22- حنظلة بن ابی سفیان بن عبدالرحمن جُمحی/[1]
[متوفّای 151 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حنظلة بن ابی سفیان، عبدالرحمن بن صفوان بن امیّة بن خلف جُمحی مکی، حافظ حدیث میباشد که در عرصهی حدیث شناسی و روایت حدیث نیز، مورد اعتماد و مطمئن و معتبر و قابل وثوق است؛ وی از طاوس، عکرمة؛ مجاهد، نافع عمری، قاسم و سالم، حدیث روایت نموده است.
و از کسانی که از حنظلة بن ابی سفیان، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
عبدالله بن مبارک؛ وکیع بن جرّاح؛ معافی بن عمران؛ مکی بن ابراهیم؛ ابوعاصم؛ ابن وهب؛ و کسان دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
احمد بن حنبل در مورد حنظلة بن ابی سفیان گوید: «ثقة»؛ «وی، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق بود».
و احمد بن ابی مریم، از یحیی بن معین نقل کرده که وی گفته است: «ثقة حجّة»؛ «حنظلة، فردی ثقه و مورد اعتماد و در عرصهی حدیث شناسی و روایت حدیث، روایت کنندهای مطمئن و معتبر و کارشناس و خبره و آگاه و حجّت میباشد».
و ابن عدی گوید: «عامّة ما روی حنظلة، مستقیم»؛ «عموم روایات حنظلة بن ابی سفیان، درست و صحیح میباشند».
علامه ذهبی در ادامه گوید: حنظلة بن ابی سفیان، تا سال 151 ه . ق زندگی به سر برد و حیات داشت.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
احمد بن حنبل گوید: «کان وکیع، اذا أتی علی حدیثه، قال: حدثنا حنظلة بن ابی سفیان؛ وکان ثقة ثقة»؛ «عادت وکیع بن جرّاح بر آن بود که هرگاه به روایت حدیث خویش میپرداخت، چنین میگفت: «حنظلة بن ابی سفیان، برای ما روایت کرده است»؛ و (در ادامه میگفت:) «بیگمان، حنظلة بن ابی سفیان، بسیار ثقه و قابل اعتماد بود».
و بدین سان، جوزجانی نیز از احمد بن حنبل نقل کرده که وی در مورد حنظلة گفته است: «انّه ثقة ثقة»؛ «وی، بسیار قابل اعتماد و مورد وثوق و مطمئن و معتبر میباشد».
و ابوزرعة، ابوداود و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «حنظلة، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد است.»
و یعقوب بن شیبه گفته است: «هو ثقة»؛ «حنظلة بن ابی سفیان، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابن سعد گوید: «کان ثقة؛ وله احادیث»؛ «حنظله، روایت کنندهای مطمئن و معتبر و قابل اعتماد و ثقه میباشد که از روایات و احادیثی نیز برخوردار است».
و ابن مدینی گفته است: «لا بأس به»؛ «در روایات و احادیث حنظلة، ایراد و نقصی وارد نیست؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و قابل اعتماد است».
و ابن حبّان نیز وی را در شمار روایت کنندگان ثقه و قابل اعتماد ذکر کرده و به ثقه بودن و معتبر بودن روایات و احادیث وی، رأی داده است.
و ابن حبّان نیز وی را در شمار روایت کنندگان ثقه و قابل اعتماد ذکر کرده و به ثقه بودن و معتبر بودن روایات و احادیث وی، رأی داده است.
شایان ذکر است که حنظلة بن ابی سفیان/، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»، [4] و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، حنظلة بن ابی سفیان را در شمار راویان مکهی مکرمه برشمردهاند که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارنده گوید:
حنظلة بن ابی سفیان بن عبدالرحمن جُمحی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «خروج النساء الی المساجد باللیل والغلس»[6]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ حَنْظَلَةَ، عَنْ سَالِمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا اسْتَأْذَنَکُمْ نِسَاؤُکُمْ بِاللَّیْلِ إِلَى المَسْجِدِ، فَأْذَنُوا لَهُنَّ» تَابَعَهُ شُعْبَةُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صلّى الله علیه وسلم»(ح 865)
«عبیدالله بن موسی، از حنظلة بن ابی سفیان، از سالم بن عبدالله، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «هرگاه همسران شما اجازه خواستند تا شبها به مسجد بروند، به آنان اجازه دهید».
* در باب «کیف کان صلاة النبیّ ج؛ وکم کان النبیّ ج یصلّی باللیل»[7]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا حَنْظَلَةُ، عَنِ القَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: “کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ ثَلاَثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً مِنْهَا الوِتْرُ، وَرَکْعَتَا الفَجْرِ”»(ح 1140)
«عبیدالله بن موسی، از حنظلة بن ابی سفیان، از قاسم بن محمد، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج شبها، در مجموع با نماز وتر و دو رکعت سنّت صبح، سیزده رکعت نماز میگزارد».
* در باب «قول النبیّ ج: بُنی الاسلام علی خمس »[8]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ، عَنْ عِکْرِمَةَ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ “بُنِیَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ”»(ح 8)
«عبیدالله بن موسی، از حنظلة بن ابی سفیان، از عکرمة بن خالد، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «اسلام، بر پنج چیز بنا شده است: گواهی دادن بر این که خداوند، یکی است و جز او، معبود بر حقّی وجود ندارد و محمد ج فرستادهی اوست؛ دوم: برپاداشتن و اقامهی نماز؛ سوم: پرداخت زکات و حقوق واجب مالی؛ چهارم: ادای حج؛ و پنجم: روزه گرفتن ماه مبارک رمضان».
* در باب «من تکلّم بالفارسیة والرطانة»[9].
* در باب «اَلْعَلَم والوَسم فی الصورة»[10].
* در باب «جیب القمیص من عند الصدر وغیره»[11].
* در باب «قصّ الشارب»[12].
[1]- بیوگرافی «حنظلة بن ابی سفیان» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/44؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/211؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/241؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/225؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/336؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/620؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/261؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/53؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/250؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، علامه خزرجی، ص 82؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/230؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/285؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/110
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/176
[3]- «تهذیب التهذیب» 3/53 و 54
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 109
[5]- المناقب»، کردری 2/219
[6]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 1/119
[7]- همان 1/153
[8]- همان 1/6
[9]- همان 1/432
[10]- همان 2/831
[11]- همان 2/862
[12]- همان 2/874
21- حمّاد بن سلمة بن دینار حنفی/[1]
[متوفّای 167 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ حدیث، شیخ الاسلام، ابوسلمة ربعی بصری بزّاز طبائنی، عالم نحوی و محدّث عالی مقام میباشد که از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:
داییاش: حُمید طویل؛ ابن ابی ملیکه؛ ابوجمرة ضُبَعی؛ محمد بن زیاد جُمحی؛ انس بن سیرین؛ ابوعمران جونی؛ قتادة؛ سماک بن حرب؛ ثابت بنانی و شمار زیادی از دیگر محدّثان و بزرگ مردان عرصهی علم و دانش و دانش پژوهان و شیفتگان حکمت وفرزانگی.
و از کسانی که از حماد بن سلمه/، به سماع حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
عبدالله بن مبارک؛ قطّان؛ عبدالرحمن بن مهدی؛ عفّان؛ قعنبی؛ عبدالاعلی بن حمّاد؛ شیبان بن فرّوخ؛ هدبة بن خالد و کسان دیگر.
وُهیب گوید: «حماد بن سلمة، سیدّنا وأعلمنا»؛ «سرور و سالار ما و داناترین و آگاهترین ما، حماد بن سلمه است».
احمد بن حنبل گوید: «حماد بن سلمة، اعلم الناس بثابت البنانی واثبتهم فی حُمید [الطویل]»؛ «داناترین و آگاهترین مردمان نسبت به (روایات و احادیث) ثابت بنانی، و مؤثقترین و مطمئنترین آنان نسبت به (روایات )حُمید طویل، حماد بن سلمه است».
یحیی بن معین گوید: «هو اعلم من غیره بعلی بن زید»؛ «حماد بن سلمه نسبت به دیگران، داناترین و آگاهترین مردمان، نسبت به (روایات) علی بن زید به شمار میآید».
علی بن مدینی گوید: «کان عند یحیی بن ضریس عن حمّاد، عشرة آلاف حدیث»؛ «به نزد یحیی بن ضریس از حماد بن سلمه، ده هزار حدیث وجود داشت».
و کوسج، از یحیی بن معین، چنین نقل کرده که وی گفته است: «ثقة»؛ «حماد بن سلمه، از راویان مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود». و شهاب بن معمر گوید: «کان حماد بن سلمة، یعدّ من الاَبدال»؛ «حماد بن سلمه (در روزگار خویش)، از زمرهی اَبدال (مردان خدا و انسانهای زاهد و پارسا و خداترس و نیکوکار و صالح و درستکار) برشمرده میشد».
علامه ذهبی در ادامه گوید:
حماد بن سلمه/، جزء نخستین کسانی است که با ابن ابی عروبة، دست به نگارش و تألیف کتاب یازیدند و در این زمینه، قلم فرسایی نمودند؛ وی در عربی، بسیار ماهر و حاذق و چیره و زبردست و کاردان و خبره بود؛ او فقیه و دانشوری آگاه، فردی فصیح و زبان آور، بلیغ و خوش سخن، ادیب و نیکوسخن؛ سخنور و با فصاحت و پیرو سنّت بود.
علامه ذهبی در ادامهی سخنانش گوید: از احادیث حماد بن سلمة که با اِسناد عالی روایت شدهاند، تعدادی به من نیز رسیده است.
عمرو بن عاصم گوید: «کتبتُ عن حماد بن سلمه بضعة عشر ألف حدیث»؛ «از حماد بن سلمه، بیش از ده هزار حدیث نوشتهام».
و سرانجام، حماد بن سلمة/، به سال 167 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید و به رحمت ایزدی پیوست.
حافظ عبدالقادر قرشی، در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی حماد بن سلمة پرداخته و او را از زمرهی دانشوران و صاحب نظران احناف برشمرده است.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، حماد بن سلمة را در شمار روایت کنندگان از امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[5] وی را از زمرهی راویان شهر بصره که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، برشمرده است.
و محمد بن اسحاق ندیم در کتابش با عنوان «الفهرست» گفته است: «و له من الکتب، کتاب السنن»[6]؛ «حماد بن سلمه، از تألیفات و کتابهایی برخوردار است که میتوان به کتاب «السنن» وی اشاره کرد».
نگارنده گوید:
حماد بن سلمة بن دینار/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «الذبح قبل الحلق»[7]
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یُونُسَ، أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ، عَنْ عَبْدِ العَزِیزِ بْنِ رُفَیْعٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ رَجُلٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: زُرْتُ قَبْلَ أَنْ أَرْمِیَ، قَالَ «لاَ حَرَجَ» . قَالَ: حَلَقْتُ قَبْلَ أَنْ أَذْبَحَ، قَالَ: «لاَ حَرَجَ» . قَالَ: ذَبَحْتُ قَبْلَ أَنْ أَرْمِیَ، قَالَ: «لاَ حَرَجَ»، وَقَالَ عَبْدُ الرَّحِیمِ الرَّازِیُّ: عَنْ ابْنِ خُثَیْمٍ، أَخْبَرَنِی عَطَاءٌ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ القَاسِمُ بْنُ یَحْیَى: حَدَّثَنِی ابْنُ خُثَیْمٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ عَفَّانُ: أُرَاهُ عَنْ وُهَیْبٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ خُثَیْمٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ حَمَّادٌ: عَنْ قَیْسِ بْنِ سَعْدٍ، وَعَبَّادِ بْنِ مَنْصُورٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنْ جَابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 1722)
«احمد بن یونس، از ابوبکر، از عبدالعزیز بن رُفیع، از عطاء، از عبدالله بن عباسب، برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی خطاب به پیامبر ج گفت: پیش از آن که رَمی کنم، طواف زیارت نمودم؛ تکلیفم چیست؟ آن حضرت ج فرمود: «باکی نیست».
کسی دیگر گفت: پیش از آن که ذبح کنم، سرم را تراشیدم؟ پیامبر ج فرمود: «باکی نیست». کسی دیگر گفت: پیش از آن که رَمی جمرات را انجام بدهم، حیوان قربانی را ذبح نمودم؟ رسول خدا ج فرمود: «باکی نیست».
عبدالرحیم رازی، از ابن خُثیم، از عطاء، از عبدالله بن عباسب، از پیامبر ج این حدیث را روایت نموده است.
قاسم بن یحیی، از ابن خُثیم، از عطاء از عبدالله بن عباسب از پیامبر ج نیز حدیث فوق را روایت کرده است.
عفّان گوید: گمان میکنم، وُهیب، از ابن خُثیم، از سعید بن جُبیر، از عبدالله بن عباسب از پیامبر ج حدیث فوق را روایت نموده است.
حمّاد بن سلمة بن دینار، از قیس بن سعد و عبّاد بن منصور، از عطاء، از جابرس از پیامبر ج حدیث بالا را روایت نموده است».
* در باب «من حبسه العذر عن الغزو»[8]
«حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ هُوَ ابْنُ زَیْدٍ، عَنْ حُمَیْدٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ فِی غَزَاةٍ، فَقَالَ: «إِنَّ أَقْوَامًا بِالْمَدِینَةِ خَلْفَنَا، مَا سَلَکْنَا شِعْبًا وَلاَ وَادِیًا إِلَّا وَهُمْ مَعَنَا فِیهِ، حَبَسَهُمُ العُذْرُ»، وَقَالَ مُوسَى: حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، عَنْ حُمَیْدٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: «الأَوَّلُ أَصَحُّ»»(ح 2839)
«سلیمان بن حرب، از حماد بن زید، از حُمید، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج در غزوهای بود و گفت: «همانا گروههای پشت سر ما در مدینه [بر جای ماندهاند که] هر گردنه و [دشت و] درّهای را که پیمودهایم، قطعاً آنان همراه ما بودهاند. عذری آنان را [از پیوستن به ما] بازداشته است».
موسی گوید: حمّاد [بن سلمة بن دینار]، از حُمید، از موسی بن انس از پدر خود، از پیامبر ج این حدیث را روایت کرده است».
* در باب «رفع الیدین اذا قام من الرکعتین»[9]
«حَدَّثَنَا عَیَّاشٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الأَعْلَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، أَنَّ ابْنَ عُمَرَ، کَانَ “إِذَا دَخَلَ فِی الصَّلاَةِ کَبَّرَ وَرَفَعَ یَدَیْهِ، وَإِذَا رَکَعَ رَفَعَ یَدَیْهِ، وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَفَعَ یَدَیْهِ، وَإِذَا قَامَ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ رَفَعَ یَدَیْهِ”، وَرَفَعَ ذَلِکَ ابْنُ عُمَرَ إِلَى نَبِیِّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَوَاهُ حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَرَوَاهُ ابْنُ طَهْمَانَ، عَنْ أَیُّوبَ، وَمُوسَى بْنِ عُقْبَةَ مُخْتَصَرًا»(ح 739)
«عیّاش، از عبدالاعلی، از عبیدالله، از نافع، برای ما روایت کرده که وی گفته است: هنگامی که عبدالله بن عمرب به نماز آغاز میکرد، تکبیر میگفت و دستها را بلند میکرد؛ و آنگاه که رکوع مینمود، دستها را بلند میکرد؛ و هرگاه «سمع الله لمن حمده» میگفت، دستها را بلند مینمود؛ و چون از رکعت دوم برمی خاست، باز هم دستها را بلند میکرد. و عبدالله بن عمرب این حدیث را به صورت مرفوع روایت کرده و به پیامبر خدا ج رسانیده است.
و حماد بن سلمة بن دینار، از ایوب، از نافع، از عبدالله بن عمرب، از پیامبر ج این حدیث را روایت نموده است».
[1]- بیوگرافی «حماد بن سلمة بن دینار» را در این منابع دنبال کنید:
«الجرح و التعدیل»، رازی 3/140؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/216؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/444؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/590؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/251؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/11؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/238؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 78؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/262؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/175؛ «الطبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 94؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/103
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 2/202 و 203
[3]- «الجواهر المضیة»، ص 108
[4]- «عقود الجمان»، ص 108
[5]- «المناقب»؛ کردری 2/227
[6]- «الفهرست»، ابن ندیم، ص 317
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/232
[8]- همان 1/398
[9]- همان 1/102
20- حمّاد بن زید بن درهم (اَزْدی جَهضمی) حنفی/[1]
[متوفّای 179 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ عالی و کامل حدیث، شیخ سرزمین عراق، ابواسماعیل اَزْدی بَصری اَزْرق ضریر (نابینای روشن دل) میباشد؛ و «درهم»، نام پدربزرگ وی، از اُسرای سجستان و از مَوالی[3] خاندان «جَریر بن حازم» است.
حماد بن زید بن درهم، از ابوعمران جَونی، محمد بن زیاد، ابوجمرة ضُبَعی، انس بن سیرین، عمرو بن دینار، ثابت بنانی و شماری دیگر از بزرگان و محدّثان، حدیث روایت نموده است؛ و وی قتاده را درک نکرده و او را درنیافته است.
و از کسانی که از حماد بن زید، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ مسدّد، قواریری؛ محمد بن ابی بکر مقدّمی؛ علی بن مدینی؛ احمد بن مقدام؛ و کسان دیگر غیر از آنها از سایر مردمان.
عبدالرحمن بن مهدی گوید: «ائمّة الناس فی زمانهم، اربعة: الثوری ومالک والازواعی وحماد بن زید»؛ «پیشوایان دینی مردم در روزگارشان، چهار نفر بودند که عبارتند از: سفیان ثوری؛ مالک بن انس؛ اوزاعی؛ و حماد بن زید».
و یحیی بن معین گوید: «لیس احدٌ اثبت من حماد بن زید»؛ «کسی در حدیث، از حماد بن زید، مؤثقتر و معتبرتر و مطمئنتر و قابل اعتمادتر وجود ندارد».
یحیی بن یحیی گوید: «ما رأیتُ شیخاً اَحفظ منه»؛ «من، هیچ شیخی را (نسبت به احادیث و روایات)، حافظتر و ضابطتر از حماد بن زید ندیدهام».
احمد بن حنبل گوید: «هو من ائمة المسلمین من اهل الدین؛ وهو احبّ الیّ من حماد بن سلمة»؛ «حماد بن زید، یکی از پیشوایان مسلمانان و یکی از متدیّنان و پارسایان و زاهدان و پرهیزگاران است؛ و از دیدگاه من، او به نسبت حماد بن سلمة، بهتر و پسندیدهتر و بایستهتر و برازندهتر میباشد».
ابن مهدی نیز گوید: «لم أر احداً قطّ اَعلی بالسنّة منه»؛ «هرگز کسی را نسبت به سنّت رسول خدا ج، والاتر و برتر از حماد بن زید ندیدهام».
ابن مهدی، در جایی دیگر گوید: «ما رأیتُ اعلم منه ومن مالک وسفیان؛ وما رأیت بالبصرة افقه منه»؛ «کسی را داناتر و آگاهتر از این سه نفر ندیدهام؛ حماد بن زید؛ مالک بن انس و سفیان ثوری. و در بصره، کسی را فقیهتر و دانشورتر از حماد بن زید، به خود ندیدهام».
و در جزء یازدهم از حدیث ابوسهل قطان - که به صورت «سماع» (سمعتُ) وارد شده -چنین آمده است: ابوسهل قطان گوید: «حدّثنا الحسن بن علی المعمری، سمعتُ سلیمان بن ایوب صاحب البصری، سمعتُ عبدالرحمن بن مهدی یقول: ما رأیت احداً اعلم من حماد بن زید، لاسفیان ولا مالکاً»؛ «حسن بن علی معمری برای ما نقل میکند که از سلیمان بن ایوب - صاحب البصری - شنیدم که میگفت: از عبدالرحمن بن مهدی شنیدم که گفت: «کسی را داناتر و آگاهتر از حماد بن زید ندیدهام؛ نه سفیان و نه مالک. (یعنی حتّی سفیان ثوری و مالک بن انس را نیز داناتر و آگاهتر از حماد بن زید ندیدم)».
ابوعاصم گوید: «مات حماد بن زید یوم مات ولا اعلم له فی الاسلام نظیراً فی هیئته ودلّه وسَمته»؛ «در روزی که حماد بن زید درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید، سراغ ندارم که در اسلام، برای وی، همانندی در شکل و هیئت، پاک طینتی و نیکومنشی، عقیده و روش و متانت و وقار او وجود داشته باشد.»
یزید بن زُرَیع گوید: «هو سیّد المسلمین»؛ «حماد بن زید، سرور و سالار مسلمانان است».
ابوحاتم ابن حبّان گوید: «کان ضریراً؛ وکان یحفظ حدیثه کلّه»؛ «حماد بن زید، نابینا بود و با وجود این، باز هم تمامی احادیث و روایات خویش را از حفظ داشت».
محمد بن مصفّی گوید: «سمعتُ بقیّة یقول: ما رأیت بالعراق مثل حماد بن زید»؛ «از بقیة/ شنیدم که میگفت: در سرزمین عراق، کسی را به سان حماد بن زید، ندیدهام».
و از سفیان ثوری نقل است که گفت: «رجل البصرة بعد شعبة، ذاک الازرق؛ یعنی حماد بن زید»؛ «بزرگ مرد بصره پس از شعبه، این ازرق، یعنی حماد بن زید میباشد».
و وکیع بن جرّاح گوید: «ما کنّا نشبّهه الّا بمسعر»؛ «ما، حماد بن زید را (در لیاقت و قابلیّت و کفایت و شایستگی) فقط به مِسعر بن کدام تشبیه میکردیم».
ابن طباع گوید: «ما رأیتُ اعقل من حماد بن زید»؛ «من کسی را خردمندتر و داناتر و فهمیدهتر و آگاهتر از حماد بن زید ندیدهام».
و ابن خراش گوید: «لم یخطیء فی حدیث قط»؛ «حماد بن زید، هرگز در حدیثی، دچار خطا و اشتباه و لغزش و بیتوجهی و بیدقّتی و سهل انگاری نشده است».
و احمد عجلی گفته است: «کان له اربعة آلاف حدیث؛ کان یحفظ ولم یکن له کتاب»؛ «در اختیار حماد بن زید، چهار هزار حدیث وجود داشت که همه را حفظ داشت و در این زمینه، (برای حفظ احادیث و روایات)، کتابی در دسترس نداشت (تا آنها را در آن، ثبت و ضبط کند؛ بلکه سینهاش، ظرف معارف و قلبش، گنجینهی احادیث و روایات و دانشها و حکمتها بود)».
حماد بن زید، به سال 98 ه . ق دیده به جهان گشود و در رمضان سال 179 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا، بر او باد.
در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: «و هو ممّن یروی الکثیر عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «حماد بن زید، از زمرهی کسانی است که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»،[5] به بیان بیوگرافی حماد بن زید/ پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده، و در ادامه گفته است: «اخذ الفقه عن ابی حنیفة/؛ وهو الراوی عنه: اَنّ الوتر فریضة؛ وله ذکر فی مبسوط شمس الائمّة؛ شهرته تغنی عن الاطناب؛ توفّی سنة تسعة وسبعین ومائة؛ رحمه الله تعالی؛ وروی له الجماعة»؛ «وی، فقه را از امام ابوحنیفه/ فراگرفت؛ و همچنین از امام ابوحنیفه/، این موضوع را روایت کرده که وتر، واجب است؛ و در کتاب «المبسوط» شمس الائمة نیز، یادی از حماد بن زید شده است؛ به هر حال، شهرت و آوازهی حماد بن زید، جایی را برای شرح و بسط دادن و به تفصیل بیان کردن و اِطناب و درازگویی باقی نمیگزارد؛ زیرا وی، مُعرِّف حضور همه است و نیازی به توضیح و تبیین و تشریح و تفسیر زیاد ندارد».
و سرانجام، حماد بن زید، به سال 179 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست. رحمت و رضوان خدا بر او باد؛ شایان ذکر است که حماد بن زید، از آن دسته از راویانی میباشد که جماعت محدّثان [یعنی بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه]، از وی، حدیث روایت نمودهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[6] حماد بن زید/ را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است[7].
نگارنده گوید:
حماد بن زید، از ابوحنیفه، از حماد، از ابراهیم نخعی، از انس بن مالکس روایت کرده است که آن حضرت ج فرمودهاند: «طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم»؛ «دانش طلبی و فراگرفتن علم، بر هر انسان مسلمان و حقگرایی، لازم است».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»،[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از صالح بن ابی رُمیح - به صورت «مکاتبه»[9] - ؛ از ابوامیّة طرطوسی، از عبدالرحمن بن صالح، از حماد بن زید، از ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و بدین سان، راقم سطور گوید:
حماد بن زید/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «اتّخاذ السراری؛ ومن اَعتق جاریة ثمّ تزّوجها»[10]
«حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ تَلِیدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی جَرِیرُ بْنُ حَازِمٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ح حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “لَمْ یَکْذِبْ إِبْرَاهِیمُ إِلَّا ثَلاَثَ کَذَبَاتٍ: بَیْنَمَا إِبْرَاهِیمُ مَرَّ بِجَبَّارٍ وَمَعَهُ سَارَةُ فَذَکَرَ الحَدِیثَ، فَأَعْطَاهَا هَاجَرَ، قَالَتْ: کَفَّ اللَّهُ یَدَ الکَافِرِ وَأَخْدَمَنِی آجَرَ ” قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: “فَتِلْکَ أُمُّکُمْ یَا بَنِی مَاءِ السَّمَاءِ”»(ح 5084)
«سلیمان، از حماد بن زید، از ایوب، از محمد، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: (آن حضرت ج فرمودند:) «ابراهیم÷ به جز سه دروغ، نگفته است (که این، یکی از آنها است،) در حالی که ابراهیم÷ از (قلمرو پادشاهی) ظالم میگذشت (که زنان مردم را به زور تصاحب میکرد) و ساره (زن ابراهیم÷) با وی بود».
ابوهریرهس حدیث را به طور کامل بیان کرد؛و در آخر گفت: «آن ظالم، کنیزی را که هاجر نام داشت، به ساره داد. ساره گفت: خدا دست آن کافر را از من بازداشت و هاجر را در خدمت من قرار داد».
ابوهریرهس گوید: این هاجر، مادر شماست، ای پسران آب آسمان! (ای عربها. پسران آب آسمان، از آن گفتهاند که عربها در وادیها به سر میبردند و آب مورد استفاده، آب باران بود.)».
* در باب «جعل عتق الأمة صداقها»[11]
«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، عَنْ ثَابِتٍ، وَشُعَیْبِ بْنِ الحَبْحَابِ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْتَقَ صَفِیَّةَ، وَجَعَلَ عِتْقَهَا صَدَاقَهَا»»(ح 5086)
«قتیبة بن سعید، از حماد بن زید، از ثابت و شعیب بن حَبحاب، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج صفیّه را آزاد کرد و آزادیاش را مهرش قرار داد».
* در باب «اذ قال الخاطب للولیّ: زوّجنی فلانة. فقال: قد زوّجتک بکذا وکذا؛ جاز النکاح؛ وان لم یقل للزوج: أرضیتَ أم قبلتَ»[12]
«حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ امْرَأَةً أَتَتِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَعَرَضَتْ عَلَیْهِ نَفْسَهَا، فَقَالَ: «مَا لِی الیَوْمَ فِی النِّسَاءِ مِنْ حَاجَةٍ» فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ زَوِّجْنِیهَا، قَالَ: «مَا عِنْدَکَ؟» قَالَ: مَا عِنْدِی شَیْءٌ، قَالَ: «أَعْطِهَا وَلَوْ خَاتَمًا مِنْ حَدِیدٍ» قَالَ: مَا عِنْدِی شَیْءٌ، قَالَ: «فَمَا عِنْدَکَ مِنَ القُرْآنِ؟» قَالَ: کَذَا وَکَذَا، قَالَ: «فَقَدْ مَلَّکْتُکَهَا بِمَا مَعَکَ مِنَ القُرْآنِ»»(ح 5141)
«ابونعمان، از حماد بن زید، از ابوحازم، از سهل بن سعدس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «زنی نزد پیامبر اکرم ج آمد و نفس خود را به وی پیشکش کرد؛ آن حضرت ج فرمود: «اکنون مرا به زنان نیازی نیست». مردیگفت: ای رسول خدا! او را به ازدواج من درآور! رسول خدا ج فرمود: «آیا چیزی از مَهر، نزد خود داری؟» گفت: چیزی نزد خود ندارم. آن حضرت ج فرمود: «(مَهر) او را بده؛ هر چند، انگشتری از آهن باشد». گفت: نزد من چیزی نیست. پیامبر اکرم ج فرمود: «از قرآن، چه حفظ داری؟» گفت: چنین و چنان. آن حضرت ج فرمود: «او را به آنچه از قرآن در حفظ داری، به ازدواج تو درآوردم».
* در باب «من أولم علی بعض نسائه اکثر من بعض»[13]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ ثَابِتٍ، قَالَ: ذُکِرَ تَزْوِیجُ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ عِنْدَ أَنَسٍ، فَقَالَ: «مَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَوْلَمَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ نِسَائِهِ مَا أَوْلَمَ عَلَیْهَا، أَوْلَمَ بِشَاةٍ»»(ح 5171)
«مُسدّد، از حماد بن زید، از ثابت برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد انس بن مالکس ازدواج زینب بنت جحشل یادآوری شد. وی گفت: من ندیده امی که رسول خدا ج بر هیچ یک از زنان خویش، چنان ولیمهای کرده باشد که بر زینبل کرده است؛ چرا که ایشان در ولیمهی زینبل، گوسفندی را پیشکش و ولیمه نمودند».
* در باب «الولیمة ولو بشاة»[14].
* در باب «قوله تعالی: ﴿قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا﴾ [التحریم: 6]».[15]
* در باب «الحمائل وتعلیق السیف بالعنق»[16].
* در باب «الخروج بعدالظهر»[17].
* در باب «المعاصی من امر الجاهلیّة»[18].
* در باب «لیبلّغ العلم الشاهد الغائب»[19].
به هر حال، روایات حماد بن زید بن درهم/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 147 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «حماد بن زید بن درهم» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»، امام بخاری 2/1/25؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/199؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 1/176؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/217؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/456؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/251؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/9؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/238؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 87؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/292؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/167؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 3/182 و 183 به شماره 792؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 103؛ «الطبقات الکبری» ابن سعد 7/286؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/102
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/228 و 229
[3]- نگا: درآمدی بر علوم حدیث؛ دکتر محمود طحان؛ ترجمه فیض محمد بلوچ؛ صص 403-405
[4]- «جامع المسانید» 2/428
[5]- «الجواهر المضیة» 1/225
[6]- «عقود الجمان»، ص 108
[7]- «المناقب»، کردری 2/227
[8]- «جامع المسانید» 1/94
[9]- نگاه: «درآمدی بر علوم حدیث»؛ دکتر محمود طحان، ترجمه فیض محمد بلوچ صص 289-291
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/761
[11]- همان 2/761
[12]- همان 2/772
[13]- همان 2/777
[14]- همان 2/777
[15]- همان 1/779
[16]- همان 1/407
[17]- همان 1/414
[18]- همان 1/9
[19]- همان 1/21
19- حمّاد بن اُسامة (بن زید قرشی)، ابواسامة (کوفی)/[1]
[متوفّای 201 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و امام کارشناس و خبره و آگاه و مورد اعتماد و کاردان و متخصّص: حمّاد بن اُسامة کوفی، آزدهی بنی هاشم میباشد که از هشام بن عروة، یزید بن عبدالله، بَهز بن حکیم، اعمش، جریری و کسان دیگر از طبقهی آنان، به روایت حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از حمّاد بن اُسامه، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این بزرگان را نام برد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ علی کوسج؛ احمددَورقی؛ محمد بن عبدالله مخزمی؛ حسن بن علی بن عفّان؛ و شمار زیادی از دیگر مردمان.
احمد بن حنبل، در مورد وی گوید: «ابواسامة ثقة؛ کان اعلم الناس بامور الناس واخبار اهل الکوفة»؛ «حماد بن اسامه، فردی مؤثق و قابل اعتماد میباشد که داناترین و آگاهترین مردمان، نسبت به امور مردم و اخبار اهل کوفه به شمار میآید».
و همچنین احمد بن حنبل در جایی دیگر گفته است: «کان ثبتاً، لایکاد یخطیء»؛ «حماد بن اسامه، روایت کنندهای مطمئن و مؤثق و معتبر و قابل اعتماد و امین و درستکار بود که به ندرت و خیلی کم، دچار خطا و اشتباه میشد». ابن عمار گفته است: «کان ابواسامة یعدّ من النساک فی زمن الثوری»؛ «ابواسامه، در روزگار سفیان ثوری، از زاهدان، پارسایان و ریاضت کشان به شمار میآمد.»
علامه ذهبی در ادامه گوید:
امّت اسلامی، بر پذیرش و قبول و تأیید و دریافت احادیث و روایات ابواسامه، به خاطر حفظ و ضبط و تدیّن و پرهیزگاری و پارسایی و وَرع او، اتفاق نظر دارند. وی 80 سال عمر کرد و در ماه ذی القعده، به سال 201 ه . ق درگذشت و برای همیشه این خاکدان را ترک کرد و به رحمت ایزدی پیوست. خدایش، او را بیامرزد و او را غریق رحمتهای خویش بگرداند.
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن سعد گفته است: «کان ثقةً مأموناً کثیرالحدیث، یدلّس ویبیّن تدلیسه؛ وکان صاحب سنّة وجماعة»؛ «حماد بن اسامه، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر بود که احادیث زیادی را روایت نموده است؛ وی به «تدلیس در حدیث» نیز دست مییازید و در ضمن «تدلیس»، به تبیین و تشریح و توضیح و تفسیر «تدلیس» خویش نیز در احادیث میپرداخت؛ و در همه حال، متعهّد و پایبند به «سنّت و جماعت» بود.»
احمد عجلی گوید: «کان ثقة، وکان یعدّ من حکماء اصحاب الحدیث»؛ «حماد بن اسامه، فردی ثقه و مورد اعتماد بود و از زمرهی خردمندان و دوراندیشان و ژرف نگران و دانایان اصحاب حدیث، به شمار میآمد».
و ابن قانع گفته است: «کوفی صالح الحدیث»؛ «حماد بن اسامه، از مردمان کوفه میباشد که در تحمّل و ادای حدیث، از لیاقت و شایستگی کافی، برخوردار است؛ از این رو، احادیث و روایات وی - به عنوان مرجع و مأخذ -نوشته میشود و بدانها استدلال و استناد میشود».
ابن حبان نیز، وی را در شمار راویان مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد ذکر کرده است.
و شایان ذکر است که «حماد بن اسامه» از آن دسته از راویانی است که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «حماد بن اسامه، در این مُسندها، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[5] حماد بن اسامه را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
حماد بن اُسامه ابواُسامة، از ابوحنیفه، از عبدالملک بن عُمیر، از ربعی بن حراش، از حذیفة بن یمانس روایت میکند که آن حضرت ج فرمودند: «اِقتدوا باللذین من بعدی، ابی بکرو عمر؛ اِهتدوا بهدی عمّار وتمسّکوا بعهد ابن امّ عبد»؛ «پس از من، به این دو نفر، یعنی ابوبکر و عمرب اقتدا کنید؛ و با راه و روش عمارس، هدایت یابید و به دانش و آگاهی عبدالله بن مسعودس، تمسّک جویید».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»،[6] ذکر کرده و گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از ابواُسامه، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
ابواسامه، حماد بن اسامة بن زید قرشی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «اذا مات فی الزّحام او قتل به»؛[7]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ، أَخْبَرَنَا أَبُو أُسَامَةَ، قَالَ: هِشَامٌ، أَخْبَرَنَا عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: “لَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ هُزِمَ المُشْرِکُونَ، فَصَاحَ إِبْلِیسُ: أَیْ عِبَادَ اللَّهِ أُخْرَاکُمْ، فَرَجَعَتْ أُولاَهُمْ فَاجْتَلَدَتْ هِیَ وَأُخْرَاهُمْ، فَنَظَرَ حُذَیْفَةُ فَإِذَا هُوَ بِأَبِیهِ الیَمَانِ، فَقَالَ: أَیْ عِبَادَ اللَّهِ أَبِی أَبِی” قَالَتْ: «فَوَاللَّهِ مَا احْتَجَزُوا حَتَّى قَتَلُوهُ، قَالَ حُذَیْفَةُ غَفَرَ اللَّهُ لَکُمْ» قَالَ عُرْوَةُ: «فَمَا زَالَتْ فِی حُذَیْفَةَ مِنْهُ بَقِیَّةُ خَیْرٍ حَتَّى لَحِقَ بِاللَّهِ»»(ح 6890)
«اسحاق بن منصور، از ابواسامة، حماد بن اسامه، از هشام، از پدرش (عروة)؛ از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: در روز جنگ اُحد، مشرکان و چندگانه پرستان، شکست خوردند و شیطان فریاد برآورد: «ای بندگان خدا! به پشت سر خویش بنگرید (که دشمن است)؛ پس صف اول مسلمانان به عقب برگشتند و با صف دیگر مسلمانان درگیر شدند. حذیفه ناگاه پدر خویش، یمان را دید که در معرض حمله است؛ از این روگفت: ای بندگان خدا! وی پدر من است! پدر من است! او را نکشید.
عایشهل گوید: «به خدا سوگند! از وی دست برنداشتند تا او را کشتند. عروة گوید: حذیفهس همواره بدیشان طلب آمرزش میکرد تا این که به خدا پیوست».
* در باب «هل علی من لایشهد الجمعة غسل من النساء والصبیان وغیرهم»[8]
«حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: کَانَتِ امْرَأَةٌ لِعُمَرَ تَشْهَدُ صَلاَةَ الصُّبْحِ وَالعِشَاءِ فِی الجَمَاعَةِ فِی المَسْجِدِ، فَقِیلَ لَهَا: لِمَ تَخْرُجِینَ وَقَدْ تَعْلَمِینَ أَنَّ عُمَرَ یَکْرَهُ ذَلِکَ وَیَغَارُ؟ قَالَتْ: وَمَا یَمْنَعُهُ أَنْ یَنْهَانِی؟ قَالَ: یَمْنَعُهُ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَمْنَعُوا إِمَاءَ اللَّهِ مَسَاجِدَ اللَّهِ»»(ح 900)
«یوسف بن موسی، از ابواُسامه، حماد بن اسامه، از عُبید الله بن عمر، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: عمر بن خطابس، زنی داشت که نمازهای صبح و عشاء را در مسجد به جماعت حاضر میشد. به آن زن گفته شد: چرا بیرون میآیی و حال آن که میدانی که عمرس این عمل تو را ناخوشایند میدارد و به غیرتش برمی خورد؟ آن زن گفت: چه چیزی عمرس را از منع کردن من بازداشته است؟به آن زن گفته شد: این فرمودهی رسول خدا ج او را منع میکند که گفته است: «کنیزان خدای را از رفتن به مساجد خدای، منع نکنید».
* در باب «من قال فی الخطبة بعد الثناء: اما بعد»[9].
* در باب «الذکر فی الکسوف»[10].
* در باب «فی کم یقصر الصلاة»[11].
* در باب «فضل الطهور باللیل والنهار وفضل الصلاة بعدالوضوء باللیل والنهار»[12].
* در باب «الصدقة قبل الردّ»[13].
* در باب «اجر الخادم اذا تصدّق بأمر صاحبه غیر مُفسد»[14].
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَٱلۡعَٰمِلِینَ عَلَیۡهَا﴾ [التوبة: 60]، ومحاسبة المصدّقین مع الامام»[15].
* در باب «من این یخرج من مکة»[16].
* در باب «فضل مکة وبنیانها»[17].
* در باب «فضل من علم وعلَّم»[18].
* در باب «الغضب فی الموعظة والتعلیم اذا رأی مایکره»[19].
* در باب «خروج النساء الی البراز»[20].
* در باب «الغسل والوضوء فی المخضب والقدح والخشب والحجارة»[21].
[1]- بیوگرافی «حماد بن اُسامة بن زید قرشی » را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»، امام بخاری 2/1/28؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/200؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/132؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/222؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/588؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/250؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/3؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/236؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 77؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/2؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/155؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/394؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 140؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/103
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/321 و 322
[3]- «تهذیب التهذیب» 3/3 و 4
[4]- «جامع المسانید» 2/428
[5]- «عقود الجمان»، ص 107
[6]- «جامع المسانید» 1/226
[7]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/1017
[8]- همان 1/123
[9]- همان 1/126
[10]- همان 1/145
[11]- همان 1/147
[12]- همان 1/154
[13]- همان 1/190
[14]- همان 1/193
[15]- همان 1/203
[16]- همان 1/214
[17]- همن 1/215
[18]- همان 1/18
[19]- همان 1/19
[20]- همان 1/26
[21]- همان 1/32
18- حَفص بن غیاث حنفی/[1]
[متوفّای 194 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی پیشوای دینی و حافظ حدیث، (حفص بن غیاث بن طَلق بن معاویة بن مالک بن حارث بن ثعلبة)، ابوعُمر نخعی کوفی میباشد که در ابتدا، قاضی شهر «بغداد» بود و پس از آن، عهده دار پست قضاوت در شهر «کوفه» شد. او از پدربزرگش: طلق بن معاویه، عاصم احول، لیث بن ابی سلیم، هشام بن عروة، عبیدالله بن عمر و شمار زیادی از دیگر محدّثان و بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از حفص بن غیاث، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
پسرش: عمر بن حفص؛ احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ علی بن مدینی؛ یحیی بن معین؛ دو پسر ابوشیبه؛ عمرو بن محمد الناقد؛ یعقوب دورقی؛ حسن بن عرفة؛ احمد عَطاردی و شماری دیگر از مردمان.
حفص بن غیاث، به سال 117 ه . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود گذاشت.
یحیی قطّان در مورد وی گوید: «حفص، اوثق اصحاب الاعمش»؛ «حفص بن غیاث، یکی از ماهرترین و کاردانترین و چیره دستترین و خبرهترین شاگردان اعمش به شمار میآید».
و سجاده گوید: «کان یقال: ختم القضاء بحفص بن غیاث؛ قال حفص: والله! ما ولیّتُ القضاء، حتّی حلّت لی المیتة؛ مات وعلیه دین تسع مائة درهم»؛ «چنین مشهور است که قضاوت، با حفص بن غیاث، خاتمه یافته و به پایان خود رسیده است. خود حفص بن غیاث گفته است: سوگند به خدا! عهده دار پست قضاوت نشدم تا آن که اوضاع و احوالم، چنان وخیم و بغرنج شد (و از لحاظ مادّی و اقتصادی، به حدّی رسیدم که) حتّی خوردن حیوان خود مرده نیز برایم حلال و روا گردیده بود! و حفص بن غیاث، درگذشت و حال آن که بر ذمّهی وی، نهصد درهم، بدهی وجود داشت».
یحیی بن معین گوید: «جمیع ما حدّث به حفص ببغداد وبالکوفة، فمن حفظه، لم یخرج کتاباً. کتبوا عنه، ثلاثة آلاف او اربعة آلاف حدیث من حفظه»؛ «تمامی احادیث و روایاتی که حفص بن غیاث، در شهرهای بغداد و کوفه، برای مردم روایت نموده بود، مبتنی و متّکی بر حفظ وی بوده و در این زمینه، کتابی را بیرون نکرد تا احادیث و روایات را از روی آن بخواند؛ و این در حالی بود که مردم، بر مبنای حفظ حفص بن غیاث، سه یا چهار هزار حدیث نوشتند.»
ابوجعفر مسندی گوید: «کان حفص بن غیاث من اَسخی العرب؛ وکان یقول: من لم یأکل من طعامی، لا احدّثه»؛ «حفص بن غیاث، از زمرهی سخاوتمندترین و گشاده دستترین مردمان عرب بود؛ وی پیوسته چنین میگفت: هر کس از غذای من نخورده است، بدو حدیث، روایت نمیکنم».
و سرانجام، حفص بن غیاث/، در پایان سال 194 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش او را بیامرزد و مورد رحمتهای بیکران خویش قرار بدهد.
احمد بن حنبل گوید: «رأیتُ مقدّم فم حفص، مُضبّبة اسنانه بالذهب»؛ «مشاهده کردم که دندانهای قسمت جلو دهان حفص بن غیاث، با طلا، بِش خورده بود».
حافظ عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی حفص بن غیاث پرداخته و گفته است: «هو اَحدُ من قال فیه الامام فی جماعة: «انتم مسارُّ قلبی وجلاء حزنی»؛ «حفص بن غیاث، یکی از همان افرادی است که در حق او و تنی چند از دیگر صاحب نظران، امام ابوحنیفه/ گفته بود: شمایان، باعث سرور و شادمانی قلبم و از میان رفتن ناراحتی و دردم هستید».
و در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: «هو من کبار اصحاب ابی حنیفة وروی عنه کثیراً فی هذه المسانید»؛ «حفص بن غیاث، از زمرهی شاگردان بزرگ و برجستهی امام ابوحنیفه/ به شمار میآید که در این مسانید نیز، از او زیاد روایت نموده است».
علامه لکنوی، در کتاب «الفوائد البهیة»[5] گوید: «هو اخذ الفقه عن ابی حنیفة وسمع ابایوسف والثوری»؛ «حفص بن غیاث، فقه را از امام ابوحنیفه/ فرا گرفت و از ابویوسف (شاگرد ارشد امام ابوحنیفه) و سفیان ثوری نیز به سماع حدیث پرداخت».
و در کتاب «الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة»[6] چنین آمده است: «و هو احد اصحاب ابی حنیفة الذین قال لهم: انتم مسارُّ قلبی وجلاء حزنی»؛ «حفص بن غیاث، یکی از شاگردان امام ابوحنیفه/ است که امام در حق آن فرمود: شمایان، باعث سرور و شادمانی قلبم و از میان رفتن ناراحتی و دردم هستید».
و همچنین در کتاب «الجواهر المضیة»[7] آمده است: خطیب بغدادی گوید: «و کان حفص، کثیر الحدیث حافظاً له، ثبتاً فیه وکان مقدّماً عند المشایخ الذین سمع منهم؛ ووثّقه یحیی بن معین وغیره»؛ «حفص بن غیاث، بسیار حدیث روایت کرده و از حافظان و ضابطان حدیث به شمار میآید و در عرصهی حدیث، مطمئن و قابل اعتماد و امین و درستکار و مؤثق و مُعتمد میباشد؛ و از دیدگاه مشایخ و اساتیدی که وی از آنها حدیث سماع نموده نیز از جایگاهی والا برخوردار است و آنها برای او (در نقل روایات)، حقّ تقدّم قائلاند؛ و یحیی بن معین و دیگر بزرگان حدیث شناسی، نیز او را ثقه و مورد اعتماد، معرفی نمودهاند».
در کتاب «التهذیب التهذیب»[8] آمده است:
ابن نُمیر گوید: «کان حفص، اعلم بالحدیث من ابن ادریس»؛ «حفص بن غیاث، از ابن ادریس، نسبت به حدیث، داناتر و آگاهتر و خبرهتر و کاردانتر بود».
ابوحاتم گفته است: «حفص، اتقن واحفظ من ابی خالد الاحمر»؛ «حفص بن غیاث، نسبت به ابوخالد احمرء هم ماهرتر و کاردانتر است و هم حافظتر و ضابطتر». و دَوری به نقل از یحیی بن معین گفته است: «حفص، اثبتُ من عبدالواجد من زیاد»؛ حفص بن غیاث نسبت به عبدالواحد بن زیاد، مطمئنتر و معتبرتر است».
نسایی و ابن خِراش گفتهاند: «ثقة»؛ «حفص بن غیاث، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و مُعتمد میباشد».
یحیی بن معین گوید: «جمیع ما حدّث ببغداد، من حفظه»؛ «تمامی احادیثی را که حفص بن غیاث در شهر بغداد روایت نموده، بر مبنای حفظش بوده است (نه از روی کتاب)».
و احمد عجلی گوید: «ثبت فقیه»؛ «حفص بن غیاث، فردی مطمئن و قابل اعتماد و فقیه و دانشمند است».
و ابوجعفر محمد بن حسین بغدادی گفته است: «قلتُ لابی عبدالله: من اثبت عندک، شعبة او حفص بن غیاث؛ یعنی: فی جعفر بن محمد؟ فقال: ما منهما الا ثبت؛ وحفص اکثر روایة؛ والقلیل من شعبة کثیر»؛ «خطاب به ابوعبدالله گفتم: از دیدگاه تو، آیا در مورد روایات جعفر بن محمد، شعبه مؤثقتر و مطمئنتر است یا حفص بن غیاث؟ وی در پاسخ گفت: هر دو، مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد هستند؛ با این تفاوت که روایات حفص بن غیاث، بیشتر از روایات شعبه است؛ و روایات اندک شعبه نیز، زیاد و فراوان تلقّی میشود».
ابن سعد نیز گوید: «کان ثقةً مأموناً کثیر الحدیث، یدلّس»؛ «حفص بن غیاث، فردی مؤثق و مورد اعتماد و مطمئن و معتبر میباشد که احادیث زیادی را روایت نموده است؛ و گاهی به «تدلیس در حدیث»[9] نیز دست مییازید.»
و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[10]، حفص بن غیاث را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
حفص بن غیاث، از ابوحنیفه، از حماد، از ابراهیم نخعی، روایت کرده است که: «انّه کان لا یری التکبیر علی احد الّا علی من صلّی فی الجماعة فی ایّام التشریق»؛ «ابراهیم بر این باور بود که تکبیرات تشریق، فقط بر کسانی لازم است که در ایام تشریق، نماز را با جماعت بگزارد».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[11]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، این حدیث را از حفص بن غیاث، از امام ابوحنیفه/ روایت کرده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
حفص بن غیاث/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «ما یکره ان یکون الغالب علی الانسان الشعر، حتّی یصدّه عن ذکر الله والعلم والقرآن»[12]
»حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، حَدَّثَنَا أَبِی، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا صَالِحٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَأَنْ یَمْتَلِئَ جَوْفُ رَجُلٍ قَیْحًا یَرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَنْ یَمْتَلِئَ شِعْرًا»»(ح 6155)
«عمر بن حفص، از پدرش (حفص بن غیاث)، از اعمش برای ما روایت کرده که وی گفته است: «از ابوصالح شنیدم که ابوهریرهس گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «اگر شکم فردی، از چرک و زرداب پر شود، بهتر است از این که از شعر پر شود».
* در باب «المضمضة والاستنشاق فی الجنابة»[13]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنِی سَالِمٌ، عَنْ کُرَیْبٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: حَدَّثَتْنَا مَیْمُونَةُ قَالَتْ: «صَبَبْتُ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غُسْلًا، فَأَفْرَغَ بِیَمِینِهِ عَلَى یَسَارِهِ فَغَسَلَهُمَا، ثُمَّ غَسَلَ فَرْجَهُ، ثُمَّ قَالَ بِیَدِهِ الأَرْضَ فَمَسَحَهَا بِالتُّرَابِ، ثُمَّ غَسَلَهَا، ثُمَّ تَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ، وَأَفَاضَ عَلَى رَأْسِهِ، ثُمَّ تَنَحَّى، فَغَسَلَ قَدَمَیْهِ، ثُمَّ أُتِیَ بِمِنْدِیلٍ فَلَمْ یَنْفُضْ بِهَا»»(ح 259)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش (حفص بن غیاث)، از اعمش، از سالم، از کریب، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: میمونهل گفت: رسول خدا ج با دست راست، بر دست چپ، آب ریخت و هر دو دست را شست؛ سپس شرمگاه خویش را شست؛ آنگاه دستش را بر زمین نهاد و بر روی خاک کشید؛ پس از آن، دستهای خویش را شست؛ آنگاه دهان و بینی را تمیز کرد و شست؛ سپس صورت خود را شست؛ و بعد بر روی سر خویش آب ریخت؛ آنگاه خویشتن را کنار کشید و پاهای خویش را شست. پس از آن، دستمالی برایش آورده شد (تا بدان، خویشتن را خشک نماید)؛ ولی آن حضرت ج با آن دستمال، بدنش را خشک نکرد».
* در باب «من قال: لا یقطع الصلاة شیء»[14]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ، ح قَالَ: الأَعْمَشُ، وَحَدَّثَنِی مُسْلِمٌ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، ذُکِرَ عِنْدَهَا مَا یَقْطَعُ الصَّلاَةَ الکَلْبُ وَالحِمَارُ وَالمَرْأَةُ، فَقَالَتْ: شَبَّهْتُمُونَا بِالحُمُرِ وَالکِلاَبِ، وَاللَّهِ «لَقَدْ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی وَإِنِّی عَلَى السَّرِیرِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ القِبْلَةِ مُضْطَجِعَةً، فَتَبْدُو لِی الحَاجَةُ، فَأَکْرَهُ أَنْ أَجْلِسَ، فَأُوذِیَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَنْسَلُّ مِنْ عِنْدِ رِجْلَیْهِ»»(ح 514)
«عمر بن حفص، از پدرش (حفص بن غیاث)، از اعمش، از ابراهیم، از اسود، از عایشهل برای ما روایت کرده است؛ و همچنین اعمش گوید: مُسلم، از مسروق برایم روایت کرده است که گفت: نزد عایشهل از چیزهایی یاد شد که نماز را قطع میکند؛ مانند: گذشتن سگ و الاغ و زن از جلو نمازگزار. عایشهل گفت: شما، ما زنان را به الاغها و سگها تشبیه کردید! به خدا سوگند که پیامبر خدا ج را دیدم که نماز میگزارد در حالی که من، بر بسترم، میان او و میان قبله آرمیده بودم؛ و چون مرا ضرورتی پیش میآمد، زشت میداشتم که بنشینم و موجبات آزار و اذیّت آن حضرتج را فراهم آورم؛ بلکه خودم را از پایین بستر، آهسته بیرون میکشیدم».
* در باب «اذا خاف الجنب علی نفسه المرض او الموت او خاف العطش، تیمّم»[15].
* در باب «الاِبراد بالظهر فی شدّة الحرّ»[16].
* در باب «فضل صلاة العشاء فی الجماعة»[17].
* در باب «حدّ المریض ان یشهد الجماعة»[18].
* در باب «القراءة فی الظهر»[19].
* در باب «التکبیر ایّام مِنی واذا غدا الی عرفة»[20].
* در باب «ساعات الوتر»[21].
* در باب «ما جاء فی الجنائز»[22].
* در باب «اذا لم یجد کفناً الّا ما یواری رأسه أو قدمیه، غطّی به رأسه»[23].
* در باب «ما ینهی من الویل ودعوی الجاهلیة عند المصیبة»[24].
به هر حال، روایات حفص بن غیاث/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 75 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «حفص بن غیاث » را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/181؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/185؛ «کتاب الثقات»، ابن حبّان 6/200؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 8/188؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/22؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/567؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/243؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/357؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/229؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 75؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/340؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 7/56؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 3/177 به شماره 785؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 130؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/389؛ «الفوائد البهیة»، لکنوی، ص 68؛ «وفیات الاعیان»، ابن خلکان 2/197-201؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/92
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/297 و 298
[3]- «الجواهر المضیة» 1/222
[4]- «جامع المسانید» 3/430
[5]- «الفوائد البهیة»، ص 68
[6]- «الطبقات السنیة» 3/173
[7]- «الجواهر المضیة» 1/223
[8]- «التهذیب التهذیب» 2/358 و 359
[9]- نگا: «درآمدی بر علوم حدیث»، دکتر محمود طحان؛ ترجمه فیض محمد بلوچ، صص 128-138
[10]- «عقود الجمان»، ص 107
[11]- «جامع المسانید» 1/393
[12]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/909
[13]- همان 1/40
[14]- همان 1/73
[15]- همان 1/50
[16]- همان 1/77
[17]- همان 1/90
[18]- همان 1/91
[19]- همان 1/105
[20]- همان 1/132
[21]- همان 1/136
[22]- همان 1/165
[23]- همان 1/170
[24]- همان 1/173