27- رَوح بن عُبادة/[1]
[متوفّای 205 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ ابن علاء بن حسّان، ابومحمد قَیسی بصری میباشد که از ابن عون، حسین معلّم، ابن ابی عروبة و کسان دیگر از طبقهی آنان، به سماع حدیث پرداخته است و در این زمینه، توجه و اهتمام در خور را ورزیده است.
و احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، بنُدار، اسحاق کوسج، بشر بن موسی، و شمار زیادی از دیگر مردمان، از رَوح بن عُبادة، حدیث، سماع نمودهاند.
یعقوب بن شیبه گوید: رَوح بن عُبادة، فردی بزرگوار و آقامنش، سرور و ارباب و شریف و نجیب و انسانی سالم و شاداب و سرحال و با نشاط بود که خیلی به روایت حدیث میپرداخت؛ و از علی بن مدینی شنیدم که در حق وی میگفت: «ما زال فی الحدیث لم یشغل عنه»؛ «رَوح بن عُبادة، پیوسته به فراگیری و یادگیری احادیث مشغول بود و هرگز به غیر آن نمیپرداخت و از آن غافل نمیشد».
خطیب بغدادی گوید: «صنّف الکتب فی «السنن» و «الاحکام» وجمع تفسیراً وکان ثقة»؛ «رَوح بن عُبادة، کتابهایی را در زمینهی «سُنن» و «احکام» به رشتهی تحریر درآورده و به گردآوری و تدوین تفسیری از آیات قرآن نیز پرداخت؛ و او، فردی مؤثق و قابل اعتماد نیز بود».
علامه ذهبی در ادامه گوید: احادیث و روایات رَوح بن عُبادة، در چهارچوب تمامی اصول اسلام بود و به همگی آنها پرداخته بود؛ وی در ماه جمادی الاول، به سال 205 ه . ق - در حالی که بیش از 80 بهار از عمرش سپری شده بود - درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمتهای خویش جای دهد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن ابی خیثمه به نقل از یحیی گوید: «صدوق ثقة»؛ «رَوح بن عُبادة، فردی صادق و راستگو، قابل اعتماد و مؤثّق، درستکار و امین و مطمئن و معتبر میباشد».
و ابوعاصم نیز به بیان بیوگرافی وی پرداخته و از او ستایش و تمجید، تحسین و تعریف، تقدیر و سپاس و مدح و قدردانی نموده است. ابوبکر بزّار در مُسند خویش گفته است: «ثقةٌ مأمون»؛ «رَوح بن عُبادة، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد و امین و درستکار و مطمئن و مُعتمد میباشد».
ابن سعد گفته است: «کان ثقة ان شاء الله»؛ «به خواست خدا، رَوح بن عُبادة، ثقة و قابل اعتماد است».
و خلیل گوید: «ثقة، اکثر عن مالک، وروی عنه الائمّة»؛ «رَوح بن عُبادة، از زمرهی راویان مؤثق و قابل اعتماد است که از مالک نیز بیشتر روایت نموده است؛ ائمه و پیشوایان حدیث نیز به نقل روایت از وی پرداختهاند».
و رَوح بن عُبادة، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی،حدیث روایت نمودهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [4] رَوح بن عُبادة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّار کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان و محدّثان شهر بصره ذکر نموده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارنده گوید:
رَوح بن عُبادة، از ابوحنیفه، از حمّاد، از ابراهیم نخعی روایت کرده که عبدالله بن مسعودس گفته است: رسول خدا ج فرمودهاند: «مابین السرّة الی الرکبة عورةٌ»؛ «مابین ناف تا زانو، عورت است».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[6] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از رَوح بن عُبادة، از ابوحنیفه/ روایت نموده است؛ با این تفاوت که وی در این سند، این حدیث را به نقل از ابراهیم نخعی، از اَسود روایت کرده و در آن گفته است: اسود گوید: عبدالله بن مسعودس گفته است: «ما بین السرّة الی الرکبة عورةٌ»؛ (یعنی به صورت «موقوف» روایت کرده است نه به صورت «مرفوع»).
و همچنین راقم سطور گوید:
رَوح بن عُبادة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من نوقش الحساب، عذّب»[7]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ، حَدَّثَنَا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ، حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ أَبِی صَغِیرَةَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ، حَدَّثَنِی القَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ: حَدَّثَتْنِی عَائِشَةُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَیْسَ أَحَدٌ یُحَاسَبُ یَوْمَ القِیَامَةِ إِلَّا هَلَکَ» فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَیْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ٧ فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابٗا یَسِیرٗا٨﴾ [الانشقاق: 7-8] فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّمَا ذَلِکِ العَرْضُ، وَلَیْسَ أَحَدٌ یُنَاقَشُ الحِسَابَ یَوْمَ القِیَامَةِ إِلَّا عُذِّبَ»»(ح 6537)
«اسحاق بن منصور، از رَوح بن عُبادة، از حاتم بن ابی صغیرة، از عبدالله بن ابی مُلیکة، از قاسم بن محمد، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «هیچ کس چنین نیست که در روز رستاخیز با وی حساب شود، مگر این که هلاگ گردد».گفتیم: ای رسول خدا ج! مگر نه این است که خداوند میفرماید: «آن که نامهی اعمالش به دست راستش داده شود، به زودی محاسبهی آسانی خواهد داشت»؟ آن حضرت ج فرمودند: «این، عرضهی اعمال است؛ ولی هر کس که در روز رستاخیز، مورد محاسبه قرار گیرد، گرفتار عذاب میگردد».
* در باب «ما یکره من کثرة السؤال»[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ، أَخْبَرَنَا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، أَخْبَرَنِی مُوسَى بْنُ أَنَسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ، قَالَ: قَالَ رَجُلٌ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ مَنْ أَبِی؟ قَالَ: «أَبُوکَ فُلاَنٌ»، وَنَزَلَتْ: [یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ] (المائدة: 101) الآیَةَ»(ح 7295)
«محمد بن عبدالرحیم، از رَوح بن عُبادة، از شعبه، از موسی بن انس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیدم که گفت: مردی خطاب به پیامبر ج گفت: ای رسول خدا ج! پدرم کیست؟ آن حضرت ج فرمود: «پدر تو، فلان کس است». و سپس این آیه نازل شد: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡیَآءَ إِن تُبۡدَ لَکُمۡ تَسُؤۡکُمۡ وَإِن تَسَۡٔلُواْ عَنۡهَا حِینَ یُنَزَّلُ ٱلۡقُرۡءَانُ تُبۡدَ لَکُمۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهَاۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ١٠١﴾ [المائدة: 101] «ای مؤمنان! از مسائلی سؤال مکنید که اگر فاش گردند و آشکار شوند، شما را ناراحت و بدحال کنند؛ چنانکه به هنگام نزول قرآن، راجع بدانها پرس و جو کنید، برای شما بیان و روشن میشوند؛ خداوند از این مسائل گذشته است و خداوند بس آمرزگار و بردبار است».
* در باب «کراهیة التحرّی فی الصلاة وغیرها»[9].
* در باب «اتّباع الجنائز من الایمان»[10].
* در باب «الأسیر والغریم یربط فی المجسد»[11].
* در باب «وقت الفجر»[12].
* در باب «صلاة القاعد»[13].
* در باب «من تسحّر فلم ینم حتّی صلّی الصبح»[14].
* در باب «من قال: لیس علی المحصر بدل»[15].
* در باب «النسک شاة»[16].
* در باب «کیف تعرّف لقطة اهل مکّة»[17].
* در باب «المکاتب ونجومه فی کل سنة نجم»[18].
به هر حال، روایات «رَوح بن عُبادة»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 29 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «رَپوح بن عُبادة» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/309؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/249؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/498؛ «سیر اعلام النبلاء»؛ حافظ ذهبی 9/302؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/243؛ «میزان الاعتدال»؛ حافظ ذهبی 2/25؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/313؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 8/401؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/253؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/304؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 101؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 151؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 2/13؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 6/235؛«الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/296؛ «النجوم الزاهرة»، ابن تغری بردی 2/179؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/137
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/349 و 350
[3]- «تهذیب التهذیب» 3/354 و 355
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 112
[5]- «المناقب»، کردری 2/228
[6]- «جامع المسانید» 1/356 و 357
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/968
[8]- همان 2/1083
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/52
[10]- همان 1/12
[11]- همان 1/66
[12]- همان 1/81 و 82
[13]- همان 1/150
[14]- همان 1/152
[15]- همان 1/243
[16]- همان 1/244
[17]- همان 1/328
[18]- همان 1/347
26- داود بن عبدالرحمن عطّار عبدی، ابوسلیمان مکی/[1]
[متوفّای 174 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
از کسانی که داود بن عبدالرحمن، از آنها به روایت حدیث پرداخته است، میتوان این افراد را نام برد:
هشام بن عروة؛ ابن جریج؛ معمر؛ ابن خثیم؛ اسماعیل بن کثیر مکی؛ عمرو بن دینار؛ عمرو بن یحیی مازنی؛ منصور بن عبدالرحمن بن صفیّة؛ و دیگر بزرگانِ محدّثان.
و از کسانی که از داود بن عبدالرحمن عطّار، به نقل روایت پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عبدالله بن مبارک؛ ابن وهب؛ شافعی؛ سعید بن منصور؛ یحیی بن یحیی؛ قتیبه و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
داود بن عبدالرحمن، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، متخصّص و کارشناس و کاردان و توانا بود. ابن حبّان، وی را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و امین، ذکر کرده است.
ابراهیم بن محمد شافعی گوید: ابن حبّان گفته است: «داود بن عبدالرحمن، به سال 174 ه . ق، در مکه درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید؛ و حال آن که وی، فردی پارسا و پرهیزگار و متّقی و خداترس در میان دانشوران و صاحب نظران فقهی مکهی مکرمه بود».
و بدین سان، ابن سعد نیز در تاریخ وفات داود بن عبدالرحمن، دربارهی او، این چنین اظهارنظر نموده و این را نیز گفته است: «کان کثیر الحدیث»؛ «داود بن عبدالرحمن، روایات و احادیث زیادی را از رسول خدا ج در اختیار داشت و بسیار روایت کنندهی حدیث بود».
و آجری به نقل از ابوداود گوید: «ثقة»؛ «داود بن عبدالرحمن، از راویان مطمئن و مؤثق و معتبر و قابل اعتماد بود».
و احمد عجلی گوید: «مکّی ثقة»؛ «داود بن عبدالرحمن، از مردمان مکهی مکرمه و فردی ثقه و مورد اعتماد بود».
و بزّار نیز، داود بن عبدالرحمن را روایت کنندهای مؤثّق و قابل اعتماد معرّفی کرده که در عرصهی روایت و درایت، فردی مطمئن و امین، درستکار و شریف و مُعتمد و قابل اعتماد میباشد.
و شایان ذکر است که داود بن عبدالرحمن/، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسایی و ابن ماجه)، از وی، حدیث روایت نمودهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [3] داود بن عبدالرحمن را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[4] وی را در شمار محدّثان و راویان شهر مکهی مکرمه برشمرده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.
در کتاب «جامع المسانید»،[5] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عنه الامام ابوحنیفة ویروی هو عن الامام ابی حنیفة رحمهما الله ایضاً فی هذه المسانید»؛ «داود بن عبدالرحمن/، از زمرهی کسانی است که امام ابوحنیفه/، از وی، حدیث روایت نموده است؛ و او نیز در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
نگارنده گوید:
داود بن عبدالرحمن عطّار عبدی/، در کتاب «الجامع الصحیح» بخاری، در باب «اذا قام الرجل عن یسار الامام وحوّله الامام خلفه الی یمینه، تمّت صلاته»[6]، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ آنجا که امام بخاری/ چنین روایت میکند:
«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ کُرَیْبٍ، مَوْلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ لَیْلَةٍ، فَقُمْتُ عَنْ یَسَارِهِ، فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِرَأْسِی مِنْ وَرَائِی، فَجَعَلَنِی عَنْ یَمِینِهِ، فَصَلَّى وَرَقَدَ، فَجَاءَهُ المُؤَذِّنُ، فَقَامَ وَصَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ»»(ح 726)
«قتیبة بن سعید، از داود بن عبدالرحمن، از عمرو بن دینار، از کریب آزادهی ابن عبّاس، از عبدالله بن عبّاسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: «شبی با رسول خدا ج نماز گزاردم و به جانب چپ ایشان ایستادم؛ آن حضرت ج سر مرا از عقب گرفت و مرا به جانب راست خویش قرار داد. رسول خدا ج نماز گزارد و پس از آن خوابید؛ سپس مؤذن، به نزدشان آمد. آن حضرت ج برخاست و نماز (سنّت صبح) را گزارد و وضو نیز نگرفت».
[1]- بیوگرافی «داود بن عبدالرحمن عطّار عبدی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/241؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/240؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/417؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/286؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/290؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/281؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 94؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/286؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 6/25؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/11؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/129
[2]- «تهذیب التهذیب» 3/166 و 167
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 111
[4]- «المناقب»، کردری 2/219
[5]- «جامع المسانید» 2/448
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/100
25- داود بن رُشَید خوارزمی حنفی/[1]
[متوفّای 239 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، داود بن رُشَید هاشمی، ابوالفضل خوارزمی میباشد که در بغداد، سُکنی و اقامت داشت و مستقر بود؛ او از این بزرگان و محدّثان، حدیث روایت نموده است:
هشیم؛ ولید بن مسلم؛ مُعتمر بن سلیمان؛ یحیی بن زکریا بن ابی زائدة؛ حفص بن غیاث؛ اسماعیل بن جعفر؛ ابن عُلیّة؛ اسماعیل بن عیّاش؛ شعیب بن اسحاق؛ صالح بن عمر واسطی؛ عبّاد بن عوّام؛ عمر بن ایوب موصلی؛ مروان بن معاویة فزاری؛ و کسان دیگر از محدّثان و بزرگ مردان عرصهی روایت و درایت.
و از کسانی که از داود بن رُشَید، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
مسلم، ابوداود؛ ابن ماجه؛ احمد بن علی مروزی؛ ابوزرعة؛ ابوحاتم؛ و دیگران.
بخاری نیز در کتاب «الجامع الصحیح» بخاری، در باب «العتق» (آزاد کردن برده)، یک حدیث، از وی روایت نموده است؛ و نسایی نیز با واسطهی «صاعقة»، حدیثی دیگر، از وی روایت کرده است. و بخاری در غیر کتاب «الجامع الصحیح»، بدون واسطه، به نقل روایت از داود بن رُشَید پرداخته است.
صالح بن محمد گوید: «کان یحیی بن معین یوثّقه»؛ «یحیی بن معین، در عرصهی روایت و درایت، داود بن رُشَید را مؤثق و معتبر و مطمن و قابل اعتماد میدانست».
و ابوحاتم گفته است: «صدوق»؛ «داود بن رُشَید، روایت کنندهای صادق و راستگو و امین و مورد اعتماد و درستکار و شریف میباشد».
دارقطنی گوید: «ثقة نبیل»؛ «داود بن رُشَید، از زمرهی راویان مؤثق و معتبر، مطمئن و قابل اعتماد، شریف و اصیل، نجیب و بزرگوار و بزرگ منش و محترم میباشد».
محمد بن عبدالله حضرمی و دیگران، بر این باورند که داود بن رُشَید/، به سال 239 ه . ق وفات کرده و چهره در نقاب خاک کشیده است؛ و دیگر علماء و صاحب نظران اسلامی، این را نیز افزودهاند که وی در ماه شعبان، به سال 239 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.
ابن حبّان نیز، وی را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر ذکر کرده است.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»،[3] به بیان بیوگرافی داود بن رُشَید پرداخته و او را از زمرهی دانشوران و صاحب نظران احناف، برشمرده و در ادامه گفته است: «هو من اصحاب حفص بن غیاث ومن اصحاب محمد بن الحسن ایضاً»؛ «داود بن رُشَید، از شاگردان حفص بن غیاث، و همچنین از زمرهی شاگردان و پیروان محمد بن حسن شیبانی (شاگرد ارشد امام ابوحنیفه/) میباشد».
و در کتاب «جامع المسانید»،[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو ممّن یروی الکثیر عن اصحاب الامام ابی حنیفة عن ابیحنیفة - رحمهم الله تعالی - فی هذه المسانید»؛ «داود بن رُشَید، از آن دسته از روایت کنندگانی میباشد که در این مسانید، با واسطهی شاگردان امام ابوحنیفه/ از خود امام، حدیث روایت نموده است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [5] داود بن رُشَید را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارندهی سطور گوید:
داود بن رُشَید خوارزمی، از ابوحنیفه، از علقمة بن مرثد، از سلیمان بن بریدة، از پدرش روایت میکند که آن حضرت ج فرمودهاند: «نهیناکم عن زیارة القبور و قد اذن لمحمّد ج فی زیارة قبر امّه؛ فزوروها و لا تقولوا هُجراً؛ و عن لحوم الاضاحی و اَن تمسّکواها فوق ثلاثة ایّام؛ و انّما نهیناکم لیوسع موسعکم علی فقیرکم؛ فکلوا و تزّودوا؛ و عن الشرب فی الحنتم و لا المزفّت؛ فاشربوا؛ فانّ الظرف لایحلّ شیئاً و لا یحرّمه؛ و لا تشربوا مُسکراً»؛ «ما شما را از زیارت قبور منع کردیم؛ و به راستی برای محمد ج این اجازه داده شده است تا قبر مادرش را زیارت کند؛ از این رو، شما نیز به زیارت قبور بروید و پَرت و پلا و سخنان یاوه و زشت نگویید؛ و همچنین شما را منع کردم از این که گوشتهای قربانیها را بخورید و از این که آنها را بیش از سه روز نگاه دارید؛ و جز این نیست که فلسفهی منع در آن نهفته بود تا توانگران و ثروتمندانتان، فقیران و مستمندانتان را بینیاز و توانگر بگردانند؛ پس حال بخورید و ذخیره کنید؛ و همچنین شما را از نوشیدن در ظرفهای «حَنتم» و «مزفّت» نهی کردم؛ ولی اکنون این اجازه را دارید تا در آنها بنوشید؛ زیرا ظرف، نه چیزی را حلال میگرداند و نه حرام؛ و چیز مست کننده ننوشید».
این روایت را ابوالمؤیّد خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[6] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از داود بن رُشید، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
داود بن رُشَید خوارزمی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در باب «قول الله: «اَوْ تحریر رقبة»؛ واَیّ الرقاب اَزکی»[7]، با یک واسطه، استاد امام بخاری/ به شمار میآید؛ آنجا که امام بخاری چنین روایت میکند:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ، حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ رُشَیْدٍ، حَدَّثَنَا الوَلِیدُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِی غَسَّانَ مُحَمَّدِ بْنِ مُطَرِّفٍ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حُسَیْنٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ مَرْجَانَةَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَعْتَقَ رَقَبَةً مُسْلِمَةً، أَعْتَقَ اللَّهُ بِکُلِّ عُضْوٍ مِنْهُ عُضْوًا مِنَ النَّارِ، حَتَّى فَرْجَهُ بِفَرْجِهِ»» (ح 6715)
«محمد بن عبدالرحیم، از داود بن رُشَید، از ولید بن مُسلم، از ابوغسّان محمد بن مُطرّف، از زید بن اسلم، از علی بن حسین، از سعید بن مرجانة، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که بردهی مسلمانی را آزاد کند، خداوند بلند مرتبه، در برابر هر عضوی از اعضای آن برده، عضوی از او را از آتش سوزان دوزخ، آزاد میگرداند؛ تا جایی که حتّی شرمگاه وی را در برابر شرمگاه آن برده از آتش میرهاند».
[1]- بیوگرافی «داود بن رُشید خوارزمی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/244؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/241؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/412؛ «سیر اعلام النبلاء» حافظ ذهبی 11/133؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/236؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/288؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 8/367؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/279؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 93؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 2/91؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 6/10؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 3/222 به شماره 849؛ «الفوائد البهیة» لکنوی، صص 72 و 73؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/349؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/130
[2]- «تهذیب التهذیب» 3/159 و 160
[3]- «الجواهر المضیة» 1/237
[4]- «جامع المسانید» 2/449
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 111
[6]- «جامع المسانید» 2/199
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/993 و 994
24 - خَلّاد بن یحیی بن صَفوان سُلَمی کوفی/[1]
[متوفّای 213 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، خلّاد بن یحیی بن صفوان سُلَمی، ابومحمد کوفی میباشد. او، در مکهی مکرمه، سُکنی و اقامت گزید و مستقر و ماندگار شد و از عیسی بن طهمان، نافع بن عمر جُمحی، سفیان ثوری، مِسعر بن کدام، عبدالواحد بن اَیمن، ابراهیم بن نافع مکی، عمر بن ذر، فطر بن خلیفة و شماری دیگر از بزرگان و محدّثان، حدیث روایت نموده است:
و از کسانی که از خلّاد بن یحیی،به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
بخاری؛ ابوزرعة؛ ابوبکر صغانی؛ محمد بن سهل بن عسکر؛ محمد بن عقیل نیشابوری؛ حنبل بن اسحاق؛ باغندی کبیر؛ ابویحیی بن ابی مسیرة؛ و کسان دیگر از مردمان.
و ترمذی نیز با یک واسطه، از او حدیث روایت نموده است؛ و ابوداود هم از طریق جعفر بن مسافر؛ به روایت حدیث از خلّاد بن یحیی پرداخته است.
احمد بن حنبل گوید: «ثقة»؛ «خلّاد بن یحیی، فردی مؤثق و معتبر است».
و در جایی دیگر گفته است: «صدوق»؛ «وی، روایت کنندهای صادق و راستگو درستکار و امین است».
ابن نُمیر گوید: «صدوق»؛ «خلّاد بن یحیی، از راویان راستگو و امانت دار و صادق و درستکار است».
ابوداود گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احدیث خلّاد بن یحیی، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا او، فردی ثقه و قابل اعتماد است».
و ابن حبّان نیز، در کتاب خویش با عنوان «الثقات»؛ وی را در شمار راویان مؤثّق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد ذکر کرده است.
بخاری گوید: «سکن مکّة ومات بها قریباً من سنة (213 ه . ق)»؛ «خلّاد بن یحیی، در مکهی مکرمه، سُکنی و اقامت گزید و مستقر و ماندگار شد و در همانجا، در حدود سال 213 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
احمد عجلی گوید: «ثقة»؛ «خلّاد بن یحیی، از زمرهی روایت کنندگان قابل اعتماد و مورد وثوق است». و خلیلی در کتاب «الارشاد» گفته است: «ثقة امامٌ»؛ «خلّاد بن یحیی، فردی مؤثق و قابل اعتماد و امام و پیشوا بود».
و در کتاب «جامع المسانید»،[3] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن اصحاب ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «خلّاد بن یحیی، از آن دسته از روایت کنندگانی است که در این مسانید، با واسطهی شاگردان و پیروان امام ابوحنیفه/ از خود امام، حدیث روایت نموده است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، نیز در کتاب «عقود الجمان»، [4] وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین علامه کردری نیز در کتاب «المناقب»،[5] خلّاد بن یحیی را در زمرهی راویان شهر مکهی مکرّمه ذکر نموده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارندهی سطور گوید:
خلّاد بن یحیی بن صفوان سُلمی کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قول النبیّ ج: لا شخص اَغیر من الله»[6]
« حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ طَهْمَانَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: “نَزَلَتْ آیَةُ الحِجَابِ فِی زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ، وَأَطْعَمَ عَلَیْهَا یَوْمَئِذٍ خُبْزًا وَلَحْمًا، وَکَانَتْ تَفْخَرُ عَلَى نِسَاءِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَکَانَتْ تَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ أَنْکَحَنِی فِی السَّمَاءِ”»(ح 7421)
«خلّاد بن یحیی، از عیسی بن طَهمان، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیدم که میگفت: آیهی حجاب، دربارهی زینب دختر جحش نازل شده است؛ و آن حضرت ج در روز (ازدواج با وی)، مردم را نان و گوشت داد و زینب بر زنان پیامبر ج افتخار میکرد و میگفت: «خدا مرا در آسمان به عقد ازدواج آن حضرت ج درآورده است».
* در باب «قول الله تعالی: ﴿إِذَا قِیلَ لَکُمۡ تَفَسَّحُواْ فِی ٱلۡمَجَٰلِسِ فَٱفۡسَحُواْ یَفۡسَحِ ٱللَّهُ لَکُمۡۖ وَإِذَا قِیلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ﴾ [المجادلة: 11][7]
«حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَنَّهُ نَهَى أَنْ یُقَامَ الرَّجُلُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَیَجْلِسَ فِیهِ آخَرُ، وَلَکِنْ تَفَسَّحُوا وَتَوَسَّعُوا» وَکَانَ ابْنُ عُمَرَ «یَکْرَهُ أَنْ یَقُومَ الرَّجُلُ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ یَجْلِسَ مَکَانَهُ»»(ح 6270)
«خلّاد بن یحیی، از سفیان، از عبیدالله، از نافع؛ از عبدالله بن عمرب از پیامبر خدا ج برای ما روایت کرده است که: «همانا پیامبر خدا ج نهی کردند از این که مردی از جایش بلند کرده شود تا دیگری در جایش بنشیند؛ ولی برای دیگران، جا باز کنید و جمع و جور بنشینید».
و ابن عمرب ناخوشایند میدانست که فردی، شخص دیگری را از جایش بلند کند تا خود (یا دیگری) در جایش بنیشیند».
* در باب «الصبر من محارم الله»[8]
«حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا مِسْعَرٌ، حَدَّثَنَا زِیَادُ بْنُ عِلاَقَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ المُغِیرَةَ بْنَ شُعْبَةَ، یَقُولُ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی حَتَّى تَرِمَ، أَوْ تَنْتَفِخَ قَدَمَاهُ، فَیُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ: «أَفَلاَ أَکُونُ عَبْدًا شَکُورًا»»(ح 6471)
«خلّاد بن یحیی، از مِسعر، از زیاد بن علاقة برای ما روایت کرده که وی گفته است: از مغیرة بن شعبهس شنیدم که میگفت: رسول خدا ج چندان نماز میگزارد تا آن که پاهایش ورم میکرد یا باد مینمود. به وی گفته شد: چرا این اندازه، خویشتن را به مشقّت و زحمت میاندازید؟ فرمود: «آیا من، بندهی شکرگزار نباشم؟!».
* در باب «الصلاة اذا قدم من سفر»[9].
* در باب «الاستعانة بالنّجار والصنّاع فی اَعواد المنبر والمسجد»[10].
* در باب «تشبیک الاصابع فی المسجد وغیره»[11]
* در باب «القراءة فی العشاء»[12].
* در باب «النجّار»[13].
* در باب «القران فی التمر بین الشرکاء حتّی یستأذن اصحابه»[14].
* در باب «اذا اختلف الراهن والمرتهن ونحوه، فالبیّنة علی المدّعی والیمین علی المدّعی علیه»[15].
* در باب «ما یجوز من شروط المکاتب اذا رضی بالبیع علی ان یعتق»[16].
* در باب «قول الله عزّوجل: ﴿وَءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا١٦٣﴾ [النساء: 163][17].
* در باب «لا تطیع المرأة زوجها فی معصیة»[18].
* در باب «ما کان السلف یدّخرون فی بیوتهم وأسفارهم من الطعام واللحم وغیره»[19].
به هر حال، روایات خلّاد بن یحیی بن صفوان سُلَمی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 15 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «خَلّاد بن یحیی بن صفوان سُلمی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/189؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/237؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/368؛ «سیر اعلام النبلاء»؛ حافظ ذهبی 10/164؛ «میزان الاعتدال»؛ حافظ ذهبی 1/657؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/229؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/285؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/276؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 91؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 2/28؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/523؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/128
[2]- «تهذیب التهذیب» 3/150 و 151
[3]- «جامع المسانید» 2/446
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 110
[5]- «المناقب» کردری 2/219
[6]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/1104
[7]- همان 2/927 و 928
[8]- همان 2/958
[9]- همان 1/63
[10]- همان 1/64
[11]- همان 1/69.
[12]- همان 1/106
[13]- همان 1/281
[14]- هان 1/338
[15]- همان 1/342
[16]- همان 1/376
[17]- همان 2/485
[18]- همان 2/784
[19]- همان 2/815
23- خالد بن عبدالله طحّان واسطی/[1]
[متوفّای 179 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، ابوالهیثم - یا ابومحمد-، خالد بن عبدالله بن عبدالرحمن بن یزید مُزنی واسطی طحّان میباشد. او از این بزرگان و محدّثان، حدیث روایت نموده است:
حصین بن عبدالرحمن؛ سهیل بن ابی صالح؛ جریری؛ عبدالملک بن ابی سلیمان؛ یونس بن عبید و خالد حذّاء.
و از کسانی که از خالد بن عبدالله، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
پسرش: محمد؛ عمرو بن عون؛ سعید بن منصور؛ مُسدَّد؛ اسحاق بن شاهین واسطی؛ و شمار زیادی از دیگر بزرگان و محدّثان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
خالد بن عبدالله طحّان واسطی، فردی عالم و دانشمند، متخصّص و کارشناس، دانا و آگاه، درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، کاردان و توانا، متدیّن و خداترس، مُطیع و فرمانبردار اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی و انسانی متواضع و فروتن و پارسا و پرهیزگار بود.
احمد بن حنبل گوید: «کان ثقة صالحاً فی دینه»؛ «خالد بن عبدالله، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد، پارسا و پرهیزگار و متدیّن و خداترس بود».
اسحاق ازرق گوید: «ما ادرکتُ احداً افضل منه»؛ «کسی را برتر و بایستهتر و بهتر و برازندهتر از خالد بن عبدالله، درنیافتهام».
ابوعیسی ترمذی گوید: «و خالد، ثقة حافظ؛ «خالد بن عبدالله، (در عرصهی روایت و درایت)، هم ثقه و قابل اعتماد است و هم حافظ و ضابط».
خلیفه و محمد بن سعد بر این باورند که خالد بن عبدالله طحّان واسطی، به سال 182 ه . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است؛ ولی عبدالحمید بن بیان، معتقد است که در ماه جمادی الاول، به سال 179 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
عبدالله بن احمد، از پدرش (احمد بن حنبل) نقل میکند که وی گفت: «کان خالد الطحّان، ثقة، صالحاً فی دینه؛ وهو، احبّ الینا من هُشیم»؛ «خالد بن عبدالله طحّان، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد و پارسا و پرهیزگار و متدیّن و خداترس و درستکار و شریف بود؛ و از دیدگاه ما، او از هشیم، بهتر و برازندهتر است».
ابن سعد، ابوزرعه و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «خالد بن عبدالله، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابوحاتم گفته است: «ثقة صحیح الحدیث»؛ «خالد بن عبدالله، از زمرهی راویان مؤثق و مطمئن میباشد که احادیث و روایات او نیز، صحیح و درست میباشند».
ابن حبّان نیز، وی را در شمار روایت کنندگان مؤثق و معتبر و مطمئن و قوی و درستکار و قابل اعتماد ذکر کرده است.
و شایان ذکر است که خالد بن عبدالله، از آن دسته از راویانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو ممّن یروی الکثیر عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید؛ وهو من شیوخ الامام احمد بن حنبل/»؛ «خالد بن عبدالله طحّان، از آن دسته از راویانی میباشد که در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ بسیار حدیث روایت نموده است؛ و علاوه از آن، او از اساتید امام احمد بن حنبل/ نیز به شمار میآید».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [5]خالد بن عبدالله را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[6] وی را از راویان شهر «واسط» برشمرده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارندهی سطور گوید:
خالد بن عبدالله طحّان واسطی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من ادّعی الی غیر ابیه»[7]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ هُوَ ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ، عَنْ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ، وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ غَیْرُ أَبِیهِ، فَالْجَنَّةُ عَلَیْهِ حَرَامٌ» * فَذَکَرْتُهُ لِأَبِی بَکْرَةَ، فَقَالَ: وَأَنَا سَمِعَتْهُ أُذُنَایَ وَوَعَاهُ قَلْبِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 6766 و 6767)
«مُسدَّد، از خالد بن عبدالله، از خالد، از ابوعثمان، از سعدس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «هر کس آگاهانه، خود را به کسی غیر از پدرش نسبت دهد، بهشت برایش حرام میگردد».
ابوعثمان گوید: این موضوع را به ابوبکرةل یادآور شدم؛ او گفت: این حدیث را از رسول خدا ج گوشهایم شنیده و دلم حفظ کرده است».
* در باب «رجم المُحصن»[8]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ: سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی أَوْفَى: “هَلْ رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: قَبْلَ سُورَةِ النُّورِ أَمْ بَعْدُ؟ قَالَ: لاَ أَدْرِی”»(ح 6813)
«اسحاق، از خالد بن عبدالله، از شیبانی، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عبدالله بن ابی اوفیس پرسیدم: آیا رسول خدا ج سنگسار کرده است؟ او در پاسخ گفت: آری. گفتم: سنگسار، پیش از نزول سورهی «نور» بود یا پس از آن؟ گفت: نمیدانم».
* در باب «رفع الیدین اذا کبّر واذا رکع واذا رفع»[9].
* در باب «الصلاة فی کسوف الشمس»[10].
* در باب «طول الصلاة فی قیام اللیل»[11].
* در باب «فضل الحجّ المبرور»[12].
* در باب «من لم یدخل الکعبة»[13]
* در باب «التکبیر عند الرکن»[14].
* در باب «سقایة الحاجّ»[15].
* در باب «متی یحلّ فطر الصائم»[16].
* در باب «صوم داود علیه السلام»[17].
* در باب «ما قیل فی الصوّاغ»[18].
* در باب «قبول الهدیّة»[19].
* در باب «قول النبیّ ج: اُحلّت لکم الغنائم»[20]
[1]- بیوگرافی «خالد بن عبدالله طحّان واسطی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/160؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/226؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/340؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/267؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 8/294؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/270؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/259؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، علامه خزرجی، ص 86؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/292؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/371؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 117؛ «النجوم الزاهرة»، ابن تغری بردی 2/97؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/119
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/259 و 260
[3]- «تهذیب التهذیب» 3/87
[4]- «جامع المسانید» 2/443
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 110
[6]- «المناقب» کردری 2/229
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 3/1001
[8]- همان 2/1006
[9]- همان 1/102
[10]- همان 1/141
[11]- همان 1/153
[12]- همان 1/206
[13]- همان 1/217
[14]- همان 1/219
[15]- همان 1/221
[16]- همان 1/262
[17]- همان 1/266
[18]- همان 1/280
[19]- همان 1/351
[20]- همان 1/440