فصل هشتم:
وعدهی قرآنی در سورهی أنبیاء
سورهی انبیاء سورهای مکی است، و به این خاطر به این اسم نامگذاری شده که نام مجموعهای پربرکت از انبیاء † در آن بیان شده است، در این سوره به صحنهها و نماهایی از سرگذشت این پیامبران اشاره شده: ابراهیم، لوط، موسی، داود، سلیمان، یونس، ایوب، ادریس، اسماعیل، زکریا، یحیی، و عیسی †.
آیات سوره از رویارویی مداوم میان حق و باطل سخن میگوید، پیامبران و فرستادگان † اهل حق را هدایت و رهبری میکردند، در آن هنگام که اشراف کفار اهل باطل را رهبری میکردند.
آیات سوره بر رویارویی میان خاتم پیامبران محمد مصطفی ج، و کفار قریش متمرکز گشته، چون که با شایعات و شبهات آنها روبرو شده و آنها را پاسخ میدهد، و حقایق بسیاری را که با سیر پیشرفت حق و پیروزیش بر باطل مرتبط است، بیان میدارد. در این سوره وعدههایی قرآنی در خصوص پیروزی حق بر باطل، و متلاشی شدن باطل در برابر حق بیان گشته، صحابه این وعدهها را در حالی که دچار ضعف و ناتوانی و تحت شکنجه و اذیت و آزار بودند، پذیرفتند، و با اطمینان و اعتماد، و امید و بشارت با آن تعامل نمودند و بر حق ثابتقدم مانده، و با باطل رویارویی گشتند، و در حالی دوران مکی را پشت سر نهادند که نسبت به عملی شدن این وعدههای قرآنی یقین داشتند، و هنگامی که به مدینه رفتند به جهاد در راه خدا پرداختند، و دشمنان خدا را شکست دادند، و خداوند این وعدههای مورد انتظار را، برای آنان تحقق بخشید.
از جمله مهمترین وعدههای قرآنی در سوره انبیاء مواردی است که در ذیل میآید:
خداوند وعدهای را که به پیامبرانش داده بود به تحقق رسانید
1- خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِمۡۖ فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٧ وَمَا جَعَلۡنَٰهُمۡ جَسَدٗا لَّا یَأۡکُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَمَا کَانُواْ خَٰلِدِینَ٨ ثُمَّ صَدَقۡنَٰهُمُ ٱلۡوَعۡدَ فَأَنجَیۡنَٰهُمۡ وَمَن نَّشَآءُ وَأَهۡلَکۡنَا ٱلۡمُسۡرِفِینَ٩ لَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ کِتَٰبٗا فِیهِ ذِکۡرُکُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٠﴾ [الأنبیاء: 7-10].
«پیش از تو جز مردانی را برنینگیختهایم که بدیشان وحی کردهایم. از آشنایان به کتابهای آسمانی بپرسید اگر این را نمیدانید. ما پیغمبران را به صورت کالبدهایی که غذا نخورند نیافریدهایم و عمر جاویدان هم نداشتهاند. به وعده وفا کردهایم و صدق آن را به ایشان نمودهایم و آنان و همهی کسانی را که خواستهایم، نجات بخشیدهایم، و زیادهرویکنندگان (در تکذیب و تعذیب پیغمبران) را نابود کردهایم. ما برایتان کتابی (به نام قرآن) نازل کردهایم که وسیلهی بیداری و آوازه و بزرگواری شما است. آیا نمیفهمید».
این آیات خلاصهای از رویارویی میان پیامبران گذشته و قوم و ملت کافرشان را عرضه میکنند تا دشمنان پیامبر ج با آن (رویدادها) آشنا شده، و پیروانش از آن آگاه شوند.
خداوند مردانی را برگزیده و آنان را به مقام پیامبری میرساند و بر آنان وحی نازل میفرمود و آنان را به سوی قومشان میفرستاد، پیامبران قومشان را به سوی خدا (پرستی) فرا میخواندند، و آیات و نشانهها را بر آنان عرضه میکردند، تعداد اندکی از آنان دعوت پیامبران را میپذیرفتند، و بسیاری دیگر آنان را تکذیب و انکار کرده، و به آنان صدمه و آسیب میزدند، و پیروانشان را شکنجه و آزار میدادند، پیامبران و پیروانشان صبر پیشه نموده و بر (راه) حق ثابتقدم میماندند و منتظر میماندند که خداوند آنان را رهانیده و نجات داده، و کافران تکذیبکننده را نابود گرداند و هنگامی که مدت زمانی را که خداوند با علم و حکمت خویش مشخص نموده بود، پایان میپذیرفت، خداوند سرگذشت آن پیامبر با قومش را به پایان میرسانید، و مؤمنین را نجات داده، و اسرافکاران (در گناه و تکذیب و انکار دعوت آن پیامبر) را نابود میکرد.
شاهد در آیات این سخن خداوند است که میفرماید: ﴿ثُمَّ صَدَقۡنَٰهُمُ ٱلۡوَعۡدَ فَأَنجَیۡنَٰهُمۡ وَمَن نَّشَآءُ وَأَهۡلَکۡنَا ٱلۡمُسۡرِفِینَ٩﴾ [الأنبیاء: 9].
آیه گزارش و اطلاعی از پیامبران گذشته میدهد، در هرصورت خداوند وعدهای مسلم و قطعی به آنها میدهد بدین معنی که بزودی خداوند میان آنان و قوم کافرشان قضاوت و داوری کرده، و رویارویی با آنان را به پایان رسانده، و سرانجام (نیک و سعادتمندانه) را از آن پیامبران میگرداند، پیامبران نسبت به تحقق وعدهی الهی مطمئن بوده، چشم براه عملی شدن آن بودند.
خداوند در زمانی که مشخص کرده بود و به شیوهای که خود برگزیده بود به وعدهاش وفا نمود، لذا پیامبران و پیروانشان را نجات داده و دشمنانشان را که کافر و متجاوز بودند را از میان برد.
سرگذشتهای قرآنی نمایشگاهی است برای (به نمایش گذاشتن) این حقیقت، چون که منطبق بر سرگذشتهای نوح و هود و صالح و دیگر انبیای الهی † است. بیان این حقیقت قرآنی برای بشارت دادن به اصحاب رسول الله ج و جهتدهی به دیدشان در خصوص وعدهی پیش روی الهی است یعنی یاری دادن آنان بر کفار قریش. صحابه این اشاره را دریافتند، و در دعوتشان صبورانه و ثابتقدم به حرکت ادامه دادند و بینندهی عملی شدن وعدهی الهی شدند، وعدهای که نسبت به (تحقق) آن مطمئن بودند!، (از سوی دیگر) بیان این حقیقت قرآنی به خاطر تهدید کفار قریش بود و این که به اطلاع آنان برساند که اگر دست از کفر و تکذیب، و ظلم و شکنجه نکشند عذاب نزدیک بوده و به سمتشان میآید، بدین خاطر آیات بعدی صحنهی نابودی و هلاکت ستمگران پیشین را به تصویر میکشد. خداوند میفرماید:
﴿وَکَمۡ قَصَمۡنَا مِن قَرۡیَةٖ کَانَتۡ ظَالِمَةٗ وَأَنشَأۡنَا بَعۡدَهَا قَوۡمًا ءَاخَرِینَ١١ فَلَمَّآ أَحَسُّواْ بَأۡسَنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا یَرۡکُضُونَ١٢ لَا تَرۡکُضُواْ وَٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰ مَآ أُتۡرِفۡتُمۡ فِیهِ وَمَسَٰکِنِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تُسَۡٔلُونَ١٣ قَالُواْ یَٰوَیۡلَنَآ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ١٤ فَمَا زَالَت تِّلۡکَ دَعۡوَىٰهُمۡ حَتَّىٰ جَعَلۡنَٰهُمۡ حَصِیدًا خَٰمِدِینَ١٥﴾ [الأنبیاء: 11-15].
«بسیار بوده است که (اهالی) آبادیهای ستمگری را (به سبب کفرشان) نابود کردهایم و پس از ایشان، گروههای دیگری را روی کار آوردهایم. آنان هنگامی که عذاب ما را احساس کردهاند، ناگهان پای به فرار گذاشتهاند. (اما به عنوان تمسخر و استهزا بدیشان گفته شده است): نگریزید بازگردید به سوی زندگانی پر ناز و نعمتی که در آن به سر میبردید و به سوی کاخها و قصرهای پر زرق و برقتان! شاید از شما (کمکی و چیزی) خواسته شود. میگویند: وای بر ما! ما سمتگر بودهایم (و با کفر ورزیدن، بر خود ستم کردهایم، و هم اینک به آتش میسوزیم)، پیوسته این، فریاد ایشان خواهد بود تا اینکه آنان را درویده و فرو افتاده مینماییم».
سنت خداوند در نبرد میان حق و باطل
2- خداوند میفرماید:
﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞۚ وَلَکُمُ ٱلۡوَیۡلُ مِمَّا تَصِفُونَ١٨﴾ [الأنبیاء: 18].
«بلکه حق را به جان باطل میاندازیم، و حق مغز سر باطل را از هم میپاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود میشود. وای بر شما (ای کافران) به سبب توصیفی که میکنید».
این آیه حقیقتی مسلم را بیان میکند، حقیقتی که پایان نبرد میان حق و باطل را مشخص میکند، پایانی که خداوند براساس حکمتش، زمان و مکان و شیوهی مناسب آن را مشخص کرده است، پایانی که در آن باطل از میان رفته و حق یاری و پیروز میشود. دو آیه پیش از این آیه (جدیت) در کارهای خداوند سخن گفته، و بیهوده کاری و وقتکشی را از آن نفی میکند. خداوند میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا لَٰعِبِینَ١٦ لَوۡ أَرَدۡنَآ أَن نَّتَّخِذَ لَهۡوٗا لَّٱتَّخَذۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّآ إِن کُنَّا فَٰعِلِینَ١٧﴾ [الأنبیاء: 16-17].
«ما که آسمان و زمین و آنچه در میان آنها است را برای بازی و شوخی نیافریدهایم (به فرض محال) اگر میخواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، چیزی مناسب خود انتخاب میکردیم، ما چنین کاری را نمیکنیم».
خداوند آسمانها و زمین را براساس حکمتی آفریده است، نه اینکه قصد بازی کردن داشته باشد، کارهای خداوند از بیهودگی و بیفایدگی، پاک و منزه است! اگر میخواست بازیچهای انتخاب کند آن را از پیش خود انتخاب میکرد، اما شایستهی او نیست که چنین کند.
﴿إِن﴾ در سخن خداوند: ﴿إِن کُنَّا فَٰعِلِینَ١٧﴾ حرف نفی به معنی (ما) است. یعنی: ما چنین بیهوده کاری نمیکنیم.
نفی بیهودهکاری و بیهدفی از کارهای خداوند، آنهم در سیاق سخن از رویارویی میان حق و باطل هدفدار است، تا روشن ساخته و مشخص کند که خداوند براساس حکمت این رویارویی را کنترل کرده، و گامها و مراحل و رویدادهایش را ترسیم میکند. بیتردید نبرد میان حق و باطل یک سنّت الهی است، و از میان بردن باطل (نیز) یک سنّت الهی است، و پیروزی حق بر باطل (نیز) سنتی الهی است. خداوند به مؤمنین وعده داده که این سنّت را اجرا کرده و به نتیجه برساند، زیرا سنّت خداوند تغییر نکرده و تبدیل نمیپذیرد، و وعدهی الهی خلاف نشده و نقض نمیگردد.
همهی سرگذشتهای قرآن محل عرضهی عملی به بار نشستن این وعده، و اجرایی شدن این سنّت است، و همهی تلاشها و حرکتهای مسلمانان صادق مجاهد، در طول تاریخ اسلامی، نمایشگاهی عملی اسلامی برای این سنّت است، و تعبیری اسلامی برای وعده مسلم داده شده در این آیه است: ﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞۚ﴾ [الأنبیاء: 18].
باید از تصویرِ هنریِ شگفتِ زندهای که آیه در خصوص نبرد میان حق و باطل به نمایش میگذارد، بهرهمند شده و سود ببریم.
این تصویر، تصویر یک موشک متحرک نظامی است، در حالی که آیه را میخوانیم در ذهن خود چنین تصویرسازی میکنیم که گویی در برابر تلویزیون نشسته و گزارشگر نظامی در حال گزارش (یک رژه) است و یک کانال ماهوارهای آن را بهطور پخش میکند: ﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞۚ﴾ [الأنبیاء: 18].
باید به (فیلم)ی که آیه برای ما پخش میکند نگریسته و دقت کنیم: ما بر روی صفحهی تلویزیون (باطل) را به شکل یک شیء نظامی مجسم میبینیم، گویی تانکی، یا ناو هواپیمابری، و یا سکوی پرتاب موشکی است! به سمت دیگر توجه میکنیم، اردوگاه حق در آنجاست، یک پایگاه (هوایی نظامی) ملموس مجسم در این اردوگاه وجود دارد، و یک دسته از (موشکهای) آمادهی پرتاب که به سمت باطل هدفگیری شده و میخواهد آنها را از میان ببرد را میبینیم. فقط یک لحظهی کوتاه طول میکشد تا فرمانده دستور شلیک (موشک حق) را صادر کرده و موشک به سمت هدف از پیش تعیین شده برود، در این فیلم میبینیم که موشک به سمت اردوگاه باطل میرود و در همان حال بطور مستقیم به آن اصابت کرده و آن را درهم کوبیده و از بین میبرد. (در ادامه) میبینیم که باطل درهم شکسته، و منهدم، و متلاشی شده، و آن دعاهای دروغین و بزرگنماییهای کاذبش از میان رفته و نابود شده است!!
آیهی اعجابآور پیروزی حق بر باطل را در تصویری گویا و مؤثر، و براساس قانون زیباییشناسی قرآن: (تصویرسازی هنری در قرآن) به نمایش میگذارد، قانونی که موضوعات گوناگونش را با آن به تصویر میکشد.
کفار در راه نشر مطالب باطلشان و تحکیم آن، با نشاط و پرکارند و تا اندازهای نیز در این کار موفق شدهاند چون برای همین باطلشان «وجودی» بزرگ را پایهگذاری کردهاند، وجودی که در سازمانها و تشکیلات، و تجهیزات و دستگاهها، و بنگاهها و مؤسسات نمود یافته است، و به کمک همهی ابزارهای قدرت به آنها کمک میکنند تا پابرجای مانده و باقی بمانند. آنان همچنین در نبرد با حق و اهل آن جدی و کوشا هستند و در این راه ابزارها و شیوههای گوناگونی را به کار میگیرند و به پارهای پیروزیها نیز دست یافتهاند.
کفار نسبت به تلاشهایشان در راه استقرار بخشیدن به باطلشان، و نبرد با حق و یاران آن خوشبین بوده، و چنین میپندارند که در دستیابی به خواستههایشان پیروز گشته، و اهدفشان را تحقق بخشیدهاند، لذا شاد و خوشحالند. ناگهان و غیرمنتظره فرمان خداوند به سراغشان میآید، آنهم بدون اطلاع قبلی و بدون آنکه توقع چنین چیزی را داشته باشند، خداوند سبحان لشکریان حق را قوی گردانیده و آنان را بر لشکریان باطل پیروز میگرداند. و بمبها و موشکهای حق را بر سر مؤسسات باطل کوبیده و آنها را منهدم و ویران و متلاشی مینماید.
این چنین چیزی یعنی نابودی و از میان بردن قدرتهای باطل پیش از اسلام، آنهم توسط پیامبران و پیروانشان عملی گشته است، و خداوند این چنین تقدیر و ارادهاش را عملی نموده است. همچنین خداوند نابودی و از میان بردن قدرتهای باطل بعد از اسلام را نیز عملی نموده، و اراده و تقدیرش را تحقق بخشیده است، و گلولههای حق را بر سر سپاهیان فارسها و رومیان کوبیده و آنان را از میان برده است[1]، همچنین بر سر سپاهیان صلیبی و تاتار کوبیده و آنان را نیز از پای در آورده است.
همینک نیز قدرتهای باطل در عصر ما پف کرده و مستبد و زورگویند، این قدرتها در قالب کشورهای غربی صلیبی که آمریکا آنان را رهبری میکند و در قالب یهودیان مفسد نمود یافتهاند. ما نیز مطمئنیم که بزودی خداوند گلولههای حق را بر سر این قدرتهای کافر وارد آورده و آنان را درهم کوبیده و متلاشی و نابود مینماید. میگویند: اینکه میگویی که تحقق مییابد؟ بگو: امید که هرچه زودتر رخ دهد!
3- خداوند میفرماید:
﴿بَلۡ مَتَّعۡنَا هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ طَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۗ أَفَلَا یَرَوۡنَ أَنَّا نَأۡتِی ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَآۚ أَفَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ٤٤ قُلۡ إِنَّمَآ أُنذِرُکُم بِٱلۡوَحۡیِۚ وَلَا یَسۡمَعُ ٱلصُّمُّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا مَا یُنذَرُونَ٤٥﴾ [الأنبیاء: 44-45].
«بلکه ما اینان و پدرانشان را از انواع نعمتها بهرهمند ساختهایم (و ایشان به جای شکرگزاری، به غرور و طغیان خود افزودهاند) تا بدانجا که عمر طولانی کردهاند (ولی سرانجام آهسته و آرام گرفتار عقاب و عذاب ما شده و میشوند) مگر آنان نمیبینند که (این نعمت و ملک دست به دست میرود)، ما از زمین (اینان) میکاهیم (و بر زمین آنان میافزاییم). آیا (با این حال ما غالبیم یا) ایشان غالبند؟ بگو: شما را با وحی (و کلام آسمانی قرآن) بیم میدهم و اشخاص کر هنگامی که بیم داده میشوند، صدا و ندا را نمیشنوند».
سخن در خصوص کفار قریش است که به آنان هشدار داده، و آنان را تهدید به تنبیه و مجازات مینماید، اگر از کفر و تکذیب، و دشمنی پیامبر ج دست نکشند.
خداوند خبر میدهد که بر کفار قریش لطف و نیکی کرده و آنان را از لذتها و خوشیهای گوناگون بهرهمند کرده است، همچنان که به پدرانشان لطف کرده و آنان را از نعمات مختلف بهرهمند نموده است، اما آنان در مقابل این لطف و نعمتها راه انکار و کفران و عصیان را در پیش گرفتند و با این کار سزاوار و شایستهی تنبیه و مجازات شدند. این تنبیه آنان را تضعیف و تخریب مینماید، و قدرتشان را از بین میبرد تا آنجا که خداوند سرزمینهایی را از دستشان خارج میکند، و دایرهی نفوذشان کاهش مییابد، و تأثیرگذاریشان کم میشود. اینان در برابر قدرت خداوند ضعیف و ناچیزند، در برابر فرامینش شکست خورده و مغلوبند، هر قدرتی که آفریده شده هر اندازه هم که بزرگ و قوی باشد هرگز نمیتواند در برابر قدرت خداوند یکتای قهار ایستادگی نماید.
خداوند به پیامبرش ج دستور میدهد که کفار را از عذاب بترساند شاید از کارهایی که هماکنون انجام میدهند دست بکشند، هرگاه قلب و حواسشان را به روی هشدار بگشایند بهره برده و نجات مییابند، اما اگر قلب و حواسشان را به روی هشدار ببندند دچار زیان شده و هلاک میگردند.
شاهد در آیه این سخن خداوند است که میفرماید: «مگر آنان نمیبینند که (این نعمت و ملک دست به دست میرود و) ما از زمین (اینان) میکاهیم (و بر زمین آنان میافزاییم) آیا (با این حال ما غالبیم یا) ایشان غالبند؟». برخی از محققین و پژوهشگران مسلمان در فهم مقصود کاهش از اطراف زمین که در این آیه، و در آیهی دیگر:
﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا نَأۡتِی ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَاۚ وَٱللَّهُ یَحۡکُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُکۡمِهِۦۚ وَهُوَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ٤١﴾ [الرعد: 41].
«مگر (این کافران مغرور و لجوج) نمیدانند که ما به سراغ زمین میآییم و از اطراف آن میکاهیم؟ خداوند فرمان میراند و فرمانش هیچگونه رادع و مانعی ندارد و او سریعالحساب است».
بیان شده، دچار خطا و اشتباه شدهاند. آنان چنین پنداشتهاند که این دو آیه از زمین بیضی شکل سخن گفته و اینکه خداوند از اطراف زمین میکاهد بدینگونه است که از حجم آن در دو قطب شمال و جنوب کاسته، و در ناحیهی خط استوا آن را امتداد داده و بزرگ میکند!، ما چنین میپنداریم که این برداشت از این دو آیه، برداشتی گزیده و برتری داده شده باشد، و احتمال دارد (شکل) زمین این چنین باشد، از دو قطب فشرده شده، و در خط استوا (گسترده و پهناور) باشد، اما کاسته شدن از اطراف زمین که این دو آیه از آن سخن میگوید، کاسته شدن معنوی است، و نه مادی، و به این شکل نمود مییابد که قدرت و توان دولتها و امپراطوریها تضعیف شده، و سلطهی آنان کاهش یافته، و بعضی از سرزمینها و مکانهای اطراف آنها از تسلط آنان خارج شده، و نواحی جغرافیایی آنان کوچک شده است.
وعدهی از میانبردن امپراتوریهایی و پدید آوردن امپراتوریهایی دیگر
بهطور قطع در گذشته و حال خداوند برخی امپراتوریها را در زمین استقرار بخشیده است، این امپراتوریها سلطهی خود را گسترش داده، نفوذشان را وسیعتر کرده، سرزمینهای دیگر را به تصرف درآورده، قومهای دیگری را به زیر سلطهی خود درآورده، و تا مدت زمانی همچنان باقی ماندهاند. اما خداوند (بعد از روزگاری) آنها را ضعیف کرده، و از سیطرهی آنها بر کنارههای سرزمینشان کاسته، و از بعضی از نواحی و سرزمینها عقبنشینی کردهاند. این حالت یعنی کاسته شدن از سرزمینها، در امپراتوریهای یونان، روم، فارس و هند (در گذشته) روی داده است.
همچنین این حالت در عصر جدید در امپراتوریهای اسپانیا، فرانسه، آلمان، انگلیس و اخیراً در اتحاد جماهیر شوروی رخ داد.
همینک امپراتوری آمریکا سیطره و نفوذش را بر جهان گسترده، و دولتهایش را زیر بال خود گرفته است، و برنامهریزی میکند تا ابد این چنین بماند، اما به زودی خداوند قدرتش را تضعیف نموده، نفوذش را کاهش داده، از سرزمینهای اطرافش کاسته، و آن را به پشت اقیانوس (اطلس و آرام) باز میگرداند، همچنین وحدتش را از میان برده و ایالتهای پنجاهگانهاش را دچار تفرقه و جدایی نموده، و این کشور را به تعدادی کشور کوچک تبدیل میکند!، بیشک کاستن از سرزمینهای دولتهای بزرگ یک سنّت ثابت الهی است، این خداوند است که دولتی را قدرت بخشیده، آن را استقرار و ثبات داده، و آن را امتداد و وسعت میدهد، (آنگاه) این دولت قدرت و ثروت و توانش را در راه به بندگی در آوردن دیگران و استعمار آنان به کار میگیرد، و (بدین ترتیب) ستمگری و طغیان و فخرفروشی مینماید، و بدین شیوه عذاب و آزار خدا را جلو میاندازد، و عذاب خدا بدین شیوه دامنگریش میشود که از سرزمینهایش کاسته، اجزایش را از آن جدا کرده، سرزمینهای مستعمره اعلام استقلال کرده، و کشورهای تحت اشغال آزاد میگردند. هرگز یک دولت ستمگر تا ابد قوی و غالب باقی نمیماند: «مگر آنان نمیبینند که (این نعمت و ملک دست به دست میرود و) ما از زمین (اینان) میکاهیم (و بر زمین آنان میافزاییم)، آیا (با این حال ما غالبیم یا) ایشان غالبند؟». [أنبیاء: 44].
4- خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ کَتَبۡنَا فِی ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّکۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ ٱلصَّٰلِحُونَ١٠٥ إِنَّ فِی هَٰذَا لَبَلَٰغٗا لِّقَوۡمٍ عَٰبِدِینَ١٠٦ وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ١٠٧﴾ [الأنبیاء: 105-107].
«بعد از تورات در زبور نوشتیم که: زمین را بندگانِ شایستهی من به میراث خواهند برد. در این (بیان) برای عبادتکنندگان کفایتی است (برای رسیدن به مقصود). و تو را تنها به منظور رحمت به جهانیان فرستادهایم»[2].
در این آیات سخن از به ارث بردن و جانشینی در زمین، و آیندهی بندگان نیکوکار خداوند، و شمول بعثت پیامبر ج برای جهانیان است. آیات دربردارندهی وعدهای قرآنی در خصوص استقرار و تثبیت اسلام (بر روی زمین)، و یاری و پیروزی پیروان نیکوکارش است. این وعده فقط مختص به قرآن نبوده، و در دیگر کتابهای آسمانی پیشین نیز آمده، و بر پیامبران گذشته نیز نازل شده است.
آیه خبر میدهد که بهطور قطع این وعده در زبور بیان گردیده است، زبور کتابی است که خداوند بر داود ÷ فرو فرستاده است: ﴿وَلَقَدۡ کَتَبۡنَا فِی ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّکۡرِ﴾.
منظور از کلمهی «ذکر» در آیه «تورات» است، کتابی که خداوند آن را بر موسی ÷ فرو فرستاده، و در همین سوره آن را با این صفت، توصیف میکند آنجا که میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ ٱلۡفُرۡقَانَ وَضِیَآءٗ وَذِکۡرٗا لِّلۡمُتَّقِینَ٤٨﴾ [الأنبیاء: 48].
«ما به موسی و هارون (کتاب جامعی به نام تورات) دادیم (که) جداسازندهی (حق از باطل بود) و نوری (بود که در ظلمات جهل و ضلالت در پرتو آن به سوی خیر و هدایت حرکت میشد) و پند و اندرز پرهیزگاران (به شمار میآمد)».
بهطور قطع خداوند در تورات و زبور نوشته است که زمینش را به بندگان نیکوکارش میبخشد و سرانجام (نیک) را از آن پرهیزگاران میگرداند. این وعده بهطور صریح در گزارش سورهی اعراف از آنچه میان موسی ÷ و فرعون روی میدهد بیان شده است، آنجا که میفرماید:
﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ١٢٨ قَالُوٓاْ أُوذِینَا مِن قَبۡلِ أَن تَأۡتِیَنَا وَمِنۢ بَعۡدِ مَا جِئۡتَنَاۚ قَالَ عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یُهۡلِکَ عَدُوَّکُمۡ وَیَسۡتَخۡلِفَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرَ کَیۡفَ تَعۡمَلُونَ١٢٩﴾ [الأعراف: 128-129].
«موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری جویید و شکیبایی کنید بیگمان خدا زمین را به کسانی از بندگان خود واگذار میکند که خود بخواهد، و سرانجام (نیک) از آن پرهیزگاران است. گفتند: پیش از آنکه به پیش ما بیایی (گرفتار شکنجهی فرعون بودهایم) و پس از آمدنت (هم از سوی او) اذیت و آزار شدهایم (و هماکنون نیز دچار رنج و محنت و در معرض عذاب و عقاب هستیم. موسی) گفت: امید است که پروردگارتان دشمنتان را هلاک سازد و شما را در زمین جایگزین (او) گرداند تا ببیند چگونه عمل میکنید».
ایمان داشتن به خداوند، و یاری جستن از او، و صبر نمودن، راهی است برای به ارث بردن و جانشینی در زمین، زیرا زمین از آن خداوند است، آن را به بندگان مؤمن صبورش میبخشد، و سرانجام نیک را از آن پرهیزگاران میگرداند.
این وعدهی خداوند است که آن را در تورات و زبور و قرآن نوشته است.
چرا این وعده در زبور بیان شده؟
نام بردن از زبور در این آیه هدفدار است، زیرا خداوند این کتاب را بر داود ÷ فرو فرستاده است، و داود پادشاه بنی اسرائیل، همچنین پیامبرشان بود، او کشوری بزرگ را برای آنان پدید آورده بود، این کشور در زمان پسر داود یعنی سلیمان † که (همچون پدرش) پیامبر و پادشاه بود از لحاظ وسعت و قدرت گسترش و افزایش یافت آن دو در سرزمین مقدس حکمرانی میکردند. یهودیان به دوران زمامداری سلیمان و داود (علیهماالسلام) مباهات و فخرفروشی میکنند و چنین میپندارند که این دو در سرزمین مقدس براساس آیین یهود حکمرانی کردهاند و اینکه خداوند سرزمین مقدس (فلسطین) را تا ابد به یهودیان بخشیده است!، آیات سوره أنبیاء (فکر و سخن) آنان را تکذیب میکند، زیرا برخی از آنچه را که خداوند در زبور - کتابی که بر داود ÷ نازل شده - نوشته است، یادآوری میکند، و این نوشتهها با پندارهای یهودیان در تناقض است.
زمین از آن خدا است، و در حقیقت او مالک آن است و آن را براساس اراده و حکمتش تحت تملک هرکدام از بندگانش که بخواهد در میآورد، و بندگانِ مؤمنِ پرهیزگار نیکوکارش آن را به ارث برده و از دست دیگران میگیرند.
جانشینی زمین از آن عبادتپیشهگان
این وعده در آیه اعلانی است به قوم عبادتپیشهی پرهیزگار که این وعده را میشنوند و تبلیغش میکنند، و بدان اطمینان دارند، و شروط آن را به جای میآورند تا آن را بدست آورند.
صحابه ش در حالی که در مکه ضعیف بوده و تحت شکنجه بودند این وعدهی قرآنی را پذیرفتند - زیرا سوره انبیاء مکی است - و بدان اطمینان نمودند، و یقین داشتند که بهطور قطع این وعده تحقق یافته و عملی میشود بدین خاطر به استقبال شکنجه و آزار کفار رفتند در حالی که یقین داشتند که زمین را به ارث میبرند و اینکه ناگزیر کفر از مکه و دیگر جاها رخت بربسته و اسلام در آن منتشر میگردد و مسلمانان نیکوکار وارث آن خواهند شد. این وعده بعد از بیش از ده سال از زمان نزول این آیات عملی شد. سپس صحابهی مجاهد اقدام به جهاد بزرگ در سرزمینهای شام و عراق و مصر و فارس و دیگر زمینها نمودند، و اسلام را در آنها منتشر نمودند، و به دستور خدا آنها را به ارث برده، و وعدهی قاطع قرآن بر دستان آنها عملی شد: «بیگمان (سراسر روی) زمین را بندگان شایستهی ما به ارث خواهند برد (و آن را به دست خواهند گرفت) این (سخن) مردمان عبادتپیشه را کافی و بسنده است». [انبیاء: 105-106].
همچنین به مناسبت سخن از به ارث بردن زمین توسط بندگان نیکوکار خداوند، گزارش شمولیت رسالت پیامبر ج برای جهانیان میگردد: «(ای پیغمبر!) ما تو را به جز عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم». [انبیاء: 107]. و این نیز یک وعدهی دیگر قرآنی است وعدهای در خصوص انتشار رسالت پیامبر ج در جهان، و بهرهمند شدن مردم از رحمت الهی. بیان این وعده آنهم در حالی که مسلمانان در مکه در حالت ضعف و ناتوانی بودند، قلب پیامبر ج را سرشار از اطمینان و اعتماد به پیروزی و انتشار دینش نمود. آیات پایانی سوره انبیاء تأکیدی قاطع بر اتمام و تکمیل این وعدهی قرآنی است، آنجا که میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّمَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٨ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ ءَاذَنتُکُمۡ عَلَىٰ سَوَآءٖۖ وَإِنۡ أَدۡرِیٓ أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٞ مَّا تُوعَدُونَ١٠٩ إِنَّهُۥ یَعۡلَمُ ٱلۡجَهۡرَ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ وَیَعۡلَمُ مَا تَکۡتُمُونَ١١٠ وَإِنۡ أَدۡرِی لَعَلَّهُۥ فِتۡنَةٞ لَّکُمۡ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ١١١ قَٰلَ رَبِّ ٱحۡکُم بِٱلۡحَقِّۗ وَرَبُّنَا ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ١١٢﴾ [الأنبیاء: 108-112].
«بگو: به من وحی میشود که معبود شما یکی بیش نیست. حال که چنین است، آیا شما تسلیم (خداوند یگانه) میگردید. اگر (در برابر سخنان روشنگر و سعادتبخش تو) پشت کردند و رویگردان شدند، بگو: همهی شما را یکسان آگاه کردم و نمیدانم آنچه به شما وعده داده میشود، (فرا رسیدن آن) نزدیک است یا دور. خداوند سخنانی را که آشکارا میگویید و آنچه را که پنهان میدارید، میداند. من چه میدانم، شاید این (مهلت و تأخیر عذاب) آزمونی برای شما باشد و تا مدتی بهرهمند سازد. (پیغمبر پس از مشاهدهی این همه دوری و رویگردانی مشرکان از پذیرش اسلام، رو به خدا کرد و عاجزانه) گفت: پروردگارا! دادگرانه (میان من و اینان) داوری کن. (آنگاه روی سخن به مخالفان کرده و اظهار داشت): پروردگار همه ما خداوند مهربان است و (در برابر) نسبتهای ناروایی که (دربارهی اسلام و در مورد ذات پاک خدا) میزنید، تنها از او کمک و یاری خواسته میشود».
فصل هفتم:
وعدهی قرآنی در سورهی إسراء
سورهی إسراء مکی است، در همان دورهی تنگنا و سختی، که پیشتر از آن سخن گفتیم نازل شده است. بدین خاطر هدفش همان هدفهای سورههای پیشین است، اما هدفش را به همان شیوهی خاص خودش که هماهنگ با شخصیت مستقل سوره است تحقق میبخشد. از مهمترین چیزهایی که آیات سوره به آن وعده میدهند، سخن از دو فساد عمده و بزرگ یهودیان است، فسادهایی که مرتبط با سرکشی و استکبار یهودیان است، و بیان رفتنی بودن باطل.
1- خداوند میفرماید:
﴿وَقَضَیۡنَآ إِلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَتُفۡسِدُنَّ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَّتَیۡنِ وَلَتَعۡلُنَّ عُلُوّٗا کَبِیرٗا٤ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا بَعَثۡنَا عَلَیۡکُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّیَارِۚ وَکَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا٥ ثُمَّ رَدَدۡنَا لَکُمُ ٱلۡکَرَّةَ عَلَیۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ أَکۡثَرَ نَفِیرًا٦ إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِکُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَاۚ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ لِیَسُُٔواْ وُجُوهَکُمۡ وَلِیَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِیرًا٧ عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یَرۡحَمَکُمۡۚ وَإِنۡ عُدتُّمۡ عُدۡنَاۚ وَجَعَلۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ حَصِیرًا٨ إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُ﴾ [الإسراء: 4-9].
«در کتاب (تورات) به بنی اسرائیل اعلام کردیم که دو بار در سرزمین (فلسطین و دور و بر آن) تباهی میروزید و برتریجویی بزرگی میکنید و طغیان و عدوان را به غایت، و ظلم و جور را به نهایت میرسانید. هنگامی که وعدهی نخستین آن دو فرا رسد، بندگان پیکارجو و توانای خود را بر شما (میگماریم و) برانگیخته میداریم که خانهها را تفتیش و جاها را جستجو میکنند. این وعدهی (غلبه و انتقام، حتمی و قطعی و) انجام پذیرفتنی است. سپس شما را بر آنان چیره میگردانیم، و با اموال و فرزندان مدد و یاریتان میدهیم و تعداد نفراتتان را بیشتر (از دشمن) مینماییم. (آنگاه بدیشان گفتیم: ای بنی اسرائیل!) اگر نیکی کنید (و از خدا اطاعت نمایید) به خودتان نیکی میکنید و اگر بدی کنید به خودتان بدی میکنید. و هنگامی که وعدهی دوم (مجازات فسادتان) فرا میرسد (دشمنانتان را نیرو بخشیده و بر شما مسلط میگردانیم) تا شما را بدحال (و پریشان روزگار) سازند و داخل مسجد (الاقصی) گردند، همانگونه که در دفعهی اول بدان داخل شدند و بر هرکه و هرچه دست یابند بکشند و درهم کوبند. امید است پروردگارتان (بعد از بار دوم نیز اگر توبه کردید و از تباهکاریها و ستمگریها برگشتید) به شما رحم کند (و شما را ببخشاید) و اگر هم (به زشتیها) برگردید، ما هم (به مجازات و کیفرتان در همین جهان) برمیگردیم، و دوزخ را (هم در آن جهان) زندان تنگ کافران میکنیم. این قرآن (مردمان را) به راهی رهنمود میکند که مستقیمترین راهها (برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت) است».
این شش آیه از وعدهای الهی که خداوند خود را بدان متعهد کرده و خبرش را به بنی اسرائیل نیز داده سخن میگوید، و نظر به اینکه وعدهای الهی است، بیشک تحقق یافتنی است، خداوند در کتابش (تورات) که بر بنی اسرائیل فرو فرستاده است از دو فساد آنان که هردو در ارتباط با برتیجویی بیش از حدشان است، به آنان خبر میدهد: «در کتاب (تورات) به بنی اسرائیل اعلام کردیم که دو بار در سرزمین تباهی میورزید و برتریجویی بزرگی میکنید». ﴿وَقَضَیۡنَآ﴾ در اینجا به معنی: به بنی اسرائیل خبر دادیم و آنها را آگاه کردیم.
منظور از کتاب در اینجا تورات است. و این بدین معناست که دو فساد یاد شده در این آیات و چگونگی محو کردنشان در نصوص تورات بیان شده است. اگرچه ما آنها را در اسفار عهد عتیق نیافتهایم، اما هماکنون در نزد یهودیان موجود است، زیرا پیشوایان یهود تورات را از میان بردهاند و آن را تحریف کردهاند و سخن خدا را با سخنان باطل بسیار خود درهم آمیختهاند.
بیان دو فساد و ویژگیهای آن دو و چگونگی از بین رفتن آن دو در آیات قرآن، این چنین القا کرده و در دل میاندازد که این دو مورد میان یهودیان و امّت قرآن روی میدهد و این مسلمانانند که به این دو فساد یهودیان گرفتار میگردند و مسلمانانند که این دو فساد را از بین برده و ریشهکن میکنند.
وعده خداوند درباره وقوع دو فساد و از میان رفتنشان
نظر به اینکه این دو فساد یهودیان متوجه مسلمانان است، پس سخن گفتن از آنها در آیات قرآن بیانگر وعده بودن آن است، خداوند به مسلمانان وعده میدهد که با این دو فساد یهودیان رویارو میشوند همچنان که به آنان وعده میدهد که این دو فساد را از بین برده و ریشهکن میکنند. بدین خاطر است که سخن از دو فساد را در ضمن سخن از وعدههای قرآنی که تحقق مییابند را آوردیم، وعدههای قرآنی که تاکنون تحقق نیافتهاند، اما بهطور قطع در آینده تحقق مییابند. بدین خاطر کلمهی (وَعد) در آیاتی که از دو فساد سخن میگویند چهار بار آورده شده:
اولی: در این سخن خداوند: ﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا﴾.
دومی: در این سخن خداوند: ﴿وَکَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا٥﴾.
سومی: در این سخن خداوند: ﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ لِیَسُُٔواْ وُجُوهَکُمۡ﴾.
چهارمی: در این سخن خداوند: ﴿وَقُلۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ لِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱسۡکُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ جِئۡنَا بِکُمۡ لَفِیفٗا١٠٤﴾ [الإسراء: 104].
سخن دربارهی وعدهی وقوع فساد اول دو بار تکرار شده است، و دربارهی فساد دوم نیز دو بار تکرار شده است و این فقط به خاطر تأکید بر عملی و اجرایی شدن آن وعده، و رخ دادن دو فساد مقرر شده است.
نویسندگان و پژوهشگران معاصر در خصوص زمان وقوع دو فساد، و عملی شدن دو وعده دچار اختلاف شدهاند، اما اغلب آنان بر این باورند که فساد اول در مدینه و اطراف آن و در زمان پیامبر ج روی داده، و ما - مسلمانان این دوره - در فساد دوم به سر میبریم، و این نظریهای است که ما آن را ترجیح میدهیم. حال بر این اساس مختصری از مفهوم آیاتی را که این دو وعده را ارائه میدهند، تقدیم میکنیم!
خداوند در مورد فساد اول میفرماید:
﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا بَعَثۡنَا عَلَیۡکُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّیَارِۚ وَکَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا٥﴾ [الإسراء: 5].
(أولاهما): به معنی: نخستین آن دو، زیرا خداوند در آیهی قبلی میفرماید:
«دو بار در این سرزمین تباهی میورزید». پس معنی: «هنگامی که وعدهی نخستین آن دو فرا رسد». یعنی: هنگامی که زمان تحقق وعدهی اولی فرا برسد، و آن هنگامِ وقوع فساد اول است.
آنچه جلب توجه میکند این است که آیات از نشانههای فساد اول یهود سخن نمیگوید، و وضعیت یهود را در طی و خلال این فساد روشن نمیسازد، بلکه از بندگانی ربانی سخن به میان میآورد که این فساد را از میان میبرند.
خداوند میفرماید: «هنگامی که وعدهی نخستین آن دو فرا رسد، بندگان پیکارجو و توانای خود را بر شما (میگماریم و) برانگیخته میداریم که خانهها را تفتیش و جاها را جستجو میکنند».
پیامبر ج و یارانش کسانی بودند که فساد اول را از میان بردند
منظور آیه پیامبر ج و یارانش است که اولین فساد یهود را در مدینه و اطراف آن، بعد از هجرت، از میان بردند. خداوند اطلاع میدهد که او بندگانش را علیه یهودیان برانگیخته است، و انتساب فعل (بعثنا) به خداوند نشانهی گرامیداشت این مجاهدینی است که علیه یهودیان برانگیخته شدهاند.
خداوند این مجاهدین را اینگونه توصیف میکند که بندگان اویند: ﴿عِبَادٗا لَّنَآ﴾، یعنی: بندگی مطلق و خالصانه برای خدا در این مجاهدین تحقق یافته است، و این گرامیداشتی دیگر از سوی خدا برای این مجاهدین است. این مجاهدین، پیکارجو و نیرومندند: ﴿أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ﴾. قدرت یهود در ارتباط با برتریجویی بیش از حد آنهاست، لذا در مقابل نیازمند مجاهدینی تواناست که متصف به نیرومندی و پیکارجویند، (و میتوانند آنان را سر جای خود بنشانند).
خداوند صحابه مجاهد را یاری نموده، و آنان را بر یهودیان مفسد پیروز گردانید، صحابه به جستجو و کندوکاو در سرزمین و باغها و خانههایی که یهود در آن بودند پرداختند و یهودیان را از آن سرزمین بیرون راندند و خداوند آن را به صحابه واگذار کرد.
سخن خداوند: «درون خانهها را جستجو کردند». خلاصهای است از نبرد پیامبر ج و یارانش با یهود. روایات (کتب) سیره در خصوص بیرون راندن یهود بنی قینقاع بعد از جنگ بدر، و بیرون راندن یهود بنی نضیر بعد از جنگ احد، و کشتن (مردان) یهود بنی قریظه بعد از جنگ احزاب، و از میان بردن یهودیان خیبر بعد از صلح حدیبیه سخن گفتهاند.
آیه با این جمله پایان میپذیرد: «این وعدهی (غلبه و انتقام، حتمی و قطعی و) انجام پذیرفتنی است». و این تأکیدی است بر صحت و اصالت عملی شدن وعدهی قطعی و مطلق (الهی)، در دو جنبهاش، جنبهی اول عملی شدن وعده با روی دادن فساد اول، و جنبهی دوم: اجرایی شدن وعده با برانگیخته شدن بندگانی ربانی و مجاهد که آن فساد را از میان میبرند. یعنی: وعدهی وقوع فساد اول وعدهای انجام پذیرفتنی و واقعی است، و همچنین وعدهی از میان بردنش وعدهای انجام پذیرفتنی و واقعی است.
بیتردید وعدهی قرآنی متعلق به فساد اول، در زندگی پیامبر ج عملی شد، زمانی پیامبر ج وفات یافت که کار از میان بردن فساد اول پایان پذیرفت، و قدرت و توان قبائل یهود: بنی قینقاع، بنی نضیر، بنی قریظه، یهود خیبر و فدک و تیماء درهم شکسته شد. و یهودیان بدل به افرادی پراکنده در اینجا و آنجای حجاز شدند، و دیگر سرزمینی نداشته و خطری را متوجه دیگران نمیکردند!!
عملی شدن وعدهی قرآنی با وقوع فساد دوم
آیات از نشانههای قدرت یهود، به هنگام فساد بزرگ دوم خبر میدهند.
خداوند میفرماید:
﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَکُمُ ٱلۡکَرَّةَ عَلَیۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ أَکۡثَرَ نَفِیرًا٦ إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِکُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَاۚ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ لِیَسُُٔواْ وُجُوهَکُمۡ وَلِیَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِیرًا٧﴾ [الإسراء: 6-7].
«سپس شما را بر آنان چیره میگردانیم، و با اموال و فرزندان مدد و یاریتان میدهیم و تعداد نفراتتان را بیشتر مینماییم. اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی میکنید و اگر بدی کنید به خودتان بدی میکنید. و هنگامی که وعدۀ دوم فرا میرسد تا شما را بدحال سازند و داخل مسجد گردند، همانگونه که در دفعۀ اول بدان داخل شدند و بر هرکه و هرچه دست یابند بکشند و درهم کوبند».
آیه این مطلب را الهام میکند که یهود به هنگام فساد دومشان، بر کسانی که فساد اولشان را از میان بردند، پیروز میشوند، این آن چیزی است که به تأکید بیان میدارد ما در این دورهی فساد دوم یهودیان به سر میبریم.
«ثم»: حرفی برای دیرکرد و تأخیر زمانی است، و بر دورهی زمانی طولانی که میان دو فساد پدید آمده دلالت میکند، فساد اول که در ابتدای قرن اول بود، و فساد دوم که از زمان ابتدای قرن چهاردهم هجری قمری آغاز گردیده است. یعنی: دورهی میان دو فساد سیزده قرن به طول انجامیده است. از بازگشت یهود برای فساد دوم با این گفتار تعبیر شده: ﴿رَدَدۡنَا لَکُمُ ٱلۡکَرَّةَ عَلَیۡهِمۡ﴾.
(رددنا) یعنی: باز میگردانیم: و (الکرة) همان بازگشت به فساد است، و ضمیر در (علیهم) به بندگانی ربانی باز میگردد، بندگانی که بسیار قوی و نیرومندند، آنانی که درون خانه یهود گشتند و فساد اولشان را از میان بردند. مقصود و منظور از این ضمیر: «علیهم» ماییم، زیرا ما جانشین نسل صحابهی مجاهدیم، اما ما راه و روش ایشان را در پیش نگرفتهایم، ما «جانشینانی بد برای گذشتگانی خوبیم»، بدین خاطر یهود بر ما چیره و غالب گشته و ما را شکست داده است.
از جمله نشانههای قدرت یهود در فساد دوم کنونیشان مطلبی است که آیه اینگونه از آن سخن میگوید: «و با اموال و فرزندان مدد و یاریتان میدهیم و تعداد نفراتتان را بیشتر مینماییم».
خداوند با اموال فراوان و بسیار، و با فرزندان بسیار آنان را مدد و یاری میرساند، و اوست که نفرات بیشتر و تأیید را شامل حالشان میگرداند، بیشتر کشورهای دنیا با آنان بسیج شده و تأییدشان مینمایند و در کنارشان ایستاده و از آنان دفاع و پشتیبانی میکنند، خداوند به خاطر آزمایش و امتحان آنان این چنین میکند تا حجت را علیه آنان برپا داشته، و به واسطهی آنان مسلمانان را بیدار کرده، آمادهی انتقام از آنان نماید.
در این دو سخن خداوند: «سپس شما را بر آنان چیره میگردانیم، و با اموال و فرزندان مدد و یاریتان میدهیم و تعداد نفراتتان را بیشتر مینماییم»، و «هنگامی که زمان زندگی اخروی فرا رسید، همهی شما را با همدیگر حاضر میگردانیم». [إسراء: 104].
وعدهای قرآنی جهت عملی شدن این برتریجویی و فساد و خودبرتربینی از سوی یهود وجود دارد. بیشک این وعده بعد از سیزده قَرن از زمانی که وعده آن داده شده و خبر آن بیان گشته، عملی شده است.
وعدهی قرآنی در خصوص از میان برداشتن فساد دوم
قرآن بهطور قطع وعدهی از میان برداشتن فساد دوم یهودیان را داده، و چگونگی این از میان برداشتن را نیز بیان کرده، آنجا که میفرماید: «هنگامی که وعدهی دوم (مجازات و عقاب فسادتان) فرا میرسد (دشمنانتان را نیرو بخشیده و بر شما مسلط میگردانیم) تا شما را بدحال (و پریشانروزگار) سازند و داخل مسجد (الاقصی) گردند، همانگونه که در دفعهی اول بدان داخل شدند و بر هرکه و هرچه دست یابند بکُشند و درهم کوبند». [إسراء: 7].
معنی: ﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾: یعنی هنگامی که زمان بار دوم که همان بار دیگر و آخر است، فرا رسد.
روی سخن خداوند در ﴿وُجُوهَکُمۡ﴾: یهودیان متکبر است، مفسدینی که فساد دوم را پدید میآورند. و در سخنش ﴿لِیَسُُٔواْ﴾ از مؤمنین مجاهد خبر میدهد، کسانی که نوادگان صحابه مجاهداند، آنانی که بزودی از سوی خدا براگیخته میشوند تا فساد دوم یهود را از میان بردارند. این بندگان مجاهد بزودی یهود را شکست داده، و خوار و ذلیلشان مینمایند. بندگانی که چهرهی یهودیان را (از شدّت غم) تیره گردانیده، و آنان را گرفتار حسرت و ذلّت مینمایند. خداوند از جهاد اینان و ورودشان به مسجدالاقصی با این سخنش آگاه میگرداند که:
«و داخل مسجد (الأقصی) گردند، همانگونه که در دفعهی اول بدان داخل شدند». و منظور از ورود به داخل مسجد در اولین بار: ورود پیروزمندانهی صحابه به مسجد الأقصی است، هنگامی که سرزمینهای شام را فتح کردند. این خود نشان میدهد که نبرد بر ضد یهود به هنگام فساد دومشان همان نبرد مسجد الاقصی است، و بزودی مجاهدین پیروزمندانه وارد آن میگردند، و سرزمین مقدس را آزاد میکنند، و موجودیت یهودی را بر آن از میان میبرند: «و بر هرکه و هرچه دست یابند بکشند و درهم کوبند». [إسراء: 7].
ما یقین داریم که وعدهی قرآنی وارد شده در این آیات که از میان رفتن فساد دوم یهودیان را بهطور قطع بیان داشته، بدون شک به زودی رخ میدهد و معتقدیم که ناگزیر به یاری خداوند عملی خواهد شد. عمر یهودیان بر سرزمین مقدس کوتاه است و به یاری خدا فلسطین به زودی سرزمینی اسلامی خواهد شد.
وعدهی خداوند به فرستادهاش ج به هنگام هجرت
2- خداوند میفرماید:
﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِی مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِی مُخۡرَجَ صِدۡقٖ وَٱجۡعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِیرٗا٨٠ وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗا٨١ وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ ٱلظَّٰلِمِینَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢﴾ [الإسراء: 80-82].
«بگو: پروردگارا! مرا صادقانه وارد کن، و صادقانه (از آن) بیرون آور، و از جانب خود قدرتی به من عطا فرما که یار و مددکار باشد و بگو: حق فرا رسیده است و باطل از میان رفته و نابود گشته است. اصولاً باطل همیشه از میان رفتنی و نابود شدنی است. ما آیاتی از قرآن را فرو میفرستیم که مایهی بهبودی (دلها از بیماریهای نادانی و گمراهی) و رحمت مؤمنان است، ولی بر ستمگران جز زیان نمیافزاید».
خداوند پیامبرش ج را سوق میدهد که از او طلب موفقیت، و تشخیص صحیح و درست را دهد، و به او انتخاب مکان مناسب، و حکم و رأی مناسب، و رفتار و برخورد مناسب را الهام نماید، و از پروردگارش بخواهد که او را در هر امری به شایستگی وارد کرده و به شایستگی خارج کند، و به او قدرت و سلطهای قوی، و پیروزی ارزشمند، عطا نماید. خداوند به پیامبرش ج بشارت میدهد که حقی که با اوست به زودی بر باطلی که قومش پیرو آنند پیروز میگردد و این حق، باطل را از میان برده و نیست و نابود میکند، و او را آگاه میگرداند که بیشک باطل ضعیف و از میانرفتنی و میرا است، و نمیتواند در برابر حق بایستد. خداوند پیامبرش ج را آگاه میگرداند که قرآن را شفای مؤمنین قرار داده، و رحمتی از سوی خداوند است که به واسطهی آن به بندگانش رحم مینماید، اما کفار روی از قرآن برمیگردانند، و بدین خاطر به واسطهی قرآن مورد رحم و شفقت قرار نمیگیرند، بلکه به واسطهی آن گمراهی و نابیناییشان، و لجاجت و زیانمندیشان افزایش مییابد.
این آیات از سوره اسراء به هنگام هجرت پیامبر ج از مکه به مدینه بر ایشان نازل شده است، و بدین خاطر بشارت به گشایش، و وعدهی یاری و پیروزی را تقدیم ایشان میدارد.
منظور از «مدخل صدق» ورود ایشان به مدینه، و منظور از «مخرج صدق» خروج ایشان از مکه است، و منظور از «سلطان نصیر»: استقرار و ثبات و تأیید الهی است، که خداوند در مدینه به ایشان اعطا فرمود.
برخی از سخنان گذشتگان دربارهی این وعده
ابن عباس ب میگوید: پیامبر ج در مکه بودند، سپس دستور هجرت به ایشان داده شد و خداوند این سخنش را نازل فرمود: ﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِی مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِی مُخۡرَجَ صِدۡقٖ وَٱجۡعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِیرٗا٨٠﴾ [الإسراء: 80].
حسن بصری میگوید: هنگامی که کفار مکه علیه پیامبر ج دسیسهچینی کردند تا او را کشته، یا تبعید کرده، یا زندانی نمایند، و خداوند ستیز و نبرد با اهل مکه را اراده نمود، خداوند به پیامبر ج دستور داد تا به سوی مدینه رفته و بگوید: ﴿رَّبِّ أَدۡخِلۡنِی مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِی مُخۡرَجَ صِدۡقٖ﴾.
قتاده میگوید: منظور از ﴿رَّبِّ أَدۡخِلۡنِی مُدۡخَلَ صِدۡقٖ﴾: مدینه است، و منظور از ﴿وَأَخۡرِجۡنِی مُخۡرَجَ صِدۡقٖ﴾: مکه است.
حسن بصری در تفسیر این سخن خداوند: ﴿وَٱجۡعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِیرٗا٨٠﴾ میگوید: خداوند به پیامبرش ج وعده داده که بهطور قطع قدرت و حکمرانی فارسها، و قدرت و حکمرانی رومیان را از آنان گرفته، و از آن او ج میگرداند.
قتاده در تفسیر آن میگوید: «رسول الله ج میدانست که او توان چنین کاری را ندارد مگر به کمک قدرت و نیرو، لذا طلب قدرتی را نمود که یاریبخش کتاب خدا، و حدود الهی، و فرائض خداوند، و برپا دارندهی دین خداوند باشد، بیشک قدرت و نیرو رحمتی از سوی خداست که آن را میان بندگانش قرار داده است و اگر این قدرت نمیبود آدمیان بر همدیگر تاخته و تجاوز کرده، و قدرتمندانشان ضعیفانشان را خورده و از میان میبردند».[1]
آیت به دفاع و پشتیبانی خداوند از فرستادهاش ج اشاره میکنند، خداوند با توفیق و تأییدش، و یاری و جهت دادن به او، به همراه اوست، دست او را گرفته و هر آنچه به مصلحت اوست را به او نشان میدهد و به او وعدهی قدرت و سلطه میدهد.
این وعدهی راستین در وضعیتی که پیامبر ج در آن به سر میبرده، به هنگام نزول آیات بر او، مهم بوده است، زیرا او از سوی قریش تحت تعقیب بوده و جاسوسان آنها در هر مکانی در پی او بودهاند، و هیچ انسانی جز همراهش ابوبکر صدیق س با او نبوده، و هر آنکه پیرامونش بوده دشمنش بوده است. با این وصف از سوی خدا برای او وعده میآید که دینش پیروز میشود، و دشمنانش درهم میشکنند، خداوند این آیات را بر او فرو میفرستد تا امید و اعتماد و باور و ایمانش به عملی شدن وعدهی الهی بیشتر گردد. پیامبر ج با تمام وجود نسبت به این وعده یقین داشت، و بدین خاطر به سراقه بن مالک وعدهی دستبند کسری را داد!
خداوند فرستادهاش را به سوی مکه بازگرداند
در حالی که پیامبر ج در مسیر هجرت بود خداوند آیهای دیگر را بر او نازل فرمود، آیهای که در آن به او وعدهی قاطع بازگشت فاتحانه و پیروزمندانه به مکه را میداد، و آن آیه این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِی فَرَضَ عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّکَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ﴾ [القصص: 85].
«بیگمان آن کس که (ابلاغ) قرآن را بر عهده تو گذاشت، تو را به (مکه) مرجع (خود) باز میگرداند»[2].
ابن عباس ب در تفسیر: ﴿لَرَآدُّکَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ﴾ میگوید: تو را به مکه باز میگرداند همچنان که تو را از آنجا بیرون آورد.
ضحاک میگوید: هنگامی که پیامبر ج از مکه خارج شد و به جُحفَه رسید، مشتاق مکه گشت، آنگاه خداوند این سخنش را بر او فرستاد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِی فَرَضَ عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّکَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ﴾ [القصص: 85]. یعنی: به مکه. خداوند به وعدهاش وفا نمود و بعد از حدود نه سال از نزول این آیه او را به مکه بازگرداند، پیامبر ج پیروزمندانه به مکه بازگشت، و آن را خانه اسلام و ایمان گردانید.
پیامبر ج در حالی که بتها را میشکست چه میگفت؟
هنگامی که خداوند به وعدهای که به پیامبرش ج داده بود وفا کرد و در رمضان سال هشتم هجری او را پیروزمندانه به مکه بازگرداند، پیامبر ج وارد کعبه شد و در حالی که آیات وعده را، که در حدود نه سال پیش بر او نازل شده بود، تلاوت میکرد، بتهای درون آن را شکست.
امام بخاری[3] و امام مسلم[4] از عبدالله بن مسعود س نقل میکنند که گفت: پیامبر ج وارد مکه شد در حالی که پیرامون کعبه سیصد و شصت بت وجود داشت، پیامبر ج با چوبی که در دستش بود شروع به ضربه زدن به بتها کرد و میفرمود:
﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗا٨١﴾ [الإسراء: 81].
«و بگو: حق فرا رسیده است و باطل از میان رفته و نابود گشته است. اصولاً باطل همیشه از میان رفتنی و نابودشدنی است».
و میفرمود:
﴿جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا یُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا یُعِیدُ٤٩﴾ [سبأ: 49].
«حق به میان آمد و باطل نه کار تازهای را میتواند انجام دهد، و نه کار گذشتهای را میتواند از سر گیرد».
جابر بن عبدالله ب میگوید: به همراه رسول الله ج وارد مکه شدیم در حالی که سیصد و شصت بت پیرامون کعبه بود و مورد پرستش قرار میگرفتند، آنگاه پیامبر ج دستور شکستن آنها را داد و شکسته شدند در حالی که پیامبر ج این سخن خداوند را تلاوت میکردند: ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗا٨١﴾ [الإسراء:81].[5]
حق، باطل رفتنی را از بین میبرد
نکتهی ظریف آنکه سخن خداوند: «حق فرا رسیده است و باطل از میان رفته و نابود گشته است»، یک وعدهی نظری از طرف خدا به پیامبرش ج در خصوص پیروزی حق و شکست باطل است که بهطور قطع بعد از چند سال خداوند این وعده را برایش تحقق بخشید، آنهم به هنگامی که دروازههای مکه را به رویش گشود و با این کار شرکی را که در قالب بتهایی که توسط مشرکان پرستیده میشد، درهم شکست! چه وقت باطل نابود شد؟ و چه هنگام بتها درهم شکسته شدند؟ و چه وقت خدا این وعده را عملی نمود؟
این رویداد بعد از سالیان درازی عملی شد، پیامبر ج سیزده سال را در مکه به تربیت صحابه پرداخت و نزدیک به نه سال را در مدینه در تربیت صحابه و مبارزهی با دشمنانش سپری کرد. آن هنگام که نسل بینظیر و مجاهد قرآنی پدید آمد، نسلی که به پیمانش با خدا وفا نموده و صادقانه رفتار کرد، و پیام اسلام را بر دوش گرفت، و با دشمنان خدا به جهاد پرداخت، خداوند یاری و پیروزیش را بر او فرو فرستاد و به وعدهای که به او داده بود وفا نمود.
در این هنگام کار درهم شکستن بتها به آسانی، و با حرکتی ساده و به وسیلهی عصایی کوچک که در دست پیامبر ج بود، صورت پذیرفت. بیتردید پیامبر ج ابتدا بتها را در قلبهای مردم درهم شکست که این کار سالهای طولانی را به خود اختصاص داد، بعد از این کار بود که کار درهم شکستن بتهای درون کعبه آسان شده و بیش از چند دقیقه به طول نینجامید!
بهطور قطع باطل میرا و زودگذر، هلاک شدنی و از بینرفتنی و مضمحل است، اما به این شرط که حق در شکل وجودی حقیقی، مؤثر و قدرتمند جلوه نماید و یاران و پیروانش بر خداوند توانا و چیره و قدرتمند تکیه نمایند!!
فصل ششم:
وعده قرآنی در سورهی ابراهیم
سورهی ابراهیم مکی است و در همان دورهی تنگنای شدیدی که پیشتر، از آن سخن گفتیم نازل شده است و همان چیزی را هدف و مقصود خود قرار داده و به انجامش میپردازد که سورههای انعام و اعراف و یونس و هود و یوسف هدف خود قرار دادهاند، اما سورهی ابراهیم اهدافش را به شیوهی خاص خودش و برمبنای شخصیت ویژهی خودش تحقق میبخشد!!
موضوع اساسی سوره همان رویارویی میان حق و باطل است، حقی که پیامبران آن را با خود حمل و عرضه کردهاند، و پیروانشان را در ایستادگی برابر باطل و لشکریانش رهبری کردهاند، این سوره برخی از آنچه را که پیامبر ج در مبارزهی با کفار بیان داشتهاند یادآوری میکند، و سنّت ثابت خداوند در انتقامگیری از کفار ستمپیشه را به نمایش میگذارد، به دنبال آن تصاویر و صحنههایی از خواری و پستی ستمکاران را در آخرت به تصویر میکشد.
سوره برای اصالت حق و قدرت و نفوذ آن، و برای ضعف باطل و لاغری و نحیفی آن مثالی میزند، و وعدهی قطعی و مسلّم در خصوص پیروزی حق بر باطل ارائه میدهد، حال در کنار این مجموعه از آیات سوره میایستیم.
آنچه میان پیامبران و دشمنانشان روی داده
1- خداوند میفرماید:
﴿أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُۚ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَرَدُّوٓاْ أَیۡدِیَهُمۡ فِیٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَقَالُوٓاْ إِنَّا کَفَرۡنَا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ وَإِنَّا لَفِی شَکّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَنَآ إِلَیۡهِ مُرِیبٖ٩ ۞قَالَتۡ رُسُلُهُمۡ أَفِی ٱللَّهِ شَکّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یَدۡعُوکُمۡ لِیَغۡفِرَ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمۡ وَیُؤَخِّرَکُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ قَالُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا تُرِیدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتُونَا بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ١٠ قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَمَا کَانَ لَنَآ أَن نَّأۡتِیَکُم بِسُلۡطَٰنٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١١ وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا سُبُلَنَاۚ وَلَنَصۡبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَیۡتُمُونَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ١٢ وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِرُسُلِهِمۡ لَنُخۡرِجَنَّکُم مِّنۡ أَرۡضِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَاۖ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَیۡهِمۡ رَبُّهُمۡ لَنُهۡلِکَنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ١٣ وَلَنُسۡکِنَنَّکُمُ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ ذَٰلِکَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِی وَخَافَ وَعِیدِ١٤ وَٱسۡتَفۡتَحُواْ وَخَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٖ١٥ مِّن وَرَآئِهِۦ جَهَنَّمُ وَیُسۡقَىٰ مِن مَّآءٖ صَدِیدٖ١٦ یَتَجَرَّعُهُۥ وَلَا یَکَادُ یُسِیغُهُۥ وَیَأۡتِیهِ ٱلۡمَوۡتُ مِن کُلِّ مَکَانٖ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٖۖ وَمِن وَرَآئِهِۦ عَذَابٌ غَلِیظٞ١٧﴾ [إبراهیم: 9-17].
«آیا به شما نرسیده است خبر کسانی که پیش از شما بودهاند؟ (از قبیل) قوم نوح و عاد و ثمود و کسان دیگری که پس از ایشان آمدهاند و جز خدا کسی آنان را نمیشناسد. پیغمبرانشان دلایل روشن و معجزات آشکاری برایشان آوردند، ولی آنان دستهایشان را بر دهانهای پیغمبران گذاشتند (و از تبلیغ آنان جلوگیری نمودند و) گفتند: ما ایمان نداریم به چیزی که به همراه آن فرستاده شدهاید و دربارهی چیزی که ما را بدان میخوانید سخت در شکّ و گمانیم، پیغمبرانشان به ایشان گفتند: مگر دربارهی وجود خدا، آفرینندهی آسمانها و زمین، بدون مدل و نمونهی پیشین، شک و تردیدی در میان است؟ او شما را فرا میخواند تا گناهانتان را ببخشاید و تا مدت مشخصی شما را برجای و محفوظ دارد. آنان گفتند: شما جز انسانهایی همچون ما نیستید و شما میخواهید ما را از چیزهایی منصرف و به دور دارید که پدرانمان آنها را میپرستیدهاند، برای ما دلیل روشنی بیاورید. پیغمبرانشان به ایشان گفتند: ما جز انسانهایی همچون شما نیستیم، ولیکن خداوند بر هرکس از بندگانش که بخواهد منت مینهد و ما را نسزد که دلیلی برایتان بیاوریم (و معجزهای به شما بنماییم) مگر با اجازهی خدا، و مؤمنان باید به خدا توکل کنند و بس. آخر چرا نباید به خدا توکل کنیم، و حال آنکه او ما را به راههایمان رهنمود کرده است؟ و حتماً بر اذیت و آزارتان شکیبایی مینماییم، و توکلکنندگان باید بر خدا توکل کنند و بس. کافران به پیغمبران خود گفتند: یا به آئین ما باز میگردید یا اینکه شما را از سرزمین خود بیرون میکنیم. پس پروردگارشان به آنان پیام فرستاد که حتماً ستمکاران را نابود میکنیم. و ما شما را پس از ایشان در سرزمین (آنان) سکونت میبخشیم. این (پیروزی) از آن کسانی است که از جاه و جلال من بترسند و از تهدید من بهراسند. و (پیغمبران از پروردگارشان) طلب پیروزی میکردند و هر قلدر و گردنکش منحرف و باطلگرایی، زیانمند و نامراد گردید. جلو او دوزخ قرار دارد و (در آن) از خونابه نوشانده میشود. آن را جرعه جرعه مینوشد، به هیچ وجهگوارایش نمییابد، و مرگ از هرسو به او روی میآورد و حال اینکه نمیمیرد، و بر سر راه او عذاب بسیار سختی است».
این نُه آیه صحنهی رویارویی میان پیامبران و اقوامشان را عرضه کرده، و گفت و گوی میان طرفین را ثبت نموده، و بخشی از آنچه را میان آنها روی داده یادآوری نموده، و پایان کافرین ستمگر را در دنیا، و اقامتشان در آتش جهنم در آخرت، در حالی که عذاب میبینند را مشخص میکند. همچنین سنّت خداوند در نابود کردن ستمگران و یاری مؤمنین را به نمایش گذاشته، و به مؤمنین وعدهی نویدبخشِ یاری و استقرار داده، و کافرین را سخت تهدید مینماید.
برخی از حقائقی را که آیات بیان میدارند
اینجا جای تفسیر و تحلیل این آیات نیست، به این خاطر اشارهای سریع و گذرا به حقائق دعوت و دعوتگری، و وعده به پیروزی حق که در این آیات وجود دارد، مینماییم.
1. خداوند پیامبران را برای (دعوت) اقوام پیشین برانگیخت، و با نشانههایی روشن که دلالت بر راستی و درستی آن دارد آنان را تأیید و پشتیبانی نمود، پیامبران این نشانهها را برای اقوامشان عرضه داشته، و دعوت را به آنان ابلاغ کردند.
2. موضعگیری اقوام عبارت بود از: کفر و لجاجت، و تکذیب پیامبران، و با صراحت نسبت به پیامبران اعلان کفر کرده، و در دعوتشان شک نمودند.
3. پیامبران شک اقوامشان را اینگونه پاسخ دادند که: دعوتشان روشن و قابل درک و فهم بوده، و عقل و قلب با آن تعامل مینماید، و هیچ صاحب عقل و بصیرتی نسبت به آن شک نمینماید.
4. کفار شبههی دیگری را بر ضد پیامبران مطرح ساختند، و آن این بود که (کفار میگفتند) آنان انسانند، و امکان ندارد که پیامبران از جنس آدمیان باشند، پس اگر در دعوی رسالت صادقاند باید معجزاتی شگفتانگیز برای آنان ارائه دهند! این در حالی بود که پیامبران نشانههای روشنی را برای اقوامشان ارائه میدادند.
5. پیامبران در پاسخ به آن شبهه میگفتند که آنان انسانند، اما (با این تفاوت که) خداوند آنان را برگزیده و به مقام پیامبری رسانیده است و این به انتخاب خود آنان نیست، بلکه دستوری از جانب خدا است.
6. پیامبران در پاسخ درخواست معجزات خارق العاده بیان میکردند که این کار از سوی خدا صورت میگیرد و اینان هیچ توان و قدرتی در عملی نمودن این درخواست ندارند خداوند هر معجزهای را بخواهد بر دستان پیامبران عملی ساخته و هر نشانهای را که بخواهد به آنان ارزانی میدارد.
7. پیامبران در برابر اذیت و آزار اقوامشان صبرپیشه ساخته، بر خدا توکل نموده، صادقانه به خدا پناه برده، بر رویارویی استقامت ورزیده، و در راه تبلیغ دعوت پایداری نمودند.
8. کفار با موضعگیری پیامبران که مبتنی بر صبر و توکل و دعوت بود موافق نبودند، بدین خاطر بر رویارویی، و اذیت و آزار، و فشار بر پیامبران افزودند.
9. کفار دو راه، و نه بیشتر پیش روی پیامبران نهادند، یا اینکه از سرزمینشان بیرون رفته و به سوی سرزمین دیگری عزیمت کنند، و یا اینکه از دعوتشان دست کشیده و به سوی آیین اقوامشان باز میگردند! اما اینکه بر دعوتشان ماندگار بوده و در سرزمینشان ساکن باشند، هرگز چنین چیزی نمیشود!
10. هنگامی که رویارویی میان پیامبران و اقوامشان به بالاترین سطح میرسید، خداوند رویدادهای میان دو دسته را پایان میبخشید، و سنّت ثابتش را اجرا مینمود، خداوند به پیامبرانش وحی مینمود که او با ایشان است و به آنان وعدهی یاری و تأیید میداد، و اینکه خداوند به زودی کفار ستمگر را نابود میگرداند، و مؤمنین نیکوکار را بعد از آنان وارث زمین میگرداند.
11. خداوند وعدهاش را برای پیامبرانش و پیروانشان عملی گردانید بدین سان آنان را نجات داده و یاریشان کرد، و کفار را هلاک کرده و از میان برد، و بدین ترتیب پایان کار هر کافر مستبد لجباز به یأس و ناکامی و خواری در دنیا، و عذاب در آتش جهنم ختم شد.
سنت خداوند در نابود کردن ستمگران و یاری دادن مؤمنین
بهطور قطع خداوند رویارویی میان پیامبران و اقوامشان را به نابود کردن ستمگران، و یاری و نجات دادن مؤمنین به انتها رسانده است.
خداوند به پیامبرانش میفرماید: «حتماً ستمکاران را نابود میکنیم. و ما شما را پس از ایشان در سرزمین (آنان) سکونت میبخشیم. این (پیروزی) از آن کسانی است که از جاه و جلال من بترسند و از تهدید من بهراسند». [ابراهیم: 13-14].
این وعدهای از سوی خدا برای پیامبرانش است که دشمنانشان را به هلاکت میرساند، و آنان را استقرار بخشیده، و آنان را بعد از ستمکاران در زمین اسکان میدهد. هنگامی که پیامبران طلب پیروزی بر قوم خود را نمودند، خداوند به وعدهی خود در حق آنان وفا کرد و آنچه را به آنان وعده داده بود به صورت عملی به اجرا گذاشت: «و (پیغمبران از پروردگارشان) طلب پیروزی (بر قوم خود را) کردند (هنگامی که از ایمان آوردنشان مأیوس گشتند. و خداوند آنان را فتح و ظفر بخشید و سود بردند) و هر قلدر و گردنکش منحرف و باطلگرایی، زیانمند و نامراد گردید». [ابراهیم: 15].
خداوند در این آیات ما را از این حقائق دعوت و دعوتگری مطلع میگرداند و ما را نسبت به آن وعدهای که به پیامبران داده و آن را برای آنان عملی و اجرا نموده، آگاه مینماید، تا از اینها پند و عبرت بگیریم، و نسبت به وعدهی خدا نظری نیک داشته باشیم، و به اجرایی شدن و عملی شدن آن در عالم واقع اعتماد و اطمینان نماییم.
سنت خدا تخلفناپذیر است، هنگامی که یاران باطل به همراهان حق میگویند: «یا به آئین ما باز میگردید یا اینکه شما را از سرزمین خود بیرون میکنیم». بیشک خداوند به همراهان حق وعدهی یاری و پیروزی داده، و به آنان میگوید: «حتماً ستمکاران را نابود میکنیم، و ما شما را پس از ایشان در سرزمین (آنان) سکونت میبخشیم».
خداوند قدرتمند چیره، رویارویی میان همراهان حق و یاران باطل را براساس این سخنش پایان میدهد که میفرماید: «و (پیغمبران از پروردگارشان) طلب پیروزی (و غلبهی بر قوم خود) کردند (هنگامی که از ایمانآوردنشان مأیوس گشتند، و خداوند آنان را فتح و ظفر بخشید) و هرقلدر و گردنکش منحرف و باطلگرایی، زیانمند و نامراد گردید».
بیتردید پایان هر خودکامهی حقستیزی که به قدرتش مغرور گشته و آن را در راه جنگ با اسلام و لشکریانش به کار میگیرد، ناکامی و زیان است، و از این نبرد با این نتیجهی بد خارج میگردد، این وعدهی خدا به مؤمنین است، وعدهایی که در هیچ زمان و مکانی تخلف نمیپذیرد.
این پایان سیاه، منتظر خودکامهگانِ حقستیزِ یهودی و مسیحی، و دیگر کفار در این زمانه است، به زودی اسلامِ عظیم وارث (سرزمین) آنان میگردد و این وعدهی خداوند دانا و حکیم ست!!
تشبیهکردن سخن پاک و سخن ناپاک
2- خداوند میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا کَلِمَةٗ طَیِّبَةٗ کَشَجَرَةٖ طَیِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتٞ وَفَرۡعُهَا فِی ٱلسَّمَآءِ٢٤ تُؤۡتِیٓ أُکُلَهَا کُلَّ حِینِۢ بِإِذۡنِ رَبِّهَاۗ وَیَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٥ وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٖ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ ٱجۡتُثَّتۡ مِن فَوۡقِ ٱلۡأَرۡضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٖ٢٦ یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَیُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِینَۚ وَیَفۡعَلُ ٱللَّهُ مَا یَشَآءُ٢٧﴾ [إبراهیم: 24-27].
«بنگر که خدا چگونه مثل میزند: سخن خوب به درخت خوبی میماند که تنهی آن (در زمین) استوار و شاخههایش در فضا (پراکنده) باشد. بنا به اراده و خواست خدا هرزمانی میوهی خود را بدهد (و دائماً به بار نشسته و سرسبز و خرم باشد) خداوند برای مردم مثلها میزند تا متذکر گردند (و پند گیرند). و سخن بد به درخت بدی میماند که از سطح زمین کنده شده باشد (و در برابر وزش طوفانها هر روز به گوشهای پرتاب گردد و ثبات و) قراری نداشته باشد. خداوند مؤمنان را به خاطر گفتار استوار (و عقیدهی پایدارشان) هم در این جهان و هم در آن جهان ماندگار میدارد، و کافران را (در دنیا و آخرت) گمراه و سرگشته میسازد، و خداوند هرچه بخواهد انجام میدهد».
این آیات سخن پاک را به درخت پاک، و سخن ناپاک را به درخت ناپاک تشبیه کرده است تا مردم در این دو مشابهت بیندیشند. سخن پاک همان اسلام است، و سخن ناپاک همان کفر است.
هدف از این توصیف و مثال آوردن بیان حقیقت قدرت و ثبات اسلام، و ریشهدار بودنش در زمین، و مبارزهطلبیاش با کفار، و استقرارش است تا آنجا که کفار ناتوان از ریشهکن کردن و قلع و قمع نمودن آنند، آنهم به رغم شدّت و قدرتی که به خرج داده و تلاشهایی که پیوسته انجام میدهند. همچنین حقیقت ضعیفی و نحیفی کفر، و ریشهکن شدن و قلع و قمعش را بیان میدارد.
اسلام قوی و قدرتمند است، وضع او همچون وضع درختی قدرتمند و پایدار است که ریشههایش تا اعماق زمین گسترش یافته، و تا ژرفای آن نفوذ نموده، و در آن ثابت و استوار گشته است، و تنهی آن بر روی زمین سفت و محکم است، این درخت دارای شاخه و ترکه و برگهایی است که به سمت بلندای آسمان امتداد یافته است، این درخت مثر ثمر، و دست و دلباز است، در هر دورهای طبق قانونمندی صاحب اختیارش به بار مینشیند، و در هر زمانی میوهاش را تقدیم میکند، مردم از همه چیزش بهره میبرند.
در مقابل کفر ضعیف و نحیف است، وضع او همچون وضع درختی پلید و تکیده است، کوچک و بیارزش، پژمرده و پلاسیده، ریشهای در زمین ندارد، و در بیرون زمین نیز امتدادی نیافته، در روی زمین کنج عزلت برگزیده، هرگاه تندبادی به سمتش بوزد آن را از ریشه کنده، به هوا برده و با خود میبرد، در نتیجه میمیرد و میخشکد، و گویی که اصلاً نبوده است!، این تشبیه کردن اسلام و کفر است به درخت تنومند و درخت ضعیف که بر دو حالت انطباق مییابد: حالت فردی خاص، و حالت جمعی عمومی.
حالت اول: حالت فردی، در سطح خصوصی.
این حالت به تأثیر مثبت و مؤثر اسلام بر شخص مسلمان، و تأثیر منفی کفر بر شخص کافر اشاره میکند. اسلام به درون هستی و طبیعت شخص مسلمان نفوذ میکند، و ریشههای نیرومندش را در قلب و روح و احساسات او میگسترد در نتیجه در اعماق وجودش محکم و استوار میگردد، این اسلام در هستیاش امتداد مییابد و در حواس و دستگاههایش، احساسات و ادراکاتش، تصورات و افکارش نفوذ میکند، و گوش و چشمش، زبان و اندامهایش، عقل و فکرش، و خیالات و آرزوهایش را سوق داده و هدایت میکند. (همچنین) کار و کسبهایش، و عمر و زندگیاش را تنظیم میکند، به اراده و همتاش جان و نیرو میدهد، (اینجاست که) دستآوردها و ثمرهها پاک گشته، کارها عمده و مهم شده، نیکیها فزونی یافته، (تبدیل به) ثمرهها و نتایجی با برکت برای درخت اسلام میشود، نتایجی که در هستی و شخصیت فرد مسلمان محکم و استوار میگردد.
مثال اسلام در هستی فرد مسلمان مثال درختی پاک در زمینی پاک است که این درخت ریشهاش (در زمین) استوار و شاخههایش در فضا (سرکشیده) است و در هر دورهای طبق قانونمندی صاحب اختیارش به بار مینشیند. در مقابل کفر سخنی پلید و ناشایست، و ایده و نظر کشنده و ویرانگر است، به درون هستی و طبیعت شخص کافر وارد نمیشود، مگر اینکه او را فلج میکند، و موهبتها و تواناییهایش را بینتیجه میگرداند، و دستگاهها و حواسش را عاطل و بیکار میگرداند، نه میشنود و نه میبیند، نه درک میکند و نه میفهمد، نه پند میگیرد و نه میاندیشد. مَثَل کفر در هستی کافر، مَثَل درخت پلید ضعیف تکیده است که از زمین کنده شده و قرار ندارد.
برخی از سخنان گذشتگان در مورد «سخن» و «درخت»
سخنان صحابه و تابعین در تفسیر «سخن پاک» و «سخن پلید»، تأثیرگذاری مثبت اسلام و تأثیرگذاری منفی کفر را مورد توجه قرار میداد.
ابن عباس ب میگوید: سخن پاک همان گواهی «لا إله الا الله»، و درخت پاک همان «شخص مؤمن» و اصل ثابت همان لا إله الا الله در سخن مؤمن است، و فرع در آسمان همان عمل مسلمان و بالاکشیدنش به آسمان است. سخن ناپاک همان کفر، و درخت پلید همان کافر است، و کنده شدنش از زمین منظور شرک است، هیچ اصل و برهانی وجود ندارد که کافر بر آن تکیه کند، و خداوند کاری را از او نمیپذیرد.
و در روایتی دیگر از ابن عباس ب نقل شده است که میگوید: منظور از درخت پاک فرد مؤمن است، و منظور از ریشهاش ثابت و شاخهاش در آسمان، فرد مؤمن است، مؤمن بر روی زمین کار میکند و سخن میگوید، اما در حالی که او بر روی زمین است که کار و سخنش به آسمان میرسد، منظور از: در هر دورهای به بار مینشیند، مؤمن است، در هرساعتی از شبانه روز خداوند را یاد میکند. خداوند کافر را به درخت ناپاک و پلید تشبیه میکند، درخت پلید از زمین کنده میشود، همچنین کارهای شخص کافر پذیرفته نمیشود و به سوی خدا بالا نمیرود، ریشه در زمین نداشته و شاخههایی در آسمان ندارد، و هیچ عمل نیکی در دنیا و آخرت ندارد.
عطیه عوفی در تفسیر: ﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا کَلِمَةٗ طَیِّبَةٗ کَشَجَرَةٖ طَیِّبَةٍ﴾ میگوید: این مَثَل مؤمن است، پیوسته سخن پاک گفته و کار نیک آن را بالا میبرد و در تفسیر ﴿مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٖ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ﴾ میگوید: این مَثَل کافر است، نه سخنی پاک، و نه کاری نیک از او سر به آسمان نمیکشد.
ضحاک در تفسیر: ﴿تُؤۡتِیٓ أُکُلَهَا کُلَّ حِینِۢ بِإِذۡنِ رَبِّهَاۗ﴾ میگوید: میوهاش هرلحظه قابل چیدن است و این مَثَل مؤمن است، او در هرلحظه، و در هرساعتی از روز، و در هر ساعتی از شب، و در زمستان و تابستان مشغول اجرای فرامین الهی است. (همچنین) خداوند کافر را به درخت پلیدی تشبیه کرده است که از زمین کنده شده، و ریشه و شاخه و میوهای ندارد، و در آن سود و منفعتی وجود ندارد، همچنین کافر سخن خیری نگفته، و کار خیری انجام نمیدهد، و خداوند برکت و سودی برای او قرار نداده است! [الدرالمنثور اثر سیوطی: 5/20-21].
حالت دوم: حالت کلی و عمومی اسلام و کفر.
اسلام ثبات محکمی در زمین، و دوام قدرتمندی در زندگی، و تأثیری مثبت در مردم، و گسترش چند جانبه در تاریخ دارد. در مقابل کفر موجودی بیگانه، نامتداول و خارجی است، و در زندگی ضعیف و نحیف است! اسلام در ثبات و قدرت و تأثیرگذاری و استمرارش، شبیه درخت پاک و قوی و مستحکم و ثمردار است، و کفر در ضعف و زوالش شبیه درخت ناپاک و ضعیف است. خداوند این چنین برای مردم مثلها میزند بسا که بیندیشند.
اسلام در زندگی نوع بشر حقیقی و با ثبات است، خداوند آن را در زمین پی نهاده، و آن را قادر و توانمند کرده است، و بدل به درختی تنومند و پایدار گشته، که پیامبران مسئولیت ابلاغش را به گردن گرفته، و پیروانشان از آن نگهداری نمودهاند، و ریشههایش به اعماق تاریخ حرکت کرده، و هرچه بیشتر از عمر نسلهای بشری میگذرد، ریشههای اسلام ماندگارتر و نیرومندتر شده، و بیشتر به زندگی نوع بشر نفوذ میکند. شاخههای درخت اسلام در نقاط مختلف زمین منتشر شده، و سایههایش در همهی مکانها گسترش یافته و مردم از خورشید جاهلیت، و شعلهی سوزانندهی آتش کفر به آن پناه میبرند، و در پناه آن به مهربانی و خوشی، و الفت و اطمینان دست مییابند! درخت اسلام سرسبز، رشد یافته، پایدار و ثمردار است که ثمرهاش را به بشریت عرضه داشته، و میوهاش را به مردم میدهد، این ثمرات و میوهها در نمونههای شاهکار پیشگام اسلامی، از جمله لشکریان و دعوتگران و یاوران اسلام در قالب اندیشمندان و متفکران، و دعوتگران و مصلحان، و مجاهدین صادق آشکار میگردد، اینان کسانیاند که برای این دین ادای شهادت مینمایند و در برابر دشمنان کافرش میایستند.
در مقابل، درخت کفر مهلک و مرگآور است، و مکتبهای فرکی گمراه کننده، از بینبرنده و برباد دهندهاند، استعدادها و نیروهای بشری را از بین میبرند، و قلب و روح را از پای درمیآورند، و چشم و گوش را دچار وقفه میکنند، و چشم بصیرت را کور میگردانند، و شخص کافر از کار افتاده و از رده خارج میگردد، بدون هدفی شریف یا پیامی والا. کفر بیگانه و ساختگی است، هرگاه اسلام مردان و زنان صادقی را بیابد که بار رسالتش را بر دوش گرفته و با آن به جهاد بپردازند، کفر را از اعتبار انداخته و از بین میبرد. همچنان که خداوند ایمان آورندگان به اسلام را در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت میگرداند، همچنان نیز اسلام را در زمین ثابت و استوار و پابرجا میگرداند، و سایهاش را در زمین میگستراند، و مهربانی و رحمتش را بر آن منتشر میکند.
وعدهی خدا به تثبیت اسلام در زندگی آدمیزاد
براستی سخن خداوند که میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا کَلِمَةٗ طَیِّبَةٗ کَشَجَرَةٖ طَیِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتٞ وَفَرۡعُهَا فِی ٱلسَّمَآءِ٢٤ تُؤۡتِیٓ أُکُلَهَا کُلَّ حِینِۢ بِإِذۡنِ رَبِّهَاۗ﴾ [إبراهیم: 24-25].
«بنگر که خدا چگونه مثل میزند: سخن خوب به درخت خوبی میماند که تنهی آن (در زمین) استوار و شاخههایش در فضا (پراکنده) باشد. بنا به اراده و خواست خدا هر زمانی میوهی خود را بدهد».
وعدهی اجرا شدنی از سوی خداست وعدهای در خصوص پیروزی اسلام و تثبیت آن در زمین.
این وعدهی ربانی در سورهی ابراهیم که از سورههای مکی است نازل شده، در حالی که مسلمانان در این دوره مورد هجوم و حمله قرار داشته و مستضعف بودهاند، با این حال آنان نسبت به اجرایی شدن و به ثمر رسیدن این وعده یقین داشتهاند. خداوند نیز به وعدهاش وفا نموده و آنان را بر دشمنانشان پیروز گردانیده است. درخت اسلام تنومند شده، و در زمان پیامبر ج سایهاش بر جزیرة العرب گسترده شد، سپس شاخهها و ترکههایش در همهی دنیای قدیم آن روز منتشر شد، و رحمت و برکتش شام و عراق و مصر، و آسیا و آفریقا و اروپا را فرا گرفت، و میوهاش را هردم، در نسلهای پیوسته از اندیشمندان و دعوتگران و افراد ربانی میدهد.
ناکامی دشمنان در از بین بردن اسلام
درخت تنومند اسلام در برابر تلاشهای دشمنان برای قطع کردن و برکندنش مقاومت کرده و ایستاده است. بیتردید فارسها و رومیان در این راه تلاش نمودند اما ناکام شدند، هندیان و مغولها در این راه سعی کردند، اما شکست خوردند، اسپانیاییها و ایتالیاییها جد و جهد نمودند، اما درمانده شدند، مغولها و صلیبیها در این راه کوشیدند، اما درمانده شدند، انگلیسیها و فرانسویها کوشیدند (اسلام را از بین ببرند) اما شکست خوردند، آلمانیها و روسیها تلاشها نمودند اما ناکام ماندند، در این دوره نیز یهودیان تلاشهای وسیعی را برای ریشهکن کردن یا قطع کردن درخت اسلام به کار میبرند، اما بزودی شکست خواهند خورد، آمریکاییها نیز تمام توان خود را به کار گرفتهاند، اما شکست خواهند خورد. در آینده نیز قدرتهای بعدی کفر تلاش خواهند نمود که درخت اسلام را از بین ببرند، اما آنان نیز ناکام خواهند ماند همچنان که قدرتهای پیشین کفر ناکام ماندند.
بیشک گذشته و حال حاضر تاریخ، شاهدی بر صحت عملی شدن وعدهی قرآنی، و تنومندی و قدرت درخت اسلام در اعماق زمین و لایههای آسمان، و فراوانی محصولات و نتایجش، و تنوع و اصالت آن است. قدرتهای صلیبی و یهودی میکوشند که درخت اسلام را تکان داده و آن را از ریشه درآورند، و چنین میپندارند که موفق شدهاند، و بر سر مسلمین هجوم میآورند، اما در پایان ناکامیشان آشکار میگردد، این تکان دادن درخت گاه تعدادی از برگهای زرد و ضعیفش را فرو میریزد، اما خیلی زود برگهایی سبز و رنگین جای آن را میگیرد، گاه دشمنان شاخهای از شاخههای درخت را گرفته و آن را به سمت خود میکشند به این امید که درخت را به همراه آن از ریشه در آورند، اما بزودی متوجه میشوند که فقط شاخهی جدا شده در دستانشان است حال آنکه درخت ثابت و پابرجا مانده است!، یهودیان و آمریکاییهایی که درخت اسلام را با زور و بیرحمانه تکان میدهند و در این روزگار بعضی از شاخهها را با شدّت به سمت خود میکشند هرگز نمیتوانند درخت اسلام را از ریشه برکَنند، و درخت اسلام در این نبرد آنان با قدرت و صلابت و پایداری و ثبات هرچه بیشتر خارج میگردد، و بزودی یهودیان و آمریکاییها به فهرست شکستخوردگان و زیاندیدگان اضافه میگردند!!
جوانان بیداری اسلامی میوههای درختند
جوانان بیداری اسلامی، میوههای پاک درخت با برکت اسلاماند، جوانانی که با جدیت به اسلام روی آورده و دل بسته، و با صداقت بدان پایبندند، و به واسطهی اسلام به جهاد با صلیبیها و یهودیها میپردازند، جهادی بزرگ و پذیرفته شده، اینان دارای موضعگیریهایی ایمانی، جهادگرانه و عظیماند که به واسطهی آن کفار را خشمگین و عصبانی مینمایند.
خداوند این جوانان را بر (راه و فکر) اسلام ثابتقدم میدارد و آنان را بدل به اسلامی زنده، پویا و سازنده میگرداند، آنهم به رغم تلاشهای دشمنان بسیار برای فریفتن و گمراه کردنشان.
خداوند از کارهای ستمگران بیخبر نیست
3- خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا یَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمۡ لِیَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِیهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ٤٢ مُهۡطِعِینَ مُقۡنِعِی رُءُوسِهِمۡ لَا یَرۡتَدُّ إِلَیۡهِمۡ طَرۡفُهُمۡۖ وَأَفِۡٔدَتُهُمۡ هَوَآءٞ٤٣ وَأَنذِرِ ٱلنَّاسَ یَوۡمَ یَأۡتِیهِمُ ٱلۡعَذَابُ فَیَقُولُ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رَبَّنَآ أَخِّرۡنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ نُّجِبۡ دَعۡوَتَکَ وَنَتَّبِعِ ٱلرُّسُلَۗ أَوَ لَمۡ تَکُونُوٓاْ أَقۡسَمۡتُم مِّن قَبۡلُ مَا لَکُم مِّن زَوَالٖ٤٤ وَسَکَنتُمۡ فِی مَسَٰکِنِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَتَبَیَّنَ لَکُمۡ کَیۡفَ فَعَلۡنَا بِهِمۡ وَضَرَبۡنَا لَکُمُ ٱلۡأَمۡثَالَ٤٥ وَقَدۡ مَکَرُواْ مَکۡرَهُمۡ وَعِندَ ٱللَّهِ مَکۡرُهُمۡ وَإِن کَانَ مَکۡرُهُمۡ لِتَزُولَ مِنۡهُ ٱلۡجِبَالُ٤٦ فَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ مُخۡلِفَ وَعۡدِهِۦ رُسُلَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٞ ذُو ٱنتِقَامٖ٤٧﴾ [إبراهیم: 42-47].
«(ای پیغمبر!) گمان مبر که خدا از کارهایی که ستمگران میکنند بیخبر است. (نه، بلکه مجازات) آنان را به زودی حوالت میکند که چشمها در آن (از خوف و هراس چیزهایی که میبیند) باز میماند. (ستمگران از هراس) سرهای خود را بالا گرفته و یک راست (به سوی ندادهنده) میشتابند و چشمانشان (از مشاهدهی این همه عذاب هراسناک) فرو بسته نمیشود و دلهایشان تهی میگردد. و مردمان را بترسان از روزی که عذاب به سراغشان میآید و ستمکاران میگویند: پروردگارا! (ما را به جهان برگردان و اندک) روزگاری به ما مهلت ده تا دعوت تو را پاسخ گفته و از پیغمبرانت پیروی نماییم. (پاسخ میشنوند که) مگر شما قبلاً سوگند نخوردید که شما را زوالی نیست؟! و در سرزمین و دیار مردمان ظالمی (همچون عاد و ثمود) سکونت گزیدید و (عبرت نگرفتید، هرچند که) برایتان روشن بود که در حق آنان چگونه رفتار کردیم (و بر سر ایشان چه آوردیم) و مثلها برایتان زدیم (مبنی بر اینکه گذشتگان چه کردند و در مقابل چه دیدند، اما پند نگرفتید و امروز گرفتار شدید). آنان نیرنگ خود را نمودند و خدا از نیرنگشان آگاه است، و شریعت ثابت و استوار با نیرنگ آنان از جای برکنده نمیشود. گمان مبر که خداوند با پیغمبران خلاف وعده میکند بیگمان خداوند چیره (بر هرکاری بوده و از کافران و بزهکاران) انتقام گیرنده است».
این آیات صحنهای از خواری و رسوایی ستمگران گناهکار را در روز آخرت به نمایش میگذارند، همچنین صحنهای از حسرت و پشیمانیشان را بدان هنگام که در دنیا به عذاب خداوند گرفتار میشوند را به تصویر میکشد، و بیان میدارد که خداوند از آنان بیخبر نیست، و نسبت به وعدهای که به پیامبرانش داده خلاف وعده نمیکند!، هنگامی که ستمگران طغیانگر به عذاب الهی گرفتار میگردند درخواست مهلت و تعویق نموده، و اینکه فرصت دیگری به آنان داده شود: «ستمکاران میگویند: پروردگارا! روزگاری به ما مهلت ده تا دعوت تو را پاسخ گفته و از پیغمبرانت پیروی نماییم».
فرشتگان عذاب برای سرزنش و نکوهششان، و افزایش خواری و حسرت و پشیمانیشان، سؤالی را متوجه آنان میکنند و میپرسند: «مگر شما قبلاً سوگند نخوردید که شما را زوالی نیست؟!، و در سرزمین و دیار مردمان ظالمی (همچون عاد و ثمود) سکونت گزیدید و (عبرت نگرفتید، هرچند که) برایتان روشن بود که در حق آنان چگونه رفتار کردیم (و بر سر ایشان چه آوردیم) و برایتان مَثَلها زدیم».
آیات از نیرنگشان بر ضد مسلمین، و نبردشان با این دین خبر میدهد: «آنان نیرنگ خود را نمودند و خدا از نیرنگشان آگاه است، و شریعت ثابت و استوار با نیرنگ آنان از جای برکنده نمیشود».، اما نتیجهی نیرنگ و نبردشان چه بود؟ بیتردید حیلهگریهای زشت دامن خودشان را گرفت و پایان بد و ناپسند به سوی خودشان برگشت، چون که اسلام پیروز و قدرتمند صحنه را ترک کرده، و آنان را با شکست و خواری و ضرر بازپس گرداند.
خداوند در وعدهای که به دوستانش داده، خلاف وعده نمیکند
برای اینکه مؤمنی که در نبردی تند و خشن بر ضد کفار ستمگر وارد شده دچار شک و تردید نگردد، خداوند او را از پندار نسبت به تخلف خداوند در وعدهاش، و پندار نسبت به بیخبری خداوند از ستمگران نهی فرموده است. ما هرمسلمانی را در این زمانه مورد خطاب قرار میدهیم مسلمانی که خود و اسلامش گرفتار دشمنی و نبرد یهودیان و آمریکاییها گشته است، او را با مطلبی مورد خطاب قرار میدهیم که خداوند به پیامبرش فرمود و آن اینست که: «گمان مبر که خدا از کارهایی که ستمگران میکنند بیخبر است». [ابراهیم: 42].
همچنین با این کلام خداوند با او سخن میگوییم که: «گمان مبر که خداوند با پیغمبران خلاف وعده میکند. بیگمان خداوند چیره (بر هرکاری بوده و از کافران و بزهکاران) انتقامگیرنده است».
خداوند است که هر چیزی را تقدیر میکند، ستمگران یهودی و صلیبی روزگار سختی را نزد خدا خواهند گذراند، خداوند در وعدهای که به ما داده - در خصوص یاری دینش، و خفت و خواری چشاندن به دشمنانش - خلاف وعده نمیکند، بیشک چنین روزی نزدیک است، و ما بدان یقین داریم، زیرا خداوند خلاف وعده نمیکند!
فصل پنجم:
وعدهی قرآنی در سوره یوسف
سورهی یوسف نیز مکی است، و در همان دورهی مکه نازل شده که پیشتر در خصوص شرایط آن دوره سخن گفتیم.
سورهی یوسف در مورد تثبیت و تأیید قلبهای مؤمنین، و کاشتن نهال امید و یقین به تحقق آنچه خداوند وعدهی آن را داده است در آن، شیوه و روش ویژه و خاص خود را دارد. همهی سوره به دور یک سرگذشت میچرخد، با وعده آغاز شده و با تحقق عملی آن بر روی زمین پایان میپذیرد، و آیات سوره در بردارندهی اشارات متعددی در خصوص تأکید بر حقائق مسلم در آن است.
سوره با بیان یک خواب آغاز میگردد، خوابی که یک کودک دیده است، خوابی که وعدهدهندهی تحقق چیزی برای او در آینده است، هنگامی که کودک خوابش را برای پدرش بازگو میکند پدرش به او نوید خیر و خوبی میدهد، حوادث پی در پی و ناگهانی برای کودک روی میدهد، این حوادث سالهای بسیاری تداوم مییابد، و این رویدادها با تأویل عملی آن خواب و عملی شدن آنچه را که خدا به او وعده داده بود پایان میپذیرد. در آنچه در ذیل میآید اشارهایست به برخی از توضیحات سوره بر رویدادهای این سرگذشت.
خواب یوسف در حالی که او خردسال است
1- یوسف در خواب دید که یازده ستاره و خورشید و ماه برای او سجده میبرند، این خواب را برای پدر پیامبرش یعقوب ÷ بازگو کرد، پدر به او مژدهی خیر و خوبی داد، و از آن به بشارتی از سوی خدا برای آیندهی درخشان پسرش تلقی کرد، و طرز تلقیاش را به پسرش گفت تا او به دوردستها نظر انداخته و برای رسیدن به آن بکوشد. خداوند میفرماید:
﴿وَکَذَٰلِکَ یَجۡتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ وَعَلَىٰٓ ءَالِ یَعۡقُوبَ کَمَآ أَتَمَّهَا عَلَىٰٓ أَبَوَیۡکَ مِن قَبۡلُ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٞ٦﴾ [یوسف: 6].
«بدانگونه پروردگارت تو را (به پیغمبری) برمیگزیند و تعبیر خوابها را به تو میآموزد و بر تو و خاندان یعقوب نعمت خود را کامل میکند، همانطور که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق کامل کرد. بیگمان پروردگارت بسیار دانا و پرحکمت است».
پدر این خواب را وعدهای از سوی خدا به حساب آورد، وعدهای که آیندهای بزرگ را برای پسرش نوید میدهد، او این وعده را که در درون خودش تثبیت شده بود را به پسرش اطلاع داد. پدر و پسر نسبت به تحقق وعدهی الهی یقین داشتند، زیرا آن دو ایمان داشتند که خداوند خلاف وعده نمیکند.
2- رویدادها آغازی مهیج داشتند، آغازی که بچه کوچک انتظارش را نداشت، تا آنجا که به ناگاه با حسادت برادرانش علیه خود روبرو شد، هنگامی که او را در ژرفای چاه انداختند، و در حالی که آن بچه در وحشت دسیسهی برادران در حق خود به سر میبُرد خداوند به او وحی نمود که به زودی از این رنج و محنت رهایی یافته و از این محنت سالم خارج میشود، و روزی فرا میرسد که جرم و جنایت برادرانش را در حق او، به آنان یادآوری میکند.
خداوند میفرماید:
﴿فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِۦ وَأَجۡمَعُوٓاْ أَن یَجۡعَلُوهُ فِی غَیَٰبَتِ ٱلۡجُبِّۚ وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمۡرِهِمۡ هَٰذَا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ١٥﴾ [یوسف: 15].
«هنگامی که او را بردند و تصمیم گرفتند که او را به ژرفای چاه بیندازند در همین حال به او پیام دادیم که در آینده آنان را به این کاری که (در حق تو) کردند آگاه خواهی ساخت، در حالی که نخواهند فهمید (که تو برادر ایشان هستی)».
قدرت محدود یوسف در خانهی عزیز
3- خداوند یوسف را از رنج و محنت ژرفای چاه سالم بیرون آورد، و چنین تقدیر کرد که در مصر به عنوان بندهای فروخته شود و عزیز مصر او را خریداری نماید، این شخص بعد از شاه، مقام دوم مصر بود، و این مقدمهای بود برای رویدادهایی که یوسف آنها را پشت سر گذاشت و سبب رهنمون او به تأویل خوابش و عملی شدن وعدهای شد که خداوند به او داده بود.
آیات در خصوص اسکان یوسف به عنوان بردهای با ادراک در خانهی عزیز، مطالبی بیان میدارد. خداوند میفرماید:
﴿وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلِنُعَلِّمَهُۥ مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٢١ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥٓ ءَاتَیۡنَٰهُ حُکۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ٢٢﴾ [یوسف: 21-22].
«بدین منوال ما یوسف را در سرزمین (مصر استقرار بخشیدیم و) مکانت و منزلت دادیم، تا (در آنجا) تعبیر برخی از خوابها را به او بیاموزیم. خدا بر کار خود چیره و مسلط است، ولی بیشتر مردم (خفایای حکمت و لطف تدبیرش را) نمیدانند. و هنگامی که یوسف به رشد و کمال خود رسید داوری و دانایی به او دادیم، و ما این چنین پاداش نیکوکاران را میدهیم».
خداوند به یوسف در روی زمین قدرت داد، و اقامت در خانهی عزیز مصر را برای او مهیا کرد، عزیز مصر او را گرامی داشت و به همسرش توصیه نمود که به نیکی با او برخورد کند، خداوند با یوسف چنین کرد تا پیشبینی نتیجه رویدادها و تعبیر خوابها را به او آموزش دهد، و همهی اینها آمادگی برای رویدادهای اخیر در زندگیش است که وعدهای را که خدا به او داده در آن عملی میشود.
خداوند بر کار خویش مسلط است، هرآنچه را بخواهد انجام میدهد، و هر آنچه را اراده نماید پدید میآورد، و رویدادها را تقدیر میکند، و کارها را مرتب میکند تا دستورش عملی شده و وعدهاش اجرایی گردد، و چیزی او را درمانده نمیسازد، و آفریدهای در برابرش نمیایستد، اما بیشتر مردم این حقایق ایمانی را نمیدانند.
اقتدار گسترده یوسف بر خزانههای زمین
4- یوسف در خانه عزیز در معرض فتنه زن سرکش او قرار گرفت، این زن در او طمع نموده و بسیار به او متمایل بود، خواست او را بفریبد، اما یوسف به خدا پناه برد و بر فتنه آن زن چیره شد و ظالمانه او را به زندان انداختند و چند سالی در آن جا ماندگار شد، خداوند در آنجا تعبیر خواب را به او آموخت، او خوابهای دو همزندانی خود را برای آنها تعبیر نمود، سپس خواب مهیج پادشاه را که نسبت به آن شگفتزده شده بود را تعبیر نمود و پادشاه دستور داد تا یوسف را از زندان بیرون آورده و نزد او بیاورند، هنگامی که پادشاه از پاکی و پاکدامنی او مطمئن شد او را عزیز مصر نمود و خزانههای سرزمین (مصر) را به او سپرد و بدین ترتیب یوسف بعد از پادشاه مقام دوم مصر شد.
آیات بیان میدارند که ترتیب رویدادها براساس تقدیر خداوند بوده است تا یوسف بدان چیزی دست یابد که خداوند حکیم و آگاه برای او تقدیر نموده است.
خداوند میفرماید:
﴿قَالَ ٱجۡعَلۡنِی عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٞ٥٥ وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَتَبَوَّأُ مِنۡهَا حَیۡثُ یَشَآءُۚ نُصِیبُ بِرَحۡمَتِنَا مَن نَّشَآءُۖ وَلَا نُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٦ وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ٥٧﴾ [یوسف: 55-57].
«یوسف گفت: مرا سرپرست اموال و محصولات زمین کن، چرا که من بسیار حافظ و نگهدار (خزائن و مستغلات، و) بس آگاه (از مسائل اقتصادی و کشاورزی) میباشم. و بدین منوال یوسف را در سرزمین نعمت و قدرت دادیم. در آنجا هرجا که میخواست منزل میگزید، ما نعمت خود را به هرکس که بخواهیم میبخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمیگردانیم. و پاداش آخرت، برای کسانی که (در دنیا) ایمان میآورند و پرهیزگاری میکنند، بهتر است».
این همان اقتدار بزرگ دوم است اقتداری که خداوند به یوسف ارزانی داشت، اقتدار اول محدود و کوچک بود، (منظور) آنجا که اقامت در خانه عزیز مصر را برای او فراهم کرد، اما در این اقتدار و تسلط، خداوند او را بر گنجینههای زمین (مصر، امین و سرپرست) قرار داد.
این اقتدار و تسلط، تحقق بخشی از آیندهی امیدبخش و درخشانی بود که پدرش برای او بدان چشم دوخته بود.
تحقق مابقی وعده خداوند به او، به هنگام دیدار برادرانش، و تعبیر خوابش پیرامون سجده ستارگان برای او، نمود یافت.
رویارویی یوسف با بردارانش و تحقق وعده خدا دربارهی او
5- خداوند ده برادری را که او را در قعر چاه انداخته بودند به سوی او فرستاد، آنان با او به شیوهای برخورد کردند که گویی (فقط) عزیز مصر است، و هیچ کدامشان این احتمال را نمیدادند که این عزیز همان برادر کوچکشان است.
خداوند میفرماید:
﴿وَجَآءَ إِخۡوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَعَرَفَهُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ٥٨﴾ [یوسف: 58].
«و برادران یوسف به پیش یوسف آمدند، و او ایشان را شناخت، ولی آنان وی را نشناختند».
رویدادهایی پی در پی میان یوسف و برادرانش رخ داد، تا آنجا که درخواست کرد تا برادر کوچکترش را بیاورند و بعد از آنکه غلامانِ یوسف، برادرش را به دزدی جام شاه متهم کردند یوسف او را نزد خود نگه داشت، برادران یوسف با غم و اندوه به سوی پدرشان بازگشتند، پدرشان از آنان خواست که به سوی مصر بازگردند و به جستجوی یوسف و برادرش بپردازند، آنان درمانده به نزد یوسف بازگشتند، دلش به حال آنان سوخت، یوسف آنچه را برادران در دوران کودکیاش بر سر او آورده بودند به آنان یادآوری کرد؛ برادران، یوسف را شناختند، و یوسف از سر تقصیراتشان درگذشت.
خداوند میفرماید:
﴿قَالَ هَلۡ عَلِمۡتُم مَّا فَعَلۡتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذۡ أَنتُمۡ جَٰهِلُونَ٨٩ قَالُوٓاْ أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُۖ قَالَ أَنَا۠ یُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِیۖ قَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَآۖ إِنَّهُۥ مَن یَتَّقِ وَیَصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٩٠﴾ [یوسف: 89-90].
«(یوسف) گفت: آیا بدانگاه که (یوسف را به چاه انداختید، و پس از او اذیت و آزارها به بنیامین رساندید)، از روی نادانی (جوانی) نسبت به یوسف و برادرش میدانید چه (عمل زشت و ناپسندی) کردید؟ گفتند: آیا تو واقعاً یوسف هستی؟ گفت: من یوسفم و این برادر من است. به راستی الله بر ما منت گذارده است. بیگمان هرکس تقوا پیشه کند و شکیبایی و استقامت ورزد (خداوند پاداش او را خواهد داد) چرا که خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمیگرداند».
در حالی که یوسف کوچک بود و (توسط برادران) به درون چاه انداخته شده بود خداوند به او وعده داد که در آینده این جرم و جنایتشان را که در حق او مرتکب شدهاند به آنان یادآوری خواهد کرد: «به یوسف وحی کردیم که: قطعاً [روزی] آنان را از کار [ناهنجار] شان آگاه خواهی کرد، در حالی که [تو را] به جا نمیآورند». [یوسف: 15].
حالا و بعد از سالهای بسیار که فقط خداوند مقدار آن را میداند، و بعد از آن که کودک تبدیل به مردی بزرگ و آگاه و دنیادیده شده، دومین منصب حکومتی را در مصر در دست دارد، خداوند وعدهی پیشین را در زمان مقرر برای او تحقق بخشید و رویدادها را چنان ترتیب داد که به این نتیجه رسید و حال این یوسف است که آنان را از کار گذشتهشان آگاه میکند، در حالی که آنان او را به جای نمیآورند و انتظار ندارند که او عزیز مصر باشد، حال رو به روی آنان نشسته است، او همان برادر کوچکشان است که سالها پیش او را به درون چاه انداختند!! پاک و منزه است خداوند، او بر کار خویش مسلط است، به وعدهاش وفا میکند، و ارادهاش را اجرایی میکند.
خداوند خواب یوسف را تحقق میبخشد
6- بعد از آنکه برادران یوسف، او را شناختند، یوسف پیراهنش را به آنان داد تا آن را به عنوان مژده به نزد پدرش ببرند، و به آنان دستور داد تا همگی با خانواده به نزد او آیند. هنگامی که همگی به نزد او آمدند در برابرش کرنش بردند؛ یازده برادر و پدر و مادرش و بدین ترتیب تعبیر خوابش تکمیل شد. خوابی که سالها پیش دیده بود و فقط خداوند مقدارش را میداند. خداوند میفرماید:
﴿وَرَفَعَ أَبَوَیۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ وَقَالَ یَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأۡوِیلُ رُءۡیَٰیَ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّٗاۖ وَقَدۡ أَحۡسَنَ بِیٓ إِذۡ أَخۡرَجَنِی مِنَ ٱلسِّجۡنِ وَجَآءَ بِکُم مِّنَ ٱلۡبَدۡوِ مِنۢ بَعۡدِ أَن نَّزَغَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بَیۡنِی وَبَیۡنَ إِخۡوَتِیٓۚ إِنَّ رَبِّی لَطِیفٞ لِّمَا یَشَآءُۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ١٠٠﴾ [یوسف: 100].
«(کاروان داخل مصر گردید و به منزل یوسف وارد شد) و یوسف و پدر و مادرش را بر تخت نشاند (و به رسم مردمان آن زمان در حق سران و امیران و فرمانروایان، جملگی) در برابرش کرنش بردند. یوسف گفت: پدر! این تعبیر خواب پیشین (روزگار کودکی) من است! پروردگارم آن را به واقعیت مبدل کرد. به راستی خدا در حق من نیکیها کرده است، چرا که از زندان رهایم نموده است، و بعد از آنکه شیطان میان من و برادرانم تباهی و جدایی انداخت، شما را از بادیهی (شام به مصر) آورده است. در حقیقت پروردگارم هرچه بخواهد سنجیده و دقیق انجام میدهد. بیگمان او بسیار آگاه (و کارهایش همه) دارای حکمت است».
بیشک خوابی را که یوسف در دوران کودکی دیده بود وعده و بشارتی از سوی خدا برای او بود. وعده سالیان دراز مسکوت مانده بود. یوسف وعده داده شده در این سالها تجارب مهیج، و رویدادهای بسیاری را که خداوند برای او تقدیر نموده بود پشت سر نهاد، خداوند گامهای او را در آنها پیش برده، و کارها را برایش مرتب کرده، و اسباب را برایش مهیا نموده، و تا این صحنهی آخر دستش را گرفته بود، صحنهی تعبیر عملی خواب، و آمدن خانوادهاش به نزد او، و کرنش بردنشان در برابر او و بدین ترتیب به وعدهای که به او داده بود وفا نمود، خداوند سبحان خلاف وعده نمیکند.
اطمینان یعقوب به عملی شدن وعده خداوند
7- یعقوب پیامبر ÷ پدر یوسف بود، یعقوب ایمان داشت که خداوند آنچه را به یوسف - از راه خوابی که به او نمایانده - وعده داده، عملی میسازد، زیرا یعقوب یقین داشت که خداوند خلاف وعده نمیکند، همچنین بر این نکته تأکید میکرد که یوسف در مکانی خاص در امنیت کامل به سر میبرد، و توجه و مراقبت خداوند او را فرا گرفته است، اما او جزئیات آنچه را بر یوسف میگذشت نمیدانست، و نمیتوانست مکانش را مشخص و توصیف نموده، و جزئیات زندگیاش را بیان کند. اینها را نمیدانست، زیرا اینها جزء مسائل غیبی است، و پیامبر فقط بر مقداری از غیب آگاه است که خداوند خود او را از آن مطلع سازد، و خداوند با حکمت و دانا چنین اراده فرموده بود که او را از جزئیات (مکان و زندگی یوسف) مطلع نسازد.
این درست است که یعقوب ÷ در فراق یوسف اندوهگین بود، و از آنچه بر او میگذشت مینالید، و درد و رنج و اندوهش را نزد خداوند بازگو کرد و همین درد و رنج و اندوه بر چشمانش تأثیر نهاد. اما او یقین و امیدش را از دست نداد، و بهطور قطع میدانست که پسرش یوسف تحت حفاظت خداوند بوده، و با توجه به حمایت خداوند در امنیت است، زیرا خداوند این چنین وعدهای به او داده بود و خداوند آنچه را وعده داده برایش عملی میسازد.
بدین خاطر هنگامی که سه فرزندش ناپدید شدند دیگر فرزندانش را مکلف نمود که در مصر به جستجوی آنها بپردازند، در عین حال یقین داشت که به زودی آنان را خواهند یافت.
خداوند میفرماید:
﴿یَٰبَنِیَّ ٱذۡهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَاْیَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا یَاْیَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨٧﴾ [یوسف: 87].
«ای فرزندانم! بروید و (در مصر همراه برادر مهتر خود) به دنبال یوسف و برادرش بگردید و از رحمت خدا ناامید مشوید، چرا که از رحمت خدا جز کافران ناامید نمیگردند».
(فرا رسیدن) یاری بعد از ناامیدی
8- آیات آخر سوره یوسف شرحی بر سرگذشت بوده، و بر برخی از درسها و آموزههای آن تأکید مینماید. از جملهی این آیات این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰٓۗ أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۗ وَلَدَارُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٠٩ حَتَّىٰٓ إِذَا ٱسۡتَیَۡٔسَ ٱلرُّسُلُ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ کُذِبُواْ جَآءَهُمۡ نَصۡرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَآءُۖ وَلَا یُرَدُّ بَأۡسُنَا عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِینَ١١٠﴾ [یوسف: 109-110].
«و ما پیش از تو پیغمبرانی نفرستادهایم، مگر اینکه مردانی از میان شهریان بودهاند و بدیشان وحی کردهایم. مگر در زمین به گشت و گذار نمیپردازند تا ببینند که سرانجام کار گذشتگان پیش از ایشان چه بوده و به کجا کشیده شده است؟ بیگمان سرای آخرت، برای پرهیزگاران بهتر است. (ای معاندان افسار گسیخته و آرزوپرستان سرگشته!) آیا خرد و اندیشهی خویش را به کار نمیاندازید. تا آنجا که پیغمبران (از ایمان آوردن کافران و پیروزی خود) ناامید گشته و گمان بردهاند که (از سوی پیروان اندک خویش هم) تکذیب شدهاند (و تنهای تنها ماندهاند). در این هنگام یاری ما به سراغ ایشان آمده است و هرکس را که خواستهایم نجات دادهایم. (بلی! در هیچ زمان و مکانی) عذاب ما از سر مردمان گناهکار دور و دفع نمیگردد».
آیهی اول از جنسیت پیامبران خبر میدهد و اینکه خداوند آنان را از میان مردان برگزیده است، و زنی را به مقام پیامبری برنگزیده است. سپس دیدگان کفاری را که محمد ج را تکذیب میکنند به قتلگاه کفار پیشین جلب میکند، و آنان را به گردش در زمین فرا میخواند تا با آثار آنان آشنا شده و بدانند که چه بر سر آنان گذشت، و عاقبت بد آنان را ببینند شاید این کار آنان را وادارد که از کفر و تکذیب و لجاجت دست بکشند.
این تهدیدی برای کفار است، که اگر آنچه را که اینک انجام میدهند، ادامه دهند در آیندهای نزدیک به عذاب دچار میشوند، بیتردید خداوند تهدیدش را در خصوص کفار قریش تحقق بخشید بدین شکل که در نبردهای جهادی بعد از هجرت با دستان مؤمنین آنان را شکست داده و خوار و ذلیلشان گردانید.
اما آیهی دوم به سنّت خداوند در دعوتها اشاره دارد، خداوند چنین تقدیر کرده که پیامبران و دعوتگران در رنج و محنت و آزمایشهای گوناگون به سر برند، و فشار کفار بر آنان افزایش یابد و در مقابل پیامبران با صبر و استقامت، و یقین به گشایش و یاری و پیروزی، و جدیت در دعوت و رویارویی و مبارزهی با کفار، با این شرایط مواجه میشدند.
خداوند حکیمِ دانا، یاری و پیروزی را به تأخیر میانداخت، فقط زمانی بر پیامبران و پیروانشان منت نهاده و آنان را یاری میداد که «ناامید میشدند» و عرصه بر آنان تنگ شده و درد و غصه به نهایت خود میرسید. اما یاری و کمک در پایان کار سر میرسید به گونهای که مؤمنین نجات مییافتند و کافران هلاک و نابود میشدند.
این وعدهای از سوی خدا برای پیامبر ج و یارانش است، در بطن این آیه به آنان وعده دفع درد و غصه، و از میان رفتن رنج و شدت، و تحقق یاری را میدهد و این همان چیزی است که بعد از هجرت روی داد.
آیات آخر سوره یوسف نوید آیندهای درخشان را میدهد، و همهی سوره وعدهای گسترده و فراخ به آیندهای بزرگ برای اسلام را میدهد و این چیزی بود که پیامبر ج و یارانش آن را درک و فهم کردند، و به هنگام عبور از دورهی تنگنا و سختی، و رسیدن به یاری وعده داده شده به لطف الهی، توشهی آنان بود.
فصل چهارم:
وعدهی قرآنی در سورهی هود
سورهی هود مکی است و در همان دورهی تنگنای شدیدی که پیشتر دربارهی خصوصیات برجستهاش سخن گفتیم، نازل شده است و همان چیزی را هدف خود قرار داده و به انجامش میپردازد که سورهی یونس، و دیگر سورههای نازل شده در آن دوره هدف خود قرار دادهاند، با در نظر گرفتن شخصیت خاص هر سوره، که دارای خصوصیات برجستهی خاص خود بوده، و راه بخصوصی در به نمایش گذاردن موضوعات، و بیان حقائقش دارد.
سورهی هود وظیفهی تثبیت و تأیید پیامبر ج و مؤمنین را بر حق، به دوش گرفته، و قلبشان را از یقین و امید به پیروزی اسلام و شکست کفر پر مینماید، این کار را از راه به نمایش گذاردن سرگذشت پیامبران با اقوامشان انجام میدهد این پیامبران عبارتند از: نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب و موسی †. ترتیب بیان نام پیامبران براساس زنجیرهی تاریخی است.
آنچه از سرگذشت هر پیامبری از پیامبران با قومش بیان شده، عبارتست از: قیام پیامبر به تبلیغ و رساندن دعوت به قومش، و بیان موضعگیری آنان در برابر دعوتش، سپس به نمایش گذاشتن بخشی از گفت و گو و مناقشهی میان او و آنان، و به مبارزه طلبیدن آنان از سوی او، و پافشاری آنان بر کفر و تکذیب و دشمنی، سپس بیان پایان سرگذشت آن پیامبر با قومش، پایانی که نجات پیامبر و پیروان مؤمنش، و نابودی دشمنان تکذیبکنندهی او را رقم میزند.
هدف از این نمایش دادن، و تمرکز بر این صحنهها و تصاویر سرگذشت هر پیامبر، تثبیت و استوار کردن مؤمنین بر حق، و تقویت عزم و ارادهی آنان بر رویارویی و مبارزهطلبی است، همچنین هدف جلبکردن توجهشان به سوی سنّت خداوند در مسیر دعوتها، و اینکه به آرزوهای بزرگ در دوردست و به سوی آیندهای مورد انتظار و امیدوارانه نظر اندازند، آیندهای که پیروزی و استقرار از آن آنان بوده، و شکست از آنِ دشمنانشان است!، آیات تثبیت کردن و راهنماییها و وعده، به هنگام بیان آنچه میان پیامبران و اقوامشان روی داده، یا در گزارشی بر پایان رویارویی میان طرفین، میآید. از مشهورترین آنها آن چیزی است که در زیر میآید:
سرانجام نیک، خاصّ پرواپیشگان است
1- در شرحی که بر سرگذشت نوح ÷ به همراه قومش بیان میشود سرگذشتی که به غرق شدن کفار توسط طوفان منتهی شد، و نوح و پیروان مؤمنش در کشتی نجات یافتند و پس از طوفان از کشتی خارج شده و پا روی زمین نهادند، در این شرح بیان شروعی دوباره برای زندگی است. خداوند در شرحی بر این واقعه میفرماید:
﴿تِلۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهَآ إِلَیۡکَۖ مَا کُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُکَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِینَ٤٩﴾ [هود: 49].
«این (قصه و داستانهای ملتهای پیشینی که تو آنان را ندیدهای) جزو اخبار غیب است که آن را به تو (ای پیغمبر اسلام) وحی میکنیم. نه تو و نه قوم تو پیش از این، آن را نمیدانستید. پس (در برابر اذیت و آزار قوم خود) شکیبایی کن که سرانجام از آنِ پرهیزگاران است».
خداوند به پیامبرش ج میفرماید: آنچه از اخبار غیب در خصوص سرگذشت نوح برای تو بیان داشتهایم، تو پیشتر، آنها را نمیدانستی و ما آنها را به تو وحی کردهایم، همچنان که قوم تو نیز آنها را نمیدانستند، و وارد شدن این خبرها در قرآن دلیلی است بر اینکه این قرآن تألیف و نوشتهی آفریدهای نیست، بلکه وحیای است از جانب ما به سوی تو.
خداوند پیامبرش ج را دستور به صبر میدهد، صبر به معنای عام و فراگیر آن، زیرا صبر در مرحلهی انتظار پیروزی، توشهای ضروری است. آیه یک سنّت ثابت ربّانی را بیان میدارد: «سرانجام نیک، خاص پرواپیشگان است».
یعنی: پایان رویارویی میان لشکریان حق و یاران باطل عبارتست از پیروزی و رهایی پرواپیشگان، و اهلاک و نابودی کافران، در نتیجه سرانجام نیک پیوسته خاص پرواپیشگان است، خداوند به آنان لطف و احسان نموده و گشایش و رهایی و پیروزی و استقرار را به آنان ارزانی میدارد، و بر آنان واجب است که آینده را با یقین (به پیروزی) بنگرند و نسبت به سرانجام، اطمینان و آرزو داشته باشند و منتظر وعدههایی باشند که خداوند بیان داشته است!
2- آیات سوره برخی از آنچه را که میان هود ÷ و قومش روی داده به نمایش میگذارد، و برخی از آنچه را که هود ÷ به آنان گفته است را ثبت و ضبط کرده از جمله اینکه او منتظر نابودی آنان و جانشین شدن دیگران به جای آنان است. این مطلب در سخن خداوند بیان گردیده است:
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦٓ إِلَیۡکُمۡۚ وَیَسۡتَخۡلِفُ رَبِّی قَوۡمًا غَیۡرَکُمۡ وَلَا تَضُرُّونَهُۥ شَیًۡٔاۚ﴾ [هود: 57].
«اگر (از دعوت من) روی بگردانید (باکی نیست. زیرا بر رسولان پیام باشد و بس) و من رسالتی را که مأمور بدان بودم به شما رساندم. پروردگارم (شما را میمیراند و) کسان دیگری را به جای شما مینشاند و شما هیچ زیانی (با روگردانی از پرستش و دوری از عبادتش) بدو نمیرسانید».
یعنی: آنچه بر من واجب است این است که (پیام) دعوت را به شما برسانم، و حجت را بر شما تمام کنم و این کار را نیز کردم، اگر دعوتم را نپذیرید، و روی برگردانده و بدان پشت کنید، و بر کفر و تکذیب و دشمنی اصرار بورزید این شمایید که زیانکارید، و بدین ترتیب بر خود ستم میکنید، و خداوند به زودی شما را هلاک و نابود میگرداند، همچنان که پیش از شما با قوم نوح چنین کرد، شما نمیتوانید خداوند را درمانده سازید و کفرورزیتان هیچ زیانی متوجه او نمیگرداند.
بزودی خداوند قوم دیگری را جانشین و وارث شما گردانیده و بر جای شما مینشاند، این سنّت خداوند است که تخلفناپذیر است. بیشک خداوند سنتش را تحقق بخشید در نتیجه هود و پیروانش را نجات داد و قوم کفرپیشهاش را نابود گردانید. خداوند میفرماید:
﴿وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّیۡنَا هُودٗا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَنَجَّیۡنَٰهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِیظٖ٥٨ وَتِلۡکَ عَادٞۖ جَحَدُواْ بَِٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَعَصَوۡاْ رُسُلَهُۥ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٖ٥٩ وَأُتۡبِعُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا لَعۡنَةٗ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ عَادٗا کَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ٦٠﴾ [هود: 58-60].
«هنگامی که فرمان ما (مبنی بر نابودی قوم عاد) در رسید، هود و مؤمنان همراه او را در پرتو مرحمت خود نجات دادیم و ایشان را از عذاب سخت و شدید رهانیدیم. این هم قوم عاد بودند که آیههای (آفاق و انفس) و دلایل پروردگارشان را انکار و تکفیر کردند و از فرمان پیغمبران خدا سرکشی نمودند و از دستور هر سرکش عنادپیشهای پیروی کردند. در این دنیا دچار نفرین (مردمان) و طرد (از رحمت الله) شدند و در روز قیامت نیز (همینطور به لعنت و طرد از رحمت گرفتار میشوند). هان! (ای جهانیان! بدانید که قوم) عاد به خدای خود کافر شدند. هان! (ای مردمان! بدانید که) عاد، قوم هود (شایستهی طرد از رحمت خدا و در خور هلاک شدند، پس) نیست و نابود باد!».
کار پیوسته، و منتظر وعده داده شده بودن
3- آیات سوره برخی از سخنان و گفت و گوی میان شعیب ÷ و قومش یعنی اهل مدین را بیان میدارند و از جمله اینکه شعیب نسبت به رفتار آنان صبرپیشه نمود و آنان را به مبارزه طلبید. خداوند میفرماید:
﴿وَیَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنِّی عَٰمِلٞۖ سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن یَأۡتِیهِ عَذَابٞ یُخۡزِیهِ وَمَنۡ هُوَ کَٰذِبٞۖ وَٱرۡتَقِبُوٓاْ إِنِّی مَعَکُمۡ رَقِیبٞ٩٣﴾ [هود: 93].
«ای قوم من! هرچه در قدرت دارید انجام دهید و کوتاهی نکنید (و بدانید که خدا پشتیبان من است و از شما باکی نیست.) من به کار خود مشغولم. بالاخره خواهید دانست که چه کسی دچار عذابی میشود که او را خوار و رسوا میکند، و چه کسی دروغگو است چشم به راه باشید و من هم چشم به راهم».
معنی: ﴿عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ﴾: براساس طرح و برنامه و سیاست خودتان. بعد از آنکه شعیب ÷ دعوت را به قومش ابلاغ کرد، دو راه برای آنان آشکار شد: راه حق و راه باطل. حقی که در شعیب ÷ و مؤمنین پیروش نمود یافته بود، و باطلی که در اشراف قومش و پیروان کافرشان تجسم یافته بود.
هرکدام از این دو گروه طرح و پروژه و برنامه عملی خود را داشتند: برنامهی عملی مثبت که براساس بندگی و دعوت و کار نیک برپا میشود که شعیب ÷ و پیروان مؤمنش اقدام به این کار میکردند و در مقابل برنامهی عملی منفی و پلید، که براساس کفر و ظلم و ستم و طغیان، و انتشار فساد و تباهی میان مردم، و مبارزهی با حق و یاران حق برپا میشود. میان این دو کار و برنامه تفاوت از زمین تا آسمان است.
بدین خاطر شعیب ÷ با این سخنش اینگونه قومش را به مبارزه میطلبد که: «ای قوم من، همه امکانات خود را به کار گیرید، من هم [به وظایف خود] عمل میکنم».
یعنی: هرکدام از ما براساس طرح و برنامهی خود اقدام نماید، و هرکدام از ما در راه خنثی کردن عمل دیگری بکوشد، در نتیجه شما برای شکست من و پایان دادن به دعوتم میکوشید، و من نیز در راه انتشار دعوت خودم، و از میان بردن باطل شما، و پایان دادن به سیطره و نفوذ شما میکوشم، پس شما بکوشید، و من نیز میکوشم!، آینده از آن ماست، و نه شما، ما منتظر و چشم به راه وعدهای هستیم که خداوند به ما داده است یعنی رهایی و پیروزی، و همچنین منتظر عذابی هستیم که خداوند شما را با آن تهدید مینماید، و ما مطمئنایم که (زمان وقوع) این تهدید بیشک نزدیک بوده و هنگامی که دامنتان را گرفت خواهید دانست که: «چه کسی دچار عذابی میشود که او را خوار و رسوا میکند، و چه کسی دروغگو است».
شعیب ÷ مبارزهطلبی با آنان را استمرار داده و میگوید: «چشم به راه باشید و من هم چشم به راهم». یعنی: چشم به راه پایان نبرد میان من و خودتان باشید، و بدانید که عذاب شما را دربر میگیرد، من چشم به راه چنین سرانجامی هستم، گذشت زمان بخشی از درمان است. هنگامی که خدا خواست تا سرگذشت شعیب ÷ و قومش را به پایان رساند، و وعیدی را که داده بود محقق گردانید. خداوند میفرماید:
﴿وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّیۡنَا شُعَیۡبٗا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَأَخَذَتِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ ٱلصَّیۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دِیَٰرِهِمۡ جَٰثِمِینَ٩٤ کَأَن لَّمۡ یَغۡنَوۡاْ فِیهَآۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّمَدۡیَنَ کَمَا بَعِدَتۡ ثَمُودُ٩٥﴾ [هود: 94-95].
«هنگامی که فرمان ما (مبنی بر هلاک قوم مدین) در رسید، شعیب و مؤمنان همراه او را در پرتو مهر خود (از عذاب و هلاک) نجات دادیم و صدای (وحشتناک صاعقه و زلزله) ستمکاران را دریافت و (بر اثر آن قالب تهی کردند و نقش زمین شدند و) در خانه و کاشانهی خود کالبدهای بیجانی گشتند. بدانگونه که انگار هرگز از ساکنان آن دیار نبودهاند. هان! نابود باد قوم مدین! همانگونه که قوم ثمود نابود شدند».
سنت خداوند در خصوص تنبیه ستمکاران
4- پس از نمایش قتلگاه تکذیبکنندگان پیشین، از جمله قوم نوح و عاد و ثمود و مدین و قوم فرعون، در شرح و توضیحی بر این نمایش، بیان شده که باید از این صحنهها پند و عبرت گرفت. خداوند میفرماید:
﴿ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّهُۥ عَلَیۡکَۖ مِنۡهَا قَآئِمٞ وَحَصِیدٞ١٠٠ وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡۖ فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِی یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّکَۖ وَمَا زَادُوهُمۡ غَیۡرَ تَتۡبِیبٖ١٠١ وَکَذَٰلِکَ أَخۡذُ رَبِّکَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِیَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِیمٞ شَدِیدٌ١٠٢ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّمَنۡ خَافَ عَذَابَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ ...﴾ [هود: 100-103].
«این از خبرهای شهرها و آبادیهایی است که ما برای تو (ای پیغمبر!) بازگو میکنیم. برخی از این شهرها و آبادیها هنوز برپا و برجایند و برخی درویده (و از میان رفتهاند). ما به آنان ستم نکردیم (و بیهوده نابودشان ننمودیم) و بلکه خودشان (با کفر و فساد و پرستش بتها و غیره) بر خویشتن ستم روا داشتند. و معبودهایی را که به غیر از خدا میپرستیدند و به فریاد میخواندند، کمترین سودی به آنان نرساندند و نتوانستند هیچگونه کمکی به ایشان بنمایند بدانگاه که فرمان (هلاک ایشان از سوی) پروردگارت صادر گردید، و جز بر هلاک و زیانشان نیفزودند. عقاب پروردگار تو این چنین است هرگاه که (بر اثر کفر و فساد، اهالی) شهرها و آبادیهایی را عقاب کند که ستمکار باشند. به راستی عقاب خدا دردناک و سخت است. به حقیقت در این، عبرت بزرگی است برای کسی که از عذاب آخرت بهراسد».
این آیات آنچه را میان لشکریان حق و سپاهیان باطل، در طول تاریخ بشری، از زمان نوح تا زمان محمد † روی داده بهطور فشرده بیان میدارد، و هلاکت ستمگران کافر را جلوه میدهد، و به ملاحظه باقی ماندهی آثار آنان فرا میخواند، شهرها و روستاهایی را که در آن بودند همین جاست، خرابههای تعدادی از آنها پابرجاست، و تعدادی دیگر ویران و نابود شدهاند، در حالی که اهالی آن کافر بودند آنان به خاطر کفرورزی و طغیانشان به خویشتن ستم کردهاند، و هنگامی که عذاب الهی بر آنان یورش آورد نتوانستند آن را دفع کنند.
این سنّت الهی به هنگام تنبیه و عقوبت کفار دشمن حق است، بدون توجه به زمانها و مکانهای گوناگون، خداوند انتقام گیرنده و قدرتمند است، و عقوبتش نسبت به دشمنان دردناک و شدید است، آنان را خرد کرده و از پا در میآورد، و آنان را مایه عبرتِ عبرتگیران میگرداند.
اما فقط مؤمنین نیکوکار از این صحنهها پند میگیرند، کسانی که از عذاب آخرت میترسند، و از بینش و بصیرت ایمانی و راهنما بهرهمندند، اما دیگران بر قلبهایشان قفل زده شده و دیدگانشان ضعیف گشته است، اینان پند و عبرت نمیگیرند!! این شرح و توضیح هدفدار و هدفمند ارائه دهندهی بشارت به پیروزی حق و شکست باطل برای مؤمنین است، و آنان را فرا میخواند تا چشم به راه وعدهای باشند که خداوند به آنان داده است، و آیندهای درخشان را ببینند، و با ثبات و یقین حرکتشان را به سوی آن سرعت بخشند.
مسلمانان صادق در هر دوره و مکانی از این شرح و توضیح بهرهمند میگردند، زیرا آنان در دورهای به سر میبرند که سنّت الهی بر دشمنانی که با آنان میجنگند منطبق گشته و نسبت به انطباق این سخن خداوند که میفرماید: «عقاب پروردگار تو این چنین است هرگاه که شهرها و آبادیهایی را عقاب کند که ستمکار باشند. به راستی عقاب خدا دردناک و سخت است». بر آن دشمنان خوشحال میشوند!
تأثیر وعده در تثبیت قلبهای مؤمنین
5- سورهی هود با بیان این مطالب پایان میپذیرد: هدف از یادآوری خبرهای پیامبران در این سوره، و تأثیر این یادآوری بر پیامبر ج و مؤمنین، و به مبارزه طلبیدن دشمنان، و ترساندنشان از شکست، و دادن وعدهی گشایش و پیروزی به مؤمنین، و فراخواندنشان به چشم به راه بودنِ تحقق این وعده.
خداوند میفرماید:
﴿وَکُلّٗا نَّقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَکَۚ وَجَآءَکَ فِی هَٰذِهِ ٱلۡحَقُّ وَمَوۡعِظَةٞ وَذِکۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ١٢٠ وَقُل لِّلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنَّا عَٰمِلُونَ١٢١ وَٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ١٢٢ وَلِلَّهِ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَإِلَیۡهِ یُرۡجَعُ ٱلۡأَمۡرُ کُلُّهُۥ فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَکَّلۡ عَلَیۡهِۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٢٣﴾ [هود: 120-123].
«این همه از اخبار پیغمبران بر تو فرو میخوانیم، کلاً برای این است که بدان دلت را برجای و استوار بداریم (و در برابر مشکلات تبلیغ رسالت، آن را تقویت نماییم). برای تو در ضمن این (سوره و اخبار مذکور در آن، بیان) حق آمده است و برای مؤمنان پند و یادآوری مهمی ذکر شده است. بگو به کسانی که ایمان نمیآورند: هرچه در قدرت دارید بکنید (و در راه خود بروید) که ما نیز آنچه میتوانیم میکنیم. و چشم به راه باشید و ما هم چشم به راه هستیم. (آگاهی از) غیب آسمانها و زمین ویژهی خدا است، و کارها یکسره بدو برمیگردد. پس او را بپرست و بر او توکل کن و (بدان که) پروردگارت از چیزهایی که میکنید بیخبر نیست».
از جمله فواید بیان سرگذشت انبیاء در قرآن، استوار کردن قلب پیامبر ج و قلبهای مؤمنین است، زیرا این سرگذشتها صحنهی تطبیق سنتهای الهی به صورت عملی و واقعی است، و پایان سرگذشتها بیانگر نابودی کفار و پیروزی مؤمنین است و این خود دربر دارندهی بشارت و امید برای مؤمنین بوده و قلبهایشان به واسطهی آن آرامش و تسکین مییابد.
خداوند به پیامبرش ج دستور میدهد که کفار را با گفتن این مطلب به آنها به مبارزه بطلبد که: «هرچه در قدرت دارید بکنید که ما نیز آنچه میتوانیم میکنیم و چشم به راه باشید و ما هم چشم به راه هستیم». یعنی براساس شیوه و برنامهی خود عمل کنید و تمام سعی و تلاش خود را در جنگ با من و از میان بردن دعوتم به کار گیرید، و ما مؤمنین (نیز) براساس شیوه و برنامهی خود و با توان خود، در ابقا و پافشاری بر حق میکوشیم، در برابرتان میایستیم، نیرنگهایتان را از میان میبریم و به انتشار دعوت (اسلام) در میانتان میپردازیم، شما هرآنچه را که در توان دارید به کار گیرید و ما نیز هرآنچه در توان داریم به کار میگیریم. روزگار در میان ما دست به دست میشود، اما آینده از آن ما است، و زمان به نفع ما میچرخد، زیرا خداوند به همراه ما است، و بزودی شما را درهم شکسته و ما را بر شما پیروز میگرداند.
منتظر باشید که در آینده چه بر سرتان میآورد، ما نیز منتظر تحقق وعدهای هستیم که خدا به ما داده و ما را بر شما پیروز میگرداند و نسبت به حصول این وعده یقین تام داریم، زیرا این وعدهی خدا است و خداوند وعدهاش را عملی ساخته و خلاف وعده نمیکند.
زمان به نفع پیامبر ج و پیروان مؤمنش بود. اینها فقط سالهایی محدود و اندک بودند تا آنگاه که هجرت به سوی مدینه صورت گرفت، اینهم فقط دورهای کوتاه بود، تا اینکه نبرد با مشرکین آغاز شد و پایان آن پیروزی مسلمین و استقرار آنان بود و در مقابل کفار دچار شکست و خواری و ضرر و زیان شدند.
مسلمانان صادق معاصر که درگیر جنگ و دشمنی از سوی یهود و آمریکا هستند باید همان چیزی را به آنان بگویند که پیامبر ج به کفار زمان خود گفت: «همه امکانات خود را به کار گیرید، ما هم (به وظایف خود) عمل خواهیم کرد؛ و منتظر باشید، ما هم در انتظار خواهیم ماند».