107- یحیی بن زکریا بن ابی زائدة حنفی/[1]
[متوفّای 182 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ قابل اعتماد و معتبر، مطمئن و درستکار، ماهر و خبره، کاردان و توانا، متخصّص و کارشناس، فقیه و دانشور و آگاه و دانا: ابوسعید هَمْدانی وَداعی کوفی، شاگرد و پیرو امام ابوحنیفه/ میباشد.
یحیی بن زکریا، از این بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است:
پدرش (زکریا بن ابی زائدة)؛ عاصم أحول؛ داود بن أبی هند؛ هشام بن عروة؛ عبیدالله بن عمر؛ لیث بن أبی سلیم و ابومالک اشجعی.
و از کسانی که از یحیی بن زکریا، به نقل روایت پرداختهاند، نیز میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ ابراهیم بن موسی فرّاء؛ ابوکریب؛ زیاد بن ایوب؛ یعقوب بن ابراهیم؛ حسن بن عرفة؛ و دیگران.
یحیی بن زکریا، یکی از امامان و پیشوایان دینی و از زمرهی طلایه داران و پیشقراولان عرصهی علم و دانش و از پیشاهنگان و پیشگامان عرصهی حکمت و فرزانگی و از بزرگان و سرآمدان عرصهی روایت و درایت و از نویسندگان و قلم فرسایان و مؤلّفان و مصنّفان بود که صاحب چندین اثر نیز میباشد.
علی بن مدینی گوید: «لم یکن بالکوفة بعد سفیان الثوری أثبت منه»؛ «در شهر کوفه، پس از سفیان ثوری، کسی در حدیث، مطمئنتر و قویتر و معتبرتر و قابل اعتمادتر از یحیی بن زکریا، وجود نداشت».
و در جایی دیگر گفته است: «إنتهی العلم الی یحی بن أبی زائدة فی زمانه»؛ «در روزگار یحیی بن ابی زائدة، علم و دانش، بدو منتهی شده بود و او، مرجع و منبع مردمان، در عرصهیهای مختلف علمی بود».
عمروالناقد گوید: «سمعتُ سفیان بن عیینة یقول: ما قدم علینا أحدٌ یشبه هذین: ابن المبارک ویحیی بن زائدة»؛ «از سفیان بن عیینه شنیدم که میگفت: تاکنون به نزد ما کسی نیامده است که شبیه یکی از این دو نفر باشد: عبدالله بن مبارک و یحیی بن ابی زائدة».
یحیی بن ابی زائدة، عهده دار پست قضاوت در شهر مداین شد و در همانجا، به سال 182 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و برخی بر این باورند که وی، در مداین، به سال 183 ه . ق در 63 سالگی، وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است.
و در روایتی با اِسناد به ابن معین چنین آمده که وی گفته است: «أخبرنا یحیی بن أبی زائدة عن مجالد قال: قال ابوبریدة: تؤخذ الصدقة من الرطبة»؛ «یحیی بن ابی زائدة، از مجالد، برای ما خبر داده است که ابوبریده گفته است: عُشر، از یونجه، گرفته میشود».
و یحیی بن قطان گوید: «ما بالکوفة أحدٌ یخالفنی اَشدّ علیّ من مخالفة ابن أبی زائدة»؛ «مخالفت هیچ کس با من در کوفه، سختتر از مخالفت ابن ابی زائدة نیست».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
احمد بن حنبل و یحیی بن معین گفتهاند: «ثقة»؛ «یحیی بن زکریا، از راویان مؤثق و قابل اعتماد است».
عثمان دارمی گوید: «قلتُ لابن معین: اسماعیل بن زکریا أحَبّ الیک أو یحیی بن أبی زائدة؟ قال: یحیی، أحبّ الیّ»؛ «خطاب به یحیی بن معین گفتم: از دیدگاه شما، (در حدیث،) اسماعیل بن زکریا بهتر و برازندهتر است یا یحیی بن ابی زائدة؟ وی در پاسخ گفت: از نظرگاه من، یحیی بن أبی زائدة، بهتر و بایستهتر و برازندهتر و برتر است».
علی بن مدینی گوید: «هو من الثقات»؛ «یحیی بن ابی زائدة، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر میباشد».
و همچنین گوید: «لم یکن بالکوفة بعد الثوری؛ أثبت منه»؛ «در کوفه، پس از سفیان ثوری، کسی (در حدیث)، مطمئنتر و معتبرتر از یحیی بن أبی زائدة وجود ندارد».
و نیز گفته است: «انتهی العلم الیه فی زمانه»؛ «در روزگار یحیی بن زکریا بن ابی زائدة، علم و دانش، بدو منتهی شده بود و او، مرجع و منبع مردمان، در عرصههای مختلف علمی بود».
ابن نُمیر گوید: «کان فی الاتقان أکثر من ابن ادریس»؛ «مهارت و خبرگی و کاردانی و تخصّص یحیی بن ابی زائدة، بیش از ابن ادریس بود». ابوحاتم گفته است: «مستقیم الحدیث، ثقة صدوق»؛ «یحیی بن أبی زائدة، دارای این فاکتورها و مؤلّفهها بود: احادیث و روایات او، صحیح و درست بودند؛ فردی مؤثق و قابل اعتماد و معتبر و مطمئن بود؛ و از راویان صادق و درستکار و راستگو و امین به شمار میآمد».
نسایی گوید: «ثقة ثبت»؛ «یحیی بن ابی زائدة، هم ثقه و مورد اعتماد بود و هم مطمئن و درستکار و معتبر و امانتدار».
احمد عجلی گفته است: «ثقة؛ وهو ممّن جمع له الفقه والحدیث ویعدّ من حفّاظ الکوفیین للحدیث، مُتفقاً ثبتاً صاحب سنة»؛ ابن ابی زائدة، از آن دسته از علماء و صاحب نظرانی بود که در وجود او، فقه و حدیث، هر دو جمع شده بود و یکی از حافظان حدیث در کوفه به شمار میآمد و در عرصهی روایت و درایت، فردی کاردان و توانا، ماهر و خبره، متخصّص و کارشناس، زبردست و حاذق، مطمئن و قابل اعتماد و معتبر و درستکار بود؛ و در کنار اینها، صاحب سنّت و متعهد و پایبند بدان نیز بود».
و علاوه از آن، یحیی بن ابی زائدة، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، از و حدیث روایت نمودهاند.
علامه تهانوی در مقدمهی کتاب «اعلاء السنن»[4] گوید: «و قد تقدّم عن الطحاوی بسنده، اَنّ یحیی بن زکریا هذا، من العشرة المتقدّمین فی أصحاب الامام، الذین دوّنوا کتبه»[5]؛ «پیشتر با اسناد از طحاوی، چنین نقل شد که این یحیی بن ابی زائدة، یکی از ده نفر برگزیده و پیشقراول و طلایه دار و پیشگام از شاگردان امام ابوحنیفه/ بود که به تدوین و ساماندهی کتابهای وی پرداختهاند».
و بدین سان، در کتاب «الجواهر المضیة»[6] چنین آمده است: «فکان فی العشرة المتقدمین: ابویوسف وزفر وداود الطائی وأسد بن عمرو ویوسف بن خالد السمتی ویحیی بن زکریا بن ابی زائدة، هو الذی کان یکتبها لهم ثلاثین سنة»؛ «در میان آن ده نفر شاگرد برگزیده و ممتاز و طلایه دار و پیشقراول، این افراد وجود داشتند: ابویوسف؛ زفر؛ داود طائی؛ أسد بن عمرو؛ یوسف بن خالد سمتی؛ و یحیی بن زکریا بن ابی زائدة.
و یحیی بن أبی زائدة، همان کسی است که به مدت سی سال، برای آنها، چیز مینوشت».
و حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[7]، و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[8]، یحیی بن ابی زائدة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[9]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یحیی بن ابی زائدة، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».
نگارندهی سطور گوید:
یحیی بن زکریا بن ابی زائدة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قتل المشرک النائم»[10]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْلِمٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّاءَ بْنِ أَبِی زَائِدَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى أَبِی رَافِعٍ لِیَقْتُلُوهُ»، فَانْطَلَقَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، فَدَخَلَ حِصْنَهُمْ، قَالَ: فَدَخَلْتُ فِی مَرْبِطِ دَوَابَّ لَهُمْ، قَالَ: وَأَغْلَقُوا بَابَ الحِصْنِ، ثُمَّ إِنَّهُمْ فَقَدُوا حِمَارًا لَهُمْ، فَخَرَجُوا یَطْلُبُونَهُ، فَخَرَجْتُ فِیمَنْ خَرَجَ أُرِیهِمْ أَنَّنِی أَطْلُبُهُ مَعَهُمْ، فَوَجَدُوا الحِمَارَ، فَدَخَلُوا وَدَخَلْتُ وَأَغْلَقُوا بَابَ الحِصْنِ لَیْلًا، فَوَضَعُوا المَفَاتِیحَ فِی کَوَّةٍ حَیْثُ أَرَاهَا، فَلَمَّا نَامُوا أَخَذْتُ المَفَاتِیحَ، فَفَتَحْتُ بَابَ الحِصْنِ، ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ فَقُلْتُ: یَا أَبَا رَافِعٍ، فَأَجَابَنِی، فَتَعَمَّدْتُ الصَّوْتَ فَضَرَبْتُهُ، فَصَاحَ، فَخَرَجْتُ، ثُمَّ جِئْتُ، ثُمَّ رَجَعْتُ کَأَنِّی مُغِیثٌ، فَقُلْتُ: یَا أَبَا رَافِعٍ وَغَیَّرْتُ صَوْتِی، فَقَالَ: مَا لَکَ لِأُمِّکَ الوَیْلُ، قُلْتُ: مَا شَأْنُکَ؟، قَالَ: لاَ أَدْرِی مَنْ دَخَلَ عَلَیَّ، فَضَرَبَنِی، قَالَ: فَوَضَعْتُ سَیْفِی فِی بَطْنِهِ، ثُمَّ تَحَامَلْتُ عَلَیْهِ حَتَّى قَرَعَ العَظْمَ، ثُمَّ خَرَجْتُ وَأَنَا دَهِشٌ، فَأَتَیْتُ سُلَّمًا لَهُمْ لِأَنْزِلَ مِنْهُ، فَوَقَعْتُ فَوُثِئَتْ رِجْلِی، فَخَرَجْتُ إِلَى أَصْحَابِی، فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِبَارِحٍ حَتَّى أَسْمَعَ النَّاعِیَةَ، فَمَا بَرِحْتُ حَتَّى سَمِعْتُ نَعَایَا أَبِی رَافِعٍ تَاجِرِ أَهْلِ الحِجَازِ، قَالَ: فَقُمْتُ وَمَا بِی قَلَبَةٌ حَتَّى أَتَیْنَا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخْبَرْنَاهُ»(ح 3022)
«علی بن مسلم، از یحیی بن زکریا بن ابی زائدة، از پدرش، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج گروهی از انصار را به قصد کشتن ابورافع فرستاد؛ مردی از آنها، به قلعهی ابورافع داخل شد. آن مرد گفت: من در محل نگهداری حیواناتشان داخل شدم؛ آنها دروازهی قلعه را بستند؛ و چون یکی از الاغهای خویش را گم یافتند، به جستجوی آن، بیرون شدند؛ من هم در میان آنها خارج شدم تا به آنها چنین وانمود کنم که من هم به دنبال الاغ هستم. در نهایت، آنها، الاغ را یافتند و به قلعه بازگشتند؛ من هم به قلعه آمدم و شب هنگام، دروازهی قلعه را بستند و کلیدها را در روزنی گذاشتند که من آن را میدیدم.
چون خوابیدند، کلیدها را برداشتم و دروازهی قلعه را گشودم؛ آنگاه به نزد ابورافع رفتم و (در تاریکی) گفتم: ای ابورافع! وی جواب مرا داد. من (در تاریکی) به سوی آواز وی رفتم و ضربهای را بر وی وارد کردم. او فریاد برآورد. من خارج شدم؛ سپس به نزد او رفتم گویا که به کمکش شتافتهام و گفتم: ای ابورافع! و صدایم را تغییر دادم. گفت: چه میخواهی؟ وای بر مادرت! گفتم: تو را چه شده است؟ گفت: نمیدانم؛ کسی به نزدم آمد و ضربهای بر من وارد کرد. آنگاه شمشیرم را بر شکمش نهادم و با شدّت، آن را فرو بردم تا آن که به استخوان رسید؛ پس از آن، ترسان بیرون شدم و به سوی نردبانی رفتم که در آنجا نهاده شده بود تا از آن پایین بیایم؛ ناگاه بر زمین افتادم و پایم آسیب دید؛ سپس به نزد یاران خویش رفتم و گفتم: «من امشب، از این جا نمیروم تا صدای نوحهی زنی را نشنوم؛ و از آنجا نرفتم تا آن که آواز نوحه کنندگان ابورافع (تاجر مردم حجاز) را شنیدم». آنگاه برخاستم و حال آن که هیچگونه درد و ناراحتی نداشتم و به نزد پیامبر ج آمدیم و ایشان را از جریان، آگاه کردیم».
* در باب «قتل المشرک النائم»[11]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ أَبِی زَائِدَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: “بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى أَبِی رَافِعٍ فَدَخَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَتِیکٍ بَیْتَهُ لَیْلًا فَقَتَلَهُ وَهُوَ نَائِمٌ”»(ح 3023)
«عبدالله بن محمد، از یحیی بن ابی زائدة، از پدرش، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج گروهی از انصار را به سوی ابورافع فرستاد و عبدالله بن عَتیک، شبی به خانهاش وارد شد و او را در حال خواب کشت».
* در باب «غزوة خیبر»[12]
«حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا ابْنُ أَبِی زَائِدَةَ، أَخْبَرَنَا عَاصِمٌ، عَنْ عَامِرٍ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَمَرَنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی غَزْوَةِ خَیْبَرَ “أَنْ نُلْقِیَ الحُمُرَ الأَهْلِیَّةَ نِیئَةً وَنَضِیجَةً، ثُمَّ لَمْ یَأْمُرْنَا بِأَکْلِهِ بَعْدُ”» (ح 4226)
«ابراهیم بن موسی، از یحیی بن زکریا بن ابی زائدة، از عاصم، از عامر، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج در غزوهی خیبر، ما را اینگونه فرمان داد: گوشت الاغ اهلی را چه خام باشد یا پخته، بیرون بیاندازید و پس از آن، ما را به خوردن آن، اجازه نداد».
* در باب «مناقب سعد بن ابی وقّاص الزهری»[13].
[1]- بیوگرافی «یحیی بن زکریا بن أبی زائدة» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/673؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/791؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/144؛«کتاب الثقات»، ابن حبان 7/615؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 14/112؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/338؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/374؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/183؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/255؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/302؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/77؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 363؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/298؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 120؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/393؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/560
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/267 و 268
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/183
[4]- مقدمهی «اعلاء السنن» 3/85
[5]- «الجواهر المضیة» 2/211؛ و «الفوائد البهیة»، ص 224
[6]- «الجواهر المضیة» 2/211 و 212؛ و «الفوائد البهیة»، ص 224
[7]- «المناقب»، کردری 2/220
[8]- «عقود الجمان»، ص 155
[9]- «جامع المسانید» 2/574
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/424
[11]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/424
[12]- همان 2/607
[13]- همان 1/527
106- یحیی بن أیّوب غافقی/[1]
[متوفّای 168 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و فقیه و مفتی اهل مصر: ابوالعباس غافقی مصری میباشد.
از کسانی که وی، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
ابوقبیل حیّ بن هانیء؛ یزید بن ابوحبیب؛ بکیر بن أشج؛ جعفر بن ربیعة؛ ربیعة الرأی؛ حُمید طویل و ...
و از یحیی بن ایّوب نیز، این افراد به نقل روایت پرداختهاند:
ابن وهب؛ زید بن حباب؛ ابوعبدالرحمن مقریء؛ سعید بن ابومریم؛ سعید بن عفیر؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
و یحیی بن ایوب، چنان در فنّ حدیث، خبره و ماهر و استاد و چیره دست و حاذق و کاردان بود که حتّی استادش، ابن جریر نیز به نقل روایت از وی پرداخته است.
ابن عدی گوید: «هو من فقهاء مصر وعلمائهم»؛ «یحیی بن ایوب، از فقیهان و دانشوران و عالمان و صاحب نظران سرزمین مصر بود».
ابن عدی، در جایی دیگر گوید: «کان قاضیاً به؛ وهو عندی، صدوق»؛ «یحیی بن ایوب، در سرزمین مصر، عهده دار پست قضاوت بود و قاضی آن دیار به شمار میآمد؛ و از دیدگاه من، او فردی صادق و راستگو و درستکار و امین بود».
یحیی بن معین گوید: «صالح الحدیث»؛ «یحیی بن ایوب، از چنان صلاحیّت و شایستگی و کفایت و قابلیّتی در تحمّل و ادای حدیث برخوردار بود که احادیثش نوشته میشد و مورد استدلال و استناد قرار میگرفت».
سعید بن عفیر و دیگران، بر این باورند که یحیی بن ایوب، به سال 168 ه . ق وفات نموده و چهره در نقاب خاک کشیده است. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
اسحاق بن منصور، به نقل از یحیی بن معین گوید: «صالح»؛ «یحیی بن ایوب، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، بزرگ منش و بزرگوار، شایسته و کاردان و متخصّص و توانا بود».
و در جایی دیگر گفته است: «ثقة»؛ «او، فردی قابل اعتماد و مؤثق و معتبر و مطمئن در حدیث بود».
ابن ابوحاتم گوید: «سُئل أبی: یحیی بن أیوب، أحبّ إلیک أو ابن أبی الموال؟ فقال: یحیی بن أیوب أحبّ الیّ»؛ «از پدرم (ابوحاتم رازی) سؤال شد: از دیدگاه شما، آیا یحیی بن ایوب، بهتر و خوشایندتر است یا ابن ابوالموال؟ پدرم در پاسخ گفت: از دیدگاه من، یحیی بن ایوب، بهتر و خوشایندتر و بایستهتر و شایستهتر است».
آجری گوید: «قلتُ لابی داود: ابن أیّوب ثقة؟ فقال: هو صالح»؛ «خطاب به ابوداود گفتم: آیا یحیی بن ایوب، مؤثق و قابل اعتماد است؟ او در پاسخ گفت: او، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، بزرگ منش و بزرگوار، شایسته و کاردان و متخصّص و توانا بود».
نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث یحیی بن ایوب، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و مطمئن بود».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، یحیی بن ایوب را در شمار روایت کنندگان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
ابراهیم حربی گوید: «ثقة»؛ «یحیی بن ایوب، از زمرهی روایت کنندگان مورد وثوق و قابل اعتماد میباشد».
ترمذی به نقل از بخاری گوید: «ثقة»؛ «ابن ایوب، فردی مطمئن و ثقه و معتبر و مورد اعتماد بود».
و یحیی بن ایوب، از آن دسته از راویانی به شمار میآید که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، یحیی بن ایوب را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان مصری که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
و در کتاب «جامع المسانید»[6]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «هو یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یحیی بن ایوب، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».
نگارنده گوید:
یحیی بن ایوب، از ابوحنیفه، از ابواسحاق سبیعی، از اسود، از عایشهل چنین روایت کرده که وی گفته است: «کان رسول الله ج یصیب من أهله من أوّل اللیل فینام ولا یصیب ماءًا؛ فان استیقظ من آخر اللیل، أعاد واغتسل»؛ «رسول خدا ج، در اول شب با همسران خویش، جماع میکرد؛ سپس بیآن که غسل کند، به خواب میرفت؛ آنگاه اگر در آخر شب بیدار میشد، دوباره جماع میکرد و پس از آن، غسل مینمود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از یحیی بن ایوب، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
یحیی بن ایوب غافقی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «احتساب الآثار»[8]
«وَقَالَ ابْنُ أَبِی مَرْیَمَ: أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ أَیُّوبَ، حَدَّثَنِی حُمَیْدٌ، حَدَّثَنِی أَنَسٌ: أَنَّ بَنِی سَلِمَةَ أَرَادُوا أَنْ یَتَحَوَّلُوا عَنْ مَنَازِلِهِمْ فَیَنْزِلُوا قَرِیبًا مِنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَکَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُعْرُوا المَدِینَةَ، فَقَالَ: «أَلاَ تَحْتَسِبُونَ آثَارَکُمْ» قَالَ مُجَاهِدٌ: «خُطَاهُمْ آثَارُهُمْ، أَنْ یُمْشَى فِی الأَرْضِ بِأَرْجُلِهِمْ»»(ح 656)
«ابن ابی مریم، از یحیی بن ایوب، از حُمید، از انسس برای ما خبر داده که وی گفته است: بنوسلمة (که در اطراف مدینه سکونت داشتند) تصمیم گرفتند خانههای خود را رها کنند و در جوار رسول خدا ج سکونت نمایند. رسول خدا ج از خالی شدن اطراف مدینه، اظهار ناخشنودی کرد و فرمود: «مگر شما نمیدانید که پیاده رفتن به مسجد، چقدر ثواب دارد»؟!
مجاهد گوید: گامهای ایشان، یعنی آثار رفتن در زمین با پاهای ایشان است».
* در باب «سنة الجلوس فی التشهد»[9]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُکَیْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ خَالِدٍ، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَلْحَلَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ، وَحَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی حَبِیبٍ، وَیَزِیدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَلْحَلَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ، أَنَّهُ کَانَ جَالِسًا مَعَ نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَذَکَرْنَا صَلاَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ أَبُو حُمَیْدٍ السَّاعِدِیُّ: أَنَا کُنْتُ أَحْفَظَکُمْ لِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «رَأَیْتُهُ إِذَا کَبَّرَ جَعَلَ یَدَیْهِ حِذَاءَ مَنْکِبَیْهِ، وَإِذَا رَکَعَ أَمْکَنَ یَدَیْهِ مِنْ رُکْبَتَیْهِ، ثُمَّ هَصَرَ ظَهْرَهُ، فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ اسْتَوَى حَتَّى یَعُودَ کُلُّ فَقَارٍ مَکَانَهُ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَ یَدَیْهِ غَیْرَ مُفْتَرِشٍ وَلاَ قَابِضِهِمَا، وَاسْتَقْبَلَ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ القِبْلَةَ، فَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ جَلَسَ عَلَى رِجْلِهِ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الیُمْنَى، وَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَةِ الآخِرَةِ قَدَّمَ رِجْلَهُ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الأُخْرَى وَقَعَدَ عَلَى مَقْعَدَتِهِ» وَسَمِعَ اللَّیْثُ یَزِیدَ بْنَ أَبِی حَبِیبٍ، وَیَزِیدُ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَلْحَلَةَ، وَابْنُ حَلْحَلَةَ مِنْ ابْنِ عَطَاءٍ، قَالَ أَبُو صَالِحٍ، عَنِ اللَّیْثِ: کُلُّ فَقَارٍ، وَقَالَ ابْنُ المُبَارَکِ: عَنْ یَحْیَى بْنِ أَیُّوبَ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ أَبِی حَبِیبٍ، أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَمْرٍو حَدَّثَهُ، کُلُّ فَقَارٍ»(ح 828)
«ابن مبارک، از یحیی بن ایوب، از یزید بن ابوحبیب روایت کرده است که محمد بن عمرو، به او گفت: «کلّ فقار»؛ «هر یک از استخوانهای پشت».
* در باب «من نذر المشی الی الکعبة»[10]
«حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ، أَنَّ ابْنَ جُرَیْجٍ، أَخْبَرَهُمْ قَالَ: أَخْبَرَنِی سَعِیدُ بْنُ أَبِی أَیُّوبَ، أَنَّ یَزِیدَ بْنَ أَبِی حَبِیبٍ، أَخْبَرَهُ أَنَّ أَبَا الخَیْرِ، حَدَّثَهُ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ، قَالَ: نَذَرَتْ أُخْتِی أَنْ تَمْشِیَ، إِلَى بَیْتِ اللَّهِ، وَأَمَرَتْنِی أَنْ أَسْتَفْتِیَ لَهَا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَفْتَیْتُهُ، فَقَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لِتَمْشِ، وَلْتَرْکَبْ»، قَالَ: وَکَانَ أَبُو الخَیْرِ لاَ یُفَارِقُ عُقْبَةَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنْ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ أَیُّوبَ، عَنْ یَزِیدَ، عَنْ أَبِی الخَیْرِ، عَنْ عُقْبَةَ، فَذَکَرَ الحَدِیثَ»(ح 1866)
«از ابوعاصم، از ابن جُریج، از یحیی بن ایوب، از یزید، از ابوالخیر، از عقبة روایت است که حدیث پیشین را ذکر کرده است».
* در باب «الأرواح جنود مجنّدة»[11].
[1]- بیوگرافی «یحیی بن ایوب» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/260؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/127؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/362؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/600؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/163؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/250؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/35؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/297؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 362؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 1/258؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 102؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/516؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/559
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/227 و 228
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/163 و 164
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 154
[5]- «المناقب»، کردری 2/231
[6]- «جامع المسانید» 2/575
[7]- همان 2/575
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/90
[9]- همان 1/114
[10]- همان 1/251
[11]- همان 1/470
105- یحیی بن آدم کوفی/[1]
[متوفّای 203 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ حدیث، دانشمند آگاه و نویسندهی چندین اثر: ابوزکریا قرشی، آزادهی (آل ابی مُعَیط) کوفی أحول میباشد؛ که از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:
یونس بن ابواسحاق؛ عیسی بن طهمان؛ مسعر؛ سفیان ثوری و ...
و از کسانی که به نقل روایت از یحیی بن آدم پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن آدم؛ عبد بن حُمید؛ حسن بن علی بن عفّان؛ و ...
یحیی بن معین و نسایی، یحیی بن آدم را فردی مؤثق و مورد اعتماد معرفی کردهاند.
ابوداود گوید: «ذاک، أوحد الناس»؛ «این فرد، (یعنی یحیی بن آدم) از میان مردم، فرد یکتا و یگانه و بیهمتا و بیرقیب و منحصر به فرد و بینظیر است».
یعقوب بن شیبة گوید: «ثقة فقیه البدن؛ سمعتُ علی بن عبدالله یقول: یرحم الله یحیی بن آدم؛ أیّ علم کان عنده. وجعل یطریه»؛ «یحیی بن آدم، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر و فقیهی بزرگ و دانشوری والا مقام است. از علی بن عبدالله شنیدم که میگفت: خداوند بلند مرتبه، یحیی بن آدم را در جوار بهترین رحمتهای خویش جای دهد! به راستی، هرگونه علم و دانش و حکمت و فرزانگی، به نزد او موجود بود؛ یعقوب بن شیبه در ادامه گوید: سپس علی بن عبدالله، به تحسین و تعریف یحیی بن آدم پرداخت و او را ستود و تمجید و ستایش نمود».
و سرانجام، یحیی بن آدم، در ماه ربیع الاول، به سال 203 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
و پارهای از احادیث و روایات وی که با «اِسناد عالی» روایت شدهاند، در کتاب «الخراج» وی، برای ما بر جای مانده است.
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
محمد بن سعد، به تعریف و تمجید از یحیی بن آدم پرداخته و در پایان گفته است: «ثقة»؛ «یحیی بن آدم، از روایان مؤثّق و مورد اعتماد و مطمئن و درستکار بود».
و احمد عجلی گفته است: «کان ثقةً جامعاً للعلم، عاقلاً ثبتاً فی الحدیث»؛ «یحیی بن آدم، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، جامع علوم اسلامی، عاقل و خردمند، باهوش و باذکاوت، زیرک و هوشمند و مطمئن و معتبر در حدیث بود».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، به ذکر یحیی بن آدم پرداخته و گفته است: «کان مُتقناً یتفقّه»؛ «وی، روایت کنندهای ماهر و خبره، استاد و زبردست، کاردان و توانا، حاذق و باهوش و کارشناس و متخصّص بود (که همهی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر وثاقت، خبرگی، صداقت، امانت و توانایی وی در حدیث، اتفاق نظر دارند)، و در کنار اینها، فقه نیز میآموخت».
و ابن شاهین، در کتاب «الثقات» گوید: یحیی بن ابوشیبة گفته است: «ثقة، صدوق، ثبت، حجّة»؛ «یحیی بن آدم، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، صادق و راستگو، درستکار و امین، مطمئن و معتبر، حجّت و کارشناس و خبره و آگاه بود».
محمد بن اسحاق ندیم، در کتابش با عنوان «الفهرست» گوید: برخی از کتابهای یحیی بن آدم، عبارتند از: «الکتاب الفرائض»؛ «کبیر»؛ «کتاب الخراج»؛ و «کتاب الزوال»[4].
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[5]، و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، یحیی بن آدم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
نگارندهی سطور گوید:
یحیی بن آدم کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قتل المشرک النائم»[7]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ أَبِی زَائِدَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى أَبِی رَافِعٍ فَدَخَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَتِیکٍ بَیْتَهُ لَیْلًا فَقَتَلَهُ وَهُوَ نَائِمٌ»»(ح 3023)
«عبدالله بن محمد، از یحیی بن آدم، از یحیی بن ابوزائدة، از پدرش، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج گروهی از انصار را به سوی ابورافع فرستاد و عبدالله بن عَتیک، شبی به خانهاش رفت و او را در خواب، کشت».
* در باب «خمس من الدوابّ فواسق، یقتُلْن فی الحرم»[8]
«حَدَّثَنَا عَبْدَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی غَارٍ، فَنَزَلَتْ ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا١﴾ [المرسلات: 1] فَإِنَّا لَنَتَلَقَّاهَا مِنْ فِیهِ، إِذْ خَرَجَتْ حَیَّةٌ مِنْ جُحْرِهَا، فَابْتَدَرْنَاهَا لِنَقْتُلَهَا، فَسَبَقَتْنَا فَدَخَلَتْ جُحْرَهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «وُقِیَتْ شَرَّکُمْ کَمَا وُقِیتُمْ شَرَّهَا» وَعَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ مِثْلَهُ، قَالَ: وَإِنَّا لَنَتَلَقَّاهَا مِنْ فِیهِ رَطْبَةً وَتَابَعَهُ أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ مُغِیرَةَ، وَقَالَ: حَفْصٌ، وَأَبُو مُعَاوِیَةَ، وَسُلَیْمَانُ بْنُ قَرْمٍ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ»(ح 3317)
«عبدة بن عبدالله، از یحیی بن آدم، از اسرائیل، از منصور، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ما با رسول خدا ج در غار کوه بودیم و در آنجا سورهی ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا١﴾ [المرسلات: 1] نازل شد؛ و ما آن سوره را از دهان آن حضرت ج میآموختیم؛ که به ناگاه ماری از سوراخ خود بیرون آمد و ما شتافتیم تا آن را بکشیم؛ ولی مار بر ما پیشی گرفت و به سوراخ خود رفت؛ رسول خدا ج فرمود: «مار، از شرّ شما در امان ماند، همچنانکه شما از شرّ آن در امان ماندید».
* در باب «علامات النبوّة فی الاسلام»[9]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا حُسَیْنٌ الجُعْفِیُّ، عَنْ أَبِی مُوسَى، عَنِ الحَسَنِ، عَنْ أَبِی بَکْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَخْرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یَوْمٍ الحَسَنَ، فَصَعِدَ بِهِ عَلَى المِنْبَرِ، فَقَالَ: «ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُصْلِحَ بِهِ بَیْنَ فِئَتَیْنِ مِنَ المُسْلِمِینَ»»(ح 3629)
«عبدالله بن محمد، از یحیی بن آدم، از حسین جُعفی، از ابوموسی، از حسن، از ابوبکرةل برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج روزی حسن بن علیس را بیرون آورد و با وی بر منبر بالا رفت و فرمود: «این پسر من، سیّد است و امید دارم که خداوند، به وسیلهی او، میان دو گروه از مسلمانان، صلح آورد».
* در باب «المصالِحَةُ علی ثلاثة أیّام أو وقت معلوم»[10].
* در باب «قتل أبی رافع عبدالله بن أبی الحقیق»[11].
* در باب «غزوة الخندق»[12].
* در باب «قدوم الأشعریین وأهل الیمن»[13].
* در باب «سورة والمرسلات»[14].
[1]- بیوگرافی «یحیی بن آدم» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/261؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/128؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/25؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/522؛«تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/154؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/248؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/296؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/7؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 361؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/8؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 156؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/402؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/557
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/359 و 360
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/155
[4]- «الفهرست»، ابن ندیم، ص 317
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 154
[6]- «المناقب»، کردری 2/226
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/424
[8]- همان 1/467
[9]- همان 1/512
[10]- همان 1/451
[11]- همان 2/577
[12]- همان 2/590
[13]- همان 2/629
[14]- همان 2/734
104- هُشَیم بن بشیر واسطی/[1]
[متوفّای 183 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ کبیر، محدّث عصر و روزگار خویش: هشیم بن بشیر بن ابی خازم، قاسم بن دینار، ابومعاویة واسطی و مقیم شهر بغداد میباشد که از این افراد، به سماع حدیث پرداخته است:
زهری؛ عمرو بن دینار؛ منصور بن زاذان؛ حصین بن عبدالرحمن؛ ابوبشر؛ أیوب سختیانی؛ و شمار زیادی از دیگر بزرگان و صاحب نظران.
هشیم بن بشیر، به یادگیری و فراگیری علم و دانش و به سماع حدیث، توجه و عنایتی در خورِ تحسین ورزیده بود و در این زمینه، سعی و تلاشی بیوقفه نموده بود و در نتیجه، بر علماء و صاحب نظران هم عصر خویش، تفوّق و برتری حاصل نمود و در این عرصه، گوی سبقت را از آنها ربود.
و از کسانی که به سماع حدیث از هشیم بن بشیر پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
شعبة؛ یحیی قطّان؛ عبدالرحمن؛ احمد بن حنبل؛ قتیبة؛ زیاد بن أیوب؛ یعقوب دروقی؛ حسن بن عرفة؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
هشیم بن بشیر، به سال 104 ه . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد.
عمرو بن عون، دربارهی وی گوید: «کان هشیم، سمع من الزهری وأبی الزبیر وعمرو بمکّة أیّام الموسم»؛ «هشیم بن بشیر، در مکهی مکرّمه، آن هم در موسم حجّ، از زهری، ابوالزبیر و عمرو، به سماع حدیث پرداخت».
یعقوب دورقی گوید: «کان عند هشیم، عشرون ألف حدیث»؛ «به نزد هشیم بن بشیر، بیست هزار حدیث وجود داشت».
و از عبدالرحمن بن مهدی، روایت است که گفت: «کان هشیم أحفظ للحدیث من الثوری»؛ «هشیم بن بشیر، نسبت به سفیان ثوری، در حفظ احادیث، قویتر و بهتر و بایستهتر و شایستهتر بود».
یزید بن هارون گوید: «ما رأیتُ أحداً أحفظ من هشیم إلّا سفیان اِنْ شاء الله»؛ «من کسی را - به جز سفیان؛ به خواست خدا - حافظتر و ضابطتر از هشیم بن بشیر ندیدهام».
علامه ذهبی در ادامه گوید: «بدون هیچگونه اختلافی، هشیم بن بشیر واسطی، از زمرهی حافظان مؤثّق و قابل اعتماد و قوی و مطمئن و درستکار و امین بود؛ و در این مورد، همهی علماء و صاحب نظران اسلامی، اتفاق نظر دارند و کسی اختلاف ندارد».
از حمّاد بن زید، روایت است که گفت: «ما رأیتُ فی المحدّثین أنبل من هشیم»؛ «من در میان محدّثان، کسی را شریفتر و نجیبتر، درستکارتر و بزرگوارتر، شاخصتر و سترگتر و والاتر و گرامیتر از هشیم ندیدهام».
از ابوحاتم رازی، در مورد هشیم بن بشیر، سؤال شد. وی در پاسخ گفت: «لا تسأل عنه فی صدقه وأمانته وصلاحه»؛ «از صداقت و درستی و اخلاص و وفاداری و درستکاری و اطمینان و اعتماد و امانت و تقوا و پرهیزگاری و پارسایی و راستی هشیم بن بشیر نپرس (که به راستی، سرآمد و طلایه دار همه بود)».
عبدالله بن مبارک گوید: «من غیّر الدّهر حفظه، فلم یغیّر حفظ هشیم»؛ «روزگار، حفظ و ضبط هر کس را دگرگون و جابه جا و تغییر و تبدیل میکند و آن را تحت الشعاع خود قرار میدهد؛ ولی در حفظ و ضبط هشیم بن بشیر، هیچگونه دگرگونی و تغییری را به وجود نخواهد آورد».
و سرانجام، هشیم بن بشیر واسطی، در ماه شعبان، به سال 183 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و احادیث و روایات هشیم بن بشیر نیز با اِسناد عالی، در «جزء ابن عرفة» موجود است.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
و احمد عجلی گفته است: «هشیم واسطی، ثقه؛ وکان یدلّس»؛ «هشیم بن بشیر واسطی، روایت کنندهای مؤثق و مورد اعتماد است؛ و گاهی دست به تدلیس در حدیث نیز میزند».
ابن ابو حاتم گوید: «سُئل أبی عن هُشیم ویزید بن هارون؛ فقال: هُشیم، أحفظهما»؛ «از پدرم (ابوحاتم رازی)، پیرامون هشیم بن بشیر و یزید بن هارون سؤال شد؟ وی در پاسخ گفت: از میان این دو نفر، هشیم بن بشیر، حافظتر و ضابطتر بود».
ابن ابوحاتم، در ادامه گوید: «و سألتُ أبی عن هشیم؟ فقال: ثقة؛ وهو، أحفظ من أبی عوانة»؛ «از پدرم، در مورد (وثاقت و صداقت و امانت و درستکاری) هشیم پرسیدم؟ پدرم، در پاسخ گفت: وی، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود؛ و او در حدیث، از ابوعوانة هم، حافظتر و ضابطتر است».
و از ابوزرعة نیز پیرامون هشیم بن بشیر پرسیده شد؟ وی در پاسخ گفت: «هشیم أحفظ»؛ «هشیم بن بشیر، حافظترین مردمان، نسبت به احادیث و روایات بود».
ابن سعد گوید: «کان ثقة کثیرالحدیث؛ ثبتاً، یدلّس کثیراً»؛ «هشیم بن بشیر، از زمرهی راویان ثقه و بسیار روایت کنندهی حدیث و فردی درستکار و امانت دار و مطمئن و مورد اعتماد بود که بسیار به تدلیس در حدیث میپرداخت».
ابن اسحاق حلاب، به نقل از ابراهیم حربی گوید: «کان حفّاظ الحدیث، أربعة؛ هشیم شیخهم؛ یحفظ هذه الأحادیث المقاطیع - یعنی المقطوعة - حفظاً عجیباً»؛ «حافظان حدیث، چهار نفر بودند که هشیم، استاد آن چهار نفر به حساب میآمد؛ و هشیم بن بشیر، از چنان هوش و ذکاوت والایی برخوردار بود که این احادیث مقطوع[4] را به شکلی عجیب و حیرت آور و شگفت انگیز و خیره کننده، از حفظ میکرد».
و در کتاب «جامع المسانید»[5] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن الامام أبی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «هشیم بن بشیر، از آن دسته از راویانی میباشد که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[6]، هشیم بن بشیر واسطی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است[7].
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[8]، وی را در زمرهی راویان شهر «واسط» که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
نگارنده گوید:
هشیم بن بشیر واسطی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الکبر»[9]
«وَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى: حَدَّثَنَا هُشَیْمٌ، أَخْبَرَنَا حُمَیْدٌ الطَّوِیلُ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ، قَالَ: «إِنْ کَانَتِ الأَمَةُ مِنْ إِمَاءِ أَهْلِ المَدِینَةِ، لَتَأْخُذُ بِیَدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَتَنْطَلِقُ بِهِ حَیْثُ شَاءَتْ»»(ح 6072)
«محمد بن عیسی، از هشیم بن بشیر، از حُمید طویل، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: کنیزی از کنیزان مدینه، دست رسول خدا ج را میگرفت و به هر جا که میخواست آن حضرت ج را با خود میبرد».
* در باب «ما یکره من قیل وقال»[10]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْلِمٍ، حَدَّثَنَا هُشَیْمٌ، أَخْبَرَنَا غَیْرُ وَاحِدٍ مِنْهُمْ: مُغِیرَةُ، وَفُلاَنٌ وَرَجُلٌ ثَالِثٌ أَیْضًا، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ وَرَّادٍ کَاتِبِ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ: أَنَّ مُعَاوِیَةَ کَتَبَ إِلَى المُغِیرَةِ: أَنِ اکْتُبْ إِلَیَّ بِحَدِیثٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَکَتَبَ إِلَیْهِ المُغِیرَةُ: إِنِّی سَمِعْتُهُ یَقُولُ عِنْدَ انْصِرَافِهِ مِنَ الصَّلاَةِ: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، قَالَ: وَکَانَ یَنْهَى عَنْ قِیلَ وَقَالَ، وَکَثْرَةِ السُّؤَالِ، وَإِضَاعَةِ المَالِ، وَمَنْعٍ وَهَاتِ، وَعُقُوقِ الأُمَّهَاتِ، وَوَأْدِ البَنَاتِ وَعَنْ هُشَیْمٍ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ المَلِکِ بْنُ عُمَیْرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ وَرَّادًا، یُحَدِّثُ هَذَا الحَدِیثَ، عَنِ المُغِیرَةِ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 6473)
«علی بن مسلم، از هشیم بن بشیر، از شمار زیادی از محدّثان از جمله مغیرة و فلان و فلان، از شعبی، از ورّاد - کاتب مغیرة بن شعبة - برای ما روایت کرده که وی گفته است: معاویهس به مغیرة نوشت: برایم حدیثی را که از رسول خدا ج شنیدهای بنویس. مغیرة نیز چنین نوشت: از رسول خدا ج شنیدم که پس از فراغت از نماز سه بار فرمود: «لا اله الا الله وحده لا شریک له؛ له الملک وله الحمد وهو علی کلّ شیء قدیر»؛ و رسول خدا ج از قیل و قال و پرسش و سؤال زیاد و از ضایع کردن مال و منع آنچه بر شما واجب است و طلب آنچه برشما ممنوع است و آزار دادن مادران و زنده به گور کردن دختران منع کرده است.
و از هشیم، از عبدالملک بن عُمیر روایت است که گفت: از ورّاد شنیدم که همین حدیث را از مغیرة، از پیامبر خدا ج روایت میکرد».
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَمَنۡ أَحۡیَاهَا﴾ [المائدة: 32]»؛ قال ابن عباس: من حرّم قتلها الّا بحقّ ﴿فَکَأَنَّمَآ أَحۡیَا ٱلنَّاسَ جَمِیعٗاۚ﴾ [المائدة: 32][11].
* در باب «یدخل الجنة سبعون الفاً بغیر حساب»[12].
* در «کتاب التیمّم»[13].
* در باب «ما جاء فی القبلة»[14].
* در باب «قول النبیّ ج : جُعلت لی الأرض مسجداً وطهوراً»[15].
* در باب «اذا صلّی إلی فراش فیه حائض»[16].
* در باب «من استوی قاعداً فی وتر من صلاته، ثم نهض»[17].
* در باب «ما أدّی زکاته فلیس بکنز»[18].
* در باب «بیع النخل قبل أن یبدو صلاحها»[19].
* در باب «الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیامة»[20].
* در باب «قتل أبی جهل»[21].
* در باب «إتیان الیهود النبیّ ج حین قدم المدینة»[22].
به هر حال، روایات «هشیم بن بشیر واسطی»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 32 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «هشیم بن بشیر واسطی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/242؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/782؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/115؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/587؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 14/85؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/287؛ «میزان الاعتدال»؛ حافظ ذهبی 4/306؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/53؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/224؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/269؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 19/287؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 355؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/303؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 111؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/325؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/556
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/248 و 249
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/54
[4]- نگا: درآمدی بر علوم حدیث؛ ص 230
[5]- «جامع المسانید» 2/569
[6]- «عقود الجمان»؛ ص 152
[7]- «تهذیب التهذیب» 19/104
[8]- «المناقب»، کردری 2/229
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/897
[10]- همان 2/958
[11]- همان 2/1015
[12]- همان 2/968
[13]- همان 1/47
[14]- همان 1/58
[15]- همان 1/61
[16]- همان 1/74
[17]- همان 1/113
[18]- همان 1/189
[19]- همان 1/293
[20]- همان 1/399
[21]- همان 1/565
[22]- همان 1/562
103- هشام بن یوسف صنعانی/[1]
[متوفّای 197 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، قاضی «صنعاء»، و دانشمند و مُفتی آن دیار، و حجّت و قابل اعتماد در حدیث و استاد چیره دست: ابوعبدالرحمن (هشام بن یوسف) صنعانی میباشد که به نقل روایت از ابن جریج، معمر، قاسم بن فیّاض و دیگران پرداخته است.
و از هشام بن یوسف نیز، این افراد، به سماع حدیث پرداختهاند:
علی بن مدینی؛ ابراهیم بن موسی فرّاء؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ عبدالله مُسندی؛ و دیگران.
یحیی بن معین گوید: «هو أثبت من عبدالرزاق فی ابن جریج»؛ «هشام بن یوسف؛ در مورد (احادیث و روایات) ابن جریج، مطمئنتر و قابل اعتمادتر از عبدالرزاق است».
ابوحاتم رازی گفته است: «ثقة متقن»؛ «هشام بن یوسف صنعانی، روایت کنندهای مؤثّق و مورد اعتماد و ماهر و خبره و استاد و زبردست و کارشناس و توانا و کاردان و حاذق است».
ابوزرعة گوید: «هشام، أصحّ الناس کتاباً»؛ «در بین مردم، صحیحترین کتابهای حدیث، از آنِ هشام بن یوسف صنعانی است».
هشام بن یوسف، به سال 197ه . ق درگذشت و به دیار یار، پرگشود. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن ابی حاتم، به نقل از ابوزرعة گوید: «کان هشام، أصحّ الیمانیین کتاباً»؛ «در بین علماء و صاحب نظران یمن، صحیحترین و درستترین کتابهای حدیث، از آنِ هشام بن یوسف بود».
و ابن ابوحاتم، در جایی دیگر گوید: «کان أکبرهم وأحفظهم وأتقنهم»؛ «هشام بن یوسف صنعانی، بزرگترین و نام آورترین، حافظترین و ضابطترین، ماهرترین و خبرهترین، زبردستترین و کارشناسترین، تواناترین و کارآمدترین، حاذقترین و شایستهترین علماء و صاحب نظران یمن بود».
ابوحاتم رازی گفته است: «ثقةٌ متقنٌ»؛ «هشام بن یوسف صنعانی، فردی مورد اعتماد و مؤثق و ماهر و خبره و استاد و زبردست و کارشناس و توانا و کاردان و حاذق بود».
احمد عجلی گفته است: «ثقة»؛ «هشام، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد بود».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان معتبر و مطمئن و مؤثق و مورد اعتماد ذکر کرده است.
حاکم گوید: «ثقة مأمون»؛ «هشام بن یوسف، فردی مؤثق و قابل اعتماد و درستکار و امین بود».
خلیلی گفته است: «ثقة متّفق علیه؛ روی عنه الأئمّة کلّهم»؛ «هشام بن یوسف، از آن دسته از راویانی میباشد که تمامی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر وثاقت و صداقت و امانت و درستکاری وی، اتفاق نظر دارند؛ و علاوه از آن، همهی ائمه و پیشوایان دینی و طلایه داران و پیشقراولان علمی، به نقل روایت از وی پرداختهاند».
و در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن الامام أبی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «هشام بن یوسف صنعانی، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».
و بدین سان، علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، و حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6] هشام بن یوسف صنعانی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
نگارنده گوید:
هشام بن یوسف صنعانی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «تحویل الاسم الی إسم هو أحسن منه»[7]
«حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، أَنَّ ابْنَ جُرَیْجٍ، أَخْبَرَهُمْ قَالَ: أَخْبَرَنِی عَبْدُ الحَمِیدِ بْنُ جُبَیْرِ بْنِ شَیْبَةَ، قَالَ: جَلَسْتُ إِلَى سَعِیدِ بْنِ المُسَیِّبِ، فَحَدَّثَنِی: أَنَّ جَدَّهُ حَزْنًا قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «مَا اسْمُکَ» قَالَ: اسْمِی حَزْنٌ، قَالَ: «بَلْ أَنْتَ سَهْلٌ» قَالَ: مَا أَنَا بِمُغَیِّرٍ اسْمًا سَمَّانِیهِ أَبِی قَالَ ابْنُ المُسَیِّبِ: «فَمَا زَالَتْ فِینَا الحُزُونَةُ بَعْدُ»»(ح 6193)
«ابراهیم بن موسی، از هشام بن یوسف صنعانی، از ابن جریج، از عبدالحمید جُبیر بن شیبة، برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد سعید بن مسیّب نشستم؛ او به من گفت: پدربزرگ وی که «حَزْن» نام داشت به نزد رسول خدا ج رفته بود. آن حضرت ج به وی فرموده بود: «نام تو چیست؟» گفت: نام من، حَزْن است. آن حضرتج فرمود: «تو سَهْل هستی». او گفت: من نامی را که پدرم بر من نهاده است، تغییر نمیدهم. ابن مسیّب گوید: پس از آن بود که پیوسته سختیها و درشتیها بر ما پدید میآید».
* در باب «الضجع علی الشق الأیمن»[8]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ إِحْدَى عَشْرَةَ رَکْعَةً، فَإِذَا طَلَعَ الفَجْرُ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ، ثُمَّ اضْطَجَعَ عَلَى شِقِّهِ الأَیْمَنِ، حَتَّى یَجِیءَ المُؤَذِّنُ فَیُؤْذِنَهُ»»(ح 6310)
«عبدالله بن محمد، از هشام بن یوسف صنعانی، از مَعمر، از زهری، از عروة، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج در آخر شب، یازده رکعت نماز (تهجّد) میگزارد؛ آنگاه که صبح میدمید، دو رکعت (سنّت صبح را) سبک میگزارد؛ سپس به جانب راست میخوابید و دراز میکشید؛ تا آن که مؤذن میآمد و او را (از فرا رسیدن وقت نماز) آگاه میکرد».
* در باب «الدعاء علی المشرکین»[9]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ الیَهُودُ یُسَلِّمُونَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُونَ: السَّامُ عَلَیْکَ، فَفَطِنَتْ عَائِشَةُ إِلَى قَوْلِهِمْ، فَقَالَتْ: عَلَیْکُمُ السَّامُ وَاللَّعْنَةُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَهْلًا یَا عَائِشَةُ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الرِّفْقَ فِی الأَمْرِ کُلِّهِ» فَقَالَتْ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، أَوَلَمْ تَسْمَعْ مَا یَقُولُونَ؟ قَالَ: “أَوَلَمْ تَسْمَعِی أَنِّی أَرُدُّ ذَلِکِ عَلَیْهِمْ، فَأَقُولُ: وَعَلَیْکُمْ”»(ح 6395)
«عبدالله بن محمد، از هشام بن یوسف صنعانی، از معمر، از زهری، از عروة، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: یهودیان بر رسول خدا ج سلام میکردند و میگفتند: السّام علیک (مرگ بر تو). عایشهل سخنشان را فهمید و گفت: «علیکم السّام واللعنة» (مرگ و لعنت بر شما باد). رسول خدا ج فرمود: «آرام باشای عایشه! همانا خداوند، نرمش را در همهی امور دوست میدارد». عایشهل گفت: آیا نشنیدی که چه میگفتند؟ آن حضرت ج فرمود: «آیا نشنیدی که (هر آنچه میگفتند) بر آنان رد کردم و گفتم: بر شما باد».
* در باب «التسلیم فی مجلس، فیه أخلاط من المسلمین والمشرکین»[10].
* در باب «هل یزور صاحبه کلّ یوم أو بکرة وعشیّاً»[11].
* در باب «لا یحلف باللات والعزّی ولا بالطواغیت»[12].
* در باب «النذر فیما لایملک وفی معصیة»[13].
* در باب «توبة السارق»[14].
* در باب «من ترک قتال الخوارج للتألّف وألّا ینفرّ الناس عنه»[15].
* در باب «فی الهبة والشفعة»[16].
* در باب «غسل الحائض رأس زوجها وترجیله»[17].
* در باب «حدّ المریض أن یشهد الجماعة»[18].
* در باب «من رأی أنّ الله عزّو جلّ، لم یوجب السجدة»[19].
* در باب «فضل قیام اللیل»[20].
* در باب «الصفوف علی الجنازة»[21].
* در باب «من إنتظر حتّی یدفن»[22].
* در باب «من بات بذی الحلیفة حتّی أصبح»[23].
به هر حال، روایات «هشام بن یوسف صنعانی»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 75 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «هشام بن یوسف صنعانی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/194؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/773؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/70-72؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/232؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/580؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/51؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/224؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/267؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 19/283؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 353؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/349؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/548
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/346
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/51
[4]- «جامع المسانید» 2/569
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 152
[6]- «المناقب»، کردری 2/232
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/914
[8]- همان 2/933
[9]- - همان 2/946
[10]- همان 2/924
[11]- همان 2/898
[12]- همان 2/984
[13]- همان 2/991
[14]- همان 2/1004
[15]- همان 2/1024
[16]- همان 2/1032
[17]- همان 1/43
[18]- همان 1/91
[19]- همان 1/146
[20]- همان 1/151
[21]- همان 1/176
[22]- همان 2/177
[23]- همان 1/209