از ابوهریرهس نقل شده که: «انه کَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَهُوَ بِالْبَحْرَیْنِ یَسْأَلُهُ عَنِ الْجُمُعَةِ، فَکَتَبَ إِلَیْهِ عُمَرُ أَنْ جَمِّعُوا، حَیْثُ مَا کُنْتُمْ.»[1] «ابوهریره به عمر نامه نوشتند و از او در مورد برگزاری نماز جمعه پرسیدند. عمر در جواب نامه نوشت: هرجا که هستید نماز جمعه بخوانید.»
حافظ ابن حجر عسقلانی میگوید: این روایت را ابن خزیمه تصحیح نموده است. و این روایت ابراز میدارد که اهالی شهر و روستا باید نماز جمعه بخوانند.[2] با وجود اختلافنظر برخی فقها به نظر میرسد نماز جمعه در شهر و روستا صحیح و بر مکلَّفین و افراد واجدالشرایط واجب است و در این راستا توجه گردد که خواندن نماز جمعه منحصر در مسجد آن منطقه نیست بلکه مسلمانان میتوانند در هر مکانی گردِ هم آیند و این فریضه را برپای دارند اگرچه خواندن آن در مسجد فضیلت خاص خود را دارد ولی نباید آنرا به خارج از شهر یا روستا انتقال دهند و یا در بیرون از شهر و روستا نماز جمعه بخوانند.؛ چرا که پیامبر ج فرمودهاند: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِى أُصَلِّى.»[3] «نماز بخوانید همانگونه که من نماز میخوانم.» و ایشان هرگز نماز جمعه را به خارج از شهر یا روستا انتقال ندادهاند. و در صورتی که منطقهای بنا بر بلاهای طبیعی و غیر طبیعی همچون سیل، زلزله، بمباران و ... از بین روند نماز جمعه بر آنها واجب است؛ چرا که آنها با این وصف نیز ساکنان این منطقه محسوب میشوند مگر اینکه بنا بر شرایط و اوضاع حاکم نماز جمعه غیر ممکن و یا موجب حرج و سختی نامطلوبی شود.
بر کوچنشینان و بادیهنشینان هرچند جامعهای منسجم باشند و با هم زندگی همزیستی داشته باشند، نماز جمعه واجب نیست مگر اینکه ندای جمعه را بشنوند؛ چرا که پیامبر ج هرگز به قبیلههای اطراف مدینه امر به نماز جمعه نکردند.[4]
[1] (صحیح): ابن ابی شیبه، المصنف (ج2ص11) / ابن منذر، الاوسط (ش1705) از طریق (عبدالله بن ادریس ومسلم بن ابراهیم) روایت کردهاند: «عن شعبة عن عطاء بن أبی میمونة عن أبی رافع عن أبی هریرة أنهم کتبوا إلى عمر یسألونه عن الجمعة فکتب جمعوا حیث کنتم » ورجالش «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است.
[2]- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، 2/80.
[3]- (صحیح): بخاری (ش6008و7246) از طریق (اسماعیل بن علیة وعبدالوهاب الثقفی) روایت کرده است: «حدثنا أیوب عن أبی قلابة عن أبی سلیمان مالک بن الحویرث قال أتینا النبی ج... فقال (ج): کما رأیتمونی أصلی.»
[4]- نک: شربینی، مغنی المحتاج، 1/280؛ نووی؛ المجموع، 4/367؛ ابن حزم، المحلّی، 1/272؛ شوکانی، السیل الجرار المتدفق علی حدائق الأزهار، 1/598.
عبدالرحمن بن کعب بن مالکس روایت کرده است: «أَنَّهُ (کعب بن مالک) کَانَ إِذَا سَمِعَ النِّدَاءَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ تَرَحَّمَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ فَقُلْتُ لَهُ إِذَا سَمِعْتَ النِّدَاءَ تَرَحَّمْتَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ لأَنَّهُ اوّل مَنْ جَمَّعَ بِنَا فِى هَزْمِ النَّبِیتِ مِنْ حَرَّةِ بَنِى بَیَاضَةَ فِى نَقِیعٍ یُقَالُ لَهُ نَقِیعُ الْخَضِمَاتِ. قُلْتُ کَمْ أَنْتُمْ یَوْمَئِذٍ قَالَ أَرْبَعُونَ.»[1] «عبدالرحمن بن کعب گفته که هرگاه پدرم صدای أذان جمعه را میشنید برای سعد بن زراره رحمت میفرستاد. به وی گفتم چرا همیشه اینکار را میکنی و به وی درود میفرستی؟ جواب داد: زیرا وی اوّل کسی بود که ما را در هزم النبیت مکانی واقع در حَرَّۀ بَنِى بَیاضَةَ، برای نماز جمعه گردآورد. عبدالرحمن گفت: چند نفر بودید؟ گفت: چهل نفر.»
اولین جمعهای که پیامبر ج با اصحابش برای ادای نماز جمعه گردهم آمدند در قبیلۀ بنی سالم بن عوف در داخل درّهای بود که آنها در آنجا مسجدی ساخته بودند و این در حالی بود که پیامبر ج بعد از هجرت به مدینه پا به آنجا گذاشتند.[2] البته باید اشاره شود که بنا بر روایت مذکور اوّلین کسی که نماز جمعه را در اسلام برگزار کرد أَسْعَد بْن زُرَارَه بود که در مدینه مردم را به دستور پیامبر ج (هنوز ایشان هجرت نکرده بودند) جمع کرد و نماز جمعه را برپاداشت.
[1] (صحیح): ابوداود (ش1071) / بیهقی، السنن الکبری (ش5814) / ابن الجارود، المنتقی (ش291) از طریق (قتیبة بن سعید والحسن بن الربیع) روایت کردهاند: «حدثنا عبدالله بن إدریس عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن اسحاق عن محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبیه عن عبد الرحمن بن کعب بن مالک - وکان قائد أبیه بعد ما ذهب بصره- عن أبیه کعب بن مالک أنه کان إذا سمع النداء یوم الجمعة ترحم لأسعد بن زرارة ... .»
وعبدالله بن ادریس هم متابعه شده وابن ماجه (ش1082) / بیهقی، السنن لکبری (ش5813) ودلائل النبوة (ج2ص441) / حاکم، المستدرک (ش4858) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج1ص305ج19ص91) / ابن خزیمه (ش1724) / ابن حبان (ش7013) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج7ص248) / فاکهی، اخبار مکة (ش2469) / ابن منذر، الاوسط (ش1704) / مروزی، الجمعة وفضله (ش1) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج2ص1) / دارقطنی، السنن (ج2ص309) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج50ص186) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش929) / مزی، تهذیب الکمال (ج24ص502) از طریق (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی وعبدالاعلی بن عبدالاعلی واسماعیل بن علیة وجریر بن عبدالحمید) روایت کردهاند: «عن محمّد بن إسحاق حدثنی محمّد بن ابی امامه ... .»
در روایت ابن ابی شیبه اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن رجل عن عبدالرحمن کعب بن مالک ... .» و در سایر طرق اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن محمّد بن ابی امامه عن ابیه عن عبدالرحمن بن کعب ... .» که نشان میدهد مقصود از (رجل) در روایت ابن ابی شیبه (محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبیه) بوده است.
ورجال ابوداود «رجال صحیح» میباشد به جز محمّد بن أبى أمامة بن سهل که «ثقة» و مترجم در تهذیب میباشد.
باید اشاره کنیم که محمّد بن اسحاق بن یسار به دلیل روایت از فاطمه بنت قیس توسط امام مالک و هشام بن عروه و یحیی بن سعید قطان تضعیف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه میگوید: ابن اسحاق از زنم روایت کرده در حالیکه هیچگاه وی را ندیده است؟! که امامان عجلی و علی بن مدینی و احمد بن حنبل و ذهبی آن را رد کرده و از وی دفاع میکنند؛ و میگویند مگر صحابهای که از عائشهل روایت نمودهاند ایشان را دیدهاند؟ از طرفی شاید احادیثی که محمّد بن اسحاق از فاطمه روایت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبی بازهم به خاطر اینکه امام مالک وی را تضعیف نموده میگوید: تضعیف مالک در وی اثر دارد؛ و من تعجب میکنم چگونه تضعیفش را رد کرده اما بازهم میگوید جرح مالک بر وی تأثیر دارد؟ همچنین از امام یحیی بن معین به خاطر قدری بودن تضعیف گردیده اما امام یحیی بن معین میگوید «ولی در روایت حدیث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوی بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش امیرالمومنینِ فی الحدیث میباشد در مورد محمّد بن اسحاق بن یسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمیر المؤمنین لحفظه» و امام علی بن مدینی هم که عالمِ علل حدیث میباشد در موردش گفته است: «نظرت فی کتب محمّد بن إسحاق فما وجدت علیه الا فی حدیثین ویمکن أن یکونا صحیحین» و در جایی دیگر هم گفته است: «حدیثُه صحیحٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج9ص42) / ذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج7ص34)]. و مدلس هم بوده است اما در روایت (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی) تصریح به سماع کرده است.
وامام بیهقی گفته است: «حدیثٌ حسن الإسناد صحیحٌ؛ رواته کلهم ثقاتٌ»
وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حدیثٌ صحیح على شرط مسلم»
وامامان ابن السکن وابن حبان هم گفتهاند: «صحیحٌ»
وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج4ص600) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج1ص494) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج2ص139)]
[2]- قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، 18/98.
وهب بن کیسانس روایت کرده است: «اجْتَمَعَ عِیدَانِ عَلَى عَهْدِ ابْنِ الزُّبَیْرِ فَأَخَّرَ الْخُرُوجَ حَتَّى تَعَالَى النَّهَارُ ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ فَأَطَالَ الْخُطْبَةَ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى وَلَمْ یُصَلِّ لِلنَّاسِ یَوْمَئِذٍ الْجُمُعَةَ، فَذُکِرَ ذَلِکَ لِابْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: أَصَابَ السُّنَّةَ.»[1] «در زمان ابن زبیر دو عید مقارن شدند. وی خارج شدن (برای ادای نماز را) تا بالا آمدن روز به تأخیر انداخت سپس خارج شد و خطبه خواند و خواندن خطبه را طولانی کرد و (از منبر) پایین آمد و نماز (عید را) خواند و مردم در آن روز نماز جمعه نخواندند. این را برای ابن عباسب تعریف کردند وی گفت: مطابق سنّت عمل کرده است.»
از جمله عذرهایی که موجب ساقط شدن وجوب نماز جمعه میباشد حالتیست که نماز جمعه با عید قربان و یا عید فطر در یک روز مقارَن شود و شخص نماز عید را به صورت جماعت بخواند در خواندن نماز جمعه مخیّر خواهد بود[2]، حدیث مذکور و روایتهایی دیگر مؤید این حکم هستند.
[1] (صحیح): نسایی (ش1592) / ابن خزیمه (ش1465) / حاکم، المستدرک (ش1097) / فاکهی، اخبار مکة (ش1780) / ابن منذر، الاوسط (ش2141) از طریق (احمد بن حنبل ویعقوب بن إبراهیم الدورقی و محمّد بن بشار بندار وبکر بن خلف ومسدد بن سرهد) روایت کردهاند: «حدثنا یحیى (بن سعید القطان) قال حدثنا عبد الحمید بن جعفر قال حدثنی وهب بن کیسان قال: اجتمع عیدان على عهد ابن الزبیر قال: فأخر الخروج حتى تعالى النهار ثم خرج فخطب فأطال الخطبة ثم نزل فصلى رکعتین ولم یصل للناس الجمعة فعاب ذلک علیه ناس من بنی أمیة بن عبد شمس فذکر ذلک لابن عباس فقال: أصاب السنة. فذکروا ذلک لابن الزبیر فقال: رأیت عمر بن الخطاب إذا اجتمع على عهده عیدان صنع کذا.»
ویحیی القطان هم متابعه شده وابن ابی شیبه، المصنف (ج2ص91) / ابن خزیمه (ش1465) از طریق (سلیم بن اخضر وابوخالد الاحمر) روایت کردهاند: «ثنا عبد الحمید بن جعفر قال حدثنی وهب بن کیسان شهدت ابن الزبیر... .»
ووهب بن کیسان هم متابعه شده وابوداود (ش1073) / عبدالرزاق، المصنف (ج3ص303) از طریق (الاعمش وابن جریج) روایت کردهاند: «عن عطاء بن أبى رباح ... .»
ورجال نسایی «رجال صحیحین» میباشد به جز عبدالحمید بن جعفر انصاری که «رجال صحیح» است واسناد روایت هم «صحیح» میباشد.
وامام علی بن المدینی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ»
وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین»
وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرطهما البخاری ومسلم»
وامام نووی هم گفته است: «إسناده على شرط مسلم»
وامام ابو الجوزی هم گفته است: «هذا حدیثٌ یعتمد علیه»
وامام البوصیری هم گفته است: «إسنادٌ صحیحٌ رجاله ثقات» [حاکم، المستدرک (ش1097) / ابن الجوزی، البدرالمنیر (ج5ص105-99) / البوصیری، اتحاف الخیرة المهرة بزوائد المسانید العشرة (ج2ص102) ومصباح الزجاجه (ج1ص200) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج2ص209)]
[2]- علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این است که شخص مکلّف نماز عید را بخواند؛ زیرا روایات و فرموده پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را با جماعت اداء کردهاند.
ابن عباسب در روزی بارانی به مؤذِّنش گفت: «إِذَا قُلْتَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَلَا تَقُلْ حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ قُلْ صَلُّوا فِی بُیُوتِکُمْ فَکَأَنَّ النَّاسَ اسْتَنْکَرُوا قَالَ فَعَلَهُ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی إِنَّ الْجُمْعَةَ عَزْمَةٌ وَإِنِّی کَرِهْتُ أَنْ أُحْرِجَکُمْ فَتَمْشُونَ فِی الطِّینِ وَالدَّحَضِ.»[1] «هرگاه گفتی: أشهد أن محمّداً رسول الله نگو: حی على الصلاه بگو: (صلوا فی بیوتکم: نمازتان را در خانه بخوانید) و نماز جمعه عزیمت است (واگر کسی حی علی الصلاة را بشنود حتماً به جمعه میآید هرچند مشقت باشد) و من هم ناپسند میدانم که در گل و لای به مسجد بیایید و به مشقت بیفتید.»
برخی از فقها حالتهایی همچون ترس از دستگیر شدن توسط حاکم ظالم، ترس از دزد یا حیوان درنده و باران و برف و گل و لای شدید به گونهای که رفتن به مسجد را سخت و مشقتآور کند و یا در حبس و زندان بودن[2] و... عذرهایی میدانند که سببِ رخصت شده و حکم وجوب را از مکلَّف برمیدارد. اساس استدلال این رخصت این است که خداوند به اندازۀ توانایی بر انسان تکلیف میکند.
[1] (صحیح): بخاری (ش901) / مسلم (ش1637و1638) / ابوداود (ش1066) از طریق (حماد بن زید واسماعیل بن علیه) روایت کردهاند: «اخبرنی عبد الحمید صاحب الزیادی قال حدثنا عبد الله بن الحارث ابن عم محمّد بن سیرین قال ابن عباس ... .»
[2]- فقهای شافعیّه بر این باورند که اگر زندانیان به چهل نفر برسند و توانایی برپایی جمعه را داشته باشند نماز جمعه بر آنها واجب میباشد. نک: شربینی، مغنی المحتاج، 1/276 شیرازی، المهذّب، 1/358؛ نووی، المجموع، 1/268؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، 3/6و33.
سمره بن جندبس روایت کرده است: «عن النبی ج قال: مَنْ تَرَکَ الْجُمُعَةَ مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ فَلْیَتَصَدَّقْ بِدِینَارٍ فَإِنْ لَمْ یَجِدْ فَبِنِصْفِ دِینَارٍ.»[1] «هر کس نماز جمعه را بدون عذر ترک کند، دیناری را صدقه دهد و اگر نداشت نصف دینار را صدقه دهد.»
ترک عمدی نماز جمعه آنقدر از دیدگاه شریعت مذموم میباشد که جدای از تأثیر در ایمان بلکه نبیّ اکرم ج برای پاک شدن گناهِ ترک آن و زدودن آثارش در زندگی دنیوی و أخروی توصیه به دادن صدقه دادهاند.
امام ماوردی هم طبق این روایت فتوی داده و گفته که اگر کسی عمداً نماز جمعه نرفت، مستحب بوده که یک دینار و یا نصف دینار صدقه دهد.[2] البته باید اشاره گردد که استنباط فقها از این فرموده، وجوب کفّاره در صورت ترک عمدی نماز جمعه نیست، بلکه امر بر ندب حمل شده و دادن صدقه مستحب میباشد واین نشانۀ بزرگ بودن گناهِ ترک عمدی نماز جمعه میباشد که صدقه و انفاق به همراه توبه و استغفار باعث میشود تا آثار گناه از بین رود؛ چرا که خداوندU میفرمایند: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِۚ﴾ [هود: 114]. «بیگمان نیکیها بدیها را از میان میبرد».[3]
با این وصف هر کس عمداً ترک جمعه کند، نماز ظهر بر وی واجب است؛ زیرا واجب در این وقت یکی از این دو نماز است؛ نماز جمعه یا نماز ظهر. پس هر کس ترک نماز جمعه کند نماز ظهر پابرجاست و وی مخاطب انجام این وظیفه است.[4]
[1] (صحیح): این روایت از سمرة بن جندب و عائشه وجابر بن عبدالله از رسول الله ج روایت شده است:
اما طریق سمرة بن جندبس: دو طریق دارد؛ طریق اوّل: طیالیسی، المسند (ش943) / ابوداود (ش1055) / احمد، المسند (ش20087و20159) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج2ص61) / نسایی (ش1372) / حاکم، المستدرک (ش1035) / رویانی، المسند (ش854) طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج10ص158) / بیهقی، السنن الکبری (ش6202) وشعب الایمان (ش3016) / ابن حبان (ش2788و2789) / ابن خزیمه (ش1861) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج3ص484) / المعجم الکبیر (ج7ص235) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج4ص176) از طریق (همام بن یحیی) روایت کردهاند: «حدثنا قتادة حدثنی قدامة بن وبرة العجیفى عن سمرة بن جندب عن النبى ج قال: من ترک الجمعة من غیر عذر فلیتصدق بدینار فإن لم یجد فبنصف دینار.»
رجال ابوداود طیالیسی «رجال صحیحین» میباشد به جز قدامة بن وبرة العجیفى: که امام یحیی بن معین گفته است: «ثقةٌ» و امام ابوحاتم رازی در مورد این اسناد گفته است: «إسنادٌ صالحٌ» که نشان از مقبول بودن قدامة بن وبرة در نزد ایشان میدهد وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامامان حاکم وابن حبان حدیثش را «تصحیح» کردهاند وامام ذهبی هم گفته است: «وُثّق» و درتلخیص مستدرک دربارهی اسنادش گفته است: «صحیحٌ» ولی گاهی گفته است: «لایعرف» وامام احمد بن حنبل گفته است: «لایعرف» وامام ابن خزیمه گفته است: «لست أعرف قدامة بعدالة و لاجرح» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج8ص366) / ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج1ص196) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش1035) / ذهبی، الکاشف (ش4562) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج7ص127) / تاریخ یحیی بن معین روایة الدارمی (ش699) / مستدرک مع التلخیص الذهبی (ش1035)] لذا ثقة بوده اسناد هم «صحیح» میگردد.
وامام ابوحاتم رازی هم گفته است: «حدیثٌ صالحُ الإسناد»
وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیح الاسناد»
وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش1035) / ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج1ص196)]
اما اشکالاتی بر این حدیث گرفتهاند که عبارتند از:
الف): گفتهاند قدامة «مجهول» است!! اما باید بگوییم که: در ترجمهی قدامة بن وبرة دیدیم که امام یحیی بن معین گفته است: «ثقةٌ» و امام ابوحاتم رازی در مورد این اسناد گفته است: «إسنادٌ صالحٌ» که نشان از مقبول بودن قدامة بن وبرة در نزد ایشان میدهد وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است وامامان حاکم وابن حبان حدیثش را «تصحیح» کردهاند لذا امام ذهبی هم گفته است: «وُثّق» پس چگونه مجهول است؟؟
ب): گفتهاند قتاده «مدلس» بوده و عنعنه کرده است وامام ابن خزیمه گفته است: «لا أقف على سماع قتادة عن قدامة بن وبرة» [ابن خزیمه (ج3ص177)]. اما باید بگوییم که احمد، المسند (ش20087) / ابن حبان (ش2788) از طریق (وکیع بن الجراح وعفان بن مسلم) روایت کردهاند: «حدثنا همام حدثنا قتادة حدثنی قدامة بن وبرة» ومی بینیم که قتاده تصریح به سماع کرده است.
ج): گفتهاند سماع قدامة از سمرةس ثابت نشده است وامام بخاری گفته است: «لم یصح سماع قدامة من سمرة» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج8ص366)] لیکن باید بگوییم: چیزیکه امام بخاری گفته است طبق شرطی است که خودش برای حدیث قرار داده است ونه شرط صحّت حدیث! چرا که امام بخاری برای صحّت حدیث شرط نموده است که سماع هر راوی از راوی دیگر حتما ثابت گردد اما امام مسلم و جمهور علما گفتهاند: لازم نیست که حتما یک راوی تصریح به سماع از راوی دیگر کند مگر اینکه «کثیر التدلیس» باشد؛ و همینکه دو راوی در یک زمان زندگی کنند وامکان لقای آنها برود برای صحّت حدیث کافی است و حتی عدهای از علما مانند امام مسلم وامام ابن عبدالبر وامام ابوعمردانی هم گفتهاند: اجماع محدثین است که لازم نیست حتما سماع دو راوی از یکدیگر ثابت گردد. لذا شرطی هم که امام بخاری قرار داده است شرط صحّت حدیث نیست بلکه شرط کتاب خود میباشد که باید حتما سماع راویانش اثبات شود. وحتی امام مسلم میگوید: اینکه باید حتما سماع دو راوی از یکدیگر ثابت گردد، قول جدید وتازهای است وهیچ کس از علما و محدثین همچنین حرفی نزدهاند. لذا علما گفتهاند چون امامان مسلم و ابن عبدالبر و ابوعمر دانی و ... ادعای اجماع کردهاند پس چیزیکه امام بخاری بیان نموده است، شرط صحّت حدیث نیست بلکه شرط کتاب خود است [سیوطی، تدریب الراوی (ج1ص216-214].
د): گفتهاند که (سعید بن بشیر و أیوب بن أبى مسکین ابوالعلاء) روایت را از قتاده «مرسل» نقل کردهاند ومتن روایتشان هم مخالف روایت همام بن یحیی است وبیهقی، السنن الکبری (ش6203و6204) / حاکم، المستدرک (ش1036) / رویانی، المسند (ش855) از طریق (سعید بن بشیر و أیوب بن أبى مسکین ابوالعلاء) روایت کردهاند: «أن قتادة حدثهم عن قدامة بن وبرة قال: من ترک الجمعة من غیر عذر فلیتصدق بدرهم أو نصف درهم أو صاع أو مد.»
اما باید بگوییم که این اسناد ومتن «شاذ» است چرا که اوّلاً: سعید بن بشیر «ضعیف الحدیث» است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج4ص8) و تقریب التهذیب (ش2276) / ابن عدی، الکامل (ج3ص369) / حاکم، المستدرک (ش995)] وثانیاً: روایت أیوب بن أبى مسکین ابوالعلاء، خللی در روایت همام بن یحیی ایجاد نمیکند چرا که به اتفاق تمام محدثین، همام بن یحیی (اوثق واثبت) از ایوب ابوالعلاء است؛ واز آنجا که زیادهی ثقة مقبول است، لذا بدون شکّ زیادهی همام بن یحیی مقبول میباشد وامام ابوداود گفته است: «سمعت أحمد بن حنبل یسأل عن اختلاف هذا الحدیث فقال: همام عندى أحفظ من أیوب یعنى أبا العلاء» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «له إسنادٌ صالحٌ همام یرفعه» [ابوداود (ش1055) / ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج1ص196)] و از آنجا ایوب ابوالعلاء متن حدیث را مخالف همام بن یحیی نقل کرده وگفتیم که همام (اوثق واثبت) میباشد وحتی امام احمد بن حنبل گفته است: «هو ثبتٌ فى کل المشایخ» [ذهبی، الکاشف (ش5986)] لذا روایت ایوب ابوالعلاء «شاذ» میباشد وهمچنین همام بن یحیی هم متابعهای دارد که در طریق دوّم ذکر میکنیم:
طریق دوّم: ابن ماجه (ش1128) / نسایی، السنن الکبری (ش1662) / بیهقی، السنن الکبری (ش6205) / رویانی، المسند (ش809) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج4ص176) / المعجم الکبیر (ج6ص360) از طریق (نصر بن علی الجهضمی و إبراهیم بن عرعرة) روایت کردهاند: «حدثنا نوح بن قیس عن أخیه (خالد بن قیس) عن قتادة عن الحسن عن سمرة بن جندب: عن النبی ج قال: من ترک الجمعة متعمدا فلیتصدق بدینار فإن لم یجد فبنصف دینار.» رجالش «رجال صحیح» بوده و این اسناد هم «صحیح» است.
باید اشاره کنیم که بر این روایت هم اشکالاتی گرفتهاند که عبارتند از:
الف): ممکن است کسی بگوید روایت اولی یعنی (قتاده عن قدامة عن سمرة) مقدم است وامام بخاری گفته است: «الاوّل أصح» [بخاری، التاریخ الکبیر (ج4ص176)] اما باید در جواب بگوییم: چه اشکالی دارد که یک راوی، حدیثی را از دو طریق نقل کند؟ چه اشکالی دارد که گاهی قتاده، آن را از طریق (قدامة عن سمرة) وگاهی هم آن را از طریق (حسن عن سمرة) نقل کند؟ مخصوصاً اینکه قتاده از «حفاظ و ثقات» هم بزرگ بوده است؟ همچنین خالد بن قیس هم «رجال صحیح» میباشد لذا بدون دلیل نمیتوان به تخطئهی وی پرداخت.
ب): گفتهاند که قتاده «مدلس» بوده وعنعنه کرده است. اما باید بگوییم امام ابوزرعه رازی گفته است: «قتادةُ من أعلم أصحاب الحسن» و امام ابوحاتم هم میگوید: «أکبرُ أصحاب الحسن قتادةُ» و قتاده هم گفته است: «جالست الحسن ثنتى عشرة سنة أصلى معه الصبح ثلاث سنین» [ابن حجر، تهذیب التتهذیب (ج8ص355)].
ج): گفتهاند حسن بصری «مدلس» بوده وعنعنه کرده است. اما امام ابن حجر وی را در طبقهی دوّم از طبقات المدلسین آورده است؛ که این طبقه مربوط به راویانی است که آنقدر تدلیسشان کم بوده که عنعنههای آنان را پذیرفتهاند. [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش40)]
د): گفتهاند حسن بصری چیزی از سمرة بن جندب نشنیده است. اما باید بگوییم: علما در مورد سماع حسن بصری از سمره بن جندب اختلاف دارند که در کل شامل چهار قول میشود:
قول اوّل: کسانیکه قائل به سماع حسن بصری از سمره بن جندبس هستند: امامان بخاری و مسلم و علی بن المدینی و ترمذی و ابوداود وطحاوی وحاکم نیشابوری وابن جوزی ونووی ودمیاطی وذهبی وابن خزیمه وابن الجارود وابن قیم وابوعوانه قائل بر این هستند که حسن بصری از سمره بن جندب شنیده است.
قول دوّم: کسانیکه قائل به عدم سماع حسن بصری از سمره بن جندبس هستند: امامان شعبة بن الحجاج ویحیی بن معین وابن حبان واحمد بن حنبل وابوسعید ادریسی قائل بر این هستند که حسن بصری چیزی از سمره بن جندب نشنیده است.
قول سوّم: کسانیکه قائل به عدم سماع حسن بصری از سمره بن جندبس هستند و فقط سماع وی در حدیث عقیقه را صحیح میدانند: امامان دارقطنی وابن حزم وعبدالغنی بن سعید ازدی وعبدالحق اشبیلی ونسایی وابن عساکر وابن کثیر میگویند که حسن بصری فقط حدیث عقیقه را از سمره بن جندب شنیده است.
قول چهارم: کسانیکه قائل بر این هستند که تمام روایات حسن بصری از سمره بن جندب از کتابی بوده است: امامان یحیی بن سعید قطان وبهز بن اسد ویحیی بن معین وبیهقی میگویند که حسن بصری از کتابی از سمره بن جندبس روایت کرده است. [رک: شریف حاتم عونی، المرسل الخفی و علاقته بالتدلیس (ص1174-1188)].
اما در نزد ما قول اوّل راجح است؛ یعنی اینکه سماع حسن بصری/ از سمره بن جندب ثابت است چرا که: بخاری، الصحیح الجامع (ش5472) و التاریخ الکبیر (ج2ص289) / ترمذی (ش182) / احم، العلل (ش4044) / نسایی (ش4221) طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج15ص160) / ابن ابی دنیا، النفقه علی العیال (ش75) از طریق (علی بن مدینی و عبدالله بن ابی الاسود و ابوموسی محمّد بن مثنی وابوخیثمه زهیر بن حرب و هارون بن عبدالله و بکار بن قتیبه) روایت کردهاند: «حدثنا قریش بن أنس عن حبیب بن الشهید قال قال لی محمّد بن سیرین سل الحسن ممن سمع حدیث العقیقة؟ فسألته. فقال (الحسن البصری): سمعته من سمرة بن جندب.»
و رجالش «رجال صحیحین» میباشد فقط قریش بن أنس الأنصارى: امامان علی بن مدینی ونسایی ویحیی بن معین میگویند: «ثقةً» و امام ابوحاتم میگوید: «لابأس به إلا أنه تغیر؛ یقال إنه تغیر عقله» و امام ذهبی میگوید: «ثقة تغیر قبل موته» امامان ابوداود ونسایی میگوید: «تغیر» وامام عجلی هم وی را در «معرفة الثقات» آورده است وامام ابن حجر میگوید: «صدوق تغیر بأخرة قدر ست سنین» و امام ابن حبان میگوید: «کان شیخا صدوقا إلا أنه اختلط فی آخر عمره، حتى کان لا یدرى ما یحدث به» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج8ص374) و تقریب التهذیب (ش5543) / ذهبی، الکاشف (ش4574) و میزان الاعتدال (ج3ص389) / عجلی، معرفة الثقات (ج2ص217)] لذا احادیث قبل تغییرش «صحیح» و احادیث بعد تغییرش «حسن» میباشد واین حدیث را هم قبل از تغییر روایت کرده است چرا که یکی از راویان وی (امام علی بن المدینی) است که امام ابن حجر میگوید: «علی بن عبدالله المدینی وعبدالله بن ابی الاسود قبل از تغییرش از وی روایت کردهاند.» [ابن حجر، فتح الباری (ج9ص593وج1ص436)] لذا این اسناد «صحیح» میباشد.
پس سماع حسن بصری از سمره ثابت شد. اکنون ممکن است کسی بگوید: فقط در حدیث عقیقه ثابت شده پس در سایر احادیث دیگر چه؟ در آنها که ثابت نشده است؟ ما هم جواب میدهیم از آنجا که حسن بصری کثیر الارسال است و نه کثیر التدلیس، لذا اگر سماعش از یک راوی در حدیثی ثابت گردد، در تمام روایاتش از آن راوی بر سماع حمل میگردد و نمیتوان بدون دلیل گفت در جاهای دیگر نشنیده است لذا امام ابن حجر وی را در تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش40) در طبقهی دوّم آورده است.
همچنین در بعضی احادیث دیگر ثابت شده است از جمله احمد، المسند (ش20136) روایت کرده است: «ثنا هشیم (بن بشیر) ثنا حمید (بن ابی حمید الطویل) عن الحسن (البصری) قال جاءه رجل فقال ان عبدا له أبق وانه نذر ان قدر علیه ان یقطع یده فقال الحسن ثنا سمرة قال: قلَّ ما خطب النبی ج خطبة الّا أمر فیها بالصدقة ونهى فیها عن المثلة» و اسنادش «صحیح» و رجالش «رجال صحیحین» میباشد.
اما طریق جابر بن عبداللهب: طبرانی، المعجم الاوسط (ج5ص306) روایت کرده است: «حدثنا محمّد بن احمد بن ابی خیثمة قال حدثنا سعید بن محمّد بن ثواب الحصری قال حدثنا محمّد بن عبد الله الانصاری قال حدثنا إسماعیل بن مسلم (المکی) عن ابی الزبیر عن جابر انه فاتته الجمعة فأمره رسول الله ج ان یتصدق بدینار» اما این روایت «ضعیف» است چرا که اسماعیل بن مسلم مکی «ضعیف الحدیث» میباشد [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج1ص331) و تقریب التهذیب (ش484)].
اما طریق عائشهل: ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج7ص269) ومن طریقه ابن الجوزی، العلل المتناهیة (ج1ص466) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج7ص15) روایت کردهاند: «حدثنا محمّد بن عمر بن غالب ثنا إدریس بن خالد البلخی ثنا جعفر بن النضر (الاعمی) ثنا إسحاق الأزرق ثنا مسعر عن هشام بن عروة عن أبیه عن عائشة قالت قال رسول الله ج: من فاتته صلاة الجمعة فلیتصدق بنصف دینار» اما این اسناد «باطل» است چرا که ابوعبدالله محمّد بن عمر بن الفضل الجعفی: امام ابن ابی الفوارس گفته است: «کان کذاباً» وامام دارقطنی هم گفته است: «لیس بموثوق به فی الحدیث ولاحجة فیما یاتى به» وامام ذهبی هم گفته است: «اتهم بالکذب» وامام ابونعیم هم گفته است: «کان ذا حفظ ومعرفةً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج5ص324) خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج3ص31) /ذهبی، المغنی (ش5872)]
[2]- ابن الملقن، البدر المنیر 4/695
[3]- نک: ولیالدین عمری تبریزی، مرعاة المفاتیح، 7/253؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، 2/1035؛ أبو عبیدة ، القول المبین فی أخطاء المصلین، ص 256.
[4]- ابن قیم جوزیه، بدائع الفوائد، 4/63و64.