اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

232- سال اول خلافت

232- سال اول خلافت

سال اول خلافت حضرت ابوبکر س بیشتر در جنگ با مرتدان و بازگردانیدن دوباره شبه جزیره عربستان به کانون اسلام سپری شد.

البته در کنار جنگ و جهاد بر علیه سرکوبگران و خاموش کردن آتش فتنه در هر طرف حضرت ابوبکر س به سایر أمور مملکت نیز رسیدگی میکرد. به مواردی از نحوه رسیدگی به ترتیب شؤون مملکت توجه فرمائید:

1.     حضرت عمر بن خطاب را به منصب قضاوت و اداره دادگستری مدینه منوره گماشت. عجب در این است که طی دو سالی که ایشان در این پست بودند حتی یک مورد شکایت به دادگاه ایشان نیامد. به عبارت دیگر مدینه منوره از هر لحاظ در امنیت کامل بسر میبرد و بساط هر گونه جرائم و جنایات و تخلفات از آن برچیده شده بود. در خارج از مدینه چکاچک شمشیران مجاهدان بود با آشوبگران و فتنه افروزان، اما در داخل مدینه هرگز حتی یک پرونده شکایت در هیچ موردی بروز نکرد تا مردم مجبور شوند برای حل آن به دادگاه مراجعه کنند!

2.     حضرت ابوعبیده بن جراح س مسئولیت اداره بیت المال را بر عهده داشتند. نظم و ترتیب اموال زکات و صدقات، نحوه تقسیم آن‌ها از مسئولیت‌ها و وظائف ایشان بود.

3.     حضرت عثمان بن عفان و زید بن ثابت س مسئول بخش ثبت و احوال و شعبه نامه نگاری پودند. ثبت نام افرادی که در نیروهای انتظامی و ارتش ادای وظیفه میکردند، اجرای فرامین دولتی، نوشتن نامهها و مکاتبات مورد نیاز حکومت، فرستادن نامهها و پیک‌ها، جواب دادن به نامهها و گزارش‌های حکومتی از جمله وظائف این دو نفر بود.

4.     حضرت ابوبکر س بطور مداوم با تمامی والیان و استانداران و فرماندهانی که از طرف دار الخلافت به مناطق مختلف اعزام شده بودند در تماس بود. ایشان دستورهایشان را توسط افرادی قابل اعتماد برای آن‌ها میفرستاد و از آن‌ها تمامی اخبار مناطق مختلف را جویا میشد.

5.      هیچ شخصی بدون مشوره و اطلاع درالخلافت سرسری عمل نمیکرد.

نامههایی که بین حضرت ابوبکر صدیق س و والیان و استانداران و مقامات دولتی و فرمانداران سپاه در دوران جنگ با مرتدان و سرکشان و فتنه افروزان رد و بدل میشد در بین صفحات کتاب‌های تاریخ حفظ شده، به یادگار مانده است.

سال اول خلافت حضرت ابوبکر س سال بسیار پر کار و پر درد سری بود، از اینرو ایشان برای سفر حج عتاب بن اسید را به نمایندگی خود امیر حج قرار داده همراه قافله حاجیان به مکه مکرمه اعزام نمود.[1]

 

حضرت عمر س را بر مسند قضاوت مدینه منوره تعیین نمود. ولی طی دو سال پرونده هیچ شکایتی به دادگاه مراجعه نکرد



[1]- بنگرید به: الصدیق أبوبکر، اثر/ محمد حسین هیکل، ص: 376، 377.

231- تدوین و جمع‌آوری قرآن مجید

231- تدوین و جمع‌آوری قرآن مجید

اسباب تدوین و جمع‌آوری قرآن مجید

در بین شهیدان جنگ یمامه تعداد بسیار زیادی از حافظان قرآن نیز بودند. در پی آن بنا به مشوره حضرت عمر س به حضرت ابوبکر س، ایشان برنامهای برای تدوین و جمع‌آوری قرآن مجید طرح‌ریزی کرد. طی این برنامه آن‌ها تمام آیات و سورههای قرآن مجید را که روی تکههای پوست، استخوان‌ها، و شاخههای درختان خرما نگاشته شده بود، و در سینههای حافظان کلام الله مجید حفظ بود را در یک جا جمع آوری کردند.

حضرت ابوبکر صدیق س این مسئولیت بسیار بزرگ دینی و کار تاریخی را به دوش حضرت زید بن ثابت س سپرد.

حضرت زید بن ثابت س در این باره چنین میگوید: چندی بعد از رسیدن خبر شهیدان جنگ یمامه حضرت ابوبکر س مرا خواست. من خدمت ایشان حاضر شدم، حضرت عمر س نیز نزد ایشان بود. حضرت ابوبکر فرمود: " عمر نزد من آمده میگوید: در جنگ یمامه تعداد زیادی از قاریان و حافظان قرآن به شهادت رسیدهاند. من از این ترس و واهمه دارم که اگر در جنگ‌های مختلف به همین منوال حافظان و قاریان قرآن مجید جام شهادت را سر کشند قسمت بزرگی از قرآن کریم همراه آن‌ها از بین برود. برای جلوگیری از چنین فاجعهای من مشوره میدهم که دستور دهید قرآن مجید در یک جا گرد آوری شود. من به عمر گفتم: من چطور چنین کاری را انجام دهم که شخص رسول الله ج آن‌را انجام نداده است؟! حضرت عمر در پی آن گفت: "بخدا سوگند! این کار بسیار خوب و مهمی است. و در پی آن حضرت عمر با من بحث طولانی داشت تا اینکه خداوند برای انجام این کار سینهام را گشود، و من به رأی عمر قانع شدم.

انتخاب حضرت زید بن ثابث س

حضرت زید س میفرماید: حضرت ابوبکر س به من فرمود:

«إنک رجل شاب عاقل، لا نتهمک وقد کنت تکتب الوحی لرسول الله ج فتتبع القرآن فاجمعه».

"شما مرد جوان و عاقلی هستید، ما به شما کاملا اعتماد داریم. شما برای رسول الله ج وحی را مینوشتید، تلاش کن و قرآن را در یک جا جمع کن".

حضرت زید میفرماید: "بخدا قسم! اگر حضرت ابوبکر س به من دستور میداد کوهی را از جایی به جای دیگر منتقل کنم، اینکار برایم از جمع قرآن مجید مشکلتر نمیبود. من قرآن را از شاخههای درخت خرما، تخته سنگ‌ها، تکه پوست‌ها، استخوان‌های شانههای شتر و خلاصه روی هر چیزی که نوشته شده بود، و سینههای حافظان قرآن بدست آورده، شروع کردم به نوشتن و جمع کردن آن و آخرین قسمت سوره توبه را نزد حضرت ابوخزیمه انصاری یافتم".[1]



[1]- صحیح البخاری، حدیث: 4679 و 4986.

230- بوسه بر سر حضرت ابوبکر صدیق س

230- بوسه بر سر حضرت ابوبکر صدیق س

عمران بن ملحان نام؛ ابو رجاء عطاردی بصری است. او در زمان پیامبر ج زندگی کرد و ولی سعادت دیدار پرفروغ آن نبی رحمت نصیبش نشد. او زندگی طولانی را سپری کرد و در دوران حضرت عمر بن عبدالعزیز چشم از جهان بربست. چشمان او از سعادت دیدار رسول الله ج محروم ماند، ولی شرف ملاقات با حضرت ابوبکر صدیق و حضرت عمر فاروق را داشت.

ابورجاء میگوید: به مدینه منوره آمدم، دیدم که مردم در جایی جمع شدهاند. شخصی سر دیگری را بوسیده گفت: اگر تو نمیبودی ما هلاک و برباد میشدیم. من پرسیدم: آن کسی که بوسه زد کیست؟ نام کسی که سرش را میبوسید چیست؟ مردم گفتند: این حضرت عمر است که سر حضرت ابوبکر صدیق را میبوسد. او از تصمیم قاطع خلیفه در جنگ با کسانیکه از پرداخت زکات سر باز زده بودند تشکر و قدردانی میکند. حضرت صدیق؛ ابوبکر س، با ثبات و پایداری بیمانند بر تصمیم خود ثابت قدم ماند و با آرامش خاطر کامل فتنه افکنان ستیزهجو و آتش افروزان را قلع و قمع کرده تار و مار نمود. حال بنگرید که این افراد پس از رسوا شدن و چشیدن طعم ذلت و خواری شکست، سرشکسته و پشیمان زکاتشان را با دستان خود گرفته خدمت خلیفه تقدیم میکنند.[1]



[1]- ابوبکر الصدیق، اثر/ علی الطنطاوی، ص: 241.

229- فهم و درک سلیم و همت والای صدیق اکبر

229- فهم و درک سلیم و همت والای صدیق اکبر

حضرت ابوبکر صدیق س در تمام کارها و برنامههایش نمادی از همت و عزم و پایداری و حکمت و درایت بود. او براستی شاگردی نجیب در مکتب حضرت پیامبر اکرم ج بود که زندگیش را درست بر حسب قالب زندگی مبارک پیامبر خدا ج تنظیم کرده، قدم بقدم راه او را ادامه میداد.

زندگی بینهایت پرباری را سپری کرد که هر قدمش با برنامهریزی درست طی میشد. در روابطش با دیگران همیشه رضایت و خشنودی پروردگار را مد نظر داشت و در هر کاری پیروی و اطاعت پیامبر اکرم ج جلوی دیدگانش نمایان بود. نرمی و شدت او تنها برای اسلام بود و تنها اسلام محور همه فعالیت‌ها و مرکز فرماندهی احساسات و رفتار و کردار او بود.

هر صفحه از کتاب زندگی او سرشار خوبی‌ها و رفتارهای نیکوست و هر ورق آن آیینه پرهیزکاری و تقواست. نشست و برخواست او، برخورد و معاشرتش، راه و رسمش، کردار و گفتارش، تماما با اطاعت پروردگار یکتا و فرامین رسول و پیک الهی هم رنگ بود.

دستور الهی است بر بندگان که؛ نماز بر پا دارید و زکات ادا کنید. فرموده رسول الله ج است که؛ فرق اساسی اسلام و کفر در نماز است. حضرت ابوبکر س بر این فرمان پروردگار و فرستادهاش نماد ایمان کامل بود. این بود که ایشان با تمام آن افرادی جنگیدند که بین نماز و زکات فرقی قائل بودند و میگفتند: تنها نماز میخوانند و زکات نمیپردازند!

دیدگاه حضرت ابوبکر س که البته همان حقیقت محض است، این بود که زکات درست از درجه فرضیت نماز برخوردار است. مسلمان آن کسی است که بین آن دو هیچ فرق نمیبیند و به هر دو پایبند است. هر کسی از پرداخت زکات سرپیچی کند، با او باید جنگید هر چند نماز بر پا دارد.[1]



[1]- الصدیق ابوبکر، اثر/ محمد حسین هیکل، ص: 191.

228- دشت دشت است، نمی‫گذاریم ما دریا را هم!

228- دشت دشت است، نمیگذاریم ما دریا را هم!

لشکریان شکست خورده دشمن در بحرین خود را به بندرگاه دارین رسانده در آنجا جمع شدند. علاء حضرمی به سپاهیانش گفت که باید به تعقیب دشمن ادامه دهیم و نگذاریم آن‌ها براحتی دوباره جمع شده، باعث درد سر شوند. همه مجاهدان با تصمیم ایشان موافقت کرده برای رفتن به دارین آماده شدند.

ایشان همراه سپاهیان خود به ساحل دریا آمد تا سوار بر کشتی به دارین بروند. در آنجا بود که متوجه شدند سفر بسیار طولانی است و قبل از اینکه آن‌ها بتوانند با کشتی بدانجا برسند دشمن فرصت فرار خواهد یافت، از اینرو بود که فرمانده این دعا را خوانده، دل بدریا زده و سوار بر اسبش وارد آب شد:

«یا أرحم الراحمین! یا حکیم یا کریم! یا أحد یا صمد! یا حی یا قیوم! یا ذالجلال والإکرام! لا إله إلا أنت! یا ربنا!».

"ای رحم کنندهترین رحم کنندگان! ای حکیم و ای کریم! ای یکتا و ای بینیاز! ای همیشه زنده و ای قائم به ذات خود! ای خدای جلال و اکرام! هیچ معبودی نیست جز تو! ای پروردگار ما!".

حضرت علاء س به سپاهیانش دستور داد این دعا را خوانده اسب‌هایشان را به آب اندازند. آن‌ها همه با هم دعا خوانده وارد آب شدند. سپاه اسلام در سایه لطف و رحمت الهی توانست سوار بر اسب‌ها شنا کرده خلیج را طی کند. آن‌ها در بین موج‌های دریا آنچنان میرفتند که گویا بر روی موج‌های ریگستان چهارنل میتازند. گویا نه زانوهای اسبان در آب فرو میرفت و نه سم‌های شتران. این سفر با کشتی یک روز راه است، در حالیکه رفت و بازگشت پس از ادای مأموریت برای آن‌ها یک روز بیشتر طول نکشید. آن‌ها تمام جاسوسان و مخبران دشمن را از دم تیغ گذراندند. پس از بدست آوردن غنیمت‌های بسیار و به اسارت گرفتن باقیمانده دشمن، سپاه اسلام به اینسوی ساحل بازگشت. در این سفر دریایی مسلمانان هیچ خسارتی متحمل نشدند. تنها خورجین یکی از سربازان که در آن اسبش را علف میداد گم شد. حضرت علاء س بازگشت و آن‌را تلاش کرده بازیافت و به صاحبش پس داد.

ایشان اموال غنیمت را بین سربازان تقسیم کردند. تعداد سپاهیان بسیار زیاد بود، با این وجود به هر فرد سواره نظام 6000 هزار و به هر پیاده نظام دو هزار درهم رسید. ایشان با پیکی مژده این پیروزی بزرگ را به حضرت ابوبکر صدیق س رساندند. آن حضرت از این کارنامه درخشان آن‌ها بسی شاد گشته در نامهای از آن‌ها بسیار تشکر و قدر دانی نمودند. یکی از مجاهدان که عفیف بن منذر نام داشت در هنگام عبور از دریا چنین ابیاتی سرود.

ألم تر أن الله ذلل بحره

 

و أنزل الکفار إحدى الجلائل

دعونا إلى شق البحار فجاءنا

 

بأعجب من فلق البحار الأوائل

" ندیدی چگونه خداوند دریایش را آرام کرد.... و طعم تلخ شکست را بر کافران چشانید

ما را با عبور از دریا به مبارزه طلبیدند.... خداوند به ما ارزانی داشت آنچه را که از دو نیم شدن دریا برای ملت‌های پیشین دوصد چندان عجیبتر بود".

همراه مسلمانانی که این کرامت‌ها و این پیروزی‌های پی در پی حضرت علاء س را مشاهده میکردند راهبی مسیحی از "هجر" نیز بود.

او با دیدن این کرامت شگفت انگیز به قدرت الهی پی برده اسلام آورد. از او پرسیده شد: چه باعث شد که شما مسلمان شوید؟

او در جواب گفت: ترسیدم اگر بعد از دیدن این کرامت باز هم مسلمان نشوم، خداوند مرا مسخ کرده کرامت انسانی را از من بگیرد. او در ادامه سخنانش گفت:" من در سحرگاه در فضاء دعایی شنیدم". مسلمانان پرسیدند:" آن دعا چه بود". او گفت: دعا این بود: «اللهم! أنت الرحمن الرحیم، لا إله غیرک، والبدیع لیس قبلک شیء، والدائم غیر الغافل والذی لا یموت، وخالق ما یرى وما لا یرى، وکل یوم أنت فی شأن، وعلمت اللهم! کل شیء علما».

"بارالها! تو رحمانی و رحیمی، هیچ اله و معبودی نیست جز تو، تو آفریدگاری و پیش از تو کسی نبوده، تو برای همیشه هستی و از هیچ چیز غافل نیستی، تو آن ذات پاکی که مرگ را بسوی تو راهی نیست. تویی آفریدگار و خالق هر آنچه دیده میشود و هر آنچه از دیدگان پنهان است، هر روز تو را شأنی است دیگر، خدایا تو به هر چیز عالم و دانایی".

این راهب میگوید:" من مطمئن شدم که فرشتگان الهی تنها به کمک و یاری کسی میشتابند که در راه خداوند و بنا به فرامین او گام بر میدارند".

پس از آن او مسلمانی بسیار با ایمان و پرهیزکار شد. صحابه کرام از او حکایت‌های اهل کتاب را میشنیدند.

حضرت علاء بن حضرمی پس از شکست دادن و تار و مار کردن مرتدان به بحرین بازگشت. اسلام در منطقه نیرو و قدرت گرفت، به یاری حق اسلام و پیروانش بر شرک و مشرکان چیره شده، دریچه دل‌ها بسوی گلستان ایمان و امید بازگشته طعم سعادت و رستگاری را چشیدند.[1]

 

آن‌ها بر دریا چنان گام میزدند؛ گویا که بر ریگ‌های بیابان میتازند، و گویا آب دریا از سم شتران و از زانوی اسب‌هایشان بالا نمیزد.



[1]- بنگرید به: البدایة والنهایة: 6/ 334، والتاریخ الإسلامی، اثر/ الحمیدی: 9/ 105.