ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
لادی ایفلین کوبولد انگلیسی مینویسد: «هیچ شبههای نیست که پیغمبر اسلام توانست بهترین معجزات و عجایب را انجام دهد و ملت عرب سرسخت و لجوج را به دور انداختن عبادت بتها و پذیرش عبادت خدای یگانه متقاعد سازد.
محمد مردی سپاسگزار و ستایشگر بود و موفق شد که از ملت عرب، ملت جدیدی بسازد و آنان را از تاریکی به روشنی هدایت کند و با آنکه بزرگ جزیرة العرب و پیشوای قبایل آن بود، هیچ وقت به القاب و عناوین اهمیت نداد و در صدد استفاده از آنان برنیامد و [در] تمام مدت زندگی خود به همین اکتفا کرد که فرستادهی خداوند است. او خانهی خود را نظافت و کفش خود را اصلاح میکرد و بزرگوار و مهربان بود؛ هیچ فقیر و درماندهای نزدش نرفت، مگر آنکه نسبت به او آنچه داشت، احسان میکرد و داراییاش غالباً به حدی کم بود که برای ادارهی معاش خودش هم کافی نبود و در نهایت نیز عمری با کمال افتخار به پایان آورد؛ عمری که در راه خدا و خلق و خدمت به انسانیت صرف شد»([1]).
هانری ماسه نویسندهی مشهور مینویسد: «اگر دربارهی پیغمبر اسلام یک بحث اجمالی داشته باشیم، از یک سو شخصیتی که همواره متفکر و در اندیشه است، با نفسی که باطنش مملو از غم و اندوه باشد، در برابرمان مجسم میشود و از دیگر سو مدارکی که از او در دست است، شخصی را به ما میشناساند که معتقد به خدای یگانه و زندگانی اخروی است و از صفات برجستهاش مهربانی بیشائبه و عزم و اراده و اعتقاد است و افزون بر این، مردی است حاکم و ادارهکننده و سیاسی و جنگی که در عین حال ظالم و آشوب طلب نیست و برعکس همیشه طالب صلح و آرامش بوده است»([1]).
بندلی جوزی اخلاق و رفتار پیامبر ج را چنین بیان میکند: «چون در کار و اصلاحاتی که محمد انجام داد تحقیق کردیم، چارهای جز اقرار به این موضوع نداشتیم که به بیشتر وعدههای خود عمل کرده و بخش مهمی از آمال خود را به منصهی ظهور رسانده است و اگر عمر بیشتری میکرد، بطور قطع اصلاحاتش در ملت عرب، کاملتر و وسیعتر بود و با وجود این، آنچه در این چند سال در مدینه انجام داد – با آنکه همواره گرفتار جنگ و رقابت و دسیسه و حسد و مکر و نفاق بود و منافقان در برابرش کارشکنی میکردند – بسیار مهم و بزرگ بوده و جز دشمنان و معاندان و متعصبان و آنانکه چشم دیدن حقایق را ندارند، کسی منکر اقدامات بیمانندش نیست»([1]).
لویی توماس نویسندهی معروف آمریکایی میگوید: «کمتر خانوادهای در عربستان دیده میشود که نام یکی از فرزندان خود را «محمد» نگذارد و اصولاً انتشار این نام در عالم بیشتر از انتشار «پطرس» و «یوحنا» است.
محمد پیغمبر عرب، اولین کسی بود که وحدت ملی عرب را عملی ساخت، آن قبایل را در زیر یک پرچم گرد آورد و شگفت این است که هنگامی ظهور کرد که نه تنها عربستان، بلکه سراسر جهان محتاج به ظهورش بود! او با قدرت و اعمال نفوذ، وحدت عرب را ایجاد نکرد، بلکه بر اثر کلام شیرین و اخلاق نیک خود، قلوب این قوم را تسخیر کرد تا از روی میل از او پیروی کرده و به گفتههایش ایمان آوردند، به راستی میتوان گفت، فرزند مکه صفایی داشت که در سایر پیغمبران یافت نمیشد. در او نیرویی بود که با آن میان دلهای پراکنده و جدا از هم ایجاد ائتلاف میکرد و بطوری آنان را متحد میکرد که در پندار و احساس، در حکم یک دل بودند»([1]).
ا. س. بوکوئت([1]) از زندگی و اخلاق پیامبر ج چنین سخن به میان میآورد: «محمد، شکوه مادی را تحقیر میکرد. او مرتاض نبود، اما زندگیاش با نهایت سادگی و صرفه جویی میگذشت. رفتار و سلوک (متواضعانه) و سادهی او آنچنان مشهور است که هیچ دلیلی بر انکارش وجود ندارد. او با نهایت خلوص میگفت: که به فرمان خدا باید از پوشیدن لباسهای زربفت و ابریشمین خودداری کند»([2]).