اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

حدیث بیستم: ترک نماز جمعه


أبو الجعد الضمرىس روایت کرده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ تَرَکَ ثَلَاثَ جُمَعٍ تَهَاوُنًا مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ طَبَعَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى عَلَى قَلْبِهِ.» وفی روایة: «فَهُوَ مُنَافِقٌ.»[1] «هرکس سه نماز جمعه را از روی سستی و تنبلی و بدون عذر ترک کند، خداوند تَبَارَک وَتَعَالَى بر قلبش مهر می‌زند.» و در روایت دیگر آمده: «او منافق است.»

کسی که با اعتقاد به وجوب نماز جمعه در انجام آن به هر دلیل و بدون عذر شرعی پیاپی اهمال کند دچار گناه کبیره شده و آن نشانه­ای از صفت نفاق است و خداوند بر قلبش مُهری می­زند که درک و شعورش را در فهم و درک شریعت خدشه­دار می­کند و بر ایمانش تأثیر دارد و باید ترک این گناه بزرگ را کرده و از درگاه باری تعالی طلب مغفرت نماید.



[1] (صحیح): احمد، المسند (ش15498) / شافعی، المسند (ش304) / ابوداود (ش1054) / ترمذی (ش500) / نسایی (ش1369) / ابن ماجه (ش1125) / حاکم، المستدرک (ش6620و1034و1082) /ابن الجارود، المنتقی (ش288) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج22ص366و365) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج8ص43) / ابن حبان (ش2786) / ابن خزیمه (ش1858و1857) / ابویعلی، المسند (ش1600) / بیهقی، السنن الکبری (ش5785و6199) وشعب الایمان (ش3003) / ابن ابی شیبة، المسند (ج2ص43) والمصنف (ج2ص61) / مروزی، الجمعة وفضلها (ش60) / مشیخة أبی طاهر إبن أبی الصقر (ش97و96) / دارمی، السنن (ش1571) / ابواحمد الحاکم، الأسامی والکنى (ج3ص41) / ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی (ش975) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش1011و6723و6724) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج3ص14) / ابوبکر الخلال، السنة (ش1596) / اصفهانی، الترغیب والترهیب (ش934) / سبکی، معجم الشیوخ (ص52) / مشیخة ابن أبی الصقر (ش96) / ابن عبدالبر، التمهید (ج16ص240) / مزی، تهذیب الکمال (ج33ص189) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش1106) / حدیث ابن ملاعب (ش1) / سخاوی، البلدانیات (ص259) / بغوی، شرح السنة (ج4ص213) از طریق (یحیی بن سعید القطان وسفیان الثوری وعبد الله بن إدریس ویزید بن هارون ومحمّد بن بشر وعیسی بن یونس ومحمّد بن جعفر واسماعیل بن جعفر وزائدة بن قدامة ومحمّد بن فلیح والعلاء بن محمّد ویعلی بن عبید ویزید بن زریع والمعتمر بن سلیمان) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن عمرو (بن علقمه) قال حدثنى عبیدة بن سفیان الحضرمى عن أبى الجعد الضمرى (س) - وکانت له صحبة - سمعت رسول الله ج قال: من ترک ثلاث جمع تهاونا بها طبع الله على قلبه.» وفی روایةِ (وکیع بن الجراح عن سفیان الثوری): «فهو منافقً».

ورجال احمد «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشند فقط محمّد بن عمرو بن علقمة بن وقاص اللیثى: امامان علی بن المدینی ونسایی ویحیی بن معین می‌گویند: «ثقةٌ» وامام مالک هم وی را «ثقة» می‌داند چرا که از وی روایت کرده است وبشر بن عمر گفت: «سألت مالکا عن رجل! فقال رأیته فی کتبی؟ قلت لا: قال لو کان ثقةً لرأیته فی کتبی.» وامام ابوحاتم رازی می‌گوید: «صالحُ الحدیث یکتب حدیثه وهو شیخٌ.» و امام ابن عدی می‌گوید: «له حدیث صالحٌ و قد حدث عنه جماعة من الثقات کل واحد منهم ینفرد عنه بنسخة و یغرب بعضهم على بعض و یروى عنه مالک غیر حدیث فى الموطأ؛ وأرجو أنه لابأس به.» و امام شعبة بن الحجاج هم از وی روایت می‌کرده و وی جز از «ثقات» روایت نمی‌کرده است و امام سمعانی هم می‌گوید: «من جلة العلماء ومن قراء المدینة ومُتقنیهم» وامام یحیی بن سعید القطان می‌گوید: «صالحٌ لیس بأحفظ الناس للحدیث» و امام عبدالله بن مبارک هم گفته است: «لیس به بأس» و امام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده و گفته است: «کان یخطىء» و امام یحیی بن معین هم گفته است: «ما زال الناس یتقون حدیثه» اما امام یحیی بن معین علّتش را قبول ندارد لذا چنان‌که گفتیم وی را «ثقة» دانسته است و امام ذهبی هم گفته است: «مشهورٌ حسنُ الحدیث» وامام یعقوب بن شیبه می‌گوید: «هو وسطٌ و إلى الضعف ما هو» و امام جوزجانی هم گفته است: «لیس بالقوی و هو ممن یشتهی حدیثه» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج9ص375وج10ص7) و لسان المیزان (ج1ص14) و تقریب التهذیب (ش6188) / ذهبی، المغنی فی الضعفاء (ش5876) / علی بن مدینی، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبی شیبة (ش94) / یحیی بن معین، معرفة الرجال روایة أحمد بن محمّد بن القاسم بن محرز (ج1ص107) / سمعانی، الانساب (ج5ص155)] لذا تا زمانیکه خطایش محرز نگردیده احادیثش «صحیح» می‌باشد.

وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط مسلم»

وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ؛ علی شرط مسلم»

وامامان سخاوی وابن الملقن وابن السکن هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیحٌ»

وامام منذری هم گفته است: «اسناده جیدٌ»

وامام نووی هم گفته است: «اسناده حسنٌ»

وامامان بغوی وترمذی هم گفته‌اند: «حدیثٌ حسنٌ»

وامام سیوطی هم گفته است: «من الاحادیث المتواترة» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش1082و1034) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج4ص583) / نووی، خلاصة الاحکام (ش2651) / ترمذی (ش500) / الزبیدی، اتحاف السادة المتقین بشرح إحیاء علوم الدین (ج3ص212) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج2ص130) / سخاوی، البلدانیات (ص259) / منذری، الترغیب والترهیب (ج1ص296) / / بغوی، شرح السنة (ج4ص213)]

باید اشاره کنیم که ابن عدی، الکامل (ج7ص54) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج3ص169) / ابن عبدالبر، التمهید (ج16ص241) / دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج8ص22) آن را از طریق دیگری از عمرو بن علقمة روایت کرده‌اند واز طریق (حسان بن إبراهیم وعبدالله بن نافع ومحمّد بن ابی معشر) روایت کرده‌اند: «عن أبی معشر عن محمّد بن عمرو عن أبی سلمة عن أبی هریرة قال قال رسول الله ج: من ترک ثلاث جمعات من غیر عذر طبع على قلبه وهو منافق» اما این طریق «منکر» است چرا که دیدیم جمع کثیری ازثقات آن را از (عمرو بن علقمه از عبیدة بن سفیان الحضرمى عن أبى الجعد الضمرى) نقل کرده‌اند ونه طریق (عمرو بن علقمه از ابوسلمه از ابوهریره) وهمچنین أبو معشرنجیح بن عبدالرحمن «ضعیف الحدیث» است وامام دارقطنی هم گفته است: «وهم (ابومعشر) فیه» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش7100) دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج8ص21)]

حدیث نوزدهم: خواندن نماز جمعه


عبدالله بن مسعودس روایت کرده است: «أن النبی ج قَالَ: لِقَوْمٍ یَتَخَلَّفُونَ عَنِ الْجُمُعَةِ: لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ رَجُلاً یُصَلِّى بِالنَّاسِ ثُمَّ أُحَرِّقَ عَلَى رِجَالٍ یَتَخَلَّفُونَ عَنِ الْجُمُعَةِ بُیُوتَهُمْ.»[1] «پیامبر ج به مردمی که از (انجام فریضۀ) جمعه تخلّف می‌کردند فرمود: قصد دارم امر کنم به مردی که (بجای من) نماز بگذارد و بر افرادی که در (انجام فریضۀ) جمعه تخلّف می‌کنند خانه‌هایشان را بر سرشان آتش زنم.»

بر مبنای نصوص مقدّس قرآن کریم و سنّت نبوی شریف از جمله حدیث مذکور و اجماع اصل بر آن است که خواندن نماز جمعه بر هر مسلمان مکلَّفی فرض عین است ولی برخی از افراد با دلایلی از شریعت از این حکم مستثنی می­باشند. همچنین از این حدیث برداشت می­گردد که اگر کسی تارک نماز جمعه باشد، حاکم می­تواند او را تعزیر مالی هم بنماید.



[1] (صحیح): مسلم (ش1517) روایت کرده است: «حدثنا أحمد بن عبد الله بن یونس حدثنا زهیر (بن معاویه) حدثنا أبو إسحاق عن أبى الأحوص سمعه منه عن عبد الله أن النبى ج قال لقوم یتخلفون عن الجمعة: لقد هممت أن آمر رجلا یصلى بالناس ثم أحرق على رجال یتخلفون عن الجمعة بیوتهم.»

باید اشاره کنیم که ابواسحاق سبیعی در اواخر عمر دچار تغییر شده است وزهیر بن معاویة هم بعد از تغییر از وی روایت کرده است اما طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج15ص43) روایت کرده است: «حدثنا علی بن شیبة حدثنا عبید الله بن موسى العبسی حدثنا إسرائیل بن یونس عن أبی إسحاق عن أبی الأحوص عن عبد الله عن النبی (صلی الله علیه وسلم): ... .»

وعبیدالله بن موسی هم متابعه شده و طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج15ص44) از طریق (محمّد بن جعفر الفریابی واسد بن موسی) روایت کرده است: «حدثنا إسرائیل عن أبی إسحاق عن أبی الأحوص عن عبد الله عن رسول الله صلى الله علیه وسلم: ... .» واسرائیل بن یونس «اثبت الناس» در ابواسحاق می‌باشد وامام ابوحاتم گفته است: «هو من أتقن أصحاب أبى إسحاق» وامام شعبة گفته است: «إنه أثبت فیها منى» وامام عبدالرحمن بن مهدی هم گفته است: «إسرائیل فى أبى إسحاق أثبت من شعبة والثورى» وامام ذهبی هم در مورد این سخن امام عبدالرحمن بن مهدی گفته است: «هذا أنا إلیه أمیل؛ لعله یقاربهما (شعبة و سفیان) فی حدیث جده فإنه لازمه صباحاً ومساءً عشرة أعوام» [ذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج7ص355)]

حدیث هجدهم: عدم وجوب جمعه بر بادیه­نشینان


عائشهل روایت کرده است: «کَانَ النَّاسُ یَنْتَابُونَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ مَنَازِلِهِمْ وَالْعَوَالِیِّ فَیَأْتُونَ فِی الْغُبَارِ یُصِیبُهُمْ الْغُبَارُ وَالْعَرَقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُمْ الْعَرَقُ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ ج إِنْسَانٌ مِنْهُمْ وَهُوَ عِنْدِی فَقَالَ النَّبِیُّ ج لَوْ أَنَّکُمْ تَطَهَّرْتُمْ لِیَوْمِکُمْ هَذَا.»[1] «مردم از خانه­هایشان و حومۀ مدینه روز جمعه (برای ادای نماز جمعه) یکی پس از دیگری می­آمدند و از میان گرد و غبار می­گذشتند و آلوده به غبار و عرق می­شدند به گونه­ای که از (بدن) آن‌ها عرق خارج می­شد و یکی از آن‌ها پیش پیامبر خدا ج آمد در حالی که پیامبر ج پیش من بود. پیامبر ج فرمودند: شما را چه می­شد که خود را پاک می­کردید.»

وعوالی مکانی‌های خارج از مدینه بوده که حدود چهار مایل (شش کیلومتر) از شهر فاصله داشته است.[2]

این فرموده نشان می­دهد که نماز جمعه بر بادیه نشینان و کسانی که خارج از آبادانی زندگی می­کنند واجب نیست؛ زیرا اگر واجب می­بود رسول الله ج آنان را امر می­فرمود که جمعه بخوانند ولی به آنان چیزی نفرمود؛ و آنان هم برای اینکه فضیلت نماز پشت سر پیامبر ج را از دست ندهند مختارانه در جمعه حضور پیدا می­کردند.



[1] (صحیح): بخاری (ش902) / مسلم (ش1995) / ابوداود (ش1057) از طریق (احمد بن صالح واحمد بن عیسی وهارون بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا أحمد بن صالح قال حدثنا عبد الله بن وهب قال أخبرنی عمرو بن الحارث عن عبید الله بن أبی جعفر أن محمّد بن جعفر بن الزبیر حدثه عن عروة بن الزبیر عن عائشة زوج النبی - صلى الله علیه وسلم - قالت کان الناس ینتابون یوم الجمعة من منازلهم والعوالی فیأتون فی الغبار یصیبهم الغبار والعرق فیخرج منهم العرق فأتى رسول الله صلى الله علیه وسلم إنسان منهم وهو عندی فقال النبی - صلى الله علیه وسلم - لو أنکم تطهرتم لیومکم هذا.»

[2] ابن حجر، فتح الباری 2/386

حدیث هفدهم: سفر در روز جمعه


عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «قال رَسُولُ اللهِ ج: لَیْسَ عَلَى الْمُسَافِرِ جُمُعَةٌ.»[1] «پیامبر ج فرمودند: بر مسافر نماز جمعه واجب نیست.»

به نظر می­رسد که سفر و خارج شدن از محل سکونت قبل از نداء و أذان ظهر جمعه به هر دلیلی هیچ ایراد شرعی ندارد و مُباح می­باشد و تمامی روایاتی که در جهت منع و تحریم و یا کراهت آن وجود دارند از حیث سند ایراد دارند و قابل احتجاج نمی­باشند. پس می­توان نتیجه گرفت که سفر بعد از زوال و أذان ظهر جمعه حرام می­باشد مگر اینکه با وجود سفرش نماز جمعه­اش را در سفر ادا نماید و نماز جمعه بر چنین مسافری فرض می­باشد ولی سفر قبل آن مُباح می­باشد پس نماز جمعه بر چنین مسافری طبق فرموده­های پیامبر عظیم الشأن ج فرض نیست.



[1] (صحیح لغیره): این روایت از طریق عبدالله بن عمر وحسن بصری از رسول الله ج روایت شده است:

اما طریق عبدالله بن عمرب: دارقطنی، السنن (ج2ص4) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج1ص249) والمعجم الکبیر (ج11ص169) از طریق (إسماعیل بن الفضل و أحمد بن یحیى الحلوانی) روایت کرده‌اند: «ثنا عبیدالله بن عمر القواریری ثنا أبو بکر الحنفی عن عبد الله بن نافع عن أبیه عن بن عمر عن النبی ج قال: لیس على المسافر جمعة.»

اما این روایت «باطل» است چرا که اوّلاً: ابوبکر عبدالله بن نافع القرشى العدوى: امامان بخاری وابوحاتم وابوزرعه وابواحمد الحاکم گفته‌اند: «منکرالحدیث» وامامان نسایی ودارقطنی گفته‌اند: «متروک الحدیث» وامام علی بن المدینی گفته است: «روى أحادیث منکرةٌ» وامام ابن حبان گفته است: «کان یخطىء و لایعلم فلایحتج بأخباره التى لم یوافق فیها الثقات» واما یحیی بن معین گفته است: «ضعیفً یکتب حدیثه» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج6ص53) / ابوزرعه، سوالات البرذعی (ش174)] وثانیاً: همین حدیث را با اسناد «صحیح» از قول عبدالله بن عمرب و موقوفاً روایت کرده‌اند وابن منذر، الاوسط (ش1689) روایت کرده است: «أخبرنا الربیع (بن سلیمان) قال أخبرنا (عبدالله) بن وهب قال أخبرنی أسامة عن نافع قال کان ابن عمر یقول: لیس على المسافر جمعة.»

واسامه بن زید هم متابعه شده وعبدالرزاق (ج3ص172) روایت کرده است: «عن عبد الله بن عمر عن نافع عن (عبدالله) بن عمر قال: ... .»

ورجال ابن منذر «رجال صحیحین» بوده به جز «الربیع بن سلیمان» که «ثقة وحافظ» ومترجم در تهذیب می‌باشد؛ فقط أسامة بن زید: امام یحیی بن معین می‌گوید: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علی بن مدینی می‌گوید: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلی می‌گوید: «ثقةٌ» و امام یعقوب بن سفیان فسوی هم گفته است: «هو عند أهل المدینة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدی می‌گوید: «لیس بحدیثه بأس» و امام ابوحاتم می‌گوید: «یکتب حدیثه و لایحتج به» و امام ذهبی هم گفته است: «صدوقٌ قوی الحدیث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسایی گفته است: «لیس بالقوى» البته امام نسایی گفته است: «قولنا (لیس بالقوی): لیس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسایی حداقل «حسن الحدیث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ یهم» و امام عبدالله بن نمیر گفته است: «مدنی مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده و گفته است: «یخطیء» وامام احمد گفته است: «لیس بشیء» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج1ص208) و تقریب التهذیب (ش317) / ذهبی، الموقظه (ص19) و ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق (ش26) / علی بن مدینی، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبی شیبة (ش103) / فسوی، المعرفة و التاریخ (ج3ص43)] لذا «ثقة» بوده واگر چه‌اندکی خطا دارد لذا امام هیثمی هم گفته است: «هو من رجال الصحیح وفیه ضعف» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج4ص374)] و اسناد این روایت هم «صحیح» است ودیدیم که در المصنّف عبدالرزاق هم متابعه هم شده است.

اما طریق حسن بصری: عبدالرزق، المصنف (ج3ص174) روایت کرده است: «عن (سفیان) بن عیینة عن عمرو (بن دینار) عن الحسن قال قال رسول الله ج: لیس على المسافر جمعة» و رجالش «رجال صحیحین» است اما حسن بصری تابعی بوده لذا روایتش «مرسل وضعیف» است.

اما شاهدی دارد واینکه رسول الله ج در حجة الوداع که مسافر بودند، نماز جمعه نخوانده بلکه به جایش اقامه‌ی نماز ظهر نمودند چنان‌که مسلم (ش309و3010) / ابوداود (ش1908و1907) / ابن ماجه (ش3074) از طریق (حفص بن غیاث و حاتم بن اسماعیل وسلیمان بن بلال و عبدالوهاب ثقفی) روایت کرده‌اند: «عن جعفر بن محمّد عن أبیه قال دخلنا على جابر بن عبد الله ... فأهلوا بالحج ورکب رسول الله ج فصلى بها الظهر والعصر.»

حدیث شانزدهم: وجوب نماز جمعه بر هر مسلمان


طارق بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوکٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِیضٌ.»[1] «جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت بجز بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض می­باشد.»

بنابر این حدیث نماز جمعه بر هر مقیمِ مذکرِ سالمیِ که نماز جمعه در محل سکونتش برپا می­شود فرض عین است. و در واقع طبق آیۀ ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَوٰةِ مِن یَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِ٩ [الجمعة: 9]. «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید». نماز جمعه بر مقیمی فرض است که در موقع ندای جمعه به سمت مسجدِ محل برپایی نماز حرکت کند و در صورتی که در موقع نماز به مسجد برسد بر وی فرض می­باشد. البته برخی از فقها بر این باورند که هر مقیمی که ندای جمعه را بشنود نماز جمعه بر وی واجب است، در تحلیل این دیدگاه می­توان گفت با این وصف اشخاص کَر و یا کسانیکه بنا بر مشغولیّت و یا دلایلی ندای جمعه را نشنیدند بر آن‌ها واجب نیست که در واقع عکس این حاکم است و همچنین روایت‌هایی که در این زمینه به آنان استدلال می­شوند ضعیف می­باشند.



[1] (صحیح): ابوداود (ش1069) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش5878) / دارقطنی، السنن (ج2ص3) از طریق (عباس بن عبد العظیم وإبراهیم بن إسحاق بن أبی العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هریم (بن سفیان) عن إبراهیم بن محمّد بن المنتشر عن قیس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على کل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوک أو امرأة أو صبى أو مریض».

رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است.

وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ على شرط الشیخین»

وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ»

وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ علی شرط البخاری ومسلم»

وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش1062) / نووی، المجموع (ج4ص483) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج2ص160)]

باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى - صلى الله علیه وسلم - ولم یسمع منه شیئاً!» [ابوداود (ش1069)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش18830) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش123) / نسایی (ش4209) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفیان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله علیه وسلم وقد وضع رجله فی الغرز أی الجهاد أفضل قال کلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش1062)]

وهمچنان‌که می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟

باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش1062) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش263) روایت کرده است: «حدثنا أبو بکر بن إسحاق الفقیه ثنا عبید بن محمّد العجلی حدثنی العباس بن عبد العظیم العنبری حدثنی إسحاق بن منصور ثنا هریم بن سفیان عن إبراهیم بن محمّد بن المنتشر عن قیس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبی موسى: عن النبی ج ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظیم را متابعه کرده است.