الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ﴾ [العنکبوت: ٤٥]
بیگمان نماز از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد.
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» میگوید: «باب: فضیلت نماز».
نماز، عبادتِ معروفیست که با تکبیر آغاز میشود و با سلام، پایان مییابد و پس از شهادتین مهمترین، برترین و سودمندترین رکن اسلام میباشد و پیوند میان بنده و پروردگار اوست؛ زیرا انسان در پیشگاه اللهU میایستد و با او راز و نیاز و نیایش میکند؛ هنگامیکه بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢﴾ اللهU میفرماید: «حَمِدَنِی عَبْدِی»؛ یعنی: «بندهام مرا حمد و ستایش کرد».: و آنگاه که بنده میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣﴾ الله میفرماید: «بندهام مرا ثنا گفت». و زمانیکه بنده میگوید: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٤﴾ اللهU میفرماید: «بندهام مرا بهبزرگی یاد کرد». و چون بنده میگوید:﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ٥﴾ خداوند(U) میفرماید: «این، ارتباط دوطرفهی من و بندهام میباشد». و وقتی بنده ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦﴾ را تا پایانش میخواند، الله میفرماید: «هَذَا لِعَبْدِی وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ».([1]) یعنی: «این، درخواست بندهی من است و من، خواستهاش را برآورده میسازم».
نماز، گفتگو و راز و نیازِ انسان با پروردگار اوست و نیز کردار و گفتاریست که از آغاز تا پایانش، ستایش و بیانِ عظمتِ الاهیست؛ لذا انسان از همان ابتدا که میگوید: «الله اکبر»، اللهU را تعظیم و ستایش میکند. «الله اکبر» یعنی: اللهU در علم، قدرت، چیرگی، عظمت و بزرگی، از همه چیز بزرگتر است و آسمانهای هفتگانه و هفت زمین در دستش بهسانِ دانهای اسپند در دست هر یک از ماست؛ آسمانها با همهی بزرگیاش در دست راست او پیچیده میشود و زمین را با همهی بزرگیاش در مشت خویش میگیرد؛ آنگونه که یکی از ما، چیزی را در مُشتش قرار میدهد. سپس نمازگزار با کلمات و عباراتی که میگوید، با پروردگارش راز و نیاز میکند و سپس برای تعظیم پروردگارش خَم میشود و با زبان خویش او را بهبزرگی میستاید و میگوید: «سُبحانَ رَبِّی العظیم» و سپس سرش را بالا میآورد و میایستد تا میان رکنِ تعظیم که همان رکوع است با رکن افتادگی و فروتنی که همان سجده میباشد، فاصله باشد. از اینرو پیامبرr فرمود: «فَأَمَّا الرُّکُوعُ فَعَظِّمُوا فِیهِ».([2]) یعنی: «در رکوع عظمت و بزرگی پروردگار را بیان کنید». سپس برای فروتنی و افتادگی در برابر اللهU، به سجده میرود و والاترین و گرامیترین بخش بدنش را همسطح پاهایش قرار میدهد و پیشانیاش را بر زمین میگذارد و میگوید: «سُبحانَ رَبِّی الأعلی»([3]) و بدینسان اللهU را با صفت علو و برتریاش بهپاکی یاد میکند و او را از همهی پستیها پاک میداند و به زبانِ حال میگوید: پروردگارم، از همهی پَستیها پاک و منزّه میباشد و فراتر از هر چیزیست.
لذا نماز، عبادتی بس بزرگ است؛ از الله متعال میخواهیم که اهمیت و ارزشِ آنرا بیش از پیش برایمان نمایان سازد. در اهمیت، عظمت و ارزشمند بودن نماز در نزد اللهU همین بس که همهی فرایضی که بر پیامبرr و امتش فرض نمود، بهواسطهی وحی بود؛ مگر نماز که اللهU آنرا بدون واسطه و بهطور مستقیم در بالاترین مکانی که بشر به آنجا رسیده است، و نیز در گرامیترین شب برای پیامبرr، یعنی در شب معراج، بر خلیل خویش و امتش فرض نمود؛ این عبادت، آنقدر اهمیت و ثواب دارد و برای اللهU محبوب است که ابتدا در شبانهروزی پنجاه نوبت نماز را فرض نمود؛ اما به لطف خویش بر این امت آسان گرفت و آنرا از پنجاه نوبت در شبانهروز به پنج نوبت کاهش داد. اللّهمّ لکَ الحمد: یا الله! تو را حمد و سپاس. و همهی حمد و ستایش ویژهی الله متعال است.
نماز، نتایج بزرگ و ارزشمندی دارد؛ از جمله اینکه الله متعال در آیهای که مؤلف در ابتدای این باب یادآوری کرده است، میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَر﴾ [العنکبوت: ٤٥]
بیگمان نماز از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد.
﴿ٱلۡفَحۡشَآءِ﴾ یعنی گناهان بسیار زشت مانندِ زنا و همجنسبازی و امثال آن. ﴿وَٱلۡمُنکَر﴾ یعنی سایر کارهای زشت و ناپسند که در زشتی و ناپسندی به پایهی فواحش نمیرسد. بههر حال، نماز از کاری بسیار زشت و ناپسند باز میدارد؛ اما چه زمانی؟ زمانی که نماز، نمازی درست و بهکاملترین شکل باشد. از اینرو میبینیم که هرچند نماز میخوانیم، اما هیچ دگرگونی و تحولی در دلهایمان احساس نمیکنیم و دلهایمان آنگونه که باید، نسبت به کارهای زشت و ناپسند، بیرغبت نیست یا آنها را بد نمیداند. زیرا نمازی که میخوانیم، نمازی نیست که از کارهای زشت و ناپسند باز بدارد؛ وگرنه، کلام الله، و وعدهاش حق است و بیگمان نماز از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد. لذا هنگامیکه ارادهی گناه میکنی یا قلبت به معصیتی رغبت و گرایش مییابد، همینکه نماز میخوانی، آن علاقه یا وسوسه بهکلی از میان میرود؛ البته بهشرطی که نمازی که از تو خواسته شده است و نمازی که برای اللهU میخوانی، نمازی کامل باشد. بنابراین بر ما واجب است که به نمازمان اهمیت دهیم و در حدّ توان خویش آنرا به بهترین شکل ممکن، با رعایتِ ارکان، شرایط، واجبات و مستحباتش بهجای آوریم. چنین نمازی از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد.
یکی از گذشتگان نیکسیرت فرموده است: هرکس که نمازش او را از کارهای زشت و ناپسند باز ندارد، نمازش او را از الله متعال دورتر میگرداند. - اللهU خود رحم بفرماید. – زیرا چنین نمازی، آن نمازی نیست که از ما خواسته شده است. نماز مطلوب و پسندیدهای که به ادای آن دستور داده شدهایم، نمازیست که به تمام معنا نماز باشد. معمولاً سلف صالح هنگامیکه به نماز میایستادند، همه چیز را از یاد میبردند و تنها در یادِ اللهU فرو میرفتند و محوِ عبادت میشدند. چنانکه یکی از فقهای مشهور تابعین به نامِ عروه بن زبیر/ دچار بیماریِ قانقاریا شد؛ (قانقاریا، نوعی عفونت یا مردگیِ بخشی از بافت بدن است که از میان رفتن تدریجی عضو مبتلا را در پی دارد و گاه برای جلوگیری از پیشرفت بیماری و سرایتِ آن به سایر بدن، عضو مبتلا را قطع میکنند). اطبا تصمیم گرفتند که پای عروهt را قطع نمایند؛ در آن زمان داروی بیهوشی وجود نداشت و این، تصمیم اطبا را با مشکل مواجه میساخت. عروهt به طبیبانش گفت: اجازه دهید تا نماز بخوانم؛ همینکه وارد نماز شدم، پایم را قطع کنید. اطبا همین کار را کردند و عروه، هیچ دردی احساس نکرد؛ زیرا قلبش به یادِ الله و ذکرِ او مشغول بود و وقتی قلب انسان، محوِ چیزی شود، متوجه چیزِ دیگری نیست. حمّالها و باربرها را ببینید که کامیونی را بار یا تخلیه میکنند و ممکن است پا یا دستِ یکی از آنها زخمی گرد؛ اما چون مشغولِ کار است، اصلاً متوجه نمیشود و وقتی کارش پایان مییابد، در آن هنگام احساس درد میکند. لذا انسان باید در نمازش با الله باشد و در یادِ او فرو رود؛ نه اینکه همانندِ بسیاری از ما، حواسش به چپ و راست برود. هنگامیکه انسان به نماز میایستد، وسوسههای فراوانی به ذهنش خطور میکند و شیطان به سراغش میآید و میگوید: فلان موضوع و فلان مسأله را بهیاد آور و این کار و آن کار را انجام بده! این، در نماز خلل ایجاد میکند و گاه انسان نمازش را در حالی به پایان میرساند که از نمازش هیچ نمیفهمد؛ اگرچه نمازش ادا میگردد و تکلیف از او برداشته میشود. عمرt لشکر اسلام را در نماز تجهیز و ساماندهی میکرد؛ البته ساماندهی لشکر، جزو جهاد در راه الله متعال است و جهاد در راه الله در ضمن نماز، جایز میباشد. از اینرو الله متعال، «نماز خوف» را برای مسلمانان مشروع فرموده است. لذا عمرt در حالی که در نمازش حضور قلب داشت و حواسش به چپ و راست نمیرفت، لشکر اسلام را ساماندهی میکرد. از الله متعال میخواهیم که همهی ما را در شمار کسانی قرار دهد که نمازشان، آنان را از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد و از پروردگارمان درخواست میکنیم که نمازهایمان را بپذیرد؛ همانا او بر هر کاری تواناست.
***
1049- وعن أَبی هریرةt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یقولُ: «أرَأیْتُمْ لَوْ أنَّ نَهْرًا بِبَابِ أَحَدِکُمْ یَغْتَسِلُ مِنْهُ کُلَّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ، هَلْ یَبْقَى مِنْ دَرَنهِ شَیْءٌ؟» قالوا: لا یَبْقَى مِنْ دَرَنهِ شَیْءٌ، قَالَ: «فَذلِکَ مَثَلُ الصَّلَوَاتِ الخَمْسِ یَمْحُو اللهُ بِهِنَّ الخَطَایَا». [متفق علیه]([4])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «به من بگویید: اگر رودخانهای جلوی منزل یکی از شما باشد و او روزی پنج بار خود را با آن بشوید، آیا چیزی از چرک بدنش باقی میماند؟» گفتند: هیچ چرکی از بدنش باقی نمیماند. فرمود: «مثالِ نمازهای پنجگانه نیز چنین است که الله با آنها گناهان را از میان میبرد».
1050- وعن جابرٍt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «مَثَلُ الصَّلَواتِ الخَمْسِ کَمَثَلِ نَهْرٍ جَارٍ غَمْرٍ عَلَى بَابِ أحَدِکُمْ یَغْتَسِلُ مِنْهُ کُلَّ یَومٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ». [روایت مسلم]([5])
ترجمه: جابرt میگوید: رسولاللهr فرمود: «مثالِ نمازهای پنجگانه، مانند رودِ پُرآب و روانیست که مقابل منزل هر یک از شماست و او روزی پنج بار خود را با آن میشوید».
1051- وعن ابن مسعودt أنَّ رَجُلاً أصَابَ مِن امْرَأَةٍ قُبْلَةً، فَأتَى النَّبِیَّr فَأخْبَرَهُ فَأنْزَلَ اللهُ تَعَالَى: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾ [هود: ١١٤] فقال الرَّجُلُ: أَلی هذا یا رسولَ الله؟ قال: «لِجَمیعِ أُمَّتی کُلهِمْ». [متفقٌ علیه]([6])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: مردی، زنی را بوسید و سپس نزد پیامبرr آمد و ماجرا را گفت (و اظهار ندامت کرد). الله متعال، این آیه را نازل فرمود: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾.([7]) آن مرد گفت: ای رسولخدا! آیا این حکم، ویژهی من است؟ فرمود: «(خیر؛) شامل حالِ همهی امت من میشود».
1052- وعن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «الصَّلَوَاتُ الخَمْسُ، وَالجُمُعَةُ إِلَى الجُمُعَةِ، کَفَّارَةٌ لِمَا بَیْنَهُنَّ، مَا لَمْ تُغشَ الکَبَائِرُ». [روایت مسلم]([8])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «نمازهای پنجگانه و نماز جمعه تا جمعهی دیگر و نیز رمضان تا رمضان بعدی، هر یک کفارهی گناهانیست که در میان آنها انجام میشود؛ البته بهشرطی که از گناهان کبیره پرهیز شده باشد».
1053- وعن عثمانَ بنِ عفَّانَt قال: سَمِعْتُ رسول اللهr یَقُولُ: «مَا مِنْ امْرِئٍ مُسْلِمٍ تَحْضُرُهُ صَلاَةٌ مَکْتُوبَةٌ فَیُحْسِنُ وُضُوءها وَخُشُوعَهَا وَرُکُوعَهَا، إِلاَّ کَانَتْ کَفَّارَةً لِمَا قَبْلَهَا مِنَ الذُّنُوب مَا لَمْ تُؤتَ کَبِیرةٌ، وَذلِکَ الدَّهْرَ کُلَّهُ». [روایت مسلم]([9])
ترجمه: عثمان بن عفانt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «هر مسلمانی که وقت نماز فرض فرا رسد و او وضوی درست و کاملی بگیرد و خشوع و رکوع نمازش را بهنیکی بهجای آورَد، در صورتی که مرتکب گناه کبیره نشده باشد، این نماز کفارهی گناهانیست که پیشتر انجام داده است و این فضیلت، برای همیشه جاریست».([10])
شرح
در این احادیث که دربارهی فضایل نماز است، پیامبرr نمازهای پنجگانه را به رودخانهی روان و پُرآبی تشبیه کرده است که انسان روزی پنج بار خود را در آن میشوید و در نتیجه هیچ چرکی بر بدنش باقی نمیماند. نمازهای پنجگانه نیز همینگونه است؛ یعنی گناهان انسان را از میان میبرد تا اینکه هیچ گناهی بر انسان باقی نمیماند و انسان از گناهان، پاک میشود. اما همانگونه که پیشتر گفتیم، این فضیلت دربارهی نمازِ کاملیست که انسان آنرا با حضور قلب به جا میآورد و هنگامِ نماز احساس میکند که در حال راز و نیاز با الله متعال است؛ لذا اگر نماز، کامل باشد، این پاداش بزرگ را در پی دارد.
یکی دیگر از فضایل نمازهای پنجگانه و همچنین نماز جمعه، این است که هر یک، کفارهی گناهانیست که در میان آنها انجام میشود؛ البته بهشرطی که از گناهان کبیره پرهیز شده باشد. لذا نمازهای پنجگانه، کفارهی گناهان صغیره است و کفارهی گناهان کبیره نیست؛ مثلاً تقلب و نیرنگ در داد و ستد، جزو گناهان کبیره میباشد. زیرا پیامبرr فرموده است: «مَن غَشَّ فَلَیسَ مِنِّی».([11]) یعنی: «هرکس، تقلب کند، از من (پیرو من) نیست». لذا انسان متقلبی که نمازهای پنجگانهاش را به جا میآورد، این گناهِ او، تقلب و حقهبازیاش در داد و ستد بخشیده نمیشود؛ زیرا تقلب، گناه کبیره است. سوگند دروغ در داد و ستد نیز یکی ازگناهان کبیره میباشد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «ثلاثةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ الله یَوْمَ القِیَامة، ولا یَنْظُرُ إِلَیْهم، وَلا یُزَکِّیهِم، وَلهُمْ عَذَابٌ أَلیمٌ: المُسبِل، والمنَّانُ وَالمُنْفِقُ سِلْعَتَهُ بِالحَلفِ الکاذِبِ».([12]) یعنی: «سه گروه هستند که الله، روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، به آنان نظر نمیکند، آنها را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت: کسی که اسبالِ ازار میکند، [یعنی کسی که شلوار یا لباسش را پایینتر از دو قوزک پایش قرار میدهد] کسی که - در برابر نیکیاش به دیگران- منت میگذارد، و کسی که کالایش را با سوگند دروغ به فروش میرساند». همچنین مردی که لباسش را از روی تکبر، پایینتر از دو قوزک پایش قرار میدهد، مرتکب گناه کبیره شده است و این گناه، با ادای نماز، آمرزیده نمیشود. گفتنیست: این عمل، یعنی اسبال ازار، حتی اگر از روی تکبر هم نباشد، گناه کبیره است و ادای نماز، کفارهی چنین گناهی نیست. غیبت نیز یکی از گناهان کبیره است؛ لذا اگر کسی در فاصلهی نماز صبح تا ظهر، از کسی غیبت کند، نمازِ ظهرش، کفارهی این غیبت نخواهد بود. زیرا غیبت، جزو گناهان کبیره است؛ اگرچه یکبار و دربارهی یک نفر صورت بگیرد. بهفرمودهی پیامبرr، غیبت این است که پشت سرِ برادرت یا دربارهی وی سخنانی بگویی که خوشَش نمیآید. شخصی پرسید: اگر آنچه میگویم، در او وجود داشته باشد، چه؟ فرمود: «إنْ کانَ فِیهِ ما تقُولُ فَقَدِ اغْتَبْته، وإنْ لَمْ یکُن فِیهِ ما تَقُولُ فَقَدْ بهتَّهُ».([13]) یعنی: «اگر آنچه میگویی در او وجود دارد، غیبتش را کردهای؛ و اگر آن صفت در او نباشد، بر او بهتان بستهای». گناهِ غیبت به آثار و پیامدهای آن بستگی دارد؛ مثلاً غیبت علما، بدتر و شدیدتر از غیبت سایر مردم است و غیبت حکام و مسؤولان و کارگزاران حکومتی نیز از غیبت تودهی مردم، بدتر و شدیدتر میباشد. لذا پخش و نشر اعلامیههایی که در آنها از برخی از مسؤولان با ذکر نامشان بدگویی میشود، غیبت و جزو گناهان کبیره است؛ زیرا باعث میشود که مردم نسبت به کسانیکه در چنین اعلامیههایی از آنان غیبت شده است، بدبین شوند و این، زمینهساز آشوب و نابسامانی در سطح جامعه خواهد بود. لذا گناهِ غیبت از مسؤولان، بهمراتب بدتر و شدیدتر میباشد و هرکس به نشر و پخش چنین اعلامیههایی بپردازد، گنهکار میباشد و مرتکب گناه کبیره شده است؛ لذا هم گناه غیبت بر گردنِ اوست و هم گناهِ کسانی که از چنین اعلامیههایی متأثر میشوند. و بدتر از این، نشر و پخش اعلامیههاییست که آمیزهای از غیبت و تهمت هستند؛ یعنی هم حاوی مسایل و موضوعهای واقعی میباشند و هم در آنها به مسؤولان، بهتان میزنند. علاوه بر این، نشر و پخش چنین اعلامیههایی چه سودی دارد؟ آیا بهراستی مشکلات، حل میشود؟ به گمانم، هرگز؛ بلکه شرایط و مسایل، وخیمتر میگردد. از اینرو نشر و پخش چنین اعلامیههایی را غیبت و از گناهان کبیره میدانیم و هرکس هر نقشی در نشر و توزیع چنین اعلامیههایی داشته باشد، گنهکار است. آری! اگر میدانستیم که با چنین کارهایی مشکلات حل میشود، آنوقت این موضوع، سادهتر بود؛ اما این کارها، بدبینی مردم نسبت به مسؤولان را افزایش میدهد و این، هرج و مرج و نابسامانی بیشتری را در پی خواهد داشت.
نظارت علمی، فنی و ناشر:
گروه علمی فرهنگی مجموعه موحدین
www.mowahedin.com
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 395 بهنقل از ابوهریرهt.
([2]) صحیح مسلم، ش: 479 بهنقل از ابنعباس$.
([3]) صحیح مسلم، ش: 772 بهنقل از حذیفه بن یمانt.
([4]) صحیح بخاری، ش: 528؛ و صحیح مسلم، ش: 667.
([5]) صحیح مسلم، ش: 668. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 434 آمده است. (مترجم)]
([6]) صحیح بخاری، ش: 526؛ و صحیح مسلم، ش: 2763. [این حدیث پیشتر به شمارهی 439 گذشت. (مترجم)]
([7]) هود: 114. یعنی: «در آغاز و پایان روز و پاسی از شب نماز را برپا دار. بیگمان نیکیها، بدیها را از میان میبرند».
([8]) صحیح مسلم، ش: 233. [حدیثی به همین مضمون پیشتر بهشمارهی 132 آمده است. (مترجم)]
([9]) صحیح مسلم، ش: 228.
([10]) یعنی کارهای نیک و شایسته، کفارهی گناهان صغیره است. [مترجم]
([11]) صحیح مسلم، ش: 101 بهنقل از ابوهریرهt.
([12]) صحیح مسلم، ش: 106 بهنقل از ابوذرt. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 798 آمده است. (مترجم)]
([13]) صحیح مسلم، ش: 2589 بهنقل از ابوهریرهt.
1040- عن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فی النِّدَاءِ والصَّفِ الأَوَّلِ، ثُمَّ لَمْ یَجِدُوا إِلا أنْ یَسْتَهِمُوا عَلَیْهِ لاسْتَهَمُوا عَلَیْهِ، ولو یَعْلَمُونَ مَا فِی التَّهْجِیرِ لاسْتَبَقُوا إِلَیْهِ، وَلَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی العَتَمَةِ وَالصُّبْحِ لأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْواً». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «اگر مردم از فضیلت اذان و صف اول آگاه بودند و برای دستیابی به آن چارهای جز قرعهکشی نداشتند، بهقطع قرعهکشی میکردند. و اگر میدانستند که زود رفتن به نماز چه فضیلتی دارد، حتماً به سوی آن بر یکدیگر سبقت میجستند. و اگر میدانستند که چه پاداش بزرگی در نمازهای عشا و صبح نهفته است، بر روی زمین میخزیدند و در این دو نماز، شرکت میکردند».
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» بابی در فضیلت اذان گشوده است.
اذان، اعلام نماز است که اگر در ابتدای وقت نماز باشد، از فرا رسیدن وقتِ آن خبر میدهد و اگر با تأخیر باشد، فراخوانِ نماز است؛ یعنی انسان با عباراتی که میدانید، بانگ سر میدهد و اعلام میکند که وقتِ نماز فرا رسیده است؛ البته در تابستان نماز ظهر را بهتأخیر میاندازند تا هوا خنکتر شود؛ لذا دیرتر اذان میدهند. همچنین اگر نماز عشا را بهتأخیر بیندازند، در اذان عشا نیز تأخیر میکنند. اما بهطور کلی همینکه وقت نماز فرا میرسد، اذان میگویند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَلْیُؤَذِّنْ لَکُمْ أَحَدُکُمْ».([2]) یعنی: «هرگاه وقتِ نماز فرا رسید، یکی از شما اذان بگوید».
اذانِ مشروع، همان بانگیست که برای نمازهای پنجگانه سر میدهند و در سال دوم هجری واجب گردید؛ یعنی اذان، دو سال پس از هجرت پیامبرr به مدینه واجب شد. جریان از این قرار بود که صحابه# هنگامِ مشورت و رایزنی بر سرِ نحوهی اعلام وقت نماز، دیدگاههای گوناگونی داشتند. نظرِ برخی از آنان این بود که هرگاه وقت نماز فرا میرسد، آتش بزرگی روشن کنند تا مردم آنرا ببینند و متوجه وقت نماز شوند. عدهای میگفتند: با زنگِ بزرگی فرا رسیدن وقت نماز را اعلام کنیم؛ مانند نصارا که مراسم دینی خود را با ناقوس اعلام میکنند. برخی هم پیشنهاد کردند که مانند یهودیان، از شیپور استفاده کنیم؛ اما پیامبرr هیچیک از این پیشنهادها را نپسندید. یکی از اصحاب# به نامِ عبدالله بن زید انصاریt مردی را در خواب دید که ناقوسی در دست داشت؛ به او گفت: آیا این ناقوس، فروشیست؟ آن مرد پرسید: میخواهی با آن چهکار کنی؟ عبداللهt پاسخ داد: میخواهم با آن، وقتِ نماز را اعلام کنم. آن مرد گفت: آیا میخواهی روش بهتری به تو نشان دهم؟ عبداللهt گفت: آری. آنگاه آن مرد نحوهی اذان و اقامه را به عبداللهt آموزش داد. صبح که شد، عبداللهt نزد پیامبرr آمد و خوابش را برای آن بزرگوار تعریف کرد. پیامبرr فرمود: «این، خواب راستینیست؛ آنرا به بلال آموزش بده». و بدین ترتیب بلالt بهعنوان مؤذن پیامبرr تعیین گردید و اذان گفت. در زمان عثمان بن عفانt که جمعیت مسلمانان بهطور چشمگیری افزایش یافت، پیش از اذان دوم که همزمان با آمدنِ امام بود، اذان نخست نیز معین گردید و بدینترتیب در جمعه، دو بار اذان میگویند: یکی اذان نخست که اعلام دخول وقت است تا مردم برای نماز آماده شوند؛ و دیگری، اذان دوم که همزمان با آمدن امام میباشد. پیامبرr در رمضان به بلالt دستور داد که در پایان شب، برای اعلام وقت سحر، اذان بگوید و فرمود: «إِنَّ بِلالاً یُؤَذِّنُ بِلَیْلٍ لِیُوقِظَ نَائِمَکُمْ وَیَرْجِعَ قَائِمُکُمْ فَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یُؤَذِّنَ اِبْنُ أُمّ مَکْتُوم؛ فَإنَّهُ لا یُؤَذِّنُ حتّی یطلع الفجرُ».([3]) یعنی: «بلال، زمانی اذان میدهد که هنوز شب است تا کسی که خوابیده بیدار شود و کسی که بیدار است، سحری بخورد؛ لذا - پس از اذان بلال- بخورید و بیاشامید تا اینکه عبدالله بن اممکتوم اذان بگوید؛ زیرا او زمانی اذان میدهد که فجر طلوع میکند». بدینسان پیامبرr بیان فرمود که اذانِ پایانِ شب که مردم آنرا اذان اول مینامند، برای طلوع فجر و نماز صبح نیست؛ بلکه برای اعلام وقتِ سحر میباشد. زیرا اذان صبح، پس از دخول وقت است؛ اما اذان اول جمعه، سنت عثمانt میباشد که یکی از خلفای راشدین# بهشمار میآید و پیامبرr به پیروی از سنت خلفای راشدین دستور داده است. برخی از کسانی که ادّعای سنّی بودن دارند، میگویند: اذان اول جمعه، برای ما قابل قبول نیست؛ زیرا بدعت میباشد و در زمان پیامبرr نبوده است! این افراد بیآنکه درک کنند، با گفتن چنین سخنی، در حقیقت بر پیامبرr و خلفای راشدین و دیگر اصحاب# خرده میگیرند. سخن این افراد، از آن جهت بدگویی از پیامبر اعظمr میباشد که آن بزرگوار فرموده است: «عَلَیْکُمْ بسُنَّتی وَسُنَّةِ الْخُلُفَاءِ الرَّاشِدِینَ الْمَهْدِیِّین مِنْ بَعْدِی».([4]) یعنی: «سنت من و سنت خلفای راشد و هدایتیافتهی پس از مرا بر خود لازم بگیرید». و بهاجماع مسلمانان، عثمانt جزو خلفای راشدین است؛ لذا عیبجویی از او، به معنای خردهگیری بر همهی خلفای راشدین# میباشد و هرکس که از یکی از خلفای راشدین بدگویی نماید، گویا از همهی آنها بدگویی کرده است؛ همانگونه که تکذیب یکی از فرستادگان الهی، انکارِ همهی پیامبران بهشمار میآید. سخن این افراد، از آن جهت بدگویی از صحابه# میباشد که آنان، این کارِ عثمانt را رد نکردند؛ در صورتیکه صحابه# در برابر خطای هیچکس سکوت نمیکردند. همانگونه که دیدگاه عثمانt دربارهی اتمام حج در «منا» را نپذیرفتند؛ اما همینها در برابر عثمانt اذان اول جمعه را رد نکردند. پس آیا کسانی که قیافهی افراد دانا را به خود میگیرند و اذان اول جمعه را بدعت میپندارند، شریعت الهی و مصالحِ آنرا بهتر از صحابه# درک میکنند و علم و دانش بیشتری دارند؟! رسولاللهr راست و درست فرموده است که: «نسلهای آخر این امت، نخستین نسلهای این امت را لعن و نفرین میکنند».([5]) پناه بر الله؛ شگفتا از کسانی که از صحابه# بدگویی میکنند! لذا اذان اول جمعه بنا بر اشارهی پیامبر هدایت، محمد مصطفیr و نیز بدین دلیل که سنت امیر مؤمنان، عثمان بن عفانt میباشد، و نیز بنا بر اجماع سکوتیِ صحابه#، اذانی شرعیست و هیچکس نمیتواند در اینباره اشکالتراشی کند. الله متعال، زبانِ کسانی را که بر خلفای راشدین و صحابه# خرده میگیرند، از بدگویی به این بزرگواران قطع کند.
ممکن است کسی بپرسد: نماز جمعه که در زمان پیامبرr وجود داشت؛ پس چرا شخص رسولاللهr اذان اول را بنا نفرمود و در یک حم صریح دربارهاش چیزی نگفت؟
پاسخ: سببش این بود که شمار مسلمانان مدینه در دوران عثمان t افزایش چشمگیری پیدا کرد و مدینه گسترش یافت؛ لذا ضرورت ایجاب میکرد که پیش از اذان دوم که همزمان با آمدن امام بود، اذان دیگری هم بدهند تا مردم متوجه شوند و زودتر به مسجد بیایند. البته کاری که عثمانt کرد، بیپایه نبود؛ زیرا رسولاللهr به بلالt دستور داد که در پایان شب اذان بگوید؛ اذانی که پیش از دخول وقت صبح بود تا کسی که خوابیده است، بیدار شود و آنکه به نماز ایستاده، سَحَری بخورد. یعنی: این، مصلحت و هدفی شرعی بود؛ درست مانندِ اذان اول جمعه که در شرعی بودنِ آن هیچ اشکالی وجود ندارد. بنابراین نماز اول جمعه، بدین دلیل که سنت خلفای راشدین# میباشد و به دلیلِ اشارهی پیامبرr و نیز بهاجماع آندسته از صحابه# که در آن زمان زنده بودند، اذانی کاملاً شرعیست و اذانِ پایان شب در رمضان نیز بنا بر سخن صریح رسولاللهr مشروع میباشد؛ اما آیا در غیر رمضان نیز درست و شرعیست؟ میگوییم: با قیاس بر عملِ عثمانt به این نتیجه میرسیم که اشکالی بر اذان پایان شب در غیر رمضان وارد نیست.
اینک به موضوعی در همینباره میپردازیم که حایز اهمیت است؛ برخی از متأخران گمان میکنند که گفتن: «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النّوْمِ» در اذان اولِ پیش از صبح، درست است. این پندار، اشتباه بسیار بزرگیست؛ زیرا پیامبرr به بلالt دستور داد که این عبارت را در اذان صبح بگوید. چنانکه فرمود: «وَإِذَا أَذَّنْتَ بِالأوَّلِ مِنَ الصُّبْحِ فَقُلْ: الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النّوْمِ، الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ»؛ یعنی: «در اذان اول صبح دو بار بگو: الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ». اذان صبح را از آن جهت اذان اول صبح نامید که به اقامه نیز اذان گفته میشود و اقامه، اذان دوم است؛ لذا این عبارت را فقط در اذان صبح میگوییم، نه در اقامهی صبح. اما برخی از متأخران از این موضوع غافل ماندهاند؛ در صورتیکه پیامبرr فرموده است: «بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاةٌ»؛([6]): «میان هر دو اذان، یعنی در بین هر اذان و اقامهای، نمازی وجود دارد». در صحیح امام مسلم/ آمده است که امالمؤمنین عایشه& میگوید: وقتی اذان اول صبح داده میشد، پیامبرr برمیخاست تا مؤذن بیاید و اذان دوم، یعنی اقامهی نماز را بگوید. در این حدیث تصریح شده است که اذان اول صبح، همان اذانیست که پس از دخول وقت داده میشود و اذان پایان شب، یعنی اذان سحر، اذان صبح نیست؛ بلکه برای این است که آنانکه خوابیدهاند، بیدار شوند و آنانکه بیدارند و به نماز ایستادهاند، سحری بخورند.
خلاصه اینکه اذان جزو برترین کارهاست و از امامت و پیشنمازی نیز برتر میباشد. زیرا مؤذن، شبانهروزی پنج بار و گاه بیش از این، بانگ عظمت و بزرگیِ اللهU و توحیدش را سر میدهد و رسالت پیامبرr را با صدای بلند و رسا اعلام میکند و مردم را به نماز و رستگاری فرا میخواند؛ ولی این فضیلت برای امام یا پیشنماز جماعت، حاصل نمیشود. هر درخت و سنگ و کلوخی که صدای مؤذن را میشنود، روز قیامت به نفعش گواهی میدهد؛ از اینرو جایگاه اذان فراتر از جایگاه امامت است.
شاید این پرسش مطرح شود که اگر این گونه است، پس چرا خود رسول اللهr و نیز خلفای راشدین# اذان نمیگفتند؟ پاسخ علما این است که: پیامبرr و خلفای راشدین# مشغول رسیدگی به کارهای مردم بودند و چون فرصتِ این کار را نداشتند، کسی را بهعنوان مؤذن تعیین میکردند. گفتنیست که آن زمان مانند دوران ما نبود که مؤذن، وقت اذان و نماز را از روی ساعت تشخیص دهد؛ بلکه مؤذن در آن دوران ناگزیر بود که خورشید و حرکت سایه را زیر نظر بگیرد تا وقت نماز ظهر و نماز عصر را تشخیص دهد؛ همچنین برای تشخیص وقت مغرب و عشا، غروب خورشید و شَفَق را زیر نظر میگرفتند و باید طلوع سپیدهدم را نیز پیگیری میکردند تا وقت صبح را تشخیص دهند؛ لذا اذان در آن دوران، دشواریهای خاص خودش را داشت و وقتگیر بود. از اینرو رسولاللهr و خلفای راشدین#، خود مسؤولیت اذان را بر عهده نمیگرفتند؛ نه اینکه فضیلتِ اذان از امامت کمتر باشد؛ بلکه بدان سبب که آنان مشغول کارهایی بودند که آنان را از اذان باز میداشت. پیامبرr فضیلت اذان را اینگونه بیان فرمود که: «اگر مردم از فضیلت و پاداش اذان آگاه بودند و چارهای جز قرعهکشی نداشتند، بهقطع قرعهکشی میکردند». سبحان الله! یعنی قرعهکشی میکردند که چه کسی اذان بگوید. اما متأسفانه امروزه مردم، از این کارِ پرفضیلت شانه خالی میکنند و آنرا به یکدیگر حواله میدهند؛ یکی میگوید: تو اذان بده و دیگری، میگوید: خودت اذان بگو! لذا شایسته است که وقتی در سفر هستید، بکوشید که مؤذن، شما باشید. در مسافرتهای گروهی، چه سفر تفریحی باشد و چه سایر سفرها، یک نفر امیر یا سرپرست سفر است. لذا اگر امیرِ سفر، کسی را بهعنوان مؤذن تعیین کرد، برای کسی دیگر روا نیست که جلو برود و اذان بگوید؛ زیرا مؤذن، مشخص و تعیینشده است. همچنین اگر سرپرست سفر، مسؤولیت امامت و پیشنمازی را به کسی واگذار کرد، آنشخص امام است و برای کسی دیگر جایز نیست که جلو برود و امامت دهد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «وَلا یَؤُمَّنَّ الرَّجُلُ الرَّجُلَ فی سُلْطَانِه»؛([7]) یعنی: «و هیچکس در محدودهی تحت اختیارِ شخصی دیگر، برای او امامت ندهد»؛ مگر به اجازهی او.
***
1041- وعن معاویةَt قال: سَمِعْتُ رسول اللهr یَقُولُ: «المُؤَذِّنُونَ أطْوَلُ النَّاسِ أعْناقاً یَوْمَ القِیَامَةِ». [روایت مسلم]([8])
ترجمه: معاویهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «گردنِ مؤذنها در روز رستاخیز از گردنِ همهی مردم بلندتر است».([9])
1042- وعن عبدِ الله بن عبدِ الرَّحْمنِ بن أَبی صَعصعة: أنَّ أَبَا سَعیدٍ الخدریَّt قَالَ لَهُ: «إنِّی أرَاکَ تُحِبُّ الغَنَمَ وَالبَادِیَةَ، فَإذَا کُنْتَ فی غَنَمِک - أَوْ بَادِیتِکَ - فَأذَّنْتَ للصَّلاَةِ، فَارْفَعْ صَوْتَکَ بِالنِّدَاءِ، فَإنَّهُ لا یَسْمَعُ مَدَى صَوْتِ المُؤذِّنِ جِنٌّ، وَلا إنْسٌ، وَلا شَیْءٌ، إِلا شَهِدَ لَهُ یَومَ القِیَامَةِ». قَالَ أَبُو سَعیدٍt: سَمِعْتُهُ مِنْ رَسولِ اللهr. [روایت بخاری]([10])
ترجمه: از عبدالله بن عبدالرحمن بن ابیصعصعه روایت است که ابوسعید خدریt به او فرمود: «میبینم که تو به گوسفند و بیابان علاقه داری؛ لذا هنگامیکه در میان گوسفندانت - یا در بیابان- بودی و برای نماز، اذان گفتی، صدایت را بلند کن. زیرا هر جن یا انسان یا هر چیز دیگری که صدای مؤذن را میشنود، روز رستاخیز به نفع او گواهی میدهد». ابوسعیدt فرمود: «این را از رسولاللهr شنیدم».
شرح
مؤلف/ این دو حدیث را در باب فضیلت اذان آورده است.
معاویهt میگوید: پیامبرr فرمود: «گردنِ مؤذنها در روز رستاخیز از گردنِ همهی مردم بلندتر است». هنگامی که مردم برانگیخته میشوند، مؤذنان امیتازی ویژه و انحصاری دارند که دیگران ندارند؛ اینکه گردنشان از گردن همهی مردم بلندتر است تا فضیلت و مقام والایشان برای همه نمایان شود؛ زیرا مؤذنها اذان میگویند و با صدای بلند و رسا، بر فرازِ مکانی بلند یا از گلدستههای مساجد، بانگ تکبیر و توحید اللهU و نیز ندای رسالت پیامبرr را سر میدهند و بهسوی نماز و رستگاری فرا میخوانند؛ لذا پاداششان از جنس عملیست که انجام میدهند؛ از اینرو در نتیجهی بلند شدن گردنهایشان در روز رستاخیز، سربلند و سرافراز میشوند. پس، شایسته است که انسان هنگامیکه با دوستانش به تفریح یا مسافرت میرود، بکوشد که برای اذان گفتن پیشدستی کند. پیشتر حدیثی بدین مضمون گذشت که پیامبرr فرمود: «اگر مردم از فضیلت اذان و صف اول آگاه بودند و برای دستیابی به آن چارهای جز قرعهکشی نداشتند، بهقطع قرعهکشی میکردند». در فضیلت اذان حدیث دیگری نیز گذشت؛ بدین مضمون که ابوسعید خدریt میگوید: پیامبرr فرمود: «هر جن یا انسان یا هر چیز دیگری که صدای مؤذن را میشنود، روز رستاخیز به نفع او گواهی میدهد». این هم یکی دیگر از فضایل اذان است که روز رستاخیز برای بیان فضیلت و پاداش مؤذن به نفعش گواهی میدهند که در شمار مؤذنها بوده است.
خلاصه اینکه اذان فضیلت بزرگی دارد؛ لذا شایسته است که انسان برای کسب این فضیلت بکوشد؛ مگر اینکه مؤذن، مشخص و معین باشد که در اینصورت برای هیچکس جایز نیست که بدون اجازهی مؤذن اصلی اذان بگوید. یعنی شایسته نیست که انسان پیش از مؤذن به مسجد برود تا در اذان پیشدستی نماید و قبل از مؤذن مسجد اذان بگوید؛ این، تجاوز به حقّ مؤذن است. زیرا پیامبرr فرموده است: «وَلا یَؤُمَّنَّ الرَّجُلُ الرَّجُلَ فی سُلْطَانِه»؛ یعنی: «و هیچکس در محدودهی تحت اختیارِ شخصی دیگر، برای او امامت ندهد»؛ مگر به اجازهی او.
***
1043- وعن أَبی هریرةt قال: قَالَ رسول اللهr: «إِذَا نُودِیَ بالصَّلاَةِ، أدْبَرَ الشَّیْطَانُ، وَلَهُ ضُرَاطٌ حَتَّى لا یَسْمَعَ التَّأذِینَ، فَإذَا قُضِیَ النِّدَاءُ أقْبَلَ، حَتَّى إِذَا ثُوِّبَ للصَّلاةِ أدْبَرَ، حَتَّى إِذَا قُضِیَ التَّثْوِیبُ أقْبَلَ، حَتَّى یَخْطِرَ بَیْنَ المَرْءِ وَنَفْسِهِ، یَقُولُ: اذْکُرْ کَذَا واذْکُرْ کَذَا - لِمَا لَمْ یَکُنْ یَذْکُر مِنْ قَبْلُ - حَتَّى یَظَلَّ الرَّجُلُ مَا یَدْرِی کَمْ صَلَّى». [متفق علیه]([11])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «وقتی بانگ نماز بلند میگردد، شیطان - بیقرار شده- در حالی که از او باد بیرون میشود، میگریزد تا صدای اذان را نشنود؛ و آنگاه که اذان به پایان میرسد، باز میگردد و چون برای نماز اقامه میگویند، فرار میکند. هنگامیکه اقامه تمام میشود، شیطان باز میآید تا نمازگزار را وسوسه کند؛ به او میگوید: فلان موضوع و فلان مسأله را بهیاد آور و نمازگزار را به یادِ چیزهایی میاندازد که پیشتر در یادش نبود تا اینکه نمازگزار نمیداند که چند رکعت خوانده است».
1044- وعن عبدِ الله بن عمرو بن العاص$: أَنَّهُ سَمِعَ رسولَ اللهr یَقُولُ: «إِذَا سَمِعْتُمُ الْمُؤَذِّنَ فَقُولُوا مِثْلَ مَا یَقُولُ، ثُمَّ صَلُّوا عَلَیَّ؛ فَإنَّه مَنْ صَلَّى عَلَیَّ صَلاَةً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ بِهَا عَشْراً، ثُمَّ سَلُوا اللهَ لِیَ الوَسِیلَةَ؛ فَإنَّهَا مَنْزِلَةٌ فی الجَنَّةِ لا تَنْبَغِی إِلا لِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللهِ وَأرْجُو أنْ أکونَ أنَا هُوَ، فَمَنْ سَألَ لِیَ الوَسِیلَةَ حَلَّتْ لَهُ الشَّفَاعَةُ». [روایت مسلم]([12])
ترجمه: از عبدالله بن عمرو بن عاص$ روایت است که وی از رسولاللهr شنید که میفرمود: «هنگامیکه صدای اذان را شنیدید، کلماتی را که مؤذن میگوید، تکرار کنید و آنگاه بر من درود و صلوات بفرستید؛ زیرا هرکس یک درود بر من بفرستد، الله متعال در برابرش ده درود بر او میفرستد و سپس برای من "وسیله" را درخواست کنید که جایگاهی والا در بهشت است و تنها به یکی از بندگان الله، اختصاص دارد و امیدوارم که من، آن بنده باشم. هرکس، وسیله را برای من درخواست کند، شفاعتِ - من- برایش واجب میشود».
شرح
این احادیث نیز در فضیلت اذان است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: وقتی مؤذن اذان میگوید، شیطان که تحمل شنیدنش را ندارد، بیقرار میگردد و در حالی که از او باد بیرون میشود، میگریزد تا صدای اذان را نشنود. و همین، معنای فرمودهی الله متعال است که میفرماید:
﴿مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ ٤﴾ [الناس: ٤]
از شرّ (شیطانِ) وسوسهگر و کمینگرفته که (چون انسان، الله را یاد نماید، دیگر توان وسوسه ندارد و) عقبنشینی میکند.
آری؛ هنگامیکه انسان، الله را یاد میکند، شیطان توان وسوسه ندارد؛ لذا پنهان میشود یا عقبنشینی میکند و میگریزد. زیرا بیشترین چیزی که برای شیطان ناگوار است، عبادت اللهU میباشد و بیشترین کینه و دشمنی را با کسانی دارد که الله را عبادت میکنند. از سوی دیگر بیش از همه چیز، شرک به الله و معاصی را دوست دارد؛ زیرا شیطان به کارهای زشت و ناپسند فرا میخواند. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾
شیطان، شما را از فقر و تنگدستی میترساند و شما را به کارهای زشت و ناپسند میکشاند.
لذا شیطان دوست دارد که مردم بهسوی کارهایی بروند که الله متعال به انجامش دستور نداده است؛ و از سوی دیگر برایش ناگوار میباشد که مردم به انجام کارهایی بپردازند که الله متعال دستور داده است؛ از اینرو هنگامی که مؤذن اذان میگوید، شیطان عقبنشینی میکند و آنقدر دور میشود که صدای اذان را نشنود و آنگاه که اذان به پایان میرسد، باز میگردد تا انسانها را وسوسه کند. و چون برای نماز اقامه میگویند، فرار میکند؛ هنگامیکه اقامه تمام میشود، شیطان باز میآید تا نمازگزار را وسوسه کند؛ به او میگوید: فلان موضوع و فلان مسأله را بهیاد آور و نمازگزار را به یادِ چیزهایی میاندازد که پیشتر در یادش نبود.
واقعیت نیز همین را نشان میدهد: گاه انسان چیزی یا موضوعی را فراموش میکند؛ اما همینکه وارد نماز میشود، شیطان همه چیز را به یادش میآورد. گفته میشود: شخصی نزد امام ابوحنیفه/ آمد و گفت: چیزی را جایی گذاشته و فراموش کردهام که آنرا کجا گذاشتهام. امام فرمود: برو وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان؛ حتماً به یادت خواهد آمد که آنرا کجا گذاشتهای. آن مرد وضو گرفت و همینکه وارد نماز شد، بهیادش آمد که آن چیز را کجا گذاشته است. این، واقعیتیست که تجربه ثابت کرده است؛ رسولاللهr راست فرمود.
پیامبرr در این حدیث به نکتهی مهمی اشاره کرد که بیانگر فضیلت وضوست؛ یعنی: اذان، شیطان را میراند و او را دور و گریزان میگرداند. از اینرو برخی از علما گفتهاند: مستحب است که در گوش نوزاد، اذان بگویند تا شیطان را از او دور کنند. برخی دیگر از علما گفتهاند: در گوش نوزاد اذان میگویند تا نخستین چیزی که در دنیا میشنود، نام و یادِ اللهU باشد. در هر حال، اذان، شیطان را دور میگرداند؛ اما آیا اگر انسان غیر از وقت اذان، اذان بگوید، باز هم شیطان دور میشود؟ الله داناتر است؛ اما ذکرِ اللهU بهطور کلی شیطان را دور میگرداند؛ زیرا « ¨$¨Ys» یعنی کسی که چون اللهU یاد میشود، عقبنشینی میکند یا روی میگرداند و دور میگردد.
در حدیث دوم پیامبرr دستور داده است که وقتی صدای اذان را میشنویم، کلماتی را که مؤذن میگوید، تکرار کنیم؛ لذا وقتی مؤذن میگوید: «اللهُ اکبر»، ما نیز میگوییم: «اللهُ اکبر». و آنگاه که میگوید: «أَشْهَدُ أنْ لا إله إِلا اللهُ»، میگوییم: «أَشْهَدُ أنْ لا إله إِلا اللهُ». و هنگامیکه مؤذن میگوید: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ»، میگوییم: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ». هنگامیکه مؤذن عبارتهای «حَىَّ عَلى الصَّلاة» و «حَىَّ عَلى الفَلاح» را میگوید، ما عبارت استعانت را میگوییم؛ یعنی میگوییم: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللّهِ»؛ زیرا ما دعوتشدگانیم و مؤذن، دعوتگر است. از اینرو درست نیست که پس از مؤذن که ما را بهسوی نماز و رستگاری فرا میخواند، «حَىَّ عَلى الصَّلاة» و «حَىَّ عَلى الفَلاح» بگوییم؛ بلکه برای شتافتن بهسوی نماز و رستگاری، از الله متعال کمک و استعانت میجوییم. اینجاست که میگویم: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللّهِ»، کلمهی استعانت و کمک خواستن از الله متعال است و انسان برای کارهایش یا اصلاحِ آنها با گفتن این عبارت، از اللهU کمک میگیرد. همانگونه که الله متعال در مثالی که دربارهی دو باغدار بیان میکند، از زبانِ یکی از آنها که مؤمن و نیکوکار است، میفرماید:
﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَکَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ﴾ [الکهف: ٣٩]
(باغدار مؤمن به آن یکی که ایمان نداشت، گفت:) چرا آنگاه که وارد باغت شدی، نگفتی: «آنچه الله بخواهد، (همان میشود)؛ هیچ توان و قدرتی جز به خواست الله نیست»؟
یعنی: به او گفت: اگر این را میگفتی و چنین باوری داشتی، برایت بهتر بود و باغت از میان نمیرفت. لذا این عبارت، عبارتِ بسیار بزرگ و ارزشمندیست؛ همچنانکه پیامبرr به عبدالله بن قیس که همان ابوموسی اشعریt میباشد، فرمود: «أَلاَّ أَدُلُّکَ عَلَى کَنْزٍ مِنْ کُنُوزِ الجَنةِ؟»؛ یعنی: «آیا گنجی از گنجهای بهشت را به تو نشان بدهم؟» عرض کرد: بله، ای رسولخدا! فرمود: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللّهِ».([13]) پس هنگامیکه مؤذن عبارتهای «حَىَّ عَلى الصَّلاة» و «حَىَّ عَلى الفَلاح» را میگوید، ما «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللّهِ» میگوییم و آنگاه که در اذان صبح «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ» را میگوید، ما نیز همین عبارت را تکرار میکنیم و میگوییم: «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ». و چون «الله اکبر» میگوید، عبارت تکبیر را تکرار مینماییم و وقتی «لا إله إِلا اللهُ» میگوید، ما نیز پس از او، کلمهی توحید را میگوییم؛ سپس بر پیامبرr درود و صلوات میفرستیم؛ میگوییم: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ...»؛ زیرا کسی که یک درود بر پیامبرr بفرستد، اللهU در برابرش ده درود بر او میفرستد. و آنگاه از اللهU برای رسولاللهr، "وسیله" را درخواست میکنیم و میگوییم: «اللهمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ وَالصَّلاَةِ الْقَائِمَةِ آتِ مُحَمَّدًا الْوَسِیلَةَ وَالْفَضِیلَةَ وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِى وَعَدْتَهُ».([14])
وقتی بر پیامبرr درود بفرستیم و "وسیله" را برایش درخواست کنیم، شفاعت آن بزرگوار بر ما واجب میشود. وسیله، درجه و مقامی والا در بهشت است؛ والاترین مقامی که در بهشت وجود دارد و تنها شایستهی یکی از بندگان الاهیست. پیامبرr فرمود: «امیدوارم که من، آن بنده باشم». و انشاءالله که این امید، تحقق خواهد یافت؛ زیرا میدانیم که محمد مصطفیr برترین آفریده و بندهی الله متعال است و این امت نیز پس از هر اذانی دعا میکنند و از الله متعال میخواهند که این مقام را به محمدr عنایت بفرماید؛ و دعا در میان اذان و اقامه، رد نمیشود. همهی امت میگویند: «آتِ مُحَمَّدًا الْوَسِیلَةَ»: «پروردگارا! به محمد، مقامِ وسیله را عنایت بفرما». و امت محمد، شایستهی این هستند که وقتی دعا کنند، این مقام به پیامبرشان داده شود و الله متعال دعایشان را بپذیرد. از اینرو رسولاللهr فرمود: «امیدوارم که من، آن بنده باشم». لذا شایسته است که وقتی صدای اذان را میشنویم، کلماتی را که مؤذن میگوید، تکرار کنیم؛ حتی اگر مشغول تلاوت قرآن هستیم، تلاوت را قطع نماییم و جواب مؤذن را بگوییم و سپس به تلاوت خویش ادامه دهیم. علما اختلاف نظر دارند که آیا کسی که در حالِ نماز است، پاسخ اذان را بدهد یا خیر؟ ابوالعباس حرانی/ میگوید: آری؛ حتی اگر در حالِ نماز هستید، جواب اذان را بدهید. زیرا اذان، ذکریست که نماز را باطل نمیکند و پیامبرr فرموده است: «إِذَا سَمِعْتُمُ الْمُؤَذِّنَ فَقُولُوا مِثْلَ مَا یَقُولُ».([15]) یعنی: «هنگامیکه صدای اذان را شنیدید، کلماتی را که مؤذن میگوید، تکرار کنید». و این حکم، هیچ مستثنایی ندارد؛ اما بیشتر علما بر این باورند که در حال نماز، پاسخ مؤذن را ندهید؛ زیرا نماز، اذکار و اوراد ویژهای دارد و اذان نیز طولانیست و انسان را از نماز به خود مشغول میسازد؛ لذا چون مشغول نماز بودهاید، پس از پایان نماز، عبارات اذان را تکرار کنید. همچنین هنگامی که در حالِ قضای حاجت هستید، نباید پاسخ مؤذن را بگویید؛ زیرا عبارات اذان، ذکر است و دستشویی جای مناسبی برای ذکر نیست؛ اما پس از اینکه بیرون آمدید، کلمات اذان را تکرار کنید. البته برخی از علما گفتهاند که در چنین حالتی میتوان با قلب خویش جواب اذان را داد؛ اما این دیگاه، جای تأمل دارد؛ زیرا رسولاللهr فرمود: «کلماتی را که مؤذن میگوید، بگویید». و دنبال کردن واژههای اذان با قلب، مانند گفتن یا بر زبان آوردن آنها نیست. همچنین اگر صدای چند مؤذن را شنیدید، آیا باید پاسخ همه را بدهید؟ میگوییم: اگر اذانِ همهی آنها همزمان بود، یعنی بهگونهای بود که پیش از پایان نخستین اذان، اذان دوم شروع شد، جواب اذان نخست را بدهید و به اذان دوم مشغول نشوید؛ ولی اگر اذان دوم را پس از پایان اذان نخست شنیدید، جواب اذان دوم را نیز بدهید.زیرا این، خوب است و بهطور کلی در فرمودهی رسولاللهr میگنجد که فرمود: «هنگامیکه صدای اذان را شنیدید، کلماتی را که مؤذن میگوید، تکرار کنید». البته علما رحمهمالله این را مقید به این دانستهاند که انسان نماز نخوانده باشد؛ اما اگر اذان دیگری بشنود و او نماز خوانده باشد، ضرورتی ندارد که جواب این اذان را بدهد؛ زیرا این اذان، فراخوانی برای وی بهشمار نمیآید. چراکه وی آنچه را که بر او فرض بوده، به جای آورده است. البته این دیدگاه نیز جای بحث و تأمل دارد؛ زیرا بر خلافِ فرمودهی عام و فراگیرِ پیامبرr است که فرمود: «هنگامِ شنیدن صدای اذان، کلماتی را که مؤذن میگوید، تکرار کنید». در پاسخِ اینکه گفتهاند: «این اذان، فراخوانی برای وی بهشمار نمیآید»، میگوییم: آری؛ اینک اینگونه است؛ اما در مجموع که هر اذانی برای هر مسلمانی، فراخوانی بهسوی نماز و رستگاریست؛ لذا مشکلی نیست. اینجاست که میگوییم: حتی اگر نماز خوانده بودید، باز هم جواب اذان را بدهید؛ نه تنها ضرری ندارد، بلکه کار نیکی کردهاید.
***
1045- وعن أَبی سعید الخدریt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «إِذَا سَمِعْتُمُ النِّدَاءَ، فَقُولُوا کَمَا یَقُولُ المُؤذِّنُ». [متفق علیه]([16])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هنگامی که صدای اذان را شنیدید، کلماتی را که مؤذن میگوید، تکرار کنید».
1046- وعن جابرٍt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مَنْ قَالَ حِیْنَ یَسْمَعُ النِّدَاءَ: اللهمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّداً الوَسِیلَةَ، وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامَاً مَحْمُوداً الَّذِی وَعَدْتَهُ، حَلَّتْ لَهُ شَفَاعَتی یَوْمَ القِیَامَةِ». [روایت بخاری]([17])
ترجمه:جابرt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکس هنگام شنیدن صدای اذان، بگوید: "اللهمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّداً الوَسِیلَةَ، وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامَاً مَحْمُوداً الَّذِی وَعَدْتَهُ"([18]) روز رستاخیز از شفاعت من بهرهمند میشود».
1047- وعن سعدِ بن أَبی وقَّاصٍt عَنِ النَّبِیِّr أنَّهُ قَالَ: «مَنْ قَالَ حِیْنَ یَسْمَعُ المُؤَذِّنَ: أشْهَدُ أنْ لا إلَه إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولاً، وَبِالإسْلامِ دِیناً، غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ». [روایت مسلم]([19])
ترجمه:سعد بن ابیوقاصt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس هنگام شنیدن صدای اذان، بگوید: "أشْهَدُ أنْ لا إلَه إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولاً، وَبِالإسْلامِ دِیناً"([20]) گناهش آمرزیده میشود».
1048- وعن أنسٍt قال: قَالَ رسول اللهr: «الدُّعَاءُ لا یُرَدُّ بَیْنَ الأَذَانِ وَالإقَامَةِ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([21])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr فرمود: «دعا در میان اذان و اقامه رد نمیشود».
شرح
اینها، باقیماندهی احادیثیست که نووی/ در ادامهی باب فضیلت اذان آورده است؛ از جمله: این حدیث که پیامبرr فرمود: «إِذَا سَمِعْتُمُ النِّدَاءَ، فَقُولُوا کَمَا یَقُولُ المُؤذِّنُ».([22]) یعنی: «هنگامی که صدای اذان را شنیدید، کلماتی را که مؤذن میگوید، تکرار کنید». و نیز این حدیث که بیانگر دعای پایان اذان است: «اللهمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّداً الوَسِیلَةَ، وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامَاً مَحْمُوداً الَّذِی وَعَدْتَهُ» و همچنین این دعا: «أشْهَدُ أنْ لا إلَه إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولاً، وَبِالإسْلامِ دِیناً».
و نیز خواندن این دعا هنگام شنیدن اذان: «أشْهَدُ أنْ لا إلَه إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولاً، وَبِالإسْلامِ دِیناً»؛ و همینطور این حدیث که: «دعا در میان اذان و اقامه رد نمیشود».
پیشتر دربارهی حدیث نخست، سخن گفتیم.
و اما حدیث دوم: «هرکس هنگام شنیدن صدای اذان»، یعنی همانگونه که در حدیثی پیشین ذکر شد، پس از پایان اذان بر پیامبرr درود بفرستد و سپس «بگوید: "اللهمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّداً الوَسِیلَةَ، وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامَاً مَحْمُوداً الَّذِی وَعَدْتَهُ" روز رستاخیز از شفاعت رسولاللهr بهرهمند میشود».
«الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ»، یعنی: «دعوت یا فراخوانِ کامل»؛ زیرا اذان، فراخوانی بهسوی نماز و رستگاریست و از کاملترین دعوتها بهشمار میآید. «وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ»، یعنی: «نمازی که اینک برپا میشود»؛ زیرا اذان، اعلامِ دخول وقت نماز است.
«آتِ مُحَمَّداً الوَسِیلَةَ، وَالفَضِیلَةَ»؛ یعنی: «به محمد، وسیله (=جایگاه ویژهای در بهشت) و فضیلت و امتیاز خاص عنایت بفرما». "وسیله" بالاترین درجهی بهشت است که به پیامبرr اختصاص دارد. «وَالفَضِیلَةَ»، یعنی: امتیاز و رتبهی بالا که برای پیامبرr تحقق یافت.
«وَابْعَثْهُ مَقَامَاً مَحْمُوداً الَّذِی وَعَدْتَهُ»؛ یعنی: «و آنگونه که وعده فرمودهای، او را به جایگاهِ ویژه و شایستهی شفاعت برسان». اشارهایست به این وعدهی اللهU که به پیامبرش فرموده است:
﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَ عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩﴾
[الإسراء: ٧٩]
و پاسی از شب را برای نماز و تلاوت قرآن بیدار باش که عمل زیاده بر واجب، ویژهی توست؛ باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ویژه و شایسته برساند.
این جایگاه ویژه و ستوده، همان مقام شفاعت بزرگ است؛ مردم در روز رستاخیز که بهاندازهی پنجاه هزار سال است، پس از بانگی بزرگ، بهیکباره در میدانی بزرگ جمع میگردند؛ در حالیکه لُخت و پابرهنهاند و چشمانشان به بالا دوخته میشود و هیچ کاری از آنان ساخته نیست و مالکِ هیچ نفع و ضرری برای خویشتن نیستند؛ در آنهنگام هر کسی از برادر، پدر و مادر و نیز از همسر و فرزندانش فرار میکند و خورشید بهفاصلهی یک میل بالای سرِشان قرار میگیرد. آنجا هیچ پستی و بلندی و ساختمانی نیست که انسان زیر سایهاش برود. بدینسان مردم در آنروز به سختیهای وصفناپذیری دچار میشوند که آنان را بر آن میدارد تا در پیِ کسی برآیند که برایشان نزد اللهU شفاعت کند. لذا بهترتیب نزد آدم، نوح، ابراهیم و سپس نزد موسی و عیسی میروند تا اینکه به این پیامبر بزرگوارr میرسند. در آن هنگام محمد مصطفیr به اجازهی پروردگار برمیخیزد و شفاعت میکند. در همین مقام است که همگان، او را میستایند و بدینسان رسولاللهr در مقام والا و ستودهای که اللهU به او وعده فرموده است، میایستد و شفاعت میکند.
در روایت بخاری رحمهالله، دعای پس از اذان با این عبارت پایان مییابد که میگوییم: «وَابْعَثْهُ مَقَامَاً مَحْمُوداً الَّذِی وَعَدْتَهُ»؛ اما گفتنیست که افزدون عبارتِ «إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ»، ایرادی ندارد. زیرا هم صحیح است و هم دعای مؤمنان میباشد:
﴿رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخۡزِنَا یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ إِنَّکَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ ١٩٤﴾ [آل عمران: ١٩٤]
ای پروردگار ما! آنچه را به زبان پیامبرانت به ما وعده دادهای، به ما عطا فرما و روز رستاخیز رسوایمان مگردان. بیگمان تو خُلف وعده نمیکنی.
آری؛ اللهU بهخاطرِ کمالِ صداقتش و نیز بهخاطرِ کمال قدرتش خُلف وعده نمیکند.؛ زیرا پیمانشکنی و خُلف وعده، برآمده از دو چیز است: یا وعدهدهنده، دروغگوست؛ و یا وعدهدهنده از انجامِ پیمانش ناتوان است. اما اللهU بهطور مطلق از همه راستگوتر و تواناتر میباشد و به پیامبرش وعده فرموده است:
﴿عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩﴾ [الإسراء: ٧٩]
باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ویژه و شایسته برساند.
الله متعال در وعدهاش راستگو، و در انجامِ آن، تواناست.
بنا بر حدیث سعد بن ابیوقاصt هنگامیکه مؤذن شهادتین را بانگ میزند، میگوییم: «أشْهَدُ أنْ لا إلَه إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولاً، وَبِالإسْلامِ دِیناً».
و آخِرین حدیث، به دعا کردن در میان اذان و اقامه تشویق میکند؛ زیرا دعا در میان اذان و اقامه، پذیرفته میشود. پس شایسته است که این فرصت را غنیمت بدانیم تا اللهU دعایمان را قبول کند.
نظارت علمی، فنی و ناشر:
گروه علمی فرهنگی مجموعه موحدین
www.mowahedin.com
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 615؛ و صحیح مسلم، ش: 437.
([2]) صحیح بخاری، ش: (628، 631، 685، 6008، 7246)؛ و مسلم، ش: 674 بهنقل از: مالک بن حویرثt.
([3]) صحیح است؛ صحیح الجامع، ش: 2040.
([4]) صحیح بخاری، ش: (617، 623، 1919، 2656)؛ و مسلم، ش: 1092 بهنقل از ابنعمر$.
([5]) صحیح است؛ علامه آلبانی/ در چندین جا این حدیث را صحیح دانسته است؛ از جمله: إرواء الغلیل، ش: 2455؛ مشکاۀ المصابیح، ش: 165؛ الظلال، و التراویح، ص:6؛ و در صحیح ابن ماجه، ش: (40، 41)؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 937.
([6]) صحیح بخاری، ش: (624، 627)؛ و صحیح مسلم، ش: 838 بهنقل از عبدالله بن مغفلt.
([7]) صحیح مسلم، ش: 673، بهنقل از ابنمسعودt.
([8]) صحیح مسلم، ش: 387.
([9]) نضر بن شمیل میگوید: «در آنروز سخت هنگامی که مردم در عرق فرو میروند، گردن مؤذنها بلند میشود تا در عرق فرو نرود و این سختی به آنان نرسد»؛ همچنین عربها، این تعبیر را دربارهی افراد سرافراز و سرآمد بهکار میبرند؛ لذا معنایش، این میشود که: مؤذنها، سربلندترین مردم در روز رستاخیز هستند. [مترجم]
([10]) صحیح بخاری، ش: 609.
([11]) صحیح بخاری، ش: 608؛ و صحیح مسلم، ش: 389.
([12]) صحیح مسلم، ش: 384.
([13]) صحیح بخاری، ش: (4205، 6384، 7386)؛ و مسلم، ش: 2704 بهنقل از ابوموسی اشعریt.
([14]) نگا: صحیح بخاری، ش: 614؛ ترجمهی دعا: «یا الله! ای پروردگار این فراخوان کامل و نمازی که اینک برپا میشود! به محمد، وسیله (=جایگاه ویژهای در بهشت) و فضیلت و امتیاز خاص عنایت بفرما و آنگونه که وعده فرمودهای، او را به جایگاهِ ویژه و شایستهی شفاعت برسان». [مترجم]
([15]) صحیح مسلم، ش: 384 بهنقل از عبدالله بن عمرو$.
([16]) صحیح بخاری، ش: 611؛ و صحیح مسلم، ش: 383.
([17]) صحیح بخاری، ش: 614.
([18]) ترجمهی دعا پیشتر ذکر شد.
([19]) صحیح مسلم، ش:386.
([20]) ترجمهی دعا: «گواهی میدهم که معبود راستینی جز الله که یکتا و بیشریک است، وجود دارد و شهادت میدهم که محمدف بنده و فرستادهی اوست؛ به الله بهعنوان پروردگار، به محمد بهعنوان فرستادهی الله، و به اسلام بهعنوان دین، راضی و خرسندم».
([21]) صحیح الجامع، ش: 3408؛ و إرواء الغلیل، ش: 224 از آلبانی رحمهالله.
([22]) تخریج این حدیث پیشتر گذشت.
الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِکُمۡ وَأَرۡجُلَکُمۡ إِلَى ٱلۡکَعۡبَیۡنِۚ وَإِن کُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْۚ وَإِن کُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنکُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدٗا طَیِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِکُمۡ وَأَیۡدِیکُم مِّنۡهُۚ مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ٦﴾ [المائدة: ٦]
(ای مؤمنان! هنگامی که قصدِ نماز میکنید، صورتتان را بشویید...) تا آنجا که میفرماید: (الله نمیخواهد حکم دشواری بر شما قرار دهد؛ بلکه میخواهد شما را پاک بدارد و نعمتش را بر شما تمام کند؛ باشد که سپاسگزاری نمایید.)
شرح
نووی/ در کتابش «ریاضالصالحین» میگوید: «باب: فضیلت وضو».
واژهی «وضوء» در زبان عربی برگرفته از واژهی «وضاءة» میباشد که به معنای زیبایی و پاکیزگیست. اما در اصطلاح شریعت به پاک کردن اعضای چهارگانه به روشی معین اطلاق میگردد.
اندام چهارگانهی وضو عبارتند از: صورت، دو دوست، سر، و دو پا. وضو، یکی از الطاف و نعمتهای الهی بر این امت است؛ چراکه الله متعال، این امت را به وضو گرفتن دستور داده و پاداش فراوانی برای انجام این عمل در نظر گرفته است که انشاءالله در این باب به این فضایل خواهیم پرداخت. الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ﴾؛ یعنی: «ای مؤمنان! هنگامیکه قصد نماز میکنید...». وقتی الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ﴾ و با ندای «ای مؤمنان»، ما را مورد خطاب قرار میدهد، شایسته است که خوب دقت کنیم و به ندایش گوش بسپاریم؛ زیرا یا ما را به انجامِ کار نیکی فرمان میدهد و یا ما را از کارِ زشتی باز میدارد و یا خبرِ راستینی به ما میرساند که برایمان سودمند است. ﴿إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ﴾: «هنگامیکه به نماز برمیخیزید...»؛ یعنی: هنگامیکه قصد نماز فرض یا نفل میکنید.... ﴿فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ﴾: «صورت و دستانتان را تا آرنج بشویید». الله متعال شستن کفّین را ذکر نفرمود؛ زیرا شستن کفین سنت است، نه واجب. و اما عَرض صورت از یک گوش تا گوش دیگر است و طولِ آن، از خَم پیشانی یا رستنگاه مو تا زیرِ چانه میباشد و شستن صورت، شامل قرقره کردن یا گرداندن آب در دهان و کشیدنِ آب در بینی نیز میشود. ﴿وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ﴾: «و دستانتان را تا آرنج بشویید». آرنج، مفصلیست که میان ساعد و بازو قرار دارد و باید شسته شود؛ زیرا پیامبرr هنگامِ شستن دستانش، ساعد و آرنجش را نیز میشست. ﴿وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِکُمۡ﴾: «و سرِتان را مسح کنید». این، لطف و رحمتِ اللهU میباشد که به مسح کردن سَر دستور داد، نه شستن آن؛ زیرا سر مو دارد و شستنِ آن، برای مردم دشوار است و روی بدن و لباس انسان آب میریزد و این دشواری در سرمای زمستان دوچندان میشود. لذا از لطف و رحمتِ الهیست که سر را مسح میکنیم و نمیشوییم. گفتنیست: گوشها نیز جز سر هستند؛ زیرا پیامبرr گوشهایش را مسح میکشید. ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ إِلَى ٱلۡکَعۡبَیۡنِ﴾: «و پاهایتان را تا دو قوزک بشویید». قوزکها، همان دو استخوان برآمدهی دو طرف پا هستند که پایینتر از ساق قرار دارند و باید شسته شوند. اینها، اندام چهارگانهی وضوست. سپس اللهU میفرماید: ﴿وَإِن کُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْ﴾؛ یعنی: «و اگر جُنُب بودید، غسل نمایید». ﴿فَٱطَّهَّرُواْ﴾ در اینجا به غسل کردن اشاره دارد؛ همانگونه که در آیهی 43 سورهی «نساء» میفرماید: ﴿حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْ﴾؛ یعنی: «و در حالِ جنابت نیز به نماز نزدیک نشوید تا آنکه غسل نمایید». لذا بر جُنُب، واجب است که همهی بدنش را بشوید که شاملِ گرداندن آب در دهان و بینی هم میشود؛ به عبارت دیگر: مضمضه یا قرقره کردن و نیز اشتنشاق یا کشیدن آب در بینی، هم در وضو واجب است و هم در غسل.
جُنُب، یعنی ناپاک، و به کسی میگویند که در حالِ جنابت بهسر میبرد؛ جنابت، یعنی انزال منی با شهوت یا همبستری؛ اگرچه بدون انزال باشد. لذا اگر کسی با همسرش نزدیکی کرد، چه انزال صورت بگیرد و چه نگیرد، غسل بر او واجب است. همچنین اگر انزال صورت بگیرد، چه نزدیکی کند و چه نکند، باز هم غسل بر او واجب میشود؛ حتی اگر انزال، نتیجهی فکر کردن باشد. الله متعال میفرماید:
﴿وَإِن کُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنکُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدٗا طَیِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِکُمۡ وَأَیۡدِیکُم مِّنۡهُ﴾ [المائدة: ٦]
و اگر بیمار یا مسافر بودید یا قضای حاجت کردید یا با زنان آمیزش نمودید و آبی نیافتید، با خاک پاک تیمم کنید؛ بدین ترتیب که صورت و دستانتان را مسح نمایید.
یعنی در شرایطی که وضو یا غسل بر انسان واجب است و انسان، به آب دسترسی ندارد یا بیمار است و استعمالِ آب برایش زیانبار میباشد، باید تیمم کند؛ بدینترتیب که دو کف دستش را بر زمین بزند و صورت و کفین خود را مسح نماید. الله متعال در ادامهی این آیه میفرماید:
﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ﴾
الله نمیخواهد حکم دشواری بر شما قرار دهد
یعنی: الله متعال با نزول این احکام، خواهان این نیست که ما را در تنگنا قرار دهد یا بر ما سخت بگیرد؛ بلکه او نسبت به ما از خودمان و از فرزندان و مادرانمان مهربانتر است. زیرا ما را از خودکشی منع نموده و فرموده است: ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ﴾: «و خویشتن را نکشید»؛ یعنی خودکشی نکنید. لذا الله متعال با نزول این احکام، خواهان سختگیری بر ما نیست؛ بلکه میخواهد ما را پاک بگرداند. همانگونه که میفرماید: ﴿وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ﴾: «بلکه میخواهد شما را پاک بدارد». این، چیزیست که الله متعال با احکام وضو و غسل میخواهد که ظاهرِ ما را با آب، و باطنِ ما را با توحید، پاک بگرداند. از اینرو سنت است که در پایان وضو، این دعا را بخوانید: «أشهَدُ أن لا إله إلا الله وحدَهُ لا شریکَ لَهُ وأشهَدُ أنَّ محمّدًا عَبدُهُ ورَسُولُهُ، اللهمَّ اجعَلنِی مِنَ التَّوَّابِینَ واجعَلنِی مِنَ المُتَطَهِّرِینَ». ﴿وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ﴾: «تا نعمتش را بر شما تمام کند». بدینسان که وضو، کفارهی گناهان و مایهی رفع درجات است؛ زیرا هر کس وضوی کاملی بگیرد و سپس دعای مذکور را بخواند، هشت دروازهی بهشت برایش گشوده میشود تا از هر کدام که میخواهد، وارد بهشت گردد: «فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ الثَّمَانِیَةُ یَدْخُلُ مِنْ أَیِّهَا شَاءَ».([1]) میفرماید: ﴿لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾: «باشد که سپاسگزاری کنید». یعنی: برای اینکه شکر و سپاسِ اللهU را بهجای آورید؛ لذا بر انسان واجب است که شکرگزار نعمتهای الهی باشد. زیرا نعمتهای الاهی، فراوان و بیشمار است و نمیتوان آنها را به شمارش درآورد؛ بهویژه نعمتهای دینی که سعادت دنیا و آخرت به آنها بستگی دارد.
شکر یا سپاسگزاری، همان اطاعت و فرمانبرداری از الله متعال است؛ بدین ترتیب که انسان با زبان، و با اندام و قلب خویش فرمانهای الهی را انجام دهد و از آنچه که نهی فرموده است، دوری نماید. از الله متعال میخواهیم که به همهی ما توفیق شکر و سپاس نعمتهایش را عنایت بفرماید و توفیقمان دهد که او را بهنیکی عبادت کنیم؛ بهیقین او بر هر چیزی تواناست.
***
1031- وعن أَبی هریرةt قال: سَمِعْتُ رسول اللهr یقول: «إنَّ أُمَّتِی یُدْعَوْنَ یَوْمَ القِیَامَةِ غُرَّاً مُحَجَّلینَ مِنْ آثَارِ الوُضُوءِ، فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمْ أنْ یُطِیلَ غُرَّتَهُ فَلْیَفْعَلْ». [متفق علیه]([2])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «امت من روز رستاخیز در حالی فرا خوانده میشوند که پیشانی و اندام وضویشان سفید و نورانیست»؛ لذا هرکس که میخواهد این سفیدی و درخشش را بیشتر نماید، پس همین کار را بکند.
1032- وعنه قَالَ: سَمِعْتُ خَلِیلِیr یَقُولُ: «تَبْلُغُ الحِلْیَةُ مِنَ المُؤمِنِ حَیْثُ یَبْلُغُ الوُضُوءُ». [روایت مسلم]([3])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از دوست و یار محبوب خویشr شنیدم که میفرمود: «زیورِ (بهشتیِ) مؤمن تا جاییست که آب وضویش به آنجا میرسد».
1033- وعن عثمانَ بْنِ عفّانt قال: قَالَ رسول اللهr: «مَنْ تَوَضَّأ فَأَحْسَنَ الوُضُوءَ، خَرَجَتْ خَطَایَاهُ مِنْ جَسَدِهِ حَتَّى تَخْرُج مِنْ تَحْتِ أَظْفَارِهِ». [روایت مسلم]([4])
ترجمه: عثمان بن عفانt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکس وضو بگیرد و آنرا کامل و نیکو بگرداند، گناهانش از بدن وی، حتی از زیر ناخنهایش بیرون میریزد».
شرح
اینها، بخشی از احادیثیست که نووی/ در فضیلت وضو آورده است. ابتدا حدیثی بدین مضمون که ابوهریرهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «امت من روز رستاخیز در حالی فرا خوانده میشوند که پیشانی و اندام وضویشان سفید و نورانیست»؛ لذا هرکس که میخواهد این سفیدی و درخشش را بیشتر نماید، پس همین کار را بکند». یعنی: پیشانی و اندام وضوی این امت در روز رستاخیز نورانیست و میدرخشد. این، ویژهی امت محمدr است. –الحمدلله- همانگونه که پیامبرr فرموده است: «لَکُمْ سِیمَا لَیْسَتْ لِأَحَدٍ مِنْ الْأُمَم».([5]) یعنی: «شما نشانهای - در روز رستاخیز- دارید که هیچیک از امتهای دیگر ندارند». نشانهای که روز رستاخیز امت محمدr را متمایز میگرداند. این، بیانگر فضیلت وضوست و نشان میدهد که اندام وضو روز قیامت، سفید و نورانی میشود. در این حدیث آمده است: «هرکس که میخواهد این سفیدی و درخشش را بیشتر نماید، پس همین کار را بکند». این جمله، سخن پیامبرr نیست؛ بلکه سخن ابوهریرهt میباشد و از جهت حکم شرعی، درست بهنظر نمیرسد؛.زیرا از ظاهرش چنین برمیآید که انسان صورتش را بلندتر یا طولانیتر بگرداند؛ حال آنکه صورت انسان از دو طرف به گوشها محدود است و از طول به خَم پیشانی و زیر چانه. لذا در مییابیم که این سخن، گفتار ابوهریرهt میباشد که ان را از روی اجتهاد و بهعنوان نظر شخصی خویش گفته است. همانگونه که ابنقیم/ در «نونیه» به همین نکته اشاره کرده است:
وأبوهریرة قال ذا مـن کیســه فغدا یمیزه أولو العـرفـان
وإطالة الغرات لیس بممـکن أیضا وهذا واضـح التبیان
«ابوهریرهt این را از اندیشهی خویش گفته است که صاحبنظران آنرا تشخیص میدهند؛ روشن است که طولانی کردنِ سفیدی و درخششِ چهره، ممکن نیست».
بههر حال الله متعال شستن وضو و دستها تا آرنج و نیز شستن پاها تا دو قوزک را بر ما فرض نموده است؛ یعنی: انتهای هر یک از اندام وضو مشخص میباشد و همین افتخار کافیست که مسلمانان در روز رستاخیز در حالی به میدان بیایند که بدنهایشان از آثار وضو میدرخشد. این حدیث، بیانگر فضیلت وضوست و برانگیخته شدن در روز رستاخیز را نیز ثابت میکند و نشان میدهد که آن روز همهی امتها به سوی نامهی اعمال خویش یا کتابشان فرا خوانده میشوند و بازخواست میگردند که آیا کتابشان را تصدیق کردهاند یا خیر؟
دومین حدیث نیز از ابوهریرهt میباشد؛ بدین مضمون که ابوهریرهt میگوید: از دوست و یار محبوب خویشr شنیدم که میفرمود: «زیورِ مؤمن (در روز رستاخیز) تا جاییست که آب وضویش به آنجا میرسد». منظور از زیور، دستبندهایی از سیم و زر و مروارید است که در آخرت، مردان و زنان مؤمن با آن آراسته میگردند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَحُلُّوٓاْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٖ﴾ [الإنسان: ٢١]
و به دستبندهای سیمین آراسته میشوند
و میفرماید:
﴿یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِیهَا حَرِیرٞ ٢٣﴾ [الحج : ٢٣]
و در بهشت با دستبندهایی از طلا و مروارید آراسته میشوند.
اینها، انواع زیورآلاتیست که در بهشت مردان و زنان مؤمن میدهند. بیشک که دستبندهای سیمین، زرین و مرواریدها و گوهرهای بهشتی بهگونهایست که بر جمال و زیباییِ اهل بهشت میافزاید و آنگاه که در کنار هم چیده شوند، زیبایی و جمالی دوچندان دارند.
آری! روز قیامت اندامِ وضوی هر مؤمنی آراسته به زیورآلاتی از طلا، نقره و مروارید است که درخشش و جمالی خیرهکننده دارد. این، بیانگر فضیلت وضوست. امید است که الله متعال ما در جرگهی نیکوکاران و بهشتیان قرار دهد.
و حدیث سوم، حدیثیست بدین مضمون که عثمان بن عفانt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکس وضو بگیرد و آنرا کامل و نیکو بگرداند، گناهانش از بدن وی، حتی از زیر ناخنهایش بیرون میریزد».
لذا وضو، کفارهی گناهان است؛ بهگونهای که فروریختن گناهان انسان از جایی بس کوچک، یعنی از زیر ناخنهایش را در پی دارد. این احادیث و امثال آن، نشان میدهد که وضو، یکی از برترین عبادتهاست؛ لذا شایسته است که انسان با وضو گرفتن، قصد تقرب و نزدیکی جستن به اللهU را داشته باشد؛ یعنی با حضور دل و با این احساس وضو بگیرد که فرمانِ اللهU را انجام میدهد؛ همین فرمان که الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ﴾ [المائدة: ٦]
ای مؤمنان! هنگامی که قصدِ نماز میکنید، صورتتان را بشویید
همچنین با این احساس وضو بگیرد که با انجامِ این عمل، از رسولاللهr پیروی میکند و نیز بهیاد داشته باشد که قصدش از انجام این عمل، برخورداری از پاداش الهیست و در برابر این کار نیک، پاداش خواهد یافت؛ در نتیجه وضوی درست و کاملی میگیرد.
***
1034- وعنه قَالَ: رَأیتُ رسولَ اللهr تَوَضَّأَ مِثْلَ وُضُوئِی هَذَا، ثُمَّ قَالَ: «مَنْ تَوَضَّأ هکَذَا، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ، وَکَانَتْ صَلاَتُهُ وَمَشْیُهُ إِلَى المَسْجدِ نَافِلَةً». [روایت مسلم]([6])
ترجمه: عثمان بن عفانt میگوید: رسول اللهr را دیدم که مانندِ این وضو من، وضو گرفت و سپس فرمود: «هرکس اینچنین وضو بگیرد، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود و نماز و رفتنش به سوی مسجد، نیکی و پاداشی افزون بر آمرزش گناهانش بهشمار میآید».
1035- وعن أَبی هریرةt أنَّ رسولَ اللهr قال: «إذَا تَوضَّأَ الْعبْدُ الْمُسْلِم، أو الْمُؤْمِنُ فغَسلَ وجْهَهُ خرج مِنْ وَجْهِهِ کُلُّ خطِیئةٍ نظر إِلَیْهَا بعینهِ مَعَ الْماء، أوْ مَعَ آخِر قَطْرِ الْماء، فَإِذَا غَسَل یدیهِ خَرج مِنْ یدیْهِ کُلُّ خَطِیْئَةٍ کانَ بطشتْهَا یداهُ مع الْمَاءِ أَو مع آخِرِ قَطْرِ الْماء، فَإِذَا غسلَ رِجلیْهِ خَرجَتْ کُلُّ خَطِیْئَةٍ مشَتْها رِجْلاُه مع الْماءِ أَوْ مع آخِرِ قَطْرِ الْمَاءِ حَتَّى یخْرُج نقِیاً من الذُّنُوبِ». [روایت مسلم]([7])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرگاه بندهی مسلمان یا مؤمن، وضو میگیرد و صورتش را میشوید، هر گناهی که با نگاهِ چشمانش به حرام مرتکب شده است، با آب یا با آخرین قطرهی آن از چهرهاش میریزد. و آنگاه که دستانش را میشوید، هر گناهی که با دستانش انجام داده است، با آب یا آخرین قطرهی آن، از دستانش خارج میگردد و هنگامی که پاهایش را میشوید، هر گناهی که با پاهایش به سوی آن قدم برداشته، با آب یا آخرین قطرهی آن، از پاهایش محو میشود تا اینکه آن شخص از گناهان، پاک میگردد».
شرح
مؤلف این احادیث را در فضیلت وضو ذکر کرده است؛ از جمله: حدیث عثمان بن عفانt که آن بزرگوار وضو گرفت؛ بدینسان که دو دستش را تا مچ سه بار شست و سپس سه بار قرقره و سه بار استنشاق کرد و آنگاه صورتش را سه بار شست؛ سپس سه بار دستانش را تا آرنج شست و آنگاه با دو دوستش سرِ خود را مسح کرد؛ بدین ترتیب که دستانش را روی سر به عقب کشید و سپس برگرداند و گوشهایش را مسح کشید و سپس پاهایش را سه پار تا قوزک شست و گفت: رسولاللهr فرمود: «مَنْ تَوَضَّأَ نَحْوَ وُضُوئِی هَذَا ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ لا یُحَدِّث فِیهِمَا نَفْسَهُ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ».([8]) یعنی: «هرکس مانندِ این وضوی من وضو بگیرد و - تا آنجا که در اختیارِ اوست- وسوسه و ریا به خود راه ندهد، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود». عملِ بسیار سادهایست؛ اما انسان این عمل را انجام میدهد و گناهان گذشتهاش مغفرت میگردد. الحمدلله.
علما از این حدیث چنین برداشت کردهاند که مستحب است: انسان پس از وضوی کامل دو رکعت نماز بخواند که اصطلاحاً سنت وضو نامیده میشود؛ فرقی نمیکند که چه زمانی باشد: صبح باشد یا بعد از ظهر، روز باشد یا شب، بعد از نماز صبح باشد یا پس از نماز عصر؛ فرقی نمیکند؛ زیرا این نماز، دارای سبب است و ممنوعیت زمانی ندارد. در حدیث عثمانt آمده است: وَکَانَتْ صَلاَتُهُ وَمَشْیُهُ إِلَى المَسْجدِ نَافِلَةً». یعنی: «و نماز و رفتنش به سوی مسجد، نیکی و پاداشی افزون بر آمرزش گناهانش بهشمار میآید». نافله در اینجا بدین معنا نیست که نمازش، نماز نفل محسوب میشود؛ زیرا چهبسا نمازی که میخواند، نماز فرض باشد. لذا نافله، در اینجا چیزی افزون بر آمرزش گناهان اوست. زیرا معنای لغوی «نفل»، افزونی و زیادت است و به عمل افزون بر واجب، نفل گفته میشود. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَ﴾ [الإسراء: ٧٩]
و پاسی از شب را برای نماز و تلاوت قرآن بیدار باش که عمل زیاده بر واجب، ویژهی توست.
سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرگاه بندهی مسلمان یا مؤمن، وضو میگیرد و صورتش را میشوید، هر گناهی که با نگاهِ چشمانش به حرام مرتکب شده است، با آب یا با آخرین قطرهی آن از چهرهاش میریزد». راوی شک کرده است که فرمود: «با آب» یا «با آخرین قطرهی آب».
در ادامهی این حدیث آمده است: «و آنگاه که دستانش را میشوید، هر گناهی که با دستانش انجام داده است، با آب یا آخرین قطرهی آن، از دستانش خارج میگردد و هنگامی که پاهایش را میشوید، هر گناهی که با پاهایش به سوی آن قدم برداشته، با آب یا آخرین قطرهی آن، از پاهایش محو میشود تا اینکه آن شخص از گناهان، پاک میگردد».([9]) این هم نشانگر فضیلت وضوست؛ اما بهراستی چه کسی هنگام وضو گرفتن، این فضیلت را بهیاد دارد و یا چه کسی با چنین احساسی وضو میگیرد؟ شاید این پرسش مطرح شود که آیا اگر کسی، با استحضار این فضیلت و با بدونِ چنین درک و احساسی وضو بگیرد، از این پاداش برخوردار میشود یا خیر؟ ظاهراً چنین است که وضویش چه با استحضار این فضیلت باشد و چه بدون استحضار و یادآوریِ آن، باز هم ثواب و فضیلت خود را دارد؛ اما بدون شک اگر وضو گرفتن با استحضار و با چنین درک و احساسی همراه باشد، کاملتر و بهتر است؛ زیرا اگر هنگام وضو گرفتن، این پاداش را بهخاطر داشته باشد، به اجر و ثواب الهی بیشتر امیدوار میگردد و یقین میکند که اللهU چنین پاداشی به او خواهد داد؛ بر عکسِ کسی که از این فضیلت غافل است. اما امیدواریم که الله متعال این پاداش را برای کسی که صرفاً بهخاطر انجام تکلیف، وضو میگیرد نیز منظور بفرماید.
***
1036- وعنه : أنَّ رسول اللهr أتى المقبرة، فَقَالَ: «السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَومٍ مُؤْمِنِینَ، وَإنَّا إنْ شَاءَ اللهُ بِکُمْ لاَحِقُونَ، وَدِدْتُ أنَّا قَدْ رَأَیْنَا إخْوانَنَا». قالوا: أوَلَسْنَا إخْوَانَکَ یَا رسول الله؟ قَالَ: «أنْتُمْ أصْحَابِی، وَإخْوَانُنَا الَّذِینَ لَمْ یَأتُوا بَعْدُ». قالوا: کَیْفَ تَعْرِفُ مَنْ لَمْ یَأتِ بَعْدُ مِنْ أُمَّتِکَ یَا رَسولَ الله؟ فَقَالَ: «أرَأیْتَ لَوْ أنَّ رَجُلاً لَهُ خَیلٌ غُرٌّ مُحَجَّلَةٌ بَیْنَ ظَهْرَیْ خَیْلٍ دُهْمٍ بُهْمٍ، ألا یَعْرِفُ خَیْلَهُ؟» قالوا: بَلَى یَا رسول الله، قَالَ: «فإنَّهُمْ یَأتُونَ غُرّاً مُحَجَّلینَ مِنَ الوُضُوءِ، وأنَا فَرَطُهُمْ عَلَى الحَوْضِ». [روایت مسلم]([10])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr به قبرستان رفت و فرمود: «سلام بر شما ای مؤمنان ساکن در این سرا! و ما هر زمان که الله بخواهد، به شما خواهیم پیوست. دوست داشتم برادران خود را میدیدیم». اصحاب# عرض کردند: «ای رسولخدا! آیا مگر ما برادران شما نیستیم؟» فرمود: «شما دوستان و یاران من هستید؛ و برادران ما، کسانی هستند که هنوز نیامدهاند». گفتند: ای رسولخدا! چگونه آندسته از امت خویش را که هنوز نیامدهاند، میشناسی؟ فرمود: «به من بگویید: اگر اسبهای یک مرد با پیشانی و دست و پای سفید در میان گلهای سیاه و همرنگ باشند، آیا آن مرد اسبان خود را نمیشناسد؟» گفتند: بله، ای رسولخدا! فرمود: «آنها با سیما و اندامی سفید و نورانی در اثر وضو میآیند و من، پیشاپیش آنان سرِ حوض کوثر ایستادهام».
شرح
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr به قبرستان رفت و فرمود: «السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَومٍ مُؤْمِنِینَ، وَإنَّا إنْ شَاءَ اللهُ بِکُمْ لاَحِقُونَ»؛ یعنی: «سلام بر شما ای مؤمنان ساکن در این سرا! و ما هر زمان که الله بخواهد، به شما خواهیم پیوست».
پیامبرr ابتدا از رفتن به قبرستان منع نمود؛ زیرا مردم تازهمسلمان بودند و هنوز وابستگیهایی به قبور داشتند و بیمِ آن میرفت که به شرک و فتنهی قبور دچار شوند. اما هنگامیکه ایمان در دلهایشان نهادینه شد، رسولاللهr آنان را به زیارت قبور دستور داد و فرمود: «کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ زِیارَة القُبُورِ فَزُورُوهُا؛ فَإِنَّهَا تُذَکِّرُنَا بِالآخِرَةِ».([11]) یعنی: «پیشتر شما را از زیارت قبور، نهی میکردم؛ اما اینک به زیارت قبور- یعنی به قبرستان- بروید؛ زیرا رفتن به قبرستان، ما را به یادِ آخرت میاندازد». و در روایتی آمده است: «تُذَکِّرُ الآخِرَةَ»؛ یعنی: «زیارت قبور، یادآورِ آخرت است». بدینسان پیامبرr امتش را به رفتن به قبرستان دستور داد و حکمتش را بیان نمود؛ انسانی که بر روی زمین راه میرود، با رفتن به قبرستان بهیاد میآورد که سرانجام، درون این خاک میرود؛ اما نمیداند که آنروز چه زمانی فرا میرسد؟ چهبسا انسان، بامدادِ یک روز روی زمین است و شامگاه همان روز، زیرِ خروارها خاک؛ و یا شامگاه را روی زمین سپری میکند و فردایش در شکم خاک قرار میگیرد! لذا رفتن به قبرستان انسان را به یادِ آخرت میاندازد. هنگامیکه انسان به قبرستان میرود، به پدر، عمو، همسر یا برادرش میاندیشد که دیروز با او همسفره بودند و با او بر سر یک سفره میخوردند و میآشامیدند؛ با او میخندیدند و با او در ناز و نعمت بودند؛ اما اینک در قبرهایشان در گرو اعمال خویش هستند. و بدین ترتیب سال گذشته را بهیاد میآورد که در چنین وقتی با هم، و خوش و خرم بودند و از دنیا لذت میبردند و خوش میگذراندند؛ اما اینک آنها رفتهاند و دنیا را ترک گفتهاند و در گرو کردار خویش هستند؛ هرکس هر کاری که انجام دهد، آنرا میبیند؛ چه خوب باشد و چه بد. لذا رفتن به قبرستان، یادآورِ آخرت است؛ پس گهگاهی به قبرستان بروید و به اینها بنگرید که در سینهی خاک خفتهاند و تنها اللهU تعدادشان را میداند؛ گویا همین دیروز با ما بودند و اینک در درون زمین هستند! یا الله! امروز و فرداست که هریک از ما در کنار اینها بخوابیم و خروارها خاک روی ما بریزند. لذا به فرمودهی رسولاللهr: رفتن به قبرستان یادآورِ آخرت است. از اینرو رسولاللهr گهگاهی به قبرستان بقیع میرفت و به اهل بقیع سلام میگفت و برایشان دعا میکرد: «السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَومٍ مُؤْمِنِینَ»؛ یعنی: «سلام بر شما ای مؤمنان ساکن در این سرا!» الله بهتر میداند؛ اما چنین بهنظر میرسد که پیامبرr به آنان سلام میگفت و آنان نیز میشنیدند؛ زیرا مورد خطاب قرار دادن کسی که نمیشنود، بیمورد است؛ اما آنها نمیتوانند جواب دهند. زیرا در قبرهایشان هستند. میفرمود: «السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَومٍ مُؤْمِنِینَ، وَإنَّا إنْ شَاءَ اللهُ بِکُمْ لاَحِقُونَ»؛ یعنی: «سلام بر شما ای مؤمنان ساکن در این سرا! و ما هر زمان که الله بخواهد، به شما خواهیم پیوست». آری؛ پیامبرr درست فرمود؛ هر زندهای میمیرد و به مردگان میپیوندد. لذا میفرمود: «وَإنَّا إنْ شَاءَ اللهُ بِکُمْ لاَحِقُونَ»؛ یعنی: «و انشاءالله ما به شما میپیوندیم». اما چرا میفرمود: «انشاءالله»؛ در صورتی که مردن و پیوستن به مردگان، امری قطعیست؟! علما رحمهمالله در اینباره دیدگاههای گوناگونی دارند؛ اما دیدگاه صحیح، این است که هیچ اشکالی در گفتن «انشاءالله» یا گفتن این عبارت بهصورت معلّق وجود ندارد؛ زیرا گفتن «انشاءالله» در اینجا به معنای نقضِ این واقعیت نیست؛ بلکه به معنای موکول کردن مُردن به اراده و مشیت الهیست. به عبارت دیگر: معنایش، این است که ما به خواست و ارادهی اللهU، یعنی هر زمان که الله بخواهد، به شما میپیوندیم؛ زیرا خواست، خواستِ اوست و اوست که هرچه بخواهد، اراده میکند و فرمان میدهد؛ آری! اللهU هرچه بخواهد و دربارهی هرکس که بخواهد، تدبیر میکند. آیا مگر اللهU نفرموده است:
﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡیَا بِٱلۡحَقِّۖ لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمۡ وَمُقَصِّرِینَ﴾ [الفتح: ٢٧]
بهراستی الله، رؤیای پیامبرش را تحقق بخشید که انشاءالله ایمن و در حالی که موی سرتان را تراشیده و کوتاه کردهاید، وارد مسجدالحرام خواهید شد.
یعنی الله متعال ورود اصحاب# به مسجدالحرام را با قید «انشاءالله» ذکر فرمود؛ اگرچه بر ورودشان به مسجدالحرام، با قسم و «لام» و «نون» تأکید نمود و بدینسان روشن گردید که ورودشان به مسجدالحرام قطعیست. از اینرو آنگاه که در صلح حدیبیه قرار شد که رسولاللهr و یارانش بازگردند، عمرt به پیامبرr عرض کرد: آیا مگر شما نفرمودید که وارد مسجدالحرام میشویم و کعبه را طواف میکنیم؟ رسولاللهr فرمود: آری؛ اما آیا مشخص کردم که همین امسال این کار را میکنیم؟ لذا مطمئن باش که به مسجدالحرام میروی و خانهی کعبه را طواف میکنی. لذا گفتنِ «انشاءالله» در دعای زیارت قبور، بدین معنا نیست که در پیوستن به مردگان شک و تردید وجود دارد؛ بلکه بدین معناست که پیوستنِ ما به شما در اختیار خودمان نیست و به اراده و مشیت اللهU بستگی دارد؛ یعنی هر زمان که الله بخواهد، به شما میپیوندیم. سپس رسولاللهr فرمود: «دوست داشتم برادران خود را میدیدیم». سبحانالله! رسولاللهr آرزو کرد که برادران خویش را ببیند؛ امید است که اللهU همهی ما را در جرگهی اینها قرار دهد. اصحاب# عرض کردند: «ای رسولخدا! آیا مگر ما برادران شما نیستیم؟» فرمود: «شما یاران و دوستان من هستید»؛ دوست، هم برادرِ انسان است و هم چیزی فراتر از آن. و برادر، برادر است و بس. فرمود: «شما یاران من هستید». یعنی: به من نزدیکترید. لذا صحابه# هم دوستان رسولاللهr بودند و هم برادران آن بزرگوار؛ و نسلهای پس از صحابه#، فقط دوستانِ پیامبرr هستند و یاران او بهشمار نمیآیند.
فرمود: «دوست داشتم برادران خود را میدیدیم». اصحاب# عرض کردند: «ای رسولخدا! آیا مگر ما برادران شما نیستیم؟» پاسخ داد: «شما یاران و دوستان من هستید؛ و برادران ما، کسانی هستند که هنوز نیامدهاند». یعنی کسانی که مرا ندیدهاند، اما به من ایمان میآورند. یا الله! همهی حمد و ستایش ویژهی توست؛ یا الله! ما را بر توحید و ایمان ثابتقدم بگردان. ایشان به رسولاللهr ایمان میآورند و با اینکه آن بزرگوار را ندیدهاند، باور دارند که بهراستی فرستادهی الله متعال است؛ باورشان به رسولاللهr بهگونهایست که گویا او را دیدهاند. گفتند: ای رسولخدا! چگونه اینها را که هنوز نیامدهاند، میشناسی؟ رسولاللهr در پاسخشان، مردی را مثال زد که اسبانی با پیشانی و دست و پای سفید دارد و گلهاش با گلهای سیاه و همرنگ آمیخته میشوند؛ سپس پرسید: «آیا آن مرد اسبان خود را نمیشناسد؟» گفتند: بله، ای رسولخدا! فرمود: «امت من با سیما و اندامی سفید و نورانی میآیند»([12]) که اثرِ وضوست. این هم فضیلت وضو را میرساند و نشان میدهد که این امت، روز قیامت با چهرههای نورانی و دستها و پاهایی سفید و درخشان که اثر وضوست، به میدان حشر میآیند و مردم در آن روز بزرگ آنان را میشناسند و بدینسان امت این پیامبر بزرگوارr با این نشانهی انحصاری شناخته میشوند. از الله متعال میخواهم که به لطف و بزرگواری خویش همهی ما را در چنین سیمایی محشور بفرماید و در ظاهر و باطن، ما را جزو امت محمدr بگرداند؛ بهیقین که الله بر هر کاری تواناست.
***
1037- وعنه أنَّ رسولُ اللهr قَالَ: «ألا أدلُّکَم على ما یَمْحُو الله بِهِ الْخَطایا، ویرْفَعُ بِهِ الدَّرجات؟» قالوا: بلى یا رسُولَ الله، قال: «إسباغ الْوُضوءِ على الْمَکَارِهِ وکَثْرةُ الْخُطَا إِلَى الْمسَاجِد، وانْتِظَارُ الصَّلاةِ بعْدِ الصَّلاةِ، فَذلِکُمُ الرّبَاطُ فَذلِکُمُ الرّبَاطُ». [روایت مسلم]([13])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «آیا شما را به کاری راهنمایی کنم که الله با آن، گناهان را محو میکند و درجات شما را بالا میبرد؟» گفتند: بله، ای رسول خدا! فرمود: «تکمیل وضو در سختیها و گامهای زیاد به سوی مساجد و پس از هر نمازی به انتظار نماز بودن؛ چنین اعمالی، مانند جهاد در راه الله، ارزشمند و پرفضیلت است؛ چنین اعمالی، مانند جهاد در راه الله، ارزشمند و پرفضیلت است».
1038- وعن أَبی مالک الأشعریt قال: قَالَ رسول اللهr: «الطُّهُورُ شَطْرُ الإیمَانِ». [روایت مسلم؛ این حدیث پیشتر به صورت مفصل در باب صبر گذشت.]([14])
ترجمه: ابومالک اشعریt میگوید: رسولاللهr فرمود: «پاکیزگی، نصف ایمان است».
[نووی: و در همین باب میتوان به حدیث عمرو بن عبسهt اشاره کرد که پیشتر در پایانِ باب امیدِ به رحمت پروردگار گذشت که حدیثی بزرگ است و مواردی از خیر و نیکی را در خود دارد.]
1039- وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الخَطّابِt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «مَا مِنْکُمْ مِنْ أحَدٍ یَتَوَضَّأُ فَیُبْلغُ - أَوْ فَیُسْبِغُ- الوُضُوءَ، ثُمَّ یَقُولُ: أشهَدُ أنْ لا إله إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ؛ إِلاَّ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الجَنَّةِ الثَّمَانِیَةُ یَدْخُلُ مِنْ أَیِّهَا شَاءَ». [روایت مسلم]([15])
وزاد الترمذی: «اللهمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ، وَاجْعَلْنِی مِنَ المُتَطَهِّرِینَ».([16])
ترجمه: عمر بن خطابt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس از شما وضو بگیرد و وضویش را درست و کامل بگرداند، آنگاه بگوید: "أشهَدُ أنْ لا إله إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ" درهای هشتگانهی بهشت به روی او گشوده میشود تا از هر کدام که میخواهد، وارد بهشت گردد».
ترمذی، افزون بر این الفاظ آورده است: «اللهمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ، وَاجْعَلْنِی مِنَ المُتَطَهِّرِینَ».([17])
شرح
این احادیث در بیان فضیلت وضوست؛ پیشتر نیز حدیثی در اینباره گذشت که ما، در شرح آن به موضوع زیارت قبور پرداختیم و یادآور شدیم که رفتن به قبرستان، انسان را به یاد آخرت میاندازد. گفتنیست: زیارت قبور یا رفتن به قبرستان، برای زنان جایز نیست؛ زیرا پیامبرr زنانی را که به زیارت قبور میروند، نفرین کرده است؛ زیرا پیامبرr زنانی را که به قبرستان میروند و نیز کسانی را که قبرها را سجدهگاه و محل عبادت قرار میدهند، نفرین کرده و بر آنانکه روی قبرها، چراغ روشن میکنند، لعنت فرستاده است. علتش، این است که زن تحت تأثیر احساسات خویش قرار دارد و نمیتواند عواطفش را آنگونه که باید کنترل کند؛ از اینرو ممکن است شیون و زاری کند یا به سر و صورتش بزند و یا فریاد و فغان سر دهد. علت دیگرش، این است که معمولاً قبرستانها خالیست؛ لذا بیمِ آن میرود که افرادِ فرصتطلب و سبکسر به دنبال زنی که به قبرستان میرود، به راه بیفتند و این، زمینهساز فتنه و فساد اخلاقیست. از اینرو پیامبرr زنانی را که به قبرستان میروند، نفرین کرده است. قابل یادآوریست که اگر گذرِ زن بهطور اتفاقی، نه بهقصدِ زیارت، به قبرستان بیفتد، ایرادی ندارد که همانند مردان، بایستد و بر اهل قبرستان سلام کند و دعا نماید. یعنی: عبور اتفاقیِ زن از قبرستان، هنگامیکه از روی قصد نیست، با رفتن وی از روی قصد به قبرستان فرق میکند. همچنین باید دانست که مردگان خفته در قبر، هرچه هم نیکوکار و پرهیزگار بودهاند، برای خودشان نیز مالک هیچ نفع و زیانی نیستند و هیچ کاری از آنان ساخته نیست؛ تا چه رسد به اینکه به دیگران نفع یا زیانی برسانند؛ از اینرو برای آنان دعا میکنیم؛ نه اینکه آنان را بهفریاد بخوانیم. همانگونه که پیشتر گذشت، پیامبرr برایشان دعا کرد؛ پس، مردگان نه در موقعیتی هستند که از آنان دعا بخواهیم و نه وضعیتی دارند که بهفریاد خوانده شوند؛ زیرا هیچ نفعی نمیرسانند و هیچ کاری از آنان ساخته نیست. الله متعال میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا یَسۡتَجِیبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ ٥ وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ ٦﴾ [الاحقاف: ٥، ٦]
و هیچکس گمراهتر از کسی نیست که کسانی جز الله را بهفریاد میخواند که تا روز قیامت نیز درخواستش را پاسخ نمیگویند و آنان (=معبودان باطل) از دعا و درخواست ایشان بیخبرند. و هنگامی که مردم برانگیخته میشوند، معبودان باطل، دشمن ایشان خواهند بود و منکِر عبادت اینها خواهند گشت.
و میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا یَمۡلِکُونَ مِن قِطۡمِیرٍ ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا یَسۡمَعُواْ دُعَآءَکُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَکُمۡۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُونَ بِشِرۡکِکُمۡۚ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثۡلُ خَبِیرٖ ١٤﴾ [فاطر: ١٣، ١٤]
و آنانکه جز الله (به فریاد) میخوانید، مالک پوست نازک هستهی خرما نیز نیستند. اگر آنان را بخوانید، دعا و خواستهی شما را نمیشنوند و اگر بشنوند، پاسختان را نمیدهند و روز قیامت شرک شما را انکار میکنند و هیچکس مانند پروردگار دانا، تو را (از حقایق و فرجام امور) باخبر نمیسازد.
و اینک به حدیثِ دیگری میپردازیم که مؤلف/ در این باب آورده است؛ ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «آیا شما را به کاری راهنمایی کنم که الله با آن، گناهان را محو میکند و درجات شما را بالا میبرد؟» گفتند: بله، ای رسول خدا! فرمود: «تکمیل وضو در سختیها و گامهای زیاد به سوی مساجد و پس از هر نمازی به انتظار نماز بودن؛ چنین اعمالی، مانند جهاد در راه الله، ارزشمند و پرفضیلت است؛ چنین اعمالی، مانند جهاد در راه الله، ارزشمند و پرفضیلت است».
منظور از کامل کردن وضو در سختیها، این است که انسان به دلیل سرمای هوا و در نتیجه سرد بودن آب، یا به علت دسترسی دشوار به آب در اثر بارش شدید باران، و یا به هر دلیلِ دیگری، برای وضو گرفتن متحمل سختی میشود؛ اما بهرغم این شرایط سخت، وضوی کاملی میگیرد. البته تحمل سختی برای وضو گرفتن، با زیانبار بودن آب برای انسان، فرق میکند؛ یعنی اگر استعمال آب برای کسی مضر باشد، باید تیمم بگیرد. خلاصه اینکه تحمل سختی برای وضو گرفتن، محو شدن گناهان و رفع درجات را در پی دارد؛ اما این، بدین معنا نیست که انسان، خودش را بهعمد در مشقت بیندارد و با وجودِ آبِ گرم، با آبِ سرد وضو بگیرد و بگوید: من، با آب سرد وضو میگیرم تا اجر و ثواب بیشتری به من برسد! چنین کاری، پایهی شرعی ندارد؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿مَّا یَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِکُمۡ إِن شَکَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡ﴾ [النساء : ١٤٧]
اگر سپاسگزار باشید و ایمان بیاورید، الله را با عذاب شما کاری نیست.
پیامبرr شخصی را دید که زیر آفتاب ایستاده بود؛ علتش را پرسید. گفتند: این مرد نذر کرده است که زیر آفتاب بایستد و به سایه نرود. پیامبرr آنمرد را از این کار باز داشت و دستور داد که به سایه برود. لذا برای انسان شایسته نیست که خودش را اذیت کند و فرمان هم نیافته است که چنین رویکردی داشته باشد؛ بلکه آسانترین روشِ عبادت، برتر است؛ البته اگر برای عبادتی چارهای جز تحمل مشقت نباشد، در این صورت، بهخاطر تحمل سختی و مشقت نیز پاداش مییابد؛ زیرا به اختیارِ خودش نیست و چارهی دیگری ندارد.
همانگونه که در حدیث آمده است، گامهای فراوان به سوی مساجد نیز سبب محو گناهان و رفع درجات است. این، نشان میدهد که محل نماز جماعت، مساجد است؛ نه خانهها. لذا کسی که گامهایش به سوی مسجد، فراوان باشد، الله متعال گناهانش را از او میزداید و درجاتش را بالا میبَرَد. در حدیثی آمده است: «هرگاه یکی از شما، وضوی درست و کاملی بگیرد و به مسجد برود و قصدی جز نماز نداشته و انگیزهای جز نماز، بلندش نکرده باشد، تا زمانی که وارد مسجد گردد، با هر قدمی که برمیدارد، یک درجه بر درجاتش افزود میشود، و یکی از گناهاش کم میگردد. و هنگامی که وارد مسجد شود، مادامی که در انتظار نماز نشسته، گویا در حالِ نماز است. و فرشتگان برای کسی که در جای نمازش نشسته تا مادامی که بیوضو یا باعث آزار کسی نشده است، دعا میکنند و میگویند: یا الله! بر او رحم فرما و او را بیامرز؛ یا الله! توبهی او را بپذیر».([18]) «فراوانیِ گامها به سوی مسجد» بدین معناست که انسان همواره به مسجد برود؛ اگرچه با مسجد فاصله داشته باشد و معنایش این نیست که انسان بهقصد مسیر طولانیتر را برای رفتن به مسجد انتخاب کند یا اینکه گامهایش را کوتاهتر از حدّ عادی بردارد. بلکه باید به روش عادی خویش گام بردارد و راه طولانیتر را انتخاب نکند؛ بهعنوان مثال: اگر دو مسیر برای رفتن به مسجد، پیشِ روی شماست که یکی کوتاه و دیگری، طولانیتر است، مسیر کوتاهتر را انتخاب کنید. ولی اگر مسجد، دور باشد و راه و چارهی دیگری نباشد، روشن است که فراوانیِ گامها بهسوی مسجد، سبب زدوده شدن گناهان و بالا رفتن درجات است.
«پس از هر نمازی به انتظار نماز بودن»، بدین معناست که وقتی از یک نماز فازغ شدید، منتظر و مشتاقِ نمازِ بعدی باشید؛ بدینسان قلبمان به مسجد، وابسته است و همواره به مسجد، تعلقِ خاطر داریم. این هم بخشش گناهان و رفع درجات را در پی دارد. رسولاللهr فرمود: «فَذلِکُمُ الرّبَاطُ فَذلِکُمُ الرّبَاطُ»؛ واژهی رباط در اصل به جهاد کردن و جنگیدن با دشمن و آماده کردن ساز و برگ جنگی و بستن تجهیزات نظامی اطلاق میشود و جزو برترین اعمال نیک بهشمار میرود. لذا مفهوم حدیث از این قرار است که تکمیل وضو و رعایت پاکی و طهارت، و نیز ادای نماز، همانند جهاد در راه الله متعال، ارزشمند و پرفضیلت است.
همچنین گفتهاند که واژهی «رباط» در اینجا، اسمیست به معنای وسیله یا ابزار بستن؛ همینطور تکمیل وضو و نماز نیز انسان را از انجام گناه و معصیت بازمیدارد.
«رباط» همخانوادهی واژهی «مرابطه» است که به مفهوم آمادگی برای کارهای نیک و مداومت و پایبندی بر آن میباشد؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٢٠٠﴾
[آل عمران: ٢٠٠]
ای مؤمنان! شکیبایی کنید و پایداری نمایید و برای جهاد (و دیگری کارهای نیک) آماده باشید و تقوای الله پیشه سازید؛ باشد که رستگار شوید.
سپس مؤلف حدیثِ ابومالک اشعریt را نقل کرده است که پیامبرr فرمود: «الطُّهُورُ شَطْرُ الإیمَانِ»؛ یعنی: «پاکیزگی، نصف ایمان است». واژهی «طُّهُورُ» یا پاکیزگی، شاملِ طهارت با آب، و تیمم و نیز پاکیِ قلب از شرک و شک، و کینه و بدخواهی نسبت به مسلمانان و همچنین شاملِ پاکی از دیگر چیزهاییست که پاک شدن از آنها میباشد. لذا هم طهارت و پاکیِ ظاهری را در برمیگیرد و هم طهارت و پاکی معنوی یا باطنی را. لذا طهارت و پاکیزگی، نصف ایمان است و نیمهی دیگر ایمان، آراسته شدن به اخلاق نیکو و کارهای شایسته میباشد؛ زیرا کمالِ هر چیزی به این است که ابتدا از هرگونه آلودگی و شائبهای پاک شود و سپس با فضایل و ارزشها تکمیل گردد؛ به عبارت دیگر: کمالِ هر چیزی، دو نیمه دارد: یک نیمهاش پاک شدن از رذایل و آلودگیهاست و نیمهی دیگرش، آراستگی به فضایل و ارزشها. از اینرو پیامبرr فرمود: «پاکیزگی، نصف ایمان است» و نیمهی دیگر را باید با فضایل و ارزشها، یعنی با آراسته شدن به اخلاق نیکو و کارهای شایسته تکمیل کرد.
سپس مؤلف/ این باب را با حدیثی از عمر بن خطابt به پایان رسانده است؛ حدیثی بدین مضمون که عمر بن خطابt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس از شما وضو بگیرد و وضویش را کامل بگرداند، آنگاه بگوید: "أشهَدُ أنْ لا إله إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ" درهای هشتگانهی بهشت به روی او گشوده میشود تا از هر کدام که میخواهد، وارد بهشت گردد». ترمذی، افزون بر این الفاظ آورده است: «اللهمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ، وَاجْعَلْنِی مِنَ المُتَطَهِّرِینَ».([19]) اینها، بخشی از احادیثیست که بیانگر فضیلت وضو میباشد و مؤلف/ همهی روایتهای موجود در اینباره را نیاورده است؛ اما اگر فقط یک حدیث در فضیلتِ وضو وجود داشت، باز هم بهتنهایی بیانگر اهمیت این عملِ نیک بود. الله متعال به همگان توفیقهایی بدهد که خیر و صلاح دنیا و آخرتشان در آن است.
***
([1]) روایت مسلم، ش: 234؛ گفتنیست: در روایت مسلم، «اللَّهمَّ اجعَلنِی مِنَ التَّوَّابِینَ واجعَلنِی مِنَ المُتَطَهِّرِینَ» نیامده است؛ اما این الفاظ در روایت ترمذی و دیگران وجود دارد و علامه آلبانی/ این الفاظ را در صحیح الجامع، ش: 6167 ثابت وصحیح دانسته است.
([2]) صحیح بخاری، ش: 136؛ و صحیح مسلم، ش: 246.
([3]) صحیح مسلم، ش: 250.
([4]) صحیح مسلم، ش: 245.
([5]) صحیح مسلم، ش: 2471 بهنقل از ابوهریرهt.
([6]) صحیح مسلم، ش: 229.
([7]) صحیح مسلم، ش: 244. [این حدیث، پیشتر بهشمارهی 131 آمده است. (مترجم)]
([8]) نگا: صحیح بخاری، ش: 159. [مترجم]
([9]) گفتنیست: منظور از آمرزش گناهان، بخشیده شدن گناهان صغیره است؛ نه کبیره. به دلیل حدیثی که مسلم، بهشمارهی 233 روایت کرده که رسولاللهr فرموده است: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَالْجُمْعَةُ إِلَى الْجُمْعَةِ وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ کَفَّارةٌ لِمَا بَیْنَهُنَّ مَا اجْتُنِبَتِ الْکَبَائِر». یعنی: «نمازهای پنجگانه و نماز جمعه تا جمعهی دیگر و نیز رمضان تا رمضان بعدی، هر یک کفارهی گناهانیست که در میان آنها انجام میشود؛ البته غیر از گناهان بزرگ که باید از آنها پرهیز شود». [مترجم]
([10]) صحیح مسلم، ش:249.
([11]) صحیح مسلم، ش: (977، 1977) به نقل از بریده بن حصیبt. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 586 آمده است. (مترجم)]
([12]) ر.ک: صحیح بخاری، ش: 136؛ و مسلم، ش: (247، 249) بهنقل از ابوهریرهt و نیز صحیح مسلم، ش: 248 بهنقل از حذیفهt.
([13]) صحیح مسلم، ش: 251. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 133 آمده است. (مترجم)]
([14]) صحیح مسلم، ش: 223. [نگا: حدیث شمارهی 26. (مترجم)]
([15]) صحیح مسلم، ش: 251.
([16]) نگا: صحیح الترمذی، از آلبانی/ ش: 48.
([17]) ترجمهی دعا: «شهادت میدهم که معبود راستینی جز الله که یکتا و بیشریک است، وجود ندارد و گواهی میدهم که محمد، بنده و فرستادهی اوست؛ یا الله! مرا در شمارِ توبهکنندگان و پکیزگان قرار بده».
([18]) مفهوم حدیثیست که پیشتر بهشمارهی 11 گذشت. [مترجم]
([19]) ترجمهی دعا، پیشتر ذکر شد.
184- باب: مستحب بودن جمع شدن برای تلاوت قرآن
1030- وعن أَبی هریرةt قال: قَالَ رسول اللهr: «وَمَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ فِی بَیْتٍ مِنْ بُیُوتِ اللهِ یَتلُونَ کِتَابَ اللهِ، وَیَتَدَارَسُونَهُ بَیْنَهُمْ، إِلاَّ نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ وَغَشِیتْهُمُ الرَّحْمَةُ، وَحَفَّتْهُمُ المَلاَئِکَةُ، وَذَکَرَهُمُ اللهُ فِیمَنْ عِنْدَهُ». [روایت مسلم]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرگاه عدهای در خانهای از خانههای الله (مساجد) گرد هم آیند تا کتابالله را تلاوت کنند و آنرا با همدیگر بخوانند، بهقطع بر آنان سکون و آرامش نازل میشود و رحمت آنها را میپوشاند و فرشتگان پیرامون اینها جمع میشوند و الله آنان را در جمع کسانی که نزد او هستند، یاد میکند».
شرح
مؤلف، نووی/ در کتابش «ریاضالصالحین» میگوید: «باب: مستحب بودن جمع شدن برای تلاوت قرآن». منظورش استحباب جمع شدن مردم برای خواندن قرآن است؛ همانگونه که امروزه در جلسات و حلقههای حفظ قرآن در مساجد، رایج است؛ چنین جلساتی که برای آموزش و فراگیری قرآن برپا میشود، از آن دست کارهاییست که پیامبرr بهانجام آن تشویق کرده است؛ از جمله در حدیث ابوهریرهt که میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرگاه عدهای در خانهای از خانههای الله (مساجد) گرد هم آیند تا کتابالله را تلاوت کنند و آنرا با همدیگر بخوانند، بهقطع بر آنان سکون و آرامش نازل میشود و رحمت الهی آنها را میپوشاند و فرشتگان پیرامون اینها جمع میشوند و الله آنان را در جمع کسانی که نزد او هستند، یاد میکند». در این حدیث به چهار فضیلت این اجتماع یا گردهمایی اشاره شده است. منظور از خانههای الله، مساجد میباشد؛ الله متعال میفرماید:
﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَیُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ یُسَبِّحُ لَهُۥ فِیهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ ٣٦ رِجَالٞ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِیتَآءِ ٱلزَّکَوٰةِ﴾ [النور : ٣٦، ٣٧]
(این چراغ و نورش) در خانههایی(ست) که الله اجازه داده ارج داده شوند و نامش در آنها، بامداد و شامگاه یاد گردد. مردانی که تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد الله و برپا داشتن نماز و دادن زکات باز نمیدارد.
الله متعال، این مکانها را برای بزرگداشتِ آنها در کنار نام خویش ذکر فرموده است؛ زیرا این اماکن، محلِ یادِ الله و تلاوت کتابش و جای نزدیکی جستن به او با نماز است؛ و گرنه، اللهU بالای عرش خود فراتر از آسمانهاست و در هیچیک از آفریدههایش جای نمیگیرد و هیچیک از آفریدههایش نیز در او حلول نمیکند.
علما رحمهمالله گفتهاند: آنچه به اسم جلالهی الله مضاف میگردد، بر دو گونه است:
یکم: آنچه که تنها بهعنوان صفت و با ذکرِ موصوف، یعنی در کنار نامِ جلالهی الله میآید و جدا از نامِ او نیست؛ چنین صفتی، جزو صفات اللهU میباشد؛ مانند: عزتِ الله، قدرتِ الله، کلامِ الله، سمع (شنواییِ) الله و بصر (بیناییِ) الله.
دوم: آنچه که جدا و مستقل از نامِ اللهU میباشد؛ لذا مخلوق است و جزو صفات الهی بهشمار نمیآید و تنها برای بزرگداشتِ آن، به نامِ اللهU اضافه میگردد یا در کنارِ نامش ذکر میشود؛ مانند: «مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ»، «بُیُوتِ الله»، و «نَاقَةُ ٱللَّهِ»؛ و نیز مانندِ این فرمودهی الهی دربارهی آدمu که میفرماید:
﴿وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ [الحجر: ٢٩]
و از روح خود در او دمیدم.
یعنی: «از روحی که خود آفریدم، در او دمیدم». قرآن، همین تعبیر را دربارهی عیسی بن مریمu نیز بیان کرده است. لذا روح، یکی از آفریدههای الهیست که از ذات اللهU جدا میباشد و فقط برای گرامیداشتِ آن، در کنار نام الله متعال ذکر شده است.
رسولاللهr فرمود: «کتابالله را تلاوت میکنند». تلاوت کتابالله بر سه گونه است:
1- تلاوت لفظی یا روخوانی قرآن.
2- تلاوت معنوی یا فراگیری و درک مفاهیم قرآن.
3- تلاوت عملی یا عمل به قرآن.
روخوانی قرآن به صورت دستهجمعی، شناختهشده است؛ بدینسان که هر کسی بخشی از قرآن را میخواند و معمولاً به دو روش انجام میشود:
1- یک نفر، یک یا دو صفحه از روی قرآن میخواند و دیگران خط میبرند و سپس همان بخشی را که شخص اول خوانده است، تلاوت میکنند؛ این روش، بیشتر در آموزش روخوانی قرآن معمول است.
2- شخصی، یک یا دو صفحه را میخواند و سپس نفر دوم، ادامهی آنرا تلاوت میکند و به همین ترتیب دیگران، صفحات بعدی را ادامه میدهند.
شاید این پرسش مطرح شود که در این روش، ثواب تلاوت همهی صفحات به حاضران نمیرسد؛ زیرا وقتی کسی، بخشی از قرآن را میخواند، سایر حاضران تلاوتش را ادامه میدهند و قسمتی را که آنشخص خوانده است، تلاوت نمیکنند.
میگوییم: اینگونه نیست؛ بلکه ثوابش به همهی حاضران میرسد و پاداش شنونده، مانند ثواب کسیست که تلاوت میکند. بدین دلیل که الله متعال در سورهی «یونس» میفرماید:
﴿وَقَالَ مُوسَىٰ رَبَّنَآ إِنَّکَ ءَاتَیۡتَ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَأَهُۥ زِینَةٗ وَأَمۡوَٰلٗا فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَۖ رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَلَا یُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ ٨٨﴾ [یونس : ٨٨]
و موسی گفت: ای پروردگارمان! تو به فرعون و سران قومش در زندگی دنیا زیورآلات و اموال فراوانی دادهای تا بندگانت را از راه تو گمراه نمایند؛ ای پروردگارمان! اموالشان را نابود و دلهایشان را سخت بگردان که ایمان نیاورند تا آنکه عذاب دردناک را ببینند.
همانگونه که در ابتدای این آیه امده است، دعاکننده، موسیu بود؛ اما الله متعال میفرماید:
﴿قَالَ قَدۡ أُجِیبَت دَّعۡوَتُکُمَا فَٱسۡتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَآنِّ سَبِیلَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ ٨٩﴾ [یونس : ٨٩]
(پروردگار) فرمود: دعای شما دو نفر پذیرفته شد؛ پس استقامت ورزید و به هیچ عنوان از راه و روش کسانی که نمیدانند، پیروی نکنید.
علما گفتهاند: هارونu دعای برادرش، موسیu را میشنید و بر دعایش «آمین» میگفت؛ پس گویا هر دو دعا کردند و دعایشان پذیرفته شد. لذا کسی که به تلاوتِ قاری گوش میدهد، مانند کسیست که تلاوت میکند.
و اما تلاوت معنوی یا فراگیریِ مفاهیم قرآن بدین صورت است که عدهای جمع میشود و با هم قرآن میخوانند و مفاهیمش را با یکدیگر مرور میکنند یا استادی، مفاهیم قرآنی را برایشان شرح میدهد. «یَتَدَارَسُونَهُ بَیْنَهُمْ» که در حدیث ابوهریرهt آمده است، به همین نکته اشاره دارد. سلف صالح، هنگام تلاوت قرآن عجله نمیکردند و بیش از ده آیه نمیخواندند تا آنکه معانی و مفاهیمش را درمییافتند و به آموزههای آن پی میبردند و به آن عمل میکردند.
و اما سومین نوع تلاوت، یعنی تلاوتِ عملی یا عمل به قرآن، مهمترین و بزرگترین هدف قرآن کریم است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾
[ص : ٢٩]
(این) کتابی است خجسته و مبارک که آن را به سوی تو نازل کردهایم تا در آیاتش بیندیشند و خردمندان پند بگیرند.
یعنی: تا در آیاتش بیندیشند و مفاهیمش را دریابند و به آنچه در قرآن کریم آمده است، عمل کنند؛ بدینسان که به اخبار قرآن ایمان بیاورند و به احکامش عمل نمایند؛ یعنی از دستوراتش فرمان ببرند و از آنچه که نهی کرده است، بپرهیزند. این، یعنی تلاوتِ عملیِ کتابالله. رسولاللهr فرمود: «نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ»؛ یعنی: «بر آنان سکینه نازل میشود». سکینه، سکون و آرامشیست که الله متعال در قلبِ انسان میاندازد و بدین ترتیب قلب انسان، آرامش مییابد و از اضطراب و پریشانی رها میشود و تردید و بیقراریاش برطرف میگردد و آنگاه به قضا و قَدَر الهی راضی و خرسند میشود؛ در نتیجه اگر زیان و آسیبی به او برسد، شکیبایی میورزد و به پاداش الهی امیدوار است؛ و اگر خوشی یا نعمتی به او برسد، شکرگزارِ خداست و الله را بر آن نعمت میستاید. خلاصه اینکه در همه حال، آرام و راضیست. بهراستی که سکون و آرامش، نعمت بسیار بزرگیست. از الله متعال میخواهیم که بر دلهایمان سکون و آرامش را نازل بفرماید. الله متعال فرموده است:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِیمَٰنٗا مَّعَ إِیمَٰنِهِمۡ﴾ [الفتح: ٤]
او، ذاتیست که در دل مؤمنان، آرامش نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید.
لذا سکینه و آرامش، یکی از اسباب افزایش ایمان است. «وَغَشِیتْهُمُ الرَّحْمَةُ»؛ یعنی: «و رحمت الهی آنان را میپوشاند» یا آنان را در برمیگیرد. به عبارت دیگر: رحمت الهی برای آنان به منزلهی پوششیست که همهی نیازمندیهایشان را در برمیگیرد. «وَحَفَّتْهُمُ المَلاَئِکَةُ»؛ یعنی: «و فرشتگان، پیرامونشان جمع میشوند» تا به تلاوت قرآن گوش دهند و گواه و شاهد این عمل نیکشان باشند. «وَذَکَرَهُمُ اللهُ فِیمَنْ عِنْدَهُ»؛ یعنی: «و الله آنان را در جمع کسانی که نزد او هستند، یاد میکند». آری؛ الله متعال، آنرا در ملأ اعلی و در جمع فرشتگان والامقام یاد میفرماید؛ همانگونه که در حدیث قدسی آمده است: «وَإِنْ ذَکَرَنِى فِى مَلأٍ ذَکَرْتُهُ فِى مَلأٍ خَیْرٍ مِنْهُمْ»؛ یعنی: «و اگر مرا در جمعی یاد کند، او را در جمعی بهتر از آنان یاد میکنم». لذا این حدیث، بیانگر فضیلت جمع شدن برای تلاوت کتابالله میباشد.
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 2699. [روایت کامل این حدیث پیشتر به شمارهی 250 آمده است. (مترجم)]
183- باب: تشویق به قرائت برخی از سورهها و آیههای مشخص
1016- عن أَبی سَعِیدٍ رَافِعِ بن الْمُعَلَّىt قال: قَالَ لی رسولُ اللهِr: «أَلا أُعَلِّمُکَ أَعْظَمَ سُورَةٍ فی القُرْآن قَبْلَ أنْ تَخْرُجَ مِنَ الْمَسْجِدِ؟» فَأخَذَ بِیَدِی، فَلَمَّا أرَدْنَا أنْ نَخْرُجَ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، إنَّکَ قُلْتَ: لأُعَلِّمَنَّکَ أعْظَمَ سُورَةٍ فی القُرْآنِ؟ قَالَ: «﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، هِیَ السَّبْعُ المَثَانِی وَالقُرْآنُ العَظِیمُ الَّذِی أُوتِیتُهُ». [روایت بخاری]([1])
ترجمه: ابوسعید، رافع بن مُعَلاّt میگوید: رسولاللهr به من فرمود: «آیا پیش از آنکه از مسجد بیرون بروی، بزرگترین سورهی قرآن را به تو بیاموزم؟» و سپس دستم را گرفت؛ هنگامیکه میخواستیم از مسجد بیرون برویم، عرض کردم: ای رسولخدا! شما فرمودید که بزرگترین سورهی قرآن را به تو میآموزم؟ فرمود: «﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾؛ - یعنی همان سورهی «حمد»- که دارای هفت آیه میباشد و در هر رکعت نماز تکرار میشود [و شاملِ دو بخش ستایش و دعا میباشد] و همان قرآنِ بزرگیست که به من داده شده است».
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب: تشویق به قرائت برخی از سورهها و آیههای مشخص». پیشتر به قرائت قرآن بهطور عموم تشویق شد و این باب به فضایل برخی از سورهها و آیات مشخص میپردازد که فضایل ویژهای دارند؛ از جمله: سورهی «فاتحه» که بزرگترین، یعنی پرفضیلتترین سوره در کتابالله میباشد؛ از اینرو «امالقرآن» نیز نامیده میشود. چراکه مفاهیم همهی قرآن به این سوره باز میگردد و این سوره، اصل و ریشهی همهی مفاهیم قرآنیست. یادآوری میشود که در عربی به ریشه و اصل هر چیزی، «اُم» میگویند. از اینرو الله متعال قرائت این سوره را در همهی رکعتهای نماز، واجب گردانیده است؛ پیامبرr فرموده است: «لا صَلاةَ لِمَنْ لَمْ یَقْرَأْ بأمِّ القرآن أَو بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ».([2]) یعنی: «نمازِ کسی که سورهی فاتحه را نخوانَد، صحیح نیست».
این سوره، ویژگیهای منحصر به فردی دارد؛ از جمله اینکه: اگر انسان آنرا بر بیمار بخواند، بیمار به اذنِ اللهU شِفا مییابد؛ البته بهشرطی که آنرا از روی ایمان و باورِ کامل بخواند و بیمار نیز به اثربخش بودن این سورهی بزرگ معتقد باشد؛ یعنی دو شرط دارد:
1- باور و ایمانِ خواننده.
2- و دوم اینکه: آنرا بر بیمارِ باایمانی بخوانَد که به نفع و فایدهی این سوره، ایمان دارد.
دلیلش، این روایت که پیامبرr عدهای از مجاهدان را به مأموریت فرستاد. مجاهدان در اقامتگاه یکی از قبایل اردو زدند و از آنان درخواستِ پذیرایی کردند؛ اما آن قوم از ایشان پذیرایی نکردند. به خواستِ الله متعال، عقربی رییس قبیله را نیش زد. رییس قبیله از درد به خود میپیچید. یکی از افراد قبیله، پیشنهاد کرد که به اردوگاه ایندسته از مسلمانان بروند تا یکی از آنها بیاید و چیزی بر رییس قبیله بخواند. وقتی نزد صحابه# رفتند و موضوع را با آنها در میان گذاشتند، صحابه# شرط کردند که تنها در برابر دریافت یک گوسفند، خواستهی آنان را میپذیرند. آنها نیز قبول کردند؛ لذا یکی از صحابه# رفت و سورهی «فاتحه» را بر آن شخص خواند. پیشتر آن شخص از شدت درد به خود میپیچید، اما همینکه آن صحابی سورهی فاتحه را بر او خواند، مانندِ شتری که زانوبندش را پاره میکند و برمیخیزد، برخاست؛ گویا هیچ دردی نداشته است. آنها طبق قراری که گذاشته بودند، گوسفندی به صحابه دادند. برخی از صحابه گفتند: میترسیم که این گوسفند، حرام باشد؛ لذا از گوشت این گوسفند نمیخوریم تا به مدینه برسیم و این مسأله را از پیامبرr بپرسیم. وقتی به مدینه رسیدند و ماجرا را برای پیامبرr بازگو کردند، فرمود: «اقْسِمُوا وَاضْرِبُوا لِی مَعَکُمْ سَهْمًا»؛ یعنی: «آنرا تقسیم کنید و سهمی هم برای من در نظر بگیرید». اینرا از آن جهت فرمود که با طیب خاطر آنرا بخورند؛ و گرنه، نیازی نبود که پیامبرr چنین سخنی بگوید و از آن، بینیاز بود. سپس به کسی که سورهی فاتحه را بر آن شخص خوانده بود، فرمود: «وَمَا یُدْرِیکَ أَنَّهَا رُقْیَةٌ؟»؛([3]) یعنی: «از کجا دانستی که سورهی فاتحه، چنین تأثیری دارد؟» لذا اگر کسی با اعتقاد و ایمان به تأثیر سورهی فاتحه، آنرا بر بیمارِ مؤمن بخوانَد، به فرمان پروردگار، سودمند خواهد بود؛ چراکه الله متعال آثار و فواید شگفتآوری در این سوره نهاده است و این، از فضایل سورهی فاتحه میباشد؛ به تعبیر حدیثی که گذشت، سورهی فاتحه بزرگترین سورهی قرآن است.
***
1017- وعن أَبی سعید الخدریt أنَّ رسول اللهr قَالَ فی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ».
وفی روایةٍ: أنَّ رسول اللهr قَالَ لأَصْحَابِهِ: «أَیَعْجِزُ أحَدُکُمْ أنْ یَقْرَأَ بِثُلُثِ القُرْآنِ فِی لَیْلَةٍ». فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ، وَقَالُوا: أیُّنَا یُطِیقُ ذَلِکَ یَا رسولَ الله؟ فَقَالَ: «﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾: ثُلُثُ الْقُرْآنِ». [روایت بخاری]([4])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr دربارهی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این سوره با یکسوم قرآن برابری میکند».
و در روایتی آمده است: رسولاللهr به یارانش فرمود: «آیا هر یک از شما از اینکه یکسوم قرآن را در هر شب بخواند، ناتوان است؟» این کار برای آنان دشوار بهنظر رسید؛ عرض کردند: ای رسولخدا! کدامیک از ما تواناییِ چنین کاری را دارد؟ فرمود: «﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾، معادلِ یکسوم قرآن است».
1018- وعنه: أنَّ رَجُلاً سَمِعَ رَجُلاً یَقْرَأُ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ یُرَدِّدُهَا فَلَمَّا أصْبَحَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللهr فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهُ وَکَانَ الرَّجُلُ یَتَقَالُّهَا، فَقَالَ رسول اللهr: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، إنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ». [روایت بخاری]([5])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: مردی شنید که شخصی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ را میخواند و آنرا تکرار میکرد. وقتی صبح شد، آن مرد که این عمل را ناچیز و کمثواب میشمرد، نزد رسولاللهr آمد و موضوع را بازگو کرد. رسولاللهr فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این سوره برابر با یکسوم قرآن است».
شرح
نووی/ در باب تشویق به قرائت سورههای معینی از قرآن، احادیثی در فضیلت ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾ آورده است. این سوره، سورهی «اخلاص» نامیده میشود؛ زیرا الله متعال همهی این سوره را به خود اختصاص داده و در آن، چیزی غیر از اسماء و صفات خویش ذکر نکرده است. به عبارت دیگر: این سوره بهطور ناب، تنها در بیان اسماء و صفات الهیست. هرکس این سوره را بخواند و به مفاهیمِ آن ایمان داشته باشد، از شرک، بدور است و بندهی مخلصِ اللهU بهشمار میآید. همهی این سوره، اسماء و صفاتِ اللهU میباشد: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾. گفته میشود: مشرکان از پیامبرr پرسیدند: «نَسَب پروردگار چیست؟» گویا منظورشان این بود که چه کسی فرزندِ اوست؟ - پناه بر الله- یا گویا از پیامبرr پرسیدند که ماهیت خداوند از چیست؟ از طلا یا نقره؟! لذا الله متعال این سوره را فرو فرستاد.
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾؛ «اَحَد»، یعنی یکتا و یگانه؛ یعنی ذاتی که در اسماء و صفاتش یکتاست و هیچ چیز و هیچکس به او نمیمانَد. «اَحَد» نامیست که ویژهی الله متعال میباشد و بر کسی جز او اطلاق نمیشود.
﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ﴾؛ [الله، یگانهسرورِ بینیاز است (که همهی نیازمندان برای رفع نیازشان به سوی او روی میآورند).]
مفسران، عبارتهای گوناگونی دربارهی مفاهیمِ «صمد» ذکر کردهاند؛ اما کاملترین مفهومش، این است که او در صفاتش کامل میباشد و همهی آفریدههایش به او نیازمندند؛ او در علم، قدرت، رحمت، حلم و دیگر صفاتش، کامل است و اوست که همهی آفریدهها به او نیاز دارند و همگان برای رفع نیازهایشان به سوی او روی میآورند؛ حتی مشرکان نیز هنگامیکه در میان امواج پرتلاطمِ دریا گرفتار میشوند، تنها او را میخوانند. پس، اللهU مرجع همهی موجودات است؛ ذاتیست که در صفاتش کامل میباشد و همه آفریدههایش به او نیازمندند.
﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ [الاخلاص: ٣، ٥]
نه (فرزندی) زاده و نه (خود،) زاده شده است. و هیچکس، همسر و همتای او نیست.
الله متعال، هیچ فرزندی ندارد؛ زیرا از همه بینیاز است و نیازی به همسر و فرزند ندارد. همانگونه که میفرماید:
﴿أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖۖ﴾ [الأنعام: ١٠١]
چگونه میشود فرزندی داشته باشد، حال آنکه همسری ندارد؟
این، ردّی آشکار بر ادّعای یهود و نصارا و مشرکان است و نادرستیِ پندارشان را بیان میکند؛ یهودیان میگویند: «عُزیر، پسر خداست»؛ یعنی خداوندی که آنها به او اعتقاد دارند، فرزندی به نام عزیر زاده است! نصارا میگویند: «مسیح، پسر خداست»! و مشرکان میگویند: «فرشتگان، دختران خدا هستند»! الله متعال، باطل بودن پندارشان را بیان نمود و فرمود: ﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ﴾؛ یعنی: «الله، نه زاده و نه خود، زاده شده است». زیرا اللهU اول و ازلی و ابدیست و هیچ چیزی پیش از او نبوده و آنچه پدید آورده، پیشتر وجود نداشته است.
﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ﴾؛ یعنی: «و هیچکس همتای او نیست». الله هیچ شریک، همتا و همانندی ندارد؛ نه در علم و قدرتش و نه در سایر صفاتش. قوم عاد به قدرت و توان خویش میبالیدند و میگفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است؟» اللهU دربارهی آنان میفرماید:
﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ ١٥ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا فِیٓ أَیَّامٖ نَّحِسَاتٖ لِّنُذِیقَهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا یُنصَرُونَ ١٦﴾ [فصلت: ١٥، ١٦]
اما قوم عاد، بهناحق در زمین تکبر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟ آیا توجه نکردند و نیندیشیدند که الله، ذاتی که آنها را آفریده، از آنان نیرومندتر است. آنان همواره آیات ما را انکار میکردند. پس تندبادی سخت و سرد در روزهایی شوم بر آنان فرستادیم تا عذاب خفتبار را در زندگی دنیا به آنان بچشانیم. و بهطور قطع عذاب آخرت، خفتبارتر است؛ و آنان یاری نخواهند شد.
باد، جریانِ هواست؛ الله متعال با مخلوقی چون باد که جزو نرمترین و ملایمترین آفریدههاست، مدعیان قدرت را به هلاکت رساند و تندبادی سخت و سرد بر آنان فرستاد.
هیچکس همتای اللهU نیست: ﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ﴾. گفتنیست: در واژهی ﴿کُفُوًا﴾ سه قرائت است:
1- #·qàÿà2؛ به ضمّ «فاء». و با سکونِ «فاء» درست نیست.
2- با همزه و سکونِ «فاء»؛ یعنی: «کُفْئا».
3- و نیز با همزه و ضمّ «فاء»؛ یعنی: «کُفُؤًا».
حرف «فاء» در قرائتی که با «واو» است، مضموم میباشد؛ ولی گاه از برخی از قاریان میشنویم که حرفِ «فاء» را با سکون میخوانند؛ این، اشتباه است. لذا وقتی این واژه را با حرف «واو» میخوانید، حرف «فاء» را ضمه دهید.
پیامبرr سوگند یاد کرد که این سوره، معادل یکسوم قرآن است؛ میباشد. چنانکه به یارانش فرمود: «آیا هر یک از شما از اینکه یکسوم قرآن را در هر شب بخواند، ناتوان است؟» و سپس بیان نمود که منظورش، سورهی اخلاص است: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢ لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ پاداشِ این سوره با ثواب یکسوم قرآن برابر است؛ گاه پاداش یک عمل با پاداش یک عمل دیگر برابری میکند؛ هرچند اجزای تشکیلدهندهاش کوچکتر از آن باشد. مانند این عبارت: «لا إله إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» که هرکس ده بار آنرا بگوید، مانند کسیست که چهار نفر از فرزندان اسماعیلu را از قید بردگی آزاد کرده است».([6]) بهرغم اینکه گفتن این عبارت برابر با آزاد کردن چهار برده از نسل اسماعیلu است، اما اگر آزاد کردن بردهای بر گردنِ کسی باشد، [مثلاً مؤمنی را بهاشتباه کشته است]، گفتنِ این عبارت کفارهی گناهش بهشمار نمیآید؛ زیرا برابری در ثواب، به معنای برابری در اجزا نیست. بنابراین سورهی اخلاص، در ثواب، معادلِ یکسوم قرآن است، نه در اجزا؛ از اینرو اگر کسی آنرا سه بار در نماز بخواند، اما سورهی «فاتحه» را نخواند، نمازش درست نیست.
***
1019- وعن أَبی هُرَیْرَةَt أنَّ رسول اللهr قَالَ فی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾: «إنَّهَا تَعْدِلُ ثُلُثَ الْقُرْآنِ». [روایت مسلم]([7])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr دربارهی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ فرمود: «این سوره با یکسوم قرآن برابری میکند».
1020- وعن أنسt أنَّ رَجُلاً قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ، إنّی أُحِبُّ هذِهِ السُّورَةَ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ ؛ قَالَ: «إنَّ حُبَّهَا أدْخَلَکَ الجَنَّةَ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد. بخاری نیز این حدیث را به صورت معلّق در صحیح خود آورده است. ]([8])
ترجمه: انسt میگوید: مردی عرض کرد: ای رسولخدا! من، این سوره را دوست دارم: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾. پیامبرr فرمود: «محبت این سوره، تو را واردِ بهشت میگرداند».
1021- وعن عقبة بن عامِرٍt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «ألَمْ تَرَ آیَاتٍ أُنْزِلَتْ هذِهِ اللَّیْلَةَ لَمْ یُرَ مِثْلُهُنَّ قَطُّ؟ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ﴾ وَ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾». [روایت مسلم]([9])
ترجمه: عقبه بن عامرt میگوید: رسولاللهr فرمود: «آیا میدانی که امشب آیاتی بر من نازل شد که هرگز همانندِ آن دیده نشده است؟([10]) ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾».
1022- وعن أَبی سَعِیدٍ الخُدریِّt قال: کَانَ رسولُ اللهr یَتَعَوَّذُ مِنَ الجَانِّ، وَعَیْنِ الإنسان، حَتَّى نَزَلَتْ المُعَوِّذَتَانِ، فَلَمَّا نَزَلَتَا، أخَذَ بِهِمَا وَتَرَکَ مَا سِوَاهُمَا. [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد.]([11])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr از جن و چشم انسان به الله پناه میبرد تا اینکه مُعَوّذَتین (=سورههای «فلق» و «ناس») نازل شد؛ از آن پس، پیامبرr با تلاوت این دو سوره به الله پناه میبرد و سایر عبارتها را ترک گفت.
1023- وعن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مِنَ القُرْآنِ سُورَةٌ ثَلاثُونَ آیَةً شَفَعَتْ لِرَجُلٍ حَتَّى غُفِرَ لَهُ، وَهِیَ: ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ﴾». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([12])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «در قرآن سورهایست که سی آیه دارد و برای شخصی-که آنرا بخواند- آنقدر شفاعت میکند تا آمرزیده شود؛ و آن، سورهی ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ﴾ است».
1024- وعن أَبی مسعودٍ البَدْرِیِّt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «مَنْ قَرَأَ بِالآیَتَیْنِ مِنْ آخِرِ سُورَةِ البَقَرَةِ فی لَیْلَةٍ کَفَتَاهُ». [متفق علیه]([13])
ترجمه: ابومسعود بدریt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس دو آیهی پایانیِ سورهی بقره را در شب بخواند، همین دو آیه برای او بسنده و کافی هستند».
[نووی/ گوید: یعنی: در آن شب نگهدارِ او از هر امر ناگواری هستند. و نیز گفته شده است: او را از نماز شب بینیاز میکنند.]([14])
شرح
مؤلف/ در باب تشویق به قرائت برخی از سورهها و آیات معینی از قرآن کریم، احادیثی در فضیلت سورههای «فاتحه» و «اخلاص» ذکر کرده است که پیشتر دربارهاش سخن گفتیم؛ همچنین به فضیلتِ مُعَوّذَتین، یعنی سورههای «فلق» و «ناس» پرداخته است. هر کس با تلاوت این دو سوره از روی صدق و ایمان به الله پناه ببرد، اللهU به او پناه میدهد. اما سورهی «فلق»؛ اللهU میفرماید:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ٢﴾ [الفلق: ١، ٢]
بگو: به پروردگار سپیدهدم پناه مىبرم؛ از شرّ آنچه آفریده است.
«فَلَق»، یعنی سپیده زدن و شکافتن؛ به عبارت دیگر: هم به سپیدهدم اطلاق میشود و هم به شکافِ دانه و هسته. هر دو تعبیر در قرآن کریم آمده است؛ اللهY میفرماید:
﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ﴾ [الأنعام: ٩٦]
(الله) شکافندهی سپیدهدم است.
و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰ﴾ [الأنعام: ٩٥]
الله، دانه و هسته را میشکافد.
پس، اللهU پروردگار سپیدهدم است و اوست که دانهها و هستهها را میشکافد و کسی جز او تواناییِ انجامِ هیچیک از این کارها را ندارد.
﴿مِن شَرِّ مَا خَلَقَ﴾؛ یعنی: از شرّ همهی آفریدههایی که اللهU خلق کرده است، به او پناه میبرم؛ از جمله از نفس خویش. همانگونه که در حدیث صحیح آمده است: «ونَعُوذُ بالله مِنْ شُرُورِ أنفُسِنَا، وَ مِنْ سَیِّئَاتِ أعمَالِنا».([15]) یعنی: «از بدیها و تبهکاریهای نفس خویش و نیز از کارهای زشتمان به الله پناه میبریم»؛ زیرا نفسِ انسان، پیوسته به کارهای بد و ناپسند فرمان میدهد. از اینرو از نفس خویش و نیز از شرّ همهی آفریدههای الهی، از جمله: جنها و انسانها به الله پناه میبریم.
﴿وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ٣﴾ [الفلق: ٣]
... و از شر شب تاریک، آنگاه که همه جا را فرا گیرد (به پروردگارِ سپیدهدم پناه میبرم).
﴿,Å%yñ﴾، یعنی: شب تاریک. آنگاه که شب فرا میرسد و همه جا را فرا میگیرد، درندگان و گزندگان در زمین پراکنده میشوند؛ از اینرو از شرّ شبِ تاریک به الله پناه میبریم.
﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ ٤﴾ [الفلق: ٤]
... و از شرّ زنان جادوگری که در گرهها میدمند.
﴿ٱلنَّفَّٰثَٰتِ﴾، یعنی: نفوسِ جادوگر؛ و این، هم شاملِ مردان جادوگر میشود و هم شامل زنان جادوگر؛ اما از آن جهت به زنانِ جادوگر تصریح فرمود که جادوگری [و گرایش به جادو و جنبر] در میان زنان، بیشتر است.
﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ٥﴾ [الفلق: ٥]
و از شر هر حسودی، آنگاه که حسادت میورزد.
اینجا سخن از زخم چشم است؛ یعنی کسی که حسادت میورزد و دوست ندارد که به کسی خیر و نیکی برسد؛ بلکه وقتی الله متعال به کسی مال و ثروت، یا پست و مقام، یا علم و دانش، و زن و فرزند میبخشد، حسادتِ حسود از درون پلیدش بهسان تیر از کمان جدا میشود و به آدم برخورد میکند. اگرچه رها شدن این تیر هیچ سود و فایدهای برای حسود ندارد، اما بیانگر درونمایهی پلید اوست که خیر و نیکی را برای دیگران نمیپسندد و بدینسان انسان به زخم چشم متبلا میگردد. پیامبرr فرموده است: «لَوْ سَبَقَ الْقَدَرَ شَیْءٌ لَسَبَقَتْهُ الْعَیْن».([16]) یعنی: «اگر چیزی بر تقدیر پیشی میگرفت، زخم چشم بود». اما هیچ چیزی بر تقدیر پیشی نمیگیرد. لذا زخم چشم، حقیقت دارد و حتی برخی از علما آخرین آیهی سورهی «قلم» را به همین معنا دانستهاند:
﴿وَإِن یَکَادُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزۡلِقُونَکَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّکۡرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ ٥١﴾ [القلم: ٥١]
نزدیک بود کافران، هنگامیکه آیات قرآن را شنیدند، تو را با چشمانشان بلغزانند (و از میان ببرند) و میگویند: بیگمان او، دیوانه است.
﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾؛ یعنی: «از شرّ حسود، هنگامیکه حسادت میورزد، به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم». فرمود: ﴿إِذَا حَسَدَ﴾؛ یعنی: هنگامیکه حسد میروزد؛ زیرا گاه، آدم حسود حسادت نمیورزد؛ اما هنگامی که حسد میورزد، شرّش به دیگران میرسد. البته اشارهی آیه، هم به حسودیست که زخم چشم میزند و هم به حسودیست که زخم چشم نمیزند. زیرا برخی از مردم بدون اینکه زخم چشم بزنند، حسودند. - پناه بر الله-
حسادت، این است که برخورداری دیگران از نعمت الهی برای کسی ناگوار باشد؛ اگرچه برای آنان آرزوی زوال نعمت نکند و چنانچه با آرزوی زوال نعمت از دیگران همراه باشد، بدتر است. پناه بر الله.
آدمهای حسود در آتش حسادت خویش میسوزند و راه به جایی نمیبرند؛ یعنی: حسادت، هیچ سودی به حالشان ندارد. همینکه میبینند که اللهU به کسی نعمتی بخشیده است، آتش حسد در دل و وجودشان زبانه میکشد و گاه برای فرو نشاندنِ این آتش، در حقِ دیگران ستم روا میدارند. بهعنوان مثال: الله متعال بر کسی منت مینهد و به او مال و ثروت میدهد؛ او نیز مال و ثروتش را در راه الله انفاق میکند؛ اما آدمِ حسود، چشم دیدنِ چنین نعمتی را بر آن بنده ندارد و تمام وجودش در آتش حسد میسوزد! همینطور الله متعال به کسی علم و دانش میبخشد و آنشخص در چشمِ مردم، مقبول و گرامی میگردد؛ ولی عزتش بر آدمِ حسود، سخت و دشوار است. حسود دربارهی سایر نعمتها نیز چنین رویکردی دارد؛ غافل از اینکه حسادت، جزو گناهان کبیره میباشد و الله متعال، یهودیان را بهخاطر چنین خصلتی نکوهش کرده و فرموده است:
﴿أَمۡ یَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾ [النساء : ٥٤]
یا به آنان که الله از فضل و کَرَمش به آنان بخشیده است، حسد میورزند؟!
الله متعال از فضل و کَرَم خویش به هرکه بخواهد، میبخشد؛ لذا حسادت میورزید، هم در حقّ کسی که الله نعمتی به او بخشیده است، گناه میکنید و هم در حقّ اللهU مرتکب گناه میشوید؛ گویا به زبانِ حال میگویید: این شخص، مستحقّ چنین نعمتی نیست و بدینسان حسادت میورزید و بر بخششِ خداوندی خرده میگیرید. پناه بر الله.
لذا شایسته است که انسان با تلاوت سورههای «فلق» و «ناس» به الله پناه ببرد؛ ترمذی/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr از جن و چشم انسان به الله پناه میبرد تا اینکه مُعَوّذَتین (سورههای «فلق» و «ناس») نازل شد؛ از آن پس، پیامبرr با تلاوت این دو سوره به الله پناه میبرد و سایر عبارتها را ترک گفت.
***
1025- وعن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «لا تَجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ مَقَابِرَ، إنَّ الشَّیْطَانَ یَنْفِرُ مِنَ البَیْتِ الَّذِی تُقْرَأُ فِیهِ سُورَةُ البَقرَةِ». [روایت مسلم]([17])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «خانههایتان را (مانندِ) قبرستان (که در آن نماز و قرآن خوانده نمیشود) نگردانید؛ بیگمان شیطان از خانهای که در آن سورهی "بقره" خوانده میشود، میگریزد».
1026- وعن أُبَیِّ بنِ کَعبٍt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ، أَتَدْری أیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ الله مَعَکَ أعْظَمُ»؟ قُلْتُ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾، فَضَرَبَ فِی صَدْرِی وَقال: «لِیَهْنِکَ العِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ». [روایت مسلم]([18])
ترجمه: اُبَی بن کعبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «ای ابامنذر! آیا میدانی که کدامین آیه از کتابالله که با خود داری، بزرگتر (و برتر) است؟» گفتم: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ [آیۀالکرسی]. رسولاللهr بر سینهام زد و فرمود: «ای ابامنذر! علم بر تو خجسته و گوارا باد».
شرح
این احادیث در فضیلت آیهها و سورههای مشخصی از قرآن است؛ از جمله: سورهی بقره.
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «خانههایتان را قبرستان نگردانید». علما گفتهاند: معنایش این است که در خانههایتان نماز بخوانید؛ زیرا خانهای که در آن نماز و قرآن خوانده نمیشود، مانند قبرستان است؛ بدین دلیل که پیامبرr در حدیثی فرموده است: «الأَرْضُ کُلُّهَا مَسْجِدٌ إلا الْمَقْبَرَةَ وَالْحَمَّامَ».([19]) یعنی«همه جای زمین محل نماز است، جز قبرستان و حمام». و نیز فرموده است: «لا تُصَلُّوا إِلَى الْقُبُورِ وَلا تَجْلِسُوا عَلَیْهَا».([20]) یعنی: «بهسوی قبرها نماز نخوانید و روی آنها ننشینید». در قبرستان، نه نماز فرض درست است و نه نمازِ نفل؛ همچنین سجدهی تلاوت و سجدهی شکر و هیچیک از انواع نمازها در قبرستان درست نیست؛ البته یک نماز، یعنی نماز جنازه مستثناست و خواندن نماز جنازه در قبرستان، درست میباشد؛ چه پیش از دفن میّت و چه پس از آن. گفتنیست: نماز خواندن بر جنازه پس از دفنِ آن، نباید در اوقات ممنوع باشد؛ یعنی اگر پس از نماز عصر، برای تشییع جنازه و نماز بر آن به قبرستان رفتید و دیدید که جنازه را به خاک سپردهاند، بر آن نماز نخوانید؛ زیرا این امکان برای شما وجود دارد که در وقتی دیگر، مثلاً هنگام چاشت بیایید و بر میّت نماز بخوانید؛ اما اگر زمانی به قبرستان رسیدید که جنازه را در زمین گذاشته و هنوز دفنش نکرده بودند، ایرادی ندارد که بر آن نماز بخوانید؛ هرچند پس از نماز عصر باشد؛ زیرا در این حالت، سببی برای نماز خواندن وجود دارد و خواندن نمازی که دارای سبب است، [مانند نماز جنازه یا تحیۀالمسجد] در اوقات ممنوع، ایرادی ندارد. سپس پیامبرr فرمود: «بیگمان شیطان از خانهای که در آن سورهی "بقره" خوانده میشود، میگریزد». یعنی اگر در خانهی خود، سورهی "بقره" را بخوانید، شیطان از خانهی شما فرار میکند و به آن نزدیک نمیشود؛ زیرا آیۀالکرسی در سورهی بقره است که پرفضیلتترین آیهی قرآن میباشد؛ همانگونه که در حدیث اُبَی بن کعبt آمده است: رسولاللهr به او فرمود: «ای ابامنذر! آیا میدانی که کدامین آیه از کتابالله که با خود داری، بزرگتر (و برتر) است؟» پاسخ داد: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ [آیۀالکرسی]. رسولاللهr بر سینهاش زد و فرمود: «ای ابامنذر! علم بر تو خجسته و گوارا باد». بدینسان پیامبرr به ابی بن کعبt تبریک گفت که میدانست: آیۀالکرسی بزرگترین آیهی قرآن است؛ زیرا این آیه، شامل ده صفت از صفات اللهU میباشد. اللهU میفرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾؛ یعنی: «الله؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد». این، بیانِ توحیدِ ناب و خالص است که میفرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾. از این عبارت بهعنوان «کلمهی توحید» یاد میشود و بدین معناست که: هیچ معبود برحقی جز الله وجود ندارد و همهی معبودانی که جز الله پرستش میشوند، معبودان باطلاند؛ یعنی پرستیدن آنها و بهفریاد خواندنِ آنان، باطل و نادرست است؛ حتی اگر از آنان بهعنوان معبود یاد شود؛ معبودان باطل، فقط نامهایی هستند که مردم نامگذاری کرده و آنها را معبود نامیدهاند؛ در حالیکه الله هیچ دلیلی بر درستیِ آنها نازل نکرده است. ﴿ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾؛ یعنی: «همیشهزندهای که اداره و تدبیر تمام هستی را در دست دارد». به عبارت دیگر: ذاتیکه در حیات و جاودانگی خویش، کامل است و آغاز و پایانی ندارد؛ بلکه ازلی و ابدیست؛ زیرا او، اول است و هیچ چیزی پیش از نبوده و او، آخِر است و هیچ چیزی، پس از او نیست. اللهU میفرماید:
﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ ٢٦ وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٢٧﴾ [الرحمن: ٢٦، ٢٧]
همهی کسانی که روی زمین هستند، فناپذیرند و ذات پروردگارت، صاحب شکوه و بخشش، باقی میماند.
برخی از علما گفتهاند: شایسته است که انسان در پایان آیهی بیست و ششم، ﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ﴾ وقف نکند؛ یعنی پُشت سر هم و بدون وقف بخواند: ﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ ٢٦ وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٢٧﴾.
این آیه، بیانگر ناقص بودن آفریدهها و کمالِ آفریننده است؛ یعنی: اللهU در حیات خویش کامل میباشد و به هیچ وجه، دچار هیچ نقصی نمیگردد و حیات مخلوقات، ناقص است؛ به خود بنگر که شنواییات، ناقص است و همه چیز را نمیشنوی؛ و همینطور بینایی و سلامتیات؛ بیماریهای که انسان به آنها مبتلا میشود، بیشمارند. خلاصه اینکه همهی اسباب و عوامل زندگی بشر، ناقص است.
اما پروردگار متعال، ذاتیست که حیاتش کامل میباشد. الله متعال «قیّوم» است؛ یعنی: قایم به ذات خویش، و به هیچ چیز و هیچکس نیاز ندارد:
﴿وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٩٧﴾ [آل عمران: ٩٧]
و هر کس سر باز زند، بداند که الله از جهانیان بینیاز است.
و میفرماید:
﴿إِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمۡۖ وَلَا یَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡکُفۡرَۖ وَإِن تَشۡکُرُواْ یَرۡضَهُ لَکُمۡ﴾ [الزمر: ٧]
اگر کفر بورزید، بیگمان الله از شما بینیاز است و کفر و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد و اگر سپاسگزاری کنید، آن را برایتان میپسندد.
پس، اللهU بینیاز میباشد؛ همانگونه که در حدیثی قدسی آمده است که اللهY میفرماید: «یَا عِبَادِی إِنَّکُمْ لَنْ تَبْلُغُوا ضُرِّی فَتَضُرُّونی، وَلَنْ تَبْلُغُوا نَفْعِی فَتَنْفَعُونی».([21]) یعنی: «ای بندگان من! شما هرگز نمیتوانید نفع و زیانی به من برسانید». پس، اللهU قایم به ذات خویش است و به هیچکس نیاز ندارد؛ زیرا جز او، نیازمند و قایم به دیگران است و تنها اوست که قایم به خود میباشد. الله متعال میفرماید:
﴿أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ کُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡ﴾ [الرعد: ٣٣]
آیا پروردگاری که مراقب و حسابگرِ اعمالِ همه است، (همچون معبودان باطل میباشد؟)
یعنی: آیا مانندِ کسانیست که مالکِ هیچ چیزی نیستند. لذا تنها اللهU مراقب و حسابگرِ اعمالِ همگان است. پس، «قیّوم» دو معنا دارد: ذاتی که قایم به خویش است؛ و ذاتی که مراقب و تدبیرگر همهی هستیست.
﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ﴾؛ یعنی: «او را هرگز نه چُرت میگیرد و نه خواب». میدانید که چُرت، مقدمهی خواب است؛ اما الله متعال را نه چرت میگیرد و نه خواب. در صورتی که انسان- چه بخواهد و چه نخواهد- میخوابد؛ حتی گاه در حال نماز نیز در خواب فرو میرود یا در حالیکه با مردم صحبت میکند، چُرت میزند. اما اللهU که در حیات و جاودانگی خویش، کامل است، نه چرت میزند و نه میخوابد. در حدیث صحیح آمده است: «إِنَّ الله لا یَنَامُ وَلا یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَنَامَ».([22]) یعنی: «الله نمیخوابد و شایستهاش نیست که بخوابد». به عبارت دیگر: بهکلی محال است که اللهU بخوابد؛ زیرا حیاتش کامل میباشد و کاملاً بینیاز است و اگر بخوابد، چه کسی امور هستی و آفریدهها را تدبیر میکند؟ بهیقین تنها الله اداره و تدبیر امور هستی را در دست دارد؛ لذا نه چُرت میزند و نه میخوابد.
***
1027- وعن أَبی هریرةt قال: وَکَّلَنِی رسولُ اللهr بِحِفْظِ زَکَاةِ رَمَضَانَ، فَأتَانِی آتٍ فَجَعَلَ یَحْثُو مِنَ الطَّعَام، فَأخَذْتُهُ فقُلتُ: لأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رسول اللهr قَالَ: إنِّی مُحْتَاجٌ، وَعَلیَّ عِیَالٌ، وَبِی حَاجَةٌ شَدِیدَةٌ، فَخَلَّیْتُ عَنْهُ، فَأصْبَحْتُ، فَقَالَ رسول اللهr: «یَا أَبَا هُریرة، مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ البَارِحَةَ؟» قُلْتُ: یَا رسول الله، شَکَا حَاجَةً وَعِیَالاً، فَرحِمْتُهُ فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ. فَقَالَ: «أمَا إنَّهُ قَدْ کَذَبَکَ وَسَیَعُودُ»؛ فَعَرَفْتُ أنَّهُ سَیَعُودُ لقولِ رسول اللهr فَرَصَدْتُهُ، فَجاء یَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ، فَقُلتُ: لأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رسول اللهr قَالَ: دَعْنِی فَإنِّی مُحْتَاجٌ، وَعَلَیَّ عِیَالٌ لا أعُودُ، فَرحِمْتُهُ فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ، فَأصْبَحْتُ فَقَالَ لی رسول اللهr: «یَا أَبَا هُریرة، مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ البَارِحَةَ؟» قُلْتُ: یَا رسول الله، شَکَا حَاجَةً وَعِیَالاً، فَرحِمْتُهُ فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ. فَقَالَ: «إنَّهُ قَدْ کَذَبَکَ وَسَیَعُودُ». فَرَصَدْتُهُ الثَّالثَة، فَجاء یَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ فَأخَذْتُهُ، فَقُلتُ: لأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رسول اللهr وهذا آخِرُ ثلاثِ مَرَّاتٍ أنَّکَ تَزْعُمُ لا تَعُودُ، ثُمَّ تَعُود! فَقَالَ: دَعْنِی فَإنِّی أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللهُ بِهَا، قُلْتُ: مَا هُنَّ؟ قَالَ: إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَاقْرَأْ آیَةَ الکُرْسِیِّ، فَإنَّهُ لَنْ یَزَالَ عَلَیْکَ مِنَ الله حَافِظٌ، وَلا یَقْرَبُکَ شَیْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ، فَخَلَّیْتُ سَبِیلَهُ، فَأصْبَحْتُ، فَقَالَ لی رسولُ اللهr: «مَا فَعَلَ أسِیرُکَ البَارِحَةَ؟» قُلْتُ: یَا رسول الله، زَعَمَ أنَّهُ یُعَلِّمُنِی کَلِمَاتٍ یَنْفَعُنِی اللهُ بِهَا، فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ، قَالَ: «مَا هِیَ ؟» قُلْتُ: قَالَ لی: إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَاقْرَأْ آیَة الکُرْسِیِّ مِنْ أوَّلِهَا حَتَّى تَخْتِمَ الآیة: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾، وَقَالَ لِی: لا یَزَالُ عَلَیْکَ مِنَ اللهِ حَافِظٌ، وَلَنْ یَقْرَبَکَ شَیْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ. فَقَالَ النَّبِیُّr: «أمَا إنَّهُ قَدْ صَدَقَکَ وَهُوَ کَذُوبٌ، تَعْلَمُ مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذُ ثَلاَثٍ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ؟» قُلْتُ: لا. قَالَ: «ذَاکَ شَیْطَانٌ». [روایت بخاری]([23])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr مرا مسؤول نگهبانی از زکات رمضان قرار داد؛ شخصی آمد و مُشتمُشت از آن میگرفت و میبُرد. او را دستگیر کردم و به او گفتم: تو را نزد رسولاللهr میبرم. گفت: «من، نیازمند و عیالوارم و چندین نانخور دارم و سخت محتاج و تهیدستم». دلم به حالش سوخت و رهایش کردم. صبح که شد، رسول اللهr فرمود: «ای ابوهریره! دیشب اسیرت چه کرد؟» گفتم: ای رسولخدا! او از تنگدستی و عیالواری شکایت داشت؛ لذا دلم به حالش سوخت و آزادش کردم. رسولاللهr فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره خواهد آمد». دریافتم که او بنا بر فرمودهی رسولاللهr باز میگرد؛ پس در کمینش نشستم. آمد و مُشتمُشت از زکات رمضان برمیداشت. او را گرفتم و گفتم: تو را نزد رسولاللهr میبرم. گفت: «من، نیازمند و عیالوارم و چندین نانخور دارم و سخت محتاج و تهیدستم؛ دوباره نمیآیم». دلم به حالش سوخت و رهایش کردم. صبح که شد، رسول اللهr پرسید: «ای ابوهریره! اسیرت، دیشب چه کرد؟» گفتم: ای رسولخدا! او از تنگدستی و عیالواری مینالید؛ لذا دلم به حالش سوخت و آزادش کردم. رسولاللهr فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره خواهد آمد». بارِ سوم نیز در کمینش نشستم. آمد و مُشتمُشت از طعام (زکات رمضان) برمیداشت. او را گرفتم و گفتم: تو را نزد رسولاللهr میبرم. این، سومین مرتبه و البته آخرین باریست که ادّعا میکنی و قول میدهی که برنمیگردی، اما برمیگردی. گفت: «مرا رها کن؛ کلماتی به تو میآموزم که الله با آن به تو نفع میرساند». گفتم: این کلمات چیست؟ گفت: «هنگامیکه به رختخوابت میروی، "آیۀالکرسی" را بخوان که در این صورت، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد». لذا آزادش کردم. صبح که شد، رسولاللهr پرسید: «اسیرت، دیشب چه کرد؟» گفتم: ای رسولخدا! او کلماتی به من آموزش داد که بهپندار خودش، الله با آن به من نفع میرساند؛ لذا آزادش کردم. رسولاللهr پرسید: «چه کلماتی بود؟» پاسخ دادم: به من گفت: هنگامیکه به به رختخوابت میروی، آیۀالکرسی،﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ را تا پایانش بخوان که در این صورت، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد». پیامبرr فرمود: «او بهرغم اینکه دروغگوست، به تو راست گفته است؛ ای اباهریره! آیا میدانی که در سه شب گذشته با چه کسی صحبت کردهای؟» گفتم: خیر. فرمود: «او، یک شیطان بوده است».
شرح
این، یک داستانِ پراهمیت و شگفتآور است؛ رسولاللهr ابوهریرهt را بر نگهبانی زکات رمضان، یعنی زکات فطر گماشت که یک یا دو یا سه روز پیش از عید، جمعآوری میشد. ابوهریرهt مسؤول نگهبانی از زکات جمعآوریشدهی فطر بود. در یکی از شبها مردی آمد و مُشتمُشت از زکات فطر برمیداشت. ابوهریرهt او را گرفت و گفت: تو را پیشِ رسولاللهt میبرم. آن مرد ترسید و گفت: من، عیالوار و نیازمندم. لذا دل ابوهریرهt به حالش سوخت و او را آزاد کرد. صبح که شد، نزد رسولاللهr رفت؛ رسولاللهr از او پرسید: «اسیرت دیشب چه کرد؟» این، یکی از نشانههای الهیست؛ زیرا پیامبرr آن شب پیش ابوهریرهt نبود و از این ماجرا از طریق وحی اطلاع یافت؛ از اینرو پرسید: «اسیرت دیشب چه کرد؟» ابوهریرهt میگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! او، عیالوار و نیازمند بود؛ لذا دلم به حالش سوخت و رهایش کردم.پیامبرr فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره نیز میآید». میگوید: «بنا بر فرمودهی رسولاللهr میدانستم که آن مرد حتماً خواهد آمد». صحابه# همانگونه که به دیدههای خود اطمینان داشتند، به آنچه که از پیامبرr میشنیدند نیز باور داشتند و بلکه بیشتر از آن. ابوهریرهt میگوید: «لذا در کمینش نشستم؛ آن مرد آمد و مُشتمُشت از زکات فطر برمیداشت. به او گفتم: تو را پیش رسولاللهr میبرم». اینبار نیز همانند دفعهی قبل، از عیالواری و نیاز شدیدش نالید. از اینرو دلِ ابوهریرهt به حالش سوخت؛ اگرچه پیامبرr به او گفته بود که آن مرد دروغ میگوید؛ زیرا ابوهریرهt از حلم و بردباریِ پیامبرr آگاه بود و میدانست که از این بابت او را سرزنش و توبیخ نخواهد کرد. و همینطور هم شد؛ پیامبرr ابوهریرهt را بهخاطر آزاد کردن آن دزد سرزنش نکرد؛ اما به ابوهریرهt فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره نیز میآید». ابوهریرهt سومین بار به کمین آن مرد نشست تا اینکه آمد و شروع به دزدی از زکات فطر و خوردنِ آن کرد. ابوهریرهt میگوید: «به او گفتم: اینبار تو را پیش رسولاللهr میبرم؛ زیرا دو بار قول دادی که برنمیگردی؛ اما برگشتی». آن مرد گفت: مرا آزاد کن؛ به تو کلماتی آموزش میدهم که الله متعال با آنها به تو نفع میرساند. ابوهریرهt پرسید: آن کلمات چیست؟ پاسخ داد: «آیۀالکرسی: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ که اگر آنرا تا پایانش بخوانی، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد». خواندن این کلمات مختصر و کوتاه، انسان را از شرّ شیاطین محافظت میکند؛ در صورتی که اگر صد نگهبان هم استخدام کنید، نمیتوانند از شما در برابر شیاطین محافظت نمایند. اما الله متعال با این عبارات آسان از شما محافظت میفرماید صبح که شد، ابوهریرهt ماجرا را برای پیامبرr بازگو نمود. پیامبرr فرمود: «آن مرد بهرغم اینکه دروغگوست، اینبار به تو راست گفته است؛ ای اباهریره! آیا میدانی که در سه شب گذشته با چه کسی صحبت کردهای؟» ابوهریرهt پاسخ داد: خیر. پیامبرr فرمود: «او، یک شیطان بوده که به صورت یک انسان درآمده است». از این حدیث نکات فراوانی برداشت میشود؛ ولی ما به شرح و توضیحِ ادامهی آیۀالکرسی میپردازیم. به اینجا رسیدیم که الله متعال میفرماید: ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ ﴾؛ یعنی: «او را هرگز نه چُرت میگیرد و نه خواب». و سپس میفرماید: ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ﴾؛ یعنی: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست». این جمله، بیانگر فراگیر بودن فرمانرواییِ اللهU میباشد و نشان میدهد که فرمانروایی و مالکیت و سلطه، تنها از آنِ الله متعال است: ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ﴾. دلیلِ فراگیر بودنِ مالکیت و فرمانرواییاش، این است که واژهی﴿مَا﴾ در این آیه، «اسمِ موصول» است و اسم موصول، افادهی عمومیت میکند. و دلیل یگانگیِ الله در فرمانروایی و مالکیت، این است که در این جمله، خبر، مقدم آمده و چون خبر، مقدم گردد، بیانگر «حصر» است. لذا هیچکس مالک هیچ چیزی در آسمانها و زمین نیست؛ مگر اللهU. لباس و خانه و مستغلاتی که انسان در اختیار دارد، املاکی نیست که انسان هرطور که میلش باشد، در آنها تصرف کند؛ اگر کسی بخواهد لباسش را به آتش بکشد، او را باز میدارند یا انجامِ این کار، ممنوع است. لذا آنچه در اختیار دارم یا مِلک من بهشمار میآید، اینگونه نیست که در آن مطابق میل خود یا بیضابطه تصرف کنم؛ بلکه باید مطابق شریعت عمل نمایم. از اینرو برای ما جایز نیست که اموال و داراییهای خویش را در چرخههای رَبَوی به جریان بیندازیم یا پول خود را با بهره به کسی بدهیم؛ اگرچه طرفِ مقابل، راضی باشد. زیرا ما در رابطه با اموال و داراییهای خود آزاد نیستیم و مالکیت ما نسبت به آنها، محدود و مقیّد است و مالکیت کامل و مطلق، مالکیتیست که مالک هرگونه که بخواهد، در آن تصرف نماید و این مالکیت، تنها از آنِ اللهU میباشد: ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾ ؛ یعنی: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست».
﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ﴾؛ این، استفهامِ انکاریست؛ یعنی: «هیچکس نمیتواند نزدش شفاعت کند؛ مگر به اذنش». شفاعت، یعنی میانجیگری و سفارش برای کسی بهقصد جلب منفعت برای او یا دفع ضرر و زیان از وی. روشن است که فرمانروایان دنیا، هر شأن و عظمتی که داشته باشند، نزدشان بدون اجازهی آنان شفاعت میشود؛ چهبسا همسر و فرزندِ یک پادشاه قدرتمند، بدون اینکه از او اجازه بگیرند، شفاعت و سفارش میکنند؛ اما هیچکس نزدِ اللهU جز به اجازه و اذن او نمیتواند شفاعت کند؛ حتی گرامیترین بندگانش تنها زمانی شفاعت میکنند که اللهY، خود اجازه فرماید و این، بیانگر کمال قدرت و غلبهی الهیست و این، از کمالِ قدرت و فرمانرواییِ اوست که هیچکس یارای سخن گفتن در نزدِ الله متعال را ندارد و نمیتواند شفاعت کند؛ مگر با اجازه و فرمانش. گرامیترین آدمیزاده در نزد الله متعال کیست؟ آری؛ محمد مصطفیr. امکان ندارد که او نیز روز رستاخیز بدون اجازه و فرمانِ اللهU برای کسی شفاعت کند و تنها زمانی شفاعت میکند که الله متعال به او اجازهی شفاعت میدهد؛ سپس به سجده میافتد و سجدهای طولانی میکند؛ به خواستِ الله متعال، عباراتی برای حمد و ثنای الهی بر زبان محمدr جاری میشود که پیشتر سابقه نداشته است. و آنگاه رسولاللهr پس از سجدهای طولانی و حمد و ثنایی بیسابقه، شفاعت میکند. لذا وضعیتِ کسانی که در مقام و جایگاهی پایینتر از مقام رسولاللهr قرار دارند، روشن است. پس، هیچکس نمیتواند در نزدِ اللهU که مالکیت و فرمانرواییِ مطلق از آنِ اوست، شفاعت کند؛ مگر به اجازه و فرمانش. ﴿یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾؛ یعنی: «الله متعال گذشته، حال و آیندهی آنان را میداند». این، بیانگر کمالِ علمِ الهیست و نشان میدهد که اللهU بر همه چیز احاطه دارد؛ هم بر گذشته و هم بر حال و آینده. ﴿مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ﴾ به همهی امور آینده اشاره دارد و ﴿وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾ شاملِ همهی امور گذشته میشود. لذا آنچه پیش رویِ انسانهاست، حتی یک لحظه بعد نیز در مفهوم ﴿مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ﴾ میگنجد و آنچه پشت سر نهادهاند، حتی یک لحظه قبل نیز در مفهومِ ﴿وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ﴾ قرار دارد. مثلاً سخنی که یک لحظه قبل گفتیم، جزوِ گذشتهی ماست و آنچه اینک میگوییم یا آنچه پس از این خواهیم گفت، بر اللهU پوشیده نیست؛ زیرا او گذشته، حال و آیندهی ما را میداند و این، بیانگر کمالِ علمِ اوست. علم و دانشِ دیگران، ناقص است؛ از دو جهت:
یکم: ما بسیاری از مسایل را نمیدانیم و در گذر زمان به دانستنیهای جدیدی دست مییابیم.
دوم: وقتی به دانشی دست مییابیم یا دربارهی چیزی دانشی کسب میکنیم، از آفتِ فراموشی مصون نیستیم؛ اما علم الهی، از هر دو جهت کامل میباشد؛ یعنی نه فراموشی به آن راه دارد و نه معیوب به این است که اللهU پیشتر از آن بیاطلاع بوده باشد. همانگونه که در پرسش و پاسخی که میان فرعون و موسیu گذشت، آمده است:
﴿قَالَ فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَىٰ ٥١ قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَٰبٖۖ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى ٥٢﴾
(فرعون) پرسید: پس حال امتهای پیشین چگونه است؟ (موسیu) پاسخ داد: علمش در کتابی نزد پروردگار من است؛ پروردگارم اشتباه نمیکند و از یاد نمیبرد.
﴿لَّا یَضِلُّ﴾؛ یعنی: اشتباه نمیکند؛ به عبارت دیگر: از عیبِ جهل و بیاطلاعی، پاک و منزّه است. ﴿وَلَا یَنسَى﴾؛ یعنی: و فراموش نمیکند. لذا علم الهی از دو عیبِ یادشده، پاک و منزه میباشد؛ اما دانشِ ما، محدود و محصور به دو نقص میباشد: نقصِ پیشین یا قبلی که همان جهل یا بیاطلاعیست؛ یعنی پیش از آنکه پیرامون مسألهای به دانشی دست بیابیم، نسبت به آن بیاطلاعیم. و دوم، نقصِ الحاقی یا آفتی که پس از دستیابی به علم و دانش، آن را در برمیگیرد که همان نسیان و فراموشیست. اما علم و دانش الهی از همهی این عیبها، پاک است.
***
[تکرار و شرحِ حدیثِ شمارهی 1026:]
1026- وعن أُبَیِّ بنِ کَعبٍt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ، أَتَدْری أیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ الله مَعَکَ أعْظَمُ»؟ قُلْتُ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ﴾، فَضَرَبَ فِی صَدْرِی وَقال: «لِیَهْنِکَ العِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ». [روایت مسلم]([24])
ترجمه: اُبَی بن کعبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «ای ابامنذر! آیا میدانی که کدامین آیه از کتابالله که با خود داری، بزرگتر (و برتر) است؟» گفتم: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ﴾ [آیۀالکرسی]. رسولاللهr بر سینهام زد و فرمود: «ای ابامنذر! علم بر تو خجسته و گوارا باد».
شرح
نووی/ در کتابش «ریاضالصالحین» بابی در فضیلت سورهها و آیههای مشخصی از قرآن گشوده و این حدیث را در فضیلت «آیۀالکرسی» آورده است که این آیه، بزرگترین آیه در کتابالله میباشد. پیش از این، بیشترِ این آیه را توضیح دادیم و به اینجا رسیدیم که اللهU میفرماید:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ﴾ [البقرة: ٢٥٥]
هیچکس نمیتواند نزدش شفاعت کند، مگر به اِذنش. آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست. گذشته، حال و آیندهی آنان را میداند و به هیچ چیزی از علم الاهی (اعم از علم ذات و صفاتش) آگاهی نمییابند، مگر به آنچه که خود خواسته است.
میفرماید: ﴿وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ﴾؛ یعنی: «آفریدههای الهی به چیزی از علمِ او آگاهی نمییابند، مگر به آنچه که خود خواسته است». علم در اینجا به معنای دانستنیهاست؛ به عبارت دیگر: ما به هیچ چیزی از آنچه که اللهU میداند، آگاهی نمییابیم؛ مگر آنچه خود خواسته است. همانگونه که میفرماید:
﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ فَلَا یُظۡهِرُ عَلَىٰ غَیۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ یَسۡلُکُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا ٢٧﴾ [الجن: ٢٦، ٢٧]
دانای نهان است و هیچکس را بر غیب خود آگاه نمیکند؛ مگر کسی را که به پیامبری برگزیند (آنهم به عنوان معجزه)، و نگهبانانی پیش رو و پشت سرش گسیل میدارد.
همچنین به هیچ چیزی از علم الهی، اعم از علم ذات و صفاتش آگاهی نمییابیم؛ یعنی: از آنچه که به ذات و صفات و نامهای الله متعال مربوط میشود، تنها همانقدر میدانیم که خود به ما خبر داده است. از اینرو علما گفتهاند: نامها و صفاتِ اللهU، توقیفیست؛ بدین معنا که دربارهی نامها و صفات الهی، به آنچه که در کتاب و سنت صحیح، ثابت یا نفی شده است، بسنده مینماییم و خودسرانه و از پیشِ خود، اظهارِ نظر نمیکنیم؛ زیرا ما از ذات، نامها و صفات پروردگارمان، تنها همان چیزی را میدانیم که اللهU به ما آموخته است. این جمله، بیانگر نیازمندیِ انسان به علم و دانش اللهU میباشد؛ پس، شایسته است که انسان، از الله متعال بخواهد تا او را از دانشی که به نفع دنیا و آخرتِ اوست، بهرهمند سازد. ﴿وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ﴾؛ یعنی: «کُرسی پروردگار، آسمانها و زمین را در برگرفته است». ابنعباس$ میگوید: قدمین (دو پای) پروردگار رحمانU بر «کرسی» قرار دارد و کرسی، پایینتر از «عرش» است. عرش از کرسی خیلی بزرگتر میباشد؛ چنانکه در حدیث آمده است: «مَا السَّمَواتُ السَّبع والأرضین السَّبع فِی الکرسیِّ إلاَّ کَحَلقةٍ أُلقِیَت فی فلاةٍ من الأرضِ وإنَّ فضلَ العرش علی الکرسیِّ کفَضلِ الفلاةِ علی هذه الحَلَقةِ».([25]) یعنی: «هفت آسمان و هفت زمین به نسبت کرسی، مانند حلقهای هستند که در زمین پهناوری افتاده است و بزرگی عرش نسبت به کرسی، مانند بزرگی زمین پهناور به این حلقه میباشد». عرش، خیلی بزرگتر از کرسیست و بهیقین آفرینندهی عرش، از همه بزرگتر است؛ وقتی کرسی که از عرش کوچکتر است، همهی آسمانها و زمین را در بر گرفته، پس عرش الهی چهقدر بزرگ است! پروردگار که از همه چیز بزرگتر میباشد، از نگهداری آسمانها و زمین خسته نمیشود: ﴿وَلَا یَُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ﴾؛ یعنی: «و حفظ و نگهداریِ آنها برای الله دشوار نیست». به عبارت: حفظ و نگهداریِ آسمانها و زمین با همهی گستردگی و وسعتی که دارند، و نیز نگهداریِ موجوداتی که در آنهاست، الله را درمانده نمیکند؛ چراکه الله متعال فراتر از هر چیزیست و هیچ چیزی بر او پنهان نمیماند و اوست که موجودات آسمانها و زمین را نگه میدارد:
﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ یَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾ [الرعد: ١١]
انسان فرشتگانِ نگهبانی دارد که پیاپی او را به امر الله از پیش رو و پشت سر حفاظت میکنند.
و میفرماید:
﴿فَٱللَّهُ خَیۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٦٤﴾ [یوسف: ٦٣]
الله بهترین نگهدارنده است و او مهربانترین مهربانان میباشد.
اللهU با علوّ ذات و صفاتش، فراتر از هر چیزیست و حفظ و نگهداریِ آنچه در آسمانها و زمین است، بر او دشوار نیست. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ﴾؛ یعنی: «و او، بلندمرتبه و بزرگ است». بلندمرتبه، یعنی فراتر از هر چیزیست؛ و بزرگ، بدین معناست که دارای عظمت، کبریایی، عزت، جلال و چیرگیست.
برخی از علما، علو را بر دو نوع دانستهاند: علوّ ذات، یعنی الله متعال فراتر از هر چیزیست. و علوّ صفات؛ یعنی: صفاتش فراتر از هر چیزیست. با مفاهیم اندکی که دربارهی این آیهی بزرگ ذکر شد، روشن گردید که این آیه، بزرگترین و پراهمیتترین آیه در کتابالله میباشد.
داستانی که ابوهریرهt ذکر کرده است، حاوی نکات ارزشمندیست؛ پیامبرr ابوهریرهt را مسؤول نگهبانی از زکات فطر قرار داد. زکات فطر، همان خوراک یا طعامیست که در پایان رمضان، یک یا دو یا سه روز پیش از عید فطر جمعآوری میشود.
این صدقه یا زکات، حتماً باید از نوعِ خوراک یا طعام باشد؛ یعنی از چیزی که
مردم میخورند؛ مانندِ خرما، گندم، برنج و امثالِ آن. و اخراج زکات فطر از
غیرخوراکی، درست نیست؛ یعنی اگر انسان به جای یک صاع گندم، پنج یا شش دست لباس به
فقرا بدهد، زکات فطرش را نداده است.([26]) پیامبرr
ابوهریرهt را به
نگهبانی از
زکات فطر گماشت؛ در یکی از شبها شخصی در شکل و
قیافهی یک انسان آمد و بدون اجازهی نگهبان که ابوهریرهt بود،
مُشتمُشت از زکات فطر برداشت. ابوهریرهt او را
دستگیر کرد و گفت: تو را پیش رسولاللهr میبرم.
آنشخص که خیلی ترسیده بود، ادعا کرد که مردی، عیالوار و تهیدست است. لذا دلِ
ابوهریرهt به
حالش سوخت و او را آزاد نمود. پیامبرr از طریق وحی
از این ماجرا اطلاع یافت و به ابوهریرهt
فرمود: «اسیرت دیشب چه کرد؟» یعنی: همان شخصی که دیشب گرفتی. ابوهریرهt پاسخ داد: ای رسولخدا! او مدعی بود که شخصی فقیر و عیالوار است؛
لذا دلم به حالش سوخت و آزادش کردم. پیامبرr
فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره میآید». ابوهریرهt میگوید:
بنا بر فرمودهی رسولاللهr میدانستم
که این شخص دوباره نیز میآید؛ از اینرو به کمینش نشستم تا اینکه در شب دوم آمد
و همان ماجرای شب نخست تکرار شد و همان عذر و بهانهای را آورد که پیشتر آورده
بود. اینبار نیز دل ابوهریرهt به
حالش سوخت و رهایش کرد. پیامبرr که از
ماجرا باخبر شد، به ابوهریرهt
فرمود: «او به تو دروغ گفته است و باز خواهد گشت». همینطور هم شد و چون آنشخص
برای سومین بار به دزدی آمد، ابوهریرهt او را
گرفت و گفت: تو را پیشِ رسولاللهr میبرم.
آن شخص گفت: من به تو کلماتی آموزش میدهم که الله متعال با آنها به تو نفع میرساند.
ابوهریرهt
پرسید: آن کلمات چیست؟ پاسخ داد: آیۀالکرسی: ﴿ٱللَّهُ
لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ که اگر آنرا تا پایانش بخوانی، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ
شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد. پیامبرr به
ابوهریرهt
فرمود: «او با اینکه دروغگو و فریبکار میباشد، اینبار به تو را ست گفته است»؛
اگرچه پیشتر به پدرمان، آدمu که در
بهشت بود، دروغ گفت؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ هَلۡ أَدُلُّکَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡکٖ لَّا یَبۡلَىٰ ١٢٠﴾ [طه: ١٢٠]
(شیطان) گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و پادشاهی پایدار و بیزوال راهنمایی نکنم؟
الله متعال به آدم و حواء فرموده بود:
﴿وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٣٥﴾ [البقرة: ٣٥]
و از نعمتهای بهشت هر چه میخواهید، بخورید؛ اما به این درخت نزدیک نشوید.
اما شیطان به سراغ آدم و حواء آمد و آنان را فریفت و برایشان سوگند یاد کرد که خیرخواهشان است؛ در صورتی که دروغگو و فریبکار بود. بههر حال پیامبرr نیز تأیید فرمود که هرکس آیۀالکرسی را بخواند، محافظی از سوی الله خواهد داشت و هیچ شیطانی تا صبح به او نزدیک نخواهد شد.
و اما نکات و آموزههایی که در این داستان است:
1- مردم میتوانند صدقه یا زکات فطر خود را به حاکم یا نمایندهی وی بدهند؛ همچنین اشکالی ندارد که انسان زکاتش را به کمیتهای بدهد که برای جمعآوری زکات تشکیل شده است.
2- وکیل میتواند با موافقت موکّل خویش در حوزهی وکالت خود تصرف کند؛ یعنی آنگونه که میخواهد، عمل نماید. زیرا ابوهریرهt همین کار را کرد و به آن مرد یا به آنشخص، از طعامی که بهعنوان زکات فطر جمعآوری شده بود، بخشید. گفتم: « به آن مرد یا به آنشخص»؛ زیرا این واژهها دربارهی جنها نیز بهکار میرود؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَأَنَّهُۥ کَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا ٦﴾
[الجن: ٦]
و (میدیدیم که) برخی از انسانها به مردانی از جن پناه میبردند و بدینسان بر سرکشی آنان افزودند.
3- گاه شیطان، خودش را به شکل و قیافهی انسانها درمیآورد و گاه به صورت سگ، نمایان میشود؛ همانگونه که پیامبرr فرموده است: «الْکَلْبُ الأَسْوَدُ شَیْطَانٌ».([27]) یعنی: «سگ سیاه، شیطان است». برخی از علما گفتهاند: این حدیث بدین معناست که شیطان خودش را همانند سگِ سیاه میگرداند و در شکل و قیافهی سگ سیاه نمایان میشود. البته معنای صحیح این حدیث، این است که سگ سیاه، بدترین نوع سگهاست که زیانش فراوان و نفعش، اندک میباشد. شیطانها خود را به شکل حیوانات گوناگونی چون گربه و مار نیز درمیآورند؛ در حدیثی صحیح آمده است: جوانی از انصار# ازدواج کرد؛ هنگامیکه به خانهاش آمد، همسرش را جلوی درب خانه دید. علتش را پرسید. همسرش گفت: بیا و ببین که ماری در رختخواب است. آن جوان نیزهای به مار زد و او را کشت؛ اما بلافاصله خود نیز از پا درآمد و مُرد؛ بهگونهای که معلوم نشد: مار زودتر مُرد یا آن جوان. زیرا آن مار، جنی بود که خودش را بدین شکل درآورده بود و هنگامیکه آن مرد او را کشت، نزدیکان جن نیز آن مرد را کشتند. از اینرو پیامبرr از کشتن مارهایی که در خانهها دیده میشوند، نهی فرمود. لذا جایز نیست که انسان، ماری را که در خانهاش میبیند، بکشد؛ البته در سه روز با او اتمام حجت کند و اعلام نماید که از حضورش در خانهی خویش راضی نیست؛ به او بگوید: در خانهام ننشین و از خانهام برو که نشستن در خانهام را بر تو حرام دارم. اگر پس از سه بار اتمام حجت باز آمد، او را بکشید؛ زیرا اگر جن بود، پس از سه بار هشدار باز نمیآمد. لذا جن و ذیشعور نبوده که باز هم به خانهی شما آمده است. ناگفته نماند که پیامبرr کشتن دو گونه از این حیوانات را- اگرچه در خانه باشند- مستثنا فرموده است: یکی، مار دُمکوتاه و خطرناکِ افعی، و دیگری، ماری که دو خط سفید بر روی پشتش دارد. لذا این دو نوع مار بدون هشدار قبلی، کشته میشوند؛ حتی در خانهها. زیرا به فرمودهی پیامبرr: از بس زشتاند، چشمها را میربایند و باعث سقط جنین زن باردار میشوند.([28]) از اینرو پیامبرr به کشتن این دو گونهی مار در خانهها بدون هشدار قبلی دستور داد. شاهد موضوع این است که شیطانها و جنها خود را به شکل و قیافهای غیر از شکل و قیافهای اصلی خویش در میآورند.
4- اگر زکات فطر را به حاکم یا نمایندهی وی میدهند، جایز است که آنرا بیش از دو روز قبل از عید ادا کنند؛ اما بر حاکم یا کارگزارش واجب است که زکات فطر را در زمان مخصوصش بدهد.
5- این حدیث، بیانگر یکی از معجزههای پیامبرr است که از طریق وحی، از ماجرایی که میان ابوهریرهt و آن مرد گذشت، اطلاع یافت.
6- شایسته است که انسان هنگامیکه به رختخوابش میرود، آیۀالکرسی را تا پایانش، یعنی تا ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ﴾ بخواند. گفتنیست: ﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ ﴾ جزو آیۀالکرسی نیست؛ بلکه آیهی پس از آیۀالکرسیست. اگر هنگامیکه به رختخواب میروید، این آیه را بخوانید، شیطان تا صبح به شما نزدیک نمیشود و محافظی از سوی الله خواهید داشت. پدربزرگ مؤذن مسجدمان برایم تعریف کرد که هر شب آیۀالکرسی را میخواندم؛ اما یک شب فراموش کردم که آنرا بخوانم. همان شب عقرب مرا نیش زد. زیرا پیامبرr بیان فرموده است که هرکس، هر شب آیۀالکرسی را بخواند، محافظی از سوی الله خواهد داشت؛([29]) اما پدربزرگ این مرد، فراموش کرد که آیۀالکرسی را بخواند؛ لذا آن شب محافظی نداشت و عقرب، او را گزید. پس هر شب، مشتاقانه آیۀالکرسی را بخوانید؛ بهویژه هنگامی که به رختخواب میروید.
7- انسان باید حقپذیر باشد؛ حتی اگر یک شیطان یا یک مشرک یا یک یهودی یا نصرانی، حق را بگوید. زیرا الله متعال حقیقت را از مشرکان پذیرفت و پیامبرr نیز حق را از یک یهودی قبول کرد و همانگونه که در این حدیث آمده است: سخن شیطان دربارهی آیۀالکرسی را تأیید فرمود. و اما حقیقتی که الله از مشرکان پذیرفت؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَیۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٢٨﴾ [الأعراف: ٢٨]
و چون کار زشتی انجام دهند، میگویند: پدرانمان را بر این کار یافتهایم و الله، ما را به انجام آن دستور داده است. بگو: الله به کار زشت فرمان نمیدهد؛ بگو: آیا چیزی را به الله نسبت میدهید که نمیدانید؟
دو علت برای ارتکاب کار زشت، مطرح کردند: یکی اینکه پدرانشان را بر آن کار یافتهاند؛ و دیگری، اینکه الله، آنان را به این کار دستور داده است. الله متعال میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾؛ یعنی: «بگو: بهیقین که الله به کار زشت فرمان نمیدهد». اما اللهU دربارهی این سخنشان که گفتند: «پدرانمان را بر این کار یافتهایم»، سکوت فرمود؛ زیرا آنها در اینباره درست میگفتند و پدرانشان را بر آن کار زشت یافته بودند؛ اما الله متعال آنان را به آن کار فرمان نداده بود.
و اما حقپذیریِ پیامبرr از یک یهودی:
یکی از علمای یهود نزد پیامبرr آمد و گفت: ما در تورات خواندهایم که الله متعال، آسمانها را بر یک انگشت، و زمینها را بر یک انگشت، و درختان را بر یک انگشت، و آب و خاک را بر یک انگشت، و دیگر آفریدهها را بر یک انگشت قرار میدهد؛ پیامبرr در تأیید این سخن خندید؛ بهگونهای که دندانهای پیشینش نمایان شد و آنگاه این آیه را تلاوت کرد:
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٦٧﴾ [الزمر: ٦٧]
و (مشرکان که در عبادت، به الله شرک ورزیدند) الله را آنگونه که حقّ شناخت اوست، نشناختند؛ و روز رستاخیز همهی زمین در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راستش در هم پیچیده میشود. او از آنچه شریکش میسازند، پاک و منزه است.
پیامبرr همچنین حقیقتی را که شیطان دربارهی آیۀالکرسی بیان نمود، تأیید فرمود. لذا حق و حقیقت را از زبان هرکس که باشد، بپذیرید و سخن باطل و نادرست را از هیچکس قبول نکنید؛ هرکه باشد.
از اینرو یکی از حکمتها و سخنان حکمتآمیز علما این است که: مردمان، با حقیقت شناخته میشوند و حقیقت با مردمان شناخته نمیشود. یعنی: هیچکس را ملاک پذیرش حق قرار مده. اگرچه علما به گفتن حقیقت، نزدیکترند؛ اما گاه خطا میکنند و گاه درست میگویند و اینگونه نیست که همهی سخنانشان، درست باشد.
***
1028- وعن أَبی الدرداءِt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مَنْ حَفِظَ عَشْرَ آیَاتٍ مِنْ أَوَّلِ سُورَةِ الکَهْفِ، عُصِمَ مِنَ الدَّجَّالِ».
وفی روایة: «مِنْ آخِرِ سُورَةِ الکَهْفِ». [روایت مسلم]([30])
ترجمه: ابودرداءt میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که ده آیه از ابتدای سورهی "کهف" را حفظ کند، از فتنهی "دجال" درامان میماند». و در روایت دیگری آمده است: «کسی که ده آیهی پایانی سورهی کهف را حفظ کند...».
1029- وعن ابنِ عَبَّاسٍ$ قال: بَیْنَمَا جِبْریلُu قَاعِدٌ عِنْدَ النَّبِیِّr سَمِعَ نَقیضاً مِنْ فَوقِهِ، فَرَفَعَ رَأسَهُ، فَقَالَ: هَذَا بَابٌ مِنَ السَّمَاءِ فُتِحَ الیَوْمَ وَلَمْ یُفْتَحْ قَطٌّ إِلاَّ الیَوْمَ، فنَزلَ منهُ مَلکٌ، فقالَ: هذا مَلکٌ نَزلَ إلى الأرضِ لم ینْزلْ قطّ إلاَّ الیومَ فَسَلَّمَ وقال: أبْشِرْ بِنُورَیْنِ أُوتِیتَهُمَا لَمْ یُؤتَهُمَا نَبیٌّ قَبْلَکَ: فَاتِحَةُ الکِتَابِ، وَخَواتِیمُ سُورَةِ البَقَرَةِ، لَنْ تَقْرَأَ بِحَرْفٍ مِنْهَا إِلا أُعْطِیتَه. [روایت مسلم]([31])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: جبرئیلu نزد پیامبرr نشسته بود که ناگهان صدایی از بالای سرش شنید؛ سرش را بالا گرفت و گفت: «این، (صدای) دروازهای از آسمان است که امروز باز شد و جز امروز هرگز گشوده نشده است؛ و فرشتهای از آن پایین آمد»؛ آنگاه گفت: «این، فرشتهایست که به زمین فرود آمده و جز امروز پایین نیامده است». پس سلام کرد و گفت: «تو را به دو نور مژده باد که به تو داده شده است و پیش از تو به هیچ پیامبری داده نشد: فاتحۀالکتاب و آیات پایانیِ سورهی بقره؛ هر حرفی از آنرا بخوانی، درخواستهایی را که در آن آمده است، به تو داده میشود».
شرح
مؤلف/ در ادامهی احادیثی که در فضیلت آیات و سورههای مشخصی از قرآن ذکر کرده، احادیثی دربارهی سورهی کهف و نیز فاتحۀالکتاب و آیات پایانیِ سورهی بقره آورده است.
در حدیث نخست آمده است: پیامبرr فرمود: «کسی که ده آیه از ابتدای سورهی "کهف" یا از پایانِ آنرا حفظ کند، از فتنهی "دجال" درامان میماند». دجال، کافریست که در آخر زمان و زمانی که دنیا رو به پایان است، ظهور خواهد کرد؛ ابتدا ادعای نبوت و سپس ادعای خدایی میکند! فتنهی دجال، بزرگترین فتنهی روی زمین از زمان آفرینش آدمu تا برپا شدن رستاخیز میباشد. در حدیثی بدین مضمون آمده است که پیامبرr فرمود: اگر دجال در زمان من ظهور کند، تک و تنها در برابر او میایستم و گمراهی و ضلالت او را برملا میسازم. در ادامهی این حدیث آمده است: «وَإنْ یَخْرجْ وَلَسْتُ فِیکُم، فکلُّ امریءٍ حَجیجُ نَفْسِه، والله خَلیفَتی عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ».([32]) یعنی: «اگر دجال، زمانی ظهور کند که من در میان شما نیستم، هرکس، خود مدافعِ خویش خواهد بود؛ و الله به جای من، از هر مسلمانی دفاع خواهد کرد». بدینسان رسولاللهr دفاع از امت را در برابر دجال، به اللهU واگذار نمود.
پیامبرr نسبت به فتنهی دجال، هشدار داده است؛ همچنین هر پیامبری نسبت به آن هشدار میداد تا مردم از این خطر بزرگ، غافل نشوند. اگرچه دجال در آخر زمان ظهور میکند؛ اما این هشدارها بدینخاطر بود که مردم، همواره بههوش باشند؛ زیرا فتنهی دجال، آزمون و بلای بسیار بزرگیست و تنها کسی از آن نجات مییابد که اللهU او را از شرّ دجال برهاند. الله متعال کارهای خارقالعادهای به دست دجال بهانجام میرساند و تواناییهایی به او میدهد که آزمونی برای مردم است؛ لذا دجال، مردم را به اطاعت و عبادت خویش دستور میدهد و به آنها میگوید: من، پروردگار شما هستم. اگر بخواهید این را برای شما ثابت میکنم. سپس نزد مردمانی میآید که سرزمینشان خشک و بیگیاه است و دامهایشان ضعیف و لاغرند؛ آنگاه آنان را به پیروی از خویش فرا میخواند و فریبشان میدهد؛ بدینسان که به آسمان دستور میدهد تا ببارد و به فرمانش از آسمان، باران میبارد و دستور میدهد که زمین، بروید؛ و همینطور هم میشود. سپس دامهایشان بهطرز بیسابقهای فربه و پُرشیر میگردند. سپس نزد مردمان دیگری میرود و آنان را نیز به سوی خویش فرا میخواند؛ اما آنها نمیپذیرند؛ لذا سرزمینشان بیآب و خشک میگردد. آیا فتنهای بزرگتر از این سراغ دارید؟ بهویژه در بیابان و برای کوچنشینان که آب و مراتع اهمیت ویژهای دارد! در نتیجه مردمان فراوانی از او پیروی میکنند. بوستان و آتشی با اوست؛ هرکس که از وی پیروی کند، او را وارد بهشت خویش میگرداند و هرکس از او سرپیچی نماید، او را در آتش یا دوزخ خویش میافکند! بوستان یا بهشتی که با خود دارد، در حقیقت، دوزخ است؛ و برعکس، آتشی که با اوست، بهشت است. اما مردم، فقط ظاهر را میبینند؛ مگر کسانی که الله، آنها را در حفظ و پناه خویش قرار دهد. ناگفته نماند که دجال، نشانههایی دارد که بیانگر کِذبِ اوست:
پیامبرr به ما خبر داده که میان دو چشمش، نوشته شده است: «کافر»؛ (ک، ف، ر) و هر مؤمنی میتواند آنرا بخواند؛ چه باسواد باشد و چه بیسواد. زیرا این نوشته، یک نوشتهی عادی نیست؛ اما هیچ منافقی نمیتواند آنرا بخواند؛ اگرچه باسواد باشد. انسان در قبر نیز اینگونه است؛ اگر مؤمن باشد، پاسخ درست میدهد و میگوید: پروردگارم، الله؛ دینم، اسلام و پیامبرم، محمدr است؛ ولی منافق- هرچند باسواد باشد- نمیتواند پاسخ دهد. پیامبرr یکی دیگر از نشانههای دجال را برای ما بیان نموده و فرموده است: او، لوچ و نابیناست و فقط یک چشم دارد؛ حال آنکه پروردگار متعال، نابینا نیست و از هر عیب و نقصی، پاک و منزّه میباشد و هیچ نقصی در صفات او وجود ندارد. ولی چشمِ راست دجال، کور است و مانند دانهی انگور، برآمده میباشد. این، علامت واضح و روشنیست که همه، آن را میبینند. دجال با آن فتنهی بزرگش، تنها چهل روز در زمین میماند. روز اول، برابر با یک سال یا دوازده ماه است؛ و روز دوم، با یک ماه یا سی روز برابری میکند، و روز سوم، برابر با یک هفته میباشد و سایر روزهایش، همانند روزهای عادیست. سپس اللهU عیسی بن مریمu را به زمین میفرستد تا رویاروی دجال بایستد و بدین ترتیب عیسیu از آسمان، پایین میآید و همانطور که در برخی از احادیث آمده است، در ناحیهای از فلسطین، با او میجنگد و او را شکست میدهد و میکُشد. فتنهی دجال، بهاندازهای بزرگ و خطرناک میباشد که پیامبرr به ما دستور داده است تا در هر نمازی، در تشهد، از فتنهاش به الله پناه ببریم و بگوییم: «اللهمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ»؛([33]) یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم». زیرا فتنهاش بزرگ و خطرناک میباشد؛ پس شایسته است که با قلبی صادق، از فتنهی مسیح دجال، به اللهU پناه بریم؛ یکی از اسباب و عوامل نجات از فتنهی دجال، حفظ کردن ده آیه از ابتدای سورهی کهف یا ده آیهی پایانیِ آن است؛ یعنی اگر کسی، این آیات را حفظ کند و آنها را بر دجال بخواند، از شرّش درامان میماند.
از دیگر سورهها و آیات مشخصی که دارای فضایل ویژه هستند، میتوان به سورهی فاتحه و دو آیهی پایانیِ سورهی بقره اشاره کرد؛ هر مؤمنی که سورهی فاتحه و دو آیهی پایانیِ سورهی بقره را بخواند، الله متعال درخواستهایی را که در این آیات آمده است، میپذیرد و این خواستهها را برآورده میسازد؛ در سورهی فاتحه میخوانیم:
﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ٧﴾ [الفاتحة: ٦، ٧]
ما را به راه راست، هدایت فرما؛ راه کسانی که به آنان نعمت دادهای؛ نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتهای و نه (راه) گمراهان.
هنگامیکه مسلمان، این آیات را در نمازش میخوانَد، الله متعال میفرماید: «هَذَا لِعَبْدِی وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ».([34]) یعنی: «این، درخواست بندهی من است و من، خواستهاش را برآورده میسازم».
و اما آیهی پایانیِ سورهی بقره:
﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٨٦﴾ [البقرة: ٢٨٦]
الله، هیچکس را جز به اندازهی توانش تکلیف نمیدهد. هر عمل نیکی که انسان انجام دهد، به نفع اوست و هر عمل بدی که مرتکب شود، به ضررش میباشد. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا! بر ما آنچنان تکالیف دشواری قرار نده که بر امتهای پیش از ما نهادی. پروردگارا! تکالیف و مصایبی که طاقتش را نداریم، بر دوشمان قرار مده و از ما در گذر و ما را ببخش و بر ما رحم بفرما. تو، یار و یاورمان هستی؛ پس ما را بر کافران پیروز بگردان.
در این آیه، هفت جملهی دعایی آمده است که هر مؤمنی این آیه را بخواند، الله متعال خواستههای مذکور در این آیه را برایش برآورده میسازد و خواستههایش را میپذیرد. این، امتیاز و فضیلتی بزرگیست. از الله متعال میخواهیم که از همهی ما درگذرد و ما را بر کافران، پیروز بگرداند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (4474، 5006).
([2]) صحیح بخاری، ش: 756؛ و مسلم، ش: 394 بهنقل از عباده بن صامتt.
([3]) ر.ک: صحیح بخاری، ش: 2276. [مترجم]
([4]) صحیح بخاری، ش: 5015.
([5]) صحیح بخاری، ش: 5013.
([6]) صحیح مسلم، ش: 2693 بهنقل از ابوایوب انصاریt. [و نیز روایت بخاری، ش: 6404 بهنقل از ابوایوب انصاری و ابنمسعود$. (مترجم)]
([7]) صحیح مسلم، ش: 812.
([8]) بخاری/ این حدیث را تعلیقاً بهشمارهی 774 ذکر کرده است.
([9]) صحیح مسلم، ش: 814.
([10]) یعنی در زمینهی پناه بردن به الله، بینظیرند. [مترجم]
([11]) صحیح الجامع، ش: 4902؛ و صحیح ابن ماجه، از آلبانی/ ش: 2830.
([12]) صحیح الجامع، ش: (2091، 2092)؛ صحیح أبی داود، ش: 1265؛ و صحیح ابن ماجه، از آلبانی/ ش: 3053. [نووی: در روایت ابوداود، به جای «شَفَعَتْ»، «تَشْفَعُ» آمده است.]
([13]) صحیح بخاری، ش: (4408، 5009)؛ و صحیح مسلم، ش: 808.
([14]) حافظ/ گفته است: این دو آیه برای او در زمینهی اعتقاد و عمل، کافی هستند؛ زیرا بهصورت اجمالی به ایمان و عمل اشاره دارند. حافظ در «فتحالباری» ج9، ص: 69 میگوید: در روایتی از ابومسعودt تصریح شده است که: «مَنْ قَرَأَ خَاتِمَة الْبَقَرَة أَجْزَأَتْ عَنْهُ قِیَام لَیْلَة»؛ یعنی: خواندن پایان بقره، به جای قیام شب کفایت میکند. دیدگاه دیگری هم وجود دارد که میگوید: خواندن این آیات، شیطان را فراری میدهد؛ چنانکه حافظt در تأیید این دیدگاه، به حدیثی اشاره نموده که حاکم نیشابوری آنرا روایت کرده و صحیح دانسته است: «...لا یُقْرَآنِ فِی دَار فَیَقْرَبهَا الشَّیْطَان ثَلَاث لَیَالٍ»؛ یعنی: شیطان سه شب به خانهای که این دو آیه در آن خوانده شود، نزدیک نمیگردد. حدیث ابوهریرهt در همین کتاب بهشمارهی 1025 نیز مؤیِّد این موضوع است. لذا سایر روایتها، مفهوم حدیث ابومسعود بدریt را روشن میسازند؛ به عبارت دیگر: احادیثی در تأیید همهی این دیدگاهها وجود دارد. و همگی بیانگر فضیلت این دو آیه است. [مترجم]
([15]) بخشی از خطبهی حاجت میباشد که آلبانی/ در پژوههای مستقل، طُرُق و روایتهایش را جمعآوری کرده است.
([16]) صحیح است؛ آلبانی/ در المشکاۀ، ش: 4560، و در تخریج الکلم الطیب (246) و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 1252 و الظلال (310)، و صحیح ابن ماجه، ش: 2829 این حدیث را صحیح دانسته است.
([17]) صحیح مسلم، ش: 780.
([18]) صحیح مسلم، ش: 810.
([19]) صحیح است؛ علامه آلبانی/ در صحیح أبی داود، ش: 463 این حدیث را صحیح دانسته است.
([20]) صحیح مسلم، ش: 972 بهنقل از ابومرثد غنویt.
([21]) ر.ک: حدیث شمارهی 113. [مترجم]
([22]) صحیح مسلم، ش: 179 بهنقل از ابوموسیt.
([23]) صحیح بخاری، ش: 2311.
([24]) صحیح مسلم، ش: 810.
([25]) آلبانی/ این حدیث را با توجه به شواهدی که دارد، صحیح دانسته است.
([26]) بنا بر قول راجح، پول نقد نیز جایگزین زکات فطر نمیباشد؛ زیرا با وجودی که در دوران پیامبرr پول نقد رواج داشت، در حدیث به اخراج زکات فطر از خوراکیها تصریح شده است. والله اعلم. [مترجم]
([27]) صحیح مسلم، ش: 510 بهنقل از ابوذرt.
([28]) ر.ک: صحیح مسلم، ش: 2233 بهنقل از ابولبابهی انصاریt.
([29]) صحیح بخاری، ش: 3275 بهنقل از ابوسعید خدریt و نیز روایت بخاری، ش: 5010 بهنقل از ابوهریرهt.
([30]) صحیح مسلم، ش: 809؛ آلبانی/ در مقدمهی این کتاب دربارهی این روایت سخن گفته است.
([31]) صحیح مسلم، ش: 806.
([32]) صحیح مسلم، ش: 5228 بهنقل از نواس بن سمعانt.
([33])صحیح مسلم، ش: 588 بهنقل از ابوهریرهt.
([34]) صحیح مسلم، ش: 598. [مترجم]