اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

49- عبدالعزیز بن ابوحازم/[1] [متوفّای 184 ه‍ . ق]

49- عبدالعزیز بن ابوحازم/[1]
[متوفّای 184 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، فقیه و دانشور، امام و پیشوا، سلمة بن دینار، ابوتمام مدنی می‌باشد که از پدرش، زید بن اسلم، سهیل، علاء بن عبدالرحمن، یزید بن هاد، موسی بن عقبة و شماری دیگر از بزرگان دینی، به روایت حدیث پرداخته است.

            و از کسانی که از عبدالعزیز بن ابوحازم، حدیث روایت نموده‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            حمیدی؛ ابومصعب؛ علی بن حجر؛ عمرو الناقد؛ یعقوب دورقی؛ یحیی بن اکثم و دیگران.

            عبدالعزیز بن ابوحازم/، فقیهی عالی مقام، دانشوری ارجمند، فرهیخته‌ای معتبر، اندیشمندی بلندمرتبه، صاحب نظری گرانقدر و عالمی بزرگوار بود.

            یحیی بن معین گوید: «صدوق»؛ «عبدالعزیز بن ابوحازم، فردی صادق و راستگو، مطمئن و امین و درستکار و شریف بود».

            احمد بن حنبل گفته است: «لم یکن بالمدینة بعد مالک، افقه من ابن ابی حازم»؛ «در مدینه‌ی منوره، پس از مالک، کسی از ابن ابی حازم، فقیه‌تر و دانشمندتر و فرهیخته‌تر و صاحب نظرتر وجود ندارد».

            ابوحاتم گوید: «هو افقه من الدراوردی؛ وثّقه غیر واحد؛ واحتجّ به ارباب الصّحاح»؛ «عبدالعزیز بن ابوحازم، از دراوردی، فقیه‌تر و داناتر و آگاه‌تر و خبره‌تر است؛ شمار زیادی از علماء و صاحب نظران اسلامی، او را فردی مؤثّق و قابل اعتماد، معرفی کرده‌اند؛ و نویسندگان کتاب‌های صحیح حدیث نیز به (احادیث و روایات) وی، استدلال و استناد می‌جویند».

            و ابن سعد گوید: «ولد سنة سبع ومائة؛ وتوفّی ساجداً فی سنة اربع وثمانین ومائة. رحمه الله تعالی»؛ «عبدالعزیز بن ابوحازم، به سال 107 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و به سال 184 ه‍ . ق در حالت سجده، درگذشت و به دیار یار، پرگشود. خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمت‌های خویش جای دهد.»

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            نسایی گفته است: «ثقة»؛ «عبدالعزیز بن ابوحازم، فردی مؤثق و قابل اعتماد می‌باشد».

            و در جایی دیگر گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث عبدالعزیز بن ابوحازم، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کننده‌ای ثقه و معتبر و مطمئن و مورد اعتماد می‌باشد».

            و ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، عبدالعزیز بن ابوحازم را در شمار راویان ثقه و معتبر ذکر کرده است.

            و ابن سعد گوید: «کان کثیر الحدیث، دون الدراوردی»؛ «عبدالعزیز بن ابوحازم، بسیار به نقل و روایت حدیث می‌پرداخت؛ ولی با وجود این، باز هم در این زمینه، پایین‌تر از دراوردی می‌باشد».

            و احمد عجلی و ابن نُمیر گفته‌اند: «ثقة»؛ «ابن ابوحازم، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد می‌باشد».

            شایان ذکر است که عبدالعزیز بن ابوحازم، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، عبدالعزیز بن ابوحازم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمره‌ی راویان شهر «مدینهی منوره» که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                عبدالعزیز بن ابوحازم/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «الصلاة علی النبیّ ج»[6]

            «حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ حَمْزَةَ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی حَازِمٍ، وَالدَّرَاوَرْدِیُّ، عَنْ یَزِیدَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَبَّابٍ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ، قَالَ: قُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا السَّلاَمُ عَلَیْکَ، فَکَیْفَ نُصَلِّی؟ قَالَ: قُولُوا: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ، وَبَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَآلِ إِبْرَاهِیمَ»(ح 6358)

            «ابراهیم بن حمزة، از عبدالعزیز بن ابوحازم و دراوردی، از یزید، از عبدالله بن خبّاب، از ابوسعید خدریس برای ما روایت کرده که وی گفته است: به پیامبر ج گفتیم: ای رسول خدا ج! السلام علیک (را در نماز می‌دانیم)، چگونه درود بفرستیم؟ آن حضرت ج فرمود: بگویید: «اللهم صلّ علی محمد عبدک ورسولک، کما صلّیتَ علی ابراهیم؛ وبارک علی محمد وعلی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم وآل ابراهیم»؛ «بار خدایا! بر محمد ج، و فرستاده است درود بفرست، همچنان‌که بر ابراهیم درود فرستادی؛ و بر محمد و آل محمد، برکت بده، همانگونه که بر ابراهیم و آل وی، برکت ارزانی داشتی».

* در باب «مثل الدنیا فی الاخرة»[7]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ سَهْلٍ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَوْضِعُ سَوْطٍ فِی الجَنَّةِ، خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا، وَلَغَدْوَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ رَوْحَةٌ، خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا»»(ح 6415)

            «عبدالله بن مسلمة، از عبدالعزیز بن ابوحازم، از پدرش، از سهلس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: «جایی به اندازه‌ی یک تازیانه، در بهشت، از دنیا و هر آنچه در آن است، بهتر می‌باشد؛ و صبح و شامی در راه خدا رفتن (جهاد کردن)، از دنیا و هر آنچه در آن است، بهتر می‌باشد».

* در باب «حفظ اللسان»[8]

            «حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ حَمْزَةَ، حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ یَزِیدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عِیسَى بْنِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ التَّیْمِیِّ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّ العَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ، مَا یَتَبَیَّنُ فِیهَا، یَزِلُّ بِهَا فِی النَّارِ أَبْعَدَ مِمَّا بَیْنَ المَشْرِقِ»»(ح 6477)

            «ابراهیم بن حمزة، از عبدالعزیز بن ابوحازم، از یزید، از محمد بن ابراهیم، از عیسی بن طلحة تیمی، از ابوهریرهس برای ما روایت که وی گفته است: از رسول خداج شنیده است که فرمودند: «بنده، سخنی بر زبان می‌آورد که در آن نمی‌اندیشد و حال آن که با گفتن آن، در آتش دوزخ فرو می‌افتد، آن هم در فاصله‌ای بیشتر از ما بین مشرق».

* در باب «نوم الرجال فی المسجد»[9].

* در باب «الاستعانة بالنجّار والصنّاع فی أعواد المنبر والمسجد»[10].

* در باب «قدر کم ینبغی ان یکون بین المصلّی والسترة»[11].

* در باب «الصلوات الخمس، کفّارة للخطایا اذا صلّاهن لوقتهنّ فی الجماعة وغیرها»[12].

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠ [الجمعة: 10][13].

* در باب «ما یجوز من التسبیح والحمد فی الصلاة للرجال»[14].

* در باب «رفع الأیدی فی الصلاة لامر ینزل به»[15].

* در باب «من استعدّ الکفن فی زمن النبیّ ج، فلم ینکر علیه»[16].

* در باب «تعجیل السحور»[17].

* در باب «تحرّی لیلة القدر فی الوتر من العشر الاواخر فیه»[18].

            به هر حال، روایات عبدالعزیز بن ابوحازم/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 30 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالعزیز بن ابوحازم» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/25؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/716؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/382؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/626؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/363؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/306؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/117؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/197؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/297؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/602؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 11/487؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص202 ؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص120، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/308

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/268 و 269

[3]-           «تهذیب التهذیب» 6/298

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 126

[5]-           «المناقب»، کردری 2/219

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/940

[7]-           همان 2/949

[8]-           همان 2/959

[9]-           همان 1/63

[10]-        همان 1/64

[11]-        همان 1/71

[12]-        همان 1/76

[13]-        هما 1/128

[14]-        همان 1/160

[15]-        همان 2/162

[16]-        همان 2/162

[17]-        همان 2/170

[18]-        همان 2/270

48- عبدالرزّاق بن همّام/، راوی امام ابوحنیفه/[1] [متوفّای 211 ه‍ . ق]

48- عبدالرزّاق بن همّام/، راوی امام ابوحنیفه/[1]
[متوفّای 211 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، ابن نافع، حافظ کبیر، ابوبکر حِمْیَری صنعانی و صاحب چندین اثر و کتاب می‌باشد.

            او از ابن جُریج، ثور بن یزید، معمر، اوزاعی، سفیان ثوری و شمار زیادی از دیگر بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است؛ و از عبیدالله بن عمر نیز، اندکی حدیث روایت نموده است.

            عبدالرزاق بن همّام، به جهت تجارت و بازرگانی، به شام سفر کرد و در آنجا، با بزرگان دینی و علماء و دانشوران اسلامی و صاحب نظران و اندیشمندان حدیثی، ملاقات و دیدار کرد.

            و از کسانی که از عبدالرزاق بن همّام، به نقل و روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ ذهلی؛ احمد بن صالح؛ رمادی؛ اسحاق بن ابراهیم دبری؛ و کسانی دیگر غیر از این‌ها.

            عبدالرزاق بن همّام، پیوسته می‌گفت: «جالستُ معمراً سبع سنین»؛ «به مدّت هفت سال، همنشین و همرکاب معمر بودم».

            احمد بن حنبل گوید: «کان عبدالرزاق، یحفظ حدیث معمر»؛ «عبدالرزاق بن همّام، احادیث و روایات معمر را حفظ می‌کرد».

            علامه ذهبی در ادامه گوید: شمار زیادی از علماء و صاحب نظران اسلامی، عبدالرزاق بن همّام را فردی مؤثق و معتبر، معرّفی کرده‌اند و احادیث و روایات وی نیز در کتاب‌ها و منابع صحیح حدیثی، روایت و نقل شده‌اند؛ و وی، در مورد علی بن ابی طالبس، آراء و نظریات منحصر به فردی دارد که علماء و اندیشمندان دینی، او را بدین جهت، مورد انتقاد قرار داده‌اند؛ و با این حال،وی در مورد حضرت علیس، دچار غلو و افراط نشده است؛ بلکه علیس را دوست می‌داشت و نسبت به کسانی که با او وارد جنگ و پیکار شده بودند، بدبین بود.

            سلمة بن شبیب گوید: «سمعتُ عبدالرزاق یقول: والله! ما انشرح صدری قط، ان اُفضّل علیّاً علی ابی بکر وعمر؛ وکان رحمه الله، من اوعیة العلم، ولکنّه ما هو فی حفظ وکیع وابن مهدی»؛ «از عبدالرزاق بن همّام شنیدم که می‌گفت: به خدا سوگند! هرگز بدین امر، راضی و خشنود نشده‌ام که علیس را بر ابوبکر و عمرب فضیلت و برتری بدهم؛ و عبدالرزاق بن همّام - خدایش او را بیامرزد - یکی از ظرف‌ها و ذخیره‌ها و گنجینه‌های علم و دانش بود؛ ولی با این حال، حفظ و ضبط وی، در حدّ حفظ و ضبط وکیع بن جرّاح و عبدالرحمن بن مهدی نبود».

            محمد بن سعد، بر این باور است که عبدالرزاق بن همّام، در نیمه‌ی ماه شوّال، به سال 211 ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.

            علامه ذهبی در ادامه گوید: عبدالرزاق، 85 سال، زندگی به سر برد و عمر کرد؛ و اگر چنان‌چه خواسته باشیم اخبار و اوضاع و احوال عبدالرزاق بن همام را به تمام و کمال، مورد تحقیق و موشکافی و بازرسی و وارسی قرار دهیم و آن‌ها را به تصویر بکشیم، البته که مطالب کتاب، بسیار به درازا کشیده خواهد شد.

            در کتاب «جامع المسانید»[3]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید:

                «هو من مشاهیر المحدّثین وشیوخ احمد وامثاله نحو یحیی بن معین وغیرهما؛ ویروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «عبدالرزاق بن همّام، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.»

            و حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، عبدالرزاق بن همّام را در شمار روایت کنندگان از امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنان‌که در کتاب «تبییض الصحیفة»[5]، حافظ سیوطی، بدین موضوع اشاره رفته است.

            و حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، به بیان بیوگرافی عبدالرزاق بن همّام پرداخته و در ادامه گفته است: «عبدالرزاق بن همّام، امام صنعاء، اکثر عن الامام الروایة»؛ «عبدالرزاق بن همّام، پیشوای دینی شهر «صنعاء»، می‌باشد که از امام ابوحنیفه/ نیز، حدیث بسیار روایت نموده است». و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[7] عبدالرزاق بن همّام را در زمره‌ی راویانی قرار داده است که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

            عبدالرزاق بن همّام، از ابوحنیفه، از ابراهیم بن محمد بن منتشر بن اجدع - برادر مسروق بن اجدع -، از پدرش، از انس بن مالکس روایت می‌کند که وی گفته است: «ما أخرج رسول الله ج رکبته بین یدی جلیس له قطّ؛ ولا ناول احدٌ یدَه قطّ، فترکها حتّی یکون هو الذی یدعها؛ وما جلس الی رسول الله ج احدٌ قطّ، فقام حتّی یقوم؛ وما وجدتُ شیئاً قطّ أطیب من ریح رسول الله ج»؛ «هرگز رسول خدا ج پاهای خویش را در جلو همنشینان خویش دراز نکرد؛ و هرگز کسی دست رسول خدا ج را نگرفت که ایشان دست وی را رها کند تا این که خود آن فرد، دست رسول خدا ج را رها می‌کرد؛ و هر کس با رسول خدا ج می‌نشست، هرگز پیامبر ج زودتر از او بلند نمی‌شد؛ و هرگز چیزی را خوشبوتر از بوی پیامبر ج استشمام نکرده‌ام».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را به نقل از عبدالرزاق بن همّام، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین نگارنده‌ی سطور گوید:

                عبدالرزاق بن همّام/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «اقامة الصف من تمام الصلاة»[9]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِیُؤْتَمَّ بِهِ، فَلاَ تَخْتَلِفُوا عَلَیْهِ، فَإِذَا رَکَعَ، فَارْکَعُوا، وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَقُولُوا: رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ، وَإِذَا سَجَدَ فَاسْجُدُوا، وَإِذَا صَلَّى جَالِسًا، فَصَلُّوا جُلُوسًا أَجْمَعُونَ، وَأَقِیمُوا الصَّفَّ فِی الصَّلاَةِ، فَإِنَّ إِقَامَةَ الصَّفِّ مِنْ حُسْنِ الصَّلاَةِ»(ح)722

            «عبدالله بن محمد، از عبدالرزاق بن همّام، از معمر، از همّام، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «امام، برای آن است تا از وی پیروی شود؛ پس برخلاف او عمل نکنید؛ آنگاه که رکوع کند، رکوع نمایید و چون بگوید: «سمع الله لمن حمده»، شما نیز بگویید: «ربنا لک الحمد»؛ و هرگاه سجده کرد، شما نیز سجده نمایید؛ و چون نشسته نماز گزارد، همگی شما نشسته نماز بخوانید؛ و در نماز، صف را راست کنید؛ زیرا راست نمودن صف، از حُسن نماز است».

* در باب «موعظة الامام النساء یوم العید»[10]

            «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ نَصْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَطَاءٌ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «قَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ الفِطْرِ فَصَلَّى، فَبَدَأَ بِالصَّلاَةِ، ثُمَّ خَطَبَ، فَلَمَّا فَرَغَ نَزَلَ، فَأَتَى النِّسَاءَ، فَذَکَّرَهُنَّ وَهُوَ یَتَوَکَّأُ عَلَى یَدِ بِلاَلٍ، وَبِلاَلٌ بَاسِطٌ ثَوْبَهُ یُلْقِی فِیهِ النِّسَاءُ الصَّدَقَةَ» قُلْتُ لِعَطَاءٍ: زَکَاةَ یَوْمِ الفِطْرِ، قَالَ: لاَ، وَلَکِنْ صَدَقَةً یَتَصَدَّقْنَ حِینَئِذٍ، تُلْقِی فَتَخَهَا، وَیُلْقِینَ، قُلْتُ: أَتُرَى حَقًّا عَلَى الإِمَامِ ذَلِکَ، وَیُذَکِّرُهُنَّ؟ قَالَ: إِنَّهُ لَحَقٌّ عَلَیْهِمْ، وَمَا لَهُمْ لاَ یَفْعَلُونَهُ؟ * قَالَ ابْنُ جُرَیْجٍ: وَأَخْبَرَنِی الحَسَنُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: شَهِدْتُ الفِطْرَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرَ، وَعُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ یُصَلُّونَهَا قَبْلَ الخُطْبَةِ، ثُمَّ یُخْطَبُ بَعْدُ، خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ حِینَ یُجَلِّسُ بِیَدِهِ، ثُمَّ أَقْبَلَ یَشُقُّهُمْ حَتَّى جَاءَ النِّسَاءَ مَعَهُ بِلاَلٌ، فَقَالَ: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ یُبَایِعۡنَکَ [الممتحنة: 12] الآیَةَ، ثُمَّ قَالَ حِینَ فَرَغَ مِنْهَا: «آنْتُنَّ عَلَى ذَلِکِ؟» قَالَتِ امْرَأَةٌ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ، لَمْ یُجِبْهُ غَیْرُهَا: نَعَمْ، - لاَ یَدْرِی حَسَنٌ مَنْ هِیَ - قَالَ: «فَتَصَدَّقْنَ» فَبَسَطَ بِلاَلٌ ثَوْبَهُ، ثُمَّ قَالَ: «هَلُمَّ، لَکُنَّ فِدَاءٌ أَبِی وَأُمِّی» فَیُلْقِینَ الفَتَخَ وَالخَوَاتِیمَ فِی ثَوْبِ بِلاَلٍ قَالَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ: الفَتَخُ: الخَوَاتِیمُ العِظَامُ کَانَتْ فِی الجَاهِلِیَّةِ»(ح 978 و 979)

            «اسحاق بن ابراهیم بن نصر، از عبدالرزاق بن همّام، از ابن جُریج، از عطاء، از جابر بن عبداللهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج در روز عید فطر بلند شد و نماز را آغاز کرد؛ سپس خطبه ایراد کرد و چون از آن فراغت یافت؛ پایین آمد و به نزد زنان رفت و آن‌ها را از اوضاع و احوال آخرت، آگاه گردانید؛ و این در حالی بود که آن حضرت ج بر دست بلالس تکیه داده بود؛ و بلالس جامه‌اش را گستراند و زنان در آن، صدقه می‌افکندند».

            من به عطاء گفتم: آن صدقه، صدقه‌ی روز فطر بود؟ گفت: خیر؛ بلکه صدقه‌ای بود که در این وقت، خیرات می‌دادند؛ و زنان انگشتری‌های خویش و هرگونه زیور را در جامه‌ی بلال می‌انداختند.

            ابن جریج می‌گوید: به عطاء گفتم: آیا این کار را بر امام لازم می‌بینی که زنان را در این روز، پند دهد؟ عطاء گفت: البته که این کار برایشان لازم است؛ و چرا این کار را نکنند؟

            عبدالرزاق گفته است: «فَتخ»: انگشتری‌های بزرگی بود که در روزگار جاهلیّت می‌پوشیدند».

* در باب «غزوة بنی المصطلق من خزاعة»[11]

            «حَدَّثَنَا مَحْمُودٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَزْوَةَ نَجْدٍ، فَلَمَّا أَدْرَکَتْهُ القَائِلَةُ، وَهُوَ فِی وَادٍ کَثِیرِ العِضَاهِ، فَنَزَلَ تَحْتَ شَجَرَةٍ وَاسْتَظَلَّ بِهَا وَعَلَّقَ سَیْفَهُ، فَتَفَرَّقَ النَّاسُ فِی الشَّجَرِ یَسْتَظِلُّونَ، وَبَیْنَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ دَعَانَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجِئْنَا، فَإِذَا أَعْرَابِیٌّ قَاعِدٌ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَقَالَ: إِنَّ هَذَا أَتَانِی وَأَنَا نَائِمٌ، فَاخْتَرَطَ سَیْفِی، فَاسْتَیْقَظْتُ وَهُوَ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِی، مُخْتَرِطٌ صَلْتًا، قَالَ: مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی؟ قُلْتُ: اللَّهُ، فَشَامَهُ ثُمَّ قَعَدَ، فَهُوَ هَذَا قَالَ: وَلَمْ یُعَاقِبْهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 4139)

            «محمود، از عبدالرزاق بن همّام، از معمر، از زهری، از ابوسلمة، از جابر بن عبداللهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «با رسول خدا ج در جنگ «نجد» شرکت کردیم؛ و چون گرمی هوای نیمه روز ما را دریافت و آن حضرت ج در وادی پر از درخت خاردار قرار گرفت، زیر درختی فرود آمد و در سایه‌ی آن قرار گرفت و شمشیر خود را بر درخت آویخت؛ مردم در میان درختان، متفرق و پراکنده شدند و به سایه‌ها پناه بردند؛ در همین اثنا، رسول خدا ج ما را به سوی خویش فراخواند؛ ما به نزد وی رفتیم و مردی بادیه نشین را دیدیم که در پیش روی آن حضرت ج نشسته است. پیامبر ج فرمود: «این مرد به نزد من آمد و حال آن که من خوابیده بودم؛ شمشیر مرا از نیام بیرون آورد. وقتی بیدار شدم، او بر بالای سرم با شمشیر برهنه ایستاده بود و گفت: چه کسی می‌تواند تو را از دست من، بازدارد؟ گفتم: الله. شمشیر را در نیام کرد و سپس نشست. او همین مرد است». و رسول خدا ج آن مرد بادیه نشین را مجازات نکرد».

* در باب «ما یکره من کثرة السؤال وتکلّف ما لا یعنیه»[12]

            «حَدَّثَنَا أَبُو الیَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، ح وحَدَّثَنِی مَحْمُودٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، أَخْبَرَنِی أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ حِینَ زَاغَتِ الشَّمْسُ فَصَلَّى الظُّهْرَ، فَلَمَّا سَلَّمَ قَامَ عَلَى المِنْبَرِ، فَذَکَرَ السَّاعَةَ، وَذَکَرَ أَنَّ بَیْنَ یَدَیْهَا أُمُورًا عِظَامًا، ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَسْأَلَ عَنْ شَیْءٍ فَلْیَسْأَلْ عَنْهُ، فَوَاللَّهِ لاَ تَسْأَلُونِی عَنْ شَیْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُکُمْ بِهِ مَا دُمْتُ فِی مَقَامِی هَذَا، قَالَ أَنَسٌ: فَأَکْثَرَ النَّاسُ البُکَاءَ، وَأَکْثَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَقُولَ: سَلُونِی، فَقَالَ أَنَسٌ: فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: أَیْنَ مَدْخَلِی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: النَّارُ، فَقَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حُذَافَةَ فَقَالَ: مَنْ أَبِی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: أَبُوکَ حُذَافَةُ، قَالَ: ثُمَّ أَکْثَرَ أَنْ یَقُولَ: سَلُونِی سَلُونِی، فَبَرَکَ عُمَرُ عَلَى رُکْبَتَیْهِ فَقَالَ: رَضِینَا بِاللَّهِ رَبًّا، وَبِالإِسْلاَمِ دِینًا، وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَسُولًا، قَالَ: فَسَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ قَالَ عُمَرُ ذَلِکَ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ عُرِضَتْ عَلَیَّ الجَنَّةُ وَالنَّارُ آنِفًا، فِی عُرْضِ هَذَا الحَائِطِ، وَأَنَا أُصَلِّی، فَلَمْ أَرَ کَالیَوْمِ فِی الخَیْرِ وَالشَّرِّ»(ح 7294)

            «ابوالیمان، از شعیب، از زهری برای ما روایت کرده است؛ و همچنین محمود، از عبدالرزاق بن همّام، از معمر، از زهری، برای ما روایت کرده که وی گفته است: انس بن مالکس گوید: رسول خدا ج به هنگام مایل شدن خورشید به جانب غرب، بیرون شد و نماز ظهر را گزارد؛ آنگاه که سلام داد، بر فراز منبر ایستاد و از احوال قیامت، یاد کرد و اظهار داشت که قبل از قیامت، وقایع بزرگی رخ خواهد داد. سپس فرمود: «کسی که دوست می‌دارد از چیزی بپرسد؛ باید از آن بپرسد؛ به خدا سوگند! چیزی از من نمی‌پرسید، مگر آن که تا آنگاه که در همین جایگاه می‌باشم؛ به شما خبر می‌دهم».

            انسس گوید: بسیاری از مردم می‌گریستند و رسول خدا ج بسیار می‌فرمود: «از من بپرسید».

            مردی نزد آن حضرت ج ایستاد وگفت: ای رسول خدا ج ورودگاه من کجاست؟ فرمود: «آتش». سپس عبدالله حُذافةس بلند شد وگفت: ای رسول خدا ج! پدرم کیست؟ فرمود: «پدرت، حُذافة است». سپس آن حضرت ج مکرّراً فرمود: «از من بپرسید؛ از من بپرسید». آنگاه عمرس بر دو زانو نشست و گفت: بدین راضی شدیم که الله پروردگار ما و اسلام دین ما و محمد ج پیامبر ماست. و چون عمرس این سخنان را گفت، رسول خدا ج خاموش شد. پس از آن، آن حضرت ج فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در قبضه‌ی قدرت اوست! بهشت و دوزخ، هم اکنون در حال نماز، در جلو این دیوار بر من عرضه شد؛ و در نیکی و بدی، همچون امروز ندیده‌ام».

* در باب «حسن اسلام المرء»[13].

* در باب «من اغتسل عریاناً وحده فی الخلوة»[14].

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ [البقرة: 125]»[15].

* در باب «دفن النخامة فی المسجد»[16].

* در باب «القضاء واللعان فی المسجد بین الرجال والنساء»[17].

* در باب «النوم قبل العشاء لمن غُلب»[18].

* در باب «الذکر بعد الصلاة»[19].

* در باب «فضل قیام اللیل»[20].

* در باب «بدء الاذان»[21].

            به هر حال، روایات عبدالرزاق بن همّام/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 87 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالرزاق بن همّام» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/130؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/396؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/38؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/609؛ «البدایة و النهایة»، ابن کثیر 10/265؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/563؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/27؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/412؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/194؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/278؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/599؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 11/447؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 201؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 158، «دول الاسلام»، حافظ ذهبی 1/94؛ «النجوم الزاهرة»؛ ابن تغری بردی 2/202

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/364

[3]-           «جامع المسانید» 2/512

[4]-           «تهذیب الکمال» حافظ مزّی 19/103

[5]-           «تبییض الصحیفة»، ص 76

[6]-           «المناقب»، کردری 2/231

[7]-           «عقود الجمان»، ص 126

[8]-           «جامع المسانید» 1/208

[9]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/100

[10]-        همان 1/133

[11]-        همان 2/593

[12]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1083

[13]-        همان 1/11

[14]-        همان 1/42

[15]-        همان 1/57

[16]-        همان 1/59

[17]-        همان 1/60

[18]-        همان 1/81

[19]-        همان 1/116

[20]-        همان 2/151

[21]-        همان 1/85

47- عبدالرحمن بن مَهدی/[1] [متوفّای 198 ه‍ . ق]

47- عبدالرحمن بن مَهدی/[1]
[متوفّای 198 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ بزرگ در حدیث، امام و پیشوای دینی، طلایه دار و پیشقراول شهیر اسلامی، عبدالرحمن بن مهدی بن حسّان (بن عبدالرحمن)، ابوسعید بصری اَزْدی - یا عنبری - می‌باشد.

            وی، به سال 135 ه‍ . ق دیده به جهان گشود؛ و از ایمن بن نابل، هشام دستوائی، معاویة بن صالح، ابوخلدة، شعبة، سفیان ثوری، سفیان بن عیینة و جماعتی دیگر از بزرگان دین، به سماع حدیث پرداخته است.

            و از کسانی که از عبدالرحمن بن مهدی، به نقل و روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            عبدالله بن مبارک؛ احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ علی بن مدینی؛ بندار؛ عبدالرحمن رستة؛ محمد بن یحیی؛ عبدالرحمن بن محمد بن منصور حارثی؛ و کسان دیگر غیر از این‌ها.

            احمد بن حنبل گوید: «هو افقه من یحیی القطّان؛ وهو اثبت من وکیع؛ لانّه اَقرب عهداً بالکتاب. اختلف فی نحو من خمسین حدیثاً للثوری، فنظرنا، فاذا عامّة الصواب مع عبدالرحمن»؛ «عبدالرحمن بن مهدی، از یحیی قطان، فقیه‌تر و دانشمندتر و از وکیع بن جرّاح، مطمئن‌تر و معتبرتر بود؛ زیرا دوره و زمانه‌ی وی، به روزگار نزول قرآن، نزدیکتر بود؛ وی با وکیع بن جرّاح در حدود پنجاه حدیث از سفیان ثوری اختلاف داشت؛ ما به تحقیق و بررسی؛ تجزیه و تحلیل و کندوکاو این اختلاف پرداختیم و در پایان، بدین نتیجه رسیدیم که حق، بیشتر با عبدالرحمن بن مهدی است».

            و ایوب بن متوکل گوید: «کنّا اذا اردنا ان ننظر الی الدین والدنیا، ذهبنا الی دار عبدالرحمن بن مهدی»؛ «هرگاه ما می‌خواستیم تا درباره‌ی امور دین و دنیا، به بررسی و دادرسی و محاکمه و رسیدگی و داوری و قضاوت بپردازیم، به سوی خانه‌ی عبدالرحمن بن مهدی، رهسپار و روان می‌شدیم (و او را در این زمینه، به قضاوت و داوری می‌کشاندیم و از آراء و نظرات و افکار و اندیشه‌های او بهره می‌بردیم)».

            اسماعیل قاضی گوید: از علی بن مدینی شنیدم که می‌گفت: «اعلم الناس بالحدیث، عبدالرحمن بن مهدی»؛ «عبدالرحمن بن مهدی، داناترین و آگاه‌ترین مردمان، نسبت به حدیث است».

            محمد بن ابوبکر مقدمی گوید: «ما رأیتُ احداً اتقن لما سمع ولما لم یسمع، ولحدیث الناس، من عبدالرحمن بن مهدی؛ امام ثبت، اَثبت من یحیی بن سعید؛ وکان عرض حدیثه علی سفیان»؛ «من کسی را به مانند عبدالرحمن بن مهدی، مطمئن‌تر و معتبرتر، پیرامون آنچه که شنیده یا نشنیده است و قابل اعتمادتر و امانت دارتر برای حدیث مردم، ندیده‌ام؛ به راستی وی، پیشوایی مطمئن و قابل اعتماد در حدیث بود؛ و از یحیی بن سعید نیز در عرصه‌ی حدیث، معتبرتر و مطمئن‌تر و امانت دارتر و درستکار‌تر بود؛ و او احادیث خویش را بر سفیان عرضه می‌کرد».

            قواریری گوید: «أملی علی ابن مهدی، عشرین الف حدیث حفظاً»؛ «بر عبدالرحمن بن مهدی، بیست هزار حدیث، از روی حفظ، املاء شده است».

            علی بن مدینی نیز گوید: «علم عبدالرحمن فی الحدیث کالسحر»؛ «علم و دانش و آگاهی و اطلاع عبدالرحمن بن مهدی در حدیث، به سان سحر و جادو است»؛ (یعنی علم و دانش وی، در این زمینه، سحرآمیز، خیره کننده، شگفت آور و حیرت انگیز است).

            احمد بن حنبل گوید: «عبدالرحمن، اکثر حدیثاً من یحیی القطّان»؛ «عبدالرحمن بن مهدی، بیشتر از یحیی قطان، به نقل و روایت حدیث، پرداخته است».

            علی بن مدینی گوید: «لو حلفت بین الرکن والمقام، لحلفت انّی لم أر مثل عبدالرحمن»؛ «اگر چنان‌چه بین رکن و مقام، سوگند داده شوم، حتماً سوگند خواهم خورد که من، فردی را چون عبدالرحمن بن مهدی، تاکنون ندیده‌ام».

            و علی بن مدینی، پیوسته چنین می‌گفت: «اعلم الناس بقول الفقهاء السبعة، الزهری؛ ثم بعده مالک؛ ثم بعده ابن مهدی؛ وکان ورده کلّ لیلة، نصف القرآن»؛ «داناترین و آگاه‌ترین مردمان، نسبت به دیدگاه و نظریه‌ی فقهاء هفتگانه، زهری است؛ سپس بعد از وی، مالک بن انس و بعد از او، عبدالرحمن بن مهدی می‌باشد؛ و وِرد وی در هر شب، تلاوت نیمی از قرآن بود».

            ذهلی گفته است: «ما رأیتُ فی ید عبدالرحمن بن مهدی کتاباً قط»؛ «هرگز در دست عبدالرحمن بن مهدی، کتابی را ندیده‌ام؛ (بلکه وی، در راستای حفظ احادیث، یادگیری و فراگیری آن‌ها، تعلیم و آموزش و نقل و روایت آن‌ها، فقط به قوه‌ی حافظه‌ی خویش اعتماد می‌کرد)».

            ابن نُمیر گوید: از عبدالرحمن بن مهدی شنیدم که می‌گفت: «معرفة الحدیث الهام»؛ «شناخت و آگاهی از حدیث، نوعی از الهام است».

            و سرانجام، عبدالرحمن بن مهدی، در ماه جمادی الاخر، به سال 198 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.

            علامه ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[3]، و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[4]، عبدالرحمن بن مهدی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده‌اند.

نگارنده گوید:

                عبدالرحمن بن مهدی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «فضل استقبال القبلة»[5]

            «حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَبَّاسٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ المَهْدِیِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَنْصُورُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ مَیْمُونِ بْنِ سِیَاهٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ صَلَّى صَلاَتَنَا وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَأَکَلَ ذَبِیحَتَنَا فَذَلِکَ المُسْلِمُ الَّذِی لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ، فَلاَ تُخْفِرُوا اللَّهَ فِی ذِمَّتِهِ»»(ح 391)

            «عمرو بن عباس، از عبدالرحمن بن مهدی، از منصور بن سعد، از میمون بن سیاه، از انس بن مالکس، برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «هر کس مانند ما نماز بخواند و به قبله‌ی ما رو نماید و ذبیحه‌ی ما را بخورد، مسلمان است؛ و چنین شخصی را خدا و رسول، امان داده‌اند؛ پس به کسی که در امان خدا است، خیانت نکنید».

* در باب «ایّام الجاهلیّة»[6]

            «حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، قَالَ: قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «إِنَّ المُشْرِکِینَ کَانُوا لاَ یُفِیضُونَ مِنْ جَمْعٍ، حَتَّى تَشْرُقَ الشَّمْسُ عَلَى ثَبِیرٍ، فَخَالَفَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَفَاضَ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ»»(ح 3838)

            «عمرو بن عباس، از عبدالرحمن بن مهدی، از سفیان، از ابواسحاق، از عمرو بن میمون برای ما روایت کرده که وی گفته است: «عمر بن خطابس گفت: مشرکان از مزدلفه برنمی گشتند تا آن که خورشید بر کوه ثَبیر می‌تابید. رسول خدا ج با آنان مخالفت کرد و پیش از طلوع آفتاب، از مزدلفه برگشت».

* در باب «ضالّة الابل»[7]

            «حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ رَبِیعَةَ، حَدَّثَنِی یَزِیدُ مَوْلَى المُنْبَعِثِ، عَنْ زَیْدِ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَسَأَلَهُ عَمَّا یَلْتَقِطُهُ، فَقَالَ: «عَرِّفْهَا سَنَةً، ثُمَّ احْفَظْ عِفَاصَهَا وَوِکَاءَهَا، فَإِنْ جَاءَ أَحَدٌ یُخْبِرُکَ بِهَا، وَإِلَّا فَاسْتَنْفِقْهَا» قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَضَالَّةُ الغَنَمِ؟ قَالَ: «لَکَ أَوْ لِأَخِیکَ أَوْ لِلذِّئْبِ»، قَالَ: ضَالَّةُ الإِبِلِ؟ فَتَمَعَّرَ وَجْهُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «مَا لَکَ وَلَهَا، مَعَهَا حِذَاؤُهَا وَسِقَاؤُهَا تَرِدُ المَاءَ، وَتَأْکُلُ الشَّجَرَ»»(ح 2427)

            «عمرو بن عباس، از عبدالرحمن بن مهدی، از سفیان، از ربیعة، از یزید مولی مُنبعث برای ما روایت کرده که زید بن خالد جُهنیس گفته است: مردی بادیه نشین به نزد پیامبر ج آمد و درباره‌ی چیز گم شده‌ای که پیدا شده است سؤال کرد. آن حضرت ج فرمود: «به مدّت یک سال، آن را اعلان کن؛ سپس پوش و سربند آن را در خاطر بسپار؛ اگر کسی آمد و نشان آن را به تو گفت، به وی مسترد کن و در غیر آن، به مصرف برسان».

            آن مرد گفت: اگر گوسفندی پیدا شد، در آن صورت تکلیف چیست؟ آن حضرتج فرمود: «برای تو، یا برادر تو و یا نصیب گرگ است». آن مرد گفت: اگر شتری پیدا شد، در آن صورت تکلیف چیست؟ با این سؤال، گونه‌های پیامبر ج سرخ شد و فرمود: «تو را با شتر چه کار است؛ شتر پای و شکم دارد و خود را به آب می‌رساند و از برگ درختان می‌خورد».

* در باب «صفة النّار وانّها مخلوقة»[8]

            «حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِفَاعَةَ، قَالَ أَخْبَرَنِی رَافِعُ بْنُ خَدِیجٍ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «الحُمَّى مِنْ فَوْرِ جَهَنَّمَ فَأَبْرِدُوهَا عَنْکُمْ بِالْمَاءِ»»(ح 3262)

            «عمرو بن عباس، از عبدالرحمن بن مهدی، از سفیان، از پدرش، از عبایة بن رفاعة برای ما روایت کرده که رافع بن خدیجس گفته است: «از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: «عارضه‌ی تب، از جوشش دوزخ است؛ پس خود را با آب، سرد بسازید».

* در باب «الدعاء اذا انتبه من اللیل»[9].

* در باب «ما یجوز من الشعر والرجز والحداء وما یکره»[10].

* در باب «اکرام الضیف وخدمته ایاه بنفسه»[11].

* در باب «الاقتداء بسنن رسول الله ج»[12].

* در باب «اثم من دعا الی ضلالة او سنّ سنّة سیّئة»[13].

* در باب «قول النبیّ ج: لاتسئلوا اهل الکتاب عن شیء»[14].

* در باب «خروج الصبیان الی المصلّی»[15].

* در باب «حرم المدینة»[16].

* در باب «المدینة تنفی الخبث»[17].

            به هر حال، روایات عبدالرحمن بن مهدی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالرحمن بن مهدی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/354؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/679؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/288؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/192؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 10/240؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/355؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/373؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/187؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/250؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/592؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 11/386؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص199؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص144، «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/297؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/288

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/369، 370 و 371

[3]-           «المناقب»، کردری 2/228

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص125

[5]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/56

[6]-           همان 1/541

[7]-           همان 1/327

[8]-           همان 1/462

[9]-           همان 2/934

[10]-        همان 2/908

[11]-        همان 2/906

[12]-        همان 2/1080

[13]-        همان 2/1090

[14]-        همان 2/1095

[15]-        همان 1/133

[16]-        همان 1/251

[17]-        همان 1/253

46- عبدالحمید بن عبدالرحمن، ابویحیی حِمّانی حنفی/[1] [متوفّای 202 ه‍ . ق]

46- عبدالحمید بن عبدالرحمن، ابویحیی حِمّانی حنفی/[1]
[متوفّای 202 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، عبدالحمید بن عبدالرحمن حِمّانی، ابویحیی کوفی، و ملقّب به «بَشْمِیْن» می‌باشد. اصل وی، از «خوارزم» است؛ وی از یزید بن ابی بردة؛ اعمش؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ ابوحنیفه؛ و شماری دیگر از بزرگان و طلایه داران و پیشقراولان اسلامی، به روایت حدیث پرداخته است.

            و از کسانی که از عبدالحمید بن عبدالرحمن، به نقل روایت پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            ابوبکر؛ محمد بن خلف حدّادی؛ حسن بن علی خلّال؛ احمد بن عمر وکیعی؛ ابوکریب؛ موسی بن عبدالرحمن مسروقی؛ ابوبکر؛ عثمان (این دو نفر، پسران «ابوشیبة» هستند)؛ سفیان بن وکیع؛ حسین بن زید کوفی؛ محمد بن عبد بن ثعلبة؛ یحیی بن موسی خت؛ عمرو بن علی فلّاس؛ ابوسعید اشج؛ حسن بن علی بن عفّان عامری و دیگران.

            یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن، فردی مؤثق و قابل اعتماد است».

            نسایی گوید: «لیس بقوی»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن، قوی نیست؛ (یعنی احادیث و روایات وی، صحیح به شمار نمی‌آیند؛ بلکه در درجه‌ی حَسَن قرار دارند)».

            و نسایی در جایی دیگر گفته است: «ثقة»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن حمّانی، روایت کننده‌ای مورد وثوق و قابل اعتماد می‌باشد».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات» وی را در شمار راویان مؤثق و مطمئن و قوی و معتبر ذکر کرده است.

            و ابن عدی گوید: «هو وابنه ممّن یکتب حدیثه»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن حِمّانی و پسرش، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که حدیث آن‌ها (به عنوان «تابع» و «شاهد») نوشته می‌شوند».

            و هارون حمّال گوید: «مات سنة اثنتین ومائتین»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن، به سال 202 ه‍ .ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».

            و برقی گوید: ابن معین گفته است: «کان ثقة»؛ «عبدالحمید، فردی مؤثق و مطمئن و معتبر و قابل اعتماد بود».

            و حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی وی پرداخته و او را از علماء و دانشوران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «سمع اباحنیفة، والاعمش، والثوری؛ قال عبدالحمید: سمعتُ اباحنیفة یحکی عن حماد، قال: بشّرتُ ابراهیم بموت الحجّاج؛ فسجد. قال حماد: ما کنتُ اری احداً یبکی من الفرح حتّی رأیتُ ابراهیم بکی من الفرح»؛ «عبدالحمید بن عبدالرحمن، از امام ابوحنیفه/، از اعمش و ثوری، به نقل و روایت حدیث پرداخته است».

                عبدالحمید بن عبدالرحمن حمّانی گوید: از امام ابوحنیفه/ شنیدم که از استادش، حمّاد چنین نقل می‌کرد که وی گفته است: ابراهیم نَخَعی را به مرگ حجّاج بن یوسف بشارت دادم؛ از این رو، ابراهیم، به محض شنیدن این خبر، به سجده افتاد. حمّاد گوید: تا کنون، کسی را ندیده بودم که از خوشحالی گریه بکند؛ تا این که ابراهیم نخعی را دیدم که از فرط خوشحالی (به خاطر شنیدن مرگ حجّاج) گریه نمود».

            حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، عبدالحمید بن عبدالرحمن را در زمره‌ی راویان شهر «کوفه» که به نقل و روایت حدیث از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند ذکر کرده است.

            و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[5]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر نموده است.

نگارنده گوید:

                عبدالحمید بن عبدالرحمن حِمّانی، در کتاب «الجامع الصحیح» در باب «حسن الصوت بالقراءة للقرآن»[6]، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ آنجا که بخاری چنین روایت می‌کند:

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَلَفٍ أَبُو بَکْرٍ، حَدَّثَنَا أَبُو یَحْیَى الحِمَّانِیُّ، حَدَّثَنَا بُرَیْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بُرْدَةَ، عَنْ جَدِّهِ أَبِی بُرْدَةَ، عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ: «یَا أَبَا مُوسَى لَقَدْ أُوتِیتَ مِزْمَارًا مِنْ مَزَامِیرِ آلِ دَاوُدَ»»(ح 5048)

            «محمد بن خلف ابوبکر، از ابویحیی حمّانی (عبدالحمید بن عبدالرحمن)، از برید بن عبدالله بن ابی بردة، از پدربزرگش، ابوبردة، از ابوموسی اشعریس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج خطاب به ابوموسیس فرمود: «ای ابوموسی! به تو، صدای خوبی به مانند صدای خوب آل داود، عنایت شده است».




[1]-           بیوگرافی «عبدالحمید بن عبدالرحمن حمّانی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/45؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/16؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/121؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/152؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/556؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص188؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 11/60

[2]-           «تهذیب التهذیب» 6/109

[3]-           «الجواهر المضیة» 1/295 و 296

[4]-           «المناقب»، کردری 2/225

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص124

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/775

45- عبّاد بن عّوام کلابی واسطی/[1] [متوفّای 185 ه‍ . ق]

45- عبّاد بن عّوام کلابی واسطی/[1]
[متوفّای 185 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی و محدّث اسلامی، ابوسهل واسطی می‌باشد که به نقل و روایت حدیث، از این افراد پرداخته است:

            ابومالک اشجعی؛ عبدالله بن ابی نجیح؛ سعید جُریری؛ ابواسحاق شیبانی؛ ابن عون؛ و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان.

            و از کسانی که از عبّاد بن عوّام، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            احمد بن حنبل؛ عمرو الناقد؛ زیاد بن ایوب؛ حسن بن عرفة؛ علی بن مسلم طوسی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش. ابوداود و دیگران، عبّاد بن عوّام را روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد معرّفی نموده‌اند.

            ابن سعد گفته است: «کان من نبلاء الرجال فی کلّ امره»؛ «عبّاد بن عوّام، در تمامی امور خویش، از زمره‌ی افراد شریف و درستکار، بزرگوار و نجیب و بافراست و باهوش بود».

            علامه ذهبی در ادامه گوید: پیرامون تاریخ وفات عبّاد بن عوّام، اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی بر این باورند که وی، به سال 183 ه‍ . ق وفات نموده است؛ و برخی نیز تاریخ‌های 185 ه‍ . ق یا 186 ه‍ . ق و یا 187 ه‍ . ق را برای درگذشت عبّاد بن عوّام ذکر کرده‌اند.

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            یحیی بن معین، احمد عجلی، ابوداود، نسایی و ابوحاتم گفته‌اند: «ثقة»؛ «عبّاد بن عوّام، روایت کننده‌ای مؤثّق و معتبر می‌باشد».

            ابن خِراش گوید: «صدوق»؛ «عبّاد بن عوّام، فردی صادق و راستگو و مُعتمد و قابل اعتماد و امین و درستکار می‌باشد».

            ابن سعد گوید: «کان ثقة»؛ «عبّاد بن عوّام، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد بود».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد ذکر کرده است؛ و بزّار هم او را روایت کننده‌ای مؤثق و معتبر، معرّفی نموده است.

            و قراب گوید: «ولد سنة ثمان عشر ومائة»؛ «عبّاد بن عوّام، به سال 118 ه‍ . ق دیده به جهان گشود».

            و عبّاد بن عوّام، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            در کتاب «جامع المسانید»[4] آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «عبّاد بن عوّام، در زمره‌ی راویانی به شمار می‌آید که در این مسانید، به نقل و روایت حدیث از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، عبّاد بن عوّام را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، عبّاد بن عوّام را در زمره‌ی راویان شهر «واسط» که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده گوید:

            عبّاد بن عوّام، از ابوحنیفه، از ابراهیم بن محمد بن منتشر بن أجدع - برادر مسروق بن أجدع -، از پدرش، از انس بن مالکس روایت می‌کند که گفت: «ما أخرج رسول الله ج رکبته بین یدی جلیس له قطّ؛ ولا ناول احدٌ یده قط فترکها حتّی یکون هو الّذی یدعها؛ وما جلس الی رسول الله ج احد قط فقام حتّی یقوم؛ وما وجدت شیئاً قطّ أطیب من ریح رسول الله ج»؛ «هرگز رسول خدا ج پاهای خویش را در جلو همنشینان خویش دراز نکرد؛ و هرگز کسی دست رسول خدا ج را نگرفت که ایشان دست وی را رها کند تا این که خود آن فرد، دست رسول خدا ج را رها می‌کرد؛ و هر کس با رسول خدا ج می‌نشست، هرگز پیامبر ج زودتر از او بلند نمی‌شد؛ و هرگز چیزی را خوشبوتر از بوی پیامبر ج استشمام نکرده‌ام».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را به نقل از عبّاد بن عوّام،از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                عبّاد بن عوّام کِلابی واسطی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک یا دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «من اختار الضرب والقتل والهوان علی الکفر»[8]

            «حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا عَبَّادٌ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ، سَمِعْتُ قَیْسًا، سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ زَیْدٍ، یَقُولُ: «لَقَدْ رَأَیْتُنِی وَإِنَّ عُمَرَ مُوثِقِی عَلَى الإِسْلاَمِ، وَلَوْ انْقَضَّ أُحُدٌ مِمَّا فَعَلْتُمْ بِعُثْمَانَ، کَانَ مَحْقُوقًا أَنْ یَنْقَضَّ»»(ح 6942)

            «سعید بن سلیمان، از عبّاد بن عوّام کلابی واسطی، از اسماعیل برای ما روایت کرده که وی گفته است: از سعید بن زید شنیدم که می‌گفت: به راستی خود را دیدم که عمر بن خطابس (قبل از مسلمان شدن) مرا به خاطر قبول اسلام در بند کشید؛ و اگر کوه به خاطر آنچه شما نسبت به عثمانس کردید؛ بشکافد و فرو ریزد، حق آن را دارد که بشکافد و فرو ریزد».

* در باب «الماء الذی یغسل به شعر الانسان»[9]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا سَعِیدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادٌ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ ابْنِ سِیرِینَ، عَنْ أَنَسٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «لَمَّا حَلَقَ رَأْسَهُ کَانَ أَبُو طَلْحَةَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ مِنْ شَعَرِهِ»»(ح 171)

            «محمد بن عبدالرحیم، از سعید بن سلیمان، از عبّاد بن عوّام کلابی واسطی، از ابن عون، از ابن سیرین برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفته است: هنگامی که رسول خدا ج (در حجّة الوداع)، موهای سرش را تراشید، ابوطلحه، نخستین کسی بود که موهای مبارک رسول خدا ج را (به قصد تبرّک) برداشت».

* در باب «غزوة خیبر»[10]

            «حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا عَبَّادٌ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ أَبِی أَوْفَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ یَوْمَ خَیْبَرَ فَإِنَّ القُدُورَ لَتَغْلِی، قَالَ: وَبَعْضُهَا نَضِجَتْ، فَجَاءَ مُنَادِی النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَأْکُلُوا مِنْ لُحُومِ الحُمُرِ شَیْئًا، وَأَهْرِقُوهَا» . قَالَ ابْنُ أَبِی أَوْفَى: فَتَحَدَّثْنَا أَنَّهُ إِنَّمَا نَهَى عَنْهَا لِأَنَّهَا لَمْ تُخَمَّسْ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: نَهَى عَنْهَا البَتَّةَ لِأَنَّهَا کَانَتْ تَأْکُلُ العَذِرَةَ»(ح 4220)

            «سعید بن سلیمان، از عبّاد بن عوّام کلابی واسطی، از شیبانی، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابن ابی اوفیس شنیدم که گفت: «در روز خیبر، به گرسنگی گرفتار شدیم؛ و این در حالی بود که دیگ‌ها می‌جوشید و محتویات برخی از دیگ‌ها، به پختگی رسیده بود؛ منادی رسول خدا ج آمد و چنین اعلان کرد: «از گوشت الاغ، چیزی نخورید؛ و بایستی آن را بر زمین بریزید».

            ابن ابی اوفیس گوید: پس از آن، ما به گفتگو پرداختیم و گفتیم که این منع، به خاطر آن بوده که خُمس غنیمت را از آن بیرون نکشیده‌ایم؛ و برخی دیگر گفتند: این منع قطعی و حتمی پیامبر ج به خاطر آن است که الاغ از چیزهای ناپاک و نجس می‌خورد».

* در باب «بیع الذهب بالورق یداً بیدٍ»[11].




[1]-           بیوگرافی «عبّاد بن عوّام کلابی واسطی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/41؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/772؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 11/104؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/83؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/511؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/310؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/162؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/62؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/86؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/468؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 158؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 9/414؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص118، «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/330؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی1/333

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/261 و 262

[3]-           «تهذیب التهذیب» 5/86 و 87

[4]-           «جامع المسانید» 2/522

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص 121

[6]-           «المناقب»، کردری 2/9

[7]-           «جامع المسانید» 1/208

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1026 و 1027

[9]-           همان 1/29

[10]-        همان 2/606 و 607

[11]-        همان 1/291