اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

عمرو بن العاص س

عمرو بن العاص س

ابو عبدالله عمرو بن العاص بن وائل بن هاشم بن سعید بن هاشم از قبیله بنی سهم است.

بنی سهم یکی از قبائل دهگانه قریش بود که جایگاه مهمی در نزد عرب داشتند (که آن ده قوم عبارت بودن از، بنی هاشم، بنی امیه، بنی نوفل، بنی عبدالدار، بنی تیم، بنی أسد، بنی مخزوم، بنی عدی، بنی جمح، بنی سهم) و افتخار و قضاوت در میان مردم قبل از اسلام از آن قبیله سهم گشته بود که خصومات و اختلافات میان مردم را حل می‌کردند.

پدرش عاص بن وائل یکی از بزرگان قریش در جاهلیت بود که رهبری قبیله را بر عهده داشت.

عاص بن وائل در بدایت شروع دعوت اسلامی جزو دشمنان پیامبر ج بود و با تمام وجود در مقابل دعوت اسلامی می‌ایستاد برای نمونه:

او یکی از مسخره کنندگان از پیامبر ج بود که هر گاه نام ایشان برده می‌شد می‌گفت: او را رها کنید زیرا وی انسان دم بریده‌‌ای است که نسلی از او بجای نمی‌ماند، و اگر بمیرد نامش به فراموشی سپرده می‌شود و شما از دست وی راحت می‌شوید. اینجا بود که آیه نازل شد:

﴿إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ١ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَٱنۡحَرۡ٢ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ٣([1])

مادرش سلمی بنت حرمله ملقب به نابغه از قبیله بنی عنزه بود که بعنوان برده در بازار عکاظ فروخته شده بود. عبدالله بن جدعان وی را خرید و به عاص بن وائل داد که از او عمرو بن العاص بدنیا آمد.



(1) أسباب النزول تألیف امام واحدی نیشابوری «۴۹۴»

سخن بزرگان پیرامون ابوموسی اشعری س

سخن بزرگان پیرامون ابوموسی اشعری س

 امام فَسَوِی از ابوبَختَری نقل می‌کند که نزد علی آمدیم و از ایشان در مورد یاران پیامبر ج پرسیدیم ایشان فرمود: از کدامین آن‌ها می‌پرسید؟ گفتیم: ابوموسى، سیدنا علی س فرمود: همانا که او در علم و دانش فرو رفته بود.([1])

مسروق می‌گوید: در میان صحابه شش نفر در قضاوت سر آمد بودند و یکی از آن‌ها ابوموسی اشعری بود.([2])

اسود بن زید می‌گوید: در کوفه آگاه‌تر و عالم‌تر از علی و ابوموسی نیافتم.([3])

صفوان بن سلیم می‌گوید: در عهد رسول الله ج جز این چند نفر کسی فتوا نمی‌داد: ۱- عمر ۲- علی ۳- معاذ ۴- ابوموسی أشعری.([4])

امام شعبی می‌گوید: علم را باید از شش نفر آموخت: عمر، عبدالله بن عمر و زید بن ثابت که این سه نفر در علم و دانش همانند یکدیگر بودند و علی، ابی ابن کعب و ابوموسی که این سه نفر نیز در دانش همانند یکدیگر بودند.([5])

حسن بصری می‌گوید: هیچ سواره‌ای برتر از ابوموسی س بر بصره قدم ننهاده است.([6])

و در نهایت، ابوموسی اشعری س پس از عمری تلاش در راستای خدمت به دین و قرآن و جهاد در راه خدا سال ۴۲ هجری دار فانی را وداع گفت.




(1) المعرفة والتاریخ تألیف امام فسوی «۲/۵۴۰»

(2) تاریخ أبی زرعة الدمشقی «۱۹۲۲»

(3) تاریخ دمشق تألیف ابن عساکر «۴۹۹»

(4) تاریخ دمشق ابن عساکر «۵۰۲»

(5) سیر أعلام النبلاء «۲/۳۸۰»

(6) سیر أعلام النبلاء «۲/۳۸۰»

مسئولیت‌های ابوموسی در عصر خلفای راشدین ش

مسئولیتهای ابوموسی در عصر خلفای راشدین ش

ابوموسی اشعری به حق مشهورترین استاندار بصره در زمان عمر بود که خداوند به‌دست او شهرهای مهمی را از قلمرو شاهنشاهی فارس به دامان اسلام کشاند، خودش در راه خدا جهاد می‌کرد و فرماندهان نظامی را به نقاط مختلف گسیل می‌داشت. در زمان استانداری وی اهل بصره توانستند اهواز و اطراف آن را فتح کنند. و جایگاه ابوموسی در نزد عمر س به اندازه‌ای بود که ایشان به خلیفه پس از خودش وصیت نمود که هیچ استانداری را بیش از یک سال بر سر منصبش باقی نگذارد اما ابوموسی را چهار سال بعنوان استاندار ابقاء نماید.([1])

ابوموسی در اوایل خلافت عثمان س نیز استاندار بصره بود و بعدها عثمان ایشان را از بصره به کوفه منتقل کردند و تا زمان شهادت عثمان والی و استاندار کوفه بود. وی هنگام بیعت مردم مدینه با علی توانست از مردم کوفه بیعت بگیرد.([2])



(2) سیر أعلام النبلاء «۲/۳۹۱»

(3) التاریخ الصغیر «۱۱/۱۰۹»

جایگاه ابوموسی در نزد سیدنا عمر س

جایگاه ابوموسی در نزد سیدنا عمر س

ابوموسی اشعری یکی از ستون‌های محکم خلافت اسلامی در عهد سیدنا عمر س بود که توانست اهواز، قم، کاشان، اصفهان و شوشتر را فتح نماید، و همچنین وی مؤسس مدرسه قرائت بصره است. ایشان در زهد و ورع علم، تقوا و اخلاص و ایمان سر آمد عصر بود و امام ذهبی او را در طبقه اول صحابه ذکر نموده است. پس از اینکه سیدنا عمر مغیره بن شعبه را از استانداری بصره عزل نمود ابوموسی اشعری را بعنوان استاندار بصره روانه آن دیار نمود. ابوموسی اشعری عالمی وارسته بود که در قرائت قرآن تبحر خاصی داشت و همواره ملازم رسول اکرم ج بود از محضر ایشان و همچنین کسانی چون عمر، علی، اُبَی بن کَعب و عبدالله مسعود ش دانش را فرا گرفت و در راستای رساندن آن به دیگران نهایت سعی و تلاش خویش را می‌نمود و همیشه بر بالای منبرش می‌فرمود: «کسی که خداوند به او دانشی عطا نموده بایستی دانش خویش را به دیگران برساند و نباید سخنی بر زبان جاری سازد که پیرامون آن علم و دانش و اگاهی ندارد».([1])

ایشان مسجد بصره را مرکزی برای فعالیت‌های علمی قرار داده بود و بخش عمده وقت خود را صرف مجالس علم می‌نمود و از کوچکترین فرصت در جهت آموزش مردم استفاده می‌کرد.

پس از اینکه نماز را تمام می‌کرد رو به نمازگزاران نموده و به قرائت آن‌ها گوش فرا می‌داد و اشتباهاتشان را تصحیح می‌نمود. ابوموسی اشعری س در میان صحابه به زیبایی صدا و قرائت نیکویش معروف بود و هنگامی که شروع به قرائت می‌نمود مردم اطرافش جمع می‌گشتند و زیبایی صدای او به اندازه‌ای بود که سیدنا عمر س هر وقت او را در کنار خود می‌دید از وی می‌خواست برایش قرآن تلاوت کند. و به برکت صدای زیبایش مردم بصره گرد او جمع شدند که از شدت ازدحام ابوموسی آن‌ها را بصورت حلقه‌های متعدد تقسیم می‌کرد و خود بر آن‌ها نظارت می‌نمود و قرائتشان را تصحیح می‌کرد. ابوموسی اشعری بیشتر وقت خود را به قرآن و آموزش آن اختصاص داده بود.([2])

انس بن مالک س نقل می‌کند ابوموسی اشعری مرا به نزد سیدنا عمر س فرستاد، ایشان فرمودند: ابوموسی در بصره چه می‌کند؟ گفتم مشغول آموزش قرآن به مردم است عمر س فرمود: «او انسان بسیار زیرکی است»([3]) و به سبب تلاش‌های بی‌شائبه‌ی ابوموسی در بصره بیش از ۳۰۰ حافظ و قاری قرآن وجود داشت. اهمیت قرآن در نزد ابوموسی به اندازه‌ای بود که حتی در جهاد نیز از قرائت و تعلیم آن باز نمی‌ماند و به سپاهیان، قرآن را آموزش می‌داد.([4])



(۱) الطبقات الکبرى تألیف ابن سعد «۴/۱۰۷»

(2) سیر أعلام النبلاء تألیف امام ذهبی «۲/۲۸۹»

(3) الطبقات «۴/۱۰۸»

(1) أبوموسى الأشعری الصحابی العالم «ص ۱۲۹»

ابوموسی أشعری س

ابوموسی أشعری س

نام کامل او عبدالله بن قِیسِ بن حَضارِ بن حَرب است. او در مکه به اسلام گروید و سپس جهت دعوت بسوی قوم خود بازگشت و به همراه آنان به حبشه هجرت کرد.

خودش چنین می‌گوید: از یمن به همراه پنجاه و چند نفر از قوم خویش که در آن میان ما سه برادر بودیم؛ من، ابورَهم و ابو عامر که رهسپار حبشه شدیم و در کنار جعفر و یارانش اقامت گزیدیم و پس از فتح خیبر راه مدینه را در پیش گرفتیم، پس از اینکه به خدمت رسول الله ج مشرف شدیم، ایشان فرمودند: شما دو هجرت نموده‌اید هجرت بسوی نجاشی و هجرت بسوی من.([1])

انس بن مالک س روایت می‌کند: پیامبر اکرم ج فرمودند: «فردا قومی بر شما وارد می‌شوند که در اسلام از شما نرم‌دل‌ترند» و فردای آنروز قبیله اشعری بر رسول ج وارد شدند، و روز قبل از ملاقات در مسیر این بیت را زمزمه می‌کردند:

غداً نَلقَی الأَحِبَّه مُحَمَّداً وَ حِزبَه

«فردا دوستان را ملاقات خواهیم کرد یعنی محمد و گروهش را»

و پس از وارد شدن بر پیامبر با ایشان مصافحه نمودند، بنابراین آن‌ها اولین کسانی محسوب می‌شوند که سنت مصافحه «دست دادن» را رواج دادند.([2])

سماک از عیاض اشعری روایت می‌کند: هنگامی که آیه 54 سوره مائده نازل شد: ﴿فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ ... پیامبر اکرم ج فرمود: «هُم قَومُکَ یَا أبَا موسی: آن‌ها قوم تو هستند ای ابوموسى».([3])

ابوموسی أشعری س روایت می‌کند: هنگامی که پیامبر ج از جنگ حُنَین فارغ شدند ابوعامر اشعری را برای مقابله با سپاه اَوطاس فرستاد و او توانست فرمانده لشکر مشرکین یعنی دُرَید بن صُمَّه را به قتل برساند و سپاه دشمن را شکست دهد، اما ناگهان تیری به پای ابوعامر اصابت نمود، خدمت او عرض کردم: ای عمو چه کسی بسویت تیر انداخت؟ و او به شخصی اشاره نمود و من بدنبال او دویدم اما وی به محض دیدن من راه گریختن را در پیش گرفت. گفتم: آیا شرم نمیکنی که می‌گریزی؟ مگر تو عرب نیستی؟

به محض شنیدن این سخن بر جایش ایستاد و من با وی درگیر شدم و او را از پای در آورده و کشتم، سپس بسوی ابوعامر برگشتم و گفتم: خداوند قاتل تو را به هلاکت رساند، ابوعامر گفت: تیر را از پایم بیرون بیاور و من نیز چنین کردم، سپس رو به من نمود و گفت: ای فرزند برادرم به نزد رسول خدا برو و سلام مرا به او برسان و بگو از خداوند برای من طلب آمرزش نماید. و سپس ابوعامر مرا بجای خود بر لشکر گمارد و دیری نپائید که خود دار فانی را وداع گفت. هنگامی که به خدمت رسول خدا ج رسیدم و جریان را برایش توضیح دادم دستانش را برای دعا چنان بلند نمود که سفیدی زیر بغلش نمایان گشت و سپس اینچنین دعا فرمود: بار الها گناهان عُبَید بن أبی عامر را بیامرز، بار الها او را در روز قیامت بالاتر از بسیاری از مخلوقات خویش قرار بده. سپس من گفتم: ای رسول خدا برای من نیز دعا کنید: و ایشان چنین دعا فرمودند: بار الها گناهان عبدالله بن قِیس (ابوموسی) را بیامرز و او را در روز قیامت بر جایگاه نیکویی وارد نما.([4])

ابوموسی اشعری س دارای صدای بسیار زیبا و لحن دلنشینی بود تا جایی که پیامبر اکرم ج فرمودند: به او قطعه‌ای از صدای خوش داوود داده شده است.([5])

در صحیح مسلم آمده است که ابن بریده از پدرش نقل می‌کند: شبی همراه رسول اکرم ج از مسجد خارج شدم، ناگهان متوجه شدم ایشان در حال ایستاده به شخصی که در حال نماز است می‌نگرد، زمانی که پیامبر ج متوجه من شد فرمود: ای بریده آیا تصور می‌کنی این شخص از روی تظاهر و ریا نماز می‌خواند؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر می‌دانند، سپس ایشان فرمودند: بلکه او مومنی است که همیشه به درگاه خدا انابت و رجوع می‌کند، و پروردگار قطعه‌ای از صدای خوش الحان داوود به وی بخشیده است. زمانی که نیک نگریستم متوجه شدم ابوموسی اشعری است و او را از گفته رسول الله ج آگاه ساختم.([6])

پیامبراکرم ج در زمان حیات خویش ابوموسی اشعری و معاذبن جبل ب را به رهبری قبائل زُبَید و عَدن گمارد. ابوموسی نقل می‌کند: آنگاه که پیامبر وی و معاذ را روانه یمن نمود فرمودند: «بر مردم آسان بگیرید و سخت نگیرید و مردم را بشارت دهید و ایشان را متنفر نسازید».([7]) و زمانی که اَسوَدِ عَنسی ادعای پیامبری نمود ابوموسی اشعری س در یمن بود و نهایت تلاش و کوشش خود را برای مقابله با این پیامبر دروغین انجام داد تا اینکه موفق شدند با همکاری فیروز دیلمی و آزاد فارسی نقشه قتل اسود عنسی را طرح‌ریزی کنند و اسود عنسی توسط آزاد فارسی به قتل رسید و در زمان حیات ابوبکر صدیق س ابوموسی به مانند گذشته بر زبید و عدن حکمرانی می‌کرد.



(۱) صحیح مسلم «۲۵۰۲»

(1) روایت امام احمد «۳/۱۵۵»، شیخ شعیب الارناؤط این روایت را صحیح دانسته‌اند.

(2) المستدرک «۲/۳۱۳» امام حاکم و ذهبی این روایت را صحیح دانسته‌اند.

(۱) صحیح مسلم «۲۴۹۸»

(۲) صحیح مسلم «۷۹۳»

(۳) صحیح مسلم «۷۹۳»

(1) صحیح بخاری «۴۳۴۴» و صحیح مسلم «۱۷۳۳»