قدم نهادن بهسوی مسجد عبادت است، به گونهای که پیامبر اکرم ج در مسیر رسیدن به مسجد با خداوند أ به مناجات میپرداختند و در هنگام ورود و خروج از آن نیز أذکاری را بیان میکردند که جدای از اینکه اهمیّت عبادت در مسجد را نشان میدهند بلکه دعاهایی هستند که قبولی آن از طرف پروردگار أ نهایت خیر و برکت و احسان و آرامش را برای مسلمان به بار میآورند. این أذکار عبارتند از:
دعاى رفتن به مسجد ج
پیامبر ج فرمودهاند: «أَللَّهُمَّ اجْعَلْ فِیْ قَلْبِیْ نُوْراً، وَفِیْ لِسَانِیْ نُوْراً، وَفِیْ سَمْعِیْ نُوْراً، وَ فِیْ بَصَرِیْ نُوْراً، وَ مِنْ فَوْقِیْ نُوْراً، وَ مِنْ تَحْتِیْ نُوْراً، وَعَنْ یَمِیْنِیْ نُوْراً وَعَنْ شِمَالِیْ نُوْراً، وَ مِنْ أَمَامِیْ نُوْراً، وَ مِنْ خَلْفِیْ نُوْراً، وَاجْعَلْ فِیْ نَفْسِیْ نُوْراً، وَأَعْظِمْ لِیْ نُوْراً، وَعَظِّمْ لِیْ نُوْراً، وَاجْعَلْ لِی نُوراً، وَاجْعَلْ لِی نُوراً، أَللَّهُمَّ أَعْطِنِیْ نُوْراً، وَاجْعَلْ فِیْ عَصَبِیْ نُوْراً، وَ فِیْ لَـحْمِیْ نُوْراً، وَ فِیْ دَمِیْ نُوْراً، وَ فِیْ شَعْرِیْ نُوْراً وَ فِیْ بَشَرِیْ نُوْراً»[1]. «الهى! در قلب، زبان، گوش و چشم من نور قرار ده، و بالا، و پایین، راست، چپ، مقابل، پشت و درون مرا منوّر گردان، و نور را براى من بیفزاى، و بزرگ گردان، و مرا نورى عطا فرما، و در عصب، گوشت، خون، مو و پوست من نورى قرار ده».
دعاى داخل شدن به مسجد
عبدالله بن عمرو بن العاص س روایت کرده است: «أَعُوْذُ بِاللهِ الْعَظِیْمِ، وَبِوَجْهِهِ الْکَرِیْمِ، وَسُلْطَانِهِ الْقَدِیْمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ»[2]. «به خداوند بزرگ و روى گرامى (که لایق جلالش است) و از بدى شیطان رانده شده به قدرت قدیم و أزلى او پناه مىبرم».
فاطمه ل روایت کرده است: «بِسْمِ اللهِ والسلامُ على رسولِ الله»[3]. «به نام الله، و درود و سلام بر رسول الله».
ابوالأسید الأنصاری س روایت کرده است: «أَللَّهُمَّ افْتَحْ لِـی أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ»[4]. «الهى! درهاى رحمت خود را بر من بگشا».
دعاى خارج شدن از مسجد
ابوالأسید الأنصاری س روایت کرده است: «أَللَّهُمَّ إِنِّیْ أَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ»[5] «الهى! از تو فضلت را مسألت مىنمایم».
طیّبی گفته: شاید راز تخصیص رحمت در هنگام ورود و فضیلت به هنگام خروج در این باشد که کسی که داخل مسجد میشود به اعمالی مشغول میشود که وی را به ثواب و بهشت میرساند و این با رحمت تناسب دارد و هرگاه خارج میشود به دنبال کسب رزق حلال میرود و این با فضل تناسب دارد، همانگونه که خداوند أ میفرمایند: ﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ﴾ [الجمعة: 10]. «آنگاه که نماز خوانده شد، در زمین پراکنده گردید و به دنبال رزق و روزی خدا بروید...»[6].
[1]- (صحیح): بخاری (ش6316)/ مسلم (ش1824و1830-1734)/ ابوداود (ش1355)/ ترمذی (ش3419)/ نسایی (ش1121) از طریق (على بن عبدالله بن عباس وکریب مولی عبدالله بن عباس) روایت کردهاند: «عن سلمة بن کهیل عن کریب عن ابن عباس قال: بت عند میمونة فقام النبی ج فأتى حاجته فغسل وجهه ویدیه ثم نام ثم قام فأتى القربة فأطلق شناقها ثم توضأ وضوءا بین وضوءین لم یکثر وقد أبلغ فصلى فقمت فتمطیت کراهیة أن یرى أنی کنت أتقیه فتوضأت فقام یصلی فقمت عن یساره فأخذ بأذنی فأدارنی عن یمینه فتتامت صلاته ثلاث عشرة رکعة ثم اضطجع فنام حتى نفخ وکان إذا نام نفخ فآذنه بلال بالصلاة فصلى ولم یتوضأ وکان یقول فی دعائه: اللهم اجعل فی قلبی نورا وفی بصری نورا وفی سمعی نورا وعن یمینی نورا وعن یساری نورا وفوقی نورا وتحتی نورا وأمامی نورا وخلفی نورا واجعل لی نورا قال کریب وسبع فی التابوت فلقیت رجلا من ولد العباس فحدثنی بهن فذکر عصبی ولحمی ودمی وشعری وبشری وذکر خصلتین».
[2]- (صحیح): ابوداود (ش466)/ بیهقی، الدعوات الکبیر (ش68) از طریق (إسماعیل بن بشر بن منصور) روایت کردهاند: «حدثنا عبد الرحمن بن مهدى عن عبدالله بن المبارک عن حیوة بن شریح قال لقیت عقبة بن مسلم فقلت له بلغنى أنک حدثت عن عبدالله بن عمرو بن العاص عن النبى ج أنه کان إذا دخل المسجد قال: أعوذ بالله العظیم وبوجهه الکریم وسلطانه القدیم من الشیطان الرجیم. قال أقط قلت نعم. قال فإذا قال ذلک قال الشیطان حفظ منى سائر الیوم». ورجالش «رجال صحیح» بوده جز (إسماعیل بن بشر و عقبة بن مسلم) که «ثقة» ومترجم در تهذیب میباشند.
و امام نووی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ واسناده جیدٌ».
و امام ابن حجر هم گفته است: «حسنٌ غریبٌ رجاله موثقون» [نووی، الاذکار (ص31)/ ابن حجر، نتائج الافکار (ج1ص277)]
[3]- (صحیح لغیره): دارقطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویه (ج15ص184-191)/ ابن ماجه (ش771)/ ترمذی (ش314)/ ابویعلی، المسند (ش6754)/ احمد، المسند (ش26417)/ ابن ابی شیبه، المصنف (ج1ص373وج7ص123)/ اسماعیل القاضی، فضل الصلاة على النبی (ش82و84و83)/ دولابی، الذریة الطاهرة (ش188)/ ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج70ص11)/ اسحاق بن راهویه، المسند (ش1884) از طریق (سعیر بن الخمس وقیس بن الربیع وعاصم الأحول ولیث بن أبی سلیم والدراوردی ومحمّد بن أبان وروح بن القاسم وعیسى الأزرق) روایت کردهاند: «عن عبدالله بن الحسن عن فاطمة بنت الحسین عن فاطمة الکبرى بنت الرسول: أن رسول الله ج کان إذا دخل المسجد قال ...». اما این روایت «ضعیف» بوده چرا که فاطمة بنت الحسین، فاطمه بنت النبی ج را درک نکرده است و امام ترمذی گفته است: «لیس إسناده بمتصل وفاطمة بنت الحسین لم تدرک فاطمة الکبرى إنما عاشت فاطمة بعد النبی صلى الله علیه و سلم أشهرا». [ترمذی (ش315)].
اما شواهدی دارد از جمله اینکه آغاز هرکاری با نام الله مستحب میباشد؛ وهمچنین ابن حبان (ش2048)/ ابوداود (ش465)/ ابن ماجه (ش772)/ بیهقی، السنن الکبری (ش4491و4489)/ دارمی، السنن (ش1394)/ ابن السنی (ش156) از طریق (عبدالعزیز الدراوردی وعمارة بن غزیة) روایت کردهاند: «عن ربیعة بن أبى عبد الرحمن عن عبد الملک بن سعید بن سوید قال سمعت أبا حمید أو أبا أسید الأنصارى یقول قال رسول الله ج إذا دخل أحدکم المسجد فلیسلم على النبى ج ثم لیقل اللهم افتح لى أبواب رحمتک فإذا خرج فلیقل اللهم إنى أسألک من فضلک». ورجال ابن حبان (أخبرنا الفضل بن الحباب حدثنا مسدد بن مسرهد عن بشر بن المفضل قال حدثنا عمارة بن غزیة ...). «رجال صحیح» بوده جز ابوخلیفه فضل بن الحباب که امام ذهبی گفته است: «کان ثقةً صادقاً مأموناً أدیباً فصیحاً مفوهاً رحل إلیه من الآفاق» [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج14ص8)] لذا اسنادش «صحیح» است.
[4]- (صحیح): مسلم (ش1685و1686)/ ابوداود (ش465)/ نسایی (ش729) از طریق (عمارة بن غزیة وسلیمان بن بلال وعبدالعزیزالدراوردی) روایت کردهاند: «عن ربیعة بن أبى عبد الرحمن عن عبد الملک بن سعید عن أبى حمید - أو عن أبى أسید - قال قال رسول الله ج: إذا دخل أحدکم المسجد فلیقل اللهم افتح لى أبواب رحمتک وإذا خرج فلیقل اللهم إنى أسألک من فضلک».
[5]- (صحیح): مسلم (ش1685و1686)/ ابوداود (ش465)/ نسایی (ش729) از طریق (عمارة بن غزیة وسلیمان بن بلال وعبدالعزیزالدراوردی) روایت کردهاند: «عن ربیعة بن أبى عبد الرحمن عن عبد الملک بن سعید عن أبى حمید - أو عن أبى أسید - قال قال رسول الله ج: إذا دخل أحدکم المسجد فلیقل اللهم افتح لى أبواب رحمتک وإذا خرج فلیقل اللهم إنى أسألک من فضلک».
-[6] محمد أشرف بن أمیر بن علی بن حیدرالعظیم آبادی، عون المعبود، شماره 384.
عائشه س روایت کرده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَمَرَ بِالْمَسَاجِدِ أَنْ تُبْنَى فِی الدُّورِ، وَأَنْ تُطَهَّرَ وَتُطَیَّبَ»[1]. «پیغمبر خدا ج امر فرمودند که در محلّهها مساجد ساخته شوند، و پاکیزه و مرتب و خوشبو نگهداری شوند».
کلمه «الدُّور» جمع دار، اسم جامعی برای بناء و محله میباشد و منظور از آن محلهها میباشد و بدینخاطر به محله و منطقهای دار گفته میشود چون افراد آن منطقه و محله در آن جمع میشوند. و همچنین میتوان به خانه معنا شود بدین معنا که «مردم در خانههایشان اتاق یا مکان خاصی را همچون مسجد برای عبادت و مناجات با پروردگار قرار دهند». هر دو معنا قابل استنباط میباشد[2].
ساختن مساجد در هر محلهای نوعی آسانی و راحتی برای مردم آن محلّه فراهم میآورد تا آنها زودتر و راحتتر به مسجد رفت و آمد کنند. با این وصف نباید ساختن مساجد در کنار هم مایه تفرقه و جدا شدن مردم از هم شود؛ چرا که از اهداف مسجد گردهم آوردن مردم در کنار هم برای عبادت و لبیک گفتن به ندای ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥﴾ [الفاتحة: 5]. میباشد و هنگامیکه عمر بن خطاب س قلمرو اسلامی را گسترش داد امر کرد که دو مسجد به قصد ضرر رساندن در کنار هم برپا نشوند و از جمله ضرر ایجاد مساجد بسیار نزدیک تفرقه بین مردم منطقه و محلّه میباشد[3]. البته دقّت شود ساختن مساجد در کنار هم هیچ ایراد شرعی ندارد مگر اینکه وجود آنها در کنار هم منافع خاصی دربرنداشته باشد و سبب جدا شدن و تفرقه اهالی محلّه شود.
هچنین از حقوق مسجد تمییز نگهداشتن و مرتب بودن و خوشبو نگهداشتن آن میباشد تا در سایه آرامش و آرایستگی مسجد، عابدانِ اللهِ متعال به نحو أحسن به عبادت و بندگی مشغول باشند.
البته نظافت مسجد منحصر در ظاهر آن نمیباشد بلکه باید از هرگونه عامل خارجی که نظم و زیبایی و آرامش مسجد را برهم میزند جلوگیری شود تا هدف پروردگار از تشریع مسجد و ساخت آن فراهم گردد. یکی از مواردی که پیامبر ج در حفظ نظافت و پاکی مسجد بر آن تأکید داشتهاند، نریختن آب دهان و به قیاس آن هر چیز کثیف و چندشآوری که موجب آزار و اشمزاز نمازگزاران و عابران مسجد میشود، میباشد. انس بن مالک س روایت کرده است: «قَالَ النَّبِیُّ ج: الْبُزَاقُ فِی الْمَسْجِدِ خَطِیئَةٌ وَکَفَّارَتُهَا دَفْنُهَا»[4]. «پیغمبر خدا ج فرمودند: بزاق ریختن در مسجد خطا و گناه میباشد و کفاره آن دفن و پاک کردن آن میباشد». در فرمودهای دیگر راه پاک کردن آب دهان و چگونگی ریختن آن در مسجد در حالت ضرورت را بیان میفرمایند: ابوهریره س روایت کرده است: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج رَأَى نُخَامَةً فِی قِبْلَةِ الْمَسْجِدِ، فَأَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: مَا بَالُ أَحَدِکُمْ یَقُومُ مُسْتَقْبِلَ رَبِّهِ فَیَتَنَخَّعُ أَمَامَهُ، أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یُسْتَقْبَلَ فَیُتَنَخَّعَ فِی وَجْهِهِ؟ فَإِذَا تَنَخَّعَ أَحَدُکُمْ فَلْیَتَنَخَّعْ عَنْ یَسَارِهِ، تَحْتَ قَدَمِهِ، فَإِنْ لَمْ یَجِدْ فَلْیَقُلْ هَکَذَا وَوَصَفَ الْقَاسِمُ فَتَفَلَ فِی ثَوْبِهِ، ثُمَّ مَسَحَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ»[5]. «روزی پیامبر آب دهانی را در جهت قبله دیدند ولذا رو به مردم کرده وفرمودند: چرا وقتی یکی از شما روبه روی پروردگار (در نماز) میایستد، به طرف مقابلش آب دهانش را میریزد؟ آیا دوست دارید که که کسی به روی شما تف کند؟ پس اگر کسی مجبور شد، آب دهانش را سمت چپ وزیر پایش بریزد؛ واگر نتوانست، آن را بین گوشهی لبسش ریخته وبهم بمالد».
[1]- (صحیح): ابوداود (ش455)/ ترمذی (ش594)/ ابن ماجه (ش759و758)/ احمد، المسند (ش26386)/ ابن حبان (ش1634)/ ابن منذر، الاوسط (ش2457)/ طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج7ص56)/ ابن عبدالبر، التمهید (ج14ص160)/ ابن عدی، الکامل فی الضعفاء (ج5ص83)/ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج6ص152وج12ص234)/ بیهقی، السنن الکبری (ش4480)/ طوسی، المستخرج علی ترمذی (ج3ص165)/ ابویعلی، المسند (ش4698)/ ابن حزم، المحلی (ج1ص172)/ بغوی، شرح السنة (ج2ص399)/ عقیلی، الضعفاء (ج3ص309)/ حدیث السراج بروایة الشحامی (ش768)/ ابن خزیمه (ش1294) از طریق (عبدالله بن مبارک ومالک بن سعیر وزائدة بن قدامه و عامر بن صالح) روایت کردهاند: «أنبأنا هشام بن عروة عن أبیه عن عائشة: أن رسول الله ج أمر بالمساجد أن تبنى فی الدور وأن تطهر وتطیب».
و رجالش رجال «صحیحین» بوده البته آن را مرسل هم روایت کردهاند وترمذی (ش595و596) از طریق (عبدة بن سلیمان و وکیع بن الجراح و سفیان بن عیینه) روایت کرده است: «عن هشام بن عروة عن أبیه: أن النبی ج أمر رسول الله ... ».
اما چون رجال موصول و مرسل هردو جمعی از ثقات بوده نشان میدهد که هشام بن عروه آن را به دو طریق روایت کرده است لذا شک از هشام بن عروه است ونه سایر روات!.
ولی متابعهای دارد واحمد، المسند (ش23146) روایت کرده است: «ثنا یعقوب (بن ابراهیم) ثنا أبی عن (محمّد) بن إسحاق حدثنی عمرو بن عبدالله بن عروة بن الزبیر عن جده عروة عمن حدثه من أصحاب رسول الله ج قال: کان رسول الله ج یأمرنا ان نصنع المساجد فی دورنا و ان نصلح صنعتها ونطهرها» و رجالش همه «ثقة» بوده جز عمرو بن عبدالله بن عروة بن الزبیر که امام بخاری و مسلم از وی «روایت نموده اند» و امام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است و جمعی از ثقات هم از وی روایت نمودهاند [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج7ص469)] لذا «حسن الحدیث» است و اسناد روایت هم «حسن» میگردد. باید اشاره کنیم که محمّد بن اسحاق بن یسار به دلیل روایت از فاطمه بنت قیس توسط امام مالک و هشام بن عروه و یحیی بن سعید قطان تضعیف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه میگوید: ابن اسحاق از زنم روایت کرده در حالیکه هیچگاه وی را ندیده است؟! که امامان عجلی و علی بن مدینی و احمد بن حنبل و ذهبی آن را رد کرده و از وی دفاع میکنند؛ و میگویند مگر صحابهای که از عائشه س روایت نمودهاند ایشان را دیده اند؟ از طرفی شاید احادیثی که محمّد بن اسحاق از فاطمه روایت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبی بازهم به خاطر اینکه امام مالک وی را تضعیف نموده میگوید: تضعیف مالک در وی اثر دارد؛ و من تعجب میکنم چگونه تضعیفش را رد کرده اما بازهم میگوید جرح مالک بر وی تأثیر دارد؟ همچنین از امام یحیی بن معین به خاطر قدری بودن تضعیف گردیده اما امام یحیی بن معین میگوید «ولی در روایت حدیث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوی بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش امیرالمومنینِ فی الحدیث میباشد در مورد محمّد بن اسحاق بن یسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمیر المؤمنین لحفظه» و امام علی بن مدینی هم که عالمِ علل حدیث میباشد در موردش گفته است: «نظرت فی کتب محمّد بن إسحاق فما وجدت علیه الا فی حدیثین ویمکن أن یکونا صحیحین» و در جایی دیگر هم گفته است: «حدیثُه صحیحٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج9ص42)/ ذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج7ص34)] همچنین چون جهالت صحابی موجب جرح نمیباشد پس اسناد این متابعه «حسن» میباشد؛ البته طبق روایت باب مشخص میگردد ظاهرا عائشه س بوده است. لذا اسناد روایت باب «صحیح» است.
و امام ابن القطان هم گفته است: «لا شکَّ فی صحّته» [ابن القطان، بیان الوهم والإیهام فی کتاب الأحکام (ج5ص138)].
[2]- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، شماره 513.
[3]- همان.
[4]- (صحیح): بخاری (ش415)/ مسلم (ج1ص390)/ ابوداود (ش474-476)/ ترمذی (ش572)/ نسایی (ش723) از طریق (شعبة بن الحجاج وسعید بن ابی عروبه وابوعوانه وهشام الدستوایی وابان بن یزید) روایت کردهاند: «حدثنا قتادة قال سمعت أنس بن مالک قال قال النبی ج: البزاق فی المسجد خطیئة وکفارتها دفنها».
[5]- (صحیح): بخاری (ش416) / مسلم (ج1ص389) / ابوداود (ش) / نسایی (ش309) / ابن ماجه (ش1022) از طریق (ابورافع وهمام بن منبة وعبد الرحمن بن أبی حدرد) روایت کردهاند: «عن أبی هریرة أن رسول الله ج رأى نخامة فی قبلة المسجد ...».
ابوهریره س روایت کرده است: «بَعَثَ النَّبِیُّ ج خَیْلًا قِبَلَ نَجْدٍ، فَجَاءَتْ بِرَجُلٍ مِنْ بَنِی حَنِیفَةَ یُقَالُ لَهُ: ثُمَامَةُ بْنُ أُثَالٍ، فَرَبَطُوهُ بِسَارِیَةٍ مِنْ سَوَارِی المَسْجِدِ، فَخَرَجَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ ج فَقَالَ: أَطْلِقُوا ثُمَامَةَ، فَانْطَلَقَ إِلَى نَخْلٍ قَرِیبٍ مِنَ المَسْجِدِ، فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ دَخَلَ المَسْجِدَ، فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ»[1]. «پیغمبر ج سوارکارانی را بهسوی نجد فرستاد، مردی از بنی حنیفه را آوردند که به وی میگفتند: ثُمَامَةُ بْنُ أُثَال، وی را به دیواری از دیوارهای مسجد بستند، پیامبر ج بهسوی او خارج شد و فرمود: ثُمَامَه را آزاد کنید، وی راهی نخلی نزدیک به مسجد شد و غسل کرد، سپس داخل مسجد شد و گفت: شهادت میدهم که معبودی «بر حق» وجود ندارد و محمّد فرستاده خداست».
در این حدیث مشاهده میشود که ثُمَامَه با وجود اینکه کافر بود در مسجد بسته بودنش و پیامبر ج بر ورود وی به مسجد ایرادی نگرفتند. پس ورود کافر به مسجد ایرادی ندارد به جز مسجد الحرام؛ چرا که خداوند أ میفرمایند: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِکُونَ نَجَسٞ فَلَا یَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَاۚ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ عَیۡلَةٗ فَسَوۡفَ یُغۡنِیکُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦٓ إِن شَآءَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٞ٢٨﴾ [التوبة: 28]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید! بیگمان مشرکان (به سبب کفر و شرکشان، از لحاظ عقیده) پلیدند، لذا نباید پس از امسال (که نهم هجری است) به مسجدالحرام وارد شوند».
با این وصف که ورود و ماندن کافر به مسجد جایز میباشد، ورود و ماندن حائض و نفساء و جنب نیز ایرادی ندارد، و این مذهب فقهایی چون احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه و داود ظاهری و مزنی و امام ابن حزم هم میباشد؛ فقط احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه گفتهاند باید وضوء بگیرند؛[2] البته فقهای حنفیّه و مالکیّه بر این باورند که ورود زنان حائض و نفساء و انسان جنب به مسجد حرام میباشد و فقهای شافعیّه و حنابله ماندن این افراد را حرام میدانند ولی عبورشان را به شرط آلوده نکردن مسجد جایز میدانند. اساس استدلال این دسته از فقها روایت أمّالمؤمنین عائشه س میباشد که گفتهاند: «قَالَ رَسُول اللَّهِ ج: إِنِّی لاَ أُحِل الْمَسْجِدَ لِحَائِضِ وَلاَ جُنُبٍ»[3]. «پیغمبر خدا ج فرمود: من داخل مسجد برای جنب و حائض را حلال نمیدانم».
البته باید اشاره کرد سند این حدیث ضعیف و غیر قابل احتجاج میباشد و از آنجاییکه دلیلی بر ممانعت این افراد برای ورود و ماندن در مسجد وجود ندارد و از طرفی دیگر پیامبر ج بر بودن ثُمَامَةُ بْنُ أُثَال قبل اسلامش در حالت کفر در مسجد ایراد نگرفتند پس به طور اولی ورود و ماندن زنان حائض و نفساء و انسان جنب به مسجد و ماندنشان خصوصاً برای تعلیم و تعلّم و پاکیزه کردن مسجد و ... هیچ ایرادی ندارد و جایز میباشد[4].
[1]- (صحیح): بخاری (ش469و462و4372)/ مسلم (ج3ص1386)/ ابوداود (ش2679)/ نسایی (ش189و712) از طریق (عبدالله بن یوسف وقتیبة بن سعید) روایت کردهاند: «حدثنا اللیث قال حدثنا سعید بن أبی سعید سمع أبا هریرة قال: بعث النبی ج خیلا قبل نجد ...».
[2]- عمرانی، البیان 1/250؛ بغوی، شرح السنة 2/46؛ ابن حزم، المحلی 2/184
[3]- (ضعیف): این روایت از طریق ام سلمة و علی بن ابی طالب وابوسعید وسعد از رسول الله ج روایت کردیده است:
اما طریق ام سلمة ل: ابن ماجه (ش645)/ بیهقی، السنن الکبری (ش13783)/ ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج14ص166)/ ابونعیم، اخبار اصفهان (ش1098)/ طبرانی، المعجم الکبیر (ج23ص373)/ ابوزرعه، الفوائد المعلله (ش129) از طریق (محمد بن یونس و علی بن عبدالعزیز البغوی و عبدالله بن داود و محمد بن یحیی و ابوبکر بن ابی شیبه و ابوزرعه) روایت کردهاند: «ثنا أبو نعیم فضل بن الدکین ثنا ابن أبی غنیة عن أبی الخطاب الهجری عن محدوج الذهلی عن جسرة قالت: أخبرتنی أم سلمة قالت: خرج رسول الله ج إلى المسجد فنادى بأعلى صوته: ألا إن هذا المسجد لایحل لجنبٍ ولا لحائضٍ إلا للنبی وأزواجه و فاطمة بنت محمد و علی ألا بینت لکم أن تضلوا.» و فی رویة ابوزرعه: «إن هذا المسجد لایحل لجنبٍ ولا لعریانٍ إلا ...».
اما محدوج الذهلی: امام ابن حجر میگوید: «مجهول، أخطأ من زعم أن له صحبة» و امام بخاری هم میگوید: «محدوج الذهلی عن جسرة ... فیه نظر.» و امام ابن حزم میگوید: «ساقطٌ یروی المعضلات عن جسرة» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش6498)/ ابن حزم، المحلی (ج2ص186)] و راوی جز أبی الخطاب الهجری ندارد که أبو الخطاب الهجرى عمر و بن عمیر هم نفردش مقبول نبوده و امام ابن حجر میگوید: «مجهولٌ» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش8081)].
همچنین ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج42ص141)/ الفوائد المنتقاه عن الشیوخ العوالی لعلی بن عمر الحربی (ش78) از طریق (علی بن عمر الحربی) روایت کردهاند: «نا جعفر بن أحمد بن محمد بن الصباح نا أحمد بن عبدة نا الحسن بن صالح بن الأسود عن عمه منصور بن الأسود عن عمر بن عمیر الهجری عن عروة بن فیروز عن جسرة عن أم سلمة قالت: خرج النبی ج جتى إذا کان بصحن المسجد أو قال بصرحة المسجد نادى: ألا إنی لاأحل المسجد لجنب ولا حائض إلا لمحمد وأزواجه وعلی وفاطمة ألا هل بینت لکم الأسماء أن تضلوا».
و عمر بن عمیر: همان ابوالخطاب الهجری، و عروه بن فیروز: همان محدوج الهذلی میباشد؛ چرا که بخاری، التاریخ الکبیر (ج6ص183) روایت کرده است: «قال یونس بن أرقم سمع منصور بن أبی الأسود عن عمر بن عمیر عن محدوج (الهذلی) عن جسرة سمعت أم سلمة: قال النبی ج لایحل المسجد لجنب الا لکذا» و همچنین امام بخاری در ادامه میگوید: «روى لی بن میسر عن عمر بن عمیر بن أبی الخطاب الهجری عن عروة بن فیروز فی الکوفیین» لذا این اسناد با اسناد قبلی، یکی بوده و به علّت جهالت محدوج الذهلی و ابوالخطاب «ضعیف» میباشد.
باید اشاره کنیم که متابعهای هم دارد و بیهقی، السنن الکبری (ش13784) روایت کرده است: «أخبرناه أبو نصر عمر بن عبد العزیز بن عمر بن قتادة أخبرنا أبو الحسن محمد بن الحسن بن إسماعیل السراج حدثنا مطین حدثنا یحیى بن حمزة التمار قال سمعت عطاء بن مسلم یذکر عن إسماعیل بن أمیة عن جسرة عن أم سلمة قالت قال رسول الله ج ألا إن مسجدى حرام على کل حائض من النساء وکل جنب من الرجال إلا على محمد وأهل بیته على وفاطمة والحسن والحسین ش». اما عطاء بن مسلم این حدیث را از اسماعیل بن امیه نشنیده بلکه از راوی «مجهولی» شنیده است؛ چنانکه ابن شبه در تاریخ المدینة النبویة (ج1ص25) روایت کرده است: «حدثنا موسى بن مروان قال حدثنا عطاء بن مسلم عن أَبی عتبة عن إِسماعیل (بن امیه) عن جسرة وکانت من خیار النساء، قالت: کنت مع أُم سلمة فقالت: خرج النبی ج من عندی حتى دخل المسجد فقال: یا أَیها الناس حرم هذا المسجد على کل جنب من الرجال أَو حائض من النساء إلا النبی وأَزواجه وعلیاً وفاطمة بنت رسول اللّه أَلا بینت الأَسماء أَن تضلوا» و ابوعتبه را نشناختم و در بین شیوخ عطاء بن مسلم و تلامیذ اسماعیل بن امیه چنین راوی را نیافتم و حال جسره را هم که دیدیم.
اما طریق علی بن ابی طالب: امام سیوطی در اللآلی المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة (ج1ص320) گفته است: «قال القاضی إسماعیل بن إسحاق المالکی فی کتاب أحکام القرآن له: حدثنا إبراهیم بن حمزة حدثنا سفیان بن حمزة عن کثیر بن زید عن المطلب بن عبدالله بن حنطب أن النبی لم یکن أذن لأحد أن یمر فی المسجد ولا یجلس فیه وهو جنب إلا علی بن أبی طالب لأن بیته کان فی المسجد».
اما المطلب بن عبدالله بن حنطب تابعی بوده و نگفته که حدیث را از چه کسی شنیده است؛ لذا روایت «مرسل و ضعیف» میباشد.
و دیدیم که این حدیث، از طریق جسره بنت دجاجه مشهور بوده و شاید مطلب بن عبدالله این را از وی شنیده باشد؛ به هر حال حدیث «مرسل و ضعیف» است.
اما طریق ابوسعید: ترمذی (ش3727)/ بیهقی، السنن الکبری (ش13785)/ ابویعلی، المسند (ش1042) از طریق (علی بن منذر و ابوهشام الرفاعی) روایت کردهاند: «حدثنا محمد بن فضیل عن سالم بن أبی حفصة عن عطیة عن أبی سعید قال: قال رسول الله ج لعلی: یا علی لایحل لأحد یجنب فی هذا المسجد غیر وغیرک». اما عطیة بن سعد بن جنادة العوفى «ضعیف و مدلّس» میباشد. همچنین معلوم نیست که این ابوسعید، همان ابوسعید خدری است و یا همان ابوسعید کلبی کذاب میباشد! چرا که عطیه عوفی، کثیر التدلیس بوده و احادیث کلبی کذّاب را با نام ابوسعید بیان میکرده و تدلیس مینموده است؛ و مردم هم فکر میکردند که همان ابوسعید خدری است. [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج7ص224) وتقریب التهذیب (ش4616)].
اما طریق سعد: بزار (ش1197) روایت کرده است: «حدثنا إبراهیم بن سعید الجوهری قال حدثنا إسماعیل بن أبی أویس قال حدثنی أبی عن الحسن بن زید (بن حسن بن علی) عن خارجة بن (عبدالله بن) سعد عن أبیه سعد قال: قال رسول الله ج لعلی: لایحل لأحد یجنب فی هذا المسجد غیری وغیرک». اما این اسناد «مرسل و ضعیف» است؛ چرا که پدرِ خارجه بن عبدالله یعنی: (عبدالله بن سعد بن أبی وقاص القرشی) تابعی بوده و امامان بخاری در التاریخ الکبیر (ج5ص107) و ابن حبان در الثقات (ج5ص8) میگویند: «روى عنه ابنه خارجة یعد فی أهل المدینة».
باید اشاره کنیم که در اسناد آمده است: «عن أبیه سعد!!» در صورتیکه پدر خارجه بن عبدالله بن سعد بن أبی وقاص، عبدالله بن سعد میباشد؛ و سعد بن ابی وقاص جد وی بوده و ظاهراً کلمه ی (عبدالله) از اسناد افتاده است.
[4]- البته این روایت در بردارندة فواید و احکام مختلفی دیگر نیز میباشد از جمله: بستن کافر در مسجد، منّت نهادن به اسیر کافر در حالتی که نشانههای تغییر در آن مشاهده شود. و منت و محبّت بدون چشم داشت تأثیر زیاد در تغییر انسان دارد و کینه و بغض را تبدیل به مهربانی و گذشت میکند. همچنین غسل کردن در موقع مسلمان شدن. نک: ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، شماره 6210.
عبدالله بن عباس س روایت کرده است: «طَافَ النَّبِیُّ ج فِی حَجَّةِ الوَدَاعِ عَلَى بَعِیرٍ، یَسْتَلِمُ الرُّکْنَ بِمِحْجَنٍ»[1]. «پیغمبر ج در حجّة الوَدَاع در حالیکه روی شتر بوده، (چون نمیتوانس با دست رکن را لمس کند،) آن را با عصایش لمس مینمود».
این حدیث اشاره به این دارد که طواف کردن بر روی حیوان و یا هر وسیله دیگر جایز میباشد و نیز میرساند که جایز است حیوان به محدوده مسجد داخل گردد ولی اگر آلوده شد باید سریعاً تمییز گردد.
همچنین حدیث بیانگر این میباشد که استلام با دست به حجرالأسود مستحب بوده و در صورت ناتوانی با عصا انجامش مستحب میباشد و نیز بکار بردن کلمه «حجة الوَداع» جایز میباشد[2].
عباد بن عبدالله روایت کرده است: «أَنَّ عَائِشَةَ س أَمَرَتْ أَنْ یَمُرَّ بِجَنَازَةِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ س فِی الْمَسْجِدِ، فَتُصَلِّیَ عَلَیْهِ، فَأَنْکَرَ النَّاسُ ذَلِکَ عَلَیْهَا، فَقَالَتْ: مَا أَسْرَعَ مَا نَسِیَ النَّاسُ، مَا صَلَّى رَسُولُ اللهِ ج عَلَى سُهَیْلِ ابْنِ الْبَیْضَاءِ إِلَّا فِی الْمَسْجِدِ»[1]. «عائشه س دستور داد که روی جنازه سعد بن ابی وقّاص س در مسجد نماز بخوانند؛ و مردم هم این کار را منکر و ناپسند دانستند. لذا عائشه گفت: مردم چه به سرعت فراموش کردند! مگر پیامبر ج بر جنازه سهیل بن بیضاء در مسجد نماز نخواند؟!».
جمهور فقها بر این باورند که خواندن نماز جنازه در مسجد بر مبنای روایت مذکور جایز میباشد، و برخی از فقها همچون حنفیّه آن را مکروه میدانند و آن بخاطر اجتناب از احتمال کثیف و آلوده کردن مسجد میباشد. با این وصف همه فقها اتفاقنظر دارند در صورت احتمال آلوده کردن مسجد این امر جایز نیست[2].
[1]- (صحیح): مسلم (ج2ص668)/ ابوداود (ش3189)/ ترمذی (ش1033)/ نسایی (ش1968و1967)/ ابن ماجه (ش1518) از طریق (صالح بن عجلان ومحمد بن عبدالله بن عباد وعبد الواحد بن حمزة) روایت کردهاند: «عن عباد بن عبدالله بن الزبیر أن عائشة ...».
[2]- نک: ابن عابدین، 1/ 619 ، 620؛ الهندیة، 1/ 162؛ المدونة، 1/ 161؛ الشرح الصغیر، 1/ 229؛ غایة المنتهى، 1/ 240؛ تعلیق المقنع، 1/ 279؛ الفقه على المذاهب، 1/ 412؛ شرح البهجة، 2/ 117.