ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هر موضوعی که اجماع بر آن صورت نگرفته باشد، خود به دو بخش تقسیم میشود:
1- بخشی که اختلاف در آن جایز است
این بخش دارای علل و اسباب شرعی است که هرگاه آداب و قواعد شرعی آن رعایت شود، هیچ گونه محدودیتی بر آن مترتب نیست، مؤمنان در عبادت خداوند متفاوتند و این از آن جهت است که نصّی را بر نصّ دیگر ترجیح دادهاند. کسی که دچار خطا شود یک پاداش و کسی که درست تشخیص دهد دو پاداش دریافت میدارد.[1] دفع و زدودن این بخش امکان پذیر نیست و امّت هم بدان مجبور و مکلف نشدهاند.
2- بخشی که اختلاف در آن جایز نیست
زیرا این اختلاف بر دلایلی غیر مشروع و ناپسند قائم است، همین میطلبد که مؤمنین آن را نپذیرفته، از آن دوری گرفته، بدان مبتلا نشوند، و تا میتوانند آن را رها کنند و بدان توجهی ننمایند و این همان چیزی است که بیشتر وقتها موجب جداییها و اختلافات مذموم و ناپسند میان امّت اسلام شده است. علما و دانشمندان ما – درود خداوند بر آنان باد– متدی علمی و دقیق که برگرفته از کتاب و سنت است را برای آن وضع نمودهاند که دانش پژوهان و جویندگان حق، با به کارگیری آن میتوانند جنبههای منفی مسائل اختلافی را کنار زده و نکات مثبت را متحقق سازند تا به این شیوه به حق دست یافته یا دست کم در راه به دستآوردنش کوتاهی نکرده باشند، در نتیجه به یاری خداوند از گناه به دور مانده و دست کم یک ثواب و پاداش را کسب نمایند.
[1]- پیامبر ص میفرمایند: «وقتی که حاکم و قاضی در قضاوت و حکم خود تلاش و کوشش نمایند و در این قضاوت به حق حکم کنند، دو ثواب و اجر دارند (یکی ثواب تلاش و زحمتی که کشیدهاند و دیگری ثواب تشخیص حق و حکم به آن) اگر بعد از تلاش و زحمت به خطا و اشتباه حکم نمایند، تنها یک اجر دارند». اللؤلؤ والمرجان، ج2، ص333 ترجمه ابو بکر حسن زاده.
مسائلی هستند که مجتهدین اسلامی در هر زمانی بر آن اتفاقنظر دارند، در نتیجه جای هیچ اختلافی باقی نمانده است و کسانی که بعد از آنان میآیند، چارهای جز موافقت و پیروی ندارند. اجماعی که به صورت شرعی بوده و درستی آن به ثبوت و قطعیت رسیده، دلیلی است که پذیرش و اعتماد به آن واجب و ضروری است، و مخالفت با آن به هیچ عنوان روا نیست؛ زیرا هرگاه امّت اسلامی بر مطلبی اتفاقنظر داشته باشند، خداوند آنان را از گمراهی مصون میدارد، همچنانکه با فضل و کرمش قرآن و سنت را مصون داشته است.
خداوند میفرماید:
﴿وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا١١٥﴾ [النساء: 115].
«و کسی که پس از آنکه هدایت (و راه حق) برایش روشن شد، با پیامبر مخالفت کند، و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند، ما او را به آنچه پیروی کرده واگذاریم، و او را به جهنم در افکنیم، و بد جایگاهی است».
علمای اسلامی در مورد این بخش از مسائل، در کتابهایشان اصول و فروعی قائل شده و به تفصیل به مقایسه و تطبیق آنها اقدام کردهاند، و در کتابهای اصول فقه به صورت ریشهای و نظری از آن سخن گفتهاند، اجماع درست را تعریف کرده و شروط آن را بیان داشتهاند، و اینکه چه کسانی شایستگی و اهلیت اجماع را دارند، اقسام آن کدام است، استدلال و برهان این اقسام چیست، کدام بخش قابل توجه نیست، درجات آنهایی که مورد استدلال قرار میگیرند و مسائلی از این قبیل.
و از تطبیقات و فروع آن سخن گفتهاند و موضوعات آن را به صورت عمومی در کتابهای فقهی و یا اختصاصی در کتابهایی که در زمینه اجماع نگاشته شده، گرد آوری کردهاند؛ همچنانکه ابن المنذر[1] و ابن حزم و ابن تیمیه[2] و یا تألیفات جدیدی که در عصر حاضر در دایرة المعارف اجماع در فقه اسلامی گرد آوری شده، از آن بحث نمودهاند.[3]
این بخش پیش درآمدی است برای بخش دیگر که موضوع مورد بحث ماست.
[1]- کتاب (اجماع) از او در یک مجلد زیبا توسط نشر طیبه در شهر ریاض به چاپ رسیده است.
[2]- کتاب (مراتب اجماع) ابن حزم و مکمل آن (نقد مراتب الاجماع) ابن تیمیه، در یک مجلد زیبا توسط نشرالآفاق الجدیدة در بیروت چاپ شده است.
[3]- موسوعة الإجماع فی الفقه الإسلامی توسط آقای سعدی ابو حبیب که رایزن فرهنگی است گرد آوری شده و دارالعربیه در بیروت آن را در دو جلد چاپ نموده است.
نبوت، خلافت الهی است و خلافت راشده، خلافت نبوی است، یکی از بزرگترین اخلاق و صفات الهی، صفت بینیازی (صمد) است و شأن آفریدگار یکتا این است که «یُطعِمُ ولا یُطعَم» (یعنی همه را روزی میدهد و خود از کسی روزی نمیگیرد) این صفت، ویژهی خداستکه انسان به آن مقام رسایی ندارد، اما درجهی نهاییاش که در مورد انسانها صدق میکند این است که بکوشند تا دیگران را بیشتر بهرهمند کنند و خود کمتر بهرهمند شوند. تا جاییکه مربوط به صفت «یُطعِم» (بخشیدن به دیگران) است دست بالا و همت بلندی داشته باشند و نسبت به «یطعَم» (گرفتن از دیگران) خودداری و استغنا پیشه کنند.
عدیل همت ساقیست فطرت عرفی |
که حاتم دگران و گدای خویشتن است |
به نظر من دوره کوتاه خلافت راشده (که از سی سال متجاوز نبود) برای تمام ادوار و مراحل آیندهی زندگی اسلامی، سرمشق و الگو میباشد و برای هریک از دورههای ناگزیریکه در پیش داریم رهنمایی وجود دارد. حیات طیبه و خلافت راشدهی حضرت ابوبکر صدیقس رهنمودی است برای اینکه در آغاز کار و اوضاع بحرانی و در حین پیمودن مراحل ترقی و پیشرفت، به چه نیرویی از استقامت و ایمان و یقین نیز داریم. و دورهی خلافت فاروقی الگویی است برای اینکه در زمان صلح و امنیت و اوج ترقی، چگونه از ایمان و استقامت کار گرفت و زندگی حضرت عثمان و علیب، آیینهی تمام نمایی است که به ما میآموزد، هنگام آشوب و فتنه و هرج و مرج و بینظمی، چه نیرویی از ایمان و یقین، استقامت و پایمردی، شجاعت و دلیری لازم است.
اگر در تاریخ اسلام فقط دو باب، از خلافت راشده وجود داشت (که در واقع دو فصل از یک باب هستند) و فقط خلافت صدیقی و فاروقی نمونه میبود، در آن صورت این رهنمایی ناقص و ناتمام بود و مسلمین برای دوران فتنه و هرج و مرج امام و پیشوایی نداشتندکه از او پیروی کنند، برای امتیکه مقدّر بود تا قیامت باقی بماند و از تمام ادوار انسانی و فراز و نشیبهای تاریخ بگذرد، لازم بود که نمونهای از هر دو شیوه پیشروی داشته باشد؛ لذا خلافت راشده با تمام اعضای خود، این نمونهها را فراهم کرد و این راهنمایی را تکمیل نمود. خداوند از ابوبکر، عمر، عثمان و علی راضی باد و آنان را از خود خشنود نموده است و عزت بخشد و از سوی اسلام و امّت اسلامی، پاداش نیکو عنایت فرماید. آمین
پایان ترجمه 17/8/1415هـ
همین خصوصیات اخلاقی و همین خطمشی و روش زندگی خلافت نبوی، در زندگی آخرین حلقهی این زنجیرهی طلایی، یعنی حضرت علی مرتضیس، پسر عموی پیامبر ج به وضوح نمایان است، تمام خصایص خلافت نبوّت که در سه خلیفهی قبل، مشترک بود در وجود مبارک ایشان نیز مشاهده میگردید. او نیز قانون و اصول را در برابر سیاست و مصلحت شخصی مقدّم داشت، برای بقا و استحکام خلافت، از شیوهها و تدابیریکه صاحبان حکومت، اختیار میکنند و مناسب شأن امانتدار خلافت نبوت نیست، اجتناب نمود و بیباکانه آن دسته از عمال حکومت را که درنظر وی بر معیاربلندی از زهد و پارسایی که رسول الله ج و خلفایش بر جای گذاشته بودند و با روح خلافت نبوی تناسب داشت منطبق نمیآمدند، معزول نمود، بخاطر حفظ اصول و عقیده و باقیگذاشتن خلافت بر «منهاج نبوت» وظایف خطیر و ناگواری را متحمل شد. گرچه این وظایف به دوش او سنگینی میکرد، اما به مقتضای عقیده و یقین مؤمن و نیاز زمان، آنها را با جان و دل خرید. تمام مدت خلافت را در مجاهدات، درگیریها و سفرهای مستمر گذرانید، اما هیچ گونه یأس و ناامیدی به دل راه نداد و اظهار خستگی ننمود، از دوستان شکوه و گلایه و از دشمنان بدگویی نکرد، آرزوی راحتطلبی و انتظار ستایش و تجلیل از کسی نداشت، غم و اندوه از گذشته و نگرانی از آینده او را نمیآزرد، از فداکاری و از دستدادن جان نمیهراسید، وظیفهشناس و سختکوش بود، صبری چون دریا و استقامتی همچون کوه و وظیفهشناسی چون هوا و ابرها داشت، گویی همانگونه که شمشیر ذوالفقار در دست او مطیع و بیزبان بود، او نیز در دست قدرت ذاتی دیگر، مطیع و از گلایه و شکوه بری بود.
ایمان و اطاعت، درجهای دارد که برای «صدیقان» حاصل میشود، لیکن شناخت آن مقام و آشنایی با مشکلاتش، کار صاحبان ذوق و صاحبنظران است، از اینجاست که شناخت زندگی و شخصیت بزرگ حضرت علی امتحانی است بزرگ و امتیازی است ویژه برای اهل سنت، در محیط و شرایط ناگواریکه این مظاهر ایمان به غیب و جذبهی اطاعت به ظهور پیوست با محیط و شرایط خلفای پیشین متفاوت بود، به همین دلیل بسیاری از مؤرخان و اهل قلم و مدّعیان تفکّر و تحقیق، از درک واقعیت و شناخت دقیق شخصیت حضرت علیس عاجز ماندهاند. آنچه را آنان فتنه داخلی و جنگخودی مینامند، ما حضرت علیس را در این رابطه نه تنها معذور، بلکه مأجور نیز میدانیم و چون طرف مقابل (اهل شام) مرتکب خطای اجتهادی بودند، گمراه و فاسق دانستن آنان جایز نیست؛ اما معتقدیم که آنچه حضرت علیس در زمان خلافت خویش انجام داد بر اساس انگیزهی ادای وظیفه و روح ایمان و اطاعت انجام داد، به همین دلیل، این اعمال برای وی موجب رفع درجات و نزدیکی با خدا میباشد.
زندگی زاهدانهی حضرت علیس پرتو کامل خلافت نبوّت و نور خلافت صدیقی و فاروقی بود، در آن زمان، زاهدان و پارسایان بزرگ نمیتوانستند در این زندگی ساده و فقیرانه با وی برابری کنند. سرانجام کارگزاران حکومتی منتخب از سوی خودش و خویشان نزدیک، حتی برادر حقیقیاش عقیل بن ابی طالب نیز نتوانست با او همگام باشد.
در حقیقت روحیهی ایمان به غیب و یقین به آخرت که رسول الله ج در صحابه کرامش پدیدآورده بود، فکر و اندیشه، سیرت و اخلاق، زندگی و کردار و سیاست آنها را در قالبی نوین قالببندی نموده بود که در تنگی و راحتی، پیروزی و شکست، فقیری و حکومت بطور یکسان نمایان بود. آشکارترین و نیرومندترین معجزهی این ایمان، خلفای راشدین هستند، آنان به این معنا، خلفای راشد هستند که بینش و میراث پیامبر به آنان منتقل شد و آنها در این بینش و روش از او پیروی نمودهاند، نیابت کامل وی را انجام دادهاند. افراد نادان و کوتاهاندیش فکر میکنند که مسألهی جانشینی پیامبر ج نیز مانند جانشینی یک پادشاه یا فرمانروای یک منطقه بوده است و قضیه در مورد برخورداری شخص خلیفه و بستگان او از امکانات و مزایای دولت و احراز پستهای مهم برای خویشان خود بوده است، حال آنکه قضیه در مورد انجام وظایف نبی و داشتن زندگی ساده و فقیرانه و سرشار از ایثار و فداکاری بود، مسأله خدمت و راحترسانی به خلق و کمتر برخوردارشدن از اسباب دنیا و خود را در معرض خطر و مشقت قراردادن بود و شکی نیست که هریک از خلفای راشدین، به نوبهی خود، این حق را ادا نمودهاند و در عمل به جهانیان نشان دادهاند.
حضرت عثمانس([1]) نیز، در برابر شورشیان فتنهجو، عزم و یقین راسخ، استقامت و پایداری فوق العادهای از خود نشان داد و در نهایت، مظلومانه به شهادت رسید، همچنین، در آن برهه از زمان که اسباب ثروت و راحت، فراوان و میسر بود، زهد و ایثار را (که میراث دو پیشرو او بود) پیشه کرد و با وجود فراهمبودن قدرت و ثروت، در زندگی شخصی خویش، از خوشگذرانی و تجملپرستی، دوری نمود، بطوریکه برای مهمانان و عموم مسلمین، بهترین غذاها را تهیه مینمود و خود، در خانه از نان خشک و غذای ساده استفاده میکرد، همانا این طرز عمل، همان خلعت زیبای خلافت راستین بود که رسول الله ج به تن او پوشاننده بود و از بیرونآوردن آن انکار مینمود[2] .
[1]- حضرت عثمانس وقتی در محاصره آشوبگران قرار داشت، حضرت علی از او خواست تا اجازه دهد با شورشیان مقابله شود، در جواب، خطاب به حضرت علی و مهاجران و انصار و کسانیکه نزد او بودند تعدادشان بیش از هفتصد نفر بود، گفت: همه شما را سوگند میدهم که به خانههای خود برگردید و بخاطر من قطرهای خود بر زمین نریزید. به گفتۀ خواجوی کرمانی:
بعد از عمر، مقام خلافت
بدو جلال |
او خون
حلال کرده و خونخواستن حرام |
(مترجم)
[2]- میدانیمکه حضرت عثمانس پیش از تصدی مقام خلافت، از بزرگترین بازرگانان و سرمایهداران عرب بود که دارایی خود را در راه رفاه مسلمین و تجهیز سپاه اسلام مصرف کرد و روزیکه به شهادت رسید دارایی او نسبت به قبل از خلافت بسیار کمتر بود.