مبحث دوم:
جایگاه همسایه در اسلام
أ- مفهوم لغوی جار: ابن منظور / میگوید: «جوار: مجاورت و جار یعنی کسی که در کنار توست.
جاورَ الرّجلَ مجاورة وجِواراً وجُواراً – که با کسرهخواندن، فصیحتر است-: یعنی با او ساکن شد و آرام گرفت.
اینکه گفته میشود فلانی خوشهمسایه است، به سبب حالت و نوعی از کنار هم بودن و همسایگی است.»[1]
همچنین میگوید: «جارُک: یعنی کسی که در کنار توست. جمع «جار»: أجوار، جیره و جیران میشود و فقط قاع، أقواع، قیعان و قیعه شبیه آن است.»[2]
ب- مفهوم اصطلاحی جار: یعنی فردی که نوعی همسایگی شرعی با تو دارد؛ فرقی نمیکند که مسلمان یا کافر، نیک یا بد، دوست یا دشمن، نیکوکار یا بدکار، مفید یا مضر، خویشاوند یا بیگانه و شهری یا روستایی باشد.
همسایگی مراتبی دارد که برخی از آنها بالاتر از برخی دیگر بوده و براساس نزدیکی، خویشاوندی، دیانت، تقوا و سایر صفات همسایه، تغییر میکند و براساس شرایطش، مستحقّ حقوقی است.[3]
دیدگاه عالمان دربارۀ محدودۀ شرعی همسایگی متفاوت است؛ مثلاً در این باره گفته شده است که:
1. محدودۀ همسایگی 40 منزل از هر طرف است؛ این سخن از أمّ المؤمنین عایشه ل و نیز از زهری و اوزاعی رحمهما الله نقل شده است؛
2. از هر طرف، 10 منزل را شامل میشود؛
3. کسی که صدا و درخواست انسان را بشنود، همسایه به شمار میرود. این سخن، از سیّدنا علی س نقل شده است؛
4. همسایه کسی است که منزلش متّصل به منزل انسان و همراه و همنشین آدمی باشد؛
5. کسانی که با یکدیگر در یک مسجد نماز میخوانند، همسایۀ همدیگرند.
قول صحیح -والله أعلم- این است که محدودۀ همسایگی براساس عُرف تعیین گردد؛ یعنی هرکس که در عُرف مردم، همسایه به شمار رود، همان فرد همسایۀ انسان است.[4]
بدون تردید همسایگی از نظر مسکن، آشکارترین و واضحترین نوع همسایگی است.
امّا مفهوم همسایه و همسایگی -در اسلام- منحصر بر همسایگی از لحاظ مسکن نمیشود، بلکه عامتر از این بوده و همسایگی در محلّ تجارت، بازار، مزرعه، مدرسه و مکان درس نیز وجود دارد.
همچنین این مفهوم شامل همسفر انسان میشود که از نظر مکانی و بدنی، در کنار آدمی است و هریک از آن دو، بر دیگری حقّ همسایگی دارند.
همسر نیز «جارة» نامیده میشود، چنانکه در تفسیر آیۀ زیر، همین مفهوم بیان شده است:
﴿وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾ [النّساء: 36]
«و [به] همسایۀ خویشاوند و همسایۀ بیگانه و همنشین [نیکی کنید].»
مفهوم مذکور شامل همسایگی میان دولتها و کشورها نیز میشود و هریک از دولتها بر همسایۀ خویش، حقّ همسایگی دارند.
علاوه بر این، به کسی که از تو درخواست کمک میکند و به تو پناه میآورد و نیز به فردی که پناه میدهد، «جار» میگویند.
گفتار دوم: توصیۀ اسلام دربارۀ همسایه
بدون تردید اسلام در مورد همسایه توصیه نموده و جایگاهش را بلند گردانیده است. از دیدگاه دین اسلام، همسایه حرمت و حقوق فراوانی دارد که قوانین اخلاقی و احکام بشری از آنها آگاه نیستند.
و بلکه قوانین و احکام وضعی برخی از حقوق همسایه را نادیده گرفته و برایش قائل به حرمت و احترامی نشدهاند، زیرا از دیدگاه آنان در اغلب موارد، نادیدهگرفتن حقوق همسایه، آسانتر و کمهزینهتر و نوعی فرصت به شمار میرود.
از دیدگاه اسلام، حقوق همسایه آن قدر مهم بوده که الله تعالی این مطلب را در کنار عبادت و توحید خویش و نیکی به والدین و یتیمان و خویشاوندان بیان فرموده است.
الله ﻷ در آیهای که حقوق دهگانه را بیان میکند، چنین میفرماید:
﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا﴾ [النّساء: 36]
«و الله أ را بپرستید و چیزی را با او شریک مگردانید و به پدر و مادر نیکی کنید و [نیز] به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و همسایۀ خویشاوند و همسایۀ بیگانه و همنشین و در راهماندگان و بردگانی که مالکشان هستید [نیکی کنید]. بدون تردید الله تعالی کسی را که متکّبر و فخرفروش است، دوست ندارد.»
مراد الله متعال از ﴿َٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ کسی است که نوعی رابطۀ خویشاوندی با انسان دارد، و بنا بر قولی، یعنی فردی که منزل و سکونتش نزدیک به توست و نیز گفته شده که هدف از آن، مسلمان و یا همسر است.
و نقل شده که مراد از ﴿ٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ﴾ فردی است که از لحاظ عُرف، همسایه به شمار میرود و کمی با منزلش فاصله داری.
و بنا بر قولی، کسی است که هیچ نوع رابطۀ خویشاوندی با انسان ندارد و نیز گفته شده که هدف از آن، همسر یا غیرمسلمان است.[5]
در احادیث نبوی نیز به طور فراوان و مکرّر بر رعایت حقوق همسایه، سفارش در مورد او، حفاظت آبرو و شرافتش، پنهانکردن عیوبش، برآوردهکردن نیاز او، بستن چشم بر محارم وی و دوری از آنچه باعث تردید و تهمت و بدی به او میگردد، تأکید شده است.
یکی از واضحترین و مهمترین احادیث نبوی، آنچه بخاری و مسلم رحمهما الله از قول أمّ المؤمنین عایشه و ابن عمر ش آوردهاند، است که پیامبر ج فرمودند: «مَا زَالَ جِبْرِیلُ یُوصِینِی بِالْجَارِ، حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُ»[6]؛ «جبرئیل ÷ آن قدر دربارۀ همسایه به من سفارش کرد که گمان کردم همسایه از همسایه ارث خواهد برد.»
یعنی پنداشتم که به زودی فرمان الهی دربارۀ ارثبردن همسایه از همسایه، به من خواهد رسید.
این سخنی جامع و بسیار رساست، زیرا سفارش دربارۀ همسایه شامل دورنمودن شر از وی و رساندن خیر به اوست و این سخن پیامبر ج که فرمودند: «پنداشتم همسایه از همسایه ارث خواهد برد.» نشان میدهد که سفارش در مورد همسایه، بسیار مهم بوده و تأکید فراوانی بر رعایت حقوق وی شده است.[7]
گفتار سوم: حقوق همسایه در اسلام
حقوق همسایه به طور جزئی، بسیار زیاد است، امّا حقوق اصلی وی بر چهار نوع بوده و از این قرار است:
قبلاً بیان گردید که همسایه دارای جایگاهی والا و حرمت فراوانی است.
به همین سبب، کسی که همسایهاش را اذیّت نماید، به شدّت مورد تهدید و تحذیر قرار گرفته و آزاررساندن به ناحق و اذیّتکردن همسایه، شدیداً تحریم شده است.
در صحیح بخاری، از ابوشریح س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ»؛ «سوگند به الله که هرگز ایمان ندارد، سوگند به الله که هرگز ایمان ندارد، سوگند به الله که هرگز ایمان ندارد.»
پرسیده شد: ای رسول الله! چه کسی ایمان ندارد؟
پیامبر ج فرمودند: «مَنْ لَا یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ»[8]؛ «کسی که همسایۀ او از بدیهایش در امان نباشد.»
در صحیح مسلم نیز از ابوهریره س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ لَا یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ»[9]؛ «کسی که همسایۀ او از بدیهایش در امان نباشد، وارد بهشت نمیشود.»
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از ابوهریره س نقل شده که رسول الله ج فرمودند: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَلاَ یُؤْذِ جَارَهُ»[10]؛ «کسی که ایمان به الله و روز آخرت دارد، باید که همسایهاش را اذیّت نکند.»
یکی از مواردی که دربارۀ همسایه سفارش شده و حقّ وی به شمار میرود، حمایت از اوست و اقدام فرد برای نجات همسایه از مصیبتی که به وی رسیده، نشانۀ شرافت و والاهمّتی وی است؛ فرقی نمیکند که آن مصیبت علیه آبرو، جسم، مال یا سایر موارد باشد.
برای خوشهمسایگی فرد تنها این کافی نیست که همسایهاش را اذیّت نکند و در برابر افراد ستمگر و زبانهای بدگو، بهوسیلۀ قدرت و جایگاه خویش، از وی دفاع نماید.
بلکه باید با انجام انواع نیکیها، به وی احسان کند و این کار نشانۀ فضیلت و دلیل ایمان و علامت صداقت انسان است.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از ابوهریره س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْرًا أَوْ لِیَصْمُتْ، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ جَارَهُ، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ»[11]؛ «کسی که ایمان به الله و روز آخرت دارد، باید که [سخن] خیری بگوید یا سکوت نماید و فردی که باور به الله و روز قیامت دارد، باید که همسایهاش را اکرام کند و کسی که ایمان به الله و روز آخرت دارد، باید که مهمانش را گرامی بدارد.»
در صحیح مسلم، عبارت: «فَلْیُحْسِنْ إِلَى جَارِهِ»[12]؛ «پس باید که به همسایهاش نیکی کند.» نیز آمده است.
برخی از انواع نیکی به همسایه عبارت است از: تسلیّتدادن به وی در زمان مصیبت و تبریک در هنگام خوشحالی، عیادت او در زمان بیماری، شروعنمودن سلام، خوشرویی در هنگام دیدار، ارشاد او به منافع دینی و دنیوی و در حدّ توان، ارتباط با وی از طریق انواع نیکیها.
اینکه انسان همسایهاش را اذیّت نکند و مصیبت را از وی دور سازد و در برابر دستان و زبانهای ستمگر و بد، از او حمایت و دفاع نماید و به وی نیکی کند؛ تمامی این موارد فضیلت بوده و خوب است.
امّا فضیلت دیگری نیز وجود دارد؛ یعنی صرفنظرکردن از لغزشهای همسایه و بخشش بسیاری از بدیهای او؛ بهویژه زمانی که بدیهایش از روی عمد نباشد یا اینکه از کار خویش پشیمان شده و عذرخواهی کند.
تحمّل اذیّت همسایه و مقابل به مثلنکردن، از برترین اخلاق و والاترین صفات است.
سلف صالح این موضوع را فهمیده و به آن عمل کردند.
«مرُّوزی از حسن چنین نقل میکند: خوشهمسایگی [فقط] آزارنرساندن به همسایه نیست، بلکه به معنای صبر و تحمّل آزار وی [هم] است.»[13]
[1]- لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص 153.
[2]- همان، ص 153.
[3]- نک: لسان العرب، ج 4، صص 153- 154؛ فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، ج 10، صص 455- 461.
[4]- نک: جامع العلوم والحکم، ابن رجب حنبلی، ج 1، ص 437؛ فتح الباری، ابن حجر، ج 10، صص 455- 461.
[5]- نک: تفسیر بغوی؛ معالم التّنزیل، ج 2، صص 211 و 310؛ زاد المسیر، ابن جوزی، ج 2، صص 78- 81؛ جامع العلوم والحکم، ج 1، صص 437- 438؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 4، صص 464- 465.
[6]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6014؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2624.
[7]- الهدایة الإسلامیّة، محمّد خضر حسین، ص 78.
[8]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6016.
[9]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 46.
[10]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6018؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 47.
[11]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6018؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 47.
[12]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 47 و 76.
[13]- الآداب الشّرعیّة، ج 2، ص 16.
مبحث اول:
مفهوم اجتماع و زندگی اجتماعی در اسلام
گفتار اول: مفهوم اجتماع و مسائل مربوط به آن
پیش از بیان جزئیّاتی دربارۀ نظام اجتماعی اسلام، شایسته است که از برخی اصطلاحات موجود در این زمینه؛ همچون اجتماع، مجتمع، جماعت و امّت آگاه شویم.
اصل این واژه از «جمع» به معنای جمعنمودن یک شیء و حفاظت آن از پراکندگی است. مفهوم اصلی عبارات: جَمَعَ جمعاً وجَمَّعهُ، وأجمَعهُ فاجتمَعَ و نیز تَجَمَّعَ واستَجمَعَ همان جمعآوری است.
مجموع: یعنی آنچه از چندین جا و جنبه، گردآوری و جمع میگردد. ابن منظور میگوید که: تَجَمّعَ القوم؛ یعنی آن قوم از اینجا و آنجا جمع شدند.[1]
هدف ما از اجتماع، در این مبحث، فهم و یادآوری ظهور و پیدایش جوامع است.[2]
یعنی مجموعهای از مردم که از چندین فرد تشکیل شده است.[3]
یا اینکه جامعۀ بشری یعنی تعداد زیادی از ساکنان که براساس روابط اجتماعی و مصالحی مشترک، با یکدیگر جمع شده و دارای قوانین و قدرتی که بر آنان مسلّط و مراقب است، هستند.[4]
تنها تفاوت جامعۀ اسلامی با سایر جوامع، همان ویژگیها و صفات منحصر به فردش است که برخی از آنها در ادامه بیان خواهد شد.
پس میتوان جامعۀ اسلامی را اینگونه تعریف کرد: سکونت و اجتماع گروهی از مسلمانان در سرزمین خودشان براساس رابطۀ اسلامی که امورشان در پرتو قوانین و احکام اسلام است و سرپرست و حاکم آنان ادارۀ امورشان را برعهده دارد.[5]
یعنی گروهی از مردم که یک یا چندین رابطه آنان را با یکدیگر جمع نموده است؛ مانند رابطۀ خویشاوندی و نژادی. بنابراین جماعت از این لحاظ، بخشی از عناصر جامعه است.[6]
این واژه چندین معنا دارد؛ مثلاً بر یک دورۀ زمانی، گروهی از مردم، شریعت و ... اطلاق میگردد.
امّا در اصطلاح اجتماعی، بر گروهی از مردم که براساس یک موضوع و موردی؛ مانند یک دین یا یک زمان و مکان با یکدیگر جمع شدهاند، اطلاق میشود؛ فرقی نمیکند که این کار با ارادۀ خوشان نباشد؛ همچون نژاد و رنگ، یا اینکه به اختیارشان باشد؛ مانند اعتقاد و سرزمین.[7]
در پرتو متون شرعی، میتوان امّت اسلامی را اینگونه تعریف کرد: گروههایی از مردم که اعتقاد اسلام آنان را با یکدیگر جمع نموده است و صرفنظر از هر نوع اعتبار و معیار دیگری.
قرآن کریم در تأیید این سخن میفرماید:
﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّکُمۡ فَٱتَّقُونِ﴾ [المؤمنون: 52]
«و همانا این امّت شما، امّت واحدی است و من پروردگار شما هستم، پس از من بترسید.»
اگر انسان محقّق به شرایط تمامی دولتهای دیگر دقّت کند، میبیند که هرچند تلاش نمودهاند تا در زیر یک پرچم قرار گیرند، امّا هرگز موفّق به این کار نشدند.
مردم همواره اصطلاح کشورهای اروپایی را میشنوند.
و نیز کشورهای آفریقایی که هرچند دارای روابطی هستند، امّا بازهم با نام کشورهای آفریقایی [و کشورهای اروپایی] شناخته میشوند، درحالی که هرگز اصطلاح امّتهای اسلامی را نشنیدهای، بلکه آنان یک امّت مسلمانند با وجود اینکه افرادش از لحاظ زبان، نژاد و سرزمین، با یکدیگر تفاوت دارند.
یعنی اینکه اسلام از چندین جامعه – با توجّه به معیارهای خودشان- تشکیل شده، امّا هماهنگی و توافق میان جوامع اسلامی کاملا روشن است، چون همۀ آنان به یک مرجع وخاستگاه والا؛ یعنی اسلام متّصل هستند.[8]
گفتار دوم: زندگی اجتماعی در اسلام
ادیان آسمانی باعث اصلاح نفوس، روشنایی دیدهها و گشایش راه حکمت میشوند.
و بدون تردید تأثیر و نقش اسلام در این زمینه، از سایر ادیان بیشتر و روشنتر است، زیرا دین اسلام بهترین و خاتم و کاملترین ادیان به شمار میرود و از این رو، تعجّبی نیست که تمامی جزئیّات مسائل اعتقادی و رفتاری، تربیّتی، اخلاقی، احکام، اجتماعی و سیاسی را به طور اجمال و تفصیل بیان کرده است.
هدف ما در این گفتار، جامعهای است که اسلام منارهاش را برافراشت و افرادش به طور کامل و شایسته تربیّت شدند و ساختاری منظّم گرفتند و عقلها از حقایقی که قبلاً مبهم بود، آگاه گشتند.
پس از اینکه هدایت اسلام تکمیل شد و از تمامی جنبهها شروع به اصلاح نمود، در عوض جهل، علم، به جای تمایلات سرکش، ارادههایی والا و در عوض زیان، رستگاری و اصلاح را جایگزین ساخت.
اسلام فقط به اصلاح نفوس از طریق عقاید صحیح و سالم و تشریع عباداتی که رابطۀ بنده با پروردگارش را قوی میگرداند، اکتفا نکرد، بلکه نفسها را با اخلاقی درخشان پرورش داد و پایههای جامعه را به بهترین شکل ممکن محکم و استوار نمود، چون از دیدگاه اسلام، آدمی برای جدایی و کنارهگیری از مردم و جامعه آفریده نشده، بلکه به منظور حضور در اجتماعی که یکدیگر را برای مصالح زندگی و به کارگیری اسباب سعادت کمک میکنند، خلق گشته است. بر این اساس، به حقوق خویشاوندان توجّه شده و بدین منظور، نفقات و مواریث را در ساختار و قانونی استوار مقرّر نموده و بسیار تأکید بر خوشبختکردن آنان با نیکی از روی جوانمردی و مکارم اخلاق دارد. همچنین برای رابطۀ زناشویی حقوقی تعیین نموده که این ارتباط را با الفتی صادقانه و حیات پسندیدهای همراه میسازد و نیز رابطهای دیگر؛ یعنی همسایگی را اصلاح کرده و سایر روابطی که نظم جامعه را از آشوب و پراکندگی حفظ میکنند.[9]
به همین سبب، دعوت اسلام تفاوت بسیار آشکاری با ادیان گذشته داشت از این لحاظ که دینی عام بود و مردم را برای پذیرش دینی عمومی آماده ساخت. همچنین از نظر گستردگی اصولش علاوه بر فروعش و نیز از لحاظ اینکه در اسلام، علم خواهانِ عمل بوده و اعتقاد همراه و ملازم احکام و شریعت است. بنابراین دین اسلام ساختار اجتماعی مسلمانان را در تمامی جنبههای زندگی مرتّب و منضبط ساخت و تکمیل نظام دینی بود که مردم را برای اتّحاد و زندگی در کنار هم آماده ساخت. از آنجا که اسلام دارای این ویژگی کامل است، نتیجه میگیریم که دین واقعی و مورد پسند االله تعالی برای بشر، همین دین بوده و ادیان پیشین، نوعی مقدّمه برای رسیدن به اوج و نهایت آن بوده است.
الله ﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آلعمران: 19]
«همانا دین [حق] از دیدگاه الله تعالی، اسلام است.»
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِۖ﴾ [المائدة: 48]
«و [این] کتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم درحالی که تصدیقکنندۀ کتابهای پیش از خود بوده و بر آنها شاهد و نگاهبان است.»
در نتیجه، اسلام خواهانِ اصلاح بشر در تمامی جوانب زندگی است و اصلاح بشر با اصلاح تکتک افراد و سپس با اصلاح جامعه محقّق میشود و از این رو، اصلاح اجتماعی از مهمترین اهداف اسلام به شمار میرود، چنانکه الله ـ میفرماید:
﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا﴾ [الأعراف: 56]
«و در زمین، پس از اصلاح آن فساد نکنید.»[10]
علّامه محمّد طاهر بن عاشور / میگوید: «یکی از عجیبترین تناسبها و زیباترین تأییدات الهی برای این دین و آمادهکردن عوامل ظهور و غلبۀ آن، این است که برای مدّت ظهورش، دو مرحلۀ مهم و بزرگ قرار داد: مرحلۀ اقامت پیامبر ج در زادگاه خویش؛ مکّه؛ یعنی دوران پیش از هجرت، و مرحلۀ پس از هجرت ایشان به یثرب [مدینه].
و دو هدف تشریع اسلامی در این دو مرحله تقسیم شد؛ در مرحلۀ اول بیشتربه اصلاح فردی پرداخت، امّا در بیشترین قسمت مرحلۀ دوم، اصلاح اجتماعی شکل گرفت. هنوز مرحلۀ دوم؛ یعنی هجرت فرا نرسیده بود که اسلام جماعتی صالح و کاملاً آماده بر اثر اصلاح موجود داشت و گروه مسلمانان در آن زمان تشکیل میشد از مسلمانان نخستین و ساکن در مکّه به همراه رسول الله ج که تقریبا 50 نفر بودند و نیز مسلمانان مهاجر به سرزمین حبشه که نزدیک به 80 تن بوده و مسلمانان اوس و خزرج اهل مدینه که تقریباً 4 هزار مرد میشدند.
این تعداد برای انتشار دعوت اصلاحی اسلام و منتشر ساختن فضیلت آن در دل سایر مردم و آشکارساختن دعوتش در حضور افراد کافی به نظر میرسید. بنابراین اسلام آن روز شایسته بود که در اصلاح اجتماعی و نهادن پایهها و برافراشتن قصرهایش شتاب گیرد.»[11]
علاوه بر موارد پیشین، هنگام سخن از برخی روابط اجتماعی و اخلاقی که پایههای جامعه را استوار و محکم میسازد، مطالبی دربارۀ توجّه اسلام به جامعه بیان خواهد شد.
[1]- لسان العرب، ج 8، ص 53.
[2]- نک: الإسلام وبناء المجتمع، حسن ابوغدّه و دیگران، ص 13.
[3]- نک: أصول النّظام الاجتماعی فی الإسلام، محمّد بن عاشور، ص 39.
[4]- نک: الإسلام وبناء المجتمع، ص 13.
[5]- همان، صص 13- 14.
[6]- همان، ص 13.
[7]- نک: الکلّیّات، کفوی، صص 176- 181.
[8]- نک: الإسلام وبناء المجتمع، ص 14.
[9]- نک: الدّعوة إلی الإصلاح، محمّد خضر حسین، صص 9، 48، 88- 89 و 192- 193.
[10]- نک: أصول النّظام الاجتماعی فی الإسلام، محمّد طاهر بن عاشور، صص 11- 12.
[11]- همان، ص 97.
از دیدگاه فقیهان، احتکار یعنی نگهداشتن غذا یا سایر کالاهایی که مردم به آنها نیاز دارند به قصد اینکه گران شود.
این اصطلاح در اقتصاد وضعی به معنای تسلّط بر مال یا درخواست کالاست به منظور رسیدن به بیشترین سود ممکن و نیز کنترل این نوع کالا برای هدفی غیر انسانی.[1]
به طور خلاصه میتوان گفت که ضررهای احتکار از این قرار است:
أ- بالارفتن قیمت کالاها و خدمات؛
ب- کنترل و در اختیارگرفتن هرچند اندک قیمت موادّ خام و کالاهای ساختهشده؛
ت- توقّف جنبههای فنّی به سبب نبود رقابت عادلانه؛
ث- محدودشدن و کاهش تولید در بسیاری از مواقع؛
ج- برطرفنشدن نیازهای مردم به اندازۀ کافی؛
ح- تلاش برای تحقیر مردم و غلبه بر آنان با اسباب مختلف، به گونهای که برخی از احتکارکنندگان برای رسیدن به اهدافشان، مانع تولید بیشتر میشوند تا قیمتها به اندازۀ دلخواهشان باقی بماند و یا با وجود پرداخت هزینههای فراوان، آنها را ذخیره میکنند تا اینکه خواربار مردم را آن هم در دورهای که مشهور به عصر جهانیشدن است، کنترل نموده و در اختیار بگیرند!
از سویی دیگر، بسا اوقات احتکار در خرید و درخواست کالا صورت میگیرد و احتکارکنندگان قصد کاهش قیمت موادّ خامی که فقط در کشورهای در حال توسعه تولید میشود را دارند.[2]
احادیث فراوانی بیانگر حرمت این کارند؛ از جمله اینکه پیامبر ج فرمودند: «لَا یَحْتَکِرُ إِلَّا خَاطِئٌ»؛ «فقط انسان خطاکار [و گنهکار] احتکار میکند.» و بنا بر روایتی: «مَنِ احْتَکَرَ فَهُوَ خَاطِئٌ»[3]؛ «کسی که احتکار کند، قطعاً خطاکار [و گنهکار] است.»
شوکانی / در توضیح احادیث مربوط به احتکار میگوید: «بدون تردید مجموع این روایات بیانگر حرمت و عدم جواز احتکار بوده و اینکه به صراحت گفته شده فرد احتکارکننده، خطاکار است، برای حکم به عدمجواز این کار کافی به نظر میرسد، چون خطاکار یعنی گنهکار و نافرمان.»[4]
موارد زیر از این قبیل است:
1. آنچه انسان برای امرار معاش خویش و خانوادهاش ذخیره میکند، مگر در زمان بحران و سختی که مردم در ذخیرۀ موادّ ضروری زیادهروی میکنند و این احتکار ناجایز است؛
2. آنچه ذخیره میشود تا در آینده مصرف گردد، چون امکان دارد که تولید آن فصلی باشد، امّا در تمامی ایّام سال مصرف شود؛ مانند حبوبات یا خرما؛
3. آنچه دولت برای مواقع بحران، در نظر میگیرد تا از تولیدکنندگان و مصرفکنندهها حمایت کند؛ همچون ذخیرۀ استراتژیک و راهبردی سوخت و حبوبات.[5]
این واژه مصدر «ربا یربو ربواً ورباً» به معنای افزونی و رشد و بالارفتن است.[1]
یعنی زیادتی یا نسیه در برخی اشیا که شریعت این کار را حرام کرده است.[2]
ربا بر دو نوع است:
که چندین صورت دارد:
1. زیادت در قرض در مقابل زیادت در مدّت: مثلاً بدهکار پس از رسیدن زمان پرداخت، از طلبکار درخواست تمدید مدّت آن را نماید و طلبکار به شرط زیادت در مقدار بدهی، درخواستش را قبول کند.
ربای جاهلیّت همین است، زیرا بیشتر معاملات آنان اینگونه بود و زمانی که بدهکار درخواست تمدید مدّت را داشت، طلبکار میگفت: یا بدهی خودت را پرداخت کن و یا مقدارش را افزایش بده تا مدّت را تمدید کنم.
2. زیادت مشروط: یعنی اینکه طلبکار مهلت معیّنی را برای پرداخت بدهی تعیین نماید و در زمان معامله شرط بگذارد که اگر در آن زمان پرداخت نشود، فلان مقدار افزایش یابد.
یعنی معاملۀ ربوی دو کالای همجنس با زیادتی فوری یا تأخیری در یکی از آن دو.
این نوع از ربا در موارد ربوی که پیامبر ج بیان فرمودند، صورت میگیرد؛ عباده بن صامت س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ، وَالْفِضَّةُ بِالْفِضَّةِ، وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ، وَالشَّعِیرُ بِالشَّعِیرِ، وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ، وَالْمِلْحُ بِالْمِلْحِ، مِثْلًا بِمِثْلٍ، سَوَاءً بِسَوَاءٍ، یَدًا بِیَدٍ، فَمَنْ زَادَ، أَوِ اسْتَزَادَ، فَقَدْ أَرْبَى، فَإِذَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأَصْنَافُ، فَبِیعُوا کَیْفَ شِئْتُمْ، إِذَا کَانَ یَدًا بِیَدٍ»[3]؛ «طلا با طلا، نقره با نقره، گندم با گندم، جو با جو، خرما با خرما، نمک با نمک، مِثل به مِثل و با یکدیگر برابر و دست به دست [معاوضه میشوند]. پس اگر کسی افزود و یا افزون طلبید، قطعاً مرتکب ربا شده است. و زمانی که این انواع مختلف بود، هر گونه که خواستید، معامله کنید اگر دست به دست انجام شد.»
آنچه در علّت ربا با موارد مذکور مشترک باشد، بر آنها قیاس شده و همین حکم را دارد؛ مانند: فروش 50 گرم زر به 70 گرم از آن یا فروش 50 ریال به 70 ریال.[4]
در حدیث قبلی، پیامبر ج انواع ششگانۀ مذکور را به صراحت بیان فرمودند و آنچه از لحاظ علّت با آنها مشترک باشد نیز حرام و ممنوع است. علّت از این قرار است:
طلا و نقره: علّت در آنها ثمن و پولبودن است، زیرا اشیا با طلا و نقره قیمتگذاری میشوند و از این رو، هرآنچه ثمن باشد؛ مانند اسکناسهای رایج بر آنها قیاس میشود، چون ربا در این موارد صورت میگیرد و اشیا با آنها قیمتگذاری میشوند و در نتیجه، حکم طلا و نقره را دارند.
چهار نوع دیگر: بنا بر قول صحیح، علّت در آنها، طعامبودن به همراه کیل یا وزن است. بنابراین غذاهایی که کیل یا وزن میشوند، با قیاس بر چهار نوع مذکور در حدیث فوق – گندم، جو، خرما و نمک-، امکان وجود ربا در آنها میرود.
4- قوانین داد و ستد با اجناس ربوی
معامله با این اجناس، از دو حالت زیر خارج نیست:
حالت اول: فروش کالای ربوی با همجنس خودش؛ مانند فروش طلا با طلا، که برای جواز معامله در این حالت، دو شرط لازم است:
1. یکسانبودن مقدار دو کالا؛
2. تحویل و دریافت کالا در همان مجلس معامله، زیرا رسول الله ج فرمودند: «... مِثْلًا بِمِثْلٍ، سَوَاءً بِسَوَاءٍ، یَدًا بِیَدٍ»؛ «مِثل به مِثل و با یکدیگر برابر و دست به دست [باشد]»
حالت دوم: معاملۀ جنس ربوی با جنس ربوی دیگر؛ همچون داد و ستد گندم با خرما، که برای صحّت این معامله، فقط تحویل و دریافت در همان مجلس خرید و فروش شرط بوده و زیادت در آنها جایز است.
چون پیامبر ج فرمودند: «فَإِذَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأَصْنَافُ، فَبِیعُوا کَیْفَ شِئْتُمْ، إِذَا کَانَ یَدًا بِیَدٍ»؛ «زمانی که این انواع متفاوت بود، هر گونه که خواستید معامله کنید در صورتی که دست به دست باشد.»
بر اساس دلایلی از قرآن و سنّت و اجماع، ربا حرام و گناه کبیره است.
در قرآن کریم آمده است که:
﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥ یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ﴾ [البقرة: 275- 276]
«کسانی که ربا میخورند [روز قیامت از گور] بر نمیخیزند مگر مانند برخاستن فردی که بر اثر تماس شیطان دیوانه شده و [نمیتواند تعادل خود را حفظ کند]. این بدان سبب است که آنان گفتند: همانا داد و ستد هم مثل رباست و درحالی که الله تعالی داد و ستد را حلال کرده و ربا را حرام نموده است. بنابراین هرکس که از [جانب] پروردگارش پندی به او برسد، آنگاه [از رباخواری] باز ایستد، آنچه گذشته و [قبل از نزول حکم دریافت کرده] از آنِ اوست و کارش به الله ـ واگذار میشود و کسی که [به رباخواری] باز گردد، آنان اهل آتشند و در آن جاودان خواهند بود. الله متعال ربا را نابود میکند و صدقات را افزایش و [برکت] میدهد و الله هیچ [انسان] ناسپاس گنهکاری را دوست ندارد.»
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ﴾ [البقرة:278]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! از الله بترسید و آنچه از [مطالبات] ربا باقی مانده است را رها کنید اگر مؤمن هستید.»
در روایات نیز از جابر س نقل شده است که: پیامبر ج خورنده، موکّل و مسؤول، نویسنده و شاهدان معاملۀ ربوی را لعنت کرده و فرمودند که همگی آنان [در انجام گناه] باهم برابرند.[5]
ابوهریره س میگوید که از ابوالقاسم ج چنین شنیدم: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ»؛ «از هفت [گناه] مهلک دوری نمایید.» صحابه ش پرسیدند: آنها چه اعمالی هستند؟ رسول الله ج فرمودند: «الشِّرْکُ بِاللَّهِ، وَالسِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالحَقِّ، وَأَکْلُ الرِّبَا، وَأَکْلُ مَالِ الیَتِیمِ، وَالتَّوَلِّی یَوْمَ الزَّحْفِ، وَقَذْفُ المُحْصَنَاتِ المُؤْمِنَاتِ الغَافِلاَتِ»[6]؛ «شرک به الله، سحر، کشتن نفسی که الله متعال [قتل] آن را حرام گردانیده است مگر اینکه به حق باشد، خوردن ربا، خوردن مال یتیم، پشتکردن و فرار در روز جنگ، تهمت به زنان پاکدامن و مؤمن و بیخبر [از همه جا].»
همچنین تمامی مسلمانان بر تحریم ربا اجماع و توافق دارند.[7]
دلایل متعدّدی در زمینۀ تحریم ربا وجود دارد؛ از جمله:
1) دوری از ستم و خوردن اموال مردم به ناحق
الله ـ میفرماید:
﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ﴾ [البقرة: 279]
«پس اگر [چنین] نکردید، یقین داشته باشید که الله و رسولش با شما جنگ خواهند کرد و اگر توبه کردید، اصل سرمایههایتان از آنِ شماست؛ نه ستم میکنید و نه بر شما ستم میشود.»
2) ربا باعث تنبلی و بیکاری میشود
سرشت انسان تمایل به ثروت فراوان و آسایش و راحتی دارد و ربا یکی از مهمترین عوامل تنبلی و تنپروری و ترک تلاش برای روزی و کسب و کار است.
بدون تردید این ویژگی از دیدگاه شریعت مبارک اسلام که تشویق به کار و تلاش نموده، مذموم و ناپسند است. یکی از صفات پیامبران † علاقه به کار و تشویق به آن بود، چنانکه پیامبر ج شبانی و تجارت میکردند و از نتیجۀ تلاش و زحمت خویش، امرار معاش مینمودند.
3) ربا انسان را آزمند و حریص میگرداند و اخلاق پسندیده را نابود میسازد
فردی رباخوار با تحمیل وامهای بسیار بر مردم، از نیازهای آنان سوء استفاده میکند، به گونهای که فرد وامگیرنده و بدهکار نمیتواند خود را از این گرفتاری نجات دهد و علاوه بر این، دروازههای خیر و همکاری بر نیکی و تقوا و قرض الحسنه را میبندد، چنانکه رباخوار را وادار به بخلی که شرعاً ممنوع است، میکند. بنابراین ربا اسباب همبستگی و همکاری را نابود میسازد.
4) ربا عامل جرم و مصرف اموال برای بهرهکشی و سلطهجویی مضر است
از بدهکار درخواست میشود که آنچه بر ذمّه دارد را پرداخت نماید و در اغلب موارد، بدهی وی سنگین است و از این رو، به دنبال راه و شیوۀ سریعی است که او را از این گرفتاریها نجات دهد و از آنجا که به فرمودۀ پیامبر راستگو و تصدیقشده: شیطان همچون خون در وجود آدمی جاری است، غالبا انسان بدهکار برای رسیدن به مال از هر راهی که باشد، تلاش میکند؛ از طریق دزدی که منجر به ناامنی و آشفتگی شرایط و زندگی مردم میشود و یا با اشتغال در امور حرام؛ مانند موادّ مخدّر و نوشیدنیهای ممنوع و سایر وسایل حرام که باعث فساد افراد و جامعه میشود.
به همین سبب، دین اسلام ربا را حرام گرداند و مردم را از آن برحذر داشت و فردی که مرتکب معاملۀ ربوی شود را تهدید به مجازات و کیفری سخت نمود.
5) ربا پیامدهای ویرانگر جانی و بهداشتی دارد
فرد رباخوار بردۀ ثروت است و برای رسیدن به آن، باکی ندارد که مرتکب امور حرام شود یا حدود و شرایط را رعایت نکند.
برخی از پزشکان معتقدند که آشفتگی و اضطراب اقتصادیِ برخاسته از حرص و طمعی که هرگز برطرف نمیگردد، باعث پیدایش بسیاری از بیماریهای قلبی؛ مانند فشار خون مداوم، سکتۀ قلبی، لختهشدن خون، خونریزی در مغز یا مرگ ناگهانی میشود.
چنین مواردی در موقع زیان شرکتها و مشارکتها زیاد به وقوع میپیوندد.
رئیس پزشکی داخلی مصر؛ دکتر عبدالعزیز اسماعیل در کتاب «الإسلام والطّب» میآورد که ربا سبب بسیاری از بیماریهای قلبی است.
علاوه بر این، ربا از بینبرندۀ ارتباط، دوستی و همبستگی میان مردم میشود و در نتیجه، ضررهای فراوانی بر اشخاص و جوامع دارد.[8]
[1]- لسان العرب، ج 14، ص 304.
[2]- نک: الإقناع، حجاوی، ج 2، ص 245.
[3]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2971.
[4]- نک: النظام الاقتصادی فی الإسلام، صص 106- 107.
[5]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2971.
[6]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 2615؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2995.
[7]- المغنی، ابن قدامه، ج 6، ص 52.
[8]- نک: الرّبا وأثره علی المجتمع الإنسانی، عمر أشقر، صص 101- 133.
مبحث سوم:
پایههای اقتصاد و بودجۀ
اسلامی
اقتصاد اسلامی بر پایۀ اصول و ارکان زیر است:
اصل اول: مال و مالکیّت اقتصادی
مسئلۀ ثروت و مالکیّت از نشانههای بارزی است که نظام اقتصادی را از سایر نظامها جدا و متمایز میسازد و محور فعّالیّت اقتصادی در هر جامعهای به شمار میرود. اسلام مالکیّت فردی را با تمامی اشکالش پذیرفته و چارچوبی را برای آن تعیین نکرده است، زیرا این کار باعث تصرّف در مالکیّت و رشد و پیشرفت اقتصادی و آزادبودن در استفاده از ثروت و مالکیّت فردی میشود. بنابراین اسلام علاقۀ انسان به مالکیّت و ثروت را در نظر داشته است.
الله ـ میفرماید:
﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَیۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِکَ مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمََٔابِ﴾ [آلعمران: 14]
«محبّت خواستنیهای [مادّی] از [جمله] زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای نشانهدار و چهارپایان و زراعت، برای مردم آراسته شده است؛ اینها [همه] کالا و متاع [زودگذر] زندگی دنیاست و [در حالی که] سرانجام نیک نزد الله أ است.»
پیامبر ج فرمودند: «یَهْرَمُ ابْنُ آدَمَ وَتَشِبُّ مِنْهُ اثْنَتَانِ: الْحِرْصُ عَلَى الْمَالِ، وَالْحِرْصُ عَلَى الْعُمُرِ»[1]؛ «آدمی پیر میشود درحالی که دو ویژگی از آن [یا در آن] جوان میگردد: حرص بر مال و حرص بر عمر.»
بر این اساس، شریعت اسلام به منظور رعایت مصالح و پاسخگفتن به سرشت و علاقۀ بشر، مالکیّت فردی انسان و حقّ وی در تصرّف اموالش را در چارچوب شرعی تأیید نموده است.
بنابراین نظام اسلامی با نظام سرمایهداری که مالکیّت خصوصی را اصل قرار داده و غیر آن را رد نموده است، تفاوت دارد.
همچنین با نظام سوسیالیستی که مالکیّت عمومی را اصل قرار داده و فقط در بدترین و دشوارترین شرایط، مالکیّت خصوصی را قبول دارد.[2]
یعنی آزادی فرد در کسب و کار و بهرهبردن از پاکیها و انجام تمامی فعّالیّتهای اقتصادی در چارچوب حلّیّت و ارزشها و اخلاق اسلامی.
علاوه بر این، اسلام شروطی را برای آزادی اقتصادی تعیین نموده که نتایج خوبش به افراد و جوامع برمیگردد؛ از جمله:
1. باید فعّالیّت اقتصادی افراد، مشروع و نافع برای آنان و جوامع باشد؛
2. تحریم تولید و مصرف کالاها و خدمات ناسالم و مضر برای انسان، چنانکه در قرآن کریم میخوانیم:
﴿وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾ [الأعراف: 157]
«و پاکیزهها را برایشان حلال میگرداند و پلیدیها را بر آنان حرام میکند.»
بنابراین آزادی تولید و مصرف در چارچوب حلّیّت است.
و کالاهای حرام و خدمات ناسالم؛ مانند شراب و موادّ مخدّر ممنوع است.
3. تحریم راههای نامشروع کسب و کار؛ همچون ربا، فریب و بیتعّهدی، تمامی انواع خیانت؛ مانند رشوه و مکر و نیرنگ.[3]
اصل سوم: همبستگی و تعهّد اجتماعی
یعنی اینکه جامعه از افراد و گروهها حمایت و پشتیبانی نماید، به گونهای که همچون نظام سرمایهداری، مصلحت فرد بر مصلحت جامعه غالب نگردد و یا به مانند نظام سوسیالیستی، مصلحت فرد در مصلحت جامعه ذوب و تباه نشود.
بلکه باید کیان و نوآوری و ویژگیهای فردی حفظ شود، همانگونه که ساختار و تسلّط جامعه حفظ میگردد. بنابراین افراد در حمایت جامعه زندگی میکنند و جامعه به دنبال مصالح افراد و دفع ضرر از آنهاست.
قرآن کریم این مطلب را به صراحت بیان فرموده است:
﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّکُمۡ فَٱتَّقُونِ﴾ [المؤمنون: 52]
«و همانا این امّت شما، امّت واحدی است و من پروردگار شما هستم، پس از من بترسید.»
احادیث نبوی نیز موضوع فوق را تأیید مینماید، چنانکه پیامبر ج فرمودند: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا»[4]؛ «[حالت] مؤمن [در همکاری] با مؤمن [دیگر] همچون یک بنا [و ساختمان] است که بخشی از آن بخش دیگرش را محکم مینماید.» و پیامبر ج انگشتانشان را در یکدیگر داخل کردند. و نیز فرمودند: «لاَ یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ، حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ»[5]؛ «هریک از شما زمانی مؤمن است که آنچه برای خودش میپسندد را برای برادرش نیز بپسندد.»
[1]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1736 و 1739.
[2]- نک: النّظام المالی والاقتصادی فی الإسلام، صص 46- 47؛ النظام الاقتصادی فی الإسلام، صص 81- 82.
[3]- نک: النّظام المالی والاقتصادی فی الإسلام، ص 51.
[4]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 467؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2585.
[5]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 13؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 45.