اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

استقامت در برابر سختی‌ها

استقامت در برابر سختی‌ها

جرجی زیدان (1861-1914م) نویسنده و روزنامه‌نگار مسیحی لبنانی، نوشته است: «همین که قریش از آن اقدامات خود سودی ندیدند، به آزار مسلمانان پرداختند. مسلمانان با بردباری رنج می‌کشیدند و همین که کار سخت شد و مسلمانان بیش از اندازه مورد عذاب و توهین واقع شدند، پیغمبر دستور داد، مسلمانانی که قوم و قبیله ندارند تا در پناهش باشند، از مکه به حبشه بروند؛ از این رو هشتاد و سه نفر با عده‌ای زن و بچه به حبشه رفتند و این هجرت، هجرت نخستین اسلام به شمار می‌آید. بدیهی است که این مسافرت در آن زمان بسیار دشوار بوده است، زیرا مهاجرین می‌بایست از بیابان‌های خشک و دریا بگذرند و با زن و بچه، این سختی‌ها را پشت سر بنهند و همین اقدام آنان بهترین گواه است که پیروان پیغمبر به پیشوای خود ایمان کامل داشتند و به دستور او رنج سفر را بر خود هموار می‌ساختند.

اینک جای آن دارد که آنچه درباره‌ی دعوت اسلام پس از مطالعات بسیار به نظر ما رسیده است، برای خوانندگان شرح دهیم:

پاره‌ای از نویسندگان غیر مسلمان، پنداشته‌اند که پیغمبری برای ریاست و دنیاداری به این کار مهم دست زد، ولی ما معتقدیم که این پندار، بی‌پایه و مایه است، زیرا تاریخ دعوت اسلام گواهی می‌دهد که پیامبر از روی کمال خلوص و ایمان و بدون هیچ نظر دنیوی به دعوت مبادرت کرد.

پیغمبر اسلام به نبوت خود ایمان و اطمینان قطعی داشت و بطور قطع می‌دانست که از جانب خداوند به دعوت مردم برانگیخته شده است و اگر این ایمان، قطعی و کامل نبود، نمی‌توانست آن همه رنج و آزار را تحمل کند، زیرا حضرت رسول پیش از دعوت، به واسطه‌ی زناشویی با خدیجه از جاه و مقام و ثروت برخوردار بود و مردم، دوستش داشته و به او احترام می‌گذاشتند و زندگانی آسوده‌ای می‌گذراند و برعکس، پس از دعوت، دچار رنج بسیار شد؛ تا آن اندازه که به خاطر او، مردم مکه با بنی هاشم از در ستیز وارد شدند و چون او هم از بنی هاشم بود، مکیان میان خود پیمانی بسته و در درون کعبه نهادند و به موجب آن، متعهد شدند که با بنی هاشم (اقوام پیغمبر) داد و ستد نکنند و از آنان دختر نگیرند و به آنان دختر ندهند. بنی هاشم در اثر این پیمان، مدت سه سال شهر مکه را ترک کرده و به کوه‌ها و غارها پناه بردند و اگر هم به مکه می‌رفتند، پنهانی می‌رفتند و فقط کسانی آشکارا در مکه آمد و شد می‌کردند که همچون ابولهب (عموی پیغمبر) با محمد دشمنی سخت داشتند.

شاید پاره‌ای تصور می‌کنند که استقامت پیغمبر اسلام بر دعوت خود، به واسطه‌ی پشتیبانی ابوطالب، بیش از پیش در دعوت خود پابرجا ماند. ابوطالب و خدیجه، سه سال پیش از هجرت درگذشتند و پس از مرگِ آنان، کار بر رسول اکرم ج دشوار شد و قریشیان از هرسو بر وی تاختند؛ به ویژه ابولهب و حکم بن عاص و عتبة بن ابی معیط. همسایگان پیامبر زیادتر از سایرین او را آزار می‌دادند و غالباً هنگام نماز، شکمبه بر سر و رویش می‌ریختند و خوراکش را آلوده می‌ساختند.

پیغمبر از مکه به طایف رفت، تا مگر در آنجا یار و یاوری بیابد، ولی در آنجا نیز چیزی جز دشنام و آزار ندید، تا آنجا که مردم طایف دسته‌ای از نادانان و اراذل خود را مأمور کردند که با پیامبر بستیزند و در ملأعام مسخره‌اش کنند. همینکه پیغمبر از آنان کناره می‌گرفت و به گوشه‌ای پناه می‌برد، عده‌ای می‌آمدند و دوباره فرومایگان را به از سرگیری آزارهای‌شان تشویق می‌کردند.

پیغمبر تمام این رنج‌ها را به جان می‌خرید و دعوت خود را ادامه می‌داد و فقط نزد خدای خویش از نادانی مردم شکوه می‌کرد.

حضرت رسول از طایف به مکه برگشت و دشمنان خویش را بدتر از سابق دید؛ به گونه‌ای که هرکس از دور و نزدیک با او به ستیزه برمی‌خاست و تهدیدش می‌کرد. پیغمبر با اراده‌ای ثابت و محکم بر این مصیبت‌ها صبر می‌کرد، درحالیکه یقین داشت که اگر از دعوت خود دست بردارد، با او همه نوع همراهی و مهربانی خواهد شد؛ ولی دست از دعوت خود برنداشت، چون به نبوتش ایمان کامل داشت و می‌دانست که از جانب خداوند به این مأموریت برگزیده شده است.

همینکه پیغمبر از مسلمان‌شدن نزدیکان و اقوام خود نومید شد، در موسم حج بر سر راه مسافران حاضر می‌شد و آنان را به اسلام دعوت می‌کرد و در آنجا هم از تعرض مصون نبود و به ویژه عمویش ابولهب میان سخنانش می‌دوید و می‌گفت: «ای مسافران! سخن برادرزاده‌ی مرا گوش مدهید! او می‌گوید: از لات و عزی (نام دو بت) دست بکشید و گمراهی‌های تازه‌اش را بپذیرید، زنهار! از محمد مشنوید!»

البته این اعتراضات، از تصمیم و اراده‌ی پیامبر نمی‌کاست و بطور مرتب، مسافران و حجاج را به دین اسلام می‌خواند»([1]).


 

 

 



[1]- تاریخ تمدن اسلام، 23- 24.

دل‌بستگی به خداوند

دل‌بستگی به خداوند

جی. لیندساری جانسون([1]) نوشته است: «جهالتی که از جانب پاره‌ای از مسیحیان متعصب، نسبت به مذهب اسلام به نمایش درآمد، وحشتناک است... [حضرت] محمد به تنهایی در میان ملت‌های آن زمان، خدای واحد را می‌پرستید و دیگر خدایان را مردود می‌شمرد. وی بر تقوا، به عنوان یک اصل اساسی، نماز روزانه برای خدا، احترام به همه‌ی مردم، عدالت، نیکوکاری و میانه‌روی اصرار می‌ورزید. غالب سخنان پوچی که مسیحیان متعصب وادارمان می‌کردند که باور کنیم در قرآن نوشته شده، نه بوسیله‌ی [حضرت] محمد گفته شده و نه در ترجمه‌ی صحیحی از قرآن دیده می‌شود»([2]).



[1]- G. Lindsary Johnson.

[2]- سیرت و شخصیت حضرت محمد، 23.

صداقت حضرت محمد

صداقت حضرت محمد ج

توماس کارلایل نوشته است: «آیا کسی این تهمت دروغ درباره‌ی وی [پیامبر ج] را باور خواهد کرد؟ من ابداً باور نمی‌کنم، حتی اگر دروغ و فریب در بین همه‌ی انسان‌ها آن‌چنان رواج یابد که بسان سخن راست مورد پذیرش قرار گیرد، زیرا در اینصورت مردم ابله و دیوانه خواهند بود.

ای وای! این چه سخن زشتی بود که سفیهان و نابخردان بر اثر کفر و الحاد ساختند و همین سخن، نشانی از خباثت و پلیدی دل‌ها و مرگ روح آنان است و انسان دانشمند، هیچگاه سخنی کفرآمیزتر از این نشنیده است!

ای برادران! مگر امکان دارد کسی با دروغ، چنین آیینی استوار در تاریخ بسازد که تاکنون این همه درخشش داشته باشد؟ به خدا سوگند که این سخن، دروغی است که مثل دروغ‌های دیگر در تاریخ مکه، جمعی از کینه‌توزان یا دنیاپرستان آن را جعل کرده‌اند!...

با یقین می‌گویم که محال است محمد دروغ گفته باشد، زیرا اساس کارهایش را بر صداقت می‌بینم، چنان‌که اساس دیگر فضایلش بر صداقت بوده است. صداقت و اخلاص عمیق در روح او موج می‌زد...»([1]).



[1]- اندیشه تقریب؛ 37.

اسوه‌‌ی ایده‌آل

اسوه‌‌ی ایده‌آل

دی، جی هوگارث([1]) در کتاب تاریخ عرب نوشته است: «حرکات روزانه‌ی او [محمد ج] خواه بسیار مهم و بزرگ و خواه کوچک و کم‌اهمیت، خود [به خود] قوانینی را به وجود آورد که امروزه میلیون‌ها نفر از آنان پیروی می‌کنند. رفتار هیچ فردی جز او در هیچکدام از اقوام بشری، این چنین مورد تقلید قرار نگرفته است، حتی رفتار بنیانگذار دین مسیح اینگونه در زندگیِ معمولی پیروانش حاکم نبوده است. به علاوه بنیانگذار هیچ آیینی جز پیامبر اسلام، تعالیمی چنین منحصر به فرد و بزرگ از خود باقی نگذارده است»([2]).



[1]- D.G. Hogarth.

[2]- همان، 22-23.

قدرت بدون فخرفروشی

قدرت بدون فخرفروشی

ریوزند با سورث اسمیت مورخ شهیر انگلیسی، نوشته است: «او قدرت قیصر و پاپ را یکجا داشت؛ قدرت پاپ را بدون جلوه‌فروشی‌هایش و قدرت قیصر را بدون لژیون([1]) مخصوص قیصر. او ارتش دایمی، گارد محافظ، کاخ و درآمد ثابت نداشت. اگر شخصی بتواند مدعی حکومت الهی شود، آن شخص جز محمد کسی دیگر نیست؛ زیرا تمام قدرت را بدون نیاز به حمایت دیگران داشت. او فراتر از عناوین و تشریفات، احترام‌های توخالی و بی‌ارزش و چاپلوسی‌ها و تشریفات دربار (قیصر) بود. برای پادشاهان و شاهزادگانی که در جامعه‌های پرجلال متولد می‌شوند، این چیزها حکم اساس زندگی را دارند، اما حتی آنان‌که به عنوان مردان خودساخته شناخته شده‌اند و در پرونده‌ی زمان مشخص‌اند، همچون: سزار([2])، کرومول([3]) و ناپلئون([4]) نیز نتوانستند در مقابل جذبه‌های پر زرق و برق حکومت‌های دنیوی مقاومت کنند و این در حالی است که محمد با واقعیت آشنا بود و به همین جهت برای اینگونه مقام‌ها اهمیتی قایل نمی‌شد و زندگیِ خصوصی‌اش مطابق با زندگیِ همه‌ی مردم بود»([5]).



[1]- لژیون Legion یکی از تقسیمات ارتش روم که به اختلاف اوقات از سه هزار تا شش هزار نفر می‌شد و هر یک از افراد آن را لژیونر می‌گفتند. فرهنگ عمید

[2]- سزار Sezar ژول (قیصر یولیوس) Gesar Jules پاتریسین Patricien رومی (و. 101 مقتول 44 ق.م) وی یکی از افراد قبیلۀ مشهور ژانس ژولیا (Julia) بود که خود را از نسل زهره می‌دانست، وی با هم‌دستی کراسوس و پمپئوس به حکومت رسید.

[3]- اولیور کرومول Cromwell, Oliver (1599-1658م) که از سال 1653 تا سال 1658م بر بریتانیا فرمانروایی داشت وی مردی شگفتی‌ساز در عرصه‌های نظامی بود.

[4]- ناپلئون بناپارت Napoleni bonaparate (1769-1821م) امپراتور جهانگشای فرانسوی.

[5]- سیرت و شخصیت حضرت محمد؛ 18- 19.