اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

تکالیف اسلامی

تکالیف اسلامی

براساس آنچه که پیغمبر بوسیله‌ی وحی، تعیین کرده است، واجبات دین اسلام، در پنج مورد([1]) زیر خلاصه می‌شود که تکلیفِ ششمِ مربوط به جهاد بر ضد کفار، بعد از تردید و تأمل بسیار مسکوت مانده است:

1.     شهادت به وحدانیت خدا و نبوت پیغمبر.

2.     نماز پنج نوبت نماز در روز.

3.     روزه‌ی ماه رمضان.

4.     زکات که براساس قواعدی خاص می‌بایست پرداخته می‌شود.

5.     حج مکه در صورت امکان حداقل یک بار در طول عمر می‌بایست انجام شود([2]).


 

 

 



[1]- حدیث راجع به ارکان پنجگانۀ اسلام را، امام بخاری (حدیث: 8 و 4515) و احمد در مسند (حدیث‌های 4798، 5672، 6015 و 6301) و مسلم (حدیث 16/ 22) و ابی یعلی (حدیث 7561) و حمیدی (حدیث 703) و بغوی در شرح النسة (حدیث 6] و ابن منده در الایمان (احادیث: 41، 42، 43، 148، 149 و 150) و طبرانی در المعجم الکبیر (حدیث‌های 13203 و 13518) و بیهقی در السنن الصغیر (227)، از عبدالله بن عمر س روایت کرده‌اند که لفظ آنچنین است: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ، شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلَاةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَحَجَّ الْبَیْتِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ» البته با الفاظ دیگری هم روایت شده است. (مؤلف)

[2]- جهان اسلام، 25-43.

زندگانی پیامبر

زندگانی پیامبر

وقتی زندگی پیغمبر از نظر می‌گذرد، هیچکس نمی‌تواند در این باب تردید کند که ظهور وی بر بسیاری از کارهایی همچون: زنده به گورکردن دختران (از آنجا که اعراب به بازماندگان ذکور بیشتر اهمیت می‌دادند) بخت‌آزمایی و آوازه‌خوانی خط بطلان کشید و قماربازی و شراب‌خواری را به کلی ممنوع اعلام کرد. لزوم تعاون، نیکی در حق بردگان و فقیران و اسیران و مسافران درمانده دراین آیین، بطور بارزی با آنچه پیش از آن متداول بود، تفاوت داشت. خود وی هرگز مدعی نشد که انسان پاک و بی‌گناهی است، بلکه همواره خاطر نشان می‌ساخت که عاری از ضعف‌های بشری نیست و با سایر مردم تفاوتی ندارد؛ البته این امر مانع از آن نشد که از همان مراحل نخست، در جامعه‌ی اسلامی سیمایش مورد تجلیل و تکریم فوق العاده واقع نشود و عصمت و لغزش‌ناپذیری و علم به احوال آینده به وی منسوب نگردد و یک سلسله افسانه‌ها درباره‌ی شخصیتش که از دوران جوانی‌اش آغاز می‌شود و تمام زندگی‌اش را دربر می‌گیرد، پدید نیاید و این طرز تلقی‌ها حتی در سیره‌ای که به قلم ابن اسحاق (768م) نوشته و توسط ابن هشام (834م) تهذیب شد، نیز آمده است!

این طرز تلقی از پیغمبر، در تطور زندگی عامه مسلمانان تأثیر وسیعی داشته است و هنوز هم دارد. و براساس آن گفتار و کردار [حضرت] محمد به عنوان نمونه‌ی عالی رفتار و گفتار، نگریسته شده و به تمام احکام و اوامر او اهمیتی که خاص کلام وحی است، داده شده و سعی بر این بود تا تمام امور را بدانگونه که ممکن بود و او چنان خواسته باشد، تحت ضابطه درآورند. بدینگونه علم خاصی به نام «علم حدیث» به وجود آمد که احوال و اقوال پیغمبر یا آنچه را که گمان می‌رفت اقوال و احوال او بوده است، جمع و تدوین می‌کرد و می‌کوشید تا آنان را به عنوان قواعد رفتار عمومی تنظیم و تعیین کند؛ این احادیث در آغاز بطور شفاهی نقل می‌شد، اما بعدها مجموعه‌ی مفصل مکتوبی از این روایات شفاهی پدید آمد.

کامل‌کردن اسلام، وفات پیغمبر

کامل‌کردن اسلام، وفات پیغمبر ج

اکنون مکیان بی‌مقاومت به اسلام گرویدند و هدف زندگی [حضرت] محمد تحقق یافت و بعد از این در بنای دولت اسلام پیشرفت بیشتری حاصل شد. چند حمله بر ضد مرزهای بیزانس و بدویان مجاور صورت گرفت. در ماه فوریه در خصوص مراسم حج بیت الله (که دو سال وی را از آن باز داشته بودند) احکام و قواعدی نازل شد. پیش از آن وی مشرکان را بین تسلیم و نابودی مخیر کرده بود و مانع شرکت‌شان در مراسم حج شده بود.

از این پس تمام امتیازات ناشی از نسب، بی‌اعتبار اعلام شد و میزان ارتباط هرکس با اسلام، یگانه ملاک ارزش او شناخته شد. این امر، آنچه را مقصد و موضوع حیات پیغمبر شمرده می‌شد، تکمیل کرد و یکی از آخرین سوره‌های قرآن (سوره‌ی 55 آیه‌ی 3) این آشکارا به آن اشاره می‌کند:

«امروز دین‌تان را کامل و نعمت خویش را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین‌تان باشد»[1].

اندک زمانی بعد از بازگشت از این حجة الوداع، تبی بر پیامبر عارض شد که به سرعت بنیه‌اش را فرو کاست و سرانجام در 8 ژوئن 632 میلادی، در سن 62 سالگی در کنار زن جوان خویش عایشه، دختر ابوبکر چشم از جهان فروبست. رحلت وی مؤمنان را سخت غافلگیر کرد و آنان را پریشان ساخت و این بیشتر بدان سبب بود که هرچند خود [حضرت] محمد بارها از وفات خویش سخن گفته بود، اما به هیچ وجه به صراحت تمام این نکته را بیان نکرده بود که از این پس چه کاری باید کرد.



[1]- ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗا [المائدة: 3]

فتح مکه

فتح مکه

[حضرت] محمد از حق عقد اتحاد (که البته پیش از این نیز واجدش بود) استفاده‌ی تام کرد و دست به کار ایجاد یک هسته‌ی مرکزی از قبایل بدوی که نسبت به وی اظهار تبعیت می‌کردند و در آستانه‌ی پذیرش اسلام بودند، شد و با این کار توانست آنان را بر ضد قبایل هم‌پیمان مکه به راه اندازد. وی چندین ناحیه، از جمله واحه‌ی یهودی‌نشین خیبر را که مجاور مدینه بود، فتح کرد و چندین اردوکشی مختلف نظامی به راه انداخت. در این میان در 629 براساس آنچه در حدیبیه شرط شده بود، مراسم حج به جای آورد و این امر بدون حادثه‌ای انجام یافت و حتی زمینه‌ساز نخستین فرصت برای تماس با اعیان مکه – که تا آن زمان بدخواه وی مانده بودند – شد.

در این زمان بیش از پیش روشن می‌شد که گفتمان [حضرت] محمد روی به غلبه دارد و از بین مخالفان سابقش کسانی که واجد بصیرت و تشخیص بودند – مثل عمویش عباس و خالد بن ولید که فاتح واقعی جنگ «احد» بود – مصلحت را در این دیدند که با وی کنار بیایند. و براین اساس حمله به شهر زادگاه خویش، از این پس امری نبود که [حضرت] محمد جرأت اقدام به آن کار را نکند. وی مقدمات را با نهایت احتیاط فراهم آورد، اما مقصد را تا پایان مخفی نگاه داشت.

در [سال] 630 م ضربه‌ی نهایی فرود آمد و شهر تقریباً بدون هیچ مقاومتی تسلیم شد و امنیت جانی و مالی کسانی که از جنگ دست برداشتند و در خانه ماندند، تضمین شد و این نکته‌ای بود که پیغمبر بر آن تاکید ورزید. علاوه براین، وی حسن نیت صادقانه‌ای نسبت به مکیان ابراز کرد و از لحاظ مادی، به قدری به آنان امتیاز داد که اعتراض صحابه‌ی قدیم را برانگیخت و لازم شد که پیغمبر تاکید کند که دلجویی از این «المؤلفة قلوبهم» بوسیله‌ی مال، امری است که کاملاً به دستور خداوند انجام گرفته است (سوره‌ی 9، آیه‌ی 60) و در جریان این فتح، یکی از زیباترین سوره‌های قرآن، سوره‌ی یکصد و دهم است که بعد از فتح مکه بر پیامبر نازل شد و واقعه را با این کلمات کوتاه و عالی بیان می‌کند.

«چون یاری و پیروزی خداوند فرا رسید و دیدی که مردم گروه گروه به دین خدای درمی‌آیند، به ستایش خداوند تسبیح بگوی و از وی آمرزش بجوی، از آنکه اوست که همواره پذیرای توبه است»![1]



[1]- ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا٣ [النصر: 1-3]

حدیبیه

حدیبیه

در همین اوان بود که محمد [ ج] تصمیم گرفت برای به جا آوردن زیارت کعبه – که وی از اهیمت آن به خوبی آگاه بود – کسب اجازه کند، لذا با عده‌ای از اصحاب عازم مکه شد و در خصوص اینکه واقعاً در صدد بود با اعمال زور به خانه‌ی خدا وارد شود، نمی‌توان اظهار نظر کرد([1]). در هرحال مکیان چنین اجازه‌ای ندادند و برای دیدار وی با سپاهی رهسپار حدیبیه – نقطه‌ی پایان حوزه قدرت خود – شدند.

پیغمبر با اخذ بیعت([2])، از ایمان همراهانش اطمینان حاصل و بعد با مکیان پیمان صلحی منعقد کرد که به وی و پیروانش اجازه می‌داد سال دیگر، به شرط آنکه غیر مسلح باشند، برای ادای حج بازآیند. وی همچنین راضی شد که در پیمان مصالحه از وی به «نامش» یاد کنند، نه با عنوان «رسول خدا». مؤمنان همراهش، از جمله عُمر از این تصمیم برآشفتند([3]). و فقط بعدها وقتی ملاحظه کردند که جایگاه عقیده‌شان، آنگونه که در آغاز کار پنداشته‌اند، آسیبی ندیده است، بدان تن دادند.

اقدام [حضرت] محمدیک هنرنمایی دیپلماتیک بی‌مانند بود، چرا که با این اقدام توانست به عنوان یک طرف قرارداد هم‌شأن با مکیان از طرف آنان به رسمیت شناخته شود. این قول ظاهراً اغراق است و نظری که بیشتر قابل دفاع است این است که: سیر حوادث، مکیان را ملزم به این شناسایی دو جانبه کرده بود و این امر از همان زمانی که برای رهایی اسیران بدر، مجبور به دادن فدیه شدند، شروع شده بود.



[1]- اگر جناب اشپولر ماجرا را با دقت مطالعه می‌کرد، می‌فهمید که هیچگاه پیامبر ج تصمیم اعمال زور نداشته است. (مؤلف)

[2]- بیعت پیامبر ج از اصحاب برای خون‌خواهی عثمان س بود، زیرا به آن حضرت خبر رسیده بود که مکیان عثمان س را که نمایندۀ پیامبر برای مذاکره با قریش بود، به شهادت رسانده‌اند. (مؤلف)

[3]- عمر س از مفاد صلح‌نامه ناراحت بود، نه خشمگین. (مؤلف)