ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پس از آنکه حضرت سعید بن عامر از آمادگی لشکریانش مطمئن شد، آماده حرکت شد. پیش از اینکه او آهنگ حرکت سر دهد حضرت بلال خود را شتابان نزد حضرت ابوبکر س رسانده خدمت ایشان عرض کرد:" ای خلیفه رسول الله! اگر مرا برای خودت آزاد کردهای تا من در کنار شما باشم و هیچ کاری به میل و اراده خودم انجام ندهم، من برای خدمت به شما آمادهام. ولی اگر مرا برای کسب خشنودی و رضایت پرودگارت آزاد کردهای تا من اختیار جان خودم را داشته باشم، و میتوانم آنچه به سودم است را انجام دهم، پس به من اجازه بده تا برای جهاد در راه خدا بروم. رفتن به جهاد از ماندن در اینجا برایم بسیار با ارزشتر است".
حضرت ابوبکر در جواب ایشان فرمودند: اگر این آرزوی توست من تو را مجبور نمیکنم در اینجا بمانی. من میخواستم شما اینجا باشید تا أذان بگوئید. دوری از تو برایم بسیار سخت خواهد بود. حالا اگر بجز این جدائی که شاید بعد از آن هرگز همدیگر را نبینیم، هیچ چاره دیگری نیست، من ایرادی ندارم. ای بلال! کارهای نیک و کردار پسندیده توشه راهت است پس از رخت بستن از این دنیا خداوند همیشه تو را غریق نعمتهای بیدریغش گرداند، و پس از وفاتت تو را اجر و پاداش بیکران ارزانی دارد.
حضرت بلال عرض کردند: خداوند در عوض این خوبی و بزرگیت به تو پاداش و اجر نیکو عطا فرماید. تو بر دوش من بسیار منت داری، و بهترین برادر ایمانی من هستی. قسم بخدا! سفارشها و دستورهای تو در اطاعت و فرمانبرداری از خداوند متعال، ثابت قدمی و پایداری بر حق، و بجا آوردن کارهای نیک و اعمال شایسته برای ما چیز جدیدی نیست، تو همیشه به فکر تربیت و ساختن ما بودهای. ولی من نمیخواهم پس از رسول الله ج مؤذن هیچ کس دیگری باشم.
در پی آن حضرت بلال به سپاهیان حضرت سعید بن عامر بن حذیم جمحی پیوسته، در صف آنها بسوی میدان کارزار و جهاد حرکت کرد.[1]
246- آمدن ذوالکلاع حمیری به مدینه
در 16/ رجب/ سال 12 هجری ذوالکلاع حمیری همراه قومش از یمن به مدینه منوره رسید. تنها حمیریها نبودند که عازم مدینه منوره شوند، بلکه این آرزوی همه یمنیها بود که به مدینه منوره آمده با خلیفه مسلمانان بیعت کنند. مثلا از قبیله همدان دو هزار جوان به رهبری حمزه بن مالک به مدینه تشریف فرما شدند. وقتی یمنیها به مدینه منوره رسیدند وارد مسجد نبوی شدند.
حضرت ابوبکر صدیق س با صدای شیوا و زیبایشان در حال تلاوت قرآن مجید بود، فضایی ملکوتی و روحانی بر همه جا سایه انداخته بود، دلهای صاف یمنیها آکنده تواضع و فروتنی و محبت و عشق الهی گشت و ناخود آگاه شروع کردند زار زار گریستن. با گریه آنها حضرت ابوبکر نیز به گریه افتاد.
ذوالکلاع حمیری دید که حضرت خلیفه انسانی باریک اندام و کم جثهای است. لباسی بسیار ساده به تن دارد. هیچ جواهرات و زیور آلاتی بر خود آویزان نکرده است. پارسایی و تقوا و پرهیزکاری از چهره زیبا و سفید او میبارید.
ذوالکلاع وقتی وارد مدینه منوره شد تاجی شاهانه که از دور میدرخشید بر سر داشت و یک هزار سواره نظام دور و بر او را گرفته بودند. لباسی پر از لعل و جواهر بر تن داشت. چادر او با حاشیههای طلایی سوزن دوزی شده بود و لعل و جواهرات آن چشم را خیره میکرد، دانههای درخشان یاقوت و مرجان با آب و تاب خودنمایی میکردند.
ذوالکلاع از دیدن سادگی و زهد و پارسایی و تواضع و فروتنی حضرت ابوبکر صدیق س، و احساس به وقار و هیبت و جلال در او، بسیار متأثر شد. او و تمامی سردارانش شیفته سادگی حضرت خلیفه شده همه زیب و زینت خود را ترک کرده چون حضرت ابوبکر زندگی ساده و بیآلایشی را برای خود اختیار کردند.
ذوالکلاع شروع کرد به پوشیدن لباسهایی بسیار ساده مثل حضرت ابوبکر س. روزی حضرت ابوبکر س را در بازار مدینه دید که پوست بز بر شانههای خودش حمل میکرد. خانواده او بسیار پریشان شده به او گفتند: تو آبرو ما را در بین مهاجران و انصاریان برده، ما را رسوا کردی!
ایشان در جواب گفت: آیا شما میخواهید من پس از اسلام آوردنم مثل دوران جاهلیت جبار و خودخواه و مغرور باشم؟ نه هرگز، بخدا قسم! اطاعت و فرمانبرداری از خداوند متعال با تواضع و فروتنی، و زهد و پارسایی در این دنیا بجا آورده میشود.[1]
شما میخواهید من پس از اسلام آوردنم مثل روزهای جاهلیت خودخواه و متکبر باشم |
[1]- الیمن فی صدر الإسلام، اثر/ دکتر عبدالرحمن الشجاع، ص:302. والصدیق أول الخلفاء، اثر/ الشرقاوی، ص:114. و أبوبکر الصدیق، اثر/ الطنطاوی، ص:218.
245- استفسار درباره استاندارها
در سال اولی که حضرت ابوبکر صدیق س به مقام جانشینی پیامبر اکرم ج تعیین شدند، ایشان حضرت عمر را به عنوان امیر حج به مکه مکرمه اعزام داشت.
در سال بعد خودشان برای حج تشریف برد. ایشان پس از ادای حج و عمره با مردم نشسته از آنها خواست، اگر چنانچه کسی از استاندار و یا والی و شهردار خود شکایتی دارد، مطرح سازد تا مورد پیگیری قرار گیرد. حاجیان از همه شهرها و اطراف حکومت اسلامی برای ادای مناسک حج آمده بودند. هیچ کس از کارمندان دولتی شکایتی نداشت. همه از وظیفه شناسی و خدمتهای مسئولین تعریف کردند. در آن روزها شهردار مکه عتاب بن أسید س بود.
244- جوش و خروشی در مدینه همراه با فیل غنیمت
حضرت خالد بن ولید یک پنجم مال غنیمتی که مسلمانان در نبرد نابرابرانه و بسیار سخت کاظمه بدست آورده بودند را به دربار خلافت نزد حضرت ابوبکر صدیق در مدینه منوره فرستاد. در میان این اموال ارسالی به بیت المال مسلمانان تاج بسیار گرانبهای هرمز و یک فیلی بود که مسلمانان در دوران جنگ بدست آورده بودند. فیل برای مردمی که پیش از آن هرگز چنین حیوانی را ندیده بودند بسیار موجود عجیب و غریب بنظر میرسید. آنها تنها حکایت فیل را در قصه حمله ابرهه به مکه مکرمه شنیده بودند.
فیلبان فیل تازه از عراق رسیده را، در کوچه و بازار گردانید، مردم با دیدن این جانور عجیب و غریب بینهایت حیرتزده شدند.
برخی تصور میکردند شاید این جانور از غولها و موجودات افسانهای ایرانیان است! این اولین فتح و پیروزی بود که مسلمانان در خارج از محدوده عربستان به ثبت رسانده بودند و باعث شده بود در دلهای آنها جوش و خروش جدید به بار آید و آنها با همت و عزم و روحیه جدیدی به آینده بنگرند.[1]
با فتح "حیره" نیمی از آرزوی حضرت ابوبکر س برآورده شد. او آرزو داشت سپاهیان ایمان بتوانند وارد قلمرو امپراطوری فارس شده، آنها را در خانهاش شکست دهند. و برای این هدف میخواست عراق را فتح کرده اردوگاه و معسکر سپاه اسلام قرار دهد. حضرت خالد س مسئولیت خود را به نحو احسن به انجام رسانیده خود را سر وقت به "حیره" رسانید. نبردهای سنگین و تاریخساز ایشان با دشمن با معرکه کاظمه در ماه محرم سال دوازدهم هجری شروع شد. در ربیع الأول همان سال ایشان موفق شدند "حیره" را فتح کرده پرچم اسلام را بر بلندای آن به اهتزاز در آورند.
صحابه کرام از عربهای "حیره" نوشتن به عربی را آموختند. عربهای این منطقه از عربهای پیشین "بنو ایاد" خواندن و نوشتن آموخته بودند. اینها از زمان "بخت نصر" در آنجا اقامت داشتند. "بخت نصر" به عربها اجازه داده بود در عراق اقامت کنند.[1]