1. عبدالملک القاسم، فرزندانمان و نماز، بروشوری که انتشارات دار القاسم آن را در ریاض منتشر میکند، ص 40.
2. حسن حسینی، چطور فرزندمان را به نماز عادت دهیم؟ مقالهی منتشر شده در سایت:
www.islamway.camarabic image maktabah articles salaf htm
3. دو سخنرانی توکل و یقین از دعوتگر اسلام عمرو خالد: اولی در ضمن سلسله مباحثی به نام شرایط اصلاح قلوب و دومی در سایت خودش: www.amrkhaled.com
4. محبت دستور برخورد با دشمنان. استاد خانم نیفن عبدالله: مشاوره در ضمن باب باهم فرزندانمان را تربیت کنیم. در پایگاه محبت خدا را به آنها یاد دهید. www.islam-online
5. روشهای دوست داشتن نماز: مشاورهای در بخش «باهم فرزندانمان را تربیت کنیم» در www.islamonline.net
6. سمیره مصری، «در دعوت اطفال: الگو باشید تماشاچی نباشید». در بخش باهم فرزندانمان را تربیت کنیم. www.islam-online.net
7. نیفین سویفی، نوجوانان، نماز، حجاب، برنامهای برای پیوند و نزدیکی. مشاوره در بخش باهم فرزندانمان را تربیت کنیم.
8. یسرا علاء رها کنید فرزندانتان را تا در مسجد بازی کنند، بخش حواء و آدم. www.islam-onlin-net
9. استاد دکتر خانم منی، دسوقی، استاد فقه در دانشگاه الازهر و مادر سه فرزند: از طریق ارتباط شخصی با او.
10. خانم دکتر ماجده عشره: پزشک کودکان و مادر دو پسر و یک دختر، از طریق ارتباط شخصی با او.
آنچه در زیر میآید، تجارب مادرانی است که در تشویق فرزندشان به نماز موفق بودهاند و لازم است که همهی مادران، روش متناسب با شخصیت کودکشان را برگزینند.
1- مادری که دو فرزند داشت، میگفت: فرزند کوچکم به دلیل کوچکتر بودنش بسیار ناراحت و دلتنگ بود و همیشه آرزو میکرد که ای کاش من بزرگتر بودم! هر وقت میخواستم که نماز بخواند به او میگفتم: نمازت را خواندهای؟ میگفت: نه! به او میگفتم: به خاطر کوچک بودنت نماز نمیخوانی؟ او جواب میداد: من کوچک نیستم، بزرگم! در جوابش میگفتم: انسان بزرگ کسی است که نماز بخواند! همین جمله سبب روی آوردن او به نماز شد.
2- مادر دیگری میگفت: هر وقت فرزند شش سالهام نمازهای پنجگانه را کامل میخواند، به او یک اسکناس میدادم و هر اسکناسی را که میگرفت، در قلک میانداخت، تا این که پول زیادی جمع شد و به وسیلهی آن هدیهای بزرگ برایش خریدم و همین طور، پیش رفتم، تا این که دخترم به نماز گزاردن عادت کرد و پاداش گرفتن را فراموش کرد! (به همراه پاداشی که به کودک میدهیم، باید یادآور شویم که اجر و پاداش خدا در مقابل هر نمازی، از همهی اجر و پاداشها بهتر و بیشتر است).
3- مادر سومی میگفت: همسرش به دلیل این که کارمند بود، کمتر در خانه بود و برای ترغیب فرزندش به نماز تلاش نمیکرد. اما خداوند همسایگی کسی را نصیبمان کرد که کودکان همسایه را با هم جمع میکرد و برای هر نمازی به مسجد میبرد. بچهها نیز با او میرفتند و در مسیر مسجد به شادی و شوخی میپرداختند. همین طور گذشت، تا این که کودکش به نماز خواندن عادت کرد.
4- مادر دیگری میگفت: همسرش هنگام نماز مغرب و عشاء، فرزندانش را که در سن پنج، هفت و هشت سالگی بودند، دعوت میکرد تا با هم نماز جماعت بخوانند. بعد از اقامهی نماز، همگی بر جانماز مینشستند و گاهی به داستانسرایی و بیان قصههای شیرین میپرداختند. عادت پدر این بود که به فرزندی که از نماز جا میماند، چیزی نمیگفت و او را به حال خودش رها میکرد تا با میل و ارادهی خودش همراه پدر نماز بخواند. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا این که دخترش تحت تأثیر قرار گرفت و در اوقات نماز، با مادرش به اقامهی نماز میپرداخت. بعد از او دو فرزند دیگرش هم تدریجاً به او پیوستند و هنگامی که فرزند بزرگترش به سن دوازده سالگی رسید، پدر هر از چند گاهی به او میگفت: «آیا حق پروردگارت را به جا آوردهای»؟ او با این سؤال، فرزندش را به گزاردن نماز یادآور میشد، بدون این که اسمی از نماز برده باشد. همین امر ادامه داشت تا این که مسجد نزدیک خانهشان برای تمامی دانشآموزانی که به مسجد میرفتند، مسابقهای ترتیب داد. به این صورت که به هرکدام از آنان برگهای داد و امام مسجد در مقابل هر نمازی که در مسجد میگزاردند، علامتی در آن میزد. پسر بزرگ این خانواده و دوستانش به این صورت تشویق میشدند تا جایی که حتی نماز صبح را در مسجد ادا میکردند و همین طور پیش رفتند تا این که فرزند بزرگتر به نماز عادت کرد و پس از پایان مسابقه، تمام نمازهایش را در مسجد ادا میکرد.
5- مادر پنجمی میگفت: بچههایم را به مدرسهی حفظ قرآن فرستادم. خانم معلم بعد از حفظ کردن مقدار تعیین شده از قرآن، داستانی هدفمند برای آنان بازگو میکرد و از نماز و فضایل آن سخن میگفت و بچهها را به نماز تشویق میکرد. هنگام نماز به آنان میگفت: بروید وضو بگیرید، تا باهم نماز بگزاریم! همین عملکرد- الحمدلله- سبب روی آوردن بچهها به نماز شد.
6- مادر دیگری میگفت: دخترم را آزاد میگذاشتم تا در کنارم نماز بگزارد. در هیچ کدام از کارهایی که خلاف نماز خواندن بود و او انجام میداد، سرزنشاش نمیکردم، خواه نماز را بدون وضو میگزارد، یا این که نماز ظهر را دو رکعت میخواند تا کمی بزرگتر شد و در مدرسه نماز صحیح را یاد گرفت و چنان شد که به خواندن نمازها پایبند گردید.
7- یکی دیگر از مادران میگفت: فرزندش به وی گفته است که نمیخواهم نماز بگزارم، چون نماز خواندن، وقت مرا میگیرد! او از فرزندش خواست که یک تجربهی عملی کسب کند. این مادر به فرزندش گفت: نماز صبح را شروع کن و من هم با ساعت برایت وقت میگیرم. فرزندش خوشحال شد و از این امر استقبال کرد و به نماز ایستاد و مادرش نیز زمان را محاسبه کرد. معلوم شد که نماز صبح یک دقیقه و چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد! مادر به فرزندش گفت: با آن که نماز را کند خواندی، اما نماز صبح، وقت زیادی از تو نگرفت و با این حساب، نمازهای پنجگانه در هر شبانه روز فقط هفده دقیقه و چند ثانیه بیشتر وقت نمیگیرد. یعنی از بیست و چهار ساعت شبانه روز فقط یک سوم ساعت وقت میگیرد. حالا نظرت در این باره چیست؟ فرزند به مادرش نگاهی انداخت و شگفتزده شد!
8- یکی از مادران میگفت: فرزندش را از همان آغاز خردسالی با سخن گفتن از خدا و رسولش و داستان پیامبران و حفظ جزء سیام قرآن خوب بار آورده بود، تا بندهی شایستهی خدا شود. اما به خاطر افت تحصیلی و اخلاقی کودک در مدرسه، ناچار شد فرزندش را به مدرسهی دیگری که به همراه دروس دولتی، دروس دینی هم تدریس میکرد، منتقل کند. این مدرسه، مسجد داشت و از هر لحاظ، احترام و نظم در آن رعایت میشد. اما کودک در این مدرسه با مشکلات دیگری مثل سختگیری بعضی از معلمان، نیافتن دوستان دلخواه و تراکم زیاد درسها مواجه شد و همهی اینها را ناشی از دین و انجام عبادت و بندگی خدا میدانست و همین عوامل به تنفر او از نماز انجامید، به نحوی که حتی در خانه هم سخن دینی را نمیپذیرفت و از مادرش به سبب پایبندی به اسلام انتقاد میکرد و به جای مشغول بودن به دروس دینی و برنامهی مدرسه، خود را به تماشای تلویزیون و مسایل تفریحی دیگر مشغول میکرد و حتی دین را مسخره میکرد! مادرش به این فکر افتاد که در تعطیلات تابستان که به عمره مشرف میشود، او را با خود ببرد تا فرزندش بفهمد که دین خدا بسیار وسیعتر از آن چیزی است که مادرش میگوید، یا چیزی که در مدرسه به او یاد میدهند و در عین حال از این هم بیمناک بود که فرزندش نسبت به خانهی خدا اهانتی مرتکب شود، اما یقین داشت که خداوند، فرزند خردسالش را میبخشد.
وقتی کودک چشمش به کعبه افتاد، اولین سؤالش در مورد نوری بود که اطراف کعبه را فرا گرفته بود. چون اولین دیدار آنان از کعبه هنگام شب بود. مادرش او را رها کرد تا هرگونه که دوست دارد عمل کند، بازی کند، به بازار برود و به تماشای فیلمهای کودکانه بنشیند و با میل خودش به حرم برود و در سخنرانیهای دینیای که به عمره مربوط بود، شرکت کند و در کنار اینها به بازیهایش ادامه دهد. به لطف خداوند هنگامی که کودک به خانه برگشت، اولین سؤالش این بود که چه زمانی دوباره به عمره میرویم؟ همچنین نظرش در مورد خدا و دین و نماز تغییر کرد و مادر متوجه شد که فرزندش به مرور زمان نماز را به درستی ادا میکند.
بهترین یاریدهنده بعد از کوشش و تلاش
شاید بهترین یاریدهنده بعد از کوشش متناسب با مراحل سنی کودکان تضرع، زاری و اشک ریختن در قالب دعا به درگاه خداست.
نمونهای از دعاها چنین است:
﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡنِی مُقِیمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّیَّتِیۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ٤٠﴾. [إبراهیم:40]
«پروردگار! مرا و کسانی از فرزندان را، از نمازگزاران بگردان و دعا و نیایش مرا بپذیر»!
«یَا حَیُّ، یَا قَیُّومُ، بِرَحْمَتِکَ أسْتَغِیثُ، أَصْلِحْ لِی شَأْنِی کُلَّهُ، وَلَا تَکِلْنِی إِلَى أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَلَا إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ».
«ای خدای حیاتبخش و پابرجا! به وسیلهی رحمتت از تو درخواست میکنم که فرزندانمان را به اندازهی یک چشم بر هم زدن و حتی کمتر از آن، به حال خودشان وامگذار»!
«اللهُمَّ، اهْدِنِی لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَالْأَخْلَاقِ، فَإِنَّهُ لَا یَهْدِی لِصَالِحِهَا إِلَّا أَنْتَ، وَلَا یَصْرِفُ سَیِّئَهَا إِلَّا أَنْتَ».
«خدایا! آنان را به شایستهترین اعمال و آرزوها و اخلاق، راهنمایی کن! چرا که جز تو کسی نمیتواند آنان را به این اعمال شایسته راهنمایی کند. از اعمال بد آنان گذشت کن که جز تو کسی را توان چنین کاری نیست»!
«اللهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ التُّقَى، وَالْهُدَى، وَالْعَفَافَ، وَالْغِنَى».
«بار الها! از تو درخواست هدایت، تقوی، پاکدامنی و غنای نفس میکنم»!
«أللهم طهر بناتی وبنات المسلمین بما طهرت به مریم، واعصم أولادی وأولاد المسلمین بما عصمت به یوسف».
«بار الها! همانگونه که مریم را پاک گرداندی و یوسف را محافظت کردی، دختران و پسران ما را اینچنین پاک و محافظت بفرما»!
«اللهم اجعل الصلاة أحب إلیهم من الماء البارد على الظمأ إنک على کل شیء قدیر وبالإجابة جدیر، یا نعم المولى ونعم النصیر».
«خدایا! نماز را نزد آنان از آب در وقت تشنگی، محبوبتر بگردان! چرا که تو بر انجام هر کاری توانایی و شایستهترین اجابتکنده و بهترین یاریدهنده و کمککننده هستی».
همانگونه که تصور رشد گیاه بدون ریشه محال است، نباید انتظار داشت که رشد عقلی و جسمی کودک، بدون تحرک و نشاط به دست آید. محال است کودک به زندگی و اسرار آن پی ببرد و دنیایی را که در آن به سر میبرد، بشناسد، مگر این که در اطراف آن به جستجو بپردازد و هرچیز مادی یا معنوی را مشاهده کند. از آن جایی که خداوند متعال، محبت، آگاهی و قدرت تجزیه و تحلیل را به عنوان وسایل شناخت جهان هستی به ما ارزانی داشته است، قطعاً این عوامل در وجود کودک بیشتر است، به همین دلیل نباید به بهانهی اذیت شدن نمازگزاران و یا سلب آسایش آنان، کودک را از رفتن به مسجد منع کرد و از طرفی نباید بدون یاد دادن آداب مسجد آنان را به مسجد فرستاد. باید قداست مسجد و تفاوت آن با اماکن دیگر را برای کودک توضیح داد؛ چون باعث میشود که کودک یاد بگیرد به خاطر احترام به مسجد، نه به خاطر ترس از تنبیه، از سر و صدا ر مسجد پرهیز کند. ای کاش! در اطراف مساجد، میدان وسیع و امنی وجود داشت تا هنگام مشغول بودن پدر و مادر به نماز در مسجد، کودک در آن جا مشغول بازی میشد! یا در مسجد به آنان شیرینی و هدایایی میدادند تا تصویری زیبا از این مکان مقدس در ذهن آنان نقش میبست.
دین ما، دین میانهروی است و متون دینی هم وجود ندارد که از بردن بچهها به مسجد باز دارد، بلکه برعکس احادیث بسیاری هست که بر جواز بردن بچهها به مسجد به آنها استدلال میشود، از جملهی آنها حدیثی است که امام بخاری از ابوقتاده روایت میکند: «پیغمبر خدا ج در حالی که نوهاش امامه دختر عاص، بر دوشش بود، بر ما وارد شد و به نماز ایستاد. به هنگام رکوع، او را بر زمین میگذاشت و هنگامی که سر از رکوع بلند میکرد، او را برمیداشت».
همچنین امام بخاری از ابوقتاده روایت میکند که پیامبر ج فرموده است: «هنگامی که نماز میخوانم، دوست دارم آن را طولانی کنم، اما همین که گریهی بچهای را میشنوم، از ترس این که مبادا به مادرش سخت بگذرد، از طولدادن آن صرف نظر میکنم».
همچنین امام بخاری از عبدالله بن عباس روایت میکند: «بر الاغی سوار بودم، در حالی که تقریباً به سن بلوغ رسیده بودم. رسول الله ج در مصلایی که دیوار نداشت، با مردم نماز میخواند؛ جلوی قسمتی از صف گذر کردم و پیاده شدم و الاغ را رها کردم تا بچرد و به صف داخل شدم و کسی به من اعتراض نکرد».
این دلایل نقلی به صراحت به ما میگویند که «کودکان را راحت بگذارید تا به مسجد بروند». و در کنار آنها نیز دلایل عقلیای وجود دارد که مؤید این مطلب میباشند. رفتن کودکان ما به مساجد تحقیق بسیاری از اهداف دینی، تربیتی و اجتماعی را به دنبال دارد، در آنان انگیزهی گزاردن مراسم دینی که همان تلاش برای خواندن نماز با جماعت باشد، پرورش میدهد، همچنین محبت خانهی خدا و آبادانی آن با ذکر و نماز را که هدف معنوی بسیار مهم برای هر مسلمانی است در دل آنها میکارد.
چگونه الگوی خوبی برای فرزندمان باشیم؟
· پدر و مادر تلاش کنند در روز جمعه پس از غسل روز جمعه باهم سورهی کهف را (همراه با فهم معنا و مفهوم آن) بخوانند و بسیار طلب مغفرت کنند و بر پیامبر ج درود بفرستند، تا خیر و برکت آن، بچهها و اطرافیان را دربر بگیرد و فرزندان نیز در آینده به این کار ترغیب شوند.
· برای تعلق خاطر بچهها به نماز، لازم است که پدر و مادر به حضور فرزندشان در نماز عید، اصرار داشته باشند.
· هرازگاهی، در حضور آنان گفته شود که ما نماز استخاره خواندیم و سجدهی شکر را به جا آوردهایم!