ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
واشینگتن ایروینگ در کتاب محمد و جانشینانش که در سال 1909م در لندن چاپ شد، مینویسد: «در رفتار خصوصی و شخصی، عادل بود. رفتارش با دوستان و بیگانگان، ثروتمندان و بینوایان و زورمندان و ناتوانان، یکسان و یکنواخت بود و به واسطهی مهربانی و محبت به مردم و گوشدادن به شکایتهایشان، همه او را دوست میداشتند»([1]).
تأثیر پیامبر ج در اتحاد عرب
سرویلیام موییر یکی از سرسختترین معارضان و منتقدان اسلام، در کتابی به نام حیات محمد مینویسد: «در این صورت، نخستین ویژگیای که نظر ما را جلب میکند، چند دستگی اعراب و تقسیمشدن آنان به دستهها و گروههای بیشمار و منفصل از همدیگری است که غالباً باهم در ستیزند و حتی پس از برقراری یک رابطهی سببی و وصلت با هم که به اشتراک مصلحت و منفعت و به دیگر سخن «اتحاد» آنان میانجامید، بازهم زمینه فراهم بود تا بنابه علتها و عاملهای بیاهمیت، ستیز با هم را از سر بگیرند و اتحادشان فرو بپاشد و دوباره، کارشان به دشمنی آشتیناپذیر بینجامد. بدین ترتیب وضع اعراب در هنگام ظهور اسلام، مبین دورنمایی از تاریخ است که همیشه متغیر و آشفته بوده است و به معنی واقعی، اتحادی با یکدیگر نداشتهاند.
هنوز باید دربارهی حل این مسأله فکر کرد که این قبایل به چه وسیله میتوانند با یکدیگر به صورت ترکیب واحدی درآیند و دارای مرکز مشترکی شوند؟ ولی این امر بوسیلهی محمد حل شد»([1]).
پروفسور ناثنیل اشمیت([1]) نوشته است: «درستی ذاتی [حضرت] محمد قابل تردید نیست. یک نقد تاریخی بیتعصب و دور از خوشباوری – که هرگواه و شاهدی را ارج مینهد و هیچ تعلق خاطر گروهی ندارد و فقط طالب حقیقت است – ناچار است اعتراف کند که او به دستهای از پیامبران تعلق دارد که ماهیت ادراک جسمانیشان هرچه بوده، در اوقات و اشکال مختلف، افکار بیپیرایه و ملکوتیای را تعلیم داد و قوانین اخلاقیای را که بسیار شریفتر از قوانین حاکم بر جامعهی آنان بود، وضع کردهاند و خویش را بدون واهمه، وقف برنامهی گرانبهای خود کردهاند و این کار معلول قدرت درونیشان بود که آنان را به انجام رسالتشان فرا میخواند»([2]).
لامارتین نوشته است: «علاقه به عدالت اجتماعی، ایمان به موفقیت و اطمینان قلبی در روزهای سخت و در منتهای فشار، گذشت در پیروزی، ایثاری که وقف گسترش اندیشهی «یکتاپرستی» شدند بر پایی یک امپراتوری، نیایش بیپایان در گفت و گوی سری با خدا و مرگ و پیروزی پس از مرگ، همه نه تنها شهادت میدهند که او جاعل نبوده، بلکه به ایمان نیرومند او شهادت میدهند؛ همان ایمانی که به وی قدرت احیا و تجدید بنای عقیده (یکتاپرستی) را داد.
این عقیده شامل دو اصل اساسی بود که اولی، یکتایی خدا و دومی، فناناپذیری او بود. اولی صفتی را در خدا، ثابت و دیگری صفتی را نفی میکند، یعنی، اولی خدایان ساختگی را با قدرت شمشیر درهم کوفت و دومی با قدرت کلام، اندیشهای را آغاز کرد... آری! او ناطق، پیامبر، قانونگذار، سرباز میدان نبرد، فاتح اندیشهها، احیاگر آیین عقلانی و مذهبی خارج از تصورگرایی و پایهگذار یک حکومت وسیع معنوی است. از دیدگاه همهی معیارهای سنجش عظمت ممکن است سؤال کنیم: آیا بشری بزرگتر از او هم وجود دارد»؟([1])
دانشمند مشهور فرانسوی، پروفسور ارنست رنان رییس دانشکدهی ادبیات پاریس میگوید: «ملت عرب که خداوند گرامیشان داشت و با برگزیدن والاترین بندگانش از میان شریفترین اشراف آن ملت مقامش را به پیغمبری و خاتمیت بالا برد، زبان و لغتش وسیلهای شد که بهترین شرایع را در بر داشته باشد و بطور حتم، این شریعت تا جهان برپاست، پایدار خواهد ماند؛ زیرا پیغمبری بعد از این پیغمبر و دینی بعد از این دین نخواهد آمد»([1]).