24 - خَلّاد بن یحیی بن صَفوان سُلَمی کوفی/[1]
[متوفّای 213 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، خلّاد بن یحیی بن صفوان سُلَمی، ابومحمد کوفی میباشد. او، در مکهی مکرمه، سُکنی و اقامت گزید و مستقر و ماندگار شد و از عیسی بن طهمان، نافع بن عمر جُمحی، سفیان ثوری، مِسعر بن کدام، عبدالواحد بن اَیمن، ابراهیم بن نافع مکی، عمر بن ذر، فطر بن خلیفة و شماری دیگر از بزرگان و محدّثان، حدیث روایت نموده است:
و از کسانی که از خلّاد بن یحیی،به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
بخاری؛ ابوزرعة؛ ابوبکر صغانی؛ محمد بن سهل بن عسکر؛ محمد بن عقیل نیشابوری؛ حنبل بن اسحاق؛ باغندی کبیر؛ ابویحیی بن ابی مسیرة؛ و کسان دیگر از مردمان.
و ترمذی نیز با یک واسطه، از او حدیث روایت نموده است؛ و ابوداود هم از طریق جعفر بن مسافر؛ به روایت حدیث از خلّاد بن یحیی پرداخته است.
احمد بن حنبل گوید: «ثقة»؛ «خلّاد بن یحیی، فردی مؤثق و معتبر است».
و در جایی دیگر گفته است: «صدوق»؛ «وی، روایت کنندهای صادق و راستگو درستکار و امین است».
ابن نُمیر گوید: «صدوق»؛ «خلّاد بن یحیی، از راویان راستگو و امانت دار و صادق و درستکار است».
ابوداود گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احدیث خلّاد بن یحیی، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا او، فردی ثقه و قابل اعتماد است».
و ابن حبّان نیز، در کتاب خویش با عنوان «الثقات»؛ وی را در شمار راویان مؤثّق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد ذکر کرده است.
بخاری گوید: «سکن مکّة ومات بها قریباً من سنة (213 ه . ق)»؛ «خلّاد بن یحیی، در مکهی مکرمه، سُکنی و اقامت گزید و مستقر و ماندگار شد و در همانجا، در حدود سال 213 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
احمد عجلی گوید: «ثقة»؛ «خلّاد بن یحیی، از زمرهی روایت کنندگان قابل اعتماد و مورد وثوق است». و خلیلی در کتاب «الارشاد» گفته است: «ثقة امامٌ»؛ «خلّاد بن یحیی، فردی مؤثق و قابل اعتماد و امام و پیشوا بود».
و در کتاب «جامع المسانید»،[3] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن اصحاب ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «خلّاد بن یحیی، از آن دسته از روایت کنندگانی است که در این مسانید، با واسطهی شاگردان و پیروان امام ابوحنیفه/ از خود امام، حدیث روایت نموده است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، نیز در کتاب «عقود الجمان»، [4] وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین علامه کردری نیز در کتاب «المناقب»،[5] خلّاد بن یحیی را در زمرهی راویان شهر مکهی مکرّمه ذکر نموده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارندهی سطور گوید:
خلّاد بن یحیی بن صفوان سُلمی کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قول النبیّ ج: لا شخص اَغیر من الله»[6]
« حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ طَهْمَانَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: “نَزَلَتْ آیَةُ الحِجَابِ فِی زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ، وَأَطْعَمَ عَلَیْهَا یَوْمَئِذٍ خُبْزًا وَلَحْمًا، وَکَانَتْ تَفْخَرُ عَلَى نِسَاءِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَکَانَتْ تَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ أَنْکَحَنِی فِی السَّمَاءِ”»(ح 7421)
«خلّاد بن یحیی، از عیسی بن طَهمان، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیدم که میگفت: آیهی حجاب، دربارهی زینب دختر جحش نازل شده است؛ و آن حضرت ج در روز (ازدواج با وی)، مردم را نان و گوشت داد و زینب بر زنان پیامبر ج افتخار میکرد و میگفت: «خدا مرا در آسمان به عقد ازدواج آن حضرت ج درآورده است».
* در باب «قول الله تعالی: ﴿إِذَا قِیلَ لَکُمۡ تَفَسَّحُواْ فِی ٱلۡمَجَٰلِسِ فَٱفۡسَحُواْ یَفۡسَحِ ٱللَّهُ لَکُمۡۖ وَإِذَا قِیلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ﴾ [المجادلة: 11][7]
«حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَنَّهُ نَهَى أَنْ یُقَامَ الرَّجُلُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَیَجْلِسَ فِیهِ آخَرُ، وَلَکِنْ تَفَسَّحُوا وَتَوَسَّعُوا» وَکَانَ ابْنُ عُمَرَ «یَکْرَهُ أَنْ یَقُومَ الرَّجُلُ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ یَجْلِسَ مَکَانَهُ»»(ح 6270)
«خلّاد بن یحیی، از سفیان، از عبیدالله، از نافع؛ از عبدالله بن عمرب از پیامبر خدا ج برای ما روایت کرده است که: «همانا پیامبر خدا ج نهی کردند از این که مردی از جایش بلند کرده شود تا دیگری در جایش بنشیند؛ ولی برای دیگران، جا باز کنید و جمع و جور بنشینید».
و ابن عمرب ناخوشایند میدانست که فردی، شخص دیگری را از جایش بلند کند تا خود (یا دیگری) در جایش بنیشیند».
* در باب «الصبر من محارم الله»[8]
«حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا مِسْعَرٌ، حَدَّثَنَا زِیَادُ بْنُ عِلاَقَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ المُغِیرَةَ بْنَ شُعْبَةَ، یَقُولُ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی حَتَّى تَرِمَ، أَوْ تَنْتَفِخَ قَدَمَاهُ، فَیُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ: «أَفَلاَ أَکُونُ عَبْدًا شَکُورًا»»(ح 6471)
«خلّاد بن یحیی، از مِسعر، از زیاد بن علاقة برای ما روایت کرده که وی گفته است: از مغیرة بن شعبهس شنیدم که میگفت: رسول خدا ج چندان نماز میگزارد تا آن که پاهایش ورم میکرد یا باد مینمود. به وی گفته شد: چرا این اندازه، خویشتن را به مشقّت و زحمت میاندازید؟ فرمود: «آیا من، بندهی شکرگزار نباشم؟!».
* در باب «الصلاة اذا قدم من سفر»[9].
* در باب «الاستعانة بالنّجار والصنّاع فی اَعواد المنبر والمسجد»[10].
* در باب «تشبیک الاصابع فی المسجد وغیره»[11]
* در باب «القراءة فی العشاء»[12].
* در باب «النجّار»[13].
* در باب «القران فی التمر بین الشرکاء حتّی یستأذن اصحابه»[14].
* در باب «اذا اختلف الراهن والمرتهن ونحوه، فالبیّنة علی المدّعی والیمین علی المدّعی علیه»[15].
* در باب «ما یجوز من شروط المکاتب اذا رضی بالبیع علی ان یعتق»[16].
* در باب «قول الله عزّوجل: ﴿وَءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا١٦٣﴾ [النساء: 163][17].
* در باب «لا تطیع المرأة زوجها فی معصیة»[18].
* در باب «ما کان السلف یدّخرون فی بیوتهم وأسفارهم من الطعام واللحم وغیره»[19].
به هر حال، روایات خلّاد بن یحیی بن صفوان سُلَمی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 15 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «خَلّاد بن یحیی بن صفوان سُلمی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/189؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/237؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/368؛ «سیر اعلام النبلاء»؛ حافظ ذهبی 10/164؛ «میزان الاعتدال»؛ حافظ ذهبی 1/657؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/229؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/285؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/276؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 91؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 2/28؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/523؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/128
[2]- «تهذیب التهذیب» 3/150 و 151
[3]- «جامع المسانید» 2/446
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 110
[5]- «المناقب» کردری 2/219
[6]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/1104
[7]- همان 2/927 و 928
[8]- همان 2/958
[9]- همان 1/63
[10]- همان 1/64
[11]- همان 1/69.
[12]- همان 1/106
[13]- همان 1/281
[14]- هان 1/338
[15]- همان 1/342
[16]- همان 1/376
[17]- همان 2/485
[18]- همان 2/784
[19]- همان 2/815
23- خالد بن عبدالله طحّان واسطی/[1]
[متوفّای 179 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، ابوالهیثم - یا ابومحمد-، خالد بن عبدالله بن عبدالرحمن بن یزید مُزنی واسطی طحّان میباشد. او از این بزرگان و محدّثان، حدیث روایت نموده است:
حصین بن عبدالرحمن؛ سهیل بن ابی صالح؛ جریری؛ عبدالملک بن ابی سلیمان؛ یونس بن عبید و خالد حذّاء.
و از کسانی که از خالد بن عبدالله، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
پسرش: محمد؛ عمرو بن عون؛ سعید بن منصور؛ مُسدَّد؛ اسحاق بن شاهین واسطی؛ و شمار زیادی از دیگر بزرگان و محدّثان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
خالد بن عبدالله طحّان واسطی، فردی عالم و دانشمند، متخصّص و کارشناس، دانا و آگاه، درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، کاردان و توانا، متدیّن و خداترس، مُطیع و فرمانبردار اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی و انسانی متواضع و فروتن و پارسا و پرهیزگار بود.
احمد بن حنبل گوید: «کان ثقة صالحاً فی دینه»؛ «خالد بن عبدالله، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد، پارسا و پرهیزگار و متدیّن و خداترس بود».
اسحاق ازرق گوید: «ما ادرکتُ احداً افضل منه»؛ «کسی را برتر و بایستهتر و بهتر و برازندهتر از خالد بن عبدالله، درنیافتهام».
ابوعیسی ترمذی گوید: «و خالد، ثقة حافظ؛ «خالد بن عبدالله، (در عرصهی روایت و درایت)، هم ثقه و قابل اعتماد است و هم حافظ و ضابط».
خلیفه و محمد بن سعد بر این باورند که خالد بن عبدالله طحّان واسطی، به سال 182 ه . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است؛ ولی عبدالحمید بن بیان، معتقد است که در ماه جمادی الاول، به سال 179 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
عبدالله بن احمد، از پدرش (احمد بن حنبل) نقل میکند که وی گفت: «کان خالد الطحّان، ثقة، صالحاً فی دینه؛ وهو، احبّ الینا من هُشیم»؛ «خالد بن عبدالله طحّان، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد و پارسا و پرهیزگار و متدیّن و خداترس و درستکار و شریف بود؛ و از دیدگاه ما، او از هشیم، بهتر و برازندهتر است».
ابن سعد، ابوزرعه و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «خالد بن عبدالله، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابوحاتم گفته است: «ثقة صحیح الحدیث»؛ «خالد بن عبدالله، از زمرهی راویان مؤثق و مطمئن میباشد که احادیث و روایات او نیز، صحیح و درست میباشند».
ابن حبّان نیز، وی را در شمار روایت کنندگان مؤثق و معتبر و مطمئن و قوی و درستکار و قابل اعتماد ذکر کرده است.
و شایان ذکر است که خالد بن عبدالله، از آن دسته از راویانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو ممّن یروی الکثیر عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید؛ وهو من شیوخ الامام احمد بن حنبل/»؛ «خالد بن عبدالله طحّان، از آن دسته از راویانی میباشد که در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ بسیار حدیث روایت نموده است؛ و علاوه از آن، او از اساتید امام احمد بن حنبل/ نیز به شمار میآید».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [5]خالد بن عبدالله را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[6] وی را از راویان شهر «واسط» برشمرده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارندهی سطور گوید:
خالد بن عبدالله طحّان واسطی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من ادّعی الی غیر ابیه»[7]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ هُوَ ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ، عَنْ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ، وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ غَیْرُ أَبِیهِ، فَالْجَنَّةُ عَلَیْهِ حَرَامٌ» * فَذَکَرْتُهُ لِأَبِی بَکْرَةَ، فَقَالَ: وَأَنَا سَمِعَتْهُ أُذُنَایَ وَوَعَاهُ قَلْبِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 6766 و 6767)
«مُسدَّد، از خالد بن عبدالله، از خالد، از ابوعثمان، از سعدس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «هر کس آگاهانه، خود را به کسی غیر از پدرش نسبت دهد، بهشت برایش حرام میگردد».
ابوعثمان گوید: این موضوع را به ابوبکرةل یادآور شدم؛ او گفت: این حدیث را از رسول خدا ج گوشهایم شنیده و دلم حفظ کرده است».
* در باب «رجم المُحصن»[8]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ: سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی أَوْفَى: “هَلْ رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: قَبْلَ سُورَةِ النُّورِ أَمْ بَعْدُ؟ قَالَ: لاَ أَدْرِی”»(ح 6813)
«اسحاق، از خالد بن عبدالله، از شیبانی، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عبدالله بن ابی اوفیس پرسیدم: آیا رسول خدا ج سنگسار کرده است؟ او در پاسخ گفت: آری. گفتم: سنگسار، پیش از نزول سورهی «نور» بود یا پس از آن؟ گفت: نمیدانم».
* در باب «رفع الیدین اذا کبّر واذا رکع واذا رفع»[9].
* در باب «الصلاة فی کسوف الشمس»[10].
* در باب «طول الصلاة فی قیام اللیل»[11].
* در باب «فضل الحجّ المبرور»[12].
* در باب «من لم یدخل الکعبة»[13]
* در باب «التکبیر عند الرکن»[14].
* در باب «سقایة الحاجّ»[15].
* در باب «متی یحلّ فطر الصائم»[16].
* در باب «صوم داود علیه السلام»[17].
* در باب «ما قیل فی الصوّاغ»[18].
* در باب «قبول الهدیّة»[19].
* در باب «قول النبیّ ج: اُحلّت لکم الغنائم»[20]
[1]- بیوگرافی «خالد بن عبدالله طحّان واسطی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/160؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/226؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/340؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/267؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 8/294؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/270؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/259؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، علامه خزرجی، ص 86؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/292؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/371؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 117؛ «النجوم الزاهرة»، ابن تغری بردی 2/97؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/119
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/259 و 260
[3]- «تهذیب التهذیب» 3/87
[4]- «جامع المسانید» 2/443
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 110
[6]- «المناقب» کردری 2/229
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 3/1001
[8]- همان 2/1006
[9]- همان 1/102
[10]- همان 1/141
[11]- همان 1/153
[12]- همان 1/206
[13]- همان 1/217
[14]- همان 1/219
[15]- همان 1/221
[16]- همان 1/262
[17]- همان 1/266
[18]- همان 1/280
[19]- همان 1/351
[20]- همان 1/440
22- حنظلة بن ابی سفیان بن عبدالرحمن جُمحی/[1]
[متوفّای 151 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حنظلة بن ابی سفیان، عبدالرحمن بن صفوان بن امیّة بن خلف جُمحی مکی، حافظ حدیث میباشد که در عرصهی حدیث شناسی و روایت حدیث نیز، مورد اعتماد و مطمئن و معتبر و قابل وثوق است؛ وی از طاوس، عکرمة؛ مجاهد، نافع عمری، قاسم و سالم، حدیث روایت نموده است.
و از کسانی که از حنظلة بن ابی سفیان، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
عبدالله بن مبارک؛ وکیع بن جرّاح؛ معافی بن عمران؛ مکی بن ابراهیم؛ ابوعاصم؛ ابن وهب؛ و کسان دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
احمد بن حنبل در مورد حنظلة بن ابی سفیان گوید: «ثقة»؛ «وی، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق بود».
و احمد بن ابی مریم، از یحیی بن معین نقل کرده که وی گفته است: «ثقة حجّة»؛ «حنظلة، فردی ثقه و مورد اعتماد و در عرصهی حدیث شناسی و روایت حدیث، روایت کنندهای مطمئن و معتبر و کارشناس و خبره و آگاه و حجّت میباشد».
و ابن عدی گوید: «عامّة ما روی حنظلة، مستقیم»؛ «عموم روایات حنظلة بن ابی سفیان، درست و صحیح میباشند».
علامه ذهبی در ادامه گوید: حنظلة بن ابی سفیان، تا سال 151 ه . ق زندگی به سر برد و حیات داشت.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
احمد بن حنبل گوید: «کان وکیع، اذا أتی علی حدیثه، قال: حدثنا حنظلة بن ابی سفیان؛ وکان ثقة ثقة»؛ «عادت وکیع بن جرّاح بر آن بود که هرگاه به روایت حدیث خویش میپرداخت، چنین میگفت: «حنظلة بن ابی سفیان، برای ما روایت کرده است»؛ و (در ادامه میگفت:) «بیگمان، حنظلة بن ابی سفیان، بسیار ثقه و قابل اعتماد بود».
و بدین سان، جوزجانی نیز از احمد بن حنبل نقل کرده که وی در مورد حنظلة گفته است: «انّه ثقة ثقة»؛ «وی، بسیار قابل اعتماد و مورد وثوق و مطمئن و معتبر میباشد».
و ابوزرعة، ابوداود و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «حنظلة، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد است.»
و یعقوب بن شیبه گفته است: «هو ثقة»؛ «حنظلة بن ابی سفیان، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابن سعد گوید: «کان ثقة؛ وله احادیث»؛ «حنظله، روایت کنندهای مطمئن و معتبر و قابل اعتماد و ثقه میباشد که از روایات و احادیثی نیز برخوردار است».
و ابن مدینی گفته است: «لا بأس به»؛ «در روایات و احادیث حنظلة، ایراد و نقصی وارد نیست؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و قابل اعتماد است».
و ابن حبّان نیز وی را در شمار روایت کنندگان ثقه و قابل اعتماد ذکر کرده و به ثقه بودن و معتبر بودن روایات و احادیث وی، رأی داده است.
و ابن حبّان نیز وی را در شمار روایت کنندگان ثقه و قابل اعتماد ذکر کرده و به ثقه بودن و معتبر بودن روایات و احادیث وی، رأی داده است.
شایان ذکر است که حنظلة بن ابی سفیان/، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»، [4] و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، حنظلة بن ابی سفیان را در شمار راویان مکهی مکرمه برشمردهاند که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارنده گوید:
حنظلة بن ابی سفیان بن عبدالرحمن جُمحی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «خروج النساء الی المساجد باللیل والغلس»[6]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ حَنْظَلَةَ، عَنْ سَالِمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا اسْتَأْذَنَکُمْ نِسَاؤُکُمْ بِاللَّیْلِ إِلَى المَسْجِدِ، فَأْذَنُوا لَهُنَّ» تَابَعَهُ شُعْبَةُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صلّى الله علیه وسلم»(ح 865)
«عبیدالله بن موسی، از حنظلة بن ابی سفیان، از سالم بن عبدالله، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «هرگاه همسران شما اجازه خواستند تا شبها به مسجد بروند، به آنان اجازه دهید».
* در باب «کیف کان صلاة النبیّ ج؛ وکم کان النبیّ ج یصلّی باللیل»[7]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا حَنْظَلَةُ، عَنِ القَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: “کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ ثَلاَثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً مِنْهَا الوِتْرُ، وَرَکْعَتَا الفَجْرِ”»(ح 1140)
«عبیدالله بن موسی، از حنظلة بن ابی سفیان، از قاسم بن محمد، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج شبها، در مجموع با نماز وتر و دو رکعت سنّت صبح، سیزده رکعت نماز میگزارد».
* در باب «قول النبیّ ج: بُنی الاسلام علی خمس »[8]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ، عَنْ عِکْرِمَةَ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ “بُنِیَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ”»(ح 8)
«عبیدالله بن موسی، از حنظلة بن ابی سفیان، از عکرمة بن خالد، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «اسلام، بر پنج چیز بنا شده است: گواهی دادن بر این که خداوند، یکی است و جز او، معبود بر حقّی وجود ندارد و محمد ج فرستادهی اوست؛ دوم: برپاداشتن و اقامهی نماز؛ سوم: پرداخت زکات و حقوق واجب مالی؛ چهارم: ادای حج؛ و پنجم: روزه گرفتن ماه مبارک رمضان».
* در باب «من تکلّم بالفارسیة والرطانة»[9].
* در باب «اَلْعَلَم والوَسم فی الصورة»[10].
* در باب «جیب القمیص من عند الصدر وغیره»[11].
* در باب «قصّ الشارب»[12].
[1]- بیوگرافی «حنظلة بن ابی سفیان» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/1/44؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/211؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/241؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/225؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/336؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/620؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/261؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/53؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/250؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، علامه خزرجی، ص 82؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/230؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/285؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/110
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/176
[3]- «تهذیب التهذیب» 3/53 و 54
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 109
[5]- المناقب»، کردری 2/219
[6]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 1/119
[7]- همان 1/153
[8]- همان 1/6
[9]- همان 1/432
[10]- همان 2/831
[11]- همان 2/862
[12]- همان 2/874
21- حمّاد بن سلمة بن دینار حنفی/[1]
[متوفّای 167 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ حدیث، شیخ الاسلام، ابوسلمة ربعی بصری بزّاز طبائنی، عالم نحوی و محدّث عالی مقام میباشد که از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:
داییاش: حُمید طویل؛ ابن ابی ملیکه؛ ابوجمرة ضُبَعی؛ محمد بن زیاد جُمحی؛ انس بن سیرین؛ ابوعمران جونی؛ قتادة؛ سماک بن حرب؛ ثابت بنانی و شمار زیادی از دیگر محدّثان و بزرگ مردان عرصهی علم و دانش و دانش پژوهان و شیفتگان حکمت وفرزانگی.
و از کسانی که از حماد بن سلمه/، به سماع حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
عبدالله بن مبارک؛ قطّان؛ عبدالرحمن بن مهدی؛ عفّان؛ قعنبی؛ عبدالاعلی بن حمّاد؛ شیبان بن فرّوخ؛ هدبة بن خالد و کسان دیگر.
وُهیب گوید: «حماد بن سلمة، سیدّنا وأعلمنا»؛ «سرور و سالار ما و داناترین و آگاهترین ما، حماد بن سلمه است».
احمد بن حنبل گوید: «حماد بن سلمة، اعلم الناس بثابت البنانی واثبتهم فی حُمید [الطویل]»؛ «داناترین و آگاهترین مردمان نسبت به (روایات و احادیث) ثابت بنانی، و مؤثقترین و مطمئنترین آنان نسبت به (روایات )حُمید طویل، حماد بن سلمه است».
یحیی بن معین گوید: «هو اعلم من غیره بعلی بن زید»؛ «حماد بن سلمه نسبت به دیگران، داناترین و آگاهترین مردمان، نسبت به (روایات) علی بن زید به شمار میآید».
علی بن مدینی گوید: «کان عند یحیی بن ضریس عن حمّاد، عشرة آلاف حدیث»؛ «به نزد یحیی بن ضریس از حماد بن سلمه، ده هزار حدیث وجود داشت».
و کوسج، از یحیی بن معین، چنین نقل کرده که وی گفته است: «ثقة»؛ «حماد بن سلمه، از راویان مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود». و شهاب بن معمر گوید: «کان حماد بن سلمة، یعدّ من الاَبدال»؛ «حماد بن سلمه (در روزگار خویش)، از زمرهی اَبدال (مردان خدا و انسانهای زاهد و پارسا و خداترس و نیکوکار و صالح و درستکار) برشمرده میشد».
علامه ذهبی در ادامه گوید:
حماد بن سلمه/، جزء نخستین کسانی است که با ابن ابی عروبة، دست به نگارش و تألیف کتاب یازیدند و در این زمینه، قلم فرسایی نمودند؛ وی در عربی، بسیار ماهر و حاذق و چیره و زبردست و کاردان و خبره بود؛ او فقیه و دانشوری آگاه، فردی فصیح و زبان آور، بلیغ و خوش سخن، ادیب و نیکوسخن؛ سخنور و با فصاحت و پیرو سنّت بود.
علامه ذهبی در ادامهی سخنانش گوید: از احادیث حماد بن سلمة که با اِسناد عالی روایت شدهاند، تعدادی به من نیز رسیده است.
عمرو بن عاصم گوید: «کتبتُ عن حماد بن سلمه بضعة عشر ألف حدیث»؛ «از حماد بن سلمه، بیش از ده هزار حدیث نوشتهام».
و سرانجام، حماد بن سلمة/، به سال 167 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید و به رحمت ایزدی پیوست.
حافظ عبدالقادر قرشی، در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی حماد بن سلمة پرداخته و او را از زمرهی دانشوران و صاحب نظران احناف برشمرده است.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، حماد بن سلمة را در شمار روایت کنندگان از امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[5] وی را از زمرهی راویان شهر بصره که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، برشمرده است.
و محمد بن اسحاق ندیم در کتابش با عنوان «الفهرست» گفته است: «و له من الکتب، کتاب السنن»[6]؛ «حماد بن سلمه، از تألیفات و کتابهایی برخوردار است که میتوان به کتاب «السنن» وی اشاره کرد».
نگارنده گوید:
حماد بن سلمة بن دینار/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «الذبح قبل الحلق»[7]
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یُونُسَ، أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ، عَنْ عَبْدِ العَزِیزِ بْنِ رُفَیْعٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ رَجُلٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: زُرْتُ قَبْلَ أَنْ أَرْمِیَ، قَالَ «لاَ حَرَجَ» . قَالَ: حَلَقْتُ قَبْلَ أَنْ أَذْبَحَ، قَالَ: «لاَ حَرَجَ» . قَالَ: ذَبَحْتُ قَبْلَ أَنْ أَرْمِیَ، قَالَ: «لاَ حَرَجَ»، وَقَالَ عَبْدُ الرَّحِیمِ الرَّازِیُّ: عَنْ ابْنِ خُثَیْمٍ، أَخْبَرَنِی عَطَاءٌ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ القَاسِمُ بْنُ یَحْیَى: حَدَّثَنِی ابْنُ خُثَیْمٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ عَفَّانُ: أُرَاهُ عَنْ وُهَیْبٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ خُثَیْمٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ حَمَّادٌ: عَنْ قَیْسِ بْنِ سَعْدٍ، وَعَبَّادِ بْنِ مَنْصُورٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنْ جَابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 1722)
«احمد بن یونس، از ابوبکر، از عبدالعزیز بن رُفیع، از عطاء، از عبدالله بن عباسب، برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی خطاب به پیامبر ج گفت: پیش از آن که رَمی کنم، طواف زیارت نمودم؛ تکلیفم چیست؟ آن حضرت ج فرمود: «باکی نیست».
کسی دیگر گفت: پیش از آن که ذبح کنم، سرم را تراشیدم؟ پیامبر ج فرمود: «باکی نیست». کسی دیگر گفت: پیش از آن که رَمی جمرات را انجام بدهم، حیوان قربانی را ذبح نمودم؟ رسول خدا ج فرمود: «باکی نیست».
عبدالرحیم رازی، از ابن خُثیم، از عطاء، از عبدالله بن عباسب، از پیامبر ج این حدیث را روایت نموده است.
قاسم بن یحیی، از ابن خُثیم، از عطاء از عبدالله بن عباسب از پیامبر ج نیز حدیث فوق را روایت کرده است.
عفّان گوید: گمان میکنم، وُهیب، از ابن خُثیم، از سعید بن جُبیر، از عبدالله بن عباسب از پیامبر ج حدیث فوق را روایت نموده است.
حمّاد بن سلمة بن دینار، از قیس بن سعد و عبّاد بن منصور، از عطاء، از جابرس از پیامبر ج حدیث بالا را روایت نموده است».
* در باب «من حبسه العذر عن الغزو»[8]
«حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ هُوَ ابْنُ زَیْدٍ، عَنْ حُمَیْدٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ فِی غَزَاةٍ، فَقَالَ: «إِنَّ أَقْوَامًا بِالْمَدِینَةِ خَلْفَنَا، مَا سَلَکْنَا شِعْبًا وَلاَ وَادِیًا إِلَّا وَهُمْ مَعَنَا فِیهِ، حَبَسَهُمُ العُذْرُ»، وَقَالَ مُوسَى: حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، عَنْ حُمَیْدٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: «الأَوَّلُ أَصَحُّ»»(ح 2839)
«سلیمان بن حرب، از حماد بن زید، از حُمید، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج در غزوهای بود و گفت: «همانا گروههای پشت سر ما در مدینه [بر جای ماندهاند که] هر گردنه و [دشت و] درّهای را که پیمودهایم، قطعاً آنان همراه ما بودهاند. عذری آنان را [از پیوستن به ما] بازداشته است».
موسی گوید: حمّاد [بن سلمة بن دینار]، از حُمید، از موسی بن انس از پدر خود، از پیامبر ج این حدیث را روایت کرده است».
* در باب «رفع الیدین اذا قام من الرکعتین»[9]
«حَدَّثَنَا عَیَّاشٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الأَعْلَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، أَنَّ ابْنَ عُمَرَ، کَانَ “إِذَا دَخَلَ فِی الصَّلاَةِ کَبَّرَ وَرَفَعَ یَدَیْهِ، وَإِذَا رَکَعَ رَفَعَ یَدَیْهِ، وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَفَعَ یَدَیْهِ، وَإِذَا قَامَ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ رَفَعَ یَدَیْهِ”، وَرَفَعَ ذَلِکَ ابْنُ عُمَرَ إِلَى نَبِیِّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَوَاهُ حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَرَوَاهُ ابْنُ طَهْمَانَ، عَنْ أَیُّوبَ، وَمُوسَى بْنِ عُقْبَةَ مُخْتَصَرًا»(ح 739)
«عیّاش، از عبدالاعلی، از عبیدالله، از نافع، برای ما روایت کرده که وی گفته است: هنگامی که عبدالله بن عمرب به نماز آغاز میکرد، تکبیر میگفت و دستها را بلند میکرد؛ و آنگاه که رکوع مینمود، دستها را بلند میکرد؛ و هرگاه «سمع الله لمن حمده» میگفت، دستها را بلند مینمود؛ و چون از رکعت دوم برمی خاست، باز هم دستها را بلند میکرد. و عبدالله بن عمرب این حدیث را به صورت مرفوع روایت کرده و به پیامبر خدا ج رسانیده است.
و حماد بن سلمة بن دینار، از ایوب، از نافع، از عبدالله بن عمرب، از پیامبر ج این حدیث را روایت نموده است».
[1]- بیوگرافی «حماد بن سلمة بن دینار» را در این منابع دنبال کنید:
«الجرح و التعدیل»، رازی 3/140؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/216؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/444؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/590؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/251؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/11؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/238؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 78؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/262؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/175؛ «الطبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 94؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/103
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 2/202 و 203
[3]- «الجواهر المضیة»، ص 108
[4]- «عقود الجمان»، ص 108
[5]- «المناقب»؛ کردری 2/227
[6]- «الفهرست»، ابن ندیم، ص 317
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/232
[8]- همان 1/398
[9]- همان 1/102
20- حمّاد بن زید بن درهم (اَزْدی جَهضمی) حنفی/[1]
[متوفّای 179 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ عالی و کامل حدیث، شیخ سرزمین عراق، ابواسماعیل اَزْدی بَصری اَزْرق ضریر (نابینای روشن دل) میباشد؛ و «درهم»، نام پدربزرگ وی، از اُسرای سجستان و از مَوالی[3] خاندان «جَریر بن حازم» است.
حماد بن زید بن درهم، از ابوعمران جَونی، محمد بن زیاد، ابوجمرة ضُبَعی، انس بن سیرین، عمرو بن دینار، ثابت بنانی و شماری دیگر از بزرگان و محدّثان، حدیث روایت نموده است؛ و وی قتاده را درک نکرده و او را درنیافته است.
و از کسانی که از حماد بن زید، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ مسدّد، قواریری؛ محمد بن ابی بکر مقدّمی؛ علی بن مدینی؛ احمد بن مقدام؛ و کسان دیگر غیر از آنها از سایر مردمان.
عبدالرحمن بن مهدی گوید: «ائمّة الناس فی زمانهم، اربعة: الثوری ومالک والازواعی وحماد بن زید»؛ «پیشوایان دینی مردم در روزگارشان، چهار نفر بودند که عبارتند از: سفیان ثوری؛ مالک بن انس؛ اوزاعی؛ و حماد بن زید».
و یحیی بن معین گوید: «لیس احدٌ اثبت من حماد بن زید»؛ «کسی در حدیث، از حماد بن زید، مؤثقتر و معتبرتر و مطمئنتر و قابل اعتمادتر وجود ندارد».
یحیی بن یحیی گوید: «ما رأیتُ شیخاً اَحفظ منه»؛ «من، هیچ شیخی را (نسبت به احادیث و روایات)، حافظتر و ضابطتر از حماد بن زید ندیدهام».
احمد بن حنبل گوید: «هو من ائمة المسلمین من اهل الدین؛ وهو احبّ الیّ من حماد بن سلمة»؛ «حماد بن زید، یکی از پیشوایان مسلمانان و یکی از متدیّنان و پارسایان و زاهدان و پرهیزگاران است؛ و از دیدگاه من، او به نسبت حماد بن سلمة، بهتر و پسندیدهتر و بایستهتر و برازندهتر میباشد».
ابن مهدی نیز گوید: «لم أر احداً قطّ اَعلی بالسنّة منه»؛ «هرگز کسی را نسبت به سنّت رسول خدا ج، والاتر و برتر از حماد بن زید ندیدهام».
ابن مهدی، در جایی دیگر گوید: «ما رأیتُ اعلم منه ومن مالک وسفیان؛ وما رأیت بالبصرة افقه منه»؛ «کسی را داناتر و آگاهتر از این سه نفر ندیدهام؛ حماد بن زید؛ مالک بن انس و سفیان ثوری. و در بصره، کسی را فقیهتر و دانشورتر از حماد بن زید، به خود ندیدهام».
و در جزء یازدهم از حدیث ابوسهل قطان - که به صورت «سماع» (سمعتُ) وارد شده -چنین آمده است: ابوسهل قطان گوید: «حدّثنا الحسن بن علی المعمری، سمعتُ سلیمان بن ایوب صاحب البصری، سمعتُ عبدالرحمن بن مهدی یقول: ما رأیت احداً اعلم من حماد بن زید، لاسفیان ولا مالکاً»؛ «حسن بن علی معمری برای ما نقل میکند که از سلیمان بن ایوب - صاحب البصری - شنیدم که میگفت: از عبدالرحمن بن مهدی شنیدم که گفت: «کسی را داناتر و آگاهتر از حماد بن زید ندیدهام؛ نه سفیان و نه مالک. (یعنی حتّی سفیان ثوری و مالک بن انس را نیز داناتر و آگاهتر از حماد بن زید ندیدم)».
ابوعاصم گوید: «مات حماد بن زید یوم مات ولا اعلم له فی الاسلام نظیراً فی هیئته ودلّه وسَمته»؛ «در روزی که حماد بن زید درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید، سراغ ندارم که در اسلام، برای وی، همانندی در شکل و هیئت، پاک طینتی و نیکومنشی، عقیده و روش و متانت و وقار او وجود داشته باشد.»
یزید بن زُرَیع گوید: «هو سیّد المسلمین»؛ «حماد بن زید، سرور و سالار مسلمانان است».
ابوحاتم ابن حبّان گوید: «کان ضریراً؛ وکان یحفظ حدیثه کلّه»؛ «حماد بن زید، نابینا بود و با وجود این، باز هم تمامی احادیث و روایات خویش را از حفظ داشت».
محمد بن مصفّی گوید: «سمعتُ بقیّة یقول: ما رأیت بالعراق مثل حماد بن زید»؛ «از بقیة/ شنیدم که میگفت: در سرزمین عراق، کسی را به سان حماد بن زید، ندیدهام».
و از سفیان ثوری نقل است که گفت: «رجل البصرة بعد شعبة، ذاک الازرق؛ یعنی حماد بن زید»؛ «بزرگ مرد بصره پس از شعبه، این ازرق، یعنی حماد بن زید میباشد».
و وکیع بن جرّاح گوید: «ما کنّا نشبّهه الّا بمسعر»؛ «ما، حماد بن زید را (در لیاقت و قابلیّت و کفایت و شایستگی) فقط به مِسعر بن کدام تشبیه میکردیم».
ابن طباع گوید: «ما رأیتُ اعقل من حماد بن زید»؛ «من کسی را خردمندتر و داناتر و فهمیدهتر و آگاهتر از حماد بن زید ندیدهام».
و ابن خراش گوید: «لم یخطیء فی حدیث قط»؛ «حماد بن زید، هرگز در حدیثی، دچار خطا و اشتباه و لغزش و بیتوجهی و بیدقّتی و سهل انگاری نشده است».
و احمد عجلی گفته است: «کان له اربعة آلاف حدیث؛ کان یحفظ ولم یکن له کتاب»؛ «در اختیار حماد بن زید، چهار هزار حدیث وجود داشت که همه را حفظ داشت و در این زمینه، (برای حفظ احادیث و روایات)، کتابی در دسترس نداشت (تا آنها را در آن، ثبت و ضبط کند؛ بلکه سینهاش، ظرف معارف و قلبش، گنجینهی احادیث و روایات و دانشها و حکمتها بود)».
حماد بن زید، به سال 98 ه . ق دیده به جهان گشود و در رمضان سال 179 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا، بر او باد.
در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: «و هو ممّن یروی الکثیر عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «حماد بن زید، از زمرهی کسانی است که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»،[5] به بیان بیوگرافی حماد بن زید/ پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده، و در ادامه گفته است: «اخذ الفقه عن ابی حنیفة/؛ وهو الراوی عنه: اَنّ الوتر فریضة؛ وله ذکر فی مبسوط شمس الائمّة؛ شهرته تغنی عن الاطناب؛ توفّی سنة تسعة وسبعین ومائة؛ رحمه الله تعالی؛ وروی له الجماعة»؛ «وی، فقه را از امام ابوحنیفه/ فراگرفت؛ و همچنین از امام ابوحنیفه/، این موضوع را روایت کرده که وتر، واجب است؛ و در کتاب «المبسوط» شمس الائمة نیز، یادی از حماد بن زید شده است؛ به هر حال، شهرت و آوازهی حماد بن زید، جایی را برای شرح و بسط دادن و به تفصیل بیان کردن و اِطناب و درازگویی باقی نمیگزارد؛ زیرا وی، مُعرِّف حضور همه است و نیازی به توضیح و تبیین و تشریح و تفسیر زیاد ندارد».
و سرانجام، حماد بن زید، به سال 179 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست. رحمت و رضوان خدا بر او باد؛ شایان ذکر است که حماد بن زید، از آن دسته از راویانی میباشد که جماعت محدّثان [یعنی بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه]، از وی، حدیث روایت نمودهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[6] حماد بن زید/ را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است[7].
نگارنده گوید:
حماد بن زید، از ابوحنیفه، از حماد، از ابراهیم نخعی، از انس بن مالکس روایت کرده است که آن حضرت ج فرمودهاند: «طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم»؛ «دانش طلبی و فراگرفتن علم، بر هر انسان مسلمان و حقگرایی، لازم است».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»،[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از صالح بن ابی رُمیح - به صورت «مکاتبه»[9] - ؛ از ابوامیّة طرطوسی، از عبدالرحمن بن صالح، از حماد بن زید، از ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و بدین سان، راقم سطور گوید:
حماد بن زید/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «اتّخاذ السراری؛ ومن اَعتق جاریة ثمّ تزّوجها»[10]
«حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ تَلِیدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی جَرِیرُ بْنُ حَازِمٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ح حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “لَمْ یَکْذِبْ إِبْرَاهِیمُ إِلَّا ثَلاَثَ کَذَبَاتٍ: بَیْنَمَا إِبْرَاهِیمُ مَرَّ بِجَبَّارٍ وَمَعَهُ سَارَةُ فَذَکَرَ الحَدِیثَ، فَأَعْطَاهَا هَاجَرَ، قَالَتْ: کَفَّ اللَّهُ یَدَ الکَافِرِ وَأَخْدَمَنِی آجَرَ ” قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: “فَتِلْکَ أُمُّکُمْ یَا بَنِی مَاءِ السَّمَاءِ”»(ح 5084)
«سلیمان، از حماد بن زید، از ایوب، از محمد، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: (آن حضرت ج فرمودند:) «ابراهیم÷ به جز سه دروغ، نگفته است (که این، یکی از آنها است،) در حالی که ابراهیم÷ از (قلمرو پادشاهی) ظالم میگذشت (که زنان مردم را به زور تصاحب میکرد) و ساره (زن ابراهیم÷) با وی بود».
ابوهریرهس حدیث را به طور کامل بیان کرد؛و در آخر گفت: «آن ظالم، کنیزی را که هاجر نام داشت، به ساره داد. ساره گفت: خدا دست آن کافر را از من بازداشت و هاجر را در خدمت من قرار داد».
ابوهریرهس گوید: این هاجر، مادر شماست، ای پسران آب آسمان! (ای عربها. پسران آب آسمان، از آن گفتهاند که عربها در وادیها به سر میبردند و آب مورد استفاده، آب باران بود.)».
* در باب «جعل عتق الأمة صداقها»[11]
«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، عَنْ ثَابِتٍ، وَشُعَیْبِ بْنِ الحَبْحَابِ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْتَقَ صَفِیَّةَ، وَجَعَلَ عِتْقَهَا صَدَاقَهَا»»(ح 5086)
«قتیبة بن سعید، از حماد بن زید، از ثابت و شعیب بن حَبحاب، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج صفیّه را آزاد کرد و آزادیاش را مهرش قرار داد».
* در باب «اذ قال الخاطب للولیّ: زوّجنی فلانة. فقال: قد زوّجتک بکذا وکذا؛ جاز النکاح؛ وان لم یقل للزوج: أرضیتَ أم قبلتَ»[12]
«حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ امْرَأَةً أَتَتِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَعَرَضَتْ عَلَیْهِ نَفْسَهَا، فَقَالَ: «مَا لِی الیَوْمَ فِی النِّسَاءِ مِنْ حَاجَةٍ» فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ زَوِّجْنِیهَا، قَالَ: «مَا عِنْدَکَ؟» قَالَ: مَا عِنْدِی شَیْءٌ، قَالَ: «أَعْطِهَا وَلَوْ خَاتَمًا مِنْ حَدِیدٍ» قَالَ: مَا عِنْدِی شَیْءٌ، قَالَ: «فَمَا عِنْدَکَ مِنَ القُرْآنِ؟» قَالَ: کَذَا وَکَذَا، قَالَ: «فَقَدْ مَلَّکْتُکَهَا بِمَا مَعَکَ مِنَ القُرْآنِ»»(ح 5141)
«ابونعمان، از حماد بن زید، از ابوحازم، از سهل بن سعدس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «زنی نزد پیامبر اکرم ج آمد و نفس خود را به وی پیشکش کرد؛ آن حضرت ج فرمود: «اکنون مرا به زنان نیازی نیست». مردیگفت: ای رسول خدا! او را به ازدواج من درآور! رسول خدا ج فرمود: «آیا چیزی از مَهر، نزد خود داری؟» گفت: چیزی نزد خود ندارم. آن حضرت ج فرمود: «(مَهر) او را بده؛ هر چند، انگشتری از آهن باشد». گفت: نزد من چیزی نیست. پیامبر اکرم ج فرمود: «از قرآن، چه حفظ داری؟» گفت: چنین و چنان. آن حضرت ج فرمود: «او را به آنچه از قرآن در حفظ داری، به ازدواج تو درآوردم».
* در باب «من أولم علی بعض نسائه اکثر من بعض»[13]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ ثَابِتٍ، قَالَ: ذُکِرَ تَزْوِیجُ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ عِنْدَ أَنَسٍ، فَقَالَ: «مَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَوْلَمَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ نِسَائِهِ مَا أَوْلَمَ عَلَیْهَا، أَوْلَمَ بِشَاةٍ»»(ح 5171)
«مُسدّد، از حماد بن زید، از ثابت برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد انس بن مالکس ازدواج زینب بنت جحشل یادآوری شد. وی گفت: من ندیده امی که رسول خدا ج بر هیچ یک از زنان خویش، چنان ولیمهای کرده باشد که بر زینبل کرده است؛ چرا که ایشان در ولیمهی زینبل، گوسفندی را پیشکش و ولیمه نمودند».
* در باب «الولیمة ولو بشاة»[14].
* در باب «قوله تعالی: ﴿قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا﴾ [التحریم: 6]».[15]
* در باب «الحمائل وتعلیق السیف بالعنق»[16].
* در باب «الخروج بعدالظهر»[17].
* در باب «المعاصی من امر الجاهلیّة»[18].
* در باب «لیبلّغ العلم الشاهد الغائب»[19].
به هر حال، روایات حماد بن زید بن درهم/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 147 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «حماد بن زید بن درهم» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»، امام بخاری 2/1/25؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/199؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 1/176؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/217؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/456؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/251؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 3/9؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/238؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 87؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/292؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 5/167؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 3/182 و 183 به شماره 792؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 103؛ «الطبقات الکبری» ابن سعد 7/286؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/102
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/228 و 229
[3]- نگا: درآمدی بر علوم حدیث؛ دکتر محمود طحان؛ ترجمه فیض محمد بلوچ؛ صص 403-405
[4]- «جامع المسانید» 2/428
[5]- «الجواهر المضیة» 1/225
[6]- «عقود الجمان»، ص 108
[7]- «المناقب»، کردری 2/227
[8]- «جامع المسانید» 1/94
[9]- نگاه: «درآمدی بر علوم حدیث»؛ دکتر محمود طحان، ترجمه فیض محمد بلوچ صص 289-291
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/761
[11]- همان 2/761
[12]- همان 2/772
[13]- همان 2/777
[14]- همان 2/777
[15]- همان 1/779
[16]- همان 1/407
[17]- همان 1/414
[18]- همان 1/9
[19]- همان 1/21