217- باب: واجب بودن روزهی رمضان و بیان فضیلت روزه و مسایل مربوط به آن
الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣﴾ [البقرة: ١٨٣]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما فرض شده، چنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند، فرض شده بود؛ برای اینکه تقوا پیشه کنید.
تا آنجا که میفرماید:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَ﴾ [البقرة: ١٨٥]
ماه رمضان، ماهیست که در آن قرآن به عنوان راهنمای مردم و نشانههای هدایت و جداکنندهی حق و باطل نازل شده است. کسی که ماه رمضان را دریابد، باید آن را روزه بگیرد و هرکس مریض یا مسافر باشد، باید به تعداد روزهای فوتشده در سایر ایام روزه بدارد.
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» پس از پرداختن به موضوع زکات، بابی دربارهی وجوب روزهی رمضان و بیان فضیلتِ آن گشوده است؛ زیرا این، همان ترتیبیست که در حدیث عمر بن خطابt آمده است؛ همان حدیثی که جبرئیلu در سیمای مردی سفیدپوش و ناشناس نزد پیامبرr آمد و از ایشان دربارهی اسلام، ایمان، احسان، و قیامت و نشانههای آن پرسید.
روزهی رمضان، همان عبادت و بندگیِ الله متعال از طریق ترکِ خوردن و آشامیدن و همبستری در فاصلهی طلوع فجر تا غروب خورشید است؛ بدینسان که انسان برای عبادتِ اللهU موارد یادشده را ترک کند؛ یعنی ترک این چیزها از روی عادت یا بهقصدِ تندرستی نباشد و انسان این کارها را بهقصد فرمانبرداری از الله متعال و عبادت و پرستشِ او واگذارد و در طول روزهای رمضان، یعنی از زمان رؤیت هلال رمضان تا هنگامِ مشاهدهی هلال شوال، همه روزه در فاصلهی طلوع فجر تا غروب خورشید، از خوردن و آشامیدن و همبستری با همسرش و از آنچه که روزه را باطل کند، بپرهیزد.
اهمیت و جایگاه روزه در اسلام، این است که یکی از ارکان این آیین بهشمار میآید و بهاجماع مسلمانان و بر اساس دلایل و دادههای روشنِ کتاب و سنت، فرض میباشد.
سپس مؤلف/ آیاتی از قرآن کریم را در اینباره ذکر کرده است؛ اینکه الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣﴾ [البقرة: ١٨٣]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما فرض شده است، چنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند، فرض شده بود؛ برای اینکه تقوا پیشه کنید.
الله متعال، این حُکم را خطاب به مؤمنان، بیان فرموده است؛ زیرا روزه، یکی از مقتضیاتِ ایمان میباشد و ایمانِ مسلمان با روزهی رمضان، کامل میگردد و ترکِ روزه، سبب نقصِ ایمان است.
علما اختلاف نظر دارند که آیا اگر کسی روزه را از روی سستی و تنبلی ترک کند، کافر است یا خیر؟ دیدگاه صحیح، این است که چنین کسی، کافر نیست و انسان بهخاطر ترکِ ارکانِ اسلام- بهجز شهادتین و نماز- کافر نمیشود.
الله متعال در این آیه بیان فرموده است که روزه بر امتهای گذشته نیز فرض شده بود؛ اما دربارهی نماز، چنین چیزی نفرمود؛ زیرا روزه با سختی و مشقت و ترکِ علایق همراه است؛ بهویژه در روزهای گرم و طولانی. از اینرو الله متعال بیان فرمود که روزه بر امتهای گذشته نیز فرض شده بود تا دانستنِ این موضوع، برای ما تسلیبخش باشد؛ زیرا وقتی انسان بداند که دیگران نیز سختی و مشقتی دارند، تحمل سختی برای او آسانتر میشود. همچنین الله متعال این خبر را از آن جهت به ما گفت که برای ما بیان کند او، امتیازات و الطاف ویژهای به ما عنایت فرموده است؛ همچنانکه به امتهای گذشته نیز امتیازات و فضایلی عنایت فرمود.
﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣﴾ «برای اینکه تقوا پیشه کنید»؛ زیرا روزه، سپری در برابر گناهان است و انسان را از آتش دوزخ محافظت میکند و «کسی که از روی ایمان و امید به اجر و ثواب الاهی روزه بگیرد، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود». لذا حکمتِ وجوب روزه، این است که روزهدار، تقوا و پرهیزگاری پیشه سازد. فرمودهی رسولاللهr نیز این حکمت را تأیید میکند؛ چنانکه آن بزرگوار فرموده است: «مَنْ لَمْ یَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ فَلَیْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ فِی أَنْ یَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ»؛([1]) یعنی: «کسی که دروغگویی و عمل به مقتضای آنرا ترک نکند، الله متعال نیازی ندارد که خوردن و آشامیدنش را ترک نماید»؛ زیرا الله متعال با فرمانِ ترکِ علایق و نیازها، خواهان عذاب دادنِ بندگانش نیست؛ بلکه او میخواهد که بندگانش دروغگویی و رفتار و کردارِ دروغین و جاهلانه را ترک کنند.
﴿ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖ﴾ یعنی: «روزه گرفتن در روزهای مشخصی بر شما فرض شده است». الله متعال، این را از آن جهت بیان فرمود که روشن شود روزه گرفتن، فقط در چندِ روزِ مشخص است؛ نه در چند ماه یا چند سال؛ بهعبارت دیگر: زمانِ روزه، طولانی نیست و فقط در چند روزِ مشخص میباشد.
﴿ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَ﴾
یعنی: «هرکس از شما بیمار و یا در سفر بود، بهتعداد روزهای فوتشده در سایر ایام روزه بگیرد». این هم بیانگر اندک بودنِ روزهاییست که انسان، باید روزه بگیرد و چنانچه به سببِ بیماری یا سفر، روزه گرفتن بر او دشوار بود، بهتعداد روزهایی که از ایام مشخصشده از دست میدهد، در سایر روزها روزه بگیرد. ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُۥ فِدۡیَةٞ طَعَامُ مِسۡکِینٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥۚ0﴾ «و کسانی که توانایی روزه گرفتن ندارند» و در حالیکه مقیماند، «باید به کفّارهی هر روز به یک مسکین غذا دهند». این، در ابتدای امر بود؛ یعنی ابتدا که الله متعال روزه را فرض فرمود، به کسانی که تواناییِ روزه گرفتن را نداشتند، دستور داد که به کفارهی هر روز، به یک مسکین غذا دهند و بدینسان الله متعال در ابتدای امر به مردم اختیار داد که از دو گزینهی روزه گرفتن یا غذا دادن به یک مسکین بهازای هر روز، هر کدام را که میخواهند، انتخاب کنند و سپس در آیهی بعدی، روزه، لازم و مقرر گردید. ﴿وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٤﴾ [البقرة: ١٨٤]
یعنی: اگر بدانید و درک کنید، بهقطع روزه گرفتن برای شما بهتر است.
روزه گرفتن برای بسیاری از مردم، از غذا دادن به بینوایان دشوارتر است؛ از اینرو روزه گرفتن، بر غذا دادن به مستمندان و بینوایان برتری دارد. وقتی انسان به فرمان اللهِ متعال عبادت یا عملی را انجام میدهد که با سختی و مشقت همراه است، اجر و ثوابش نیز بیشتر میباشد؛ مانندِ کسی که از مسجد دور است و نسبت به کسی که به مسجد، نزدیک است، اجر و ثواب بیشتری مییابد؛ زیرا گامهای بیشتری بهسوی مسجد برمیدارد و عملِ بیشتری انجام میدهد. البته این، بدین معنا نیست که انسان در انجام عبادتهایی که اللهU برای او آسان گردانیده است، خودش را به زحمت بیندازد یا در پیِ سختگیری بر خود باشد. این، یعنی سختگیریِ بیمورد در دین؛ ولی اگر الله متعال تو را به کاری مکلّف فرموده است که برایت دشوار میباشد، انجامِ آن عمل برایت اجر و ثواب بیشتری دارد؛ اما اینکه خودت روشها و گزینههای دشوار را برای انجام یک عبادت، انتخاب کنی، کارِ پسندیدهای نیست؛ مانند برخی از افرادِ ناآگاه که در زمستانِ سرد بهرغم دسترسی به آب گرم، با آب سرد وضو میگیرند و این کار را بدینسان توجیه میکنند که کامل کردن وضو در سختیها، باعث رفع درجات و بخشش گناهان است. آری؛ شکی نیست که کامل کردن وضو در سختیها چنین فضایلی دارد، اما منظورِ رسولخداr از فضایل، این بوده است که اگر انسان از سرِ ناچاری و عدم دسترسی به آب گرم، با آب سرد وضو بگیرد، اجر و ثواب بیشتری به او میرسد؛ نه اینکه بهعمد آب گرم را ترک کند و بهسراغ آب سرد برود؛ بلکه باید از نعمتِ اللهU استفاده کرد و این، بهمراتب بهتر است.
﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ﴾ یعنی: «هرکس از شما بیمار و یا در سفر بود، بهتعداد روزهای فوتشده در سایر ایام روزه بگیرد». گفتنیست: بیماری بر سه نوع میباشد:
1- بیماریِ مزمنی که امیدی به بهبودِ آن نیست و همواره ادامه دارد؛ در چنین وضعیتی، روزه بر بیمار واجب نیست؛ بلکه باید به کفارهی هر روز، به یک مسکین غذا دهد. زیرا چنین بیماری، حُکم سالخوردهی ناتوان و فرتوتی را دارد که امیدی به رفع عجز و ناتوانیِ او نیست.
2- نوع دوم: بیماری یا مرضیست که روزه گرفتن برای شخص، زیان دارد و بیمِ آن میرود که با روزه گرفتن، هلاک شود؛ مانند بیماریهایی که انسان از نوشیدنِ آب بینیاز نیست؛ مثلِ برخی از انواع دیابت و امثالِ آن، که روزه گرفتن بر چنین کسانی حرام است؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا ٢٩﴾ [النساء : ٢٩]
و خویشتن را نکشید. بهدرستی که الله به شما مهرورز است.
3- نوع سوم: بیماری یا مرضیست که روزه گرفتن را دشوارتر میگرداند؛ اما ضرری ندارد. در این حالت بهتر است که انسان روزه نگیرد؛ بلکه پس از اینکه بهبود یافت، بهتعداد روزهای از دسترفته روزه بگیرد. اما هنگام ابتلا به بیماریهایی مانند چشمدرد معمولی یا دنداندردِ ساده، جایز نیست که انسان روزهاش را بخورد؛ زیرا حکمتِ رخصت، رفع سختی و مشقت است و در چنین مواردی، روزه گرفتن بهطور مطلق دشوار نیست؛ از اینرو خوردنِ روزه جایز نمیباشد. همچنین اصل بر وجوب روزه در وقتِ آن است؛ مگر اینکه دلیلِ واضح و روشنی وجود داشته باشد که خوردن روزه را برای انسان، روا و مباح بگرداند؛ در اینصورت انسان میتواند روزه اش را بخورد، اما باید قضایِ آنرا ادا کند.
سفر نیز مانند روزه بر سه نوع است:
سفری که اگر انسان روزه بگیرد، سختیِ سفرش دوچندان میشود و روزه گرفتن برای او ضرر دارد؛ مانندِ سفر در روزهای گرم و طولانیِ تابستان. لذا اگر کسی در چنین شرایطی روزه بگیرد، گنهکار است؛ زیرا باری مردم با پیامبرr در سفر بودند و روزه داشتند. به پیامبرr از سختیِ روزه در سفر شکایت کردند؛ از اینرو پیامبرr در حضورِ اصحاب# آب نوشید تا آنها نیز با خیالِ آسوده، افطار کنند و بدانند که در چنین شرایطی، شکستنِ روزه ایرادی ندارد؛ و این ماجرا، پس از عصر بود. ولی برخی از مردم روزهی خود را نشکستند. پیامبرr که از این موضوع اطلاع یافت، فرمود: «أُولَئِکَ الْعُصَاةُ أُولَئِکَ الْعُصَاةُ»؛([2]) یعنی: «آنها نافرمان هستند؛ آنها نافرمان هستند».
نوع دوم: سفریست که گرچه روزه گرفتن را برای انسان دشواتر میکند، اما سختیاش قابل تحمل است؛ در این حالت، روزه گرفتن کراهت دارد و عملِ نیکی بهشمار نمیآید؛ زیرا باری پیامبرr در سفر بود؛ دید که مردم ازدحام نموده و شخصی را زیرِ سایه گرفتهاند. پرسید: «این مرد را چه شده است؟» گفتند: روزه است. فرمود: «لَیْسَ مِنَ الْبِرِّ الصَّوْمُ فِی السَّفَرِ»؛([3]) یعنی: «روزه گرفتن در سفر، عمل نیکی محسوب نمیشود».
نوع سوم: سفریست که هیچ تأثیری بر روزهی انسان ندارد؛ یعنی روز، کوتاه است و هوا، سرد. علما دربارهی چنین حالتی اختلاف نظر دارند که روزه گرفتن بهتر است یا روزه نگرفتن یا اینکه اختیار با خودِ انسان میباشد؟ دیدگاه صحیح، این است که روزه گرفتن، بهتر میباشد؛ زیرا بهپیروی از سنت رسولاللهr نزدیکتر میباشد و برای انسان آسانتر از این است که خواسته باشد پس از سفر، قضای آنرا بهجا بیاورد و نیز تکلیف، هرچه زودتر از گردنِ انسان برداشته میشود. همچنین انسان در وقتِ آن، یعنی در ماه رمضان روزه گرفته است. بنا بر چهار دلیلِ یادشده، روزه گرفتن در چنین سفری، بهتر است. ابودرداءt میگوید: در گرمایی شدید، با رسولاللهr در سفری بودیم؛ مردم از شدت گرما، دستانشان را روی سر خویش میگذاشتند و از میانِ ما، کسی جز رسولاللهr و عبدالله بن رواحهt روزه نداشت.([4])
این، حُکم روزه در سفر است و سفر، مفهومی عام و فراگیر دارد و شاملِ مسافر حج و عمره و افرادِ دائمالسفر نیز میشود؛ همچنانکه سفرهای اتفاقی یا مقطعی را نیز دربرمیگیرد. لذا رانندگان کامیونها میتوانند با توجه به شرایطی که ذکر شد، روزه نگیرند؛ زیرا جایی برای زندگی و اقامت دارند که به آنجا بازمیگردند و هرکس اقامتگاه خود را ترک کند، مسافر بهشمار میآید. اما اینها که دائمالسفر هستند، چه زمانی روزه بگیرند؟ میگوییم: در زمستان یا هنگامیکه به محل اقامت خود باز میگردند.
***
در باب پیشین احادیثی مرتبط با این باب، گذشت.
1223- وعن أَبی هریرةًt قال: قَالَ رسول الله: «قَالَ اللهُU: کُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ لَهُ إِلاَّ الصِّیَام، فَإنَّهُ لِی وَأنَا أجْزِی بِهِ، وَالصِّیَامُ جُنَّةٌ، فَإذَا کَانَ یَومُ صَوْمِ أحَدِکُمْ فَلا یَرْفُثْ وَلا یَصْخَبْ فإنْ سَابَّهُ أحَدٌ أَوْ قَاتَلَهُ فَلْیَقُلْ: إنِّی صَائِمٌ. وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أطْیَبُ عِنْدَ اللهِ مِنْ رِیحِ المِسْکِ. لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ یَفْرَحُهُمَا: إِذَا أفْطَرَ فَرِحَ بِفِطْرِهِ، وَإذَا لَقِیَ رَبَّهُ فَرِحَ بِصَوْمِهِ». [متفق علیه؛ این، لفظ بخاریست.]([5])
وفی روایةٍ لَهُ: «یَتْرُکُ طَعَامَهُ، وَشَرَابَهُ، وَشَهْوَتَهُ مِنْ أجْلِی، الصِّیَامُ لِی وَأنَا أجْزِی بِهِ، وَالحَسَنَةُ بِعَشْرِ أمْثَإلها».
وِفِی روایةٍ لمسلمٍ: «کُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ یُضاعَفُ، الحسنةُ بِعَشْرِ أمْثَإلها إِلَى سَبْعِ مِئَةِ ضِعْفٍ. قَالَ الله تَعَالَى: إِلاَّ الصَّوْمَ فَإنَّهُ لِی وَأنَا أجْزِی بِهِ؛ یَدَعُ شَهْوَتَهُ وَطَعَامَهُ مِنْ أجْلِی. للصَّائِمِ فَرْحَتَانِ: فَرْحَةٌ عِنْدَ فِطْرِهِ، وَفَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ. وَلَخُلُوفُ فِیهِ أطْیَبُ عِنْدَ اللهِ مِنْ رِیحِ المِسْکِ».
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «اللهU میفرماید: هر عملِ آدمیزاد برای خودش میباشد، جز روزه که از آنِ من است و من خودم پاداش آنرا میدهم. و روزه، سپر(ی در برابر آتش دوزخ) است؛ پس هرگاه یکی از شما روزه بود، نباید ناسزا بگوید یا بر کسی فریاد بزند و اگر کسی به او دشنام داد یا با او درگیر شد، در جوابش بگوید: من روزه هستم. سوگند به ذاتی که جانِ محمد در دست اوست، بوی دهان روزهدار نزد الله از بوی مشک نیز خوشتر است. روزهدار دوبار خوشحال میشود: آنگاه که افطار میکند، بهخاطرِ افطارش خوشحال میگردد و آنگاه که پروردگارش را ملاقات مینماید، از بابت روزهاش شادمان میشود».
و در روایتی از بخاری آمده است: «خوردنی، نوشیدنی و شهوتش را بهخاطرِ من ترک میکند؛ روزه، ویژهی من است و من خودم پاداش آنرا میدهم و پاداش هر نیکی، ده برابر میباشد».
و در روایت مسلم آمده است: «هر عملِ انسان چند برابر میگردد و پاداش هر عمل نیکی، از ده تا هفتصد برابر افزایش مییابد. الله متعال میفرماید: مگر روزه که ویژهی من است و من خودم پاداشِ آنرا میدهم. بندهام، شهوت و خوراکش را بهخاطر من ترک میکند. روزهدار دو بار شادمان میشود: یکبار هنگامی که افطار میکند و دیگری، هنگامیکه با پروردگارش ملاقات مینماید. و بوی دهان روزهدار نزد الله از بوی مشک نیز خوشتر است».
شرح
مؤلف/ پس از ذکر آیاتی دربارهی وجوب روزه، این حدیث را آورده است که حاوی مطالب و نکاتی ارزنده میباشد؛ از جمله اینکه:
1- الله متعال، روزه را ویژهی خود قرار داده است و سایر اعمال، از آنِ آدمیزاد است. چنانکه الله متعال میفرماید: «هر عملِ آدمیزاد برای خودش میباشد، جز روزه که از آنِ من است»؛ یعنی روزه از میان اعمالِ انسان، ویژهی الله متعال میباشد؛ زیرا بهطور مطلق برترین عبادت، و رازی میان بنده و پروردگارِ اوست؛ چون بهرغمِ اینکه انسان در میان جمع باشد، مردم نمیفهمند که آیا انسان روزه است یا خیر و نیتش نیز پوشیده میباشد؛ از اینرو به اخلاص نزدیکتر است اما گفتهاند: معنایش این است که الله متعال روز رستاخیز به دادخواهیها و حقوقی که مردم بر یکدیگر دارند، رسیدگی میفرماید و حقّ هر صاحب حقّی را از روی اعمال نیکِ طرف مقابل میدهد؛ اما برای دادن حقّ حقدار، از روزهی طرفِ مقابلِ او هیچ چیزی نمیگیرد؛ زیرا روزه از آنِ اللهU میباشد و از این بابت به خودِ شخص تعلق ندارد. به گمانم، این معنای خوب و جالبیست که پاداش روزه برای خودِ روزهدار منظور میگردد و از آن برای ادای حقوقِ دادخواهان و حقدارانِ وی، گرفته نمیشود.
2- عملِ نیکِ انسان ده تا هفتصد برابر میشود؛ مگر روزه که پاداشِ آن، بیشمار افزایش مییابد. علما گفتهاند: سببش، این است که در روزه، هر سه نوع صبر وجود دارد: صبر و پایداری بر اطاعت و بندگیِ اللهU، صبر و خویشتنداری در برابر معصیت و نافرمانی از اللهU، و صبر و شکیبایی بر تقدیر الاهی.
صبر و پایداری بر اطاعتِ اللهU این است که انسان، با توجه به اینکه روزه را فرمان الاهی میداند، برای فرمانبرداری از الله متعال، سختی و دشواریِ روزه را تحمل میکند. این تحمل بهخاطر الله متعال است و آنچه برای او ناخوشایند میباشد، سختیِ روزه است، نه اینکه اصلِ روزه را ناخوش بداند؛ زیرا اگر کسی روزه را از آن جهت که الله متعال آنرا فرض فرموده است، ناگوار بداند، عملش تباه و برباد میشود؛ اما طبیعیست که سختی و مشقتِ روزه برای انسان، ناگوار و دشوار می باشد. لذا انسان این سختی را بهخاطرِ الله تحمل میکند و خوردن و آشامیدن وشهوت خویش را مطابق فرمان الاهی ترک میگوید؛ و این، معنای صبر و پایداری بر فرمان الاهیست. چنانکه الله متعال در حدیث قدسی میفرماید: «(بندهام) خوردنی، نوشیدنی و شهوتش را بهخاطرِ من ترک میکند».
نوع دوم صبر، خویشتنداری در برابر نافرمانی از الله متعال است. این نوع صبر نیز در روزهدار تحقق مییابد؛ زیرا خودش را از نافرمانی الله متعال باز میدارد و از دروغگویی، کار بیهوده و بیخردانه و دیگر کارهای حرام میپرهیزد.
نوع سوم صبر، شکیبایی بر تقدیر الاهیست؛ زیرا انسانِ روزهدار بهویژه در روزهای گرم و طولانیِ تابستان، به خستگی، تشنگی و گرسنگی و امثالِ آن دچار میشود و حتی کلافه و بیحوصله میگردد؛ اما همهی اینها را بهخاطرِ رضایتِ اللهU تحمل میکند و شکیبایی میورزد.
بدینسان روشن شد که روزه، حاوی انواع صبر و بردباریست و از اینرو اجر و ثواب بیشماری دارد؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابٖ ١٠﴾ [الزمر: ١٠]
جز این نیست که بردباران، پاداش خویش را کامل و بدون حساب دریافت میکنند.
3- از دیگر نکات ارزندهای که در این حدیث آمده، این است که روزهدار دوبار شادمان میشود: یکی هنگامیکه افطار میکند و دیگری، زمانیکه پروردگارش را میبیند. شادمانیِ روزهدار در هنگام افطار، از دو جهت میباشد: از یکسو خوشحال است که الله متعال بر او منت نهاده و توفیقش داده است که یکی از فرایض الاهی را ادا کند؛ چهبسیار انسانهایی که در قبر خویش آرزو میکنند که ای کاش یک روز هم که شده، فرصتی برای روزه گرفتن پیدا کنند؛ اما این، آرزوییست که هیچگاه تحقق نمییابد. لذا انسانِ روزهدار در هنگام افطار شادمان است که به توفیق الله متعال یکی از فرایض او را بهجا آورده است. و شادیِ دیگرش، بهاقتضای طبیعت بشریست؛ یعنی از آن جهت که میتواند پس از ممنوعیتی کوتاه مدت، از حلالِ الاهی استفاده کند، شادمان میشود. لذا روزهدار هنگامِ افطار، از دو جهت خوشحال میگردد:
نخست اینکه اللهU بر او منت گذاشته و توفیقش داده است که یکی از فرایض او را بهجا بیاورد.
و دوم اینکه الله متعال به او اجازه داده و برایش حلال گردانیده است که نیازهای جسمی و جنسیاش را در چارچوب فرمانِ الاهی، پاسخ گوید.
4- این حدیث، اشارهای به حکمتِ فرض شدن روزه است؛ چنانکه رسولاللهr فرمود: «هرگاه یکی از شما روزه بود، نباید ناسزا بگوید یا بر کسی فریاد بزند و اگر کسی به او دشنام داد یا با او درگیر شد، در جوابش بگوید: من روزه هستم». یعنی: انسانِ روزهدار نباید سخنان معصیتبار و گناهآلود بگوید؛ بلکه باید متین و باوقار باشد و اگر کسی به او ناسزا گفت، بر سرَش داد و فریاد نزند؛ بلکه به او بگوید: من روزه هستم و بدینسان با زبانِ حال به طرفِ مقابلش بفهماند که سکوت من، از سرِ عجز و ناتوانی نیست؛ بلکه میتوانم جواب دهم؛ اما چون روزه هستم، به حکم الله و رسولش چیزی نمیگویم. و بدینسان از گستاخیِ بیشترِ وی جلوگیری کند.
همچنین وقتی که انسانِ روزهدار در برابر بیادبی یا گستاخیِ دیگران میگوید: «من روزه هستم»، این، خود باعث خویشتنداریست؛ یعنی گویا انسان به خودش تذکر میدهد که نباید جواب دشنامدهنده را بدهد و این، یکی از مفاهیم و آموزههای ارزشمندِ این حدیث است. از اینرو هرگاه چشمِ پیامبرr به جلوهای از مظاهر زیبا و فریبندهی دنیا میافتاد، برای اینکه به آن چیز رغبت پیدا نکند یا نفس آن بزرگوار به آن علاقهمند و وابسته نگردد، میفرمود: «لَبَّیْکَ إِنَّ الْعَیْشَ عَیْش الآخِرَةِ»؛ یعنی: «پروردگارا! فرمان تو را اجابت میکنم؛ بهیقین زندگی خوب و ماندگار، تنها زندگی آخرت است». و زندگی دنیا، زوالپذیر و فانیست.
این، پارهای از فواید روزه میباشد که در حدیث ابوهریرهt آمده است؛ بخشی از حدیثی که مؤلف/ در اینجا آورده، حدیثِ قدسی یا الاهیست که پیامبرr از اللهU روایت کرده است و بخشی از آن نیز حدیث نبوی، یعنی سخنِ شخصِ پیامبرr میباشد.
***
1224- وَعَنْهُ: أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مَنْ أنْفَقَ زَوْجَیْنِ فی سَبِیلِ اللهِ نُودِیَ مِنْ أبْوَابِ الجَنَّةِ، یَا عَبْدَ اللهِ هَذَا خَیرٌ، فَمَنْ کَانَ مِنْ أهْلِ الصَّلاَةِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الصَّلاَةِ، وَمَنْ کَانَ مِنْ أهْلِ الجِهَادِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الجِهَادِ، وَمَنْ کَانَ مِنْ أهْلِ الصِّیَامِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الرَّیَّانِ، وَمَنْ کَانَ مِنْ أهْلِ الصَّدَقَةِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الصَّدَقَةِ». قَالَ أَبُو بَکْرٍt: بِأبی أنْتَ وَأُمِّی یَا رسولَ اللهِ! مَا عَلَى مَنْ دُعِیَ مِنْ تِلْکَ الأَبْوَابِ مِنْ ضَرورةٍ، فهل یُدْعى أحَدٌ مِنْ تِلْکَ الأبوَابِ کُلِّهَا؟ فَقَالَ: «نَعَمْ، وَأرْجُو أنْ تَکُونَ مِنْهُمْ». [متفقٌ علیه]([6])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکس، یک جفت از یک چیز (مانند دو درهم یا دو اسب یا دو شتر و امثالِ آن) انفاق کند، از دروازه های بهشت ندا داده میشود: ای بندهی الله! این، نتیجهی کار خیر است. هرکه اهل نماز باشد، از دروازهی نماز، و هرکس اهل صدقه باشد، از دروازهی صدقه و هرکس اهل جهاد باشد، از دروازهی جهاد و هرکس، اهل روزه باشد، از دروازهی «ریان» (به سوی بهشت) فرا خوانده میشود». ابوبکرt عرض کرد: «ای رسولخدا! پدر و مادرم فدایت؛ کسی که او را از یک دروازه صدا بزنند، مشکلی ندارد (و روشن است که به بهشت میرود)؛ اما آیا کسی هست که او را از همهی دروازهها صدا بزنند؟» فرمود: «آری؛ و امیدوارم که تو، یکی از آنها باشی».
1225- وعن سهل بن سعدٍt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «إنَّ فی الجَنَّةِ بَاباً یُقَالُ لَهُ: الرَّیَّانُ، یَدْخُلُ مِنْهُ الصَّائِمُونَ یَومَ القِیَامَةِ، لا یَدْخُلُ مِنْهُ أحدٌ غَیْرُهُمْ، یُقَالُ: أیْنَ الصَّائِمُونَ؟ فَیَقُومُونَ لا یَدخُلُ مِنْهُ أَحَدٌ غَیْرُهُمْ، فَإذَا دَخَلُوا أُغْلِقَ فَلَمْ یَدْخُلْ مِنْهُ أَحَدٌ». [متفقٌ علیه]([7])
ترجمه: سهل بن سعدt میگوید: پیامبرr فرمود: «در بهشت دروازهای به نام "ریان" وجود دارد و روز رستاخیز، روزهداران از آن وارد بهشت میشوند و کسی جز آنان از این دروازه وارد بهشت نمیگردد؛ گفته میشود: روزه داران کجا هستند؟ پس روزه داران برمیخیزند و هیچ کس جز آنان از این دروازه به بهشت نمیرود و آنگاه که روزهداران وارد بهشت میشوند، این دروازه بسته میگردد و دیگر، کسی از این درب وارد نمیشود».
1226- وعن أَبی سعید الخدریt قَالَ: قَالَ رسول اللهr: «مَا مِنْ عَبْدٍ یَصُومُ یَوْماً فی سَبِیلِ اللهِ إِلاَّ بَاعَدَ اللهُ بِذَلِکَ الیَوْمِ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ سَبْعِینَ خَرِیفاً». [متفقٌ علیه]([8])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکه یک روز در راهِ الله روزه بگیرد، الله چهرهی او را بهاندازهی مسافت هفتاد سال، از آتش دوزخ دور میگرداند».
1227- وعن أَبی هریرةَt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ إیمَاناً وَاحْتِسَاباً، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ». [متفقٌ علیه]([9])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس، از روی ایمان و امید به اجر و ثواب، ماه رمضان را روزه بگیرد، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود».
شرح
احادیثی که مؤلف/ در این بخش از کتابش آورده است، بیان گر فضیلت روزه میباشد؛ از جمله حدیث ابوهریرهt که میگوید: «هرکس، یک جفت از یک چیز (مانند دو درهم یا دو اسب یا دو شتر و امثالِ آن) انفاق کند، از دروازههای بهشت ندا داده میشود: ای بندهی الله! این، نتیجهی کار خیر است». در این حدیث واژهی «زَوْجَیْنِ» آمده است و منظور از آن، دو نوع انفاق میباشد. به عبارت دیگر، «زَوْجَیْنِ» به معنای یک جفت از یک نوع یا از یک دسته کالاست. الله متعال میفرماید:
﴿وَکُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ ٧﴾ [الواقعة: ٧]
و شما سه دسته خواهید بود.
سپس رسولاللهr از دروازههای بهشت سخن به میان آورد و فرمود: «از دروازههای بهشت ندا داده میشود»؛ یعنی: فرشتگان او را صدا میزنند و به او میگویند: «ای بندهی الله! این، نتیجهی کار خیر است». این حدیث، بیانگر فضیلت انفاق در راه الله متعال میباشد و این نکته را بیان میدارد که: «هرکس اهل نماز باشد، از دروازهی نماز، و هرکس اهل صدقه باشد، از دروازهی صدقه و هرکس اهل جهاد باشد، از دروازهی جهاد و هرکس، اهل روزه باشد، از دروازهی «ریان» (به سوی بهشت) فرا خوانده میشود». ریان، یعنی تَر و تازه یا شاداب و پُرآب و نامِ یکی از دروازههای بهشت است که ویژهی روزهداران میباشد و نامش تناسب جالبی با عملکردِ روزهداران دارد؛ زیرا روزهداران تشنه میشوند؛ بهویژه در روزهای گرم و طولانیِ تابستان. لذا ریان، نام مناسبی برای دروازهایست که به روزهداران اختصاص دارد؛ اهل صدقه، یعنی کسی که زیاد صدقه میدهد؛ اهل جهاد، یعنی کسی که زیاد جهاد میکند. و اهل روزه، یعنی کسی که زیاد روزه میگیرد؛ لذا منظور، این نیست که فقط روزه بگیرد و نماز نخواند؛ زیرا چنین شخصی، کافر است و به دوزخ میرود. لذا هر یک از بهشتیان، مطابق وضعیت و عملکردی که در دنیا داشته است، بهسوی بهشت خوانده میشود. گفتنیست: شمارِ درهای بهشت، هشت دروازه میباشد و تعداد درهای دوزخ، هفت درب. الله متعال در قرآن کریم دربارهی درهای دوزخ، فرموده است:
﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ لِّکُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ ٤٤﴾ [الحجر: ٤٤]
دوزخ، دارای هفت دروازه است و هر دری، سهم مشخصی از آنان (=پیروان ابلیس) دارد.
و تعداد دروازهی بهشت، در حدیثِ پیامبرr بیان شده است.
زمانیکه پیامبرr این حدیث را بیان فرمود، ابوبکر صدیقt عرض کرد: «ای رسولخدا! پدر و مادرم فدایت؛ کسی که فرشتگان او را از یک دروازهی بهشت صدا بزنند، مشکلی ندارد و روشن است که به بهشت میرود؛ اما آیا کسی هست که او را از همهی دروازهها صدا بزنند؟» رسولاللهr فرمود: «آری؛ و امیدوارم که تو، یکی از آنها باشی». لذا ابوبکر از دروازههای هشتگانهی بهشت بهسوی آن فرا خوانده میشود؛ زیرا بهسوی کارهای نیک میشتافت و پیشقراول همهی کارهای نیک بود و از هر کار خیری، سهمی برمیگرفت؛ چنانکه روزی رسولاللهr مردم را به صدقه دادن تشویق نمود؛ عمرt از سرِ رقابت و پیشی جستن در انجام کارهای نیک، و نه از روی حسادت، کوشید که در صدقه دادن از ابوبکر صدیقt پیشی بگیرد؛ از اینرو نصف اموالش را نزد رسولاللهr آورد و چون با نیمی از اموالش به حضورِ پیامبرr شرفیاب شد، مشاهده کرد که ابوبکر صدیقt همهی اموالش را نزدِ رسولاللهr آورده است. رسولاللهr از ابوبکر پرسید: برای خانوادهات چه گذاشتهای؟ و ابوبکر پاسخ داد: الله و رسولش را. عمرt همانجا اعتراف کرد که هرگز نمیتوانم از ابوبکرt پیشی بگیرم؛ زیرا ابوبکر صدیقt پیشقراول صحابه# در انجام کارهای نیک بود و ایمانش فراتر از ایمان همهی آنان قرار داشت.
سپس مؤلف احادیث دیگری در فضیلت روزه آورده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس، از روی ایمان و امید به اجر و ثواب، ماه رمضان را روزه بگیرد، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود».
***
1228- وعنهt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «إِذَا جَاءَ رَمَضَانُ، فُتِحَتْ أبْوَابُ الجَنَّةِ، وَغُلِّقَتْ أبْوَابُ النَّارِ، وَصُفِّدَتِ الشَّیَاطِینُ». [متفقٌ علیه]([10])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «آنگاه که رمضان فرا میرسد، دروازههای بهشت، گشوده و دروازههای دوزخ، بسته میگردد و شیطانها به زنجیر کشیده میشوند».
1229- وعنه: أنَّ رسول اللهr قالَ: «صُومُوا لِرُؤْیَتِهِ، وَأفْطِرُوا لِرُؤیَتِهِ، فَإنْ غَبِیَ عَلَیْکُمْ، فَأکمِلُوا عِدَّةَ شَعْبَانَ ثَلاَثِینَ». [متفق علیه؛ این، لفظ بخاریست.]([11])
وفی روایة مُسلِمٍ: «فَإنْ غُمَّ عَلَیْکُمْ فَصُومُوا ثَلاَثِینَ یَوْماً».
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «با دیدنِ هلال رمضان، روزه بگیرید و با دیدنِ هلالِ شوال، روزه بگشایید (و عید کنید)؛ و اگر هلال ماه رمضان را ندیدید، شمارِ روزهای شعبان را سی روز در نظر بگیرید».
و در روایت مسلم آمده است: «و اگر ابر، مانع از دیدنِ هلالِ شوال شد، سی روز روزه بگیرید».
شرح
نووی/ در باب وجوب روزهی رمضان، حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «آنگاه که رمضان فرا میرسد، دروازههای بهشت، گشوده و دروازههای دوزخ، بسته میگردد و شیطانها به زنجیر کشیده میشوند».
این، سه رویدادِ مهم در ماه رمضان است:
1- دروازههای بهشت گشوده میشود؛ این ترغیبی برای کسانیست که این ماه را در نماز، صدقه، ذکر و تلاوت قرآن و دیگر کارهای نیک سپری میکنند.
2- دروازهی دوزخ بسته میشود؛ و این، بهخاطر اندک بودن مسلمانانِ نافرمان و معصیتکار در ماه رمضان است.
3- شیطانها به بند کشیده میشوند؛ یعنی دست و پای شیطانهای سرکش را با غل و زنجیر میبندند تا از انجامِ کارهایی که در غیر رمضان مرتکب میگردند، درمانده شوند و نتوانند آنچه را که میخواهند، بهانجام برسانند. گفتنیست: منظور از شیطانهای سرکش، شیاطینی هستند که بیشترین دشمنی را با انسانها دارند. این، خبر راستینیست که پیامبرr از روی خیرخواهی به ما داده است تا با علاقهی بیشتری به انجامِ کارهای نیک بپردازیم و از کارهای زشت، دوری کنیم.
در دومین حدیث ابوهریرهt آمده است: «با دیدنِ هلال رمضان، روزه بگیرید و با دیدنِ هلالِ شوال، روزه بگشایید (و عید کنید)»؛ یعنی بر مسلمانان واجب است که با دیدن هلال ماه رمضان، روزه بگیرند و اگر هلال رمضان را مشاهده نکردند، روزه بر آنان واجب نیست؛ از اینرو پیامبرr فرمود: «و اگر هلال ماه رمضان را ندیدید، شمارِ روزهای شعبان را سی روز در نظر بگیرید». این، روایت بخاریست؛ اما در روایت مسلم/ آمده است: «فَإنْ غُمَّ عَلَیْکُمْ فَصُومُوا ثَلاَثِینَ یَوْماً»؛ یعنی: «اگر ابر، مانع از دیدنِ هلالِ شوال شد، سی روز روزه بگیرید».
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (1903، 6057) بهنقل از ابوهریره رضیاللهعنه.
([2]) صحیح مسلم، ش: 1114.
([3]) صحیح بخاری، ش: 1946؛ و صحیح مسلم، ش: 1115 بهنقل از جابر بن عبدالله رضیاللهعنه.
([4]) صحیح مسلم، ش: 1122.
([5]) صحیح بخاری، ش: 1904؛ و صحیح مسلم، ش:1151.
([6]) صحیح بخاری، ش: 1897؛ و صحیح مسلم، ش:1027.
([7]) صحیح بخاری، ش: 1896؛ و صحیح مسلم، ش:1152.
([8]) صحیح بخاری، ش: 2840؛ و صحیح مسلم، ش:1153.
([9]) صحیح بخاری، ش: 1897؛ و صحیح مسلم، ش:1027.
([10]) صحیح بخاری، ش: 1899؛ و صحیح مسلم، ش:1079.
([11]) صحیح بخاری، ش: 1909؛ و صحیح مسلم، ش:1081.
216- باب: تأکید بر وجوب زکات و بیان فضیلتِ آن و مسایلِ مربوط به آن
شرح
نووی/ در کتابش «ریاض الصلحین» بابی دربارهی وجوب زکات و فضیلت آن و آنچه به آن تعلق دارد، گشوده است.
زکات، سومین رکن اسلام است؛ زیرا ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «بُنِیَ الإسْلامُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أنْ لا إله إلا اللهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَحَجِّ البَیْتِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ».([1]) یعنی: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: گواهی به اینکه معبود برحقی جز الله وجود ندارد و اینکه محمد، فرستادهی اوست؛ ادای نماز، پرداختِ زکات، حجّ بیتالله، و روزهی ماه رمضان». الله متعال در بیشترِ موارد در قرآن کریم، زکات را با نماز ذکر فرموده است؛ از اینرو علما اختلاف نظر دارند که آیا مانع زکات([2]) مانندِ تارِک نماز، کافر است یا خیر؟ در اینباره دو دیدگاه وجود دارد: برخی از علما، مانع زکات را کافر دانستهاند و برخی دیگر، فاسق.
زکات، یعنی عبادت و بندگیِ الله متعال از طریق ادای سهمِ شرعیِ مشخّصی که در اموال مسلمانان است و به افراد و گروههای مشخّصی میرسد؛ یعنی مقدار معینی چون: ربعِ عشر، نصفِ عشر یا عُشر اموالی که زکات به آنها تعلق میگیرد، به افراد و گروههایی که در قرآن کریم آمده است، پرداخت میگردد. زکات، فواید بزرگ و فراوانی دارد؛ از جمله اینکه مسلمان بودن بنده را کامل میگرداند؛ زیرا یکی از ارکان اسلام است و از صدقه برتر میباشد. یعنی بیست و پنج هزار تومان زکاتی که انسان میدهد، بر بیست و پنج هزار تومان صدقهی نافلهای که به کسی میبخشد، برتری دارد و نزد الله متعال محبوبتر و پسندیدهتر است. یکی دیگر از فواید و فضایلِ زکات، این است که انسان بهوسیلهی آن خودش را از بخل و فرومایگی پاک میسازد و نامهی اعمالش را از گناهان و بدیها پاک میگرداند و بدینسان از لیست افراد بخیل بیرون میآید و در شمارِ سخاوتمندان قرار میگیرد و بدینسان بر نیکیهایش میافزاید؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ﴾ [البقرة: ٢٦١]
مثال کسانی که اموالشان را در راه الله انفاق میکنند، همانند دانهایست که از آن هفت خوشه به ثمر میرسد و در هر خوشه، یکصد دانه است.
زکات، همچنین فقرا را از چپاول و دستدرازی به اموال ثروتمندان، بازمیدارد؛ زیرا وقتی آدمِ فقیر و نیازمند، هیچ خیری از ثروتمند نبیند، امکان دارد که ارزشها را بشکند و به دستدرازی و غارت اموال دیگران بپردازد و برای سیر کردن شکم خود و خانوادهاش، دست به دزدی یا هر کار دیگری بزند. پس یکی از فواید زکات، این است که زکات، باعث ایجاد الفت و همدلی میگردد. امت اسلامی، امتی یکپارچه و بهسان یک پیکر است؛ لذا هر مسلمانی باید بداند که در ساختمان عظیم اسلام، در کنار دیگر برداران مسلمانش، نقش یک خشت را دارد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا».([3]) یعنی: «مؤمنان برای یکدیگر مانند اجزای یک ساختمان هستند که باعث تقویت و استحکام یکدیگر میشوند».
از دیگر فواید زکات، این است که باعث آرامش و شرح صدر میگردد؛ زیرا هر بار که انسان بخشی از ثروت خویش را میبخشد، الله متعال سینهاش را میگشاید. این، بهکثرت تجربه شده است که وقتی انسان، کمترین مقدارِ ثروتش را بهعنوان زکاتِ واجبش میپردازد، سینهاش گشوده میشود و در قلبش، مهر و محبت نیکی به دیگران، جای میگیرد. همچنین دادن زکات، خشمِ پروردگار را فرو مینشاند و از مرگِ بد جلوگیری میکند؛ یعنی انسان در بهترین وضعیت یا به بهترین شکل میمیرد و عاقبت به خیر میشود. امید است که الله متعال، فرجام همهی ما را نیکو بگرداند. فرجامِ نیک، چیزِ کمی نیست و برای انسان، ارزش فراوانی دارد؛ زیرا لحظهی وداع با دنیا و آغاز سفر به آخرت است. در آن هنگام که لحظهی بسیار حساسیست، شیطان بیش از هر زمانی به گمراه کردنِ انسان امیدوار میگردد. لحظهی حساس و سرنوشتسازی که فرجام انسان به سوی بهشت یا بهسوی دوزخ در آن لحظه رقم میخورد؛ ابنمسعودt میگوید: پیامبرr فرمود: «إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ الجَنَّةِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وبَیْنَهَا إِلاَّ ذِراع، فَیَسْبقُ عَلَیْهِ الْکِتاب، فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْل النَّار، فَیَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلاَّ ذِرَاع، فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الْکِتَابُ فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ فَیََدْخُلُهَا»؛([4]) یعنی: «شخصی از شما، اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک "ذراع" تا بهشت فاصله دارد؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال دوزخیان را انجام میدهد؛ در نتیجه، به دوزخ میرود. و شخص دیگری از شما، اعمال دوزخیان را انجام میدهد تا اینکه میان او و دوزخ، فقط یک ذراع باقی میماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال بهشتیان را انجام میدهد؛ در نتیجه، به بهشت میرود».
لذا همهی اعمال انسان به این بستگی دارد که انسان، چه فرجامی داشته باشد؛ صدقه و در رأس آن، زکات، از مرگ بد جلوگیری میکند. یکی دیگر از فواید زکات، این است که بنا بر گزارش پیامبرr، هر مسلمانی در روز رستاخیز، زیر سایهی صدقهی خود قرار دارد؛ در آن هنگام که خورشید با فاصلهی یک میل، بالای سرِ انسان است، صدقهدهندگان زیرِ سایهی صدقات و به ویژه زکاتی که در دنیا دادهاند، قرار میگیرند.
شخصِ نیکوکاری برایم تعریف میکرد که مردی همسرش را از صدقه دادن منع میکرد؛ یعنی به او اجازه نمیداد که از اموال وی صدقه دهد. روزی خواب دید که انگار قیامت برپا شده است؛ در خواب دید که یک لباس، در برابر گرمای سوزان خورشید، بالای سرش سایه انداخته است؛ البته این لباس از سه قسمت، سوراخ بود؛ سپس این سوراخها با سه خرما بسته شد! سبحانالله! هنگامیکه از خواب برخاست، خوابش را برای همسرش تعریف کرد. همسرش به او خبر داد که یک لباس و سه خرما صدقه داده است. لذا لباس و خرماهایی که در خواب دید، همان لباس و سه خرمایی بود که همسرش صدقه داده بود. لذا آن مرد خوشحال شد و به همسرش اجازه داد که از آن پس، هرچه میخواهد، صدقه دهد. این خواب، نمونهای از سخن رسولاللهr میباشد که فرموده است: «کلُّ امرئٍ فِی ظلِّ صَدَقَتِهِ حَتَّى یُفصَلَ بینَ النَّاسَ»؛ یعنی: «روز قیامت هر کسی زیر سایهی صدقهاش قرار دارد تا آنکه در میان مردم داوری شود».
از دیگر فواید زکات و نیز صدقه، این است که باعث نرم شدن دلها میگردد؛ هنگامیکه انسان به فقرا و نیازمندان کمک میکند، قلبش نرم میشود و به رحم میآید و این، مقدمهای برای برخورداری از رحمت الاهیست؛ زیرا الله متعال بهطور ویژه به بندگان مهربانش، مهر میورزد. گفتنیست: زکات فواید دیگری هم دارد که یادآوریِ آن، موضوع را به دارازا میکشاند و اینجا گنجایشِ آن نیست.
***
الله متعال میفرماید:
﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾ [البقرة: ٤٣]
و نماز را بر پا دارید و زکات (اموالتان) را بدهید.
و میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ حُنَفَآءَ وَیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَذَٰلِکَ دِینُ ٱلۡقَیِّمَةِ ٥﴾ [البینة: ٥]
و فرمان نیافتند جز آنکه الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، در حالی عبادت کنند که دین و عبادت را ویژهی او بدانند و نماز را برپا دارند و زکات دهند. این، همان آیین استوار و راستین است.
و میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِها﴾ [التوبة: ١٠٣]
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی.
شرح
نووی/ ضمن گشودن بابی دربارهی فضیلتی زکات و وجوبِ آن، سه آیه از قرآن کریم در اینباره ذکر کرده است. آیهی نخست، اینکه الله متعال میفرماید:
(﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾ [البقرة: ٤٣]
و نماز را بر پا دارید و زکات (اموالتان) را بدهید.
برپاداشتن نماز، به معنای ادای آن به صورتیست که از پیامبرr ثابت شده است؛ و دادن زکات نیز به معنای اعطایِ آن به افراد و گروههاییست که الله متعال در قرآن کریم مشخص فرموده است. پیشتر مفهوم زکات و پارهای از فواید آن بیان شد.
سپس مؤلف/ آیهی دیگری از قرآن کریم را آورده است؛ اینکه اللهU میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ حُنَفَآءَ وَیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَذَٰلِکَ دِینُ ٱلۡقَیِّمَةِ ٥﴾
و فرمان نیافتند جز آنکه الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، در حالی عبادت کنند که دین و عبادت را ویژهی او بدانند و نماز را برپا دارند و زکات دهند. این، همان آیین استوار و راستین است.
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ﴾ «و فرمان نیافتند» که منظور از آن، مردم است... ﴿إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾ «جز آنکه الله را عبادت کنند». یعنی: مردم تنها فرمان یافتهاند که در عقیده، گفتار و کردار، تنها اللهU را عبادت و پرستش کنند. آنهم در حالی که هر عملی را خالصانه برای او انجام میدهند. چنانکه میفرماید: ﴿مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾«در حالی که دین و عبادت را ویژهی او بدانند». اخلاص در دین و عبادت، بدین معناست که انسان، با عملی که انجام میدهد، خواهان چیزی جز اللهU نباشد؛ به عبارت دیگر با عمل و عبادتش، در پیِ کسبِ نام و مقام، یا ریاست و جایگاه دنیوی و امثالِ آن نباشد و تنها رضایت و پاداش الاهی را مدّ نظر قرار دهد. ﴿حُنَفَآءَ﴾ یعنی: الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، و بدون شرک عبادت کنند. شاهد موضوع از این آیه، اینجاست که الله متعال میفرماید: ﴿وَیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾ «و نماز را برپا دارند و زکات دهند». در ادامه میفرماید: ﴿وَذَٰلِکَ دِینُ ٱلۡقَیِّمَةِ﴾ «و این، همان آیین استوار و راستین است». یعنی: آیین استوار و راستین، و عمل مورد پسند در نزد الله متعال، این است که او را مخلصانه و بر پایهی آیینِ توحیدی و حقگرا عبادت و پرستش کنید.
و اما سومین آیهای که مؤلف/ ذکر کرده، این است که اللهU میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِها﴾ [التوبة: ١٠٣]
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی.
خطاب در این آیه به رسولاللهr است؛ چنانکه اللهU به پیامبرش دستور میدهد که بخشی از اموالِ مسلمانانِ را بهعنوان زکات بگیرد و بدینوسیله آنان را از گناهان و اخلاق پَست و فرومایه پاک بگرداند. اینکه زکات، مایهی پاکی از گناهان میباشد، در این حدیث پیامبرr آمده که فرموده است: «الصَّدَقةُ تُطفِئُ الخطیئةَ کَما یُطفِئُ الماءُ النَّارَ».([5]) یعنی: «صدقه، گناهان را آنگونه از بین میبرد که آب، آتش را خاموش میکند». و اما همینکه زکات، انسان را در شمارِ سخاوتمندان و نیکوکاران قرار میدهد، خود عاملی برای پاکسازی انسان از رذایل اخلاقیست. ﴿وَتُزَکِّیهِم بِها﴾: «و آنان را تزکیه نمایی؛ یعنی: اخلاق نیکشان را پرورش دهی. به عبارت دیگر: پس از پاک شدن از رذایل اخلاقی، ارزشهای اخلاقی و خُلق و خوی نیک در انسان، رشد میکند. تزکیه، به مفهوم رشد و پرورش دینی هم میباشد؛ یعنی تزکیه هم بُعد اخلاقی دارد و هم بُعد دینی. ﴿وَصَلِّ عَلَیۡهِمۡۖ ﴾: «و برایشان دعا کن». لذا هرگاه گروه یا قبیلهای، زکات اموالشان را به پیامبرr تحویل میدادند، آن بزرگوار به پیروی از فرمان الاهی، میفرمود: «اللّهُمَّ صَلِّ علَیهِم»؛ یعنی: «یا الله، بر آنان درود و صلوات بفرست». سپس اللهU میفرماید: ﴿إِنَّ صَلَوٰتَکَ سَکَنٞ لَّهُمۡۗ﴾«بهراستی که دعای تو، مایهی آرامشِ آنهاست» و باعث میشود که دلهایشان آرامش بیابد و بذل و بخششِ مال بر آنان آسان گردد. ﴿وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ١٠٣﴾ [التوبة: ١٠٣]
«و الله، شنوای داناست». سه آیهای که گذشت، نشان میدهد که زکات، واجب است و یکی از برترین اعمال بهشمار میآید.
***
1214- وعن ابن عمرَ$: أنَّ رسولَ اللهr قَالَ: «بُنِیَ الإسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أنْ لا إله إِلا اللهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَإقَامِ الصَّلاَةِ، وَإیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَحَجِّ البَیْتِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ». [متفقٌ علیه]([6])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: گواهی به اینکه معبود برحقی جز الله وجود ندارد و اینکه محمد، بنده و فرستادهی اوست؛ ادای نماز، پرداختِ زکات، حجّ بیتالله، و روزهی ماه رمضان».
1215- وعن طَلْحَةَ بن عبید اللهt قالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رسولِ اللهr مِنْ أَهْلِ نَجْدٍ ثَائِرُ الرَّأسِ نَسْمَعُ دَوِیَّ صَوْتِهِ، وَلا نَفْقَهُ مَا یَقُولُ، حَتَّى دَنَا مِنْ رسول اللهr فَإذا هُوَ یَسألُ عَنِ الإسْلاَم، فَقَالَ رسول اللهr: «خَمْسُ صَلَواتٍ فی الیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ»؛ قَالَ: هَلْ عَلَیَّ غَیْرُهُنَّ؟ قَالَ: «لا، إِلا أنْ تَطَّوَّعَ». فَقَالَ رسولُ اللهr: «وَصِیامُ شَهْرِ رَمَضَانَ»؛ قَالَ: هَلْ عَلَیَّ غَیْرُهُ؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أنْ تَطَّوَّعَ». قَالَ: وَذَکَرَ لَهُ رسول اللهr الزَّکَاةَ، فَقَالَ: هَلْ عَلَیَّ غَیْرُهَا؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أنْ تَطَّوَّعَ»؛ فَأدْبَرَ الرَّجُلُ وَهُوَ یَقُولُ: وَاللهِ لا أَزِیدُ عَلَى هَذَا وَلا أنْقُصُ مِنْهُ، فَقَالَ رسول اللهr: «أفْلَحَ إنْ صَدَقَ». [متفق علیه]([7])
ترجمه: طلحه بن عبیداللهt میگوید: مردی از اهالیِ نجد، با موهایی ژولیده نزد رسولاللهr آمد؛ پژواک صدایش را از دور میشنیدیم، ولی نمیفهمیدیم که چه میگوید تا اینکه به رسولاللهr نزدیک شد و دریافتیم که دربارهی اسلام میپرسد. رسولاللهr فرمود: «در شبانهروز، پنج نوبت نماز است». پرسید: آیا جز این پنج وعده، نماز دیگری هم بر من واجب است؟ فرمود: «خیر؛ مگر اینکه خواسته باشی نافله بخوانی». آنگاه رسولاللهr افزود: «روزهی رمضان نیز واجب است». آن مرد سؤال کرد: آیا روزهی دیگری هم بر من واجب است؟ پیامبرr فرمود: «خیر؛ مگر اینکه خواسته باشی روزهی نفل بگیری». راوی میگوید: سپس رسولاللهr زکات را برایش ذکر کرد. آن مرد پرسید: آیا جز زکات، صدقهی دیگری هم بر من واجب است؟ رسولاللهr فرمود: «خیر؛ مگر آنکه صدقهی نفل بدهی». و مرد بازگشت، در حالیکه میگفت: به الله سوگند که بر این واجبات نه چیزی میافزایم و نه چیزی از آنها میکاهم. رسولاللهr فرمود: «اگر راست بگوید، رستگار است».
1216- وعن ابن عباسٍ$ أنَّ النَّبِیَّr بَعَثَ مُعاذاt إِلَى الیَمَنِ، فَقَالَ: «ادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أنْ لا إله إِلا اللهُ وَأنِّی رسول اللهِ، فإنْ هُمْ أطَاعُوا لِذلِکَ، فَأعْلِمْهُمْ أن اللهَ تَعَالَى افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ خَمْسَ صَلَواتٍ فی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ، فَإنْ هُمْ أطَاعُوا لِذلِکَ، فَأعْلِمْهُمْ أنَّ اللهَ افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ صَدَقَةً تُؤخَذُ مِنْ أغْنِیَائِهِمْ وتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ». [متفقٌ علیه]([8])
ترجمه: ابن عباس$ میگوید: پیامبرr معاذt را (برای دعوت) به یمن فرستاد و فرمود: «آنان را به گفتن شهادتین (اقرار به وحدانیت الله، و رسالت من) دعوت کن و چون شهادتین را گفتند، به آنها خبر بده که الله در شبانهروز، پنج نماز بر آنان فرض کرده است؛ اگر پذیرفتند، به آنها اعلام کن که الله، زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود».
شرح
این سه حدیث دربارهی وجوب زکات است. پیشتر دربارهی حدیث ابنعمر$ که «اسلام بر پنج پایه بنا شده است»، سخن گفتیم. و اما حدیث طلحه بن عبیداللهt دربارهی مردی از اهالی نجد است که با موهایی ژولیده نزد پیامبرr آمد؛ صحابه# طنین صدایش را میشنیدند، اما نمیفهمیدند که چه میگوید تا اینکه نزدیکِ پیامبرr رسید و از آن بزرگوار دربارهی اسلام پرسید. پیامبرr برای آن مرد دربارهی نمازهای پنجگانه، روزهی رمضان و زکات سخن گفت و دربارهی شهادتین هیچ نفرمود؛ زیرا می دانست که آن مرد شهادتین را گفته و مسلمان است و اینک به حضورِ پیامبرr شرفیاب شده تا از ایشان دربارهی اسلام و جزئیات آن بپرسد. هربار که پیامبرr یکی از ارکان اسلام را برای وی برشمرد، آن مرد پرسید: آیا غیر از این هم بر من واجب است؟ و پیامبرr میفرمود: «خیر؛ مگر اینکه خواسته باشی عمل نافله انجام دهی». لذا روشن میشود که در شبانهروز فقط پنج وعده نماز، واجب است و نماز وتر، واجب نیست؛ بلکه سنت مؤکد میباشد. علما با توجه به این حدیث، دربارهی وجوب یا عدم وجوبِ تحیۀالمسجد و نمازهای دو عید (عید قربان و عید فطر) نیز اختلاف نظر دارند. برخی از علما بر اساس این حدیث، گفتهاند که تحیۀالمسجد و نمازهای دو عید، واجب نیست؛ اما با اندکی تأمل میبینید که در این حدیث، دلیلی بر عدم وجوبِ تحیۀالمسجد و نمازهای دو عید و امثالِ آن وجود ندارد؛ زیرا این نمازها، اسبابی عارضی دارند که وقتی این اسباب وجود داشته باشند، این نمازها نیز واجب میشنود؛ البته ناگفته نماند که قول راجح دربارهی تحیۀالمسجد این است که واجب نیست، بلکه سنت مؤکد میباشد؛ اما نماز عید، واجب است؛ زیرا پیامبرr حتی به زنانی که در دوران قاعدگی بودند و نیز دختران و زنان پردهنشین، دستور داد که از خانهها بیرون بیایند و در نماز عید شرکت کنند؛ البته با این توضیح که زنانی که در عادت ماهانه بودند، نماز نمیخواندند و از مصلا کناره میگرفتند. آری؛ این حدیث دلیلیست بر اینکه نماز وتر، واجب نیست؛ زیرا نماز وتر روزانه تکرار میشود و اگر واجب بود، پیامبرr این حُکم را برای آن مرد نجدی بیان میفرمود. لذا نماز وتر، سنت مؤکد است؛ نه واجب و اگر انسان آنرا ترک کند، گنهکار نمیشود؛ ولی اگر کسی همواره آنرا ترک نماید، عدالتش ساقط میگردد و شهادتش پذیرفته نمیشود. چنانکه امام احمد/ گفته است: «کسی که نماز وتر را ترک کند، بدکردار است و گواهیاش پذیرفته نمیشود».
و اما روزهی رمضان؛ آری! هیچ روزهای غیر از روزهی رمضان، واجب نیست؛ مگر اینکه کسی نذر کرده باشد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ یُطِیعَ الله فَلْیُطِعْهُ»؛([9]) یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید (و نذرش را انجام دهد)».
در اموال نیز تنها زکات، واجب میباشد؛ مگر مواردی چون نفقهی همسر و نزدیکان و مواردی از ایندست که سببِ مشخصی دارد؛ یعنی هنگامی که سببی اینچنینی وجود داشته باشد، هزینه کردن مال در حدود شریعت، واجب است.
در ادامهی حدیث طلحهt آمده است: و آن مردِ نجدی بازگشت، در حالیکه میگفت: به الله سوگند که بر این واجبات نه چیزی میافزایم و نه چیزی از آنها میکاهم. رسولاللهr فرمود: «اگر راست بگوید، رستگار است». لذا روشن میشود که اگر کسی به واجبات شرعی بسنده نماید، رستگار میباشد. البته این، بدین معنا نیست که انجام نوافل، سنت نباشد؛ زیرا نوافل در روز قیامت، مکمّلِ فرایض خواهد بود. چهبسا انسان فریضهای را انجام میدهد، اما در آن نقص وجود دارد و باید تکمیل شود؛ لذا نوافل نقش مکمل را برای فرایض دارد.
و اما حدیث ابنعباس$؛ این بزرگوار میگوید: پیامبرr معاذt را برای دعوت و تبلیغ به یمن فرستاد. پیشتر دربارهی این حدیث سخن گفتیم و نیازی به اطالهی بحث نیست؛ اما شاهد موضوع از این حدیث، این است که پیامبرr فرمود: «به آنها اعلام کن که الله، زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده است که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود».
***
1217- وعنِ ابنِ عُمَرَ$ قَالَ: قال رَسُول اللهِr: «أُمِرْتُ أنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أنْ لا إله إلا اللهُ، وأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَیُقِیمُوا الصَّلاَةَ، وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ، فَإذَا فَعَلُوا ذَلِکَ، عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ، إلاَّ بِحَقِّ الإسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللهِ». [متفق علیه]([10])
ترجمه: ابن عمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «(از سوی الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین کردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از من مصون داشتهاند و حسابشان با الله متعال است».
1218- وعن أَبی هریرةَt قالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ رسولُ اللهr وَکَانَ أَبُو بَکْرٍt وَکَفَرَ مَنْ کَفَرَ مِنَ العَرَبِ، فَقال عُمَرُt: کَیْفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ وَقَدْ قَالَ رسولُ اللهr: «أُمِرْتُ أنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَقُولوُا لا إله إِلا اللهُ، فَمَنْ قَإلها فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى الله»؛ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍt: وَاللهِ لأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بین الصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ، فَإنَّ الزَّکَاةَ حَقُّ المَالِ. وَاللهِ لَوْ مَنَعُونِی عِقَالاً کَانُوا یُؤدُّونَهُ إِلَى رسول اللهr لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهِ. قَالَ عُمَرُt: فَوَاللهِ مَا هُوَ إِلاَّ أنْ رَأیْتُ اللهَ قَدْ شَرَحَ صَدْرَ أَبی بَکْرٍ لِلقِتَالِ، فَعَرَفْتُ أنَّهُ الحَقُّ. [متفق علیه]([11])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: زمانی که رسولاللهr رحلت فرمود، در دوران خلافت ابوبکرt برخی از عربها مرتد شدند. عمرt به ابوبکرt گفت: «چگونه با مردم میجنگی در حالی که رسولاللهr فرموده است: «من، مأموریت یافتهام با مردم بجنگم تا لا اله الا الله بگویند. پس هر کس لا اله الا الله بگوید، مال و جانش را از من مصون داشته است؛ مگر به حق و حقوق اسلام و مواردی که اسلام تعیین کرده است»؟ ابوبکرt فرمود: «به الله سوگند، با کسی که میان نماز و زکات فرق بگذارد، میجنگم؛ چراکه زکات، حقّ مال است. به الله سوگند، اگر از دادنِ زانوبند شتر که بهعنوان زکات به رسولاللهr میدادند، سر بتابند، به دلیلِ ندادنِ آن با آنان میجنگم». عمرt میگوید: «به الله سوگند، بلافاصله یقین کردم که الله متعال، سینهی ابوبکرt را برای جهاد گشوده (و او را برای این کار مصمم فرموده) و دانستم که درست و سزاوار نیز همین است».
شرح
اینها احادیث دیگریست که مؤلف/ در ادامهی باب وجوب زکات و فضیلت آن آورده است؛ از جمله حدیث عبدالله بن عمر$ که میگوید: رسولاللهr فرمود: «(از سوی الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین کردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از من مصون داشتهاند و حسابشان با الله متعال است».
این مأموریت از سوی الله متعال به پیامبرr داده شد. لذا روشن میشود که پیامبرr نیز بندهی مأمور و مکلّف پروردگار بوده که همانند سایر مردم، امر و نهی میشده است؛ زیرا او یکی از بندگان الله بود و در مقام ربوبیت نبود. لذا ذرهای از حقوق ربوبیت را در دست نداشت؛ بلکه چهبسا امر و نهیِ پروردگار به آن بزرگوار، بهمراتب جدّیتر و فراتر از امر و نهیِ الاهی نسبت به سایر انسانها بود. لذا میبینیم که گاه الله متعال در قرآن کریم، پیامبرشr را توبیخ میکند؛ چنانکه میفرماید:
﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٤٣﴾ [التوبة: ٤٣]
الله تو را ببخشد؛ چرا پیش از آنکه راستگویان بر تو آشکار شوند و قبل از آنکه دروغگویان را بشناسی، به آنان اجازهی ماندن دادی؟
و نیز میفرماید:
﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکَ﴾ [التحریم: ١]
ای پیامبر! چرا آنچه را که الله برای تو حلال کرده است، بر خود حرام میکنی؟
همچنین میفرماید:
﴿وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُ﴾
[الأحزاب : ٣٧]
و در دلت چیزی را پنهان میداشتی که الله آن را آشکار میکند و از مردم میترسیدی؛ و الله به اینکه از او بترسی، سزاوارتر است.
لذا کسی که گمان کند محمدr چیزی از ربوبیت داشته است یا نفع و ضرری در دست اوست میتواند مشکلاتِ کسی را برطرف سازد یا دعاها را اجابت کند، به اللهU شرک ورزیده و به آیین محمدr کافر شده است.
رسولاللهr فرمود: «(از سوی الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین کردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از من مصون داشتهاند و حسابشان با الله متعال است»؛ یعنی پیامبرr با هرکس که از یکی از این چهار مورد، امتناع میورزید، پیکار مینمود: گفتنِ لاإلهإلاالله، گفتنِ محمدٌرسولالله، برپا داشتن نماز، و دادنِ زکات. لذا پیامبرr مأموریت داشت تا بهخاطر این چهار مورد با مردم پیکار کند تا اینکه لاإلهإلاالله محمدٌرسولالله را بگویند، نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین میکردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از پیامبرr مصون میداشتند. سپس افزود: «و حسابشان با الله متعال است»؛ زیرا برخی از مردم اگرچه بهظاهر شهادتین را میگویند و نماز میخوانند و زکات میدهند، اما در باطن و بهقلب خویش ایمان ندارند؛ لذا مطابق ظاهرشان که اسلام آوردهاند، جانها و اموالشان مصون است، اما چون منافقاند، حسابشان با اللهU میباشد. منافقان، شهادتین را میگویند، اما الله متعال را جز اندکی یاد نمیکنند؛ همچنین در دوران پیامبرr نزد آن بزرگوار میآمدند و میگفتند: ما گواهی میدهیم که تو، فرستادهی الله هستی و نماز هم میخواندند؛ اما با تنبلی و بیرغبتی در نماز جماعت حاضر میشدند؛ حتی صدقه و زکات هم میدادند، اما از روی ناچار؛ چراکه نفاق و کفر در دلهایشان جای گرفته بود. از این رو رسولاللهr فرمود: «و حسابشان با الله متعال است».
سپس مؤلف/ حدیث ابوهریرهt را آورده که دربارهی گفتگوی خلیفهی دوم، عمر بن خطابt با خلیفهی نخست، ابوبکر صدیقt دربارهی جهاد با مانعین زکات است. ابوبکر صدیقt پس از وفات رسولاللهr بهاجماع صحابه# بهعنوان جانشینِ پیامبرr برگزیده شد و این، برآمده از اشارات پیامبرr نیز بود؛ چنانکه باری پیامبرr، ابوبکر صدیقt را بهعنوان امیر یا سرپرست حج که بزرگترین مقامِ پیشوایی بهشمار میآمد، منصوب فرمود و نیز بهعنوان پیشنمازِ مسجد که نسبت به سرپرستی حج، کوچکتر بود؛ زیرا امیر حج، برای شمارِ بیشتری از مسلمانان امامت میدهد؛ در صورتیکه شمار نمازگزاران مسجد، بهمراتب کمتر از تعداد مسلمانانِ حاضر در حج است. ماجرا از این قرار بود که پیامبرr در بیماریاش که به وفات آن بزرگوار انجامید، ابوبکر صدیقt را بهعنوان امام مسجد، تعیین فرمود. همچنین در حجّ سال نُهُم هجری، ابوبکر صدّیقt را بهعنوان امیر حج برگزید. لذا صحابه# پس از وفات پیامبرr به اتفاقِ آرا، ابوبکر صدیقt را به جانشینیِ رسولاللهr برگزیدند. در آن زمان برخی از عربها مرتد شدند. الله متعال در قرآن کریم به این ماجرا اشاره نموده و فرموده است:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ﴾ [آل عمران: ١٤٤]
و محمد، فقط پیامبر است؛ پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند که در گذشتهاند. آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود، به آیین گذشته باز میگردید؟
بههر حال پس از وفات رسولاللهr این اتفاق افتاد و برخی از عربها از دین برگشتند و از دادنِ زکات امتناع ورزیدند و به الله، کافر شدند. لذا ابوبکر صدیقt تصمیم گرفت که با آنان، پیکار کند. عمرt از ابوبکر صدیقt خواست تا فعلاً کاری با مانعین زکات نداشته باشد؛ بلکه صبر کند و از آنان دلجوی نماید تا ایمان در دلهایشان جای بگیرد. اما ابوبکرt پیشنهاد عمرt را نپذیرفت. عمرt به ابوبکرt گفت: «چگونه با مردم میجنگی که رسولاللهr فرموده است: «من، مأموریت یافتهام با مردم بجنگم تا لاإلهإلاالله بگویند. پس هر کس لاإلهإلاالله بگوید، مال و جانش را از من مصون داشته است؛ مگر به حق و حقوق اسلام و مواردی که اسلام تعیین کرده است»؟ این، چیزی بود که عمرt از پیامبرr شنیده بود؛ و گرنه، پسرش، عبداللهt بیش از این شنیده بود؛ اینکه رسولاللهr فرموده است: «(از سوی الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند...». ولی در روایت عمرt فقط گفتنِ لاإلهإلاالله آمده است. ابوبکرt فرمود: «به الله سوگند، با کسی که میان نماز و زکات فرق بگذارد، میجنگم؛ چراکه زکات، حقّ مال است. به الله سوگند، اگر از دادنِ زانوبند شتر که بهعنوان زکات به رسولاللهr میدادند، سر بتابند، به دلیلِ ندادنِ آن با آنان میجنگم».
این، بیانگر قاطعیت ابوبکر صدیقt در سختیها و تنگناهاست؛ یعنی ابوبکر صدیقt بهرغمِ اینکه نسبت به عمر فاروقt نرمخوتر بود، اما در شرایط حساس، تصمیمهای قاطعانه و جدّیتری میگرفت.
مثالیهایی در اینباره برای شما عرض میکنم؛ همین ماجرا، یکی از این نمونه هاست. عمرt پس از گفتگو با ابوبکرt به همان نتیجهای رسید که ابوبکر صدیقt به او گفت؛ زیرا دریافت که الله متعال، سینهی ابوبکرt را برای جهاد گشوده و او را برای این کار مصمم فرموده است. همانجا بود که به درستیِ تصمیمِ ابوبکرt پی برد. این ماجرا، نشان میدهد که ابوبکر صدیقt از عمر فاروقt جدیتر و استوارتر بوده است.
و اما نمونهی دوم: هنگامیکه رسولاللهr درگذشت، مدینه را ظلمت و تاریکی فرا گرفت و مردم، سخت پریشان و آشفته بودند؛ فشار مصیبت بر مردم، بسیار شدید بود. همه در مسجد جمع شده بودند. عمرt میگفت: رسولاللهr نمرده است؛ بلکه مانند موسیu به میعاد پروردگارش رفته است و باز میگردد و دست و پای کسانی را که میگویند: «او مرده است»، میبُرَد.
ولی زمانیکه رسولاللهr رحلت فرمود، ابوبکرt در حومهی مدینه در منطقهی «سُنح» بود. وقتی خبرِ وفات پیامبرr را شنید، به مدینه آمد و بیآنکه با کسی سخن بگوید، به سراغ رسولاللهr رفت و دید که پارچهای روی پیامبرr کشیدهاند؛ آنرا از صورتِ پیامبرr کنار زد، آن بزرگوار را بوسید و فرمود: «پدر و مادرم، فدایت؛ به الله سوگند که او، تو را دو بار نمیمیراند. مرگی که برایت مقدّر بود، فرا رسید». سپس نزد مردم رفت و عمرt را دید که زیر فشار مصیبت، آنقدر پریشان شده بود که وفات پیامبرr را رد میکرد و میگفت: بهزودی پیامبرr به خود میآید. ابوبکرt به عمر فرمود: «ای عمر! بنشین و تحمل کن». سپس ابوبکر صدیقt بالای منبر رفت و در این شرایط سخت، سخنرانیِ شیوا و بزرگی برای مردم ایراد نمود؛ فرمود: «ای مردم! هرکه محمدr را عبادت میکرده، بداند که محمدr وفات کرده است؛ و هرکه الله متعال را میپرستیده، بداند که الله زنده است و هرگز نمیمیرد». سپس این آیه را تلاوت کرد که الله متعال به پیامبرشr فرموده است:
﴿إِنَّکَ مَیِّتٞ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ ٣٠﴾ [الزمر: ٣٠]
بیگمان تو خواهی مُرد و بیشک آنان نیز خواهند مُرد.
و نیز این آیه را خواند که اللهU میفرماید:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ وَمَن یَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ فَلَن یَضُرَّ ٱللَّهَ شَیۡٔٗا﴾ [آل عمران: ١٤٤]
و محمد، فقط پیامبر است؛ پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند که در گذشتهاند. آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود، به آیین گذشته باز میگردید؟ و هر کس از آیین خود برگردد، هیچ زیانی به الله نمیرساند.
عمرt میگوید: «به الله سوگند، زمانیکه ابوبکرt این آیه را تلاوت نمود، فهمیدم که بهراستی رسولاللهr رحلت فرموده است؛ دیگر، پاهایم مرا تاب نیاورد و به زمین افتادم». اما بنگرید که در آن شرایط سخت ابوبکر صدیقt چهقدر شکیبا و استوار بود!([12])
و سومین نمونه: در جریان «صلح حدیبیه» اتفاق افتاد. در پیمان حدیبیه، بهظاهر نسبت به مسلمانان جفا شده بود؛ یکی از بندهای این پیمان، این بود که اگر شخصی از قریشیان مسلمان میشد و به مسلمانان میپیوست، پیامبرr باید او را به قریش باز میگرداند؛ اما اگر شخصی از مسلمانان به قریش میپیوست، قریشیان ملزَم به بازگرداندن آنشخص به مسلمانان نبودند. ظاهرِ این پیمان، نوعی جفا در حقّ مسلمانان بود و عمرt نمیتوانست چنین جفایی را در حقّ مسلمانان تحمل کند. لذا نزد پیامبرr رفت و عرض کرد: ای رسولخدا! چگونه؟ چگونه؟ اگر کسی از آنان، مسلمان شود و نزدِ ما بیاید، او را به آنها برگردانیم؛ ولی هرکه از ما به آنان بپیوندد، او را به ما باز نمیگردانند؟! چگونه این خفّت را بپذیریم؟ مگر ما برحق نیستیم و دشمنان ما بر باطل نیستند؟ رسولاللهr فرمود: آری؛ اما این، فرمان الله متعال است و من، بنده و فرستادهی اویم و هرگز از الله متعال نافرمانی نمیکنم؛ بهیقین اللهU ما را یاری خواهد کرد». عمرt که از متقاعد کردن پیامبرr مبنی بر عدم پذیرشِ چنین سازشی درمانده شده بود، نزد ابوبکر صدیقt رفت تا از او برای قانع کردن پیامبرr کمک بگیرد؛ ولی در آن شرایط بحرانی پاسخِ ابوبکر صدیقt حرف به حرف، مانندِ پاسخِ رسولاللهr بود؛ فرمود: «او فرستادهی الله متعال است و بهیقین الله متعال او را یاری میکند؛ پس، فرمان او را بیچون و چرا بپذیر».
در سه نمونهای که گذشت، پایداری ابوبکر صدیقt نمایان شد و روشن گردید که او، استوارترین فرد در میان صحابه# و خردمندترین و شایستهترین آنها برای خلافت بود. در چنین شرایطیست که نبوغِ افرادِ دورنگر و ژرفاندیش نمایان میگردد؛ اما انسانی که فقط غیرت دارد و شتابزده عمل میکند، چهبسا عملِ شتابزدهاش نافرجام و زیانبار باشد.
در هر حال از این حدیث که مؤلف/ در باب وجوب زکات آورده است، چنین برمیآید که هرکس از دادن زکات امتناع کند، بر حاکم و پیشوای مسلمانان واجب است که با او پیکار نماید تا آنکه زکات اموالش را بدهد.
***
1219- وعن أَبی أیُّوبٍt: أنّ رَجُلاً قَالَ لِلنَّبِیِّr: أخْبِرْنِی بِعَمَلٍ یُدْخِلُنِی الْجَنَّةَ، قَالَ: «تَعْبُدُ اللهَ لا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً، وَتُقِیمُ الصَّلاَةَ، وَتُؤْتِی الزَّکَاةَ، وَتَصِلُ الرَّحِمَ». [متفقٌ علیه]([13])
ترجمه: ابوایوبt میگوید: مردی به پیامبرr گفت: ای رسولخدا! عملی به من معرفی کن که مرا وارد بهشت سازد. پیامبرr فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچکس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن».
1220- وعن أَبی هریرةَt: أنَّ أعْرَابیاً أتَى النَّبِیَّr فَقَالَ: یَا رسولَ اللهِ، دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ إِذَا عَمِلْتُهُ، دَخَلْتُ الجَنَّةَ. قَالَ: «تَعْبُدُ اللهَ لا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً، وتُقِیمُ الصَّلاَةَ، وتُؤتِی الزَّکَاةَ المَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ»؛ قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لا أزیدُ عَلَى هَذَا، فَلَمَّا وَلَّى قَالَ النَّبِیُّr: «مَنْ سَرَّهُ أنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أهْلِ الجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا». [متفقٌ علیه]([14])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: صحرانشینی به پیامبرr گفت: ای رسولخدا! مرا به عملی رهنمون شو که اگر آنرا انجام دهم، وارد بهشت شوم. پیامبرr فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچکس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات فرض را بده و ماه رمضان را روزه بگیر». بادیهنشین گفت: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، بر این نمیافزایم. و چون بازگشت، رسولاللهr فرمود: «هرکه دوست دارد به مردی بهشتی بنگرد، به این شخص نگاه کند».
1221- وعن جریر بن عبداللهt قَالَ: بایَعْتُ النَّبِیَّr عَلَى إقَامِ الصَّلاَةِ، وَإیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالنُّصْحِ لِکُلِّ مُسْلِمٍ. [متفقٌ علیه]([15])
ترجمه: جریر بن عبداللهt میگوید: با پیامبرr بر اقامهی نماز، ادای زکات، و خیرخواهی برای هر مسلمان، بیعت کردم.
شرح
این سه حدیث دربارهی وجوب زکات و فضیلت آن است و هرسه نشان میدهد که نماز و زکات، جزو فرایض اسلاماند. در حدیث ابوایوبt آمده است: «وَتَصِلُ الرَّحِمَ»؛ یعنی: «و حقّ خویشاوندی را ادا کن». منظور از خویشاوندان، همهی نزدیکان انسان از ناحیهی پدر و مادرش هستند و ادای حقّ آنها و ارتباط با آنان، به عُرف و عادت مردم بستگی دارد؛ زیرا پیامبرr چگونگی صلهی رحم را بیان نفرموده است و آنچه که در کتاب و سنت بدون قید یا بدونِ تببین، آمده باشد، مرجعش عرف و عادت مردم است. و این، به اختلاف اوضاع و شرایط و نیز به اختلاف زمان و مکان بستگی دارد. در حالتِ فقر و نیاز، ادای حقّ خویشاوندی با کمک و بخششِ مالی انجام میشود؛ بهگونهای که ضرورت و نیازِ خویشاوند فقیر برآورده گردد. در حالتِ بیماری، حقِّ خویشاوندی این است که به ملاقات خویشاوندِ بیمار خود برویم و تا زمانیکه بهبود مییابد، پیوسته از او عیادت کنیم. امروزه که امکانات ارتباطی پیشرفت کرده است و عُرف نیز شده، میتوان از طریق تلفن یا نامهنگاری، جویای حالِ خویشاوندان بود یا در مناسبتهایی چون عید، به دیدنشان رفت. مهم، این است که صلهی رحم و ارتباط با خویشاوندان، واجب میباشد؛ اما حد و حدودش در شریعت، مشخص نشده است و از اینرو به عُرف و عادت مردم بستگی دارد؛ یعنی باید در حدّی که عُرف جامعهی اسلامی، آنرا صلهی رحم میداند، حقّ خویشاوندی را ادا کنیم. در حدیث جریر بن عبداللهt افزون بر اقامهی نماز و ادای زکات، خیرخواهی برای هر مسلمانی نیز آمده است؛ یعنی: انسان باید با سایر مسلمانان، بهگونهای رفتار نماید که با خود، رفتار میکند یا دوست دارد که مردم با او آنگونه رفتار کنند. لذا هیچ مسلمانی به همکیش خود ناسزا نمیگوید، به او تهمت نمیزند، فریبش نمیدهد، به او خیانت نمیکند و به او نارو نمیزند و از هر جهت، خیرخواهِ اوست؛ اگر مسلمانی از او دربارهی چیزی نظرخواهی کند، بر او واجب است که به او مشورتی بدهد که آنرا برای دنیا و آخرت وی، بهتر و مناسبتر میداند. زیرا همانگونه که بیان شد، جریر بن عبداللهt با پیامبرr پیبمان بست که خیرخواه هر مسلمانی باشد. گفته میشود: پس از اینکه جریر بن عبدالله بَجَلیt با پیامبرr بیعت کرد که خیرخواهِ هر مسلمانی باشد، اسبی خرید و سپس دریافت که ارزش این اسب، بیشتر است؛ لذا نزد فروشنده بازگشت و به او گفت: قیمت اسبی که به من فروختهای، بیش از این است و همان مبلغی را به او داد که به گمان او، قیمتِ آن اسب بود. و باز برای بار سوم بازگشت و به فروشنده گفت: اسب تو، بیش از این قیمت دارد و سرانجام، بابت اسبی که دویست درهم خریداری کرده بود، هشتصد درهم به فروشندهاش داد؛ زیرا او با پیامبرr بیعت کرده بود که خیرخواه همهی مسلمانان باشد.
از اینرو بر هر مسلمانی واجب است که حقّ خویشاوندی را ادا کند و خیرخواهِ همکیشان خود باشد؛ چنانکه در حدیث تمیم داریt آمده است که پیامبرr سه بار فرمود: «الدِّینُ النَّصِیحَةُ». یعنی: «دین، نصحیت و خیرخواهیست». پرسیدند: برای چه کسی؟ فرمود: «لِلَّه وَلِکِتَابِهِ ولِرسُولِهِ وَلأَئمَّةِ المُسْلِمِینَ وَعَامَّتِهِمْ».([16]) یعنی: «برای الله، و برای کتابش، و برای پیامبرش، و برای پیشوایان مسلمانان و عموم آنها».
***
1222- وعن أَبی هریرةَt قالَ: قَالَ رسول اللهr: «مَا مِنْ صَاحِبِ ذَهَبٍ، وَلا فِضَّةٍ، لا یُؤَدِّی مِنْهَا حَقَّهَا إِلاَّ إِذَا کَانَ یَومُ القِیَامَةِ صُفِّحَتْ لَهُ صَفَائِحُ مِنْ نَارٍ، فَأُحْمِیَ عَلَیْهَا فی نَارِ جَهَنَّمَ، فَیُکْوَى بِهَا جَنْبُهُ، وَجَبِینُهُ، وَظَهْرُهُ، کُلَّمَا بَرَدَتْ أُعِیدَتْ لَهُ فی یَومٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ ألْفَ سَنَةٍ، حَتَّى یُقْضَى بَیْنَ العِبَادِ فَیَرَى سَبیلَهُ، إمَّا إِلَى الجَنَّةِ، وَإمَّا إِلَى النَّارِ».
قِیلَ: یَا رسولَ الله، فالإبلُ؟ قَالَ: «وَلا صَاحِبِ إبلٍ لا یُؤَدِّی مِنْهَا حَقَّهَا، وَمِنْ حَقِّهَا حَلْبُهَا یَومَ وِرْدِهَا، إِلاَّ إِذَا کَانَ یَومُ القِیَامَةِ بُطِحَ لَهَا بِقَاعٍ قَرْقَرٍ أوْفَرَ مَا کَانَتْ، لا یَفْقِدُ مِنْهَا فَصیلاً وَاحِداً، تَطَؤُهُ بِأخْفَافِهَا، وَتَعَضُّهُ بِأفْوَاهِهَا، کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ أُولاَهَا، رُدَّ عَلَیْهِ أُخْرَاهَا، فی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ ألْفَ سَنَةٍ، حَتَّى یُقْضى بَیْنَ العِبَادِ، فَیَرَى سَبِیلَهُ، إمَّا إِلَى الجَنَّةِ، وَإمَّا إِلَى النَّارِ».
قِیلَ: یَا رَسولَ اللهِ، فَالبَقَرُ وَالغَنَمُ ؟ قَالَ: «وَلا صَاحِبِ بَقَرٍ وَلا غَنَمٍ لا یُؤَدِّی مِنْهَا حَقَّهَا، إِلاَّ إِذَا کَانَ یَوْمُ القِیَامَةِ، بُطِحَ لَهَا بقَاعٍ قَرْقَرٍ، لا یَفْقِدُ مِنْهَا شَیْئاً، لَیْسَ فِیهَا عَقْصَاءُ، وَلا جَلْحَاءُ، وَلا عَضْبَاءُ، تَنْطَحُهُ بقُرُونِها، وَتَطَؤُهُ بِأظْلاَفِهَا، کُلَّمَا مرَّ عَلَیْهِ أُولاَهَا، رُدَّ عَلَیْهِ أُخْرَاهَا، فی یَومٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ ألْفَ سَنَة حَتَّى یُقْضى بَیْنَ العِبَادِ، فَیَرى سَبیِلَهُ، إمَّا إِلَى الجَنَّةِ، وَإمَّا إِلَى النَّارِ».
قیلَ: یَا رسول الله فالخَیْلُ؟ قَالَ: «الخَیلُ ثَلاَثَةٌ: هِیَ لِرَجُلٍ وِزْرٌ، وَهِیَ لِرَجُلٍ سِتْرٌ، وَهِیَ لِرَجُلٍ أجْرٌ. فَأمَّا الَّتی هی لَهُ وِزْرٌ فَرَجُلٌ رَبَطَهَا رِیَاءً وَفَخْراً وَنِوَاءً عَلَى أهْلِ الإسْلاَمِ، فَهِیَ لَهُ وِزْرٌ، وَأمَّا الَّتی هی لَهُ سِتْرٌ، فَرَجُلٌ رَبَطَهَا فی سَبیلِ الله، ثُمَّ لَمْ یَنْسَ حَقَّ اللهِ فی ظُهُورِهَا، وَلا رِقَابِهَا، فَهِیَ لَهُ سِتْرٌ، وَأمَّا الَّتی هی لَهُ أجْرٌ، فَرَجُلٌ رَبَطَهَا فی سَبیلِ الله لأهْلِ الإسْلاَمِ فی مَرْجٍ، أَوْ رَوْضَةٍ فَمَا أکَلَتْ مِنْ ذَلِکَ المَرْجِ أَوْ الرَّوْضَةِ مِنْ شَیْءٍ إِلا کُتِبَ لَهُ عَدَدَ مَا أَکَلَتْ حَسَنَاتٌ وکُتِبَ لَهُ عَدَدَ أرْوَاثِهَا وَأبْوَإلها حَسَنَاتٌ، وَلا تَقْطَعُ طِوَلَهَا فَاسْتَنَّتْ شَرَفاً أَوْ شَرَفَیْنِ إِلاَّ کَتَبَ اللهُ لَهُ عَدَدَ آثَارِهَا، وَأرْوَاثِهَا حَسَنَاتٍ، وَلا مَرَّ بِهَا صَاحِبُهَا عَلَى نَهْرٍ، فَشَرِبَتْ مِنْهُ، وَلا یُرِیدُ أنْ یَسْقِیهَا إِلاَّ کَتَبَ اللهُ لَهُ عَدَدَ مَا شَرِبَتْ حَسَنَاتٍ».
قِیلَ : یَا رسولَ اللهِ فالحُمُرُ؟ قَالَ: «مَا أُنْزِلَ عَلَیَّ فی الحُمُرِ شَیْءٌ إِلاَّ هذِهِ الآیة الفَاذَّةُ الجَامِعَةُ: ﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: ٧، ٨] [متفق علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([17])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هر صاحبِ طلا و نقرهای که زکاتِ آنرا ندهد، روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود و این ورقها را در آتش دوزخ، داغ میکنند و سپس با آن، پهلوها، پیشانی و پُشت آنشخص را داغ مینهند و آنگاه که این ورقها سرد شود، دوباره داغ میگردد و این عذاب برای آن شخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
گفته شد: ای رسولخدا! شتر چهطور؟ فرمود: «همچنین هر صاحب شتری که حقّ آنها را ادا نکند - و یکی از این حقوق، دوشیدنِ آنها در محلّ آبشخور (و بخشیدن بخشی از شیرشان به فقیران و رهگذران است)- روز رستاخیز در زمینی هموار و پهناور، خوابانیده میشود و شتران با بهترین و فربهترین حالتی که در دنیا داشتهاند، بدون اینکه حتی یک بچهشتر نیز از آنها کم شده باشد، او را زیرِ سُمهای خود، لِه میکنند و با دهانشان گاز میگیرند و هرگاه آخرین شتر از رویِ او عبور کند، شتر نخست بر میگردد و این عذاب برای آنشخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
عرض شد: ای رسولخدا! گاو و گوسفند، چه حُکمی دارند؟ فرمود: «همینطور هر صاحب گاو و گوسفندی که زکاتشان را ندهد، روز رستاخیز در زمینی هموار و پهناور خوابانیده میشود و گاوها و گوسفندانش در حالی که حتی یک عدد از آنها کم نیست و هیچ حیوانِ کجشاخ، بیشاخ و شاخشکستهای در میانِ آنها وجود ندارد- و همگی شاخهای قوی و سالمی دارند- او را زیر سُمهایشان میگیرند و او را شاخ میزنند و آنگاه که آخرین گاو یا گوسفند از روی او میگذرد و به او شاخ میزند، نخستین گاو یا گوسفند باز میگردد و این عذاب برای آنشخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
پرسیده شد: ای رسولخدا! حُکم اسب چیست؟ فرمود: «اسب بر سه نوع است: نگهداری اسب برای برخی، گناه میباشد و برای برخی دیگر، وسیلهی آسایش و پوشاندن نیاز است و برای برخی هم اجر و ثواب دارد؛ اسبی که برای صاحبش مایهی گناه است، اسبیست که شخص آنرا برای تظاهر و فخرفروشی و دشمنی با مسلمانان، نگهداری میکند؛ این اسب برای صاحبش مایهی گناه و وبال است. و اسبی که وسیلهی آسایش و پوشاندن فقر میباشد، اسبیست که صاحبش آنرا بهخاطر الله نگهداری میکند و از یاد نمیبرد که هنگام سوار شدن بر حیوان یا نگهداری از او، فرمان الاهی را دربارهی حیوان رعایت کند؛ چنین اسبی، سبب آسایش و نجات صاحبش میباشد. و اسبی که برای صاحبش اجر و ثواب دارد، اسبیست که شخص آنرا در راهِ الله و برای - جهاد یا- خدمت به مسلمانان، در چراگاهی بزرگ یا کوچک نگهداری میکند؛ چنین اسبی برای صاحبش مایهی اجر و ثواب است و هرچه از آن چراگاه یا مرغزار بخورد، برای صاحبش بهشمار برگها یا گیاهانی که میخورد، نیکی نوشته میشود و به تعدادِ سرگینها و ادرارهایش برای صاحبش، نیکی، ثبت و منظور میگردد. و اگر اسب، طنابش را پاره کند و از یک یا دو تپه بگذرد، به تعدادِ جای پاها و فضولاتی که برجا میگذارد، به صاحبش، اجر و پاداش می رسد؛ و چنانچه از نهری بگذرد و آب بخورد، حتی اگر صاحبش قصد آب دادن آنرا نداشته باشد، الله متعال بهاندازهی آبی که این اسب نوشیده است، برای صاحبش، اجر و پاداش منظور میفرماید».
گفته شد: ای رسولخدا! حُکم الاغها چیست؟ فرمود: «در اینباره چیزی بر من نازل نشده است؛ جز این آیهی کمنظیر و جامع که: ﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ ٨﴾.([18])
شرح
مؤلف/ این حدیث را در باب تأکید بر وجوب زکات و بیان فضیلت آن آورده است؛ حدیثی طولانی که مسلم/ از ابوهریرهt روایت کرده است. پیامبرr در این حدیث از دارندهی طلا و نقره، و نیز صاحب شتر، گاو و گوسفند و همچنین مالکِ اسب و الاغ سخن به میان آورده و حُکم هر یک از این اموال را بیان فرموده است. آری؛ پیامبرr اینگونه بود که مسایل را بهروشنی برای مردم بیان مینمود و در حالی امتش را ترک گفت که اللهU بهوسیلهی او دین را کامل گردانید و نعمتش را بر مؤمنان تمام فرمود. رسولاللهr در این حدیث فرموده است: «هر صاحبِ طلا و نقرهای که زکاتِ آنرا ندهد، روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود و این ورقها را در آتش دوزخ، داغ میکنند و سپس با آن، پهلوها، پیشانی و پُشت آنشخص را داغ مینهند و آنگاه که این ورقها سرد شود، دوباره داغ میگردد و این عذاب برای آن شخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
زکات در عینِ طلا و نقره، واجب است و فرقی نمیکند که انسان، آنرا برای نفقه یا ازدواج یا خرید خانهای که به آن نیاز دارد یا برای خریداریِ ماشینِ سواریاش پسانداز کند یا برای ثروتاندوزی و افزایش مال و ثروتِ خود؛ در هر حال، زکات در عینِ طلا و نقره، واجب میباشد؛ حتی در طلا و نقرهای که زن بهعنوان زیورآلات استفاده میکند. البته ناگفته نماند که وجوب زکات در عینِ طلا و نقره، در صورتیست که به حدّ نصاب برسد؛ نصاب طلا 5/85 گرم است و نصابِ نقره، 595 گرم. لذا اگر کسی، این مقدار طلا یا نقره داشته باشد، زکات بر او واجب است و اگر زکاتش را ندهد، بهفرمودهی پیامبرr: «روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود». ورقهایی آتشین که در آتش دوزخ گداخته میگردد. - پناه بر الله- آتش دوزخ، شصت و نُه بار داغتر از آتش دنیاست. الله همهی ما را در پناه خویش قرار دهد. خلاصه اینکه اگر کسی دارای نصاب طلا و نقره باشد و زکاتش را ندهد، «روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود که در آتش دوزخ گداخته میگردد و آنگاه با این ورقهای آتشین و گداخته، پهلوها، پیشانی و پُشت آنشخص را داغ مینهند و آنگاه که این ورقها سرد شود، دوباره داغ میگردد و این عذاب برای آن شخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد»؛ این عذاب، یک ساعت یا دو ساعت یا یک ماه و دو ماه و حتی یک سال و دو سال طول نمیکشد؛ بلکه پنجاههزار سال ادامه مییابد و تکرار میشود «تا آنکه در میان بندگان، حُکم میگردد و سپس انسان مسیرِ خود را بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ مشاهده میکند».
لذا این حدیث، تفسیری بر این فرمودهی الله متعال است که میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یَکۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٖ ٣٤﴾ [التوبة: ٣٤]
و به کسانی که طلا و نقره ذخیره میسازند و آن را در راه الله انفاق نمیکنند، نوید عذابی دردناک بده.
لذا در این آیه، منظور از کسانی که طلا و نقره ذخیره میسازند، کسانی هستند که زکاتش را نمیدهند؛ چنانکه علمای صحابه و تابعیین# و علمای پس از ایشان، این آیه را اینگونه تفسیر نمودهاند و مال و ثروتی را که زکاتش ادا نمیشود، «کنز» نامیدهاند؛ حتی اگر روی قلهی کوه و نمایان باشد. [در زبان عربی به گنجِ پنهان، «کنز» گفته میشود]؛ ولی ثروتی که زکاتش ادا میشود، حتی اگر در دلِ زمین باشد، کنز نیست و وبال صاحبش نخواهد بود. الله متعال میفرماید:
﴿یَوۡمَ یُحۡمَىٰ عَلَیۡهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا کَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِکُمۡ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمۡ تَکۡنِزُونَ ٣٥﴾ [التوبة: ٣٥]
روزی که اندوختههایشان را در آتش دوزخ بگدازند و با آن پیشانی، و پهلو و پشتشان را داغ کنند؛ (به آنان گفته میشود:) این، همان گنجیست که برای خویش اندوختید. پس سزای زراندوزی خود را بچشید.
لذا افراد زراندوزی که زکات اموالشان را نمیدهند، دو عذاب خواهند داشت: یکی عذابِ جسمی و دیگری، عذابِ روحی؛ بدینسان که در آخرت، علاوه بر شکنجهی جسمی، بهخاطر زراندوزیِ خویش، توبیخ و سرزنش نیز میشنود. پس در آن هنگام، چه حالی خواهند داشت؟ روشن است که وقتی به آنان گفته میشود: «این، همان گنجیست که برای خویش اندوختید»، افزون بر اینکه در عذابی جسمی بهسر میبرند، از لحاظ روحی نیز آزار میبینند. پناه بر الله.
پولِ نقد که جایگزینِ طلا و نقره شده است نیز همین حُکم را دارد؛ یعنی کسی که معادل قیمت طلا یا نقرهی مذکور، پول نقد دارد، صاحبِ نصاب زکات است و زکات، بر او واجب میباشد. امروزه در چرخهی اقتصادی و معاملات مردم در همهی کشورها، پولِ نقد جایگزینِ طلا و نقره شده است؛ از اینرو پولهای رایجِ امروزی، حُکم طلا و نقره را دارد. میدانید که قیمتِ طلا و نقره در بازار، بالا و پایین میشود؛ لذا کسی که زکات بر او واجب است، باید قیمت طلا و نقره را بسنجد و رُبعِ عُشر، زکات بدهد؛ زیرا مقدارِ زکات، رُبعِ عُشر [=یکچهلم یا 5/2%] میباشد.
پیامبرr سپس حُکم شتر و گاو و گوسفند را بیان فرمود و یکی از حقوق مربوط به شترها را دوشیدنِ آنها در محلّ آبشخور و بخشیدن بخشی از شیرشان را به حاضران برشمرد؛ زیرا شترها، شیرِ فراوانی دارند و وقتی آب میخورند، زمانِ مناسبی برای دوشیدنِ آنهاست و باید بخشی از شیرِ آنها را در میان فقیران توزیع کرد؛ این، یکی از حقوق مربوط به شترهاست.
سپس پیامبرr حُکم اسب و انواعِ آنرا بیان فرمود: اسبی که برای صاحب، وبال و مایهی گناه است؛ اسبی که وسیلهی آسایش و رفع نیاز است؛ و اسبی که برای صاحبش اجر و ثواب در پی دارد.
و دربارهی حُکم الاغها فرمود: «در اینباره چیزی بر من نازل نشده است؛ جز این آیهی کمنظیر و جامع که: ﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ ٨﴾ یعنی: «پس هر کس هموزن ذرهای نیکی کند، آنرا میبیند و هرکه هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند». لذا استفادهی درست از الاغ یا استفاده از آن در راه درست، نیکیست و استفادهی نادرست از الاغ یا استفاده از آن در راه نادرست، بدیست. والله اعلم.
***
([1]) [صحیح بخاری، ش: 8 و صحیح مسلم، ش: 16؛ نگا: حدیث شمارهی 1082. (مترجم)]
([2]) یعنی کسی که دارای نصابِ زکات است و زکات نمیدهد.
([3]) صحیح بخاری، ش: (481، 2446، 6027)؛ و صحیح مسلم، ش: 2585 بهنقل از ابوهریره.
([4]) صحیح بخاری، ش: (3332، 6594، 7554)؛ و صحیح مسلم، ش: 2643 بهنقل از عبدالله بن مسعود؛ و نیز روایتِ بخاری بهشمارهی 4207 بهنقل از سهل بن سعد. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 401 آمده است. (مترجم)]
([5]) صحیح است؛ نگا: صحیح الجامع (5136) از آلبانی رحمهالله.
([6]) صحیح بخاری، ش: 8؛ و صحیح مسلم، ش: 16. این حدیث پیشتر بهشمارهی 1082 آمده است.
([7]) صحیح بخاری، ش: 46؛ و صحیح مسلم، ش:11.
([8]) صحیح بخاری، ش: (1395، 1496)؛ و صحیح مسلم، ش: 19. این حدیث پیشتر بهشمارهی 1084 آمده است.
([9]) صحیح بخاری، ش: (6696، 6700) بهنقل از عایشه رضیاللهعنها
([10]) صحیح بخاری، ش: 25؛ و صحیح مسلم، ش: 22. [این حدیث پیشتر بهشمارهی395 و 1083 گذشت. (مترجم)]
([11]) صحیح بخاری، ش: (1399، 7284، 7285)؛ و صحیح مسلم، ش:20.
([12]) نگا: صحیح بخاری، ش: 3670 بهنقل از عایشه رضیاللهعنها.
([13]) صحیح بخاری، ش: 1396؛ و صحیح مسلم، ش:13. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 336 آمده است. (مترجم)]
([14]) صحیح بخاری، ش: 1397؛ و صحیح مسلم، ش:14.
([15]) صحیح بخاری، ش: (57، 2715)؛ و صحیح مسلم، ش: 56. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 187 گذشت. (مترجم)]
([16]) صحیح مسلم، ش: 55
([17]) صحیح بخاری، ش: 1402؛ و صحیح مسلم، ش:987.
([18]) آیات 7-8 سورهی زلزله: «پس هر کس هموزن ذرهای نیکی کند، آنرا میبیند و هرکه هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند».
215- باب: فضیلت مسواک زدن و دیگر ویژگیهای فطری
1204- عن أَبی هریرةَt أنَّ رسولَ اللهr قَالَ: «لَوْلا أنْ أشُقَّ عَلَى أُمَّتِی - أَوْ عَلَى النَّاسِ- لأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاکِ مَعَ کُلِّ صَلاَةٍ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «اگر بر امتم - یا بر مردم- دشوار تمام نمیشد، به آنها دستور میدادم که برای هر نمازی، مسواک بزنند».
1205- وعن حُذَیْفَةَt قالَ: کَانَ رسولُ اللهr إِذَا قَامَ مِن اللیل یَشُوصُ فَاهُ بِالسِّوَاکِ. [متفق علیه]([2])
ترجمه: حذیفهt میگوید: رسولاللهr هر وقتِ شب که از خواب برمیخاست، دهانش را مسواک میزد.
1206- وعن عائشةَ& قالَت: کُنَّا نُعِدُّ لِرسولِ اللهr سِوَاکَهُ وَطَهُورَهُ، فَیَبْعَثُهُ اللهُ مَا شَاءَ أنْ یَبْعَثَهُ مِنَ اللَّیْلِ، فَیَتَسَوَّکُ، وَیَتَوضَّأُ وَیُصَلِّی. [روایت مسلم]([3])
ترجمه: عایشه& میگوید: ما، مسواک و آبِ وضو را برای رسولاللهr آماده میکردیم و ایشان در پاسی از شب که الله میخواست، برمیخاست، مسواک میزد، وضو میگرفت و نماز میخواند.
1207- وعن أنسٍt قالَ: قَالَ رسول اللهr: «أکْثَرْتُ عَلَیْکُمْ فی السِّوَاکِ». [روایت بخاری]([4])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr فرمود: «دربارهی مسواک زدن، تأکید فراوانی به شما کردهام».
1208- وعن شریح بن هانئٍ، قَالَ: قُلْتُ لعائشةَ&: بأَیِّ شَیْءٍ کَانَ یَبْدَأُ النَّبِیُّr إِذَا دَخَلَ بَیْتَهُ؟ قالَتْ: بِالسِّوَاکِ. [روایت مسلم]([5])
ترجمه: شریح بن هانی میگوید: به عایشه& گفتم: نخستین کاری که رسول اللهr هنگام ورود به خانهاش انجام میداد، چه بود؟ پاسخ داد: مسواک میزد.
1209- وعن أَبی موسى الأشعریt قالَ: دَخلتُ عَلَى النَّبیِّr وَطَرَفُ السِّوَاکِ عَلَى لِسَانِهِ. [متفق علیه؛ این، لفظِ مسلم است.]([6])
ترجمه: ابوموسی اشعریt میگوید: نزد پیامبرr رفتم؛ در آن هنگام سرِ مسواک، روی زبانِ مبارکش بود.
1210- وعن عائشةَ& أنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «السِّوَاکُ مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ مَرْضَاةٌ للرَّبِّ». [روایت نسائی و ابن خزیمه در صحیحش با اسانید صحیح]([7])
ترجمه: عایشه& میگوید: پیامبرr فرمود: «مسواک، ابزارِ پاکیزگیِ دهان و خشنودیِ پروردگار است».
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» میگوید: «باب: فضیلت مسواک زدن و دیگر سنتهای فطری».
منظور از مسواک زدن، تمیز کردن دندانها، لثه و زبان با چوب درختِ «اراک» است؛ یعنی: اگر مسواک، از چوب درخت اراک باشد، بهتر است؛ و گرنه هر چوب یا هر چیزِ دیگری مانندِ پارچه یا انگشت که دهان ودندان را پاکیزه کند، حُکم مسواک را دارد. آنگونه که در حدیث عایشه& آمده و رسولاللهr فرموده است، مسواک زدن دو فایدهی بزرگ دارد: «مسواک، ابزارِ پاکیزگیِ دهان و خشنودیِ پروردگار است». یعنی: دهان و دندان را از آلودگی و بدبویی و دیگر چیزهای زیانآور، پاکیزه میگرداند. فرمود: «مسواک، ابزارِ پاکیزگیِ دهان است» و دهان، شاملِ دندانها، لثه و زبان میگردد؛ همانگونه که ابوموسی اشعریt میگوید: نزد پیامبرr رفتم و سرِ مسواک روی زبانِ مبارکش بود.
فایدهی دوم: این است که مسواک زدن، یکی از اسباب خشنودیِ الله متعال از بندهاش میباشد.
اگرچه مسواک زدن در همه وقت، سنت است؛ در چند مورد، مورد تأکید قرار گرفته است؛ از جمله: هنگامِ برخاستن از خواب؛ چنانکه حذیفهt میگوید: «رسولاللهr هر وقتِ شب که از خواب برمیخاست، دهانش را مسواک میزد». حدیث عایشه& نیز این را تأیید میکند؛ چنانکه این بانوی بزرگوار میگوید: «ما، مسواک و آبِ وضو را برای رسولاللهr آماده میکردیم و ایشان در پاسی از شب که الله میخواست، برمیخاست، مسواک میزد، وضو میگرفت و نماز میخواند». لذا هر وقتِ روز یا شب که از خواب برخیزیم، سنت است که مسواک بزنیم؛ زیرا هنگامِ خواب بویِ دهان انسان، تغییر میکند. همچنین سنت است که انسان هنگامِ ورود به خانهاش، نخستین کاری که انجام میدهد، مسواک زدن باشد؛ زیرا از عایشه& پرسیده شد: نخستین کاری که رسول اللهr هنگام ورود به خانهاش انجام میداد، چه بود؟ پاسخ داد: «مسواک میزد».
مسواک زدن پیش از نماز نیز سنت است؛ فرقی نمیکند که نماز فرض باشد یا نماز نافله؛ و این، شاملِ هر نمازی که رکوع و سجده دارد، میشود. حتی در نماز جنازه نیز سنت است که مسواک بزنیم؛ زیرا رسولاللهr فرمود: «اگر بر امتم دشوار نمیشد، به آنها دستور میدادم که برای هر نمازی، مسواک بزنند». گفتنیست که مسواک زدن در هنگام وضو نیز سنت میباشد و مورد تأکید قرار گرفته است؛ هنگام قرقره یا گردانِ آب در دهان یا قبل و یا پس از آن. هم، این است که انسان بهپیروی از پیامبرr هنگام وضو گرفتن مسواک بزند.
علما به پیوست مواردی که ذکر شد، گفتهاند: هنگامیکه انسان چیزی میخورد یا میآشامد که رنگ، بو و یا چربیِ آن در دهان میمانَد، سنت است که برای پاکیزه کردن دهانش مسواک بزند. در هر حال مسواک زدن، سنت میباشد و در مواردِ مشخصی مورد تأکید قرار گرفته است؛ اما از لحاظِ سنت بودن، در همه وقت، سنت است؛ حتی برای روزهدار پس از زوال نیز سنت است که مسواک بزند و دیدگاهِ آندسته از علما که مسواک زدن را برای روزهدار، مکروه دانستهاند، بیدلیل است. لذا روزهدار در طول روز مسواک میزند و هیچ ایرادی ندارد.
***
1211- وعن أَبی هریرةَt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «الفِطْرَةُ خَمْسٌ، أَوْ خَمْسٌ مِنَ الفِطْرَةِ: الخِتَانُ، وَالاسْتِحْدَادُ، وَتَقْلِیمُ الأظْفَارِ، وَنَتْفُ الإبطِ، وَقَصُّ الشَّارِبِ». [متفق علیه]([8])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «کارهای فطری، پنج مورد است- یا فرمود:- پنج مورد جزو کارهای فطریست: ختنه کردن، تراشیدن موی عانه، کوتاه کردن ناخنها، گرفتنِ موی زیر بغل و کوتاه کردن سبیل».
شرح
مؤلف/ با ذکر احادیثی دربارهی کارها و ویژگیهای فطری، بابِ فضیلت مسواک زدن را ادامه داده است.
فطرت، یعنی نیکی و سرشتی که الله متعال در نهاد آفریدههایش قرار داده است و آنها، آنرا نیک میدانند. گفتنیست: منظور از فطرت، سرشتِ پاک و سالم است؛ زیرا فطرت و سرشتِ انسان به انحراف کشیده میشود و چنین سرشتی، اعتبار ندارد؛ چنانکه پیامبرr فرموده است: «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَیُنَصِّرَانِهِ وَیُمَجِّسَانِهِ»؛ یعنی: «هر نوزادی بر فطرت سالم (و توحیدی و حقیقتگرا) زاده میشود؛ اما پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا زرتشتی بار میآورند».
از جمله احادیثی که مؤلف در این بخش از کتابش آورده، حدیثیست که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «الفِطْرَةُ خَمْسٌ»؛ یعنی: «کارهای فطری، پنج مورد است». بنا بر این لفظ، کارهای فطری، منحصر به پنج مورد مذکور در حدیث میباشد؛ اما در لفظِ دیگری آمده است: «خَمْسٌ مِنَ الفِطْرَةِ»؛ یعنی: «پنج مورد، جزو کارهای فطریست». بنابراین، کارها و مواردِ دیگری هم وجود دارد که جزو کارهای فطریست. یعنی: انسان بهطور طبیعی و فطری، انجامِ این کارها را پسندیده میداند. و همین لفظ به واقعیت، نزدیکتر است؛ زیرا علاوه بر پنج موردی که در حدیث ابوهریرهt بهعنوان کارهای فطری ذکر شده، کارهای دیگری هم وجود دارد که مورد قبول فطرتهای سالم است. لذا در جمعبندی این دو لفظ میگوییم: لفظ نخست که افادهی حصر میکند، دربارهی فطرت کامل میباشد و لفظ دوم، بیانگر مواردیست که تکمیلکنندهی فطرت است.
یکم: ختنه کردن که برای مردان، واجب و برای زنان، سنت است؛ نه واجب. مردی که ختنه نکند و پوستِ روی حشفه به همان حالتِ طبیعی باقی بماند، ادرار در آن محل جمع میشود و باعث عفونت و بیماری میگردد. همچنین در اثر جمع شدنِ ادرار در آن محل، بدن و لباسِ انسان آلوده و نجس میشود. علاوه بر این، پس از بلوغ و هنگامِ ازدواج، همبستری با سختی و مشقت همراه خواهد بود؛ از اینرو امروزه کافران بهرغمِ اینکه نجس هستند، نه بهخاطر پاکیزگی و نظافت، بلکه برای لذتجویی بیشتر در روابطِ جنسی خود و رفع دشواری، ختنه میکنند.
اما مناسبترین زمان برای ختنه کردن، چه زمانیست؟ آری؛ روز هفتم تولد و پس از آن. این عمل هرچه زودتر در سنّ پایین انجام شود، بهتر است و انسان، حداقلِ دردِ جسمی را متحمل خواهد شد و درد قلبی و عاطفی نخواهد کشید. اما بهفرض اینکه یک شخص ده ساله را ختنه کنند، علاوه بر اینکه دردِ جسمیاش بیشتر خواهد بود، از نظر عاطفی نیز شرمنده و خجالتزده میشود. همچنین ترمیم بافتها و سرعت بهبود در خردسالان، بیشتر است؛ از اینرو علما گفتهاند: هرچه ختنه کردن در سنین پایینتر انجام شود، بهتر است.
دوم: تراشیدن موی عانه؛ یعنی موهای زیر ناف و اطراف شرمگاه که روییدنِ آنها از نشانههای بلوغ است. یکی از ویژگیهای فطری، تراشیدن این موهاست؛ زیرا در غیر این صورت، آلودگی و بیماری و حتی عفونت را در پی خواهد داشت و کسی که موهای زائدش را نمیزند، به حیوانات و چارپایان شباهت پیدا میکند.
سوم: کوتاه کردن سبیل؛ یعنی کوتاه کردن موهایی که روی لب بالا میروید. لذا آن قسمت از این موها را که روی لب میافتد، باید کوتاه کرد؛ زیرا چهبسا آلوده به چیزهایی باشد که از بینی خارج میشود. همچنین هنگامیکه چیزی مینوشیم، آنرا آلوده میکند و چهبسا میکروب های زیانآوری در آن وجود داشته باشد. در هر حال، کوتاه کردن سبیل، سنت است و این، مهمترین مسأله دربارهی کوتاه کردن سبیل میباشد؛ یعنی همینکه سنت است، مایهی تقرب و نزدیکی به اللهU میباشد.
چهارم: کوتاه کردن یا گرفتنِ ناخنها؛ و منظور، هم ناخنهای دست است و هم ناخنهای پا. ناگفته پیداست که نباید ناخنهایمان را آنقدر کوتاه کنیم که به گوشت برسد؛ زیرا این کار، زیانبار و دردناک است و چهبسا باعث عفونت و دُمَل میگردد. از اینرو ناخنها را متوسط میگیریم.
پنجم: کَندن موی زیر بغل؛ یعنی بهتر است که بهجای تراشیدن موهای زیرِ بغل، آنها را بکَنیم؛ زیرا به تدریج که موها از ریشه کَنده میشوند، دیگر نمیرویند. و این، پسندیده است.
تا اینجا پنج مورد ذکر شد: ختنه کردن، تراشیدن موی عانه، کوتاه کردن سبیل، گرفتن ناخنها و کَندن موی زیر بغل. اما ختنه کردن، یک بار و با جدا کردن پوست اضافیِ روی حشفه انجام میشود. ضروریست بدین نکته اشاره کنم که برخی از نوزادانِ پسر، ختنهشده بهدنیا میآیند؛ یعنی پوست زایدی روی حشفهی آنها وجود ندارد. چنین مواردی به کثرت مشاهده شده است. لذا چنین نوزادی، ختنه نمیشود؛ زیرا پوستِ زایدی ندارد که آنرا جدا کنند.
و اما چهار موردِ دیگر: تراشیدن موی عانه، کوتاه کردن سبیل، گرفتن ناخنها و کَندن موی زیر بغل، نباید بیش از چهل روز طول بکشد؛ زیرا پیامبرr برای امتش وقت گذاشته که این کارها، نباید بیش از چهل روز ترک شوند. لذا شایسته است که انسان، زمانی را برای انجام این کارها، تعیین کند؛ لااقل جمعهی نخستِ هر ماه تا فراموش نشود. چراکه ممکن است انسان در اثر فراموشی نسبت به انجام این کارها کوتاهی کند و حتی پنجاه روز بگذرد و چهار کارِ مذکور را انجام ندهد. شایان ذکر است که تعیین وقت به شکلی که بیان شد، سنت نیست؛ بلکه تنها برایِ این است که انسان، انجامِ این سنتها را بهخاطر داشته باشد تا مبادا بیش از چهل روز بگذرد و اینها را انجام ندهد.
یادآوری میکنم که تراشیدنِ سبیل با تیغ و امثالِ آن، پسندیده نیست؛ حتی امام مالک/ گفته است: به پندارِ من، کسی که سبیلِ خود را میتراشد، باید ادب شود. چراکه تراشیدنِ سبیل، بر خلاف سنت است و انسان را بدچهره میگرداند؛ بلکه سنت، این است که انسان سبیلِ خود را بگذارد و قسمتی را که روی لب میافتد، کوتاه کند.
در رابطه با گرفتنِ موهایِ زیر بغل نیز، اصل بر کَندن آنهاست؛ اما چون این کار برای برخی از مردم دشوار است، میتوانند برای این کار، از موادّ موبَر و امثالِ آن استفاده کنند.
***
1212- وعن عائشةَ& قالَت: قَالَ رسول اللهr: «عَشْرٌ مِنَ الفِطْرَةِ: قَصُّ الشَّارِبِ، وَإعْفَاءُ اللِّحْیَةِ، وَالسِّوَاکُ، وَاسْتِنْشَاقُ المَاءِ، وَقَصُّ الأظْفَارِ، وَغَسْلُ البَرَاجِمِ، وَنَتف الإبْطِ، وَحَلْقُ العَانَةِ، وَانْتِقَاصُ المَاءِ». قَالَ الرَّاوِی: وَنَسِیْتُ العَاشِرَةَ إِلا أنْ تَکُونَ المَضمَضَةُ. [روایت مسلم]([9])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr فرمود: «ده خصلت جزو فطرت است: کوتاه کردن سبیل، گذاشتن ریش، مسواک زدن، استنشاق آب (= به بینی کشیدنِ آب)، کوتاه کردن ناخنها، شستن بند انگشتان و مفاصل، گرفتن موی زیر بغل، تراشیدن موی زیرِ ناف و استنجا». راوی میگوید: دهمین مورد را فراموش کردهام؛ شاید قرقره و به دهان کشیدن آب باشد.
1213- وعن ابن عمرَ$ عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «أحْفُوا الشَّوَارِبَ وَأعْفُوا اللِّحَى». [متفق علیه]([10])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «سبیلها را کوتاه کنید و ریشها را بگذارید».
شرح
این، باقیماندهی کارها و ویژگیهای فطریست. پیشتر در حدیثی از ابوهریرهt بیان شد که پیامبرr پنج کار را جزو ویژگیها و کارهای فطری برشمرد: ختنه کردن، تراشیدن موی عانه، کوتاه کردن سبیل، گرفتن ناخنها و کَندن موی زیر بغل. اما ختنه کردن، یک بار و با جدا کردن پوست اضافیِ روی حشفه انجام میگردد؛ ولی چهار موردِ دیگر، نباید بیش از چهل روز ترک شوند؛ زیرا پیامبرr این وقت را تعیین فرموده است.
در حدیث عایشه& آمده است: «ده خصلت جزو فطرت است». پنج مورد، همان مواردیست که در حدیث ابوهریرهt گذشت و پنج مورد دیگر در حدیث ابوهریرهt نیامده است؛ از جمله: گذاشتن ریش که یکی از خصلتهای فطریست. چنانکه در حدیث ابنعمر$ آمده است که پیامبرr به گذاشتن ریش دستور داد.
در زبان عربی به «ریش»، «لحیه» گفته میشود که شاملِ پهنهی رخسار و موهای این قسمت از صورت است. گذاشتن ریش، یعنی وانهادن آن به شکلِ طبیعی ِ آن. این، جزو ویژگیهای فطریست که الله متعال انسانها را بر آن سرشته است. یعنی باید ریش را همانگونه که زیباست، رها کنیم و این، از نشانههای مردی و زیباییهای مردان است و برای انسان، جایز نیست که ریش خود را بتراشد. لذا کسی که ریش خود را بتراشد، با روش پیامبرr مخالفت کرده و از فرمانِ آن بزرگوار سرپیچی نموده و خود را شبیه مشرکان و آتشپرستان گردانیده است؛ زیرا پیامبرr فرمود: «خَالِفُوا الْمُشْرِکِینَ وَفِّرُوا اللِّحَى وَأَحْفُوا الشَّوَارِبَ»؛([11]) یعنی: «با مشرکان مخالفت کنید؛ ریشهایتان را بگذارید و سبیلهایتان را کوتاه نمایید». مسلمانان، پیشتر با تراشیدنِ ریش، آشنایی نداشتند و با این کار خو نگرفته بودند؛ چنانکه اگر حاکمان ستمکار و تجاوزگر میخواستند کسی را مجازات کند، دستور میدادند که ریش او را بتراشند و تراشیدنِ ریش در نزدِ مسلمانان آن زمان، بهسان مُثله و بریدن اعضای یک انسان قلمداد میشد؛ اگرچه چنین مجازاتی برای حاکمان، روا نبود، اما همانگونه که بیان شد، صدور چنین فرمانی از سوی حکام، مجازاتی سنگین بهشمار میآمد. اما پس از اینکه کفار سرزمینهای اسلامی مانند: مصر، عراق و شام را زیر سلطهی خود درآوردند، این روش ناپسند را نیز در سرزمینهای اسلامی رواج دادند؛ لذا تراشیدن ریش، رهآوردِ کافران است و از آن پس، بسیاری از مسلمانان بیپروا ریش خود را میتراشند و حتی در برخی از کشورهای مسلماننشین، گذاشتنِ ریش را بد و ناپسند می پندارند! بدون شک، این، نافرمانی از الله و پیامبرشr میباشد؛ زیرا هرکه از پیامبرr نافرمانی کند، در حقیقت از اللهU نافرمانی کرده است و هرکه از رسولاللهr فرمان ببرد، از الله متعال فرمانبرداری نموده است. لذا اگر یکی از نزدیکانتان ریش خود را میتراشد، بر شما واجب است که او را نصیحت کنید و او را از این کارِ ناپسند باز دارید؛ البته قهر کردن با او، به مصلحت بستگی دارد؛ یعنی اگر گمانِ غالبِ شما، این است که در صورتیکه با او قهر کنید، به خود میآید و دست از این کارِ زشت برمیدارد، باید با او قهر کنید؛ و اگر قهر کردن، فایدهای ندارد یا او را لجوجتر میکند، با او قهر نکنید؛ زیرا قهر کردن، زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که سودمند و کارساز باشد و گرنه، اصل بر حرام بودنِ ترکِ سخن با مسلمان است؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «لایَحِلُّ لِمؤمنٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاثٍ، یَلْتَقِیَانِ فَیُعْرِضُ هَذَا، وَیُعْرِضُ هَذَا، وَخَیْرُهُمَا الَّذِی یَبْدَأُ بِالسَّلامِ».([12]) «برای هیچ مؤمنی جایز نیست که بیش از سه شبانهروز با برادر مسلمانش قهر باشد؛ بهطوری که وقتی همدیگر را میبینند، از هم روی میگردانند. و بهترینشان، کسیست که سلام (و آشتی) را آغاز میکند».
از دیگر مواردی که در این حدیث بهعنوان ویژگیها و کارهای فطری بیان شده است، استنشاق یا به بینی کشیدنِ آب میباشد؛ زیرا بینی را پاکیزه میگرداند و آنچه را که در بینیست، از میان میبرد. پس استنشاق، نوعی طهارت یا پاکیزگیست که در وضو و غیروضو انجام میشود. یعنی هر زمان که نیازمند تمیز کردن بینی خود بودید، مقداری آب به درون بینی بکشید و آنرا پاکیزه بگردانید. این، به وضعیت مردم بستگی دارد؛ برخی از مردم، بیش از هنگامیکه وضو میگیرند، به استنشاق و تمیز کردن بینی خود نیاز ندارند؛ اما ضرورت و نیازِ برخی از مردم، بیشتر است. مضمضه یا قرقره و گرداندن آب در دهان نیز یکی از ویژگیهای فطریست؛ زیرا پاکیزگی دهان را در پی دارد و بهداشت دهان، ضرورتیست که کسی از آن بیاطلاع نیست؛ زیرا دهان، گذرگاهِ خوراکیهاییست که میخوریم و چهبسا چربیها و چیزهای دیگری از این دست، در دهان باقی میماند و باید آنها را تمیز کرد. لذا قرقره و نظافت دهان، جزو ویژگیهای فطریست.
و همینطور، استنجا؛ زیرا استنجا به معنای زدودن و پاک کردن آلودگیها و نجاستها یا شستن محلِ نجاست است.
شستن بندهای انگشتان نیز جزو ویژگیهای فطریست. و میدانید که لایِ انگشتانِ انسان نسبت به سایر قسمتهای دست، به نظافتِ بیشتری نیاز دارد.
همانگونه که در این حدیث بیان شده است، گذاشتن ریش جدا از اینکه مخالفت با مشرکان است، جزو ویژگیهای فطری نیز بهشمار میآید. لذا پاسخِ کسانی که شبههافکنی میکنند و میگویند: «امروزه برخی از کفار نیز ریش میگذارند»، روشن است. اینها ادعا می کنند که چون برخی از کفار ریش میگذارند، پس باید برای مخالفت با آنها ریش خود را بتراشیم! میگوییم: گذاشتن ریش اگرچه مخالفت با کفار است، اما یکی از کارها و ویژگیهای فطریست و ما دستور یافته ایم که به فطرت سالم و پاک خویش اهمیت دهیم؛ لذا اگر کافران نیز در انجام یک عملِ فطری به ما شباهت پیدا کردند و کاری فطری را انجام دادند، ما آنان را از آن باز نمیداریم یا با این توجیه که باید با آنان مخالفت کنیم، انجامِ آن عملِ فطری را ترک نمیگوییم. همانگونه که انها ناخنهای خود را میگیرند؛ پس آیا ما برای مخالفت با آنان، ناخنهای خود را رها میکنیم؟ خیر؛ بلکه ناخنهای خود را میگیریم؛ سایر کارهای فطری نیز همینگونهاند و ما به خاطر مخالفت با کفار، ویژگیهای پسندیده و فطری را ترک نمیکنیم.
شایان ذکر است که اسراف و زیادهروی در مصرف آب در وضو و غُسل، ذیل این فرمان الاهی میگنجد که فرموده است:
﴿وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ ١٤١﴾ [الأنعام: ١٤١]
و اسراف و زیادهروی نکنید. همانا الله اسرافکنندگان را دوست ندارد.
از اینرو فقها رحمهمالله گفتهاند: زیادهروی در مصرف آب در وضو، حتی در کنار رودخانه نیز مکروه است؛ پس چه رسد به اینکه انسان از آبِ شهری یا امثالِ آن وضو بگیرد؟! لذا اسراف و زیادهروی در وضو و غیروضو، کاری نکوهیده و ناپسند است.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 887؛ و صحیح مسلم، ش: 252.
([2]) صحیح بخاری، ش: 246؛ و صحیح مسلم، ش: 255.
([3]) صحیح مسلم، ش: 746.
([4]) صحیح بخاری، ش: 888.
([5]) صحیح مسلم، ش: 253.
([6]) صحیح بخاری، ش: 244؛ و صحیح مسلم، ش: 254.
([7]) صحیح الجامع، ش: 3695؛ آلبانی/ در الإرواء، ش: 66 و مشکاۀ المصابیح، ش: 381، این حدیث را صحیح دانسته است. [نووی گوید: بخاری/ این حدیث را در صحیح خود بهصورت معلق و با صیغهی جزم بهعنوان سخنِ عایشه& آورده است.]
([8]) صحیح بخاری، ش: 5889؛ و صحیح مسلم، ش: 257.
([9]) صحیح مسلم، ش: 261.
([10]) صحیح بخاری، ش: 5893؛ و صحیح مسلم، ش: 259.
([11]) صحیح بخاری، ش: 5892؛ و صحیح مسلم، ش: 259 بهنقل از ابن عمر.
([12]) صحیح بخاری، ش: (6077، 6237)؛ و صحیح مسلم، ش: 2560 بهنقل از ابوایوب انصاریt.
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ ١﴾ [القدر: ١] إِلَى آخرِ السورة.
همانا ما قرآن را در «شب قدر» نازل کردیم. [تا پایان سورهی قدر]
و میفرماید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةٖ مُّبَٰرَکَةٍۚ﴾ [الدخان: ٣]
بهراستی ما، آن را در شبی پربرکت و خجسته نازل کردهایم.
1197- وعن أَبی هریرةt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «مَنْ قَامَ لَیْلَةَ القَدْرِ إیمَاناً وَاحْتِسَاباً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس از روی ایمان و امید به پاداشِ الاهی، شب قدر را به عبادت بایستد، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود».
1198- وعن ابن عمرَ$: أنَّ رِجالاً مِنْ أصْحَابِ النَّبِیِّr أُرُوا لَیْلَةَ القَدْرِ فی المَنَامِ فی السَّبْعِ الأَوَاخِرِ، فَقَالَ رسولُ اللهr: «أرَى رُؤْیَاکُمْ قَدْ تَوَاطَأتْ فی السَّبْعِ الأوَاخِرِ، فَمَنْ کَانَ مُتَحَرِّیهَا فَلْیَتَحَرَّهَا فی السَّبْعِ الأَوَاخِرِ». [متفقٌ علیه]([2])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: شماری از یارانِ پیامبرr در خواب دیدند که شب قدر در هفت شبِ پایانی ماه رمضان است. رسولاللهr فرمود: «میبینم که خوابهای شما دربارهی اینکه شب قدر در هفت شبِ پایانیِ رمضان است، با هم مطابقت دارد؛ پس کسی که در جستجوی شب قدر است، آنرا در هفت شبِ پایانیِ رمضان جستجو نماید».
1199- وعن عائشةَ& قالَت: کَانَ رسولُ اللهr یُجَاوِرُ فی العَشْرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ، وَیَقُولُ: «تَحرَّوا لَیْلَةَ القَدْرِ فی العَشْرِ الأواخرِ منْ رَمَضانَ». [متفقٌ علیه]([3])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr در دههی پایانِ رمضان بهاعتکاف مینشست و میفرمود: «شب قدر را در دههی آخِر رمضان جستجو کنید».
1200- وَعَنْهَا&: أنَّ رسول اللهr قَالَ: «تَحَرَّوْا لَیْلَةَ القَدْرِ فی الوَتْرِ مِنَ العَشْرِ الأوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ». [روایت بخاری]([4])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr فرمود: «شب قدر را در شبهای فردِ دههی آخِر رمضان جستجو کنید».
1201- وَعَنْهَا& قالَت: کَانَ رسول اللهr إِذَا دَخَلَ العَشْرُ الأَوَاخِرُ مِنْ رَمَضَانَ، أحْیَا اللَّیْلَ، وَأیْقَظَ أهْلَهُ، وَجَدَّ وَشَدَّ المِئزَرَ. [متفق علیه]([5])
ترجمه: عایشه& میگوید: «هنگامی که دههی پایانی ماه رمضان فرا میرسید، پیامبرr، شب را به عبادت سپری میکرد و خانوادهاش را بیدار مینمود و کمرش را محکم میبست».
1202- وَعَنْهَا& قالَت: کَانَ رسولُ اللهِ r یَجْتَهِدُ فی رَمَضَانَ مَا لا یَجْتَهِدُ فی غَیْرِهِ، وَفِی العَشْرِ الأوَاخِرِ مِنْهُ مَا لا یَجْتَهِدُ فی غَیْرِهِ. [روایت مسلم]([6])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr آنقدر که در ماه رمضان در عبادت میکوشید، در غیرِ آن نمیکوشید و آن اندازه که در دههی پایانیِ رمضان در عبادت کوشش میکرد، در وقتِ دیگری آنهمه تلاش نمیکرد.
1203- وَعَنْهَا& قالَت: قُلْتُ: یَا رسول الله، أرَأیْتَ إنْ عَلِمْتُ أیُّ لَیلَةٍ لَیْلَةُ القَدْرِ مَا أقُولُ فِیهَا؟ قَالَ: «قُولِی: اللهمَّ إنَّکَ عَفُوٌ تُحِبُّ العَفْوَ فَاعْفُ عَنّی». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد].([7])
ترجمه: عایشه& میگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! اگر دریافتم که شبِ قدر چه شبیست، در آن شب چه بگویم؟ فرمود: «بگو: اللهمَّ إنَّکَ عَفُوٌ تُحِبُّ العَفْوَ فَاعْفُ عَنّی».([8])
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» بابی دربارهی فضیلت شب قدر گشوده است. علت نامگذاریِ «شب قدر» بدین نام، به دو سبب میباشد:
نخست: اینکه امور مختلف، از جمله اعمال انسانها و مواردی از این دست، در این شب، مقدّر میگردد. به عبارت دیگر: فیصله و ثبت امور سالیانه، در شب «قدر» میباشد. زیرا الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةٖ مُّبَٰرَکَةٍۚ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ ٣ فِیهَا یُفۡرَقُ کُلُّ أَمۡرٍ حَکِیمٍ ٤﴾
[الدخان: ٣، ٤]
... بهراستی ما، آن را در شبی پربرکت و خجسته نازل کردهایم؛ همانا ما، هشداردهنده بودهایم. در آن شب هر کار استواری فیصله و مقرّر میگردد.
دوم: به سبب شرافت و اهمیتیست که این شب دارد؛ زیرا شبِ قدر، شبی بسیار گرانقدر است. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ ١ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا لَیۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ ٢ لَیۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَیۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ ٣﴾ [القدر: ١، ٣]
همانا ما قرآن را در «شب قدر» نازل کردیم. و تو چه میدانی که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است.
تنها این امت از چنین فضیلتی برخوردار شده است؛ یعنی: شب قدر یکی از ویژگیهای انحصاریِ این امت میباشد. گفته میشود: عُمر امتیهای پیامبرr به ایشان عرضه شد و چون آن بزرگوار عمر امتیانش را کوتاه دید، شب قدر که از هزار ماه بهتر است، به او و امتش عطا گردید؛ لذا با احتساب شب قدر که از هزار ماه بهتر است، عُمرِ یک مسلمانِ بیستساله، بیش از بیستهزار ماه میباشد. و این، یکی ازالطاف خاصّ الاهی نسبت به این امت است. میدانید که الله متعال، الطاف ویژهای به این امت و پیامبرشr فرموده است؛ الطافی که نصیبِ امتهای پیشین نگردید.
سپس مؤلف/ احادیثی دربارهی شب قدر آورده است که نشان میدهد: شب قدر در ماه رمضان و در دههی پایانیِ آن قرار دارد؛ به ویژه در شبهای طاق و بهطور خاص احتمال اینکه در شب بیست و هفتم باشد، بیشتر است. اما این شب در دههی پایانی، جابهجا میشود؛ یعنی ممکن است امسال شب قدر، شب بیست و یکم باشد و سال دیگر شب بیست و سوم و سالِ پس از آن، شب بیست و پنجم یا بیست و هفتم یا شب بیست و نُهُم یا در یکی از شبهای بیست و چهارم یا بیست و ششم. گفتنیست: در دههی آخِر رمضان نیز، بیشترین احتمال درهفت شبِ پایانیست. زیرا چند تن از صحابه# در خواب دیدند که شبِ قدر در هفت شبِ پایانیِ رمضان است؛ پیامبرr فرمود: «میبینم که خوابهای شما دربارهی اینکه شب قدر در هفت شبِ پایانیِ رمضان میباشد، با هم مطابقت دارد؛ پس کسی که در جستجوی شب قدر است، آنرا در هفت شبِ پایانیِ رمضان جستجو نماید».
احتمال میرود که این امر فقط مربوط به همان سال بوده است و نیز احتمال دارد که مربوط به تمام سالها میباشد. در هر حال، شب قدر در دههی پایانیِ رمضان است.
مؤلف/ چندین حدیث از امالمؤمنین عایشهی صدیقه& ذکر کرده است که این، نشانگر فضیلتِ این بانوی بزرگوار است و نشان میدهد که آنقدر که این بزرگبانوی اسلام، از سنتهای محمد مصطفیr برای امتش حفظ کرده، هیچ زنِ دیگری حفظ نکرده است. عایشه& از لحاظ کثرت روایت حدیث از رسولاللهr، رتبهی نخست را در میان زنان دارد و هیچ زنی بهاندازهی او، اینهمه از شریعت الاهی و سنت نبوی را بهخاطر نسپرده و به دیگران منتقل نکرده است. الله متعال از طرف این امت، بهترین پاداش را به این بانوی بزرگوار عنایت بفرماید.
عایشه& به پیامبرr عرض کرد: ای رسولخدا! اگر دریافتم که شبِ قدر چه شبیست، در آن شب چه بگویم؟ فرمود: «بگو: اللهمَّ إنَّکَ عَفُوٌ تُحِبُّ العَفْوَ فَاعْفُ عَنّی».([9])
«عَفُو»، ذاتیست که از بدیهای بندگانش درمیگذرد. الله متعال بخشایندهی تواناست؛ یعنی بهرغمِ اینکه تواناییِ مجازات بندگانش را دارد، از آنها درمیگذرد و مانندِ انسانها نیست که وقتی از انتقام یا مجازات، درمانده میشوند، عفو و گذشت پیشه میکنند. به عبارت دیگر: عفو و گذشتِ پروردگار، از روی قدرت و تواناییست؛ و این، کمالِ عفو و گذشت میباشد. الله متعال، عفو و گذشت و نیز انسانهای باگذشت را دوست دارد:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ ٤٠﴾ [الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است. بیگمان او ستمکاران را دوست ندارد.
الله متعال علاوه بر اینکه اهل عفو و گذشت را دوست دارد، به عفو و گذشت دستور نیز داده و فرموده است:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩﴾ [الأعراف: ١٩٩]
عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.
عفو یعنی چشمپوشی از اخلاق و رفتارِ بد دیگران. عفو همچنین بدین معناست که انتظار نداشته باشیم مردم در همه حال یا در همه چیز مطابق میل ما رفتار کنند؛ لذا کسی که میخواهد مردم در همهی موارد مطابق میل او رفتار نمایند، از همه چیز محروم میشود. بنابراین، یک مفهومِ عفو، این است که آنچه میسر میباشد، بپذیریم و با مردم بهگونهای رفتار کنیم که دوست داریم با ما رفتار شود؛ یعنی بیتوقع. بدینسان که اگر به ما نیکی کنند، بپذیریم و اگر از آنها نیکی ندیدیم، خشمگین نشویم. این، یکی از آموزههای قرآنیست که انسان باید در برابر همنوعان خود سعهی صدر داشته باشد و در برخورد با آنها عفو و گذشت در پیش بگیرد. شاهد موضوع، اینجاست که بهترین دعا در شبِ قدر، این است که بگویی: «اللهمَّ إنَّکَ عَفُوٌ تُحِبُّ العَفْوَ فَاعْفُ عَنّی».
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (1901، 2014)؛ و صحیح مسلم، ش: 760.
([2]) صحیح بخاری، ش: 2015؛ و صحیح مسلم، ش: 1165.
([3]) صحیح بخاری، ش: 2020؛ و صحیح مسلم، ش: 1169.
([4]) صحیح بخاری، ش: 2017.
([5]) صحیح بخاری، ش: 2024؛ و صحیح مسلم، ش: 1174. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 101 گذشت. (مترجم)]
([6]) صحیح مسلم، ش: 1175.
([7]) صحیح الجامع، ش: 4423؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ش: 2091 این حدیث را صحیح دانسته است.
([8]) ترجمهی دعا: «یا الله! تو بخشایندهای و عفو و گذشت را دوست داری؛ پس، از من درگذر».
([9]) ترجمهی دعا، پیشتر آمده است. [مترجم]
213- باب: مستحب بودن قیام رمضان (تراویح)
1195- عن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إیماناً وَاحْتِسَاباً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکس از روی ایمان و امید به پاداشِ الاهی- شبهای- رمضان را قیام کند، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود».
1196- وَعَنْهُt قال: کَانَ رسولُ اللهِr یُرَغِّبُ فی قِیَامِ رَمَضَانَ مِنْ غَیْرِ أنْ یَأمُرَهُمْ فِیهِ بِعَزِیمَةٍ، فیقولُ: «مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إیمَاناً وَاحْتِسَاباً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr مردم را به قیامِ رمضان تشویق میکرد؛ بیآنکه آنرا واجب و حتمی بگرداند و میفرمود: «هرکس از روی ایمان و امید به پاداشِ الاهی، - شبهای- رمضان را در عبادت سپری کند، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود».
شرح
نووی/ در کتابش «ریاضالصالحین» بابی پیرامون مستحب بودن قیام رمضان گشوده است. قیام رمضان، تراویح نیز نامیده میشود؛ زیرا سلف صالح# شبهای رمضان را بهنماز میایستادند و مدتی طولانی را در قیام و رکوع و سجده سپری میکردند؛ بدینسان که وقتی چهار رکعت را با دو سلام میخواندند، مقداری استراحت مینمودند و سپس چهار رکعت دیگر نیز با دو سلام میگزاردند و آنگاه سه رکعتِ دیگر بهجا میآوردند؛ همانگونه که حدیث عایشه&، این را تأیید میکند؛ در حدیث عایشه& آمده است: «رسولاللهr در رمضان و غیر رمضان بیش از یازده رکعت - نماز شب- نمیگزارد؛ چهار رکعتِ زیبا و طولانی میخواند که مپرس. سپس چهار رکعت زیبا و طولانیِ دیگر میخواند که مپرس و آنگاه سه رکعت دیگر میگزارد».
پیامبرr مردم را به قیام رمضان تشویق میفرمود؛ البته بدون آنکه قیام رمضان را بر مردم، واجب و حتمی قرار دهد؛ یعنی به تشویق مردم برای شبزندهداری یا قیام شب در رمضان تشویق مینمود و این قیام را بر آنان واجب قرار نمیداد و میفرمود: «هرکس از روی ایمان و امید به پاداشِ الاهی، - شبهای- رمضان را در عبادت سپری کند، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود».
در یکی از سالها پیامبرr سه شب از شبهای رمضان را با یارانش به صورتِ جماعت نماز خواند؛ و چون جمعیت فراوانی برای قیام شب جمع شدند، به خانه رفت و قیام شب یا تراویح را با جماعت نخواند و دلیلش را برای یارانش چنین بیان فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ لَمْ یَخْفَ عَلَیَّ مَکَانُکُمْ وَلَکِنِّی خَشِیتُ أَنْ تُفْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَتَعْجِزُوا عَنْهَا».([3]) یعنی: «دیشب متوجه شدم که اجتماع کردهاید؛ ولی ترسیدم که نماز شب بر شما فرض گردد و شما از ادای آن، عاجز شوید». از آن شب به بعد، هر دو یا سه نفر با هم تراویح میخواندند. شبی عمرt در دوران خلافتش به مسجد آمد و دید که مردم، بهصورت پراکنده نماز میخوانند و چون آدمِ ژرفاندیشی بود، تصمیم گرفت که همهی جماعتها را به یک جماعت تبدیل کند تا مردم نماز تراویح یا قیام رمضان را در مسجد، با یک جماعت بخوانند؛ از اینرو به ابی بن کعبt و شخصی دیگر، دستور داد برای مردم یازده رکعت قیامِ رمضان را امامت دهند. لذا از آن زمان تا کنون همهی مردم، نماز تراویح را پُشت سرِ یک امام نماز میخوانند. میدانید که علما دربارهی تعداد رکعتهای تراویح، اختلاف نظر دارند. برخی از علما تراویح را یازده رکعت دانستهاند و برخی دیگر، بیست و سه رکعت. شماری از علما نیز تعداد رکعتهای تروایح را بیش از این گفتهاند. لذا دربارهی شمار رکعتهای تراویح، گنجایش و تعدد دیدگاه وجود دارد؛ زیرا سلف صالح# که بر سرِ این موضوع اختلاف نظر داشتند، هیچگاه یکدیگر را رد نکردند. لذا ما نیز نه کسی را که بیش از یازده رکعت تراویح بخواند، رد نمیکنیم و نه کسی را که بیش از بیست و سه رکعت تراویح میگزارد؛ بلکه میگوییم: تا وقتیکه جماعت مسجد راضیاند و آمادگیاش را دارند، هرچه میخواهید، بخوانید.
اما در شرایطی که مردم اختلاف نظر پیدا میکنند، باید به سنت مراجعه کرد و سنت، این است که بیش از سیزده رکعت تراویح خوانده نشود. زیرا از امالمؤمنین عایشه& سؤال شد: نماز پیامبرr در رمضان چگونه بود؟ پاسخ داد: «رسولاللهr در رمضان و غیر رمضان بیش از یازده رکعت - نماز شب- نمیگزارد؛ چهار رکعتِ زیبا و طولانی میخواند که مپرس. سپس چهار رکعت زیبا و طولانیِ دیگر میخواند که مپرس و آنگاه سه رکعت دیگر میگزارد». اما اگر در اینباره اختلاف نظر وجود نداشت، امام میتواند بیست و سه رکعت و بلکه بیشتر هم بخواند؛ البته تا زمانیکه مردم خواهان کاهش رکعتها و سبکتر شدن تراویح نباشند و آنگاه که چنین درخواستی را مطرح کردند، امام نباید بیش از یازده یا بیش از سیزده رکعت بخواند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (37، 2009)؛ و صحیح مسلم، ش: 759.
([2]) صحیح مسلم، ش: 759.
([3]) صحیح بخاری، ش: (924، 1129)؛ و مسلم، ش: 761 بهنقل از عایشه&