39- شَبابة بن سَوّار فَزاری/[1]
[متوفّای 254 یا 255ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
شَبابة بن سَوّار فزاری، آزادهی ابوعمر مدائنی است؛ اصل شبابة بن سَوّار، از خراسان میباشد. گفته شده است که نام وی: «مروان» میباشد. این را، ابن عدی، حکایت نموده است.
شبابة بن سَوّار فزاری، از این بزرگان عرصهی روایت و درایت، حدیث روایت نموده است:
حریز بن عثمان رحبی؛ اسرائیل؛ شعبة؛ شیبان؛ یونس بن ابی اسحاق؛ ابن ابی ذئب؛ لیث بن سعد؛ عبدالعزیز بن ماجشون؛ ورقاء؛ محمد بن طلحة بن مصرف؛ و دیگران.
و از کسانی که از شَبابة بن سّوار فزاری، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ علی بن مدینی؛ یحیی بن معین؛ اسحاق بن راهویه؛ عبدالله بن محمد مسندی؛ دو پسر ابوشیبة؛ احمد بن حسن خِراش؛ احمد بن ابی سُریج رازی؛ حجّاج بن شاعر؛ حجّاج بن حمزة خشابی؛ حسن بن صبّاح بزّار؛ حسن بن محمد بن صبّاح زعفرانی؛ حسن بن علی خلّال؛ عمرو الناقد؛ محمد بن رافع؛ محمد بن عبدالرحیم بزّاز؛ محمود بن غیلان؛ مطر بن فضل؛ یحیی بن بشر بلخی؛ یحیی بن موسی خت؛ فضل بن سهل اعرج؛ محمد بن حاتم بن میمون؛ محمد بن عبیدالله بن منادی؛ ابومسعود رازی؛ عباس دوری؛ محمد بن عاصم اصبهانی؛ یحیی بن ابی طالب؛ عبدالله بن روح مدائنی و شماری دیگر از مردمان.
جعفر طیالسی از یحیی بن معین نقل میکند که گفت: «ثقة»؛ «شَبابة بن سّوار، فردی مؤثق و قابل اعتماد در حدیث بود».
عثمان دارمی گوید: «قلتُ لیحیی: فشابة فی شعبة؟ قال: ثقة»؛ «خطاب به یحیی بن معین گفتم: دیدگاه تو در مورد روایات شبابة از شعبه چیست؟ وی در پاسخ گفت: شَبابة بن سّوار، روایت کنندهای ثقه و معتبر و مطمئن و درستکار میباشد».
ابن سعد گوید: «کان ثقة، صالح الامر فی الحدیث وکان مُرجئاً»؛ «شَبابة بن سّوار فَزاری، فردی مؤثق و قابل اعتماد میباشد که احادیث وی نیز در شمار احادیث و روایات صحیح و درست قرار دارند؛ و خود وی نیز گرایش به مذهب «مُرجئه» داشت».
ناگفته نماند که شَبابة بن سّوار فَزاری، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[3] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع انّه شیخ احمد ویحیی وشیخ بعض شیوخهما، یروی عن الامام ابی حنفة/ فی هذه المسانید»؛ «شَبابة بن سّوار فَزاری - با وجود این که استاد احمد بن حنبل و یحیی بن معین و استاد برخی از اساتید آن دو به شمار میآید - باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، شَبابة بن سّوار را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
شَبابة بن سّوار فَزاری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «ما یکره من کثرة السؤال»[5]
«حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ صَبَّاحٍ، حَدَّثَنَا شَبَابَةُ، حَدَّثَنَا وَرْقَاءُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ، یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “لَنْ یَبْرَحَ النَّاسُ یَتَسَاءَلُونَ حَتَّى یَقُولُوا: هَذَا اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ، فَمَنْ خَلَقَ اللَّهَ ”»(ح 7296)
«حسن صبّاح، از شَبابة بن سّوار فَزاری، از ورقاء، از عبدالله بن عبدالرحمن برای ما روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیدم که میگفت: رسول خداج فرمود: «مردم به اندازهای به سؤالات خود ادامه میدهند تا جایی که میگویند: این خدا است که همه چیز را آفریده است؛ پس چه کسی خدا را آفریده است؟ (در این صورت، باید بگوید: به خدا و رسولش ایمان دارم و به خدا پناه ببرد و به جلوتر نرود)».
* در باب «الصلاة علی النفساء وسنّتها»[6]
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی سُرَیْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا شَبَابَةُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ حُسَیْنٍ المُعَلِّمِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ، عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ: «أَنَّ امْرَأَةً مَاتَتْ فِی بَطْنٍ، فَصَلَّى عَلَیْهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَامَ وَسَطَهَا»»(ح 332)
«احمد بن ابی سُریج، از شَبابة بن سّوار فزاری، از شعبة، از حسین معلّم، از عبدالله بن بریدة، از سمرة بن جندبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: زنی به هنگام زایمان، وفات کرد؛ رسول خدا ج بر وی، نماز گزاردند و به هنگام نماز، به میانهی جنازه ایستادند».
* در باب «هل علی من لا یشهد الجمعة غسل من النساء والصبیان وغیرهم»[7]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا شَبَابَةُ، حَدَّثَنَا وَرْقَاءُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «ائْذَنُوا لِلنِّسَاءِ بِاللَّیْلِ إِلَى المَسَاجِدِ»»(ح899)
«عبدالله بن محمد، از شَبابة بن سّوار فَزاری، از ورقاء، از عمرو بن دینار، از مجاهد از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «برای زنان اجازه بدهید که در شب، به مسجد بروند».
* در باب «مایجوز من العمل فی الصلاة»[8].
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ﴾ [البقرة: 197]»[9].
* در باب «غزوة الحدیبیة»[10].
* در باب «من جرّ ثوبه من الخیلاء»[11].
* در باب «ایّ الجوار اقرب»[12].
* در باب «عمل صالح قبل القتال»[13].
* در باب «صفة ابلیس وجنوده»[14].
[1]- بیوگرافی «شَبابة بن سوّار فَزاری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/270؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/356؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/392؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/513؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/260؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/15؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/312؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/3؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/410؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 142؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/261؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/218
[2]- «تهذیب التهذیب» 3/264 و 265
[3]- «جامع المسانید» 2/481
[4]- «عقود الجمان»؛ ص117
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1083 و 1084
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/47
[7]- همان 1/123
[8]- همان 1/161
[9]- همان 1/206
[10]- همان 2/599
[11]- همان 2/861
[12]- همان 1/300
[13]- همان 1/394
[14]- همان 1/464
38- سلیمان بن فیروز، ابواسحاق شیبانی/[1]
[متوفّای 138 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ حدیث و امام و پیشوای دینی، سلیمان بن فیروز کوفی، آزادهی بنی شیبان میباشد که از عبدالله بن ابی اوفی، ابن شدّاد، زرّبن حُبیش، شعبی، نخعی، عکرمه و گروهی دیگر از بزرگان عرصهی حدیث شناسی، به روایت حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از سلیمان بن فیروز، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
شعبة؛ سفیان ثوری؛ جریر بن عبدالحمید؛ علی بن مسهر؛ سفیان بن عیینة؛ جعفر بن عون؛ و دیگران.
تمامی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر مؤثق بودن سلیمان بن فیروز، اتفاق نظر دارند و همه، او را فردی مطمئن و قابل اعتماد میدانند؛ تا جایی که از بین اساتید وی، ابواسحاق سبیعی نیز به نقل روایت از وی (یعنی شاگرد خویش) پرداخته است.
فلّاس گوید: «مات سنة ثمان وثلاثین ومائة»؛ «سلیمان بن فیروز، به سال 138 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
و ابومعاویه، بر این باور است که وی، به سال 139 ه . ق وفات کرده و چهره در نقاب خاک کشیده است. و برخی نیز معتقدند که وی، به سال 141 ه . ق - یا در سال 142 ه . ق - دار فانی را وداع گفته و این خاک دان را برای همیشه ترک کرده است. خدایش او را بیامرزد و در جوار رحمتهای بیکران خویش جای دهد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن ابی مریم به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة حجّة»؛ «سلیمان بن فیروز، در عرصهی حدیث، هم مؤثّق و قابل اعتماد است و هم امین و معتبر و حجّت و مدرک و خبره و کارشناس».
ابوحاتم گوید: «ثقة، صدوق، صالح الحدیث»؛ «سلیمان بن فیروز، از زمرهی راویان و محدّثان ثقه و قابل اعتماد و صادق و راستگو است که احادیث و روایات او نیز صحیح و درست میباشند».
نسایی گوید: «ثقة»؛ «سلیمان بن فیروز، روایت کنندهای مؤثق و معتبر میباشد».
احمد عجلی نیز گوید: «کان ثقة من کبار اصحاب الشعبی»؛ «سلیمان بن فیروز، فردی ثقه و قابل اعتماد است که یکی از شاگردان بزرگ و برجستهی شعبی نیز به شمار میآید».
و ابن عبدالرحمن البرّ گفته است: «هو ثقة حجّة عند جمیعهم»؛ «سلیمان بن فیروز، از دیدگاه تمامی علماء و صاحب نظران اسلامی، روایت کنندهای ثقه و قابل اعتماد و امین و معتبر و حجّت و مدرک در حدیث میباشد».
شایان ذکر است که سلیمان بن فیروز، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، سلیمان بن فیروز را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارندهی سطور گوید:
سلیمان بن فیروز شیبانی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من ترک قتال الخوارج للئلّاف وینفر الناس عنه»[5]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، حَدَّثَنَا الشَّیْبَانِیُّ، حَدَّثَنَا یُسَیْرُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ: قُلْتُ لِسَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ، هَلْ سَمِعْتَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: فِی الخَوَارِجِ شَیْئًا؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ، وَأَهْوَى بِیَدِهِ قِبَلَ العِرَاقِ: «یَخْرُجُ مِنْهُ قَوْمٌ یَقْرَءُونَ القُرْآنَ، لاَ یُجَاوِزُ تَرَاقِیَهُمْ، یَمْرُقُونَ مِنَ الإِسْلاَمِ مُرُوقَ السَّهْمِ مِنَ الرَّمِیَّةِ»»(ح 6934)
«موسی بن اسماعیل، از عبدالواحد، از سلیمان بن فیروز شیبانی، از یُسیر بن عمرو، برای ما روایت کرده که وی گفته است: خطاب به سهل بن حنیفس گفتم: آیا از پیامبر خدا ج دربارهی خوارج، چیزی شنیدهای؟ گفت: از رسول خدا ج در حالی که دست خویش را به سوی عراق نشانه گرفته بود، شنیدم که میفرمود: «از آن سوی، گروهی بیرون میآیند که قرآن را میخوانند ولی از گلوهایشان نمیگذرد (و به قلب آنها، نفوذ نمیکند)؛ از اسلام، چنان به سرعت میگذرند که تیر از هدف (شکار) میگذرد».
* در باب «من الاکراه؛ ﴿کُرۡهٗا﴾ [الأحقاف: 15]؛ ﴿کَرۡهٗا﴾ [آل عمران: 83] واحد»[6]
«حَدَّثَنَا حُسَیْنُ بْنُ مَنْصُورٍ، حَدَّثَنَا أَسْبَاطُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا الشَّیْبَانِیُّ سُلَیْمَانُ بْنُ فَیْرُوزَ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: الشَّیْبَانِیُّ، وَحَدَّثَنِی عَطَاءٌ أَبُو الحَسَنِ السُّوَائِیُّ، وَلاَ أَظُنُّهُ إِلَّا ذَکَرَهُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ﴾ [النساء: 19] الآیَةَ. قَالَ: “کَانُوا إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ کَانَ أَوْلِیَاؤُهُ أَحَقَّ بِامْرَأَتِهِ: إِنْ شَاءَ بَعْضُهُمْ تَزَوَّجَهَا، وَإِنْ شَاءُوا زَوَّجَهَا، وَإِنْ شَاءُوا لَمْ یُزَوِّجْهَا، فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا مِنْ أَهْلِهَا، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ فِی ذَلِکَ”»(ح 6948)
«حسین بن منصور، از اسباط بن محمد، از سلیمان بن فیروز شیبانی، از عکرمة، از ابن عباسب برای ما روایت کرده است.
سلیمان بن فیروز شیبانی گوید: و عطاء ابوالحسن سوّائی به من حدیث کرد و گمان نمیکنم که وی، به جز از ابن عباسب در شأن این آیه یاد کرده باشد؛ آنجا که خداوند میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن یَأۡتِینَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن کَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡٔٗا وَیَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِیهِ خَیۡرٗا کَثِیرٗا١٩﴾ [النساء: 19] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما حلال نیست که زنان را به ارث برید، حال آن که آنان چنین کاری را نمیپسندند و وادار بدان میگردند؛ و آنان را تحت فشار قرار ندهید تا بدین وسیله، برخی از آنچه را که بدیشان دادهاید، فراچنگ آورید؛ مگر این که آنان، دچار گناه آشکاری شوند؛ و با زنان خود به طور شایسته، معاشرت کنید؛ و اگر هم از آنان کراهت داشتید (شتاب نکنید و زود تصمیم به جدایی نگیرید) زیرا که چه بسا از چیزی بدتان بیاید و خداوند، در آن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد».
ابن عباسب گوید (در روزگار جاهلیت)، چون مردی وفات میکرد، خویشاوندانش، به آن زنِ شوهر مرده، مستحقتر بودند؛ یعنی اگر کسی از آنان میخواست، میتوانست با آن زن، ازدواج کند؛ و اگر بعضی میخواستند، میتوانستند آن زن را به ازدواج کس دیگر دربیاورند؛ و اگر هم نمیخواستند، میتوانستند او را از ازدواج منع کنند؛ و آنان، نسبت به خویشاوندان زن، مستحقتر بودند؛ از این رو، خداوند این آیه را نازل کرده است».
* در باب «مباشرة الحائض»[7]
«حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّیْبَانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَدَّادٍ، قَالَ: سَمِعْتُ مَیْمُونَةَ، تَقُولُ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «إِذَا أَرَادَ أَنْ یُبَاشِرَ امْرَأَةً مِنْ نِسَائِهِ أَمَرَهَا، فَاتَّزَرَتْ وَهِیَ حَائِضٌ» وَرَوَاهُ سُفْیَانُ عَنِ الشَّیْبَانِیِّ»(ح 303)
«ابونعمان، از عبدالواحد، از سلیمان بن فیروز شیبانی، از عبدالله بن شدّاد برای ما روایت کرده که وی گفته است: «از میمونةل شنیدم که میگفت: هرگاه رسول خدا ج میخواست با یکی از زنان خویش که حایض بود، نزدیکی کند، بدو فرمان میداد تا ازار بپوشد.
سفیان نیز این حدیث را از سلیمان بن فیروز شیبانی روایت کرده است».
* در باب «اذا صلّی الی فراش فیه حائض»[8].
* در باب «من شکا اِمامه اذا طوّل»[9].
* در باب «وضوء الصبیان؛ ومتی یجب علیهم الغسل والطهور»[10].
* در باب «الاذن بالجنازة»[11].
* در باب «قول النبیّ ج: یعذبّ المیّت ببعض بکاء اهله علیه»[12].
* در باب «الصفوف علی الجنائز»[13].
* در باب «صلاة الصبیان مع الناس علی الجنائز»[14].
* در باب «ما یفطر بما تیسّر بالماء وغیره»[15].
* در باب «تعجیل الافطار»[16].
* در باب «بیع المزابنة»[17].
به هر حال، روایات سلیمان بن فیروز شیبانی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 25 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «سلیمان بن فیروز شیبانی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/16؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/309؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/135؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 4/301؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/395؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/172؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/386؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 129؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/60؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص73، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/177
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/153
[3]- «تهذیب التهذیب» 4/172 و 173
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 116
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1025
[6]- همان 2/1027
[7]- همان 1/44
[8]- همان 1/74
[9]- همان 1/98
[10]- همان 1/ 118
[11]- همان 1/ 167
[12]- همان 1/ 176
[13]- همان 1/ 176
[14]- همان 1/ 177
[15]- همان 1/ 262
[16]- همان 1/ 263
[17]- همان 1/ 291
37- سُلیمان بن طَرخان تیمی/[1]
[متوفّای 143 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ حدیث، پیشوای دینی، شیخ الاسلام، «ابوالمعتمر، سلیمان بن طَرخان تیمی» میباشد؛ او در اصل، «تیمی» نیست؛ بلکه در میان آنها، فرود آمد و اقامت گزید.
سلیمان بن طرخان، از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:
انس بن مالکس؛ ابوعثمان نهدی؛ طاوس؛ حسن و شماری دیگر از محدّثان و نام آوران عرصهی روایت و درایت.
و از کسانی که از سلیمان بن طرخان، به سماع حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
شعبه؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ عبدالله بن مبارک؛ یزید بن هارون؛ محمد بن عبدالله انصاری؛ هوذة بن خلیفة؛ و شماری دیگر از مردمان.
شعبه گوید: «ما رأیتُ احداً اصدق من سلیمان التیمی؛ کان اذا حدّث عن رسول اللهج تغیّر لونه»؛ «من کسی را صادقتر و راستگوتر و مطمئنتر و معتبرتر از سلیمان تیمی ندیدهام؛ عادت وی، بر آن بود که هرگاه از رسول خدا ج حدیثی را روایت میکرد، رنگ چهرهاش تغییر میکرد».
معتمر گوید: «مکث ابی اربعین سنةً یصوم یوماً ویفطر یوماً؛ ویصلّی صلاة الفجر بوضوء العشاء؛ وعاش سبعاً وتسعین سنة؛ وکان عابد البصرة وعالمها»؛ «پدرم (سلیمان بن طرخان)، به مدت چهل سال، روزهی داود گرفت؛ اینطور که یک روز، روزه میگرفت و روز دیگر را افطار میکرد؛ و در مدّت این چهل سال، نماز صبح خویش را با وضوی نماز عشاء میگزارد؛ وی، 97 سال عمر کرد؛ و از عابدان و پارسایان و دانشمندان و صاحب نظران شهر بصره به شمار میآمد».
یحیی قطّان نیز گوید: «ما رأیتُ اخوف لله منه»؛ «من، کسی را پرهیزگارتر، پارساتر، خداترستر و متّقیتر از سلیمان تیمی ندیدهام».
و عبدالله بن مبارک، به نقل از سفیان گوید: «حفّاظ البصریین ثلاثة: سلیمان التیمی، وعاصم الاحول وداود بن ابی هند؛ وعاصم، احفظهم»؛ «حافظان حدیث، در شهر بصره، سه نفر بودند: سلیمان تیمی، عاصم احول و داود بن ابی هند؛ ناگفته نماند که عاصم احول، حافظترین و ضابطترین این سه نفر، به شمار میآمد».
یحیی قطان گوید: «کان سفیان لایقدّم علی سلیمان احداً من البصریین»؛ «سفیان، هیچ کس از علماء و صاحب نظران شهر بصره را بر سلیمان تیمی، ترجیح نمیداد و او را با سلیمان، برابر و همسان نمیدانست».
سلیمان بن طرخان تیمی، در ماه ذی القعدة، به سال 143 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش او را بیامرزد و در جوار رحمتهای بیکران خویش جای دهد.
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
عبدالله بن احمد به نقل از پدرش (احمد بن حنبل) گوید: «ثقة»؛ «سلیمان تیمی، فردی ثقه و قابل اعتماد است».
و یحیی بن معین و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «سلیمان تیمی، از راویان مؤثق و معتبر و مطمئن و مورد اعتماد میباشد».
و احمد عجلی گفته است: «تابعی ثقة؛ فکان من خیار اهل البصرة»؛ «سلیمان تیمی، یکی از تابعان و افراد مؤثق و قابل اعتماد و از زمرهی برگزیدهترین و بهترین مردمان شهر بصره میباشد».
و ابن سعد گوید: «کان ثقة کثیر الحدیث؛ وکان من العباد المجتهدین»؛ «سلیمان تیمی، فردی ثقه و معتبر بود که بسیار به روایت حدیث میپرداخت؛ و در کنار اینها، از زمرهی عابدان و پارسایان مجتهد نیز برشمرده میشد».
و ابن حبّان در کتاب «الثقات» گوید: «کان من عباد اهل البصرة وصالحیهم؛ ثقةً واتقاناً وحفظاً وسنّة»؛ «سلیمان تیمی، یکی از عابدان و پارسایان شهر بصره بود که از لحاظ اعتبار، اطمینان، امانت داری، مهارت، خبرگی، زبردستی، کاردانی، تخصّص، شایستگی، توانایی، حفظ، ضبط و تعهّد و پایبندی به سنّت، بهترین و بایستهترین مردمان بصره به شمار میآمد».
و در کنار اینها، سلیمان بن طرخان تیمی، از آن دسته از محدّثان و راویانی به شمار میآمد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، سلیمان تیمی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان شهر بصره که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند قرار داده است.
نگارندهی سطور گوید:
سلیمان بن طَرخان تیمی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الحمد للعاطس»[6]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: عَطَسَ رَجُلاَنِ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَشَمَّتَ أَحَدَهُمَا وَلَمْ یُشَمِّتِ الآخَرَ، فَقِیلَ لَهُ، فَقَالَ: «هَذَا حَمِدَ اللَّهَ، وَهَذَا لَمْ یَحْمَدِ اللَّهَ»»(ح 6221)
«محمد بن کثیر، از سفیان، از سلیمان بن طرخان تیمی، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: دو نفر به نزد رسول خدا ج عطسه زدند. رسول خدا ج در جواب یکی از آنها «یرحمک الله» گفت و در جوای دیگری، نگفت. مردم، علت را پرسیدند. آن حضرت ج فرمود: «این یکی، «الحمدلله» گفت و آن یکی، نگفت».
* در باب «قول لا حول ولا قوة الّا بالله»[7]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ أَبُو الحَسَنِ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، أَخْبَرَنَا سُلَیْمَانُ التَّیْمِیُّ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ، عَنْ أَبِی مُوسَى الأَشْعَرِیِّ، قَالَ: أَخَذَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی عَقَبَةٍ - أَوْ قَالَ: فِی ثَنِیَّةٍ - قَالَ: فَلَمَّا عَلاَ عَلَیْهَا رَجُلٌ نَادَى، فَرَفَعَ صَوْتَهُ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ، قَالَ: وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى بَغْلَتِهِ، قَالَ: «فَإِنَّکُمْ لاَ تَدْعُونَ أَصَمَّ وَلاَ غَائِبًا» ثُمَّ قَالَ: “یَا أَبَا مُوسَى - أَوْ: یَا عَبْدَ اللَّهِ - أَلاَ أَدُلُّکَ عَلَى کَلِمَةٍ مِنْ کَنْزِ الجَنَّةِ” قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»»(ح 6409)
«ابوالحسن محمد بن مقاتل، از عبدالله، از سلیمان بن طرخان تیمی، از ابوعثمان، از ابوموسی اشعریس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج راه گردنه یا وادیای را در پیش گرفت؛ و چون بر آن بالا رفت، مردی با صدای بلند گفت: «لا اله الا الله والله اکبر»؛ و رسول خدا ج در حالی که بر استر خود سوار بود، فرمود: «همانا شما، ذات کر و غایبی را صدا نمیزنید (که آواز خویش را بلند میکنید)»؛ سپس فرمود: «ای ابوموسی - یا: ای عبدالله! - آیا تو را به کلمهای راهنمایی نکنم که از گنجهای بهشت است؟» گفتم: آری. فرمود: «لا حول ولا قوة الّا بالله».
* در باب «صفة الجنّة والنّار»[8].
* در باب «قول الضیف لصاحبه: لا اکل حتّی تأکل»[9].
* در باب «الصلاة کفّارة»[10].
* در باب «الاذان قبل الفجر»[11].
* در باب «القراءة فی العشاء بالسجدة»[12].
* در باب «اقنوت قبل الرکوع وبعده»[13].
* در باب «قتل ابی جهل»[14].
* در باب قبل از باب «تسمیة من سمّی من اهل بدر فی الجامع»[15].
* در باب «غزوة الرجیع ورعل وذکوان وبئر معونة»[16].
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِۚ ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّٰکِرِینَ١١٤﴾ [هود: 114]»[17].
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ﴾ [الحج: 11]»[18].
به هر حال، روایات سلیمان بن طرخان تیمی/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 15 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «سلیمان بن طَرخان تیمی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/20؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/310؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/124؛«کتاب الثقات»، ابن حبان 4/300؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/212؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/195؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/396؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/176؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/387؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 129؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/212؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/68؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/178
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/150، 151 و 152
[3]- «تهذیب التهذیب» 4/176 و 177
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 116
[5]- «المناقب»، کردری 2/227
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/919
[7]- همان 2/948 و 949
[8]- همان 2/969
[9]- همان 2/907
[10]- همان 1/75
[11]- همان 1/87
[12]- همان 1/106
[13]- همان 1/136
[14]- همان 2/565
[15]- همان 2/573
[16]- همان 2/587
[17]- همان 2/678
[18]- همان 2/694
36- سُلیمان بن حیّان اَزْدی کوفی حنفی/[1]
[متوفّای 190 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
سلیمان بن حیّان، همان «ابوخالد احمر کوفی جعفری» میباشد که در «جُرجان»، دیده به جهان گشود. از کسانی که سلیمان بن حیّان، از آنها به روایت حدیث پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
سلیمان تیمی؛ حُمید طویل؛ داود بن ابی هند؛ ابن عون؛ یحیی بن سعید انصاری؛ ابن عجلان؛ هشام بن عروة؛ عبیدالله بن عمر؛ ابن جریج؛ هشام بن حسان؛ یزید بن کیسان؛ عاصم احول؛ حاتم بن ابی صغیرة؛ حسین معلّم؛ ابومالک اشجعی؛ سعید بن ابوعروبة؛ اعمش؛ شعبة؛ عبدالحمید بن جعفر؛ عثمان بن حکیم؛ منصور بن حیّان و دیگران.
و از کسانی که از سلیمان بن حیّان، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ دو پسر ابی شیبة؛ آدم بن ابی ایاس؛ اسد بن موسی؛ فریابی؛ ابوکریب؛ ابوسعید اشج؛ یوسف بن موسی قطّان؛ عمرو الناقد؛ ابوتوبة حلبی؛ صدقة بن فضل؛ محمد بن عبدالله بن نُمیر؛ محمد بن سلام بِیکندی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
ابن ابی مریم، به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «سلیمان بن حیّان، فردی مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار بود».
و بدین سان، علی بن مدینی نیز در مورد سلیمان بن حیّان، اظهار نظر نموده و او را ستوده و به تعریف و تمجید و تقدیر و سپاس از وی، پرداخته است.
و عثمان دارمی، به نقل از یحیی بن معین گوید: «لیس به بأس»؛ «در احادیث و روایت سلیمان بن حیّان، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد است».
و بدین سان، نسایی نیز در مورد سلیمان بن حیّان، اظهارنظر نموده و به تعریف و سپاس از وی پرداخته و او را مؤثق و قابل اعتماد و امین و درستکار و شریف معرّفی نموده است.
و عباس دوری به نقل از یحیی بن معین گوید: «صدوق ولیس بحجة»؛ «سلیمان بن حیّان، فردی صادق و راستگو و درستکار و امین است، ولی در حدیث، حجّت نیست؛ از این رو، احادیث وی نوشته میشود و بدانها استناد میشود».
و ابوهشام رفاعی گوید: «حدثنا ابوخالد الاحمر الثقة الامین»؛ «ابوخالد احمر (سلیمان بن حیّان)، به ما چنین خبر داده است؛ و به راستی که وی، فردی مؤثق و قابل اعتماد و امین و مطمئن و صادق و معتبر میباشد».
و ابوحاتم گوید: «صدوق»؛ «سلیمان بن حیّان، از زمرهی افراد صادق و راستگو و امین و درستکار و شریف و وفادار و قابل اعتماد و معتبر میباشد».
هارون بر این باور است که سلیمان بن حیّان، به سال 190 ه . ق دار فانی را وداع گفته و به رحمت ایزدی پیوسته است؛ ولی ابن سعد و خلیفه برآنند که وی به سال 189 ه . ق درگذشته و چهره در نقاب خاک کشیده است.
حافظ ابن حجر عسقلانی در ادامه گوید:
ابن سعد گفته است: «کان ثقة کثیر الحدیث»؛ «سلیمان بن حیّان، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد بود که بسیار به روایت حدیث میپرداخت».
و ابن حبّان نیز، وی را در شمار راویان و محدّثان ثقه و معتبر و مطمئن و قوی ذکر کرده است.
احمد عجلی گوید: «ثقة، ثبت، صاحب سنّة»؛ «سلیمان بن حیّان، فردی مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد و صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان میباشد».
و علاوه از اینها، سلیمان بن حیّان، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نمودهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[3]، سلیمان بن حیّان را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، وی را در زمرهی راویان شهر کوفه ذکر نموده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.
و ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی نیز در کتاب «جامع المسانید» [5]، سلیمان بن حیّان را در فصل: «ذکر من روی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید» ذکر کرده است؛ یعنی: «بیان افرادی که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند».
نگارنده گوید:
سلیمان بن حیّان اَزْدی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الصلاة فی مواضع الابل»[6]
«حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ الفَضْلِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَیَّانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، قَالَ: رَأَیْتُ ابْنَ عُمَرَ «یُصَلِّی إِلَى بَعِیرِهِ»، وَقَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَفْعَلُهُ»(ح 430)
«صدقة بن فضل، از سلیمان بن حیّان، از عبیدالله، از نافع برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن عمرب را دیدم که شتر خود را ستره قرار داده بود و به سوی آن نماز میگزارد و گفت: رسول خدا ج را دیدم که چنین میکرد».
* در باب «من مات علیه صوم»[7]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ، حَدَّثَنَا مُعَاوِیَةُ بْنُ عَمْرٍو، حَدَّثَنَا زَائِدَةُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُسْلِمٍ البَطِینِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أُمِّی مَاتَتْ وَعَلَیْهَا صَوْمُ شَهْرٍ، أَفَأَقْضِیهِ عَنْهَا؟ قَالَ: “نَعَمْ، قَالَ: فَدَیْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ یُقْضَى”، قَالَ سُلَیْمَانُ: فَقَالَ الحَکَمُ، وَسَلَمَةُ، - وَنَحْنُ جَمِیعًا جُلُوسٌ حِینَ حَدَّثَ مُسْلِمٌ بِهَذَا الحَدِیثِ - قَالاَ: سَمِعْنَا مُجَاهِدًا، یَذْکُرُ هَذَا، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، وَیُذْکَرُ عَنْ أَبِی خَالِدٍ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنِ الحَکَمِ، وَمُسْلِمٍ البَطِینِ، وَسَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، وَعَطَاءٍ، وَمُجَاهِدٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: قَالَتِ امْرَأَةٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ أُخْتِی مَاتَتْ، وَقَالَ یَحْیَى، وَأَبُو مُعَاوِیَةَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ مُسْلِمٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: قَالَتِ امْرَأَةٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ أُمِّی مَاتَتْ، وَقَالَ عُبَیْدُ اللَّهِ: عَنْ زَیْدِ بْنِ أَبِی أُنَیْسَةَ، عَنِ الحَکَمِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: قَالَتِ امْرَأَةٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ أُمِّی مَاتَتْ وَعَلَیْهَا صَوْمُ نَذْرٍ، وَقَالَ أَبُو حَرِیزٍ، حَدَّثَنَا عِکْرِمَةُ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: قَالَتِ امْرَأَةٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَاتَتْ أُمِّی وَعَلَیْهَا صَوْمُ خَمْسَةَ عَشَرَ یَوْمًا»(ح 1953)
«محمد بن عبدالرحیم، از معاویة بن عمرو، از زائدة، از اعمش، از مُسلم بطین؛ از سعید بن جبیر، از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی به نزد پیامبر ج آمد وگفت: ای رسول خدا ج! مادرم وفات کرد و بر ذمّهاش یک ماه روزه بود؛ آیا من میتوانم از جانب او روزه بگیرم؟ آن حضرت ج فرمود: «آری؛ دَین خداوند، سزاوارتر است که ادا گردد».
سلیمان گوید: حَکم و سَلَمة گفتهاند: ما همه نشسته بودیم هنگامی که مُسلم بطین، این حدیث را بیان کرد؛ و از مجاهد شنیدم که این حدیث را از ابن عباسب ذکر میکرد.
و از ابوخالد احمر (سلیمان بن حیّان)، ذکر شده که: اعمش، از حکم و مُسلم بطین و سلمة بن کهیل، روایت کرده است و آنها نیز از سعید بن جبیر، عطاء و مجاهد روایت کردهاند که ابن عباسب گفت: زنی به پیامبر ج گفت: خواهر مرده است (تا آخر حدیث)».
* در باب «ما یذکر من صوم النبیّ ج وافطاره»[8]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ حُمَیْدٍ، أَنَّهُ سَمِعَ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یُفْطِرُ مِنَ الشَّهْرِ حَتَّى نَظُنَّ أَنْ لاَ یَصُومَ مِنْهُ، وَیَصُومُ حَتَّى نَظُنَّ أَنْ لاَ یُفْطِرَ مِنْهُ شَیْئًا، وَکَانَ لاَ تَشَاءُ تَرَاهُ مِنَ اللَّیْلِ مُصَلِّیًا إِلَّا رَأَیْتَهُ، وَلاَ نَائِمًا إِلَّا رَأَیْتَهُ» وَقَالَ سُلَیْمَانُ، عَنْ حُمَیْدٍ، أَنَّهُ سَأَلَ أَنَسًا فِی الصَّوْمِ»(ح 1972)
«عبدالعزیز بن عبدالله، از محمد بن جعفر؛ از حُمید، برای من روایت کرد: که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیده که وی گفته است: رسول خدا ج چندان از یک ماه روزه نمیگرفت که با خود میگفتیم: دیگر روزی از آن ماه را روزه نمیگیرد؛ و گاهی چنان از یک ماه روزه میگرفت که میپنداشتیم که دیگر از آن ماه، روزی را افطار نخواهد کرد؛ و هر پاسی از شب را دوست داشتی که آن حضرت ج رادر حال عبادت بیابی، مییافتی و اگر میخواستی او را در حال استراحت ببینی، میدیدی».
سلیمان بن حیّان: از حُمید نقل میکند که وی از انس بن مالکس در مورد روزهی پیامبر ج پرسید».
* در باب «ما یذکر من صوم النبیّ ج وافطاره»[9]
«حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ هُوَ ابْنُ سَلاَمٍ، أَخْبَرَنَا أَبُو خَالِدٍ الأَحْمَرُ، أَخْبَرَنَا حُمَیْدٌ قَالَ: سَأَلْتُ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ صِیَامِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «مَا کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَاهُ مِنَ الشَّهْرِ صَائِمًا إِلَّا رَأَیْتُهُ، وَلاَ مُفْطِرًا إِلَّا رَأَیْتُهُ، وَلاَ مِنَ اللَّیْلِ قَائِمًا إِلَّا رَأَیْتُهُ، وَلاَ نَائِمًا إِلَّا رَأَیْتُهُ، وَلاَ مَسِسْتُ خَزَّةً وَلاَ حَرِیرَةً، أَلْیَنَ مِنْ کَفِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَلاَ شَمِمْتُ مِسْکَةً، وَلاَ عَبِیرَةً أَطْیَبَ رَائِحَةً مِنْ رَائِحَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»»(ح 1973)
«محمد، از ابوخالد احمر (سلیمان بن حیان)، از حُمید، برای من روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس دربارهی روزهی پیامبر ج پرسیدم؟ وی گفت: هر وقت، در ماهی میخواستم او را روزه دار ببینم، میدیدم؛ و اگر میخواستم او را در حال خوردن (غیر روزه) ببینم، میدیدم؛ و هر پاسی از شب را دوست داشتم او را در حال عبادت بیابم، مییافتم و اگر میخواستم او را در حال استراحت ببینم، میدیدم؛ و هیچ پارچهی پشمی یا ابریشمی را که نرمتر از دستهای مبارک رسول خدا ج باشد، لمس نکردم؛ همچنین، مُشک و گلابی را خوشبوتر از رایحهی آن حضرت ج نیافتم».
[1]- بیوگرافی «سلیمان بن حیّان اَزْدی کوفی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/8؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/313؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/395؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/392؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/200؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 9/21؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/384؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 128؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/325؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/30؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/181
[2]- «تهذیب التهذیب» 4/159 و 160
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 116
[4]- «المناقب»، کردری 2/223
[5]- «جامع المسانید» 2/470
[6]- « الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/61
[7]- همان 1/262
[8]- همان 1/264
[9]- همان 1/264
35- سلام بن ابی مطیع خُزاعی بصری/[1]
[متوفّای 164 ه . ق]
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
نام سلام بن ابی مطیع، «سعد خُزاعی»، آزادهی ابوسعید بصری میباشد که از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:
قتادة؛ غالب قطّان؛ ابوعمران جونی؛ ایوب سختیانی؛ اسماعیل بن عبید؛ عثمان بن عبدالله بن موهب؛ هشام بن عروة؛ شعیب بن حبحاب؛ معمر بن راشد - یکی از معاصران سلام بن ابی مطیع - و دیگران.
و از کسانی که از سلام بن ابی مطیع خُزاعی، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ عبدالله بن مبارک؛ یونس بن محمد؛ زهیر بن نعیم بابی؛ وهب بن جریر بن حازم؛ سلیمان بن حرب؛ موسی بن اسماعیل؛ مُسدّد؛ علی بن جعد و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
احمد بن حنبل گوید: «ثقة صاحب سنّة»؛ «سلام بن ابی مطیع، فردی مؤثق و قابل اعتماد و صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان میباشد».
ابوحاتم گوید: «صالح الحدیث»؛ «احادیث و روایات سلام بن ابی مطیع، صحیح و درست میباشند».
آجری به نقل از ابوداود گوید: «سمعتُ اباسلمة قال: سمعتُ سلام بن ابی مطیع؛ وکان یقال: هو اعقل اهل البصرة»؛ «از ابوسلمة شنیدم که گفت: از سلام بن ابی مطیع شنیدم؛ و حال آن که در مورد سلام بن ابی مطیع، چنین گفته میشد که وی، از خردمندترین و هشیارترین مردمان بصره بود».
و همچنین ابوداود گوید: «سلامٌ ثقة»؛ «سلام بن ابیمطیع، روایتکنندهای ثقه و مورد اعتماد است».
و نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در احادیث و روایات سلام بن ابی مطیع، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود».
و بخاری به نقل از محمد بن محبوب گوید: «مات سنة (164) وهو مقبل من مکة»؛ «سلام بن ابی مطیع؛ در حالی که از مکه برمی گشت، به سال 164 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
و ترمذی نیز گوید: «مات سنة سبع وستین»؛ «سلام، به سال 167 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید»؛ و خلیفه و ابن قانع بر این باورند که سلام بن ابی مطیع، به سال 173 ه . ق وفات کرد و دار فانی را وداع گفت.
عبدالله بن احمد در کتاب «العلل»، به نقل از پدرش (احمد بن حنبل) گوید: «ثقة صاحب سنّة؛ وکان ابن مهدی یحدّث عنه»؛ «سلام بن ابی مطیع، از زمرهی راویان ثقه و قابل اعتماد و صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان میباشد؛ و ابن مهدی نیز، از وی به روایت حدیث میپرداخت».
و بزّار در مُسند خویش گفته است: «کان من خیار الناس»؛ «سلام بن ابی مطیع، از زمرهی برگزیدهترین و بهترین مردمان بود».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[3]، سلام بن ابی مطیع را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، وی را در زمرهی راویان شهر بصره ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارنده گوید:
سلام بن ابی مطیع خُزاعی بصری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الاستعاذة من فتنة الغنی»[5]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا سَلَّامُ بْنُ أَبِی مُطِیعٍ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ خَالَتِهِ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَتَعَوَّذُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ النَّارِ وَمِنْ عَذَابِ النَّارِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ القَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الغِنَى، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الفَقْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ»»(ح 6376)
«موسی بن اسماعیل، از سلام بن ابی مطیع، از هشام، از پدرش، از خالهاش (عایشهل) برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج با این کلمات به خدا پناه میجست: «اللهم انّی اعوذ بک من فتنة النار ومن عذاب النار؛ واعوذ بک من فتنة القبر؛ واعوذ بک من عذاب القبر؛ واعوذ بک من فتنة الغنی، واعوذ بک من فتنة الفقر، واعوذ بک من فتنة المسیح الدجال»؛ «پروردگارا! از فتنهی آتش، عذاب آتش، فتنهی قبر، عذاب قبر، فتنهی ثروت و توانگری، فتنهی فقر و ناداری و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
* در باب «اقرءوا القرآن ما ائتلفت قلوبکم»[6]
«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِیٍّ، حَدَّثَنَا سَلَّامُ بْنُ أَبِی مُطِیعٍ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الجَوْنِیِّ، عَنْ جُنْدَبٍ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اقْرَءُوا القُرْآنَ مَا ائْتَلَفَتْ عَلَیْهِ قُلُوبُکُمْ، فَإِذَا اخْتَلَفْتُمْ فَقُومُوا عَنْهُ» تَابَعَهُ الحَارِثُ بْنُ عُبَیْدٍ، وَسَعِیدُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ، وَلَمْ یَرْفَعْهُ حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، وَأَبَانُ، وَقَالَ غُنْدَرٌ: عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ، سَمِعْتُ جُنْدَبًا، قَوْلَهُ، وَقَالَ ابْنُ عَوْنٍ: عَنْ أَبِی عِمْرَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ، عَنْ عُمَرَ قَوْلَهُ وَجُنْدَبٌ أَصَحُّ وَأَکْثَرُ»(ح 5061)
«عمرو بن علی، از عبدالرحمن بن مهدی، از سلام بن ابی مطیع، از ابوعمران جونی، از جندب بن عبداللهس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «تا زمانی که بانشاط هستید و حضور قلب دارید، قرآن تلاوت کنید و هنگامی که نشاط و علاقه ندارید، آن را ترک کنید».
[1]- بیوگرافی «سلام بن ابی مطیع خُزاعی بصری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/134؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/332؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/258؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/428؛«الکاشف»، حافظ ذهبی 1/414؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/181؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/406؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 136؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/282؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/233؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/196
[2]- «تهذیب التهذیب» 4/252 و 253
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 116
[4]- «المناقب»، کردری 2/227
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 3/943
[6]- همان 2/757