مبحث اول:
موضع اسلام نسبت به عقل
در فصلهای پیشین، مطالبی دربارۀ عقل و جایگاه مهم و بزرگ آن در اسلام و دلالت عقل بر بسیاری از مسائل ایمانی بیان گردید.
در این مبحث، با آوردن نکات زیر، مطالب بیشتری در مورد عقل و موضع اسلام دربارۀ آن بیان خواهد گشت.
نوری معنوی است که نفس از طریق آن، علوم ضروری و نظری را درک کرده و میفهمد.
این تعریف را صاحب کتاب «القاموس المحیط» ارائه داده است.[1]
استاد محمّد نعیم یاسین در بیان ماهیّت عقل میگوید: عقل یکی از غرایز نفسانی یا یکی از نیروهایش است که انسان را برای درک معانی و حقایق یاری میرساند.[2]
فیروزآبادی میگوید: «از زمانی که جنین شکل میگیرد، عقل تشکیل میشود و همواره رشد میکند تا اینکه در زمان بلوغ، کامل میگردد.»[3]
عقل بر علم و نیز بر ویژگیهای خوب و بد و کمال و نقصان اشیا اطلاق میگردد.
همچنین بر علم به برترین خوبی و بدترین بدی و نیز بر امور و قدرتی که باعث تشخیص خوب و بد شود، و بر معانی و مقدّماتی که منجر به تحقّق اهداف و مصالح میشوند و همچنین بر روش پسندیدۀ انسان در رفتار و گفتار اطلاق میگردد.
فردی که امورش را کنترل نماید و سر و سامان دهد و نفسش را از تمایلات و شهوات باز دارد.
چون صاحبش را از افتادن در خطرها باز میدارد و وی را از امور ناشایست؛ مانند اعتقاد فاسد یا کار زشت منع میکند.[4]
بدون تردید اسلام جایگاه و ارزش عقل را والا گردانیده و از دیدگاه این دین، عقل اساس تکلیف و معیار اهلیّت است.
در بسیاری از آیات قرآن فرمان به تعقّل و بررسی و تدبّر داده شده و عاقلان و اندیشمندان تحسین گشتهاند.
علاوه بر این، آیات فراوانی در نکوهش افرادی که از عقلشان استفاده نکرده و عادت به تقلید کورکورانه دارند و بدون دلیل و آگاهی، راه پدرانشان را در پیش گرفتهاند، آمده است.[5]
عقل نوری است که الله تعالی آن را در وجود انسان به ودیعت گذاشته تا اشیا و حقایق زندگی را برایش روشن سازد و انسان توسّط آن، از الله و رسولش آگاه شود و از این طریق، به آسمانها و زمین بنگرد و اسرار هستی را درک نماید، به خود و نشانههای الهی در اطرافش بیندیشد و بدین وسیله و در حدّ توان، به بسیاری از امور اعتقادی برسد و در نتیجه، به منافع دینی و دنیوی دست یابد.[6]
وظیفۀ عقل به طور خلاصه بیان گردید.
هرچند اسلام عقل را مهم و باارزش دانسته و وظیفۀ مهمّی را بر عهدۀ وی گذاشته است، امّا دین اسلام آن را محدود و مقیّد نموده تا توان عقلی در پسِ امور غیبی که قدرت فهم و درک حقیقت آنها را ندارد، پراکنده و نابود نگردد؛ اموری مانند ذات الهی، روح، بهشت، دوزخ، کیفیّت صفات الهی و ...، چون عقل بشری چارچوب معیّنی برای عمل دارد و اگر از آن محدوده تجاوز نماید، قطعاً گمراه خواهد گشت و گرفتار پیچ و خمهای دشواری خواهد شد. بنابراین محدودۀ عقل همان امور محسوس است.
ولی در زمینۀ امور غیب نمیتواند نظر دهد، چون آنها را درک نمیکند و در این باره، باید بر متون شرعی اعتماد نماید.
تعطیل عقل در حوزۀ اعتقادی و ... جایز نیست، ولی – چنانکه بیان شد- باید که از وظیفه و محدودۀ خود نگذرد و گرفتار خیال و گمان فاسد نگردد و با گمانهای دروغ و واهی سرگردان نشود. خیال و گمان نمیتوانند که اساس و پایۀ اعتقاد و معرفت صحیح باشند.
اعتقاد اسلامی حقیقتی ثابت است که شریعت با دلایلی نقلی و قطعی و یقینی دلالت بر آن دارد.
و عقل سلیم مخالف با آن نیست، چنانکه گفته میشود:
«عقل صریح و سلیم مخالف با نقل صحیح نیست».
از آنجا که عقل، الله تعالی را به ما معرّفی نموده و دلالت میکند که محمّد ج رسول بر حقّ الهی هستند، هر نوع مخالفتی میان عقل و احکام قرآن و سنّت یا ردّ خبر الله تعالی و پیامبر ج به بهانۀ مخالفت آن با عقل، قطعاً اشتباه روشنی است و عقل نیز این مطلب را تأیید مینماید.[7]
بر اساس قاعدهای عام و مشهور: «عقل صریح و سلیم مخالف با نقل صحیح نیست».
عقل صریح یعنی عقل خالی از شبههها و تمایلات و نقل صحیح یعنی نقل سالم و خالی از انگیزهها و عیوب.
بر اساس قاعدهای دیگر: «هر گاه عقل و نقل باهم تعارض داشته باشند، تقدیم و ترجیح نقل واجب است.»[8]
7- اسلام عقلها را حفاظت نموده و باارزش دانسته است
به همین سبب، نوشیدن شراب و استعمال موادّ مخدّر را به طور کل و نیز هرآنچه منجر به فساد عقل شود را حرام و ممنوع کرده است.
با وجود اینکه اسلام عقلها را باارزش دانسته و آنها را از تضادّ و تناقض حفظ نموده و عاقلان را از آشفتگی فکری و تباهی و بیخردی حفاظت کرده است، دینی روشن و آسان و قابل اجرا بوده و دروازههایش بر روی هرکسی باز است.
[1]- القاموس المحیط، فیروزآبادی، ص 1336.
[2]- نک: مباحث فی العقل، محمّد نعیم یاسین، ص 130. دیدگاههای فراوانی دربارۀ ماهیّت عقل وجود دارد که بیان آنها به درازا میکشد. در کتاب دکتر محمّد نعیم یاسین این موارد به طور مفصّل بررسی شده و در نهایت، وی تعریف مذکور را انتخاب کرده است.
[3]- القاموس المحیط، فیروزآبادی، ص 1336.
[4]- نک: لسان العرب، ج 8، ص 27؛ القاموس المحیط، ص 1336.
[5]- نک: مباحث فی العقل، صص 223- 224.
[6]- همان.
[7]- نک: العقل والنّقل عند ابن رشد، محمّد امان، صص 12- 15.
[8]- نک: درء تعارض العقل والنّقل، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج 1، صص 22- 23 و 78- 81.
مبحث پنجم:
حقوق و تکالیف فرزندان در اسلام
در مبحث پیشین، مطالبی دربارۀ تکلیف و مسؤولیّت فرزندان در قبال والدین بیان گردید.
در این مبحث، برخی از حقوق فرزندان که بر والدین لازم است، بیان میشود. فرزندان امانتی بر دوش پدر و مادر هستند و آنان در قبال این امانت، مسؤولند و کوتاهی در تربیّت فرزندان، اشتباهی روشن و خطایی گرانبار و بسیار خطرناک است. خانواده نخستین مدرسۀ فرزندان و اولین خشت بنای جامعه به شمار میرود. در خانوادههای شریف و متدیّن که بر رعایت حدود الهی و حفظ شریعت و نیز بر پایۀ محبّت، مودّت، مهربانی، ایثار، همکاری و تقوا استوارند، مردان و زنان و فرماندهان و بزرگان امّت رشد و پرورش میکنند.
پیش از اینکه مدرسه و جامعه فرزند را تربیّت کند، خانه و خانواده او را تربیّت مینماید و وی در رفتار صحیح اجتماعی خود، وامدار پدر و مادرش است، چنانچه والدینش در صورتی که او انحراف اخلاقی داشته باشد، بسیار مقصّر و مسؤول هستند.[1]
ابن قیّم / میگوید: «بسا افرادی که فرزند و جگرگوشۀشان بر اثر غفلت آنان و تربیّتنشدن و کمک به وی در برآوردهساختن تمایلات نفسانی، در دنیا و آخرت بدبخت شده است درحالی که گمان میکنند به فرزندشان خوبی نمودهاند، امّا در حقیقت وی را خوار ساختهاند. و گمان میکنند که به وی مهربانی کردهاند، ولی در حقیقت، به او ستم نمودهاند و در نتیجه، از فایدۀ فرزند محروم شدهاند و خودش نیز در دنیا و آخرت سودی نمیبرد! اگر به فساد فرزندان دقّت کنی، میبینی که مسبّب و مقصّر اصلی در تمامی موارد، پدران هستند.»[2]
همان گونه که والدین حقوقی بر عهدۀ فرزندان دارند، آنان نیز دارای حقوق و مزایایی هستند و همانگونه که الله ﻷ ما را فرمان به نیکی برای پدر و مادر داده است، به ما دستور داده که به فرزندان هم نیکی و احسان نماییم. نیکی به فرزندان و علاقه و اشتیاق برای تربیّت آنان باعث ادای امانت میشود، امّا غفلت و کوتاهی در حقوق آنان، فریب و خیانت است.
متون فراوانی از قرآن و سنّت ما را فرمان به نیکی در حقّ فرزندان و ادای امانتشان داده و از غفلت و کوتاهی در این زمینه، برحذر داشته است.
الله ـ میفرماید:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النّساء: 58]
«همانا الله متعال به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان برگردانید.»
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓاْ أَمَٰنَٰتِکُمۡ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾ [الأنفال: 27]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! به الله و پیامبر [او ج] خیانت نکنید، و [نیز] در امانتهای خود، درحالی که میدانید، خیانت نورزید.»
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَیۡهَا مَلَٰٓئِکَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ﴾ [التّحریم: 6]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! خودتان و خانوادۀتان را از آتشی که هیزم [و سوخت] آن مردم و سنگهاست، نگه دارید؛ [آتشی که] بر آن فرشتگان خشن و سختگیر [گمارده شده] که هرگز الله را در آنچه به آنان فرمان داده، نافرمانی نمیکنند و هرچه فرمان مییابند را انجام میدهند.»
پیامبر ج فرمودند: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، فَالإِمَامُ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی أَهْلِهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ»[3]؛ «تمامی شما نگهبانید و در قبال افراد زیر دستتان مسؤول هستید، حاکم [یا جانشین او] مراقب است و در قبال افراد تحت فرمانش مسؤول است و مرد در خانوادهاش نگهبان بوده و در برابر افراد زیر دستش مسؤول است.»
همچنین فرمودند: «مَا مِنْ عَبْدٍ یَسْتَرْعِیهِ اللهُ رَعِیَّةً، یَمُوتُ یَوْمَ یَمُوتُ وَهُوَ غَاشٌّ لِرَعِیَّتِهِ، إِلَّا حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ»[4]؛ «هر بندهای که الله تعالی وی را مسؤول [مراقبت از] گروهی قرار دهد و روزی که بمیرد، درحالی وفات کند که در حقّشان خیانت کرده باشد، قطعاً الله ﻷ بهشت را بر وی حرام میگرداند.»
والدین باید در حقّ فرزندانشان دعا کنند، برایشان نامهایی نیک انتخاب نمایند، ایمان و اعتقاد صحیح را در وجودشان نهادینه سازند و آنان را بر اخلاق نیکو و صفات پسندیده تربیّت نمایند.[5]
در مبحث حقوق کودک از دیدگاه اسلام، مطالبی دربارۀ حقوق فرزندان بر والدین بیان گردید.
[1]- نک: نظرات فی الأسرة المسلمة، محمّد صباغ، ص 154؛ أخلاقنا الإجتماعیّة، مصطفی سباعی، ص 155.
[2]- تحفة المودود فی أحکام المولود، ابن قیّم، صص 146- 147.
[3]- صحیح بخاری به همراه فتح الباری، شمارۀ حدیث: 853؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1829.
[4]- صحیح بخاری، ج 13، ص 112؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 142.
[5]- نک: تحفة المولود، ص 92.
مبحث چهارم:
نیکی به والدین و جایگاه پدر و مادر
بِر و نیکی به والدین برخلاف عقوق و نافرمانی آنان است. ابن منظور / میگوید: «بِر، ضدّ عقوق بوده و مبرّه هم مانند آن است و نیز بَرِرتُ والدی أبَرُّه برّاً وقد برَّ والدَه یَبَرُّه بِرّاً، فَیَبَرُّ علی بَرِرتُ، ویَبِر علی بَرَرتُ.»
همچنین میآورد که گفته میشود: «رجلٌ برٌّ من قوم أبرار، وبارٌّ من قوم بررة. و از ابن عمر ب روایت شده که چون آنان به پدران و پسران نیکی کردند، الله متعال این افراد را ابرار نامید.
و نیز میگوید: «همان گونه که تو بر فرزندت حق داری، او نیز بر تو حقوقی دارد.»[1]
گفتار اول: حقوق والدین و جایگاه آنان
از دیدگاه اسلام، والدین حقوقی مهم و بزرگ و مقامی والا دارند. نیکی به آن دو به همراه توحید بیان شده و تشکّر از پدر و مادر در کنار شکر الهی آمده و نیکی به والدین از بزرگترین و محبوبترین اعمال در نزد الله ﻷ است.
الله ـ میفرماید:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا﴾ [النّساء: 36]
«و الله أ را بپرستید و چیزی را با او شریک مگردانید و به پدر و مادر نیکی کنید.»
﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا﴾ [الإسراء: 23-24]
«و پروردگارت [چنین] مقرّر داشته است که: فقط او را بپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنان نزد تو به سنّ پیری رسند، [حتّی] به آنان [کلمۀ] افّ [کمترین کلمۀ رنجآور را] نگو و بر [سر] والدین فریاد نزن و با نیکی [و بزرگوارانه] با آنان سخن بگو و از روی مهربانی بال فروتنی [و خاکساری را] برایشان فرود آور و بگو: پروردگارا! به آنان رحمت کن، همانگونه که مرا در کودکی پرورش دادند.»
احادیث فراوانی در این زمینه بیان شده است؛ از جمله اینکه ابن مسعود س میگوید: از رسول الله ج پرسیدم که کدام عمل در نزد الله، محبوبتر از سایر اعمال است؟ ایشان پاسخ دادند: «الصَّلاَةُ عَلَى وَقْتِهَا»؛ «ادای نماز در وقتش» دوباره پرسیدم که سپس چه عملی؟ پیامبر ج فرمودند: «بِرُّ الوَالِدَیْنِ»؛ «نیکی به والدین» گفتم: پس از آن، چه عملی؟ ایشان فرمودند: «الجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»[2]؛ «جهاد در راه الله تعالی».
فطرتهای پاک، نیکی به والدین را پذیرفته و ادیان آسمانی در این باره اتّفاق نظر داشتهاند و نیکی به پدر و مادر از اخلاق و صفات پیامبران و شیوۀ صالحان است.
همچنین نشانۀ صداقت ایمان و کرامت نفس و حسن وفاداری است.
نیکی به والدین یکی از محاسن دین اسلام به شمار میرود، چون اعتراف به زیبایی و نعمت و حفاظت فضل و احسان الهی و دلیل کمال شریعت و دارابودن تمامی حقوق است.
بر خلاق قوانین بشری که هیچ فضیلت و حقّی را برای والدین قائل نشدهاند و بلکه حقوقشان را انکار نموده و باعث تحقیر پدر و مادر گشتهاند.
جهان غرب با آن همه پیشرفت و تکنولوژی گواه این مسأله است؛ در این نظامها، گویی مادر وسیلهای است که هرگاه تاریخ مصرفش تمام گردد، بیرون انداخته میشود.
نهایت تصویری که در ذهنهایشان از نیکی به والدین نقش بسته، این است که در سال، یک روز را به عنوان «روز مادر» تعیین کردهاند!!!
در این روز، پسران و دختران دستههایی از گل را تقدیم مادرانشان میکنند تا نشان دهند که دوستشان دارند و به آنان نیکی میکنند.
نهایت تلاششان برای نیکی به والدین همین است؛ فقط یک روز در سال!!!
پس حفاظت و توجّه و مهربانی و وفاداری به والدین کجاست؟!
آنان هیچ شناختی از این مفاهیم زیبا و والا ندارند و این معانی در نزدشان جایگاهی ندارد.
مطالبی دربارۀ حقوق والدین از دیدگاه اسلام بیان گردید، امّا تمامی آنها بیان نشد و باید گفت که اسلام ما را از نافرمانی منع کرده و به شدّت برحذر داشته و این کار گناهی کبیره به شمار میرود و بسان شرک است.
این سخن الله تعالی کافی است که میفرماید:
﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا﴾ [الإسراء: 23]
«پس [حتّی] به آنان [کلمۀ] افّ [کمترین کلمۀ رنجآور را] نگو.»
دربارۀ فراتر از کلمۀ «اف» چه فکر میکنی؟!
احادیث زیادی در این مورد نقل شده است؛ مثلاً عبدالله بن عمرو بن عاص ب روایت میکند که پیامبر ج فرمودند: «الکَبَائِرُ: الإِشْرَاکُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الوَالِدَیْنِ، وَقَتْلُ النَّفْسِ، وَالیَمِینُ الغَمُوسُ»[3]؛ «[برخی از] گناهان کبیره عبارتند از: شرک به الله، نافرمانی والدین، کشتن انسان [به ناحق] و سوگند غموس [در حالی که فرد میداند دروغگوست، قسم میخورد].»
گفتار دوم: آدابی که باید در رفتار با والدین مورد توجّه قرار گیرد
دین اسلام آداب فراوانی را برای تعامل با پدر و مادر بیان نموده است و عالمان برخی از این آداب را براساس قرآن و سنّت، مشخّص ساختهاند. کافی است که در این زمینه، به آیۀ زیر دقّت نماییم:
﴿وَصَاحِبۡهُمَا فِی ٱلدُّنۡیَا مَعۡرُوفٗاۖ﴾ [لقمان: 15]
«و در دنیا با آنان به شایستگی رفتار کن.»
عبارت: ﴿صَاحِبۡهُمَا﴾ بهترین و زیباترین سخن برای تشویق به نیکی در حقّ والدین است، زیرا مصاحبت مقتضی همراهی است و یکی از نتایج همراهی این است که انسان از تمامی شرایط و حالات والدین باخبر میشود و بسا اوقات مصاحبت طولانی منجر به خستگی و کوتاهی میگردد، امّا زمانی که فرزند این ارشاد و توصیۀ الهی را در نظر بگیرد، میداند که پدر و مادرش حقّ بزرگی دارند و در نتیجه، همراهی و بودن با آنان را لازم میگیرد و والدین مستحقترین انسانها به خوشرفتاری و مصاحبت نیک فرزند هستند.
مصاحبت شامل نرمی و مهربانی و مشاوره و مدارا و بردباری میشود.
همچنین رعایت آداب گفتگو با والدین، چون مصاحبت طولانی بر اثر تکرار سخنان و وقایع، منجر به خستگی میشود و فرزند آنها را با اشکال مختلفی میشنود و میبیند که باعث رنج و خستگی وی میگردد و اگر فرزند به نیکی با آنان همراهی و رفتار نماید، هرگز خستگی و آزردگی خویش را آشکار نمیسازد؛ فرقی نمیکند که والدینش به تنهایی با او سخن گویند یا اینکه در میان جمعی باشند و حتّی در صورتی که سخن والدین برای فرزند مشخّص و خیلی تکراری گردد.
علاوه بر این، شامل اکرام بهوسیلۀ مال میشود؛ بویژه در صورتی که پدر نیازمند باشد. بسا فرزندانی که در این زمینه کوتاهی میکنند؛ بر اثر تنبلی، غفلت یا بخل!!!
و بسا فرزندانی که میگویند: پدر و مادرم نیازی ندارند، و در نتیجه، خودشان را از برکت انفاق بر والدین محروم میسازند!
و بسا فرزندانی که میگویند: برادران و خواهرانم نیازهای پدر و مادرم را برآورده میکنند و آنان به من نیازی ندارند!
و بسا اوقات، تمامی فرزندان همین سخن را میگویند و هریک بر دیگری اعتماد کرده و در نتیجه، دست پدر و مادر از هر نوع کمکی از جانب فرزندان، خالی میماند!
بنابراین شایسته است که فرزند سهم و تکلیف خود را در کمک به والدین فراموش نکند هرچند نیازمند نباشند، چه رسد به اینکه نیاز داشته باشند!
و سزاوار است که در این زمینه از دیگران سبقت گیرد هرچند برادرانش این کار را انجام دهند:
﴿وَفِی ذَٰلِکَ فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ﴾ [المطفّفین: 26]
«و در این، باید که مشتاقان بر یکدیگر پیشی گیرند.»
یکی دیگر از موارد خوشرفتاری این است که پدرش را برای نیکی و صدقات و انفاق یاری رساند. گاهی اوقات، اتّفاق میافتد که پدر ثروتمند و خیّر است، امّا فرزندانش در این زمینه به وی کمک نمیکنند و بسا اوقات، جلویش را گرفته و او را از نیکی و انفاق محروم میسازند. اگر قصد نیکی و صدقه داشته باشد، به وی میگویند: دست نگه دارد؛ از ترس اینکه ثروت پدرشان تمام شود – آنگونه که آنان میپندارند- و یا اینکه دوست دارند میراث بیشتری به آنان رسد و یا اینکه بخیل هستند و ... . بنابراین باید که فرزندان مانع انفاق و خیر پدرشان نشوند، بلکه لازم است که در این کار به وی کمک نمایند.
یکی دیگر از نشانههای همراهی، سفر با والدین است.
همچنین اکرام مهمانِ پدر و تلاش برای راحتی و آسودگی وی در زمان آمدن مهمان.
و نیز همراهی با پدر زمانی که خواست با او به جایی یا در میان مردمی بروی، در صورتی که منجر به گناه نشود.
علاوه بر این، باید که دوستانت را به پدرت معرّفی نمایی تا از راه و رفتارت مطمئن شود و زمانی که دوستان تو به دیدارت میآیند، با آنان انس و الفت گیرد.
از دیگر موارد خوشرفتاری، برآوردهساختن نیازهای پدر و مادر از روی شوق و شادمانی و نهایت تلاش است.
همچنین مراقبت از درمان و مراجعه و بستری والدین در بیمارستان اگر نیازی به این کار باشد.
زمانی که پدر فرزندی را فرمان به کاری میدهد، نباید آن فرزند ناراحت شود که چرا سایر برادرانش را دستور نداده است، بلکه باید از این کار خوشحال باشد.
و زیباست که خودش برای اجرا و انجام آن کار از دیگران سبقت گیرد هرچند پدر و مادرش به وی فرمان ندهند.
و خوب است که بدرفتاری و سنگدلی و تغییر حالت پدر را تحمّل نماید.
اصل خوشرفتاری با والدین این است که فرزند تلاش نماید تا آنان را خوشحال سازد و از هرآنچه باعث ناراحتیشان میشود، دوری کند.
تنها اشاراتی به معانی آیۀ مذکور شد و بیان جزئیّات نیکی به والدین، در این مختصر نمیگنجد.[4]
[1]- لسان العرب، ج 4، ص 53.
[2]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 527؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 85.
[3]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6675.
[4]- در این باره، نک: أدب المسلم فی العادات والعبادات والمعاملات، محمّد سعید مبیض، صص 158- 160؛ قرّة العینین فی فضائل برّ الوالدین، نظام یعقوبی، صص 46- 52؛ تربیّة الأولاد فی الإسلام، عبدالله علوان، ج 1، صص 285- 286؛ الإعلام فی ما ورد فی برّ الوالدین وصلة الأرحام، حازمی، ص 26؛ برّ الوالدین، عاشور، صص 16- 20؛ التّکافل الاجتماعی، محمّد صالح، صص 98- 105؛ وصیّة لقمان لابنه، علی محمّد جماز، صص 23- 33.
مبحث سوم:
کودک از دیدگاه اسلام
دین اسلام جایگاه والایی را برای کودک قائل شده و کاملاً به وی توجّه نموده و حقوقی را برایش تعیین کرده که ضامن سعادت و زندگی موفّق و شرافتمندانۀ او بوده و وی را از بدبختی و تباهی دور میسازد.
در ادامه، تا جایی که موقعیّت اجازه دهد و گنجایش داشته باشد، مطالبی در این زمینه بیان میگردد.
1. دین اسلام برخی از رسوم جاهلی را که در میان افرادی از قوم عرب پیش از اسلام رواج داشت؛ مانند کشتن فرزندان از ترس تنگدستی و نداری را به شدّت ممنوع و حرام دانسته است.
الله أ میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ خَشۡیَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِیَّاکُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ کَانَ خِطۡٔٗا کَبِیرٗا﴾ [الإسراء: 31]
«و فرزندانتان را از ترس تنگدستی نکشید، ما آنان و شما را روزی میدهیم. قطعاً کشتنشان گناه بزرگی است.»
ابن کثیر / در تفسیر آیۀ مزبور میگوید: «این آیه نشان میدهد که الله متعال بندگانش را بیشتر از محبّت پدر به فرزندانش، دوست دارد و نسبت به آنان مهربان است، زیرا کشتن فرزندان را ممنوع دانست، همانگونه که پدران را سفارش کرد تا در زمینۀ میراث، به فکر فرزندان باشند و در دورۀ جاهلیّت پیش از اسلام، دختران را از ارث محروم میکردند و بسا اوقات دخترانشان را میکشتند تا فقر و نداریشان زیاد نگردد، امّا الله تعالی آنان را از این کار منع کرد و فرمود: ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ خَشۡیَةَ إِمۡلَٰقٖۖ﴾؛ یعنی از ترس اینکه با وجود آنان فقیر شوید و به همین سبب، اول از روزی آنان نام برد و فرمود: ﴿نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِیَّاکُمۡ﴾. ولی در سورۀ «انعام» چنین آمده است: ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ﴾ [الأنعام:151] «و فرزندانتان را از [بیم] فقر نکشید»؛ یعنی از ترس فقر، زیرا ﴿نَّحۡنُ نَرۡزُقُکُمۡ وَإِیَّاهُمۡ﴾؛ «ما شما و آنان را روزی میدهیم.»
عبارت: ﴿إِنَّ قَتۡلَهُمۡ کَانَ خِطۡٔٗا کَبِیرٗا﴾؛ یعنی کشتن آنان گناه بزرگی است.»[1]
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از عبدالله بن مسعود س روایت شده که از پیامبر ج پرسیدم: چه گناهی از تمامی گناهان بزرگتر است؟
رسول الله ج فرمودند: «أَنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَکَ»؛ «اینکه برای الله تعالی شریکی قرار دهی درحالی که او تو را آفریده است.» گفتم: سپس چه گناهی؟ ایشان پاسخ دادند: «أَنْ تَقْتُلَ وَلَدَکَ خَشْیَةَ أَنْ یَطْعَمَ مَعَکَ»؛ «فرزندت را بکشی از ترس اینکه با تو غذا بخورد.» سپس پرسیدم: بعد از آن، چه گناهی؟ پیامبر ج فرمودند: «أَنْ تُزَانِیَ بِحَلِیلَةِ جَارِکَ»[2]؛ «اینکه با زن همسایهات زنا کنی.»
2. دین اسلام درخواست فرزند را نیک و شایسته دانسته است: الله ـ میفرماید:
﴿فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ﴾ [البقرة: 187]
«پس اکنون [در شبهای رمضان میتوانید] با آنان آمیزش کنید و آنچه الله أ برای شما مقرّر داشته است را طلب کنید.»
از ابن عبّاس ب در تفسیر ﴿وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ﴾ نقل شده که مراد از آن «فرزند» است.
پیامبر ج میفرمایند: «تَزَوَّجُوا الْوَلُودَ الْوَدُودَ؛ فَإِنِّی مُکَاثِرٌ بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[3]؛ «با زن بچّهآور و مهربان ازدواج کنید، چون من در روز قیامت، به سبب کثرت شما بر سایر امّتها افتخار میکنم.»
3. اسلام ناپسنددانستن دختران را ممنوع دانسته است: الله ـ در قرآن کریم بیان نموده که نخواستن دختران از اخلاق و عادات افراد دورۀ جاهلی بوده و الله تعالی آنان را سرزنش کرده است:
﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٞ﴾ [النّحل: 58]
«و هرگاه یکی از آنان را به [تولّد] دختر بشارت دهند، چهرهاش سیاه میشود درحالی که او خشم خود را فرو میخورد.»
4. شریعت اسلام، شیردادن نوزاد را بر مادر واجب گردانیده است: همانگونه که بر پدر لازم است نفقۀ مادر را بدهد تا بتواند نوزاد را شیر دهد حتّی در صورتی که وی را در زمان شیرخوارگی نوزاد، طلاق دهد. الله ﻷ میفرماید:
﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [البقرة: 233]
«و مادران [باید] فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند؛ [این دستور] برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند. و بر آن کس که فرزند برای او متولّد شده [پدر]، لازم است خوراک و پوشاک آنان [مادران] را بهطور شایسته [در مدّت شیردادن بپردازد].»
5. تربیّت فرزندان تا زمانی که بزرگ شوند، پاداش فراوانی دارد: رسول الله ج فرمودند: «مَنْ عَالَ جَارِیَتَیْنِ حَتَّى تَبْلُغَا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَا وَهُوَ هکذَا»[4]؛ «هر کس که دو دختر را سرپرستی نماید تا به سنّ بلوغ برسند، در روز قیامت، من و او مانند این هستیم.» و سپس انگشتان خویش را به هم چسباندند.
«مَنْ عَالَ جَارِیَتَیْنِ»؛ یعنی هزینۀ زندگی و تربیّت و اصلاح و رشدشان را قبول نموده و انجام دهد.
پیامبر ج میفرمایند: «مَنْ کَانَ لَهُ ثَلَاثُ بَنَاتٍ فَصَبَرَ عَلَیْهِنَّ، وَأَطْعَمَهُنَّ، وَسَقَاهُنَّ، وَکَسَاهُنَّ مِنْ جِدَتِهِ کُنَّ لَهُ حِجَابًا مِنَ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[5]؛ «کسی که 3 دختر داشته باشد و بر [سختیهای] آنان صبر نماید و این دختران را از ثروت [و مال] خود، غذا و آب و پوشاک دهد، در روز قیامت، باعث حفاظت وی از آتش [دوزخ] میشوند.»
حتّی رسول الله ج فرمودند که پاداش نفقه برای خانواده از ثواب هر نوع انفاقی بیشتر است؛ پیامبر ج میفرمایند: «أَفْضَلُ دِینَارٍ یُنْفِقُهُ الرَّجُلُ، دِینَارٌ یُنْفِقُهُ عَلَى عِیَالِهِ»[6]؛ «بهترین دینار [و پولی] که مرد خرج میکند، پولی است که آن را برای خانوادهاش مصرف مینماید.»
ابوقلابه - یکی از راویان حدیث- میگوید: «پاداش چه مردی بیشتر از پاداش کسی است که بر فرزندان کوچکش هزینه میکند تا آنان را حفاظت و عفیف گرداند، یا الله تعالی آنان را توسّط او فایده رساند و بینیاز گرداند؟!»
همچنین رسول الله ج میفرمایند: «دِینَارٌ أَنْفَقْتَهُ فِی سَبِیلِ اللهِ وَدِینَارٌ أَنْفَقْتَهُ فِی رَقَبَةٍ، وَدِینَارٌ تَصَدَّقْتَ بِهِ عَلَى مِسْکِینٍ، وَدِینَارٌ أَنْفَقْتَهُ عَلَى أَهْلِکَ، أَعْظَمُهَا أَجْرًا الَّذِی أَنْفَقْتَهُ عَلَى أَهْلِکَ»[7]؛ «[از میان] دیناری که در راه الله تعالی انفاق نمودی و دیناری که برای آزادی بردهای خرج کردی و دیناری که به فردی مسکین دادی و دیناری که برای خانوادهات هزینه کردی؛ پاداش دیناری که برای خانوادهات خرج نمودی، از همه بیشتر است.»
6. سرپرستی و ادارۀ امور فرزندان امانتی است که در روز قیامت، از انسان سؤال خواهد شد: اگر آدمی این امانت و مسؤولیّت را به صورت شایسته انجام دهد، پاداش فراوانی میبرد و در غیر این صورت، بیم عذاب بر وی میرود. پیامبر ج فرمودند: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَکُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ...، وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی أَهْلِهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالمَرْأَةُ رَاعِیَةٌ فِی بَیْتِ زَوْجِهَا وَمَسْئُولَةٌ عَنْ رَعِیَّتِهَا»[8]؛ «تمامی شما نگهبانید و در برابر افراد زیر دستتان مسؤول هستید... . مرد نگهبان خانوادهاش و در قبال افراد تحت فرمانش مسؤول است و زن نیز در خانۀ شوهرش نگهبان است و در برابر افراد زیر دستش مسؤول است.»
7. اسلام به یتیم توجّه فراوانی نموده است: به گونهای که دربارۀ وی بسیار توصیه کرده و مردم را تشویق نموده که به یتیم نیکی کنند و آنان را از بدی به او و سرزنش وی برحذر داشته است. متون بیشماری از قرآن و سنّت در این زمینه وجود دارد.
از جمله اینکه الله ﻷ در سیاق سخن از صفات بهشتیان میفرماید:
﴿وَیُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡکِینٗا وَیَتِیمٗا وَأَسِیرًا﴾ [الإنسان: 8]
«و غذا را با اینکه [نیاز و] دوست دارند، به مسکین و یتیم و اسیر میبخشند.»
همچنین توجّه زیاد به یتیم را یادآور شده و میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ﴾ [الضّحى: 9]
«پس [تو هم] یتیم را میازار.»
و نیز مردم را از خوردن مال یتیم برحذر داشته است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا﴾ [النّساء: 10]
«بدون تردید کسانی که اموال یتیمان را به ستم میخورند، قطعاً آتش را در شکم خود [فرو میبرند و] میخورند و به زودی به آتشی برافروخته درآیند.»
الله متعال در نکوهش افرادی که یتیم را اکرام نمیکنند، چنین فرموده است:
﴿کَلَّاۖ بَل لَّا تُکۡرِمُونَ ٱلۡیَتِیمَ﴾ [الفجر: 17]
«هرگز چنین نیست [که شما میپندارید]، بلکه یتیم را گرامی نمیدارید.»
همچنین دربارۀ فردی که به یتیم اهانت میکند، میفرماید:
﴿أَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی یُکَذِّبُ بِٱلدِّینِ١ فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ﴾ [الماعون: 1-2]
«[ای پیامبر!] آیا کسی که روز جزا را تکذیب میکند، دیدهای؟! پس او [همان] کسی است که یتیم را [با خشونت از خود] میراند.»
پیامبر ج دربارۀ بزرگی مقام کفیل و ضامن یتیم میفرمایند: «وَأَنَا وَکَافِلُ الیَتِیمِ فِی الجَنَّةِ هَکَذَا»؛ «من و ضامن یتیم اینگونه در بهشت هستیم.» رسول الله ج به انگشت سبّابه و وسطی خویش اشاره نموده و کمی در میان آن دو فاصله انداختند،[9] [چون پیامبران با دیگران تفاوت دارند].
8. دین اسلام کشتن کودکان را در جنگ حرام و ممنوع دانسته است: رسول الله ج فرماندهان لشکر خویش را نصیحت و سفارش میکردند؛ از جمله اینکه: «اغْزُوا بِاسْمِ اللهِ فِی سَبِیلِ اللهِ، قَاتِلُوا مَنْ کَفَرَ بِاللهِ، اغْزُوا وَلَا تَغُلُّوا، وَلَا تَغْدِرُوا، وَلَا تَمْثُلُوا، وَلَا تَقْتُلُوا وَلِیدًا»[10]؛ «با نام الله در راه الله تعالی بجنگید، هرکسی که به الله ﻷ کفر نمود را بکشید، مبارزه کنید، امّا در غنیمت خیانت نکنید، پیمان نشکنید، [اشخاص و حیوانات را] مثله و قطعهقطعه نکنید و کودکی را نکشید.»
و سایر توصیههایی که در این زمینه وارد شده و برخی از آنها در مبحث مربوط به جهاد بیان خواهد شد.
9. اسلام ستم به فرزندان را در داخل بنیان خانواده، حرام گردانیده است: باید رفتار و برخورد با فرزندان کوچک و بزرگ براساس عدالت و بدون تبعیض باشد. صحابی بزرگوار؛ نعمان بن بشیر س میگوید: پدرم بخشی از مالش را به من داد و مادرم گفت: من راضی نمیشوم تا اینکه پیامبر ج این موضوع را تأیید نمایند. بنابراین پدرم نزد رسول الله ج رفت تا تأیید ایشان را بر مالی که به من داده بود، بگیرد. پیامبر ج از وی پرسیدند: «أَفَعَلْتَ هَذَا بِوَلَدِکَ کُلِّهِمْ؟»؛ «آیا این کار را با تمامی فرزندانت کردهای؟» پدرم پاسخ داد: نه. پیامبر ج فرمودند: «اتَّقُوا اللهَ، وَاعْدِلُوا فِی أَوْلَادِکُمْ»؛ «از الله بترسید و عدالت را در میان فرزندانتان رعایت کنید.»
در نتیجه، پدرم این بخشش را پس گرفت.
و بنا بر روایتی، پیامبر ج فرمودند: «فَلَا تُشْهِدْنِی؛ فَإِنِّی لَا أَشْهَدُ عَلَى جَوْرٍ»[11]؛ «پس مرا گواه مگیر که من شهادت بر ستم نمیدهم [ و آن را تأیید نمیکنم].»
این عدالت منحصر بر انصاف در تقسیم اموال نیست، بلکه شامل عدالت در امور معنوی؛ مانند توجّه، مهربانی، نزدیکساختن و... نیز میشود.
به طور خلاصه، احکام اطفال در دین اسلام، بسیار فراوان است و پیش از تولّد وی تا زمانی که نوجوان و مکلّف به رعایت احکام شرعی مخصوصِ افراد بالغ و مکلّف میگردد را شامل میشود.
کودکان حقوق بسیاری دارند؛ مانند نامگذاری آنان با
اسمهایی مناسب و نیکو، آموزش امور دینی و دنیوی مورد نیاز و دورساختن آنان از
مضرّات و سایر احکام و حقوقی که بیانشان در این مختصر نمیگنجد.[12]
[1]- تفسیر القرآن الکریم، ج 3، ص 63.
[2]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4483؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 86.
[3]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 2052.
[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2631.
[5]- ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3669؛ آلبانی / این روایت را در السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 294، صحیح دانسته است.
[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 994.
[7]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 995.
[8]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 2278؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1829.
[9]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4998.
[10]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1731.
[11]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 2447؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1623.
[12]- برای اطّلاعات بیشتر، نک: تحفة المودود فی أحکام المولود، ابن قیّم؛ المسؤولیّة فی الإسلام، عبدالله قاوری، صص 97- 119 و 147- 153؛ تربیة الأولاد فی الإسلام، عبدالله علوان؛ مسؤولیّة الأب المسلم فی تربیّة الولد فی مرحلة الطّفولة، عدنان باحارث؛ حقوق الإنسان فی الیهودیّة والمسیحیّة؛ الإسلام مقارنة بالقانون الدّولی، خالد شنیبر، صص 467- 472.
ازدواج در اسلام، رابطهای مقدّس و پیمانی محکم به شمار میرود که فطرتهای سلیم متمایل به آن بوده و شرایع استوار مردم را بهسوی آن فرا میخوانند.
نفوس بشر همواره در این زمینه هماهنگ با فطرت بوده و خواستۀ حکمت را پاسخ گفتهاند. ازدواج باعث آرامش، مودّت و مهربانی، جمع پراکندگیها، آسودگی و راحتی دل و تولید مثل میشود.
خوشی و بهرۀ زندگی با ازدواجی سعادتمند و خوش محقّق میگردد و سعادت و رستگاری زن و مرد زمانی حاصل میشود که هردو دارای دینی صحیح و اخلاقی نرم باشند و محبّتی پاک و صمیمانه در میانشان برقرار باشد و حقوق یکدیگر را رعایت نمایند و هریک از آنان، خیرخواه دیگری باشد.
اگر هریک از زن و شوهر تکالیف خود را به نحو احسن انجام دهند، خوشحالی و خوشبختی به وجود میآید و مشکلات کم یا برطرف میگردد و این مورد تأثیر فراوانی در اصلاح خانواده و تقویّت مسلمانان دارد، زیرا اصلاح خانوادهها باعث اصلاح جامعۀ اسلامی شده و اصلاح این جامعه بزرگترین علّت عزّت، سعادت و کرامت آن است.
به همین سبب، اسلام به حفاظت و اصلاح و استحکام رابطۀ زناشویی و احاطۀ آن با آنچه سبب پایداری و برتریاش شود، توجّه نموده است.[1]
در این مبحث، مطالبی دربارۀ مشروعیّت ازدواج در اسلام و حکمت و احکام آن بیان میگردد.
گفتار اول: مشروعیّت ازدواج در اسلام
از دیدگاه اسلام، ازدواج امری جایز بوده و کمترین درجۀ مشروعیّت آن، جواز و اباحت است.
کسی که دلایل شرعی را بررسی نماید، میبیند که فقط دلالت بر جواز ندارند، بلکه بیانگر استحباب یا وجوب ازدواج نیز هستند.
کسانی که قائل به فرضیّت یا وجوب عینی یا کفایی هستند، متونی که فرمان به ازدواج دادهاند را به عنوان دلیل میآورند؛ مانند:
﴿فَٱنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾ [النّساء: 3]
«پس با زنانی [دیگر] که مورد پسند شماست، ازدواج کنید.»
﴿وَأَنکِحُواْ ٱلۡأَیَٰمَىٰ مِنکُمۡ﴾ [النّور: 32]
«مردان و زنان مجرّد [و بیهمسر] خود را همسر دهید.»
و نیز این سخن پیامبر ج که فرمودند: «یَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ، مَنِ اسْتَطَاعَ البَاءَةَ فَلْیَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ، وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَعَلَیْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ»[2]؛ «ای گروه جوانان! هرکس از شما که توانایی ازدواج را دارد، باید ازدواج کند، زیرا این کار بهتر چشم را [از گناه] میپوشاند و شرمگاه را بهتر [از حرام] حفاظت میکند و کسی که نتوانست [ازدواج نماید]، باید روزه بگیرد، چون برای او مهار [شهوت] است [و از میل جنسی وی میکاهد].»
از دیدگاه آنان، امر دلالت بر وجوب میکند و مانعی نیز وجود ندارد. علاوه بر این پیامبر ج فرمودند که ازدواج از سنّتهای ایشان بوده و ترک ازدواج و بریدن از آن را نپسندیدند و این مورد، وجوب نکاح را تأیید و تأکید مینماید.[3]
جمهور عالمان ازدواج را برای کسی که به آن علاقه دارد و از این نمیترسد که گرفتار زنا شود، مستحب میدانند، امّا اگر علاقه و شهوتش شدید باشد و بترسد که دچار زنا گردد، ازدواج بر وی واجب است زمانی که قادر بر رعایت مسؤولیّتها و تکالیف ازدواج باشد.[4]
گفتار دوم: حکمتهای ازدواج در اسلام
ازدواج اسلامی دلایل و حکمتهای فراوانی دارد؛ از جمله:
1- قبول و اجرای فرمان الله تعالی و پیامبر ج است
الله متعال میفرماید:
﴿وَأَنکِحُواْ ٱلۡأَیَٰمَىٰ مِنکُمۡ وَٱلصَّٰلِحِینَ مِنۡ عِبَادِکُمۡ وَإِمَآئِکُمۡۚ﴾ [النّور: 32]
«مردان و زنان مجرّد [و بیهمسر] خود را همسر دهید و [نیز] غلامان و کنیزانتان که شایسته [و نیکوکار] هستند [را همسر دهید].»
﴿فَٱنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾ [النّساء: 3]
«پس با زنانی [دیگر] که مورد پسند شماست، ازدواج کنید.»
و رسول الله ج فرمودند:: «یَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ، مَنِ اسْتَطَاعَ البَاءَةَ فَلْیَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ، وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَعَلَیْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ»[5]؛ «ای گروه جوانان! هرکس از شما که توانایی ازدواج را دارد، باید ازدواج کند، زیرا این کار بهتر چشم را [از گناه] میپوشاند و شرمگاه را بهتر [از حرام] حفاظت میکند و کسی که نتوانست [ازدواج نماید]، باید روزه بگیرد، چون برای او مهار [شهوت] است [و از میل جنسی وی میکاهد].»
پیامبر ج میفرمایند: «فِی بُضْعِ أَحَدِکُمْ صَدَقَةٌ»[6]؛ «در همبستری هریک از شما [با زنش] صدقه است [و پاداش دارد].»
بسیاری از عالمان بیان کردهاند که ازدواج بهتر از انجام عبادات نافله است، زیرا ازدواج دارای مصالح و نتایج خوب فراوانی است.[7]
3- ازدواج باعث پاکدامنی و عفّت میشود
اگر به دنبال فضیلت عفاف و پاکدامنی هستی، ازدواج بهترین وسیله برای این کار است. ازدواج سببی از اسباب پاکدامنی بوده و بسا اوقات، از دیدگاه شریعت و عرف مردم، وسائل و اسباب، حکم مقاصد و اهداف را دارند.
4- ازدواج سبب بقای نسل آدمی و حفظ نوع بشری میگردد
اگر دقّت کنی که حکمت الهی خواهان بقای نسل بشر برای اجرای شرایع، آبادانی جهان هستی و اصلاح زمین بوده و نسل صالح تنها با ازدواج باقی میماند، میبینی که چگونه ازدواج وسیلۀ تحقیق اموری بزرگ شده است؛ اموری که الله تعالی دوست دارد آنها باقی بمانند و مردم را تشویق به اجرایشان کرده است.
5- باعث آرامش و دوستی و مهربانی میشود
مگر ازدواج سبب نمیگردد که مرد دوست صادقش را پیدا کند و زن بهوسیلۀ شوهر، جایگاه و مقام واقعیاش را به دست آورد؟!
چنین رفیقی که عشقی پاک و صادقانه به شوهر داشته باشد و بدون منّت و تأخیر، امور منزل را انجام دهد، فقط با رابطۀ ازدواج به دست میآید.
الله ﻷ میفرماید:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡکُنُوٓاْ إِلَیۡهَا وَجَعَلَ بَیۡنَکُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةًۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ﴾ [الرّوم: 21]
«و از نشانههای او [این] است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا با آنان آرام گیرید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. قطعاً در این [امر] نشانههایی برای گروهیکه تفکّر میکنند، وجود دارد».
6- ازدواج سبب خویشاوندی و مودّت در میان مردم میگردد
ازدواج فقط رابطهای محدود به زن و شوهر ایجاد نمیکند، بلکه این رابطه از زن و شوهر به خانوادههایشان کشیده میشود و حلقهای گسترده در زنجیرۀ اتّحاد امّت اسلام است.
رابطههای ویژه؛ مانند خویشاوندی و ازدواج تأثیر فراوانی در یاری و کمک به یکدیگر دارند.
7- باعث دستیابی به نعمت فرزند میشود
ازدواج سبب میگردد که زن و شوهر فرزندی داشته باشند و اگر وی را خوب تربیّت نمایند، سبب سعادت و خنکی چشمانشان در زندگی و باعث ذکر خیرشان پس از وفات میشود.
و نیز از بیماریهای بدخیم و لاعلاج که نتیجۀ آشفتگی اخلاقی است، سالم و محفوظ میماند.
9- باعث ثروت و زدودن فقر میشود
ازدواج سبب غنی و برطرفشدن نداری است.
این مورد یکی از خوبیها و اسرار ازدواج است که بیشتر مردم؛ بهویژه کسانی که با بهانۀ نداری از ازدواج سر باز میزنند، از آن بیخبرند.
الله ـ میفرماید:
﴿وَأَنکِحُواْ ٱلۡأَیَٰمَىٰ مِنکُمۡ وَٱلصَّٰلِحِینَ مِنۡ عِبَادِکُمۡ وَإِمَآئِکُمۡۚ إِن یَکُونُواْ فُقَرَآءَ یُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ﴾ [النّور: 32]
«مردان و زنان مجرّد [و بیهمسر] خود را همسر دهید و [نیز] غلامان و کنیزانتان که شایسته [و نیکوکار] هستند [را همسر دهید]. اگر فقیر باشند، الله أ از فضل [و کرم] خویش آنان را بینیاز میکند، و الله تعالی گشایشدهندۀ آگاه است».
همچنین پیامبر ج فرمودند: «ثَلَاثَةٌ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ عَوْنُهُمْ: المُجَاهِدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَالمُکَاتَبُ الَّذِی یُرِیدُ الأَدَاءَ، وَالنَّاکِحُ الَّذِی یُرِیدُ العَفَافَ»[8]؛ «سه [نفر] هستند که الله تعالی آنان را یاری میکند: مجاهد در راه الله متعال، مکاتبی که قصد ادای [بدهی خود را] میکند و نکاحکنندهای که ارادۀ پاکدامنی دارد.»
به طور خلاصه، ازدواج مصالح و خوبیهایی دارد و با زیادی یا کمی آن، خوبیهایش نیز زیاد یا کم میشود و اگر ازدواج صورت نگیرد، آن مصالح نیز به وجود نمیآیند. ارزش این خوبیها در اعلای دین اسلام و گسترش جنبههای مختلف آبادانی و کاهش هزینهها و مشکلات زندگی نمودار میشود.
گفتار سوم: تکالیف و حقوق ازدواج
ازدواج اسلامی بر پایۀ تکالیف و حقوقی از سمت شوهر و زن است و به عبارتی دیگر، هریک از آن دو تکالیف و حقوقی دارند.
همچنین احکامی دارد که باید رعایت شوند؛ فرقی نمیکند که قبل یا بعد از ازدواج باشد؛ از جمله:
1- نباید زن بر ازدواج با کسی که مطابق میلش نیست، مجبور شود
عالمان بیان نمودهاند که نباید زن مجبور شود با کسی که به خواستگاریاش آمده، ازدواج کند، بلکه باید موافقت و رضایت وی گرفته شود؛ فرقی نمیکند که دوشیزه یا بیوه باشد. بنابراین ولیّ زن نمیتواند وی را مجبور به ازدواج با کسی که دوست ندارد، نماید.
عالمان بر عدمجواز اجبار زن بیوه و بالغ از طرف ولی، دلیل آوردهاند که بخاری و مسلم رحمهماالله از خنساء انصاری دختر خذام چنین نقل میکنند: «پدرش وی را درحالی که بیوه بود، به ازدواج فردی درآورد و او راضی نبود. سپس نزد رسول الله ج آمد و ایشان نکاحش را باطل و مردود دانستند.»[9]
همچنین در صحیح بخاری، از ابوهریره س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «لاَ تُنْکَحُ الأَیِّمُ حَتَّى تُسْتَأْمَرَ، وَلاَ تُنْکَحُ البِکْرُ حَتَّى تُسْتَأْذَنَ»؛ «زن بیوه فقط پس از مشورت با وی، نکاح شود و دوشیزه پس از اجازهگرفتن از او.» صحابه ش پرسیدند: ای رسول الله! اجازه از دختر چگونه است؟ پیامبر ج فرمودند: «أَنْ تَسْکُتَ»[10]؛ «اینکه سکوت نماید.»
2- جایز نیست که مردی بر خواستگاری برادر مسلمانش، از زنی خواستگاری نماید
پیامبر ج فرمودند: «لَا یَبِعْ بَعْضُکُمْ عَلَى بَیْعِ بَعْضٍ، وَلَا یَخْطُبْ بَعْضُکُمْ عَلَى خِطْبَةِ بَعْضٍ»[11]؛ «هیچ یک از شما بر خرید کسی دیگر، خرید نکند و کسی از شما بر خواستگاری فرد دیگری، خواستگاری ننماید.»
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از ابوهریره س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «لاَ یَخْطُبُ الرَّجُلُ عَلَى خِطْبَةِ أَخِیهِ»؛ «هیچ مردی بر خواستگاری برادر مسلمانش، [از زنی] خواستگاری نکند.»
بخاری / عبارت: «حَتَّى یَنْکِحَ أَوْ یَتْرُکَ»؛ «تا اینکه نکاح نماید یا ترک کند.» را نیز آورده است.
و در صحیح مسلم، جملۀ: «حَتَّى یَذَرَ»؛ «تا اینکه [خواستگاریاش] را رها کند.» آمده است.[12]
فلسفۀ نهی مذکور این است که باعث دشمنی و کینه میشود و نیز سبب میگردد انسان خودش را پاک بداند و دیگران را نکوهش کند. همچنین این کار ظلم و ستم است. بنابراین خواستگاری بر خواستگاری دیگران همچون خرید بر روی خرید دیگران یا فروش بر روی فروش دیگران است و این موارد باعث دشمنی و کینه و سستشدن ریسمان دوستی و مودّت میگردد.
اقدام به خواستگاری در چنین حالتی، باعث فتنه و فساد در میان مسلمانان میشود؛ فرقی نمیکند که خواستگار از رضایت دختر یا زن خواستگاریشده آگاه باشد یا نباشد.
اگر خواستگار اول اجازۀ این کار را داد یا از خواستگاری صرفنظر کرد یا اینکه دختر وی را نپذیرفت، ایرادی ندارد که فرد دیگری به خواستگاری رود.
امّا اگر به خواستگار اول جواب داد یا در مرحلۀ تردید و تفکّر بود، جایز نیست که فرد دیگری از وی خواستگاری نماید، چون ممکن است خواستگاری دوم او را از خواستگار اول منصرف سازد.[13]
ارکان این پیمان، ایجاب و قبول است.[14]
ایجاب و قبول: یعنی الفاظی که هریک از دو طرف به منظور اعلان رضایت خویش به کار میبرند و اگر ایجاب و قبول از افرادی که دارای شروط عقد نکاح هستند؛ یعنی خواستگار و خواستگاریشده صادر شود، نکاح منعقد میگردد در صورتی که هردو اهلیّت پیمان ازدواج را داشته باشند.
همان گونه که صدور آن دو، از وکیل خواستگار و خواستگاریشده صحیح و جایز است.[15]
یعنی مالی که بر اثر ازدواج، برای زن و بر عهدۀ مرد است.
الله تعالی در قرآن کریم، مهریّه را صداق، اجر و فریضه نامیده است.[16]
پرداخت مهریّه واجب است، چون الله ـ فرمان به این کار داده و چنین فرموده است:
﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗۚ﴾ [النّساء: 4]
«و مهریۀ زنان را به عنوان هدیه [و فریضهای الهی] با طیب خاطر به آنان بدهید.»
نحله یعنی آنچه با میل قلبی فرد بخشنده، داده میشود. دلالت آیۀ زیر بر وجوب مهریّه، از دلالت آیۀ قبلی بیشتر است:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةٗۚ﴾ [النّساء: 24]
«پس آن زنانی را که [به ازدواج درآوردید و] از آنان کام گرفتید، باید مهرشان را به عنوان فریضهای به آنان بدهید.»
در آیۀ فوق دستور داده شده که اجور؛ یعنی مهریههای زنان پرداخت شود.
زن حق دارد که شوهرش، نفقۀ او را به نیکی بدهد. نفقه یعنی آنچه بر عهدۀ شوهر و برای زن است؛ مانند مالی برای سکونت، غذا، پرورش و حضانت بچّه، لباس و سایر مواردی که باعث میشود احترام زن حفظ شود و دچار خواری نگردد و نیز از صحّت و کرامتش حفاظت شود و تمامی این امور به اندازۀ توان لازم است.
اگر شوهر به حدّی تنگدست بود که نتوانست نفقه را پرداخت نماید و زن بر اثر بیصبری، خواهان جدایی بود، بیشتر عالمان معتقدند که از یکدیگر جدا شوند، ولی گروهی چنین باوری ندارند.
با توجّه به اصول شریعت، به نظر میسد که برای دفع ضرورت، زن حق دارد از چنین شوهری جدا شود.[17]
یکی دیگر از حقوق زن، این است که شوهرش با وی خوشرفتار باشد و زمان دیدار با وی، نرمخو و خوشرو گردد و با او شوخی و بازی کند تا دلش را به دست آورد و از تنهایی بیرون آید و بداند که شوهر برایش ارزش قائل است و در دلش جای دارد.
یکی از موارد خوشرفتاری این است که شوهر به صحبت و گفتگوی همسرش گوش دهد و به سخنانش توجّه نماید و از وی غافل نشود و قبل از اینکه صحبت زن تمام گردد، از نزدش نرود مگر با اجازۀ او. این رفتار نشانۀ کمال ادب با هر فردی است، چه رسد به همسر که مستحقترین مردم به نیکی شوهر است؟!
همچنین لازم است که شوهر خودش را برای زن بیاراید و این از حقوق وی به شمار میرود. الله ﻷ میفرماید:
﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ﴾ [البقرة: 228]
«و برای زنان حقوق شایستهای است همانند [حقوق و وظایفی] که بر عهدۀ آنان است.»
ابن عبّاس ب در تفسیر آیۀ فوق میگوید: «من دوست دارم که خودم را برای زنم بیارایم، همانگونه که دوست دارم او خودش را برای من آراسته نماید، چون الله تعالی میفرماید: ﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ﴾.»[18]
یکی دیگر از موارد خوشرفتاری و حقوق زن این است که شوهر راز همبستری با وی را منتشر نسازد. در صحیح مسلم، از ابوسعید خدری روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ اللهِ مَنْزِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ، الرَّجُلَ یُفْضِی إِلَى امْرَأَتِهِ، وَتُفْضِی إِلَیْهِ، ثُمَّ یَنْشُرُ سِرَّهَا»[19]؛ «در روز قیامت، بدترین مردم از نظر جایگاه در نزد الله تعالی، مردی است که با همسرش همبستری میکند و زنش نیز با وی همبستر میشود و سپس [شوهر] رازش را منتشر میسازد.»
افشای راز در صورت نیاز برای بررسی بیماری و درمان و سایر اهداف عاقلانه و صحیح، جایز است و مرد میتواند به اندازۀ نیاز، این مطالب را بازگو نماید.
بر عهدۀ زن است که قدردان شوهرش باشد و در برابر غذا، لباس، هدیه و امثال آن که در حدّ توانش است، از وی تشکّر نماید و به دنبال جبران باشد و از آنچه به وی میدهد، خوشحال گردد، چون این موارد باعث خوشحالی شوهر میشود و سبب میگردد که بیشتر نیکی و بخشش کند.
همچنین لازم است که زن بداند شوهر باعث تولّد فرزند شده و فرزند یکی از بزرگترین نعمتهاست.
علاوه بر این، باید که زن در خدمت شوهر باشد؛ مثلاً برای پختن غذا، شستن لباس، نظافت منزل و سایر تکالیفی که بر عهدۀ زن است.
بنا بر قول صحیح، موارد فوق از حقوق واجب به شمار میروند.
دلیلش روایت عمّۀ حصین بن محصن است زمانی که پیامبر ج از وی پرسیدند: «أَذَاتُ زَوْجٍ أَنْتِ؟»؛ «آیا شوهر داری؟» او پاسخ داد: بله. رسول الله ج فرمودند: «کَیْفَ أَنْتِ لَهُ؟»؛ «برایش چگونه هستی؟» گفت: تا جایی که بتوانم، در حقّش کوتاهی نمیکنم. پیامبر ج فرمودند: «فَانْظُرِی أَیْنَ أَنْتِ مِنْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ جَنَّتُکِ وَنَارُکِ»[20]؛ «پس دقّت کن که تو با او چگونهای، زیرا [رفتار تو با] او [سبب تحقّق] بهشت یا دوزخ تو است.»
هر چند لازم است که زن به اندازۀ توان، در خدمت شوهر باشد، امّا شوهر حق ندارد که وی را وادار به آنچه در توانش نیست، نماید، بلکه شایسته است که با وی مهربان باشد و او را در کارهای خانه کمک نماید، همانگونه که رسول الله ج انجام میدادند.
وقتی از أمّ المؤمنین عایشه ل سؤال شد که پیامبر ج در خانه چه کاری انجام میدادند، در پاسخ گفت: «ایشان در خدمت خانواده بودند و زمانی که وقت نماز فرا میرسید، برای ادای آن از خانه بیرون میشدند.»[21]
در روایت دیگری چنین آمده است: از عایشه ل سؤال شد که رسول الله چه کاری را در خانه انجام میدادند و او در جواب گفت: ایشان فردی از بشر بودند؛ لباس خویش را تمیز میکردند و گوسفندانشان را میدوشیدند.»[22]
اگر شوهری این کارها را انجام ندهد، دستکم لازم است که زنش سخنی نیک از وی بشنود و لبخند رضایتی بر لبانش ببیند.[23]
[1]- نک: رسائل الإصلاح، محمّد خضر حسین، ج 1، صص 173- 174؛ إصلاح المجتمع، بیحانی، ص 283؛ تأخّر سنّ الزّواج، عبدالرّب نواب الدّین، صص 19- 34.
[2]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 5066؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1400.
[3]- نک: أحکام الزّواج، عمر أشقر، ص 28.
[4]- نک: حاشیة ابن عابدین، ج 3، ص 7؛ بدائع الصّنائع، ج 2، ص 228؛ کفایة الأخیار، حسینی، ج 5، ص 67؛ روضة الطّالبین، ج 7، ص 18؛ صحیح مسلم بشرح النّووی، ج 9، صص 522- 523؛ شرح الزّرکشی علی مختصر الخرقی، زرکشی، تحقیق: عبدالله بن جبرین، ج 5، صص 5- 8؛ مغنی المحتاج، ج 3، ص 125؛ مختصر المزنی، ج 3، ص 255؛ الکافی فی فقه أهل المدینة، ابن عبدالبر، ج 2، ص 519؛ جواهر الإکلیل، آبی، ج 1، ص 474؛ أحکام الزّواج، ص 32.
[5]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 5066؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1400.
[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1006.
[7]- نک: حاشیة ابن عابدین، ص 33؛ أحکام الزّواج، صص 17- 19.
[8]- مسند احمد، ج 2، صص 251 و 427؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 1655؛ نسائی، ج 6، ص 61؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 2518 به نقل از ابوهریره س و ترمذی / میگوید: این حدیث حسن است.
[9]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 5138؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1419.
[10]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 5136.
[11]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1412.
[12]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 5142؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1414.
[13]- نک: أحکام الزّواج، صص 43- 46.
[14]- نک: الشّرح الکبیر، ابن قدامه، ج 7، ص 370.
[15]- نک: أحکام الزّواج، ص 80.
[16]- نک: روضة الطّالبین، نووی، ج 7، ص 249.
[17]- نک: زاد المعاد، ابن قیّم، ج 5، صص 511- 522؛ فتح الباری، ج 9، صص 418- 421؛ نیل الأوطار، شوکانی، ج 6، صص 762- 766؛ المسؤولیّة فی الإسلام، ص 126.
[18]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 238.
[19]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1437.
[20]- مسند احمد، ج 4، ص 341 و ج 6، ص 419؛ ابن ابی شیبه، ج 4، ص 304؛ حمیدی، شمارۀ حدیث: 355؛ السّنن الکبری، نسائی، شمارۀ حدیث: 8962؛ بیهقی، ج 7، ص 291؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج 25، ص 183؛ حاکم، ج 2، ص 189. حاکم این روایت را صحیح دانسته و ذهبی سخنش را تأیید نموده و منذری در التّرغیب، ج 3، ص 53، اسنادش را جیّد معرّفی کرده است.
[21]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6039.
[22]- مسند احمد، ج 6، ص 256؛ بخاری در الأدب المفرد، شمارۀ حدیث: 541؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 5646؛ آلبانی این روایت را در صحیح الأدب المفرد، شمارۀ حدیث: 420 صحیح دانسته است.
[23]- برای جزئیّات بیشتر، نک: من أخطاء الأزواج، محمّد حمد، صص 40- 41.