ابوقتاده أنصاری س روایت کرده است: «أَنَّ رَسُولَ اللّهِ ج کَانَ یُصَلِّی وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتَ زَیْنَبَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ج، وَلِأَبِی العَاصِ بْنِ رَبِیعَةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا، وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا»[1]. «رسول الله ج هنگام نماز خواندن، امامه، دختر زینب (نوهاش) را که پدرش ابوالعاص بن ربیع بن عبد شمس بود، بر دوش میگرفت. و هنگامیکه به سجده میرفت، او را بر زمین میگذاشت و وقتیکه از سجده بلند میشد، او را دوباره بر دوش مینهاد».
این واقعه در مسجد و در موقع نماز جماعت رخ داده است و میتواند بیانکننده احکام متعدّد باشد از جمله:
- آوردن بچه؛ دختر و پسر به مسجد جایز است؛ و این عمل جدای از اینکه جایز بوده بلکه محاسن تربیتی و ایمانی خاص برای فرزندان به همراه دارد. والدین با آوردن فرزندان به مسجد جدای از اینکه آنها را در فضای پربرکت و زیبای مسجد قرار میدهند عملاً به آنها آموزش ایمان و عبادت میدهند که وظیفه اصلی همه والدین نسبت به فرزندان میباشد.
- نووی/ اشاره میکند که این حدیث منسوخ نبوده و هیچ خلافی با قواعد شریعت ندارد؛ چراکه انسان پاک است و آنچه در درونش هم میباشد معفوٌ عنه است و لباس و بدن کودکان حمل بر پاکی میباشد تا اثبات نجاست شود و حرکات اضافی در نماز هرگاه اندک یا زیاد ولی جداگانه باشند نماز را باطل نمیکنند و دلایل شرع بر این معلوم است و فعل نبیّ ج نیز نشانه جواز آن میباشد[2].
- در صورتیکه آوردن کودکان به مسجد جایز باشد، آموزش آنها در مسجد نیز جایز میباشد البته باید سعی شود مدیرانی باشند تا نظم و نظام مسجد را حفظ کنند و در صورت مشاهده اعمال کودکانه و ناخوشایند از آنها باید با نهایت احترام و آرامی برخورد شود، تا شخصیّت آنها جریحهدار نگردد و خاطره ناخوشایند از مسجد و نمازگزاران نداشته باشند؛ چراکه کودکان در تحلیل این مسایل دارای حسّی حساس و درونی آگاه هستند و سرمایه و آیندگانی هستند که مساجد را آباد میکنند.
- اگر کسی موبایلش هنگام نماز به صدا درآمد، میتواند آنرا خاموش کرده تا موجب آزار و اذیت سایر نمازگزاران و یا اخلال در نماز خود نگردد؛ چراکه بیرون آوردن موبایل و خاموش کردن آن، کمتر از بلند کردن امامه توسط رسول الله ج نیست لذا این عمل جایز میباشد. البته باید اشاره کنیم که از حرکات زیادی خودداری شود و تا حدّ امکان حرکاتش اندک باشد.
این عمل پیامبر ج و همچنین بنابر روایت مختلف دیگر، تواضع و احترام و مهربانی و شفقت رسول خدا ج را نسبت به کودکان میرساند، که متأسفانه برخی از والدین و انسانها نسبت به این امانتهای خداوند أ، کوتاهی وافر و بیحرمتی زیاد دارند.
باید اشاره کنیم که بعضی گفتهاند رسول الله ج میفرماید: «جَنِّبُوا مَسَاجِدَکُمْ صِبْیَانَکُمْ، وَمَجَانِینَکُمْ»[3]. «کودکان و دیوانگان را از مساجد دوری کنید». اما اسناد این روایت مردود بوده لذا قابلیت احتجاج را ندارد.
[1]- (صحیح): بخاری (ش516)/ مسلم (ش1240)/ ابوداود (ش918)/ نسایی (ش1204) از طریق (عبدالله بن یوسف و قتیبه بن سعید و عبدالله بن مسلمه) روایت کردهاند: «أخبرنا مالک عن عامر بن عبدالله بن الزبیر عن عمرو بن سلیم الزرقی عن أبی قتادة الأنصاری: أن رسول الله ج کان یصلی وهو حامل أمامه بنت زینب بنت رسول الله صلى الله علیه و سلم ولأبی العاص بن الربیع بن عبد شمس فإذا سجد وضعها وإذا قام حملها». و بخاری (ش5996)/ مسلم (ش1241)/ ابوداود (ش919)/ نسایی (ش711)/ ابن ماجه (ش827و1205) از طریق (قتیبه بن سعید و ابوالولید طیالیسی نا لیث بن سعد نا سعید بن ابی سعید؛ و قتیبه بن سعید و محمد بن ابی عمرو نا سفیان نا عثمان بن ابی سلیمان) و این دو (سعید بن ابی سعید و عثمان بن ابی سلیمان) روایت کردهاند که: «عن عامر بن عبدالله بن الزبیر عن عمرو بن سلیم الزرقی عن أبی قتادة قال : رأیت رسول الله ج یؤم الناس وهو حامل أمامة بنت أبی العاص على عاتقه فإذا رکع وضعها وإذا رفع من سجوده أعادها».
[2]- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، شماره 860.
[3]- (منکر): این روای از طریق معاذ بن جبل وواثلة بن اسقع وأبوالدرداء وأبو أمامة وابوهریره وعبدالله بن مسعود ومکحول وابوعامر صالح بن رستم وعطاء بن ابی رباح وشخصی مبهم از رسول الله ج روایت گردیده است:
اما طریق ابوالدرداء وابوامامه و واثلة بن اسقع ش: دو طریق دارد؛ طریق اول: بیهقی، السنن الکبری (ش20765)/ طبرانی، المعجم الکبیر (ج8ص132) ومسندالشامیین (ج4ص321)/ ابن عدی، الکامل (ج5ص219)/ عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج3ص347)/ ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج47ص224) از طریق (أحمد بن مخلد بن راهویة و أحمد بن مهران الأصبهانى وابوامیة محمد بن ابراهیم) روایت کردهاند: «حدثنا أبو نعیم عبد الرحمن بن هانئ النخعى حدثنا العلاء بن کثیر عن مکحول عن أبى الدرداء وعن واثلة بن الاسقع وعن أبى أمامة ش کلهم یقول سمعنا رسول الله ج وهو على المنبر یقول: جنبوا مساجدکم صبیانکم ومجانینکم وخصوماتکم ورفع أصواتکم وسل سیوفکم وإقامة حدودکم واجمروها فى الجمع واتخذوا على أبواب مساجدکم مطاهر». اما این اسناد «باطل» است چرا که اولاً: یحیى بن العلاء البجلى: امامان احمد بن حنبل و وکیع بن الجراح وی را کذاب «دانسته» و امامان عمرو بن علی فلاس ودارقطنی ونسایی میگویند: «متروک» و امام یحیی بن معین میگوید: «لیس بثقة، لیس بشیء» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج11ص261) و تقریب التهذیب (ش7618)] و ثانیاً: ابونعیم عبد الرحمن بن هانئ نخعی «ضعیف» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج6ص289)]. وثالثاً: امام ذهبی گفته است: «منکرٌ» و امام زیلعی هم گفته است: «حدیثٌ ضعیفٌ» و امام سخاوی هم گفته است: «سنده ضعیفٌ» و امام البوصیری هم گفته است: «اسنادٌ ضعیفٌ» و امام بیهقی هم گفته است: «اسناده ضعیفٌ» و امام نووی هم گفته است: «ضعیفٌ» و امام عقیلی هم گفته است: «الروایة فیها لینٌ» [زیلعی، نصب الرایة (ج2ص492)/ سخاوی، المقاصد الحسنة (ص286)/ البوصیری، مصباح الزجاجة (ج1ص161)/ بیهقی، معرفة السنن والآثار (ج15ص372)/ ذهبی، میزان الاعتدال (ج2ص595)/ عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج3ص347)/ نووی، خلاصة الاحکام (ش896)].
طریق دوم: ابن ماجه (ش750) ابن شبة، تاریخ المدینة المنورة (ج1ص23)/ طبرانی، المعجم الکبیر (ج22ص57) ومسندالشامیین (ج4ص607) از طریق (عیسى بن إبراهیم البرکی و ابن عائشة ومسلم بن ابراهیم) روایت نمودهاند: «حدثنا الحارث بن نبهان حدثنا عتبة بن یقظان عن أبی سعد عن مکحول عن واثلة بن الأسقع: أن النبی ج قال: جنبوا مساجدکم صبیانکم ومجانینکم وشرارکم وبیعکم وخصوماتکم ورفع أصواتکم وإقامة حدودکم وسل سیوفکم واتخذوا على أبوابها المطاهر وجمّروها فی الجمع» اما این اسناد «واهی» است چرا که اولاً: الحارث بن نبهان الجرمى «متروک الحدیث» میباشد [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج2ص158) وتقریب التهذیب (ش1051)] ثانیاً: أبو سعید الشامى: امامان دارقطنی وابن حجر میگوید: «مجهول» و راوی جز (عتبة بن یقظان) که ضعیف بوده ندارد [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج12ص111) و تقریب التهذیب (ش8131)/ ذهبی، المغنی (ش7490)] و ثالثاً: عتبة بن یقظان الراسبى: امام نسایی میگوید: «غیر ثقة» و امام دارقطنی هم گفته است: «متروکٌ» و امام علی بن الجنید هم میگوید: «لایساوی شیئا» و امام ابن حجر هم گفته است: «ضعیفٌ» و امام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است! [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج7ص103) و تقریب التهذیب (ش4444)/ دارقطنی، السنن (ج4ص281)]. وثالثاً: امام ابن الجوزی گفته است: «لایصحّ» و امام ابن الملقن هم گفته است: «حدیثٌ ضعیفٌ» و امام ابن حجر هم گفته است: «ضعیفٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج9ص567-565)/ ابن حجر، فتح الباری (ج13ص157)] باید اشاره کنیم که در روایت عیسی بن ابراهیم آمده است: «ثنا الحارث بن نبهان ثنا عقبة بن یقظان عن أبی سعید الشامی هو عبد القدوس بن حبیب عن مکحول عن واثلة» اما عبد القدوس بن حبیب الکلاعی ابوسعید الشامی: امام عبدالرزق گفته است: «ما رأیت ابن المبارک یفصح بقوله کذاب الا لعبدالقدوس» و امام ابن حبان گفته است: «کان یضعُ الحدیث» و امام بن عیاش گفته است: «لااشهد على احد بالکذب الا على عبدالقدوس» و امام عمرو بن علی الفلاس گفته است: «اجمعوا على ترک حدیثه» و امام نسایی گفته است: «لیس بثقة» و امام ابن عدی گفته است: «احادیثه منکرة الاسناد والمتن» و امامان مسلم و ابن عمار گفتهاند: «ذاهب الحدیث» و امام بخاری گفته است: «ترکوه منکر الحدیث» و امام ابوداود گفته است: «لیس بشیء» [ابن حجر، لسان المیزان (ج4ص45)].
اما طریق معاذ بن جبل س: طبرانی، المعجم الکبیر (ج20ص173) ومسندالشامیین (ج4ص374)/ عبدالرزاق، المصنف (ج1ص441) از طریق (احمد بن عبدالرحمن و سعید بن ابی مریم وعبدالرزاق الصنعانی) روایت کردهاند: «ثنا محمد بن مسلم عن عبد ربه بن عبدالله الشامی عن یحیى بن العلاء عن مکحول رفعه الى معاذ بن جبل ورفعه معاذ: الى النبی ج قال: جنبوا مساجدکم صبیانکم وخصوماتکم وحدودکم وشراءکم وبیعکم وجمروها یوم جمعکم واجعلوا على أبوابها مطاهرکم». اما این اسناد «باطل» است چرا که اولاً دیدیم که: یحیى بن العلاء البجلى: امامان احمد بن حنبل و وکیع بن الجراح وی را کذاب «دانسته» و امامان عمر و بن علی فلاس و دارقطنی و نسایی میگویند: «متروک» و امام یحیی بن معین میگوید: «لیس بثقة، لیس بشیء» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج11ص261) و تقریب التهذیب (ش7618)] وثانیاً: امامان سخاوی و هیثمی و البوصیری و المنذری گفتهاند: «مکحول لم یسمع من معاذ» و امام ابن حجر هم گفته است: «هذا منقطعٌ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج2ص36)/ ابن حجر، المطالب العالیة (ج1ص131)/ البوصیری، اتحاف الخیرة المهرة (ج2ص41)/ المنذری، الترغیب والترهیب (ج1ص123)/ سخاوی، المقاصد الحسنة (ص286)] و ثالثاً: چیزی از عبد ربه بن عبدالله الشامی نیافتم. ورابعاً: امام بیهقی هم گفته است: «لیس بصحیح» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج9ص567)].
باید اشاره کنیم که در روایت عبدالرزاق، یحیی بن العلاء افتاده است.
اما طریق ابوهریره س: عبدالرزاق، المصنف (ج1ص442)/ ابن عدی، الکامل (ج5ص218) از طریق (عبدالله بن محرر) روایت کردهاند: «أن یزید بن الأصم أخبره أنه سمع أبا هریرة یقول قال رسول الله ج: جنبوا مساجدکم الصبیان والمجانین» اما این اسناد هم «واهی» بوده زیرا اولاً: راویش عبدالله بن محرر العامرى الجزرى الحرانى: امامان بخاری و ابوحاتم میگویند: «منکر الحدیث» و امامان عمرو بن على فلاس و أبو حاتم و على بن الحسین بن الجنید و الدارقطنى و ابن حجر و عبدالله بن مبارک و نسایی میگویند: «متروک» و امام ابوزرعه میگوید: «ضعیف الحدیث» و امام یحیی بن معین میگوید: «ضعیفٌ، لیس بثقة» و امام ابن عدی میگوید: «روایاته عن من یروى عنه غیر محفوظة» و امام ابن حبان میگوید: «کان من خیار عباد الله إلا أنه کان یکذب ولا یعلم ویقلب الأسانید ولا یفهم» و امام جوزجانی میگوید: «هالکٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج5ص389) و تقریب التهذیب (ش3573)] وثانیاً: امام ابن حجر هم گفته است: «طریق واهیةٌ» [ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج4ص457)].
اما طریق عبدالله بن مسعود س: اسنادش را نیافتم ولی امام بزار گفته است: «لیس له أصل من حدیث عبدالله» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج9ص567)].
اما طریق مکحول الشامی: ابن ابی شبة، المصنف (ج5ص527)/ عبدالرزاق، المصنف (ج1ص442) از طریق (محمد بن خالد وعبدالقدوس بن حبیب) روایت کردهاند: «سمعت مکحولا یقول قال رسول الله ج: جنبوا مساجدکم الصبیان، والمجانین». اما مکحول تابعی بوده ومعلوم نیست که روایت را از چه کسی شنیده است.
اما طریق ابوعامر صالح بن رستم: ابن شبة، تاریخ المدینه المنورة (ج1ص23) روایت کرده است: «حدثنا ابوعاصم حدثنا ثور بن یزید عن أبی محمد (قرة بن خالد) عن أبی عامر (صالح بن رستم) قال قال رسول الله ج: لا تقربوا مسجدنا هذا صبیانکم ولا مجانینکم» چنانکه در پایین میبینیم، ابوعامر صالح بن رستم این روایت را از عطاء بن ابی رباح شنیده است.
اما طریق عطاء بن ابی رباح: ابن شبة، تاریخ المدینه المنورة (ج1ص24) روایت کرده است: «قال أبو عاصم أخبرنا أبو محمد (قرة بن خالد) عن أبی عامر (صالح بن رستم) عن عطاء بن أبی رباح عن النبی ج بمثله» اما عطاء بن ابی رباح تابعی بوده و معلوم نیست که روایت را از چه کسی شنیده است.
اما طریق شخص مبهم: عبدالرزاق، المصنف (ج1ص442) روایت کرده است: «عن الثوری عن ثور عن رجلین بینه وبین النبی ج» اما این اسناد هم «واهی» بوده چرا که دو راوی از اسنادش افتاده است: «رجلین بینه وبین النبی».
اما علت «نکارت» متن روایت این بوده که رسول الله ج، اجازهی بردن کودکان را به مسجد دادهاند چنانکه بخاری (ش516)/ مسلم (ش1240)/ ابوداود (ش918)/ نسایی (ش1204) از طریق (عبدالله بن یوسف و قتیبه بن سعید و عبدالله بن مسلمه) روایت کردهاند: «أخبرنا مالک عن عامر بن عبدالله بن الزبیر عن عمرو بن سلیم الزرقی عن أبی قتادة الأنصاری: أن رسول الله ج کان یصلی وهو حامل أمامه بنت زینب بنت رسول الله ج ولأبی العاص بن الربیع بن عبد شمس فإذا سجد وضعها وإذا قام حملها». و بخاری (ش5996)/ مسلم (ش1241)/ ابوداود (ش919)/ نسایی (ش711)/ ابن ماجه (ش827و1205) از طریق (قتیبه بن سعید و ابوالولید طیالیسی نا لیث بن سعد نا سعید بن ابی سعید؛ و قتیبه بن سعید و محمد بن ابی عمرو نا سفیان نا عثمان بن ابی سلیمان) و این دو (سعید بن ابی سعید و عثمان بن ابی سلیمان) روایت کردهاند که: «عن عامر بن عبدالله بن الزبیر عن عمرو بن سلیم الزرقی عن أبی قتادة قال : رأیت رسول الله ج یؤم الناس وهو حامل أمامة بنت أبی العاص على عاتقه فإذا رکع وضعها وإذا رفع من سجوده أعادها».
عائشه س روایت کرده است: «أَنَّ وَلِیدَةً کَانَتْ سَوْدَاءَ لِحَیٍّ مِنَ العَرَبِ، فَأَعْتَقُوهَا، فَکَانَتْ مَعَهُمْ، قَالَتْ: فَخَرَجَتْ صَبِیَّةٌ لَهُمْ عَلَیْهَا وِشَاحٌ أَحْمَرُ مِنْ سُیُورٍ، قَالَتْ: فَوَضَعَتْهُ - أَوْ وَقَعَ مِنْهَا - فَمَرَّتْ بِهِ حُدَیَّاةٌ وَهُوَ مُلْقًى، فَحَسِبَتْهُ لَحْمًا فَخَطِفَتْهُ، قَالَتْ: فَالْتَمَسُوهُ، فَلَمْ یَجِدُوهُ، قَالَتْ: فَاتَّهَمُونِی بِهِ، قَالَتْ: فَطَفِقُوا یُفَتِّشُونَ حَتَّى فَتَّشُوا قُبُلَهَا، قَالَتْ: وَاللَّهِ إِنِّی لَقَائِمَةٌ مَعَهُمْ، إِذْ مَرَّتِ الحُدَیَّاةُ فَأَلْقَتْهُ، قَالَتْ: فَوَقَعَ بَیْنَهُمْ، قَالَتْ: فَقُلْتُ هَذَا الَّذِی اتَّهَمْتُمُونِی بِهِ، زَعَمْتُمْ وَأَنَا مِنْهُ بَرِیئَةٌ، وَهُوَ ذَا هُوَ، قَالَتْ: فَجَاءَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَأَسْلَمَتْ، قَالَتْ عَائِشَةُ: «فَکَانَ لَهَا خِبَاءٌ فِی المَسْجِدِ - أَوْ حِفْشٌ»[1]. «کنیز سیاه آزاد شده یکی از قبائل عرب که قبلاً با آنها زندگی کرده بود، (خاطرهای برای من تعریف کرد و) گفت: دختر بچه خردسالی از آن قبیله، که گردن بند چرمی سرخ رنگی داشت، از خانه بیرون شده بود. معلوم نیست آن را به زمین نهاده یا گم کرده بود. از قضا، پرندهای گوشت خوار آنرا دیده و به خیال اینکه قطعه گوشتی است، برداشته و برده بود. خانواده دختر هر چه کوشش کردند، آنرا نیافتند. سرانجام، مرا متهم کردند و بازرسی نمودند. تا جایی که شرمگاهش را تفتیش کردند. بخدا سوگند، دیری نگذشته بود که آن مرغ، گردن بند را از بالا به زمین انداخت. گفتم: این است آن چیزی که مرا به سرقت آن متهم کردهاید در صورتی که من بیگناه بودم. بعد از آن بود که خدمت رسول الله ج شرفیاب شده، مسلمان شدم. عایشه میفرماید: آن کنیزک در صحن مسجد، خیمهای داشت که داخلش زندگی میکرد».
این روایت میرساند که ماندن در مسجد برای اهدافی خاص و صحیح جای ایراد ندارد خصوصاً برای مسافر که به صورت موقتی قصد استراحت و ماندن دارد و یا طلبههایی که قصد علمآموزی دارند و یا متولّیی که قصد محافظت و نگهداری مسجد را دارد.
ابن حجر ابراز میدارد: این حدیث بیان از مُباح بودن ماندن و خوابیدن در شب و روز برای مسلمانی (زن یا مرد) که جای خواب ندارد یا ماندن زنی برای محافظت در موقع فتنه و نیز بیان از مباح بودن بناکردن سایهبان و یا خیمهزدن در صحن مسجد دارد. همچنین بیان از خارج شدن انسان از شهری که در آن در ناخوشی و ناراحتی به سر میبرد تا شاید همانطور که برای این زن، خیر در پی داشت برای وی نیز خیر حاصل گردد و نیز بیان از فضیلت هجرت از دارالکفر و همچنین اجابت و پناه دادن مظلوم هرچند که کافر باشد مینماید؛ چراکه از سیاق حدیث استنباط میشود که زن بعد از ورودش به مدینه مسلمان شد[2].
عائشه س روایت کرده است: «أَنَّ أَبَا بَکْرٍ س، دَخَلَ عَلَیْهَا وَعِنْدَهَا جَارِیَتَانِ فِی أَیَّامِ مِنَى تُدَفِّفَانِ، وَتَضْرِبَانِ، وَالنَّبِیُّ ج مُتَغَشٍّ بِثَوْبِهِ، فَانْتَهَرَهُمَا أَبُو بَکْرٍ، وَقَالَ: مِزْمَارَةُ الشَّیْطَانِ عِنْدَ النَّبِیِّ ج فَکَشَفَ النَّبِیُّ ج عَنْ وَجْهِهِ، فَقَالَ: دَعْهُمَا یَا أَبَا بَکْرٍ، فَإِنَّهَا أَیَّامُ عِیدٍ، وَتِلْکَ الأَیَّامُ أَیَّامُ مِنًى. وَقَالَتْ عَائِشَةُ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ ج یَسْتُرُنِی وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَى الحَبَشَةِ وَهُمْ یَلْعَبُونَ فِی المَسْجِدِ فَزَجَرَهُمْ عُمَرُ، فَقَالَ النَّبِیُّ ج: دَعْهُمْ أَمْنًا بَنِی أَرْفِدَةَ. حَتَّى إِذَا مَلِلْتُ، قَالَ: حَسْبُکِ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: فَاذْهَبِی!»[1]. «ابوبکر س بر عائشه س داخل شد و در نزدش دو جاریه در ایّام تشریق دید که دف میزدند، و مینواختند در حالیکه پیغمبر ج با لباسش خود را پوشانده بود، ابوبکر آنها را دور کرد و گفت: مزمار شیطان در نزد پیامبر ج مینوازید. پیامبر ج رویش را آشکار کرد و فرمود: آنها را به حال خود واگذار ای ابوبکر! این روزها عید و ایام مِنی است. عائشه گفت: پیامبر ج را دیدم مرا پوشاند و من به بردگان حبشه که در مسجد بازی میکردند و عمر آنها را باز میداشت، نگاه میکردم، پیامبر ج فرمود: عمر! آنها را رها کن (وبگذار ادامه دهند!) و سپس به آنها گفت ادامه دهید. تا اینکه من خسته شدم و پیامبر ج به من فرمودند: کافی است؟ من هم گفتم: آری! و سپس فرمودند: پس برویم».
این حدیث بیانی آشکار در این دارد که پیامبر اکرم ج در برابر بازی حبشیها در مسجد نه تنها سکوت کردهاند بلکه فرمودهاش به عمرس مبنی به ترک گفتن آنها علامت جواز و مُباح بودن بازی در مسجد میباشد البته نووی / در شرح مسلم گفته: در این حدیث جواز بازی با اسلحه و مانند آن از ادوات جنگی در مسجد وجود دارد و هر آنچه که در معنایش از اسباب معیّن برای جهاد باشد و همچنین بیانی آشکار از رأفت و رحمت و حُسن خلق و معاشرت به نیک پیامبر ج میباشد[2].
در ظاهر حدیث نمیتوان دریافت که بازی در مسجد فقط برای تدریب جنگی و با اسلحه و ادوات جنگی سبک جایز میباشد؛ چراکه ظاهراً بازی و رقص آنها در روز عید و برای شادمانی بوده است پس به نظر میرسد که بازی و رقص و حرکات موزون در شان مسجد و انسان و با رعایت شئونات اخلاقی که منافات و تعارض و مزاحمت برای عبادت عابدان نداشته باشد، جایز میباشد، خصوصاً برای کودکان و نوجوانان که در مسجد به بازی و سرگرمی مشغول میباشند، نباید آنها مورد آزار روانی قرار داد؛ چراکه جدای از اینکه عمل آنها مشروع میباشد بلکه حفظ شخصیّت و جلب محبّت و خاطره زیبا داشتن از مسجد بر تفکّر و تربیت ایمانی آنها نقش بسزایی دارد.
[1]- (صحیح): بخاری (ش949و950و987و988)/ مسلم (ج2ص609) از طریق (محمد بن عبدالرحمن وابن شهاب الزهری) روایت کردهاند: «عن عروة عن عائشة: أن أبا بکر دخل علیها وعندها جاریتان فی أیام منى تدففان وتضربان، والنبی ج متغش بثوبه فانتهرهما أبو بکر وقال: مزمارة الشیطان عند النبی ج فکشف النبی ج عن وجهه، فقال: دعهما یا أبا بکر فإنها أیام عید وتلک الأیام أیام منى وقالت عائشة: رأیت النبی ج یسترنی وأنا أنظر إلى الحبشة وهم یلعبون فی المسجد فزجرهم عمر فقال النبی ج دعهم أمنا بنی أرفدة.» وفی روایة مسلم: «حتى إذا مللت قال: حسبک؟ قلت: نعم، قال: فاذهبی».
[2]- نووی، شرح مسلم، 1/415.
عبدالله بن الحارث الزبیدی س روایت کرده است: «کُنَّا نَأْکُلُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فِی الْمَسْجِدِ، الْخُبْزَ وَاللَّحْمَ ثُمَّ أُقِیمَتِ الصَّلَاةُ فَصَلَّیْنَا وَلَمْ نَتَوَضَّأْ»[1] «ما در زمان پیغمبر خدا ج در مسجد نان و گوشت میخوردیم سپس نماز برپا میشد و وضو نمیگرفتیم (یعنی؛ با همان وضویی که داشتیم نماز میخواندیم)».
این روایت جدای از اینکه به بیان جواز نماز بدون تجدید وضو میپردازد صراحتاً ابراز میدارد که خوردن و آشامیدن در مسجد جایز است.
البته اگرچه برخی از فقها خوردن و آشامیدن را جز برای حالات خاص همچون شخص معتکف و مسافر و ... مکروه میدانند ولی بیان صریح حدیث و انجام این عمل به صورت مکرّر از یاران بزرگوار پیامبر ج میرساند که این عمل مکروه نبوده و مُباح میباشد البته در این راستا باید نظم و نظافت مسجد حفظ شود و خوردن و آشامیدن موجب آلودگی و انتشار بوی بد و رایحه ناخوشایند نشود؛ چرا که پیغمبر بزرگوار و محبوب ج میفرمایند: «مَنْ أَکَلَ مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ یَعْنِی الثُّومَ فَلَا یَقْرَبَنَّ مَسْجِدَنَا»[2]. «هر کس از این درخت یعنی؛ سیر بخورد به هیچ وجه به مسجد ما نزدیک نشود».
پس از آنجاییکه با وجود بوی بد پیاز و امثال آن نباید به مسجد نزدیک شد، به طور اولی باید در مسجد از خوردن و آشامیدنیهایی که انتشار بوی بد و کریه دارند خودداری شود تا فضای مسجد همشه پاک و عطرآگین نگهداشته شود.
[1]- (صحیح): ابن ماجه (ش3300)/ ابن حبان (ش1657)/ ضیاء المقدسی، الاحدیث المختاره (ج9ص207)/ ابن بشران، الامالی (ش112)/ ابوعبدالله الدقاق، مجلس إملاء فی رؤیة الله (ش112) از طریق (یعقوب بن حمید بن کاسب وحرملة بن یحیى وابراهیم بن المنذر واحمد بن عیسی) روایت کردهاند: «حدثنا عبدالله بن وهب أخبرنی عمر و بن الحارث حدثنی سلیمان بن زیاد الحضرمی أنه سمع عبدالله بن الحارث بن جزء الزبیدی یقول: کنا نأکل کنا نأکل على عهد رسول الله ج فی المسجد الخبز واللحم».
و عمرو بن الحارث هم متابعه شده وترمذی، الشمائل (ش156)/ ابن ماجه (ش3311)/ طحاوی، شرح معانی الآثار (ج1ص66)/ احمد، المسند (ش17709و17702)/ بغوی، شرح السنة (ج11ص293)/ ابویعلی، المسند (ش1541)/ مزی، تهذیب الکمال (ج11ص429) از طریق (قتیبة بن سعید وحسن بن موسی ویحیی بن بکیر ونصر بن عبدالجبار وموسی بن داود ومالمفضل بن فضاله) روایت کردهاند: «حدثنا ابن لهیعة أخبرنی سلیمان بن زیاد الحضرمی عن عبدالله بن الحارث بن الجزء الزبیدی قال: أکلنا مع رسول الله ج طعاما فی المسجد، لحما قد شوی، فمسحنا أیدینا بالحصباء، ثم قمنا فصلینا ولم نتوضأ».
و سلیمان بن زیاد الحضرمی هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الاوسط (ج6ص250)/ ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج2ص6) از طریق (حیوظ بن شریح وعبدالله بن وهب) روایت کردهاند: «ثنا عقبة بن مسلم عن عبدالله بن الحارث بن جزء الزبیدی قال: کنا یوما مع رسول الله ج فی المسجد وصنع لنا طعاما فأکلنا ثم أقیمت الصلاة فصلینا ولم نتوضأ».
رجال ابن ماجه «رجال صحیح» بوده جز سلیمان بن زیاد الحضرمی که «ثقة» ومترجم در تهذیب میباشد.
و امام البوصیری هم گفته است: «اسناد حسنٌ» [البوصیری، مصباح الزجاجه (ج2ص179)].
[2]- (صحیح): بخاری (ش853)/ مسلم (ش1276) از طریق (محمّد بن المثنى و زهیر بن حرب ومسدد بن سرهد) روایت کردهاند: «حدثنا یحیى عن عبیدالله قال حدثنی نافع عن ابن عمر ب أن النبی ج قال فی غزوة خیبر: من أکل من هذه الشجرة یعنی الثوم فلا یقربن مسجدن».
عبدالله بن عمر y روایت کرده است: «کُنْتُ غُلاَمًا شَابًّا عَزَبًا فِی عَهْدِ النَّبِیِّ ج، وَکُنْتُ أَبِیتُ فِی المَسْجِدِ، وَکَانَ مَنْ رَأَى مَنَامًا قَصَّهُ عَلَى النَّبِیِّ ج، فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ لِی عِنْدکَ خَیْرٌ فَأَرِنِی مَنَامًا یُعَبِّرُهُ لِی رَسُولُ اللَّهِ ج، فَنِمْتُ، فَرَأَیْتُ مَلَکَیْنِ أَتَیَانِی، فَانْطَلَقَا بِی، فَلَقِیَهُمَا مَلَکٌ آخَرُ، فَقَالَ لِی: لَنْ تُرَاعَ، إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ. فَانْطَلَقَا بِی إِلَى النَّارِ، فَإِذَا هِیَ مَطْوِیَّةٌ کَطَیِّ البِئْرِ، وَإِذَا فِیهَا نَاسٌ قَدْ عَرَفْتُ بَعْضَهُمْ، فَأَخَذَا بِی ذَاتَ الیَمِینِ. فَلَمَّا أَصْبَحْتُ ذَکَرْتُ ذَلِکَ لِحَفْصَةَ. فَزَعَمَتْ حَفْصَةُ، أَنَّهَا قَصَّتْهَا عَلَى النَّبِیِّ ج، فَقَالَ: إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ رَجُلٌ صَالِحٌ، لَوْ کَانَ یُکْثِرُ الصَّلاَةَ مِنَ اللَّیْلِ. وَکَانَ عَبْدُ اللَّهِ بَعْدَ ذَلِکَ یُکْثِرُ الصَّلاَةَ مِنَ اللَّیْلِ»[1]. «من پسری جوان و مجرّد در زمان پیامبر ج بودم، و در مسجد بیتوته میکردم و هرکس خوابی میدید برای پیامبر ج تعریف میکرد، من گفتم: بارالها! اگر برای من خیری در نزد تو هست، به من خوابی نشان بده تا رسول الله ج برایم تعبیر کند، پس خوابیدم، دو ملائکه دیدم که نزدم آمده و مرا بردند تا اینکه نزد ملائکه دیگری رسیدیم. وی به من گفت: نترس! تو مرد صالحی هستی. سپس مرا کنار آتش جهنّم بردند وآنجا شبیه چاه بود ودر آن افرادی را دیدم که بعضی از آنها را میشناختم. سپس مرا به سمت راست (بهشت) بردند؛ و صبح خوابم را برای حفصه بازگو کردم و حفصه نیز آن را برای پیامبر ج بیان نمود. و رسول الله ج فرمودند: عبدالله بن عمر مرد صالحی است اگر نماز شبش را زیاد کند! و پس از این واقعه عبدالله قسمت کمی از شب را میخوابید (و اکثر آن را شب زندهداری میکرد)».
این حدیث بیان از آن دارد که ماندن در مسجد و خوابیدن در آن خلاف شریعت نمیباشد؛ چراکه هیچ ممانعتی در انجام آن وارد نشده است و هیچ منافاتی با هدف مسجد یعنی؛ عبادت کردن ندارد. البته نباید ماندن در آن موجب مزاحمت نمازگزاران و عبادت در آن شود و فضای مسجد را بهم بزند و به استراحتگاه تبدیل شود و موجب آزار و رخوت و ناراحتی مسلمانان شود.
جدای از این مشاهده میشود که پیامبر ج، صالح بودن عبدالله بن عمر y را منوط به شبزندهداری و نماز در شب میکند؛ چرا که نماز و عبادت در این موقع عارفانه جدای از معنویّات خاص، نمادی از تقوا و خشوع و ایمان راسخ میباشد. خداوند أ در وصف پرهیزگاران و عباد الرحمان میفرمایند: ﴿وَٱلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِیَٰمٗا٦٤﴾ [الفرقان: 64]. «و کسانیند که (بخش قابل ملاحظهای از شب، و گاهی تمام) شب را با سجده و قیام به روز میآورند (و با عبادت و نماز سپری میکنند)».
جدای از خوابیدن، استراحت کردن در مسجد نیز ایرادی در شریعت ندارد، عبدالله بن زید الانصاری س روایت کرده است: «أَنَّهُ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ج مُسْتَلْقِیًا فِی المَسْجِدِ وَاضِعًا إِحْدَى رِجْلَیْهِ عَلَى الأُخْرَى»[2] « وی پیامبر ج را در حالیکه دراز کشیده بودند ویکی از پاهایشان را هم روی یکدیگر قرار داده در مسجد النبی دیدند».
[1]- (صحیح): بخاری (ش7031و7030) والّلفظ له/ مسلم (ج4ص1927)/ ابوداود (ش382)/ ابن ماجه (ش3919) از طریق (نافع وسالم وحمزة) روایت کردهاند: «عن ابن عمر، قال: کنت غلاما شابا عزبا فی عهد النبی ج، وکنت أبیت فی المسجد، وکان من رأى مناما قصه على النبی ج، فقلت: اللهم إن کان لی عندک خیر فأرنی مناما یعبره لی رسول الله ج، فنمت، فرأیت ملکین أتیانی، فانطلقا بی، فلقیهما ملک آخر، فقال لی: لن تراع، إنک رجل صالح. فانطلقا بی إلى النار، فإذا هی مطویة کطی البئر، وإذا فیها ناس قد عرفت بعضهم، فأخذا بی ذات الیمین. فلما أصبحت ذکرت ذلک لحفصة. فزعمت حفصة، أنها قصتها على النبی ج، فقال: «إن عبدالله رجل صالح، لو کان یکثر الصلاة من اللیل» قال الزهری عن سالم: «وکان عبدالله بعد ذلک یکثر الصلاة من اللیل».
[2]- (صحیح): بخاری (ش475و6287)/ مسلم (ج3ص1662)/ ابوداود (ش4866)/ ترمذی (ش2765) نسایی (ش721) از طریق (مالک بن انس وسفیان بن عیینه) روایت کردهاند: «عن ابن شهاب عن عباد بن تمیم عن عمه أنه رأى رسول الله ج: ...».