اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

قانونگذار خردمند

قانونگذار خردمند

بولنویلیه([1]) یکی از نخستین پژوهشگران فرانسوی بود که درباره‌‌ی زندگی پیامبر اسلام ج به تحقیق پرداخت و با رویکرد جانبداری از اسلام، کتابی ارزنده با عنوان زندگی محمد[ ج]([2]) نوشت و پیغمبر را مردی بسیار بزرگ معرفی کرد.

این نویسنده، چنان در ستایش مسلمانان کوشید که برخی از معاصرانش او را به مسلمانی متهم کردند، زیرا سخنانی که در وصف پیامبر ج بر زبان رانده بود، بیشتر به سخنان یک مسلمان واقعی می‌ماند. وی می‌گوید: «محمد، قانونگذاری بزرگ و خردمند بود که دینی مُهذب([3]) برای جهانیان به ارمغان آورد. او نماینده‌‌ی زنده‌‌ی عنایاتِ پروردگار بود.

خدایی که بر همه چیز آگاه است، او را فرستاد تا مسیحیان را که گمراه شده بودند، متنبه گرداند، بت‌ها را درهم بکوبد، ایرانیان خورشیدپرست([4]) را مطیع سازد و آیین خداشناسی را از دیوارهای چین تا سواحل اسپانیا بگستراند»([5]).



[1]- Boulain livaie

[2]- Lavie de Mahomet, Amsterdam, 1730, p.177.

[3]- پاک و بی‌آلایش.

[4]- اغلب ایرانیان آتش‌پرست بودند، نه خورشیدپرست. (مؤلف)

[5]- نگرشی بر رویارویی غرب با اسلام؛ 346-347.

مثلِ اعلای زیباهی‌ها!

مثلِ اعلای زیباهی‌ها!

پروفسور آنه‌ماری شیمل([1]) اسلام‌شناس معاصر، در کتاب محمد، رسول خدا می‌نویسد: «محمد مثلِ اعلای همه‌‌ی زیبایی‌های انسان است، زیرا شریف‌ترین صفات معنوی نیز از سراپایش هویداست»([2]).



[1]- Schimmel, Annemarie

[2]-محمد، رسول خدا؛ 59.

آفریده‌ای از قلبِ دنیا

آفریده‌ای از قلبِ دنیا

توماس کارلایل([1]) (1795-1881م) رجال‌شناس، ناقدِ ادبی، نویسنده‌ی متفکر و مورخِ انگلیسی و مؤلفِ کتابِ قهرمانان و قهرمانیت([2]) می‌نویسد: «بزرگ‌ترین ننگ هر فرد متمدن این دوران، این است که به گفته‌هایی که به این پندار دامن می‌زند که دین اسلام، دروغ است و محمد فریب‌کار است، گوش فرا دهد؛ زمان آن رسیده است که به جنگ این شایعاتِ پوچ برویم، آنان را دور اندازیم و از آنان شرم داشته باشیم. رسالتی که محمد پیام‌آور آن بود، همچون چراغی فروزان در دوازده سده([3]) فرا راه میلیون‌ها انسانِ همچون ما، قرار داشته است و دارد...

خداوند این مرد (محمد ج) را صادق و مخلص آفرید و او در نظر من، آفریده‌ای از قلب دنیا و درون هستی، و بخشی از حقایق جوهری اشیا و شاید آیه‌ای از آیات و نشانه‌های وجود الله است. لذا او را هرگز فردی دروغگو و فریبکار نمی‌دانم که برای پادشاهی و قدرت حرکت کرده باشد، بلکه رسالتش را حق می‌دانم و او بخشی از این حیات است که قلب طبیعت از او برانگیخته شد؛ او همچون شهابی است که به جهان روشنایی بخشید. یقین دارم که او درسی از کسی نیاموخته است و سواد خواندن و نوشتن نداشت. به خدا سوگند! اُمّی بودن محمد، شگفت‌آمیز است! تمام آنچه را که درباره‌ی شهوترانی دین اسلام نوشته‌اند، ستم و ظلم می‌دانم. محمد [ ج] فردی شهوتران نبود، بلکه برخلاف آن، فردی زاهد، و در مسکن و خورد و خوراک و لباس، بسیار زهدگرا بود...»([4]).



[1]- Thomas Carlyle

[2]- Hero and Heroworship

[3]- و اینک هزار و چهارصد سال از پرتو افشانی خورشید اسلام سپری شده است. اما هنوز روشنی بخش دل‌های صدها میلیون نفر در سرتاسر گیتی است. (مؤلف)

[4]- نگرشی بر رویارویی غرب با اسلام، پاورقی 3، 353.

وصف تو خدا گفت

وصف تو خدا گفت

هر آدمی‌ای که او ثنا گفت
                                               

هرچه آن نه ثنای تو، خطا گفت

خود خاطر شاعری چه سنجد

نعمت تو سزای تو، خدا گفت

گرچه نه سزای حضرت توست

بپذیر هر آنچه این گدا گفت

هرچند فضول گوی مردی است

آخر نه ثنای مصطفی گفت

در عمر هر آنچه گفت یا کرد

نادانی کرد و ناسزا گفت

زان گفته و کرده گر بپرسند

کز بهر چه کرد یا چرا گفت

این خواهد بود، عدت او

هر هرزه که از سر هوی گفت

چون نیست بضاعتی از طاعت

از ما گنه و ز تو شفاعت

(جمال الدین اصفهانی)


مقدمه

مقدمه

محمد کافرینش هست خاکش

 

هزاران آفرین بر جان پاکش

چراغ افروز چشم اهل بینش

 

طراز([1]) کارگاه آفرینش([2])

راه‌یافتن انسانیت به سر منزل مقصود، بدون داشتن راهنمایی ماهر و آگاه به راه، ناممکن و پیمودن آن بدون رهبر، ره به سوی وادی حیرت و سرگردانی بردن است. و از آنجا که انسان‌ها از همان مراحل آغازین تاریخ تاکنون، همیشه در جست و جوی راهی برای رسیدن به پروردگار بوده‌اند.

همه جویند ترا، مسلم و ترسا و یهود

راستی بر سر کوی تو عجب غوغاییست([3])

و رسیدن به این مقصد والا، نیازمند رهبرانی آگاه و دلسوز است، به همین جهت خداوند متعال پیامبران خود را فرستاد که مشعل‌ها بر فراز راه بیفروزند و انسان‌ها را با حکمت و بصیرت به راست‌ترین راه، رهنمون سازند:

چو کرد اولاد آدم را مکرم

 

فرستاد انبیا را سوی عالم

که تا دعوت کنند اهل جهان را

 

بیاموزند طاعت بندگان را

و زایشان برگزید او مصطفی را

 

سپه‌سالار ملک کبریا را([4])

والاترین و آگاه‌ترین این مشعل‌داران و راهبرانِ راه رسیدن به خدا، صدر و بدر آفرینش، گوهر درج نبوت و اختر برج فتوت حضرت محمد ج است:

گذر کرد او ز چندین پیمبر

 

ز جمله چون گهر افتاد بر سر([5])

وی در عصری به مبارزه و ستیز با نادانی و گمراهی برخاست که دنیا به ورطه‌ی هلاکت گام نهاده بود و هر لحظه احتمال سقوط آن به پرتگاه نیستی می‌رفت و انسانیت در تمام جنبه‌های اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و... مسیر را به اشتباه پیموده و جهل و نادانی و خودبینی بر جهان سیطره یافته بود.

ادیان بزرگ الهی که نقش نشانه‌های راه را دارند، توسط دوستان نابخرد و دشمنان خردمند، دستخوش دگرگونی و تحریف قرار گرفته بودند و با وجود این تحریف‌ها، نه تنها کمکی به نجات انسان‌ها از تاریکی‌ها نمی‌کردند، بلکه به سرگردانی آنان بیش از پیش دامن می‌زدند و راه را برای سقوط هرچه بیشتر هموار می‌ساختند.

پیامبر اسلام – که هزاران آفرین بر جان او باد – در چنین عصری آشفته به پا خاست و مبارزه با جهل، بی‌دینی و ناهنجاری‌های اجتماعی، اخلاقی و... را در سر لوحه‌ی برنامه‌ی خود قرار داد و با یاری خداوند و وحی الهی، گام‌هایی استواری در این راستا برداشت، و قوم عرب را که در دریایی از مفاسد اخلاقی و بی‌دینی، غوطه‌ور و بر لبه‌ی پرتگاه هلاکت قرار گرفته بودند، به سرمنزل مقصود رهنمون ساخت. بعثت آن حضرت منحصر به عرب نبود، بلکه پرتوش سراسر جهان را در نوردید؛ همو که گزیده‌ی جمله‌ی پیغمبران و برای تمام جانیان مایه‌ی رحمت بود.

چو عالم را به نور خود بیاراست

 

خروش از خلق عالم سر به سر خاست

جهان از فرّ او دارالجنان شد

 

به شرق و غرب، دین او عیان شد([6])

او مأموریت داشت که با جهل، بیداد، شرک، ناهنجاری‌ها و... بستیزد و زمین را به صلح، صفا، عدالت، مساوات و توحید و... بیاراید.

پایمردان دیو در هر عصر در برابر راستی و روشنی قد علم کرده و در سر راه رشد آن، مانع تراشیده و شایعه‌ها برساخته و انتشار داده‌اند.

هنگامی که خورشید رسالت از فراز کو‌های مکه طلوع کرد و روشنی‌بخش جهان شد، دیوصفتان و سخت‌دلانی همچون فرعون امت اسلامی: ابوجهل، ابولهب، ولید و... قد برافراشتند و دست به طغیان و تمرد زدند و خواجه‌ی کاینات و حبیبِ خاصِ رب العالمین، پیامبر اسلام ج را کاهن، شاعر، مجنون و... نامیدند و کودکان و دیوانگان را بر ضدّش شوراندند و یارانش را به سختی آزردند تا از آیین جدید محمد ج بیزاری جویند و به دین کهن خویش بازگردند، اما به لطف خدا تمام نیرنگ‌های‌شان نقش بر آب شد و اسلام بالید و نیرومند شد و کسانی که سرسختانه به کفر خویش چنگ انداخته بودند و اندکی از مواضع تند و تیز ضد اسلامی خود عدول نمی‌کردند، به خاک ذلت نشستند و به خواری کشته شدند و گروهی دیگر از آنان‌که در برابر اسلام، نرمش بیشتری داشتند، با نیوشیدن کلام الهی، شیفته‌ی آن شده و به فرامین این آیین فرخنده، گردن نهادند.

مخالفان اصلی اسلام و قرآن و پیامبر را سه طیف مشرکان عرب و مسیحیان و یهودیان تشکیل می‌دادند که از آن میان، دو گروه نخست، نرمش بیشتری داشتند؛ همگی مشرکان به اسلام گرویدند و آن مسیحیانی که از مبانی و مبادی دین اسلام آگاه شدند به میل و رغبت آیین اسلام را پذیرفتند.

اما یهودیان کینه‌توز – که نفرین ابدی خداوند بر آنان باد – سرسختانه از روی لجاجت به مخالفت با اسلام برخاستند و نه تنها خود مسلمان نشدند، بلکه دیگران را نیز اغوا ساخته و با خود همراه و هم‌ساز کردند و به جبهه‌سازی و شایعه‌پراکنی بر ضد اسلام پرداختند که بزرگ‌ترین و سترگ‌ترین فتنه‌ها و اختلافات عصر نبوت و خلفای راشدین و پس از آن ریشه در نیرنگ‌ها و دسیسه‌های آنان داشت. با تحریک و شوراندن قبایل، لشکری ده هزار نفری تدارک دیدند تا با آن، اسلام را از ریشه برکنند. احزاب به محاصره‌ی مدینه دست زدند که با یاری خداوند و تدبیر شایسته‌ی پیامبر حاصلی جز شکست و یأس عایدشان نگردید.

آنان حتی زمانی هم که مسلمانان به امنیت و رفاه نسبی رسیده بودند، دست از کارشکنی و توطئه نکشیدند و در کسوت افراد متدین در میان مسلمانان ساده‌لوح رخنه کردند و به سخنان فریبنده و فتنه‌انگیز خود، ذهن مسلمانان را نسبت به دولت اسلامی خلیفه‌ی سوم، حضرت عثمان س مغشوش کردند و آنان را به شورش وا داشتند و در نتیجه‌‌ی این دسیسه، سرانجام اخلال‌گران و شورشیان مصری و عراقی به منزل این خلیفه یورش بردند و ایشان را در حالی که روزه بود و به تلاوت قرآن مشغول بود، مظلومانه به شهادت رساندند.

یهودیان برای جلوگیری از گسترش روزافزون اسلام و نفوذ آن در میان ملت‌های مختلف، به ویژه مسیحیان اروپا، افسانه‌های واهی‌ای از ظلم و خشونت و... مسلمانان، ساخته و منتشر کردند و بذر کینه و دشمنی با این دین را در دل‌های عامه‌ی مردم افشاندند.

پاپ‌ها، کشیش‌ها و کاردینال‌ها نیز به خاطر حفظ مقام و موقعیت خود، دست همکاری و همیاری به آنان‌ دادند و توده‌ی مسیحیان را بر ضد مسلمانان و اسلام شوراندند. در پی همین تحریک‌های کلیسا بود که آتش جنگ‌های صلیبی برافروخته شد([7])، مسیحیان از سراسر اروپا به سوی سرزمین‌های اسلامی سرازیر شدند، چه جنایت‌ها که نکردند و چه ویرانی‌ها که بر جای نگذاشتند، تا حدی که تاریخ‌نگاران اروپایی هم از یادآوری آن اظهار شگفتی و انزجار می‌کنند!

با پیروزی مسلمانان در جنگ‌‌های صلیبی، فرصتی فراهم شد تا مسیحیان برای شناخت اسلام و مسلمانان اقدام کنند، ولی نخستین حرکت‌ها برای شناخت اسلام به شدت از جانب کلیسا سرکوب شد.

نویسنده‌ی بزرگ اروپایی، جان دیون پورت می‌نویسد: «برای نخستین بار ترجمه‌‌ی قرآن در سال 1599 م به قلم «الکساندر پاگانینی» اهل بریکسان در شهر ونیز منتشر شد. جمعی دیگر تاریخ انتشار آن را درخلال سال‌های 1515 تا 1530 م می‌دانند که سرانجام به فرمان پاپ سوزانده شد»([8]).

از آن پس اغلب نویسندگان اروپایی بنابر تعصب، عمداً منابع اسلامی را به صورت تحریف شده در میان مردم اروپا منتشر ساختند تا با این کار، کلیسا و اربابان یهودی خود را خشنود سازند، گروه اندک دیگری از نویسندگان، انصاف به خرج داده و اسلام را شفاف به مردم معرفی کرده‌اند؛ اگرچه دستخوش اشتباهاتی شده‌اند، ولی بطور کلی عملکردشان مثبت بوده است.

مارسل بوازار([9])، مسئول برنامه‌های ویژه در انستیتوی یونسکو و دبیر کل انجمن فرهنگی بین المللی اسلام و غرب، سیر اسلام‌شناسی در غرب را اینگونه تحلیل و ارزیابی می‌کند: «آثار خاورشناسان به استثنای اندکی، به درک بهتر اسلام یا ارایه تصویر دقیقی از این دین در اذهان غرب کمکی نکرد. این آثار در واقع بیش از آن تخصصی بودند که برای عوام قابل درک باشند.

از دیگر سو خاورشناسی هم از آغاز در فرانسه، انگلستان و هلند در زمره‌ی رشته‌های علوم استعماری و غرض از آن در مجموع درک بهتر ذهنیت اسلام برای تسهیل اداره‌‌ی استعماری مردم مسلمان بود. این امر نه یک نقد تاریخی، بلکه واقعیتی است که در آن دوره، قدرت‌های استعماری کوششی در کتمان آن به عمل نمی‌آوردند.

افزون بر این، سنت مذهبی غرب همواره محسوس بوده و هست؛ زیرا در واقع دو مکتب اصلی: انگلوساکسونِ پروتستان و فرانسه کاتولیک بسط یافته‌اند و به نظر می‌رسد که این نفوذ هم‌اکنون نیز – البته تحت تأثیر مواضع اتخاذی واتیکان و مجمع شورای اسقف‌های کلیسا که در بالا به آن اشاره شد – پا برجاست.

تردیدی نیست که تمام خاورشناسان همیشه از جاده‌ی انصاف نسبت به اسلام خارج نشده‌اند، ولی همواره خود را در مسند قضا می‌پنداشته‌اند. این داوران اغلب نیز شرافتمندانه رفتار می‌کردند و آنچه را که به زعم ایشان پسندیده بود می‌پذیرفتند و آنچه را که پسندیده نمی‌آمد، برنمی‌تافتند.

داورانی بزرگوار و در عین حال سانسورچی! وانگهی این موضع داور خارجی به طرز گسترده‌ای به قوم‌‌‌مداری حاکم مقید بود که چنین القا می‌کرد که از هیچ فرهنگ مادی و سیاسی مقهور استعمار نمی‌توان انتظار ارزش انسانی و معنوی داشت.

تحقیقات خاورشناسی از گذشته‌ای نه چندان دور به گونه‌ای کاملاً متفاوت دستخوش تحولی مثبت است.

در واقع از یک سو به موازات گفت‌‌و‌‌گوی مذهبی – الهی تخصصی‌تر بین اهل فن و روحانیون، امکان برخوردی عینی‌تر و صمیمانه‌تر در میان آنان به وجود آمده است.

و از دیگر سو مسلمانان، در کسوت استادان دانشگاه‌های غربی به طرحِ علمیِ فرهنگ اسلامی در مجامع به شیوه‌ای که قشر منور الفکر و متفکر اروپا و امریکا را تحت تأثیر قرار دهد، کمک بسیار می‌کنند. اسلام‌شناسی مدت‌های طولانی از «پاسخگویی» مسلمان بی‌بهره بوده است. در واقع در چند دهه‌‌ی اخیر، اغلب دانشمندان و فرهیختگان جهان اسلام، یا نخبگانی غرب‌زده‌ای بوده‌اند که آشنایی چندانی با فرهنگ خاص خود نداشته و از ریشه‌های عمیق آن بی‌خبر بوده‌اند و یا پرهیزکارانی دانشمند و فقهایی بوده‌اند که از واقعیت سیاسی معاصر، اطلاع چندانی نداشته‌اند.

تردیدی نیست که سنگینی بار گذشته را با یک چرخش قلم نمی‌توان زدود، با این وصف و به رغم تداوم رویکرد خصمانه‌‌ی قدیمی در نوشته‌های «برخی متخصصین معاصر» روح و لحن گفتار «خاورشناسی» بطور کلی تحول بسیار یافته است»([10]).

اقدامات نویسندگان منصف اروپایی سبب شد که اروپاییان، بهتر و شفاف‌تر اسلام را درک کنند و محمد ج را بشناسند و کسانی که در پی آنان آمدند، هرچه بیشتر زمینه را برای شناخت درست‌تر و درک صحیح‌تر اروپاییان از اسلام مهیا ساختند.

در اواخر سده‌های نوزدهم و بیستم، نویسندگان متعهد مسلمان، برای آشناکردن غیر مسلمانان با اسلام و پیامبر دست به کار شدند و آثار بی‌شماری به زبان‌های مختلف اروپایی منتشر ساختند و انتقادها و تردیدهای خاورشناسان را با دلایل و اسلوب علمی پاسخ گفتند.

از نخستین کسانی که در صدد پاسخگویی به اعتراضات خاورشناسان متعصب برآمد، پروفسور «شبلی نعمانی هندی» بود.

با شفاف‌تر شدن سیمای اسلام و پیامبر در نگاه اروپاییان، گرایش آنان به اسلام فزونی یافت و شمار بسیار زیادی به این دین گرویدند که در میان‌شان، علاوه بر عامه‌ی مردم، جمع زیادی از شخصیت‌های مهم سیاسی، علمی، هنری، ورزشی، نظامی و... به چشم می‌خورد و هرچند وقت شاهد مسلمان‌شدن نامداران دیگری در جهان هستیم.

دشمنان که از مسلمان‌شدن اروپاییان و... به وحشت افتاده‌اند، دست به هر نیرنگ و توطئه‌ای می‌زنند؛ گاه به قرآن دستبرد زده و گاه پیامبر اسلام را آماج تیرها و هجمه‌های خود قرار می‌دهند و هنوز جراحت ناشی از هتک حرمت به ساحت پیامبر ج در پی انتشار کاریکاتورها و سخنان پاپ بندیکت شانزدهم در قلب‌های مسلمانان التیام نیافته است که به تازگی یک شرکت تهیه و تولید بازی‌های دانمارکی با عرضه‌ی یک بازی جدید «پلی‌استیشن» به پیامبر اکرم ج و ام المؤمنین عایشه ل توهین کرده است و صدها مورد دیگر...! و خوشبختانه به یاری خداوند همه‌ی نیرنگ‌های آنان نقش بر آب شده است.

اگرچه مقام ایشان با این سخنان و اعترافات فراتر و بالاتر نمی‌رود، زیرا پایه‌اش از همه بالاتر است و بعد از خدا، بزرگ اوست و خداوند او را ستوده است.

چه گویم من ثنایی او خدا گفت

که نام اوست با نام خدا جفت([11])

گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنی است

فکر مشاطه([12]) چه با حسن خدا داد کند([13])

اما گفته‌اند: فضیلت و برتری آن است که دشمنان بدان اقرار و اعتراف کنند:

خوش‌تر آن باشد که سر دلبران

 

گفته آید در حدیث دیگران

و دیگر این‌که: این گفته‌ها تلنگری باشد بر دل‌های خفته‌ی کسانی که کورکورانه به دنبال غربیان‌اند، تا بدانند که دانشمندان غربی، چگونه محمد ج را می‌ستایند و شخصیت‌اش را ارج می‌نهند و او را مقتدا و پیشوای بزرگ جهان معرفی می‌کنند!

لازم به یادآوری است که برای روان و شیوا ساختن عبارت‌ها، به ویرایش و در برخی موارد بازنویسی متون اقدام شده است.




[1]- نقش و نگار.

[2]- کلیات خمسه حکیم نظامی گنجوی، 94.

[3]- گلزار اصفهانی.

[4]- خطیب فارسی، قلندر نامه، 33.

[5]- عطار، اسار نامه، 12.

[6]- خطیب فارسی، قلندر نامه، 33- 34.

[7]- جنگ‌های صلیبی در سال 1096 م با یورش اروپاییان به سرزمین‌های اسلامی، آغاز و پس از حدود دویست سال، در سال 1290 م با پیروزی مسلمانان پروندۀ این جنگ‌های صلیبی بسته شد.

[8]- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، پاورقی 1، 87- 88.

[9]- Boisard Marce

[10]- اسلام و جهان امروز، 14- 15.

[11]- آرایشگر.

[12]- دیوان حافظ، 147.

[13]- مولانا جلال الدین بلخی.