ثُبُورٗا١١ وَیَصۡلَىٰ سَعِیرًا [الانشقاق: 7-12]

«پس امّا کسی ‌که نامۀ [اعمالش] به دست راستش داده شود، به‌زودی با حسابی آسان، محاسبه می‌شود و شاد و مسرور به سوی خانواده‌اش باز می‌گردد، و امّا فردی ‌که نامۀ [اعمالش] از پشت سرش به او داده شود، پس به‌زودی [مرگ و] نابودی را می‌طلبند و به [آتش] جهنّم شعله‌ور درآید.»

از أمّ المؤمنین عایشه ل روایت شده که از پیامبر ج پرسید: آیا خانوادۀ‌تان را به یاد می‌آورید؟ رسول الله ج فرمودند: «أَمَّا فِی ثَلاثَةِ مَوَاطِنَ لا یَذْکُرُ أَحَدٌ فِیهَا أَحَدًا إِلَّا نَفْسَهُ: عِنْدَ الْمِیزَانِ حَتَّى یَعْلَمَ أَیَخِفُّ مِیزَانُهُ أَمْ یَثْقُلُ، وَعِنْدَ الصُّحُفِ حَتَّى یَعْلَمَ أَیَأْخُذُ صَحِیفَتَهُ بِیَمِینِهِ أَمْ بِشِمَالِهِ، وَعِنْدَ الصِّرَاطِ حَتَّى یُجَاوِزَهُ»[55]؛ «در سه محل هیچ‌کس به یاد فرد دیگری نیست و فقط به فکر خودش است: هنگام [نهادن] ترازوی اعمال تا بداند که آیا کفۀ اعمال [نیک] او سبک یا سنگین است. و هنگام [انتشار] نامه‌های اعمال تا بداند که آیا نامۀ اعمالش را به دست راست می‌گیرد یا به دست چپ. و در زمان گذر از پُل صراط تا از آن عبور کند.»

3- شیوۀ گرفتن نامۀ اعمال

انسان مؤمن نامۀ اعمالش را با دست راست و از جلوی خویش می‌گیرد و خوشحال است و به دیگران مژده داده و می‌گوید:

﴿هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ کِتَٰبِیَهۡ [الحاقّة: 19]

«بیایید نامۀ [اعمال] مرا بخوانید!»

امّا انسان کافر نامۀ اعمالش را به دست چپ و از پشت سرش می‌گیرد و واویلا سر داده و می‌گوید:

﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُوتَ کِتَٰبِیَهۡ٢٥ وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِیَهۡ [الحاقّة: 25-26]

«و اما کسی‌ که نامۀ [اعمالش] را به دست چیش دهند، می‌گوید: ای کاش هرگز نامۀ اعمالم به من داده نمی‌شد و نمی‌دانستم حسابم چیست!»


 

مبحث چهارم:
حوض و پُل صراط

گفتار اول: حوض

1- تعریف حوض

أ- مفهوم لغوی حوض:

این کلمه مصدر فعل «حاض» به معنای جمع‌شدن بوده و حوض یعنی جایی که آب در آنجا جمع می‌شود و جمع این واژه، أحواض و حیاض است.[56]

ب- مفهوم شرعی حوض:

مراد از حوض، آبی است که در صحرای محشر، از رود کوثر برای پیامبر ج جاری می‌شود.[57]

2- ادلّۀ وجود حوض

قرآن کریم، سنّت و اجماع اهل سنّت دلالت بر وجود این حوض دارند.

الله تعالی خطاب به رسول الله ج می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ [الکوثر: 1]

«[ای پیامبر!] به راستی که ما به تو کوثر عطا کردیم.»

احادیث متواتر فراوانی نیز در این زمینه وجود دارد.

شارح «العقیدة الطّحاویّة» می‌گوید: «احادیث نقل شده دربارۀ وجود حوض، به حدّ تواتر می‌رسد و سی و چند صحابی این مطلب را روایت کرده‌اند.»[58]

یکی از احادیث موجود در این زمینه، این سخن پیامبر ج است که می‌فرمایند: «إِنِّی فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ مَنْ مَرَّ عَلَیَّ شَرِبَ، وَمَنْ شَرِبَ لَمْ یَظْمَأْ أَبَدًا، لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ أَقْوَامٌ أَعْرِفُهُمْ وَیَعْرِفُونِی، ثُمَّ یُحَالُ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ»[59]؛ «من پیش از شما، بر حوض وارد می‌شوم، هرکس بر من گذر کند، [از آن] می‌نوشد و فردی که [از این حوض] بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد. قطعاً گروه‌هایی بر من وارد می‌شوند که آنان را می‌شناسم و این افراد نیز مرا می‌شناسند، سپس در میان من و آنان، مانع ایجاد می‌شود.» این حدیث، متّفق‌علیه است.

انس س روایت نموده که رسول الله ج پس از معراج فرمودند: «أتیْتُ عَلَى نَهْرٍ حَافَتَاهُ قِبَابُ اللُّؤْلُؤِ مُجَوَّفٌ، فقُلْتُ: مَا هَذَا یَا جِبْرِیلُ؟ قَالَ: هَذا الکَوْثر»[60]؛ «بر رودی وارد شدم که در دو کنار آن، گنبدهای توخالی [ساخته‌شده از] مروارید وجود داشت، سپس از جبرئیل پرسیدم: ای جبرئیل! این چیست؟ او پاسخ داد: این کوثر است.» حدیثی متّفق‌علیه است.

علاوه بر دلایل فوق، اهل سنّت بر وجود حوض اجماع دارند.[61]

3- ساختار حوض

با توجّه به احادیث موجود در این باره، به طور خلاصه می‌توان گفت که: حوضی بزرگ و آبشخوری بخشنده و گرامی است که از آب بهشت و از رود کوثر، تأمین می‌شود.

آبش سفیدتر از شیر و نقره، سردتر از برف، شیرین‌تر از عسل و خوشبوتر از مشک است. ظروفش همچون ستارگان آسمان بوده و این حوض بسیار وسیع؛ عرضش به اندازۀ مسافت رفتن در یک ماه و طولش نیز همان اندازه و گوشه‌هایش باهم برابرند. هر بار که از آبش خورده شود، باز زیاد و وسیع می‌گردد. هرکس که از آب این حوض بنوشد، دوباره هرگز تشنه نمی‌شود. در میان آن، مشک و تکّه‌هایی از مروارید و شاخه‌های طلا می‌روید و گوهرهای متفاوتی دارد.[62]

و صفات دیگری که در احادیث پیامبر ج بیان شده است.[63]

4- ظروف حوض از بهشت تأمین می‌شود

این موضوع به طور صریح در احادیث بیان شده است؛ مثلا در صحیح مسلم از ابوذر س روایت شده که پرسیدم: ای رسول الله! ظروف و آبدانهای حوض چیست؟

پیامبر ج فرمودند: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَآنِیَتُهُ أَکْثَرُ مِنْ عَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ وَکَوَاکِبِهَا، أَلَا فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَةِ الْمُصْحِیَةِ، آنِیَةُ الْجَنَّةِ مَنْ شَرِبَ مِنْهَا لَمْ یَظْمَأْ آخِرَ مَا عَلَیْهِ، یَشْخَبُ فِیهِ مِیزَابَانِ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ شَرِبَ مِنْهُ لَمْ یَظْمَأْ، عَرْضُهُ مِثْلُ طُولِهِ، مَا بَیْنَ عَمَّانَ إِلَى أَیْلَةَ، مَاؤُهُ أَشَدُّ بَیَاضًا مِنَ اللَّبَنِ، وَأَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»[64]؛ «سوگند به ذاتی که جان محمّد در دست اوست، قطعاً ظروف حوض بیشتر از تعداد ستارگان کوچک و بزرگ آسمان است؛ آن هم در شبی تاریک و صاف و بی‌ابر [که ستارگانش زیاد دیده می‌شوند]. ظروف بهشت به گونه‌ای است که هرکس از آنها بنوشد، دیگر هرگز تشنه نمی‌شود. [آب] دو آبراهه از بهشت، در آن جاری است، کسی که از آن بنوشد، هرگز تشنه نمی‌شود. عرض آن همچون طولش؛ به فاصلۀ میان عمّان تا أیله است. آبش سفیدتر از شیر و شیرین‌تر از عسل است.»

در صحیح مسلم از ثوبان س نقل شده که دربارۀ آب این حوض پرسید و رسول‌الله ج چنین پاسخ دادند: «یَغُتُّ فِیهِ مِیزَابَانِ یَمُدَّانِهِ مِنَ الْجَنَّةِ، أَحَدُهُمَا مِنْ ذَهَبٍ، وَالْآخَرُ مِنْ وَرِقٍ»[65]؛ «دو آبراهه از بهشت، در آن آب را پی‌درپی می‌ریزند و آبش را بیشتر می‌کنند که یکی از طلا و دیگری از نقره است.»

5- آیا حوض مختصّ پیامبر اسلام ج است؟

در برخی احادیث آمده که هر پیامبری، حوضی دارد، ولی حوض پیامبر ما از همه بزرگ‌تر و وسیع‌تر و شیرین‌تر است و نوشندگان از این حوض، از همه بیشترند.[66]

به عنوان نمونه، پیامبر ج می‌فرمایند: «إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ حَوْضًا، وَإِنَّهُمْ لَیَتَبَاهَوْنَ أَیُّهُمْ أَکْثَرُ وَارِدَةً، وَإِنِّی لَأَرْجُو أَنْ أَکُونَ أَکْثَرَهُمْ وَارِدَةً»[67]؛ «همانا برای هر پیامبری، حوضی وجود دارد و قطعاً آنان افتخار می‌کنند که واردشوندگان [به حوض] چه کسی از همه بیشتر است و امیدوارم که واردشوندگان [بر حوض] من، از همه بیشتر باشد.»

6- آیا حوض، اکنون موجود است؟

بله این حوض در حال حاضر وجود دارد، زیرا بخاری و مسلم رحمهما الله از عقبه بن عامر س روایت کرده‌اند که پیامبر ج یک روز بیرون رفتند و بر اهل احد، همچون نماز میّت، نماز خواندند، سپس به سمت منبر رفته و فرمودند: «إِنِّی فَرَطٌ لَکُمْ، وَأَنَا شَهِیدٌ عَلَیْکُمْ، وَإِنِّی وَاللهِ لَأَنْظُرُ إِلَى حَوْضِی الْآنَ»[68]؛ «من پیش از شما بر حوض وارد می‌شوم و من بر شما گواهم و سوگند به الله که اکنون به حوضم نگاه می‌کنم.»

7- نوشندگان و محرومان از حوض

مؤمنان صادق و پیرو شریعت از این حوض می‌نوشند، امّا بدعت‌گزاران و تحریف‌کنندگان و مخالفان شریعت، از آب این حوض محروم می‌شوند.

 رسول الله ج فرمودند: «أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ، وَلَأُنَازِعَنَّ أَقْوَامًا ثُمَّ لَأُغْلَبَنَّ عَلَیْهِمْ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی، أَصْحَابِی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ»[69]؛ «من قبل از شما، بر حوض وارد می‌شوم و قطعاً برای گروهی، بحث و مداخله می‌کنم، امّا نمی‌توانم برایشان کاری انجام دهم. سپس می‌گویم: پروردگارا! [این افراد] امّت من هستند، امّت من هستند. [به من] گفته می‌شود: حتماً تو نمی‌دانی که پس از تو، چه به وجود آوردند.» این روایت، متّفق‌علیه است.

در صحیح مسلم، از ابوسعید خدری س چنین روایت شده است: «فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا عَمِلُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ: سُحْقًا سُحْقًا لِمَنْ بَدَّلَ بَعْدِی»[70]؛ «گفته می‌شود: قطعاً نمی‌دانی که پس از تو، چه کردند! بنابراین من می‌گویم: هلاکت باد، هلاکت باد برای کسی که پس از من، مرتکب تغییر و [تحریف] گشت.»

همچنین در صحیح مسلم، از أمّ المؤمنین عایشه ل روایت شده است که: «فَیَقُولُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا عَمِلُوا بَعْدَکَ، مَا زَالُوا یَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ»[71]؛ «سپس می‌فرماید: بدون تردید نمی‌دانی که پس از تو، چه کردند؛ همواره به عقب برمی‌گشتند [و دین را رها می‌کردند].»

گفتار دوم: پُل صراط

1- تعریف پُل صراط

أ- مفهوم لغوی صراط: این کلمه به معنای راه راست است.[72]

ب- مفهوم شرعی صراط: پل کشیده‌شده بر روی جهنّم تا مردم از طریق آن، به بهشت رسند.[73]

2- ادلّۀ وجود پُل صراط

این موضوع توسّط قرآن، سنّت و اجماع اهل سنّت، ثابت است.[74]

به عنوان مثال، الله أ می‌فرماید:

﴿وَإِن مِّنکُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتۡمٗا مَّقۡضِیّٗا [مریم: 71]

«و هیچ‌یک از شما نیست مگر اینکه وارد آن [جهنّم] می‌شود. این [وعده] بر پروردگارت فرمانی حتمی [و شدنی] است.»

گروهی از پیشینیان، این آیه را تفسیر به عبور از پُل صراط نموده و تعدادی دیگر آن را تفسیر به ورود در آتش و سپس نجات از آن کرده‌اند.[75]

در صحیح بخاری و صحیح مسلم، حدیثی طولانی از ابوسعید خدری س روایت شده که در بخشی از آن چنین آمده است: «ثُمَّ یُضْرَبُ الْجِسْرُ عَلَى جَهَنَّمَ، وَتَحِلُّ الشَّفَاعَةُ، وَیَقُولُونَ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ»[76]؛ «سپس پُل [صراط] بر روی جهنّم زده می‌شود و اجازۀ شفاعت داده می‌شود و می‌گویند: پروردگارا! سالم بدار، سالم بدار.»

3- ساختار پُل صراط

ویژگی‌های این پُل در احادیث متعدّدی بیان شده است؛ از جمله در همان روایت طولانیِ منقول از ابوسعید خدری س آمده است که: «دَحْضٌ مَزِلَّةٌ، فِیهِ خَطَاطِیفُ، وَکَلَالِیبُ، وَحَسَکٌ تَکُونُ بِنَجْدٍ فِیهَا شُوَیْکَةٌ، یُقَالُ لَهَا: السَّعْدَانُ»؛ «[پل صراط] لیز و لغزنده و دارای چنگک‌ها و قلّاب‌‌ها و تیغ است که در بلندی قرار دارد و در آن، خار [های] کوچکی است که به آن، سعدان [گیاهی خاردار که شتر می‌خورد] گفته می‌شود.»

ابوسعید می‌گوید: «شنیده‌ام که این پُل، باریک‌تر از مو و برنده‌تر از شمشیر است.»[77]

همچنین در صحیح بخاری و صحیح مسلم، حدیثی طولانی از ابوهریره س روایت شده که در بخشی از آن چنین آمده است: «وَفِی جَهَنَّمَ کَلاَلِیبُ مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَیْتُمِ السَّعْدَانَ؟!»؛ «و در جهنّم، خارهایی همچون خار گیاه سعدان وجود دارد، آیا این گیاه را دیده‌اید؟!»

صحابه ش پاسخ دادند که آری ای رسول الله!

پیامبر ج فرمودند: «فَإنها مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، غَیْرَ أَنَّهُ لاَ یَعْلَمُ مَا قَدْرُ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ المُوبَقُ بَقِیَ بِعَمَلِهِ - أَوِ المُوثَقُ بِعَمَلِهِ -، وَمِنْهُمُ المُخَرْدَلُ، أَوِ المُجَازَى، أَوْ نَحْوُهُ،»[78]؛ «همانا این خارها نیز مانند خار گیاه سعدان است، امّا فقط الله تعالی از بزرگی آنها باخبر است. این خارها مردم را بر حسب اعمال‌شان، گاز می‌گیرند؛ برخی به سبب عملش، هلاک شده -یا [فرد مؤمن] بر اثر عملش استوار و محکم می‌ماند- و برخی تا حدودی زخمی شده یا جزا داده می‌شوند و یا امثال آن [و سپس نجات می‌یابند].»

4- ورود مردم بر روی پُل صراط

ورود آنان یعنی عبورشان از روی پل صراط و این عبور به اندازۀ اعمال‌شان است.

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / می‌گوید: «پُل صراط بر سطح دوزخ قرار دارد؛ یعنی همان پُلی که در میان بهشت و جهنّم است[79] و مردم با توجّه به اعمال‌شان از آن عبور می‌کنند؛ برخی با یک چشم برهم‌زدن، بعضی همچون برقی زودگذر، تعدادی مانند باد، برخی همچون اسبی تیزرو، بعضی مانند رفتن شتر، گروهی دوان‌دوان، برخی به حالت راه‌رفتن عادی و بعضی به صورت خزیده از آن عبور می‌کنند. افرادی نیز به سرعت گرفته شده و در جهنّم انداخته می‌شوند، چون بر روی پُل، میخ‌هایی وجود دارد که مردم را به سبب اعمال‌شان می‌گیرند. بنابراین هرکس از این پُل عبور کند، وارد بهشت می‌شود.»[80]

این سخنان شیخ الإسلام برگرفته از احادیث صحیحی است که بیانگر شیوۀ عبور از پُل صراط هستند.

یکی از آن احادیث، همان حدیث طولانیِ منقول از ابوسعید س است که در قسمتی از آن چنین روایت شده است: «فَیَمُرُّ الْمُؤْمِنُونَ کَطَرْفِ الْعَیْنِ، وَکَالْبَرْقِ، وَکَالرِّیحِ، وَکَالطَّیْرِ، وَکَأَجَاوِیدِ الْخَیْلِ وَالرِّکَابِ، فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ، وَمَخْدُوشٌ مُرْسَلٌ، وَمَکْدُوسٌ فِی نَارِ جَهَنَّمَ»[81]؛ «مؤمنان به اندازۀ یک چشم‌ برهم‌زدن، مانند برق، باد، پرنده و همچون اسب‌ها و شتران تیزرو عبور می‌کنند؛ برخی نجات‌یافته و سالم می‌مانند، گروهی زخمی شده و رها می‌گردند و تعدادی دیگر در آتش جهنّم افکنده می‌شوند.»

5- نخستین کسی که از پُل صراط می‌گذرد

نخستین پیامبری که از این پُل عبور می‌کند، سیّدنا محمّد ج هستند.

از میان امّت‌ها نیز اولین امّتی که از پُل صراط می‌گذرد، امّت محمّد ج است.

پیامبر ج می‌فرمایند: «فأَکُونُ أَنَا وَأُمَّتِی أَوَّلَ مَنْ یُجِیزُهَا، وَلا یَتَکَلَّمُ یَوْمَئِذٍ إِلاَّ الرُّسُلُ، وَدَعْوَى الرُّسُلِ یَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ»[82]؛ «بنابراین من و امّتم نخستین کسانی هستیم که از آن عبور می‌کنند و در این روز، فقط پیامبران سخن می‌گویند و دعایشان در آن روز این است که: الهی! سالم بدار، سالم بدار.»

6- آیا کافران از پُل صراط عبور می‌کنند؟

بر اساس احادیث، این پُل برای مؤمنان قرار داده می‌شود که در میانشان، منافقان و مؤمنان گنهکار وجود دارند. بنابراین پُل صراط برای این افراد نهاده می‌شود.[83]

ابن رجب / می‌گوید: «بدان گروهی از مردم مؤمنانی هستند که الله تعالی را بدون اینکه شرک بورزند، عبادت می‌کنند و گروهی از آنان، مشرکانی هستند که غیر الله را با او می‌پرستند. مشرکان از پُل صراط نمی‌گذرند، بلکه پیش از نهادن این پُل، در آتش می‌افتند.»[84]

7- قنطره

پُلی که در بین بهشت و دوزخ قرار دارد و برخی از عالمان آن را صراط دوم می‌نامند.[85]

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / پس از سخن دربارۀ عبور از پُل صراط چنین می‌آورد: «وقتی از آن عبور کنند، بر روی پُلی که در میان بهشت و دوزخ است، می‌ایستند که قصاص و حقوق برخی گرفته شود و زمانی که پاک می‌شوند، اجازۀ ورود به بهشت می‌گیرند.»[86]


 

مبحث پنجم:
بهشت و دوزخ

1- معرّفی بهشت

أ- مفهوم لغوی بهشت

به معنای باغی پُردرخت یا هر باغ دارای درختانی بسیار که زمین را با شاخه‌هایشان بپوشانند.[87]

ب- مفهوم شرعی بهشت

همان سرای پُرنعمتی که الله أ در آخرت، آن را برای مؤمنان پرهیزگار و مخلص و پیرو پیامبران † آماده نموده است.[88]

2- وجه تسمیۀ بهشت

راغب اصفهانی در این زمینه می‌گوید: «بهشت نام گرفته است، چون شبیه باغ‌های روی زمین است هرچند تفاوت بسیاری باهم دارند و یا بدین سبب که نعمت‌هایش از دید ما پنهان بوده و در آیۀ زیر به این مطلب اشاره شده است:

﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ [السّجدة: 17]

«پس هیچ‌کس نمی‌داند چه پاداش‌های [عظیمی] که مایۀ روشنی چشم‌هاست برای آنان نهفته شده است؛ به [پاس] آنچه [در دنیا] انجام می‌دادند.»[89]

3- معرّفی آتش

أ- مفهوم لغوی آتش

این واژه به معنای شعله‌ای که برای حواسّ انسان آشکار می‌شود، حرارت محض، آتش جهنّم و آتش جنگ است.[90]

ب- مفهوم شرعی آتش دوزخ

یعنی سرای عذابی که الله متعال در آخرت، آن را برای کافرانی که الله را تکذیب و پیامبرانش را نافرمانی کردند، آماده نموده است.[91]

4- بهشت، درجاتی دارد و دوزخ، درکاتی

درجات بهشتیان بر حسب اعمال نیک‌شان، متفاوت است.

درکات دوزخیان نیز براساس اعمال بدشان، متفاوت است.[92]

5- بهشتیان و دوزخیان

اهل بهشت، تمامی مؤمنان پرهیزگار و اهل دوزخ، همۀ کافران بدبخت هستند.

الله تعالی در توصیف بهشت فرموده است:

﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ [آل‌عمران: 133]

«برای پرهیزگاران آماده شده ‌است.»

﴿أُعِدَّتۡ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ [الحدید: 21]

«برای کسانی ‌که به الله و پیامبرانش ایمان آورده‌اند، آماده شده است.»

امّا دربارۀ دوزخ می‌فرماید:

﴿أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ [البقرة: 24]

«برای کافران آماده شده است.»

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ شَقُواْ فَفِی ٱلنَّارِ [هود: 106]

«اما کسانی ‌که بدبخت شدند، پس در آتش [دوزخ]‌اند.»

6- بهشت و دوزخ اکنون آفریده شده و وجود دارند

الله ﻷ در مورد بهشت فرمود: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ [آل‌عمران: 133]؛ «برای پرهیزگاران آماده شده ‌است.» و دربارۀ دوزخ فرمود: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ [البقرة: 24]؛ «برای کافران آماده شده است.»

إعداد به معنای آماده‌کردن است.

پیامبر ج پس از خواندن نماز کسوف فرمودند: «إِنِّی رَأَیْتُ الْجَنَّةَ، فَتَنَاوَلْتُ مِنْهَا عُنْقُودًا، وَلَوْ أَخَذْتُهُ لَأَکَلْتُمْ مِنْهُ مَا بَقِیَتِ الدُّنْیَا، وَرَأَیْتُ النَّارَ فَلَمْ أَرَ کَالْیَوْمِ مَنْظَرًا أفظَعَ مِنهَا»[93]؛ «همانا من بهشت را دیدم و یک خوشۀ انگور را از آن تناول کردم، و اگر آن را می‌گرفتم، تا زمانی که دنیا باقی باشد، از آن می‌خوردید. و نیز دوزخ را دیدم و تا امروز، صحنه‌ای زشت‌تر از آن ندیده‌ام.» این روایت، متّفق‌علیه است.

امام ابوجعفر طحاوی / می‌گوید: «بهشت و دوزخ مخلوق و آفریده شده‌اند.»[94]

شارح ابن ابی العزّ حنفی / می‌آورد: «اهل سنّت اجماع دارند که بهشت و دوزخ مخلوقند و اکنون وجود دارند.»[95]

7- بهشت و دوزخ ابدی هستند

الله ـ می‌فرماید:

﴿جَزَآؤُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗا [البیّنة:8]

«پاداش آنان نزد پروردگار‌شان باغ‌های [بهشت] جاویدان است که نهر‌ها از زیر [درختان] آن جاری است؛ همیشه در آن خواهند ماند.»

آیات فراوانی نشان از جاودانه‌بودن بهشت دارد، امّا ابدی‌بودن دوزخ در سه مورد بیان شده است:

در سورۀ «نساء»:

﴿وَلَا لِیَهۡدِیَهُمۡ طَرِیقًا١٦٨ إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗا [النّساء: 168-169]

«و [الله تعالی] آنان را به راهی هدایت نخواهد کرد مگر راه جهنّم، که جاودانه در آن خواهند ماند.»

در سورۀ «احزاب»:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِیرًا٦٤ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ [الأحزاب: 64-65]

«قطعاً الله کافران را لعنت کرده، و برایشان آتش سوزان آماده کرده است، که جاودانه در آن خوهند ماند.»

در سورۀ «جن»:

﴿وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا [الجن: 23]

«و هرکس نافرمانی الله و پیامبرش کند، حتماً آتش جهنم از آنِ اوست؛ جاودانه در آن خواهند ماند.»

ابوجعفر طحاوی / در توصیف بهشت و دوزخ می‌گوید: «این دو، هرگز از بین نمی‌روند و نابود نمی‌شوند.»[96]

8- محلّ بهشت

در بالاترین مکان است، زیرا الله تعالی می‌فرماید:

﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ [المطفّفین: 18]

«هرگز چنین نیست [که آنان می‌پندارند]، قطعاً نامۀ [اعمال] نیکوکاران در علیّین [بالاترین مکان] است.»

همچنین در حدیثی مشهور از براء بن عازب س دربارۀ فتنۀ قبر روایت شده که الله متعال می‌فرماید: «اکتُبُوا کتابَ عبدِی فی علّیّین، وأعیدُوهُ إلی الأرضِ»[97]؛ «نامۀ اعمال بنده‌ام [تقدیرش] را در علّیّین [بالاترین محل] بنویسید [و ثبت کنید] و وی را به زمین برگردانید.»

9- محلّ دوزخ

در پایین‌ترین مکان، چون الله ﻷ می‌فرماید:

﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٖ [المطفّفین: 7]

«هرگز چنین نیست [که کافران پنداشته‌اند] حقا که نامۀ [اعمال] بدکاران در سجین است.»

و نیز در آن روایت مذکور آمده است که: «اکتُبُوا کتابَ عبدِی فی سجّین فی الأرضِ السّفلی»[98]؛ «نامۀ اعمال بنده‌ام [تقدیرش] را در سجّین؛ در زمین [و طبقۀ] پایین بنویسید [و ثبت کنید].»[99]

10- مفهوم ایمان به بهشت و دوزخ

یعنی ایمان و باور قطعی به وجود آنها و اینکه آن دو مخلوقند و همچون الله متعال ابدی هستند و هرگز فنا و نابود نمی‌شوند.

همچنین ایمان به تمامی نعمت‌های بهشتی و عذاب‌های دردناک دوزخ.[100]

موارد قبلی، بخشی از مطالب مطرح دربارۀ روز قیامت بود و در ادامه، توضیحات و سخنان بیشتری در مورد امور مربوط به آن؛ همچون مرگ، نشانه‌های قیامت، زندگی برزخ و امثال آن، در فصل چهارم بیان خواهد شد.




[1]- أعلام السّنّة المنشورة، حافظ حکمی، ص 65.

[2]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 8.

[3]- التّذکرة، قرطبی، صص 342- 442.

[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 9992 به نقل از صهیب س.

[5]- الإیمان بالیوم الآخر، محمّد حمد، صص 9- 11.

[6]- نک: لسان العرب، ج 3، صص 62- 64.

[7]- همان، ج 4، ص 474.

[8]- القیامة الکبری، عمر أشقر، صص 31- 36.

[9]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 294.

[10]- نک: مجموع الفتاوی، ج 4، ص 460؛ شرح الواسطیّة، هراس، صص 205- 206؛ لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، صص 114- 115؛ أعلام السّنّة المنشورة، حافظ حکمی، صص 104- 105؛ القیامة الکبری، صص 39- 42.

[11]- نک: لسان العرب.

[12]- نک: لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 115؛ القیامة الکبری، ص 51.

[13]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 404؛ رسائل فی العقیدة، ص 29؛ أعلام السّنّة المنشورة، صص 101- 103.

[14]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3349؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2860.

[15]- نک: رسائل فی العقیدة، صص 32- 33.

[16]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، صص 404- 407؛ رسائل فی العقیدة، ص 33؛ القیامة الکبری، ص 73- 86.

[17]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4975.

[18]- التّذکرة، ص 246.

[19]- همان.

[20]- نک: القیامة الصّغری، صص 95- 99.

[21]- نک: التّذکرة، صص 272- 277؛ مجموع الفتاوی، ج 3، ص 145.

[22]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6532؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2863.

[23]- نک: التّذکرة، ص 272.

[24]- همان، صص 277- 278.

[25]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 660 و 1423 و 6479 و 6806؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1031.

[26]- معجم مقاییس اللّغة، ج 2، ص 59؛ لسان العرب، ج 1، ص 311.

[27]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 117؛ شرح الواسطیّة، هراس، ص 209.

[28]- شرح العقیدة الواسطیّة، صص 411- 412؛ مجموع الفتاوی، ج 3، ص 146؛ لمعة الاعتقاد، ص 117؛ رسائل فی العقیدة، ص 30؛ شرح الواسطیّة، هراس، صص 208- 209.

[29]- مسند احمد، ج 6، ص 48؛ ابن ابی عاصم در السّنّة، شمارۀ حدیث: 885؛ آلبانی در تخریج السّنّة، ج 2، ص 429 می‌گوید که اسناد این روایت، صحیح است.

[30]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 103 و 4939 و 6536 و 6537؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2876.

[31]- نک: رسائل فی العقیدة، ص 30.

[32]- نک: القیامة الکبری، ص 193.

[33]- همان.

[34]- همان، صص 202- 215.

[35]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6541؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 220.

[36]- مجموع الفتاوی، ج 3، ص 146.

[37]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 876؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 855 و 856.

[38]- مسند احمد، ج 1، ص 282 و ج 2، صص 274، 342؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 4290؛ بوصیری در الزّوائد، ج 3، ص 317 می‌گوید: «اسناد این روایت، صحیح بوده و رجالش ثقه و مورد اعتمادند.»

[39]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 413؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 1426؛ آلبانی این حدیث را در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 2020 صحیح دانسته است.

[40]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6864؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1678.

[41]- لسان العرب، ج 13، ص 446.

[42]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 120.

[43]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7563؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2694.

[44]- نک: التّذکرة، صص 360- 373؛ شرح العقیدة الطّحاویّة، صص 417- 419؛ لمعة الاعتقاد، ص 120.

[45]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 119؛ القیامة الکبری، ص 249.

[46]- نک: دلایل موجود در کتاب شرح العقیدة الطّحاویّة، صص 417- 419.

[47]- شرح العقیدة الواسطیّة، هراس، ص 207؛ لمعة الاعتقاد، ص 121.

[48]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7429؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2785.

[49]- لمعة الاعتقاد، شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 121.

[50]- شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 419.

[51]- فتح الباری، ج 3، ص 538.

[52]- لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 121.

[53]- شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 419.

[54]- نک: مجموع الفتاوی، ج 3، ص 146؛ لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، صص 122- 123؛ شرح الواسطیّة، هراس، صص 204- 206؛ أعلام السّنّة المنشورة، صص 107- 110.

[55]- سنن ابوداود، شمارۀ حدیث: 4755؛ حاکم، ج 4، ص 578. حاکم / می‌گوید: «اسناد این روایت بنا بر شرط شیخین صحیح است اگر ارسالی در میان حسن و أمّ المؤمنین عایشه ل نباشد» ذهبی با وی موافق است.

[56]- همان.

[57]- لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 123.

[58]- شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 123.

[59]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6583 و 7050؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2290.

[60]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4964؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 162.

[61]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 124؛ شرح الواسطیّة، صص 210- 211.

[62]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 288؛ مجموع الفتاوی، ج 3، ص146؛ شرح الواسطیّة، ص210.

[63]- به عنوان مثال، نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6583، 7050، 7051، 6593، 7048 و 1344؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2290، 2292، 2293، 2298 و 2299.

[64]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2300.

[65]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2301.

[66]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 228؛ لمعة الاعتقاد، ص 125.

[67]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2443؛ آلبانی این حدیث را در السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 1589 صحیح دانسته و در شرح الطّحاویّة، ص 228 گفته که روایت مذکور، حسن است.

[68]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1344، 3596، 4042، 6426 و 6590؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2296.

[69]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6575 و 6576؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2297.

[70]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2291.

[71]- همان، شمارۀ حدیث: 2294.

[72]- معجم مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص 287.

[73]- نک: شرح العقیدة الواسطیّة، هراس، ص 210؛ لوامع الأنوار البهیّة، ج 2، ص 189؛ لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 126.

[74]- نک: التّخویف من النّار، ابن رجب، صص 242- 253؛ لوامع الأنوار البهیّة، ج 2، ص 82؛ لمعة الاعتقاد، ص 126.

[75]- نک: التّذکرة، ص 387؛ شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 416.

[76]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4581 و 4919؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 183.

[77]- همان.

[78]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7437؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 182.

[79]- پُلی که در بین بهشت و جهنّم قرار دارد، قنطره یا پُل دوم است و این مطلب در ادامه بیان خواهد شد.

[80]- مجموع الفتاوی، ج 3، صص 146- 147.

[81]- قبلا سند این روایت بیان گردید.

[82]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7437؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 182.

[83]- نک: القیامة الکبری، ص 275.

[84]- التّخویف من النّار، ص 232؛ القیامة الکبری، صص 275- 276.

[85]- نک: التّذکرة، صص 392- 394.

[86]- مجموع الفتاوی، ج 3، ص 147.

[87]- نک: معجم مفردات ألفاظ القرآن، ص 96.

[88]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 131.

[89]- نک: معجم مفردات ألفاظ القرآن، ص 96.

[90]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 131.

[91]- همان؛ الجنّة والنّار، عمر أشقر، صص 154- 160.

[92]- همان؛ همان، ص 25؛ برای جزئیّات بیشتر، نک: التّذکرة، صص 425- 602.

[93]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1052؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 907.

[94]- شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 420؛ برای توضیحات بیشتر، نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، صص 420- 422؛ لمعة الاعتقاد، ص 131.

[95]- همان.

[96]- برای توضیحات بیشتر، نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 424- 432؛ لمعة الاعتقاد، ص 132؛ الرّدّ علی من قال بفناء الجنّة والنّار وبیان الأقوال فی ذلک، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، بررسی و تحقیق: محمّد بن عبدالله سمهری.

[97]- قبلا بیان گردید.

[98]- قبلا بیان گردید.

[99]- نک: لمعة الاعتقاد، صص 132- 133.

[100]- نک: أعلام السّنّة المنشورة، ص 115.

بخش چهارم: ایمان به پیامبران

بخش چهارم:
ایمان به پیامبران
 †

مبحث اول: مفهوم نبوّت و رسالت؛

مبحث دوم: حقیقت و عصمت پیامبران و رسولان و نتایج ایمان به آنان؛

مبحث سوم: اعتقاد ختم نبوّت و موارد متعلق به آن؛


مبحث اول:
مفهوم نبوّت و رسالت

1- مفهوم لغوی نبوّت و رسالت

أ- مفهوم لغوی نبوّت

سه اصل و ریشه برای این واژه بیان شده است؛ بنا بر قولی، از «نبأ»؛ یعنی خبر مهم و بزرگ گرفته شده و در نتیجه، نبوّت به معنای خبردادن است.

بنا بر روایتی، اصل آن «نباوة» یا «نَبوَه» بوده که هردو به معنای بلندی و برتری است و از این رو، نبوّت یعنی رفعت و والایی.

یا اینکه از «نَبی» به معنای طریق و راه گرفته شده و نبوّت یعنی راه رسیدن به الله تعالی.[1]

در حقیقت، نبوّت شرعی شامل تمامی معانی مذکور است، زیرا نبوّت خبردادن از جانب الله ﻷ بوده و باعث برتری صاحبش می‌شود، چون سبب گرامیداشت و بزرگداشت وی می‌گردد. و نیز راه رسیدن به الله متعال است.

با وجود این، بهترین معنا برای واژۀ «نبوّت» و «نبیّ»، اشتقاق آن از «نبأ» است، زیرا [نبوّت] پیامبر از جانب الله تعالی اعلان می‌شود و نیز او مردم را از الله ـ باخبر می‌سازد و نبوّتش با این کار حاصل شده و در نتیجۀ آن، ویژگی‌های برتری و والایی برایش ثابت می‌گردد و راه رسیدن به الله أ است.

در بسیاری از آیات قرآن، کلمۀ «نبأ» به معنای خبر آمده است؛ به عنوان مثال، الله تعالی می‌فرماید:

﴿۞نَبِّئۡ عِبَادِیٓ أَنِّیٓ أَنَا ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ [الحجر: 49]

«[ای پیامبر!] بندگانم را خبر ده که یقیناً من آمرزندۀ مهربانم.»

همچنین از قول رسول الله ج حکایت نموده که فرمودند:

﴿نَبَّأَنِیَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡخَبِیرُ [التّحریم: 3]

«[الله متعال] دانای آگاه مرا خبر داده است.»

در ده‌ها آیۀ دیگر نیز «نبأ» به معنای خبردادن است.

شاید بتوان گفت این موضوع، تأکید می‌نماید که نبوّت از «نبأ»؛ یعنی خبردادن گرفته شده است. بنابراین «نبی» یعنی خبرداده‌شده یا خبردهنده از جانب الله متعال.[2]

ب- مفهوم لغوی رسالت

حروف اصلی این واژه، «راء، سین، لام» - سل- بوده و رسول از «إرسال»؛ یعنی توجیه و تبیین یا از «تتابع»؛ پی‌درپی‌شدن گرفته شده، چنانکه وقتی شیر پی‌درپی ریزان شود و بیرون آید، می‌گویند: «رسل اللّبن». بنابراین رسول یعنی اینکه مردم را توجیه می‌کند یا اینکه وحی پی‌درپی بر وی نازل می‌گردد.[3]

2- مفهوم شرعی نبوّت و رسالت

از نظر شرعی، می‌توان نبوّت و رسالت را این‌گونه تعریف کرد: ویژگی و صفتی است که در فرد، پس از انتخاب از جانب الله تعالی، به وجود می‌آید و وی را از اخبار آسمانی آگاه ساخته و فرمان به تبلیغ آن می‌دهد.

بنابراین نبوّت و رسالت به محض انتخاب‌شدن شخص توسّط الله متعال به‌‌وسیلۀ وحی حاصل می‌شود، صرف‌نظر از اختلافی که دربارۀ تفاوت میان نبی و رسول و نسبت میان آن دو است.[4] این مطلب در پاراگراف بعدی بیان خواهد شد.

3- تفاوت میان نبی و رسول

علما در بیان تفاوت نبی با رسول و تعیین مفهوم آن دو، سخنان زیادی بیان کرده‌اند که خالی از نقد نیست، امّا از دیدگاه دانشمندان بسیاری، نبی با رسول فرق دارد، هرچند در بیان مفهوم هریک از آنها اختلاف است.

همچنین نبوّت عام‌تر از رسالت است؛ به عبارتی دیگر، هر رسولی نبی است، ولی هر نبی، رسول نیست.

به نظر می‌رسد -والله أعلم- نبی: فردی را گویند که الله أ وی را از شریعتی قبلی آگاه ساخته و او پیروان آن شریعت را بیم می‌دهد و گاهی اوقات، مسؤول تبلیغ برخی از دستورات در مسأله‌ای معیّن یا مأمور رساندن وصیّت‌ها و موعظه‌هایی است؛ مانند انبیای بنی‌اسرائیل که بر آیین تورات بودند و کسی از آنان شریعتی جدید نیاورد که تورات را منسوخ کند. بنابراین نقش وی همچون نقش احیاگر آموزه‌های رسولان قبلی است.

امّا رسول کسی است که الله ﻷ وی را با آیینی جدید فرستاده و دستور تبلیغ آن به افرادی که با دستوراتش مخالفت کرده‌اند را داده است؛ فرقی نمی‌کند که این آیین، به اعتبار ذات خود جدید باشد یا با توجّه به کسانی که به سویشان فرستاده شده، جدید به شمار رود. بسا اوقات، برخی از احکام شریعت قبلی را منسوخ می‌نماید.[5]

4- دلایل نبوّت

نبوّت از بزرگ‌ترین ادّعاها به شمار می‌رود و فقط دروغگوترین یا راستگوترین مردم ادّعای چنین امری می‌کند.

نبوّت با ادلّۀ فراوانی اثبات می‌گردد که بزرگ‌ترین و مهم‌ترین آنها، نشانه‌هایی است که معجزه نامیده می‌شوند، و با اعمال بزرگ، اخلاق پسندیده و رفتار نیک ثابت می‌گردد.

بنابراین کسی که ادّعای پیامبری نمود و الله متعال وی را به‌وسیلۀ معجزه‌ها تأیید و تقویّت کرد و خودش مشهور به صداقت، امانت، اخلاق نیک و رفتار پسندیده بود، این فرد، پیامبری است که به او وحی می‌شود و از جانب الله ﻷ تأیید می‌گردد.

اگر برخلاف این باشد، فردی دروغگو و حیله‌گر است که ادّعای پیامبری نموده و قطعاً الله ـ وی را رسوا خواهد کرد.

در فصل هشتم که مربوط به معجزه‌های پیامبر ج می‌شود، مطالب بیشتری در این زمینه بیان خواهد شد.


 

مبحث دوم:
حقیقت و عصمت پیامبران و رسولان و نتایج ایمان به آنان

1- حقیقت پیامبران و رسولان †

پیامبران و رسولان، بشر و مخلوق هستند و به آنان وحی می‌شود و هیچ‌یک از ویژگی‌های ربوبیّت و الوهیّت را ندارند.

آنان دارای صفات بشری؛ همچون بیماری، خواب، مرگ، نیاز به غذا و نوشیدنی و ... هستند.

الله تعالی این افراد را متّصف به برترین درجۀ بندگی نموده و در سیاق توصیف و تحسین آنان، دربارۀ نوح ÷ می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ کَانَ عَبۡدٗا شَکُورٗا [الإسراء: 3]

«به راستی او [نوح] بنده‌ای شکرگزار بود.»

در مورد سیّدنا محمّد ج می‌فرماید:

﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًا [الفرقان: 1]

«پُربرکت و بزرگوار است ذاتی ‌که فرقان [قرآن] را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌دهندۀ جهانیان باشد.»

در توصیف ابراهیم، اسحاق و یعقوب † می‌فرماید:

﴿وَٱذۡکُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ أُوْلِی ٱلۡأَیۡدِی وَٱلۡأَبۡصَٰرِ٤٥ إِنَّآ أَخۡلَصۡنَٰهُم بِخَالِصَةٖ ذِکۡرَى ٱلدَّارِ٤٦ وَإِنَّهُمۡ عِندَنَا لَمِنَ ٱلۡمُصۡطَفَیۡنَ ٱلۡأَخۡیَارِ [ص: 45-47]

«و [ای پیامبر!] به یاد آور بندگان ما؛ ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دست‌های [توانمند] و چشم‌های [بینا]. ما آنان را با خصلت ویژه‌ای که آن یاد سرای آخرت بود، خالص گرداندیم و یقیناً آنان در نزد ما از برگزیدگان نیکان بودند.»

دربارۀ عیسی بن مریم إ چنین فرموده است:

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَیۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ [الزّخرف: 59]

«او [عیسی] فقط بنده‌ای بود که ما بر وی نعمت بخشیدیم و او را [مایۀ] عبرت برای بنی‌اسرائیل گرداندیم.»[6]

رسالت، انتخاب و تعیینی از جانب الله متعال است که با کسب و تلاش به دست نمی‌آید.

رسولان بهترین انسانها و افراد برگزیدۀ بشر هستند.

2- عصمت پیامبران و رسولان

مسلمانان اتّفاق دارند که پیامبران و رسولان در پذیرش و تحمّل رسالت و در آنچه از جانب پروردگارشان به مردم می‌رسانند، معصومند.

بنابراین چیزی از آنچه الله ﻷ به سویشان فرستاده است را نمی‌کاهند و هیچ چیز را فراموش نمی‌کنند مگر مواردی که منسوخ گردد.

الله تعالی برای پیامبرش؛ محمّد ج ضمانت نمود که قرآن را برایش بخواند و ایشان چیزی از آنچه به سویشان وحی می‌شود را فراموش نخواهند کرد مگر آنچه الله متعال بخواهد که فراموش شود:

﴿سَنُقۡرِئُکَ فَلَا تَنسَىٰٓ٦ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ [الأعلى: 6-7]

«ما بزودی [قرآن را] بر تو می‌خوانیم، پس هرگز فراموش نخواهی کرد مگر آنچه را که الله متعال بخواهد.»

رسولان نیز در امر تبلیغ، معصومند و هیچ بخشی از وحی را پنهان نمی‌کنند، زیرا پنهان‌کردن وحی خیانت بوده و محال است که رسولان چنین کاری انجام دهند:

﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَیۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِیلِ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡیَمِینِ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِینَ [الحاقّة: 44-46]

«و اگر [پیامبر ج] سخنانی [به دروغ] بر ما می‌بست، حتما ما دست راست او را می‌گرفتیم، سپس [شاه] رگ قلبش را قطع می‌کردیم.»

نواقص و صفات فطری بشری منافاتی با عصمت ندارد؛ مثلا ابراهیم ÷ زمانی که دید دستان مهمانانش به سمت غذایی که برایشان آورده بود، دراز نمی‌گردد و نفهمید که آنان فرشته هستند، احساس ترس کرد.

سیّدنا موسی نیز به شدّت ناراحت شد و سر برادرش را گرفت و به سمت خویش کشید. همچنین وقتی دیدار با پروردگارش تمام شد و به نزد قومش بازگشت و آنان را در حالت پرستش گوساله دید، آن الواح را افکند درحالی که میان نوشته‌هایش، هدایتی از جانب پروردگار بود.

فراموشی پیامبر ج در غیر از امر تبلیغ و امور تشریع، از این قبیل است، چنانکه در روایت ذوالیدین آمده که پیامبر ج در نماز، دچار فراموشی شدند.[7]

حتّی رسول الله ج صراحتاً بیان می‌نمایند که همچون سایر انسانها برخی امور را فراموشی می‌کنند: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَنْسَى کَمَا تَنْسَوْنَ فَإِذَا نَسِیتُ فَذَکِّرُونِی»[8]؛ «قطعاً من بشری مانند شما هستم و همان‌گونه که شما فراموش می‌کنید، من نیز دچار فراموشی می‌شوم، پس هرگاه فراموش کردم، به من یادآوری کنید.»

پیامبران گاهی اوقات در امر قضاوت و داوری میان مردم، اشتباه می‌کنند. همچنین در برخی موارد، مرتکب گناهان صغیره می‌شوند، امّا بر این کار نمی‌مانند و بلافاصله موفّق به توبه و جبران اشتباه می‌گردند؛ به عبارتی دیگر، الله أ آنان را بر گناه و اشتباه باقی و ثابت نمی‌گذارد، بلکه از طریق وحی، حقیقت را برایشان روشن می‌سازد و آنان را به توبۀ پس از گناه، موفّق می‌دارد و در نتیجه، حالشان کامل‌تر از قبل می‌گردد.

امّا به اجماع تمامی مسلمانان، معصوم از زشتی‌ها و گناهان کبیره هستند.

در این مبحث، مطالبی مختصر دربارۀ عصمت پیامبران بیان گردید و جزئیّات و توضیحات دیگری نیز دارد که در این مختصر نمی‌گنجد.[9]

3- موارد ایمان به پیامبران

ایمان به رسولان شامل موارد زیر است:

1.     باور و یقین به اینکه رسالت‌شان حقیقتی از جانب الله تعالی است. بنابراین کسی که رسالت یکی از آنان را انکار کند، به رسالت تمامی‌شان کافر شده است، چنانکه الله ﻷ می‌فرماید:

﴿کَذَّبَتۡ قَوۡمُ نُوحٍ ٱلۡمُرۡسَلِینَ [الشّعراء: 105]

«قوم نوح ÷ پیامبران را تکذیب کردند.»

الله متعال قوم نوح ÷ را تکذیب‌کنندۀ تمامی رسولان معرّفی نمود هرچند زمانی که وی را انکار کردند، غیر از سیّدنا نوح، پیامبر دیگری وجود نداشت.

2.     ایمان به آنچه از اسامی آنان می‌دانیم؛ مانند محمّد، ابراهیم، موسی، نوح و عیسی †.

و کسانی که از نام‌هایشان آگاه نیستیم را به طور کلّی و اجمالی قبول داریم. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَیۡکَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَیۡکَۗ [غافر: 78]

«و به راستی پیش از تو پیامبرانی فرستادیم، [داستان] بعضی از آنان را برای تو بازگو کردیم و [داستان] بعضی را برایت بازگو نکرده‌ایم.»

3.       تصدیق اخبار صحیحی که از آنان نقل شده است.

4.     عمل به شریعت کسی از آنان که برای ما مبعوث گشته است؛ یعنی ایمان به خاتم پیامبران؛ محمّد ج که برای تمامی مردم فرستاده شدند:

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا [النّساء: 65]

«نه، سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نمی‌آورند مگر اینکه در اختلافات خویش، تو را داور قرار دهند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»[10]

4- نتایج ایمان به پیامبران و رسولان

ایمان به پیامبران و رسولان دارای نتایجی مهم و بزرگ است؛ از جمله:

1.     آگاه‌شدن از رحمت و توجّه الله تعالی به بندگانش، زیرا رسولانی را به سویشان فرستاد تا آنان را به راه راست راهنمایی کنند و شیوۀ پرستش الله أ را برایشان روشن سازند، چون عقل بشر به تنهایی نمی‌تواند این مسأله را تشخیص دهد.

2.     شکر الله ﻷ به سبب این نعمت بزرگ.

3.     محبّت به پیامبران و بزرگداشت و تحسین شایستۀ آنان، چون این افراد فرستادگان الهی بوده و الله تعالی را پرستش نموده و رسالتش را به مردم رسانده و خیرخواه بندگانش بوده‌اند.[11]

 


 

مبحث سوم:
اعتقاد ختم نبوّت و موارد متعلق به آن

1- مفهوم عقیدۀ ختم نبوّت

مراد از ختم نبوّت، پایان‌یافتن خبردادن الله تعالی به مردم و قطع وحی آسمانی است.[12]

یعنی اینکه باور کنیم اخبار غیبی با نبوّت پیامبرمان؛ محمّد ج پایان یافته و وحی آسمانی با وفات ایشان، قطع شده است. این مطلب از مهم‌ترین و اصلی‌ترین اعتقادات مسلمانان به شمار می‌رود و هرکس برخلاف آن ادّعا نماید، به الله تعالی کفر نموده و پیامبر ج را تکذیب کرده است.

قرآن، سنّت و اجماع بر این موضوع دلالت می‌کنند.

دلایل زیادی از قرآن کریم، به صورت‌های متفاوتی بیانگر ختم نبوّت هستند؛ همچون:

أ- تصریح قرآن کریم به ختم نبوت

﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِکُمۡ وَلَٰکِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ [الأحزاب:40]

«محمّد ج پدر هیچ‌یک از مردان شما نیست، و بلکه فرستادۀ الله و خاتم پیامبران است.»

در آیۀ فوق، صراحتاً بیان شده که محمّد ج خاتم پیامبران قبلی بوده و پس از ایشان، پیامبر و رسولی مبعوث نخواهد شد.

مفسّران قرآن کریم از صدر اسلام تاکنون، همین معنا را فهمیده و بیان کرده‌اند.[13]

ب- اثبات این اعتقاد از طریق عقلی

مطلب مذکور در چندین آیه آمده است؛ مانند آیاتی که دلالت بر عمومیّت رسالت پیامبرمان؛ محمّد ج می‌کند؛ همچون آیۀ:

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا [الأعراف: 158]

«بگو: ای مردم! من فرستادۀ الله به سوی همۀ شما هستم.»

و آیاتی که نشان می‌دهند الله متعال حفاظت کتابش را ضمانت نموده است.

و نیز آیاتی که حجّیّت قرآن را بر هرکسی که این کتاب آسمانی به وی رسد، اثبات می‌نمایند:

﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَکُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ [الأنعام: 19]

«و این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که به آنان می‌رسد، با آن بیم دهم.»

همچنین آیاتی که از مردم درخواست ایمان به پیامبران و کتاب‌های آسمانی پیشین دارد بدون اینکه از آنان بخواهد به غیرشان ایمان بیاورند.[14]

در سنّت نیز می‌بینیم که پیامبر ج به اثبات و بیان اعتقاد ختم نبوّت بسیار اهمّیت می‌دادند و آن را با شیوه‌های متفاوتی و در مناسبت‌های عمومی و خصوصی بیان می‌فرمودند و در این زمینه، هیچ شبهه‌ای باقی نگذاشتند، بلکه کاملاً این باور را روشن و واضح ساختند.

اگر کسی احادیث رسول الله ج را بررسی نماید، خواهد دید که اعتقاد مذکور با عباراتی متنوّع تأکید و اثبات شده و برخی از آنها به حدّ تواتر می‌رسد.

این احادیث به طور کل، متواتر و قطعی بوده و هیچ شکّ و تردیدی در اینکه پیامبر ج خاتم پیامبران هستند را باقی نمی‌گذارد.[15]

پیامبر ج فرمودند: «وَإِنَّهُ سَیکُونُ مِن أُمَّتِی کَذَّابُونَ کُلُّهُمْ یَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِیٌّ وَأَنَا خَاتَمُ النَّبِیّینَ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[16]؛ «قطعاً در میان امّتم، دروغگویانی خواهند بود که هریک ادّعا می‌کند پیامبر است، درحالی که من خاتم پیامبرانم و پس از من، پیامبری نیست.»

2- مفهوم معجزه، کرامت و احوال شیطانی

معجزه

کاری خارق‌العاده که الله تعالی آن را بر دستان پیامبری از پیامبرانش اجرا می‌نماید تا وی را تأیید و تصدیق کند.

معجزه، نشانه نیز نامیده می‌شود.

کار خارق‌العاده

یعنی عملی که برخلاف عادت آدمیان بوده و برایشان ناآشنا و خارج از توانشان است.

کرامت

یعنی کاری خارق‌العاده که الله متعال آن را بر دستان دوستی از اولیائش جاری می‌سازد تا وی را در امری دینی یا دنیوی یاری نماید.

این عمل توسّط انسان مؤمن و ولی و متّقی و پیرو شریعت صورت می‌گیرد.

در حقیقت، کرامت معجزۀ پیامبرش است، زیرا به سبب پیروی از او به وقوع می‌پیوندد.

احوال شیطانی

اموری خارق‌العاده که توسّط انسان رویگردان از شریعت، بازدارنده از حقیقت و آلوده به گناهان، صورت می‌گیرد. این امور حالاتی هستند که شیاطین به‌وسیلۀ آنها مردم را از پیروی حقیقت بازمی‌دارند؛ مانند واردشدن در میان بت‌ها و سخن‌گفتن با پرستش‌کنندگان آنها یا داوری در میان آنان و برطرف‌نمودن برخی از نیازهایشان. گاهی اوقات، بعضی از گمراهان را به سمت آسمان برده و سپس آنان را برمی‌گردانند یا از شهری دور انتقال می‌دهند و امثال این موارد.

این سه کار -معجزه، کرامت و احوال شیطانی- در اینکه خارق‌العاده هستند، با یکدیگر مشترکند، امّا معجزه توسّط پیامبر به وجود می‌آید تا الله ﻷ وی را تأیید و پیروز گرداند، کرامت به‌وسیلۀ ولیّ الهی و پیرو شریعت حاصل می‌شود و حالات شیطانی بر دستان انسان گنهکار و مخالف شریعت و گمراه صورت می‌گیرد.[17]

3- ادّعای پیامبری

در سده‌های نخستین اسلامی و در دورۀ معاصر، گروه‌هایی پیدا شدند که افرادشان ادّعای پیامبری داشتند و بروز این جنبش‌ها دلایل بسیاری داشت که مهم‌ترین آنها، جهالت، قبیله‌گرایی، ملّی‌گرایی و کینۀ یهودی و صلیبی بود.

از مشهورترین کسانی که در صدر اسلام، ادّعای نبوّت کردند: أسود عنسی، طلیحه بن خویلد، مسیلمه و سجاح تغلبی را می‌توان نام برد.

و معروف‌ترین‌شان در دورۀ اموی و عبّاسی از این قرار است: مختار بن عبید، حارث بن سعید، بیان بن سمعان، مغیره عجلی، ابوالخطّاب اسدی و علیّ بن فضل حمیری.‌

در دورۀ معاصر نیز افراد فراوانی چنین ادّعایی داشته‌اند و مشهورترین‌شان محمّد بن علی شیرازی؛ رهبر فرقۀ بابیّه، حسین بن علی مازندرانی؛ رهبر فرقۀ بهائیّه و احمد قادیانی؛ رهبر فرقۀ قادیانیّه هستند.

سخن دربارۀ بطلان این ادّعاها به درازا می‌کشد و در این تحقیق نمی‌گنجد و بلکه آشکاربودن فساد آنها جایی برای اثبات فساد و بطلان‌شان باقی نمی‌گذارد.[18]

4- ویژگی‌های پیامبرمان؛ محمّد ج

پیامبر اسلام دارای صفات منحصر به فرد زیادی هستند که بیان تمامی آنها در این مختصر نمی‌گنجد و به طور اجمالی، برخی از آنها بدین قرار است:

1.     عمومیّت رسالت ایشان: الله ـ می‌فرماید:

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا [الأعراف: 158]

 «بگو: ای مردم! من فرستادۀ الله به سوی همۀ شما هستم.»

آیۀ فوق نشان می‌دهد که رسالت پیامبر ج برای تمامی مردم بوده و این صفت یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان به شمار می‌رود، زیرا هریک از پیامبران پیشین برای قومی خاص مبعوث می‌گشتند و سایر مردم، نیاز داشتند تا فرد دیگری احکام الهی را به آنان برساند.

برای اینکه چنین گمانی در مورد پیامبر اسلام ج نرود، الله تعالی بیان فرمود که رسالت ایشان برای تمامی مردم است.[19]

رسول الله ج می‌فرمایند: «وَکَانَ النَّبِیُّ یُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً، وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ کَافَّةً»[20]؛ «[هر] پیامبر فقط به سوی قوم خودش فرستاده می‌شد، امّا من برای تمامی مردم مبعوث گشتم.»

2.     الله أ ضمانت نموده که دین پیامبر ج را بر تمامی ادیان پیروز گرداند: الله متعال در این باره می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ [التّوبة: 33]

«او ذاتی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ دین‌ها غالب گرداند، اگرچه مشرکان را خوش نیاید.»

3.     الله ﻷ حفاظت کتابی که بر محمّد ج نازل نموده را تضمین کرده است:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ [الحجر: 9]

«همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم.»

4.     دین پیامبر ج کامل و شایسته و متناسب با هر زمان و مکان و هر امّتی است:

﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗا [المائدة: 3]

«امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را [به عنوان] دین برایتان برگزیدم.»

5.     الله تعالی ترس را در دل‌های دشمنان پیامبر ج به فاصلۀ [رفتن در] یک ماه می‌انداخت و از این طریق، ایشان را یاری می‌نمود، غنایم برای پیامبر ج حلال گشت، تمامی زمین برایشان متناسب برای سجده و پاک [و پاک‌کننده؛ مثلا برای تیمّم] گردانده شد و هریک از امّتیان ایشان که وقت نماز را دریابد، می‌تواند در همان جایی که هست، نماز بخواند. در این زمینه، حدیث صحیحی از ایشان روایت شده است.[21]

6.     الله تعالی معجزات بسیاری را بر دستان پیامبر ج اجرا نمود.

7.     در روز قیامت، پیروان ایشان از همه بیشتر است.

8.     در روز قیامت، حقّ شفاعت کبری را برای مخلوقات دارند درحالی که پیامبران دیگر نمی‌توانند چنین کاری انجام دهند.

9.     رسول الله ج نخستین فردی هستند که درِ بهشت را باز می‌کنند و اولین امّتی که وارد بهشت می‌شوند، مسلمانان هستند.

و سایر صفاتی که مختصّ پیامبر ج است.

علاوه بر مطالب فوق، در فصل‌های پیش رو؛ به‌ویژه در فصل سوم و هشتم، سخنان دیگری دربارۀ پیامبر ج بیان خواهد شد.




[1]- معجم مقاییس اللّغة، ابن فارس، ج 5، صص 384- 385؛ لسان العرب، ج 1، صص 162- 164.

[2]- عقیدة ختم النّبوّة بالنّبوّة المحمّدیّة، احمد بن سعد الغامدی، صص 14- 15.

[3]- لسان العرب، ج 1، صص 283- 284.

[4]- نک: عقیدة ختم النّبوّة، صص 15- 16.

[5]- نک: نبوات، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، صص 225- 227؛ أصول الدّین، بغدادی، ص 154؛ عقیدة ختم النّبوّة، صص 15- 16؛ محبّة الرّسول بین الاتباع والإبتداع، عبدالرّؤوف محمّد عثمان، ص 15؛ الرّسل والرّسالات، عمر أشقر، صص 14- 15.

[6]- نک: رسائل فی العقیدة الإسلامیّة، صص 25- 26.

[7]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1228.

[8]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 392؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 572.

[9]- نک: مجموع الفتاوی، ج 10، صص 293- 313 و ج 15، ص 150؛ الرّسل والرّسالات، صص 99- 116.

[10]- رسائل فی العقیدة الإسلامیّة، ص 26.

[11]- همان، ص 27.

[12]- نک: عقیدة ختم النّبوّة، ص 16.

[13]- همان، صص 19- 24.

[14]- همان، صص 19- 29.

[15]- همان، صص 30- 54.

[16]- مسند احمد، شمارۀ حدیث: 22448؛ حاکم، ج 4، ص 496.

[17]- مذکّرة فی التّوحید، محمّد بن قاسم، صص 16- 17.

[18]- نک: عقیدة ختم النّبوّة، صص 170- 271؛ رسائل فی الأدیان والفرق والمذاهب، محمّد حمد، صص 223- 315.

[19]- عقیدة ختم النّبوّة، ص 24.

[20]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 438.

[21]- همان.

بخش سوم: ایمان به کتاب‌های آسمانی

بخش سوم:
ایمان به کتاب‌های آسمانی

مبحث اول: مفهوم ایمان به کتاب‌های آسمانی و موارد متعلق به آن؛

مبحث دوم: موارد اتّفاقی و اختلافی در میان کتاب‌های آسمانی؛

مبحث سوم: قرآن، تورات و انجیل؛


مبحث اول:
مفهوم ایمان به کتاب‌های آسمانی و موارد متعلق به آن

1- مفهوم لغوی و اصطلاحی کتب

کُتُب در اصل، جمع کتاب به معنای مکتوب؛ یعنی نوشته‌شده است؛ مانند فراش به معنای مفروش؛ پهن‌شده، إله به معنای مألوه؛ معبود و غراس به معنای مغروس؛ کاشته‌شده.

مادّۀ «کَتَبَ» در معنای جمع و گِردآوری به کار می‌رود و علّت نامگذاری نویسنده به کاتب، این است که حروف را جمع نموده و به هم ربط می‌دهد.

گروه لشکر را نیز کتیبه می‌نامند، زیرا در کنار یکدیگر جمع می‌شوند. همچنین خیّاط را کاتب می‌گویند، چون پارچه‌ها را به هم وصل می‌کند. در مقامات حریری، چیستانی بدین مفهوم آمده است:

وکاتِبینَ وما خَطَّـتْ أنـامِـلُـهُـم

 

حرْفاً ولا قرَأوا ما خُطّ فی الکُتُـبِ

«و نویسندگانی که انگشتانشان حرفی ننوشته و نیز آنچه در کتاب‌ها نوشته شده است را نخوانده‌اند.»

مراد از آن، خیّاط‌ها هستند.[1]

از نظر شرعی، «مراد از این کُتُب، کتاب‌های آسمانی است که الله أ آنها را به عنوان رحمت و هدایتی برای مخلوقات، بر پیامبران † نازل فرمود تا از این طریق، به سعادت دنیا و آخرت برسند.»[2]

2- موارد ایمان به کتاب‌های آسمانی

1.     ایمان به اینکه قطعاً کتاب‌های آسمانی از جانب الله تعالی فرستاده شده‌اند؛

2.     ایمان به آنچه از اسامی این کتاب‌ها می‌دانیم؛ مانند قرآن نازل‌شده بر محمّد ج، تورات نازل‌شده بر موسی، انجیلی که بر عیسی نازل گشت و زبور نازل‌شده بر داود †؛

امّا کتاب‌هایی که از اسامی‌شان باخبر نیستیم، به طور اجمالی به آنها ایمان می‌آوریم.

3.     تصدیق اخبار صحیحِ کتاب‌های آسمانی؛ همچون خبرهای قرآنی و اخباری از کتاب‌های پیشین که تبدیل و تحریف نشده است؛

4.     عمل به احکامی که منسوخ نشده و رضایت و پذیرش آنها؛ فرقی نمی‌کند که از حکمت و علّت‌شان باخبر باشیم یا نه؛

تمامی کتاب‌های پیشین، به‌وسیلۀ قرآن کریم منسوخ شده‌اند. الله ﻷ می‌فرماید:

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِۖ [المائدة: 48]

«و [این] کتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم درحالی ‌که تصدیق‌کنندۀ کتاب‌های پیش از خود بوده و بر آنها شاهد و نگهبان است.»

یعنی قرآن حاکم بر آنهاست و از این رو، عمل به حکمی از احکام کتاب‌های قبلی جایز است که قرآن کریم آن را صحیح دانسته و تأیید نموده است.[3]

3- اهمّیت ایمان به کتاب‌های آسمانی

ایمان به کتاب‌های آسمانی از چندین جنبه اهمّیت فراوانی دارد؛ از جمله:

1.     ایمان به این کتاب‌ها، اصلی از اصول عقاید و رکنی از ارکان ایمان به شمار می‌رود و ایمان انسان، زمانی صحیح است که به کتاب‌های نازل‌شده بر پیامبران † ایمان بیاورد؛

2.     الله ـ رسولانی که پیام‌های الهی را به مردم می‌رسانند، مدح و تحسین کرده است:

﴿ٱلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَیَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا یَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ [الأحزاب: 39]

«[همان] کسانی ‌که پیام‌های الله را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ‌کس جز وی نمی‌ترسند.»

علاوه بر این، الله تعالی بیان فرموده که پیامبر ج و مؤمنان به کتاب‌هایی که از جانب الله متعال نازل شده است، ایمان دارند:

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ [البقرة: 285]

«پیامبر ج به آنچه از [سوی] پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده و مؤمنان [نیز]؛ همه به الله و فرشتگان او و کتاب‌هایش و پیامبرانش ایمان آورده‌اند.»

3.     الله ـ به مؤمنان فرمان داده که به آنچه نازل فرموده است، ایمان بیاورند:

﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ [البقرة: 136]

«بگویید: ما به الله تعالی ایمان آوردیم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان یعقوب نازل گردید، و به آنچه به موسی و عیسی † داده شده، و آنچه به پیامبران [دیگر] از طرف پروردگارشان داده شده است. و در میان هیچ‌یک از آنان جدایی نمی‌اندازیم و ما تسلیم الله أ هستیم.»

4.     الله تعالی امّت‌های پیشین را به سبب تکذیب رسالت‌های الهی، هلاک و نابود ساخت، چنانکه دربارۀ صالح ÷ می‌فرماید:

﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ یَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُمۡ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحۡتُ لَکُمۡ وَلَٰکِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِینَ [الأعراف: 79]

«سپس [صالح] از آنان روی گرداند و گفت: ای قوم! من پیام پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیرخواهی کردم، ولی شما خیرخواهان را دوست نمی‌دارید.»

5.     کسی که بخشی از آنچه الله ﻷ نازل فرموده را انکار نماید، کافر می‌گردد:

﴿وَمَن یَکۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِیدًا [النّساء: 136]

«و هرکس به الله و فرشتگان و کتاب‌هایش و پیامبرانش و روز قیامت کافر شود؛ به تحقیق در گمراهی دور و درازی افتاده‌ است.»

4- نتایج ایمان به کتاب‌های آسمانی

باور و اعتقاد به این کتاب‌ها، نتایج و ثمرات مهمّی در پی دارد؛ همچون:

1.     علم به توجّه و احسان الهی، به گونه‌ای که برای هر قومی، کتابی نازل کرد تا آنان را راهنمایی کند؛

2.     علم به حکمت الهی، زیرا برای هر قومی، آنچه متناسب و موافق با شرایط‌شان بود را فرستاد؛

3.     اکتفای به وحی و در نتیجه، بی‌نیازشدن از افکار بشر که گاهی اشتباه و گاهی صحیح است و آغشته به تمایلات و غفلت می‌گردد؛

4.     رفتن و قرارگرفتن بر راهی مستقیم و روشن که هیچ گونه کجی و انحرافی ندارد؛

5.     خوشحال‌شدن با این خیر بزرگ:

﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ [یونس: 58]

«بگو: به فضل الله و به رحمت او، پس باید بدان خوشحال شوند، که آن از آنچه می‌اندوزند، بهتر است.»

6.     شکر الهی به سبب این نعمت بزرگ؛

7.     رهایی از اشتباهات فکری و اعتقادی و رفتاری.[4]

5- دلایل ایمان به کتاب‌های آسمانی

ادلّۀ فراوانی از قرآن و سنّت دلالت بر وجوب ایمان به این کتاب‌ها دارند؛ از جمله:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ [النّساء: 136]

«ای کسانی‌ که ایمان آورده‌اید! به الله و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده و کتابی که پیش از این فرستاده‌ است، ایمان بیاورید [و بر آن پایدار باشید].»

﴿وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن کِتَٰبٖۖ [الشّورى: 15]

«و بگو: به هر کتابی که الله نازل کرده است، ایمان آورده‌ام.»

در آن حدیث مشهور هم زمانی که جبرئیل ÷ دربارۀ ایمان پرسید، پیامبر ج فرمودند: «أنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ و ...»[5]؛ «[ایمان یعنی] اینکه به الله، فرشتگان، کتاب‌ها و پیامبرانش و ... ایمان بیاوری.»

6- هدف از نزول کتاب‌های آسمانی

نزول تمامی کتاب‌های آسمانی، هدفی واحد داشته است. هدف این بوده که فقط الله تعالی پرستش شود و این کتاب‌ها قانون زندگی بشری باشد که بر روی زمین زندگی می‌کنند و آنان را به سوی خوبی‌ها راهنمایی نماید و روح و نوری برای احیای جانها و برطرف‌ساختن تاریکی‌ها باشد و تمامی راه‌های زندگی را برایشان روشن سازد.[6]

7- آنچه با ایمان به کتاب‌های آسمانی، منافات دارد

تکذیب، کفر و تحریف کتاب‌های آسمانی، با ایمان به آنها منافات دارد.

چنانچه رویگردانی از قرآن، ادّعای نسخ، پذیرفتن داوری غیر قرآن، ادّعای نقص و شباهت آن با دیگر کتاب‌ها و تعارض و تناقض آن، مخالف و متضادّ ایمان به آنهاست.


 

مبحث دوم:
موارد اتّفاقی و اختلافی در میان کتاب‌های آسمانی

گفتار اول: موارد اتّفاقی در بین کتاب‌های آسمانی

کتاب‌های آسمانی در امور متعدّدی باهم هماهنگ هستند؛ از جمله:

1- وحدت خاستگاه

منبع تمامی آنها یکی است و از جانب الله تعالی نازل شده‌اند؛

2- وحدت هدف

مقصد تمامی کتاب‌های آسمانی یکی بوده و به پرستش الله یگانه و دین اسلام فرامی‌خوانند. اسلام دین تمامی پیامبران † بوده و بر این اساس، هدف اصلی آنان دعوت به دین اسلام و پرستش الله بی‌همتاست؛

3- مسائل اعتقادی

این کتاب‌ها شامل ایمان به امور غیبی و مسائل اعتقادی؛ مانند ایمان به رسولان، قیامت و رستاخیز و ایمان به روز آخرت و سایر موارد است؛

بنابراین مسائل اعتقادی از اخباری هستند که منسوخ نمی‌گردند.[7]

4- قواعد عمومی

کتاب‌های آسمانی قوانین عمومی را اثبات و تعیین می‌نماید؛ قوانینی که فراگیری و وجود آنها برای بشر ضروری است؛ مانند قانون پاداش و مجازات، زیرا انسان براساس عمل خویش محاسبه می‌گردد؛ بر اثر گناهانش، مجازات می‌شود، ولی به سبب جرم دیگران، مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد. همچنین بر اثر تلاش و نیکی‌هایش، پاداش می‌گیرد و تلاش دیگران فایده‌ای برای او ندارد.

از دیگر قواعد عمومی، تشویق به تزکیۀ نفس و بیان اینکه رستگاری حقیقی تنها با تزکیۀ نفس بر اثر فرمانبرداری از الله متعال و پرستش او و ترجیح‌دادن آخرت بر دنیا حاصل می‌شود.

همچنین اینکه بندگان صالح [خلافت و جانشینی در] زمین را به ارث می‌برند و مستحقّ این مورد هستند و عاقبت نهایی از آنِ تقوا و تقواپیشگان است.

5- عدالت و داد

تمامی پیامبران معیار عدالت و برابری را برپا داشتند؛

6- مبارزه با فساد و انحراف

همۀ رسالت‌ها بر این موضوع موافق بودند؛ فرقی نمی‌کند که فساد اعتقادی، اخلاقی، انحراف از فطرت سالم، تجاوز بر بشر، کم‌کردن پیمانه و ترازو یا ... باشد؛

7- دعوت به اخلاق پسندیده

تمامی کتاب‌های آسمانی مردم را به اخلاق والا فرا خواندند؛ همچون بخشش فرد خطاکار، صبر بر اذیّت، گفتن سخن خوب، نیکی به والدین، وفای به عهد، صلۀ رحم، مهمان‌نوازی، فروتنی، مهربانی به مساکین و سایر اخلاق پسندیده؛

8- بسیاری از عبادات

تعداد زیادی از عبادت‌هایی که انجام می‌دهیم، پیامبران دیگر و پیروان‌شان نیز به آنها عمل می‌کردند؛ مثل نماز، زکات، روزه و حج.[8]

گفتار دوم: موارد اختلافی در بین کتاب‌های آسمانی

این کتاب‌ها از نظر شرایع باهم فرق داشتند، زیرا شریعت عیسی در برخی از امور، با شریعت موسی، و شریعت محمّد ج در تعدادی از موارد، با شریعت موسی و عیسی إ تفاوت دارد.

الله تعالی می‌فرماید:

﴿لِکُلّٖ جَعَلۡنَا مِنکُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗا [المائدة: 48]

«ما برای هرکدام از شما، آیین و طریقۀ روشنی قرار دادیم.»

هدف این نیست که ادیان آسمانی، باهم اختلاف کلّی دارند، چون اگر انسان دقّت کند، می‌بیند که آنها در مسائل اساسی باهم هماهنگ و یکسانند و قبلاً مطالبی در این زمینه بیان گردید. بنابراین اختلافشان در جزئیّات است.

تعداد، ارکان و شروط نمازها، مقادیر زکات، مواضع انجام عبادات و امثال آن، در این ادیان، متفاوت است. گاهی الله أ کاری را در یک شریعت به سبب حکمتی که داشته، حلال گردانده و همان کار را در آیینی دیگر، حرام کرده است؛ آن هم به دلیل حکمتی که تنها خود الله تعالی می‌داند و لازم نیست که ما از آن آگاه باشیم. اکنون نمونه‌هایی از این قبیل بیان می‌گردد:

1- روزه

در برخی ادیان، وقتی فرد روزه‌دار هنگام غروب خورشید افطار می‌نمود، برایش خوردن، نوشیدن و همبستری تا طلوع فجر جایز بود اگر نمی‌خوابید، امّا اگر پیش از فجر می‌خوابید، تمامی این موارد تا غروب روز بعد حرام می‌گردید، ولی الله ﻷ بر مسلمانان آسان گرفت و موارد مذکور را از غروب خورشید تا طلوع فجر حلال گرداند؛ فرقی نمی‌کند که فرد بخوابد یا نخوابد. الله متعال می‌فرماید:

﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ وَعَفَا عَنکُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ [البقرة: 187]

«آمیزش و نزدیکی با همسرانتان در شبِ روزه بر شما حلال گردیده است. زنان لباس شما هستند و شما لباس آنان. الله ـ می‌دانست که شما به خودتان خیانت می‌کردید، پس توبۀ‌تان را پذیرفت و شما را بخشید، پس اکنون [در شب‌های رمضان می‌توانید] با آنان آمیزش کنید و آنچه را الله برای شما مقرّر داشته، طلب کنید و بخورید و بیاشامید تا رشتۀ سپید صبح از رشتۀ سیاه [شب] برایتان آشکار شود.»

2- پوشیدن عورت در زمان غسل

این کار در آیین بنی‌اسرائیل، واجب نبود، چنانچه در حدیثی که بخاری و مسلم / روایت نموده‌اند، آمده است: «کانَت بنُوإسرائیلَ یَغتَسِلُونَ عرَاةً یَنظُرُ بعضُهُم إلَی بَعضٍ، وکانَ موسی یَغتَسِلُ وَحدَهُ»[9]؛ «بنی‌اسرائیل در حالت برهنه، غسل می‌کردند و برخی به برخی دیگر نگاه می‌انداختند، امّا موسی ÷ به تنهایی غسل می‌نمود.»

3- امور حرام

یکی از مواردی که الله تعالی برای آدم ÷ حلال گردانید، ازدواج پسران با دختران وی بود که سپس این موضوع حرام شد.

در شریعت ابراهیم ÷ ازدواج با کنیز در صورت داشتن زن آزاد جایز بود، چنانکه سیّدنا ابراهیم این کار را با هاجر انجام داد و پس از وی، ساره را به ازدواج خود درآورد.

امّا الله ـ چنین کاری را بر بنی‌اسرائیل حرام گردانید، چنانکه در تورات آمده است.

جمع میان دو خواهر نیز روا بود و یعقوب ÷ دو دختر خاله‌اش؛ لیّا و راحیل را که خواهر بودند، به ازدواج خویش درآورد، امّا این امر در تورات حرام گردید.

از دیگر اموری که الله ﻷ بر یهودیان حرام گردانید، مواردی که در این آیه از سورۀ «أنعام» آمده است، بود:

﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَیۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَایَآ أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖۚ ذَٰلِکَ جَزَیۡنَٰهُم بِبَغۡیِهِمۡۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ [الأنعام: 146]

«و بر یهودیان، هر [حیوان] ناخن‌دار را حرام کردیم، و از گاو و گوسفند، پیه آن دو را بر آنان حرام ساختیم مگر آنچه [از پیه و چربی] که بر پشت‌شان قرار دارد، و یا در لابلای روده‌ها یا آنچه به استخوان آمیخته است. این را به سبب سرکشی [و ستمی] که می‌کردند؛ به آنان کیفر دادیم و قطعاً ما راستگوییم.»

سپس عیسی ÷ آمد و برخی از اموری که بر بنی‌اسرائیل حرام گشته بود را حلال گردانید.

پس از آن، شریعت خاتم و نهایی آمد تا قاعدۀ اصلی، حلال‌شدن پاکی‌ها و تحریم پلیدی‌ها باشد.

یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد شریعت اسلام، این است که برای مردم تا روز قیامت بوده، برخلاف ادیان دیگر که مخصوص قومی خاص و برای دوره‌ای معیّن می‌آمدند.[10]


 

مبحث سوم:
قرآن، تورات و انجیل

سه کتاب مذکور، بزرگ‌ترین کتاب‌های آسمانی به شمار می‌روند.

1- قرآن کریم

قرآن، آخرین، خاتم، طولانی‌ترین و جامع‌ترین کتاب‌های آسمانی و حاکم بر آنهاست.

در مبحث منابع قانون‌گذاری اسلام، مطالبی دربارۀ قرآن کریم بیان شد.

در ادامه نیز سخنانی در این زمینه مطرح خواهد گشت؛ یعنی در مبحث اعجاز قرآن، در فصل هشتم که مربوط به دلایل حقّانیّت اسلام است.

2- تورات

1) مفهوم لغوی تورات

این واژه کلمه‌ای عبری به معنای شریعت یا قانون و یا هدایت است.[11]

 در اصل و از دیدگاه مسلمانان، تورات اسمی برای کتاب نازل‌شده بر موسی ÷ است.

تورات کتابی مهم و مشتمل بر نور و هدایت بوده، چنانکه الله ﻷ می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِیهَا هُدٗى وَنُورٞۚ یَحۡکُمُ بِهَا ٱلنَّبِیُّونَ ٱلَّذِینَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِیُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن کِتَٰبِ ٱللَّهِ وَکَانُواْ عَلَیۡهِ شُهَدَآءَۚ [المائدة: 44]

«ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور است، پیامبرانی که [در برابر فرمان الله] تسلیم بودند، براساس آن برای یهود حکم می‌کردند و [همچنین] الله‌پرستان و دانشمندان، که حفاظت و پاسداری کتاب الله به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند، [بر اساس این حکم می‌کردند].»

﴿ثُمَّ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ تَمَامًا عَلَى ٱلَّذِیٓ أَحۡسَنَ وَتَفۡصِیلٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ یُؤۡمِنُونَ [الأنعام: 154]

«سپس به موسی کتاب [آسمانی] دادیم تا [نعمت خود را] بر کسی ‌که نیکو‌کار بوده، تمام [و کامل] کنیم و همه چیز را به تفصیل بیان کردیم و [آن را] مایۀ هدایت و رحمت [قرار دادیم]؛ شاید به دیدار پروردگارشان ایمان بیاورند.»

در بسیاری از مواقع، الله تعالی قرآن و تورات را با یکدیگر بیان می‌کند، زیرا بهترین کتاب‌هایی هستند که آنها را بر مخلوقات نازل کرده است.

مطالب فوق، خلاصه‌ای از حقیقت توراتِ نازل‌شده بر موسی ÷ بود.[12]

2) تورات امروزی

تورات امروزی از دیدگاه یهودیان، آیینی مکتوب بوده که گمان می‌کنند سیّدنا موسی آن را با دست خویش نوشته است.

آنان این نوشته را «بنتاتوک» منسوب به «بنتا» می‌نامند؛ واژه‌ای یونانی که مراد از آن، پنج سفر با عناوین زیر است:

أ- سفر تکوین: این بخش دربارۀ آفرینش جهان، ظهور انسان، طوفان نوح و تولّد ابراهیم تا وفات یوسف † سخن می‌گوید؛

ب- سفر خروج: در مورد زندگی بنی‌اسرائیل در مصر؛ از زمان وفات یوسف ÷ تا هنگام خروج‌شان از مصر و رفتن به سرزمین کنعان، همراه موسی و یوشع بن نون و اتّفاقاتی که پس از خروج، برایشان رخ داد؛

ج- سفر لاویین: منسوب به لاوی بن یعقوب. در این سفر، سخن از طهارت و نجاست، تقدیم قربانی‌ها، نذر و گرامیداشت هارون و فرزندانش است؛

د- سفر عدد: قبایل بنی‌اسرائیل را از زمان یعقوب ÷ و افراد و چهارپایان‌شان را برمی‌شمارد؛

هـ- سفر تثنیه: مراد از آن، تکرار شریعت و اعادۀ اوامر و نواهی بر آنان است؛

این بخش، با وفات موسی ÷ به پایان می‌رسد.[13]

گاهی اوقات، مسیحیان نام تورات را بر تمامی اسفار عهد قدیم اطلاق می‌کنند.[14]

کتاب‌های ملحق به تورات، براساس نسخۀ پروتستان 34 سفر می‌شود و از این رو، مجموع آنها با تورات، 39 سفر است که از دیدگاه مسیحیان، عهد قدیم نامیده می‌شود و می‌توان آنها را به پنج بخش زیر تقسیم کرد:

1.     اسفار پنجگانۀ منسوب به موسی ÷؛

2.     اسفار تاریخی که 13 تاست: 1. یشوع؛ 2. قضات؛ 3. راعوث؛ 4. صموئیل اول؛ 5. صموئیل دوم؛ 6. ملوک اول؛ 7. ملوک دوم؛ 8. اخبار ایّام اول؛ 9. اخبار ایّام دوم؛ 10. عزرا؛ 11. نحمیا؛ 12. إستیر؛ 13. یونان – یونس ÷-.

اسفار مذکور دربارۀ داستان بنی‌اسرائیل پس از موسی ÷ تا بعد از بازگشت از اسارت بابلی به فلسطین و بازسازی هیکل پس از تخریب آن است، غیر از دو سفر اخبار ایّام اول و دوم که دوبارۀ داستان بنی‌اسرائیل را شروع نموده و به طور مختصر از فرزندان آدم سخن می‌گوید تا سال اول پادشاهی حاکم فارس؛ یعنی کورش.

سفر یونان – یونس ÷– نیز در مورد داستان وی با اهل نینواست؛[15] کسانی که سیّدنا یونس به سویشان فرستاده شد.

3.     اسفار پیامبران که 15 سفر می‌شود: 1. أشعیا؛ 2. إرمیا؛ 3. حزقیال؛ 4. دانیال؛ 5. هوشع؛ 6. یوثیل؛ 7. عاموس؛ 8. عوبدیا؛ 9. میخا؛ 10. ناحوم؛ 11. حبقوق؛ 12. صفنیا؛ 13. حجی؛ 14. زکریّا؛ 15. ملاخی.[16]

در این اسفار، بیشتر خواب‌ها و پیشگویی‌ها و خبر از آیندۀ احوال بنی‌اسرائیل و رفتار مردم با آنان بیان شده و نیز تهدیداتی به بنی‌اسرائیل و وعده‌هایی برای بازگشت و پیروزی در آنها وجود دارد.

کسانی که این اسفار منسوب به آنان است؛ از افرادی هستند که در زمان اسارت و پس از آن، در بابل بودند.

4.     اسفار حکمت و شعر – اسفار ادبی- که پنج تا می‌شود: 1. ایّوب؛ 2. أمثال؛ 3. جامعه؛ 4. نشید الإنشاد؛ 5. مراثی إرمیا.

5.     سفر ابتهالات و دعاها: همان سفر مزامیر و اناشید منسوب به داود ÷.[17]

اسفار مذکور نسخۀ عبریِ مورد اعتماد یهودیان و مسیحیان پروتستان است.

امّا مسیحیان کاتولیک و ارتدودکس بر نسخۀ یونانی تکیه دارند که هفت سفر از نسخۀ عبری بیشتر است: سفر طوبیا؛ یهودیت؛ حکمت؛ یشوع بن سیراخ؛ باروخ؛ مکابیین اول و مکابیین دوم.[18]

3) تلمود

یکی از منابع یهودی که هدف از آن، آموزش دیانت و آداب یهود است.

این منبع از دو بخش تشکیل شده است:

أ- متن: این بخش «مشناة» به معنای شناخت یا شریعت مکرّر است؛

ب- شرح: این قسمت، «جمار» یعنی إکمال نامیده می‌شود.

تلمود قانون یا شریعتی شفاهی بود که پیشوایان مذهبی فریسیّون آن را نسل به نسل، به طور پنهانی انتقال می‌دادند.

سپس آن را در قرن اول و دوم پس از میلاد، تدوین کردند و نام «مشناة» را بر وی اطلاق نمودند، چون می‌ترسیدند که از بین برود.

سپس این «مشناة» را شرح دادند و آن را «جمار» نامیدند.

شروح مذکور، در دوره‌ای طولانی نگاشته شد؛ یعنی از قرن دوم پس از میلاد تا اواخر قرن ششم بعد از میلاد.

پیشوایان مذهبی بابل و فلسطین به افزایش شرح ادامه دادند و سپس متن – مشناة - و شرح – جمار-، تلمود نام گرفت.

تعلیق‌ها و شروح پیشوایان بابل، «تلمود بابل» نامیده شد.

و شروح پیشوایان مذهبی فلسطین، «تلمود فلسطین» نام گرفت.

یهودیان فرنسیون تلمود را مقدّس و مهم می‌دانند، امّا فرقه‌های دیگر آن را قبول ندارند.[19]

تلمود تأثیر فراوانی بر روح و روان یهودیان دارد.

4) تحریف تورات

هر عاقل با انصافی -چه رسد به اینکه مسلمان و مؤمن باشد- می‌داند توراتی که الله تعالی آن را بر موسی ÷ نازل کرد خالی و مبرّا از بیشترین مطالبی که اکنون در کتاب‌های یهودیان است، می‌باشد و دلایل متعدّدی در این زمینه وجود دارد؛ از جمله:

أ- نابودی، نسخ، تحریف و تخریبی که علیه تورات صورت گرفت: این کتاب، هفت مرتبه دچار تغییر و تحریف شد؛ یعنی از زمان سلیمان ÷ -سال 945 پیش از میلاد- تا هفتمین تحریف و تغییری که در سال 613 م انجام شد. و این مطلب بیانگر نابودی و بی‌سندی آن است.

ب- دارابودن عقایدی باطل که کمترین ارتباطی با آنچه پیامبران † آوردند، ندارد.

ج- در برخی موارد، الله متعال را ناقص و شبیه به مخلوقات معرّفی نموده است؛ مثلا چنین می‌آید: «الله تعالی یک شب کامل با یعقوب ÷ کشتی گرفت و یعقوب بر وی پیروز شد.»

همچنین می‌گویند: «الله ﻷ وقتی گناهان بشر را دید، از آفرینش آنان پشیمان شد و آن قدر گریست که مبتلا به درد چشم شد و فرشتگان به عیادتش رفتند.»

الله أ از آنچه این ظالمان می‌گویند، بسیار مبرّا و پاک است.

د- مشتمل بر دشنام و نکوهش پیامبران است؛ مثلا می‌گویند: «پیامبر الهی؛ هارون گوساله‌ای ساخت و به همراه بنی‌اسرائیل، آن را پرستش کرد.»

و نیز آمده است که: «لوط آن قدر شراب نوشید تا مست شد، سپس به سمت دو دخترش رفت و با آنها؛ یکی پس از دیگری، زنا کرد.»

و می‌گویند: «سلیمان ÷ در آخر عمر، مرتد شد و بت‌ها را پرستید و عبادتگاه‌هایی برایشان ساخت.» و سایر رسوایی‌هایی که پیامبران † از آنها مبرّا هستند.

هـ- دارابودن اشتباهات و امور محال و متناقض.[20]

و- نبرد میان تورات و حقایق علم معاصر، اشتباهات علمی موجود در تورات را اثبات نمود.

از میان کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده است، دو کتاب «أصل الإنسان» و «التّوراة والإنجیل والقرآن والعلم» از دانشمند فرانسوی «موریس بوکای» را می‌توان نام برد. وی در این دو کتاب، علاوه بر بیان اشتباهات علمی موجود در تورات و انجیل، اثبات نموده که قرآن کریم با علم معاصر و حقایق آن هیچ گونه منافاتی ندارد و حتّی دلایلی آورده که قرآن در این زمینه 1400 سال جلوتر از علم است.[21]

3- انجیل

1) انجیل در اصل

کلمه‌ای یونانی به معنای خبر خوش و بشارت است.[22]

از دیدگاه مسلمانان، انجیل کتابی گرامی است که الله تعالی آن را بر عیسی ÷ نازل کرد تا تکمیل و تأییدی برای تورات و موافق آن در بیشتر امور شرعی باشد. انجیل به راه راست هدایت می‌کند، حقّ را از باطل جدا می‌سازد و به پرستش معبود یگانه فرا می‌خواند.

انجیلی که بر عیسی ÷ نازل شد، همین است.

پس از بالابردن سیّدنا عیسی به آسمان، انجیل دچار تحریف گشت و در آن تغییر و افزایش و کاهش روی داد.[23]

2) انجیل پس از عیسی ÷

کتاب مقدّس موجود در نزد مسیحیان، شامل تورات، کتاب‌های ملحق به آن، انجیل‌ها و نامه‌های پیامبران † می‌شود.

تورات و کتاب‌های ملحق به آن، عهد قدیم و انجیل‌ها و رسائل پیامبران، عهد جدید نامیده می‌شود.

مسیحیان هم عهد قدیم و هم عهد جدید را مقدّس می‌دانند و تمامی آنها را در یک کتاب با عنوان «کتاب مقدّس» جمع‌آوری می‌کنند.

مسیحیان احکام عهد قدیم را منسوخ می‌دانند و به هیچ‌یک از قوانینش عمل نمی‌کنند و پولس عمل به آن را لغو نمود، امّا عهد قدیم را مقدّس می‌دانند و معارف دینی‌شان را از آن می‌گیرند؛ مانند علوم مربوط به آفرینش آسمانها و زمین، آفرینش آدم و قصص پیامبران †. همچنین بسیاری از دعاهای نمازشان را از عهد قدیم می‌گیرند؛ به ویژه مزامیر که مشتمل بر دعاها و مناجات بسیاری است.[24]

بر این اساس، عهد جدید مشتمل بر انجیل‌ها و نامه‌های متّصل به آنهاست و به ترتیب شامل این موارد است: دعوت مسیح و تاریخ آن، بخشی از دعوت و تاریخ مسیحیان نخستین و تعدادی از نامه‌های دینی که ترتیب آنها از این قرار است: 1. انجیل متّی؛ 2. انجیل مَرقَص؛ 3. انجیل لوقا؛ 4. انجیل یوحنا؛ 5. اعمال رسولان؛ 6. نامۀ پولس به رومی‌ها؛ 7. نامۀ اول پولس به قرنتیان؛ 8. نامۀ دوم پولس به قرنتیان؛ 9. نامۀ پولس به غلاطیان؛ 10. نامۀ پولس به افسسیان؛ 11. نامۀ پولس به فیلپیان؛ 12. نامۀ پولس به کولسیان؛ 13. نامۀ اول پولس به تسالونیکیان؛ 14. نامۀ دوم پولس به تسالونیکیان؛ 15. نامۀ اول پولس به تیموتائوس؛ 16. نامۀ دوم پولس به تیموتائوس؛ 17. نامۀ پولس به تیطس؛ 18. نامۀ پولس به فلیمون؛ 19. نامه به عبرانیان؛ 20. نامۀ یعقوب؛ 21. نامۀ اول پطرس؛ 22. نامۀ دوم پطرس؛ 23. نامۀ اول یوحنا؛ 24. نامۀ دوم یوحنا؛ 25. نامۀ سوم یوحنا؛ 26. نامۀ یهودا؛ 27. مکاشفۀ یوحنا.[25]

3) انجیل‌های معتبر از دیدگاه مسیحیان

أ- انجیل متّی: یکی از 12 شاگرد خصوصی مسیح که انجیل را به زبان عبری یا سریانی نوشت.

و آخرین نسخه‌ای که پیدا شد، به زبان یونانی بود، و در مورد اینکه چه کسی انجیل را تدوین و ترجمه نموده است، اختلاف وجود دارد.[26]

ب- انجیل مَرقَص: نویسندۀ این انجیل، یوحنا ملقّب به مرقص است. وی از 12 شاگرد خصوصی و بسیار نزدیک به عیسی ÷؛ یعنی از حواریّون نبود.

وی از نظر اصالت، یهودی بود و خانواده‌اش هنگام ظهور مسیح، در اورشلیم سکونت داشتند. او از نخستین افرادی به شمار می‌رود که دعوت عیسی ÷ را پاسخ گفتند و مسیح آنان را از میان 70 نفری که به باورشان، پس از بالارفتن عیسی ÷ به آسمان، روح القدس بر آنان نازل شد، برگزید.[27]

وی مردی بسیار فعّال و مؤثّر برای انتشار مسیحیّت در انطاکیّه، شمال آفریقا، مصر و روم بود و در حدود سال 62 م کشته شد.[28]

ج- انجیل لوقا: می‌گویند که لوقا در انطاکیّه متولّد شد و پزشکی خواند و در کارش موفّق بود و در سفرها و کارهای پولس، همراه وی بود.[29]

د- انجیل یوحنا: یکی از حواریّون که عیسی ÷ وی را دوست داشت و برخی می‌گویند: او شخصیّتی ناشناخته بود که پیش از تاریخ مسیحیّت، به تنهایی قائل به تثلیث و خدابودن مسیح گشت.[30]

4) منابعی در معرّفی انجیل‌های امروزی

بسیاری از دانشمندان مسلمان در گذشته و اکنون و نیز عالمانی از مسیحیّت که دین اسلام را پذیرفتند یا دانشمندانی که از قید و بند تقلید رها شدند، منابع زیادی را برای معرّفی انجیل‌های موجود در دست مسیحیان نگاشته و انتقادات بسیاری را متوجّه آنها ساخته‌اند؛ همچون شیخ الإسلام ابن تیمیّه / در کتاب «الجواب الصّحیح لمن بدّل دین المسیح» و ابن قیّم / در کتاب «هدایة الحیاری فی أجوبة الیهود والنّصاری».

از عالمان معاصر نیز شیخ رحمة الله هندی با کتاب «إظهار الحق» و شیخ محمّد ابوزهره با کتاب «محاضرات فی النّصرانیّة» و از میان مسیحیانی که مسلمان شدند، شیخ زیاده بن یحیی راسی در کتاب «البحث الصّریح فی أیِّما هو الدّین الصّحیح» و شیخ ابراهیم خلیل احمد در کتاب «محاضرات فی مقارنة الأدیان» را می‌توان نام برد.

در ادامه، مطالبی مختصر از برخی منابع که به معرّفی انجیل‌های موجود در دست مسیحیان پرداخته‌اند، بیان می‌گردد.

أ- مسیحیان نخستین – چنانکه پولس در نامه‌های خود آورده است- معتقد بودند که الله ﻷ کتابی را با نام انجیل، بر مسیح نازل کرد و عیسی ÷ مردم را فرا خواند تا به آن ایمان آوردند.

امّا مسیحیان چیزی از سرانجام و عاقبت این کتاب نمی‌دانستند.

ب- انجیل‌هایی که اکنون در دسترس مسیحیان است را عیسی ÷ دیکته نکرد و بر وی نازل نگشته، بلکه پس از او نوشته شده است.

ج- مطالبی که در این انجیل‌ها وجود دارد، بر اثر دستکاری و تغییر و تحریف نسخه‌نویسان به وجود آمده است.

د- انجیل‌های امروزی مشتمل بر مطالب متناقض و متضادّ بسیاری است که شیخ رحمة الله هندی در آخر کتاب خویش «إظهار الحق»، بیش از 100 مورد اختلاف را در میان این انجیل‌ها برشمرده است.[31]

هـ- مسیحیان به طور دقیق نمی‌دانند که از چه زمانی، انجیل‌های مذکور، مقدّس شده‌اند.

امّا معتقدند که از قرن 4 میلادی این کتاب‌ها به تدریج مقدّس گشت.

و- کتاب مسیحیان سند ندارد و از منبع و خاستگاه واقعی آن آگاه نیستند. بنابراین به نظر می‌رسد که این کتاب‌ها را منسوب به افرادی یافتند و آنها را به همان اشخاص نسبت دادند و بدون دلیل، گمان کردند که صحیح هستند.

این مطلب نمی‌تواند بشر را به طور شایسته و کامل قانع سازد و بپذیرند که این کتاب‌ها به دنبال دوری از خشم الهی و رسیدن به رضایت اوست.

ز- در انجیل‌های موجود، الله ﻷ دارای نقص و عیب معرّفی شده و سخنان ناپسندی به پیامبران † نسبت داده شده است.

ح- مشتمل بر عقایدی باطل و مخالف با روایت و درایت هستند.

ط- با حقایق علمی منافات دارند، چنانکه تعدادی از دانشمندان این مطلب را اثبات نموده‌اند؛ مانند موریس بوکای که قبلا در این باره مطالبی بیان شد.[32]

ی- انجیل‌های موجود -صرف ‌نظر از اینکه تحریف شده‌اند- خالی از هر نوع اندیشه‌ای معیّن در حوزۀ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و علمی هستند.[33]

به‌طور خلاصه، انجیل‌های امروزی، انجیلی که بر عیسی ÷ نازل شد، نیست، بلکه مخلوطی از آیین‌ها و بت‌پرستی هند، یونان و مصر قدیم است.

همچنین تصویری از آنچه پولس شائول ساخت؛ همان فردی که دین مسیحیّت را تغییر داد.

هدف ما این نیست که انجیل‌های مذکور، هیچ مطلب واقعی و درست و نیز هیچ‌یک از سخنان مسیح ÷ را ندارند و از نظر نقد علمی، چنین مطلبی ثابت نیست، بسیاری از حقایق و سخنان مسیح در قرآن کریم نیز وجود دارد و نیازی نیست که برای دسترسی به آنها، به انجیل‌های مذکور مراجعه کنیم.[34]

5) آیا پس از نزول قرآن، پیروی از تورات و انجیل جایز است؟

با توجّه به مطالب قبلی و نیز به فرض صحّت این کتاب‌ها، آنها برای امّتی خاص و دوره‌ای معیّن بوده و به‌وسیلۀ قرآن کریم منسوخ شده‌اند و به همین سبب، کسی نمی‌تواند از آنها پیروی نماید.

بر این اساس، بطلان و ناجایزبودن عمل به آنها روشن می‌گردد مگر مطالبی که قرآن آنها را تأیید نموده و نیز از این طریق، گمراهی یهودیان و مسیحیان و بطلان ادّعاهایشان مشخّص می‌شود. چگونه پیروی از آنها جایز باشد درحالی که پیامبر ج فرمودند: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ! لَا یَسْمَعُ بِی أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ یَهُودِیٌّ وَلَا نَصْرَانِیٌّ، ثُمَّ یَمُوتُ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ، إِلَّا کَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[35]؛ «قسم به ذاتی که جان محمّد ج در دست اوست، هر فردی از این امّت [تمام انسانها از زمان بعثت پیامبر ج تا آخرین انسانی که از دنیا برود]؛ خواه یهودی باشد یا نصرانی، از [پیام و آیین] من بشنود [و باخبر شود]، سپس درحالی بمیرد که به آنچه با آن فرستاده شدم، ایمان نیاورده باشد، قطعاً از دوزخیان خواهد بود.»




[1]- مقامات حریری، ص 286؛ لسان العرب، ج 1، صص 698- 703.

[2]- رسائل فی العقیدة، ص 23.

[3]- همان.

[4]- همان.

[5]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 50؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 8.

[6]- الرّسل والرّسالات، عمر أشقر، ص 235.

[7]- نک: دعوة التّوحید، صص 199- 202 و صص 218- 220.

[8]- نک: الرّسل والرّسالات، صص 235- 249.

[9]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 278؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 339.

[10]- نک: الرّسل والرّسالات، ص 250.

[11]- دراسات فی الأدیان الیهودیّة والنّصرانیّة، سعود خلف، ص 74.

[12]- نک: تفسیر التّحریر والتّنویر، ج 3، ص 148.

[13]- نک: مقارنة بین القرآن والتّوراة، محمّد صویانی؛ دراسات فی الأدیان الیهودیّة والنّصرانیّة، صص 74- 75.

[14]- نک: قاموس الکتاب المقدّس، ص 467؛ دراسات فی الأدیان، ص 75.

[15]- نینوا شهری است که یونس ÷ به آنجا فرستاده شد. این شهر در روبروی موصل و بر کرانۀ دجله قرار دارد و پایتخت آشوریان بود؛ نک: معجم البلدان، ج 5، ص 339؛ قاموس الکتاب المقدّس، ص 990؛ دراسات فی الأدیان، ص 76.

[16]- ترتیب فوق، براساس نسخۀ پروتستان است؛ نک: دراسات فی الأدیان، ص 76.

[17]- دکتر سعود خلف پس از بیان این اسفار می‌گوید: «به نظر می‌رسد که اهل کتاب کتابشان را تقسیم به اسفار، چندین اصحاح و فقره می‌کنند. هر سفری شامل چند اصحاح بوده و از این لحاظ، شبیه حزب‌ها و بخش‌های قرآن کریم است. هر اصحاحی نیز مشتمل بر چندین فقره است و از این نظر، مانند تقسیم قرآن به سوره‌هاست. فقرات نیز از نظر کوتاهی و بلندی متفاوت بوده و از این لحاظ، شبیه آیات قرآن است. ترتیب مذکور براساس موضوعات است و گر نه، یهودیان آنها را این‌گونه تقسیم می‌کنند:

      1. اسفار پنجگانۀ موسی ÷؛

      2. پیامبران متقدّم: اسفار یشوع، قضات، صموئیل اول، صموئیل دوم، ملوک اول، ملوک دوم. سپس پیامبران متأخّر: إشعیاء، أرمیا، حزقیال، و 12 پیامبر کوچک: هوشع، یوئیل، عاموس، عویدیا، یونس، میخا، ناحوم، حبقوق، صفنیا، حجای، زکریّا و ملاخی؛

      3. کتاب‌ها که ویژگی ادبی بر آنها غلبه دارد: مزامیر و اناشید، أمثال، ایّوب، نشید الأناشید، جامعه، راعوث، مراثی، استیر، دانیال، عزرا، نحمیا، اخبار اول و دوم؛ نک: دراسات فی الأدیان، ص 77.

[18]- دراسات فی الأدیان، صص 76- 77.

[19]- نک: الکنز المرصود فی قواعد التّلمود، رو هلنج، ترجمه: یوسف نصرالله، صص 47- 50؛ دراسات فی الأدیان، صص 120- 121.

[20]- نک: البحث الصّریح فی أیِّما هو الدّین الصّحیح، زیاده بن یحیی راسی – یکی از دانشمندان مسیحی که ایمان آورد- صص 239- 309. وی در این تحقیق، 30 نمونه برای اثبات تردید و تناقض در تورات و انجیل آورده است.

[21]- مقارنة التّوراة والقرآن، محمّد صویان، ص 35؛ التّوراة والإنجیل والقرآن والعلم، موریس بوکای، ترجمۀ حسن خالد.

[22]- نک: قاموس الکتاب المقدّس، ص 120؛ دراسات فی الأدیان الیهودیّة والنّصرانیّة، ص 197.

[23]- نک: دراسات فی الأدیان، ص 197.

[24]- همان، ص 195.

[25]- همان، صص 195- 196.

[26]- نک: محاضرات فی النّصرانیّة، ص 40.

[27]- همان، ص 46.

[28]- نک: الموسوعة، ص 501.

[29]- نک: محاضرات فی النّصرانیّة، ص 47.

[30]- نک: الموسوعة، ص 501.

[31]- محاضرات فی النّصرانیّة، محمّد ابوزهره، ص 981.

[32]- نک: مقارنة التّوراة والقرآن، ص 35.

[33]- نک: مقالۀ دکتر محمّد شاهد، مجلّۀ البیان، شمارۀ 22، ص 86.

[34]- برای توضیحات بیشتر، نک: البحث الصّریح، صص 239- 309؛ دراسات فی الأدیان، صص 210- 214.

[35]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 153.