فصل دوم:
بهسازی و زیباسازی مصاحف عثمانی
پیش از این دیدیم که مصحفهای عثمانی بدون نقطه و بدون اعراب نوشته شدند؛ از این رو بسیاری از کلمات میتوانستند به چند وجه خوانده شوند؛ اما مسلمانان عرب زبان چون زبان مادریشان زبان عربی بود،([1]) برای درستخواندن قرآن نیازی به زیر و زبر و نقطه نداشتند. ابواحمد عسکری- متوفای 382 هجری([2]) – میگوید: مردم مسلمان، مدت چهل سال و اندی قرآن را همچنان بدون نقطه و اعراب میخواندند، تا زمان خلافت عبدالملک رسید و اندک اندک موارد «تصحیف قرآن» رو به فزونی گذاشت و غلطخواندن کلمات قرآن در عراق رایج گردید.
میتوان گفت که به طور قطع منظور از «تصحیف قرآن» که در این روایت آمده است. اشتباهاتی است که به تدریج در قرائت قرآن رخ داده است و علتش آن بوده است که (در اثر فتوحات پیاپی رزمندگان اسلام) مسلمانان عرب و غیر عرب درهم آمیختهاند و زبان عربی تحت تأثیر زبانهای بیگانه قرار گرفته است.([3])
به هر حال، در زمان خلافت عبدالملک به سال 65 هجری، بعضی از زمامداران به هراس افتادند که مبادا بینقطه و اعرابماندن متن قرآن سبب بشود که قرآن دستخوش تحریف گردد.([4]) این بود که به فکر افتادند که با افزودن زیر و زبر و نقطه به خط قرآن، صحیح خوانده شدن قرآن را تضمین کنند. در این رابطه، نام دو نفر در روایات ثبت شده است: یکی عبیدالله بن زیاد، متوفای سال 67 هجری و دیگری حجاج بن یوسف ثقفی، متوفای سال 95 هجری. راجع به ابن زیاد گفته میشود که وی مردی ایرانی را دستور داد که در 2000 کلمۀ قرآن که در رسمالخط عثمانی الف را حذف کرده بودند، «الف» را اضافه کند. این نویسنده به جای «قلَت» «قالت» و به جای «کنت» «کانت» مینوشت.([5]) راجع به حجاج نیز گفته میشود که وی رسمالخط قرآنی را در 11 موضع تصحیح کرده است و در نتیجه بعد از این اصلاحات خواندن متن قرآن سادهتر و فهم آن آسانتر گردید([6])و آن سخن مشهور عثمان- اگر عثمان چنین گفته باشد- به همین مطلب اشاره دارد که میگویند: وقتی مصاحف رسمی تهیه شد، عثمان آنها را وارسی کرد و گفت: «أجد فیها ملاحن یستصلحها العرب» «غلطهایی در آن میبینم که عربها آن را جایز و روا میدارند».([7]) بنابراین، در این رابطه وقتی «غلط» و «تصحیف» مطرح میشود، از همین قبیل است و مربوط به رسمالخط است که ناگزیر تحت تأثیر تغییر محیط و گذشت زمان تغییر پیدا میکند و چیزی که قطعی و مسلم است این است که تصحیف و تحریف هرگز به نص قرآن سرایت نمیکند، کلمات متن اصلی قرآن تحت تأثیر هیچ عاملی تغییر پیدا نمیکنند و همواره حافظۀ عدۀ زیادی از مسلمانان که نسل اندر نسل با دقت کامل قرآن را از یکدیگر فرا میگیرند، حافظ آنست و سلسلۀ سند قرائت قرآن از زمان پیغمبر اکرم تاکنون در حد تواتر یقینی همچنان پیوسته مانده است.
بهسازی و زیباسازی رسمالخط قرآن یک مرتبه انجام نپذیرفته است، بلکه قرن به قرن، به تدریج نگارش قرآن زیباتر و کاملتر میشده است تا در پایان قرن سوم هجری به اوج کمال خود رسیده است. مشهور این است که اصول نقطهگذاری و اعراب قرآن را ابوالاسود دئلی پایهگذاری کرده است. ولی به عقل باور نمیآید که یک نفر به تنهایی بتواند چنین کاری را به انجام برساند. به همین دلیل، از دیرباز علمای اسلامی در این که نخستین کسی که قرآن را نقطهگذاری کرده است، چه کسی بوده است؟ اختلاف نظر داشتهاند.([8]) در این رابطه نام سه نفر([9]) در کتب علوم قرآنی به چشم میخورد: ابوالاسود دئلی- که از همه مشهورتر است- یحیی بن یعمر([10])و نصر بن عاصم لیثی.([11])
ابوالاسود دئلی، مشهور شده است به این که نخستین کسی است که قواعد علم نحو را به دستور علی بن ابی طالب تدوین کرده است([12])و به نظر میرسد که شهرتیافتن وی به عنوان نخستین کسی که قرآن را نقطهگذاری کرده است، نیز امتداد همان شهرت وی در رابطه با تنظیم و تدوین قواعد علم نحو است.([13]) دربارۀ او داستانی نقل میکنند که شدت توجه و دقت او را در رابطه با زبان قرآن میرساند. میگویند: روزی صدای قاری قرآن به گوشش رسید که آیۀ 3 سورۀ التوبه را اینگونه میخواند:
﴿...أَنَّ ٱللَّهَ بَرِیٓءٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ وَرَسُولُهُۥ...﴾.
«که معنای این قسمت از آیه با این قرائت غلط چنین میشود:... که خداوند بیزار است از مشرکان و از فرستادۀ خودش نیز- که پیغمبر اسلام باشد- بیزار است!». این غلطخواندن قرآن، ابوالاسود را به وحشت انداخت و فریاد برآورد که: «خداوند منزه و پیراسته است از این که از رسول خویش بیزار باشد»! بلافاصله به نزد زیاد در بصره شتافت و به او گفت: من آمادهام که درخواست تو را بپذیرم! قضیه از این قرار بود که پیش از آن، زیاد از ابوالاسود درخواست کرده بود که علامتهایی ترتیب بدهد که مردم بتوانند به کمک آن علامتها کتاب خدا را صحیح و آسان بخوانند.([14]) ابوالاسود از پاسخدادن به زیاد طفره میرفت، تا این که داستان مذکور پیشامد. از آن روز به بعد ابوالاسود کوشش خود را آغاز کرد و نظام اعرابگذاریی که بالاخره در نظر گرفت، عبارت از این رو بود که: فتحه (زبر) با گذاردن یک نقطه بالای حرف و کسره (زیر) با گذاردن یک نقطه زیر حرف و ضمه (وسط یا پیش) با گذاردن یک نقطه در داخل شکل حروف نشان داده شود و روی حرف ساکن دو نقطه بگذارند.([15])
بعضی از علمای اسلامی بر این عقیدهاند که ابوالاسود کار نقطهگذاری را به دستور عبدالملک بن مروان انجام داده است.([16]) اما اصولاً از طریق روایات به دشواری میتوان انگیزۀ ابوالاسود را برای نقطهگذاری قرآن تشخیص داد. ما نمیدانیم که آیا ابوالاسود این کار را از جانب خودش انجام داده است، یا درخواست خلیفۀ وقت را جامۀ عمل پوشانده است و خودش پیش از آن که به او پیشنهاد بشود، دربارۀ آن هیچ فکری نکرده بوده است. همچنین از چند و چون کاری که ابوالاسود انجام داده است، اطلاعی نداریم. ولی در این یک جمله که ابوالاسود پیش از هر کس دیگر به نقطهگذاری قرآن همت گماشته است، تردیدی نداریم و این دست کم مطلبی است که از اخبار و روایات موجود در این رابطه به دست میآید. اما این که ابوالاسود- به تنهایی- توانسته باشد اصول نقطهگذاری و اعراب قرآن را پایهگذاری کرده باشد، نه منطقی است و نه معقول؛ زیرا اینگونه کارها را هیچگاه یک نفر به تنهایی نمیتواند انجام بدهد، بلکه باید یک گروه عهدهدار چنین امر مهمی بشوند. حتی میتوان گفت: یک نسل هم معمولاً نمیتواند از عهدۀ چنین کارهایی برآید و اینگونه کارها باید در طی چند نسل و چند قرن انجام پذیرد؛ و ابوالاسود را همین امتیاز بس که سر حلقۀ این سلسله است.([17])
در زنجیرۀ زیباسازی و تکمیل رسمالخط قرآن، حلقۀ دیگری نیز وجود دارد که بعضی از علمای اسلامی میخواهند آن را حلقۀ نخستین این زنجیره به حساب بیاورند. این دانشمندان میگویند: نخستین کسی که قرآن را نقطهگذاری کرد، یحیی بن یعمر بود.([18]) نظر ما این است که تردیدی نیست در این که یحیی بن یعمر کاری در رابطه با نقطهگذاری قرآن انجام داده است. ولی برای اثبات این که او نخستین کسی بوده که این کار را انجام داده است، دلیلی در دست نداریم؛ مگر آن که این سخن را توجیه کنیم و بگوییم: منظور این است که وی نخستین کسی است که در شهر مرو نسخههای خطی قرآن را نقطهگذاری کرده است. افسانۀ پیشتازی یحیی بن یعمر در میدان نقطهگذاری قرآن با پندار ابن خلکان به اوج گیرایی و رواج خود میرسد. ابن خلکان چنین پنداشته است که ابن سیرین مصحف نقطهگذاری شدهای داشته است که کار نقطهگذاری آن به دست یحیی بن یعمر انجام پذیرفته بود.([19]) در صورتی که ابن سیرین در سال 110 هجری درگذشته است و روی این حساب، باید بگوییم که پیش از آن تاریخ (یعنی در قرن یکم هجری) کار نقطهگذاری و اعرابگذاری مصحف به مرحلۀ کمال رسیده است و این مطلبی نیست که به سادگی بتوان آن را پذیرفت.([20])
سومین شخصی که در رابطه با نقطهگذاری قرآن نامش به میان میآید، نصر بن عاصم لیثی است. کار وی را در نقطهگذاری قرآن میتوان امتداد کار دو استادش ابوالاسود و ابن یعمر دانست. زیرا، چنانکه پیش از این گفتیم وی شاگرد این دو نفر بوده است. گو این که ابواحمد عسکری در یکی از روایات باورنکردنیاش تأکید میکند بر این که زمانی که حجاج بن یوسف ثقفی از کاتبان دربارش خواست که حروف قرآن را نقطهگذاری کنند (و مثلاً برای «ش» علامتی بگذارند که با «س» اشتباه نشود)،([21]) نصر بن عاصم به گوشهای نشست و به این کار پرداخت تا به پایان رسانید. این روایت میخواهد بگوید که نصر نخستین کسی است که مصاحف را نقطهگذاری کرده است([22])ولی با وجود این، بنیاد مطلب سستتر از آن است که بتواند پایه و مایۀ یک نظریۀ قاطع گردد.
در عین حال باید توجه داشت که اگر ما نتوانیم در این باره داوری قاطعی داشته باشیم و نتوانیم بگوییم که ابوالاسود یا ابن یعمر یا نصر بن عاصم کدام یک نخستین کسی بوده است که قرآن را نقطهگذاری کرده است، این را میتوانیم بگوییم که همۀ آنان در کار زیباسازی رسمالخط قرآن و آسانسازی قرائت قرآن برای مردم سهیم بودهاند و در این مطلب نیز تردیدی نیست که حجاج- هرچند که دربارۀ او اختلاف نظر فراوان وجود دارد و نیز قصد و نیت او را از این کار هرچه که بوده باشد- در رابطه با نظارت بر نقطهگذاری قرآن و اظهار علاقه و پافشاری در این امر اندیشۀ بزرگی را جامعۀ عمل پوشانیده است.
از زمان حجاج به این طرف، هرچه میگذرد، مردم بیشتر به کار سادهسازی رسمالخط قرآن میپردازند و ساده سازی رسمالخط قرآن اشکال مختلفی به خود میگیرد: خلیل بن احمد فراهیدی([23]) نخستین کسی است که دربارۀ نقطهگذاری رسالهای مینویسد و در آن رساله، اطراف و جوانب این امر را بررسی میکند؛([24]) وی نخستین کسی است که علاماتی برای همزه و تشدید و رَوم و اِشمام قرار داد.([25])
هنوز نوبت به ابوحاتم سجستانی([26]) نرسیده و او دربارۀ نقطهگذاری قرآن کتاب ننوشته است که رسمالخط قرآن به مرحلۀ کمال خود نزدیک میگردد.
در پایان قرن سوم هجری، رسمالخط قرآن به اوج زیبایی و شیوایی میرسد و بر سر برگزیدن خطهای زیبا و ابتکار علامتهای جدید، رقابت سر میگیرد. از جمله برای حروف مشدد علامتی شبیه کمان (_) در نظر میگیرند و برای همزۀ وصل (مثلاً، همزۀ اکتب در کلمۀ فاکتب) برحسب آن که پس از حروف مفتوح یا مکسور یا مضموم قرار گرفته باشد، علامتی در بالا یا زیر یا وسط شکل الف میگذارند.([27])
چه بسیار گردنههای پر پیچ و خم که در کار سادهسازی و زیباسازی رسمالخط قرآن بر سر راه مردم وجود داشته است! دانشمندان اسلامی تا اواخر قرون سوم هجری همچنان در رابطه با نقطهگذاری قرآن اختلاف نظر داشتند. اندیشۀ پرهیز از نقطهگذاری قرآن نخستین بار از آنجا نشأت گرفت که صحابی بزرگوار، عبدالله بن مسعود گفت: «متن قرآن را به همان صورت که هست رها کنید و چیزی جز آن را با آن نیامیزید».([28]) پس از وی نیز، در میان تابعین کسانی پیدا شدند که معطر گردانیدن اوراق مصحف، یا گذاردن برگ گل لابلای اوراق مصحف را مکروه دانستند؛([29]) تا این که میرسیم به عصر اتباع تابعین و امام مالک([30]) ترجیح میدهد که در این مسئله قائل به تفصیل شود. امام مالک نقطهگذاری مصحفهایی را که میخواهند از روی آن آموزش بدهند، جایز میداند، ولی نقطهگذاری مصاحف اصلی را جایز نمیداند.([31]) با وجود این، اقشار مختلف مسلمانان از باب عمل به احتیاط، از نقطهگذاری مصاحف پرهیز داشتند و فقط گاه به گاه، عدهای میانهرو پیدا میشدند و بین «نقط»- که عبارت از نقطه (و اعراب) گذاری است- و «تعشیر»- که عبارت از گذاشتن علامتی بر سر هر ده آیه ده آیه است- فرق میگذاردند و به مردم خاطر نشان میساختند که نقطهگذاری با پیراسته نگهداشتن متن قرآن منافاتی ندارد.
حلیمی([32]) میگوید: کتابت اعشار، اخماس، اسماء سور و عدد آیات مکروه است. (یعنی: مکروه است که بر سر هر ده آیه ده آیه یا پنج آیه پنج آیه علامت بگذارند یا نام سورهها را در آغاز آن بنویسند یا تعداد آیات هر سوره را در آغاز آن مشخص کنند، یا در فاصلۀ آیات شماره بگذارند. زیرا ابن مسعود گفته است: «جردوا القرآن» «قرآن را پیراسته نگهدارید»! اما نقطهگذاری جایز نیست. زیرا شکل بخصوصی ندارد که باعث شود کلماتی که از قرآن نیستند، کلمات قرآنی به حساب بیایند. کاری که نقطهگذاری انجام میدهد این است که قاری قرآن را راهنمایی میکند که کلمات قرآنی را چگونه بخواند و بنابراین، برای کسی
ولی با وجود این که نیازمند این نشانهها باشد، گناهی نخواهد داشت که مصحف خود را نقطهگذاری کند».([33])موضوع «نقط» و «تعشیر»([34]) با این رسایی و شیوایی توسط علمای اسلامی مطرح میگردید و به طور کامل توضیح داده میشد، اقشار مختلف مسلمانان که نمیخواستند از عمل به احتیاط قدمی فراتر بروند، همچنان تا آغاز قرن پنجم هجری اصرار داشتند بر این که قرآن را از روی مصحفهای بینقطه و بیاعراب بخوانند. به نظر این محتاطان سختگیر، این علامتگذاریها بدعت به حساب میآمد و دیدگاه مردم نسبت به بدعتگذاری در دین خداوند هم که مشخص بود. مسلمانان به این اصل معتقد بودند که «کلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ و کلُّ ضَلالةٍ فی النَّارِ» «هر نوآوری و بدعتی گمراهی است و هر گمراهی پایانش آتش دوزخ است».
عجیبتر اینکه بعضی از آنان- بنا به نقل ابوعمرو دانی- گذاشتن نقطه به جای بعضی از حرکات را آسان میگرفتند، ولی سخت پرهیز داشتند از این که خود آن حرکات را به صورت (ــَـــِـــُــ) بالا و پایین کلمات قرآنی بنویسند. در عین حال، در همان زمان بیشتر مسلمانان معاصرشان در این کار اشکالی نمیدیدند!([35])
ابوعمرو دانی خودش نیز معتقد است که باید حتماً متن قرآن پیراسته و مجرد بماند و حرکات اعرابی که به منظور توضیح در زیر و بالای کلمات گذاشته میشوند، باید به طوری نوشته شوند که از خط قرآن متمایز باشند. وی نقطهگذاری مصحف را با مرکب سیاه جایز نمیداند و معتقد است که این تغییر دادن شکل رسمالخط قرآن است. همچنین جایز نمیداند که قرائتهای مختلف در یک مصحف با رنگهای گوناگون نوشته شوند و این کار را ناپسندترین نوع آمیختن قرآن به چیزهای دیگر و تغییردادن رسمالخط قرآن میداند. به نظر وی، باید زیر، زبر، تنوین، تشدید، سکون و مد را با رنگ قرمز و همزهها را با زنگ زرد بنویسند».([36])
بعد میرسیم به زمانی که نقطهگذاری مصحف رواج میگیرد و نه تنها دیگر کسی آن را مکروه نمیداند و ناروا نمیشمارد، بلکه همه به این کار روی میآورند. اعرابگذاری مصحف نیز معمول میشود و دیگر کسی با این کار مخالفت نمیکند؛ درست به عکس زمانی که مسلمانان میترسیدند با نقطه و اعرابگذاری، متن قرآن تغییر پیدا کند. حالا دیگر از آن میترسیدند که مبادا اگر مصحفها را با نقطه و اعراب ننویسند، جاهلان متن قرآن را اشتباه بخوانند. از اینجا معلوم میشود که انگیزۀ اساسی جبهه گرفتن مسلمانان در برابر نقطهگذاری و اعرابگذاری قرآن در صدر اسلام و بعکس، رویآوردن و علاقه نشاندادن به کار نقطهگذاری و اعرابگذاری در چند قرن بعد، منحصراً علاقمندی مسلمانان به حفظ متن قرآن بوده است. نَوَوی (از علمای قرن هفتم هجری)([37]) میگوید: نقطهگذاری و اعرابگذاری قرآن مستحب است، به دلیل این که وسیلهای برای حفظ قرآن از غلط خوانده شدن و تحریف است».([38])
از جمله نوآوریهایی که علمای اسلامی در آغاز کار مکروه میدانستند، ولی در قرنهای بعدی، بیاشکال بودن آن را متوجه شدند و فتوا به مباح بودن و حتی مستحب بودنش دادند؛ نگارش عناوین سورهها در آغاز سورهها، گذاردن علائم فاصله میان آیههای قرآن، تقسیم قرآن به 30 جزء، تقسیم هر جزء به 4 حزب و تقسیم هر حزب به 4 ربع. برای نشاندادن هر یک از این تقسیمات، علائم و نقوش خاصی نیز در صفحات قرآن افزودند.
پیش از همۀ اینها علامتهای فاصلۀ میان آیهها را مردم پذیرفتند. زیرا احساس نیاز میکردند به اینکه چگونگی تقسیم آیات قرآن را باز شناسند. به ویژه پس از آن که مسلمانان به اتفاق نظر رسیدند و اجماع کردند بر این که ترتیب آیات قرآن را «توقیفی» اعلام کنند و به کسی حق دخالت در ترتیب آیات قرآن را ندهند.([39]) البته، روشهایی که برای این علامتگذاری برمیگزیدهاند، یکسان نیست. مشاهده میشود که گاهی بر سر هر آیه شمارۀ ترتیبی آیه را در سوره مینویسند و گاهی نیز فراموش میکنند که شمارۀ بعضی از آیات را بنویسند. گاهی دیده میشود که در آخر هر ده آیه ده آیۀ سوره، کلمۀ «عَشر» (ده) یا حرف اول این کلمه «ء» را مینویسند،([40]) یا در آخر هر پنج آیه پنج آیۀ سوره، کلمۀ «خَمس» (پنج) یا حرف اول این کلمه (خـ) را مینویسند و در هیچ کدام از این علامتگذاریها اشکالی نمیبینند.
اما نوشتن عناوین سورهها در آغاز سورههای قرآن به طوری که نشاندهندۀ نام هر سوره و مکی و مدنیبودن آیات آن باشد، موضوعی نبود که همه کس به سادگی از کنار آن بگذرد و ناگزیر مخالفتهای سختی را از سوی اقشار محافظهکار و طرفداران سرسخت احتیاط در این گونه موارد باعث میگردید. توضیح اینکه بسیاری از علما –برخلاف عموم مردم- معتقد بودند که این موارد توقیفی نیستند و اجتهاد صحابه سهم وافری در اینگونه تغییرات دارد. ما نیز با آن که در مبحث مربوط به ترتیب سورههای قرآن، «اجتهادی» بودن ترتیب سورههای قرآن را نپذیرفتیم و ترجیح دادیم که ترتیب سورههای قرآن را مانند ترتیب آیات در هر سوره از قرآن «توقیفی» بدانیم، دلیل قاطعی در دست نداریم که بتوانیم بگوییم اسامی سورههای قرآن نیز «توقیفی» و تعیینشده از جانب خداوند هستند.([41]) در مورد مکی و مدنیبودن سورههای قرآن نیز نمیتوانیم ادعای اجماع کنیم، به طوری که در مورد هر سوره از قرآن همۀ علمای اسلامی یک سخن باشند که مکی است یا مدنی.([42]) همین اختلاف نظرها باعث میشود که پیشنهاد این که در آغاز هر سوره مشخصات سوره را بنویسند، با مخالفت شدید روبرو بشود. ولی، این مخالفتها دیری نمیپاید و طولی نمیکشد که نداهای مخالف فروکش میکند([43])و مشاهده میشود که نه تنها نوشتن عناوین و مشخصات سورهها در آغاز هر سوره از قرآن کاملاً رایج میگردد، بلکه اندک اندک نقش و نگار زدن و طلاکاری کردن کتیبههای آغاز سورههای قرآن معمول میگردد و کار به جایی میرسد که جاهلان و بیخبران چنین اعتقاد پیدا کنند که این کتیبهها و طلاکاریها جزء لاینفک وحی قرآنی هستند!
بعدها وقتی مردم این حق را به خودشان دادند که در میان آیهها علامت فاصله بگذارند و اندک اندک جرأت بیشتری پیدا کردند و عناوین سورهها را نیز بالای سورهها نوشتند، دیگر کسی قادر نبود که مردم را از پیاده کردن انواع آرایشها و نشانهگذاریها در مصاحف باز دارد. مردم دیدند بهتر است قرآن را به جزء و حزب تقسیم کنند و به این منظور برای به دستآوردن دلایل و مستنداتی از سنت پیغمبر اکرم و صحابۀ آن حضرت به کاوش در روایات پرداختند. زرکشی میگوید: اما تحزیب و تجزیۀ قرآن (یعنی تقسیم قرآن به جزء و حزب) از آنجا شروع شد که ابتدا قرآن را به 30 جزء تقسیم کردند و به صورت جزوه در اختیار نوآموزان قرآن قرار دادند؛ سپس به منظور سهلالوصول گردانیدن قرآن برای نوآموزان، هر جزء را نیز به 4 حزب و هر حزب را به 4 ربع تقسیم کردند.
در مسند احمد بن حنبل، سنن ابوداود و سنن ابن ماجه از اوس بن حذیفه روایت شده است که وی در زمان حیات رسول خدا از اصحاب آن حضرت پرسید: قرآن را چگونه حزببندی میکنید؟ گفتند: 3 سوره، 5 سوره، 7 سوره، 9 سوره، 11 سوره، 13 سوره و حزب «مفصل» از سورۀ قاف (سورۀ پنجاهم قرآن) است تا آخر قرآن.([44])
خطاطان و ناسخان نیز در زیباسازی و تکامل نگارش و خط قرآن به نوبۀ خود سهیم بودهاند. میگویند: خلیفه ولید بن عبدالملک (86 تا 96 هجری) خالد بن ابوالهیاج را که خط زیبایش شهرت فراوانی داشته است به کار نوشتن مصاحف گماشته بوده است. وی همان کسی است که کتیبههای محراب مسجدالنبی را در مدینه نوشته است.([45])
خطنویسان و نسخهپردازان تا اواخر قرن چهارم هجری همچنان مصاحف را با خط کوفی مینوشتند([46])و در اوائل قرن پنجم هجری خط زیبای نسخ جای خط کوفی را گرفت. در خط نسخ نظام کامل نقطه و اعراب و دیگر علائمی که همچنان تا به امروز در نگارش قرآن معمول است، موجود است.([47])
تا میرسیم به زمانی که صنعت چاپ اختراع میشود و مشیت خداوند بر این قرار میگیرد که قرآن کتاب آسمانی اسلام در اطراف و اکناف جهان منتشر گردد. چاپ قرآن نیز مانند تهیۀ نسخههای خطی قرآن مراحل زیباسازی و تکامل خود را طی چند قرن گذرانیده است. قرآن برای نخستین بار، در شهر بندقیه در سال 1530 هجری به چاپ رسید، ولی مقامات کلیسا فرمانی صادر کردند دائر بر این که همۀ نسخههای قرآن به محض از چاپ در آمدن معدوم گردند. پس از آن هنکلمان Hinkelman در شهر هامبورگ Hamburg در سال 1694 نسبت به چاپ قرآن اقدام کرد و پس از وی ماراکی Marracci در شهر پادو Padoue در سال 1698 بار دیگر قرآن را به چاپ رسانید. در آن اثنا که قرآن در این ممالک غیر اسلامی به چاپ میرسید، مسلمانان در سرزمینهای اسلامی حتی خبر از چاپ قرآن نیز نداشتند.([48])
نخستین چاپ قرآن توسط مسلمانان در سال 1878 در شهر پطرزبورک Saint Petersbourg روسیه، به همت مولای عثمان صورت گرفت و در همان زمان نسخۀ دیگری از قرآن در شهر قازان به چاپ رسید.([49]) بعد، نوبت به ایرانیان میرسد و قرآن دو بار در ایران چاپ سنگی میشود: یکی در تهران در سال 1248 هـ. ق= 1828 م و دیگری در تبریز در سال 1253 هـ. ق= 1833 م.
در سال 1834 میلادی، فلوگل Flugel آلمانی قرآن را به سبک مخصوصی در لیپزیک Leipzig به چاپ میرساند و به خاطر رسمالخط جدید و سادهنویسیهایی که در نگارش آن به کار رفته بود، به طرز بیسابقهای مورد استقبال اروپائیان قرار میگیرد، ولی در جهان اسلام موفقیتی کسب نمیکند و جایی باز نمیکند.
بعد در هندوستان چاپهایی متعددی از قرآن منتشر میشود و از سال 1877 میلادی به بعد «آستانه» به کار مهم چاپ قرآن میپردازد.
بالاخره، در سالهای اخیر در رابطه با چاپ قرآن اقدام بسیار جالبی در جهان اسلام انجام پذیرفت و در سال 1342 هـ. ق= 1923 م. چاپ بسیار زیبا و دقیق و آراستهای از قرآن زیر نظر اساتید دانشگاه الازهر مصر و با تأیید نمایندگان ملک فؤاد اول، منتشر گردید. نگارش و ضبط کلمات در این مصحف مطابق قرائت عاصم به روایت حفص است. جهان اسلام این مصحف را تلقی به قبول کرده است و هماکنون در هر سال میلیونها نسخه از این مصحف به چاپ میرسد و شاید تنها مصحفی باشد که همۀ دانشمندان در اطراف و اکناف جهان بر دقت ضبط و صحت خط و نگارش آن اجماع دارند.
[1]- بلکه چون قرائت صحیح و دقیق قرآن را بیواسطه یا با واسطه از پیغمبر اکرم فرا گرفته بودند- م.
[2]- وفیات الأعیان. ج 1، ص 125 (چاپ قاهره). و برای بیوگرافی ابواحمد عسکری. ر. ک. «بغیة الوعاة» تألیف سیوطی، ص 221. برو کلمات در کتاب «تاریخ آداب العرب» ج 1، ص 27 بیوگرافی ابواحمد عسکری را با ابوهلال عسکری درهم آمیخته است، اما بعدها متوجه شده است و در پیوست کتاب این اشتباه را تصحیح کرده است.
[3]- ابوعمر ودانی: المحکم، ص 18 و 19.
[4]- در کتاب «المحکم» ص 23، از ابوبکر بن مجاهد نقل کرده است که: شَکل و نَقط یک چیز است، جز این که فهم خواننده یا «شکل» سریعتر منتقل میشود تا «نقط».
[5]- ابن ابی داود: کتاب المصاحف، ص 117؛ و نیز، ر. ک.
Geshichte des Qorantexts, 255.
[6]- ابن ابی داود: کتاب المصاحف، 117. در همین صفحه آن یازده مورد را ذکر میکند.
[7]- ابن ابی داود: کتاب المصاحف، ص 32.
[8]- حتی، ابوعمرو دانی بعید نمیداند که صحابۀ پیغمبر اکرم خودشان آغازگر نقطهگذاری قرآن بوده باشند و برای نخستین بار، خود صحابه بر سر پنج آیه پنج آیه یا ده آیه ده آیه علامت گذاشته باشند. (المحکم، ص 2).
[9]- سیوطی در کتاب «الاتقان» (ج 2، 290) آورده است که اینان هفت نفر بودهاند و نام حسن بصری را به آنان میافزاید. گو این که از حسن بصری اصولاً فعالیت مثبتی در کار نقطهگذاری مصحف سراغ نداریم. تنها چیزی که میتوان گفت، این است که حسن بصری نقطهگذاری مصاحف را مکروه نمیداند و در برابر این نوآوریها- مانند دانشمندان صحابه و تابعین سختگیری نمیکند. ابن ابی داود از او و از ابن سیرین نقل کرده است که این دو گفتهاند: «نقطهگذاری مصاحف اشکالی ندارد» (اتقان. ج 2، ص 290). از اینجاست که میگوییم شاید همین آسانگیری حسن بصری در رابطه با نقطهگذاری مصاحف و مکروه ندانستن آن، سبب شده است که سیوطی او را در ردیف نخستین کسانی که نقطهگذاری مصحف را آغاز کردهاند نام ببرد.
[10]- یحیی بن یعمر در بصره در حدود سال 45 هجری به دنیا آمد. بخشی از عمرش را در عراق بسر برد و سپس از آنجا به خراسان مهاجرت کرد. وی شیعی و طرفدار علی بود (ر. ک. وفیات الأعیان. ج 2، ص 227. چاپ قاهره، 1310 هـ. ق) شاید هم حجاج او را به جرم تشیع به خراسان تبعید کرده باشد. میگویند: وی در طفولیت از ابن عباس و ابن عمر حدیث روایت میکرده است و قتاده (در گذشته به سال 118 هـ. ق) از او روایت کرده است. ابن یعمر روزگاری هم قاضی شهر مرو گردید و در همان سالها، به سال 129 هـ .ق درگذشت (ر. ک. وفیات الأعیان. ج 2، ص 226؛ غایة النهایة فی طبقات القراء، ص 381، بغیة الوعاة، ص 417) در کتاب سیر اعلام النبلاء (ج 4، ص 251) آمده است که وفات وی قبل از سال 90 هجری بوده است.
[11]- نصر بن عاصم لیثی یکی از قاریان بصره است. قرآن را نزد ابوالاسود دئلی و یحیی بن یعمر فرا گرفته و ابوعمرو بن العلاء قرآن را از وی فرا گرفته است. وی به سال 89 هجری درگذشت (ر. ک. بغیة الوعاة، ص 403؛ طبقات القراء، ص 336).
[12]- برهان. ج 1، ص 378.
[13]- و به همین جهت است که زرکشی در کتاب «البرهان» ج 1، ص 250 از مبرد نقل میکند که وی گفته است: «نخستین کسی که نقطهگذاری مصاحف را آغاز کرد، ابوالاسود دئلی بود». نظیر این روایت در کتاب «المحکم» (ص 6) نیز آمده است.
[14]- در کتاب «البرهان» ج 1، ص 250 و 251 آمده است: «وابوالفرج این داستان را آورده است که زیاد بن ابی سفیان ابوالاسود را فرمان داد تا مصاحف را نقطهگذاری کند».
[15]- زرقانی: مناهل العرفان. ج 1، ص 401. مقایسه کنید بیان او را با بیان ابن انباری در کتاب «الایضاح. ج 1، ص 16 و 17.
[16]- اتقان. ج 2، ص 290.
[17]- ر. ک.
Geshichte des Qorantexts, 261 (cf. Blach., intr. P. 80, note 103).
[18]- المصاحف، ص 141. هارون بن موسی نیز چنین نظریهای دارد (المحکم، ص 5). به شیخ بخاری نیز چنین نظریهای را نسبت میدهند (غایة النهایة. ج 2، ص 381).
[19]- وفیات الأعیان (چاپ قاهره. 1310 هـ ق) ج 2، ص 227؛ البرهان. ج 1، ص 250.
[20]- این بیان را با تعبیر بلاشر مقایسه کنید: Blachere, Intr. Cor, 80
[21]- این روایت از کتاب «التصحیف» تألیف ابواحمد عسکری نقل شده است. ابن خلکان نیز این روایت را در کتاب «وفیات الأعیان» ج 1، ص 125 آورده است.
[22]- ظاهراً این نظریۀ جاحظ است. در کتاب «البرهان» ج 1، ص 251 آمده است: و جاحظ در کتاب «الامصار» آورده است که نصر بن عاصم نخستین کسی بود که نقطهگذاری مصحف را آغاز کرد. مطلب را با کتاب «المحکم» ص 6 مقایسه کنید.
[23]- ابوعبدالرحمان، خلیل بن احمد فراهیدی ازدی. در زمان خود امام علوم عربیت بود. علم عروض از ابتکارات اوست. وی به سال 175 هـ .ق درگذشته است.
[24]- المحکم، ص 9.
[25]- کتاب «النقط» تألیف ابوعمر ودانی، ص 133؛ و نیز، ر. ک. اتقان. ج 2، ص 290 مقایسه کنید با:
Cechichte des Qorantexts, 262 (cf. Intr. Cor. 97).
رَوم در لغت به معنای قصد و عبارت از نشاندادن حرکتی است که به خاطر وقف یا ادغام باید تبدیل به سکون شود، به صورت تلفظ نیمی از صدای نمایندۀ آن حرکت. به عنوان مثال، کلمۀ ﴿لِیَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ در آخر آیۀ 56، سورۀ الذاریات در صورت وقف باید ﴿لِیَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ خوانده شود. «روم» عبارت از این است که این کسرۀ نون آخر کلمه را به صورت یک نیم کسره تلفظ کنیم تا شنونده دریابد که نون آخر کلمه مکسوره بوده است. اِشمام- که در لغت به معنای به مشامرسانیدن است- عبارت از نشاندادن حرکتی است که به خاطر وقف یا ادغام باید تبدیل به سکون شود، با حرکت لب به طوری که اگر شنونده به لبهای گوینده نگاه کند آن حرکت را باز شناسد. مثلاً کلمۀ «تامنا» در (آیۀ 11 سورۀ یوسف]- را اگر بخواهیم با اشمام بخوانیم باید به هنگام تلفظ نون مشدد، لبها را به صورتی که موقع تلفظ ضمه یا واو جمع میشوند، درآوریم تا اصل کلمه- قبل از ادغام- که «تامننا» بوده است نشان داده شود- م.
[26]- سهل بن محمد، معروف به ابوحاتم سجستانی از بزرگان علمای لغت در زمان خویش بوده است. ابن ابی داود در کتاب «المصاحف» (ص 144) گلچینی از سخنان ابوحاتم را در رابطه با رسمالخط قرآن آورده است. وی به سال 248 هـ .ق درگذشته است.
[27]- زرقانی: مناهل العرفان. ج 1، ص 401.
[28]- «جردوا القرآن ولا تخلطوه بشیءٍ». ر. ک. اتقان. ج 2، ص 290. و مقایسه کنید با «المحکم»، ص 10.
[29]- این سختگیریها را به مجاهد نسبت دادهاند. ر. ک. المحکم، ص 15.
[30]- امام اهل مدینه و امیرالمؤمنین در حدیث، ابوعبدالله مالک بن انس بن مالک بن ابی عامر اصبحی. وی مدت چهل سال به تألیف کتاب «الموطاً» پرداخت و در طول این سالیان کتاب مذکور را بر هفتاد نفر از فقهای مدینه عرض کرد. وی به سال 179 هجری درگذشته است.
[31]- ابوعمر ودانی: النقط، ص 134؛ اتقان. ج 2، ص 291.
[32]- ابوعبدالله حسین بن حسن حلیمی جرجانی. بهترین کتاب وی المنهاج است. وی به سال 403 هجری درگذشته است.
[33]- اتقان. ج 2، ص 291.
[34]- «تعشیر» عبارتست از گذاردن علامتی پس از هر 10 آیه.
[35]- ابوعمرو دانی: النقط، ص 134 و 135.
[36]- اتقان. ج 2، ص 291؛ ر. ک. النقط، ص 133.
[37]- امام حافظ محیی الدین ابو زکریا یحیی بن شرف نووی، از بزرگان محدثان است. در علوم حدیث تألیفات مشهور بسیاری دارد. از مشهورترین کتابهایش «شرح صحیح مسلم» را باید نام برد. وی به سال 676 هجری درگذشته است.
[38]- اتقان. ج 2، ص 291. زرقانی در کتاب مناهل العرفان (ج 1، ص 402) این عبارت نووی را طولانیتر آورده است که ما در اینجا برای مزید استفاده میآوریم: «نووی در کتاب التبیان چنین گفته است: «علما گفتهاند: نقطه و اعرابگذاری مصحف مستحب است، زیرا وسیلۀ حفظ قرآن از غلط خوانده شدن است و علت آن که شعبی و نخعی نقطهگذاری قرآن را مکروه دانستهاند، فقط این بوده است که در آن روزگاران از آن میترسیدهاند که این موضوع بهانۀ دخالتهای دیگر در متن قرآن گردد. و گرنه، صرفاً به خاطر این که یک نوآوری بوده است با مخالفت آنان روبرو نگردیده است. چه بسیار نوآوریها که مورد پذیرش علمای اسلامی قرار گرفته است و با مخالفتی روبرو نشده است، مانند تدوین علوم و ساختن مدارس و رابطها و غیره. والله اعلم».
[39]- با وجود این، دانشمندان دربارۀ تعداد آیات قرآن اختلاف دارند. زرکشی در کتاب «البرهان» (ج 1، ص 251 و 252) علت وجود این اختلاف را چنین توضیح داده است که «پیغمبر اکرم معمولاً بر سر هر آیه وقف میفرمود تا آغاز و پایان آیات قرآن مشخص گردد. وقتی همۀ صحابه آن آیات را فرا میگرفتند، گاه میشد که آن حضرت بعضی آیات را به هم وصل میفرمود [یعنی: بر سر آیات مکث کمتری میفرمود- م] تا مطلب را به طور کامل بیان کرده باشد و شنونده دو آیه را یک آیه به حساب میآورد».
[40]- در کتاب «البرهان» (ج 1، ص 251) چنین آمده است: «و اما علامتگذاری بر سر ده آیه ده آیۀ قرآن را بعضی گفتهاند: مأمون عباسی فرمان داد و بعضی نیز گفتهاند: حجاج فرمان داد».
[41]- زرکشی در کتاب «البرهان» (ج 1، ص 270) میگوید: «بجاست دربارۀ اسامی سورههای قرآن تحقیق شود که آیا توقیفی هستند (یعنی، نامگذاری سورهها منحصراً باید از طریق وحی صورت گیرد و نامیدن سورههای قرآن با نامهای دیگر جایز نیست) یا با توجه به مناسبات مختلف نامگذاری میشوند؟ اگر بخواهد توقیفی نباشد، یک فرد باهوش میتواند از هر سورهای مفاهیم بسیاری استخراج کند و به تناسب آنها نامی بر نامهای آن سوره بیفزاید و این بسیار بعید است». ر. ک. اتقان. ج 1، ص 90.
[42]- در کتاب «الاتقان» (ج 1، ص 18 تا 23) میتوانید اختلافات موجود در رابطه با مکی یا مدنیبودن بعضی از سورههای قرآن را مشاهده کنید. ما نیز در فصل سوم از باب سوم همین کتاب در این باره سخن خواهیم گفت.
[43]- در کتاب «المصاحف» تألیف ابن ابی داود (ص 158 به بعد) میتوانید مواضع موافق و مخالف را در این رابطه به تفصیل ببینید.
[44]- برهان. ج 1، ص 250، استاد محمد عزت دروزه در ذیل این روایت توضیحی دارد که با توجه به اهمیت آن در اینجا نقل میکنیم: در قرآن موجود فعلی که به «مصحف عثمانی» معروف است، سورۀ حجرات (قبل از سورۀ قاف) سورۀ چهل و نهم است و مجموع تعداد سورهها که در حدیث نیز آمده است (13+ 11+ 9+ 7+ 5+ 3) باضافۀ سورۀ فاتحة الکتاب که داخل در حزببندی مذکور در روایت نیست، 49 است. بنابراین میتوان اطمینان حاصل کرد که قرآن تدوین شده در زمان پیغمبر اکرم عیناً به همین شکل و ترتیب، قرآن موجود در دست ما بوده است (تاریخ قرآن، ص 42) –م.
[45]- ر. ک. الفهرست تألیف ابن الندیم (چاپ فلوگل، 1871 میلادی) ص 6.
[46]- در رابطه با انواع خطهایی که با آنها مصحف را مینوشتهاند، بنگرید به مقالۀ موریتز در دائرة المعارف اسلامی:
Moritz, Encyclopedie de Islam, article Arabie, 394.
و در رابطه با برتری و امتیاز خط کوفی بنگرید به:
Gechichte des Qorantexts, 251 Sqq “cf. Blach., Intr., 8 note 112”.
[47]- بنگرید به: Blachere, Intr. Cor., 133
[48]- Blachere, Id., 133.
[49]- مراحل مختلف چاپ قرآن را از کتاب بلاشر نقل کردهایم:
Blachere, Intr. Cor., 133.
بلاشر نیز بنوبۀ خویش اطلاعات مربوط به چاپ قرآن پیش از سال 1801 میلادی را از نوشتههای شنری و بفان مولر گرفته است. ر. ک.
Schnurrey “Ch.F.”, Bibliotheca Arabica, nos 367- 386.
Prannmuller, Handbuch der Islam- Literatur, Berlin, 1925.
در صحیح بخاری آمده است که ابن شهاب از انس بن مالک نقل کرده است که گفت: حذیفه بن الیمان وقتی از فتح ارمنستان و آذربایجان بازگشت، نزد عثمان شتافت و نگرانی خود را از اختلافاتی که در قرائت قرآن در شام مشاهده کرده بود، برای او بیان کرد و به عثمان گفت: امت را دریاب! پیش از آن که مانند یهود و نصارا با یکدیگر اختلاف پیدا کنند! عثمان نزد حفصه فرستاد که صُحُف را نزد ما بفرست تا از روی آن چند مصحف بنویسیم و به تو بازگردانیم. حفصه آن صُحُف را نزد عثمان فرستاد. عثمان، زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمان بن حارث را دستور داد که چند نسخه از روی آن بنویسند. عثمان به آن سه نفر که از قبیلۀ قریش بودند، گفت: اگر در مورد نوشتن کلمهای با زید بن ثابت اختلاف پیدا کردید، آن را مطابق لهجۀ قریش بنویسید که قرآن به زبان قریش نازل شده است. همین کار را کردند و وقتی مصحفها آماده شدند، عثمان صحف را به حفصه باز گردانید و به هر استان یکی از آن مصحفها را فرستاد و دستور داد که به جز آن چند مصحف رسمی، هر صحیفه یا مصحفی را که آیات قرآنی در آن نوشته بیابند، بسوزانند.([1])
این حدیث صحیح پنج مطلب مهم را برای ما بیان میکند:
1- انگیزۀ اساسی پرداختن عثمان به نسخه برادری از صُحُف ابوبکر که نزد حفصه بود، اختلاف مسلمانان در قرائت قرآن بوده است. بنابراین، بلاشر و دیگر خاورشناسان را نمیرسد که انگیزۀ عثمان در کار جمع و تدوین قرآن را مورد سؤال قرار دهند! این خاورشناسان این سخن را از کجا آوردهاند که میگویند: خلیفۀ سوم برای تثبیت موقعیت سیاسی خویش به تهیۀ مصاحف امام اقدام کرده است؛ و هدفش آن بوده است که جمع و تدوین قرآن به نام طبقۀ مکی مسلمانان (مهاجرین) که خودش را نمایندۀ آن طبقه میدانسته است، انجام پذیرد؟!([2])
خاورشناسان برای اثبات هیچ یک از این سخنانشان دلیل و مدرکی به جز تخیل نیرومند و گمانهای دروغین ندارند! وگرنه کدام روایت تاریخی صحیح ادعای آنان را تأیید میکند؟ و آیا هیچ انسان خردمندی حدس و تخمین بیپایۀ آنان را بر اسناد و مدارک تاریخی که شخصی مانند شیخ بخاری که در راستگویی، صداقت، دقت و امانت، تاریخ همانند او را نشناخته، ارائه کرده است، ترجیح میدهد؟!
2- هیئتی که از جانب عثمان به کار جمع و تدوین قرآن پرداختند، متشکل از چهار نفر بوده استز([3]) از این چهار نفر به جز زید بن ثابت که از انصار و اهل مدینه است، سه نفر دیگر از قبیلۀ قریش و از اهل مکه (مهاجرین) هستند([4]) و هر چهار نفر، از صحابۀ مورد اعتماد و دانشمند پیغمبر اکرم بودهاند.([5])
3- هیئت چهار نفری، کارشان عبارت بوده است از: نسخهبرداری از «صحف» که در زمان ابوبکر جمعآوری شده و در نزد حفصه بوده است. بنابراین، جمع سوم قرآن در زمان عثمان از هر حیث، مستند به جمع دوم قرآن در زمان ابوبکر بوده است.
4- قرآن به لهجۀ قریش نازل شده است. به همین جهت به دستور عثمان هیئت چهار نفری موظف بوده است که در موارد اختلاف میان زید و سه نفر دیگر لهجۀ قریش را برگزیند. در بحث قرائتهای هفتگانه (احرف سبعه) خواهیم دید که این موضوع منافاتی ندارد با این که نگارش قرآن به ترتیبی انجام شده باشد که با هفت قرائتی که قرآن مطابق آن نازل شده است، مطابقت داشته باشد. به دلیل این که خط در آن زمان هنوز نقطه و اعراب نداشته است و در مواردی که نگارش کلمه به یک صورت نمیتوانسته است با قرائت آن به چند وجه هماهنگی داشته باشد، هریک از مصاحف را با یک قرائت مینوشتهاند.
5- عثمان به هر یک از مراکز بلاد اسلامی آن روزگار، یکی از این مصاحف را که توسط هیئت چهار نفری نوشته شده بود، فرستاد و برای ریشهکنکردن اختلاف قرائات چنین مصلحت دید که دیگر صحیفهها و مصحفهای شخصی و غیر شخصی را که در دست مردم بود، بسوزانند تا راه برای هرگونه شک و شبههای بسته شود.
ضمناً به نظر میرسد که حذیفة بن الیمان تنها کسی نبوده است که از اختلاف مسلمانان در قرائت قرآن به وحشت افتاده است. اختلاف قراءات روز بروز فزونی مییافت و کار به جایی رسیده بود که خود صحابه هم در قرائت قرآن با یکدیگر اختلاف پیدا کرده بودند. وقتی خبر به عثمان میرسد، به نوبۀ خود از عواقب وخیم این اختلافات به هراس میافتد و تصمیم میگیرد که پیش از آن که کار به جای باریکتری بکشد، تدبیری بیندیشد. این مطلب را به روشنی از روایتی که ابن جریر طبری در کتاب تفسیرش از طریق ایوب از ابوقلابه نقل کرده است، میتوان دریافت. ابوقلابه گفته است: در زمان خلافت عثمان وضع اینطور شده بود که این معلم قرائت، این قاری را یاد میدادو آن معلم قرائت، آن قاری را. در نتیجه نوجوانان وقتی به یکدیگر برمیخوردند و برای یکدیگر قرآن میخواندند، میانشان اختلاف میافتاد و اندک اندک دامنۀ این اختلافات به محضر معلمان قرآن کشیده میشد و کار به جایی میرسید که این معلم میگفت: من به قرآنی که آن معلم دیگر میخواند ایمان ندارم! ماجرای این اختلاف و تکفیر و صفآرایی مسلمانان در برابر یکدیگر در امر قرائت قرآن به گوش عثمان رسید. خطبهای ایراد کرد و ضمن آن خطبه گفت: «شما که نزد من هستید این چنین قرآن را غلط میخوانید و با یکدیگر بر سر قرائت قرآن اختلاف میکنید! پس آنان که از ما دورند، قطعاً در قرائت قرآن بیشتر از ما با یکدیگر اختلاف دارند! ای یاران محمد! گرد هم آیید و برای مردم یک مصحف نمونه بنویسید.([6])
از سوی دیگر در فاصله طولانی (دست کم پانزده سال) وفات پیغمبر اکرم تا زمانی که عثمان مسلمانان را پیروی از یک مصحف رسمی وادار کرد، غیر از مصحف (یا «صحف») ابوبکر که نزد حفصه بود، مصحفهای مشهور دیگری در میان مسلمانان شناخته شده بود و همین امر اختلاف در قرائت قرآن را افزایش میداد. مشهورترین این مصاحف، مصحف ابی بن کعب و مصحف عبدالله بن مسعود است.([7]) شاید مصحفهای دیگری نیز که آنچنان معروف و مشهور نشدهاند، در آن زمان موجود بودهاند. نام تعدادی از این مصاحف را در فهرست ابن ندیم و مصاحف ابن ابیداود و مصاحف ابن اشته میتوانیم ببینیم. البته نمیخواهیم در مورد تعداد این مصحفها بیش از اندازه مبالغه کنیم. زیرا، از یک طرف سند و مدرک صحیحی که وجود این مصاحف را در یک زمان نشان بدهد، نمییابیم([8])و از طرف دیگر هیچ یک از این مصحفها به دست ما نرسیده است. تنها اثری که از این مصاحف مشاهده میکنیم، روایاتی است که ترتیب سورهها و نحوۀ قرائت بعضی کلمات را در این مصاحف بیان میدارند و مضامین این روایات از جهات بسیاری نیازمند تحقیق و تدقیق هستند.([9])
اما فرمان عثمان دایر بر سوزانیدن مصاحف غیر رسمی([10])- هرچه که بوده باشد- بیتردید حکیمانه بوده است، زیرا ماندن آن مصاحف با رسمالخطها و احیاناً ترتیبهای گوناگون- هرچند که موارد اختلافشان جزئی بوده باشد- ناگزیر زمینۀ اختلاف را فراهمتر میکرد. به خصوص که در زمان عثمان، مردم دیگر اندک اندک با زمان رسول خدا فاصله میگرفتند. این بود که کار حکیمانۀ عثمان مورد تأیید و تحسین صحابه و مسلمانان قرار گرفت.([11]) تنها صحابی پیغمبر اکرم که در این رابطه با عثمان مخالفت کرد، عبدالله بن مسعود بود. وی چنانکه پیش از این دیدیم، مصحفی مخصوص به خودش داشت و ابتدا با عثمان از در مخالفت درآمد و حاضر نشد مصحفش را بسوزاند.([12]) بعدها خداوند به او الهام فرمود که رأی عثمان را که در آن روزگار در واقع رأی همۀ مسلمانان بود([13]) و وحدت کلمه و ریشهکن شدن اختلاف قرائت و رسمالخط قرآن را تضمین میکرد، بپذیرد.
به هر حال، هیئت چهار نفری در سال 25 هجری در اجرای فرمان عثمان، خلیفۀ مسلمین تشکیل گردید([14])و با آن که این هیئت متشکل از کسانی بود که خودشان حافظ تمام قرآن بودند، عثمان آنان را موظف گردانید که از روی مصحف حفصه نسخهبرداری کنند، تا مصاحفی که نوشته میشوند، مستند به مصحف ابوبکر باشند. از آنجا که مصحف ابوبکر نیز مستند به نسخههای خطی قرآن بود که در زمان حیات رسول خدا و در محضر مبارک آن حضرت و با توقیف و نظارت دقیق آن حضرت نوشته شده بودند، این شیوۀ مدبرانه جمع و تدوین قرآن در زمان عثمان راه را برای هر یاوهسرایی و شبههپردازی میبندد. ابوعبدالله محاسبی میگوید: «... آن مصاحفی که قرآن از روی آن نوشته شد، نزد صدیق ماند و مصحف امام بود (یعنی: مرجع حل اختلاف در مورد قرائت و رسمالخط و جایگاه سورهها و آیات قرآن) و تا آخر عمر صدیق از وی جدا نشد. همچنین در زمان عمر نیز نزد او بود؛ پس از وفات وی به حفصه سپرده شد و دست هیچکس به آن نرسیده، تا آن که در زمان عثمان نیاز به یکسانکردن قرائت قرآن محسوس گردید و مصحف ابوبکر در اختیار عثمان قرار گرفت. عثمان آن را مصحف امام قرار داد و از روی آن چند نسخه برداشت (که هر یک از این مصاحف نیز «مصحف امام» نامیده شدند...»).([15])
مصحف ابوبکر پس از آن که مصاحف امام از روی آن نوشته شد و به اطراف و اکناف بلاد اسلامی فرستاده شد، به نزد حفصه عودت داده شد و همچنان نزد او ماند، تا از دنیا رفت. مروان بن حکم (متوفای 65 هجری) خواست این مصاحف را از حفصه باز گیرد و بسوزاند. حفصه حاضر نشد. وقتی حفصه از دنیا رفت، مروان آن مصحف را گرفت و سوزانید و در مقام توجیه صلاحدید خود چنین گفت: «این کار را به این منظور انجام دادم که با آن که تمام آنچه در این مصاحف بود، عیناً در زمان عثمان در مصاحف امام ثبت و ضبط شده بود، امکان داشت که در صورت ماندن این مصحف و گذشت سالیان درازی بر آن، کسانی پیدا شوند که این مصحف را دستاویز خویش قرار دهند و با ادعای موارد اختلاف بین این مصحف و مصاحف عثمانی ایجاد شبهه و اختلاف کنند».([16])
دربارۀ این که در زمان عثمان چند مصحف امام نوشته شده و به اطراف بلاد اسلامی فرستاده شده است؟ علمای اسلامی اختلاف نظر دارند:
- ابوعمرو دانی([17]) در کتاب «المقنع» میگوید: «اکثر دانشمندان بر آنند که عثمان چهار مصحف امام نوشت و یک نسخه را به کوفه، دیگری را به بصره، سومی را به شام فرستاد و چهارمی را نزد خود نگاه داشت. بعضی گفتهاند که عثمان هفت مصحف امام نوشت و علاوه بر کوفه، بصره و شام، به مکه، یمن و بحرین نیز یک نسخه از مصاحف امام را ارسال داشت. ابوعمرو میگوید: ولی قول اول صحیحتر است و بزرگان دانشمندان و صاحبنظران علوم قرآنی برآنند».([18])
- سیوطی میگوید: «مشهور آنست که مصاحف امام که عثمان به این طرف و آن طرف فرستاده است، پنج تا بودهاند»([19]) و اگر نسخۀ مخصوص را نیز که عثمان نزد خویش نگاه داشته است، به این تعداد بیفزاییم، بالغ بر شش مصحف میگردد.
- همانطور که میتواند منظور از روایاتی که میگوید: مصاحف امام پنج عدد بودهاند، این باشد که شش تا بودهاند و یکی را عثمان نزد خویش نگاه داشته است و روایاتی نیز که میگویند: مصاحف امام هفت تا بودهاند، میتواند مفادشان این باشد که عثمان شش نسخه از آنها را به عنوان «مصحف امام» به اطراف فرستاده است. به همین دلیل ما ترجیح میدهیم نظریهای را بپذیریم که میگوید: هیئت چهار نفری، هفت مصحف نوشت و عثمان شش نسخه را به اطراف فرستاد و یکی را برای خودش نگاه داشت. نکتۀ دیگری که تمایل ما را به این نظریه تأیید میکند، این است که میدانیم بعضی از مسلمانان از جمله عبدالله بن زبیر و امالمؤمنین حفصه و امالمؤمنین ام سلمه توانستهاند به مصحف مخصوص دست یابند و از روی آن برای خودشان نسخه بردارند.([20]) به نظر ما این کار به هیچ وجه نمیتواند منطقی داشته باشند – اجازه داده باشد که از روی مصحف مخصوص نسخه برداند، ولی از آن طرف بعضی از بلاد اسلامی را از داشتن یک نسخه از مصحف امام که ضامن وحدت کلمه و ریشهکن شدن اختلاف است، محروم گردانیده باشد! بخصوص که به خوبی دریافتهایم که انگیزۀ اساسی عثمان برای اقدام به تهیۀ مصاحف رسمی و استنساخ مصحف ابوبکر و ارسال مصاحف امام به اطراف و اکناف بلاد اسلامی، اختلاف روزافزون مردم در قرائت و رسمالخط قرآن بوده است.
تعداد این مصاحف عثمانی هر چند که بوده است، تردیدی نداریم در این که کاملاً همانند یکدیگر بودهاند و هر یک از آنها تمامی قرآن را که عبارت از صد و چهارده سوره باشد، در برداشته است. البته بدون نقطه، اعراب و بدون ذکر نام سورهها و شمارهگذاری آیات. عیناً مطابق مصحف ابوبکر که بینقطه و بیاعراب بود و نام سورهها در آن نوشته نشده و فواصل آیات نیز مشخص نشده بود. علاوه بر این، مصاحف عثمانی از عبارات توضیحی و تفسیری نیز پیراسته گردید. پیش از آن بعضی از صحابه تفسیر و توضیحی را نیز که دربارۀ بعضی از آیات از رسول خدا شنیده بودند، در مصحف خود مینوشتند. مثلاً آیۀ 198، سورۀ البقره از مصحف ابن مسعود چنین نوشته شده بود:
﴿لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡۚ [فی مواسم الحج]﴾ «گناهی بر شما نیست که (در ایام حج با خرید و فروش) از فضل پروردگارتان (روزی) طلب کنید».
ما هیچ تردیدی نداریم در این که «فی مواسم الحج» یک جملۀ تفسیری و توضیحی است و نمیتواند از متن قرآن باشد. زیرا با متن مصحف که اجماع و اتفاق امت اسلام بر آن است، مطابقت ندارند.
ابن جزری این مطلب را به وضوح بیان کرده است. میگوید: چه بسا صحابه تفسیر بعضی از آیات قرآن را به منظور توضیح و بیان در کنار متن قرآن که از پیغمبر اکرم فرا گرفتهاند، افزودهاند. علت آن است که مطمئن بودهاند متن قرآن را که از حضرت رسول اکرم فرا گرفتهاند، هرگز با جملات توضیحی و تفسیری اشتباه نخواهند گرفت. به همین دلیل بود که صحابه غالباً تفسیر آیات قرآن را که از حضرت رسول اکرم میشنیدند، در کنار آیات قرآن مینوشتند([21]). برای نمونه از این دست، میتوان مصحف عایشه را نام برد.
از اینجا، میتوان دریافت که مصحفهای عثمانی از همۀ این زوایدی که از قبیل تفسیر آیات یا تفصیل عبارات مجمل بوده است و قرآنبودن آنها به تواتر ثابت نبوده است، پیراسته شده است.
در پذیرش و تدوین آیات قرآن حتی در یک مورد به خبر واحد اکتفا نشده است و ترتیب سورهها و آیات قرآنی در مصحفهای عثمانی عیناً همین ترتیب بوده است که امروز در همۀ نسخههای قرآن در اطراف و اکناف جهان موجود است.
بینقطه و بیاعراببودن مصاحف عثمانی این زمینه را فراهم میکرد که بعضی از کلمات قرآن به چند وجه خوانده شوند. مانند کلمۀ ﴿فَتَبَیَّنُوٓاْ﴾ در آیۀ 6 سورۀ الحجرات که ﴿فَتَثَبَّتُوا﴾ نیز خوانده شده است (این دو کلمه مترادف و در معنا یکی هستند)؛ و مانند عبارت:
﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ﴾.
«آنگاه، آدم کلماتی را از پروردگارش فرا گرفت و بر زبان آورد».
به این صورت نیز خوانده شده است:
﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمَ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ﴾.
«آنگاه کلماتی از جانب پروردگار آدم به او رسید».
در اینگونه موارد، علت آن که رسمالخط مصحف عثمانی به صورتی نوشته شده است که بتواند به هر دو صورت خوانده شود، این است که دلیل قاطع دیگری بر درستی این قرائتهای غیر مشهور وجود داشته است. رسول خدا هر دو قرائت مشهور و غیر مشهور را خوانده است، یا یکی از صحابه هر دو قرائت را در محضر مبارک پیغمبر اکرم خوانده است و آن حضرت تأیید فرموده است و به او اعتراضی نفرموده است. همین وجود دلیل قاطع بر اثبات تواتر یک قرائت بوده است که مشخص میکرده است باید رسمالخط عثمانی با آن قرائت هماهنگ باشد یا نباشد، نه بالعکس (به این معنا که سازگاری رسمالخط محصف عثمانی با یک قرائت، تعیینکنندۀ صحت آن قرائت باشد). بنابراین، اگر یک قرائت بخصوص دربارۀ کلمه یا کلماتی از قرآن به حد تواتر نمیرسید، پذیرفته نمیشد و به اصطلاح «شاذ» (فاقد شهرت و تواتر)([22]) و غیر قابل قبول به حساب میآمده است. مانند قرائتی که آیۀ 28، سورۀ الملائکه را که در قرائت مشهور چنین است:
﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾.
«فقط بندگان دانشمند خداوند از او در بیم و امید بسر میبرند».
اینطور میخواند:
«إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهُ مِنۡ عِبَادِهِ العُلَمَاءَ».
«خداوند فقط از بندگان دانشمندش میترسد».
با این وصف، نیازی به توضیح ندارد که دستۀ دیگری از کلمات قرآنی که قرائتشان جز به یک صورت متواتر نبوده است، فقط به یک صورت نوشته میشدهاند و کلمات دستۀ سوم، یعنی کلماتی که بیش از یک قرائت متواتر داشتهاند ولی میسر نبوده است که آن کلمات را در رسمالخط مصحفهای رسمی طوری بنویسند که همۀ آن قرائتها را در برگیرد و با همۀ آن قرائتها سازگار باشد، نویسندگان مصاحف امام، ناگزیر میشدهاند که اینگونه کلمات را در یک مصحف به این صورت و در مصحف دیگر به صورت دیگری بنویسند. نمونۀ این دسته از کلمات، کلمۀ «وَصّی» در آیۀ 132، سورۀ البقره است که طبق قرائت اصلی قرآن بر وزن «فَعَّلَ» خوانده شده است و در قرائت متواتر دیگری که بسند صحیح و متواتر ثابت است، «اَوصی» بر وزن «اَفْعَلَ» خوانده شده است. این کلمه ناگزیر در بعضی مصاحف عثمانی به صورت «وصی» ثبت شده است و در بعضی دیگر «اوصی» نوشته شده است.([23]) ناگفته نماند که این کلمات دستۀ سوم در قرآن بسیار اندک هستند و از همان صدر اسلام، اینگونه کلمات با دقت کامل و همراه با ذکر شمارۀ آیه و سورۀ مربوطه در بسیاری از کتابهایی که دربارۀ «مصاحف» تألیف و تدوین شده است، ثبت و ضبط گردیده است.
روایات به ما میگویند که عثمان برای جلب توجه بیشتر مردم و افزایش اشتیاق مردم نسبت به مصحفهای رسمی و هماهنگ ساختن حفظ و نگارش قرآن، مردم را تشویق میکرده است که به خواندن از روی نسخههای قرآن اکتفا نکنند و از حافظان قرآن که قرآن را از پیغمبر اکرم فرا گرفتهاند، قرآن را بیاموزند، بر روایت دقیق دهان به دهان اعتماد کنند و توجه به مسئلۀ نگارش مصحفهای رسمی انگیزهای برای متارکۀ حفظ و تعلیم و تعلم قرآن نگردد. عثمان برای این منظور، به دنبال بیشتر مصاحف رسمی که به اطراف سرزمینهای اسلامی میفرستاد، یک نفر حافظ قرآن را نیز که رسمالخط آن مصحف با قرائت او مطابقت داشت، اعزام میداشت: زید بن ثابت به عنوان مُقری مصحف مدنی تعیین شد. عبدالله بن سائب به عنوان مُقری مصحف مکی؛ مغیرة بن شهاب به عنوان مُقری مصحف کوفه و عامر بن عبدالقیس به عنوان مُقری مصحف بصره.([24])
بررسی دو موضوع باقی میماند:
یکی این که چرا عثمان مصحفهای شخصی و غیر رسمی را که در دست صحابه و مسلمانان بود، سوزاند؟ پاسخ این است که عثمان این کار را با مشورت و تأیید صحابۀ بزرگوار اسلام انجام داد. این سخن علی بن ابی طالب است که سوید بن غفله از او نقل میکند:
«لا تَقُولوا فی عثمان إلا خَیراً! فَوَاللهِ ما فَعلَ الذی فَعلَ بِالمَصاحِفِ إلا عَن مَلأ مِنَّا».([25])
«دربارۀ عثمان جز به نیکی سخن میگویید که به خدا سوگند، هر چه با مصاحف انجام داد در حضور جمعی از ما انجام داد».
و نیز از علی ابن ابی طالب مرویست که:
«لَو وُلِّیتُ ما وُلِّیَ عثمان لَعَمِلتُ بِالمصاحفِ ما عَملَ».([26])
«اگر من به جای عثمان بودم دربارۀ نسخههای قرآن و تهیۀ مصاحف رسمی همان کاری را میکردم که عثمان کرد»!
دیگر این که همۀ محققان در زمینۀ تاریخ قرآن این سؤال را عنوان میکنند که مصحفهای رسمی عثمان هم اکنون کجا هستند؟ اما، پاسخ قانعکنندهای برای این پرسش وجود ندارد. توضیح این که: در مصاحف عثمانی قطعاً طلاکاری و نقشهای تزیینی در فاصلۀ سورهها یا جهات دیگر قرآن وجود نداشته است و روی این حساب آنچنان که بعضی عنوان میکنند، مصحفهای خطی کهن که در دارالکتب قاهره موجودند، نمیتوانند همان مصحفهای عثمانی باشند. از این گذشته خاورشناسان روایات تاریخی فراوانی را گردآوری کردهاند که میگویند: بعضی از علمای اسلامی مصحفهای عثمانی را یا قسمتی از آنها را در محلهای معینی از بلاد اسلامی دیدهاند. در رأس این خاورشناسان، استاد کواترمیر Quatermere است. برگشتراسر و پرتزل نیز در تحقیقی که در زمینۀ تاریخ قرآن دارند، این مطلب را آوردهاند.([27]) کازانوا نیز که یکی از خاورشناسان بنام است، تحقیق کواترمیر را مورد بررسی مجدد قرار داده و موارد بسیاری بر آن افزوده است. از این تحقیقات معلوم میشود که یکی از مصاحف عثمانی در آغاز قرن چهارم هجری در برخی محافل علمی معروف بوده است.([28]) کازانوا میافزاید: ابن بطوطه جهانگرد مشهور نیز در مسافرت طولانی خودش یکی از آن مصاحفی را که به عنوان مصحف عثمانی مشهور بوده است، یا اوراقی از آنها را در مراکش، بصره و شهرهای دیگر دیده است.([29]) ولی بسیار شگفتانگیز است که کازانوا به دنبال نقل این آثار معتبر و گویا از مصاحف عثمانی، بلافاصله در ارزش تاریخی این روایات تردید میکند و عجیبترین و بیباکانهترین نظریه را در میدان گستردۀ تحقیقات علوم قرآنی ارائه میدهد. بنابه نظریۀ کازانوا داستان جمع و تدوین قرآن در زمان عثمان یک افسانۀ خیالی بیش نیست که در عهد خلافت عبدالملک از قبیل نقطهگذاری و غیره در رسمالخط قرآن انجام پذیرفته است تا آن را مبالغهآمیز جلوه دهند و برای آن سابقهای دست و پا کنند([30])! از همۀ اینها عجیبتر این که کازانوا به این هم اکتفا نمیکند و به دنبال این نظریه سخن کودکانهای دارد که حتی یک نفر انسان عاقل، حتی از برادران خاورشناس خودش نیز نمیتواند سخن او را بپذیرد.([31]) کازانوا میگوید: حجاج بن یوسف ثقفی نخستین کسی است که قرآن را جمع و تدوین کرده است.([32]) بلاشر با صراحت کامل نظریۀ او را رد میکند و میگوید: هرگز نمیتوانیم این پندار گستاخانۀ کازانوا را که نصوص قطعی آن را میشکنند، بپذیریم».([33])
بگذریم. مشهور است ابن کثیر([34]) که از دانشمندان قرن هشتم هجری است، یکی از مصاحف عثمانی که عثمان به شام فرستاده است را دیده است. وی در کتاب «فضائل القرآن» میگوید: «مشهورترین مصاحف عثمانی که «مصحف امام» نامیده میشوند، همانست که در زمان ما در مسجد جامع دمشق، نزدیک ستون شرقی ایوان مسجد قرار دارد. این مصحف، سابقاً در شهر طبریه بوده است و بعد در سال 518 هـ .ق آن را به دمشق آوردهاند. این مصحف را من دیدم. کتاب قطور و بزرگی بود که با خطی زیبا، مرکبی یکنواخت و برجسته نوشته شده بود و در میان جلدی قرار داشت که تصور میکنم از پوست شتر باشد».([35])
ظاهراً ابن الجزری مؤلف کتاب «النشر فی القراءات العشر» و ابن فضل الله العمری([36]) نویسندۀ کتاب «مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار» همین مصحف شامی را دیدهاند. گروهی از محققان معتقدند که این مصحف مدتی در اختیار تزارهای روسیه در پطروگراد (لنینگراد فعلی) قرار داشته است و از آنجا به انگلستان برده شده است.([37]) اما دیگر محققان معتقدند که این مصحف همچنان در مسجد دمشق محفوظ بوده است تا در سال 1310 هـ .ق در آتشسوزی جامع دمشق از میان رفته است.([38])
کوتاه سخن این که قطعی و مسلم است و هیچ یک از محققان و صاحبنظران اهل انصاف تردیدی ندارند در این که هیچ کتاب دیگری به جز قرآن، مانند قرآن مورد توجه هزاران و میلیونها انسان در طی اعصار و قرون قرار نگرفته است و سند معتبر و متواتر و پیوستهای که این کتاب را به زمان حضرت رسول اکرم پیوند میدهد، برای هیچ کتابی تاکنون وجود نداشته است. به قول شفالی: «کاملتر و دقیقتر از آن که انسان انتظارش را داشته باشد»!([39]) و در عین حال هیچ جای شگفتی نیست. قرآن کتاب جاویدان خداوند است که خود دربارهاش فرموده است:
﴿وَإِنَّهُۥ لَکِتَٰبٌ عَزِیزٞ ٤١ لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ ٤٢﴾ ]فصلت:41-42[ «و به راستی که آن کتابی ارجمند است. که هیچ گونه باطلی نه از پیش روی آن و نه از پشت سر آن، به او راه نیابد، از سوی حکیم ستوده نازل شده است».
[1]- صحیح بخاری. کتاب فضائل القرآن. باب 2 و 3؛ اتقان. ج 1، ص 102؛ المصاحف. ابن ابی داود سجستانی، ص 18؛ تفسیر طبری. ج 1، ص 20 و 21. روایت طبری از قول زید بن ثابت است و روایت صحیح بخاری از قول انس بن مالک است. در روایت طبری جمع دوم قرآن در زمان ابوبکر و جمع سوم آن در زمان خلافت عثمان کاملاً به یکدیگر ربط داده شدهاند. اما در روایت صحیح بخاری فقط از جمع سوم قرآن در زمان عثمان سخن به میان میآورد.
[2]- ر. ک. Blachere, p. 57
[3]- شگفت این که ابن ابی داود، از آنجا که اصولاً اشتیاق عجیب و غریبی دارد به این که روایات مختلف را در رابطه با یک موضوع گردآوری کند، هرچند که با یکدیگر اختلاف شدید داشته باشند، به گزارش این هیئت چهار نفری که بخاری نامهایشان را آورده است، اکتفا نمیکند، بلکه محض رضای خدا، صورت اسامی اعضای هیئتهای دیگری را هم دست و پا میکند و در کتاب خودش میآورد، از جمله یک هیئت دو نفری متشکل از زید بن ثابت و سعید بن عاص و نیز یک هیئت دوازده نفری (المصاحف. ابن ابی داود، ص 22، 24، 25). همین اختلاف روایات باعث شده است که زمینه برای تحقیق گستردۀ شوالی فراهم گردد. ر. ک. Schwally, Die Sammlung des Qorans, II, 50 sqq. بلاشر شدیداً شگفتزده میشود که چگونه ابن ابی داود، نام ابی بن کعب را در صورت اسامی یکی از این هیئتها ذکر کرده است، در صورتی که وی دست کم دو سال پیش از این تاریخ از دنیا رفته بود! اما با همۀ این اوصاف، بلاشر دچار یک اشتباه تاریخی شده است. وی چنین میپندارد که این هیئت نسخهبرداری مصاحف در حدود سال 30 هجری تشکیل یافته است (Blachere, Intr, au Qoran, 53) در حالی که ابن حجر میگوید: «نسخهبرداری مصاحف عثمانی در سال 25 هجری انجام پذیرفته است». ابن حجر میگوید: بعضی از معاصران ما از این نکته غفلت دارند و میپندارند که جمع و نگارش قرآن در زمان عثمان در سال 30 هجری اتفاق افتاده است، ولی برای این سخنشان سند و مستندی ندارند! – اتقان. ج 1، ص 102.
[4]- اینجاست که بلاشر از خوشحالی پر درمیآورد و بر بال سیمرغ تخیل نیرومندش به پرواز درمیآید و همه جا را زیر پا میگذارد! ناگهان میشنویم که میگوید: عثمان و آن سه نفر مکی دیگر که به کار جمع و تدوین قرآن پرداختند، این کار را با انگیزۀ اریستوکراسی دنبال میکردند. حقیقت این است که ما نمیفهمیم در آن جامعۀ نوپای اسلامی که تعلیم دینی هنوز در آن رنگ نباختهاند، اریستوکراسی چگونه میتواند مطرح گردد؟! بعد بلاشر به پیوند سببی و خویشاوندی هریک از اعضای این گروه با عثمان اشاره میکند و چنین نتیجهگیری میکند که منافع مشترک این چند نفر را بدور هم جمع کرده است! اینان نمیخواستهاند ناظر آن باشند که کار جمع و تدوین قرآن و نسخهبرداری مصاحف در شهر دیگری غیر از شهر مکه زادگاه عزیز و گرامی آنان صورت پذیرد! بلاشر برای این که بتواند این نمایشنامۀ خیالی را به نحوی به آخر برساند، از توافق و سازش زید با آن سه نفر مکی و چاپلوسی زید در برابر آنان صحبت به میان میآورد؛ چه کند؟! خوب میداند که زید بن ثابت مدنی است و نمیتواند به هیچ وجه او را متهم به اریستوکراسی بکند! (Blachere, Intr. au Coran, 58) نیازی به توضیح ندارد که این سخنان بلاشر با آن همه تناقضگویی که در بر دارد، خودش خودش را رسوا میسازد و این استنتاجهای محققانه و عالمانه(!) را به خود بلاشر برمیگرداند.
[5]- بسیاری از خاورشناسان، پارسایی و احتیاط کاری اعضای هیئت نسخهبرداری مصاحف عثمانی را ستودهاند. به عنوان مثال بلاشر میگوید: هیچکس نمیتواند به خودش جرأت بدهد که دربارۀ احساس مسئولیت شدید اعضای این هیئت تردید کند! و اگر بتوان گفت که آنان از «روش تحقیق» که در آن زمان برای هیچکس میسر نبوده است، برخوردار نبودهاند، این را هم نمیتوانیم بگوییم که از جهت خصایص تقوا و پارسایی و احتیاط کاستی داشتهاند! (Blachere, Intr, au Coran, 61).
[6]- تفسیر طبری. ج 1، ص 21. در کتاب اتقان (ج 1، ص 102 و 103) به نقل از ابن اشته در کتاب مصاحف از طریق ایوب از ابوقلابه قریب به همین مضمون آمده است و در اتقان این روایت دنبالهای دارد که باهم میخوانیم: «صحابه جمع شدند و مصحف امام را نوشتند. هرگاه دربارۀ نگارش آیهای اختلاف پیدا میکردند، میگفتند: این آیه را حضرت رسول اکرم ج به فلان کس یاد داده است! حتی اگر او در سه فرسنگی مدینه هم زندگی میکرد، کسی را نزد او میفرستادند تا رو در روی او قرار گیرد و به او بگوید: فلان آیه را حضرت رسول اکرم چگونه به تو یاد داده است؟ و آن مرد میگفت: چنین و چنان. و بر همین پایه، آیه را در جای خالی که برایش باز گذاشته بودند، ثبت میکردند. روایت ابن ابی داود در کتاب «المصاحف» و ابوعمر ودانی در کتاب «المقنع» نیز نزدیک به همین مضمون است.
[7]- دارندۀ این دو مصحف از اجلۀ صحابه و از عالمترین صحابه نسبت به علوم قرآن بودهاند. ابی بن کعب از آنچنان اعتماد مردمی برخوردار بود که وقتی در زمان ابوبکر قرآن در یک مصحف گردآوری گردید، وی همزمان جلسات درس قرآن بر پا کرده بود و برای مردم قرآن را املا میکرد و مردم مینوشتند (المصاحف، ابن ابی داود. ص 9). عبدالله بن مسعود نیز یکی از آن چهار نفری است که پیغمبر اکرم مردم را فرمان داده است که قرآن را از آنان فرا گیرند! (صحیح بخاری. ج 6، ص 186). بعد از مصحف ابی بن کعب و مصحف عبدالله بن مسعود نوبت به مصحف ابوموسی اشعری و مصحف مقداد بن عمرو میرسد (طبقات ابن سعد. ج 3، ق 1. ص114 تا 116).
[8]- از جمله ابن ابی داود (در کتاب «المصاحف». ص 50 به بعد) به عمر بن خطاب نسبت میدهد که وی در صدد تهیۀ یک مصحف مخصوص برای خودش برآمده است! شوالی خاورشناس هم این روایت به مذاقش خیلی شیرین آمده است و در تحقیقات قرآنی خودش آن را نقل کرده است:
Schwally, Die Sammlung des Qorans, II, 27.
اما بلاشر آنقدر چشم تنگی نکرده است و فوراً روی این روایات نیفتاده است! وی دریافته است که روایاتی که ابن ابی داود در این رابطه نقل کرده است، نمیخواهند انتساب یک مصحف به خصوص را به عمر بن خطاب بیان دارند، بلکه فقط بیانگر قرائتهای مخصوصی هستند که عمر ترجیح داده است بعضی کلمات قرآن را متفاوت با قرائت مشهور بخواند. ر. ک. Blachere, Introduction au Coran, 35 و در همین صفحه پاورقی شماره 37 را نیز بخوانید.
[9]- در اینجا بلاشر هم میداند و اعتراف میکند به این که اگر بخواهیم سخنی جدی دربارۀ این مصاحف غیر رسمی بگوییم باید به اسناد و مدارک صحیح استناد کنیم که جایشان خالی است. ر.ک. Blachere, Intr. Cor. P. 36.
[10]- روایت صحیح بخاری صریحاً میگوید: عثمان فرمان داد مصاحف غیر رسمی را بسوزانند. اما ابن ابی داود- طبق معمول- دست بردار نیست و چندین روایت متناقض با یکدیگر میآورد و بالاخره سخن را به اینجا میرساند که معلوم نیست، عثمان مصاحف غیر رسمی را سوزانیده است یا پاره پاره کرده است یا به دریا ریخته است؟ (المصاحف. ص 13، 16، 20). البته ما بدون تردید حدیث صحیح بخاری را مستند قرار میدهیم و میپذیریم. آری! آن مصحفهای غیر رسمی با آن رسمالخطهای متفاوت سوزانیده شدند و خداوند شر ماندنشان را از سر مسلمانان کوتاه گردانید!
[11]- المصاحف. ابن ابی داود. ص 12.
[12]- در دهان این صحابی بزرگوار سخنان دشنامآمیزی میگذارند که وی به زید بن ثابت گفته است: تو هنوز در صلب پدرت بودی که من اسلام آوردم! (ابن ابی داود، ص 17) یا این که به زید گفته است: تو هنوز با دختر بچهها بازی میکردی که من هفتاد و چند سوره را مستقیماً از دو لب مبارک حضرت رسول اکرم فرا گرفته و از بر کرده بودم (طبقات ابن سعد. ج 2. بخش 2. ص 105؛ کتاب المصاحف ابن ابی داود. ص 15) ولی ما باورمان نمیآید که ابن مسعود چنین سخنانی را بر زبان آورده باشد! اگر هم به فرض چنین چیزی بوده باشد. حاکی از شدت ناراحتی و افسردگی او از بابت به حسابنیاوردن او در هیئت جمع و تدوین قرآن بوده است. با وجود این همین ابن ابی داود است که (ص 12) بازگشت ابن مسعود را به رأی مقام خلافت گزارش میکند.
[13]- کتاب المصاحف. ابن ابی داود. ص 12.
[14]- اتقان. ج 1، ص 102. و بر این پایه، پندار بلاشر پایه و اساسی نخواهد داشت که میگوید: شرکت سعید بن عاص در هیئت افتخاری بوده است! زیرا وی در حدود سال 30 هجری که همان سالی است که بنا به پندار بلاشر آن هیئت نگارش مصاحف عثمانی تشکیل یافت، والی کوفه بوده است! البته ما پیش از این، نادرستی این پندار را مورد بررسی قرار دادیم و نظریۀ ابن حجر را مبنی بر تشکیل هیئت مذکور در سال 25 هجری پذیرفتیم. ر. ک. Blachere Intr. Cor., 56.
[15]- برهان. ج 1، ص 239.
[16]- کتاب المصاحف. ابن ابی داود. ص 24.
[17]- ابوعمرو عثمان بن سعید دانی. از بزرگان ائمۀ قرائات بوده است. مشهورترین کتابهایش عبارتند از: التیسیر فی القراءات السبع، المقنع فی رسم القرآن والمحکم فی نقط المصاحف. وی به سوال 444 هـ .ق درگذشت (انباه الرواة. ج 2، ص 341 و 342).
[18]- مقایسه کنید برهان. ج 1، ص 240 را با: المقنع، ص 10.
[19]- اتقان. ج 1، ص 104.
[20]- کتاب المصاحف. ابن ابی داود. ص 81، 83، 85، 86و نیز بنگرید به:
Arthur Jeffery, Material, For the history of the Quran. 212, 231, 235, 262.
این کتاب به منزلۀ مقدمۀ ناشر برای کتاب المصاحف است.
[21]- اتقان. ج 1، ص 134.
[22]- اتقان. ج 1، ص 133.
[23]- سیوطی در این باره (اتقان. ج 2، ص 289) میگوید: اما قرائات معتبری که در مقایسه با قرائت مشهور، حرف یا کلمهای زیادتر داشته باشند که رسمالخط کلمه در مصحف عثمانی تاب آن را نداشته باشد، مانند «اوصی» و «وصی» «تجری تحتها» و «تجری من تحتها»، «سیقولون الله» و «سیقولون الله»، «ما عملت» و «ما عملته». این قرائتها را به همین ترتیب در مصحف امام مینوشتند.
[24]- مناهل العرفان. ج 1، ص 396 و 397.
[25]- اتقان. ج 1، ص 103.
[26]- برهان. ج 1، ص 240. نزدیک به همین مضمون در کتاب المصاحف ابن ابی داود (ص 12) نیز آمده است. اما بلاشر معتقد است که علی بن ابی طالب آنچنان موضع تأیید کننده و حمایتکنندهای از کار عثمان نداشت و با سوزاندن مصاحف غیر رسمی موافق نبود! و فقط از آن جهت عثمان را تأیید میکرد که دست نوشتههای قرآن را که در زمان پیغمبر اکرم روی چوب، استخوان و چرم نوشته شده بود، از میان برد و شر اختلافات احتمالی را بر سر قرآن از سر مسلمانان کوتاه کرد (Blachere, Intr. 63). هدف بلاشر از این سخنان بیپایه خود به خود معلوم است. میخواهد موضع حمایتآمیز علی بن ابی طالب را در برابر عثمان مورد سؤال قرار بدهد. بلاشر با این پشت هم اندازیها میخواهد نظریهای را که با ظاهر اسناد و مدارک موجود مخالفت دارد، به هر ترتیب که هست بر متون اسناد و مدارک تاریخی تحمیل کند! جای تردید نیست در این که علی بن ابی طالب جز حمایت و تأیید در برابر عثمان موضعی نگرفته است و حتی شیعیان و یاران جان بر کف او نیز این موضع را باور دارند. مقالۀ زیرا را مطالعه کنید:
Mirza Alexandre Kazem, Journal Asiatiqe, December 1893.
و با مطالبی که در کتاب دکتر محمد عبدالله دراز به زبان فرانسوی آمده است، مقایسه کنید:
M.A. Drag, Initiation au Koran. P. 24.
[27]- بنگرید به:
Bergestrasser et Pretzel. Geschicte des Goran texts, 7 sqq.
[28]- بنگرید به:
Casanova, Mohammed et la fin du monde, p. 125.
[29]- Casanova, op, cit, 130- 139.
[30]- Casanova, op. cit. 141.
[31]- برای نمونه بنگرید به: Blachere, Intro Cor., p. 92
[32]- Casanova, op. cit. p. 127.
[33]- بقیۀ استدلال وی را برای اثبات خطابودن این نظریه مطالعه کنید:
Blachere, Intr. Cor. P. 68.
[34]- عمادالدین، ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر. حافظ قرآن، مورخ، فقیه، مفسر. تفسیر قرآن وی مشهور است و در تاریخ «البدایة والنهایة» را نوشته است و آثار گرانبهای دیگری نیز دارد. وی به سال 774 هـ .ق درگذشت (الاعلام. ج 1، ص 109).
[35]- فضائل القرآن. چاپ المنار، 1348 هـ ق. ص 49.
[36]- شهاب الدین احمد بن یحیی بن فضل الله قرشی عدوی عمری، مورخ معتبری است. برترین آثار گرانبهایش «مسالک الابصار فی ممالک الامصار» است. وی به سال 749 هـ .ق درگذشت (اعلام. ج 1، ص 85).
[37]- برای اطلاع بیشتر از مصاحف خطی و کتابخانههایی که این نسخهها را دارند، رجوع کنید به جلد دهم کتاب شوفان:
Chauvin, Bibliographie des ourages arages arabes ou relatifs aux Arabes. Lirge, t.x. p. 45- 56.
[38]- خطط الشام. ج 5، ص 279. دوست من، دکتر یوسف العش از قول قاضی عبدالمحسن اسطوانی برای من نقل میکرد که وی مصحف شامی را پیش از آن که در آتشسوزی مسجد جامع دمشق از میان برود، در ایوان مسجد دمشق در میان یک جعبۀ چوبی دیده است.
[39]- Die Sammlung des Qorans, II, 93.
جمع دوم قرآن در زمان ابوبکر صدیق
دانستیم که نگارش تمام قرآن در زمان رسول خدا انجام پذیرفته بود، ولی به صورت آیات و سورههای پراکنده نوشته شده بود و هنوز تدوین نشده بود. نخستین کسی که صحیفههای قرآن را گردآوری کرد و آیات قرآن را- طبق همان ترتیبی که رسول خدا برای آیات قرآن مقرر فرموده بود- پشت سر هم قرار داد و مرتب کرد، ابوبکر بود. ابوعبدالله محاسبی([1]) در کتاب «فهم السنن» میگوید: نگارش قرآن موضوع تازهای نبوده است و پیغمبر اکرم شخصاً به کتابت قرآن فرمان میداده است، ولی نسخههای قرآن که در زمان رسول خدا نوشته میشدند در رقاع و اکتاف و عسب پراکنده بودند. کاری که صدیق انجام داد، این بود که آیات قرآن را از اینجا و آنجا گرد آورد؛ به عبارت دیگر قرآن را که به صورت پراکنده در خانۀ رسول خدا موجود بود، یکجا جمع کرد و با ریسمانی به هم پیوست، تا چیزی از آن از دست نرود».([2])
جمع دوم قرآن توسط ابوبکر پس از جنگ یمامه در سال دوازدهم پس از هجرت صورت گرفت. در نبرد یمامه که مسلمانان با مرتدان و پیروان مسیلمۀ کذاب که پس از پیغمبر اکرم ادعای پیامبری کرده بود، درگیر شدند، هفتاد تن از حافظان قرآن که همه از صحابه بودند، به شهادت رسیدند. این امر عمر بن خطاب را به هراس افکند، نزد ابوبکر آمد و جمع قرآن را به او پیشنهاد کرد. در صحیح بخاری آمده است که زید بن ثابت گفت: ابوبکر پس از جنگ یمامه مرا احضار کرد. نزد او رفتم، عمر بن خطاب نیز حضور داشت. ابوبکر گفت: عمر نزد من آمده است و میگوید: در جنگ یمامه آنان شهید شوند و قسمت عمدۀ قرآن از میان برود! نظر من این است که فرمان دهی قرآن را جمع و تدوین کنند. من به عمر گفتم: چگونه کاری را که رسول خدا انجام نداده است، انجام دهیم؟! عمر گفت: به خدا قسم کار خوبی است! و بالاخره آنقدر در این باره با من صحبت کرد تا خداوند تحمل این امر را برای من آسان ساخت و با عمر هم عقیده شدم. بعد ابوبکر به من گفت: تو جوان خردمندی هستی و ما دربارۀ تو هیچگونه شکی نداریم. تو کاتب وحی پیغمبر خدا بودهای. دستنوشتههای قرآن را جستجو کن و آنها را گردآور. به خدا قسم! اگر مرا فرمان داده بودند که کوهی را از جای برکنم و به نزد آنان بیاورم برایم دشوارتر از این کار نبود که از من خواسته بودند قرآن را جمع کنم! گفتم: چگونه میخواهید کاری را که پیغمبر انجام نداده است انجام دهید؟ گفت: به خدا قسم کار خوبی است! و بالاخره آنقدر با من صحبت کرد تا خداوند همانطور که تحمل این امر را برای ابوبکر و عمر آسان ساخته بود، بر من نیز آسان ساخت. شروع به جمع قرآن کردم و قرآن را از روی دست نوشتههای روی چوب درخت خرما و الواح ظریف سنگی و محفوظات سینۀ مردمان گردآوری کردم، تا دو آیۀ آخر سورۀ توبه را نزد ابوخزیمۀ انصاری([3]) یافتم و نزد دیگری جز او نیافتم. این قطعات قرآن که من جمعآوری کردم نزد ابوبکر و پس از او نزد عمر و پس از وی نزد حفصه دختر عمر به همان حال باقی ماند».([4])
وقتی این روایت را میخوانیم، فوراً این اشکال خودنمایی میکند که چگونه زید بن ثابت تصریح میکند به این که دو آیۀ آخر سورۀ توبه را فقط در نزد ابوخزیمۀ انصاری یافته است؟! و بلافاصله با توجه به یک نکته، اشکال بکلی منتفی میشود. زیرا منظور زید این بوده است که نسخۀ نوشتهشدۀ این دو آیه را جز در نزد ابوخزیمه نیافته است([5]) و به همین جهت در مورد پذیرش آن از ابوخزیمه هیچ تردیدی نکرده است. زیرا بسیاری از صحابه این دو آیه را از برداشتهاند و خود زید بن ثابت نیز این دو آیه را از بر داشته است؛ فقط به عنوان احتیاط و دقت در امر جمع و تدوین قرآن میخواسته است علاوه بر حافظۀ صحابه به نسخۀ خطی قرآن نیز استناد کند. زید بن ثابت در جمعآوری و نگارش تمام آیات قرآن که بنا به دستور ابوبکر به پایان برد، به همین شیوه عمل میکرد و هر آیه یا چند آیهای از قرآن تا با دو شاهد- یعنی حافظه و نسخۀ خطی- تأیید نمیشد، پذیرفته نمیشد.
ابن حجر کلمۀ «دو شاهد» را که در سخن ابوبکر خطاب به عمر و زید آمده است، به همین گونه معنا کرده است: ابوبکر به عمر بن خطاب و زید بن ثابت چنین دستور داد که «بر در مسجد بنشینید و هر کس که قسمتی از کتاب خدا را با دو شاهد به نزد شما آورد، آن را بنویسید».([6]) این روایت را با سند منقطع ابن ابی داود([7]) از طریق هشام بن عروه از پدرش در کتاب خویش آورده است، ولی راویانی که نامشان در سند روایت آمده است، همه ثقه (مورد وثوق و اعتماد) هستند. به این ترتیب بنا به مفهومی که ابن حجر از کلمۀ «دو شاهد» به دست میدهد، برای پذیرش و نگارش آیات قرآن در زمان ابوبکر به یک شاهد کتبی و یک شاهد حفظی اکتفا میشده است، در صورتی که بنا به نظریۀ دیگر علمای اسلامی دو شاهد برای نسخههای خطی و دو شاهد برای موارد حفظی لازم بوده است و نه نسخۀ خطی و نه آیات حفظی قرآن با شهادت یک نفر به تنهایی پذیرفته نمیشده است. این دانشمندان و صاحبنظران به روایتی که ابن ابی داود از طریق یحیی بن عبدالرحمان بن حاطب نقل کرده است استناد میکنند که گفته است: عمر اعلام کرد هر کس از زبان رسول خدا چیزی از قرآن را فرا گرفته و در اختیار دارد، بیاورد. در زمان رسول خدا آیات قرآن را روی صحیفهها، الواح و شاخههای درخت خرما مینوشتهاند. هر کس قسمتی از قرآن را میآورد از او پذیرفته نمیشد مگر آن که دو شاهد بر قرآن بودن آیاتی که آورده است داشته باشد».([8])
سخاوی در کتاب «جمال القراء» میگوید: «منظور از دو شاهد این است که دو نفر شهادت بدهند که آن نسخۀ خطی در محضر مبارک رسول خدا نوشته شده است»([9]) و گویا در رابطه با پذیرش دو آیۀ آخر سورۀ توبه از ابوخزیمۀ انصاری میخواهد بگوید که این دو آیه را زید بن ثابت- استثنائاً- از ابوخزیمه به تنهایی پذیرفته است و مبنایش این بوده است که زید به تواتر آن آیات در نزد بسیاری از صحابه که دقیقاً آن آیات را به یاد داشتهاند، استناد کرده است و حفظ آیات توسط عدهای از صحابه که در حد تواتر بوده است، جایگزین دو شاهد که بر نگارش آن دو آیه در محضر رسول خدا شهادت بدهند، گردیده است.
زرکشی میگوید: «این سخن زید بن ثابت که گفته است: دو آیۀ آخر سورۀ توبه را جز در نزد ابوخزیمه انصاری نیافتم! دلالتی بر آن ندارد که در جمع و تدوین قرآن به خبر واحد نیز استناد میشده است، زیرا زید بن ثابت خود این آیات را شنیده بود و جایگاه آنها را میدانست (خودش میگوید: دو آیۀ آخر سورۀ توبه را) و این که از صحابه تفحص میکرده است، برای اطمینان بیشتر بوده است، نه به عنوان کسب نظر».([10])
نکتۀ جالب توجه این است که جنگ یمامه در سال دوازدهم پس از هجرت رخ داده است و جمع قرآن توسط ابوبکر پس از این جنگ صورت گرفته است، بنابراین، باید ابوبکر تمام کار جمع و تدوین قرآن را تقریباً در فاصلۀ فقط یک سال به پایان برده باشد! وقتی به یاد میآوریم که چگونه در این مدت کوتاه تمام آیات و سورههای قرآن از روی رقاع، عسب، لخاف، اقتاب، اکتاف و جلود، استنساخ گردیده و به صورت یک کتاب کامل درآمده است، راهی جز این نمییابیم که از همت بلند و تصمیم قاطع و پشتکار خستگیناپذیر صحابه تجلیل کنیم که تا چه اندازه در راه خدا پاک باخته بودهاند و خود را وقف خدمت به اسلام کرده بودهاند؟! و چارهای جز این نداریم که با علی بن ابی طالب همسخن شویم که میگوید: «رَحِمَ اللهُ أبابکر! هوَ أولُ مَن جمعَ کتابَ اللهِ بینَ اللَّوحَین».([11]) یعنی: «خداوند رحمت کند ابوبکر را! او نخستین کسی است که کتاب خدا را تدوین کرد و در میان دو جلد قرار داد». عمر بن خطاب نیز در تاریخ، نامش به این عنوان ثبت شده است که برای نخستین بار طرح جمع و تدوین قرآن را داده است و نام زید بن ثابت نیز در تاریخ صدر اسلام به عنوان کسی که این طرح را جامۀ عمل پوشانیده است، ثبت شده است.
ذیل روایتی که از صحیح بخاری نقل کردیم، میرساند که این صحیفههای قرآنی که توسط زید بن ثابت جمعآوری شد و به نگارش درآمد، همچنان نزد ابوبکر ماند تا جان به جان آفرین تسلیم کرد، پس از ابوبکر به عمر رسید و همچنان نزد او ماند تا او نیز به دیدار خداوند شتافت؛ و پس از وی به حفصه دخترش منتقل گردید، نه به خلیفۀ سوم عثمان!
این موضوع دستاویزی برای نویسندگان دائرةالمعارف اسلامی شده است تا این شبهه را ایجاد کنند که: مگر عثمان شایستهتر نبود که صحیفههای قرآن را به او بسپارند؟!([12]) پاسخ ما به این اشکالتراشان این است که: هرگز! حفصه سزاوارتر و شایستهتر بود! زیرا عمر وصیت کرده بود که صحیفههای قرآن را به حفصه بسپارند. به علاوه وی همسر رسول خدا و امالمؤمنین بوده و از این گذشته تمامی قرآن را از بر داشته و خواندن و نوشتن نیز میدانسته است. از همۀ اینها که بگذریم، عمر تعیین خلیفه را بر عهدۀ شورا نهاده بود. چگونه روا بود که پیش از آن که حتی به ذهن احدی از مسلمانان خطور کند که عثمان خلیفۀ سوم پیغمبر اکرم خواهد شد، صحیفههای قرآن را به او بسپارند؟!
به نظر میرسد، نامگذاری قرآن به «مصحف» نیز به دوران خلافت ابوبکر مربوط میشود. ابن اشته([13]) در کتاب «المصاحف» از طریق موسی بن عقبه از ابن شهاب روایت کرده است که: وقتی کار گردآوری و نگارش قرآن به پایان رسید، ابوبکر گفت: اسمی برایش بگذارید! بعضی گفتند: نامش را «سِفر» بگذاریم! ابوبکر گفت: یهودیان چنین نامگذاری میکنند! و صحابه را از این نام خوش نیامد. بعضی دیگر گفتند: نامش را «مصحف» بگذاریم! «مصحف» نامی است که در حبشه برای چنین کتابها به کار میبرند. بالاخره، صحابه باتفاق آراء قرآن را «مصحف» نامگذاری کردند.([14])
مصحف ابوبکر از این امتیاز برخوردار است که امت اسلام بر صحیح بودن و دقیق بودن آن اجماع دارند، آیات و سورههای آن را متواتر میدانند و بیشتر علمای اسلامی برآنند که در شیوۀ نگارش مصحف ابوبکر نیز هماهنگی خط قرآن با قرائتهای هفتگانه رعایت شده است و از این جهت جمع دوم قرآن در زمان ابوبکر با جمع اول قرآن در زمان حضرت رسول اکرم همانند بوده است.
[1]- ابوعبدالله حارث بن اسد محاسبی. از بزرگان صوفیه بوده است و عالم به اصول فقه و معاملات. وی استاد بیشتر علمای معاصر خویش در بغداد بوده است. وی به سال 243 هـ .ق در بغداد از دنیا رفته است (الأعلام. ج 2، ص 153).
[2]- برهان. ج 1، ص 238؛ اتقان. ج 1، ص 101.
[3]- در روایت دیگری این عبارت چنین آمده است: «... ابوخزیمۀ انصاری که پیامبر اکرم ج شهادت او را به تنهایی به جای دو شاهد تأیید فرموده است» برهان. ج 1، ص 234. اما با توجه به بیان «تهذیب التهذیب» (ج 3، ص 140) خزیمة بن ثابت انصاری بوده است که ذوالشهادتین بوده است. بنابراین وی مردی غیر از ابوخزیمه است. در صحیح بخاری در کتاب «فضائل القرآن» آمده است که زید در نزد همین خزیمه (ذوالشهادتین) نیز آیهای از سورۀ احزاب را یافته است. بنابراین، آیا امر بر راویان و مورخان مشتبه شده است؟ و نام این دو نفر مکرر در مکرر با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند؟!
[4]- صحیح بخاری. کتاب «فضائل القرآن» باب سوم و چهارم. و کتاب «الأحکام» باب سی و هفتم؛ مسند احمد. ج 1، ص 13 (و از چاپ شاکر. ج 1، ص 185، شمارۀ حدیث 76)؛ طبقات ابن سعد. ج 3. ق 1؛ ص 201.
[5]- اتقان. ج 1، ص 101.
[6]- اتقان. ج 1، ص 100.
[7]- ابوبکر عبدالله بن سلیمان بن اشعث ازدی سجستانی. از بزرگان حافظان حدیث بوده است. از کتابهای وی «المصاحف»، «المسند»، «السنن»، «التفسیر»، «القراءات»، «الناسخ والمنسوخ» (الاعلام، ج 4، ص 24).
[8]- اتقان. ج 1، ص 100.
[9]- اتقان. ج 1، ص 100.
[10]- برهان. ج 1، ص 234.
[11]- برهان. ج 1، ص 239؛ مصاحف ابن ابی داود، ص 5.
[12]- ر. ک. Encyclopedie de 1, Islam. ll, p. 1130
[13]- ابوبکر محمد بن عبدالله بن محمد بن اشته. عالم نحو و محقق ثقهای بوده است. وی بسیار به علوم قرآنی پرداخته است. کتاب «المحبر» که از تألیفات اوست، دلالت بر علم بیکران او دارد. وی به سال 360 هـ .ق فوت کرده است (ر. ک. غایة النهایة در طبقات قراء قرآن. ج 2، 184).
[14]- اتقان. ج 1، ص 89.
پیغمبر اکرم عدهای از صحابه را به کار نگارش آیات قرآنی که به تدریج بر آن حضرت نازل میشد، گماشته بود که با عنوان «کُتّاب وحی» شناخته میشدند. از این عده، 9 نفر که شهرت بیشتری دارند، عبارتند از: خلفای راشدین، معاویه، زید بن ثابت، ابی بن کعب، خالد بن ولید و ثابت بن قیس. حضرت رسول اکرم با دقت و اصرار زایدالوصفی، هر قسمت از قرآن که نازل میگردید، فوراً این کاتبان وحی (حداقل یک یا دو نفر) را بلافاصله پس از نزول وحی احضار میفرمود و به نوشتن آن آیات وا میداشت، تا نگارش قرآن پشتوانه و پشتیبان حفظ قرآن در حافظۀ مسلمانان باشد.([1])
حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک در روایتی که از نظر مسلم و بخاری ویژگیهای حدیث صحیح را دارد، آورده است که زید بن ثابت میگوید: «کنا عند رسولالله نؤلف القرآن من الرقاع» «ما در حضور رسول خدا اوراق قرآن را تألیف میکردیم».([2])
کلمۀ «رِقاع» که در این حدیث آمده است (و جمع «رُقعه» است که ممکن است از جنس چرم یا کاغذ یا چیز دیگر باشد) نوع لوازمالتحریری را که در دسترس کاتبان وحی در زمان رسول خدا بوده است برای ما مشخص میسازد: نویسندگان وحی، آیات قرآن را روی لِخاف (جمع «لخفة»: سنگ ظریف، الواح ظریف سنگی) و عسب (جمع «عسیب»: قسمت نهایی و پهن شاخههای درخت خرما) و اکتاف (جمع «کتف»: استخوان شتر یا گوسفند که میگذاشتند خشک میشد و سپس روی آن مینوشتند) و اقتاب (جمع «قتب»: تخته چوبی که روی گردۀ شتر میگذارند و بر آن سوار میشوند) و ادیم (قطعات پوست دباغیشدۀ حیوانات).([3])
منظور زید بن ثابت از «تألیف قرآن» این است که میخواهد بگوید: سورهها و آیات قرآن را با نظارت دقیق و طبق دستور پیغمبر اکرم مرتب میکردیم: زرکشی در کتاب «برهان» میگوید: «ترتیب آیات هر سوره و قراردادن بسمله در اول سورهها بدون تردید توقیفی است (یعنی: جایگاه هر آیه در سورههای قرآن به دستور پیغمبر اکرم تعیین شده است) و به هیچ وجه در این باره اختلافی میان علمای اسلامی نیست. به همین جهت بر همزدن ترتیب آیات در هر یک از سورههای قرآن جایز نیست».([4]) زرکشی در این رابطه به حدیثی که در صحیح بخاری از ابن زبیر نقل شده است استناد میکند که میگوید: به عثمان گفتم: آیۀ 240 سورۀ البقره که میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ...﴾ «و کسانی از شما که میمیرند و همسرانی به جا میگذارند، باید برای همسران خود وصیت کنند که تا یک سال آنها را (با پرداختن هزینه زندگی) بهرهمند سازند...».
را آیۀ دیگری در همین سوره آیۀ 234 نسخ کرده است. آیا این آیه را در جای خودش مینویسی و باقی میگذاری یا آن را حذف میکنی؟ (منظورش این بوده است که: چرا آیهای را که میدانی با آیۀ دیگری نسخ شده است در قرآن مینویسی یا میگذاری نوشته باقی بماند و آن را حذف نمیکنی؟! یا دستکم جایگاه آیۀ منسوخ را تغییر نمیدهی و قبل از آیۀ ناسخ نمینگاری؟!) عثمان پاسخ داد: «یا ابنَ أَخی! لا أُغَیِّرُ شَیئاً مِن مَکانِهِ» یعنی: برادرزاده! من هیچ چیز را جابهجا نمیکنم!([5]) از اینجا معلوم میشود که عثمان جرأت ندارد آیهای را جابه جا کند، حتی اگر منسوخ بودن آن مسلم باشد (و چند آیه بعد از آیۀ ناسخ هم قرار گرفته باشد!) زیرا میداند که در جایی که جبرئیل امین پیغمبر اکرم را به رعایت ترتیب آسمانی آیات قرآنی موظف گردانیده است و آن حضرت نیز به نوبۀ خود کاتبان وحی را به رعایت این ترتیب مکلف ساخته است، نه او و نه هیچکس دیگر حق دخالت در ترتیب آیات قرآن را ندارد!
احمد بن حنبل به سند حسن از عثمان بن ابیالعاص نقل کرده است که گفت: در محضر مبارک رسول خدا نشسته بودم. چند لحظه دیدگانش را به آسمان دوخت و بعد، فرمود: جبرئیل به نزد من آمد و مرا دستور داد که این آیه را در این جایگاه از سوره قرار بدهم:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلبَغیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ٩٠﴾ [النحل: 90]([6]) «به راستی الله به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان میدهد، و از فحشا و منکر و ستم نهی میکند، و شما را پند میدهد؛ شاید متذکر شوید».
در کتب حدیث روایات بسیاری آمده است که رسول خدا را در حال املاکردن آیات قرآن بر نویسندگان وحی نشان میدهد و حاکی از آنست که آن حضرت ضمن نظارت دقیق بر نگارش قرآن جایگاه آیات قرآن را نیز به آنان خاطر نشان میسازد و ترتیب آیات را نیز مانند متن آیات به آنان میآموزد.([7]) این نیز قطعی و مسلم است که پیغمبر اکرم بسیاری از سورههای قرآن را- با همین ترتیب فعلی آیات در سورهها- در نماز یا در خطبۀ جمعه در حضور صحابه تلاوت فرموده است و همین موضوع میتواند دلیل قاطعی باشد بر این که ترتیب آیات در سورهها توقیفی است و صحابه حق نداشتهاند از جانب خودشان اظهار سلیقه کنند و آیات سورهها را بجز با ترتیبی که از رسول خدا شنیدهاند، مرتب کنند و ترتیب توقیفی آیات یکایک سورههای قرآن به تواتر از رسول خدا نقل شده است.([8])
ترتیب سورههای قرآن نیز توقیفی است؛ و در زمان حیات پیغمبر اکرم به همین ترتیب مشخص و معلوم بوده است و دلیلی برای اثبات این که وضع طور دیگری بوده است، نداریم. بنابراین، نظریۀ بعضی از علمای اسلامی که میگویند: سورههای قرآن را صحابه بر مبنای اجتهاد خودشان مرتب کردهاند، مبنایی ندارد. همچنین نظریۀ دیگری که قائل به تفصیل میشود و میگوید: ترتیب بعضی از سورههای قرآن «اجتهادی» است و ترتیب بعضی دیگر «توقیفی» بیاساس است.
بنابراین، نظریۀ علامۀ زرکشی را نباید پذیرفت که میگوید: «و ترتیب بعضی از سورهها از جانب خداوند تعیین نشده و رعایت آن ترتیب واجب نبوده است، بلکه به اجتهاد و اختیار صحابه واگذار شده است و به همین دلیل مصحف هر یک از صحابه دارای ترتیبی مخصوص به خودش بوده است»([9]) این نظریه به هیچ وجه قابل قبول نیست. زیرا، اجتهاد صحابه در ترتیب سورههای مصحفهای مربوط به خودشان یک گزینش شخصی بوده است و هرگز نمیخواستهاند که دیگران را به رعایت ترتیب آن مصاحف وادار کنند و هیچگاه ادعا نکردهاند که مخالفت با ترتیب مصحفشان حرام است. صحابه این مصاحف را برای مردم ننوشته بودند و مصحف شخصی خودشان بوده است و پس از آن که مسلمانان به طور اجماعی ترتیب مصحف عثمانی را پذیرفتند، این صحابه نیز پیرو همان ترتیب شدند و مصاحف شخصی را رها کردند. اگر جز این بود و صحابه بر این اعتقاد بودند که کار به اختیار و اجتهاد آنان واگذار شده است، حاضر نمیشدند که ترتیب مصحفهای خودشان را برهم بزنند و از ترتیب مصاحف عثمانی پیروی کنند!([10])
از این گذشته زرکشی خود نیز بر این عقیده است که اختلاف بر سر توقیفی و اجتهادیبودن ترتیب سورههای قرآن «لفظی» است و دانشمندانی که قائل به «توقیفی» بودن ترتیب سورههای قرآن هستند، با دانشمندانی که قائل به «اجتهادی» بودن ترتیب همۀ سورهها یا بعضی از آنها هستند، فقط در الفاظ با هم اختلاف دارند. دلیل این مطلب آن است که امام مالک با آنکه معتقد است که ترتیب همۀ سورههای قرآن «اجتهادی» است، بر این نکته تأکید میکند که صحابه قرآن را جز به ترتیبی که از پیغمبر اکرم شنیده بودند مرتب نکردهاند! و بر این پایه بازگشت اختلاف به این است که آیا صحابه جایگاه سورههای قرآن را به استناد سخن پیغمبر اکرم در خصوص ترتیب سورههای قرآن مرتب کردهاند؟ تا «توقیفی» باشد؟ یا سورههای قرآن را به استناد اینکه عملاً در زمان حیات پیغمبر اکرم چنین ترتیبی داشتهاند، مرتب کردهاند؟ تا «اجتهادی» باشد»؟([11])
اما در مورد نظریهای که قائل به تفصیل شده است و ترتیب سورههای قرآن را در بعضی سورهها «توقیفی» و در بعضی دیگر «اجتهادی» دانسته است، باید دانست که صاحبان این نظریه وقتی در مقام برشمردن نوع دوم سورههای قرآن که – به اعتقاد آنان- ترتیبشان «اجتهادی» است، برمیآیند، اولاً: دلیل صحیح و قابل قبولی ارائه نمیدهند و فقط تعداد کمی از سورههای قرآن را در ردیف نوع دوم ذکر میکنند.
- قاضی ابومحمد ابن عطیه میگوید: بسیاری از سورههای قرآن در زمان رسول خدا ترتیبشان مشخص بوده است. از جمله سبع طول([12]) (7 سورۀ طولانی اوائل قرآن)؛ حوامیم (7 سوره که با حروف مقطعۀ حم شروع شدهاند) و مفصل (65 سوره، از سورۀ 50 –قاف- تا آخر قرآن).([13])
ابوجعفر ابن زبیر([14]) معتقد است که سورههای «توقیفی» از این هم باید بیشتر باشند و سورههای «اجتهادی» از این هم کمتر. این مطلب بروشنی از سخن وی فهمیده میشود که میگوید: «روایات گواه این مطلب هستند که سورههای قرآن که ترتیبشان «توقیفی» است، تعدادشان بیش از آن است که ابنعطیه گفته است. بنابراین، تعداد کمی از سورههای قرآن میمانند که در توقیفی یا اجتهادی بودن ترتیبشان اختلاف است».([15])
ثانیاً: برای معرفی تعداد سورههای قرآن که ترتیبشان میتواند مورد اختلاف باشد، تنها به یک روایت استناد میکنند که بسیار ضعیف، بلکه جعلی است و سلسلۀ سند این روایت در تمام طرق آن به یزید فارسی میرسد و اوست که از ابن عباس نقل میکند؛([16]) این شخص (یزید فارسی) را بخاری در ردیف راویان ضعیف نام میبرد. آن وقت چگونه میتوان از چنین کسی خبری را پذیرفت که در نقل آن منفرد است و مضمونش مبتنی بر ایجاد شبهه در رابطه با تواتر ترتیب سورههای قرآن است و میخواهد به تواتر قطعی آیات و سورههای قرآن از طریق قرائت، سماع و کتابت در مصاحف خدشه وارد سازد؛ همچنین در باب مسئلۀ مسلم و قطعی قرار داشتن بسمله در آغاز سورههای قرآن تشکیک کند و چنان بنمایاند که گویی عثمان در آغاز هر سورهای که دلش خواسته است بسمله قرار داده است و در آغاز هر سورهای که دلش نخواسته است قرار نداده است که این تهمت ناروایی نسبت به عثمان است. بنابراین، بدون هیچ اشکالی میتوانیم بگوییم «این حدیث به کلی مجعول است و اصلی ندارد»؛([17]) و دلیلی ندارد که با نقل این روایت بیپایه مبحث را طولانی کنیم. فقط به این قسمت از روایت اشاره میکنیم که در این روایت، عثمان در پاسخ ابن عباس که از او میپرسد: «چرا سورۀ برائت (سورۀ توبه، سورۀ نهم قرآن) را با سورۀ انفال (سورۀ هشتم قرآن) کنار هم قرار دادهای و میانشان بسملهای ننوشتهای...»؟ میگوید: «سورۀ انفال از نخستین قسمتهای قرآن بود که در مدینه نازل شده بود و سورۀ برائت از آخرین قسمتهای نازل شده در مدینه بود، موضوعات و داستان نزول این دو سوره با هم شباهت و تقارن داشتند، من به گمانم رسید که این دو سوره باهم یکی باشند! رسول خدا هم رحلت فرمود و در این مورد چیزی نفرمود. از این جهت من این دو سوره را در کنار هم قرار دادم و میانشان بسمله نوشتم!...».([18])
با توجه به تحقیقی که گذشت، نظریهای که قابل قبول و مستند و مستدل است، این است که ترتیب سورههای قرآن به همین ترتیبی که امروز در دسترس ما قرار دارد درست، مانند ترتیب آیات در هر سورۀ قرآن «توقیفی» است و به هیچ وجه «اجتهادی» نیست.([19])
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که علی رغم این توقیف و ترتیب قطعی آسمانی سورههای قرآن حضرت رسول اکرم ج نیازی نمیدیده است که آیات هر سوره را در یک صحیفۀ جداگانه به دنبال هم بنویسد، یا این که تمام قرآن را به صورت یک کتاب مجلد و کامل درآورد. به دلیل این که اولاً: قاریان و حافظان قرآن بسیار بودهاند؛ ثانیاً: خود آن حضرت همچنان چشم انتظار رسیدن آیات جدیدی از قرآن و تداوم وحی قرآن بوده است و این احتمال را در نظر میگرفته است که ممکن است بعضی از احکام قرآن با نزول آیات جدید نسخ شود. ([20]) بنابراین، باید گفت: تمام قرآن در زمان رسول خدا نوشته شده است، ولی در یک مصحف گردآوری نشده است و علت آن بوده است که صحابه آیات و سورههای قرآن را به همان ترتیبی که پیغمبر اکرم به آنان یاد داده بود از بر داشتهاند و همان ترتیب توقیفی و آسمانی آیات و سورههای قرآن را در خواندن قرآن با دقت کامل رعایت میکردند. زرکشی میگوید: «علت آن که قرآن در زمان رسول خدا به صورت یک مصحف کامل تدوین نشد، آن بود که پیغمبر اکرم نمیخواست وقت به وقت آن را تغییر بدهند. این بود که نگارش قرآن به صورت کامل، مرتب و مدون تا رحلت آن حضرت که پایان طبیعی و حتمی نزول وحی بود، به تأخیر افتاد».([21])
در این زمینه بیشتر علمای اسلامی بر این عقیدهاند که در جمع قرآن که در زمان رسول خدا انجام پذیرفته است، نگارش قرآن طوری صورت میگرفته است که با احرف سبعه (- قرائتهای هفتگانه) سازگار باشد. دربارۀ این مطلب در فصل مربوط به خودش به بحث خواهیم پرداخت.
در زمان رسول خدا هرچه از قرآن مینوشتند، در خانۀ آن حضرت میگذاشتند و کاتبان وحی هر یک برای خودشان نیز نسخهای برمیداشتند. به این ترتیب نسخههای قرآن که کاتبان وحی برای خودشان مینوشتند و صحیفههای قرآن که در خانۀ رسول اکرم جمعآوری و نگهداری میشدند، با حافظۀ نیرومند صحابۀ بیسواد و باسواد، دست به دست یکدیگر میدادند و اصالت قرآن را حفظ و حراست میکردند، تا مصداق سخن خداوند تحقق یابد که در آیۀ 9، سورۀ الحجر فرموده است:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ «همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم».
[1]- بلاشر توانسته است نام چهل نفر از کاتبان وحی در زمان رسول خدا را گردآوری کند. (Blachere, Intr Cor. P. 12) وی از تلفیق صورت اسامیهای تهیهشده توسط شوالی و بوهل و کازانوا، این صورت اسامی چهل نفری را به دست آورده است. کازانوا برای تهیۀ صورت اسامی کاتبان وحی در زمان رسول خدا، طبقات ابن سعد و نوشتههای طبری و نووی و سیرۀ حلبیه و دیگر کتب تاریخ و سیره را مورد بررسی و تحقیق قرار داده است. به ویژه بنگرید به:
Casanova, Mohammed et la fin du monde, 96.
[2]- اتقان. ج 1، ص 99؛ برهان. ج 1، ص 237.
[3]- شرح این کلمات را در «اتقان». ج 1، ص 101 ببینید.
[4]- این عبارت زرکشی در کتاب برهان (ج 1، ص 256) است. سیوطی به این اجماع منقول که زرکشی در رابطه با ترتیب توقیفی آیات هر سوره از قرآن عنوان کرده است، اشاره میکند و پس از آن عبارتی را از ابوجعفر ابن زبیر در «مناسبات» نقل میکند که وی گفته است: «ترتیب آیات هر سوره از سورههای قرآن با توقیف، نظارت و دستور دقیق و اکید پیغمبر اکرم صورت گرفته است و در این باره بین مسلمانان هیچ اختلافی نیست» (. ک. اتقان. ج 1، ص 4). تمایل زرکشی به این نظریه با توجه به دنبالۀ سخن وی آشکارتر میگردد. وی میگوید: بعضی از مفسرین عبارت ﴿وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا ٤﴾ را در آیۀ 4 سورۀ مزمل اینطور معنا کردهاند: بخوان قرآن را با همین ترتیب آیات بدون آن که آیاتش را جابه جا کنی و ترتیبش را به هم بزنی! و از خواندن قرآن برخلاف ترتیب مأثور از پیغمبر نکوهش به عمل آمده است (برهان. ج 1، ص 259).
[5]- صحیح بخاری. ج 6، ص 29؛ اتقان. ج 1، ص 105.
[6]- اتقان. ج 1، ص 104.
[7]- برای نمونه بنگرید به صحیح بخاری، کتاب تفسیرالقرآن. باب هجدهم و کتاب الأحکام. باب نود وهفتم؛ و مسند احمد، ج 3، ص 120 و ج 4، ص 381.
[8]- اتقان. ج 1، ص 105.
[9]- برهان. ج 1، ص 262.
[10]- هیچ یک از روایاتی که حاکی از وجود مصحفهایی ناهماهنگ با مصاحف رسمی عثمانی در دست صحابۀ پیغمبر اکرم هستند، نمیتوانند صحیح باشند. استاد محمد عزت دروزه ضمن ارائه دلائل بارز و براهین تحقیقی در این زمینه میگوید:... روایاتی که اوصاف مصحفهای اختصاصی ابی بن کعب و عبدالله بن مسعود را بیان میکنند، همه جعلی هستند و به دست دشمنان اسلام یا دستیاران آنان به منظور آشوبکردن اذهان مسلمانان و ایجاد شبهه در اصالت قرآن ساخته و پرداخت شدهاند و آثار سیاست و تبلیغات حزبی در آنها دیده میشود! (ر. ک. تاریخ قرآن، ص 72 به بعد). مؤلف نیز خود در چند صفحه بعد، در وجود چنین مصحفهایی با ذکر چند دلیل تردید خواهد کرد- م.
[11]- برهان. ج 1، ص 257.
[12]- این کلمه در کتاب «البرهان» چنین آمده است؛ در صورتی که ضبط مشهور کلمه «طوال» است. زرکشی در توجیه این ضبط مخالف مشهور میگوید: طول جمع طولی است، مانند کبر جمع کبری. ابوحیان توحیدی گفته است: تلفظ این کلمه بر وزن کتاب «طوال» از ادبیت بدور است (برهان. ج 1، ص 244).
[13]- برهان. ج 1، ص 257. بنابراین، تعداد سورههای نوع دوم که بنابراین نظریه ترتیبشان «اجتهادی» است، 35 سوره= (65+7+7)- 114 خواهد بود که از نظر تعداد کلمات و حروف، فقط حدود یک سوم قرآن را فرا میگیرند- م.
[14]- احمد بن ابراهیم بن زبیر اندلسی، صاحب کتاب حاشیه بر «الصلة». از نحویان حافظ قرآن بوده است. وی به سال 807 هـ .ق درگذشته است (الدررالکامنة. ج 1، ص 84 تا 86).
[15]- برهان. ج 1، ص 258.
[16]- حاشیۀ علامه احمد محمد شاکر بر حدیث شماره 399 در مسند امام احمد، ج 1، ص 329.
[17]- این عبارت نیز از همان حاشیه است: مسند احمد. ج 1، ص 330. حاشیۀ بسیار نفیس و ارزندهای است. جا دارد همۀ این حاشیه را بخوانید. متأسفانه، زمینۀ این کتاب گنجایش آوردن همۀ مطلب را ندارد!
[18]- مسند احمد، چاپ احمد محمد شاکر. ج 1، ص 331 (حدیث شماره 449) و از چاپ قدیم: ج1، ص 57.
[19]- برای نمونه نظم هنری و ریاضی موجود در جایگزینی 7 سورۀ مسبحات را با الهام از آیۀ 82 سورۀ النساء ﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا ٨٢﴾ مورد بررسی قرار میدهیم: این هفت سوره عبارتند از: بنی اسرائیل (17)؛ حدید (57)؛ حشر (59)؛ صف (61)؛ جمعه (62)؛ تغابن (64)؛ اعلا (87). نظم 1: کلمات آغازین این سورهها به ترتیب چنیناند: سبحان- سَبَّح- سَبَّح- سَبَّح- یُسَبَّح- یُسَبَّح- یُسَبَّح؛ یعنی به ترتیب: مصدر- فعل ماضی- فعل مضارع- فعل امر. نظم 2: مصدر (سبحان) یکی بیشتر نیست (فرد) و روی عدد فرد قرار گرفته است (17). فعل امر سَبَّح هم همینطور (87). فعل ماضی سه مرتبه آمده است (فرد) و روی عدد فرد قرار گرفته است (17). فعل امر سَبَّح هم همینطور (87). فعل ماضی سه مرتبه آمده است (فرد) و روی سه عدد فرد متوالی هم قرار گرفته است (57، 59، 61). فعل مضارع دو مرتبه آمده است (زوج) و روی دو عدد زوج متوالی هم قرار گرفته است (62، 64). نظم 3: آخرین سَبَّح (ماضی) بلافاصله قبل از اولین یسبح (مضارع) قرار گرفته است (61، 62). نظم 4: فاصلۀ سورۀ منفرد اولی تا این گروه، عدد 40 (17- 15) و فاصلۀ سورۀ منفرد آخری تا گروه عدد 23 است (64- 87) و همچنین فاصلۀ نخستین سوره تا آخرین سوره عدد 70 است (17- 87)- م.
[20]- اتقان. ج 1، ص 98؛ برهان. ج 1، ص 235.
[21]- برهان. ج 1، ص 262. استاد محمد عزت دروزه میگوید: بعضی از علمای قرآن فکر میکردهاند که تداوم و استمرار نزول وحی در زمان حیات پیامبر باعث شده است که قرآن زیر نظر آن حضرت مرتب نگردد. اما اگر کمی دقت کنیم، میبینیم هیچگونه ملازمهای میان این دو موضوع نیست... روایاتی که میگویند: قرآن در ماه رمضان سال آخر عمر پیغمبر دوبار توسط جبرئیل برای آن حضرت دوره شد، دلالت بر این دارند که در سال آخر عمر پیغمبر، قرآن به صورت یک کتاب کامل درآمده بود. به خصوص که در یکی از این روایات سخن از نگارش یک نسخۀ کامل از قرآن توسط زید بن ثابت در زمان پیغمبر به میان آمده است. از این گذشته آیا احتمال نزول چندین آیۀ دیگر مانع تدوین قرآن بوده است و آیا پیغمبر نمیتوانسته است قرآن را مرتب کند و آیات بعدی را وقتی نازل شدند، سر جایشان قرار دهد؟! (ر. ک. تاریخ قرآن. ص 62 به بعد)- م.
«جمع قرآن» به معنای «نگارش قرآن»
«جمع قرآن» به معنای دوم، یعنی: «نگارش قرآن» در صدر اسلام در سه دوران سه شکل متفاوت به خود دیده است: نخست در زمان حیات پیغمبر اکرم؛ دوم در زمان خلافت ابوبکر صدیق؛ سوم در زمان خلافت عثمان بن عفان.