این نام مبارک، در آیۀ زیر آمده است:
﴿۞ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ کَمِشۡکَوٰةٖ فِیهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِی زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوۡکَبٞ دُرِّیّٞ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَکَةٖ زَیۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِیَّةٖ وَلَا غَرۡبِیَّةٖ یَکَادُ زَیۡتُهَا یُضِیٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ یَهۡدِی ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَیَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ﴾ [النّور: 35]
«الله نور آسمانها و زمین است، مَثل نور او همانند چراغدانی است که در آن چراغی (افروخته) باشد، که آن چراغ در (میان) شیشهای است، آن شیشه گویی ستارهای درخشان است، این چراغ با (روغن) درخت پربرکت زیتون افروخته میشود، که نه شرقی است و نه غربی. نزدیک است که روغنش بدون تماس با آتش شعلهور شود. نوری است افزون بر نور، و الله هر کس را که بخواهد به نور خود هدایت میکند و الله برای مردم مَثَلها میزند و الله به هر چیزی آگاه است.»
آیۀ فوق و سایر متونی که در این زمینه بیان شده، نشان میدهد که یکی از نامهای الله، نور است و اینکه الله متعال نوری دارد که به او نسبت داده میشود و نیز الله أ نور آسمانها و زمین است و پوششی از نور دارد. بنابراین چهار مطلب در این باره مطرح است:
1. نور، یکی از نامهای الهی است.
2. نور صفت الله متعال است، همان گونه که حیات، سمع، بصر و سایر صفات الله به او نسبت داده میشوند. و گاهی اوقات، نور منسوب به «وجه» پروردگار میشود، چنانکه در حدیث آمده است: «أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِکَ»؛ «به نور وجه تو پناه میبرم.» در برخی موارد، به ذات او تعالی نسبت داده میشود؛ همچون آیۀ:
﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾ [الزّمر: 69]
«و زمین به نور پروردگارش روشن میشود.»
3. الله متعال نور آسمانها و زمین است:
﴿۞ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾ [النّور: 35]
«الله نور آسمانها و زمین است.»
4. بیان این مطلب که پوشش الله، نور است، چنانکه در حدیث آمده است: «حِجَابُهُ النُّورُ، لَوْ کَشَفَهُ لأَحْرَقَتْ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ مَا انْتَهَى إِلَیْهِ بَصَرُهُ مِنْ خَلْقِهِ»؛ «پوشش او نور است، اگر آن را بردارد، پرتو صورتش تمام مخلوقاتش را که چشمش به آنها میافتد، خواهد سوخت.»
شیخ عبدالرّحمان بن سعدی / در توضیح این اسم، سخنی جامع و کامل دارد و میگوید: «نور که از اوصاف الله متعال به شمار میرود، بر دو نوع است:
نور حسّی: یعنی همان نور بزرگی که الله متّصف به آن است؛ نوری که اگر الله حجاب از چهرهاش برگیرد، قطعاً پرتو چهره و نور جلالش تمام مخلوقاتش را که چشمش به آنها میافتد، خواهد سوخت. این نور را فقط میتوان با همان جملۀ پیامبر ج که در بیان آن معنای بزرگ فرمودند، تعبیر و بیان کرد. و اگر نور الهی آشکار شود، هیچ یک از مخلوقات نمیتواند در برابر آن نور باقی بماند و اگر الله ﻷ به بهشتیان حیاتی کامل نمیداد و آنان را یاری نمیکرد، هرگز نمیتوانستندپروردگار بزرگ را ببینند. تمامی نورها در آسمانهای بالا برخاسته از نور اوست و بلکه نور بهشت و باغهای پر نعمتی که به اندازۀ آسمانها و زمین است – که وسعت آسمانها و زمین را فقط الله میداند- از نور الهی است و از این رو، نور عرش، کرسی و باغهای بهشتی از نور اوست علاوه بر اینکه نور خورشید، ماه و ستارگان هم برخاسته از نور الهی است.
نور معنوی: یعنی انوار معرفت و محبّت الهی که دلهای پیامبران، دوستان و بندگان برگزیده و فرشتگان الهی را منوّر کرده است، زیرا هر اندازه که دوستان مؤمنِ الله نسبت به صفات جلال الهی شناخت داشته باشند و به صفات جمالش معتقد باشند، به همان اندازه شناخت الله دلهایشان را منوّر میکند. بنابراین هر یک از اوصاف الهی تأثیری در دلهایشان دارد و شناخت پروردگار از بزرگترین معارف، و علم به او، از بهترین علوم است و در حالی که علم نافع دلها را نورانی میگرداند، پس علمی که بهترین و مهمترین علوم بوده و اصل و اساس آنها به شمار میرود، چگونه خواهد بود؟!
و اگر نور محبّت و رجوع به پروردگار هم به آن افزون گردد، چگونه خواهد شد؟! قطعاً در چنین حالتی سرتاسر قلب سرشار از انواری متنوّع و لذّتهایی شبیه به هم از لحاظ زیبایی و نعمت، خواهد شد.
پس مفاهیم عظمت، کبریا، جلال و مجد دلهایشان را پُر از انوار هیبت و شکوه و جلال و بزرگی پروردگار میکند.
مفاهیم جمال، نیکی و بخشش آنها را سرشار از محبّت و شوق میکند.
معانی رحمت، رأفت، جود و لطف، دلهایشان را پُر از محبّتی برخاسته از احسان و انواری از انواع شکر و حمد و ثنا مینماید.
مفاهیم الوهیّت دلها را سرشار از انوار تعبّد و بندگی، نور تقرّب، درخشش محبّت، اسرار دوستی، احساس آزادی و راحتی به سبب ارتباط و وابستگی کامل به الله از روی امید و ترس، طلب و رجوع و رهایی میگرداند و باعث میشود که دلها وابسته به غیر الله نشوند.
معانی علم، احاطه، شهادت و تقرّب ویژه، دلهایشان را پُر از انوار مراقبت الهی میکند و آنان را به مقام احسان که از بزرگترین درجات است میرساند؛ یعنی الله را آن گونه عبادت کنی که گویی او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی، قطعاً الله أ تو را میبیند.
پس هر یک از معانی و صفات پروردگار به تنهایی دل را سرشار از نور الهی میکند، پس چگونه خواهد شد آنگاه که تمامی آنها بر دلهای پاک و خالص قرار گیرند؟! در آن زمان است که این مَثَل بر آن دلهای پاک صادق میآید:
﴿مَثَلُ نُورِهِۦ کَمِشۡکَوٰةٖ فِیهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِی زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوۡکَبٞ دُرِّیّٞ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَکَةٖ زَیۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِیَّةٖ وَلَا غَرۡبِیَّةٖ یَکَادُ زَیۡتُهَا یُضِیٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ یَهۡدِی ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَیَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ﴾ [النّور: 35]
«مَثل نور او همانند چراغدانی است که در آن چراغی (افروخته) باشد، که آن چراغ در (میان) شیشهای است، آن شیشه گویی ستارهای درخشان است، این چراغ با (روغن) درخت پربرکت زیتون افروخته میشود، که نه شرقی است و نه غربی. نزدیک است که روغنش بدون تماس با آتش شعلهور شود. نوری است افزون بر نور، و الله هر کس را که بخواهد به نور خود هدایت میکند و الله برای مردم مَثَلها میزند و الله به هر چیزی آگاه است.»
نور مورد بحث، نور ایمان به الله و صفات و آیاتش است، که مَثَل آن در دلهای مؤمنان همچون نوری است که تمامی ویژگیهای افزایش نور را دارد و این بزرگترین مثالی است که بندگان آن را میشناسند. رسول الله ج برای حصول این نور دعا کردند و فرمودند: «اللهم اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُورًا، وَفِی سَمْعِی نُورًا، وَفِی بَصَرِی نُورًا، وَعَنْ یَمینِی نُورًا، وَعَنْ شمالِی نُورًا، وَمِنْ فَوْقِی نُورًا، وَمِنْ تَحْتِی نُورًا، اللهم اجعَلنِی نُورًا»[1]؛ «الهی! در قلبم نور، در شنواییام نور، در بیناییام نور، از سمت راستم نور، از سمت چپم نور، از بالای [سر] من نور و از زیر [پای] من نور قرار بده. پروردگارا! مرا نور بگردان.»
هر گاه دل سرشار از این نور شود، تأثیرش بر چهره نمایان میگردد، آن را نورانی میکند و اعضا را متمایل به عبادت و طاعت میگرداند و اگر این نور در دل بنده باشد، او را از ارتکاب زشتیها و گناهان باز میدارد، چنانکه پیامبر ج فرمودند: «لا یَزْنِی الزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلا یَسْرِقُ السَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلا یَشْرَبُ الْخَمْرَ حِینَ یَشْرَبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ»[2]؛ «زناکار زنا نمیکند در حالی که ایمان هم داشته باشد. و دزد دزدی نمیکند در حالی که وقتی دزدی میکند ایمان هم داشته باشد و شراب نمینوشد در حالی که وقتی آن را مینوشد، ایمان هم داشته باشد.»
رسول الله ج فرمودند که ارتکاب این گناهان کبیره هرگز با وجود ایمان و نور آن، اتّفاق نمیافتد.»[3]
با این توضیح کامل و بیان روشن، مفهوم و آثار نام بزرگ «نور» مشخّص میگردد.
همچنین از آنجا که نور، از اسماء و صفات الله ـ است، دین او نور، رسولش نور، کلامش نور و بهشتی که برای بندگانش آماده کرده، نوری است که میدرخشد و نور در دلهای بندگان مؤمنش میدرخشد، بر زبانهایشان جاری است، بر چهرههایشان آشکار است و الله متعال این نور را در قیامت، برایشان کامل میگرداند، چنانکه میفرماید:
﴿نُورُهُمۡ یَسۡعَىٰ بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَبِأَیۡمَٰنِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا وَٱغۡفِرۡ لَنَآۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ﴾ [التّحریم: 8]
«نورشان پیشاپیش آنان و سمت راستشان در حرکت است، میگویند: پروردگارا! نور ما را به تمام (و کمال) برسان و ما را بیامرز، بیگمان تو بر هر چیزی توانایی.»
این نام یک بار در قرآن آمده است:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَیۡمِنُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَکَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ﴾ [الحشر: 23]
«او الله است که جز او معبودی (راستین) وجود ندارد. پادشاه، بینهایت پاک، منزّه (و سالم از هر عیب)، ایمنیدهنده، نگهبان پیروزمند، جبّار (جبرانکننده) و شایستۀ عظمت و بزرگی است. الله پاک و منزّه است از آنچه (برای او) شریک میآورند.»
متکبّر صفت الله متعال بوده که بیانگر جبروت و کبریایی اوست. حرف «تاء» در واژۀ «متکبّر» برای خودنمایی نیست، بلکه برای تفرّد و اختصاص است و از این رو، کبریایی صفت الله بوده و فقط شایستۀ اوست و به همین سبب، متکبّران به شدّت تهدید میشوند و الله أ آنان را به عقوبتهایی زودهنگام و دیرهنگام گرفتار میکند.
قتاده میگوید: «الله ذاتی است که از هر نوع بدی مبرّا و بیزار است.» و نیز میگوید: «ذاتی که از بدیها بیزار و پاک است.» و نیز: «پروردگاری که از هر شرّی بیزار است.» مقاتل میگوید: «ذاتی که از هر نوع بدی، دور و بیزار است». ابو اسحاق سبیعی گفته است: «پروردگاری که از ستم به بندگان مبّرا بوده و برتر از آن است که به آنان ظلم کند.» میمون بن مهران میگوید: «از شر و بدیها مبرّاست و فقط خوبیها از او صادر میشود.»
به طور خلاصه باید گفت: این اسم نشان میدهد که الله ـ از صفات مخلوقات مبرّا و برتر است و هرگز همانند آنها نیست، منزّه از هر نوع نقص و عیبی است، از شر، بدی، ستم و هر نقصی پاک است، که اینها متضمّن ثبوت کمال الله در اسماء و صفات و افعالش است.
تکبّر فقط شایستۀ الله است، چون فقط او مالک بوده و غیرش مملوکند، فقط او پروردگار است و دیگران پروردۀ نعمتهایش هستند، فقط او خالق است و غیرش مخلوقند و فقط او دارای صفات کمال، جمال، عظمت و جلال است، چنانکه رسول الله ج در رکوع و سجده میفرمودند: «سبحانَ ذی الجبروتِ والملکوتِ والکبریاءِ والعظمةِ»[1]؛ «پاک و منزّه است صاحب جبروت و پادشاهی و کبریا و عظمت.»
بنابراین پروردگاری که منزّه از نقایص بوده و صاحب ملک، تصرّف، تدبیر و عظمت در اسماء و صفات و افعالش است، فقط او متکبّر و بیهمتاست.
ولی بنده که مخلوق است، مقامش مقام عبودیّت، خضوع و فروتنی، رکوع و سجده برای ذات بلندمرتبه و بزرگ و صاحب جلال است. شاید این یکی از اسرار یاد الله متعال و تکبیرگفتن هنگام برخاستن از رکوع و سجده و نیز بیان کبریایی و عظمت او در حالت رکوع و سجده باشد.
امّا – پناه بر الله- اگر بنده تکبّر ورزد؛ بویژه در برابر هدفی که برای آن آفریده شده است؛ یعنی عبادت الله و یگانهدانستن او با فروتنی و خضوع، قطعاً الله ﻷ چنین بندهای را به شدّت مجازات خواهد کرد و او را در دنیا و آخرت، عقوبت خواهد کرد.
الله تعالی در آیات متعدّدی، از انواع عقوبتهایی که متکبّران را با آنها مجازات میکند، نام میبرد؛ به عنوان نمونه میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ﴾ [غافر: 60]
«همانا کسانی که از عبادت من سرکشی میکنند، به زودی با خواری به جهنّم وارد میشوند.»
یعنی در حالی که خوار و ذلیل هستند.
﴿أَلَیۡسَ فِی جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَکَبِّرِینَ﴾ [الزّمر: 60]
«مگر در جهنّم جایگاهی برای متکبّران نیست؟!»
﴿قِیلَ ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَ﴾ [الزّمر: 72]
«گفته شود: از درهای جهنّم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید. پس چه بد است جایگاه متکبّران!»
﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَٱسۡتَکۡبَرُواْ عَنۡهَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ﴾ [الأعراف: 36]
«و کسانی که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن (گردنکشی و) تکبّر ورزند، آنان اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند.»
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَٱسۡتَکۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ یَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِی سَمِّ ٱلۡخِیَاطِۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُجۡرِمِینَ﴾ [الأعراف: 40]
«همانا کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و در برابر آن (گردنکشی و) تکبّر ورزیدند، درهای آسمان (هرگز) برایشان گشوده نمیشود و به بهشت داخل نخواهند شد، مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن درآید [که هرگز چنین چیزی ممکن نیست]، و این چنین، گنهکاران را کیفر میدهیم.»
پروردگار جهان در قرآن کریم، از برخی افراد و امّتهای متکبّر و عقوبتهای دنیویشان و از عذابهایی که در آخرت علیه آنان آماده کرده است، نام میبرد تا راه و عمل مجرمان آشکار شود و پند و اندرزی برای عبرتگیران باشد.
الله ﻷ از بزرگ و پیشوای مستکبران؛ یعنی ابلیس؛ دشمن الله و دشمن دین و دشمن بندگان مؤمن نام میبرد و میفرماید:
﴿إِلَّآ إِبۡلِیسَ ٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ﴾ [ص: 74]
«جز ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران بود.»
و نیز از فرعون و تکبّر او و لشکریانش در برابر حقیقت نام میبرد و میفرماید:
﴿وَٱسۡتَکۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾ [القصص: 39]
«و او (فرعون) و لشکریانش به ناحق در زمین سرکشی کردند.»
همچنین از ولید بن مغیره؛ دشمن حقیقت و کسی که علیه الله و رسولش مبارزه و مخالفت میکرد، نام برده است. الله متعال او را بیشتر از هر کسی سرزنش و نکوهش میکند و این جزا و عقوبت معاندان سرکش است. او تعالی میفرماید:
﴿ذَرۡنِی وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِیدٗا١١ وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا١٢ وَبَنِینَ شُهُودٗا١٣ وَمَهَّدتُّ لَهُۥ تَمۡهِیدٗا١٤ ثُمَّ یَطۡمَعُ أَنۡ أَزِیدَ١٥ کَلَّآۖ إِنَّهُۥ کَانَ لِأٓیَٰتِنَا عَنِیدٗا١٦ سَأُرۡهِقُهُۥ صَعُودًا١٧ إِنَّهُۥ فَکَّرَ وَقَدَّرَ١٨ فَقُتِلَ کَیۡفَ قَدَّرَ١٩ ثُمَّ قُتِلَ کَیۡفَ قَدَّرَ٢٠ ثُمَّ نَظَرَ٢١ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ٢٢ ثُمَّ أَدۡبَرَ وَٱسۡتَکۡبَرَ٢٣ فَقَالَ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ یُؤۡثَرُ٢٤ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا قَوۡلُ ٱلۡبَشَرِ٢٥ سَأُصۡلِیهِ سَقَرَ﴾ [المدّثّر: 11-26]
«(ای پیامبر!) مرا با کسی که وی را تنها آفریدهام واگذار. و (همان کس که) مال فراونی برایش قرار دادم و فرزندانی که همیشه (در خدمتش و) با وی هستند. و همۀ وسایل (و امکانات) زندگی را در اختیارش قرار دادم. باز (هم) طمع دارد که (بر آن) بیفزایم. هرگز، (چنین نخواهد شد) بیگمان او نسبت به آیات ما دشمنی (و عناد) دارد. و بزودی او را به مشقّت و سختی میاندازم، چون وی (برای مبارزه با قرآن) اندیشید و اندازه (و محاسبه) کرد. پس مرگ بر او باد! چگونه اندازه (و محاسبه) کرد؟! باز (هم) مرگ بر او باد! چگونه اندازه (و محاسبه) کرد؟! سپس نگاهی افکند. آنگاه چهره درهم کشید و روی ترش کرد. سپس (به حق) پشت نمود و تکبّر ورزید. آنگاه گفت: این (قرآن) چیزی جز جادویی که (از دیگران) آموخته شده، نیست. و این (چیزی) جز گفتار بشر نیست. بزودی او را به سقر (جهنّم) درخواهم آورد.»
در آیاتی دیگر، از تکبّر امّتهای پیشین در برابر حقیقت سخن میگوید؛ مثلا دربارۀ قوم نوح ÷ فرموده است:
﴿فَلَمۡ یَزِدۡهُمۡ دُعَآءِیٓ إِلَّا فِرَارٗا٦ وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِیَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَکۡبَرُواْ ٱسۡتِکۡبَارٗا﴾ [نوح: 6-7]
«امّا دعوت من (در حقّ آنان چیزی) جز گریز نیفزود و من هر گاه آنها را دعوت کردم تا تو آنان را بیامرزی، انگشتانشان را در گوشهایشان فرو کردند و لباسهایشان را (به خود) پیچیدند و (در مخالفت) اصرار (و پافشاری) کردند و به شدّت گردنکشی و تکبّر نمودند.»
در مورد قوم هود ÷ میفرماید:
﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾ [فصّلت: 15]
«امّا (قوم) عاد به ناحق در زمین تکبّر ورزیدند.»
دربارۀ قوم شعیب ÷ میفرماید:
﴿۞قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَنُخۡرِجَنَّکَ یَٰشُعَیۡبُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَکَ مِن قَرۡیَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَاۚ قَالَ أَوَلَوۡ کُنَّا کَٰرِهِینَ﴾ [الأعراف: 88]
«اشراف (و بزرگان) از قوم او که سرکشی میکردند، گفتند: ای شعیب! قطعاً تو و کسانی را که با تو ایمان آوردهاند، از شهر (و دیار) خویش بیرون خواهیم کرد، یا اینکه به آیین ما باز گردید. (شعیب) گفت: آیا (باز گردیم) اگر چه از آن کراهت داشته (و بیزار) باشیم؟!»
دربارۀ قوم صالح چنین فرموده است:
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لِلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِمَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمۡ أَتَعۡلَمُونَ أَنَّ صَٰلِحٗا مُّرۡسَلٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلَ بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ٧٥ قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا بِٱلَّذِیٓ ءَامَنتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ﴾ [الأعراف: 75-76]
«اشراف (و بزرگان) از قوم او که گردنکشی میکردند، به مستضعفان؛ به (همان) کسانی از آنان که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما براستی یقین دارید که صالح از (طرف) پروردگارش فرستاده شده است؟! (آنان) گفتند: ما به آنچه او بدان فرستاده شده است، ایمان داریم. افرادی که گردنکشی میکردند، گفتند: ما به آنچه شما به آن ایمان آوردهاید، (منکر و) کافریم.»
بسیار جای تعجّب است از این سرکشان بیخرد که چگونه راضی میشوند در برابر عبادت پروردگار یگانه و قهّار تکبّر نمایند و از اخلاص برای ذات عزیز و غفّار سر باز زنند، سپس در برابر یک سنگ یا یک درخت یا مخلوقی که چیزی جز خواری و نیاز ندارد، خاضع گردند و آن را عبادت کنند؟! قطعاً الله متعال تنها معبود بر حق و شایستۀ عبادت است، امّا چگونه اینان حقیقت و هدایت را نمیفهمند و چشمانشان نور و روشنایی را نمیبیند؟! سبحان الله! این افراد چقدر بدبختند!
الله ـ میفرماید:
﴿وَإِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُکِرَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ﴾ [الزّمر: 45]
«و هنگامی که الله به تنهایی یاد شود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند، متنفّر (و بیزار) میشود و زمانی که کسانی غیر از او یاد شوند، آنگاه است که آنان شادمان میشوند.»
﴿إِنَّهُمۡ کَانُوٓاْ إِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ یَسۡتَکۡبِرُونَ٣٥ وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ﴾ [الصّافات: 35-36]
«آنان (در دنیا چنان) بودند که وقتی به آنها گفته میشد: معبودی (به حق) جز الله نیست، سرکشی (و تکبّر) میکردند و میگفتند: آیا ما معبودانمان را به سبب (سخن) شاعری دیوانه رها کنیم؟!»
﴿وَإِذَا ذَکَرۡتَ رَبَّکَ فِی ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا﴾ [الإسراء: 46]
«و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد کنی، آنان با نفرت پشت میکنند (و میگریزند).»
چقدر این اشخاص بیخردند! از گمراهی، به الله پناه میبریم و از او میخواهیم که به ما توفیق دهد در برابرش خاضع و فروتن باشیم و ما را از راه و روش متکبّران دور کند، که فقط او تعالی صاحب فضل و یاریگر است.
نام مذکور در سه آیه، و با صیغۀ جمع آمده است:
﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ نُحۡیِۦ وَنُمِیتُ وَنَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثُونَ﴾ [الحجر: 23]
«و یقیناً ما هستیم که زنده میکنیم و میمیرانیم و ما وارث (همۀ جهانیان) هستیم.»
﴿وَزَکَرِیَّآ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ رَبِّ لَا تَذَرۡنِی فَرۡدٗا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡوَٰرِثِینَ﴾ [الأنبیاء: 89]
«و زکریّا را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را ندا داد: پروردگارا! مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثانی!»
﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَرۡیَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِیشَتَهَاۖ فَتِلۡکَ مَسَٰکِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡکَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ وَکُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِینَ﴾ [القصص: 58]
«و چه بسیار از قریهها (و آبادیها)یی را که بر اثر فزونی نعمت، مست و مغرور شده بودند، هلاک کردیم، پس این خانههای (ویرانشدۀ) آنهاست، که پس از آنان جز اندک (کسی) در آنها سکونت نکرد و ما وارثشان بودیم.»
وارث: یعنی ذاتی که پس از فنا و نابودی مخلوقات، باقی است و هر آنچه غیر او باشد، از بین میرود و فانی است، امّا الله متعال زنده و همیشه پابرجاست و هرگز فنا نمیشود، بازگشت همه به سوی اوست، تمامی مخلوقات و آنچه را که دارند، از بین میبرد و همۀ آنان را میگیرد، چون فقط او باقی و همیشگی است و آنان فانی و از بینرونده هستند.
﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ نُحۡیِۦ وَنُمِیتُ وَنَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثُونَ﴾؛ یعنی ما زمین و آنچه بر روی آن است را به ارث میبریم، بدین صورت که وقتی اجل و مدّت معیّن فرا رسد، تمامی آنها را میمیرانیم و غیر از الله چیزی باقی نمیماند، چون همگی فنا و نابود میشوند، ولی پروردگار یگانه و همیشه پابرجا نمیمیرد.
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَرِثُ ٱلۡأَرۡضَ وَمَنۡ عَلَیۡهَا وَإِلَیۡنَا یُرۡجَعُونَ﴾ [مریم: 40]
«همانا ما هستیم که زمین و کسانی را که بر آن هستند، به ارث میبریم و (همگی) به سوی ما بازگردانده میشوند.»
این آیه تنبیه و هشدار برای کسی است که دنیا او را از آنچه برای تحقیق و انجام آن آفریده شده، غافل کرده است، چون دنیا و آنچه در آن است از ابتدا تا انتها، روزی از بین خواهند رفت و اهل دنیا نیز فنا خواهند شد و الله ﻷ زمین و آنچه در آن وجود دارد را به ارث خواهد برد و مخلوقات به سوی او باز خواهند گشت و الله آنان را به سبب اعمالی که انجام دادند، پاداش یا عذاب خواهد داد.
در جایی دیگر، الله متعال کافران قریش را که الله بر آنان منّت نهاد و این افراد را در حرمی امن قرار داد که هر محصولی به سوی آن برده میشود و از جانب الله روزی میخورند، امّا آنان دعوت پیامبر ج را نپذیرفتند و به آنچه آورد ایمان نیاوردند؛ الله أ این افراد را با آنچه امّتهای پیشین را فرا گرفت، تهدید میکند و میفرماید:
﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَرۡیَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِیشَتَهَاۖ فَتِلۡکَ مَسَٰکِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡکَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ وَکُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِینَ﴾ [القصص: 58]
«و چه بسیار از قریهها (و آبادیها)یی را که بر اثر فزونی نعمت، مست و مغرور شده بودند، هلاک کردیم، پس این خانههای (ویرانشدۀ) آنهاست، که پس از آنان جز اندک (کسی) در آنها سکونت نکرد و ما وارثشان بودیم.»
یعنی الله وارث بندگان است، به گونهای که آنان را از دنیا میبرد و تمامی نعمتهایشان را میگیرد، سپس آنان به سوی الله باز میگردند تا جزای اعمالی را که انجام دادهاند ببینند.
در آن روز، نقاب از چهرۀ مردم برداشته میشود، خیال و گمانهای باطلِ کسانی که دلهایشان وابسته به دنیا شده بود، از بین میرود؛ افرادی که گمان میکردند در دنیا باقی میمانند، ملک و ثروتشان برقرار میماند و به سوی الله باز نمیگردند، که در آن روز یقین میکنند پادشاهی فقط از آنِ پروردگار یگانه و قهّار است و الله سرزمین و اموالشان را میگیرد و در آن لحظه، افسوس و پشیمانیشان سودی ندارد.
عمر بن عبدالعزیز / در آخرین خطبهاش، ابتدا حمد و ثنای پروردگار را به جای آورد، سپس گفت: «امّا بعد، همانا شما بیهوده آفریده نشدهاید و بیفایده و بدون تکلیف رها نمیشوید، بلکه معاد و بازگشتی دارید که الله در آن زمان، برای حکم و داوری میان شما فرود میآید و کسی که از رحمت الهی محروم شود، قطعاً زیان میکند و از بهشتی که به اندازۀ آسمانها و زمین است، محروم میگردد. مگر نمیدانید کسی فردا در امان است، که به فکر این روز باشد و از آن بترسد و متاع فانی را با باقی و کم را با بسیار و ترس را با امنیت معامله کند. مگر نمیبینید که شما فرزندان همان هلاکشدگان هستید و افراد پس از شما نیز خواهند آمد تا اینکه به سوی بهترین وارثان برگردانده میشوید؟!
شما هر روز صبح و شام جنازهای را که به سوی الله رفته و زندگیاش در دنیا به پایان رسیده است، تشییع میکنید، به گونهای که او را در زیر زمین و در جایی که ناهموار است، پنهان میکنید، در حالی که از دوستان جدا شده، با خاک همآغوش گشته، برای حساب رفته، در گروِ عملش است، از آنچه ترک کرده بینیاز شده و به اعمالی که فرستاده است، نیاز دارد.
پس ای بندگان الهی! از الله متعال پیش از پایان عهد و پیمانهایش و قبل از فرارسیدن مرگ بترسید. سپس عمر بن عبدالعزیز گوشهای از ردای خویش را بر چهرهاش کشید، گریه کرد و اطرافیانش را نیز به گریه انداخت.[1]
الله ﻷ بندگان مؤمنش را تشویق به انفاق از اموالی که به آنان بخشیده است، میکند و یادآور میشود که او تعالی وارث آنهاست:
﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسۡتَخۡلَفِینَ فِیهِۖ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَأَنفَقُواْ لَهُمۡ أَجۡرٞ کَبِیرٞ﴾ [الحدید: 7]
«به الله و پیامبرش ایمان بیاورید و از آنچه شما را در آن جانشین قرار داده است انفاق کنید، پس کسانی که از شما ایمان آوردند و (در راه الله) انفاق کردند، برایشان پاداش بزرگی است.»
﴿وَمَا لَکُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾ [الحدید: 10]
«و شما را چه شده است که در راه الله انفاق نمیکنید، در حالی که میراث آسمانها و زمین از آنِ الله است.»
مسلم / در صحیح خود،[2] از مطرِّف، و او از پدرش عبدالله بن شِخّیر س چنین روایت میکند: نزد پیامبر ج آمدم در حالی که ایشان ﴿أَلۡهَىٰکُمُ ٱلتَّکَاثُرُ﴾ را میخواندند. و فرمودند: «یَقُولُ ابنُ آدَم: مَالی، مَالی، وَهَل لَکَ یَا ابن آدمَ مِنْ مالِکَ إِلاَّ مَا أَکَلت فَأَفْنیْت، أو لبِستَ فَأَبْلَیْت، أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَمْضیْتَ؟!»؛ «فرزند آدم میگوید: مالم، مالم! و آیا ای فرزند آدم! از مالت چیزی است جز آنچه که خوردی و فنا کردی؟! یا پوشیدی و کهنه کردی؟! یا صدقه دادی و از آن گذشتی؟!»
الله ـ مالک آسمانها و زمین و مالک هر چیزی است و زمین از آنِ الله بوده و به هر کس از بندگانش که بخواهد، میبخشد. در قرآن کریم میخوانیم:
﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ﴾ [الأعراف: 128]
«موسی به قومش گفت: از الله یاری بجویید و صبر (و استقامت) پیشه کنید. همانا زمین از آنِ الله است، به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث میدهد (و میبخشد) و عاقبت (نیک) از آنِ پرهیزگاران است.»
﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِینَ کَانُواْ یُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَاۖ ﴾ [الأعراف: 137]
«و شرق و غرب زمین را که در آن برکت داده بودیم، به گروهی که ناتوان (و مستضعف) شمرده میشدند، به میراث دادیم.»
﴿وَأَوۡرَثَکُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِیَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ وَأَرۡضٗا لَّمۡ تَطَُٔوهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا﴾ [الأحزاب: 27]
«و (الله) زمین آنان و خانههایشان و اموالشان را به شما وا گذاشت و (همچنین) زمینی را که در آن گام ننهاده بودید. و الله بر هر چیز تواناست.»
بهشت سرای کرامت و بخشندگی است و الله آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، میدهد:
﴿جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِی وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ عِبَادَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّهُۥ کَانَ وَعۡدُهُۥ مَأۡتِیّٗا٦١ لَّا یَسۡمَعُونَ فِیهَا لَغۡوًا إِلَّا سَلَٰمٗاۖ وَلَهُمۡ رِزۡقُهُمۡ فِیهَا بُکۡرَةٗ وَعَشِیّٗا٦٢ تِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِی نُورِثُ مِنۡ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّٗا﴾ [مریم: 61-63]
«باغهای (بهشت) جاودانی است که (الله) رحمان به غیب (نادیده) بندگانش را به آن وعده داده است. قطعاً وعدۀ او فرا خواهد رسید. در آنجا سخن بیهوده نمیشنوند، جز سلام (میشنوند) و برای آنان (هر) صبح و شام روزیشان (در بهشت آماده) است. این همان بهشتی است که از (میان) بندگانمان (به) آن کسی که (در دنیا) پرهیزگار بوده، به ارث میدهیم.»
﴿وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡکُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾ [الأعراف: 43]
«و (آنگاه) به آنان نِدا داده میشود که: این بهشت را به پاداش آنچه انجام میدادید، به (شما دادهاند و) ارث بردید.»
﴿وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾ [الزّخرف: 72]
«و (این) همان بهشتی است، که به (پاداش) آنچه انجام میدادید، آن را به ارث بردهاید.»
کتاب الهی کتاب هدایت، عزّت و رستگاری است و الله آن را به بندگان منتخب و مورد لطف خود میبخشد:
﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَیۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَیۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ﴾ [فاطر: 32]
«سپس (این) کتاب را به کسانی از بندگانمان که برگزیده بودیم، به میراث دادیم، پس (برخی) از آنان بر خود ستم کردند و (برخی) از آنان میانهرَو بودند، و (برخی) از آنان به فرمان الله در نیکیها پیشتازند؛ این همان فضل (و بخشایش) بزرگی است.»
تمامی این افراد را الله أ برای گرفتن قرآن برگزیده است، هر چند دارای مراتب و درجات و شرایط متفاوتی هستند و از این رو، هر یک از آنان بهره و نصیبی از آن میبرند.
آیۀ زیر شامل توسّل به الله با این اسم نیز میشود:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ ﴾ [الأعراف: 180]
«و برای الله، نامهای نیک است، پس به آن (نامها) او را بخوانید.»
بویژه زمانی که مطلوب و درخواست، متناسب با اسم مذکور باشد، همان گونه که زکریّا ÷ دعا کرد:
﴿وَزَکَرِیَّآ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ رَبِّ لَا تَذَرۡنِی فَرۡدٗا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡوَٰرِثِینَ٨٩ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَوَهَبۡنَا لَهُۥ یَحۡیَىٰ وَأَصۡلَحۡنَا لَهُۥ زَوۡجَهُۥٓۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِ وَیَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَکَانُواْ لَنَا خَٰشِعِینَ﴾ [الأنبیاء: 89-90]
«و زکریّا را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را ندا داد: پروردگارا! مرا تنها مگذار در حالی که تو بهترین وارثانی. پس دعایش را اجابت کردیم و یحیی را به او بخشیدیم و همسرش را (پس از آنکه نازا بود) برایش شایسته (و آمادۀ بارداری) گردانیدیم. بیگمان آنان همواره در کارهای خیر میشتافتند و در حال بیم و امید، ما را میخواندند و پیوسته برای ما (خاشع و) فروتن بودند.»
و در جایی دیگر آمده است:
﴿فَهَبۡ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّٗا٥ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنۡ ءَالِ یَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِیّٗا﴾ [مریم: 5-6]
«پس از نزد خویش وارثی به من عطا فرما که وارث من و (نیز) وارث آلیعقوب باشد. و پروردگارا! او را پسندیده قرار ده.»
مراد از ارث مذکور، ارثبردن علم، نبوّت و دعوت به سوی الله ﻷ و نه ارث مال است. پیامبر الهی در این عبارت، نام مبارک «وارث» را که متناسب با درخواست و مطلوب دارد، آورد.
الله متعال دعای زکریّا ÷ را اجابت کرد و همسرش را پس از اینکه نازا بود، مهیّا برای حاملهشدن گردانید و به آنان پسری صالح بخشید که نامش را یحیی نامید و او را از پیامبران الهی قرار داد و پس از پدرش، پیامبر گشت.
در آیۀ دیگری آمده است:
﴿وَوَرِثَ سُلَیۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ ﴾ [النّمل: 16]
«و سلیمان وارث داوود شد.»
یعنی سلیمان پیامبری را از پدرش داود ÷ به ارث برد. تمامی امور همواره به دست الله است، او پروردگار بخشنده و یگانه است، بازگشت همه به سوی اوست و الله ﻷ بهترین وارثان است.
نام «قهّار» در 6 آیه آمده، که در ادامه بیان خواهد شد، امّا «قاهر» در دو آیه آورده شده است:
﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ﴾ [الأنعام: 18]
«و اوست که بر بندگان خود مسلّط و چیره بوده و او حکیم آگاه است.»
﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۖ وَیُرۡسِلُ عَلَیۡکُمۡ حَفَظَةً﴾ [الأنعام: 61]
«و او بر بندگانش چیره است و نگهبانانی (از فرشتگان) بر شما میفرستد.»
«قهّار» صیغۀ مبالغۀ «قاهر» است، به معنای ذاتی که بر تمامی موجودات غلبه دارد و همۀ مخلوقات تحت تسلّط و فرمان او هستند و مواد و عناصر عالم بالا و پایین در برابر قدرت و ارادۀ او، سر فرود آوردهاند، هر اتّفاقی به اجازۀ او واقع میشود، آنچه الله بخواهد میشود و آنچه نخواهد صورت نمیپذیرد، تمامی مخلوقات ناتوان و محتاج به الله هستند و مالک هیچ منفعت و ضرر و هیچ خیر و شرّی برای خودشان نیستند. اینکه الله ﻷ قهّار است، مقتضی کمال حیات و کمال عزّت و کمال قدرت اوست.
ثبوت این صفت برای الله، دلیلی از دلایل وحدانیّت و یگانگی او در الوهیّت، و بطلان شرک و انتخاب شریک برای الله است.
قبلا بیان شد که نام مبارک «قهّار» در 6 آیه بیان شده و در تمامی موارد، با نام «الله» و «واحد» آمده است:
مورد اول: الله میفرماید که یوسف ÷ در ابطال شرک و بیان فساد آن و گمراهی مشرکان، به دو رفیقش که با او در زندان بودند، چنین گفت:
﴿یَٰصَٰحِبَیِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَیۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٣٩ مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ﴾ [یوسف: 39-40]
«ای رفیقان زندانی من! آیا معبودان پراکنده (متعدّد) بهترند یا الله یکتای قهّار؟ شما به جای الله (چیزی را) نمیپرستید مگر نامهایی را که خود و نیاکانتان به آنها دادهاید. الله هیچ دلیلی بر (اثبات) آنها نازل نکرده است، فرمانروایی تنها از آنِ الله است. فرمان داده که جز او را نپرستید؛ این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمیدانند.»
سیّدنا یوسف با گفتن عبارت: ﴿ءَأَرۡبَابٞ﴾، بطلان شرک را برایشان آشکار و روشن ساخت؛ یعنی خدایان ناتوان و ضعیفی که مالک هیچ ضرر و نفعی نیستند و نمیتوانند چیزی ببخشند یا منع کنند - که شامل درختان، سنگها، فرشتگان، مردگان و ... میشود- بهترند یا ذاتی که دارای صفات کمال و ویژگیهای جلال است؟! پروردگاری که در ذات، صفات و افعالش یگانه و بیهمتاست، قهّاری که تمامی اشیا و موجودات تحت قدرت و پادشاهی او قرار دارند.
مورد دوم: در سیاق بطلان کار مشرکان، که بتها و خدایانی را شریک الله متعال میدانند، با وجود اینکه آنها مالک هیچ نفع و ضرری حتّی برای خود نیستند، و این مشرکان عبادت پروردگار یگانه و قهّار و خالصگردانیدن دین برای او را ترک میکنند، چنانکه الله ـ میفرماید:
﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ قُلِ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ لَا یَمۡلِکُونَ لِأَنفُسِهِمۡ نَفۡعٗا وَلَا ضَرّٗاۚ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ أَمۡ هَلۡ تَسۡتَوِی ٱلظُّلُمَٰتُ وَٱلنُّورُۗ أَمۡ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَآءَ خَلَقُواْ کَخَلۡقِهِۦ فَتَشَٰبَهَ ٱلۡخَلۡقُ عَلَیۡهِمۡۚ قُلِ ٱللَّهُ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُوَ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّٰرُ﴾ [الرّعد: 16]
«(ای پیامبر! به مشرکان) بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو: الله. (سپس به آنها) بگو: آیا به جای او، اولیا (و معبودانی) برگزیدهاید که مالک سود و زیان خود نیستند؟! بگو: آیا نابینا و بینا برابرند؟! یا تاریکیها و نور یکسان است؟! آیا آنان شریکانی برای الله قرار دادهاند که همچون آفرینش او آفریدهاند، پس (این) آفرینش (ها) بر آنها مشبه شده است؟! بگو: الله آفرینندۀ هر چیزی بوده و او یگانۀ چیره است.»
ابن سعدی / در تفسیر آیۀ فوق، در حالی که شیوۀ دلالت نام «قاهر» بر بطلان شرک را توضیح میدهد، چنین میآورد: «بدون تردید یگانگی و قهر و غلبه فقط از آنِ الله است، زیرا هر مخلوقی تحت تسلّط و قدرت مخلوقی بالاتر از خود قرار دارد و آن مخلوقِ غالب نیز تحت قدرت مخلوق دیگری است و این زنجیره ادامه دارد تا اینکه به بالاترین مخلوق و سپس به الله یگانه و قهّار میرسد. بنابراین قهر و غلبه و توحید متلازم یکدیگر و از آنِ الله أ هستند. پس با دلیل عقلی و با توجّه به مفهوم قاهر، مشخّص گردید که آنچه مشرکان غیر از الله میخوانند، هیچ قدرت و تصرّفی در آفرینش مخلوقات ندارند و از این رو عبادت آنها باطل است.»[1]
مورد سوم: در جایی که الله تعالی کافرانِ مشرک را تهدید به هلاکت و عذاب در روزی که در برابر پروردگار یگانه و قهّار حاضر شوند، میکند، که با زنجیرهایی از آتش بسته شدهاند و لباسی از قیر بر تن دارند و آتش چهرههایشان را میپوشاند. در قرآن کریم آمده است:
﴿یَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَیۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُۖ وَبَرَزُواْ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ٤٨ وَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِینَ یَوۡمَئِذٖ مُّقَرَّنِینَ فِی ٱلۡأَصۡفَادِ٤٩ سَرَابِیلُهُم مِّن قَطِرَانٖ وَتَغۡشَىٰ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ٥٠ لِیَجۡزِیَ ٱللَّهُ کُلَّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ﴾ [إبراهیم: 48-51]
«روزی که (این) زمین به زمین دیگر و آسمانها (به گونهای دیگر) مبدّل میشود و آنان (همگی) به پیشگاه الله یکتای قهّار، ظاهر و (آشکار) میشوند. و در آن روز مجرمان را (دست و پا) به همبسته در غلها میبینی. جامهایشان از قطران است و چهرههایشان را آتش (جهنّم) میپوشاند. تا الله هر کس را به (سزای) آنچه کرده است، کیفر دهد. همانا الله سریعالحساب (زودشمار) است.»
مورد چهارم: در سیاق اثبات اینکه الوهیّت فقط مخصوص و شایستۀ الله است:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٦٥ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفَّٰرُ﴾ [ص: 65-66]
«(ای پیامبر!) بگو: به درستی که من فقط یک هشداردهندهام و هیچ معبودی (به حق) جز الله یکتای قهّار نیست. پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است؛ (آن) پیروزمند آمرزنده.»
ابن سعدی در تفسیر آیۀ مذکور میگوید: «این اثبات و تأییدی بر الوهیّت الله است با این برهان و دلیل قاطع؛ یعنی یگانگی الله و قهر و غلبۀ او بر هر چیز، زیرا قهر و غلبه ملازم یگانگی است و امکان ندارد که دو قهّار وجود داشته باشد و از لحاظ غلبه یکسان باشند. بنابراین ذاتی که بر تمامی اشیا غلبه دارد، همان پروردگار یگانهای است که همتا و همانندی ندارد و شایسته است که به تنهایی عبادت شود، همان گونه که به تنهایی قاهر و قهّار است.»[2]
مورد پنجم: اسم مورد بحث، در سیاق تنزیه و پاکی پروردگار از داشتن شریک، آمده است:
﴿وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ فِی مَا هُمۡ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَنۡ هُوَ کَٰذِبٞ کَفَّارٞ٣ لَّوۡ أَرَادَ ٱللَّهُ أَن یَتَّخِذَ وَلَدٗا لَّٱصۡطَفَىٰ مِمَّا یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ﴾ [الزّمر: 3-4]
«و کسانی که به جای او معبودان (و اولیایی) گرفتند (و گفتند:) اینها را نمیپرستیم جز برای اینکه ما را به الله نزدیک کنند، بیگمان الله متعال (روز قیامت) میان آنان در آنچه اختلاف داشتند، داوری میکند. الله آن کسی را که دروغگوی ناسپاس است، هدایت نمیکند. اگر (به فرض محال) الله میخواست فرزندی بگیرد، قطعاً از میان آنچه میآفریند، چیزی را که میخواست بر میگزید. او پاک و منزّه است. او الله یکتای قهّار است.»
مورد ششم: در سیاق تهدید مشرکان در روزی که برای حضور در برابر پروردگار یگانه و قهّار آماده میشوند، که هیچ یک از اعمال و امورشان بر الله أ پوشیده و پنهان نمیماند. الله ﻷ میفرماید:
﴿یَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَیۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦ ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَىٰ کُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡۚ لَا ظُلۡمَ ٱلۡیَوۡمَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ﴾ [غافر: 16-17]
«روزی که (همۀ) آنان آشکار شوند، چیزی از آنها بر الله پوشیده نخواهد ماند، (الله میفرماید:) امروز فرمانروایی از آن کیست؟ (آنگاه خودش میفرماید:) از آنِ الله یگانه قهّار است. امروز هر کس به (موجب) آنچه کرده است، پاداش داده میشود. امروز هیچ ستمی نیست، بیگمان الله زودشمار است.»
﴿ٱلۡقَهَّارِ﴾؛ یعنی پروردگاری که بر تمامی موجودات مسلّط و غالب است، مخلوقات در برابر او خاضع و فرمانبردارند؛ بویژه در آن روزی که چهرهها در برابر ذات زنده و باقی پروردگار، متواضع و فروتن گردند.
همۀ موارد ششگانهای که بیان شد، به روشنی بیانگر تلازم و وابستگی میان دو اسم «واحد» و «قهّار» است و بنابراین آفریدگار واحد و یگانه، قطعاً قهّار، و پروردگار قهّار، قطعاً و حتما واحد و یکتاست و این مطلب، بدون تردید شرک و انتخاب خدایان را باطل و رد میکند.
ابن قیّم / در اثبات این معنا میگوید: «قهّار قطعاً واحد است، زیرا اگر همتایی داشته باشد و بر آن غالب نباشد، که به طور کلّی قاهر نمیشود. و اگر بر آن چیره شود، که همتایش نیست و از این رو، قهّار واحد و یگانه است.»[3]
با این توضیح، تلازم میان توحید و ایمان به نام مبارک «قهّار» روشن میگردد و کسی که اقرار به یگانگی الله در قهر و غلبه کند، باید در عبادت نیز او تعالی را یگانه بداند و فقط او را عبادت کند و بر این اساس، فساد شرک اثبات میگردد، زیرا چگونه امکان دارد که مخلوقِ آفریدهشده از خاک، همتا و همانند پروردگار جهانیان باشد؟! و چگونه امکان دارد که مخلوقاتِ مغلوب و مقهور، با پروردگار یگانه و قهّار یکسان باشند؟! الله ـ از آنچه آنان شرک میورزند و توصیف میکنند، مبرّا و برتر است.
دو اسم فوق، در آیۀ زیر بیان شدهاند:
﴿۞وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥۖ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱسۡتَعۡمَرَکُمۡ فِیهَا فَٱسۡتَغۡفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَیۡهِۚ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٞ مُّجِیبٞ﴾ [هود: 61]
«و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم و) گفت: ای قوم من! الله را بپرستید، که معبودی جز او برایتان نیست. او شما را از زمین پدید آورد و شما را در آن به آبادکردنش گمارد، پس از او تعالی آمرزش بطلبید، سپس به سویش بازگردید (و توبه کنید) همانا پروردگارم نزدیک (و) اجابتکننده است.»
نام «مجیب» فقط در همین آیه آمده، ولی «قریب» در دو آیۀ دیگر هم بیان شده است:
﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ﴾ [البقرة: 186]
«و هر گاه بندگانم، از تو دربارۀ من بپرسند، بگو: به راستی که من نزدیکم، دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند، اجابت میکنم. پس (آنان) باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند، باشد که راهیابند.»
﴿قُلۡ إِن ضَلَلۡتُ فَإِنَّمَآ أَضِلُّ عَلَىٰ نَفۡسِیۖ وَإِنِ ٱهۡتَدَیۡتُ فَبِمَا یُوحِیٓ إِلَیَّ رَبِّیٓۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٞ قَرِیبٞ﴾ [سبأ: 50]
«(ای پیامبر!) بگو: اگر من گمراه شوم، فقط به زیان خودم گمراه میشوم، و اگر هدایت یابم، پس به (سبب) آن چیزی است که پروردگارم به من وحی میکند، یقیناً او شنوای نزدیک است.»
تقرّب و قرب الهی که آیات مذکور بیانگر آن است، نوعی نزدیکی خاص و ویژه برای عابدان و محبّان و داعیان فرمانبردار به شمار میرود؛ تقرّبی که حقیقت آن درک نمیشود، بلکه آثار و نتایجش مشاهده میگردد؛ همچون لطف و احسان الله به آنان، توفیقیافتن این افراد، توجّه الله به آنان و نیز اجابت درخواست دعاگویان و پاداش به عابدان، چنانکه میفرماید:
﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ﴾ [غافر: 60]
«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا (دعای) شما را اجابت کنم. همانا کسانی که از عبادت من سرکشی میکنند، به زودی با خواری به جهنّم وارد میشوند.»
در سنّت، احادیث متعدّدی که بیانگر قرب و نزدیکی الله به بندگان مؤمن و دوستان پرهیزگارش است، بیان شده، که نشان میدهد الله أ دعایشان را میشنود، به ندای آنان پاسخ میدهد و درخواستشان را اجابت میکند. در صحیح بخاری و صحیح مسلم،[1] از ابو موسی اشعری س چنین روایت شده است: «ارْبَعُوا عَلَى أَنْفُسِکُمْ، فَإِنَّکُمْ لاَ تَدْعُونَ أَصَمَّ وَلاَ غَائِبًا، وَلَکِنْ تَدْعُونَ سَمِیعًا بَصِیرًا قریباً، وهُوَ مَعَکُم»؛ «بر خود آسان بگیرید، که شما کر و غایبی را نمیخوانید، بلکه [ذات] بسیار شنوا و بینا و نزدیکی را فرا میخوانید و او همراه شماست.»
در صحیح بخاری و صحیح مسلم،[2] از ابوهریره س روایت شده است که رسول الله ج فرمودند: «مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ شِبْرا، تَقرَّبْتُ إِلَیْهُ ذِرَاعاً، وَمَنْ تَقَرّبَ إِلَیَّ ذِراعا، تقَرَّبْتُ إلیه بَاعاً، وإِذَا أَقْبَلَ إِلَیَّ یمْشی، أَقبلتُ إلَیه أُهَرْوِلُ»؛ «هر کس یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذرع [گز] به او نزدیک میشوم و کسی که یک ذرع به من نزدیک شود، من یک باع [اندازۀ دو دست] به او نزدیک میشوم و اگر به سویم گام بردارد، من با شتاب به سویش میروم.»
نام مبارک «مجیب» نشان میدهد که الله أ دعا و درخواست دعاکنندگان را میشنود، پاسخ سؤالکنندگان را میدهد، هیچ مؤمنی را ناامید و دست خالی بر نمیگرداند، هیچ مسلمانی که او را بخواند، رد نمیکند و دوست دارد که بندگان تمامی منافع دینی و دنیوی خود را از قبیل خوراک، نوشیدنی، لباس و مسکن، از او بخواهند، همان گونه که از او تعالی درخواست هدایت، مغفرت، توفیق، صلاح، کمک بر اطاعت و امثال آن میکنند. الله متعال وعده داده است که تمامی این موارد را برآورده میسازد هر چند درخواستها بزرگ، خواستهها زیاد و گرایشها متنوّع باشد. این مطلب دلالت بر کمال قدرت و کمال ملک و پادشاهی او میکند و اینکه گنجینههای الهی با بخشش و عطا، تمام و یا کم نمیشود هر چند درخواستهای تمامی انسانها و جنّیان از ابتدای آفرینش تا پایان آن را برآورده کند، چنانکه در یک حدیث قدسی آمده است: «یَا عِبَادِی لَوْ أَنَّ أَوَّلَکُمْ وَآخِرکُمْ وَإنْسَکُمْ وَجِنَّکُمْ، قَامُوا فِی صَعیدٍ وَاحدٍ، فَسألُونی فَأعْطَیْتُ کُلَّ إنْسانٍ مَسْألَتَهُ، مَا نَقَصَ ذَلِکَ مِن مُلکی شیئاً إِلاَّ کَمَا َیَنْقُصُ المِخْیَطُ إِذَا غمسَ فی البَحْرَ»[3]؛ «ای بندگانم! اگر اول و آخر و انس و جنّ شما بر یک جای بایستند و از من درخواست کنند و به هر فرد خواستهاش را بدهم، این کار چیزی از آنچه نزد من است، بجز اندازهای که یک سوزن وقتی در دریا فرو شود، کم نماید، کم نمیکند.»
در صحیح بخاری و صحیح مسلم،[4] از ابوهریره س روایت شده است که رسول الله ج فرمودند: «إِذَا دَعَا أَحَدُکُمْ فَلَا یَقُلْ : اللهم اغْفِرْ لِی إِنْ شِئْتَ، وَلَکِنْ لِیَعْزِمْ الْمَسْأَلَةَ، وَلْیُعَظِّمْ الرَّغْبَةَ؛ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَتَعَاظَمُهُ شَیْءٌ أَعْطَاهُ»؛ «هرگاه یکی از شما دعا کرد، نگوید: پروردگارا اگر خواستی مرا ببخش، بلکه باید با جزم دعا کند و شوق خود را بزرگ جلوه دهد، زیرا چیزی را که خداوند آن را میبخشد آن را برای او بزرگ نمینماید.»
احادیث متعدّدی در مورد ترغیب و تشویق به دعا بیان شده است و در این باره که الله ـ درخواست دعاگویان و سؤالکنندگان را اجابت میکند و او تعالی بسیار با حیا و بخشنده و برتر و گرامیتر از این است که دعای بندهاش را رد کند یا او را ناامید و دست خالی برگرداند.
ابوداود، ترمذی و دیگران، از سلمان فارسی س روایت کردهاند که پیامبر ج فرمودند: «إنّ اللهَ حَییّ کریم یَستحی من عَبده إِذا رفع إِلَیْهِ یَدَیْهِ أَن یردهما صفراً»[5]؛ «همانا الله بسیار با حیا و بزرگوار است و از بندهاش حیا مینماید که وقتی دستانش را به سوی او بلند کند، آنها را خالی برگرداند.»
در حدیث مربوط به نزول پروردگار، آمده است که پیامبر ج فرمودند: «ینزِلُ رَبُّنَا تَبَارَکَ وَتَعَالَی کُلَّ لَیْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا، حِینَ یَبْقَی ثُلُثُ اللَّیْلِ الآخِرِ، فیَقُولُ: مَنْ یَدْعُونِی فَأَسْتَجِیبَ لَهُ، مَنْ یَسْأَلُنِی فَأُعْطِیَهُ، مَنْ یَسْتَغْفِرُنِی فَأَغْفِرَ لَهُ»[6]؛ «پروردگار ما هر شب؛ هنگامی که یک سوم آخر شب باقی میماند، به آسمان دنیا فرود میآید و میفرماید: چه کسی مرا میخواند تا برایش اجابت کنم؟ چه کسی از من درخواست میکند تا به او عطا کنم؟ چه کسی از من طلب آمرزش میکند تا برایش ببخشم؟»
این حدیثی متواتر بوده که گروهی از صحابه؛ یعنی 28 نفر آن را از پیامبر ج روایت کردهاند.
در حدیث قدسی دیگری که دربارۀ مقام و منزلت دوستان پرهیزگار الله است، نقل شده که الله ﻷ میفرماید: «مَنْ عَادَى لِی وَلِیًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَمَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا وَرِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِی لَأُعْطِیَنَّهُ وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِی لَأُعِیذَنَّهُ»[7]؛ «هر کس با دوستی از [دوستان] من دشمنی کند، قطعاً با او اعلان جنگ میکنم. محبوبترین چیزی که دوست دارم بندهام با آن به من نزدیک شود، آنچه بر وی فرض گردانیدهام است و بندهام همواره با نوافل به من نزدیک میشود تا جایی که او را دوست میدارم و زمانی که وی را دوست داشته باشم، شنوایی او میشوم که با آن میشنود، بینایی وی میشوم که با آن میبیند، و دستش که با آن محکم میگیرد و پایش که با آن راه میرود. اگر از من بخواهد، به او میبخشم و اگر به من پناه ببرد، قطعاً به او پناه میدهم.»
متون مذکور و امثال آنها، به روشنی دلالت میکنند که الله تعالی درخواست بندگان مؤمنش را رد نمیکند و آنان را ناامید نمیگرداند، امّا سؤال این است که چرا گروهی از بندگان و صالحان بسیار دعا کردند و جوابی نگرفتند؟ در پاسخ میگوییم: اجابت دعا متنوّع است: گاهی اوقات عین آنچه درخواست شده است، فورا حاصل میشود، گاهی اوقات بنا بر حکمتی، نتیجۀ دعا با تأخیر حاصل میشود، در برخی موارد، عین آنچه خواسته شده است، حاصل نمیشود، چون عین مطلوب به مصلحت فرد نبوده، ولی آنچه به دست آمده است، به مصلحت دعاکننده یا اینکه از درخواستش بهتر بوده است. و گاهی اوقات به عنوان اجر و پاداشی که در قیامت به انسان داده شود، ذخیره میگردد.
امام احمد، بخاری در «الأدب المفرد»، حاکم و دیگران، از ابوسعید خدری س روایت کردهاند که رسول الله ج فرمودند: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَدْعُو بِدَعْوَةٍ لَیْسَ فِیهَا إِثْمٌ وَلاَ قَطِیعَةُ رَحِمٍ إِلاَّ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِهَا إِحْدَى ثلاَثٍ: إِمَّا أَنْ تُعَجَّلَ لَهُ دَعْوَتُهُ وَإِمَّا أَنْ یَدَّخِرَهَا لَهُ فِی الأَخِرَةِ وَإِمَّا أَنْ یَصْرِفَ عَنْهُ مِنْ السُّوءِ مِثْلَهَا»[8]؛ «هیچ مسلمانی دعایی خالی از گناه و قطع صلۀرحم نمیکند، مگر اینکه الله یکی از سه [نیکی] را به او ارزانی میدارد: یا دعایش را فورا برآورده میسازد، یا آن را برایش در قیامت ذخیره میکند و یا اینکه به همان اندازه بدی را از او دور مینماید.»
بر این اساس، روشن میگردد که اجابت درخواست دعاکننده، عامتر از دادن و بخشیدن عین آنچه درخواست میکند، است.
از آثار و نتایج ایمان به نام «مجیب»، این است که یقین و باور بنده را به الله تقویت میکند، بر امید وی میافزاید و باعث میشود که بنده بیشتر متوجّه الله شود و به آنچه نزد اوست، امید داشته باشد و از رحمت و بخشش الهی ناامید نگردد.
چرا انسان مسلمان به پروردگار بخشنده و کریمش اعتماد نکند، در حالی که اختیار هر چیزی به دست اوست، هر آنچه بخواهد، در همان زمانی که معیّن کرده و به همان صورتی که بخواهد بدون هیچ کم و زیادتی و بدون هیچ تقدّم و تأخّری، واقع میشود، حکم الهی در آسمانها و زمین و در آنچه بر بالا و زیر آن است و نیز در دریاها، فضا و سایر اجزای عالم، اجرا میگردد، هر گونه که بخواهد در آنها تصرّف و تغییر ایجاد میکند، آفرینش و امر از آنِ اوست، تمامی پادشاهیها و ستایشها مخصوص اوست، دنیا و آخرت، نعمت و فضل و ثنای نیک و زیبا از آنِ اوست:
﴿یَسَۡٔلُهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ﴾ [الرّحمن: 29]
«(تمام) کسانی که در آسمانها و زمین هستند از او سؤال (و درخواست نیاز) میکنند و او هر روز در کاری است.»
بابرکت است الله که پروردگار جهانیان است.
[1]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7386؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2704، عبارت فوق در صحیح مسلم آمده است.
[2]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7537؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2675، عبارت فوق را مسلم / آورده است.
[3]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2577، بخشی از روایتی که ابوذر س روایت کرده است.
[4]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6339؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2679، عبارت فوق در صحیح مسلم آمده است.
[5]- قبلا تخریج این حدیث بیان شده است.
[6]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1145؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 758، به روایت ابوهریره س.
[7]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6502.
[8]- مسند احمد، ج 3، ص 18؛ الأدب المفرد، شمارۀ حدیث: 710؛ المستدرک، ج 1، ص 493. حاکم اسنادش را صحیح، و حافظ منذری آن را جیّد دانسته است؛ و نیز نک: صحیح التّرغیب والتّرهیب، شمارۀ حدیث: 1633.