112- یزید بن زُریع/[1]
[متوفّای 182 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ کاردان و توانا و دانا و آگاه و محدّث شهر بصره: ابومعاویة بصری عَیشی میباشد که از این بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است:
ایّوب سختیانی؛ خالد حذّاء؛ حبیب معلّم؛ حسین معلّم؛ یونس؛ جریری؛ و روح بن قاسم.
و از کسانی که به نقل روایت از یزید بن زُریع پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
علی بن مدینی؛ اُمیّة بن بسطام؛ محمد بن منهال ضریر؛ محمد بن منهال - برادر حجّاج - ؛ احمد بن مقدام؛ نصر بن علی جهضمی؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
احمد بن حنبل گوید: «کان ریحانة البصرة ما أتقنه وما أحفظه»؛ «یزید بن زُریع، گل خوشبو و ریحان مردمان بصره بود؛ چه قدر ماهر و خبره، کاردان و متخصص، توانا و بایسته و حافظ و ضابط بود».
ابوحاتم رازی گوید: «ثقة امام»؛ «یزید بن زُریع هم (در حدیث)، مؤثّق و قابل اعتماد بود و هم امام و پیشوا».
ابوعوانة گفته است: «صحبتُ یزید بن زُریع أربعین سنة یزداد فی کلّ یوم خیراً»؛ «چهل سال، همنشین و همراه و دوشادوش و همرکاب یزید بن زُریع بودم و او، هر روز، به علم و دانش و حکمت و فرزانگی خویش میافزود».
بشر حافی گوید: «کان یزید مُتقناً حافظاً، ما أعلم أنّی رأیتُ مثله ومثل صحّة حدیثه»؛ «یزید بن زُریع، روایت کنندهای ماهر و خبره، استاد و زبردست، کاردان و متخصّص، توانا و بایسته و حافظ و ضابط بود؛ و هرگز کسی را چون او و حدیثی را چون درستی و صحّت حدیث او ندیدهام».
یحیی بن سعید قطّان گوید: «لم یکنها هنا أحدٌ أثبت منه»؛ «در اینجا (شهر بصره) کسی مطمئنتر و قابل اعتمادتر و درستکارتر و معتبرتر از یزید بن زُریع، وجود ندارد».
نصر بن علی گوید: «رأیتُ یزید بن زُریع فی المنام؛ فقلتُ: ما فعل الله بک؟ قال: دخلتُ الجنّة. قلتُ: بماذا؟ قال: بکثرة الصلاة»؛ «در عالم خواب، یزید بن زُریع را دیدم؛ خطاب بدو گفتم: خداوند بلند مرتبه با تو چگونه رفتار کرد؟ او در پاسخ گفت: وارد بهشت شدم. گفتم: با چه چیزی به بهشت راه یافتی؟ گفت: با نمازگزاردن زیاد».
و سرانجام، یزید بن زُریع در 81 سالگی، به سال 182 ه . ق درگذشت و چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست؛ و پدر یزید بن زُریع نیز، والی و حاکم شهر «اِبلّة» بود.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابراهیم بن محمد بن عرعرة گوید: «لم یکن أحد أثبت من یزید بن زُریع»؛ «در عرصهی روایت و درایت، کسی مطمئنتر و معتبرتر و قابل اعتمادتر و امانت دارتر از یزید بن زُریع، وجود ندارد».
ابوبکر اسدی به نقل از احمد گوید: «الیه المنتهی فی التثبّت بالبصرة»؛ «آخرین پایگاه و جایگاه اطمینان یافتن و مطمئن شدن به روایات و احادیث، در شهر بصره، یزید بن زُریع بود».
اسحاق بن منصور، از یحیی بن معین روایت کرده که وی گفته است: «ثقة»؛ «یزید بن زُریع، از راویان مطمئن و مورد وثوق و معتبر و قابل اعتماد است».
عبدالخالق بن منصور، به نقل از یحیی بن معین گوید: «یزید بن زُریع الصدوق الثقة المأمون»؛ «یزید بن زُریع، فردی صادق و راستگو، درستکار و امین، مؤثّق و قابل اعتماد، مطمئن و قوی و معتبر و مورد تأیید میباشد».
ابن سعد گفته است: «کان ثقة حجّة کثیر الحدیث»؛ «یزید بن زُریع، از زمرهی راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و قوی و کاردان و متخصص و خبره و آگاه و زیاد روایت کنندهی حدیث بود».
محمد بن عیسی بن طبّاع گوید: «ذکروا الفقهاء وأصحاب الحدیث ومن لایطعن علیه فی شیء، فذکروا مالکاً وحماد بن زید ویزید بن زُریع»؛ «علماء و صاحب نظران اسلامی، به بیان سه گروه پرداختهاند: فقیهان؛ صاحبان حدیث؛ و کسانی که دربارهی هیچ چیزی مورد سؤال و ایراد قرار نگرفتهاند؛ و مالک بن انس، حماد بن زید و یزید بن زُریع را به عنوان مصادیق این گروهها نام بردهاند».
و اندیشمندان و صاحب نظرانی که در ذیل بدانها اشاره میشود، از زمرهی کسانیاند که یزید بن زُریع را در شمار روایت کنندگان از امام ابوحنیفه/ قرار دادهاند؛ و این دسته از علماء عبارتند از:
1- حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4].
2- حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5].
3- حافظ ابن بزّاز کردری در کتاب «المناقب»[6].
4- علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[7]
در کتاب «جامع المسانید»[8]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یزید بن زُریع، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
نگارنده گوید:
یزید بن زُریع/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به حساب میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «ما جاء فی صفة الجنّة وأنّها مخلوقة»[9]
«حَدَّثَنَا رَوْحُ بْنُ عَبْدِ المُؤْمِنِ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا سَعِیدٌ، عَنْ قَتَادَةَ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِنَّ فِی الجَنَّةِ لَشَجَرَةً یَسِیرُ الرَّاکِبُ فِی ظِلِّهَا مِائَةَ عَامٍ لاَ یَقْطَعُهَا»»(ح 3251)
«رَوح بن عبدالمؤمن، از یزید بن زُریع، از سعید، از قتادة، از انس بن مالکس، از پیامبر ج برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمود: «همانا در بهشت، درختی است که اگر سوارکاری در سایهی آن، صدسال سیر کند، مسافت آن را پیموده نمیتواند.»
* در باب «صفة النبیّ ج »[10]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ الأَعْلَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا سَعِیدٌ، عَنْ قَتَادَةَ، أَنَّ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، حَدَّثَهُمْ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ لاَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ فِی شَیْءٍ مِنْ دُعَائِهِ إِلَّا فِی الِاسْتِسْقَاءِ، فَإِنَّهُ کَانَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ حَتَّى یُرَى بَیَاضُ إِبْطَیْهِ» وَقَالَ أَبُو مُوسَى «دَعَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرَفَعَ یَدَیْهِ وَرَأَیْتُ بَیَاضَ إِبْطَیْهِ»»(ح 3565)
«عبدالاعلی بن حمّاد، از یزید بن زُریع، از سعید، از قتادة، برای ما روایت کرده که انسس گفته است: همانا رسول خدا ج در هیچ دعایی دستهای خود را بلند نمیکرد، مگر در دعای استسقاء؛ و همانا دستهای خود را به اندازهای بلند میکرد که سفیدیهای بغل وی دیده میشد.
و ابوموسی اشعریس گوید: پیامبر ج در استسقاء، دعا کرد و دستهای خود را بلند کرد».
* در باب «مناقب عمر بن الخطاب، أبی حفص القرشی العدوی»[11]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی عَرُوبَةَ، ح وقَالَ لِی خَلِیفَةُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَوَاءٍ، وَکَهْمَسُ بْنُ المِنْهَالِ، قَالاَ: حَدَّثَنَا سَعِیدٌ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: صَعِدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أُحُدٍ وَمَعَهُ أَبُو بَکْرٍ، وَعُمَرُ، وَعُثْمَانُ، فَرَجَفَ بِهِمْ، فَضَرَبَهُ بِرِجْلِهِ، قَالَ: «اثْبُتْ أُحُدُ فَمَا عَلَیْکَ إِلَّا نَبِیٌّ، أَوْ صِدِّیقٌ، أَوْ شَهِیدَانِ»»(ح 3686)
«مسدّد، از یزید بن زُریع، از سعید بن ابوعروبة، و همچنین خلیفة، از محمد بن سواء و کهمس بن منهال، از سعید، از قتادة برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفته است: پیامبر ج در حالی که ابوبکر، عمر و عثمانش با وی بودند، بر کوه اُحُد بالا رفت؛ کوه، آنها را لرزاند؛ آن حضرت ج کوه را با پای خویش زد و فرمود: «ای اُحُد! ساکن باش؛ زیرا بر تو فقط پیامبر یا صدّیق و یا دو شهید وجود دارد».
* در باب «ذکر الملائکة»[12].
* در باب «مرجع النبیّ ج من الأحزاب ومخرجه الی بنی قریظة ومحاصرته ایّاهم»[13].
* در باب «غزوة الحدیبیة»[14].
* در باب «قصة عکل وعُرینة»[15].
* در باب «تفسیر سورة البقرة»[16].
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٣٤﴾ [البقرة: 234]»[17].
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِۚ ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّٰکِرِینَ١١٤﴾ [هود: 114]»[18].
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن یَشۡهَدَ عَلَیۡکُمۡ سَمۡعُکُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُکُمۡ وَلَا جُلُودُکُمۡ وَلَٰکِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَا یَعۡلَمُ کَثِیرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ٢٢﴾ [فصلت: 22]»[19].
* در باب «القراءة فی العشاء بالسجدة»[20].
* در باب «اثنان فما فوقهما جماعة»[21].
* در باب «إستیذان المرأة زوجها بالخروج الی المسجد»[22].
به هر حال، روایات «یزید بن زُریع»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 55 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «یزید بن زریع» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/335؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/807؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/263؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/632؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/422؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/284؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/277؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/324؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/307؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 371؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 116؛«الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/573
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/256
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/285 و 286
[4]- «تهذیب الکمال» 19/104
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 91
[6]- «المناقب»، کردری 2/227
[7]- «عقود الجمان»؛ ص 156
[8]- «جامع المسانید» 2/577
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/461
[10]- همان 1/503
[11]- همان 1/521
[12]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/455
[13]- همان 2/592
[14]- همان 2/598
[15]- همان 2/602
[16]- همان 2/642
[17]- همان 2/650
[18]- همان 2/678
[19]- همان 2/712
[20]- همان 1/106
[21]- همان 1/90
[22]- همان 1/120
111- یحیی بن مَعین حنفی/[1]
[متوفّای 233 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای بیهمتا و منحصر به فرد، امام بیمثل و مانند، سرور و سالار حافظان حدیث: ابوزکریا (یحیی بن مَعین بن عَون بن زیاد بن بِسطام بن عبدالرحمن) مُرّی بغدادی میباشد.
وی، به سال 158 ه . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد و پدرش (مَعین)، از گروه اَشراف و طبقهی نُجَبا بود؛ از این رو، پس از خود، برای یحیی، یک میلیون درهم، بر جای گذاشت؛ (و یحیی بن مَعین نیز، همه را در راه یادگیری و فراگیری حدیث و نشر و پخش آن، صرف کرد).
یحیی بن مَعین؛ از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:
هُشیم؛ ابن مبارک؛ اسماعیل بن مجالد؛ یحیی بن زکریا بن ابی زائدة؛ معتمر بن سلیمان؛ و کسان دیگر از این طبقه.
و از کسانی که به سماع حدیث از یحیی بن مَعین پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ هنّاد؛ بخاری؛ مسلم؛ ابوداود؛ ابویعلی؛ احمد بن حسن صوفی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
نسایی گوید: «ابوزکریا، الثقة المأمون، أحد الائمة فی الحدیث»؛ «ابوزکریا، (یحیی بن مَعین)، از راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر و قوی و درستکار و یکی از پیشوایان و طلایه داران علم حدیث بود».
علی بن مدینی گوید: «لا نعلم أحداً من لّدن آدم علیه السلام، کتب من الحدیث ما کتب ابن معین»؛ «سراغ نداریم که کسی، از زمان آدم÷ تا کنون، به اندازهای که یحیی بن مَعین به نگارش حدیث پرداخته، حدیث نوشته باشد».
و همچنین در جایی دیگر، علی بن مدینی گفته است: «إنتهی علم الناس الی یحیی بن مَعین»؛ «علم و دانش مردم، به یحیی بن مَعین منتهی شده است؛ و او، مرجع و منبع مردم، در عرصههای مختلف علمی به شمار میآید».
یحیی قطّان گوید: «ما قدم علینا مثل هذین: احمد بن حنبل ویحیی بن مَعین»؛ «تاکنون، به نزد ما، کسی مثل این دو نفر نیامده است؛ احمد بن حنبل و یحیی بن مَعین».
احمد بن حنبل نیز گفته است: «یحیی بن مَعین، أعلمنا بالرجال»؛ «داناترین و آگاهترین ما، نسبت به رجال حدیث، یحیی بن مَعین بود».
و سرانجام، یحیی بن مَعین، در ماه ذوالقعدة، به سال 233 ه . ق در مدینهی منوره، به حالت غربت، چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست. خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمتهای خویش، جای دهد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] بیان کرده که یحیی بن مَعین، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نمودهاند.
و بدین سان، شیخ الحدیث محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری»[4]، یحیی بن معین را در شمار اندیشمندان و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری ذکر کرده و گفته است: «و منهم إمام الجرح والتعدیل، یحیی بن مَعین»؛ «یکی از دانشوران و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری، یحیی بن مَعین - امام و پیشوای جرح و تعدیل - است».
در حاشیهی کتاب «الامام ابن ماجه وکتابه السنن» چنین آمده است: علامه ذهبی در رسالهاش با عنوان «الرواة الثقات المتکلّم فیهم بما لا یوجب ردّهم» گفته است: «اَنّ ابن معین کان من الحنفیة الغُلاة فی مذهبه وان کان محدّثاً»[5]؛ «یحیی بن مَعین - اگر چه از زمرهی محدّثان بود - ولی باز هم، یکی از حنفیهای متعصّب در مذهب خویش به شمار میآمد».
و ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی نیز در کتاب «جامع المسانید»[6]، یحیی بن مَعین را در شما ر راویان امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارندهی سطور گوید:
یحیی بن مَعین/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قوله: ﴿ثَانِیَ ٱثۡنَیۡنِ إِذۡ هُمَا فِی ٱلۡغَارِ إِذۡ یَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾ [التوبة: 40]»[7]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، قَالَ ابْنُ جُرَیْجٍ: قَالَ ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ: وَکَانَ بَیْنَهُمَا شَیْءٌ، فَغَدَوْتُ عَلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، فَقُلْتُ: أَتُرِیدُ أَنْ تُقَاتِلَ ابْنَ الزُّبَیْرِ، فَتُحِلَّ حَرَمَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «مَعَاذَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ ابْنَ الزُّبَیْرِ وَبَنِی أُمَیَّةَ مُحِلِّینَ، وَإِنِّی وَاللَّهِ لَا أُحِلُّهُ أَبَدًا»، قَالَ: قَالَ النَّاسُ: بَایِعْ لِابْنِ الزُّبَیْرِ فَقُلْتُ: “وَأَیْنَ بِهَذَا الأَمْرِ عَنْهُ، أَمَّا أَبُوهُ: فَحَوَارِیُّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یُرِیدُ الزُّبَیْرَ - وَأَمَّا جَدُّهُ: فَصَاحِبُ الغَارِ - یُرِیدُ أَبَا بَکْرٍ - وَأُمُّهُ: فَذَاتُ النِّطَاقِ - یُرِیدُ أَسْمَاءَ - وَأَمَّا خَالَتُهُ: فَأُمُّ المُؤْمِنِینَ - یُرِیدُ عَائِشَةَ - وَأَمَّا عَمَّتُهُ: فَزَوْجُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یُرِیدُ خَدِیجَةَ - وَأَمَّا عَمَّةُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: فَجَدَّتُهُ - یُرِیدُ صَفِیَّةَ - ثُمَّ عَفِیفٌ فِی الإِسْلاَمِ، قَارِئٌ لِلْقُرْآنِ، وَاللَّهِ إِنْ وَصَلُونِی وَصَلُونِی مِنْ قَرِیبٍ، وَإِنْ رَبُّونِی رَبُّونِی أَکْفَاءٌ کِرَامٌ، فَآثَرَ التُّوَیْتَاتِ وَالْأُسَامَاتِ وَالْحُمَیْدَاتِ یُرِیدُ أَبْطُنًا مِنْ بَنِی أَسَدٍ بَنِی تُوَیْتٍ وَبَنِی أُسَامَةَ وَبَنِی أَسَدٍ، إِنَّ ابْنَ أَبِی العَاصِ بَرَزَ یَمْشِی القُدَمِیَّةَ - یَعْنِی عَبْدَ المَلِکِ بْنَ مَرْوَانَ - وَإِنَّهُ لَوَّى ذَنَبَهُ - یَعْنِی ابْنَ الزُّبَیْرِ - ”»(ح 4665)
«عبدالله بن محمد، از یحیی بن مَعین، از حجّاج، از ابن جُریج، از ابن أبی ملیکة برای ما روایت کرده که وی گفته است: میان آنها (ابن عباس و ابن زبیر) چیزی (اختلاف) بود. من، صبح زود، به نزد ابن عباس رفتم و گفتم: آیا قصد داری که با ابن زبیر، جنگ کنی و حرام خدا را حلال بگردانی (در مکه که جنگ در آن حرام است، حلال گردانی؟) ابن عباس گفت: از این کار، به خدا پناه میبرم. به راستی که خدا، بنی اُمیّه و ابن زبیر را حلال کنندهی (حرام مکه) مقدّر کرده است و من، به خدا سوگند، هیچگاه (حرم مکه را با خون ریزی در آن) حلال نمیگردانم.
ابن عباس گفت: مردم میگویند: با ابن زبیر بیعت کن. من گفتم: این امر (خلافت) از وی دور نیست؛ در حالی که پدر وی (زبیر) حَواری پیامبر ج است؛ و پدربزرگ (مادریاش، یعنی ابوبکر)، مصاحب آن حضرت ج در غار است؛ و مادرش (اسماء)، ذات النطاقین (صاحب دو کمربند) است؛ و خالهاش (عایشه) اُمّ المؤمنین میباشد؛ و عمهی (پدرش، یعنی خدیجه) همسر پیامبر خدا ج است؛ و عمهی پیامبرج (یعنی صفیه)، مادر پدر اوست.
سپس ابن عباسب گفت: ابن زبیر، مسلمان پرهیزگار و حافظ قرآن بود. به خدا سوگند! (هر چند که بنی اُمیّه را به خاطر وی ترک کردم) ولی اگر (بنی اُمیّه) مرا به خود پیوند دهند، پیوند نزدیک (از نظر نسب) میدهند و اگر مرا پرورش دهند، همتایانی بزرگاند.
و ابن زبیر، به تُوَیتات و اُسامات و حُمیدات، نسب میرساند. مراد ابن عباس، آن است که وی، از بطن (شاخهی) بنی اسد است؛ یعنی بنی تُوَیت و بنی اُسامه و بنی اَسد. همانا ابوالعاص به مسائل اساسی نظر دارد و بر یاران خود برتری دارد. و مراد از ابوالعاص، عبدالملک بن مروان است. و او دُم خود را گره کرده است؛ یعنی ابن زبیر».
* در باب «مناقب الحسن والحسین»[8]
«حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، وَصَدَقَةُ، قَالاَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ وَاقِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ أَبُو بَکْرٍ: «ارْقُبُوا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ»»(ح 3751)
«یحیی بن مَعین و صدقة، از محمد بن جعفر، از شعبة، از واقد بن محمد، از پدرش، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکرس گفت: خشنودی محمد ج را در خشودی اهل بیت وی دریابید و حقوقشان را پاس دارید».
* در باب «اسلام أبی بکر الصدیق»[9]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الآمُلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُجَالِدٍ، عَنْ بَیَانٍ، عَنْ وَبَرَةَ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الحَارِثِ، قَالَ: قَالَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَا مَعَهُ إِلَّا خَمْسَةُ أَعْبُدٍ وَامْرَأَتَانِ، وَأَبُو بَکْرٍ»»(ح 3857)
«عبدالله بن حمّاد آمُلی، از یحیی بن مَعین، از اسماعیل بن مجالد، از بیان، از وَبَرة، از همّام بن حارث، برای ما روایت کرده که عمار بن یاسر گفته است: رسول خداج را دیدم که با وی به جز پنج غلام و دو زن و ابوبکرس کسی دیگر نبود».
[1]- بیوگرافی «یحیی بن مَعین» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/307؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/799؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 11/71؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/192؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/262؛ «تاریخ بغداد»؛ «خطیب بغدادی 14/177؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/410؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/246؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/268؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/316؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/220؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 368؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/79؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 188؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/564
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 2/429-431
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/246
[4]- «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» 1/65
[5]- حاشیهی «الامام ابن ماجة و کتابه السنن»، ص 128
[6]- «جامع المسانید» 2/580
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/672
[8]- همان 1/530
[9]- همان 1/544
110- یحیی بن صالح حنفی/[1]
[متوفّای 222 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، یحیی بن صالح وُحاظی، ابوزکریا - یا (ابوصالح) - شامی میباشد.
از کسانی که یحیی بن صالح به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان این افراد را نام برد:
حسن بن ایوب حضرمی؛ معاویة بن سلام؛ سلیمان بن بلال؛ سعید بن بشیر؛ سلمة بن کلثوم؛ محمد بن مهاجر؛ مالک بن انس؛ محمد بن حسن شیبانی؛ ابن ابوالزناد؛ اسحاق بن یحیی کلبی؛ سعید بن عبدالعزیز؛ یزید بن سعید بن ذی غصوان؛ عبدالرحمن بن ابوالزناد؛ عبیدالله بن عمرو الرِّقّی؛ اسماعیل بن عیّاش؛ و ...
و از کسانی که به روایت حدیث، از یحیی بن صالح وُحاظی، پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
بخاری؛ ابوحاتم؛ اسحاق - گفته شده که مراد از این اسحاق: اسحاق کوسج است -؛ موسی بن قریش تمیمی؛ سلیمان بن عبدالحمید بهرانی؛ محمد بن یحیی ذُهْلی؛ عباس بن ولید خلّال؛ یحیی بن معین؛ ابراهیم بن سعید جوهری؛ احمد بن صالح مصری؛ احمد بن ابوالحواری؛ یزید بن عبد ربّه جرجسی؛ محمد بن عبدالله عبدالحکم بصری؛ محمد بن سهل بن عسکر؛ عثمان بن سعید دارمی؛ عبدالله بن حماد آمُلی؛ عبدالله بن نصر بن هلال؛ محمد بن مسلم بن وارة؛ موسی بن عیسی بن مُنذر؛ احمد بن عبدالوهاب بن نجدة؛ عمران بن بکار حمصی؛ محمد بن عوف طائی؛ ابواُمیّة طرسوسی؛ ابوزرعة دمشقی؛ عبدالرحمن بن قاسم بن رواس؛ و دیگران.
صاحبان صحاح شش گانه نیز به جز نسایی، به واسطهی محمد، به نقل روایت از یحیی بن صالح پرداختهاند؛ و گفته شده که مراد از این محمد: محمد بن ادریس رازی است.
ابوزرعة دمشقی گوید: «لم یقل أحمد فیه إلّا خیراً»؛ «احمد بن حنبل، فقط به بیان خوبیها و نیکیها و ویژگیها و صفات والای یحیی بن صالح، پرداخته است».
ابوزرعة، در ادامه گوید: «و سألتُ یحیی بن معین عنه؟ فقال: ثقة»؛ «از یحیی بن معین، در مورد یحیی بن صالح پرسیدم؛ او در پاسخ بدین سؤال گفت: یحیی بن صالح، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر بود».
ابوحاتم رازی گوید: «صدوق»؛ «یحیی بن صالح، روایت کنندهای صادق و راستگو و درستکار و امین میباشد».
ابن عدی نیز، یحیی بن صالح را در شمار گروهی از راویان مؤثق و مورد اعتماد اهل شام ذکر کرده است.
ابن حبّان هم در کتاب «الثقات»، وی را از راویان معتبر و قوی و ثقه و قابل اعتماد دانسته است.
بخاری نیز از یحیی بن صالح، هشت حدیث، روایت نموده است.
حافظ عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر یحیی بن صالح پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: «سمع مالکاً ومحمد بن الحسن؛ وکان عدیله الی مکة؛ روی عنه احمد بن أبی الحواری وابوزرعة وأبوحاتم والبخاری؛ وثقّه یحیی بن معین؛ مات سنة اثنتین وعشرین ومائتین؛ ومولده سنة تسع وأربعین ومائة؛ وروی له أیضاً مسلم وأبوداود والترمذی والنسائی. رحمهم الله»؛ «یحیی بن صالح/، از مالک بن انس/ و محمد بن حسن شیبانی/ (شاگرد امام ابوحنیفه/) حدیث سماع نموده است؛ و احمد بن ابوالحواری، ابوزرعة، ابوحاتم و بخاری، از وی، به نقل روایت پرداختهاند؛ و یحیی بن معین، او را مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر و قوی و درستکار در حدیث، معرفی نموده است.
وی، به سال 222 ه . ق درگذشت و چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست و به سال 149 ه . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد. و همچنین مسلم/، ابوداود/، ترمذی/ و نسایی/، از وی حدیث روایت نمودهاند».
نگارنده گوید:
یحیی بن صالح وُحاظی، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «عظة الامام الناس فی إتمام الصلاة، وذکر القبلة»[4]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا فُلَیْحُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ هِلاَلِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: صَلَّى بِنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلاَةً، ثُمَّ رَقِیَ المِنْبَرَ، فَقَالَ فِی الصَّلاَةِ وَفِی الرُّکُوعِ: «إِنِّی لَأَرَاکُمْ مِنْ وَرَائِی کَمَا أَرَاکُمْ»»(ح 419)
«یحیی بن صالح، از فُلیح بن سلیمان، از هلال بن علی، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج برای ما نماز گزارد؛ آنگاه بر منبر بالا رفت و در مورد نماز و رکوع گفت: «همانا من، شما را از پشت سر همانگونه میبینم که (از پیش روی) میبینم».
* در باب «اذا کان الثوب ضیّقا»[5]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا فُلَیْحُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الحَارِثِ، قَالَ: سَأَلْنَا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الصَّلاَةِ فِی الثَّوْبِ الوَاحِدِ، فَقَالَ: خَرَجْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَجِئْتُ لَیْلَةً لِبَعْضِ أَمْرِی، فَوَجَدْتُهُ یُصَلِّی، وَعَلَیَّ ثَوْبٌ وَاحِدٌ، فَاشْتَمَلْتُ بِهِ وَصَلَّیْتُ إِلَى جَانِبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «مَا السُّرَى یَا جَابِرُ» فَأَخْبَرْتُهُ بِحَاجَتِی، فَلَمَّا فَرَغْتُ قَالَ: «مَا هَذَا الِاشْتِمَالُ الَّذِی رَأَیْتُ»، قُلْتُ: کَانَ ثَوْبٌ - یَعْنِی ضَاقَ - قَالَ: «فَإِنْ کَانَ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ، وَإِنْ کَانَ ضَیِّقًا فَاتَّزِرْ بِهِ»»(ح 361)
«یحیی بن صالح، از فُلیح بن سلیمان، از سعید بن حارث، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از جابر بن عبداللهس در مورد نماز در یک جامه سؤال کردیم. وی گفت: در یکی از سفرها، همراه رسول خدا ج بودم. شبی، برای کار شخصی خود، نزد پیامبر ج رفتم. آن حضرت ج مشغول نماز خواندن بود. من، فقط یک قطعه لباس داشتم که خود را در آن پیچیده بودم. کنار آن حضرت ج به نماز ایستادم. پس از اتمام نماز، رسول خدا ج فرمود: «ای جابر! در این هنگام از شب، چرا آمدهای»؟ من منظورم را برای رسول خدا ج بیان کردم. آنگاه رسول خدا ج فرمود: «چرا خود را چنین در چادر پیچیدهای»؟ عرض کردم: ای پیامبر خدا! همین یک قطعه پارچه را داشتم (و چارهای جز این نداشتم). رسول خدا ج فرمود: «اگر پارچه بزرگ است، آن را دور خود بپیچان و اگر کوچک است، به جای شلوار، از آن استفاده کن».
* در باب «یُکبّر وهو ینهض من السجدتین؛ وکان ابن الزّبیر، یُکبّر فی نهضته»[6]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا فُلَیْحُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الحَارِثِ، قَالَ: صَلَّى لَنَا أَبُو سَعِیدٍ «فَجَهَرَ بِالتَّکْبِیرِ حِینَ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ، وَحِینَ سَجَدَ وَحِینَ رَفَعَ وَحِینَ قَامَ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ» وَقَالَ: هَکَذَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 825)
«یحیی بن صالح، از فُلیح بن سلیمان، از سعید بن حارث برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوسعید خدریس برای ما نماز گزارد و در نماز، هنگام بلند کردن سر از سجده و هنگام رفتن به سجده و پس از برخاستن از سجده و هنگام بلند شدن از تشهّد اول، با صدای بلند، تکبیر میگفت و فرمود: رسول خدا ج را دیدم که چنین میکرد».
* در باب «درجات المجاهدین فی سبیل الله»[7]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا فُلَیْحٌ، عَنْ هِلاَلِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ، وَأَقَامَ الصَّلاَةَ، وَصَامَ رَمَضَانَ کَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ الجَنَّةَ، جَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ جَلَسَ فِی أَرْضِهِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا»، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَفَلاَ نُبَشِّرُ النَّاسَ؟ قَالَ: «إِنَّ فِی الجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ، أَعَدَّهَا اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، مَا بَیْنَ الدَّرَجَتَیْنِ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ، فَاسْأَلُوهُ الفِرْدَوْسَ، فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الجَنَّةِ وَأَعْلَى الجَنَّةِ - أُرَاهُ - فَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ، وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الجَنَّةِ» قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ فُلَیْحٍ، عَنْ أَبِیهِ: وَفَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»(ح 2790)
«یحیی بن صالح، از فُلیح، از هلال بن علی، از عطاء بن یسار، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمود: «کسی که به خدا و رسولش ایمان بیاورد، نماز بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد، خدا تعهّد نموده است که او را وارد بهشت سازد؛ چه در راه خدا، جهاد کند و یا در سرزمینی که متولد شده است، بنشیند». صحابه گفتند: ای رسول خدا ج! آیا به مردم، مژده ندهیم؟ فرمود: «در بهشت، صد درجه وجود دارد که خداوند آنها را برای مجاهدین راه خود، مهیّا ساخته است و فاصلهی هر درجه با درجهی دیگر، به اندازهی فاصلهی بین زمین و آسمان میباشد؛ پس هرگاه، چیزی از خدا خواستید، بهشت فردوس را طلب کنید؛ زیرا که آن، بهترین و والاترین، بهشت است». یکی از راویان میگوید: فکر میکنم که رسول خداج فرمود: «عرش خدا، بر روی آن قرار دارد و نهرهای بهشت، از آن، سرچشمه میگیرد».
* در باب «النداء بالصلاة جامعة فی الکسوف»[8].
* در باب «اذا أحصر المعتمر»[9].
* در باب «الحجامة والقیء للصائم»[10].
* در باب «اذا باع الوکیل شیئاً فاسداً، فبیعه مردود»[11].
* در باب «غزوة الحدیبیة»[12].
* در باب «الکرع فی الحوض»[13].
* در باب قول الله تعالی: ﴿لَا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ﴾ [المائدة: 89][14].
* در باب «الوفاء بالنذر».[15]
[1]- بیوگرافی «یحیی بن صالح» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/282؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/795؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/158؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/260؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 14/22؛ «میزان الاعتدال»؛ حافظ ذهبی 4/386؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/258؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/305؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/120؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 364؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/50؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 176؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/473؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/566
[2]- «تهذیب التهذیب» 11/201 و 202
[3]- «الجواهر المضیة» 2/213
[4]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/59
[5]- همان 1/52
[6]- همان 1/114
[7]- همان 1/391
[8]- همان 1/142
[9]- همان 1/243
[10]- همان 1/260
[11]- همان 1/310
[12]- همان 2/599
[13]- در باب 2/840
[14]- همان 2/980
[15]- همان 2/990
109- یحیی بن سلیمان جُعفی کوفی/[1]
[متوفّای 237 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، یحیی بن سلیمان بن یحیی بن سعید بن مُسلم بن عبیدالله بن مُسلم جُعفی، ابوسعید کوفی مُقری (آموزگار قرآن) میباشد که در مصر، سُکنی و اقامت گزید و در آنجا، مستقر و ماندگار شد.
از کسانی که یحیی بن سلیمان جُعفی، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عمرو بن عثمان بن سعید جُعفی؛ حفص بن غیاث؛ عبدالله بن ادریس؛ ابوبکر بن عیّاش؛ عبدالله بن نُمیر؛ وکیع بن جرّاح؛ عبدالله بن وهب؛ و ...
و کسانی که از یحیی بن سلیمان جُعفی، حدیث روایت نمودهاند، میتوان این افراد را نام برد:
بخاری؛ ترمذی (با واسطهی احمد بن حسن ترمذی)؛ ابوزرعة؛ ابوحاتم؛ محمد بن عوف؛ ابوالأحوص (قاضی عکبراء)؛ ذُهْلی؛ عثمان بن خرزاذ؛ اسماعیل سمویه؛ حسن بن علی حلوانی؛ طاهر بن عیسی بن قیرس؛ احمد بن محمد بن حجّاج بن رشدین؛ حسن بن سفیان؛ و...
ابوحاتم رازی گوید: «شیخ»؛ «یحیی بن سلیمان جُعفی، از بزرگان و سروران است».
ابن حبّان، در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر نموده و گفته است: «ربَّما أغرب»؛ «یحیی بن سلیمان، گاهی اوقات، احادیث غریب یا مُنکر را روایت کرده است».
ابن یونس، بر این باور است که یحیی بن سلیمان جعفی، به سال 237 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. و در جایی دیگر گفته است که وی، به سال 238 ه . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است.
دارقطنی، در مورد یحیی بن سلیمان گوید: «ثقة»؛ «وی، از زمرهی روایت کنندگان مورد وثوق و قابل اعتماد است».
مسلمة بن قاسم گفته است: «لا بأس به»؛ «در روایات و احادیث یحیی بن سلیمان جُعفی، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، ثقه و قابل اعتماد است».
از دیدگاه عقیلی نیز، یحیی بن سلیمان جعفی، از زمرهی راویان مؤثق و مورد اعتماد میباشد.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[3]، و حافظ ابن بزّاز کردری در کتاب «المناقب»[4]، یحیی بن سلیمان جُعفی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
نگارندهی سطور گوید:
یحیی بن سلیمان جُعفی کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به حساب میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من بَنیٰ مسجداً»[5]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنِی ابْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِی عَمْرٌو، أَنَّ بُکَیْرًا، حَدَّثَهُ أَنَّ عَاصِمَ بْنَ عُمَرَ بْنِ قَتَادَةَ حَدَّثَهُ، أَنَّهُ سَمِعَ عُبَیْدَ اللَّهِ الخَوْلاَنِیَّ، أَنَّهُ سَمِعَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ، یَقُولُ عِنْدَ قَوْلِ النَّاسِ فِیهِ حِینَ بَنَى مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّکُمْ أَکْثَرْتُمْ، وَإِنِّی سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: “مَنْ بَنَى مَسْجِدًا - قَالَ بُکَیْرٌ: حَسِبْتُ أَنَّهُ قَالَ: یَبْتَغِی بِهِ وَجْهَ اللَّهِ - بَنَى اللَّهُ لَهُ مِثْلَهُ فِی الجَنَّةِ”»(ح 450)
«یحیی بن سلیمان جُعفی، از ابن وهب، از عمرو، از بُکیر، از عاصم بن عمر بن قتادة، از عبیدالله خولانی برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عثمان بن عفّانس شنیده است که هنگامی که عثمانس در مورد بنای مسجد النبی با اعتراض مردم روبرو شد، فرمود: شما زیاد، خرده گیری میکنید، ولی من، از رسول خدا ج شنیدم که فرمود: «هر کس برای خوشنودی خدا، مسجدی بنا کند، خداوند، خانهای مانند آن، در بهشت برای وی، بنا خواهد کرد».
* در باب «أهل العلم والفضل، أحقّ بالإمامة»[6]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی یُونُسُ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، أَنَّهُ أَخْبَرَهُ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قِیلَ لَهُ فِی الصَّلاَةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» قَالَتْ عَائِشَةُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ رَقِیقٌ، إِذَا قَرَأَ غَلَبَهُ البُکَاءُ، قَالَ: «مُرُوهُ فَیُصَلِّی» فَعَاوَدَتْهُ، قَالَ: «مُرُوهُ فَیُصَلِّی، إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ» تَابَعَهُ الزُّبَیْدِیُّ، وَابْنُ أَخِی الزُّهْرِیِّ، وَإِسْحَاقُ بْنُ یَحْیَى الکَلْبِیُّ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، وَقَالَ عُقَیْلٌ، وَمَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ حَمْزَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 682)
«یحیی بن سلیمان جُعفی، از ابن وهب، از یونس، از ابن شهاب، از حمزة بن عبدالله برای ما از پدرش (عبدالله بن عمرب) خبر داده که وی گفته است: هنگامی که درد رسول خدا ج شدّت یافت، دربارهی نماز، به آن حضرت ج گفتند؛ و آن حضرت ج فرمود: «به ابوبکر بگویید که نماز را برای مردم امامت کند». عایشهل گفت: ابوبکر، مردی نرم دل است چون قرائت کند، گریه بر وی چیره میگردد. آن حضرت ج فرمود: «به ابوبکر بگویید که برای مردم، نماز را امامت دهد». دوباره، عایشهل گفتهاش را تکرار کرد. آن حضرت ج فرمود: «به ابوبکر بگویید که نماز را برای مردم، امامت کند؛ (خاموش باشید) شما همان زنانی هستید که یوسف÷ را احاطه کرده بودند».
* در باب در باب «ما جاء فی الوتر»[7]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَمْرُو بْنُ الحَارِثِ، أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ القَاسِمِ، حَدَّثَهُ عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «صَلاَةُ اللَّیْلِ مَثْنَى مَثْنَى، فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَنْصَرِفَ، فَارْکَعْ رَکْعَةً تُوتِرُ لَکَ مَا صَلَّیْتَ» قَالَ القَاسِمُ: «وَرَأَیْنَا أُنَاسًا مُنْذُ أَدْرَکْنَا یُوتِرُونَ بِثَلاَثٍ، وَإِنَّ کُلًّا لَوَاسِعٌ أَرْجُو أَنْ لاَ یَکُونَ بِشَیْءٍ مِنْهُ بَأْسٌ»»(ح 993)
«یحیی بن سلیمان جُعفی، از عبدالله بن وهب، از عمرو، از عبدالرحمن بن قاسم، از پدرش برای ما روایت کرده که عبدالله بن عمرب گفت: نماز شب، دو رکعت دو رکعت است؛ و چون بخواهی که نماز را تمام کنی، پس یک رکعت بگزار تا نمازی را که گزاردهای، طاق گرداند.
قاسم گوید: از زمانی که به سن بلوغ رسیدهام، مردم را دیدهام که نماز وتر را سه رکعت میگزارند. پس هر یک از سه رکعت و یک رکعت رواست و امیدوارم که در آن، باکی نباشد».
* در باب «من لم یتطوّع فی السفر دبر الصلوات وقبلها»[8].
* در باب «اذا کلّم وهو یصلّی، فأشار بیده واستمع»[9].
* در باب «الإشارة فی الصلاة»[10].
* در باب «ما جاء فی عذاب القبر»[11].
* در باب «إستلام الرکن بالمِحْجَن»[12].
* در باب «ما یقتل المُحرم من الدوابّ»[13].
* در باب «صوم یوم عرفة»[14].
* در باب «بیع الثمر علی رؤوس النخل بالذهب والفضّة»[15].
* در باب «ما جاء فی السقائف؛ وجلس النبیّ ج وأصحابه فی سقیفة بنی ساعدة»[16].
* در باب «ذکر الملائکة»[17].
به هر حال، روایات «یحیی بن سلیمان جُعفی کوفی»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «یحیی بن سلیمان جُعفی کوفی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/280؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/794؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/154؛«کتاب الثقات»، ابن حبان 9/263؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/382؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/275؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/304؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/117؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 364؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/91
[2]- «تهذیب التهذیب» 11/199
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 155
[4]- «المناقب»، کردری 2/219
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/64
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/94
[7]- همان 1/135
[8]- همان 1/149
[9]- همان 1/164
[10]- همان 1/165
[11]- همان 1/183
[12]- همان 1/218
[13]- همان 1/246
[14]- همان 1/267
[15]- همان 1/291
[16]- همان 1/333
[17]- همان 1/458
108- یحیی بن سعید قطّان حنفی/[1]
[متوفّای 198 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، یکی از پیشوایان و طلایه داران علمی و پیشقراولان و پیشگامانِ پیشتاز حافظانِ حدیث: یحیی بن سعید بن فرّوخ، ابوسعید تمیمی بصری قطّان میباشد.
او، به سال 120 ه . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد؛ و از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخت:
هشام بن عروة؛ عطاء بن سائب؛ حسین معلّم؛ خیثم بن عراک؛ حُمید طویل؛ سلیمان تیمی؛ یحیی بن سعید انصاری؛ اعمش؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
و از کسانی که به نقل روایت از یحیی بن سعید قطّان پرداختهاند، و از او، حدیث سماع نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ عفّان؛ مُسدّد؛ احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ علی بن مدینی؛ فلّاس؛ بندار؛ اسحاق کوسج؛ محمد بن شدّاد مسمعی؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
احمد بن حنبل گوید: «ما رأیت بعینیّ مثل یحیی بن سعید القطّان»؛ «با چشمانم، هرگز کسی را چون یحیی بن سعید قطان، ندیدهام».
یحیی بن معین گوید: «قال لی عبدالرحمن: لا تری بعینیک مثل یحیی القطان»؛ «عبدالرحمن بن مهدی، خطاب به من گفت: هرگز با چشمانت، کسی را به سان یحیی قطّان، نخواهی دید».
علی بن مدینی گوید: «ما رأیتُ أحداً أعلم بالرجال منه»؛ «هیچ کس را داناتر و آگاهتر نسبت به رجال حدیث، از یحیی بن سعید قطّان، به خود ندیدهام».
بندار گفته است: «هو امام أهل زمانه»؛ «یحیی قطّان، امام و پیشوای مردمان روزگار خویش (در عرصهی روایت و درایت) بود».
ابن عمار گوید: «کنتُ اذا نظرتُ الی یحیی بن سعید، ظننتُ أنّه لا یحسن شیئاً؛ کان یشبه التجار؛ فاذا تکلّم أنصت له الفقهاء»؛ «هرگاه به یحیی بن سعید قطّان، نگاه میکردم، چنین میپنداشتم که وی، مهارت و تخصّصی در موضوعات علمی ندارد؛ چون، بیشتر به بازرگانان شبیه بود (تا به علماء و صاحب نظران و فقیهان و دانشوران)؛ ولی هرگاه، لب به سخن میگشود، علماء و صاحب نظران فقهی، به سخنان او، گوش فرا میدادند و خاموشی میگزیدند».
یحیی بن معین گفته است: «اقام یحیی بن القطّان عشرین سنة یختم کلّ لیلة»؛ «یحیی بن سعید قطّان، به مدت بیست سال، شبها را به عبادت و شب زنده داری سپری کرد و در هر شب، کل قرآن را ختم میکرد».
بندار گوید: «اختلفتُ إلیه عشرین سنة فما أظنّ أنّه عصی الله قطّ»؛ «بیست سال، به نزد یحیی بن سعید قطّان، رفت و آمد و تردّد داشتم و گمان نمیکنم که هرگز، خدا را نافرمانی کرده باشد و از اوامر و فرامین، تعالیم و آموزهها و احکام و دستورات او، سرپیچی نموده باشد».
یحیی بن معین نیز گفته است: «لم یَفُتِ الزوال فی المسجد یحیی بن سعید، أربعین سنة»؛ «یحیی بن سعید قطّان، چهل سال را چنین سپری نمود که هرگز به هنگام زوال خورشید، در غیر مسجد نبود؛ بلکه پیوسته به هنگام زوال خورشید، در مسجد، حاضر میشد».
احمد بن حنبل گوید: «ما رأیتُ أحداً أقلّ خطأً من یحیی بن سعید»؛ «کسی را کم اشتباهتر و کم خطاتر از یحیی بن سعید قطان، ندیدهام».
احمد عجلی گفته است: «کان نقیّ الحدیث، لا یحدّث الّا عن ثقة»؛ «احادیث و روایات یحیی بن سعید قطّان، صحیح و درست و پاک و پالوده و بیعیب و نقص بود؛ و فقط از راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و قوی، به نقل روایت میپرداخت».
ابن سعد گوید: «کان ثقةً حجّةً رفیعاً مأموناً»؛ «یحیی بن سعید قطان، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر، کارشناس و خبره، آگاه و دانا، عالی مقام و ارجمند، والا و بلندمرتبه، بزرگوار و پرارج و قوی و مورد تأیید میباشد».
احمد گوید: «یحیی القطّان، أثبت الناس؛ وما کتبتُ عن أحدٍ مثله»؛ «یحیی بن سعید قطان، یکی از مطمئنترین و قویترین و قابل اعتمادترین و معتبرترین مردمان، (در حدیث) بود؛ و هرگز از کسی چون او، حدیث ننوشتهام».
عفان گفته است: «رأی رجل فی النوم یبشّر یحیی بن سعید القطّان بأمان من الله یوم القیامة»؛ «مردی، در خواب دید که یحیی بن سعید قطّان، در روز رستاخیز، به امان و حفاظتی از ناحیهی خدا، نوید داده میشود».
و سرانجام، یحیی بن سعید قطّان، در ماه صفر، به سال 198 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
علامه ذهبی، در بیوگرافی و زندگی نامهی «وکیع بن جرّاح»، از یحیی بن معین، چنین نقل کرده که ابن معین گفته است: «و کان یحیی القطّان یُفتی بقول أبی حنیفة»[3]؛ «یحیی بن سعید قطّان، در احکام و مسائل فقهی، به قول امام ابوحنیفه/ فتوا میداد».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به ذکر یحیی بن سعید قطّان پرداخته و گفته است: یحیی بن معین گوید: «کان یُفتی بقول أبی حنیفة»؛ «یحیی بن سعید قطّان، به قول امام ابوحنیفه/ فتوا میداد».
خطیب بغدادی، در «تاریخ بغداد» به نقل از یحیی بن معین گوید: «قال: سمعتُ یحیی القطّان یقول: والله! جالسنا أباحنیفة وسمعنا منه؛ وکنت والله؛ اذا نظرتُ الیه، عرفتُ أنّه یتّقی الله عزّو جلّ»؛ «از یحیی بن سعید قطّان شنیدم که میگفت: به خدا سوگند! که با ابوحنیفه/ نشست و برخاست و همنشینی و مجالست نمودم و از او، (حدیث و علم) شنیدیم؛ و به خدا سوگند! هرگاه به سوی او نگاه میکردم، به این یقین میرسیدم که او، از خداوند بلند مرتبه، پروا دارد و میترسد و پیوسته، تقوا پیشه میکند و پرهیزگار و پارسا است».
اسحاق بن ابراهیم شهیدی گوید: «کنتُ أری یحیی القطان یصلّی العصر؛ ثمّ یستند الی أصل منارة المسجد فیقف بین یدیه علی بن المدینی والشاذکونی وعمرو بن خالد واحمد بن حنبل ویحیی بن معین؛ یسألونه عن الحدیث وهم قیام علی أرجلهم الی أن تجب صلاة المغرب؛ لایقول لواحد منهم: اِجْلس؛ ولا یجلسون هیبة له واِعظاماً».
«من مشاهده میکردم که یحیی بن سعید قطّان، نماز عصر را میگزارد؛ سپس به پایهی منارهی مسجد تکیه میکرد و علی بن مدینی، شاذکونی، عمرو بن خالد، احمد بن حنبل و یحیی بن معین، در جلو روی او میایستادند و در حالی که بر روی پاهایشان ایستاده بودند، تا نماز مغرب، از وی، در مورد احادیث و روایات، سؤال میکردند؛ و یحیی بن سعید، به هیچ یک از آنها، اجازهی نشستن را نمیداد و آنها نیز به خاطر تکریم و حرمت و هیبت و شکوه و تعظیم و بزرگداشت یحیی قطّان، به خود، اجازهی نشست را نمیدادند».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتابهای «التقریب»[5] و «تهذیب التهذیب»[6]، این را بیان کرده که یحیی بن سعید قطان، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[7]، یحیی بن سعید قطّان را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
یحیی بن سعید قطّان/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «اذا کان الثوب ضیّقاً»[8]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ سُفْیَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ: کَانَ رِجَالٌ یُصَلُّونَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَاقِدِی أُزْرِهِمْ عَلَى أَعْنَاقِهِمْ، کَهَیْئَةِ الصِّبْیَانِ، وَیُقَالُ لِلنِّسَاءِ: “لاَ تَرْفَعْنَ رُءُوسَکُنَّ حَتَّى یَسْتَوِیَ الرِّجَالُ جُلُوسًا”» (ح 362)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطان، از سفیان، از ابوحازم، از سهلس برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردانی با رسول خدا ج نماز میخواندند که ازارهای خود را (که به جای شلوار از آنها استفاده میکردند) مانند کودکان بر گردنهای خود، بسته بودند. آن حضرت ج خطاب به زنان فرمود: تا وقتی که مردان، سر از سجده برنداشتهاند، شما سر از سجده برندارید».
* در باب «ما جاء فی القبلة؛ ومن لم یر الاعادة علی من سها، فصلّی الی غیر القبلة»[9]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ شُعْبَةَ، عَنِ الحَکَمِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: صَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: الظُّهْرَ خَمْسًا، فَقَالُوا: أَزِیدَ فِی الصَّلاَةِ؟ قَالَ: «وَمَا ذَاکَ» قَالُوا: صَلَّیْتَ خَمْسًا، فَثَنَى رِجْلَیْهِ وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ»(ح 404)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطّان، از شعبة، از حَکم، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج نماز ظهر را پنج رکعت گزارد. گفتند: آیا در نماز، چیزی افزوده شده است؟ آن حضرت ج فرمود: چیز افزوده شده چیست؟ گفتند: پنج رکعت خواندی؛ آن حضرت ج پاهایش را خم کرد و دوباره سجدهی (سهو) نمود».
* در باب «کراهیة الصلاة فی المقابر»[10]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنِی نَافِعٌ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اجْعَلُوا فِی بُیُوتِکُمْ مِنْ صَلاَتِکُمْ وَلاَ تَتَّخِذُوهَا قُبُورًا»»(ح 432)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطّان، از عبیدالله، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمود: «بخشی از نمازها را در خانه بخوانید و خانه هایتان را به قبرستان تبدیل نکنید»؛ (منظور نمازهای سنّت و نفل است).
* در باب «نوم الرجال فی المسجد»[11]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی نَافِعٌ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، «أَنَّهُ کَانَ یَنَامُ وَهُوَ شَابٌّ أَعْزَبُ لاَ أَهْلَ لَهُ فِی مَسْجِدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»»(ح 440)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطّان، از عبیدالله، از نافع، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن عمرب در آن هنگام که جوان و مجرّد بوده و زن نداشته است، در مسجد آن حضرت ج خواب میشد».
* در باب «رفع الصوت فی المساجد»[12]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الجُعَیْدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ خُصَیْفَةَ، عَنِ السَّائِبِ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ: کُنْتُ قَائِمًا فِی المَسْجِدِ فَحَصَبَنِی رَجُلٌ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، فَقَالَ: اذْهَبْ فَأْتِنِی بِهَذَیْنِ، فَجِئْتُهُ بِهِمَا، قَالَ: مَنْ أَنْتُمَا - أَوْ مِنْ أَیْنَ أَنْتُمَا؟ - قَالاَ: مِنْ أَهْلِ الطَّائِفِ، قَالَ: «لَوْ کُنْتُمَا مِنْ أَهْلِ البَلَدِ لَأَوْجَعْتُکُمَا، تَرْفَعَانِ أَصْوَاتَکُمَا فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»»(ح 470)
«علی بن عبدالله، از یحیی بن سعید قطّان، از جُعید بن عبدالرحمن، از یزید بن خصیفة، از سائب بن یزیدس برای ما روایت کرده که وی گفته است: من در مسجد ایستاده بودم که مردی به من، سنگریزهای پرتاب کرد؛ چون نگاه کردم، دیدم که وی، عمر بن خطابس است. وی گفت: برو و آن دو نفر را بیاور؛ من نیز آنها را آوردم. عمرس به آنان گفت: شما کیستید؟ یا گفت: شما از کجا هستید؟ گفتند: از مردم طائف. عمرس گفت: اگر از مردمان مدینه میبودید، شما را دردناک میساختم. آیا در مسجد رسول خدا ج سر و صدا به راه میاندازید!».
* در باب «الصلاة الی الحَرْبة»[13]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، أَخْبَرَنِی نَافِعٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُرْکَزُ لَهُ الحَرْبَةُ فَیُصَلِّی إِلَیْهَا»»(ح 498)
«مُسدّد، از یحیی بن سعید قطّان، از عبیدالله، از نافع، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: در جلو روی رسول خدا ج نیزهی کوتاهی قرار داده میشد و آن حضرت ج به سوی آن، نماز میگزارد».
* در باب «الاعتکاف لیلاً»[14].
* در باب «الاعتکاف فی شوّال»[15].
* در باب «من أراد أن یعتکف، ثمّ بدا له أن یخرج»[16].
* در باب «کم یجوز الخیار»[17].
* در باب «منتهی التلقّی»[18].
* در باب «بیع الثمار قبل أن یبدو صلاحها»[19].
* در باب «السلم فی وزن معلوم»[20].
* در باب «رعی الغنم علی قرار یط»[21].
به هر حال، روایات «یحیی بن سعید قطّان»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 99 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «یحیی بن سعید قطّان» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/276؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/791؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/150؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/611؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی 14/135؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/139؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/380؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/194؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/255؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/303؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/91؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 363؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/355؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 131؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/398؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/561
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/298-300
[3]- «تذکرة الحفّاظ» 1/307
[4]- «الجواهر المضیة» 2/212 و 213
[5]- «تقریب التهذیب» 2/303
[6]- «تهذیب التهذیب» 11/190
[7]- «عقود الجمان»؛ ص 155
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/52
[9]- همان 1/58
[10]- همان 1/62
[11]- همان 1/63
[12]- همان 1/67
[13]- همان 1/71
[14]- همان 2/272
[15]- همان 1/273
[16]- همان 1/274
[17]- همان 1/283
[18]- همان 1/289
[19]- همان 1/292
[20]- همان 1/299
[21]- همان 2/301