اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

32- سفیان (بن سعید بن مسروق) ثَوری حنفی/[1] [متوفّای 161 ه‍ . ق]

32- سفیان (بن سعید بن مسروق) ثَوری حنفی/[1]
[متوفّای 161 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی، شیخ الاسلام، سرور و سالار حافظان حدیث، ابوعبدالله کوفی می‌باشد که نسبت وی، به «ثور» مُضر، (یعنی ثور بن عبد مَناة بن اُدّ بن طابخة) می‌رسد، نه ثور «همدان».

            از کسانی که سفیان ثوری، از آن‌ها حدیث روایت نموده است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            پدرش؛ زبید بن حارث؛ حبیب بن ابی ثابت؛ اسود بن قیس؛ زیاد بن علاقة؛ محارب بن دثار؛ و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان.

            و از کسانی که از سفیان ثوری، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            عبدالله بن مبارک؛ یحیی قطّان؛ ابن وهب؛ وکیع بن جرّاح؛ فِریابی؛ قبیصة؛ ابونعیم؛ محمد بن کثیر؛ احمد بن یونس یربوعی؛ و شماری دیگر از شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            شعبه؛ یحیی بن معین و گروهی دیگر از بزرگان عرصه‌ی حدیث شناسی و رجال پژوهی، گفته‌اند: «سفیان، امیرالمؤمنین فی الحدیث»؛ «امیرمؤمنان در حدیث، سفیان ثوری است».

            عبدالله بن مبارک گوید: «کتبتُ عن الف ومائة شیخ؛ ما فیهم افضل من سفیان»؛ «از هزار و صد استاد و پیشوای دینی، حدیث نوشته‌ام؛ ولی در میان آن‌ها، کسی را برتر و بایسته‌تر از سفیان ثوری ندیده‌ام».

            و شعبة نیز پیوسته می‌گفت: «سفیان، احفظ منّی»؛ «سفیان ثوری، نسبت به من، حافظ‌تر و ضابط‌تر می‌باشد».

            و ورقاء گوید: «لم یرالثوری مثل نفسه»؛ «سفیان ثوری، به سان خود را هرگز ندیده است؛ (یعنی: وی، انسانی بی‌بدیل و بی‌نظیر و یکتا و بی‌همتا و منحصر به فرد و یگانه است)».

            احمد بن حنبل گفته است: «لم یتقدّمه فی قلبی احدٌ»؛ «هیچ کس، در قلبم، جایگاه و منزلت سفیان ثوری را ندارد؛ (یعنی: از دیدگاه من، سفیان ثوری، بر همه، ترجیح و برتری و تفوّق و اولویّت دارد)».

            و قطّان گوید: «ما رأیتُ اَحفظ منه؛ وکنتُ اذا سألته عن مسألة او عن حدیث لیس عنده، اشتدّ علیه»؛ «من کسی را حافظ‌تر و ضابط‌تر از سفیان ثوری ندیده‌ام؛ و هرگاه از وی، در مورد مسأله یا حدیثی، سؤال می‌کردم و وی، نسبت بدان، آگاهی و شناختی نداشت، بر وی سخت می‌گذشت؛ از این رو، بی‌درنگ و بلافاصله، به یادگیری و فراگیری آن می‌پرداخت و در این زمینه، از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمی‌ورزید».

            عبدالرزاق گوید: سفیان ثوری گفته است: «ما استودعت قلبی شیئاً قطّ فخاننی»؛ «هرگز چنین اتفاق نیافتاده است که قلبم، چیزی (از علم و دانش و حکمت و معارف) را در خودش به ودیعه بنهد و بعداً به من خیانت نماید؛ (یعنی هر آنچه را حفظ کردم و به خاطر سپردم، هرگز به دست فراموشی سپرده نشده و دچار تحریف و دگرگونی و تغییر و تبدیل نیز نشده است)».

            و اوزاعی می‌گوید: «لم یبق من تجتمع علیه الامّة بالرضی والصحّة الّا سفیان»؛ «از کسانی که امّت اسلامی، بر موافقت و درستکاری و امانت داری و راستی وی، اتفاق نظر و اجماع دارند، فقط سفیان ثوری باقی مانده است».

            عبدالله بن مبارک نیز گوید: «لا اعلم علی وجه الارض اعلم من سفیان»؛ «سراغ ندارم که بر روی زمین، کسی داناتر و آگاه‌تر و دانشمندتر و عالم‌تر از سفیان ثوری وجود داشته باشد».

            و وکیع بن جرّاح گوید: «کان سفیان بحراً»؛ «سفیان ثوری؛ دریایی از علم و دانش و حکمت و فرزانگی بود».

            و یحیی قطّان گوید: «سفیان، فوق مالک فی کلّ شیء»؛ «درجه و جایگاه سفیان ثوری، در هر چیز، عالی‌تر و والاتر و نامی‌تر و برجسته‌تر از مالک بن انس است».

            ابواسامة نیز گوید: «من أخبرک انّه رأی مثل سفیان، فلا تصدّقه»؛ «هر کس، به تو چنین خبر داد که وی، فردی همانند و شبیه سفیان ثوری را دیده است، پس سخن او را باور مکن».

            ابن ابی ذئب گفته است: «ما رأیتُ بالعراق احداً یشبه ثوریکم الثوری؛ قال: وددتُ انّی نجوتُ من العلم لا علیّ ولا لی؛ وما من عملٍ انا اخوف علیّ منه؛ یعنی الحدیث»؛ «در سرزمین عراق، فردی را شبیه و همسان سفیان ثوری شما ندیده‌ام؛ و سفیان (این قدر متواضع و فروتن بود که) چنین می‌گفت: دوست دارم که از علم و دانش، نجات و رهایی یابم و از محاسبه‌ی آن، جان سالم به در ببرم که نه به ضرر و زیان من باشد و نه به سود و فایده‌ی من؛ و از هیچ کرداری، بر خویشتن به اندازه‌ی حدیث، ترسان و هراسان نیستم».

            یحیی بن یمان گوید: از سفیان ثوری شنیدم که می‌گفت: «العالم، طبیب الدین؛ والدرهم، داء الدین؛ فاذا اجترّ الطبیب الداء الیه؛ متی یداوی غیره»؛ «شخص عالم و دانشمند و حکیم و فرزانه، پزشک دینی است؛ و درهم (مسائل مادّی و اقتصادی)، بیماری دین به شمار می‌آید؛ از این رو، هرگاه خود پزشک، بدان بیماری و درد، مبتلا باشد، پس چه موقع می‌تواند دیگران را معالجه و درمان کند!؟» (عالِمی که کامرانی و تن پروری کند؛ او خویشتن گم است، که را راهبری کند).

            خریبی گوید: از سفیان ثوری شنیدم که می‌گفت: «لیس شیء انفع للناس من الحدیث»؛ «برای مردم، هیچ چیز، سودمندتر و مفیدتر از حدیث نیست».

            و ابواسامة گوید: از سفیان شنیدم که می‌گفت: «لیس طلب الحدیث من عدّة الموت؛ لکنّه علّة یتشاغل بها الرجل؛ قلتُ: صدق والله! انّ طلب الحدیث، شیء غیر الحدیث؛ فطلب الحدیث، اسم عرفیّ لامور زائدة علی تحصیل ماهیّة الحدیث وکثیر منها مراق الی العلم واکثرها امور یشغف بها المحدّث من تحصّل النُّسخ الملیحة وتطلب العالی وتکثیر الشیوخ والفرح بالالقاب والثناء وتمنّی العمر الطویل، لیروی؛ وحُبّ التفرّد الی امور عدیدة لازمة للأغراض النفسانیة، لا الاعمال الربّانیة؛ فاذا کان طلبک الحدیث النبوی، محفوفاً بهذه الآفات، فمتی خلاصک منها الی الاخلاص؛ واذا کان علم الآثار، مدخولاً، فما ظنّک بعلم المنطق والجدل وحکمة الاوائل الّتی تسلب الایمان وتورث الشکوک والحیرة التی لم تکن والله من علم الصحابة ولا التابعین ولا من علم الاوزاعی والثوری ومالک وابی حنیفة وابن ابی ذئب وشعبة؛ ولا والله! عرفها ابن المبارک ولا ابویوسف القائل: «من طلب الدین بالکلام، تزندق».

                «جست و جو و کند و کاو حدیث، از ساز و برگ مرگ نیست؛ بلکه حدیث، سبب و علّتی است که فرد، بدان خود را مشغول می‌سازد». ابواسامة گوید: من می‌گویم: به خدا سوگند که راست و درست گفت؛ بی‌گمان جست و جو و کند و کاو حدیث، چیزی غیر از خود حدیث است؛ از این رو، جست و جو و طلب حدیث، عنوانی رایج برای مواردی اضافه بر تحصیل و فراگیری ماهیّت اصلی خود حدیث است.

                و بسیاری از این موارد، انسان را به سوی علم و دانش و حکمت و فرزانگی، سوق می‌دهد؛ و بیشتر آن‌ها، از زمره‌ی مواردی به شمار می‌آیند که فرد محدّث، بدان‌ها عشق می‌ورزد و شیفته و شیدای آن‌ها می‌گردد و علاقمندی و دلباختگی شدید و عشق پرشوری نسبت بدان‌ها دارد. مواردی از قبیل: فراچنگ آوردن نسخه‌های زیبا و عالی از کتاب‌های حدیث؛ جست و جو کردن و کند و کاو نمودن سندهای عالی حدیث؛ زانوی تلمّذ زدن در محضر بسیاری از مشایخ و اساتید؛ خوشحال شدن با لقب‌ها؛ شادمان گردیدن با ستایش‌ها و تمجیدها، سپاس‌ها و تقدیرها؛ تعریف‌ها و قدردانی‌ها و مدح و توصیف‌ها؛ آرزو کردن عمر طولانی تا در این عمر طولانی، بیشتر به روایت حدیث بپردازد؛ و محبّت داشتن و عشق ورزیدن به بی‌نظیر بودن (بی‌رقیب بودن؛ منحصر به فرد بودن؛ یگانه بودن)؛ و دیگر مواردی که در ورای تمامی آن‌ها، اغراض نفسانی نهفته است نه اعمال ربّانی.

                از این رو، اگر جست و جو و طلب تو از احادیث گهربار نبوی، توأم با این آفت‌ها و بیماری‌ها و آسیب‌ها و اپیدمی‌ها باشد، پس چه وقت می‌توانی خویشتن را از گردنه‌ی این آفت‌ها و آسیب‌ها برهانی و آن‌ها را پشت سر بگذاری و به اخلاص و صداقت برسی!

                (حال، قضاوت کن:) زمانی که «علم آثار» (علم احادیث و روایات)، مشتمل بر این آفت‌ها و آسیب‌ها باشد، پس گمان تو، نسبت به علم منطق، جدل و فلسفه چگونه خواهد بود؛ آن فلسفه‌ای که ایمان را به یغما می‌برد و در دل‌ها، شک و شبهه و تشویش و سردرگمی و حیرت و سرگردانی ایجاد می‌کند؛ و علاوه از آن، به خدا سوگند که، از زمره‌ی علوم صحابه، تابعان، اوزاعی، ثوری، مالک، ابوحنیفه، ابن ابی ذئب و شعبة نیز نبود؛ و به خدا سوگند که ابن مبارک و ابویوسف نیز نسبت بدان‌ها، آگاهی و شناخت نداشتند؛ تا جایی که ابویوسف نسبت بدان، چنین گفته بود: «آن که دین را با کلام، جست و جو و کند و کاو می‌کند، زندیق و بی‌اعتقاد شده است».

            و ابن حجر مکی، در کتاب «الخیرات الحسان»[3] گوید: حافظ مُنتقد، یحیی بن معین گوید: «الفقهاء اربعة: ابوحنیفة، وسفیان، ومالک، والاوزاعی»؛ «صاحب نظران فقهی، چهار نفر هستند که عبارتند از: ابوحنیفة؛ سفیان ثوری؛ مالک بن انس و اوزاعی».

            از یحیی بن معین پرسیده شد: «هل حدّث سفیان عنه؛ ای عن ابی حنیفة؟»؛ «آیا سفیان ثوری، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است؟» وی در پاسخ گفت: «نعم؛ کان ثقة صدوقاً فی الفقه والحدیث، مأموناً علی دین الله»؛ «آری؛ به راستی که سفیان ثوری، فردی ثقه و قابل اعتماد و صادق و راستگو در فقه و حدیث بود؛ و علاوه از آن، نسبت به دین خدا نیز، فردی مطمئن و مورد اعتماد و معتبر و بایسته بود».

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[4]، به بیان بیوگرافی سفیان ثوری پرداخته و در ادامه گفته است: «ذکر الصیمری عن علی بن مسهر، انّ سفیان بن سعید، اخذ عنه علم ابی حنیفة ونسخ منه کتبه؛ وکان ابوحنیفة ینهاه عن ذلک»؛ «صیمری، از علی بن مسهر (شاگرد امام ابوحنیفه/) نقل کرده است که سفیان بن سعید (ثوری)، علم ابوحنیفه/ را از وی (علی بن مسهر) فرا می‌گرفت؛ و همچنین، سفیان ثوری، به وسیله‌ی علی بن مسهر، کتاب‌های ابوحنیفه/ را کپی و رونوشت کرده است؛ و ابوحنیفه/ نیز او را از این کار، منع می‌کرد».

قبیصة گوید: «رأیتُ الثوری فی المنام، فقلتُ: ما فعل الله بک؟»؛ «سفیان ثوری را در خواب دیدم؛ خطاب بدو گفتم: خداوند بلند مرتبه، با تو چگونه رفتار کرد؟» وی در پاسخ گفت:

نظرت الی ربّی کفاحاً فقال لی

 

هنیئاً رضائی عنک یا ابن سعید

لقد کنت قواماً اذا اظلم الدّجی

 

بعبرة مشتاق وقلب عمید

فدونک فاختر ایّ قصر اردنه

 

وزرنی فانّی منک غیر بعید

                «به پروردگارم، به صورت رویاروی نگاه کردم؛ خداوند بلند مرتبه، خطاب به من فرمود: ای ابن سعید! از تو راضی و خشنودم؛ پس رضایتم، گوارای وجودت!

                به راستی، هرگاه تاریکی و ظلمت و سیاهی و دیجوری (شب)، سایه می‌گستراند، تو با اشکی مشتاقانه و قلبی عاشق و شیدا، به عبادت و پرستش و راز و نیاز با پروردگار بی‌نیاز، می‌ایستادی!

                پس هم اکنون، بفرما و هر قصر و کاخی را که می‌خواهی و دوست داری، برای خود انتخاب کن؛ و مرا نیز دیدار کن؛ زیرا من، از تو، دور نیستم».

            حافظ عبدالقادر قرشی در ادامه گوید: سفیان ثوری، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که امام بخاری و امام مسلم، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            علامه تهانوی در مقدمه‌ی کتاب «اعلاء السنن»[5] گوید: ابن عبدالبرّ گفته است: علی بن مدینی گوید: «ابوحنیفة، روی عنه الثوری وابن المبارک؛ وهو ثقة، لا بأس به»؛ «ثوری و عبدالله بن مبارک، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده‌اند، و سفیان ثوری، از آن دسته از افرادی است که ثقه و مورد اعتماد است؛ به طوری که به روایت و احادیث وی، نمی‌توان نقص و ایرادی وارد آورد؛ زیرا وی، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد است». (به نقل از «التعلیق الحسن»، نیموی 1/88)

            علامه تهانوی در ادامه گوید: «کان سفیان؛ یأخذ عن الامام متنکّراً فی اوّل الامر؛ فلمّا فطن به الامام، صار یأخذ علمه عن اصحابه»؛ «سفیان الثوری، در ابتدا، به صورت ناشناس و ناشناخته، از امام ابوحنیفه/، علم و دانش را فرامی گرفت؛ و چون امام ابوحنیفه/، او را شناخت و به شخصیت او پی برد و متوجه وی شد، از آن پس به بعد، سفیان، علم و دانش امام ابوحنیفه/ را از شاگردان و پیروانش فرامی گرفت». همچنان‌که پیشتر نیز بدین موضوع، اشاره کردیم.

            و همچنین حافظ عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة»[6] گوید: «قال المروزی: سألتُ عن احمد بن حنبل عن قطبة؟ فقال: کان جلیس سفیان الثوری؛ ویقولون: انّه جالس اباحنیفة، وهو الّذی کان یخبر سفیان بقول ابی حنیفة ویقولون: انّما عرف سفیان الثوری مذهب ابی حنیفة به؛ ثم قال قطبة: مستقیم الحدیث».

                «مروزی گفته است: از احمد بن حنبل پیرامون قطبة پرسیدم. وی در پاسخ گفت: قطبة، دوست و همنشین سفیان ثوری بود و مردم چنین می‌گفتند که قطبة، با ابوحنیفه/ نشست و برخاست داشت و با او همنشین بود؛ و همین قطبة بود که سخنان و اقوال امام ابوحنیفه/ را به سفیان ثوری، گزارش می‌داد و برای او نقل می‌کرد. و همچنین مردم می‌گفتند که سفیان ثوری به وسیله‌ی همین قطبه از مذهب امام ابوحنیفه/ آگاهی و شناخت پیدا کرد؛ و قطبة نیز در مورد سفیان ثوری می‌گفت: احادیث و روایات سفیان ثوری، صحیح و درست هستند».

            و همچنین حافظ عبدالقادر قرشی، در جایی دیگر از کتاب «الجواهر المضیة»[7] گفته است: «قال ابوعصمة: کنتُ جالساً ذات یوم عند ابی حنیفة، اذ دخل علیه رجل؛ فقال: یا اباحنیفة! ما تقول فی رجل، توضّأ فی اِناء نظیف؛ أیجوز لغیره ان یتوضّأ بهذا الماء؟ قال: لا! قلتُ له: لم لایجوز؟ یا اباحنیفة! قال: لأنّه ماء مستعمل. قال: فصرت الی سفیان الثوری؛ فسألته عن هذه المسألة. فقال سفیان: یجوز ان یتوضّأ به. فقلتُ له: انّ اباحنیفة قال: لایجوز التوضّأ بذلک. قال لی: ولم قال کذا؟ قلتُ: قال: لأنّة ماء مستعمل. قال: فما مضت جمعة حتّی جلستُ الی سفیان؛ فاذا رجل قد سأله عن هذه المسألة بعینه؛ فقال سفیان: لایجوز؛ لانّه ماء مستعمل».

                «ابوعصمة گفته است: روزی در محضر امام ابوحنیفه/ نشسته بودم که مردی به نزد وی آمد و پرسید: ای ابوحنیفه! به نظر ما، اگر مردی از ظرفی تمییز وضو بگیرد، آیا برای غیر وی درست و روا است که با این آب، دوباره وضو بگیرد؟ امام ابوحنیفه/ در پاسخ گفت: خیر. ابوعصمة گوید: خطاب به ابوحنیفه گفتم: ای ابوحنیفه! چرا جایز نیست؟ ایشان فرمودند: چون آب «مُستعمل» است.

                ابوعصمة در ادامه گوید: من به نزد سفیان ثوری رفتم و از او درباره‌ی این مسأله پرسیدم. وی در پاسخ گفت: برای دیگری، درست است که با این آب، وضو بگیرد. من خطاب بدو گفتم: به راستی امام ابوحنیفه/ در مورد این آب، گفته است که وضو گرفتن با چنین آبی درست نیست. سفیان ثوری به من گفت: به چه علّت، ابوحنیفه چنین فتوایی را صادر کرده است؟ گفتم: زیرا چنین آبی، آب مستعمل به شمار می‌آید.

                ابوعصمة گوید: پس از این ماجرا، یک هفته نگذشت که با سفیان ثوری در مجلسی نشسته بودم که مردی، عین همین مسأله را از سفیان ثوری پرسید؛ و سفیان نیز در پاسخ گفت: وضو گرفتن با چنین آبی، روا نیست؛ زیرا چنین آبی، آب «مستعمل» به شمار می‌آید».

            و همچنین علامه تهانوی/ در مقدمه‌ی کتاب «اعلاء السنن»[8] گفته است: ملّا علی قاری در مناقب سفیان ثوری، چنین گفته است: «روی عنه (ای عن ابی حنیفة) مصرّحاً ومکنیّاً؛ وهو احد الائمة المجتهدین ومن أقطاب الاسلام وارکان الدین، جمع بین الفقه والحدیث والزهد والورع والعبادة»؛ «سفیان ثوری، هم به صراحت و آشکارا و هم به کنایه و استعاره، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و وی، یکی از ائمه و پیشوایان مجتهد، مقتدایان و رهبران اسلامی، و ارکان و عناصر اصلی دینی به شمار می‌آید که در بین فقه و حدیث و زهد و پارسایی و عبادت، به نحو شایسته و بایسته‌ای، جمع کرده است». («مناقب سفیان ثوری»؛ ملاعلی قاری ص 56)

            و حافظ ابن حجر عسقلانی/ نیز در کتاب «تقریب التهذیب»[9]، به بیان بیوگرافی سفیان ثوری پرداخته و در ادامه گفته است: «هو، ثقة حافظ فقیه عابد امام حجّة؛ ومن رؤوس الطبقة السابعة»؛ «سفیان ثوری، فردی قابل اعتماد و مؤثق، حافظ در حدیث، فقیه و دانشمند، عبادت گزار و پارسا، امام و پیشوا، کارشناس و خبره و یکی از شخصیّت‌های برجسته‌ی طبقه‌ی هفتم بود».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [10] سفیان ثوری را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[11]

نگارنده گوید:

            سفیان ثوری، از ابوحنیفه، از هیثم، از انس بن مالک و ربیعة بن عبدالرحمن، از انس بن مالک و عثمان بن زائدة، از زبیر بن عدی، از انس بن مالکس روایت کرده است که: «انّ رسول الله ج قبض وهو ابن ثلاث وستّین سنة؛ وقبض ابوبکر وهو ابن ثلاث وستین؛ وقبض عمر وهو ابن ثلاث وستین»؛ «رسول خدا ج، ابوبکرس و عمرس هر سه در شصت و سه سالگی وفات کردند و چهره در نقاب خاک کشیدند.»

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[12]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از سفیان ثوری، از امام ابوحنیفه/، روایت کرده است.

            و همچنین قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری نیز، این حدیث را در مُسند خویش، به نقل از سفیان ثوری/، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                سفیان ثوری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «خیرکم من تعلّم القرآن وعلّمه»[13]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مَرْثَدٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ أَفْضَلَکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القُرْآنَ وَعَلَّمَهُ»»(ح 5028)

            «ابونعیم، از سفیان ثوری، از علقمة بن مرثد، از ابوعبدالرحمن سُلَمی، از عثمان بن عفّانس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرموده‌اند: بهترین شما، کسی است که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران، یاد بدهد».

* در باب «نسیان القرآن؛ وهل یقول: نسیتُ آیة کذا وکذا: وقول الله تعالی: ﴿سَنُقۡرِئُکَ فَلَا تَنسَىٰٓ٦ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ [الأعلى: 6-7][14]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: بِئْسَ مَا لِأَحَدِهِمْ یَقُولُ: نَسِیتُ آیَةَ کَیْتَ وَکَیْتَ، بَلْ هُوَ نُسِّیَ»(ح 5039)

            «ابونعیم، از سفیان ثوری، از منصور، از ابووائل، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: ‌«چقدر بد است برای کسی که می‌گوید: فلان و فلان آیه را فراموش کرده‌ام، بلکه در حقیقت، فراموش گردانیده شده‌اند».

* در باب «اثم من راءی بقراءة القرآن او تأکّل به او فجر به»[15]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ، أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ خَیْثَمَةَ، عَنْ سُوَیْدِ بْنِ غَفَلَةَ، قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «یَأْتِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ حُدَثَاءُ الأَسْنَانِ، سُفَهَاءُ الأَحْلاَمِ، یَقُولُونَ مِنْ خَیْرِ قَوْلِ البَرِیَّةِ، یَمْرُقُونَ مِنَ الإِسْلاَمِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ، لاَ یُجَاوِزُ إِیمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ، فَأَیْنَمَا لَقِیتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ، فَإِنَّ قَتْلَهُمْ أَجْرٌ لِمَنْ قَتَلَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ»»(ح 5057)

            «محمد بن کثیر، از سفیان ثوری، از اعمش، از خیثمة، از سوید بن غفلة برای ما روایت کرده که علی ابن ابی طالبس گفت: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «در آخرالزمان، گروهی از جوانان بی‌خرد پا به عرصه‌ی وجود خواهند گذاشت که به گفته‌ی بهترین مردمان تمسّک می‌جویند، ولی از دایره‌ی اسلام چنان خارج می‌گردند که تیر از هدف (شکار) خارج می‌شود؛ ایمان، از حنجره هایشان پایین‌تر نمی‌رود؛ از این رو، هر کجا که با ایشان روبرو شدید، ایشان را بکشید؛ زیرا کشتن آنان را پاداش است در روز قیامت».

* در باب «ما یحلّ من النساء وما یحرّم»[16]

            «وَقَالَ لَنَا أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، عَنْ سُفْیَانَ، حَدَّثَنِی حَبِیبٌ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: «حَرُمَ مِنَ النَّسَبِ سَبْعٌ، وَمِنَ الصِّهْرِ سَبْعٌ» ثُمَّ قَرَأَ: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمۡ أُمَّهَٰتُکُمۡ [النساء: 23]»(ح 5105)

            «احمد بن حنبل به ما گفت: از یحیی بن سعید، از سفیان ثوری، از حبیب، از سعید بن جُبیر روایت است که عبدالله بن عباسب گفت: هفت دسته از زنان، به خاطر نسب و هفت گروه دیگر به خاطر خویشاوندی حرام کرده شده‌اند؛ سپس آیه‌ی 23 سوره‌ی نساء را تلاوت کرد.

            و عبدالله بن جعفر میان دختر علی و زن علی جمع کرد (یعنی عبدالله بن جعفر، با زینب دختر فاطمه‌ی زهرال، و لیلی دختر مسعود نمشلی که همسر علیس بود، ازدواج کرده بود)».

* در باب «من اَولم باقلٍّ من شاة»[17]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ صَفِیَّةَ، عَنْ أُمِّهِ صَفِیَّةَ بِنْتِ شَیْبَةَ، قَالَتْ: «أَوْلَمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى بَعْضِ نِسَائِهِ بِمُدَّیْنِ مِنْ شَعِیرٍ»»(ح 5172)

            «محمد بن یوسف، از سفیان ثوری، از منصور بن صفیّة، از مادرش صفیّة دختر شیبة برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج در جشن عروسی یکی از همسرانش، دو مدّ جو (هر مدّ: یک چهارم صاع) به عنوان ولیمه، انفاق کرد».

* در باب «الوصاة بالنساء»[18]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کُنَّا نَتَّقِی الکَلاَمَ وَالِانْبِسَاطَ إِلَى نِسَائِنَا عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، هَیْبَةَ أَنْ یَنْزِلَ فِینَا شَیْءٌ، فَلَمَّا تُوُفِّیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَکَلَّمْنَا وَانْبَسَطْنَا»»(ح 5187)

            «ابونعیم، از سفیان ثوری، از عبدالله بن دینار، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: ما در روزگار رسول خدا ج از سخن گفتن بسیار و آزادانه با زنان خویش، پرهیز می‌کردیم؛ از بیم آن که مبادا درباره‌ی ما چیزی نازل شود؛ و چون پیامبر خدا ج وفات کرد؛ بسیار سخن می‌زدیم و آزادانه صحبت می‌کردیم».

* در باب «ما یکره من ضرب النساء؛ وقول الله: «واضربوهنّ»؛ ای ضرباً غیر مبرّح»[19]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَمْعَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَجْلِدُ أَحَدُکُمُ امْرَأَتَهُ جَلْدَ العَبْدِ، ثُمَّ یُجَامِعُهَا فِی آخِرِ الیَوْمِ»»(ح 5204)

            «محمد بن یوسف، از سفیان ثوری، از هشام بن عروة، از پدرش (عروة بن زبیرس)، از عبدالله بن زمعةس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «هیچ یک از شما، زن خود را تازیانه نزند، مانند این که غلام را تازیانه می‌زند؛ و آنگاه در آخر روز، با وی جماع و آمیزش جنسی نماید».

* در باب «وضوء الصبیان»[20].

* در باب «ما یقرأ فی صلاة الفجر یوم الجمعة»[21].

* در باب «باب العلَم بالمصلّی»[22].

* در باب «الاستسقاء وخروج النبیّ ج فی الاستسقاء»[23].

* در باب «اذا استشفع المشرکون بالمسلمین عند القحط»[24].

* در باب «لایدری متی یجیء المطر الّا الله عزّوجلّ»[25].

* در باب «الرکعة الأولی فی الکسوف اطول»[26].

            به هر حال، روایات سفیان ثوری/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 227 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «سفیان بن سعید بن مسروق ثوری» را در این منابع دنبال کنید:

      «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/329؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/401؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/222؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/378؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/169؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/99؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/371؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/371؛ «سیر اعلام النبلاء»، 7/229؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 9/151؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 123؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/250؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 7/353؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 95؛ «وفیات الاعیان»، ابن خلکان 2/386؛ «النجوم الزاهرة»، ابن تغری بردی 2/39؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/194

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/203-205

[3]-           «الخیرات الحسان»، ص 39

[4]-           «الجواهر المضیة» 1/250

[5]-           مقدمه‌ی «اعلاء السنن» 3/94

[6]-           «الجواهر المضیة» 1/413

[7]-           «الجواهر المضیة» 2/258

[8]-           مقدمه‌ی «اعلاء السنن» 3/95

[9]-           «تقریب التهذیب» 1/371

[10]-        «عقود الجمان»؛ ص 115

[11]-        «المناقب»، کردری 2/220

[12]-        «جامع المسانید» 2/214

[13]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/752

[14]-        همان 2/753

[15]-        همان 2/756

[16]-        همان 2/765

[17]-        همان 2/777

[18]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/779

[19]-        همان 2/784

[20]-        همان 1/119

[21]-        همان 1/122

[22]-        همان 1/133

[23]-        همان 1/136

[24]-        همان 1/139

[25]-        همان 1/141

[26]-        همان 1/145

31- سعید بن ابوعَروبة؛ مهران/[1] [متوفّای 156 ه‍ . ق]

31- سعید بن ابوعَروبة؛ مهران/[1]
[متوفّای 156 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، ابوالنّضر عَدَوی بَصری، یکی از شخصیت‌های برجسته‌ی اسلامی و از زمره‌ی طلایه داران و پیشقراولان عرصه‌ی دینی می‌باشد که از حسن، محمد بن سیرین، ابونضرة عبدی، ابورجاء عطاردی، نضربن انس، قتادة، مطر ورّاق و شمار زیادی از دیگر محدّثان و بزرگ مردان اسلامی، حدیث روایت نموده است.

و از کسانی که از سعید بن ابی عروبة، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            بشر بن مفضّل؛ ابی عُلَیّة؛ محمد بن جعفر غُنْدَر؛ یحیی بن سعید؛ رَوح بن عُبادة؛ عبدالوهاب بن عطاء؛ سعید بن عامر ضبّی؛ ابوعاصم؛ محمد بن عبدالله انصاری و کسان دیگر.

            یحیی بن معین و نسایی، سعید بن ابوعروبة را شخصیّتی مؤثّق و قابل اعتماد معرفی کرده‌اند؛ و وی، از زمره‌ی نخستین کسانی به شمار می‌آید که در شهر بصره، کتابی را بر مبنای ابواب فقهی، تدوین و ساماندهی و تألیف و نگارش نموده است.

            احمد بن حنبل گوید: «لم یکن له کتاب؛ انّما کان یحفظ»؛ «سعید بن ابوعروبة، (برای نقل و روایت حدیث،) کتابی در دسترس نداشت؛ بلکه تمامی روایات و احادیث را از حفظ داشت (و به هنگام نقل و روایت حدیث، از قدرت حافظه‌ی خویش کار می‌گرفت و بر مبنای حفظ خویش، به روایت احادیث می‌پرداخت؛ بی‌آن که کتابی در اختیار داشته باشد)».

            و یحیی بن معین گوید: «هو اثبت الناس فی قتادة ومعه هشام وشعبة»؛ «در مورد روایات قتاده، سه نفر، از زمره‌ی مطمئن‌ترین و مؤثق‌ترین افراد به شمار می‌آیند که عبارتند از: سعید بن ابوعروبة؛ هشام (دستوائی) و شعبه».

            و ابوعوانة گفته است: «لم یکن عندنا فی ذلک الزمان، احفظ من سعید»؛ «از دیدگاه ما، در این روزگار، کسی حافظ‌تر و ضابط‌تر از سعید بن ابوعروبة وجود ندارد».

            و سرانجام، سعید بن ابوعروبة/ به سال 156ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            یحیی بن معین و نسایی در مورد سعید بن ابوعروبة گفته‌اند: «ثقة»؛ «وی، فردی مؤثق و قابل اعتماد است».

            و ابوزرعة گوید: «ثقة مأمون»؛ «سعید بن ابوعروبة، از راویان ثقه و معتبر و مطمئن و مورد اعتماد می‌باشد».

            ابن ابوخیثمه گوید: «اثبت الناس فی قتادة، سعید بن ابی عروبة وهشام الدستوائی»؛ «در مورد روایات قتاده، مطمئن‌ترین و معتبرترین فرد، سعید بن ابی عروبة و هشام دستوائی می‌باشند».

            و ابوداود طیالسی گوید: «کان احفظ اصحاب قتادة»؛ «سعید بن ابوعروبة، حافظ‌ترین و ضابط‌ترین شاگردان قتاده به شمار می‌آمد».

            و ابن ابی حاتم، به نقل از ابوزرعة گوید: «سعید، احفظ واثبت من اَبان العطّار»؛ «سعید بن ابوعروبة»، نسبت به ابان عطّار، هم حافظ‌تر و ضابط‌تر است و هم مطمئن‌تر و معتبرتر». و ابوحاتم گوید: «هو قبل ان یختلط، ثقة؛ وکان اعلم الناس بحدیث قتادة»؛ «سعید بن ابی عروبة، پیش از آن که دچار حواس پرتی و درآمیختگی و اختلال حواس شود، فردی مؤثق و معتبر بود؛ و وی نسبت به احادیث قتادة، از زمره‌ی داناترین و آگاه‌ترین مردمان به شمار می‌آمد».

            و ابن سعد گفته است: «کان ثقة کثیر الحدیث؛ ثم اختلط فی آخر عمره»؛ «سعید بن ابی عروبة، روایت کننده‌ای ثقه و معتمد و مطمئن و قابل اعتماد است که به روایت احادیث زیادی پرداخته است؛ و وی، در آخر عمر خویش، دچار حواس پرتی و درآمیختگی و اختلال حواس شده است».[4]

            و احمد عجلی گوید: «کان ثقة»؛ «سعید بن ابی عروبة، فردی مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود».

            ابن عدی گفته است: «و سعید من ثقات المسلمین»؛ «سعید بن ابی عروبة، یکی از مسلمانان ثقه و مورد اعتماد بود».

            شایان ذکر است که سعید بن ابی عروبة/، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [5] وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، سعید بن ابی عروبة را در زمره‌ی راویان شهر بصره ذکر نموده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[7]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «سعید بن ابی عروبة، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».

نگارنده گوید:

                سعید بن ابی عروبة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «رفع البصر الی السماء فی الصلاة»[8]

            «حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَرُوبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ حَدَّثَهُمْ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ یَرْفَعُونَ أَبْصَارَهُمْ إِلَى السَّمَاءِ فِی صَلاَتِهِمْ»، فَاشْتَدَّ قَوْلُهُ فِی ذَلِکَ، حَتَّى قَالَ: «لَیَنْتَهُنَّ عَنْ ذَلِکَ أَوْ لَتُخْطَفَنَّ أَبْصَارُهُمْ»»(ح 750)

            «علی بن عبدالله، از یحیی بن سعید، از سعید بن ابی عروبة، از قتادة برای ما روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس روایت است که آن حضرت ج فرمود: «چرا برخی از مردم، در نماز، به طرف آسمان نگاه می‌کنند؟» و در این باره، سخنان شدیدی بر زبان آورد تا جایی که فرمود: «یا از این کار خود، باز می‌آیند و یا بینایی شان، ربوده می‌شود».

* در باب «مناقب عمر بن الخطاب، ابی حفص القرشی العدوی»[9]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی عَرُوبَةَ، ح وقَالَ لِی خَلِیفَةُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَوَاءٍ، وَکَهْمَسُ بْنُ المِنْهَالِ، قَالاَ: حَدَّثَنَا سَعِیدٌ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: صَعِدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أُحُدٍ وَمَعَهُ أَبُو بَکْرٍ، وَعُمَرُ، وَعُثْمَانُ، فَرَجَفَ بِهِمْ، فَضَرَبَهُ بِرِجْلِهِ، قَالَ: «اثْبُتْ أُحُدُ فَمَا عَلَیْکَ إِلَّا نَبِیٌّ، أَوْ صِدِّیقٌ، أَوْ شَهِیدَانِ»»(ح 3686)

            «مُسدّد، از یزید بن زُریع، از سعید بن ابی عروبة برای ما روایت کرده است. و همچنین خلیفة برای من گفت: محمد بن سواء و کهمس بن منهال، از سعید بن ابی عروبة، از قتادة، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج همراه ابوبکرس، عمرس و عثمانس بالای کوه اُحد رفتند؛ کوه اُحد، آنان را لرزاند؛ آن حضرت ج با پای خویش، بر روی کوه زد و فرمود: «ای اُحد؛ آرام باش، چرا که روی تو تنها، یک پیامبر، یک صدّیق و یا دو شهید قرار دارد».

* در باب «بیع التصاویر الّتی لیس فیها روح وما یکره من ذلک»[10]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الوَهَّابِ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، أَخْبَرَنَا عَوْفٌ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی الحَسَنِ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِنِّی إِنْسَانٌ إِنَّمَا مَعِیشَتِی مِنْ صَنْعَةِ یَدِی، وَإِنِّی أَصْنَعُ هَذِهِ التَّصَاوِیرَ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لاَ أُحَدِّثُکَ إِلَّا مَا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «مَنْ صَوَّرَ صُورَةً، فَإِنَّ اللَّهَ مُعَذِّبُهُ حَتَّى یَنْفُخَ فِیهَا الرُّوحَ، وَلَیْسَ بِنَافِخٍ فِیهَا أَبَدًا» فَرَبَا الرَّجُلُ رَبْوَةً شَدِیدَةً، وَاصْفَرَّ وَجْهُهُ، فَقَالَ: وَیْحَکَ، إِنْ أَبَیْتَ إِلَّا أَنْ تَصْنَعَ، فَعَلَیْکَ بِهَذَا الشَّجَرِ، کُلِّ شَیْءٍ لَیْسَ فِیهِ رُوحٌ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: سَمِعَ سَعِیدُ بْنُ أَبِی عَرُوبَةَ، مِنَ النَّضْرِ بْنِ أَنَسٍ، هَذَا الوَاحِدَ»(ح 2225)

            در آخر این حدیث امام بخاری چنین بیان کرده است که سعید بن ابی عروبة، از نضر بن انسس فقط همین حدیث را شنیده است.

* در باب «من غلب العدوّ، فاقام علی عرصتهم ثلاثاً»[11].

* در باب «ذکر الملائکة»[12].

* در باب «مناقب عمر بن الخطاب، ابی حفص القرشی العدوی»[13].

* در باب «موت النجاشی»[14].

* در باب «قتل ابی جهل»[15].

* در باب «قوله تعالی: ویقول الأشهاد هؤلاء الذین کذبوا علی ربهم؛ اَلا لعنة الله علی الظالمین»[16].

* در باب «تفسیر سورة لم یکن»[17].

* در باب «کثرة النساء»[18].

* در باب «الدواء بالعسل»[19].

            به هر حال، روایات سعید بن ابی عروبة/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 14 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «سعید بن ابوعروبة» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/504؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/293؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/360؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/368؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/151؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/56؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/360؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 120؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/239؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 7/262؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/169

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/177 و 178

[3]-           «تهذیب التهذیب» 4/56، 57 و 58

[4]-           نگا: «درآمدی بر علوم حدیث»، دکتر محمود طحان، ترجمه فیض محمد بلوچ، صص 398-400

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص 114

[6]-           «المناقب»، کردری 2/227

[7]-           «جامع المسانید» 2/443

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/103 و 104

[9]-           همان 1/521

[10]-        همان 1/297

[11]-        همان 1/431

[12]-        همان 1/455

[13]-        همان 1/521

[14]-        همان 1/547

[15]-        همان 2/566

[16]-        همان 2/678

[17]-        همان 2/741

[18]-        همان 2/758

[19]-        همان 2/848

30- زُهیر بن معاویة حنفی/[1] [متوفّای 173 ه‍ . ق]

30- زُهیر بن معاویة حنفی/[1]
[متوفّای 173 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ و حجّت در حدیث، زُهیر بن معاویة بن حُدَیج (بن رُحیل بن زُهیر بن خیثمة)، ابوخثیمه جُعفی کوفی، محدّث جزیره و برادر «رُحیل» و «حُدیج» می‌باشد که از اسود بن قیس، ابواسحاق، سماک بن حرب، حُمید طویل، ابوالزبیر، زیاد بن علاقة و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان، حدیث روایت نموده است.

و از کسانی که از زُهیر بن معاویة، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            ابوداود؛ حسن بن موسی اَشیب؛ ابونعیم؛ ابوجعفر نفیلی؛ احمد بن یونس؛ یحیی بن یحیی تمیمی و و شماری دیگر از مردمان.

            زُهیر بن معاویة، یکی از دانشوران و صاحب نظران عرصه‌ی روایت و درایت و یکی از علماء و اندیشمندان عرصه‌ی حدیث بود.

            سفیان بن عیینه خطاب به یکی از دانش پژوهان و جستجوگران علم و دانش گفت: «علیک بزهیر بن معاویة؛ فما بالکوفة مثله»؛ «زُهیر بن معاویة را دریاب و او را لازم بگیر؛ زیرا در کوفه، کسی به سان او، وجود ندارد».

            و معاذ بن معاذ گوید: «و الله! ما کان سفیان الثوری عندی بأثبت من زهیر»؛ «سوگند به خدا! از دیدگاه من، سفیان ثوری، مؤثق‌تر و معتبرتر از زُهیر بن معاویة نیست».

            و شعیب بن حرب، پس از آن که حدیثی از زهیر و شعبه ذکر کرده بود، گفت: «زهیر، احفظ عندی من عشرین مثل شعبة»؛ «از دیدگاه و نظرگاه من، زهیر از بیست نفر مثل شعبه، حافظ‌تر و ضابط‌تر می‌باشد».

            و احمد بن حنبل گوید: «زهیر، من معادن العلم»؛ «زُهیر بن معاویة، یکی از گنجینه‌ها و ذخیره‌های علم و دانش و حکمت و فرزانگی است».

            ابوحاتم رازی گوید: «زهیر، احبّ الینا من اسرائیل فی کلّ شیء الّا فی حدیث ابی اسحاق؛ قیل لابی حاتم: فزائدة وزهیر؟ قال: زهیر، اَتقن وهو صاحب سنّة غیر انّه تأخّر سماعه عن ابی اسحاق»؛ «از دیدگاه ما، زُهیر بن معاویة نسبت به اسرائیل، در هر چیز - به جز در نقل حدیث از ابواسحاق - بهتر و بایسته‌تر است». از ابوحاتم پرسیده شد: دیدگاه شما در مورد مقایسه‌ی زائده با زهیر چیست؟ وی در پاسخ گفت: «زهیر، ماهرتر و خبره‌تر و زبردست‌تر و چیره‌تر است؛ زیرا وی، صاحب «سنّت» است؛ و تفاوت فقط در همین است که در سماع زهیر از ابواسحاق، تأخیر وجود دارد».

            ابوحاتم در ادامه‌ی سخنانش گفت: زُهیر بن معاویة، در ماه رجب، به سال 173 ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست. خدایش، او را بیامرزد و در جوار رحمت‌های بی‌کران خویش جای دهد.

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی و زندگی نامه‌ی زُهیر بن معاویة پرداخته و وی را از دانشوران و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «ابوخیثمة الکوفی، من اصحاب الامام؛ ووثّقه ابن معین»؛ «ابوخیثمه کوفی (زهیر بن معاویه)، از شاگردان و پیروان امام ابوحنیفه/ است؛ و یحیی بن معین نیز او را مؤثق و قابل اعتماد معرفی نموده است».

            علی بن جعد گوید: «کان رجل یختلف الی زهیر؛ ثم فقده؛ فأتاه بعد ذلک؛ فقال: این کنتَ؟ قال: ذهبتُ الی ابی حنیفة. فقال: نعم؛ ما تعلّمتَ لمجلس تجلسه مع ابی حنیفة خیر فی ذلک من ان تأتینی شهراً»؛ «مردی به نزد زُهیر بن معاویة (برای یادگیری و فراگیری علم و دانش و حکمت و فرزانگی و روایت و درایت) رفت و آمد داشت و به نزد او آمد و شد می‌کرد؛ سپس، زُهیر بن معاویة، چند روزی آن مرد را نیافت؛ و چون، پس از مدتی به نزد او آمد، از او پرسید: کجا بودی؟ آن مرد در پاسخ گفت: (برای یادگیری و فراگیری اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی) به نزد امام ابوحنیفه/ رفته بودم. زهیر، خطاب بدان مرد گفت: آری؛ اگر چنان‌چه در یک مجلس از مجالس و محافل علمی و آموزشی امام ابوحنیفه/ بنشینی و در آن مجلس، چیزی را از وی فرا بگیری، برای تو بهتر و ارزنده‌تر از آن خواهد بود که به مدت یک ماه به نزد من بیایی و به یادگیری و فراگیری علم و دانش بپردازی! (یعنی یک جلسه‌ی درس امام ابوحنیفه/، برابر با آمدن یک ماه به نزد من است!)».

            و شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری»[4]، زُهیر بن معاویة را در شمار دانشوران و صاحب نظران احناف و در زمره‌ی اساتید امام بخاری/ برشمرده و در ادامه گفته است: «هو من رواة الستة»؛ «زُهیر بن معاویة، یکی از از راویان شش کتاب معتبر حدیث می‌باشد»؛ (یعنی «الجامع الصحیح» بخاری؛ «الجامع الصحیح» مسلم؛ «سُنن ترمذی»؛ «سُنن ابوداود»؛ «سنن ابن ماجه»؛ و «سُنن نسایی».)

            و در کتاب «تهذیب التهذیب»[5] نیز به این موضوع پرداخته شده است که زُهیر بن معاویة، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی روایت نموده‌اند.

            و در کتاب «جامع المسانید»[6]، آمده است: «و انّه مع جلالة قدره فی العلم، وکوفه شیخ شیوخ البخاری ومسلم، من اصحاب الامام ابی حنیفة، وروی عنه کثیراً فی هذه المسانید؛ «زُهیر بن معاویة - با وجود این که در عرصه‌ی علم و دانش، از شأن و جایگاهی بس والا برخودار است و استاد اساتید بخاری و مسلم به شمار می‌آید - باز هم از شاگردان و اصحاب امام ابوحنیفه/ است؛ از این رو، در این مسانید نیز، از وی، بسیار حدیث روایت نموده است».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [7] زُهیر بن معاویة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[8]

نگارنده‌ی سطور گوید:

                زُهیر بن معاویة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به حساب می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قصّة وفد طیّ وحدیث عدیّ بن حاتم»[9]

            «حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ، قَالَ: حَدَّثَنِی زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «غَزَا تِسْعَ عَشْرَةَ غَزْوَةً، وَأَنَّهُ حَجَّ بَعْدَ مَا هَاجَرَ حَجَّةً وَاحِدَةً، لَمْ یَحُجَّ بَعْدَهَا حَجَّةَ الوَدَاعِ»، قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: «وَبِمَکَّةَ أُخْرَى»»(4404)

            «عمرو بن خالد، از زُهیر بن معاویة، از ابواسحاق برای ما روایت کرده که وی گفته است: زید بن ارقمس گوید: پیامبر خدا ج در نوزده غزوه جهاد کرده است و پس از آن که به مدینه هجرت کرد، حج کرد؛ و در طول عمر خویش، فقط یک بار حج نمود و پس از آن حج نکرد. و آن حج، در حجّة الوداع بود.

            ابواسحاق گوید: آن حضرت ج (قبل از هجرت) در مکه حج دیگر کرده است».

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ فِیٓ أُخۡرَىٰکُمۡ [آل عمران: 153]»[10]

            «حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا أَ بُو إِسْحَاقَ، قَالَ: سَمِعْتُ البَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «جَعَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الرَّجَّالَةِ یَوْمَ أُحُدٍ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَیْرٍ، وَأَقْبَلُوا مُنْهَزِمِینَ فَذَاکَ إِذْ یَدْعُوهُمُ الرَّسُولُ فِی أُخْرَاهُمْ، وَلَمْ یَبْقَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَیْرُ اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا»»(ح 4561)

            «عمرو بن خالد، از زُهیر بن معاویة، از ابواسحاق، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از براء بن عازبس شنیدم که گفت: رسول خدا ج در روز جنگ اُحد، عبدالله بن جُبیرس را فرمانده‌ی افراد پیاده قرار داد؛ و آن‌هایی که شکست خورده بودند، برگشتند. از این رو، فرموده‌ی خداوند اشاره به همین است که: پیامبر ج آن‌ها را از پشت سرشان فرامی خواند. و در آن روز، به جز دوازده نفر با پیامبر ج باقی نمانده بود».

* در باب ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ کُلُّهُۥ لِلَّهِۚ [الأنفال: 39][11]

            «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا بَیَانٌ، أَنَّ وَبَرَةَ حَدَّثَهُ، قَالَ: حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ جُبَیْرٍ، قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا - أَوْ إِلَیْنَا - ابْنُ عُمَرَ، فَقَالَ رَجُلٌ: کَیْفَ تَرَى فِی قِتَالِ الفِتْنَةِ؟ فَقَالَ: وَهَلْ تَدْرِی مَا الفِتْنَةُ؟ «کَانَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُقَاتِلُ المُشْرِکِینَ، وَکَانَ الدُّخُولُ عَلَیْهِمْ فِتْنَةً وَلَیْسَ کَقِتَالِکُمْ عَلَى المُلْکِ»»(ح 4651)

            «احمد بن یونس، از زُهیر بن معاویة، از بَیان، از وَبرة برای ما روایت کرده که وی گفته است: سعید بن جبیر گوید: عبدالله بن عمرب به نزد ما آمد؛ مردی گفت: درباره‌ی جنگی که فتنه آن را سبب شده باشد، چه می‌اندیشی؟ ابن عمرب گفت: آیا تو می‌دانی که فتنه چیست؟ محمد ج با مشرکان می‌جنگید؛ و به راستی، در آمدن بر مشرکان و چندگانه پرستان فتنه بود؛ و جنگ آن حضرت ج مانند جنگ شما بر سر تصاحب قدرت نبود».

* در باب ﴿مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣ [الضحى: 3][12]

            «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا الأَسْوَدُ بْنُ قَیْسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ جُنْدُبَ بْنَ سُفْیَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «اشْتَکَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ یَقُمْ لَیْلَتَیْنِ - أَوْ ثَلاَثًا -»، فَجَاءَتْ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: یَا مُحَمَّدُ، إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ شَیْطَانُکَ قَدْ تَرَکَکَ، لَمْ أَرَهُ قَرِبَکَ مُنْذُ لَیْلَتَیْنِ - أَوْ ثَلاَثَةٍ - فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَٱلضُّحَىٰ١ وَٱلَّیۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣ [الضحى: 1-3] قَوْلُهُ: ﴿مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣ [الضحى: 3]: «تُقْرَأُ بِالتَّشْدِیدِ وَالتَّخْفِیفِ، بِمَعْنًى وَاحِدٍ، مَا تَرَکَکَ رَبُّکَ» وَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «مَا تَرَکَکَ وَمَا أَبْغَضَکَ»»(ح 4950)

            «احمد بن یونس، از زُهیر بن معاویة، از اسود بن قیس، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از جندب بن سفیان شنیدم که گفت: رسول خدا ج بیمار شد و دو یا سه شب برای نماز تهجّد برنخاست؛ از این رو، زنی (زن ابولهب) آمد وگفت: ای محمد! امیدوارم که شیطانت، تو را رها کرده و واگذاشته باشد. او را نمی‌بینم که برای دو یا سه شب به تو نزدیک شده باشد. از این رو، خداوند بلند مرتبه این آیات را نازل کرد: ﴿وَٱلضُّحَىٰ١ وَٱلَّیۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣ [الضحى: 1-3] «سوگند به روشنایی آغازین روز؛ و سوگند به شب در آن هنگام که می‌آرامد؛ پروردگارت تو را رها نکرده است و دشمن ندانسته است و مورد خشم قرار نداده است».

* در باب «فضل سورة الکهف»[13]

            «حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ، قَالَ: کَانَ رَجُلٌ یَقْرَأُ سُورَةَ الکَهْفِ، وَإِلَى جَانِبِهِ حِصَانٌ مَرْبُوطٌ بِشَطَنَیْنِ، فَتَغَشَّتْهُ سَحَابَةٌ، فَجَعَلَتْ تَدْنُو وَتَدْنُو وَجَعَلَ فَرَسُهُ یَنْفِرُ، فَلَمَّا أَصْبَحَ أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهُ فَقَالَ: «تِلْکَ السَّکِینَةُ تَنَزَّلَتْ بِالقُرْآنِ»»(ح 5011)

            «عمرو بن خالد، از زُهیر بن معاویة، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی سوره‌ی کهف را در حالی می‌خواند که به یک سوی وی، اسبی بود که با دو ریسمان بسته شده بود؛ ابری آمد و آن مرد را فراگرفت و اندک اندک بدو نزدیک شد و اسب وی (از ترس) پا به فرار نهاد؛ چون صبح فرارسید، وی به نزد پیامبر ج آمد و این ماجرا را به اطلاع رسول خدا ج رسانید. آن حضرت ج فرمود: «آن، رحمتی است که به خاطر قرآن، نازل شده است».

* در باب «الصلاة من الایمان»[14].

* در باب «اذا غسل الجنابة او غیرها فلم یذهب اثره»[15].

* در باب «من اَفاض علی رأسه ثلاثاً»[16].

* در باب «قراءة الرجل فی حجر امرأته»[17].

* در باب «اذا رأت المستحاضة الطهر»[18].

* در باب «اذا بدره البزاق، فلیأخذه بطرف ثوبه»[19].

* در باب «الاذان قبل الفجر»[20].

* در باب «تخفیف الامام فی القیام واِتمام الرکوع والسجود»[21].

            به هر حال، روایات زُهیر بن معاویة/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 49 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «زهیر بن معاویة» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/427؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/271؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/181؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/337؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/327؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/86؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/303؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/317؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 105؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 3/266 و 267 به شماره‌ی 886؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/376؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 105؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/282؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 6/347؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/152

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/233

[3]-           «الجواهر المضیة» 1/245

[4]-           «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» 1/67

[5]-           «تهذیب التهذیب» 3/303

[6]-           «جامع المسانید» 2/458

[7]-           «عقود الجمان»؛ ص 112

[8]-           «المناقب»، کردری 2/223

[9]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/632

[10]-        همان 2/655

[11]-        همان 2/670

[12]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/738 و 739

[13]-        همان 2/749

[14]-        همان 1/10

[15]-        همان 1/36

[16]-        همان 1/39

[17]-        همان 1/43

[18]-        همان 1/47

[19]-        همان 1/59

[20]-        همان 1/87

[21]-        همان 1/97

29- زکریا بن ابی زائدة حنفی/[1] [متوفّای 148 یا 149 ه‍ . ق]

29- زکریا بن ابی زائدة حنفی/[1]
[متوفّای 148 یا 149 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

وی، زکریا بن ابی زائدة، خالد بن میمون بن فَیروز، ابویحیی کوفی می‌باشد.

بَحْشَل گفته است: نام ابوزائدة، «هبیرة همدانی وادعی» است.

            از کسانی که زکریا بن ابی زائدة، به نقل روایت از آن‌ها پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            ابواسحاق سبیعی؛ عامر شعبی؛ فِراس؛ سماک بن حرب؛ سعد بن ابراهیم؛ خالد بن سلمة؛ مصعب بن شیبة؛ عبدالملک بن عُمیر؛ و دیگر بزرگان عرصه‌ی روایت و درایت.

            و از کسانی که از زکریا بن ابی زائدة، حدیث روایت نموده‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            پسرش: یحیی؛ سفیان ثوری؛ شعبة؛ عبدالله بن مبارک؛ عیسی بن یونس؛ قطّان؛ وکیع بن جرّاح؛ ابواسامة؛ ابونعیم؛ و دیگر مردمان.

            قطّان گوید: «لیس به بأس؛ ولیس عندی مثل اسماعیل بن ابی خالد»؛ «در روایات و احادیث زکریا بن ابی زائدة، نمی‌توان نقص و ایرادی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کننده‌ای مؤثق و معتبر است؛ و از دیدگاه من، وی، به سان اسماعیل بن ابی خالد نیست».

            و صالح بن احمد، به نقل از پدرش (احمد بن حنبل) گوید: «اذا اختلف زکریا واسرائیل، فان زکریا احبّ الیّ فی ابی اسحاق؛ ثم قال: ما اَقربهما، وحدیثهما عن ابی اسحاق لیّن؛ سمعا منه بآخره»؛ «هرگاه زکریا و اسرائیل، با یکدیگر اختلاف کردند، در آن صورت از دیدگاه من، زکریا در مورد احادیث و روایات ابواسحاق، بهتر و بایسته‌تر می‌نماید؛ سپس احمد بن حنبل گفت: احادیث و روایات زکریا و اسرائیل، به احادیث و روایات محدّثان و راویان مؤثق و قابل اعتماد نزدیک است؛ و در حدیثی که زکریا و اسرائیل از ابواسحاق روایت کرده‌اند، اندکی ضعف وجود دارد که باز هم آن را از اعتبار نمی‌اندازد و باعث سقوط عدالت نمی‌گردد؛ زیرا، آن دو، احادیث ابواسحاق را در آخر عمرش شنیدند».

            و عبدالله به نقل از پدرش گوید: «ثقة حلوّ الحدیث، ما اقربه من اسماعیل بن ابی خالد»؛ «زکریا بن ابی زائدة، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد است که احادیث و روایاتش نیز، دوست داشتنی و بایسته است؛ و احادیث و روایات او، به احادیث و روایات اسماعیل بن ابی خالد نزدیک است».

            و عباس از یحیی بن معین نقل کرده که وی گفته است: «صالح»؛ «زکریا بن ابی زائدة، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، کارشناس و متخصص و کاردان و توانا است».

            و عثمان به نقل از یحیی بن معین گوید: «زکریا، احبّ الیّ فی کل شیء؛ وابن ابی لیلی ضعیف»؛ «از دیدگاه من، زکریا بن ابی زائدة، در هر چیز، بهتر و بایسته‌تر از دیگران است؛ و ابن ابی لیلی؛ فردی ضعیف در عرصه‌ی حدیث می‌باشد».

            و احمد عجلی گفته است: «کان ثقة»؛ «زکریا بن ابی زائدة، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد است».

            ابن حبّان در کتاب «الثقات»، گفته است: «نام ابوزائدة، «فیروز» می‌باشد».

            و خالد گوید: زکریا بن ابی زائدة، به سال148 یا 149 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.

            ابوبکر بردیجی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث زکریا بن ابی زائدة، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کننده‌ای مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد است».

            و یعقوب بن سفیان و ابوبکر بزّار گفته‌اند: «ثقة»؛ «زکریا بن ابی زائدة، از راویان مطمئن و قوی و معتبر و قابل اعتماد و مؤثق و مُعتمد می‌باشد».

            و ابن سعد گوید: «کان ثقة، کثیر الحدیث»؛ «زکریا بن ابی زائدة، فردی مؤثّق و قابل اعتماد است که به روایت احادیث زیادی پرداخته است».

            و ابن قانع گوید: «کان قاضیاً بالکوفة»؛ «زکریا بن ابی زائدة، در شهر کوفه، عهده دار پست مهم و خطیر قضاوت بود».

            شایان ذکر است که زکریا بن ابی زائدة، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی زکریا بن ابی زائدة پرداخته و او را در ردیف دانشوران و صاحب نظران احناف قرار داده و در ادامه گفته است: «روی له الشیخان»؛ «شیخان (بخاری و مسلم) از زکریا بن ابی زائدة، حدیث روایت کرده‌اند».

            یحیی پسر زکریا بن ابی زائدة، گوید: پدرم، خطاب به من گفت: «یا بُنیّ! علیک بالنعمان بن ثابت، فخذ عنه قبل ان یفوتک»؛ «پسرم! نعمان بن ثابت (امام ابوحنیفه/) را دریاب و پیش از از آن که او را از دست بدهی، از علم و دانش، حکمت و فرزانگی و علوم و معارف وی، استفاده کن».

            یحیی پسر زکریا بن ابی زائدة گوید: «ربّما عرضتُ علی ابی فتیاه فتعجّب به ویأتی ابنه یحیی رحمه الله تعالی»؛ «چه بسا که بر پدرم، فتواهایی از امام ابوحنیفه/ عرضه می‌کردم و او نیز از فتواهای او شگفت زده و مبهوت می‌شد و او را به تحسین و اِعجاب وامی داشت، از این رو، به خاطر فراگیری فتواهای امام ابوحنیفه/، و اطلاع و آگاهی از آن‌ها، به نزد پسرش می‌آمد. خدایش، او را بیامرزد و در جوار رحمت‌های بی‌کران خویش، جای بدهد».

            و در کتاب «جامع المسانید»[4]، آمده است: «انّه مع جلالة قدره وتقدّمه وکونه من شیوخ شیوخ صاحبَی الصحیحین، یروی عن الامام ابی حنیفة الکثیر فی هذه المسانید»؛ «زکریا بن ابی زائدة/- با وجود این که از منزلت و مقامی بالا و بزرگ و از شأن و جایگاهی بس والا و سترگ برخوردار بود و از زمره‌ی اساتید استادانِ امام بخاری/ و امام مسلم/ (نویسندگان دو کتاب «الجامع الصحیح» بخاری و «الجامع الصحیح» مسلم) به شمار می‌آمد - باز هم در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ بسیار حدیث روایت نموده است».

            و حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در شمار محدّثان و راویان شهر کوفه برشمرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.

نگارنده گوید:

                زکریا بن ابی زائدة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِیَامٞ یَنظُرُونَ٦٨ [الزمر: 68]»[6]

            «حَدَّثَنِی الحَسَنُ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ خَلِیلٍ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّحِیمِ، عَنْ زَکَرِیَّاءَ بْنِ أَبِی زَائِدَةَ، عَنْ عَامِرٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنِّی أَوَّلُ مَنْ یَرْفَعُ رَأْسَهُ بَعْدَ النَّفْخَةِ الآخِرَةِ، فَإِذَا أَنَا بِمُوسَى مُتَعَلِّقٌ بِالعَرْشِ، فَلاَ أَدْرِی أَکَذَلِکَ کَانَ أَمْ بَعْدَ النَّفْخَةِ»»(ح 4813)

            «حسن، از اسماعیل بن خلیل، از عبدالرحیم، از زکریا بن ابی زائدة، از عامر، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «من نخستین کسی هستم که پس از دمیدن صور دوم، سر خویش را برمی دارد و ناگاه موسی÷ را می‌بینم که به عرش خداوند آویخته است و نمی‌دانم که وی در همین حالت بوده یا پس از صور دوم، زنده شد است؟».

* در باب «فضل من استبرأ لدینه»[7]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا زَکَرِیَّاءُ، عَنْ عَامِرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: الحَلاَلُ بَیِّنٌ، وَالحَرَامُ بَیِّنٌ، وَبَیْنَهُمَا مُشَبَّهَاتٌ لاَ یَعْلَمُهَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ، فَمَنِ اتَّقَى المُشَبَّهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِینِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِی الشُّبُهَاتِ: کَرَاعٍ یَرْعَى حَوْلَ الحِمَى، یُوشِکُ أَنْ یُوَاقِعَهُ، أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍ حِمًى، أَلاَ إِنَّ حِمَى اللَّهِ فِی أَرْضِهِ مَحَارِمُهُ، أَلاَ وَإِنَّ فِی الجَسَدِ مُضْغَةً: إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّهُ، أَلاَ وَهِیَ القَلْبُ»(ح 52)

            «ابونعیم، از زکریا بن ابی زائدة، از عامر برای ما روایت کرده که وی گفته است: از نعمان بن بشیرس شنیدم که می‌گفت: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «حرام و حلال، هر دو، واضح و آشکارند (مشخص هستند)؛ و در میان حلال و حرام، امور مشتبهی وجود دارد که بسیاری از مردم، آن‌ها را نمی‌دانند؛ هر کس، از آن‌ها پرهیز کند، دین و ایمانش را حفاظت نموده است؛ و کسی که خود را با آن‌ها بیالاید (از شبهات پرهیز نکند)؛ مانند کسی است که در حریم چراگاه سلطان، دام‌های خود را بچراند و هر آن، احتمال دارد، وارد چراگاه سلطان بشوند؛ آگاه باشید! که هر پادشاه، حریمی دارد و حریم خداوند در روی زمین، محرمات او هستند.

            بدانید که در بدن، عضوی وجود دارد که صلاح و فساد سایر اعضاء، به صلاح و فساد آن، بستگی دارد؛ و آن، قلب است».

* در باب «اذا اَدخل رجلیه وهما طاهرتان»[8]؛ ‍

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا زَکَرِیَّاءُ، عَنْ عَامِرٍ، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ المُغِیرَةِ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ، فَأَهْوَیْتُ لِأَنْزِعَ خُفَّیْهِ، فَقَالَ: «دَعْهُمَا، فَإِنِّی أَدْخَلْتُهُمَا طَاهِرَتَیْنِ» . فَمَسَحَ عَلَیْهِمَ»(ح 206)

            «ابونعیم، از زکریا بن ابی زائدة، از عامر، از عروة بن مغیرة، از پدرش (مغیرة بن شعبةس) برای ما روایت کرده که وی گفته است: در یکی از سفرها، همراه رسول خداج بودم. (هنگام وضو) خواستم موزه‌های رسول خدا ج را بیرون بیاورم؛ آن حضرت ج فرمود: «آن‌ها را بیرون نیاور، چون من آن‌ها را پس از طهارت و وضو پوشیده‌ام». سپس رسول خدا ج بر موزه هایش، مسح نمود».

* در باب «من قام لجنازة یهودی»[9].

* در باب «اذا قال: فلان یقرءک السلام»[10].

* در باب «الاِنهاء عن المعاصی»[11].

* در باب «علامات النبوّة فی الاسلام»[12].

* در باب «علامات النبوّه فی الاسلام»[13].

* در باب «الشروط الّتی لاتحلّ فی النکاح»[14].

* در «کتاب الذبائح والصید والتسمیة»[15].

* در باب «لبس جیّة الصوف فی الغزو»[16].

* در باب «الساعی علی المسکین»[17]

            به هر حال، روایات «زکریا بن ابی زائدة/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 20 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «زکریا بن ابی زائدة» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/421؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/267؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/202؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/334؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/323؛ «میزان الاعتدال»؛ حافظ ذهبی 2/263؛ «البدایة و النهایة»؛ ابن کثیر 10/105؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/313؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 104؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 3/258 و 259 به شماره 880؛ «الطبقات الکبری»؛ ابن سعد 6/355؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/224؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 6/309؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/151

[2]-           «تهذیب التهذیب» 3/284 و 285

[3]-           «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة» 1/244

[4]-           «جامع المسانید»، ابوالمؤیّد محمد بن محمود خوارزمی، 2/458

[5]-           «المناقب»، کردری 2/220

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/711

[7]-           همان 1/13

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/33

[9]-           همان 1/175

[10]-        همان 2/924

[11]-        همان 2/960

[12]-        همان 1/505

[13]-        همان 1/512

[14]-        همان 2/774

[15]-        همان 2/823

[16]-        همان 2/862

[17]-        همان 2/889

28- زائدة بن قُدامة حنفی/[1] [متوفّای 161 ه‍ . ق]

28- زائدة بن قُدامة حنفی/[1]
[متوفّای 161 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی و حجّت در حدیث، ابوالصّلت ثقفی کوفی می‌باشد که از زیاد بن علاقة، عبدالملک بن عُمیر، منصور، سِماک بن حرب، موسی بن ابی عایشه، و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان، حدیث روایت نموده است.

            و از کسانی که از زائدة بن قدامة، به نقل روایت پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            سفیان بن عینیة؛ حسین جُعفی؛ عبدالرحمن بن مهدی؛ معاویة بن عمرو؛ ابونعیم؛ طلق بن غنّام؛ ابوحذیفه نهدی؛ احمد بن یونس؛ و شمار زیادی از دیگر مردمان.

            علامه ذهبی در ادامه گوید: زائدة بن قدامة، در اِتقان (مهارت و خبرگی، چیرگی و زبردستی، کاردانی و استادی و تخصّص و شایستگی)، مشابه و همسان شعبه بود؛ ولی تا جایی که من اطلاع دارم، برای وی، مشابه و نظیری از غیر مردمان شهرش، وجود نداشت.

            ابوداود طیالسی گوید: «کان لا یحدّث صاحب بدعة»؛ «عادت زائدة بن قدامة، بر آن بود که برای بدعت گرایان و بدعت‌گذاران، حدیث بیان نمی‌کرد».

            ابواسامه گوید: «کان اصدق الناس وابرّهم»؛ «زائدة بن قدامة، راستگوترین، مطمئن‌ترین، پارساترین، پرهیزگارترین، مخلص‌ترین و صادق‌ترین مردمان بود».

            ابوحاتم رازی گوید: «ثقة صاحب سنّة»؛ «زائدة بن قدامة، روایت کننده‌ای ثقه و قابل اعتماد و متعهّد و پایبند به سنّت بود».

            گفته شده که زائدة بن قدامة، در حالی که در سرزمین روم، مرزدار بود و از میهن اسلامی خود مراقبت به عمل می‌آورد، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به سوی دیار یار پرگشود.

            وی در اوائل سال 161 ه‍ . ق - در حالی که پیر و سالمند و سالخورده و فرتوت شده بود - درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.

            احمد بن حنبل گوید: «کان وکیع، لا یقدّم علی زائدة فی الحفظ احداً»؛ «وکیع بن جرّاح، هرگز کسی را در حفظ و ضبط، بر زائده بن قدامة ترجیح نمی‌داد».

            حافظ عبدالقادر قرشی، در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی زائدة بن قدامة پرداخته و او را در زمره‌ی دانشوران و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «روی له الشیخان»؛ «شیخان (بخاری و مسلم)، از زائدة بن قدامة، حدیث روایت نموده‌اند».

            ودر کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است: «و هو مع هذه العلوم، یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «زائدة بن قدامة، با دارا بودن تمامی این علوم و معارف و دانش‌ها و حکمت‌ها، باز هم در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ حدیث روایت نموده است».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، نیز در کتاب «عقود الجمان»،[5] وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[6] گوید:

            احمد عجلی گفته است: «کان ثقة، صاحب سنّة»؛ «زائدة بن قدامة، روایت کننده‌ای ثقه و قابل اعتماد و متعهّد و پایبند به سنّت بود».

            نسایی نیز گفته است: «ثقة»؛ «وی، از راویان مؤثق و مطمئن و معتمد و قابل اعتماد بود».

            و بدین سان، ابن سعد نیز به تعریف و تمجید از زائدة بن قدامة پرداخته و گفته است: «کان ثقة مأموناً، صاحب سنّة»؛ «وی، فردی، ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و معتبر و پیرو سنّت و متعهّد و پایبند بدان بود».

            و ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات» گفته است: «کان من الحفّاظ المتقنین»؛ «زائدة بن قدامة، یکی از حافظان ماهر و حاذق، خبره و کاردان و متخصص و توانای حدیث بود».

            و دارقطنی گفته است: «من الأثباتِ الائمة»؛ «زائدة بن قدامة، در شمار پیشوایان مؤثق و قابل اعتماد و ائمّه‌ی مطمئن و معتبر قرار داشت».

            و ذُهْلِی گوید: «ثقة حافظٌ»؛ «زائدة بن قدامة، (در عرصه‌ی روایت و درایت)، هم ثقه و قابل اعتماد بود و هم حافظ و ضابط».

نگارنده‌ی سطور گوید:

                زائدة بن قدامة/ در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب ﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا [الإسراء: 110][7]

            «حَدَّثَنِی طَلْقُ بْنُ غَنَّامٍ، حَدَّثَنَا زَائِدَةُ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «أُنْزِلَ ذَلِکَ فِی الدُّعَاءِ»»(ح 4723)

            «طلق بن غنّام، از زائدة بن قدامة، از هشام بن عروة، از پدرش (عروة بن زبیر)، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: «آیه‌ی 110 سوره‌ی اسراء، درباره‌ی دعا نازل شده است (که نباید دعا را بلند گفت و نه بسیار آهسته)».

* در باب «قوله تعالی: ﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠ [النجم: 10]»[8]

            «حَدَّثَنَا طَلْقُ بْنُ غَنَّامٍ، حَدَّثَنَا زَائِدَةُ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ، قَالَ: سَأَلْتُ زِرًّا عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿فَکَانَ قَابَ قَوۡسَیۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ٩ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠ [النجم: 9-10]، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ: «أَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى جِبْرِیلَ لَهُ سِتُّ مِائَةِ جَنَاحٍ»»(ح 4857)

            «طلق بن غنّام، از زائدة بن قدامة، از شیبانی، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از زرّ در مورد این فرموده‌ی خدا پرسیدم که فرمود: ﴿فَکَانَ قَابَ قَوۡسَیۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ٩ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠ [النجم: 9-10] «تا آن که فاصله‌ی او (و محمد ج) به اندازه‌ی دو کمان یا کمتر گردید. پس جبرئیل به بنده‌ی خدا (محمد ج) وحی کرد آنچه می‌بایست وحی کند».

            زرّ گوید: عبدالله بن مسعودس ما را خبر داده است که: محمد ج جبرئیل را دید که ششصد بال داشت».

* در باب «قول الله عزّوجل: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّ وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٣٥ [البقرة: 235]»؛[9] «گناهی بر شما (مردان) نیست که به طور کنایه از زنانی (که شوهرانشان فوت کرده‌اند و در عدّه به سر می‌برند) خواستگاری کنید و یا در دل خود، تصمیم بر این کار را بگیرید (بدون این که آن را اظهار نمایید)؛ خداوند می‌دانست شما آنان را یاد خواهید کرد (و این گرایش فطری مردان نسبت به زنان است و خداوند با خواسته‌ی طبیعی شما به شکل معقول مخالف نیست) ولی به آنان پنهانی وعده‌ی زناشویی ندهید، مگر این که به طرز پسندیده‌ای (و به طور کنایه) اظهار کنید (امّا در همه حال) اقدام به ازدواج ننمایید تا عدّه‌ی آنان به سر آید؛ و بدانید که خداوند آنچه را در دل دارید می‌داند، پس از (مخالفت فرمان) او، خویشتن را برحذر دارید و بدانید که بی‌گمان خداوند بس آمرزنده و بردبار است».

            «وَقَالَ لِی طَلْقٌ: حَدَّثَنَا زَائِدَةُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، ﴿فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ [البقرة: 235] یَقُولُ: «إِنِّی أُرِیدُ التَّزْوِیجَ، وَلَوَدِدْتُ أَنَّهُ تَیَسَّرَ لِی امْرَأَةٌ صَالِحَةٌ»(ح5124)

            «طلق به من گفت: زائدة بن قدامة، از منصور، از مجاهد برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن عباسب در تفسیر آیه‌ی 235 سوره‌ی بقره گفت: این آیه چنان است که مرد به زنی که در حال گذراندن عده‌ی وفات است می‌گوید: همانا قصد ازدواج دارم و دوست دارم که خداوند برایم زنی نیکوکار ارزانی دارد».

* در باب «غسل المذی والوضوء منه»[10].

* در باب «وقت العشاء الی نصف اللیل»[11].

* در باب «اهل العلم والفضل اَحقّ بالامامة»[12].

* در باب «انّما جعل الامام لیؤتمّ به»[13].

* در باب «اقبال الامام علی الناس عند تسویة الصفوف»[14].

* در باب «اذا نفر الناس عن الامام فی صلاة الجمعة فصلوة الامام ومن بقی جائزة»[15].

* در باب «القنوت قبل الرکوع وبعده»[16].

* در باب «من احبّ العتاقة فی کسوف الشمس»[17].

* در باب «الدعاء فی الکسوف»[18].

* در باب «صلوة الصبیان مع الناس علی الجنائز»[19].

            به هر حال، روایات زائدة بن قدامة/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 26 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «زائدة بن قدامة» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/432؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/277؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/613؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/375؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/339؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/317؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/264؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/307؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص102؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 98؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/251؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 6/257؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/378؛ «النجوم الزاهرة»، ابن تغری بردی 2/39؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 3/353 و 354 به شماره 878؛ «الکامل فی ضعفاء الرجال»، ابن عدی 6/56؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/155

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/215

[3]-           «الجواهر المضیة» 1/243

[4]-           «جامع المسانید» 2/458

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص 112

[6]-           «تهذیب التهذیب» 3/264 و 265

[7]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/686

[8]-           همان 2/720

[9]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/768

[10]-        همان 1/41

[11]-        همان 1/81

[12]-        همان 1/93

[13]-        همان 1/95

[14]-        همان 1/100

[15]-        همان 1/128

[16]-        همان 1/136

[17]-        همان 1/144

[18]-        همان 1/145

[19]-        همان 1/177